حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

وقتی استاد حاضر کت شلوار نمی پوشند ما که روحانی نیستیم چه لباسی بپوشیم که مورد تایید ایشان باشد؟ می گویند این کت و شلوار غربی است و خیلی از سبک پوشش ها از سوی صهیونیسم طراحی شده است پس ما که روحانی نیستیم چه نوع لباسی بپوشیم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: به درستی روشن نیست حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) چه لباسی می‌پوشند و چه لباسی نمی‌پوشند.

ثانیاً: اگر به روشنی بدانیم چه لباسی می‌پوشند، نشانه‌ی این است که پوشیدن آن لباس، جایز است؛ ولی دلیل بر وجوب یا استحباب پوشیدن آن نخواهد بود.

ثالثاً: جنس، رنگ و سایر مشخصات لباس مطلوب شارع، در قوانین عملی منهاج فردوسیان آمده است. با عمل به همان‌ها، رضایت خدای تبارک و تعالی را جلب کرده و بیشترین برکات و ثواب‌ها را نصیب خودتان خواهید کرد. ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام استاد
در دو راهیِ گناه کنید امام زمان بیاید و گناه نکنید و زمینه را فراهم کنید تا امام بیاید سرگردان شده‌ایم. در بین این دو راهی کدام تفکر راست می‌گوید و صحیح است و در بین این دوگانگی حجتیه و تفکر حاکمیت کدام یک صراط المهدی است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: این اتهام که مؤسسان یا اعضای انجمن حجتیه چنین اعتقاد داشتند یا عمل می‌کردند که باید زیاد گناه کرد تا جهان هر چه زودتر فاسد شود و امام (علیه السلام) ظهور کنند، نادرست است و تا به حال در هیچ نوشته یا گفته‌ای از آنان اثبات نشده بلکه برعکس، بارها چنین تفکری را نادرست شمرده و از آن بیزاری جسته‌اند.

ثانیاً: وظیفه‌ی ما اصلاح اعتقادات و اعمالمان است نه ظهوراندن امام زمان (علیه السلام). تلاش برای نزدیک کردن ظهور، از بدعت‌هایی است که بعدها وارد شیعه‌ی اثنی عشریه شده و مورد تأیید دکترین منهاج فردوسیان نیست. خدای تعالی چنین وظیفه‌ای برای ما مقرر نفرموده است و در قرآن کریم و روایات معتبر، اثری از آن نیست.

ثالثاً: همواره ملازم دکترین منهاج فردوسیان باشید تا در صراط مستقیم، به سوی برترین جایگاه بهشت بتازید. ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
وقتی روایات را مطالعه می کنم یک نور مشاهده و یک حس آرامش از درون دریافت می کنم. آیا مرتبط به آیات است یا مستقل خود این نور را دارند؟
منظور این است که این نور آیا مرتبط به قرآن است که مثلا در برخی از روایات کلمه یا بخشی از آیات قرآن است، یا اینکه خود روایات نیز این نور و حس را مستقلا از خودشان دارند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
دین خدا یعنی برنامه‌ی خدای تعالی برای زندگی و بندگی بشر، نورانیست و تمام جملات و کلماتی که دین خدا را برای ما بیان کند، نور ملکوتی دارد. پس همانطور که قرآن، نور است، روایات نیز نور است که فرمودند: «کلامکم نور».

موفق باشید
حاج فردوسی

امروز یک مطلب از آقای […] از اساتید عرفانی حوزه علیمه دیدم و یاد یک جلسه ای افتادم که حضوری نزدش رفتم. آن روزها یک اسم و مشهوریت عرفانی داشت و من هم مشتاق بودم تا با این شخصیت آشنا شوم و از این و آن پرسیدم تا اینکه آدرس جلساتش در خیابان صفاییه را به دست آوردم و به جلسه اش رفتم اما قبل از اینکه سخنرانی شروع شود شیخک جوانی پشت میکروفن آمد و گفت خوش آمدید و درخواستی از همه داریم و آن اینکه راضی نیستیم کسی سخنان استاد را ضبط کند و حتی کسی هم مطالب را ننویسد اما بعدا سعی می کنیم مطالب به صورت کتاب خدمتتان عرضه شود بعد گفتم پس برده و بازار گرم کن و سرباز آقا هستیم که سیاهی جمعیت شویم برای فیلم ضبط کردنش و یاد سخن یکی از علمای اخلاق افتادم که گفت همیشه قلم و کاغذ همراه داشته باشید و مسلح به این دو سلاح باشید چون ذهن گریزان است و چیزی را می شنوید فراموش می کنید و برای اینکه فراموش نکنید آن را بنویسید اما اینجا کسی حق نداشت حتی بنویسد.
و این اولین و آخرین باری بود که به جلسه این آقا رفتم و هرگز مطالبش را هم جایی نخواندم و پیگیر نشدم.
به نظرتان چنین جلساتی اصلا برای چه برگزار می شود؟ و چرا چنین تفکری بر برگزاری آن حاکم است؟ مگر قرار نیست ما علم بیشتری کسب کنیم و هدایت شده و در مسیر سلوک الی الله قرار گیرم پس این بردگی برای چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
مهم‌ترین دلیل برای جلساتی که در آنها اجازه‌ی ثبت و ضبط داده نمی‌شود،این است که معمولاً در اینطور جلسات، سخنانی گفته می‌شود که از نظر فقه جعفری و کلام امامیه مخدوش است یا حداقل ظاهرش با ظاهر شرع تطابق ندارد، برای این که خودشان را از تبعات احتمالی آن ایمن سازند، سعی می‌کنند رد پایی بر جای نگذارند.

موفق باشید
حاج فردوسی

قاعده‌ی 2872 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ هر منهاجی که مصیبت‌زده‌ای را تعزیت و تسلیت دهد، برایش پاداش آن مصیبت‌زده خواهد بود بدون این که از اجر صاحب مصیبت چیزی کاسته شود.

سلام علیکم
باتوجه به قانون فوق که اشاره دارد به تعزیت و تسلیت دادن به «هر» مصیبت‌زده‌ و فقط مصیبت‌زدگان منهاجی هدف نیست و باتوجه به این نکته که تسلیت فقط برای وفات نیست بلکه در هر گونه خسارت و ضرر، می‌توان پیام تسلیت داد دو دیدگاه مطرح است؛
دیدگاه یکم اینکه؛ در این حادثه طبیعی و سایر حوادثی از این دست می‌توان پیام تسلیتی از نوع منهاجی برای اصحاب خسارت و ضرر و زیان صادر کرد پس مانعی ندارد حضرت حاج فردوسی (حفظه الله) در این گونه موارد و مواقع پیام تسلیت صادر کنند که باتوجه به نوع پیام‌های ایشان که قطعا از نگاه دکترین منهاج فردوسیان صادر خواهد شد و حاوی نکات متفاوت از پیام‌های تسلیت صادر شده توسط سایر افراد خواهد بود، این پیام خودش باعث تبلیغ، نشر و معرفی دکترین منهاج فردوسیان می‌شود؛ پس خوب است همواره پیام تسلیت صادر کنند!
دیدگاه دوم اینکه؛ این قبیل حوادث و وقایع، روزانه در اقطار و اکناف عالم اتفاق می‌افتد اگر قرار باشد برای تمام این مصیبت‌زدگان و زیان دیدگان که از نگاه منهاجی شایسته است تسلیت و تعزیت داده شوند، پیام تسلیت صادر شود، دیگر فرصتی برای ایشان برای انجام امور علمی و شخصی تا مدیریت و تربیت و ارشاد اصحاب منهاج فردوسیان باقی نمی‌ماند؛ پس شایسته است یکبار دیدگاه و تسلیت درست در این زمینه و موارد را بیان کنند و در سایر موارد و مواقع اصحاب منهاج فردوسیان مانند آن عمل کنند.
ضمن تشکر از توجهتان، لطفاً نظر معظم له را در مورد این دو دیدگاه برایمان بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در شرعه‌ی 35 توضیح دادم که برداشت تربیتی از «مصیبت» و «تسلیت» کدام است. «مصیبت» را در بخش دیدگاه‌ها، «شبهه» و در بخش اعمال، «گناه» و «پیام تسلیت» را تلاش برای نجات برادر و خواهر منهاجی از «شبهه» و «گناه» معرفی کردم.
البته این تعریف، بالاترین و بهترین زاویه‌ی نگاه تربیتی است و با تسلیت‌های متعارف که نوعی لفظ‌پردازی بی‌ارزش است، منافاتی ندارد.
هر گاه کسی دچار نقص در اموال و انفس شد، اگر به او بگویند: «تسلیت عرض می‌کنم» یا «تسلیت مرا پذیرا باشید» یا «مرا در غم خودتان شریک بدانید» و مانند این تعارفات مرسوم، ارزش تربیتی ندارد و فقط بجا آوردن رسم کهن تعارف است؛ ولی وقتی کسی که عازم بالاترین درجات است، گرفتار «شبهه» در اعتقادات یا «گناه» در اعمال شد، به سراغش رفتن و او را یاری رساندن که از آن «شبهه» یا «گناه» به سلامتی عبور کند، ارزش حقیقی دارد و مشمول پاداش عظیم اخروی خواهد بود. ان شاء الله تعالی
با این مقدمه، دو دیدگاهی که مطرح کرده‌اید را اینگونه بررسی می‌کنم که «حوادث طبیعی» تسلیت ندارد. آنچه تسلیت دارد، «حوادث تکاملی» است. یعنی برای این که مثلاً پدر کسی وفات یافته به او بگویند: «درگذشت پدرتان را تسلیت عرض می‌کنم» ارزش تربیتی ندارد و از تعارفات ارباب دنیاست. آلوده شدن به این تعارفات و آداب و رسوم اجتماعی که کشور تا کشور و حتی شهر تا شهر فرق می‌کند، در شأن منهاجی نیست. منهاجی از زاویه‌ی تربیت و به قصد تکامل به «حوادث طبیعی» می‌نگرد نه از زاویه‌ی مصیبت.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
لطفاً بفرمایید:
1- آیا کامجویی زناشویی و بهرمندی جنسی با همسر بدون مجامعت و نزدیکی (یعنی بدون دخول)، در اتاقی که کودکی شیرخوار خوابیده است همان حکم مجامعت در اتاقی که کودک شیرخوار خوابیده است را دارد؟
۲- حکم بهره‌مندی جنسی با همسر بدون مجامعت و نزدیکی، در اتاقی که کودک شیرخوار یا ممیز خوابیده است چیست؟
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نزدیکی در حضور کودکی که بیدار است یعنی می‌بیند و می‌شنود، هر چند ممیّز نباشد، نهی شده است. شاید بتوان به این مطلب، کارهایی را اضافه کرد که به عنوان مقدمه‌ی نزدیکی است؛ مثل برهنه شدن، تفخیذ و مکیدن آلت مرد توسط همسرش.
اما برای مکانی که کودکی (چه ممیّز و چه غیر ممیّز) در آنجا خوابیده، حکمی به ما نرسیده است و می‌توان در آنجا، نزدیکی و مقدمات نزدیکی را انجام داد؛ البته بهتر است به نحوی باشد که اگر کودک در حین نزدیکی زن و مرد بیدار شد، با صحنه‌ای عجیب و سؤال‌برانگیز مواجه نشود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام

آیا منظور از شفاعت اهل بیت (ع) شفاعت در بهشت نیست؟
به نظرم اهل بیت(ع) اهل گناه رو تحویل نگیرد که بخواهد شفاعت کند همینطور که در این دنیا به مراتب آلودگی گناه از امام عصر(عج) دور هستیم و چشم گناه بین امام را نمی بیند و برعکس به مراتب تقوا و ایمان به امام در همین دنیا نزدیک هستیم و چشم پاک هم پاک بین می شود و امام را هم میبیند و تقوا پرده ها را کنار می زند پس نتیجه به نظرم می رسد که این شفاعت منظور شفاعت در بهشت است که وقتی من در طبقه پایین هستم و در این طبقه اهل بیت(ع) نیستند و دسترسی هم به آنها ندارم اینجاست آنها شفاعت می‌کنند و ما را به فردوس و در همسایگی خودشان می برند.
آیا این نظر درست است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای شفاعت، معانی مختلفی ذکر کرده‌اند ولی آنچه به تربیت نزدیک‌تر است، این تعریف است که شفاعت در همین دنیا با تعالیمشان اتفاق می‌افتد و در آخرت، ایمان و عمل به این تعالیم، خودش را ظهور و بروز می‌دهد و موجب ورود در بهشت و ارتقاء در درجات آن می‌گردد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
متن زیر در یکی از کانال های مذهبی منتشر شده بود:
آثار ذکر شهادت ثالثه برای مومن
شاذان بن جبرائیل قمی رضوان الله علیه عالم و محدث بزرگ شیعه روایت کرده است:
قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله‌ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ مَنْ تَلَاهَا بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه واله تَهَلَّلَ وَجْهُ الْحَقِّ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى فَاسْتَبْشَرَ بِذَلِکَ وَ مَنْ تَلَاهَا بِعَلِیٍّ وَلِیِّ اللَّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ بِعَدَدِ الْمَطَر.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: هر که گوید لا اله الا الله درهای آسمان به روی او گشوده شود و هر که آن را به جمله محمد رسول الله بپیوندد چهره خدا شکفته شود و بدان شادمان گردد. یعنی چنین کاری مایه خشنودی خداست و هر که در پی آن علی ولی الله گوید خداوند گناهانش را بیامرزد گرچه به عدد قطره‌های باران باشد.
الفضائل، تالیف شاذان بن جبرائیل قمی، صفحه ۹۳، چاپ منشورات مکتبة العرفان
سوال: اولاً آیا منظور در اذان و اقامه است؟ و دوم، منبع حدیث به نظرتان معتبر است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. در متن حدیث، تصریحی به اذان و اقامه نشده و اعم است؛ ولی با روایاتی که اذان را محدود در هجده و اقامه را محدود در هفده جمله می‌نماید، تخصیص می‌خورد. با این حساب، گفتن فقره‌ی سوم، برای اذان و اقامه نیست.
2. با توجه به این که الفضائل، منسوب به شاذان بن جبرئیل است، اعتبار لازم برای استخراج تأسیسی ندارد. همچنین مضمون حدیث، بویژه در فقره‌ی آخر، قابل اعتنا نیست. البته می‌‌توان بر پایه‌ی روایات «من بلغ»، به امید درک پاداش اخروی، عملش را انجام داد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱- منظور از ذکر خدا در هنگام معصیت چیست؟
۲- و اصلا ذکر به ما هو ذکر چطور با معصیت قابل جمع است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. منظور از ذکر خدا در هنگام معصیت، یادآوری عذاب‌های سخت جهنم و نیز محرومیت از نعمت‌های عالیه‌ی بهشت است. به این معنی که وقتی معصیتی پیش آمد، باید به خودمان یادآوری کنیم که با ارتکاب این معصیت، گرفتار غضب الهی شده و عذاب‌های دردناک جهنم در انتظارمان است. نیز یادآور شویم که با ترک این گناه، خودمان را به رحمت و رضوان الهی نزدیک کرده و نعیم مقیم بهشت را برای آخرتمان می‌خریم.
2. با تعریفی که از ذکر خدا در هنگام معصیت بیان شد، معلوم می‌شود که هیچ منافاتی بین ذکر خدا و معصیت نیست.
بسیار شده است که در وقت گرفتار آمدن به معصیت، ندایی ملکوتی از درون، گرفتار شدن به جهنم و محروم شدن از بهشت را ندا می‌دهد. این ندای ملکوتی، همان حقیقت ذکر است که از فضل الهی برای آگاه کردن بنده و اتمام حجت بر او می‌آید.
توجه کردن به هشدار این ندای ملکوتی (که گاهی وجدان خوانده می‌شود)، همان ذکر خدا در هنگام معصیت است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
از آنجایی که امام زمان عج در بین ما هستند و زندگی می کنند، ایشان آیا ملبس به لباس روحانیت کنونی هستند یا مثل ما لباس شخصی هستند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حضرت استاد حاضر (ارواحنا فداه) گاهی به لباس روحانیت و گاهی به لباس عربی رؤیت شده‌اند؛ ولی گزارشی مبنی بر این که با کت و شلوار دیده شده باشند، به ما نرسیده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
منظور از خشکسالی آخرالزمان چیست؟
با توجه به شرایط عدم باراش باران در ایران که امسال شدت بی بارشی به حدی بوده که در 50 سال اخیر بی سابقه بوده است آیا این خشکسالی و کم بارشی را می توان از علائم آخرالزمان دانست؟
در روایتی مشاهده کردم که آمده خشکسالی آن نیست که باران باریده نشود، بلکه خشکسالی آن است که باریده شود ولی زمین چیزی نرویاند. حالا سندیت این روایت را ندیدم اما منظور از خشکسالی چیست عدم بارش یا بارش بی ثمر؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. خشکسالی‌های اخیر را نمی‌توان به طور قطع، از علایم آخر الزمان دانست؛ زیرا خشکسالی‌های بسیار شدیدتر از این در گذشته اتفاق افتاده ولی آخر الزمان نبوده است.
2. بیشتر «نباریدن باران»، متبادر به ذهن است تا «باریدن و نرویاندن». در هر حال نمی‌توان معنی دقیقی برای اینگونه روایات که معمولاً سند محکمی ندارد، بیان کرد.
3. چون اینگونه مسائل، نقشی در کمال و سعادت ندارد، در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، دقت در یافتن معنای دقیق آن، اهمیتی ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
به ذهنم آمد یک کتاب را بیشتر نباید خواند آن هم کتاب عشقمان خدا است که برایمان نازل کرده و قرآن است در این بین شاید نامفهوم باشد هر چند ترجمه هم موجود است اما منظور نامعلوم است پس نیاز به یک تدبر شفاف و تفسیر پاک است که گفتم چه تفسیری جامع تر و کامل تر از منهاج و در اصل قواعد و قوانین این دو جلد تفسیر جامع و کامل و معتبر قرآن است که برگرفته از توصیه آخر پیامبر(ص) کلام الله و عترتی است و با وجود این سه کتاب قرآن و قوانین و قواعد دیگر نیاز به هیچ کتابی و قانونی و سبکی برای زندگی نیست و همه چیز جامع و کامل بیان شده است هر چند قوانین و قواعد تیتروار است و هر کدام شرحی می خواهد اما کلید را داده است و جای سپاس و تقدیر از زحماتتان دارد.
و موقع نماز هم به ذهنم آمد که بسم الله ابتدای سور هم اضافه شده است و اصل سوره نیست و از سوی خداوند نیست. آیا این برداشت صحیح است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
مطلب اولتان کاملاً درست است. بعد از آشنایی با منهاج فردوسیان، مطالعه‌ی هیچ کتابی به عنوان برنامه‌ی تکامل، شایسته نیست و جز دور شدن، ثمره‌ای ندارد.
مطلب دومتان مطابق با احتیاط نیست. بر اساس احتیاط، بسمله در ابتدای تمام سوره‌ها، جزئی از آیه‌ی اول آن سوره است. به همین جهت، در رسم الحاج، بسمله در سطر جداگانه‌ای نوشته نشده و در ابتدای آیه‌ی اول آمده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاج فردوسی
در زیر تصویری که در صفحه‌ی اینستاگرام شما منتشر شده، در زیر عکس هواپیما، آیه‌ای از قرآن آمده است که می‌فرماید: «و قال نجّنی من القوم الظالمین»
یکی از آشنایان ما ضمن دیدن شرعه ۳۳ و تایید موارد گفته شده توسط شما در مورد لزوم داشتن دلایل و استدلال قوی، سوالی مطرح کرده لطفاً بفرمایید چه جوابی بدهم.
گفته: ایشان که اینقدر بر اساس منطق و دلیل صحبت می کند و شاگردانش را به داشتن استدلال قوی دعوت می کند بر چه اساس و استدلالی از این آیه استفاده کرده و مردم ایران را قوم ظالمین خطاب کرده؟ ادله ایشون چیه برای ما و خوانندگان این مطلب که با دیدن این عکس و تصویر قطعا براشون سوال ایجاد میشه چیه؟
لطفاً راهنمایی بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این سؤال یا اشکال، هم جوابِ حلی و هم جواب نقضی دارد. جواب حلی به این معنی است که اشکال را بپذیریم و جواب بدهیم. جواب نقضی این است که اشکال را نپذیریم و جواب بدهیم.

