حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

فعل استاد (یا به اصطلاح اصولیون، فعل معصوم) به معنی کارهایی است که استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) انجام داده‌اند و گزارش آن به ما رسیده است. همچنین علاقه‌مندی‌های آن بزرگواران را در دسته‌ی فعل استاد، مندرج می‌کنیم. روایات معتبر شیعه در گزارش فعل استاد را به چهار قسم می‌توان تقسیم نمود:
قسم اول فعل استاد:
فعل است ولی امر شده‌ایم که به آن به دیده‌ی دستور نگاه کنیم و از آن،‌ احکام مربوطه برداشت کنیم. مثل نمازی که امام صادق (علیه‌السلام) خواندند و خواستند راوی از فعل ایشان، آداب و احکام نماز را برداشت نماید.
در این قسم، به راحتی و به اجماع علما، می‌توان از آن استجماع قاعده‌ی تکمیلی و قانون عملی نمود و چنین استجماعی در منهاج فردوسیان، انجام گرفته است و بحث آن در موارد 25 و 26 از ارکان استجماع، گذشت.
قسم دوم فعل استاد:
فعلی که واضح است برای آموزش امت و الگوبرداری نیست و قابل پیروی نمی‌باشد؛ مثل روایتی که امام (علیه‌السلام) در حال طواف در مسجد الحرام، آب دهان انداختند و آن را پنهان نکردند. اجماع علما بر این است که نمی‌توان این کار را دال بر استحباب دانست، به این صورت که شیعیان در حال طواف،‌ به قصد کسب ثواب، در مسجد الحرام آب دهان بیاندازند.
پس چون این قسم به اجماع علما، قابلیت استجماع قاعده‌ی تکمیلی یا قانون عملی ندارد، در منهاج فردوسیان بدان اعتنا نشده است.
قسم سوم فعل استاد:
فعلی که مشکوک است یعنی معلوم نیست برای آموزش و الگوبرداری است یا اختصاصیِ استاد می‌باشد ولی جهت این که آموزشی باشد،‌ قوی‌تر است.
این قسم،‌ مشکل‌ترین قسم از اقسام چهارگانه‌ی فعل استاد است که بسیاری را به تردید انداخته و به اتخاذ مواضع متفاوت و حتی متضاد واداشته است. چنین فعلی به دلیل مشکوک بودن، در قواعد یا قوانین منهاج فردوسیان لحاظ نشده است. مشکوک بودن یا واضح نبودن مراد، قوی‌ترین دلیل برای خارج شدن اینگونه آیات و روایات از فرایند استجماع «منهاج فردوسیان» است؛ زیرا «منهاج فردوسیان» بر واضحات و مسلمات بنا نهاده شده است نه مشکوکات و امور غیر واضح.
البته لازم به ذکر است که از این افعال،‌ هرگز به صرف «فعل استاد بودن» نهی نشده است و حتی انجام دادنش به قصد رجاء و مطلق مطلوبیت، خالی از وجه نیست.
قسم چهارم فعل استاد:
فعلی که مشکوک است، یعنی معلوم نیست برای آموزش و الگوبرداری است یا اختصاصیِ استاد می‌باشد، ولی جهت این که اختصاصی معصوم باشد، قوی‌تر است. مثل این که استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خیار را با نمک و هندوانه را با خرما می‌خوردند.
این قسم نیز به راحتی کنار گذاشته ‌می‌شود و قاعده یا قانونی از آن استجماع نمی‌گردد.
اینک به ارائه‌ی چند نمونه از فعل استاد می‌پردازیم.
