باب اول: تعریف «اجتهاد»، «تقلید» و «احتیاط» در لغت و اصطلاح
در آغازین مسألهای که در رسالههای توضیح المسائل بیان شده، معین گشته که مکلف، در مورد احکام غیرضروری دین، یکی از سه حالت را باید داشته باشد؛ «یا مجتهد [1] باشد»، «یا از مجتهد، تقلید کند» و «یا از راه احتیاط، طوری به وظیفهی خود عمل کند که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است».
اینک به توضیح اجمالی این سه عبارت ـ یا به صورت خلاصه ـ «اجتهاد»، «تقلید» و «احتیاط» میپردازیم.
«اجتهاد» در لغت از واژه جهد، به معنای تلاش و کوشش تا سرحد توانایی میآید؛ به گونهای که با تحمل رنج و سختی همراه باشد و در اصطلاح فقه، عبارت است از: «تلاش و کوشش فراوان در راه به دست آوردن احکام شرعی، از طریق کتاب، سنت، اجماع و عقل». مجتهد نیز کسی است که بتواند احکام را از روی دلیل، به دست آورد و طبق رأی و نظر خویش عمل کند. تشخیص این ملکه در مجتهد، بر عهدهی فقهایی که خود، ملکهی اجتهاد دارند، میباشد.
«تقلید» از واژه قلاده (گردنبند)، به معنای پیروی و دنبالهروی بدون دلیل است و در اصطلاح فقهی، عبارت است از: «عمل کردن به آنچه مجتهد در مسائل شرعی فتوا میدهد». اگر چه این واژه به معنای پیروی بدون چون و چرا، خوشایند نیست، اما در آموزههای فرهنگ اسلامی، مقلِّد کسی است که از حاصل تلاش علمی مجتهد استفاده میکند و مسئولیت درستی و نادرستی استنباط احکام را بر عهدهی مجتهد میگذارد و شاید کاربرد واژهی «تقلید»، به این منظور باشد.
«احتیاط» از باب افتعال و به معنای نگهداری، دقت و عمل به استوارترین روش است. در لغت آمده است: «حاطَه یَحوطُه حَوْطاً: رعَاه، حَفَظَه، صَانَه، و تَعهَّده. و احتاط للشیء افتعال و هو طلبُ الاَحَظّ و الاخذ بأوثَقِ الوُجُوه» [2]
با توجه به کاربرد این واژه در فراگیری، نگهداری و دقت فراگیر را میرساند. دیوار باغ و خانه را از آن روی «حائط» مینامند که سبب در بر گرفتن و نگهداری آن از هر آسیب و خطری میشود.
محیط بودن از صفات عُلیای خداوند متعال است؛ زیرا علم و قدرت الهی نسبت به جهان هستی فراگیر است.
«احتیاط» عنوانی است برگرفته از متون روایی. این واژه هم در مورد عمل مقلِّد به کار میرود و هم به فتوای مجتهد گفته میشود. کاربرد این واژه در حق مجتهد، در سه مورد زیر است:
1. احتیاط واجب.
2. احتیاط مستحب.
3. فتوای به احتیاط.
اگر مرجع تقلید به عللی در مسئلهای فتوا نداشت و احتیاط واجب کرده بود، مقلِّد نمیتواند آن را ترک کند؛ بلکه میتواند به احتیاط واجب عمل کند و یا در مسئله، به مرجع تقلید دیگری ـ با رعایت «الاعلم فالاعلم» ـ رجوع کند. این احتیاط، با عباراتی از قبیل «احوط آن است»، «اشکال دارد»، «محل اشکال است»، «محل تأمل است» و… بیان میشود؛ ولی اگر نخست، فتوای خود را بیان نمود و آن گاه در مسئله احتیاط کرد، آن را «احتیاط مستحب» مینامند. در این احتیاط، ترک عمل برای مقلِّد جایز است؛ اگر چه انجام دادن آن ثواب و پاداش دارد. بنابر این، در احتیاط واجب، مقلِّد بین عمل به احتیاط مرجع خود یا رجوع به نظر مرجعی دیگر، اختیار دارد؛ اما در احتیاط مستحب، مقلِّد، بین عمل به احتیاط مستحب و فتوای همراه آن، اختیار دارد. گاهی مجتهد در مواردی که باید احتیاط شود، فتوا به احتیاط میدهد؛ به عنوان مثال، در باب وضو گفته میشود که باید دستها از آرنج به پایین شسته شود؛ ولی برای آن که یقین پیدا شود که خود آرنج نیز به طور کامل شسته شده، مجتهد از باب احتیاط میگوید که باید کمی بالاتر از آن نیز شسته شود. مجتهد، این احتیاط را لازم میشمارد و به آن فتوا میدهد. مقلِّد در این احتیاط، حق ندارد به مجتهد دیگری رجوع کند؛ بر خلاف احتیاط واجب؛ زیرا این امر، فتوای به احتیاط است؛ نه احتیاط در فتوا تا این که قابل رجوع به دیگری باشد.
