حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

بسمه تعالی

سلام
آیا بعضی آیات قرآن را می‌شود چنین تفسیر کرد؟
«قرآن در مورد مواجه شدن حضرت ابراهیم (علیه السلام) با میهمانان می‌فرماید: فراغ الی اهله فجاء بعجل سمین (آیه‌ی 26 سوره‌ی ذاریات) ترجمه: به دنبال آن، پنهانی به سوی خانواده‌ی خود رفت و گوساله‌ی فربه برای آنان آورد.
از این موضوع قرآن چنین بر می‌آید که خانه‌ی آن حضرت، دارای دو قسمت بیرونی و اندرونی بوده است و قرآن این ویژگی را در سبک مسکن یادآور می‌شود. پیروان قرآن باید این سبک را مورد توجه قرار دهند.» (فصلنامه‌ی سازمان تبلیغات اسلامی، شماره‌ی پنجم)
آیا هر کس هر چه به ذهن خلاقش رسید و از نظر خود و خیلی افراد دیگر تطابق دارد، می‌تواند پیروان قرآن را به آن خلاقیت امر کند در حالی که به قرآن هم نسبت می‌دهد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از کج‌فهمی‌های افرادی امثال آقای قرائتی (حفظه الله) این است که تدبّر در قرآن را به چنین نوآوری‌ها و برداشت‌های خلاقانه می‌دانند. در صورتی که تدبّر در قرآن، نباید به تفسیر به رأی منجر شود. آنچه نقل کرده‌اید، نمونه‌ای بسیار بسیار کوچک از دستگاه ریسندگی و بافندگی افرادی مانند آیت الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) در تفسیر تسنیم و آقای قرائتی (حفظه الله) در تفسیر نور است. این عزیزان، به تنهایی و یک‌تنه، بیش از رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و تمام ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) قرآن را تفسیر کرده‌اند!! البته بدون داشتن پشتوانه‌ی وحیانی و به مدد اندیشه‌ی جوّال و مطالعات متفرقه در مکاتب و مذاهب فکری دیگر همچون عرفان و فلسفه.
پس درس عملی برای اصحاب منهاج فردوسیان این است که نباید در تفسیر قرآن کریم، قدم از قدم استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) جلوتر نهاده و هر چه به ذهنشان می‌رسد را بر شانه‌های آیات نورانی کلام الله العزیز، سوار کنند.
جالب این است که مفسرینی همچون دو عزیزی که نام بردیم، ادعا دارند که نباید قرآن را بی‌ضابطه تفسیر کرد و تفسیر به رأی،‌ حرام و ممنوع است؛ در صورتی که خودشان، با تمام وجود، غوطه‌ور در تفسیر به رأی هستند. اینان برای تفسیر، ضابطه‌ها و چارچوب‌هایی ترسیم می‌کنند که خودتراش است، یعنی خودشان تراشیده‌اند تا راه برای تفاسیر خودشان باز شود. و جالبتر این که در پاره‌ای موارد، به همان ضابطه‌ها و چارچوب‌هایی که خودشان تراشیده‌اند نیز پایبند نیستند و مرتکب تخلف از قانون‌هایی می‌شوند که خودشان وضع کرده‌اند.
خلاصه، شیطان لعین، هر گروهی را با دامی مخصوص به کجراهه می‌کشاند، برخی از اصحاب قرآن را هم با تفاسیر اینگونه و سرچشمه نگرفته از وحی به انحراف دچار ساخته است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. حداقل و حداکثر قوانین عملی که در جدول محاسبه می‌تواند قرار گیرد چه تعداد است؟
2. بهتر است برای ملکه شدن، هر قانون را بعد از یک چله مراعات کردن از جدول حذف کنیم یا بعد از یک ماه؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: عدد قوانین جدول، برای همه‌ی افراد، یکسان نیست. همچنین نسبت به قوانین، فرق می‌کند. به این معنی که برخی افراد، چون حرکت در نظام جامع منهاج فردوسیان را جدّی نگرفته‌اند، نمی‌توانند قانون‌های زیادی را با هم مراعات کنند. اینگونه افراد، اگر بتوانند یک قانون، یک قانون یا دو قانون، دو قانون که به آن مبتلا هستند را مراعات کنند، نسبت به خودشان حرکت سازنده کرده‌اند.
اما کسانی که به «منهاج‌کوش» مشهورند، توانایی دارند تا ده قانون را نیز با هم مراعات کنند و نتیجه‌ی مثبت بگیرند. پس در مرحله‌ی اول، باید خودتان را برای خودتان تعریف و شفاف‌سازی کنید. سپس بر طبق میزان اشتیاقی که در خود می‌یابید، قوانین را به ترتیب، در جدول محاسبه قرار دهید.
نکته‌ی دیگر این است که تعداد قوانین جدول، نسبت به قانون نیز فرق می‌کند. برخی قوانین، چون شیوع بیشتری در زندگی دارد، مراعاتش سخت‌تر و رسیدن به ملکه‌ی آن، دیرتر اتفاق می‌افتد. مثلاً کسی که قاضی است، شاید در طول سال، یک یا دو بار اتفاق بیافتد که در معرض رشوه گرفتن قرار گیرد، ولی مانند نماز اول وقت، چیزی است که پنج بار در شبانه‌روز، اتفاق می‌افتد و دغدغه‌ی دائمی محسوب می‌گردد.

جواب 2: به نظر می‌رسد با توجه به این که:
در منهاج فردوسیان شایسته است اعتقاد داشته باشند؛ «نُطفه»، پس از چهل روز که در رحم قرار گرفت، تبدیل به «عَلَقه» و پس از چهل روز دیگر تبدیل به «مُضغه» می‌شود.
در منهاج فردوسیان شایسته است اعتقاد داشته باشند؛ اثر هر خوردنی و نوشیدنی، تا چهل روز در مغز استخوان انسان باقی می‌ماند.
مراعات چهل شبانه‌روز، بهتر باشد ولی از آنجا که شباهتی با اربعین‌گیری‌های صوفیه پیدا می‌کرد، جدول یک‌ماهه نیز طراحی شد تا کسانی که دوست داشته باشند، از جدول یک‌ماهه استفاده کنند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در مورد افطار کردن با آب ولرم، چند روایتی را که بیان نموده‌اید هیچکدام دلالت بر «امر» به این کار ندارد، پس چگونه به قانون تبدیل شده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
قوانین عملی منهاج فردوسیان، فقط از «اوامر» استجماع نشده است بلکه چیزهای دیگری نیز می‌تواند ما را در استجماع قوانین عملی، یاری رساند. مجموعه‌ی ارکانی که قانون عملی را می‌توان از آن استجماع کرد، بدین قرار است:
1. اوامر و نواهی؛
2. مُشوِّقات و مُخوِّفات؛
3. فواید و مضرّات؛
4. اوصاف خوبان و بدان؛
5. تمثیل به خوبی‌ها و بدی‌ها؛
6. طرد؛
7. دعا و نفرین (رحمت و لعنت)؛
8. بیان حال امت‌ها و پیامبران سلف؛
9. کفاره داشتن؛
10. شمرده شدن از سنت؛
11. حق؛
12. شایستگی؛
13. شادی و غم شیطان؛
14. تقدیر عدم جواز؛
15. موجبات و موانع ورود به بهشت؛
16. موجبات و موانع ورود به جهنم؛
17. ثروت‌آفرینی و فقرآوری؛
18. موجبات آمرزش گناهان؛
19. تصریح به نافرمانی؛
20. مشروط به شاد شدن؛
21. خوش‌آمد و خوش‌نیامدِ استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)؛
22. اعلام جنگ با خدای تعالی؛
23. تهدید؛
24. دشمنی با خدای تعالی؛
25. فعل استاد در مقام آموزش؛
26. الگوبرداری از فعل استاد؛
27. آداب جاهلیت؛
28. بدعت؛
29. تصرف شیطان در انسان؛
30. تعجب خدای تعالی؛
31. حضور یافتن و حضور نیافتن فرشته‌ها؛
32. حضور یافتن و حضور نیافتن شیطان‌ها؛
33. خیر داشتن و خیر نداشتن؛
34. آنچه خدای تعالی دشمن می‌دارد؛
35. برکت و عدم برکت؛
36. استفهام انکاری؛
37. استفهام توبیخی؛
38. مستحب و مکروه؛
39. تکامل یافتن؛
40. بیعت استاد؛
41. عوامل خوار شدن؛
42. ملامت خود؛
43. زینت؛
44. برآوردن حوائج؛
45. دعاهای استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)؛
46. امر به دعا؛
47. بیزاری استاد؛
48. ترک مأمورٌ به؛
49. فضای غالب؛
50. استقراء تام؛
51. اباحه‌ی مطلق.
برای اطلاع بیشتر از این امور، به کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان»، فصل اول در بیان ارکان استجماع مراجعه نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم
با توجه به این که در دنیای امروز، بیشترین وقتی که صرف می‌شود برای موسیقی است و بیشترین گوشتی که در دنیا مصرف می‌شود گوشت خوک است؛ آیا شیاطین موفق شده‌اند؟ آیا امیدی به راه برون‌رفت و تشکیل جامعه‌ای منهاجی وجود دارد؟
با کمال تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: این ادعا که «بیشترین وقتی که صرف می‌شود برای موسیقی است و بیشترین گوشتی که در دنیا مصرف می‌شود گوشت خوک است» ثابت‌شده نیست. پس نمی‌توان بر روی احتمال و فرض، شیطان را موفق جلوه داد.

ثانیاً: از اول هبوط آدم (علیه‌السلام) بر زمین تا کنون، همیشه از لحاظ کمّیت، شیطان موفق بوده و از لحاظ کیفیت، خدای رحمان. به عبارت ساده، همیشه گمراهان، جمعیت بیشتری نسبت به راه‌یافتگان داشته‌اند ولی کیفیت یک راه‌یافته،‌ در نظام هستی و در نزد خدای تعالی، برتر و والاتر از هزاران گمراه و سرگردان است؛ تا جایی که در قواعد نظری آمده است، یک منهاجی به هزار غیر منهاجی می‌ارزد.
پس اگر به لحاظ کمّیت حساب کنید، همیشه شیطان موفق بوده است، ولی اگر کیفیت را ملاحظه کنید، خواهید دید که شیطان همیشه در انزوا و کاهش بوده و هیچگاه نتوانسته است یار با کیفیت و ارزشمندی برای خودش و گمراهی‌اش فراهم سازد.

ثالثاً: سراسر وجود ما و رمز حیات شیعه،‌ امید به تشکیل جامعه‌ی منهاجی است. اگر این امید نبود، هیچ قلمی بر کاغذی نمی‌نوشت و هیچ تلاشی صورت نمی‌گرفت. این که می‌نویسیم و می‌گوییم و ترویج و تبلیغ می‌کنیم، همگی بر امید به تشکیل جامعه‌ی منهاجی استوار است. اگر روزی برسد که این امید، در سویدای دل مبلغان منهاج فردوسیان بخشکد، جوهر قلمشان خواهد خشکید و نخواهند نوشت، بزاق دهانشان خواهد خشکید و با کسی حرف نخواهند زد و اساساً، خون در رگ‌هایشان خواهد خشکید و دم و بازدم را بیهوده خواهند یافت.
پس با امید مضاعف، منهاج فردوسیان را به سراسر جهان، منتشر می‌کنیم و دلخوش به وعده‌ی قرآن کریم هستیم که می‌فرماید:
«وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
ترجمه: و سرانجام برای پرهیزکاران است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام و خسته نباشید
آیا این که جناب حاج فردوسی می‌گویند: ما نباید حتی رسول الله و ائمه اطهار (علیهم السلام) را الگو قرار دهیم با این آیه‌ی شریفه که می‌فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» مغایرت ندارد؟!
می‌دانم که منظور شما این است که افعال اهل بیت را تا زمانی که امر به ما نکرده باشند نمی‌توان به عنوان منبع محسوب کرد، ولی اصولاً این نوع صحبت که با متن صریح قرآن در تضاد است زیبا نیست و می‌توان جور دیگری این موضوع را مطرح کرد؟
در ضمن اگر کاری صحیح نیست چرا ائمه اطهار (علیهم السلام) آن را انجام دهند؟ مگر در حدیث از امام صادق (علیه السلام) نیامده است که: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»؟ پس ائمه نیز با رفتار خود امر و نهی می‌کردند.
خواهشمند است به سؤال بنده پاسخ بدهید.
با تشکر
و السلام علیکم و رحمة الله

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بحث بر سر حجیت فعل معصوم، بحث درازدامنی است که سال‌های فراوانی بین علمای اصول در جریان بوده است ولی آنچه بیشتر علما به سمت آن گرایش دارند، این است که فعل معصوم بدون قرینه، فقط دلالت بر اباحه‌ی مطلق دارد یعنی این کاری که پیامبر یا امام معصوم انجام داده،‌ حرام نیست ولی وجوب یا استحباب از آن برداشت نمی‌شود.
بحث کامل درباره‌ی فعل معصوم را در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» بخوانید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
در یکی از خاطرات مربوط به نزدیکان شهید رجایی می‌خواندم که شهید رجایی با خودش وعده کرده بود که اگر نماز اول وقتش دیر شد روز بعد را روزه بگیرد. اگر این مطلب صحیح باشد، ما هم می‌توانیم برای اعمال عبادیمان چنین جریمه‌هایی را در نظر بگیریم؟
ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نکته‌ی اول: اگر شما از اصحاب منهاج فردوسیان هستید، کافی است بدانید که در یکی از قوانین عملی منهاج فردوسیان آمده است:
قانونِ 1364 (8): در منهاج فردوسیان، عبادتی را با نذر یا قَسَم، بر خودشان واجب نمی‌کنند.
و تأکید می‌کنم که دانستن همین قانون برای اصحاب منهاج فردوسیان کفایت می‌کند که راه مستقیم را بازشناسند و به چپ و راست جاده متمایل نشوند.

