حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

باب دوم: ملاک‌های اعلم
پیش از شیخ انصاری (متوفای 1281 ق) فقهاء و اصولیین، تعریف جامعی از «اعلم» ارائه نداده و به تبیین مفهوم آن نپرداخته‌اند. سید محمد مجاهد (متوفای 1242 ق) استاد شیخ انصاری در کتاب «مفاتیح الاصول» تصریح می‌کند که سخنی در تعریف و تبیین معنای اعلم به ما نرسیده است و برای شناخت اعلم باید به عرف مراجعه کرد: «آیا مراد از اعلم کسی است که اطلاع بیشتری از مسائل داشته باشد یا توانایی بیشتری در استخراج آنها داشته باشد یا موارد زیادتری را [در هنگام ارائه‌ی ادله‌ی مختلف] ترجیح دهد؟ در آن اشکال است و کسی به آنچه گفته شد تصریح ندارد و در این جا تحقیق اقتضاء می‌کند که به عرف مراجعه شود. پس هر کس که عرف به وی اعلم می‌گوید، مراجعه به او واجب است در صورتی که وجوب تقلید از اعلم را بپذیریم». [1]
تحقیق در این مسأله، بویژه مطالعه‌ی «رساله‌ی اجتهاد و تقلید» و «مطارح الانظار» شیخ انصاری (متوفای 1281 ق) نشان می‌دهد که شیخ انصاری نخستین گام را در تبیین مبانی لزوم تقلید از اعلم در نوشته‌های خود برداشته است. بعد از وی، کاشف الغطاء (متوفای 1228 ق) در «کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغرّاء» و «حق المبین» به این مسأله می‌پردازد.
همچنین شاگردش میرزا حبیب الله رشتی (متوفای 1312 ق) رساله‌ای تحت عنوان: «تقلید الاعلم» نگاشته است [2] و همچنین سید محمد باقر فشارکی (متوفای 1318 ق) و سید عبدالله ثقة الاسلام اصفهانی. [3]
اختلاف بر سر مرجعیت و اعلم در نجف بعد از فوت کاشف الغطاء و تعیین فرزند وی «شیخ موسی کاشف الغطاء» به دست میرزای قمی (متوفای 1232 ق) نشان می‌دهد آنچه در حوزه‌ی نجف مطرح بوده، مسأله‌ی اعلم در شهر است. [4] بعدها که صاحب جواهر، شاگرد ممتاز کاشف الغطاء به مرجعیت رسید و حدود نوزده سال مرجع اکثر مردم نجف بود، اساساً قائل به لزوم تقلید از اعلم نبود، تا آنچه را که کاشف الغطاء در محدوده‌ی خاصی مطرح کرده بود رواج پیدا کند. [5] بنابر این در تعریف اعلمیت و ملاکهای آن باید کلمات متأخران را بررسی کرد. زیرا در کلمات گذشتگان، بیشتر درباره‌ی ادله‌ی لزوم و عدم لزوم تقلید اعلم بحث شده است.