احتیاط مجتهد در مسئلهای، دلیل بر ناآگاهی و ناتوانی در استنباط او نیست؛ بلکه نشانهی تقوا، ورع و عمق آگاهی اوست. مجتهد، به حسب ظاهر و از نظر علمی و ورزیدگی در مباحث فقهی و دینی، به حکم خدا دست یافته، ولی به عللی از فتوا دادن خودداری میکند که در کتابهای استدلالی [3] بیان شده است. یکی از آن علتها این است که تمامی فقیهان یا مشهور فقها در مسئلهای نظر واحدی را بیان کردهاند که در اصطلاح، «اجماع» نامیده میشود و یا اکثر آنها دیدگاه یکسانی دارند که «قول مشهور» گفته میشود و او به فهم و استنباطی مغایر با نظر آنان دست یافته است؛ ولی به جهت تقوا و احتیاط در برابر آرای دیگران و به جهت احترام و ارزشی که برای آنان قائل است، از فتوا دادن امتناع میورزد؛ زیرا ممکن است نظر آنان درست باشد. این خودداری از فتوا، در قالب «احتیاط واجب» بیان میشود و بدیهی است که فتوا دادن نیز بر مجتهد واجب نیست.
توجه: سختیِ اجتهاد، در قسمت علمی آن است و الا در عرصهی عمل، مجتهد و مقلِّد، فرقی با هم ندارند و هر دو، بر حداقلها بنا میگذارند. این «احتیاط» است که نیاز به شوق وافر و انگیزهی قوی دارد تا دین حداکثری را در عرصهی عمل، به ظهور آورد. پس کسی که میگوید «اجتهاد»، سختترین نوع رسیدن به حکم است، درست گفته، ولی سختترین نوع پیادهکردن عملیِ حکم نیست. یعنی دشوارترین راه برای رسیدن به حکم الهی، اجتهاد است ولی دشوارترین مسیر عمل کردن به حکم الهی، احتیاط است نه اجتهاد یا تقلید.
شاید علت اصلی این که مدار اصلی فقاهت بر دو فرض «اجتهاد» و «تقلید» میچرخد و خیلی کم به «احتیاط» پرداخته شده، کمرنگ بودن شوق عمل به دین حداکثری است؛ در حالی که «شوق به کمال» شاکلهی اصلی یک منهاجی را تشکیل میدهد.
…………………………………………….
[1] کلمهی «اجتهاد» و «مجتهد»، در اصل در بین اهل سنت رواج داشته، زیرا آنان پیشوایان خود را مجتهد و صاحب رأی میدانستند و کلمهی «اجتهاد» در آن عصر، همردیف کلمات «رأی و قیاس» به کار میرفته است. شیعهی امامیه، امامان خود را معصوم و دارای علم موهبتی موروث از پیامبر میدانستند، راویان احادیث و اصحاب ائمهی اهل بیت (علیهمالسلام) نیز ناقل و راوی احکام بودند نه مجتهد، و لهذا کلمهی «اجتهاد»، به قول شهید مطهری نخست، سنی بود و بعداً شیعه شد.
[2] مصباح المنیر، لسان العرب، مجمع البحرین، مادهی حوط.
[3] کتابهای استدلالی، به کتابهایی گفته میشود که فقط در صدد بیان احکام نیست بلکه بیشتر در صدد استدلال بر احکام و یاددادن روش استنباط حکم است.