نکته‌ی دوم: اگر شما از کسانی هستید که به قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان ایمان ندارید، بدانید که مستند قانون فوق الذکر، روایاتی است که در ادامه به یکی از آنها اشاره می‌کنیم.
سند 1: عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) إِنِّی جَعَلْتُ عَلَی نَفْسِی شُکراً لله رَکعَتَینِ أُصَلِّیهِمَا فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ أَ فَأُصَلِّیهِمَا فِی السَّفَرِ بِالنَّهَارِ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ إِنِّی لَأَکرَهُ الْإِیجَابَ أَنْ یوجِبَ الرَّجُلُ عَلَی نَفْسِهِ قُلْتُ إِنِّی لَمْ أَجْعَلْهُمَا للّه عَلَی إِنَّمَا جَعَلْتُ ذَلِک عَلَی نَفْسِی أُصَلِّیهِمَا شُکراً لله وَ لَمْ أُوجِبْهُمَا عَلَی نَفْسِی أَ فَأَدَعُهُمَا إِذَا شِئْتُ قَالَ نَعَمْ» [کافی، محدث کلینی، جلد 7، صفحه‌ی 455، باب النذور]
ترجمه: راوی می‌گوید به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: من بر خودم قرار داده‌ام که [شبانه‌روزی] دو رکعت نماز شکر در سفر و وطن بخوانم. آیا می‌توانم در سفر، آن دو رکعت را در روز بخوانم؟ فرمودند: بله. سپس فرمودند: خوش نمی‌دارم که کسی چیزی را بر خودش واجب کند. گفتم: نذر نکرده‌ام بلکه با خودم قرار گذاشته‌ام که برای شکرگزاری، بجا آورم و بر خودم [با نذر و قسم] واجب نکرده‌ام. آیا می‌توانم رهایش کنم، اگر بخواهم؟ فرمودند: بله.
روایات بیشتر را می‌توانید در کتاب شریف «وسائل الشیعة»، جلد 23، باب «کراهة إیجاب الشیء علی النفس دائما بنذر و شبهه» ببینید.

نکته‌ی سوم: شهید رجایی، مرد زحمت‌کشیده، رنج‌دیده و جهادگری بود که به فیض شهادت رسید اما فقیه به معنی آشنای عمیق با آیات و روایات نبود. پس نباید چنین شخصی ـ هر چند انقلابی و خوش‌عاقبت باشد ـ را الگوی خود قرار دهید.

نکته‌ی چهارم: مرحله‌ی بالاتر این است که علما و فقهای عظام را هم نباید الگوی خود قرار دهید. شاید در داستان‌هایی که از عالمان دینی و فقهای بزرگوار شیعه نقل می‌شود، مواردی را ببینید که قابل توجیه شرعی نباشد. یعنی کارهایی انجام داده باشند که نشأت گرفته از احساسات شخصی یا حتی دیدگاه‌های غیر اسلامی و عقاید ایران باستان باشد. مانند آنچه در اهمیت دادن مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) به لحظه‌ی تحویل سال گفتیم.

نکته‌ی پنجم: مرحله‌ی بالاتر این است که انبیاء و اوصیاء الهی را نیز نباید الگوی خود قرار دهید و آنچه آنان در امت خود انجام می‌داده‌اند را نباید پیاده‌سازی کنید. مانند اربعین کلیمی که حضرت موسی (علیه‌السلام) بجا آورد و صوفیه نیز بدان معتقدند و از اول ذیقعده تا دهم ذیحجه را اربعین می‌گیرند.

نکته‌ی ششم: مرحله‌ی بالاتر این است که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) را نیز نباید الگوی خود قرار دهید. به این معنی که هر گاه انجام کاری از آن بزرگواران گزارش شده بود، نباید بدون این که سفارشی به انجامش کرده باشند، آن را انجام دهید. این بحث، در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» به تفصیل، مورد بررسی قرار گرفته و نمونه‌های متعددی برایش ذکر کرده‌ایم.

نکته‌ی هفتم: همچنین است نباید خدای تعالی را الگوی خود قرار داده و از کارهای او تقلید کنید. ما مأمور به مراعات امر و نهی حضرت حق تعالی هستیم نه این که کارهای خدایی او را تقلید کنیم. این بحث نیز قبلاً گذشت.

نکته‌ی آخر: بهترین جریمه‌ی تربیتی، نگاه کردن دائمی به جدول محاسبه است. اگر بتوانید خود را مقید کنید که هر صبح یا هر شب، دقایقی به جدول محاسبه نگاه کنید، خواهید توانست با شیب ملایم، تمام آنچه باید انجام دهید را انجام دهید و تمام آنچه باید ترک کنید را ترک کنید. فقط مواظب باشید که شیطان، بین شما و جدول محاسبه، فاصله نیاندازد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
خداوند تبارک و تعالی در قرآن عظیم، انبیای عظام (علی نبینا و آله و علیهم السلام) را و دشمنان آن‌ها (لعنت الله علیهم اجمعین) را بدون کنیه و لقب یاد می‌کند. آیا ما هم می‌توانیم اسامی انبیای عظام (علی نبینا و آله و علیهم السلام) را بدون کنیه و لقب بیاوریم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: توجه داشته باشید که کارهای خدای تعالی، قابل تقلید و پیروی نیست. یعنی ما اجازه نداریم از این که خدای تعالی در قرآن کریم، از دوستان و دشمنانش به یک نحوه یاد کرده، الگوبرداری کنیم.

ثانیاً: احترام گذاشتن به پیامبران و دوستان خدا با القاب و عبارات زیبا و جملات دعایی مانند «علیه‌السلام»، مستحب عقلی است. عقل سلیم بر طبق عرف جامعه‌ی بشری، نیکو یادکردن از بزرگان را شایسته می‌شمارد.
گر چه جز صلوات فرستادن بر استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) یا سلام فرستادن به حضرت خضر (سلام الله علیه) مورد دیگری در نظر ندارم که دستور شرعی داشته باشد،‌ ولی مانعی ندارد که به استحباب عقلی و عرفی، توجه شده و بین نام بردن از دوستان خدا با نام بردن از دشمنان خدا، فرق بگذارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله النور

سلام علیکم
با تشکر از سایت بسیار بسیار عالی منهاجیار.
این را می‌دانیم که ترک هر حرامی واجب و ترک هر واجبی حرام است؛ حال آیا این اصل در مورد مستحبات و مکروهات هم صادق است؟ به طوری که ترک هر مکروهی مستحب و ترک هر مستحبی مکروه باشد؟
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
مستحبات و مکروهات، همچون واجبات و محرمات نیست که فقط از امر و نهی‌های قرآن و روایات جمع‌آوری شده باشد؛ بلکه مستحبات و مکروهات، از موارد متعددی استفاده می‌شود که می‌توانید مشروح آن را در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» با عنوان ارکان استجماع، ببینید.
شاید بتوان ترک کردن مستحباتی که از اوامر استفاده شده را مکروه دانست و در مقابل، بتوان ترک کردن مکروهاتی که از نواهی استفاده شده را مستحب شمرد؛ ولی در مواردی، قطعاً نمی‌توان این مقابله را بر قرار کرد و ترک مستحب را مکروه و ترک مکروه را مستحب دانست.
توضیح مفصل این سخن، نیازمند وقت واسع است که فعلاً موجود نیست. امیدوارم از این مقدار توضیح اجمالی، مطلب را متوجه شده باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم
چرا اشکالات احمقانه به برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان را پاسخ می‌دهید؟
تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
ظرفیت انسان‌ها در ابعاد مختلف، متفاوت است. کمیل بن زیاد نخعی می‌گوید: استاد عالی حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) دست مرا گرفتند و مرا به ناحیه‌ی جبان بردند، سپس نفس عمیقی کشیدند و فرمودند:
«یا کمَیلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا» [الغارات، ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی، جلد 1، صفحه‌ی 89]
ترجمه: ای کمیل، این دل‌ها ظروفند و بهترین‌شان پرگنجایش‌ترین آنهاست.
همچنین ایمان انسان‌ها با یکدیگر متفاوت است. در روایت آمده است:
عَنْ سَدِیرٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السلام): «إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَنَازِلَ مِنْهُمْ عَلَی وَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی اثْنَتَینِ وَ مِنْهُمْ عَلَی ثَلَاثٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی أَرْبَعٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی خَمْسٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی سِتٍّ وَ مِنْهُمْ عَلَی سَبْعٍ فَلَوْ ذَهَبْتَ تَحْمِلُ عَلَی صَاحِبِ الْوَاحِدَةِ ثِنْتَینِ لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الثِّنْتَینِ ثَلَاثاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الثَّلَاثِ أَرْبَعاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الْأَرْبَعِ خَمْساً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الْخَمْسِ سِتّاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ السِّتِّ سَبْعاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی هَذِهِ الدَّرَجَاتُ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 45]
ترجمه: راوی می‌گوید: امام باقر (علیه‌السلام) به من فرمودند: همانا مؤمنین دارای جایگاه‌های مختلف هستند؛ برخی از آنان بر جایگاه اول و برخی بر جایگاه دوم و برخی بر جایگاه سوم و برخی بر جایگاه چهارم و برخی بر جایگاه پنجم و برخی بر جایگاه ششم و برخی بر جایگاه هفتم هستند. پس اگر جایگاه دوم را بر کسی که در جایگاه اول است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه سوم را بر کسی که در جایگاه دوم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه چهارم را بر کسی که در جایگاه سوم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه پنجم را بر کسی که در جایگاه چهارم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه ششم را بر کسی که در جایگاه پنجم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه هفتم را بر کسی که در جایگاه ششم است بار کنی، توانایی ندارد و بر همین منوال.
و در روایت دیگر است:
عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِی قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام): «یا عَبْدَ الْعَزِیزِ إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَینِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَی‏ءٍ حَتَّی ینْتَهِی إِلَی الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَک فَیسْقِطَک مَنْ هُوَ فَوْقَک وَ إِذَا رَأَیتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْک بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیک بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیهِ مَا لَا یطِیقُ فَتَکسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیهِ جَبْرُهُ»
ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند: ای عبدالعزیز، همانا ایمان، ده پله دارد همانند پله‌های نردبان که باید پله پله طی شود. پس کسی که در پله‌ی دوم است نباید کسی که در پله‌ی اول است را بیهوده بشمارد. و بر همین قیاس است سایر پله‌ها تا پله‌ی دهم. پس کسی که از تو پایین‌تر است را ساقط مدان که آن کسی که بالاتر از توست، تو را ساقط خواهد دانست و هر گاه کسی که پله‌ای از تو پایین‌تر است را دیدی، او را با مدارا بالا بکش و بر او چیزی که طاقتش ندارد، بار نکن که بشکند. همانا کسی که مؤمنی را بشکند، خودش باید جبرانش نماید.
با این حساب، آنچه در نظر برخی افراد، احمقانه و ابتدایی به نظر می‌رسد، برای گروهی دیگر، دغدغه‌ی واقعی و اصلی است. لذا نمی‌توان به این جهت که اشکال یا سؤالی در نظر گروهی از انسان‌ها، بدیهی یا حتی احمقانه است، بدان جواب نداد؛ زیرا نیاز واقعی گروهی دیگر از جامعه‌ی بشری است. به عبارت ساده‌تر، وقتی مطلبی برای شما روشن است، نباید فکر کنید که برای همه، روشن است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آنچه تا کنون به ما گفته‌اند، این است که با شیرینی و خرما افطار کنید ولی در یک قانون از قانون‌های منهاج فردوسیان دیدم که با آب یا آب نیم‌گرم (ولرم) افطار می‌کنند. لطفاً توضیح دهید چجوری به این نتیجه رسیدید که به جای خرما که در اسلام آمده، آب را قرار دهید. این مطلب را از کجا برداشت کرده‌اید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چنان که بارها و بارها تأکید کرده‌ایم، برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان، مجموعه‌ای از واضحات و مسلّمات شیعه‌ی اثنی‌عشریه است. پس هر قاعده‌ی نظری یا قانون عملی‌ای که مشاهده نمودید، بدانید که ترجمه‌ی آیه یا آیاتی از قرآن کریم یا روایت یا روایاتی معتبر از ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) است. لذا شایسته است قبل از مطالعه و تحقیق و راستی‌آزمایی، جبهه‌گیری نکنید و حالت تهاجمی به خود نگیرید.
اما آنچه پرسیده‌اید، تصریح چند روایت است که در منابع معتبر شیعه از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است. این احادیث عبارتند از:

حدیث 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «لَوْ أَنَّ النَّاسَ تَسَحَّرُوا ثُمَّ لَمْ یفْطِرُوا إِلَّا عَلَی الْمَاءِ لَقَدَرُوا عَلَی أَنْ یصُومُوا الدَّهْرَ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 136، باب ثواب السحور]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: اگر مردم سحری می‌خوردند و جز بر آب افطار نمی‌کردند، می‌توانستند تمام روزگار را روزه بگیرند.