جواب نقضی (یعنی اشکال را نمی‌پذیرم) این است: آنچه در قرآن کریم آمده، سخن حضرت موسای کلیم (علیه السلام) است که به مناسبت قسمت اول آیه، ذکر شده است. در جمله‌ی قبل، می‌فرماید: «فخرج منها خائفاً یترقب» یعنی از آنجا با ترس و امید خارج شد.
منظور اصلی از نوشتن آن آیه، این قسمت از مطلب بوده است نه قسمت بعدی. منظور این بود که با کنایه برساند از روی خوشی و بی‌دردی، ترک وطن نکردم بلکه به خاطر ترس بود و در عین حال، امیدوارم در دنیای آزاد، بتوانم حق مطلب را ادا کرده و آنچه دین خالص می‌دانم را بدون واهمه بیان نمایم.

جواب حلی (یعنی اشکال را می‌پذیرم) این است: ظلم در مقابل عدل قرار دارد و در لغت، به معنی این است که حقی را از صاحبش بگیرند یا حقی را به صاحبش ندهند.
من در دو سال اخیر بر اساس حکم دادسرای ویژه‌ی روحانیت، به جرم نشر واضحات و مسلّمات قرآن و روایات معتبر، ممنوع الفعالیت بودم و بارها تهدید جانی و مالی شدم. بارها تهدید کردند می‌خواهیم به خانه‌یتان بریزیم و وسایلی همچون رایانه و گوشی تلفن و مانند اینها را ضبط کنیم. بارها تهدید کردند اگر دست از فعالیت برندارید، خانواده‌یتان را به عزایتان خواهیم نشاند.
به همین خاطر مجبور به مهاجرت گشتم تا بتوانم سخن قرآن و عترت طاهره (علیهم السلام) را بدون ترس از دادسرای ویژه و نیروهای امنیتی بیان نمایم. حق من این بود که در وطن خودم برای نشر قرآن و روایت معتبر و مبارزه با خرافات و بدعت‌ها، آزادی عمل و امنیت جانی داشته باشم؛ ولی گروهی این حق را از من گرفتند.
کسی که سی سال تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده که فقط قرآن و روایتِ معتبر، صراط مستقیم و راه درست است و بدعت‌ها و خرافات، نمی‌تواند ما را به کمال و سعادت برساند، چرا باید ممنوع الفعالیت شود و مجبورش کنند از شهر و کشور و خانواده‌اش جدا شود؟!
من معتقدم قومی (گروهی) که نگذاشتند در مملکت خودم، واضحات و مسلمات قرآن و روایات معتبر بگویم، بر من ظلم کردند.
کسانی که اشکال می‌کنند، این کار را توضیح دهند و نامش را بیان نمایند. آیا ممنوع الفعالیت کردن محققی که دین خالص می‌گوید، صفت دیگری غیر از ظلم دارد؟! آیا برای این کار، می‌توان از صفاتی جز ظلم، جنایت و خیانت در حق بشریت استفاده کرد؟!
ظلم‌هایی که در مسأله‌ی ممنوعیت نشر معارف ناب الهی بر من رفته را برای آشنایان‌تان توضیح دهید و سپس از آنان بپرسید اگر نمی‌توان برای اینگونه برخوردهای غیرشرعی و غیر قانونی، از صفت ظلم استفاده کرد، از چه صفتی می‌توان استفاده کرد؟

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم ‌الّاه الرّحمان الرّحیم

سلام‌علیکم
از منظر منهاج فردوسیان پرسش و‌ پاسخ زیر چگونه است؟
سؤال: اگر طبق مقررات زدن واکسن الزامی شود، تکلیف چیست؟
جواب: اگر حکومت اسلامی با ملاحظه مصالح عمومی کشور، مقرراتی را اعلام کند، همه باید عمل کنند.
ممنون از لطف حضرت‌عالی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
واکسن کرونا، تا زمانی که مورد اختلاف متخصصین است، از مصالح عمومی نیست و تمکین از اجبار حکومت برای واکسن زدن، الزام شرعی و حتی جواز شرعی ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم ‌الّاه الرّحمان الرّحیم

سلام علیکم
آیا «دورى و دوستى» از منظر منهاج فردوسیان صحیح است؟
ممنون از لطف حضرت‌عالی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر گاه دوری، موجب محرومیت باشد، دوستی خواهد آورد. به عبارت ساده، هر گاه نعمتی (مانند هم‌جواری با شخص خاص) از انسان گرفته شود و جایگزین بهتری نداشته باشد، موجب دلتنگی و تحریک عاطفه خواهد شد که از آن، به «دوری و دوستی» تعبیر می‌شود؛ ولی اگر دور شدن از نعمت خاص (مثل دوست قدیمی) با نعمت بهتر جایگزین شود، موجب دلتنگی و تحریک عاطفه (دوری و دوستی) نخواهد شد.
در نتیجه، تعبیر «دوری و دوستی» در صورتی صحیح است که دوری، موجب محرومیت شده باشد؛ ولی اگر موجب محرومیت نشود، موجب افزایش علاقه و دوستی نخواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام
چرا دعای «خابَ الْوافِدُونَ» که در ماه رجب خوانده می‌شود، جایگاهی در منهاج فردوسیان ندارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چون فعل استاد به نقل از غیر استاد بعدی است و بر اساس «اصول استجماع منهاج فردوسیان»، فعل استاد، دلالت بر استحباب نمی‌کند، پس جایگاهی در منهاج فردوسیان ندارد.
این روایت را سید بن طاووس (ره) در اقبال، چنین نقل کرده است: «رویناها عن جماعة و نذکرها بإسناد محمّد بن علی الطرازی من کتابه قال: أخبرنا أحمد بن محمّد بن عیاش رضی الله عنه، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سهل المعروف بابن أبی الغریب الضبّی، قال: حدّثنا الحسن بن محمّد بن جمهور، قال: حدّثنی محمّد بن الحسین الصائغ، عن محمد بن الحسین الزّاهری، من ولد زاهر مولى عمرو بن الحمق و زاهر الشهید بالطفّ، عن عبد الله بن مسکان، عن أبی معشر، عن أبی عبد الله (علیه‌السلام)‏، أنّه کان إذا دخل رجب یدعو بهذا الدعاء فی کلّ یوم من أیامه: «خابَ الْوافِدُونَ عَلى‏ غَیرِک، وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَک، وَ ضاعَ الْمُلِمُّون‏ إِلَّا بِک، وَ أَجْدَبَ‏ الْمُنْتَجِعُونَ‏ إِلَّا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَک، بابُک مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ، وَ خَیرُک مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ، وَ فَضْلُک مُباحٌ لِلسّائِلِینَ، وَ نَیلُک مُتاحٌ‏ لِلامِلِینَ، وَ رِزْقُک مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاک، وَ حِلْمُک مُتَعَرِّضٌ لِمَنْ ناواک، عادَتُک الإِحْسانُ إِلَى‏ الْمُسِیئِینَ، وَ سَبِیلُک الْإبْقاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ. اللهمَّ فَاهْدِنِی هُدَى الْمُهْتَدِینَ، وَ ارْزُقْنِی اجْتِهادَ الْمُجْتَهِدینَ، وَ لا تَجْعَلْنِی مِنَ الْغافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ، وَ اغْفِرْ لِی یَوْمَ الدِّینِ‏» [الإقبال بالأعمال الحسنة، سید بن طاووس، جلد 3، صفحه‌ی 210]

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
معروف است که خشکی‌های زمین، از زیر کعبه گسترش یافته است، در حالی که بر اساس علم فیزیک و جغرافیا، باید اولین نقطه ای که از زیر آب خارج می‌شد، قله‌ی اورست می‌بود، چه جوابی دارید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در جواب این سؤال، شما را به دو نکته توجه می‌دهم:

نکته‌ی اول: این سؤال، ثمره‌ی عملی ندارد. سعی کنید سؤالی بپرسید که نقشی در عمل داشته باشد. حتی اصلاح اعتقادات و دیدگاه‌ها نیز باید خودش را در عمل نشان دهد. به این معنی که اعتقادات، پایه‌‌ی اعمال هستند ولی اگر اعتقادی منجر به عمل نشود، خیالات است و ارزش تربیتی ندارد.

نکته‌ی دوم: در حدیث معتبری در کتاب شریف من لایحضره الفقیه [من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 242، حدیث 2303] وارد شده که معلوم می‌شود محل کعبه، نخست در بلندترین نقطه‌ی زمین قرار داشته و بعدها بر اثر رانش زمین، به حالت دره‌ای در آمده است. و الله عالم

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بر شما
مدتی است پدیده‌ی ماشین‌نویسی، در سطح شهرهای بزرگ، رایج شده است. در این پدیده به مناسبت ولادت یا شهادت اولیای دین، شعارها و اشعاری بر ماشین‌ها نوشته می‌شود. این اشعار و شعارها، نشان‌دهنده‌ی سطح فهم و میزان درک درست نویسنده از دین و اولیای دین است. مع الاسف، برخی ماشین‌نوشته‌ها، آنقدر سطحی و مبتذل است که مایه‌ی شرم بوده و به جای تبلیغ، ضد تبلیغ محسوب می‌شود. می‌خواستم نظر شما را در این باره جویا شوم.
با تشکر فراوان

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حادثه‌ی عاشورا، به قدری عمیق است که بر طبق برخی روایات، موجب تأثیرات تکوینی در سراسر عالم هستی شده است. به عبارت ساده، این حادثه، موجب شد تا آسمان و زمین و ساکنان آنها، واکنش نشان داده و به تعبیر روایات، گریه کنند.
مولانا امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «پدر و مادرم به فداى حسینى که در پشت کوفه (یعنى کربلا) شهید خواهد شد. به خدا قسم گویا مى‏بینم که انواع حیوانات وحشى، گردن‌هاى خود را روى قبر حسین نهاده و شب تا صبح، براى حسین گریه می‌کنند و مرثیه می‌خوانند.»
امام محمّد باقر (علیه‌السلام) فرمودند: «انس، جن، پرندگان و وحوش براى حسین بن على (علیهماالسلام) به نحوى گریه کردند که اشکشان جارى شد.»
زراره از امام جعفر صادق (علیه‌السلام) روایت می‌کند که فرمود: اى زراره! آسمان، مدت چهل روز براى امام حسین خون گریه کرد. زمین، مدت چهل روز براى امام حسین گریه کرد. گریه‌ی زمین این بود که سیاه‌چهره شد. آفتاب، مدت چهل روز براى حسین (علیه‌السلام) گریه کرد. گریه‌ی آفتاب این بود که گرفت و قرمز شد. کوه‏ها قطعه قطعه و پراکنده شدند. دریاها به تلاطم آمدند. ملائکه، مدت چهل روز براى امام حسین گریه کردند.
و نیز آن حضرت فرمودند: جهنم براى مظلومیت حسین (علیه‌السلام) نعره‏اى می‌زند که کاش موکلین، صداى آن را نمی‌شنیدند در صورتى که براى آن آماده شده‏اند. ملائکه، از خوف این که گردنى از آن خارج شود یا دود آن خارج گردد و اهل زمین بسوزند، جهنم را مادامى که گریان است مهار می‌کنند و آن را زجر می‌دهند و درهاى آن را به علت خوف اهل زمین استوار می‌نمایند. جهنم مادامى که ناله‌ی فاطمه (سلام‌الله‌علیها) آرام نشود، آرام نخواهد شد.
به قول شاعر:

ای در غم تو، ارض و سما خون گریسته * ماهی در آب و وحش، به هامون گریسته
وی روز و شب به یاد لبت چشم روزگار * نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته
از تابش سرت به سنان، چشم آفتاب * اشک شفق به دامن گردون گریسته
با درد اشتیاق تو در وادی جنون * لیلی بهانه کرده و مجنون گریسته
تنها نه چشم دوست به حال تو اشکبار * خنجر به دست دشمن تو، خون گریسته

مایه‌ی تأسف است که چنین حادثه‌ی عمیق و عجیبی که سراسر جهان هستی را تحت تأثیر خود قرار داده، در پاره‌ای اشعار و شعارهای بی‌محتوا، توهین‌آمیز و مبتذل، قربانی شده و در حد یک شوخی، تنزل یابد و با عاملان آن، که جنایتکارترین افراد بشر هستند، به راحتی برخورد شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
ملا محمد تقی مجلسی پدر بزرگوار علامه محمد باقر مجلسی (ره) در کتاب شریف روضة المتقین، برنامه تربیتی‌ای ارائه داده است. لطفاً نظرتان را در مورد آن بیان فرمایید.
متن مرحوم مجلسی چنین است:
«و الذی وجد هذا الضعیف‏ فی أزمنه الریاضات إنی کنت فی مطالعه التفاسیر إلى أن رأیت فی لیله فیما بین النوم و الیقظه سید المرسلین صلى الله علیه و آله و سلم فقلت فی نفسی تدبر فی کمالاته و أخلاقه فکلما کنت أتدبره یظهر لی عظمته صلى الله علیه و آله و سلم و أنواره بحیث ملأ الجو و استیقظت فألهمت بأن القرآن خلق سید الأنبیاء صلى الله علیه و آله و سلم فینبغی أن أتدبر فیه فکلما ازداد تدبری فی آیه واحده کان یزداد الحقائق إلى أن ورد علی من العلوم ما لا تتناهى دفعه واحده ففی کل آیه کنت أتدبر فیها کان یظهر مثل ذلک و لا یمکن التصدیق بهذا المعنى قبل الوقوع فإنه کالممتنع العادی، و لکن غرضی من ذکره الإرشاد للإخوان فی الله، و قانون الریاضه، الصمت عما لا یعنی، بل عن غیر ذکر الله تعالى، و ترک المستلذات من المطاعم و المشارب و الملابس، و المناکح، و المنازل و أمثالها، و العزله عن غیر أولیائه تعالى، و ترک النوم الکثیره، و دوام الذکر مع المراقبه و قد جرب القوم المداومه على ذکر (یا حی یا قیوم یا من لا إله إلا أنت) و جربته أیضا، لکن کان أکثر ذکری (یا الله) مع إخراج غیره تعالى عن القلب بالتوجه إلى جنابه تعالى و العمده هو الذکر مع المراقبه و البواقی لیست کالذکر.
و المداومه على ما ذکر أربعین یوما تصیر سببا لأن یفتح الله تعالى على قلبه أنوار حکمته و معرفته و محبته، ثمَّ یترقى إلى مقام الفناء فی الله و البقاء بالله کما تقدم الأخبار المتواتره فی ذلک.
و لما کان هذا الطریق أقرب الطرق إلى الله تعالى کان معارضه النفس و الشیاطین الظاهره و الباطنه فیه أشد فإنه لو اشتغل الناس جمیعا بطلب العلوم لا یعارضونهم غالبا لأن الغالب فی طلب العلوم حب المال و الجاه و العزه عند الخلائق‏ و الذی أقوله هو عین آیات الله و أخبار سید المرسلین و الأئمه المهتدین الهادین (علیهم صلوات الله أجمعین) و صدقه حکماء الظاهر کأبی علی فی إشاراته فی النمط التاسع فلا بأس بأن تصرف أوقاتک أربعین یوما فی العبادات، مع أنک مکلف فی جمیع عمرک بذلک، لکن مع التضرع و الابتهال إلیه تعالى فی حصول هذا المطلب لا بقصد الامتحان، بل بقصد العباده لله تعالى کما قاله صلى الله علیه و آله و سلم من أخلص لله أربعین صباحا فتح الله تعالى ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه و تقدم قریبا- و الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله.
و روی عن سید الساجدین علیه السلام خمس عشر مناجاه ینبغی للسالک أن یداوم علیها و هی مشهوره بین الناس حتى أنه قلما یکون له معرفه بالخط لا یوجد عنده و مجموع ذلک بمحض تأیید الله و تأیید سید المرسلین و الأئمه الطاهرین صلوات الله علیهم أجمعین». [روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، جلد ‏۱۳، صفحه‌ی ۱۲۷]

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر چند ملا محمد باقر مجلسی و برخی دیگر، کوشیده‌اند که ملا محمد تقی مجلسی، را از اتهام گرایش به صوفیه تبرئه کنند، ولی از این دستورالعمل ایشان، گرایش شدید به تصوف، هویداست.
وی در این دستورالعمل، راه رسیدن به کمال و سعادت را در اموری خلاصه می‌کند که همان مقدمات سلوک عرفانی و رسیدن به تجلیات نفسانی است نه رسیدن به درجات عالیه‌ی بهشت.
می‌نویسد: «و قانون الریاضه، الصمت عما لا یعنی، بل عن غیر ذکر الله تعالى، و ترک المستلذات من المطاعم و المشارب و الملابس، و المناکح، و المنازل و أمثالها، و العزله عن غیر أولیائه تعالى، و ترک النوم الکثیره، و دوام الذکر مع المراقبه و قد جرب القوم المداومه على ذکر (یا حی یا قیوم یا من لا إله إلا أنت) و جربته أیضا، لکن کان أکثر ذکری (یا الله) مع إخراج غیره تعالى عن القلب بالتوجه إلى جنابه تعالى و العمده هو الذکر مع المراقبه و البواقی لیست کالذکر. و المداومه على ما ذکر أربعین یوما تصیر سببا لأن یفتح الله تعالى على قلبه أنوار حکمته و معرفته و محبته، ثمَّ یترقى إلى مقام الفناء فی الله و البقاء بالله کما تقدم الأخبار المتواتره فی ذلک»
باید از آن مرحوم پرسید: مقام فناء فی الله و مقام بقاء‌ بالله، در کجای اخبار متواتره آمده است؟! جز این که بر طریق نامستقیم صوفیه، دست به تأویل و توجیه روایات بزنیم!
پس این نسخه نیز مانند نسخه‌ی دیگر علماست، و حتی بسیار ناقص‌تر از برخی نسخه‌ها و ایجاد اشکالات و مشکلات خاصی می‌نماید.
اگر می‌شد از راه ترک لذت، عزلت و دوام ذکر به مقامات عالیه‌ی انسانی و الهی رسید، چرا اسلام عزیز و پیامبر عظیم الشأن آن، به سایر امور نیز امر کرده و از بسیاری مطالب دیگر نیز نهی نموده است؟!