 نمونه‌ی اول: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یَأْکُلُ القِثَّاءَ بِالمِلْحِ»1
 نمونه‌ی دوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یَأْکُلُ البِطِّیخَ بِالتَّمْرِ»2
 نمونه‌ی سوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یَأْکُلُ الرُّطَبَ بِالخِرْبِزِ»3
 نمونه‌ی چهارم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ النَّبِی (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یُعْجِبُهُ الرُّطَبُ بِالخِرْبِزِ»4
 نمونه‌ی پنجم: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الحُسَینِ قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) إِذَا وَدَّعَ المُؤْمِنِینَ قَالَ: زَوَّدَکمُ اللهُ التَّقْوَى وَ وَجَّهَکمْ إِلَى کُلِّ خَیرٍ وَ قَضَى لَکُمْ کُلَّ حَاجَةٍ وَ سَلَّمَ لَکُمْ دِینَکمْ وَ دُنْیاکُمْ وَ رَدَّکُمْ سَالِمِینَ إِلَى سَالِمِینَ»5
 نمونه‌ی ششم: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) إِذَا وَدَّعَ مُسَافِراً أَخَذَ بِیدِهِ ثُمَّ قَالَ: «أَحْسَنَ اللهُ لَکَ الصِّحَابَةَ وَ…»6
 نمونه‌ی هفتم: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «مَرَّ مُوسَى النَّبِی (علیه‌السلام) بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ خِطَامُهُ مِنْ لِیفٍ عَلَیهِ عَبَاءَتَانِ قَطَوَانِیتَانِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیک یا کرِیمُ لَبَّیک» وَ مَرَّ یونُسُ بْنُ مَتَّى بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیکَ کَشَّافَ الکُرَبِ العِظَامِ لَبَّیک» وَ مَرَّ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیکَ عَبْدُکَ ابْنُ أَمَتِک» وَ مَرَّ مُحَمَّدٌ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیک ذَا المَعَارِجِ لَبَّیک»7
 نمونه‌ی هشتم: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) عِنْدَکُمْ بِالکُوفَةِ یَغْتَدِی کُلَّ یَوْمٍ بُکرَةً مِنَ القَصْرِ فَیَطُوفُ فِی أَسْوَاقِ الکوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ کانَ لَهَا طَرَفَانِ وَ کانَتْ تُسَمَّى السَّبِینَةَ فَیقِفُ عَلَى أَهْلِ کلِّ سُوقٍ فَینَادِی یا مَعْشَرَ التُّجَّارِ اتَّقُوا الله فَإِذَا سَمِعُوا صَوْتَهُ القَوْا مَا بِأَیدِیهِمْ وَ أَرْعَوْا إِلَیهِ بِقُلُوبِهِمْ وَ سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ فَیقُولُ قَدِّمُوا الِاسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ وَ … فَیَطُوفُ فِی جَمِیعِ أَسْوَاقِ الکوفَةِ ثُمَّ یَرْجِعُ فَیَقْعُدُ لِلنَّاسِ»8
تبصره:
تمام موارد فوق،‌ در صورتی است که فعل استاد، از سوی استاد بعدی، گزارش شده باشد. مانند موارد زیر:
 نمونه‌ی 1: گزارش استاد از نقش نگین استاد:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ نَقْشُ خَاتَمِ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ کانَ نَقْشُ خَاتَمِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) اللهُ الْمَلِک وَ کانَ نَقْشُ خَاتَمِ أَبِی (علیه‌السلام) الْعِزَّةُ للهِ»9
 نمونه‌ی 2: گزارش استاد از ماده‌ی انفیه‌ی استاد:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) أَنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) کانَ إِذَا اشْتَکى رَأْسَهُ اسْتَعَطَ بِدُهْنِ الْجُلْجُلَانِ وَ هُوَ السِّمْسِم»10
ولی در مواردی که فعل استاد، توسط غیر استاد گزارش شده است، نوبت به تقسیم‌بندی بالا نمی‌رسد. دلیل نپذیرفتن این نوع از گزارشِ فعل استاد، این است که معلوم ما نیست که آیا راوی، حقیقت فعل استاد را فهمیده و گزارش کرده یا چیزی به خیالش رسیده و حقیقت مطلب، چنان نبوده که او فهمیده است.