حدیث 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «إِذَا أَفْطَرَ الرَّجُلُ عَلَی الْمَاءِ الْفَاتِرِ نَقَّی کَبِدَهُ وَ غَسَلَ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ وَ قَوَّی الْبَصَرَ وَ الْحَدَقَ» [کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 152، باب ما یستحب أن یفطر علیه]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر گاه مرد بر آب ولرم افطار کند، کبدش پاک می‌شود و گناهان از قلبش شسته می‌گردد و بینایی و مردمک چشمش تقویت می‌شود.

حدیث 3: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «الْإِفْطَارُ عَلَی الْمَاءِ یغْسِلُ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 152، باب ما یستحب أن یفطر علیه]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: افطار کردن بر آب، گناهان را از قلب می‌شوید.

حدیث 4: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ الله (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) إِذَا أَفْطَرَ بَدَأَ بِحَلْوَاءَ یفْطِرُ عَلَیهَا فَإِنْ لَمْ یجِدْ فَسُکرَةٍ أَوْ تَمَرَاتٍ فَإِذَا أَعْوَزَ ذَلِک کُلُّهُ فَمَاءٍ فَاتِرٍ وَ کانَ یقُولُ ینَقِّی الْمَعِدَةَ وَ الْکبِدَ وَ یطَیبُ النَّکهَةَ وَ الْفَمَ وَ یقَوِّی الْأَضْرَاسَ وَ یقَوِّی الْحَدَقَ وَ یجْلُو النَّاظِرَ وَ یغْسِلُ الذُّنُوبَ غَسْلًا وَ یسَکنُ الْعُرُوقَ الْهَائِجَةَ وَ الْمِرَّةَ الْغَالِبَةَ وَ یقْطَعُ الْبَلْغَمَ وَ یطْفِئُ الْحَرَارَةَ عَنِ الْمَعِدَةِ وَ یذْهَبُ بِالصُّدَاعِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 153، باب ما یستحب أن یفطر علیه]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) هر گاه افطار می‌کردند، به شیرینی آغاز می‌کردند و اگر نمی‌یافتند،‌ شکر یا خرما و اگر هیچکدام نمی‌بود، با آب ولرم افطار می‌کردند و می‌فرمودند: معده و کبد را پاکسازی می‌کند، دهان را خوشبو می‌سازد، دندان‌ها را محکم می‌نماید، مردمک را تقویت کرده و بینایی را جلا می‌بخشد، گناهان را یکباره می‌شوید. عروق به هیجان آمده و تلخه‌ی غلبه‌کرده را آرام می‌سازد، بلغم را قطع می‌کند، حرارت معده را خاموش نموده و سردرد را از بین می‌برد.
امید است با این جواب، از حالت انکار و طرد خارج شده و به حال تسلیم در برابر قواعد نظری و قوانین عملی برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان داخل گردید. ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
الان که من وارد وادی منهاج فردوسیان شدم، پی به حرام بودن موسیقی بردم. خیلی دوست دارم که مداومت داشته باشم به ذکرهای توصیه‌شده در منهاج، اما اشعار خوانندگان و ملودی موسیقی که در گذشته‌ی غفلتم گوش می‌دادم، الان اجازه نمی‌دهد ذهن و زبانم به ذکر خدا باشد!! چه کنم حاجی؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر گاه بر طبق برنامه‌ی تدوین‌شده، مطالعه‌ی مداوم قواعد نظری را در دستور کار خود قرار دهید، همچنین قوانین عملی را به نظمی که چیده‌شده، مراعات نمایید، آرام آرام، آثار گناهان از وجودتان پاک شده و زمینه برای جایگیر شدن ذکر الهی در عمق جانتان فراهم خواهد شد.
همچنین گوش دادن به تلاوت‌هایی که می‌پسندید از قاریانی که صدایشان برایتان خوشایند است، می‌تواند موجب جایگزین شدن نغمات قرآن کریم به جای آهنگ‌ها و ملودی‌ها در ذهنتان باشد. به عبارت ساده‌تر، اگر بعضی سوره‌های کوتاه یا آیات خاصی را با صدای قاری‌ای که صدایش را دوست دارید، بارها گوش بدهید، همان صدا در ذهنتان نقش بسته و در ساعات بیکاری، ورد زبانتان خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
من دو تا سؤال از خدمت شما دارم
1 ـ آیا خانم‌هایی که مشغول به کار (شاغل) هستند، می‌توانند امید داشته باشند که در منهاج فردوسیان به ثمرات دنیایی و اخروی برسند؟
2 ـ آیا آقایان منهاجی که خانم‌هایشان مشغول به کار هستند، از مصادیق بی‌غیرت به حساب می‌آیند؟
ممنون از صراحت بیان شما نسبت به اشاعه‌ی قواعد و قوانین اسلام ناب حضرت محمد (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم)

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: شغل داشتن زن، به خودی خود، مانعی محسوب نمی‌شود مگر این که او را از مراعات قوانین، باز دارد. مثل این که مانع از ازدواجش شود یا اگر ازدواج کرده، مانع از شوهرداری‌اش شود. یا این که در محیط کار، اختلاط با نامحرم داشته باشد و مانند اینها.

جواب 2: غیرت، یک حساسیت روحی ـ جسمی است، همچنان که بی‌غیرتی، یک بی‌حسّی روحی ـ جسمی است. غیرت، به معنی تحمل نکردن دیگران با همسر است. هر گاه زنی نتواند زن دیگری (چه دائم و چه موقت) را با شوهرش ببیند، مبتلا به کفر خواهد شد، ولی همین حالت در مرد، نشانه‌ی ایمان اوست. پس مرد نباید شوهر دیگری را برای زنش تحمل کند. با این توضیح، این نکته روشن می‌شود که غیرت، مراتب دارد و بی‌غیرتی هم مراتب دارد. بدترین نوع بی‌غیرتی، این است که کسی، نزدیکی جنسی مردی با زنش را ببیند و تغییری در حالش ایجاد نشود. در مقابل، کمترین مراتب غیرت این است که مرد، برنتابد که مرد بیگانه از آنچه در زنش وجود دارد و از آن لذت می‌برد، لذت ببرد. به عبارت ساده‌تر، کمترین حد غیرت این است که از لذت بردن نامحرم از زنش، ولو به اندازه‌ی نگاه کردن به مو یا لباس تحریک‌کننده‌اش باشد، ناراحت شود.
برای روشن شدن مطلب، مثال‌هایی عرض می‌کنم تا حدود غیرت را به راحتی بفهمید:
غیرتمند واقعی، کسی است که از خوش و بش کردن نامحرم با زنش ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از خوش و بش کردن زنش با نامحرم ـ که موجب لذت بردن نامحرم می‌شود، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که زنش در مقابل نامحرم، لباس تحریک‌کننده بپوشد، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که بوی خوش زنش، مایه‌ی لذت نامحرم شود، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که زنش با صورت آرایش کرده در معرض نامحرم قرار گیرد، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که موی زنش، در جایی که نامحرم می‌بیند، دیده شود، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که زنش با صدای نازک با نامحرم سخن بگوید، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، هر گاه بفهمد در محل کار زنش، مردی (مثلاً صاحب کارگاه) به زن او نگاه طولانی می‌کند، ناراحت می‌شود.
غیرتمند واقعی، از این که با فامیل نزدیک خود، حتی مثل برادرش، که نگاه طولانی به زنش می‌اندازد، بر سر یک سفره بنشیند، ناراحت می‌شود.
با توجه به این مثال‌ها، هر کسی می‌تواند درجه‌ی غیرت خودش را بسنجد و به طور کلی نمی‌توان گفت هر کس زنش شاغل باشد، بی‌غیرت است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام خدمت شما
با توجه به اینکه سالم ترین راه، احتیاط است و اینکه در منهاج فردوسیان قانونی وجود دارد که بر طبق آن تا جایی که امکان دارد باید احتیاط کرد، چطور مرز میان احتیاط و وسواس قابل شناسایی است؟
اگر بگویید که رساله منهاج فردوسیان همان مرز مورد نظر است، باید گفت که با توجه به کامل نبودن ان رساله در خیلی از مسائل شرعی و دارا نبودن نسخه استفتائات، باز در مسایلی نمی‌شود راه احتیاطی را شناخت و دچار وسواس نشد.

************
باسمه تعالی

احتیاط، راهی روشن و مطمئن است و کسی که از آن راه حرکت کند، یقیناً به مقصد خواهد رسید. اما وسواس، حالت بیماری و ناسلامتی روان‌تنی است. برای روشن شدن بحث و فرق‌های این دو، نخست به تعریف لغوی و علمی هر کدام می‌پردازیم.
وسواس در لغت:
اندیشه‌ی بد و آنچه در دل گذرد. هر بدی که به قلب خطور کند و هر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. عبارت است از خواطر نفسانیه‌ی جسمانیه، خواه عقلی باشد، خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است از قرب حق. آنچه شیطان در دل افکند. آنچه شیطان در دل انسان افکند و او را به کار بد برانگیزد. (لغت‌نامه دهخدا)
وسواس در روانشناسی:
وسواس، تکرار بدون اراده‌ی افکار ناخوشایند است و اگر چه فرد می‌فهمد که این افکار نامناسب و غیر عادی است لیکن قادر به دور کردن آنها نیست.
وسواس تا اندازه‌ای در همه‌ی افراد بشر وجود دارد و مظاهر آن در شک و تردید، عدم قدرت در تمرکز فکری، فراموشی و گاهی کم‌خوابی دیده می‌شود؛ ولی هنگامی غیر عادی محسوب می‌شود که شخص مبتلا به آن می‌فهمد فکری که او را به خود مشغول کرده بسیار قوی است و هر چه سعی می‌کند آن را از خود دور سازد، نمی‌تواند و چون قادر به دور کردنش نیست، احساس می‌نماید که فکر مذکور بر او مسلط شده است.
وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعی احساس اجبار و ناچاری ذهنی و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه می‌باشد. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت‏ به شخصیت‏ خود بوده و از غیر عادی و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است. روانشناسان، وسواس را نوعی بیماری از سری نوروزهای شدید می‏‌دانند که تعادل روانی و رفتاری را از بیمار، سلب و او را در سازگاری با محیط، دچار اشکال می‏‌سازد و این عدم تعادل و اختلال دارای صورتی آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعی غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفی می‏کنند و آن را حالتی می‏دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده‏ای خاص، که اغلب وهم‌‏آمیز و اشتباه است، آدمی را در بند خود می‏گیرد، آنچنان که حتی اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامی‏‌دارد که حتی رفتاری را برخلاف میل و خواسته‏‌اش انجام دهد؛ و بیمار، هر چند به بیهودگی کار یا افکار خود آگاه است اما نمی‏‌تواند از قید آن رهایی یابد.
وسواس به صورتهای مختلف بروز می‏کند، مانند: اجتناب؛ تکرار و مداومت؛ تردید؛ شک در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطی؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدی، آتش زدن جایی، درآوردن جامه‌ی خود، بیقراری، بهانه‏‌گیری، بی‏خوابی، بدخوابی، بی‌‏اشتهایی و… تا جایی که به اطرافیان فرد وسواسی، این احساس دست می‏‌دهد که نکند دیوانه شده باشد.
اشخاصی که مبتلا به وسواس هستند اعتماد به نفس ندارند و خود را موجودی بی‌ارزش و ناچیز می‌شمارند، چون نمی‌توانند افکار وسواسی را از خود دور کنند. البته وسواس، دارای سطوح مختلفی است بدین شرح:
وسواس سطح یک:
شخص مدت کوتاهی را برای مقاومت در برابر علائم صرف می‌کند و تقریباً هیچ گونه تداخلی در فعالیت‌های روزمره‌اش ندارد.
وسواس سطح دو:
این نوع وسواس، دارای علائم ملایم بوده و قابل توجه برای خود شخص و برای بیننده می‌باشد و باعث تداخل ملایمی در زندگی شخص می‌شود که شاید مدت زمان کوتاهی در مقابل آنان ایستادگی شود. این علائم، به آسانی برای دیگران قابل تحمل هستند.
وسواس سطح سه:
در این نوع از وسواس، علائم، تداخل مشخصی با زندگی معمولی دارند. شخص وسواسی، انرژی زیادی را برای مقاومت و کمک گرفتن از دیگران صرف می‌کند تا امور زندگی روزمره‌ی خود را بگذراند.
وسواس سطح چهار:
در این مرحله از وسواس، علائم بیماری، عاجز کننده و مداخله‌گرند. فعالیت روزمره‌ی بیمار، یک کشمکش فعال است. یعنی شخص مبتلا، شاید تمام وقت خود را برای ایستادگی در برابر علائم، صرف کند و کمک زیادی را از اطرافیان، برای ایفای وظیفه‌ی خود جلب نماید.
وسواس سطح پنج:
در این سطح از وسواس، علائم، کاملاً فلج‌کننده هستند. شخص وسواسی نیازمند نظارت مستقیم در اموری مانند خوردن، خوابیدن و غیره است و حتی در جزئی‌ترین تصمیم‌گیری‌ها یا جزئی‌ترین فعالیت‌ها، حمایت دیگران را طلب می‌کند. این نوع از وسواس، شدیدترین حالت آن است.
همچنین وسواس، انواع مختلفی دارد به این شرح:

1 ـ وسواس فکری:
این وسواس به صورت‌های مختلف خود را نشان می‏دهد که برخی از نمونه‌های آن به شرح زیر است:
اندیشه درباره‌ی بدن: بدین گونه که بخشی مهم از اشتغالات ذهنی و فکری بیمار متوجه بدن اوست. او دائماً به پزشک مراجعه می‏کند و در صدد به‏ دست آوردن دارویی جدید برای سلامت‏ بدنش است.
اندیشه در باره‌ی رفتار حال یا گذشته: مبتلای به این نوع از وسواس، می‏‌اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملی می‏شود، درست می‏‌اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست‏ یا ناروا؟
اندیشه در رابطه با اعتقادات: زمانی فکر وسواسی، زمینه را برای تضادها و مغایرت‏‌های اعتقادی فراهم می‏‌سازد. مسایلی در زمینه‌ی مرگ و زندگی، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب، ذهن او را به خود مشغول می‏دارد.
اندیشه‌ی افراطی: زمانی وسواس، در مورد امری به صورت افراط در قبول یا رد آن است‏. با اینکه بیمار، خلاف آن را در نظر دارد ولی به صورتی است که گویی اندیشه‌ی مزاحمی بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه‌ی غلط می‌‏سازد. از آن، دفاع کرده و یا آن را طرد می‏کند، بدون اینکه آن مسأله، کوچکترین ارتباطی با زندگی او داشته باشد. مثلاً در رابطه با دارویی، عقیده‌‏ای افراطی پیدا می‏کند به گونه‏‌ای که طول عمر، بقای زندگی و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو می‏داند، اگرچه در اثر مصرف، به چنان نتیجه‌ای دست نیابد.

2 ـ وسواس عملی:
وسواس عملی به شکل‌های گوناگون، خود را بروز می‏‌دهد که به نمونه‏‌ها و مواردی از آن اشاره می‏‌کنیم:
شستشوی مکرر: مردم بر حسب عادت، تنها همین امر را وسواس می‏‌دانند و این بیماری در نزد زنان رایج‌تر است.
رفتار منحرفانه: جلوه آن در مواردی به صورت دزدی است و این امر حتی در افرادی دیده می‏‌شود که هیچ‏گونه نیاز مادی ندارند.
دقت وسواسی: نمونه‌‏اش را در منظم کردن دکمه‌ی لباس و… می‏‌بینیم و وضعیت فرد، به گونه‏‌ای است که گویی از این امر، احساس آرامش می‏کند.
شمردن: شمارش‏‌های بی‌دلیل، در مواردی می‏‌تواند از همین قبیل به حساب آید، مثل شمردن نرده‏‌ها یا موزاییک‌ها، با اصرار بر این که اشتباهی در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن: گاهی وسواس‏ عملی به صورت راه رفتن اجباری است. شخص از این سو به آن سو راه می‏‌رود و اصرار دارد که تعداد قدم‌هایش معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله‌ی بین دو نقطه، از ده قدم تجاوز نکند و کمتر از آن هم نباشد.

3 ـ وسواس ترس:
صورت‌های ترس وسواسی عبارت است از: ترس از آلودگی، ترس از مرگ، ترس از دفع، ترس از محیط محدود، ترس از امری خلاف اخلاق، ترس از تحقق آرزو.

4 ـ وسواس الزام:
در این نوع وسواس، بیمار نمی‏‌تواند خود را از انجام عمل و یا فکری بیرون آورد و در صورت رهایی از آن فکر و خودداری از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.

راه‌های درمان وسواس:
برای درمان وسواس، می‏توان از راه‌ها و ابزار مختلفی استفاده کرد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
۱ ـ تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگی در یک منطقه‌ی خوش آب و هوا برای تخفیف اضطراب و درمان بیمار، اثری آرامش‌بخش دارد.
۲ ـ تغییر شرایط زندگی: از شیوه‏‌های دیگر درمان، این است که زندگی بیمار را در محیطی دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطی کشاند که در آن، مسأله‌ی حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بنای اصلی شخصیت او از دستبردها، دور و در امان باشد. بررسی‌های تجربی نشان می‏‌دهند که در مواردی، با تغییر شرایط زندگی و حتی تغییر خانه و محل کار و زندگی، بهبود کامل حاصل می‏شود.
۳ ـ ایجاد اشتغال و سرگرمی: تطهیرهای مکرر و دوباره‏‌کاری‏ها، بدان خاطر است که بیمار، وقت و فرصتی کافی برای انجام آن در خود احساس می‏کند و وقت و زمانی زیاد در اختیار دارد. بدین سبب ضروری است در حدود امکان، سرگرمی او زیادتر گردد تا وقت اضافی نداشته باشد. اشتغالات یکی پس از دیگری او را وادار خواهد کرد که نسبت‏ به برخی از امور بی‏‌اعتماد گردد، از جمله وسواس.
۴ ـ زندگی در جمع: فرد وسواسی را باید از گوشه‏‌گیری و تنهایی بیرون کشاند. زندگی در میان جمع، می‏تواند عامل و سببی برای رفع این حالت ‏باشد. ترتیب دادن مسافرت‌های دسته‌جمعی که در آن، همه‌ی افراد، ناگزیر شوند شیوه‌ی واحدی را در زندگی پذیرا شوند، در تخفیف و حتی درمان این بیماری، مخصوصاً در افراد کم‌رو، مؤثر است.
۵ ـ شیوه‌‏های اخلاقی: رودربایستی‌‏ها و ملاحظات فیمابین که هر انسانی به نحوی با آن مواجه است، تا حدود زیادی سبب تخفیف این بیماری می‏شود. طرح سؤالات انتقادی توأم با لطف و شیرینی، بویژه از سوی کسانی که محبوب و مورد علاقه‌ی بیمارند، در امر سازندگی بیمار بسیار مؤثر است و می‏تواند موجب پیدایش تخفیف‌هایی در این رابطه شود. البته باید سعی بر این باشد که انتقاد، به ملامت منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیای غرور بیمار نیز در مواردی، بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزاردهنده و خفت و خواری ناشی از پذیرش رفتارهای ناموزون وسواسی است و به بیمار قدرت می‏دهد. گاهی لازم است غرور فرد را با انتقادی ملایم، زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضه‌ی اداره و نجات خویش را ندارد، تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که می‏تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار، اجازه داد که درباره‌ی افکار خود، اگر چه بی‌معنی است، صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6 ـ زیر پا گذاشتن موضوع وسواس: در مواردی برای درمان بیمار، چاره‌‏ای نیست جز این که به او القا کنیم به قول معروف، به سیم آخر بزند، حتی با پیراهنی که آن را نجس می‏‌داند و یا با دست و بدنی که تطهیر نکرده می‏‌شمارد و… به نماز بایستد و وظیفه‌‏اش را انجام دهد. به عبارت دیگر، بیمار را وا داریم تا همان کاری که از آن می‏ترسد را انجام دهد. تنها در چنین صورت است که در می‌‏یابد هیچ واقعه‌ای اتفاق نمی‏‌افتد.
7 ـ عدم پاسخ‌دهی: مهمترین و کلی‌ترین راه درمان وسواس، بی‌توجهی به پیام‌های آن و عدم پاسخ‌دهی عملی به آن است. این بیماری در صورتی ادامه می‌یابد و تشدید می‌شود که به نداهای درونی آن که مبتنی بر تکرار عمل، یا دقت بی‌مورد و یا قضاوت غیر منطقی و افراطی نسبت به امور است، پاسخ‌دهی عملی شود. برای مقابله با این حالت، بهترین راه، بی‌اعتنایی به این پیام‌ها و ترتیب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتی این روش عملی شود، به طور قطع از شدت ابتلا به آن کاسته خواهد شد.
8 ـ تقابل به ضد: برای کسانی که از آلودگی و نجاست، هراس دارند و این هراس، منشأ اضطراب و وسواس در آنها شده است، آلوده‌سازی عمدی شخص توسط خود او یا دیگران، از راه‌های درمان و رفع حساسیت به این امر است. اگر این روش با تکرار، تحمل شود به طور قطع مؤثر خواهد بود.
9 ـ فرمان ایست: در منابع علمی جدید، برای متوقف کردن افکار وسواسی، علاوه بر درمان‌های دارویی و قبل از آن درمان‌ها، از روش‌های خاصی استفاده می‌شود که مهمترین آنها، روش توقیف فکر نام دارد، بدین ترتیب که از بیمار خواسته می‌شود که به طور عمد، افکار وسواسی خود را آزاد بگذارد و در این بین، ناگهان درمانگر با صدای بلند و بیزارکننده، فریاد می‌زند: ایست! به نظر می‌رسد این عمل، جریان فکر وسواسی را متوقف می‌کند.
10 ـ درمان دارویی: بیماری وسواس چون دارای ریشه‌های هورمونی است و با فعالیت‌های هورمونی بدن نیز در ارتباط است، پزشکان با تجویز داروهایی سعی می‌نمایند فعالیت‌های هورمونی بدن را متعادل سازند و از این طریق کمک می‌کنند تا فرد بتواند راحت‌تر با این مشکل، طرف شود و آن را از خویش براند.

احتیاط در لغت:
استوارکاری کردن. استوار کردن. به استواری فراگرفتن. دوراندیشی. پختگی. عاقبت‌اندیشی. مآل‌بینی.

احتیاط در علم فقه و اصول فقه:
احتیاط از دو بعد فقهی و اصولی مورد بحث قرار گرفته است. بحث احتیاط در فقه از آن جهت است که در کنار اجتهاد و تقلید یکی از راه‌های امتثال تکلیف است ولی در اصول فقه، از آن جهت است که مبنا و ملاک وجوب احتیاط در شبهات با قطع نظر از نوع مکلّف (مجتهد، مقلّد و یا محتاط) تبیین می‌گردد.

اقسام: احتیاط بر دو قسم است:
1. احتیاط عقلی (قاعده اشتغال؛ اصل اشتغال): احتیاط عقلی عبارت است از حکم عقل به لزوم فارغ کردن ذمّه از عهده‌ی تکلیف منجّز در صورت امکان آن. به عبارت ساده، عقل حکم می‌کند که هر جا تکلیفی بر عهده‌ی ما قرار گرفت، چنان عمل کنیم که یقیناً وظیفه‌ی خود را انجام داده باشیم.
احتیاط عقلی در سه مورد است:
یک) موارد شبهه حکمی بَدْوی، پیش از فحص از دلیل آن. هر گاه چیزی مشکوک باشد، قبل از جستجو از دلیل آن نمی‌توان به اصل برائت، تمسّک جست، بلکه تا پیش از تمام شدن جستجو، باید به حکم عقل، احتیاط کرد.
دو) موارد علم تفصیلی به تکلیف و شک در خروج از عهده‌ی آن. این مورد که از موارد شبهه‌ی موضوعی است، نه حُکمی، از بارزترین موارد احتیاط عقلی است؛ مانند آن که نمازگزار پس از به جا آوردن نماز، در داشتن طهارت هنگام نماز شک کند. به حکم عقل باید نماز دیگری با طهارت بخواند؛ زیرا نماز با طهارت، بر او واجب بوده است و اشتغال یقینی، فراغ یقینی را می‌طلبد.
سه) موارد علم اجمالی به تکلیف الزامی. فراغت ذمّه‌ی مکلّف در موردی که به وجود تکلیف الزامی اعم از وجوب و حرمت علم اجمالی دارد، جز با انجام همه‌ی احتمالات تکلیف یا ترک آن‌ها در صورت امکان احتیاط، میسّر نیست؛ مانند مورد علم اجمالی به حرمت یکی از دو زن بر او در شبهه‌ی تحریمی یا وجوب یکی از دو کار بر وی در شبهه‌ی وجوبی که در فرض نخست، ازدواج با هر دو زن را باید ترک کند و در فرض دوم، هر دو عمل‌ را باید انجام دهد.
البته جایی که احتیاط ممکن نیست، مانند دوران امر بین دو محذور، یعنی کاری یا واجب باشد و یا حرام، باید به اصل تخییر عمل کرد.

2. احتیاط شرعی: احتیاط شرعی عبارت است از حکم شارع به لزوم انجام همه‌ی محتمَلات تکلیف یا اجتناب از همه‌ی آن‌ها ـ در موارد امکان احتیاط ـ هنگام شک و عدم دستیابی به واقع.