اصولیین و فقها در تعریف اعلم و ملاکهای آن تعابیر گوناگونی دارند:
شیخ انصاری می‌گوید: «الاعلم من کان أقوی ملکة و أشدّ استنباطاً بحسب القواعد المقررة و نعنی به من أجاد فی فهم الأخبار مطابقة و التزاماً، اشارةً و تلویحاً و فی فهم أنواع التعارض و تمیز بعضها عن بعض و فی الجمع بینهما بإعمال القواعد المقررة لذلک مراعیاً للتقریبات العرفیة و نکاتها و فی تشخیص مظانّ الأصول اللفظیه و العملیة و هکذا إلی سائر وجوه الاجتهاد و اما أکثر الاستنباط و زیادة الاستخراج الفعلی مما لا مدخلیة له تحت مسئلتنا». [6]
سید ابوالحسن اصفهانی (متوفای 1365 ق) می‌گوید: «و لیعلم أن الملاک فی الاعلمیة هو الأقدریة فی فهم الأخبار و استنباط الأحکام منها و کونه أجود فهماً للأخبار و شدة الاستنباط لا کثرة الاستنباط الفعلی و لا تدقیق النظر فی المسائل الاصولیة التی قلما یتفق وقوعها فی طریق الاستنباط کالمعانی الحرفیة» [7]
محقق عراقی می‌گوید: «المراد من الاعلم من کان أحسن استنباطاً من غیره لکونه اقوی نظراً فی تنقیح قواعد المسألة و مدارکها و اکثر خبرة فی کیفیة تطبیقها علی مواردها و أجود فهماً للاخبار فی استنباط المسائل الفرعیة من مضامینها مطابقة و التزاماً و اشارة و تلویحاً و أکثر اطلاعاً بمدارک المسألة و نظائرها کما یرشد إلیه قوله (علیه‌السلام): «أنتم أفقه الناس إذا عرفتم معانی کلامنا» [8] نعم لاعبرة بکثرة الاستنباط و الاحاطة بالفروع الفقهیة لانّ ذلک یجامع مع ضعف الملکة ایضاً» [9]
در جلد پنجم «مجمع المسائل» که در بر دارنده‌ی نظرات میرزای شیرازی و گروهی از علماست آمده است: «مراد از اعلم، یعنی استادتر در بیرون آوردن حکم الله و فهمیدن آن از ادله‌ی شرعیه» البته در حاشیه‌ی همین رساله، آقا نجفی اصفهانی از کسانی است که معتقد به لزوم تقلید اعلم نیست.
سید محمد کاظم یزدی در عروة الوثقی می‌نویسد: «المراد من الاعلم من یکون اعرف بالقواعد و المدارک للمسألة و اکثر اطلاعاً لنظائرها و للأخبار و أجود فهماً للأخبار، و الحاصل ان یکون أجود استنباطاً». [10]
از مجموع آنچه در تعریف اعلم ارائه شد به خوبی این مطلب به دست می‌آید که آنچه در اعلمیت نقش اصلی را دارد، کیفیت استنباط است نه کثرت استنباط. در نتیجه آن مجتهدی که از ابزار اجتهاد بهره‌ی بیشتر و بهتری ببرد، اعلم خواهد بود و این دقت و توجه را باید در تمام مسائلی که استنباط می‌کند به خرج بدهد. اجتهاد زیاد که همراه با دقت و آگاهی نباشد کارساز نیست و صرف اطلاع از اقوال بزرگان نیز کارایی ندارد.
همچنین توانایی زیاد بر مسائل اصولی که نقشی در اجتهاد ندارد، نمیتواند نشانه‌ی اعلمیت باشد. چه بسا اشخاصی که ید طولائی در مسائل اصولی دارند؛ اما در تطبیق قواعد با موارد آن تبحر ندارند و در نتیجه، در استنباط و استخراج احکام، ضعیف و ناتوانند. این در تاریخ اجتهاد شاهد و گواه دارد. اصولدانانی بوده‌اند که به خاطر غور و ژرفکاوی بیش از اندازه و مورد نیاز در دانش اصول، اهل نظر برای فتوای آنان ارزشی قائل نشده‌اند.
ملاک دیگری که برخی بر آن پای می‌فشارند و آن را نشانه‌ی اعلمیت فرد می‌شمارند، درک محضر استادان بسیار است. این نیز از ملاکهای باطل و بیارزش است. حضور زیاد در درس، مهمتر از کثرت استنباط نیست. همانگونه که زیادیِ استنباط فعلی به تنهایی دلیل بر اعلمیت نیست، حضور زیاد در دروس حوزه نیز دلیل بر اعملیت فرد نمیگردد.
مرحوم مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام بحثی راجع به این مطلب دارد و در آن بیان می‌کند که حضور زیاد در درس را باید از نکات منفی مرجع دانست. زیرا کسی که زیاد در درس این و آن شرکت کند، قوه و قدرت ابتکار و نوآوری خود را از دست می‌دهد و توان اندیشیدن در مسائل را با فکر باز ندارد. وی همیشه تحت تأثیر سخنان استادان خود می‌باشد.