 نمونه‌ی 1: گزارش غیر استاد از نقش نگین استاد:
● سند 1: عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ: مَرَّ بِی مُعَتِّبٌ وَ مَعَهُ خَاتَمٌ فَقُلْتُ لَهُ: أَی شَی‏ءٍ هَذَا؟ فَقَالَ: خَاتَمُ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) فَأَخَذْتُ لِأَقْرَأَ مَا فِیهِ فَإِذَا فِیهِ «اللهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فَقِنِی شَرَّ خَلْقِک»11
 نمونه‌ی 2: گزارش غیر استاد از ماده‌ی انفیه‌ی استاد:
● سند 1: عَنْ عَلِی بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: کانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه‌السلام) یَسْتَعِطُ بِالشَّلِیثَا وَ بِالزَّنْبَقِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ خَسْفَیهِ‏»12
نتیجه‌گیری:
در مورد جایگاه فعل معصوم، بحث‌های زیادی در علم اصول شده ولی مختار ما (به پیروی از بزرگان فقه و حدیث) این است که فعل استاد ـ جز قسم اولی که گفتیم ـ نمی‌تواند منجر به استجماع تأسیسی شود ولی برای استجماع تسدیدی (در حد روایات شاهد و تابع) مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ زیرا؛
الف) نمی‌دانیم که آیا این فعل، مشترک بین استاد و غیر استاد است یا فقط اختصاص به استاد دارد؛ چون به تصریح بعضی روایات، بین آنچه استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) بدان مأمور بوده‌اند با آنچه اصحاب منهاج فردوسیان بدان مأمورند، تفاوت است. این نکته در برخی روایات، تصریح شده است؛
● سند 1: عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) «مَنْ قَالَ بَعْدَ الفَرِیضَةِ مِنَ الصَّلَاةِ قَبْلَ أَنْ یزَوِّلَ رُکبَتَیهِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ… عَشْرَ مَرَّاتٍ مَحَا اللهُ عَنْهُ أَرْبَعِینَ الفَ الفِ سَیئَةٍ وَ… ثُمَّ التَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ: «أَمَّا أَنَا فَلَا أُزَوِّلُ رُکبَتَی حَتَّى أَقُولَهَا مِائَةَ مَرَّةٍ وَ أَمَّا أَنْتُمْ‏ فَقُولُوهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ»13‏
● سند 2: عَنْ رَحِیمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) أَرَاکَ إِذَا صَلَّیتَ فَرَفَعْتَ رَأْسَکَ مِنَ السُّجُودِ فِی الرَّکعَةِ الْأُولَى وَ الثَّالِثَةِ فَتَسْتَوِی جَالِساً ثُمَّ تَقُومُ فَنَصْنَعُ‏ کَمَا تَصْنَعُ؟‏ فَقَالَ: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى مَا أَصْنَعُ، اصْنَعُوا مَا تُؤْمَرُونَ»14‏
از برخی دیگر از روایات که بین «فعل استاد» و «امر استاد» تقابل وجود دارد، می‌توان فهمید که همیشه و همه جا، استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) وظیفه و مأموریت‌شان، همانی نیست که برای امت معین کرده‌اند. پس نمی‌توان به راحتی از «فعل استاد» برداشت استحباب نمود.