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
لطفاً نظرتان در مورد اظهار نظرهای رئیس مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی! را بیان فرمایید.
با تشکر
در گفتگو با مهر عنوان شد؛ حجت الاسلام سید محمد سادات منصوری، رئیس مرکز پاسخگویی به سوالات دینی سازمان تبلیغات اسلامی در مورد حکمت عنوان شدن ۲۳ ذیقعده به عنوان روز زیارتی امام رضا(ع) گفت: دلیلش روایاتی است که در این زمینه وجود دارد. ما روایتی داریم که می گویند در روز ۲۳ ذیقعده، زیارت امام رضا(ع) ثواب فراوانی دارد برای همین به خاطر وجود این روایت امروز را گفته‌اند روز زیارتی امام رضا(ع) باشد. امروز ظاهراً با روز دحوالارض هم تطبیق دارد. روز دحو الارض روزی است که می‌گویند زمین از زیر خانه کعبه گسترده شد. معنایش این است که زمین قبل از اینکه خشکی‌ها در آن نمایان شده باشد تماماً آب بوده و اقیانوس‌ها به هم متصل بوده‌اند و در این روز زمین پیدا و پدیدار شد و زندگی و امکان حیات روی خشکی به وجود آمد.
سادات منصوری در پاسخ به این سئوال که اساساً تعیین روز خاصی به عنوان روز زیارت چه حکمتی دارد، گفت: یک مطالبی است که مربوط به امور ماورای طبیعت و مافوق عقل و علم و دانش ما است. اینکه مثلاً چرا ۱۰ روز ایام حج را از اول ذی الحجه تا دهم ذی الحجه گذاشته‌اند و ایام حج و این عبادت خاص در این ده روز بنا شده است و در محرم و ذی القعده نیست، اینها را ما نمی‌دانیم. یک امورات فوق طبیعی است که حکمتش را خداوند متعال می‌داند و در مورد اینکه مثلا چه روزی، روز خاص زیارتی است، اینها اموری است از امورات غیبی که خود اهل بیت(ع) اطلاع دارند و دانش ما به آن اندازه نمی‌رسد ولی حتماً حکمتی در آن وجود دارد.
وی افزود: البته می شود حرفهایی زد مثلاً اینکه در روایت داریم که زیارت حضرت رضا(ع) حج فقرا است و هر کس به زیارت ایشان برود ثواب حج را برایش دارد. خب این قبل از ایام ذی الحجه و چند روز مانده به ایام ذی الحجه است که زیارت خانه خداست و می تواند مقدمه‌ای باشد برای کسانی که می‌خواهند به خانه خدا مشرف شوند تا زیارت حضرت رضا(ع) را بکنند و بروند به مدینه منوره و زیارت سایر اهل بیت(ع) و پیامبر خدا و سپس به خانه کعبه مشرف شوند.
وی در مورد اینکه چه اعمالی در این روز توصیه شده است، گفت: عمده ترین آن صلوات خاصه امام رضا(ع) است؛ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتک عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک. زیارت خاصه امام رضا(ع) در همین روز وارد شده و یکسری اعمال هم اعمال دحوالارض است که مستحباتی دارد که خوب است انسان انجام دهد.
رئیس مرکز پاسخگویی به سوالات دینی سازمان تبلیغات اسلامی در مورد اینکه آیا از راه دور هم می شود این زیارت را انجام داد، تصریح کرد: البته وقتی می‌گویند زیارت یعنی رنج سفر را به خودتان هموار کنید بروید زیارت کنید از راه دور هم البته می‌شود زیارت کرد اما نه به آن فایده‌ای که خودتان حضوراً به آنجا مشرف شوید و امام رضا(ع) را زیارت کنید.
منبع: خبرگزاری مهر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تذکر چند نکته بر متن فوق، لازم آمد، که بعد از توجه دادن به دو نکته، به آن می‌پردازیم؛

نکته‌ی اول: گوینده‌ی این سخنان، یک روحانی معمولی نیست؛ بلکه «رئیس مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی سازمان تبلیغات اسلامی» است. پس اگر چنین فردی اشتباهی مرتکب شود، قابل اغماض نیست.

نکته‌ی دوم: منبع این مصاحبه، «خبرگزاری مهر» است که یکی از خبرگزاری‌های مشهور کشور می‌باشد. پس گفتگوی فلان وبلاگ‌نویس نیست که قابل اعتنا و اعتماد نباشد و به قول اهل حدیث، سندش ضعیف باشد.
اما نقدهایی که بر سخنان ایشان وارد است، بدین قرار می‌باشد:

نقد اول: از ایشان پرسیده شده،‌ چرا بیست و سوم ذی‌قعده، روز مخصوص زیارت امام رضا (علیه‌السلام) شمرده شده است و ایشان پاسخ می‌دهد: «دلیلش روایاتی است که در این زمینه وجود دارد. ما روایتی داریم که می‌گویند در روز ۲۳ ذیقعده، زیارت امام رضا(ع) ثواب فراوانی دارد»!
توجه داشته باشید که نه تنها «روایات» نداریم بلکه حتی «یک روایت» هم نداریم که زیارت امام رضا (علیه‌السلام) در روز بیست و سوم ذیقعده را دارای ثواب معمولی بداند چه رسد به ثواب فراوان.

نقد دوم: در ادامه‌ی افاضات قبل،‌ می‌فرماید: «امروز ظاهراً با روز دحوالارض هم تطبیق دارد».
توجه داشته باشید که روز مشهور به زیارت مخصوص امام رضا (علیه‌السلام)، روز بیست و سوم ذی‌قعده است و «دحو الارض» روز بیست و پنجم ذی‌قعده است. یعنی دو روز اختلاف وجود دارد که ایشان، با کلمه‌ی «ظاهراً» بحث را بر محور «دحو الارض» ادامه می‌دهد.

نقد سوم: از ایشان سؤال شده است: اساساً تعیین روز خاصی به عنوان روز زیارت چه حکمتی دارد؟ و ایشان جواب داده است: یک مطالبی است که مربوط به امور ماورای طبیعت و مافوق عقل و علم و دانش ما است. اینکه مثلاً چرا ۱۰ روز ایام حج را از اول ذی الحجه تا دهم ذی الحجه گذاشته‌اند و ایام حج و این عبادت خاص در این ده روز بنا شده است …
توجه داشته باشید که حج، سه روز است که عبارت باشد از هشتم (ترویه) و نهم (عرفه) و دهم (قربان). پس این که فرموده ده روز اول ماه ذی‌حجه، ایام حج است، درست نیست. یعنی اگر کسی روز هفتم ذی‌حجه هم مُحرِم شود، می‌تواند حج را بجا آورد و حاجی شود.

نقد چهارم: ایشان در تلاش برای یافتن دلیل محکم برای این که روز بیست و سوم ذی‌قعده روز زیارت مخصوص امام رضا (علیه‌السلام) است، می‌فرماید: «مثلاً اینکه در روایت داریم که زیارت حضرت رضا(ع) حج فقرا است …»
توجه داشته باشید که چنین چیزی در روایت نیامده است. از دیرباز در میان اهالی خراسان، مشهور بوده و هنوز هم مشهور است و چاووشان می‌خوانده‌اند و هنوز هم می‌خوانند که:

اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند * جان به قربان تو شاها، که حج فقرایی

پس اولاً این که زیارت آن حضرت، حج فقراست در روایت نیامده و ثانیاً فقط برای فقرای خراسان صدق می‌کند و الا فقیری که بخواهد از بندرعباس به زیارت آن حضرت بیاید، همان بهتر است که به حج برود و حج برایش ارزان‌تر تمام خواهد شد.

نقد پنجم: ایشان می‌فرماید: «و هر کس به زیارت ایشان برود ثواب حج را برایش دارد. خب این قبل از ایام ذی الحجه و چند روز مانده به ایام ذی الحجه است که زیارت خانه خداست و می تواند مقدمه‌ای باشد برای کسانی که می‌خواهند به خانه خدا مشرف شوند تا زیارت حضرت رضا(ع) را بکنند و بروند به مدینه و منوره و زیارت سایر اهل بیت(ع) و پیامبر خدا و سپس به خانه کعبه مشرف شوند»
توجه داشته باشید که روایات ما، همگی مربوط به سیصد سال اول اسلام است. اکنون سؤال این است که ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) زمانی که به ادعای ایشان، فرموده‌اند (که البته نفرموده‌اند) زیارت حضرت امام رضا (علیه‌السلام) در روز بیست و سوم ذیقعده، ثواب حج دارد، چطور محاسبه‌ کرده‌اند که شخصی، بیست و سوم در خراسان باشد و دو هفته بعد به عنوان حاجی، در مکه احرام ببندد!
با توضیحات ریاست محترم مرکز پاسخگویی به امور دینی، به نظر می‌رسد این روایت فقط برای مردم مشهد و برای عصر هواپیما صادر شده باشد! البته عرض شد که اصلاً چنین روایتی نیست و نوبت به تفسیرهای بعدی نمی‌رسد.

نقد ششم: ایشان می‌فرماید: «و هر کس به زیارت ایشان برود ثواب حج را برایش دارد. خب این قبل از ایام ذی الحجه و چند روز مانده به ایام ذی الحجه است که زیارت خانه خداست و می تواند مقدمه‌ای باشد برای کسانی که می‌خواهند به خانه خدا مشرف شوند تا زیارت حضرت رضا(ع) را بکنند و بروند به مدینه و منوره و زیارت سایر اهل بیت(ع) و پیامبر خدا و سپس به خانه کعبه مشرف شوند»
اگر این تفسیر را بپذیریم، باید فقط کسی ثواب حج از زیارت امام رضا (علیه‌السلام) داشته باشد که بلافاصله سوار هواپیما شده و به حج برود! پس اگر به شهر و دیار خود برگردد، ثواب حج نخواهد داشت!

نقد هفتم: وی در مورد اینکه چه اعمالی در این روز توصیه شده است، گفت: عمده ترین آن صلوات خاصه امام رضا(ع) است؛ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتک عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک. زیارت خاصه امام رضا(ع) در همین روز وارد شده …
توجه داشته باشید که صلوات خاصه را مرحوم ابن قولویه (ره) در کامل الزیارات به این عبارت آورده است:
حَدَّثَنِی حَکیمُ بْنُ دَاوُدَ بْنِ حَکیمٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَکرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ هِشَامٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ‏ أَصْحَابِنَا عَنْهُ قَالَ: إِذَا أَتَیتَ الرِّضَا عَلِی بْنَ مُوسَى ع فَقُلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِی بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِی النَّقِی وَ حُجَّتِک عَلَى‏ مَنْ‏ فَوْقَ‏ الْأَرْضِ‏ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلَاةً کثِیرَةً نَامِیةً زَاکیةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کأَفْضَلِ مَا صَلَّیتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیائِک». [کامل الزیارات، ابن قولویه، الباب الثانی و المائة زیارة قبر أبی الحسن الرضا علیه السلام، صفحه‌ی 308]
این روایت، از یک سو، مرسل است یعنی آخرین حلقه‌ی راویان، مفقود است که از ارزش روایت، می‌کاهد و از سوی دیگر، مطلق است یعنی برای زمان و مکان خاصی صادر نشده است. پس اختصاص دادن این صلوات به روز بیست و سوم ذی‌قعده، وجهی ندارد.

نقد هشتم: وی در مورد اینکه چه اعمالی در این روز توصیه شده است، گفت: عمده ترین آن صلوات خاصه امام رضا(ع) است … یکسری اعمال هم اعمال دحوالارض است که مستحباتی دارد که خوب است انسان انجام دهد.
توجه داشته باشید که ایشان گر چه در اول مصاحبه می‌گوید: «امروز ظاهراً با روز دحوالارض هم تطبیق دارد» ولی در آخر مصاحبه، خواستار این است که مستحبات و اعمال دحوالارض نیز در روز بیست و سوم ذی‌قعده انجام شود! یعنی به طور ضمنی، تأیید می‌کند روز بیست و سوم ذی‌قعده، روز «دحو الارض» است!
لازم به ذکر است که در مصاحبه‌ی معظم‌له، تنها قسمتی که تقریباً خالی از اشکال بود، تعریف دحوالارض است که البته ربطی به امام رضا (علیه‌السلام) و بیست و سوم ذی‌قعده ندارد.
در پایان، برای ایشان و سایر عزیزانی که به شغل خطیر پاسخگویی به سؤالات دینی مشغولند، آرزوی موفقیت و بهروزی دارم.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چند نفر از گویندگان مذهبی بویژه حاج آقا پناهیان خیلی بر حضور در راهپیمایی اربعین اصرار دارند. نظر شما در مورد این سخنان چیست. نمونه‌ای از سخنانشان در این نشانی آمده است. ملاحظه بفرمایید.
http://panahian.ir/post/2603
خیلی متشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این سخنان را ملاحظه کردم. برخی سخنان ایشان، از منظر ثقلین (آیات و روایات) قابل قبول نیست و ادعاهایی اثبات نشده است. در ادامه، به نقد برخی از سخنان ایشان در همین متنی که فرستاده‌اید می‌پردازم.

می‌گوید: هرکسی با یک‌بار تجربه، آثار معنوی پیاده‌روی اربعین را در وجود خود احساس می‌کند.
نقد: دین خدا، برتر از آن است که با تجربیات معنوی، اثبات یا رد شود. حربه‌ی «تجربه‌ی معنوی»، از حربه‌های صوفیه است که در هنگام تهی بودن دست از سند و مدرک، به آن پناه می‌برند.
صوفیه به تجربیات معنوی یعنی همان حس سبکی و رقت قلب، «بهشت نقد» می‌گویند و معتقدند باید اعمال صالح، برای رسیدن به «حال خوب» و «احساس آثار معنوی» باشد؛ در صورتی که این نیت، از نظر شارع مقدس، مخدوش است و کسی که به چنین هدفی عبادت کند، نصیبی در آخرت نخواهد داشت. به عبارت دیگر، گر چه حالات خوش معنوی، از جنس ماده نیست ولی چون در دنیاست، از مصادیق حرث دنیوی می‌باشد. قرآن کریم می‌فرماید:
«مَن کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ» [سوره‌ی شورا، آیه‌‌ی 20]
ترجمه: کسى که کشت آخرت بخواهد براى وى در کشته‏اش مى‏افزاییم و کسى که کشت این دنیا را بخواهد به او از آن مى‏دهیم و[لى] در آخرت او را نصیبى نیست.

می‌گوید: وقتی انسان به عظمت ثواب پیاده رفتن برای زیارت امام حسین(ع) در روایات نگاه می‌کند، به این نتیجه می‌رسد که هیچ عملی پرثواب‌تر از این عمل برای مؤمنین، قرار داده نشده.
نقد: پیاده رفتن، اختصاص به این ایام بسیار شلوغ و خطرناک ندارد. چرا همین عمل پر ثواب را در وقتی انجام ندهیم که جای نماز و جای استراحت و مستراح، فراهم و در دسترس باشد و منجر به چندین گناه و ترک واجب نباشد؟!

می‌گوید: امام «وحدت گسترده» را علامت نصرت قطعی الهی و پیروزی می‌دانست.
نقد: راهپیمایی عظیم اربعین، «وحدت گسترده» نیست بلکه «ازدحام گسترده» است؛ زیرا جماعت انبوهی که از سراسر عراق و کشورهای دیگر، با ملیت‌های گوناگون به آنجا می‌آیند، هدفشان مذهبی است نه سیاسی و منظور امام راحل (ره)، «وحدت گسترده‌»ی سیاسی است که علامت پیروزی است یعنی وقتی که مذهبی و ملی و کمونیسم و فدائیان خلق و مجاهدین و یهودی و مسیحی و زرتشتی و شیعه و سنی و غیره، همه دست در دست هم، خواستار تغییر ساختار حکومت سلطنت به جمهوری شدند، معلوم می‌شود پیروزی، قطعی است. پس ربط دادن مسائل سیاسی به مسائل مذهبی، دور از بصیرت است.

می‌گوید: حرکت خودجوش مردمی در اربعین اسراری دارد.
نقد: هر چیز که در این عالم هست، برای خودش و در حد خودش، اسراری دارد. دانه‌ای که در زمین کاشته می‌شود و قطره‌ی بارانی که بر برگ درختی می‌نشیند، برای خودش و در حد خودش اسراری دارد.
این ادبیات، به زبان بی‌زبانی می‌رساند که گوینده‌اش، از اصحاب سرّ است و رازهایی از پشت پرده‌ی جهان می‌داند که دیگران نمی‌دانند. لازم بود گوینده‌ی محترم، برای اثبات ادعای خود، گوشه‌ای از این اسرار را فاش می‌کرد و بر کلی‌گویی، بسنده نمی‌نمود.

می‌گوید: بی‌تردید این تحول را باید مقدمۀ ظهور دانست.
نقد: بشارت به ظهور و برخی حوادث را مقدمه‌ی ظهور دانستن، چیز جدیدی از ایشان نیست و سالیانی است که با همین حرف‌ها شناخته می‌شود. سخنان شیرین و جذّابی که بخشی از آن در مستند «به سوی ظهور» منعکس گردید و نه تنها هیچ فایده‌ای نداشت، بلکه موجب برخی ناامیدی‌ها و سرخوردگی‌ها شد. چند سالی است که ایشان، با کلماتی نظیر «بی‌تردید» موجب ایجاد «تردید» در برخی از افراد «بی‌تردید» جامعه می‌شود.

می‌گوید: روا نیست محب امام حسین(ع) برای اربعین کم بگذارد.
نقد: چرا روا نیست؟ مگر کم نگذاشتن، فقط به حضور در اجتماع پر خطر و ضرر است؟ اصلاً به چه دلیل شرعی، حضور در اجتماع میلیونی‌ای که از چند سو تهدید می‌شود، رواست؟ به چه دلیل شرعی، باید به قیمت عمل به یک بدعت، چند واجب و مستحب را ترک کرد و به چند حرام، آلوده شد؟!

می‌گوید: اربعین درِ خانۀ تک تک ما را زده.
نقد: این سخنان شاعرانه و احساسی، می‌تواند جوانان کم‌بهره از تحلیل عقلی و شرعی را بفریبد،‌ ولی برای آگاهان به قرآن و سنت و عترت، قابل قبول نیست؛ زیرا قبل از این که اربعین، درِ خانه‌ی تک تک ما را بزند، «حفظ جان» و «مراعات قوانینِ طبقات قبل»، در زده است.

می‌گوید: اربعین مجلس روضه‌ای است که خود امام حسین برگزار کرده.
نقد: باز هم سخنان احساسی و بی‌اساس. یک آیه یا روایت نداریم که اربعین، مجلس روضه‌ای باشد که خود امام حسین (علیه‌السلام) آن را برگزار کرده باشند. پس نسبت دادنِ چنین مطلبی به آن بزرگوار، نارواست و شاید حرام باشد.

می‌گوید: چطور ممکن است روضه‌ای که خودتان می‌گیرید، برای شما اهمیت داشته باشد ولی در اربعین که خودِ اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا روضه گرفته است و خواهرش زینب کبری(س) در راه است ـ و اربعین خودش را به کربلا می‌رساند ـ این مجلس بزرگ روضۀ ارباب، برایتان اهمیت نداشته باشد؟! یقیناً باید برای این روضۀ ارباب بیشتر اهمیت قائل شد. ما باید این را یک فرهنگ کنیم و به همدیگر بگوییم.
نقد: باز هم تکرار همان سخنان احساسی و البته بی‌سند و ساختگی. این که خواهرش زینب کبری (سلام الله علیها) در راه است و اربعین، خودش را به کربلا می‌رساند، در هزار و چهارصد سال قبل اتفاق افتاده و نمی‌تواند دلیلی برای حضور در ازدحام عجیب این زمان در کربلا باشد. می‌گوید: اربعین از یک رفتار مستحبی گذشته و امروز یک وظیفه محسوب می‌شود.

می‌گوید: اربعین از یک رفتار مستحبی گذشته و امروز یک وظیفه محسوب می‌شود.
نقد: اگر می‌خواهد بگوید حضور در پیاده‌روی اربعین،‌ امروزه یک واجب شرعی است، دروغ آشکار است و اگر می‌خواهد بگوید یک وظیفه‌ی سیاسی است، چرا سخنش را با مستحب شرعی شروع می‌کند؟! آیا این گونه ورود به بحث، استفاده‌ی ابزاری از دین برای مقاصد سیاسی نیست؟!

می‌گوید: با حضور در اربعین، به اقتدار حسینی در جهان کمک می‌کنیم.
نقد: اولاً: «اقتدار حسینی» یعنی چه؟ و در کجای قرآن و سنت و عترت آمده است؟ شایسته نیست با ساختن مصطلحات جدید و جوان‌پسند، وظیفه‌ی جدید بتراشیم و جامعه را به سویی ببریم که خدا و پیامبر و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) نبرده‌اند.
ثانیاً: مأمور نیستیم به قیمت چندین خطر و ضرر، به «اقتدار حسینی در جهان» کمک کنیم. به عبارت دیگر، اگر بتوانند با کنار هم قرار دادنِ برخی آیات و روایات، چیزی به عنوان «اقتدار حسینی» بسازند، نخواهند توانست دستوری از شارع مقدس بیاورند که ما را موظف کند به چنین چیزی کمک کنیم.

می‌گوید: شرکت در راهپیمایی اربعین وظیفه همۀ مؤمنین است، هرچند اولویت با مردان است.
نقد: اگر منظور از «وظیفه»، واجب شرعی باشد، چنین نیست ولی اگر «وظیفه‌ی سیاسی» است، نقشی در کمال و سعادت ندارد و از بحث ما خارج است.

می‌گوید: پیاده‌روی اربعین، مؤثرتر از هزاران کار فرهنگی است.
نقد: اگر منظور از کار فرهنگی، کارهای نمادینی است که در جامعه می‌بینیم و در حدّ برگزاری مسابقه و اهدای جوایز است، شاید بشود چنین سخنی را بیراه ندانست ولی اگر منظور از کار فرهنگی، آشنا کردن جوانان با دیدگاه‌های درست و اعمال صحیح بر طبق قرآن و سنت و عترت باشد، چنین نیست که پیاده‌روی اربعین، مؤثرتر از هزار کار فرهنگی باشد.