ایشان چنین عالمی را تشبیه می‌کند به شخصی که معدهاش پر از غذاست. چنین معده‌ای از هضم غذا باز می‌ماند و شخص، گرفتار مرض می‌شود. کسی که همیشه در درس حاضر بوده و سخنان دیگران را شنیده، توان اندیشیدن از وی گرفته شده است. از این روی معمولاً افرادی که همیشه در درس حضور نیافته‌اند، از قدرت ابتکار بیشتر برخوردارند و نظرات جدیدی ارائه نموده‌اند مانند: شیخ انصاری و آیة الله بروجردی و … [11]
نکته‌ای که اشاره به آن مفید می‌نماید این است که شاید مقصود از اعلم، اعلم به مجموعه‌ی دین باشد؛ یعنی دینشناس کامل. زیرا کسی که به مجموع دین آشنایی نداشته باشد، نمیتواند مذاق شرع را دریافت کند و در مواردی که ظاهراً ادله ناکافی است، حکم شرع را مستند نماید.
البته داشتن دید کلی نسبت به مسائل دینی، جزء شروط اولیه‌ی اجتهاد است. یعنی هر مجتهدی باید به مجموعه‌ی مسائل دینی آگاهی داشته باشد؛ اما این که لازم باشد در تمام آنها مثل فقه، اصول، کلام، اخلاق و… تخصص داشته باشد، امری است که اثبات آن مشکل به نظر می‌رسد.
بالاخره از مجموع تعریف‌هایی که بزرگان از «اعلمیت» کرده‌اند، موارد زیر را می‌توان ازجمله ملاک‌های اعلمیت برشمرد:
1. شناخت بیشتر قواعد و اصولی که در استنباط احکام دخالت دارند. از قبیل: قواعد فقهی و برخی از قواعد و مباحث اصولی.
2. شناخت بهتر مدارک احکام؛ کتاب، سنت، عقل و اجماع.
3. اطلاع زیادتر از جوانب مسأله‌ی مستنبطه یا مسائل مورد استنباط و نظائر آنها که در اتقان اجتهاد مؤثر است.
4. فهم صحیح و نیک از اخبار و توان بیشتر بر دریافت درست و نتیجهگیری صحیح از آنها. فهم اخبار باید به گونه‌ای باشد که توان دریافت لازم و کامل را از مفهوم مطابقی، التزامی، اشارات و تلویحات اخبار داشته باشد. به تعبیر دیگر در «فقه الحدیث» از دیگران برتر باشد.
5. در جمع بین اخبار متعارض و اِعمال قواعد باب تعارض از دیگران تواناتر باشد و توجه به جمع عرفی بین اخبار و نکات دقیقی که در آن آمده است داشته باشد.
6. از اصول لفظی و عملی در استخراج و استنباط احکام، بهتر بهرهوری داشته باشد.
7. خبرویت بیشتر در تطبیق قواعد کلی بر موارد جزئی و فرعی داشته باشد.
علاوه بر این موارد، ملاک‌های دیگری نیز به صورت شفاهی و نانوشته مطرح است که به نظر می‌رسد، نقش پررنگ‌تری در تعیین اعلم، از ملاکهای پیشگفته داشته باشد. البته این موارد، بیش از آ» که ملاک تشخیص اعلم باشد، ملاک تعیین مرجع تقلید در نزد عوام است. برخی از این ملاک‌ها بدین قرار است:
1. بر فقه و حدیث عامه (غیر شیعیان) نیز تسلط داشته باشد.
2. در جوانی به اجتهاد رسیده باشد.
3. تألیفات فقهی و اصولی زیادی داشته باشد.
4. زمانشناس و متبحر در امور سیاسی و اجتماعی باشد.
5. جرأت علمداری و امامت جامعه‌ی اسلامی را داشته باشد.
6. فروع و فروض بیشتری در اطراف یک مسأله مطرح کرده و پاسخ داده باشد.
7. کمترین نظرات شاذ را داشته باشد.
8. بیشترین همراهی را با نظر جمهور فقها داشته باشد.