موارد احتیاط شرعی: احتیاط شرعی، حکم شارع به احتیاط است با قطع نظر از حکم عقل به آن. البته حکم شارع به احتیاط در پاره‌ای موارد همچون موارد جریان احتیاط عقلی، ناظر و ارشاد به حکم عقل است که جنبه‌ی تنبیهی و ارشادی دارد و از آن به حکم ارشادی تعبیر می‌شود.
تنها موردی که به اجماع، موضوع احتیاط شرعی است، احتیاط در امور مهم از نظر شرع است مانند ریختن خون یا آبروی دیگری، خواه مورد شبهه از شبهات حکمی باشد یا موضوعی. بنا بر این، کشتن یک انسان یا ریختن آبروی وی به مجرّد احتمال مهدور الدّم بودن یا غیر محترم بودن او، جایز نیست.
در شبهات حکمی بَدْوی تحریمی، پس از فحص و نیافتن دلیل، در این که احتیاط، واجب است یا نه، میان اصولیان و اخباریان اختلاف است. اصولیان بر خلاف اخباریان، آن را واجب ندانسته‌اند. این احتیاط از آن جهت شرعی است که اخباریان برای وجوب آن، به کتاب و سنّت استدلال کرده‌اند.

نتیجه‌گیری:
چنان که ملاحظه کردید، بین احتیاط و وسواس، فرق بسیار است که بر هر کس در عبارات فوق، دقت کند، روشن می‌شود.
نکته‌ی دیگر، این است که عمل به رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان، منجر به وسواس نمی‌شود. یعنی نخواهید یافت موردی را که:
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، عدم وجوب خمس در هدیه یا سرمایه است در حالی که احتیاط در پرداخت خمس هدیه یا سرمایه است، شخصی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، صحیح بودن نماز در فلان صورت است ولی احتیاط در دو باره خواندن آن نماز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، قضا نداشتن روزه در فلان صورت است ولی احتیاط در قضای روزه‌ی آن روز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، اکتفا بر قضای روزه در فلان صورت، بدون نیاز به پرداخت کفاره است ولی احتیاط در پرداخت کفاره، علاوه بر قضای روزه‌ی آن روز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، پاک بودن فلان چیز با یکبار شستن باشد ولی احتیاط در دو بار شستن آن باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
و همینطور مسائل دیگر. امیدوارم جواب اشکال خود را دریافت کرده باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
در جمعی نشسته بودم که اسم «منهاج فردوسیان» آمد، بعضی از حاضرین، چهره در هم کشیده و آن را منحرف و پر اشکال معرفی کردند. البته من چند باری پرسیدم که اشکالات منهاج فردوسیان در چیست، ولی جواب روشنی به من ندادند. فقط مقداری به شما و یارانتان توهین کردند و فحش دادند. احساس کردم کینه‌ای از منهاجی‌ها دارند. لطفاً این مسأله را خودتان توضیح دهید که چرا برخی افراد، با حالت کینه و دشمنی از منهاج فردوسیان و منهاجی‌ها یاد می‌کنند. به قول قدیمی‌ها، چه هیزم تری به اینها فروخته‌اید؟

************
باسمه تعالی

دلایل مخالفت با منهاج فردوسیان را به تفصیل در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» برشمرده‌ایم، می‌توانید به آنجا مراجعه کنید. اما این که برخی افراد، با حالت بغض‌آلود و کینه‌ورزانه از اصحاب منهاج فردوسیان یاد می‌کنند، و بدون ارائه‌ی دلایل محکم و قبل از شنیدن دلایل محکم، دهان به توهین و تحقیر و تمسخر و تهدید آنان می‌گشایند، دلیلش در قرآن کریم آمده است.
خدای تعالی در ضمن بیان حکایت حضرت لوط (علیه السلام) از دلیل مردمان نابکار آن سرزمین برای اخراج حضرت لوط (علیه السلام) و پیروانشان اینگونه خبر می‌دهد، می‌فرماید:
«وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ * إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَ مَا کانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْیتِکمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یتَطَهَّرُونَ» [سوره‌ی اعراف، آیات 80 تا 82]
ترجمه: و لوط را [فرستادیم] هنگامی که به قوم خود گفت: آیا آن کار زشت[ی] را مرتکب می‌‏شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است؟! شما از روی شهوت به جای زنان با مردان در می‏‌آمیزید. آری شما گروهی تجاوزکارید. ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانی‏‌اند که جویای پاکی هستند.
پس به قول شاعر:

بی‌گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق * یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌رود

یعنی اصحاب منهاج فردوسیان به خاطر این که حاضر نیستند در فساد و تباهی و گناه آنان شریکشان باشند، منفور و محکوم و مطرود هستند. اینان افرادی هستند که زیادی پاکند و همین زیاد پاک بودن، موجب می‌شود که آلودگان، غیظ‌آلود از آنان یاد کنند.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان به عروسی‌های مختلط و آلوده به موسیقی و شراب و رقص نمی‌روند، باید اخراج شوند و طرد گردند که اینان، زیادی پاکند.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان وام قرض الحسنه نمی‌گیرند، چه رسد به وام‌های ربوی اسلامیزه‌شده، زیادی پاکند و نباید در جامعه‌ی آلوده و فاسد امروز، دیده شوند.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان به جای حضور در شب‌نشینی‌های پر گناه و فساد، اول شب می‌خوابند تا قبل از اذان صبح، مشغول مناجات و نماز و تضرع باشند، زیادی پاکند و نباید صدایشان در جامعه‌ی مدرن امروزی شنیده شود.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان می‌خواهند به متن آیات و روایات معتبر عمل کنند و نمی‌خواهند خرافات اعتقادی و عملی را قبول نمایند، تهدیدی برای آئین‌های کهن و رسومات رسوب‌شده در اذهان اهل دنیا محسوب می‌شوند و باید به حاشیه رانده شوند.
و صدها نمونه‌ی دیگر از این دست که گناه اصحاب منهاج فردوسیان را فقط و فقط، پاک بودن زیاد آنان معین می‌کند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
این که در منهاج فردوسیان بعد از نماز عشاء بیدار نمی‌مانند، منظور وقت نماز عشاء است که یکی دو ساعت بعد از نماز مغرب است یا خود نماز عشاء؟ که با توجه به این که امروزه نمازهای جماعت به صورت جمع خوانده می‌شوند، اگر منظور خود نماز عشاء باشد، عملاً همان اول غروب باید خوابید که خود، مشکلاتی ایجاد می‌کند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب، به دو نکته توجه کنید:
نکته‌ی اول: اوقات نماز، چنان که خدای تعالی تشریع و مقرر فرموده است، پنج وعده می‌باشد. البته به کسانی که عذری دارند، اجازه داده شده تا نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشاءیشان را با هم بخوانند. همچنین در روایاتی وارد است که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) گاهی اوقات، بدون عذر هم بین نماز ظهر با عصر و مغرب با عشاء جمع کرده‌اند، اما سیره‌ی مستمرّه‌ی آن جناب، بر خواندن نماز در پنج وعده بوده است.
آنچه امروزه در میان شیعیان مرسوم است، سنت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) نیست، بلکه جایزی است که بر اثر کسالت و تنبلی، به صورت شعار شیعه در آمده است؛ تا آنجا که اگر کسی نمازهایش را در پنج وعده بخواند، به او تهمت سنی شدن و وهابی‌گری می‌زنند و پیش‌بینی می‌کنند که به زودی، به گروه‌های تروریستی داعش و القاعده خواهد پیوست و…

نکته‌ی دوم: اذان عشاء در نزد شیعه، حد اکثر پنجاه و هشت دقیقه بعد از اذان مغرب است. البته این زمان در طول سال، تغییر می‌کند ولی هیچگاه فاصله‌ی اذان عشاء از اذان مغرب، بیش از پنجاه و هشت دقیقه نمی‌شود. به عبارت ساده‌تر، چند روز از آخر خردادماه و چند روز از اول تیرماه، اذان عشاء، پنجاه و هشت دقیقه بعد از اذان مغرب است و در بقیه‌ی شب‌های سال، همیشه کمتر از این مقدار می‌باشد.
پس این که نوشته‌اید، یکی دو ساعت بعد از نماز مغرب، مربوط به شیعه نیست و عامه چنین اذان عشاءی دارند.

نکته‌ی سوم: هزاران سال، بشر بود ولی تلویزیون و فیلم و سریال نبود. پس چون خورشید غروب می‌کرد، شام می‌خورد و سر به بالین می‌نهاد و می‌خوابید. این سبک خوابیدن، موجب می‌شد ساعتی قبل از اذان صبح، ناخواسته بیدار شود و بتواند به عبادت و راز و نیاز بپردازد. ولی با اختراع لامپ، ساعت طبیعی استراحت انسان، دچار تغییر اساسی شد، تا جایی که بعد از نیمه‌ی شب می‌خوابد و بعد از طلوع آفتاب، بیدار می‌شود!
اما این تغییر، نتوانست در اصحاب منهاج فردوسیان تأثیر بگذارد، پس آنان را می‌بینید که اوایل شب، می‌خوابند و قبل از اذان صبح، بیدار می‌شوند و سحرگاه را به تهجّد و عرض نیاز به درگاه باری تعالی سپری می‌کنند.
این سبک خوابیدن، نه تنها مشکلاتی برایشان ایجاد نکرده، بلکه بسیاری از مشکلات این جهانی و آن جهانی‌شان را بر طرف ساخته است. لذا با روحیه‌ای شاد و جسمی چابک و سالم، عمری طولانی در عزت و سلامت دارند و با صورت‌های نورانی، به ملاقات پاداش‌های خدای تعالی در جهان دیگر می‌شتابند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. آیا قضا کردن عمدی نمازهای یومیه، معصیت است؟ آیا در مورد نوافل هم همین مطلب صدق می‌کند؟
2. با توجه به مطلبی که در منهاج‌یار منتشر شده، آیا می‌شود چنین نتیجه گرفت که اسلام، موافق نماز خواندن زن در خانه است، ولی مخالف نماز خواندن زن در مسجد هم نیست؛ پس حضور زن در مسجد ـ با مراعات تمام شرایط شرعی‌اش ـ معصیت نیست و فقط احتمالاً ثواب کمتری دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: نخواندن عمدی نمازهای واجب، حرام است بالاتفاق، هر چند نیت داشته باشد که بعداً قضایش را بجا آورد، ولی نخواندن عمدی نوافل،‌ محروم شدن از فضیلتی است و حرام نیست هر چند نیت نداشته باشد که بعداً قضایش را بجا آورد.