می‌گوید: رسانه‌ها و اصحاب قلم باید احساس وظیفه برای راهپیمایی اربعین را برای مردم جابیاندازند.
نقد: بر طبق چه ملاکی، رسانه‌ها و اصحاب قلم، این احساس را در مردم، جابیاندازند؟ به چه پشتوانه‌ای چنین کاری بکنند؟ به استناد کدام آیه یا روایت یا فتوا، مردم را به معرکه‌ی پر خطر و ضرر ترغیب کنند؟

می‌گوید: اگر با حضور در اربعین می‌توانیم زمینه ظهور امام زمان(عج) را فراهم کنیم چرا از این کار مضایقه داشته باشیم؟
نقد: از قدیم گفته‌اند: «اگر» را کاشتند، «هیچ» سبز شد. معلوم نیست ایشان به استناد چه دلیل روشنی، حضور در پیاده‌روی اربعین را زمینه‌ساز ظهور حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) می‌داند؟ واقعاً از میان علمای اسلام، چه کسی جرأت می‌کند چنین فتوایی بدهد که حضور در راهپیمایی اربعین، زمینه‌ساز ظهور است؟

می‌گوید: به اعتقاد بسیاری از علما، این حرکت میلیونی در اربعین هیچ چیزی جز این نیست که دست الهی باعث این تجمع میلیونی شده و کسی جز خداوند نمی‌تواند بگوید که من در آن نقش داشته‌ام.
نقد: اگر عبارت‌هایی مانند «تظاهرات میلیونی»، «تجمع میلیونی»، «اعتصاب میلیونی» و «تحصن میلیونی» را در اینترنت جستجو کنید، دست الهی را در خیلی جاهایی خواهید دید که چیزی جز کفر و فساد نیست. شایسته است نتیجه‌ی جستجوها را به آن «بسیاری از علما» که ادعا شده هم نشان بدهند تا آگاه شده و دست خدا را بیهوده هزینه نکنند.

می‌گوید: مسلمانان باید نسبت به اربعین احساس وظیفه کنند و کسی که از سر وظیفه به این زیارت مشرف شود، بطور قطع نورانیت بیشتری خواهد داشت.
نقد: بالاخره معلوم نشد که منظور از «احساس وظیفه»، وظیفه‌‌ی شرعی است یا «وظیفه‌ی سیاسی»؟! اگر «وظیفه‌ی شرعی» است، چنین چیزی نداریم و قابل اثبات شرعی نیست و اگر «وظیفه‌ی سیاسی» است، «به طور قطع، نورانیت بیشتری خواهد داشت» در ادبیات سیاسی، جایی ندارد. «سیاست» با «نورانیت» و «معنویت» کاری ندارد و رابطه‌ای بینشان نیست.

می‌گوید: در روایات معتبر نقل شده است که فقرا حداقل سالی یکبار و ثروتمندان حداقل سالی دو بار به زیارت کربلا بروند و میان دو سفر کربلا بیشتر از 3 سال فاصله نباشد این در حالی است که حج تمتع تنها یک بار بر مسلمانان واجب شده است در حالی که درباره زیارت امام حسین(ع) مطالب فراتر از حج در روایات مطرح شده است.
نقد: این مطالب، در روایات معتبر آمده است ولی زمانش را به اربعین، منحصر نکرده‌اند بلکه در روزهایی مانند عاشورا، عرفه، شب جمعه و غیره نیز سفارش شده است. پس چه دلیلی دارد که انجام این مستحب مؤکد را در همین چند روز شلوغی سرسام‌آور قرار دهیم؟

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاج فردوسی عزیز
من در یک محله خیلی مذهبی تهران زندگی می‌کنم. متأسفانه یکی از دوستان ما که ادعا دارد منهاجی است، در ایام سوگواری و حتی روز عاشورا، با لباس سفید در مجالس عزاداری شرکت می‌کند. این کار او، موجب شده مردم محله، دیدگاه منفی‌ای نسبت به منهاج فردوسیان پیدا کنند چون فکر می‌کنند در منهاج فردوسیان دستور داده شده با لباس سفید در عزاداری‌ها شرکت کنیم. لطفاً روشنگری بفرمایید.
عزت مستدام

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
همه ساله به مناسبت ایام عزاداری، بحث بر سر کراهت پوشیدن لباس مشکی، بالا می‌گیرد. جمعی از فضلای حوزه، از کراهت پوشیدن لباس مشکی در عزاداری‌ها طرفداری می‌کنند و عده‌ای به مخالفت می‌پردازند. گاهی شاهد مناظرات فقها و مدرسان سطوح و خارج حوزه هستیم که روایات این باب را همچون فقیهان سنتی، به نقد و بررسی سندی و دلالی می‌نشینند. در این نوشتار، قصد نگاه به این قضیه از زاویه‌ای متفاوت دارم و می‌کوشم به این بهانه، چراغی فراروی مشتاقان کمال و سعادت بنهم تا راهشان را از چاهشان تشخیص دهند.
برای شروع بحث، به چند نکته‌ی پایه‌ای توجه کنید:

نکته‌ی اول: مراجعه‌ی ما به فقهای عظام، از سر ناچاری است؛ زیرا دستمان به دامان راویان که شاگردان محضر امامان معصوم (علیهم‌السلام) هستند نمی‌رسد. اگر اکنون جمعی از راویان زبده‌ی محضر امام صادق (علیه‌السلام)، امثال جناب زراره، سکونی، هشام بن سالم، هشام بن حکم و ابوبصیر، دفتر پاسخگویی مستقیم داشته باشند، آیا با دفتر مراجع عظام تقلید تماس می‌گرفتیم؟ معلوم است که حتی خود مراجع هم سؤالاتشان را به طور مستقیم از شاگردان بی‌واسطه‌ی امام صادق (علیه‌السلام) می‌پرسیدند!

نکته‌ی دوم: مراجعه‌ی ما به راویان حدیث، نیز از سر ناچاری است؛ زیرا دستمان به دامان امام معصوم (علیه‌السلام) نمی‌رسد. اگر همین الان امام صادق (علیه‌السلام) در مدینه حضور می‌داشتند و تلفن مستقیمشان در دسترس ما می‌بود، آیا با دفتر راویان و شاگردانشان تماس می‌گرفتیم یا به شخص امام صادق (علیه‌السلام)؟ معلوم است که حتی خود شاگردان هم سؤالاتشان را به طور مستقیم از امام صادق (علیه‌السلام) می‌پرسیدند!

نکته‌ی سوم: مراجعه‌ی ما به امامان معصوم (علیهم‌السلام)، نیز از سر ناچاری است؛ زیرا دستمان به دامان پیامبر خدا (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) نمی‌رسد. اگر فرض کنید پیامبر خدا (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) در مدینه حضور می‌داشتند و شماره‌ی تماس مستقیم می‌دادند و امام صادق (علیه‌السلام) هم پاسخگویی داشتند، وقتی سؤال دینی‌ای پیش می‌آمد، از امام صادق (علیه‌السلام) می‌پرسیدیم یا از شخص پیامبر خدا (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم)؟ معلوم است که حتی خود امام صادق (علیه‌السلام) هم سؤالاتشان را از پیامبر خدا (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) می‌پرسیدند!

نکته‌ی چهارم: مراجعه‌ی ما به پیامبر خدا (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم)، نیز از سر ناچاری است؛ زیرا دستمان به خدا نمی‌رسد. اگر راهی برای اتصال به خدای عالَمیان داشته باشیم و بتوانیم از راهی مطمئن و دور از حملات و تصرفات شیاطین، ارتباطی با خدا داشته باشیم و همچنان که پیامبر خدا (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) از فرشته‌ی وحی می‌پرسیدند و او از ناحیه‌ی رب العزّه خبر محکم و غیر قابل خدشه می‌آورد، ما نیز جواب سؤالاتمان را بدون واسطه‌ی پیامبر، به روشنی و محکمی از رب العالمین بگیریم، آیا حاضر بودیم به پیامبر مراجعه کنیم؟ معلوم است که مراجعه به خود خدا را بر مراجعه به فرستاده‌ی خدا ترجیح می‌دادیم.
پس شارع اصلی و اساسی، ذات مقدس حق تبارک و تعالاست و پیامبر، امام، راوی و فقیه، راه‌هایی برای رسیدن ما به دستورات خدای عز و جل هستند.
مراجعه‌ی ما به فقیه و راوی و امام و پیامبر، به دلیل این است که نمی‌توانیم به صورت مستقیم، «دین» یا همان «سبک زندگی مطلوب شارع» را از او بگیریم.

نکته‌ی پنجم: حال که فهمیدیم مراجعه به فقیه و راوی و امام و پیامبر برای گرفتن سبک زندگی خداخواه، از روی ناچاریست، باید با هر کدام، به اندازه‌ی ناچاری رفتار کنیم و نباید پا را از حیطه‌ی ناچاری فراتر بگذاریم. به عبارت دیگر، چیزهایی را که می‌توانیم از لایه‌ی بالاتر بگیریم، نباید از لایه‌ی پایین‌تر بگیریم. اگر چیزی را می‌توانیم بی‌واسطه از خدا بگیریم، نباید از پیامبر بگیریم. اگر چیزی را می‌توانیم از پیامبر بگیریم، نباید از امام بگیریم. اگر چیزی را می‌توانیم بی‌واسطه از امام معصوم بگیریم، نباید از راوی بگیریم و در نهایت، چیزی که می‌توانیم بی‌واسطه از راوی بگیریم، نباید از فقیه بگیریم.
«بنای عقلا» و «حسن و قبح عقلی» از جمله گزینه‌های سبک زندگی انسان است که به صورت مستقیم از خدا گرفته‌ است. به عبارت ساده، چیزی که در فطرت خدادادی نهاده شده و عقلای عالَم از قدیم و جدید، آن را تحسین یا تقبیح می‌کنند، جزئی از دین و سبک زندگی خداست. در این مسائل، نوبت به سخن «فرستاده‌ی خدا» نمی‌رسد.

نکته‌ی ششم: محدثان و در لایه‌ی بعد، فقیهان، در زمان غیبت امام معصوم (علیه‌السلام) و از روی ناچاری، مرجع علمی شیعیان برای دانستن احکام الهی هستند. فقیه در سه حوزه می‌تواند اظهار نظر کند:
1. واجب: یعنی در موضوعاتی که نص روشن و حکم آشکاری برای آن به ما نرسیده، به گردن بگیرد که حکم این موضوع، وجوب است.
2. حرام: یعنی در موضوعاتی که نص روشن و حکم آشکاری برای آن به ما نرسیده، به گردن بگیرد که حکم این موضوع، حرمت است.
3. جایز: یعنی در موضوعاتی که نص روشن و حکم آشکاری برای آن به ما نرسیده، به گردن بگیرد که حکم این موضوع، جواز است. این جواز، «جواز به معنی الاخص» به معنی «اباحه» که یکی از احکام پنجگانه‌ی فقهی است، نیست؛ بلکه «جواز به معنی الاعم» است که شامل سه حکم فقهیِ «کراهت، استحباب و اباحه» می‌شود.
چون این بحث را به طور مفصل در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان»‌ آورده‌ام؛ اینجا زیاد توضیح نمی‌دهم.

نکته‌ی هفتم: یکی از چیزهایی که در بنای عقلا، تقبیح شده، «خراب کردنِ بی‌جهتِ مجلس دیگران» است. مثلاً هر گاه جمعی از پیروان یک دین خاص، حتی دین‌های ساختگی و بشری، در محل خصوصی و محصور که ضرر و خطری برای دیگران ندارد، به حالت سکوت و مراقبه (مدیتیشن) نشسته باشند، اگر کسی وارد جمعشان شده و با سر و صدا، سکوت و مراقبه‌یشان را بر هم بزند، در نزد تمام عقلای عالَم، محکوم است.
هر گاه جمعی در جایی که محصور است و خصوصی حساب می‌شود، مشغول شادی باشند، اگر کسی به عمد، شروع به گریه و شیون کرده و شادی‌شان را مختل سازد، در نزد تمام عقلای عالَم، محکوم است.
هر گاه جمعی در جایی که محصور است و خصوصی حساب می‌شود، مشغول عزاداری باشند، اگر کسی شروع به خندیدن و رقصیدن و شادی کردن نماید، و عزاداری‌شان را مختل سازد، در نزد تمام عقلای عالَم، محکوم است.
این محکومیت‌ها از نوع فطری و بشری است و از ناحیه‌ی خدای تبارک و تعالی در نهاد هر انسانی قرار داده شده و نیازی به «آیه‌ی قرآن» یا «حدیث پیامبر و امام» یا «استنباط فقیه» ندارد. پشتوانه‌ی اینگونه احکام، «فطرت» است که بخشی از دین الهی و سبک زندگی خداخواه را تشکیل می‌دهد.

بازگشت به بحث: با این مقدمات، به بحث خودمان بر می‌گردیم در این که پوشیدن لباس مشکی در عزاداری، آیا کراهت دارد یا استثناست؟
جواب این سؤال، دو قسمت دارد:

قسمت اول: مربوط به تکلیف شخص با خودش است. در اینجا، چون روایت داریم که پوشیدن لباس مشکی را نهی کرده‌اند؛ ولی امر به پوشیدن لباس مشکی در عزاداری نکرده‌اند، به راحتی بر اساس احتیاط، جانب روایت را می‌گیریم و لباس مشکی نمی‌پوشیم. وقتی روایت هست که مشکی نپوشید، نوبت به فقیه و عملیات فقاهت برای کشف حقیقت نمی‌رسد؛‌ زیرا نباید در صورت دسترسی به لایه‌ی بالاتر، به لایه‌ی پایین‌تر مراجعه نمود و فقیهان، حق ورود به حیطه‌ی کراهت و استحباب را ندارند یا به عبارت بهتر، دقت‌های فقیهانه، شامل این محدوده نمی‌شود. پس وقتی منهاجی با خودش تنهاست، حکم احتیاطی او رابطه با لباس مشکی، نپوشیدن است از باب عمل به روایات نهی لبس اسود.

قسمت دوم: مربوط به تکیلف شخص با جمع و جامعه است. با توجه به مقدمات فوق، هر گاه جمعی از شیعیان و علاقه‌مندان به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) در جایی که محصور باشد مثل حسینیه یا مسجد و نه در کوچه و خیابان، مشغول عزاداری باشند و یکی از ارکان عزاداری‌شان، مشکی‌پوشی اعضا باشد، کسی که با لباس سفید به آن جمع وارد شود و موجب بر هم خوردن یکپارچگی آنان گردد، از نظر حکم عقل در نزد تمام عقلای عالَم، محکوم است. عقلای عالَم، چنین شخصی را کم‌بهره از «هوش اجتماعی» و «فهم موقعیت» می‌دانند و البته این‌ها به نقصان عقل بر می‌گردد.
یکی از عیوب آشکار فرقه‌های تکفیری در تمام ادیان الهی و غیر الهی و شیعه و سنی، این است که در جایی که می‌توان حکم خدا را از «بنای عقلا» فهمید، به قرآن و روایت و سیره و سنت مراجعه می‌کنند و یا حکمی نمی‌یابند و یا می‌یابند ولی بد می‌فهمند که در هر دو حال، منجر به فاجعه‌های عظیم و عجیب انسانی و طبیعی می‌گردد.
یادم آمد که یکی از دوستان می‌گفت در کنار چشمه‌ی آبی بودیم و یکی از همراهان، اظهار داشت که نیاز به دفع ادرار دارد و شخصی که مذهبی و حدیث‌خوان بود، به او پیشنهاد کرد در همان چشمه، ادرار کند! وقتی از او پرسیدند چرا چنین حکمِ خلاف عقل و بهداشتی می‌کنی؟! پاسخ داد: در روایت آمده در «آب راکد»‌ ادرار نکنید؛ ولی این آب، جاری است! و نهیی از ادرار کردن در آب جاری در احادیث نیست!
این شخص، حکم آشکار و مستقیم خدا که در فطرت بشر بوده و عقل جمعی و بنای عقلا به آن ناطق است را به راحتی زیر پا می‌گذارد تا به حرف راوی از امام از پیامبر از خدا عمل کند و چون چنین حدیثی ندیده، حکم شارع مقدس اصلی که خدای تعالاست را نادیده می‌گیرد.
این، از همان مواردی است که می‌توانست دین و سبک زندگی را به صورت مستقیم از خدا بگیرد؛ ولی دست به دامان لایه‌های پایین شد. «خرد جمعی» حکم می‌کند اگر می‌توان آب چشمه را از قاذورات و خبائثی مثل ادرار، پاکیزه نگه داشت و در جایی دیگر دفع ادرار نمود، چنین کند و آلودن بدون ضرورت آب چشمه، به حکم فطرت و عقل سلیم، مکروه است.
باز یادم آمد از یکی از دوستان که می‌‌گفت: شخصی مذهبی و حدیث‌خوان را دیدم که در ظهر عاشورا در مجلسی که در بیت یکی از مدعیان مرجعیت در قم که خود را سینه‌چاک عزاداری و مروّج قمه‌زنی نشان می‌دهد، با پیراهن سفید آمده بود و چون علت را از او پرسیدم، گفت: پوشیدن لباس مشکی، مکروه است!
این شخص، هر چند حدیث بخواند و آیه بداند، ولی بهره‌اش از عقل خدادادی و فطرت انسانی، کم است. این که شاعر گفته:

یا مکن با پیل‌بانان دوستی * یا بنا کن خانه‌ای در خورد پیل

اشاره به یک بنای عقلایی است. یعنی یا در این جمع، حضور پیدا نکن، یا اگر حضور پیدا می‌کنی، باید به حکم عقل خدادادی اینقدر بفهمی که «مجلس خراب کن» نباشی. پوشیدن لباس سفید در ظهر عاشورا، هیچ اشکال شرعی ندارد؛ ولی اگر همین لباس سفید را در مجلسی بپوشید که رسم آن، لباس مشکی است، به حکم عقل سلیم و فطرت الهی، کار مذمومی انجام داده‌اید. بنای عقلا که قبل از وحی و شرع است، در این کار، حکم به کراهت می‌کند و آن را قبیح می‌شمارد.
از جمله خطرهای اهل ظاهر و اهل حدیث، بی‌توجهی به «بنای عقلا» و «فطرت الهی» است؛ در حالی که «بنای عقلا»، «سیره‌ی عقلایی» یا «فطرت الهی» آیه‌های کتاب تکوین خداست که حق تعالی قبل از انزال آیه‌های کتاب تشریع (مثل صُحُف، الواح، زبور، تورات، انجیل و قرآن)، آن‌ها را قرار داده است.