9. مقبولیّت عامه داشته باشد یعنی حضرت حجت (ارواحنا فداه) باد به زیر پرچم او انداخته باشند.
10. درس فقه و اصول شلوغ‌تری داشته باشد.
11. گرایش به فلسفه، عرفان و تصوف نداشته باشد.
12. در تمام مسائل، خصوصاً مسائل مالی مانند خمس و زکات، آسان‌گیرتر از دیگر مراجع تقلید باشد.
13. دفاتر و نمایندگیهای زیادتری در داخل و خارج کشور داشته باشد.
14. پرداخت مرتب شهریه به طلاب داشته باشد.
15. مبلغ شهریه‌ی پرداختیاش به طلاب، بیشتر باشد.
16. همشهری، هم‌استانی یا هم زبان مقلد باشد. [12]
17. درگیر مسائل سیاسی و مشغول به امور حکومت‌داری نباشد.
18. سنّش بیشتر باشد یعنی مربوط به طبقه‌ی قبل باشد.
19. توسط مرجع تقلید شناخته‌شده‌ی قبل، به عنوان مرجع تقلید، تعیین شده باشد. [13]
…………………………………
[1] مفاتیح الاصول، سید محمد مجاهد، چاپ مؤسسه‌ی آل البیت قم، صفحه‌ی 632.
[2] الذریعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، جلد 26، صفحه‌ی 229.
[3] الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، جلد 11، صفحه‌ی 154.
[4] نقل شده که پس از فوت شیخ جعفر کبیر، با آن که در میان شاگردان او و علامه بحرالعلوم (م 1212 ه ق) فضلای نامداری وجود داشتند، مع ذلک مردم در تعیین اعلم مردد بودند تا آن که محقق قمی برای زیارت به عتبات عالیات آمد، مردم اجتماع کرده از او خواستار تعیین اعلم شدند. محقق فرمود: مسائل چندی می‌نویسم و جواب آنها را از چند نفری که در نظرم صلاحیت این مقام را دارند می‌خواهم. آن چند نفر جواب مسائل را نوشتند. محقق امر کرد مردم در صحن جمع شدند، سپس بر منبر رفت و فرمود: در این محضر و محل شریف شهادت می‌دهم که مرجع عام و حجت خدا بر شما شیخ موسی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء است، زیرا او در علم، از همه برتر است. (کتاب زندگانی شیخ انصاری ص 184)
[5] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، جلد 29، صفحه‌ی 40، دار احیاء التراث العربی.
[6] مطارح الانظار، تقریرات درس شیخ انصاری، مقرر: ابوالقاسم کلانتر تهرانی، صفحه‌ی 307. ترجمه: اعلم کسی است که ملکه‌ی اجتهاد او قویتر باشد و طبق قواعد تعیین‌شده، بهتر استنباط کند و اخبار را خوب دریافت نماید و از دلالت مطابقی، التزامی، اشارات و تلویحات اخبار بهره ببرد و درک خوبی در فهم انواع تعارض و تشخیص آن و در جمع بین اخبار متعارض و کاربرد قواعد تعیین‌شده داشته باشد؛ در عین این که به تقریبات و نکات عرفی [در جمع بین اخبار] توجه میکند. و توان تشخیص جایگاه اجرای اصول لفظی و عملی را داشته و به سایر راههای اجتهاد نیز آشنا باشد. اما استنباط بیشتر و استخراج زیادتر فعلی، دخالتی در مسأله‌ی ما ندارد.
[7] منتهی الوصول، صفحه‌ی 398، تقریرات خارج کفایه‌ی سید ابوالحسن اصفهانی، مقرر محمد تقی آملی تهرانی. ترجمه: و باید دانسته شود که ملاک در اعلمیت، توان بیشتر فهم اخبار و استنباط احکام از آنهاست و این که مجتهد، درک و فهم بهتری از اخبار داشته و از قوت استنباط برخوردار باشد نه کثرت استنباط فعلی و نه دقت در مسائل اصولی که کمتر در راه استنباط واقع میشوند مانند بحث معانی حرفی.