 نمونه‌ی اول: خواندن نماز شب در اول شب:
● سند 1: عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) فِیمَا بَینَ مَکةَ وَ المَدِینَةِ فَکانَ یَقُولُ: «أَمَّا أَنْتُمْ فَشَبَابٌ تُؤَخِّرُونَ وَ أَمَّا أَنَا فَشَیخٌ أُعَجِّلُ» فَکانَ یُصَلِّی صَلَاةَ اللَّیلِ أَوَّلَ اللَّیلِ.15‏
● سند 2: قَالَ سَالتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ صَلَاةِ اللَّیلِ وَ الوَتْرِ فِی أَوَّلِ اللَّیلِ فِی السَّفَرِ إِذَا تَخَوَّفْتُ البَرْدَ وَ کانَتْ عِلَّةٌ فَقَالَ: «لَا بَأْسَ أَنَا أَفْعَلُ ذَلِک»16‏
که تقابل دارد با:
● سند 1: عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیک مِنْ صُلَحَائِهِمْ شَکا إِلَی مَا یلْقَى مِنَ النَّوْمِ وَ قَالَ إِنِّی أُرِیدُ القِیامَ إِلَى الصَّلَاةِ بِاللَّیلِ فَیغْلِبُنِی النَّوْمُ حَتَّى أُصْبِحَ وَ رُبَّمَا قَضَیتُ صَلَاتِی الشَّهْرَ مُتَتَابِعاً وَ الشَّهْرَینِ أَصْبِرُ عَلَى ثِقَلِهِ. فَقَالَ: «قُرَّةُ عَینٍ لَهُ وَ اللهِ» قَالَ: وَ لَمْ یُرَخِّصْ لَهُ فِی الصَّلَاةِ فِی أَوَّلِ اللَّیلِ وَ قَالَ: «القَضَاءُ بِالنَّهَارِ أَفْضَلُ»17‏
 نمونه‌ی دوم: انداختن آب دهان در مسجد:
● سند 1: عَنْ عَلِی بْنِ مَهْزِیارَ قَالَ رَأَیتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِی (علیه‌السلام) یَتْفُلُ فِی المَسْجِدِ الحَرَامِ فِیمَا بَینَ الرُّکنِ الیَمَانِی وَ الحَجَرِ الأَسْوَدِ وَ لَمْ یُدْفِنْهُ.18
● سند 2: عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یقُولُ‏: «کانَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) یُصَلِّی فِی الْمَسْجِدِ فَیَبْصُقُ أَمَامَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ خَلْفَهُ عَلَى الْحَصَى وَ لَا یُغَطِّیهِ»19
که تقابل دارد با:
● سند 1: جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیاً (علیه‌السلام) قَالَ: «الْبُزَاقُ فِی الْمَسْجِدِ خَطِیئَةٌ وَ کَفَّارَتُهُ دَفْنُهُ»20
● سند 2: عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم‌السلام) قَالَ: «مَنْ وَقَّرَ بِنُخَامَتِهِ الْمَسْجِدَ لَقِی اللهَ یَوْمَ الْقِیامَةِ ضَاحِکاً قَدْ أُعْطِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ»21
● سند 3: عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یقُولُ‏: «مَنْ تَنَخَّعَ فِی الْمَسْجِدِ ثُمَّ رَدَّهَا فِی جَوْفِهِ لَمْ تَمُرَّ بِدَاءٍ فِی جَوْفِهِ إِلَّا أَبْرَأَتْهُ»22
 نمونه‌ی سوم: جلسه‌ی استراحت:
● سند 1: عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: رَأَیتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیهماالسلام) إِذَا رَفَعَا رُءُوسَهُمَا مِنَ السَّجْدَةِ الثَّانِیَةِ نَهَضَا وَ لَمْ یَجْلِسَا.23
که تقابل دارد با:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «لَا تُقْعِ بَینَ السَّجْدَتَینِ إِقْعَاءً»24
● سند 2: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ: «لَا تُقْعِ عَلَى قَدَمَیکَ»25
● سند 3: عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ کانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ قَعَدَ حَتَّى یَطْمَئِنَّ ثُمَّ یَقُومُ فَقِیلَ لَهُ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کانَ مِنْ قَبْلِکَ أَبُو بَکرٍ وَ عُمَرُ إِذَا رَفَعُوا رُءُوسَهُمْ عَنِ السُّجُودِ نَهَضُوا عَلَى صُدُورِ أَقْدَامِهِمْ کَمَا تَنْهَضُ الْإِبِلُ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام): «إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ أَهْلُ الْجَفَاءِ مِنَ النَّاسِ إِنَّ هَذَا مِنْ تَوْقِیرِ الصَّلَاةِ»26