جواب 2: نظر اسلام عزیز، بیش از «موافق با نماز خواندن زن در خانه» است، یعنی «توصیه به نماز خواندن زن در خانه» می‌کند. اما از سوی دیگر، نماز جماعت را بر زن نمی‌داند. حال اگر بگوییم در صدر اسلام، نماز جماعت، فقط در مسجد برگزار می‌شده است، می‌توان نتیجه گرفت که رفتن زن به مسجد نیز فضیلتی ندارد. ولی اگر نتوان اثبات کرد که نماز جماعت در صدر اسلام، فقط در مسجد بوده، آنجا نتیجه می‌گیریم که اسلام، نهیی از رفتن زن به مسجد نکرده است و فقط نماز جماعت را در نظر دارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
امام صادق (ع) فرمودند: دوست ندارم یک نفر از شما شیعیان در برابر هزار نفر از دشمنانتان کشته شوید. (وسایل الشیعه، ج 15)
در خصوص بحث تقیه، داریم تا جایی که امامان معصوم جهت حفظ جان شیعیان و یاران خود، آنها را حتی لعن می‌کردند تا دشمن به شیعه بودن آنها پی نبرد.
حال با تکنولوژی روز دنیا و رصد افراد، دشمنان شیعه به خوبی می‌توانند افراد شیعه را شناسایی نمایند و حتی در خفا، یک بانک اطلاعاتی جامعی از آمار شیعیان تهیه کنند؛ خصوصاً در برهه‌ی کنونی که دشمن به وسیله‌ی داعش دارد به مقاصد خود می‌رسد.
اکنون حقیر و حتی جنابعالی پرچم شیعه را رسماً بلند نموده و آن هم در فضای مجازی که کل دنیا به آن دسترسی دارند ما را به عنوان شیعه می‌شناسند و محتوای مطالبمان نیز در همین راستا و تقویت شیعه می‌باشد، حال این فعالیت مجازی، آن هم با نام رسمی خود، در بحبوحه‌ی خطر و جنگ، جایی برای تقیه برای ما نخواهد گذاشت. و این تصور هم وجود دارد که دشمن، ما را نیز رصد نموده باشد و حتی مطالب را هر روز و بعد از هر به روزرسانی رصد نموده و از آن، حتی نسخه‌ای تهیه کند.
حال در این شرایط دیگر جای تقیه کجاست؟ دیگر اگر خدای نکرده اتفاقی بیافتد، دشمن اسناد وسیعی بر شیعه بودن و حتی تبلیغ و ترویج شیعه از ما در اختیار دارد و به عنوان یک جنگجو و یک رزمنده در میدان قلم، ما را شناسایی نموده که خطر قلم از خطر تفنگ برای دشمن بیشتر است. با این مقدمه، آیا فعالیت رسمی خود را در اینترنت ادامه بدهم یا این که جایی برای تقیه نمودن در آینده بگذارم؟
و مطلب دوم این که یک شرح کاملی در خصوص تقیه در منهاج فردوسیان در مقطع کنونی بنویسید. خیلی مورد نیاز خواهد بود که در این مقطع زمانی، تقیه چیست؟ چه شرایطی دارد؟ و چه جور تقیه کنیم؟ خصوصاً تقیه در فضای مجازی و تقیه در فضای واقعی.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تقیه، آنجایی است که جان یا مال یا آبروی انسان، در معرض «خطر» باشد. اما آنچه شما مطرح کرده‌اید، «احتمال خطر» است نه خود «خطر». همچنین این احتمال، یک احتمال عقلایی محسوب نمی‌شود؛ یعنی اکثریت کسانی که در این عرصه هستند، چنین احتمالی را نمی‌دهند. پس نمی‌توان به این احتمال که شاید در آینده، جنگ سخت در بگیرد و چون مشخصات ما را دارند، اول به سراغ ما بیایند و ما را بکشند، صحنه‌ی جنگ نرم را خالی کرده و تلاش شبانه‌روزی در کارزار نشر هدایت و معرفت را تعطیل کرد.
البته می‌توانید بدون اعلام هویت رسمی و تصاویر خود، این کار را انجام دهید؛ ولی توجه داشته باشید، همچنان که رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) بارها بیان داشته‌اند،‌ اگر کسانی که توانایی لازم را دارند، صحنه‌ی جنگ نرم را ترک کنند، عذری در قیامت نخواهند داشت و مورد بازخواست خدای تعالی قرار خواهند گرفت.
خداوند، جهاد در راه نشر هدایت و برچیدن بساط گمراهی را نصیب ما و شما بفرماید و ما را با نوشیدن شهد شهادت، سرافراز نماید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
یک سؤال ساده دارم، دوست داشتی جواب بده، دوست نداشتی جواب نده. این کمال و سعادت واقعی که ارائه شده، یعنی تا حالا هر چی دیدیم در مورد کمال واقعی، دروغ بوده؟ یا نه؟ و اینکه شما از چه منابعی تأیید شدید؟ ضامن و تأییدیه‌ی شما چیه که راه سعادت و کمال دست شماست و کس دیگه‌ای این راه رو بلد نیست؟
و سؤال دیگه اینکه با توجه به نقشه‌ی گرافیکی شما، همه در آتش جهنم وجود دارند؟ یا نه اشخاصی هم هستند که از مراحل بالاتری برخوردارند؟ کسی نظری یا نقدی داشته باشه و درخواست مناظره کنه کسی هست که پاسخگو باشه؟ شما دفتر دارید، اما این دفتر شماره تلفن نداره؟ فقط یه کدپستی؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: محیط اطراف ما، پر است از تبلیغات کمال و خوشبختی، در صورتی که تمام آنها، کمال ظاهری است نه کمال واقعی. این که در مدرسه، به شما گوشزد می‌کنند که درس‌خواندن، کمال است؛ نه این که کمال واقعی باشد و انسان را به بهشت برین و همنشینی با اولیای الهی برساند، بلکه به این معنی است که نسبت به کسی که سواد کافی ندارد، در نزد اهل دنیا و در ظاهر، کمالی محسوب می‌گردد.
همچنین این که ثروت یا علم را مایه‌ی خوشبختی برمی‌شمارند، به این معنی نیست که پولداری یا دانشمند بودن، انسان را به سعادت ابدی و بهشت برین می‌رساند. بلکه به این معنی است که مایه‌ی آسایش‌هایی در چند سال عمر دنیا می‌گردد.
پس، اول باید به این معنی توجه کنید که تمام کمال‌هایی که به سوی آن دعوت می‌شوید، کمال ظاهری است و برای چند روز عمر دنیاست نه برای عمر جاودان آخرت. سپس توجه کنید که دستور رسیدن به کمال واقعی و همیشگی، از سوی خدای تعالی و توسط پیامبر عظیم الشأن اسلام و دوازده جانشین برحق ایشان، به ما رسیده است. آن وقت خواهید فهمید که دعوت «منهاج فردوسیان» به کمال واقعی و سعادت ابدی،‌ به چه معنی است.

جواب 2: منابعی که برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان از آنان گردآوری شده، در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» آمده است. اگر جویای دانستن هستید، به آن کتاب مراجعه نمایید. همچنین تمام محدثین و فقهای عظام شیعه‌ی دوازده‌امامی از زمان ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) تا زمان ما، همگی، این برنامه‌ی تربیتی را تأیید کرده‌اند؛ زیرا این برنامه، چیزی جز مجموعه‌ی واضحات و مسلّمات شیعه‌ی اثنی‌عشری نیست.

جواب 3: ادلّه‌ای که بر خاتمیت حضرت ختمی‌مرتبت (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) اقامه می‌شود، دلیل ما بر این است که فقط آنچه از آن بزرگوار و دوازده جانشین برحقشان رسیده، درست است و بقیه‌ی برنامه‌های تربیتی که وامدار شرق و غرب می‌باشد، بر باطل است.

جواب 4: بر طبق نقشه‌ی گرافیکی،‌ هر کس توانسته باشد قواعد پایه را معتقد شده و قوانین طبقات اول تا چهارم را انجام دهد، از جهنم رهیده است و باید برای رسیدن به درجات بهشت، تلاش کند. البته رهیدن از جهنم، بستگی به تعداد قواعدی است که قبول کرده باشد، اگر مثلاً نیمی را قبول کرده، نیمی از جهنم رهیده است. همچنین قوانین طبقات اول تا چهارم را هر کس به طور کامل مراعات کند، به طور کامل از جهنم رهیده ولی اگر برخی را مراعات نکند، به همان اندازه، گرفتار خشم الهی و جهنم سوزان است.

جواب 5: اگر درخواست مناظره، بعد از مطالعه‌ی دقیق مجموعه‌ی آثار منهاج فردوسیان باشد، با روی گشاده و آغوش باز، استقبال می‌کنیم ولی از پذیرش و گفتگو با افرادی که بدون آشنایی با آثار منهاج فردوسیان، بخواهند بر طبق خیالات و اوهام خود، بحث کنند، معذوریم.

جواب 6: شماره‌ی دفتر نیز در بخش ارتباطات، آمده است. همچنین توجه داشته باشید که «کدپستی» با «صندوق پستی» فرق دارد. کدپستی مربوط به منازل است ولی صندوق پستی، صندوقی است که در اداره‌ی پست قرار دارد و نامه‌ها و مرسولات پستی، به جای رفتن به آدرس، در آنجا نگهداری می‌شود.
در پایان، توصیه می‌کنم بدون علم، اظهار نظر نکنید. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَک بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کلُّ أُولٰئِک کانَ عَنهُ مَسئولًا» [سوره‌ی اسراء، آیه‌ی ۳۶]
ترجمه: از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.
قبل از هر گونه اظهار نظری در مورد برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان، حتماً آثار و کتاب‌های منتشر شده در مورد این برنامه را به خوبی مطالعه کنید و اگر اشکالی برایتان باقی ماند، بپرسید و در نهایت، اگر قانع نشدید، می‌توانید نظرتان در مورد این برنامه را به صورت مستند، اظهار نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
سؤالاتی در مورد برخی از آیات سوره‌ی واقعه دارم، به این قرار:
1. با توجه به این که خدای تعالی در سوره‌ی واقعه می‌فرماید: «و السابقون السابقون * اولئک المقربون * فی جنات النعیم * ثلة من الاولین * و قلیل من الآخرین». لغت قلیل در این آیه، نسبت به «ثلة» سنجیده می‌شود یا نسبت به «الآخرین»؟ چرا که اگر نسبت به «ثلة» سنجیده شود، بسی مایه‌ی ناامیدی خواهد شد.
2. آیا یک منهاجی می‌تواند به جایی برسد که در زمره‌ی «سابقون» قرا گیرد؟
3. با توجه به این که در مورد سابقون، وعده‌ی «حور عین» داده شده و در مورد «اصحاب یمین» وعده‌ی «فرش مرفوعة» این دو چه تفاوتی از نظر خلقت و ارزش دارند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
گر چه برخی از این سؤالات، ثمره‌ی عملی ندارد، ولی حرمت آن که ثمره‌ی عملی دارد، بقیه را نیز جواب می‌دهم. ان شاء الله.

جواب 1: نسبت به سابقون است. یعنی سابقون، که از نزدیکان هستند و در بهشت پر نعمت، خیلی از آنان، از اولی‌ها و کمی از آنان، از آخری‌ها هستند.
به بیان امروزی، اینگونه باید گفت: هفتاد یا هشتاد درصد سابقون از اولی‌ها و بیست یا سی درصد سابقون از آخری‌ها هستند. نه این که بگوییم: هفتاد یا هشتاد درصد اولی‌ها، سابقون هستند و بیست یا سی درصد آخری‌ها سابقون هستند.
به عبارت دیگر، باید اینجور معنی کنیم که اگر مثلاً هزار نفر در نهایت از سابقون باشند، هشتصد نفرشان از اولی‌ها و دویست نفرشان از آخری‌ها هستند. نه این که بگوییم: اگر مثلاً مسلمانان اولیه، یک میلیون بودند، هشتصد هزار نفرشان از سابقون هستند و مسلمانان آخری که مثلاً یک میلیارد نفر هستند، ده میلیونشان از سابقون هستند.

جواب 2: برای اصحاب منهاج فردوسیان، درجاتی برشمرده‌ایم که در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» به تفصیل، بیان شده است. امید رسیدن به درجه‌ی سابقون، تنها و تنها برای «منهاج‌کوش» وجود دارد. ولی سایر اصحاب منهاج فردوسیان، قطعاً به آن مقام نخواهند رسید.

جواب 3: همین آیات شریفه، دلیلی بر برتری حور العین بر سایر منکوحات بهشتی است. به عبارت دیگر، از آنجا که حورالعین را برای سابقون در نظر گرفته است، و اصحاب یمین را محروم از آن بیان نموده، معلوم می‌شود که تجلی بسیار خاصّی از رضایت حق تعالی است.
البته در روایت است که بعضی استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) برخی عبادت‌های دشوار را به امید وصال حورالعین انجام می‌داده‌اند. این امر،‌ نشان از این دارد که به رغم تصورات جاهلانه‌ی صوفیه و بافته‌های خیالی صوفی‌گرایان، حورالعین، یکی از خاص الخاص‌های خدای تعالی برای بندگان خاص الخاصش است.
اما این که این دو، چه فرق‌هایی با هم دارند، از حیطه‌ی علم ما خارج است و روایتی در بیان کیفیت دقیق آن، نرسیده است. و مستحضرید که امر شده‌ایم بعد از نمازهای واجب ـ که مظان استجابت دعاست ـ از خدای تعالی، ازدواج با حورالعین را بخواهیم. رزقنا الله و ایاکم بفضله.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و احترام خدمت حاج فردوسی
1. در منهاج فردوسیان برای من جوانی که می‌خواهم نشاط داشته باشم در انجام مستحبات، چه کارهایی توصیه شده که هم خدای ناکرده لهو و لعب نباشد و هم در روح و جسمم نشاط ایجاد کند؟
2. نظر حاجی درباره‌ی ورزش و حفظ سلامتی که در قوانین منهاج فردوسیان، حفظ سلامت جسم (که همان مرکب روح است) تأکید شده را بفرماید؟
با تشکر از وقت و حوصله‌ای که برای جواب به سؤال‌ها می‌گذارید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حفظ سلامتی بدن، همچنین حفظ نشاط و سرحالی بدن، یکی از لوازم عبادت و کسب رضای حضرت حق تعالی است. اگر بدن، مریض باشد یا سالم باشد ولی ملول و خمود باشد، نخواهد توانست مرکب خوبی برای رساندن روح به قلّه‌های بلند بندگی باشد. پس لازم است برای پیشگیری از مریض شدن، دستورات بهداشتی اسلام ـ که در طبقات هفتم و نهم آمده ـ را مراعات کنید. خصوصاً از حجامت به صورت مداوم، غفلت نکنید.
برخی کارهایی که موجب نشاط روحی و جسمی می‌شود و توصیه‌شده‌ی اسلام است، عبارتند از: خواندن نماز شب، بازی با همسر شرعی (دائم یا موقت) و ورزش‌هایی مانند اسب دوانی و تیراندازی.
نزدیکی با همسر (دائم یا موقت) در حد اعتدال، یکی از بهترین راه‌های رسیدن به نشاط روحی و جسمی برای جوانان است. البته جوانان ما به جای این که همسر بگیرند، می‌خواهند شهوت جنسی را در خود، سرکوب کرده و یا با انجام ورزش‌های سنگین و خوردن کافور و غذاهای سرد، درمان کنند؛ که البته ناموفق هستند.
همچنین ورزش و نرمش، به اندازه‌ی نیاز بدن و فراغت و فرصت، بسیار خوب است و موجب تقویت بدن و بانشاط نگه‌داشتن روح و جسم می‌باشد.
در مقابل اینها، روی آوردن به شبکه‌های مجازی ارتباطات، تماشای فیلم‌های تحریک‌کننده و از همه بدتر، خودارضائی، از عوامل تخریب روح و جسم جوانان است. اینگونه کارها، نه تنها مایه‌ی تسکین نیست، بلکه نوعی خراشیدن روح محسوب شده و خراش‌های عمیقی در جان پاک انسان بر جای می‌گذارد. خراش‌هایی که مدت‌ها به نمک‌پاشی وجدان، گرفتار است.
پس نتیجه‌ی سخن، این شد که: همسر بگیرید که نزدیکی، مایه‌ی نشاط جسم و روح است. از دخانیات و وبگردی‌های بی‌هدف بپرهیزید. خودارضائی را ترک کنید که متلاشی‌کننده‌ی جسم و روح و مایه‌ی ناخشنودی خدای تعالی است. از ورزش و نرمش در شبانه‌روز، به اندازه‌ی کافی، بهره‌مند شوید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام خدمت حاج فردوسی