پیام نهایی: هر گاه شخصی را مشاهده کردید که خود را از اصحاب منهاج فردوسیان می‌شمارد؛ ولی حکم قطعی عقل و سیره‌ی عقلا را به این بهانه که روایت نداریم، ترک می‌کند، بدانید که او خطری بالقوه برای این نظام تربیتی و معرفی آن به جامعه است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بر شما
لطفاً نظرتان در مورد انتقادهای آیت الله وحید خراسانی در باره سبک شمردن عزاداری را بفرمایید. چه تحلیلی بر سخنان پر شور و از سر دلسوزی ایشان دارید؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در چند سال اخیر، سخنان گوناگونی از آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی منتشر شده که حاوی انتقاد از فرد یا افراد «بی‌سواد» است. گویا انتقادهای پرشور و هیجانی ایشان از «بی‌سواد» که معمولاً با «غلط می‌کنی» و «چه غلط‌ها» همراه است، ناظر به بیانات و فتاوای برخی مراجع معظم تقلید باشد.
در قسمتی از سخنان معظم له در مورد عزاداری، آمده است: «وای بر آن کسانی که در این شعائر خدشه کنند. بیدار باشید. مردم ایران، بدانید کوچکترین کلمه که شعائر حسینیه را سست کند، کمر خاتم النبیین را می‌شکند. این عزاداری‌ها، این سینه‌زنی‌ها، این زنجیرزنی‌ها، باید به حد اعلی حفظ بشه. مسأله بازیچه که نیست. این کلام کیه؟ «و ارحم الصرخة التی کانت لنا» این بی‌سوادهایی که غلط می‌کنند، می‌گویند: آهسته گریه کنید، امام ششمه، رئیس مذهبه، حدیث این حدیثه.
فقیه کیه؟ فقهاء ور افتادند! فقیه، نائینیه! فقیه، بروجردیه! فقیه حائریه! فقیه اینانند که می‌گویند: سینه بزنید، زنجیر بزنید، خون هم جاری بشه، بشه! اینه فقیه! فقاهت اینه!
آهسته گریه کن؟! این غلطها چیه؟! صیحه! صیحه یعنی چه؟ صیحه عبارته از شیون. صرخه چیه؟ صیحه‌ی شدید، صرخه است. امام ششم می‌گوید: خدایا! ترحم کن بر آن شیون‌هایی که بر عزای ما، از این مردم سر می‌زند».
بر این فرمایشات پرشور، چند نقد وارد است که در ادامه به آن می‌پردازیم:
نقد اول: این که ادعا می‌کنند: «کوچکترین کلمه که شعائر حسینیه را سست کند، کمر خاتم النبیین را می‌شکند» نیاز به اثبات دارد. یعنی باید آیه یا روایتی داشته باشیم که بتوان چنین ادعای بزرگی را به واسطه‌ی آن، توجیه کرد. اگر قرار بود با کوچکترین کلمه‌ای، کمر خاتم الانبیاء بشکند، انکار مشرکین نسبت به پیامبری ایشان و انکار قرآن کریم و انکار یگانگی حق تعالی و انکار معجزات باهرات آن جناب و غیره در زمان حضور ایشان و کتاب آیات شیطانی و سوزاندن قرآن کریم توسط کشیش صهیونیستی در این زمان، کمر ایشان را چنان می‌شکست که به صورت ذرات ملکولی در آید!! در صورتی که می‌فرمایند: «الْإِسْلَامُ یعْلُو وَ لَا یعْلَى عَلَیهِ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 334، باب میراث أهل الملل] یعنی اسلام بالا می‌رود و چیزی بر آن برتری نمی‌گیرد. پس معنی ندارد که دین خدا و کمر پیامبر خدا، با رفتار و گفتار یک یا چند «بی‌سواد» بشکند.
نقد دوم: روایتی که بیان می‌کنند، دلالتی بر استحباب و مطلوبیت «صرخه» یا فریاد و شیون ندارد. متن کامل روایت چنین است: عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) وَ هُوَ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ ینَاجِی رَبَّهُ فَیقُولُ یا مَنْ خَصَّنَا بِالْکرَامَةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ حَمَّلَنَا الرِّسَالَةَ وَ جَعَلَنَا وَرَثَةَ الْأَنْبِیاءِ وَ خَتَمَ بِنَا الْأُمَمَ السَّالِفَةَ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِیةِ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا بَقِی وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَینَا اغْفِرْ لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی علیهما السلام الَّذِینَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِی بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَک فِی صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِیک مُحَمَّدٍ ص وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَیظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا أَرَادُوا بِذَلِک رِضْوَانَک فَکافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اکلَأْهُمْ بِاللَّیلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَى أَهَالِیهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِینَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَ اصْحَبْهُمْ وَ اکفِهِمْ شَرَّ کلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ کلِّ ضَعِیفٍ مِنْ خَلْقِک وَ شَدِیدٍ وَ شَرَّ شَیاطِینِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْک فِی غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُوا عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ وَ أَهَالِیهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا أَعَابُوا عَلَیهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ ینْهَهُمْ ذَلِک عَنِ النُّهُوضِ وَ الشُّخُوصِ إِلَینَا خِلَافاً عَلَیهِمْ فَارْحَمْ تِلْک الْوُجُوهَ الَّتِی غَیرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْک الْخُدُودَ الَّتِی تَقَلَّبَتْ عَلَى قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَینِ ع وَ ارْحَمْ تِلْک الْعُیونَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْک الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْک الصَّرْخَةَ الَّتِی کانَتْ لَنَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُک تِلْک الْأَنْفُسَ وَ تِلْک الْأَبْدَانَ حَتَّى تُرَوِّیهُمْ مِنَ الْحَوْضِ یوْمَ الْعَطَشِ فَمَا زَالَ ص یدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ سَاجِدٌ» [ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صفحه‌ی 95، باب ثواب من زار قبر الحسین؛ کامل الزیارات، ابن قولویه، صفحه‌ی 117، الباب الأربعون دعاء رسول الله و علی و فاطمة و الأئمة لزوار الحسین‏؛ المزار الکبیر، ابن المشهدی، صفحه‌ی 335، الباب الاول، ما ورد فی فضل ابی عبد الله الحسین صلوات الله علیه و ثواب زیارته و الحث على ذلک]
ترجمه: معاویة بن وهب می‌گوید: بر امام صادق (علیه‌السلام) وارد شدم در حالی که ایشان در محل نمازشان بودند تا این که نمازشان تمام شد، پس شنیدم که با پروردگارشان مناجات کرده و فرمودند: ای کسی که ما را به کرامت، مخصوص داشتی … مرا و برادرانم را و زائران قبر ابی‌عبدالله الحسین (علیه‌السلام) را بیامرز … پس رحم کن بر آن صورت‌هایی که خورشید، آن را تغییر داده و رحم کن بر آن گونه‌هایی که بر قبر اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) می‌گردد و رحم کن بر آن چشم‌هایی که اشک‌هایش از روی رحمت بر ما جاری شده و رحم کن بر آن دل‌هایی که برای ما غمگین شده و آتش گرفته و رحم کن آن ناله‌هایی را که برای ماست … پس همواره از این [نحوه] دعاها می‌نمود در حالی که در سجده بود.
در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» نوشتیم که یکی از ارکان استجماع قوانین عملی، طلب رحمت استاد برای انجام‌دهنده یا ترک‌کننده‌ی کاری است. به عبارت دیگر، از هر آیه یا روایتی که مشتمل بر دعایی برای انجام‌دهنده‌ی کاری باشد، می‌توان به روشنی، قانون متناسب، استجماع نمود و حکم به استحباب آن عمل داد.
به عنوان نمونه، در حدیث شریف آمده است: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ الشَّیطَانَ یُغْرِی بَینَ المُؤْمِنِینَ مَا لَمْ‌یَرْجِعْ أَحَدُهُمْ عَنْ دِینِهِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِک اسْتَلْقَى عَلَى قَفَاهُ وَ تَمَدَّدَ، ثُمَّ قَالَ فُزْتُ. فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً أَلَّفَ بَینَ وَلِیّینِ لَنَا» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 345]
ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: به راستی که شیطان دشمنى می‌افکند میان مؤمنان تا بر نگردد یکیشان از دینش، و چون چنان کنند، به پشت بخوابد و خود را واکشد و سپس گوید: پیروز شدم. پس خدا رحمت کند کسی را که بین دو نفر از دوستان ما، الفت ایجاد کند.
از این نحوه‌ی بیان می‌فهمیم که ایجاد الفت و آشتی دادنِ دو مؤمن که با یکدیگر قهر کرده‌اند، مستحب است. اما یک استثناء دارد و آن،‌ جایی است که ترحم،‌ برای اثر باشد نه برای مؤثر. به عبارت ساده،‌ هر گاه بفرمایند: «خدا رحمت کند کسی که فلان کار را انجام دهد» معلوم می‌شود انجام دادنِ آن کار، مستحب است. اما اگر بفرمایند: «خدا رحمت کند، فلان اثر را» معلوم می‌شود آن اثر، قهری است و نمی‌توان عامدانه انجامش داد؛ و الا باید مؤثر و فاعل، مدح و ترحم می‌شد نه اثر و فعل. نیز معلوم می‌شود، فعل و اثر، از جنس کار فاعل و مؤثر نیست.
برای روشن شدن مطلب، مثال می‌زنیم: هر گاه کسی روزه بگیرد، دهانش بوی بد می‌گیرد. پس هر گاه بفرمایند: رحمت خدا بر بوی بد دهان روزه‌دار؛ به این معنی نیست که بدبو کردن دهان روزه‌دار، مستحب است بلکه آن کاری که این اثر را دارد (روزه) مطلوب است و اثر قهری آن (بوی بد گرفتن دهان) نیز مورد ترحم است.
اما از حدیث معاویه بن وهب، نمی‌توان مستحب بودن فریاد کشیدن را نتیجه گرفت؛ زیرا ترحم (= طلب رحمت از خداوند) بر فاعل وارد نشده بلکه بر فعل،‌ وارد شده است و فعل، می‌تواند قهری باشد. به عبارت ساده، فاعل (= کننده‌ی کار، انجام دهنده‌ی کار) باید برای انجام کارش، اراده کند ولی اینطور نیست که هر کاری که انجام می‌گیرد، حاصل اراده‌ی شخص باشد. در این حدیث،‌ امر به فریاد کشیدن نشده‌ایم بلکه هر گاه بر اثر گریه‌ی زیاد، صدا به ناله و شیون بلند شود، اشکال ندارد و مورد ترحم است. یعنی نفرمودند: «وَ ارْحَمِ الصَّارِخینَ لَنَا» (خدایا فریادکنندگان برای ما را رحمت کن) بلکه طلب رحمت را بر روی فعل و اثر و نتیجه برده‌اند و می‌فرمایند: «وَ ارْحَمْ تِلْک الصَّرْخَةَ الَّتِی کانَتْ لَنَا» یعنی آن ناله‌ای که برای ما می‌جوشد و ناخواسته از نهاد غمگین و گریان بر مصائب سید الشهداء (علیه‌السلام) بلند می‌شود را مورد رحمت خود قرار بده.
از عبارت‌های قبل از این عبارت نیز همین استفاده می‌شود. یعنی آنجا که می‌فرماید: «فَارْحَمْ تِلْک الْوُجُوهَ الَّتِی غَیرَتْهَا الشَّمْسُ» به این معنی نیست که مستحب است صورت را در مقابل نور خورشید نگه داریم تا تغییر رنگ پیدا کند و در راه اهل بیت (علیهم‌‌السلام) برنزه شود! بلکه در اثر حرکت در طول روز و در آفتاب، رنگ صورت، تغییر می‌کند.
و آنجا که می‌فرمایند: «وَ ارْحَمْ تِلْک الْعُیونَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا» به این معنی نیست که مستحب است اشک بریزیم بلکه اشک، خودش می‌ریزد و نمی‌توان با فشار و اختیار،‌ کاری کرد که اشک، جاری شود.
یا آنجا که می‌فرمایند: «وَ ارْحَمْ تِلْک الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا» به این معنی نیست که مستحب است قلب را به جزع واداشت و آن را سوزانید؛ زیرا امکان ندارد که کسی با اختیار خودش، جگرش را بسوزاند. بلکه سوختن جگر و غمگین شدن قلب، در اثر توجه به مصیبت‌های وارده بر اولیای الهی است. یعنی کاری که از دست ما بر می‌آید، توجه به مصائب آن بزرگواران است که بر اثر آن، قلبمان می‌سوزد و غمگین می‌شود.
نقد سوم: در نظر عقلاء و همچنین از لحاظ روانشناسی، هر گاه کسی به چیزی مشهور باشد، سپس آن چیز را به کلی نفی کند یا استادان آن چیز را فقط از میان مردگان معرفی نماید، به معنی نفی تمام مدعیان و اثبات خود است.
به عنوان مثال: هر گاه کسی که شرح لمعه تدریس می‌کند، اظهار کند که مدرسان شرح لمعه، از بین رفته‌اند و مدرس حقیقی، فلانی و فلانی و فلانی بودند که سال‌ها پیش، به رحمت الهی رفته‌اند؛ نشان از این دارد که گوینده، می‌خواهد خودش را اثبات کرده و دیگر مدرسان شرح لمعه را ساقط نماید.
مثال دیگر: هر گاه داور فوتبال که سالیانی است مشهور به داوری می‌باشد، ادعا کند که داوران حقیقی از بین رفته‌اند و داوران حقیقی، فلانی و فلانی بودند که مُردند، به زبان بی‌زبانی می‌خواهد داوران زنده‌ی دیگر را نفی کرده و خودش را اثبات نماید.
آیا این که معظم له می‌فرمایند: «فقیه کیه؟ فقهاء ور افتادند!» از همین باب است؟! یا منظور دیگری در پشت این سخنان دارند؟ آیا می‌خواهند بفرمایند: فقها، نائینی و بروجردی و حائری بودند که رفتند و «من» که هستم؟ و بقیه‌ی صاحبان رساله و متصدیان مقام افتاء، «بی‌سواد» هستند؟
نقد چهارم: همچنان که صوفی، شخص خاص نیست بلکه جریان فکری خاصی است؛ فقیه نیز شخص خاصی نیست بلکه جریان فکر خاصی است. پس کسی که به جریان «صوفیه» تمایل دارد، به همان میزان، صوفی است و کسی که به جریان «فقاهت» تمایل دارد، به همان مقدار، فقیه است.
با این نگرش، برخی افراد که مشهور به مبارزه با صوفیه هستند، در عمل، صوفی می‌باشند؛ هر چند خودشان خبر نداشته باشند و نیز، برخی افراد که مشهور به فقیه هستند، خارج از دایره‌ی فقاهت هستند، هر چند خودشان متوجه نباشند.
به عبارت ساده، نباید بگوییم آقای الف، فقیه است، پس فقاهت را با او بسنجیم؛ بلکه باید فقاهت را تعریف کنیم و سپس هر کس، به هر مقدار از ملاک‌های فقاهت برخوردار بود، به همان مقدار، فقیه است.
مثلاً یکی از ملاک‌های فقاهت، رسیدن به «حکم الله» و «امر مولا» است تا جایی که امکان دارد، بدون تحمیل سلیقه‌ی شخصی. یعنی بر عکس بساط عرفا و صوفیه که پر از توجیه و تأویل و تحمیل خواسته‌های دل بر آیات و روایات است، در بساط فقاهت، اصرار بر این است که دین خدا، آلوده به هواجس نفسانی فقیه نشود و خواسته‌های عاشقانه و عارفانه و احساساتش، دخالتی در تنظیم فتوا نداشته باشد. اگر کسی این ملاک را قبول نداشته باشد و به زبان بگوید یا در عمل نشان دهد که احساسات تند خود را در استخراج احکام الهی، دخالت می‌دهد، فقیه نیست هر چند میلیون‌ها مقلد داشته باشد و نامش در رأس سیاهه‌ی فقها و مراجع جای گیرد.
پس لازم است به جای مشخص کردن «فقیه»، به مشخص کردن ملاک‌های «فقاهت» پرداخته شود و ما این کار را در مورد صوفیه انجام دادیم. یعنی نخست، تصوف را تعریف کردیم و سپس با اطمینان کامل، اعلام نمودیم هر کس با هر عنوان و لباسی که به این دیدگاه‌ها و اعمال، متمایل باشد، به همان مقدار، صوفی است. این نحوه ارزیابی، همیشه ما را به نتیجه‌ی معتدل می‌رساند.
این که معظم له می‌فرمایند: «فقیه، نائینیه! فقیه، بروجردیه! فقیه حائریه! فقیه اینانند که می‌گویند: سینه بزنید، زنجیر بزنید، خون هم جاری بشه، بشه! اینه فقیه! فقاهت اینه!» منجر به نظریه‌ی معتدل برای شناختن جریان فقاهت نمی‌شود.
به عبارت ساده، باید حدود و مرزها و تعریف‌های «فقاهت» را بیان کنیم نه این که فلانی و فلانی را به عنوان «فقاهت» معرفی نماییم؛ زیرا اگر این بزرگان، «فقاهت» باشند، مخالفت با نظرات فقهی و اصولی آنان، به معنی مخالفت با فقاهت خواهد بود. در حالی که تمام مراجع معظم تقلید، در درس خارج خود، به نقد نظرات استادان فقه و اصول خود می‌پردازند و هیچوقت این کار،‌ به معنی نفی فقاهت قلمداد نمی‌شود.
از حضرت آیت الله وحید می‌پرسیم: آیا حضرت‌عالی هیچگاه از آیات عظام نائینی و بروجردی و حائری، اشکال نگرفته‌اید و نظراتشان را دربست قبول دارید؟! یا اشکال گرفته‌اید که اگر اشکال گرفته باشید، معلوم می‌شود مخالف فقاهت هستید!!
نتیجه‌‌ی کلام، این شد که:
1. دین مبین اسلام و کمر خاتم النبیین، آنقدر سست و ضعیف نیست که با کوچکترین کلمه‌ای بشکند.
2. روایتی که بیان فرمودند، دلالت بر استحباب فریاد کشیدن در عزای حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) ندارد، هر چند شاید بتوان با برخی دیگر از روایات، استحباب آن را اثبات نمود.
3. این نحوه سخن گفتن، شنونده را به این توهم می‌اندازد که گوینده، در صدد اسقاط سایر فقها و علما و اثبات خویش است.
4. نباید «فقاهت» را با افراد خاصی سنجید، بلکه باید افراد را با «جریان ناب فقاهت شیعی» سنجید تا نتیجه‌ی درست و معتدل، به دست آید.

موفق باشید
حاج فردوسی

نظر شما در مورد مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی (ره) چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای جواب به این سؤال، شما را به چند نکته توجه می‌دهم:
۱. من این بزرگوار را ندیده‌ام و آشنایی‌ام در حد مطالعه‌ی کتاب نشان از بی‌نشان‌هاست.
۲. هیچ کتابی از آن مرحوم به دست ما نرسیده تا بتوانیم بر طبق آن و به استناد آن به قضاوت بنشینیم ولی از همان کتاب «نشان از بی‌نشان‌ها» بر می‌آید که مرحوم نخودکی (ره) علم سحر و تسخیر جن داشته و در بعضی علوم غریبه‌ی دیگر هم متبحر بوده است.
۳. با تحقیقاتی که انجام داده‌ام به این نتیجه رسیدم که مکتب فکری و روحی ایشان، شاگردی پرورش نداده است.
۴. از کتاب مذکور،‌ چنین بر می‌آید که آن مرحوم برنامه‌ای برای تربیت و رساندن افراد به کمال و سعادت نداشته است.
۵. کسی که نه کتابی بنویسد و نه شاگردی پرورش دهد و نه برنامه‌ای ارائه دهد،‌ نهایتاً در حد یک اسطوره و پهلوان،‌ قابل «ستایش» است نه قابل «استفاده».
چنین شخصی مثل قصر بسیار مجللی است که روی ابرها قرار داشته باشد،‌ می‌شود از دور به شکوه و عظمت آن نگاه کرد ولی قابل هیچگونه استفاده نیست. نه راه پله‌ای دارد و نه ریسمانی آویخته تا کسی بالا رود و از نعمت‌های داخل قصر استفاده نماید. در اصطلاح عامه‌ی مردم به این می‌گویند: «تنها خوری» یعنی کسی برود و برسد و به فکر نجات دیگران هم نباشد.
۶. مرحوم نخودکی (ره) به نحوی رفتار می‌کرد که غالب کارهای ایشان از علوم غریبه بود نه از مسائل مجمعٌ علیه و متفقٌ علیه. و این، یعنی دقیقاً نقطه‌ی مقابل «منهاج».
چه نکات بالا را بپذیریم و چه نپذیریم، فرقی در مقصود ما که یافتن «استاد» است، نمی‌کند. زیرا از آن مرحوم، برنامه‌ای برای رسیدن به کمال و سعادت بر جای نمانده است. یعنی راهی روشن که امروز بتوانیم آن را پیروی کنیم، از خود به جای نگذاشت و همین نکته، برای رویگردانی از مطالعه و اظهار نظر در مورد مرحوم نخودکی کفایت می‌کند.
اگر کسی این واقعیت را نپذیرد، سال‌ها باید با یاد یک عالم دینی، دلخوش باشد و به خیال خام این که آن مرحوم، استاد بود، از جستجوی راه کمال و سعادت، بازایستد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و احترام
در بعضی نوشته‌های شما دیدم که به راهپیمایی عظیم اربعین کم محلی کرده بودین در حالی که اهمیت و ارزش والای اربعین در روایات فراوانی آمده است. توجه شما را به گفتاری از علامه آیت الله جوادی آملی جلب می‌کنم. ایشان می‌فرمایند:
«اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه‌های ایمان است، بلکه طبق این روایت در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است. برپایه‌ی این روایت، همان گونه که نماز، ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثه‌ی کربلا نیز ستون ولایت است.
به دیگر سخن، براساس فرموده‌ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): عصاره‌ی رسالت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن و عترت است؛ «إنی تارک فیکم الثقلین… کتاب الله و… عترتی أهل بیتی». عصاره‌ی کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصاره‌ی عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت امام عسکری (علیه السلام) در کنار هم ذکر شده است». [شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، صفحه‌ی ۲۲۸]

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مورد این حدیث و این تحلیل، بیان سه نکته، لازم است، این نکات عبارتند از:

نکته‌ی اول: این حدیث، مرسل است و حدیث مرسل، اعتبار حدیث صحیح را ندارد. همچنین دچار اضطراب متن است یعنی در یک روایت، «صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ» و در دیگری، «صَلَاةُ الْخَمْسِینَ» آمده است.
متن روایت، چنین است:
رُوِی عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکرِی (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ بِالْیمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِـ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏» [کتاب المزار، شیخ مفید، صفحه‌ی 53، باب 23: فضل زیارة الأربعین]
ترجمه: از امام حسن عسکری (علیه‌السلام) روایت شده است که فرمودند: علامت‌های شیعه، پنج چیز است؛ خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه‌روز و زیارت اربعین و انگشتر به دست راست کردن و پیشانی را در سجده بر خاک نهادن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز.
رُوِی عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْکرِی (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِـ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» [تهذیب‏ الأحکام، شیخ طوسی، جلد 6، صفحه‌ی 52، باب فضل زیارته]
ترجمه: از امام حسن عسکری (علیه‌السلام) روایت شده است که فرمودند: علامت‌های شیعه، پنج چیز است؛ خواندن پنجاه رکعت نماز در شبانه‌روز و زیارت اربعین و انگشتر به دست راست کردن و پیشانی را در سجده بر خاک نهادن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز.
پس از لحاظ سند، قوی نیست و از لحاظ متن، دچار اشکال است.