[8] وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، جلد 18، صفحه‌ی 84، حدیث 27.
[9] نهایة الافکار، تقریرات درسی محقق عراقی، مقرر محمدتقی بروجردی، قسم دوم، جزء چهارم، صفحه‌ی 254، انتشارات اسلامی قم. ترجمه: مقصود از اعلم کسی است که استنباط نیکوتری از دیگران داشته باشد. برای این که نظر و بینش قویتری در تنقیح مسأله و مدارک آن و خبرویت بیشتری در چگونگی تطبیق قواعد مسأله بر موارد آن و فهم بهتری در اخبار و استنباط مسائل فرعی از مضمون مطابقی، التزامی، اشاری آن و اطلاعات فزونتری از مدارک مسأله و نظائر آن دارد. به همین نظر، ارشاد میکند سخن معصوم که میفرماید: «شما فقیهترین مردم هستید زمانی که معنای سخنان ما را بشناسید». آری ملاک اعلمیت، کثرت استنباط و احاطه به فروع فقهی نیست زیرا این دو با ضعف ملکه نیز سازگارند.
[10] عروة الوثقی، سید محمد کاظم یزدی، مسأله‌ی 17، دارالکتب الاسلامیه با حواشی عده‌ای از مراجع. ترجمه: اعلم کسی است که قواعد و مدارک مسأله را بیشتر بشناسد و اطلاع زیادتری از مسائل همانند آن داشته باشد. آگاهی بیشتری از اخبار داشته باشد و بهتر آنها را بفهمد و نتیجه این که: استنباط بهتری داشته باشد.
[11] تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهری، صفحه‌ی 6، انتشارات الزهراء.
[12] پس از رحلت آقا سید ابوالحسن اصفهانی، علمای آذربایجان پس از مشورت با یکدیگر، مردم آن ناحیه را به مرحوم آیة الله حجت تبریزی، ارجاع دادند. بیشتر اعراب، به مرحوم حکیم رجوع کردند، پس از فوت مرحوم آیة الله بروجردی و بلکه در حیات ایشان، اهالی شاهرود و شاید بیشتر شهرهای خراسان، به مرحوم آیة الله شاهرودی، رجوع کردند. قبل از آن هم مرحوم آیة الله شربیانی (1248 ـ 1322 ه ق) و همچنین شیخ حسن ممقانی (1238 ـ 1323 ه ق) در نجف، بیشتر مرجع ترک‌ها بودند تا فارس‌ها و … این امر قطعاً تصادفی نبوده است، بلکه حمل بر صحت آن، این است که اهل هر دیار، مجتهد همشهری یا هم‌استانی خود را بهتر می‌شناسند و زمینه‌های تقلید او از قبل، در آن شهر، فراهم گردیده بوده است.
[13] صاحب جواهر، هنگام فوت، علمای طراز اول نجف را گرد آورد، در بین آنها شیخ مرتضی انصاری را ـ که آوازه‌ی علمیت و جلسه‌ی درس او بلند شده بود ـ ندید. فرمود: شیخ را حاضر کنند. شیخ انصاری آمد. صاحب جواهر او را بر بالین خویش نشانید و دستش را گرفته بر بالای قلب خود نهاد و گفت: «الآن طاب لی الموت؛ اکنون مرگ بر من گوارا شد» سپس فرمود: «هذا مرجعکم من بعدی؛ این مرجع شما از بعد من است» و به شیخ گفت: «قلل من احتیاطک فان الشریعة سمحة سهلة، از احتیاط‌هایت کم کن که دین، گشاده و آسان است». این کار، به منزله‌ی تعیین شیخ انصاری به جانشینی خود بود، که روش بی‌سابقه‌ای بوده است. بعد از صاحب جواهر، اینگونه تعیین، به صراحت، صورت نگرفته ولی به ارث بردن مرجعیت از پدر، برادر و حتی پدرزن، نمونه‌هایی دارد که ملاکی برای برخی افراد در تعیین مرجع تقلیدشان بوده است.

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است