من چند ماهی است که تصمیم گرفتم به منهاج عمل کنم اما شیطان با چنگ زدن به دستگیره‌های نفسم (ریشه‌ی گناهان) مرا دچار افکار عذاب‌آور گناه و وسواس کرده است. شما چه توصیه‌ی عملی‌ای دارید برای مقابله با شیطان؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

انسان تا در این دنیاست، از وسوسه‌ی شیطان، رها نیست، جز مخلَصین که همان انبیاء و اوصیاء باشند. پس آمدن وسوسه را جدّی نگیرید و مراعات قانون‌ها را محکم بگیرید. اساس جهاد با نفس، همان مراعات قانون‌های طبقات اول تا ششم است. آنچه صوفیه آن را جهاد با نفس می‌شمارند، در حقیقت، نفس‌پروری است و منجر به هر قدرت و توانایی‌ای می‌شود،‌ الا رسیدن به رضایت خداوند و بهشت برین. البته در روایات رسیده از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) برای مقابله با خطورات شیطانی و وسوسه‌های نفسانی، تکرار ذکر شریف «لا حولَ و لا قُوّةَ إلاّ باللّه العلی العظیم» توصیه شده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
حاج فردوسی راستش بنده قصد و تمایل دارم ـ اگر خدا بخواهد ـ برای عقد ازدواج به قم آمده و جنابعالی خطبه‌ی ازدواج ما را جاری فرمایید. خواستم بپرسم که نظر شما چیست؟ لطفاً اگر نکته‌ای را لازم می‌دانید که بدانم به بنده بگویید.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
به چند نکته توجه کنید:
نکته‌ی اول: فرقی نمی‌کند که چه کسی عقد را بخواند.
یکی از چیزهایی که تقریباً به صورت سنت شرعی در آمده، این است که عقد را فلان مرجع تقلید یا فلان عالم بزرگ بخواند. در حالی که از نظر شرعی، عقدی که آیت الله العظمی می‌خواند با عقدی که محضردار به طور صحیح انشاء‌ می‌کند، یک اثر دارد و هیچ برکت یا بهره‌ی خاص اضافه‌ای ندارد.
سعی ما بر این است که اصحاب منهاج فردوسیان را از «سراب» دین رهانیده و با «آب» دین سیراب کنیم؛ چیزی که متأسفانه در خیلی از علما دیده نمی‌شود. اگر علمای معظم و مراجع گرانقدر، این نکته را برای مردم روشن کنند که خواندن عقد، چه توسط خود عروس و داماد باشد و چه توسط وکیلشان، اگر به عربی صحیح باشد، موجب تمام آثار ازدواج می‌شود، اولین فایده‌اش برای خودشان خواهد بود که از هجوم مردم به بیت و دفترشان کاسته می‌شود.
بخشی از عمر علما و مراجع معظم به خواندن صیغه‌ی عقد هدر می‌رود. این کار را محضردار هم می‌تواند انجام دهد. از سوی دیگر، وکیل شدن برای خواندن صیغه‌ی عقد، برای کسی که دسترسی به محضردار دارد، ثوابی هم نخواهد داشت.

نکته‌ی دوم: فرقی نمی‌کند که عقد در چه مکانی خوانده شود.
یکی دیگر از خیالات مذهبی‌ها، این است که عقد در حرم امام رضا (علیه‌السلام) و حرم امامزادگان یا مسجد و حسینیه، برکت و ارزش بالاتری نسبت به خواندن عقد در منزل و تالار دارد.
در صورتی که این تصور، باطل و بدون سند است. پس هر جا که صیغه‌ی عقد ازدواج زن و مرد مسلمان خوانده شود، به تصریح روایات، آنجا برای لحظات عقد، مبارک است و دعا در آنجا مستجاب می‌باشد. خواه در مسجد باشد یا در منزل، خواه در خشکی باشد یا در دریا، خواه در کشتی و روی آب باشد یا در زیردریایی و صدها فرسخ زیر اقیانوس.

نکته‌ی سوم: فرق می‌کند که عقد در چه زمانی خوانده شود.
همچنان که در قواعد نظری و همچنین قوانین عملی منهاج فردوسیان آمده است، باید مراقب باشید که عقدتان در ساعات گرم شبانه روز یا در ایام قمر در عقرب نباشد.
جالب است بدانید بر عکس دو مورد فوق که هیچ پایگاه شرعی ندارد و هیچ فرقی نمی‌کند و مردم، بسیار جدّی‌اش می‌گیرند، نکته‌ی سوم یعنی زمان عقد، دستور شرعی دارد ولی چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و مراعات نمی‌شود و بخشی از اختلافات خانوادگی و طلاق‌های رسمی و عاطفی، ریشه در مراعات نکردن زمان عقد دارد.

نتیجه‌گیری: با توجه به آنچه گفته شد، آمدن شما به همراه خانواده و عروس به همراه خانواده به قم، مایه‌ی زحمت هر دو خانواده خواهد بود. ولی می‌توانید بعد از عقد و به جای مراسم آئینی عروسی، سفری به قم داشته باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
اذان گفتن یک منهاجی در بلندگوهای مساجد، از دو حال خارج نیست:
1. اگر اذان بگوید و شهادت ثالثه را نگوید، یا می‌کشندش یا تبعیدش می‌کنند.
2. اگر اذان بگوید و شهادت ثالثه را هم بگوید، بدعت و حرام است.
حال با توجه به ثواب‌های فراوانی که برای مؤذن در کتاب بهشت و جهنم آمده، وظیفه‌ی یک منهاجی در این مورد چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر جا خطر جانی یا مالی و آبرویی مهم در میان باشد، باید تقیه کرد. در این مورد نیز، دو راه بیشتر ندارید:
1. اذان بگویید به امید ثواب‌های فراوان و شهادت ثالثه را به قصد تبرک یا از باب «تقیه از موافق» بگویید.
2. اذان عمومی را ترک کنید و بر اذان نماز فرادا اکتفا کنید.
ولی به هیچ وجه صلاح نیست در این زمان و در ملأ عام شیعیان، اذان را بدون شهادت ثالثه بگویید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با توجه به مطالبی که در باب شهادت ثالثه در پایگاه اینترنتی منهاجیار منتشر شده، آیا مراجعی که شهادت ثالثه را در اذان و اقامه بدون قصد ورود جایز می‌دانند و حکم آن را کاملاً دوپهلو بیان می‌کنند و به خاطر مصلحت‌اندیشی، حکم قطعی آن را بیان نمی‌کنند، مخترع و بدعت‌گذار در دین محسوب می‌شوند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
شیعه، سپری دارد به نام «تقیه». هر گاه بر جان یا مال یا آبروی خود بترسد، مأمور است که «تقیه» کند یعنی آنچه اعتقاد دارد را در دل نگه دارد و بر زبان نیاورد یا حتی خلاف آن را بر زبان بیاورد. همچنین آنچه باید عمل کند را برای حفظ جان خود، ترک نماید و آنچه باید ترک کند را برای حفظ جان خود، انجام دهد.
تقیه بر دو نوع است: «تقیه از مخالف» و «تقیه از موافق»
گاهی اوقات، لازم است اسلام اصیل را در مواجهه با کسانی که به اسلام غیراصیل معتقدند، انکار کرد و کنار گذاشت تا جان و مال و آبرو در امان بماند. گاهی اوقات، لازم است تشیع ناب را در مواجهه با کسانی که گرفتار تشیع نانوشته هستند، انکار کرد و کنار گذاشت تا جان و مال و آبرو در امان بماند.
فتوای برخی از این مراجع معظم تقلید در مورد شهادث ثالثه، از باب «تقیه از موافق» است. یعنی از ترس شیعیان رادیکال، مجبورند عبارت را چنان بیاورند که هم خدا را راضی نگه دارند و هم خلق خدا را.
این مطلب را به تفصیل در مبحث «به قصد رجاء» و «به قصد مطلوبیت» بحث کرده‌ایم که هر گاه فقیه، نتواند عوام را از انجام کاری بازدارد، از آنان می‌خواهد که آن کار را حد اقل به نیت ورود انجام ندهند بلکه به امید ثواب انجام دهند.
با توجه به مطالب فوق، نمی‌توان مراجع معظم را بدعت‌گذار دانست زیرا برخی از آنان، در حال تقیه، چنین فتوایی صادر کرده‌اند. مشهور است که یکی از مراجع نجف، فتوا به حرمت شهادت ثالثه در اذان داده بود. این خبر به عوام شیعه رسید و با بیل و کلنگ و داس و قمه بر در خانه‌ی آن عالم اجتماع کردند و خواهان این بودند که بیرون آید تا گردنش را بزنند. آن فقیه چون چنین دید، فتوا به وجوب گفتن شهادت ثالثه در اذان داد!! با این فتوا، معترضین، راضی شده و خون آن عالم، محفوظ ماند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
در یکی از گروه‌های اجتماعی، سئوالی مطرح شده که استغفر الله مبنی برناعدالتی خداوند متعال است، به اینگونه که:
حضرت عزرائیل (علیه السلام) فشار کار زیادی دارد، هر روز جان هزاران نفر را می‌گیرد.
حضرت جبرائیل (علیه السلام) هزار و چهار صد سال است بیکار است.
و حضرت اسرافیل (علیه السلام) از ابتدای خلقت، منتظر فقط در صور دمیدن می‌باشد.
چرا اینقدر ناعادلانه کارها را بین ملائکه تقسیم نموده؟
البته مختصر جوابی را دادم ولی نمی‌دانم درست است یا خیر،جواب من اینچنین بود:
کارها و حکمت‌های خداوند با کارهای ما انسان (نماها) فرق دارد. فرشته‌ها نیز مخصوص عبادت باری تعالی آفریده شده‌اند و چنان نیست که مثلاً حضرت جبرائیل (علیه السلام) دیگر بازنشسته گردیده، و یا حضرت اسرافیل (علیه السلام) کنار صور، بیکار منتظر فرمان الهی باشد، حکمت الهی در مغز انسان‌ها نمی‌گنجد.
نمی‌دانم درست گفته‌ام یا خیر؟
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در رابطه با این مثلاً شبهه در ناعدالتی خدای تعالی، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:
نکته‌ی اول: این گونه سخنان و شبهات، از سر بیکاری و بی‌عاری است و دانستن و ندانستن جواب آن، نفع یا ضرری به اصحاب منهاج فردوسیان نمی‌زند. اصحاب منهاج فردوسیان، مردان و زنان پاک‌سرشتی هستند که راه رسیدن به بالاترین درجات عالم هستی را آموخته‌اند و شب و روز، در صدد مراعات قوانین آن می‌باشند تا به زودی و با عافیت و سلامت، قدم بر برترین قله‌های جهان آفرینش بگذارند و برای همیشه، از برترین نعمت‌ها و آرامش‌ها و آسایش‌ها، بهره‌مند شوند.

نکته‌ی دوم: جواب شما، جواب خوبی است. به این بیان که فضولی در کار خداوند، به ما انسان‌ها نیامده است. یعنی به ما اجازه نداده است که در کارهای سراسر حکمت‌آمیز او، چرا و چگونه بیاوریم و اگر دست فضولی دراز کنیم، تهی‌دست بر خواهیم گشت.