 نمونه‌ی چهارم: همنشینی با جذامی:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَرَّ عَلِیُ بْنُ الْحُسَینِ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا- عَلَى الْمُجَذَّمِینَ‏ وَ هُوَ رَاکِبٌ‏ حِمَارَهُ وَ هُمْ یَتَغَدَّوْنَ‏ ، فَدَعَوْهُ إِلَى الْغَدَاءِ ، فَقَالَ: أَمَا إِنِّی‏ لَوْ لَا أَنِّی‏ صَائِمٌ لَفَعَلْتُ، فَلَمَّا صَارَ إِلى‏ مَنْزِلِهِ أَمَرَ بِطَعَامٍ، فَصُنِعَ‏ ، وَ أَمَرَ أَنْ یَتَنَوَّقُوا فِیهِ، ثُمَّ دَعَاهُمْ فَتَغَدَّوْا عِنْدَهُ، وَ تَغَدّیٰ مَعَهُمْ27»28
که تقابل دارد با:
● سند 1: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «خَمْسَةٌ یُجْتَنَبُونَ عَلَى کُلِّ حَالٍ الْمَجْذُومُ وَ الْأَبْرَصُ وَ الْمَجْنُونُ وَ وَلَدُ الزِّنَا وَ الْأَعْرَابِی»29
● سند 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «وَ کَرِهَ أَنْ یُکَلِّمَ الرَّجُلُ مَجْذُوماً إِلَّا أَنْ یَکُونَ بَینَهُ وَ بَینَهُ قَدْرُ ذِرَاعٍ»30
● سند 3: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَکَ مِنَ الْأَسَدِ»31
ب) اگر نقشی در کمال و سعادت منهاجیون و منهاجیات می‌داشت، باید امر یا تشویقی برای انجام آن صادر می‌گردید مانند قسم اول از فعل معصوم.

…………………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 373. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خیار را با نمک می‌خوردند.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 361. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) هندوانه را با خرما می‌خوردند.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 361. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خربزه را با رطب می‌خوردند.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 361. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) از خوردن رطب با خربزه خوششان می‌آمد.
5. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 276. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم هر گاه با مؤمنین وداع (خدا حافظی) می‌کردند، می‌فرمودند: پرهیز را توشه‌ی شما می‌کنم و به سوی خیر، متوجهتان می‌سازم و برآمدن هر حاجتی را برای شما خواستارم و دین و دنیای سالم را برایتان می‌خواهم و برگشتی با سلامتی به سوی بازماندگانی در سلامت را خواهانم.
6. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 354؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 11، صفحه‌ی 407. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) چون می‌خواستند با مسافری وداع کنند، دستش را می‌گرفتند و می‌فرمودند: خدای تعالی نیکو همراهی‌ات کند و…
7. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 213. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: موسای پیامبر بر پهنه‌ی [قریه‌ی] روحاء گذشت و در حالی که بر شتر سرخی که مهار آن از لیف بود و دو عبای قطوانی پوشیده بود، می‌گفت: «لبیک، ای کریم لبیک». و یونس پسر متّا بر پهن‌دشت روحاء گذشت و می‌گفت: «لبیک، ای برطرف‌کننده‌ی غم‌های بزرگ، لبیک». و عیسی پسر مریم بر پهنه‌ی روحاء گذشت و می‌گفت: «لبیک، برده‌ات، پسر کنیزت [هستم]» و محمد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بر پهنه‌ی روحاء گذشت و می‌گفت: «لبیک صاحب راه‌ها، لبیک».
8. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 151. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) هر روز صبح در کوفه، از قصر [مرکز خلافت] خارج می‌شدند و بازار به بازار کوفه را می‌گشتند در حالی که تازیانه‌شان که دو طرف داشت و نامش «سبینه»‌ بود را بر شانه داشتند. پس بر اهل بازار می‌ایستادند و ندا می‌دادند: ای تاجران، از خدا بپرهیزید. [اهل بازار] چون صدای حضرت را می‌شنیدند، آنچه در دست داشتند می‌انداختند و گوش می‌دادند و دل می‌سپردند. پس حضرت می‌فرمودند: طلب خیر را پیش اندازید و با آسان‌گیری برکت بجویید… پس در تمام بازار می‌گشتند و سپس [به مرکز خلافت] برگشته و برای [حل و فصل کار] مردم می‌نشستند.
9. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 473. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: نقش نگین پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) «محمد پیامبر خدا» و نقش نگین امیر المؤمنین (علیه‌السلام) «خدا پادشاه است» و نقش نگین پدرم «عزّت برای خداست» بود.
10. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 524. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) هر گاه سردرد می‌شدند با روغن کنجد، انفیه می‌کردند.
11. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 473. ترجمه: ابراهیم بن عبدالحمید گوید: معتّب بر من گذشت و انگشتری با او بود. گفتم: این چیست؟ گفت: انگشتر امام صادق (علیه‌السلام) است. از او گرفتم برای این که نقشش را بخوانم. پس چنین بود «خدایا تو مورد اعتماد من هستی، مرا از شرّ آفریدگانت نگه‌دار».
12. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 524. ترجمه: راوی می‌گوید: امام کاظم (علیه‌السلام) با شلیثا و زنبق بسیار گرم خسفی انفیه می‌کردند.
13. محاسن، محدث برقی، جلد ‏، صفحه‌ی، 51. ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس بعد از نماز واجب و قبل از این که زانوهایش را جابجا کند، ده مرتبه بگوید: شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست… خدای تعالی چهل هزار هزار گناهش را محو می‌کند… سپس رو به من کردند و فرمودند: اما من زانوهایم را جابجا نمی‌کنم تا این که صد بار این [ذکر] را بگویم ولی شما، ده مرتبه بگویید.
14. تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 82، باب کیفیة الصلاة و صفتها. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السلام) گفتم: می‌بینم که شما هر گاه نماز می‌خوانید و سر از سجده‌ی رکعت اول و سوم بر می‌دارید، می‌نشینید، سپس بر می‌خیزید، آیا چنان کنیم که شما می‌کنید؟ فرمودند: نگاه نکنید به آنچه انجام می‌دهم، انجام بدهید آنچه بدان امر شده‌اید. [جالب توجه است که در حالی از نگاه کردن به فعل ایشان نهی می‌کنند که امر شده‌ایم مثل فعل ایشان انجام دهیم یعنی بعد از سجده‌ی دوم، بنشینیم و سپس بایستیم]
15. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 440. ترجمه: راوی می‌گوید: در سفری بین مکه و مدینه با امام صادق (علیه‌السلام) بودم. حضرت می‌فرمودند: شما جوان هستید، [خواندن نماز شب را از اول شب] به تأخیر اندازید ولی من پیرمردم، زودتر می‌خوانم. و نماز شبشان را اول شب می‌خواندند.
16. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 341. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از خواندن نماز شب و نماز وتر در اول شب پرسیدم، اگر مریض باشم و از سرما بترسم، فرمودند: اشکال ندارد، من همین کار را می‌کنم.
17. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 447. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: یکی از شیعیان شما از نیکانشان، به من شکایت کرد از خواب و این که می‌خواهد نماز شب بخواند ولی خواب تا صبح بر او غلبه می‌کند و گاهی نماز شب یک ‌ماه یا دو ماه را پشت سر هم قضا می‌کند و بر سختی‌اش صبر می‌نماید. حضرت فرمودند: «نورچشمی برای اوست به خدا». ولی اجازه ندادند نماز شبش را اول شب بخواند و فرمودند: «قضا کردن در روز، برتر است».
18. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 370. ترجمه: راوی می‌گوید: امام جواد (علیه‌السلام) را دیدم که در مسجد الحرام، بین رکن یمانی و رکن حجر الاسود، آب دهان انداختند و دفنش هم نکردند.
19. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: امام باقر در مسجد، نماز می‌خواندند و از جلو و راست و چپ و پشت سر بر سنگریزه‌ها آب دهان می‌انداختند و آن را نمی‌پوشاندند.
20. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) از پدرشان از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) نقل فرمودند: [انداختنِ] آب دهان در مسجد، گناهی است که کفاره‌اش،‌ دفن کردنش است.
21. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) از پدرانشان نقل فرمودند: هر کس احترام مسجد را نگه دارد و در آن اخلاط [سر و سینه‌اش] را نیاندازد، خدای تعالی را روز قیامت، خندان [و راضی] ملاقات خواهد کرد و کتابش به دست راستش داده خواهد شد.
22. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: کسی که اخلاط [سر و سینه‌] در مسجد برایش پیش آید و [به احترام مسجد، آن را بیرون نیاندازد، بلکه] آن را فرو ببرد، [آن خلط] به هیچ دردی گذر نمی‌کند مگر این که آن را خوب می‌نماید.
23. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 329. ترجمه: راوی می‌گوید: دیدم امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) هر گاه سر از سجده‌ی دوم بر می‌داشتند، بر می‌خواستند و [برای جلسه‌ی استراحت] نمی‌نشستند.
24. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 336، باب القیام و القعود فی الصلاة. ترجمه: بین دو سجده، اقعاء مکن. (اقعاء: نشستن بر سینه‌ی پا)
25. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 299، باب الخشوع فی الصلاة و کراهیة العبث. ترجمه: بر قدم‌هایت اقعاء مکن.
26. تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 314، باب کیفیة الصلاة و صفتها و المفروض من ذلک و المسنون. ترجمه: راوی می‌گوید: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) چون سر از سجده بر می‌داشتند، می‌نشستند تا آرام بگیرند، سپس می‌ایستادند. گفته شد ای امیر المؤمنین، قبل از تو ابوبکر و عمر، چون سر از سجده بر می‌داشتند، بر سینه‌ی پاهایشان بلند می‌شدند همچنان که شتر بلند می‌شود. پس امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: همانا این کار را اهل جفا از مردم انجام می‌دهند. همانا این کار، از احترام گذاشتن به نماز است.
27. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 123، باب التواضع. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: امام سجاد (علیه‌السلام) در حالی که سوار خر بودند، بر جذامی‌ها گذشتند و آنان صبحانه می‌خوردند. پس دعوتشان کردند به صبحانه، فرمودند: اگر روزه‌دار نبودم، این کار را انجام می‌دادم. پس چون به خانه رسیدند، امر کردند که غذایی آماده شود و امر کردند که خوب باشد، سپس آنان را به نزد خود دعوت کردند. آنان نیز آمدند و در محضر آن حضرت، صبحانه خوردند و آن حضرت هم با آنان صبحانه خوردند.
28. مرحوم مجلسی در توجیه این روایت می‌نویسد: «هذا لیس بصریح فی الأکل معهم فی إناء واحد، فلا ینافی الأمر بالفرار من المجذوم؛ مع أنّه یمکن أن یکونوا مستثنین من هذا الحکم لقوّة توکلهم و عدم تأثّر نفوسهم بأمثال ذلک، أو لعلمهم بأنّ الله لایبتلیهم بأمثال البلایا التی توجب نفرة الخلق». ترجمه: این روایت صریح در این نیست که با ایشان در یک ظرف غذا خوردند و منافاتی با امر به فرار از جذامی ندارد، با این که ممکن است آن بزرگواران، استثنا از این حکم باشند برای قوّت توکل‌شان و عدم تأثیرپذیری آنان از مانند این چیزها یا برای این است که می‌دانند خداوند، آنان را به امثال این بلاها که موجب فرار مردم می‌شود، گرفتار نمی‌نماید. (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد ‏8، صفحه‌ی 251، حدیث 8).
29. خصال، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 287. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: پنج نفر هستند که در هر حال باید از آنان دوری گزید، جذامی، پیس، دیوانه، زنازاده و مردمان بیابان‌گرد وحشی.
30. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 557، باب النوادر. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: مکروه است که انسان با جذامی سخن بگوید، مگر این که بینشان به اندازه‌ی یک ذراع [حدود نیم متر] فاصله باشد.
31. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 557، باب النوادر. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: از جذامی فرار کند، فرارکردنی از شیر.

تعداد نظراتی که بر این مطلب نوشته شده است: ۰ نظر

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب، اظهار نظر می‌کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است