نکته‌‌ی دوم: مؤمن در این حدیث، به معنی شیعه است. حضرت عسکری (علیه‌السلام) می‌خواهند بفرمایند اگر در جامعه‌ای باشید که شیعه و غیرشیعه در آن زندگی می‌کردند، اگر شیعیانش اهل فقه و عمل به آن باشند، از روی این پنج علامت، می‌توانید شیعه را از غیر شیعه بازشناسید و اگر شیعیانش اهل علم و عمل نباشند، این پنج علامت، فرق‌های فقه شیعه با فقه غیرشیعه است.

نکته‌ی سوم: در روایت امام عسکری (علیه‌السلام)، فقط دو نشانه برای شیعه بیان نشده تا بتوان چنین برداشتی کرد بلکه پنج نشانه بیان شده است. اگر چنین برداشتی درست باشد و بتوان از کنار هم آمدنِ زیارت اربعین با نماز، اهمیت آن را ثابت کرد، سه رکن دیگری که در این حدیث آمده نیز باید اهمیتی مانند نماز واجب و مستحب داشته باشد، در حالی که چنین نیست. یعنی نمی‌توان برای انگشتر به دست راست کردن، ارزشی به اندازه‌ی نوافل قائل شد.
پس اساساً از این روایت، نمی‌توان به اهمیت چیزی پی برد بلکه این روایت در صدد بیان واقعیتی است که می‌خواهد بفرماید شیعیان ما با این پنج نشانه شناخته می‌شوند. به عبارت دیگر، در این روایت، خواسته‌اند کارهایی که در فقه شیعه هست ولی در فقه عامه نیست را بیان کنند.
به عبارت دیگر، این که آیت الله جوادی آملی می‌نویسد: «عصاره‌ی کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصاره‌ی عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت امام عسکری (علیه السلام) در کنار هم ذکر شده است» سخن درستی نیست زیرا فقط زیارت اربعین و نماز در این روایت نیامده، بلکه انگشتر به دست راست کردن هم آمده است. اگر این قیاس معظمٌ له درست باشد، باید نتیجه بگیریم که انگشتر به دست راست کردن نیز عصاره‌ی اسلام یا عصاره‌ی قرآن یا عصاره‌ی عترت است و از ستون‌های دین به شمار می‌آید!
وقتی پنج چیز در کنار هم و در یک روایت بیان شده، هر حکمی که برای چهارتای آن بیاید، برای پنجمی هم باید بیاید. بر اساس قیاس ناتمام ایشان، پنجاه و یک رکعت نافله، مربوط به نماز است. پیشانی بر خاک گذاشتن در سجده هم مربوط به نماز است. بلند گفتن بسمله هم مربوط به نماز است. در کنار اینها که مربوط به نماز است، زیارت اربعین آمده و معلوم می‌شود به اندازه‌ی نماز، اهمیت دارد و ستون ولایت است، همچنان که نماز، ستون کتاب الهی و دین خداست. اگر تا اینجای کار را ـ با اغماض ـ بپذیریم، با «انگشتر به دست راست کردن» که نه از نماز است و نه از اربعین، چه کنیم ؟!
اگر بگوییم سه کار از پنج کاری که در این روایت آمده، مربوط به نماز است و کار چهارم که زیارت اربعین است، چون در کنار سه کار قبلی آمده، معلوم می‌شود هم‌سنگ و هم‌ارزش نماز است، با آخری «انگشتر به دست راست کردن» چه کنیم؟ آیا ایشان می‌پذیرند که «انگشتر به دست راست کردن» هم مثل نماز، ستون دین و ستون کتاب خدا یا ستون عترت و مانند اینهاست؟

نکته‌ی پایانی: دین تراشی از طریق قیاس، یکی از روش‌های قدیمی دین‌تراشی است که بعضی بزرگان عامه مثل ابوحنیفه به آن مشهورند. گر چه او در احکام الهی، به آشکارا از قیاس استفاده می‌کرد ولی بعضی بزرگان شیعه‌ی اثنی عشریه نیز همان مسیر را می‌پیمایند ولی کسی نیست بطلان قیاس را به آنان یادآور شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام استاد
یکی از مولوی‌پژوهان معتقد است: «نه تنها مولوی بلکه همه عرفا که ظاهراً سنی شناخته شده‌اند، مانند محیی‌الدین عربی و عطار و … سنی ‌الفروعند و شیعی الاصولند. یعنی در مسائل فروع دین، اهل سنت‌اند. زیرا آنجا بزرگ شدند و فقه آنها را خواندند. بنابراین نماز را مانند آنها می‌خوانند و وضو را مثل آنها می‌گیرند. اینها فروع دین‌اند. نماز و روزه‌شان، ازدواج و طلاقشان و … مثل آنهاست و اینها همه فروع دین هستند.
به هر حال اینها فقه اهل سنت را خواندند و اینطور بار آمدند. اما در مسائل اصول دین مثل اعتقاد به توحید و نبوت و امامت و رابطه نبوت با امامت و ولایت، مسئله حشر و قیامت و .. و اصول افکار شیعه مانند جبر و اختیار و قضا و قدر، این عرفا، شیعه هستند و تفکر شیعی دارند.»
آیا واقعاً مطلب همین است و اینها در اصول، شیعه هستند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای این که کسی را شیعه خالص و نجات‌یافته بدانیم، لازم است قواعد نظری پایه را قبول داشته باشد و بدان معتقد باشد. با مطالعه‌ی «قواعد نظری پایه» از «نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان» و تطبیق آن با دیدگاه‌های نامبردگان در متن فوق، به باطل بودن نظر آن مولوی‌پژوه، پی خواهید برد.
اگر فرض کنیم شخصی باشد که در اعتقاداتش شیعه، ولی در اعمال عبادی‌اش سنی باشد، ترکیب جالبی خواهد بود ولی چنین شخصی وجود خارجی ندارد. این سخن که مولوی یا ابن عربی و مانند اینها، در اصول اعتقادی، شیعه هستند، زمانی تأیید می‌شود که اعتقاداتشان در عمل به ظهور برسد؛ ولی وقتی در اعمال عبادی، سنی و از اصحاب سقیفه هستند، تلاش مولوی‌پژوهان برای شیعه و از اصحاب غدیر نشان دادن او و عرفای همانندش، تلاشی مذبوحانه و بی‌نتیجه خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
یکی از وعاظ مشهور، در سخنانی پرحرارت، می‌گوید: «پدر و مادرها را، دستشان را ببوسید. پای مادرت را ببوس. خجالت هم نکش. شاید دفعه‌‌ی اول خجالت بکشی … پیغمبر فرموده: هر کی پای مادرش را ببوسد، خدا چشمه‌ی زندگی‌اش را وا می‌کند … شما دست پدر و مادرتان را ببوسید، اگر به حوایجتان نرسیدید، دانشمند را لعنت بکنید. من این را روی منبر می‌گویم. با صراحت هم می‌گویم. شما پای مادرتان را ببوسید، اگر مشکلتان حل نشد، به دانشمند، لعنت بفرستید. چون قولش را پیغمبر داده، خدا قولش را داده!»
لطفاً نظرتان را در مورد این سخنان بفرمایید.
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بر این فرمایشات، چند انتقاد وارد است:

انتقاد اول: نصیحت کردن مردم به چیزی که از دین خدا نیست،‌ شایسته‌ی سنخنگوی اسلامی نیست. این که ایشان مردم را نصیحت می‌کند که «پای مادرت را ببوس» خلاف تعالیم حضرت ختمی‌مرتبت (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) است. نه تنها در تعالیم اسلامی، امری به بوسیدن دست یا پای مادر نشده است، بلکه اجازه‌ی بوسیدن پای امام معصوم (علیه‌السلام) داده نشده است. در روایت معتبر آمده است:
عَنْ یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام): نَاوِلْنِی یدَک أُقَبِّلْهَا فَأَعْطَانِیهَا. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک رَأْسَکَ. فَفَعَلَ فَقَبَّلْتُهُ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک رِجْلَک. قَالَ: «أَقْسَمْتُ أَقْسَمْتُ أَقْسَمْتُ» ثَلَاثاً «وَ بَقِی شَی‏ءٌ وَ بَقِی شَی‏ءٌ وَ بَقِی شَی‏ءٌ» [کافی، محدث کلینی، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۸۵، باب التقبیل؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد ‏۱۲، صفحه‌ی ۲۳۴]
ترجمه: یونس بن یعقوب گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: دستتان را بدهید تا ببوسم، دستشان را جلو آوردند. عرض کردم: فدایت شوم، سرتان را، سرشان را جلو آوردند و بوسیدم، گفتم: فدایتان شوم، پایتان را. سه مرتبه فرمود: نه به خدا، نه به خدا، نه به خدا، دیگر چیزی مانده؟ چیزی مانده؟ چیزی مانده؟

انتقاد دوم: نسبت دادنِ سخنی که از رسول خدا یا ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) نیست به آن بزرگواران،‌ از بدترین انواع دروغ است که موجب باطل شدن روزه می‌گردد. ایشان به صراحت می‌گوید: «پیغمبر فرموده: هر کی پای مادرش را ببوسد، خدا چشمه‌ی زندگی‌اش را وا می‌کند»! اگر منظورشان از «پیغمبر»، پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) باشد، این سخن، افتراء بر آن حضرت است؛ زیرا در هیچ‌یک از منابع معتبر و غیر معتبر، چنین سخنی از آن حضرت، نقل نشده است. پس اگر این سخنان در حال روزه ادا شده باشد، علاوه بر استغفار، قضای روزه را نیز به گردن گوینده آورده است.

انتقاد سوم: شایسته است خطبای گرامی، در زمانی که مردم را به سمت اختراعات و اکتشافات خود سوق می‌دهند، با احتیاط بیشتری سخن بگویند؛ در حالی که ایشان، بر این مبنای فاسد که «بوسیدن دست پدر و مادر، امر شارع مقدس است»، بنایی پوشالی می‌سازد که «هر کس چنین کند، حوائجش برآورده خواهد شد»!
امیدوار کردنِ مردم با چیزی که واقعیت ندارد و از پشتیبانی خدای تعالی برخوردار نیست، امر ناشایست است و شاید در پاره‌ای موارد، حرام شرعی باشد.
البته توجه داشته باشید: شاید کسی دست پدر یا مادرش را ببوسد و مشکلی از مشکلاتش حل شود، ولی قطعاً حل آن مشکل، دلیلی بر درست بودن این عمل، نخواهد بود. درست بودن یک دستورالعمل، مربوط به این است که از وحی آمده باشد و درست نبودن یک دستورالعمل به خاطر این است که از اختراعات بشری است. به عبارت دیگر، درست بودن یک عمل مربوط به این است که از «دین» باشد یا از «آئین»؛ آنچه از «دین» باشد، درست و دارای پشتوانه‌ی الهی و آنچه از «آئین» باشد، نادرست و بدون پشتوانه‌ی الهی است.

انتقاد چهارم: دعوت از مردم به لعنت کردن خود، دعوت سنگینی است. وقتی شنونده‌ی خبیر و با بصیرت، از یک سو می‌داند که گوینده، دچار جوگرفتگی شده است و حرفش بی‌اساس و بی‌سند است و از سوی دیگر، اصرار گوینده را بر «لعنت کردنش» می‌بیند، دچار حیرت می‌شود که بالاخره بر این گوینده‌ی سخنان بی‌سند و نسبت‌های نادرست به اولیای دین، لعنت بفرستد یا نفرستد!
در همین قطعه از سخنرانی می‌بینید که این سخنران، به هدف تأکید بر مبانی غیراسلامی و ساختگی خویش، خودش را به وسط می‌اندازد و می‌گوید: «شما دست پدر و مادرتان را ببوسید، اگر به حوایجتان نرسیدید، دانشمند را لعنت بکنید». و باز هم تکرار و اصرار می‌کند: «من این را روی منبر می‌گویم. با صراحت هم می‌گویم. شما پای مادرتان را ببوسید، اگر مشکلتان حل نشد، به دانشمند، لعنت بفرستید».
در اینجا، این سؤال به ذهن می‌رسد که اگر دست یا پای مادرمان را بوسیدیم و به حوائجمان نرسیدیم، می‌توانیم این آقا را لعنت کنیم؟ آیا اجازه و اصرار خودش، مجوّز لعنت او می‌شود؟ یا این که این سخن، نوعی از ترفندهای خطابه است که برای جا انداختنِ سخن و عمق بخشیدن به آن، به کار می‌رود و قصد حقیقی در آن نیست.

انتقاد پنجم: همچنان که در انتقاد دوم گذشت، نسبت دادن دیدگاه یا عملی به خدا و رسول و امامان معصومین (علیهم‌السلام) به دروغ، معصیت است و موجب بطلان روزه می‌گردد. مع الاسف، این سخنران مشهور، در پایان این بخش از سخنانش، دو باره دچار معصیت آشکار شده و تمام بار مسأله را بر شانه‌های وحی می‌اندازد و می‌گوید: «چون قولش را پیغمبر داده، خدا قولش را داده!» یعنی خدا و پیامبرش قول داده‌اند هر کس پای مادرش را ببوسد، مشکلش حل شود! در حالی که خدا و پیامبر،‌ چنین قولی نداده‌اند. نه در آیات قرآن و نه در روایات حضرت رسول اکرم (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) و نه در احادیث ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) چنین چیزی نیامده است و این سخن دروغ، فقط در اثر جوگرفتگی سخنران، به خدا و پیامبر، نسبت داده شده است.

سخن پایانی: شیخی بر منبر می‌گفت: دیشب پیامبر خدا را در خواب دیدم که آب مبارک دهان خود را در دهان من انداختند! ظریفی از پای منبر گفت: ای شیخ، از بس دروغ به خدا و پیامبرش نسبت می‌دهی، آن حضرت خواسته‌اند تف به ریشت بیاندازند، ولی چون دهانت باز بوده، در دهانت افتاده است!
خدایا منبری‌های ما را از نصیحت مردم به سوی نفسانیات خویش و همچنین از نسبت دادن دروغ به خودت و پیامبر بافضیلتت، محافظت بفرما.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
چندی قبل، سفارش‌هاى پانزده‌گانه آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله علیه) را دیدم که در حکم برنامه تربیتی ایشان است. این سفارشات عبارتند از:
۱ ـ سفارش می‌کنم به مداومت قرائت زیارت جامعه کبیره اگر چه در هفته یک بار باشد.
۲ ـ سفارش می‌کنم به دورى جستن از غیبت بندگان خدا به ویژه اهل علم، زیرا غیبت آنان چون خوردن مردار مسموم است.
۳ ـ سفارش می‌کنم به خواندن سوره «یس» بعد از نماز صبح هر روز یک مرتبه و نیز خواندن سوره نباء «عم یتسائلون» بعد از نماز ظهر، و به خواندن سوره «عصر» بعد از نماز عصر و به خواندن سوره «واقعه» بعد از خواندن نماز مغرب و به خواندن سوره «الملک» بعد از نماز عشاء و تاکید می‌کنم بر آن مداومت کردن بر آنچه یادآور شدم، زیرا من شخصا روایت می‌کنم این روش از استادان بزرگوار خود و بارها نیز تجربه آموخته‌ام.
۴ ـ سفارش می‌کنم به مداومت این دعاى شریف در قنوت‌هاى نمازهاى واجب و آن را من روایت می‌کنم از پدر علامه خود، آن دعا این است:
«اللهم انى اسئلک بحق فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها، و السر المستودع فیها ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى ما انت اهله و لا تفعل بى ما انا اهله»
«پروردگارا؛ من تو را می‌خوانم به حق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازى را که در آنها امانت نهاده‌اى این که: درود بفرستى بر محمد و آل محمد و اینکه آنچه تو اهل آنى با من عمل کنى و بجا آورى و نه بجا آورى آنچه من سزاوار آنم»
۵ ـ سفارش می‌کنم به مداومت این دعا پس از ذکر رکوع خصوصاً در رکعت آخر: «اللهم صل على محمد و آل محمد و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم»
ترجمه: «پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد و ترحم بر عجز ما کن و پناه بده و به داد ما برس به حق آنان»
۶ ـ سفارش می‌کنم به مداومت تسبیحات جده ما زهراء بتول (س).
۷ ـ سفارش اکید می‌کنم به نماز شب و استغفار در سحرها.
۸ ـ سفارش می‌کنم به مداومت زیارت مشاهد عترت زاکیه و من شخصا چه بهره‌هاى فراوانى از این مشاهد برده‌ام.
۹ ـ سفارش می‌کنم به استغفار در شب ها و نیز در روز.
۱۰ ـ سفارش می‌کنم که پیوسته با طهارت و وضو باشید که آن خود سبب نور باطن و برطرف کننده آلام و اندوه‌هاست.
۱۱ ـ سفارش می‌کنم به حسن خلق و تواضع و ترک تکبر و خودخواهى با مؤمنین.
۱۲ ـ سفارش می‌کنم به محاسبه نفس در هر هفته مانند حساب شریک از شریک دیگر، با دقت کامل اگر لغزشى احساس کردید با توجه در صدد تدارک و جبران آن بر آیید و اگر حسنه‌اى در اعمال و رفتارتان یافتید، خداوند سبحان را شکرگزار باشید و از درگاهش مزید توفیق را طلب کنید.
۱۳ ـ سفارش می‌کنم بر مداومت بر سنن و مستحبات و ترک مکروهات تا حد امکان.
۱۴ ـ سفارش می‌کنم بر خواندن و قرائت قرآن شریف و هدیه و ثواب آن را به ارواح شیعیان آل رسول (صلى الله علیه و آله) از آنانى که بازماندگانى ندارند نثار کنید، من شخصاً بارها از این عمل که سبب توفیق بیشتر در امور بوده تجربه آموخته‌ام.
۱۵ ـ سفارش می‌کنم بر صله رحم، چه آن سبب توفیق براى اعمال صالحه و شایسته و زیادى عمر و برکت و روزى انسان است.
منبع: صراط حمید، حمید کامران، برگرفته از وصیت‌نامه‌ی آن مرحوم
از جنابعالی که کارشناس امور تربیت و تکامل هستید، تقاضا دارم نظرتان را در مورد این سفارش‌ها بیان فرمایید.
ممنون از لطف شما

***********
باسمه تعالی

سلام علیکم
این سفارش‌ها را در منبعی که نوشته بودید، ملاحظه کردم و چند نکته به عرضتان می‌رسانم:
۱. برخی دیدگاه‌های نادرست در این سفارش‌نامه دیده می‌شود، مانند این که «غیبت اهل علم، مانند خوردن گوشت مسموم است». برخی خیال می‌کنند عبارت «لحوم العلماء مسمومة» روایت است ولی چنین نیست و سخن بعض علمای عامه است که ضرب المثل شده است.
۲. در این سفارش‌نامه، توصیه‌هایی آمده که سند معتبر و محکمی از شرع ندارد و در بعضی موارد، تصریح شده که از تجربیات شخصی ایشان است؛ مانند مداومت بر خواندن زیارت جامعه کبیره که چنین توصیه‌ای از شارع مقدس به ما نرسیده است.
۳. این چند سفارش محدود، به صورت یکجا نیامده بلکه از سراسر وصیتنامه‌ی مفصل آن مرحوم، جمع‌آوری شده است. این به آن معنی است که ایشان، حتی همین پانزده سفارش را هم یکجا ننوشته و ارائه نداده است تا بتوان از آن به عنوان دستورالعمل یا برنامه‌ی تربیتی یاد کرد. به عبارت دیگر، عالمی محقق همانند آیت الله مرعشی نجفی (ره) نیز برنامه‌ی تربیتی‌ای ارائه نداده است، هر چند در حد پانزده سفارش دسته‌بندی شده باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
احساس می‌کنم اظهار نظر شما در مورد کتاب «مفاتیح الحیاة»، مغرضانه است. این کتاب را جمعی از محققان حوزه علمیه قم و تحت اشراف حضرت آیت الله جوادی آملی نوشته‌اند و حتماً احادیثی که در آن به کار رفته، از منابع معتبر شیعه است. لطفاً اگر نقدی بر اعتبار احادیث این کتاب دارید، مستند و با نشانی دقیق بیان کنید.
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این کتاب پر تیراژ و پرفروش، چنان است که وقتی شیعه‌ی غیور، نگاهی به فهرست منابعش می‌اندازد، غباری از غم بر دلش و عرقی سرد بر پیشانی‌اش می‌نشیند؛ زیرا با سیاهه‌ای بلند از کتاب‌های مخالفین و ناصبی‌ها و سران سقیفه مواجه می‌شود که به عنوان منابع این کتاب، مورد استفاده قرار گرفته است. سعی می‌کنم مستندات این کتاب را در قالب آمار و ارقام، بررسی کنم تا عمق اشکالی که در این کتاب مخفی شده، روشن گردد.