نکته‌ی سوم: وظایف این چهار فرشته‌ی بسیار بزرگ و بزرگوار الهی، همواره بوده و هست. جبرئیل امین، مأمور رساندن برنامه‌ی تربیتی است. از آغاز آمدن پدربزرگ ما حضرت آدم (علیه السلام) بر روی زمین، حضور داشته و رسم زندگی و بندگی به او می‌آموخته و هنوز هم در خدمت استاد حاضر (ارواحنا فداه) است و شاید بتوان گفت: هم اینک، وظیفه‌ی تعلیم و ابلاغ منهاج فردوسیان به مشتاقان کمال و سعادت را بر عهده دارد. اگر نا آشنایان با منهاج فردوسیان از این جمله، وحشت کنند، توجه داشته باشند که منظور از «منهاج فردوسیان» واضحات و مسلمات شیعه‌ی اثنی‌عشری است.
حضرت میکائیل، فرشته‌ی توزیع ارزاق است. از روز اول خلقت، روزی هر روزی‌خواری را به او می‌رساند و تقسیم روزی‌ها، به او سپرده شده است. هنوز هم از شیری که در پستان مادر برای شیرخوار ساخته می‌شود تا بارانی که می‌بارد و دانه‌ای که می‌روید و نانی که در تنور پخته می‌شود، حساب و کتاب و تقسیمش با این فرشته‌ی عظیم الهی است.
حضرت اسرافیل، مأمور دمیدن روح است. هر جا که جنینی به چهار ماهگی برسد، این فرشته‌ی بزرگ خداوند، روح را در او می‌دمد و او را جان می‌بخشد. گویا این جان‌بخشی، مخصوص انسان نباشد بلکه تمام جانداران، از برکت انجام وظیفه‌ی او، صاحب جان می‌شوند. البته مأموریت دمیدن روح سراسری در روز قیامت نیز از وظایف اوست.
حضرت عزرائیل، کاری مخالف با حضرت اسرافیل را بر عهده دارد، یعنی جان را می‌ستاند. پس جان انسان‌ها و تمام جانداران، توسط آن جناب یا سربازان و ایادی‌اش گرفته می‌شود. البته مأموریت میراندن سراسری در روز قیامت نیز از وظایف اوست.
با این حساب، می‌بینید که عدالت الهی، همواره برقرار است و این چهار فرشته‌ی بزرگوار، «عرش الهی» یعنی سلطنت خدای تعالی را حمل می‌کنند و خدایی خدا را به ظهور می‌رسانند. آنان همواره مشغول کارند و هیچگاه خسته و درمانده نمی‌شوند. خواب و استراحت ندارند و هیچگاه تقاضای مرخصی نمی‌کنند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
در عید نوروز، یک بنده‌ی خدایی از قم در شهرمان بود. من ازش پرسیدم آیا منهاج فردوسیان شنیده‌ای در قم؟ گفت: آره ولی اینقدر از این فرقه‌ها زیاده تو قم که منهاج فردوسیان داخلش گم است. سؤال بنده این است که همشهریان من هم این را یک فرقه می‌دانند. درسته شما توضیح داده‌اید داخل کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان، ولی قانع نمی‌شوند. تکلیف چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر کسی لیاقت ورود به این برنامه و استفاده از آن را ندارد. تکلیف شما، این است که با تمام وجود، به اصلاح دیدگاه‌هایتان پرداخته و قوانین عملی‌اش را مراعات کنید. حساب دیگران، با شما نیست. دیگران، شاید در همین دنیا و حتماً در آن دنیا، به اشتباه خودشان پی خواهند برد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ
وَ فِی سَبِیلِ الله وَ الحَمدُ للهِ
وَ الصَلَوةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ
وَ أفضَلُ التَّحِیاتِ عَلَی بَقِیةِ اللهِ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أعدَاءِ اللهِ
مُرتَقِباً لأمرِ اللهِ وَ مُرتَجِیاً لِفَضلِ اللهِ، وَ عَلَی المِنهَاجِیینَ وَ المِنهَاجِیاتِ سَلامُ اللهِ

مقدمه:
گاهی وقت‌ها در خلال سؤال و جواب‌ها و نامه‌های رسیده، مطالبی مطرح می‌شد که در آثار رسمی نیامده بود ولی می‌توانست راهگشای عده‌ای از منهاجیون و منهاجیات باشد. لهذا بر آن شدم که نامه‌های رسیده را بعد از حذف مشخصات و خصوصیات فرستنده، در اختیار عموم قرار دهم. امیدوارم این سعی مختصر، مورد قبول حق تعالی قرار بگیرد.

 وَ آخِرُ دَعوَانَا أَن الحَمدُ لله رَبِّ العَالَمِین

مشهد مقدس ـ حاج فردوسی
فروردین‌‌ماه 1399 خورشیدی

سلام علیکم
آیا حدیث معرفت نورانیت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) را قبول دارید؟

************

باسمه تعالی

سلام علیکم
در فرازی از حدیث معرفت نورانیت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) آمده است:
«أنا الَّذی حَمَلتُ نُوحاً فِی السَّفینةِ بِأمرِ رَبّی‏»
من کسی هستم که نوح (علیه‌السلام) را به دستور پروردگارم در کشتی سوار کردم.
قرآن کریم، فرازهایی از حکایت حضرت نوح (علیه‌السلام) را چنین بیان می‌نماید:
«وَ أُوحِی إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یؤْمِنَ مِن قَوْمِک إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کانُواْ یفْعَلُونَ * وَاصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنَا وَوَحْینَا وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ * وَیصْنَعُ الْفُلْک وَکلَّمَا مَرَّ عَلَیهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکمْ کمَا تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَیحِلُّ عَلَیهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ * حَتَّی إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ وَأَهْلَک إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ * وَقَالَ ارْکبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ * وَهِی تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کالْجِبَالِ وَنَادَی نُوحٌ ابْنَهُ وَکانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَی ارْکب مَّعَنَا وَلاَ تَکن مَّعَ الْکافِرِینَ * قَالَ سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَینَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ * وَقِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءک وَیا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِی الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِی وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَنَادَی نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکمُ الْحَاکمِینَ * قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُک أَن تَکونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِک أَنْ أَسْأَلَک مَا لَیسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکن مِّنَ الْخَاسِرِینَ * قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکاتٍ عَلَیک وَعَلَی أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَک وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ» [سوره‌ی هود، آیات 36 تا 48]
ترجمه: و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که [تاکنون] ایمان آورده‏‌اند هرگز [کسی] ایمان نخواهد آورد پس از آنچه می‏‌کردند غمگین مباش. و زیر نظر ما و [به] وحی ما کشتی را بساز و در باره کسانی که ستم کرده‏‌اند با من سخن مگوی چرا که آنان غرق شدنی‏‌اند. و [نوح] کشتی را می‏‌ساخت و هر بار که اشرافی از قومش بر او می‏‌گذشتند او را مسخره می‏‌کردند می‏‌گفت اگر ما را مسخره می‏‌کنید ما [نیز] شما را همان گونه که مسخره می‏‌کنید مسخره خواهیم کرد. به زودی خواهید دانست چه کسی را عذابی خوارکننده درمی‏‌رسد و بر او عذابی پایدار فرود می‏‌آید. تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت با کسانت مگر کسی که قبلاً در باره او سخن رفته است و کسانی که ایمان آورده‌‏اند حمل کن و با او جز [عده] اندکی ایمان نیاورده بودند. و [نوح] گفت در آن سوار شوید به نام خداست روان‏‌شدنش و لنگرانداختنش بی گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است. و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوه‏‌آسا می‏‌برد و نوح پسرش را که در کناری بود بانگ درداد ای پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش. گفت به زودی به کوهی پناه می‌‏جویم که مرا از آب در امان نگاه می‏‌دارد گفت امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه‌دارنده‌‏ای نیست مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق‏‌شدگان گردید. و گفته شد ای زمین آب خود را فرو بر و ای آسمان [از باران] خودداری کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار. و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از کسان من است و قطعاً وعده‌ی تو راست است و تو بهترین داورانی. فرمود ای نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او [دارای] کرداری ناشایسته است پس چیزی را که بدان علم نداری از من مخواه من به تو اندرز می‏‌دهم که مبادا از نادانان باشی. گفت پروردگارا من به تو پناه می‌‏برم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی از زیانکاران باشم. گفته شد ای نوح با درودی از ما و برکت‌هایی بر تو و بر گروه‌هایی که با تواند فرود آی و گروه‌هایی هستند که به زودی برخوردارشان می‏‌کنیم سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان می‏‌رسد.
سپس بلافاصله می‌فرماید:
«تِلْک مِنْ أَنبَاء الْغَیبِ نُوحِیهَا إِلَیک مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ» [سوره‌ی هود، آیه‌ی 49]
ترجمه: این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی می‏‌کنیم پیش از این نه تو آن را می‏‌دانستی و نه قوم تو. پس شکیبا باش که فرجام [نیک] از آنِ تقواپیشگان است.
حال با توجه به این که امیر المؤمنین (علیه‌السلام) از امت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) محسوب می‌شوند و تصریح قرآن کریم بر این است که «مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لاَ قَوْمُک مِن قَبْلِ هَذَا» یعنی: پیش از این، نه تو آن را می‏‌دانستی و نه قوم تو؛ چگونه می‌توان پذیرفت که آن حضرت، حضرت نوح (علیه‌السلام) را سوار کشتی کرده باشند؟!
پس یا باید دست از این روایت برداشت، یا باید دست از آیه‌ی قرآن برداشت و یا باید راهی برای جمع کردن مضمون آیه و روایت پیدا نمود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا درست است که روایت داریم اگر گنهکاران می‌دانستند که خدا چقدر دوست دارد آنان توبه کنند، از شدت شوق، جان می‌دادند؟

************
باسمه تعالی

صوفیه، بسیار به حدیثی استناد و چنگ‌اندازی می‌کنند که در آن، ادعا شده اگر انسان، بداند که خدای تعالی چقدر منتظر و مشتاق اوست، جان می‌دهد. البته اصل این که خدای تعالی می‌خواهد و مشتاق است که انسان، از قعر طبیعت و ماده، خود را به اوج قله‌های معنویت برساند، در جای خود، اثبات شده است. اما اکنون، سخن در این است که آیا انسان نیز چنین است و اگر عمق اشتیاق الهی را بداند، سر از پا نشناخته، رهسپار راه رضای او خواهد شد؟
متن روایت این است:
أَوْحَی اللهُ إِلَی دَاوُدَ: «لَوْ یعْلَمُ الْمُدَبِّرُونَ عَنِّی‏ کیفَ إنْتِظَارِی‏ لَهُمْ وَ رِفْقِی بِهِمْ وَ شَوْقِی‏ إِلَی تَرْک مَعَاصِیهِمْ لَمَاتُوا شَوْقاً إِلَی وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالُهُمْ مِنْ مَحَبَّتِی‏» [إحیاء علوم الدین، غزالی، جلد 4، صفحه‌ی 95؛ کشف الأسرار و عدة الأبرار، رشید الدین میبدی، جلد ‏3، صفحه‌ی 358]
ترجمه: خداوند به داوود وحی فرمود: ای داوود! اگر آنانی که از من رو گردانیده‏اند بدانند که من چگونه انتظار آنها را می‏کشم و چه مدارایی با آنها دارم و چگونه مشتاقم که گناهان را ترک کنند، از بسیاری شوق به من می‌مردند، و بند بندشان از محبّت من از هم جدا می‌شد.
قدیمی‌ترین منبعی که این روایت را آورده است، احیاء علوم الدین غزالی است که کتابی اخلاقی است نه حدیثی، و نویسنده‌اش سنی و ناصبی است. همچنین در کتاب کشف الاسرار میبدی آمده که کتابی تفسیری است نه حدیثی و نویسنده‌اش، از اصحاب سقیفه است.
بعضی از علما، این حدیث را از اسرائیلیات شمرده‌اند و برخی دیگر، از باب «تسامح در ادله‌‌ی سنن» و این که منافات کلی‌ای با سایر معارف وحیانی ندارد، با تسامح، آن را پذیرفته‌اند.
در هر حال، از این روایت، نمی‌توان به قاعده‌ی نظری‌ای رسید؛ زیرا منبع آن به شدت مخدوش است، مؤلف منبع اولیه‌اش ناصبی است، خود حدیث، مرسل است و…

موفق باشید
حاج فردوسی

نظر شما در مورد مرحوم حاج اسماعیل دولابی چیست؟

************
باسمه تعالی

مرحوم ملا اسماعیل دولابی (ره) مردی روشن‌ضمیر ولی درس‌نخوانده بود که از روی صفای باطنش، بعضی حرف‌ها و مثال‌های جالب برای علاقه‌مندان سیر و سلوک می‌زد. به خاطر دارم چند سال پیش، قسمتی از سخنان ایشان را در ماه مبارک رمضان از تلویزیون پخش می‌کردند، دیدم در حدود پنج دقیقه صحبت، یک آیه را سه بار غلط خواند.
چند روز بعد یکی از رفقا تماس گرفت و اظهار داشت تازه با آن مرحوم از طریق سخنرانی‌های تلویزیون آشنا شده و نظرم را می‌خواست. من عرض کردم ایشان یک آیه را سه بار غلط خواند و این نشان از غیرعالم بودن ایشان دارد.
همان شب یا شب بعدش، مرحوم دولابی را در خواب دیدم که دست بر سر شانه‌ام گذاشت و با خنده گفت: ما که عالم نبودیم، از ما همینجوری قبول کنید.
بعد از بیداری به روحش درود و فاتحه نثار کردم و دو نکته را از این خواب دریافتم.
یکی این که آن مرحوم، روح آزادی دارد که به این زودی توانسته به دیدن منتقدش بیاید و عذر تقصیر پیش آورد.
دوم این که بی‌سوادی، نقص است ولی اگر همراه با عمل به همان میزان از علم باشد، ضرر اساسی به کمال و سعادت نمی‌زند.
البته این که مرحوم دولابی (ره) بالاخره نجات یافته و به سعادت رسیده، دلیل نمی‌شود که حرف‌هایی از ایشان که بوی تصوف و اباحی‌گری می‌دهد را قبول کنیم.
بعضی از جملاتی که از ایشان نقل شده، اگر واقعاً از ایشان باشد، با تصریحات قرآن کریم و روایات معتبر اسلامی منافات دارد.
در هر حال، نباید دین را از پایین‌دست گرفت. تا زمانی که تصریحات قرآن و روایات معتبر هست، نیازی به کلمات مرحوم دولابی (ره) و امثال ایشان نیست.
رفقایی که با «منهاج فردوسیان»‌ آشنا شده‌اند، به خوبی می‌دانند آنچه پیشرفت که در بشریت ایجاد می‌شود، از اعتقاد و عمل به منهاج فردوسیان است و آنچه پسرفت که در بشر ایجاد می‌شود، از حرف‌های ساختگی و بافندگی انسان‌هاست.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است