در کتاب مفاتیح الحیاة، 2701 آیه و روایت آمده است.از این مقدار، 279 تای آن، «آیه» و 2422 تای آن، «روایت» است. از مجموع 2422 روایتی که در این کتاب به آنها استناد شده؛

242 روایت از کتاب‌های حدیثی اصحاب سقیفه نقل شده است. (بنگرید به: آمار دقیق روایات کتاب‌های حدیثی عامه)
12 روایت از کتاب‌های غیرحدیثی اصحاب سقیفه نقل شده است. (بنگرید به: آمار دقیق روایات کتاب‌های غیر حدیثی عامه)
110 روایت از کتاب‌های حدیثی واسطه، نقل شده است. (بنگرید به: آمار دقیق روایات کتاب‌های حدیثی واسطه)
38 روایت از کتاب‌های کم‌اعتبار شیعه نقل شده است. (بنگرید به: آمار دقیق روایات کتاب‌های کم‌اعتبار شیعه)
2 روایت از کتاب‌های غیرحدیثی شیعه نقل شده است. (بنگرید به: آمار دقیق روایات کتاب‌های غیر حدیثی شیعه)
با این حساب، یک‌ششم از روایات مفاتیح الحیاة، یعنی 404 روایت از 2422 روایت این کتاب، ضعیف یا نامعتبر یا مشکوک است و برای دریافت قسمتی از مبانیِ آن، دست به سوی دشمنان اهل بیت (علیهم‌السلام) دراز شده است؛ دشمنانی همانند اسماعیل بخاری، مسلم نیشابوری و احمد حنبل که از سران و بزرگان نواصب به شمار می‌آیند و همواره عالماً و عامداً کوشیده‌اند چراغ پرفروغ اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) را خاموش سازند.
آیت الله جوادی آملی در مقدمه‌ی این کتاب می‌نویسد: «پیام کتاب مفاتیح الحیاة تنها گشودن راه زندگی متمدّنانه و متدیّنانه بشر نیست، بلکه بازکردن راز مُهرشده کیفیت زندگی هر چیزی است که از هستی، سهمی دارد»
آیا شایسته است برای تدوین چنین کتابی که مدعی است پیامش بازکردن رازِ مُهر شده‌ی کیفیت زندگی است، دست به دامان روایات اصحاب سقیفه شد؟! مگر در حدیث معتبر نیامده است:
عَنْ فُضَیلِ بْنِ یسَارٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) یقُولُ: «کُلَّمَا لَمْ یَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَیتِ فَهُوَ بَاطِلٌ» [بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، جلد 1، صفحه‌ی 511، باب النوادر فی الأئمة و أعاجیبهم]
ترجمه: هر چیزی که از این خانه بیرون نیامده باشد، باطل است.
آیا روایات صحیح بخاری، صحیح مسلم و مسند احمد حنبل، «مِنْ هَذَا الْبَیتِ» است؟! آیا به صِرف این که سخنی را دشمنان خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) به رسول اعظم (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) نسبت دهند، «مِنْ هَذَا الْبَیتِ» محسوب می‌شود؟!
آیا همین که بنا شد در مستحبات و مکروهات سخن بگوییم نه در واجبات و محرّمات، مجوّز در تسامح تا این حد می‌شود؟! یعنی به فرض این که «تسامح در ادلّه‌ی سنن» را قبول کردیم، آیا دامنه‌اش اینقدر وسیع و بی‌حساب است که روایات کتاب‌های حدیثی مخالفین خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) را هم شامل می‌شود؟!
آیا شیعه و میراث روایی اهل بیت طاهرین (علیهم‌السلام) اینقدر ناقص است که برای تدوین برنامه‌ی تربیتی خود، نیازمند گزارش‌های پیروان عمر خطاب باشیم؟!
گاهی احساس می‌شود نوعی تعمّد در بها دادن به منابع عامه وجود داشته و آگاهانه خواسته‌اند نام مخالفین، برجسته گردد. به عنوان مثال، روایت 3 از صفحه‌ی 493، منقول از جامع صغیر جلال الدین سیوطی است در حالی که همین روایت، با اندکی اختلاف، در نهج البلاغه آمده است و نیازی نبود با بودنِ سندی به مقبولیت نهج البلاغه، دست به سوی جامع صغیر دراز کنند. سخن امیر المؤمنین (علیه‌السلام) در نهج البلاغه این است:
وَ قَالَ (علیه‌السلام): «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً [یخْتَصُّهُمْ‏] یخْتَصُّهُمُ اللَّهُ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ فَیقِرُّهَا فِی أَیدِیهِمْ مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ‏ ثُمَ‏ حَوَّلَهَا إِلَى‏ غَیرِهِم‏» [نهج البلاغة، شریف رضی، صبحی صالح، صفحه‌ی 551، حکمت 425]
یعنی به راحتی می‌شد همان معنی را با تکیه بر روایت نهج البلاغه افاده کرد، نه با تکیه بر روایت جامع صغیر سیوطی.

آمار دقیق روایات کتاب‌های حدیثی واسطه:

کتاب‌های واسطه چیست؟
کتاب‌هایی است که تمام روایاتش از کتاب‌های حدیثی قبل از خود بوده و فقط احادیث را با نظم جدیدی در کنار هم قرار داده است. این گونه کتاب‌ها در نزد حدیث‌پژوهان، ارزش مراجعه و آدرس‌دهی ندارند، بلکه باید حدیث را از کتاب اولیه‌ای که از آن نقل کرده، آدرس بدهند. آدرس دادن از کتاب‌های واسطه، به دلیل در دسترس‌بودن، قابل توجیه است ولی باید در کنار آدرس از کتاب واسطه، آدرس کتاب اصلی نیز ذکر شود. البته این کار در موارد معدودی در کتاب مفاتیح الحیاة انجام شده ولی جا داشت در تمام موارد، مراعات شود.

● بحار الانوار (59 مورد):
این کتاب، تألیف ملا محمد باقر مجلسی (متوفای 1111 هـ . ق) است. بحار الانوار، در قرن یازدهم هجری قمری تألیف شده و فقط جمع‌آوری از منابع قبل از خود است. برای پی بردن به قوت یا ضعف احادیث این کتاب، باید به ارزش و اعتبار منبع اصلی آن نگاه کرد. پس برخی روایاتی که به نقل از بحار الانوار آمده، قوی و معتبر است ولی آدرس کتاب اصلی بیان نشده است و برخی دیگر از روایاتی که از بحار الانوار نقل شده، منبع اصلی‌اش ضعیف و غیرقابل اعتناست. در مجموع، شایسته نبود که بعضی پایه‌های معارف در مفاتیح الحیاة بر روایات این کتاب، بدون در نظر گرفتنِ مصدر اصلی بنا گردد.
آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 75، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 89، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 98، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 98، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 101، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 105، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 105، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 110، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 111، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 128، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 143، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 193، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 220، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 220، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 228، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 237، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 247، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 265، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 267، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 273، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 284، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 289، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 291، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 356، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 383، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 402، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 403، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 426، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 427، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 477، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 504، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 519، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 521، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 531، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 543، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 544، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 585، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 602، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 602، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 626، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 627، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 629، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 659، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 665، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 665، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 666، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 674، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 675، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 677، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 680، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 692، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 709، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 710، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 753، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 754، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 755، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 758، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 758، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 758، پاورقی 4.

● مستدرک الوسائل (47 مورد):
این کتاب، تألیف میرزا حسین محدث نوری (ره) است. این کتاب، مجموعه‌ای عظیم از احادیث ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) در باره‌ی مسائل و احکام شرعی است که در استدراک کتاب «وسائل الشیعه» شیخ حر عاملی نگاشته شده است. این کتاب، مشتمل بر بیست و سه هزار روایت است که در وسائل الشیعه نیامده است. مستدرک الوسائل، در قرن سیزدهم هجری قمری تألیف شده و فقط جمع‌آوری از منابع قبل از خود است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 71، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 90، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 105، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 106، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 109، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 110، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 110، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 122، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 123، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 132، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 143، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 146، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 191، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 215، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 221، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 223، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 234، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 235، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 262، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 358، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 359، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 375، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 389، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 416، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 422، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 441، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 454، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 475، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 495، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 500، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 509، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 527، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 550، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 551، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 563، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 565، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 585، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 596، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 644، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 645، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 649، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 660، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 666، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 672، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 710، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 711، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 715، پاورقی 1.

● موسوعه احادیث اهل البیت (علیهم‌السلام) (2 مورد):
این کتاب، تألیف شیخ هادی نجفی (معاصر) است. چنین کتابی که مؤلف آن معاصر است، به هیچ وجه در نزد حدیث‌شناسان، به عنوان منبع مطرح نیست و حتماً باید روایتش از منبع متقدم بر آن، آدرس‌دهی شود. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 94، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 125، پاورقی 4.

● مستدرک سفینة البحار (1 مورد):
این کتاب، تألیف شیخ علی نمازی شاهرودی (متوفای 1405 هـ . ق) است. این کتاب، از کتاب‌های واسطه بوده و در نزد حدیث‌پژوهان، هیچ جایگاهی ندارد و به روایات آن، توجه نمی‌شود. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 633، پاورقی 5.

● مکاتیب الرسول (1 مورد):
این کتاب، تألیف آیت الله علی احمدی میانجی (متوفای 1379 هـ . ش) است. آدرس دادن به کتابی که از وفات مؤلفش دو دهه نمی‌گذرد، دور از شأن تحقیق است، بدین جهت لازم بود منبع اصلی، ذکر می‌شد. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از: صفحه‌ی 420، پاورقی 1.

آمار دقیق روایات کتاب‌های حدیثی عامه:

● جامع صغیر (128 مورد):
این کتاب، تألیف جلال الدین سیوطی (متوفای 911 هـ . ق) است. سیوطی، از علمای مصر و شافعی مذهب بود. وی از سرسپردگان به جریان سقیفه است. سیوطی تمامی احادیث صحاح ششگانه و آنچه از کتب معتبر خودشان به دست آورد را در کتابی به نام «جمع الجوامع» تدوین نمود، سپس آن را مختصر کرده و نامش را «جامع صغیر» نهاد. عدد احادیث جامع صغیر، 1934 حدیث است. او در آثار حدیثی خود، از میراث حدیث شیعه استفاده نکرده، بلکه تماماً بر طریقه‌ی اهل سنت و جماعت مشی نموده است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 69، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 84، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 95، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 103، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 108، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 111، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 113، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 115، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 115، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 115، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 116، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 117، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 117، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 121، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 126، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 127، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 128، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 142، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 142، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 147، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 148، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 148، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 150، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 154، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 157، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 157، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 158، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 158، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 158، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 159، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 161، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 162، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 163، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 164، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 164، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 164، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 167، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 171، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 173، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 174، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 174، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 174، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 175، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 181، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 184، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 192، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 193، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 201، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 203، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 203، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 204، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 204، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 236، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 239، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 309، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 309، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 375، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 389، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 418، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 448، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 451، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 455، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 492، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 493، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 519، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 520، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 520، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 524، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 529، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 534، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 537، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 564، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 565، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 585، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 585، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 592، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 603، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 605، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 606، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 607، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 609، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 610، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 612، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 629، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 643، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 643، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 648، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 649، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 650، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 652، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 661، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 663، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 677، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 678، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 688، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 690، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 699، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 699، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 702، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 704، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 705، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 705، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 705، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 706، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 707، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 712، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 717، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 717، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 717، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 728، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 728، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 729، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 730، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 730، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 730، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 730، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 731، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 731، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 731، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 734، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 735، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 735، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 735، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 735، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 735، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 736، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 736، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 738، پاورقی 4.

● دعائم الاسلام (41 مورد):
این کتاب، تألیف ابو حنیفه نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حَیون تمیمى مغربى (متوفای 363 هـ . ق) از فقهاى بزرگ اسماعیلیه مى‏باشد. مؤلف این کتاب، از بنیان‏گذاران فرقه‌ی اسماعیلیه به شمار مى‏آید و از نزدیکان خلفاى فاطمی در مصر است. از این جهت در صدد نگارش کتابى برآمد که مبانى عقیدتى و فقهى اسماعیلیه را بیان نماید تا مورد استفاده و اطلاع عموم قرار گیرد. به همین جهت این کتاب از معتبرترین منابع قوانین اسماعیلیه به شمار مى‏آید و حکام فاطمى آن را معتبرترین کتاب قانونى خود معرفى نموده و عمل به آن را بر تمام سرزمین‏هاى تحت نفوذ خود، لازم شمرده بودند. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 60، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 80، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 85، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 86، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 90، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 119، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 142، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 158، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 161، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 167، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 169، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 170، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 238، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 366، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 374، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 416، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 421، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 421، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 421، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 475، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 526، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 538، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 547، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 547، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 568، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 569، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 575، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 605، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 612، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 636، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 655، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 661، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 662، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 680، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 683، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 706، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 727، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 728، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 734، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 734، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 742، پاورقی 3.

● کنز العمال (28 مورد):
این کتاب، تألیف علاء الدین علی بن حسام معروف به متقی هندی (متوفای ۹۷۵ یا ۹۷۷ هـ . ق) است که از گردآوری و تنظیم روایات سه کتابِ «الجامع الکبیر»، «الجامع الصغیر» و «زوائد الجامع الصغیر» ـ که هر سه اثر جلال‌الدین سیوطی می‌باشد ـ به وجود آمده است. تمام روایات این کتاب‌ها، از منابع پیشین اصحاب سقیفه جمع‌آوری شده است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 78، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 87، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 97، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 114، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 115، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 369، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 387، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 403، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 411، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 413، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 448، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 455، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 459، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 468، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 468، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 499، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 514، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 565، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 583، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 590، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 659، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 665، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 666، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 671، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 677، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 709، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 711، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 716، پاورقی 4.

● شرح نهج البلاغه (15 مورد):
این کتاب، تألیف ابن ابی‌الحدید معتزلی (متوفای 656 هـ . ق) است. وی از فقهای شافعی‌مذهب بوده است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 74، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 76، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 77، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 77، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 103، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 143، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 196، پاورقی 8؛ صفحه‌ی 391، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 394، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 419، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 458، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 459، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 480، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 482، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 572، پاورقی 4.

● مسند احمد (8 مورد):
این کتاب، تألیف احمد بن حنبل (متوفای 241 هـ . ق) است. وی پیشوای مذهب حنبلی (از مذاهب چهارگانه‌ی اصحاب سقیفه) می‌باشد. جمعی از پیروان او در قرون اخیر به «وهابیت» شناخته می‌شوند. دشمنیِ ابن حنبل با خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام)، زبانزد خاص و عام بوده است؛ لذا او را از سران نواصب برشمرده‌اند. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 390، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 567، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 569، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 609، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 613، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 613، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 659، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 660، پاورقی 5.

● سنن الکبری (5 مورد):
این کتاب، تألیف احمد بن حسین بیهقی (متوفای 458 هـ . ق) است. وی از عالمان شافعی‌مذهب است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 461، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 518، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 566، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 595، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 612، پاورقی 3.

● صحیح بخاری (3 مورد):
این کتاب، تألیف محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای 256 هـ . ق) است. این کتاب، مهم‌ترین کتاب حدیثی اصحاب سقیفه است که آن را بعد از قرآن، صحیح‌ترین متن می‌دانند. این کتاب، مشحون از احادیث دروغی است که آن را به رسول اعظم (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 457، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 476، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 666، پاورقی 6.

● المعجم الکبیر (3 مورد):
این کتاب، تألیف حافظ طبرانی (متوفای 360 هـ . ق) است. وی از علمای عامه است که پس از سفرهای بسیار، به اصفهان آمد و در آن شهر، درگذشت و مدفون شد. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 447، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 602، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 660، پاورقی 1.

● صحیح مسلم (2 مورد):
این کتاب، تألیف مسلم نیشابوری (متوفای 261 هـ . ق) است. اصحاب سقیفه، صحیح مسلم را یکی از منابع بسیار معتبر خود می‌شمارند. دشمنی مسلم با خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) از جای جای کتابش پیداست. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 390، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 684، پاورقی 1.

● سنن ترمذی (2 مورد):
این کتاب، تألیف محمد بن عیسی ترمذی (متوفای 279 هـ . ق) است. وی از علمای عامه و از سرسپردگان به جریان سقیفه است. کتاب او را یکی از معتبرترین کتب حدیث در نزد اصحاب سقیفه شمرده‌اند. این کتاب، جزء صحاح سته محسوب می‌شود ولی نام «صحیح ترمذی» بر آن ننهاده‌اند؛ زیرا معتقدند احادیث ضعیفی در آن وجود دارد. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 224، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 468، پاورقی 4.

● المعجم الاوسط (2 مورد):
این کتاب، تألیف حافظ طبرانی (متوفای 360 هـ . ق) است. وی از علمای عامه است که پس از سفرهای بسیار، به اصفهان آمد و در آن شهر، درگذشت و مدفون شد. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 583، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 634، پاورقی 4.

● اخلاق النبی و آدابه (1 مورد):
این کتاب، تألیف عبد الله بن محمد اصفهانی (متوفای 369 هـ . ق) است. وی از علمای عامه است. او شاگرد افرادی همچون ابن‌ابی‌داوود سجستانی، ابوالقاسم بغوی، ابن‌ابی‌حاتم رازی، ابوبکر فریابی، ابویعلی موصلی، ابوبکر بزّاز، ابن‌منده و ابوالحسن ابن شنبوذ است که همگی، از سرسپردگان سقیفه بودند. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 191، پاورقی 2.

● الاستیعاب فی معرفة الصحابة (1 مورد):
این کتاب، تألیف ابوعمر ابن عبدالبرّ اندلسی (متوفای 463 هـ . ق) است. ابن‌ عبدالبر در آغاز، ظاهری‌‌مذهب‌ بود، سپس‌ مالکی‌ شد و گاه‌ در پاره‌ای‌ از مسائل‌ به‌ فقه‌ شافعی‌ می‌گرایید ولی هیچگاه به مذهب حقّه‌ی شیعه‌ی اثنی‌عشری نزدیک نشد. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 360، پاورقی 4.

● سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد (1 مورد):
این کتاب، تألیف محمد بن یوسف صالحی شامی (متوفای 942 هـ . ق) است. وی از علمای عامه بوده و کتابش حتی در نزد اصحاب سقیفه، جزء کتاب‌های معتبر حدیثی‌شان به شمار نمی‌آید. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 673، پاورقی 5.

● سنن نسائی (1 مورد):
این کتاب، تألیف احمد بن علی نسائی (متوفای 303 هـ . ق) است. وی از بزرگان عامه شمرده شده و کتابش، یکی از شش کتاب معتبر در نزد اصحاب سقیفه است. نسائی از عمر سعد (فرمانده لشکر یزید در کربلا) روایت نقل کرده و او را ثقه شمرده است! (سیر أعلام النبلاء، سمعانی، جلد 4، صفحه‌ی 350 و 351؛ تهذیب الکمال، جلد 21، صفحه‌ی 360، شماره‌ی 4240)
علی رغم شهرت کتابش به صحاح، برخی از علمای عامه، بر احادیث سنن او اشکال گرفته و آن را ضعیف شمرده‌اند؛ از آن جمله، ابن قیم جوزی در کتاب «زاد المعاد فی هدی خیر العباد»، به نقل احادیثى از کتاب نسائى پرداخته که بزرگان اهل حدیث در سند، دلالت و یا هر دو جهت، خدشه کرده‌اند. (الجرح و التعدیل، جلد 6، صفحات 111 و 112، شماره‌ی 592؛ تهذیب التهذیب، جلد 7، صفحه‌ی 396، شماره‌ی 747 و تهذیب الکمال، صفحه‌ی 21)
شیخ ناصرالدین آلبانی نیز در کتاب صحیح و ضعیف سنن نسائى، بیش از هشتاد حدیث را ضعیف الاسناد دانسته و بیش از سیصد حدیث را ضعیف شمرده است. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 665، پاورقی 2.

● مجمع الزوائد و منبع الفوائد (1 مورد):
این کتاب، تألیف علی بن ابوبکر هیثمی شافعی (متوفای 807 هـ . ق) است. وی از علمای عامه می‌باشد. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 239، پاورقی 3.

آمار دقیق روایات کتاب‌های غیر حدیثی عامه:

● حیاة الحیوان الکبری (4 مورد):
این کتاب، تألیف کمال الدین دمیری (متوفای 808 هـ . ق) است. وی در این اثر به ذکر نام حیواناتی که اسامی آنها به گوشش خورده و یا آنها را در کتب یونانی‌ها و یا عرب‌های قدیم و نیز آثاری که درباره‌ی طب و حیوانات در زمان‌های نزدیک به عصر خودش نگاشته شده، یافته است می‌پردازد. روش مؤلف در ارائه‌ی اطلاعات به این گونه است که بعد از آنکه نام حیوان را به صورت کامل و دقیق ضبط می‌کند و اصل لغوی آن را معرفی می‌نماید، به وصف حیوان پرداخته و سپس اخبار و روایاتی را که بر طبیعت و سرشت آن حیوان دلالت دارد یادآور می‌شود. در بخش روایات، دسته‌ای از احادیث نبوی به نقل از کتب اصحاب سقیفه و آیات قرآنی که در ارتباط با موضوع مورد نظر هستند را گرد می‌آورد و پس از آن، اشعار و امثال و حکم متناسب با موضوع را نیز ذکر می‌کند. در ادامه، نظرات فقهای عامه در باره‌ی حیوان مورد نظر از جهت حلال یا حرام بودن و حرمت خوردن آن را یادآور شده و در پایان، به بیان فواید و مضرات طبی آن می‌پردازد. این کتاب به عنوان کتابی مختصر در باره‌ی تاریخ خلفای جور و بنی‌امیه در دمشق و بنی‌عباس و فاطمیان و بنی‌ایوب و … به حساب می‌آید؛ زیرا دمیری در جلد اول کتاب «حیاة الحیوان الکبری» تحت عنوان «فائدة اجنبة» به ذکر تاریخ خلفاء و سلاطین مذکور می‌پردازد.
ویژگی دیگر این کتاب، جنبه‌ی طبی و پزشکی آن است؛ چرا که در آن به بیان منافع و مضارّ گوشت برخی حیوانات پرداخته شده است. در هر صورت، این کتاب، کتاب حدیثی نیست. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 654، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 656، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 664، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 673، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 676، پاورقی 1.

● تاریخ مدینة دمشق (3 مورد):
این کتاب، تألیف ابن عساکر دمشقی است. وی از علمای عامه می‌باشد. تاریخ دمشق از جامع‌ترین کتاب‌ها در جغرافیای تاریخی و زندگی‌نامه‌ی دانشمندان، بویژه محدثان و حافظان حدیث شهر دمشق است. شیوه‌ی نگارش و تدوین تاریخ دمشق به ترتیب تاریخ بغداد است که ابن عساکر مطالب آن را نزد مشایخ بغداد و دمشق، خوانده و شنیده بود. این کتاب دارای پیشگفتاری مفصل در باره‌ی پیشینه‌ی تاریخی دمشق است، شامل مواردی همچون پیدایش، بناء و وجه تسمیه‌ی آن، اخبار وارده در فضائل دمشق و شام در احادیث نبوی و فتح آن به دست سپاه اسلام، نقشه‌ی شهر دمشق، مساجد، کلیساها، دیرها، دروازه‌ها و تاریخ بنای هر کدام، زندگی‌نامه‌ی پیامبران، خلفا، والیان، فقیهان، محدثان و …
وی زندگی نامه رجال را با نام احمد و از پیامبر اسلام (صلی ‌الله علیه و آله و سلّم) آغاز کرده و زنان محدثه و شاعره‌ی دمشق و زنان ناموری که از دیار شام دیدار کرده‌اند را به دنبال آن آورده است. در این کتاب، نام افراد زیادی از رجال فرهنگ اسلامی و نیز میراث عربی قبل از اسلام گرد آمده است. علاوه بر اینها، این کتاب به عنوان مجموعه‌ای بزرگ از شعر و ادبیات نیز می‌شود. در هر حال، گر چه در این کتاب، هزاران حدیث نبوی از منابع اصحاب سقیفه نقل شده، ولی به کتاب حدیثی مشهور نیست. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 583، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 587، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 609، پاورقی 1.

● تاریخ بغداد یا تاریخ مدینة‌ السّلام (2 مورد):
این کتاب، تألیف خطیب بغدادی (متوفای 463 هـ . ق) است. تاریخ بغداد با مقدمه‌ای مفصّل آغاز می‌شود که مشتمل است بر وصف‌های تاریخی و جغرافیایی، و نیز بیان آثار تمدنی بغداد از جمله آغاز بنا، وجه تسمیه، حدود و مساحت، رودخانه‌ها، پل‌ها، مسجدها، مقبره‌ها و بناها. مؤلف از نواحی نزدیک بغداد، بخصوص مدائن، نیز سخن گفته است.
خطیب بغدادی، پس از مقدمه، به متن اصلی کتاب که شرح حال بزرگان بغداد است، می‌پردازد. در متن منتشرشده تاریخ بغداد، شرح حال 7831 نفر از بزرگان بغداد یا منسوب به بغداد آمده است. با آن‌که مؤلف تاریخ بغداد کوشیده است افراد را از حوزه‌های مختلف انتخاب کند، بیش‌تر به شرح حال عالمان دینی پرداخته است، به ویژه عالمان حدیث یا کسانی که با حدیث سر و کار داشته‌اند، به طوری که نزدیک به پنج هزار زندگی‌نامه، یعنی حدود دوسوم زندگی‌نامه ها، راجع به محدّثان است. با وجود این، وی راجع به محدّثان شیعه تنها به آوردن افراد مشهور بسنده کرده و درباره محدّثان مذاهب اهل سنت، بجز شافعی که مذهب او بوده، شرح کمتری داده است؛ ازین‌ رو به او انتقاد شده که نسبت به مذهب خویش سخت متعصب بوده و انصاف را رعایت نکرده است.
وی شرح حال مشاهیر دیگری را نیز آورده است، از جمله: فقیهان، اصولیان، قاضیان، قاریان، مفسران، متکلّمان، واعظان، زاهدان، صوفیان، ادیبان، شاعران، داستان سرایان، آموزگاران، نویسندگان، خطّاطان، منطق دانان، ریاضیدانان، موسیقی دانان، آوازخوانان، منجّمان، مورخان، نسب شناسان، خلفا، اُمرا، وزرا، اشراف، پزشکان، جرّاحان، گیاه شناسان، تیراندازان، و سوارکاران.
خطیب بغدادی در تنظیم زندگی‌نامه‌ها، پس از ذکر نام و کنیه و لقب، متناسب با هر فرد به این مطالب پرداخته است: تاریخ تولد، فهرستی از نام استادان و شاگردان، سفر‌هایی که برای گردآوری حدیث انجام داده، احادیث مهمی ‌که روایت کرده، ارزش اِسناد روایی، مذهب، مکان زندگی، شیوه‌ی تدریس، ابیات برگزیده، ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری، نحوه‌ی ارتباط با مقامات حکومتی، دیدگاه‌های دیگران راجع به او، برخی تألیفات، تاریخ درگذشت، محل دفن و مانند این‌ها.
خطیب بغدادی معمولاً در شرح حال محدّثان، از آنان یک یا چند حدیث نقل کرده، ولی هیچگاه به این لحاظ، کتابش به عنوان یک کتاب حدیثی شهرت نیافته است. وی در نقل این روایات از کتاب‌های حدیثی اصحاب سقیفه استفاده کرده است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 114، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 590، پاورقی 3.

● اُسد الغابة فی معرفة الصحابة (2 مورد):
این کتاب، تألیف علی بن محمد ابن اثیر جزری (متوفای 630 هـ . ق) است. این کتاب، در علم رجال و شامل زندگی‌نامه‌ی هفت هزار و پانصد یا هفت هزار و هفتصد و سه نفر از یاران پیامبر است که از جمع‌آوری و تصحیح کتاب‌های «ابن منده اصفهانی» و «ابونعیم اصفهانی» و «ابن عبدالبر نمری قرطبی» و «ابوموسی اصفهانی» و افزودن مطالبی بر آنها حاصل شده است. علاوه بر این که مؤلف این کتاب، از اصحاب سقیفه است، کتابش نیز کتاب حدیثی نیست. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 519، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 657، پاورقی 5.

● الدرّ المنثور (1 مورد):
این کتاب، تألیف جلال الدین سیوطی (متوفای 911 هـ . ق) است. سیوطی، از علمای مصر و شافعی مذهب بود. وی از سرسپردگان به جریان سقیفه است. این کتاب، تفسیری است نه حدیثی و نقل حدیث از تفسیر، آن هم تفسیر مخالفین برای نشان دادن راه درست زندگی به شیعیان، غیرقابل قبول است. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 204، پاورقی 6.

آمار دقیق روایات کتاب‌های کم‌اعتبار شیعه:

● عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة (31 مورد):
این کتاب، تألیف ابن ابی‌جمهور احسائی (متوفای پس از 901 هـ . ق) است. انتقادات متعددی بر این کتاب وارد است؛ از آن جمله این که تمام روایاتش مرسل است و برخی روایات را از مصادر اصحاب سقیفه نقل کرده است. مؤلف آن نیز متهم به سهل‌انگاری است که احادیث ضعیف را در کنار روایات قوی و متون صحیح را همراه با گزارش‌هاى ناصحیح، با هم آورده است. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 34، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 79، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 79، پاورقی 5؛ صفحه‌ی 125، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 126، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 141، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 142، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 186، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 195، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 203، پاورقی 7؛ صفحه‌ی 204، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 262، پاورقی 318؛ صفحه‌ی 350، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 354، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 442، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 468، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 480، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 501، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 507، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 507، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 507، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 511، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 552، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 581، پاورقی 2؛ صفحه‌ی 582، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 604، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 610، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 633، پاورقی 4؛ صفحه‌ی 664، پاورقی 3؛ صفحه‌ی 705، پاورقی 6؛ صفحه‌ی 706، پاورقی 3.

● مصباح الشریعة (3 مورد):
این کتاب، منسوب به امام صادق (علیه‌السلام) است. علامه مجلسی، محدث عاملی و جمعی دیگر از اصحاب حدیث، این انتساب را نپذیرفته‌اند. آنان اعتقاد دارند این کتاب، از چند جهت دارای مشکل است:
۱. نویسنده‌ی آن معلوم نیست.
۲. اسناد آن به امام صادق (علیه‌السلام) روشن و ثابت نشده است؛ یعنی روایات آن به صورت مرسل ذکر شده‌اند.
۳. روایات آن منتهی می‌‌شوند به صوفیه، از این جهت این کتاب مشتمل است بر اصطلاحات آنان و روایت از مشایخ صوفیه و کسانی که صوفیه در روایات خودشان بر او اعتماد نمودند. [بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 1، صفحه‌ی 32]
۴. در این کتاب روایاتی ذکر شده است که مضمون آن با اخبار متواتر ما در تعارض است.
بنابراین، از اعتماد به روایات این کتاب و نقل از آن خودداری می‌‌کنیم؛ زیرا مبنای ما احتیاط در روایت و فتوا و عمل است، پس فقط بر روایات متواتره و محفوف به قرائن بسنده می‌‌کنیم. [هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 8، صفحه‌ی 550] آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 74، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 198، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 198، پاورقی 2.

● تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) (3 مورد):
این تفسیر چنان که از اسمش پیداست، «منسوب» به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) است. برخی حدیث‌شناسان در انتساب این تفسیر به آن امام همام، توقف دارند و در راویان آن، اشکال می‌کنند. آدرس روایاتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 398، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 405، پاورقی 1؛ صفحه‌ی 493، پاورقی 4.

● حدیقة الشیعة (1 مورد):
این کتاب، تحریفی از کتاب کاشف الحق، نوشته‌ی معزالدین اردستانی (متوفای 1058 هـ . ق) است که به اشتباه به مقدس اردبیلی (متوفای 993 هـ . ق) نسبت داده شده است. این کتاب، از نظر ارباب حدیث، از کتاب‌های ضعیف محسوب شده و به احادیث منفرد آن، توجهی نمی‌شود. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 319، پاورقی 1.

آمار دقیق روایات کتاب‌های غیر حدیثی شیعه:

● جامع السعادات (1 مورد):
این کتاب، تألیف ملا مهدی نراقی (متوفای 1209 هـ . ق) است. این کتاب، علاوه بر واسطه بودن و متأخر بودن، کتاب حدیثی نیست؛ بلکه کتابی اخلاقی است و نقل حدیث از کتاب غیرحدیثی، در نزد اهل حدیث، کاری ناشایست به شمار می‌رود. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 228، پاورقی 4.

● مجمع البحرین، (1 مورد):
این کتاب، تألیف فخرالدین طُریحی (متوفای 1087 هـ . ق) است. این کتاب، کتاب حدیثی نبوده بلکه کتاب لغت است و نقل حدیث از کتاب لغت، در شأن ارباب تحقیق نیست. آدرس روایتی که از این کتاب در مفاتیح الحیاة استفاده شده، عبارت است از:
صفحه‌ی 733، پاورقی 5.

نتیجه‌گیری: تا اینجا روشن شد که یک‌ششم از روایات مفاتیح الحیاة، ضعیف یا نامعتبر یا مشکوک است. این در حالی است که ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) بر گرفتن علم از منبع و مجرای درست، تأکید داشته‌اند. امام باقر (علیه‌السلام) در معنی آیه‌ی شریفه‌ی «فَلْینْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ»‏ می‌فرمایند: «عِلْمُهُ الَّذِی یأْخُذُهُ عَمَّنْ یأْخُذُهُ»
ترجمه: در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ که می‌فرماید: انسان باید به خوراکش نگاه و دقت کند، فرمودند: یعنی به دانشش که از چه کسی می‌گیرد باید دقت کند.
شاید این سؤال پیش آید که چه اشکالی دارد از احادیث عامه در تدوین برنامه‌ی زندگی شیعیان استفاده شود؟ در جواب، فقط به ذکر یک حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) بسنده می‌کنیم که می‌فرمایند: «لَا خَیرَ فِیمَنْ لَا یتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنَا یا بَشِیرُ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ إِذَا لَمْ یسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ احْتَاجَ إِلَیهِمْ‏ فَإِذَا احْتَاجَ إِلَیهِمْ أَدْخَلُوهُ فِی بَابِ ضَلَالَتِهِمْ وَ هُوَ لَا یعْلَمُ»
ترجمه: در کسی از اصحاب ما که فهم عمیق از دین نداشته باشد، خیری نیست. ای بشیر، همانا مردی از ایشان (یعنی شیعیان) اگر به فهم دینی خودش (بر طبق آنچه از ائمه‌ی طاهرین علیهم‌السلام رسیده) بی‌نیاز نشود، محتاج آنان (= عامه) خواهد شد، پس چون محتاج آنان شود، او را در گمراهی خودشان ـ به طوری که متوجه نشود ـ داخل خواهند کرد.
با توجه این فرمایش نورانی رئیس مذهب حقّه‌ی جعفری، اگر برای سیراب کردن عطش معنویت‌خواهی جامعه‌ی شیعیان، دست به دامان روایات مخدوش و مغشوش عامه شویم، از جایی که نفهمیم و متوجه نشویم، در گمراهی آنان شریک شده و جامعه‌ی شیعه را شریک خواهیم کرد.
چه نیازی است که از روایات اصحاب سقیفه در تدوین برنامه‌ی زندگی اصحاب غدیر استفاده شود؟! جایی که حدیثی ضعیف و مخدوش است، بهتر است از نقل و ابتناء بر آن پرهیز گردد؛ چرا که امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکةِ وَ تَرْکک حَدِیثاً لَمْ تُرْوَهُ خَیرٌ مِنْ رِوَایتِک حَدِیثاً لَمْ تُحْصِهِ»
ترجمه: توقف در نزد شبهه، بهتر از فرو رفتن در هلاکت است و اگر حدیثی که روایت آن برایت ثابت نشده را واگذاری و نقل نکنی، بهتر است از روایت کردن حدیثی که بر همه‌ی جوانب آن (از جمله، صحیح بودن صدورش) احاطه نداری.
البته نمی‌توان نویسندگان مفاتیح الحیاة را به تعمد بر گمراه کردن جامعه‌ی شیعی با تزریق روایات ارباب سقیفه متهم نمود؛ ولی این سهل‌انگاری، قابل چشم‌پوشی نیست و اگر کسی بفهمد و فریاد نزند، در گمراه شدن جامعه شریک است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
از نظر شما، تلاوت صحیح قرآن به چه تلاوتی گفته می‌شود و باید چه ملاک‌هایی داشته باشد؟ آیا تلاوت‌های مجلسی را تأیید می‌کنید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
از ملاک‌های مهم تلاوت صحیح قرآن، آرامش‌بخش بودن آن است. هر گاه تلاوت قرآن، موجب آرامش و احساس خوش معنوی باشد، می‌تواند شنونده را مفید افتد.
این ملاک، در بعضی تلاوت‌ها که قاری با یک نفَس می‌خواند و رنگش را سرخ و کبود می‌کند، برای شنونده حاصل نمی‌شود؛ بلکه بر عکس، حالتی از هیجان، آشوب و اضطراب ایجاد می‌کند.
از آنجا که بیشتر شنوندگان قرائت، با قاری همخوانی و هم‌نوایی می‌کنند، وقتی قاری با یک نفس بلند و بدون مکث به تلاوت می‌پردازد، شنونده، نفس کم می‌آورد و حواسش از محتوای آسمانی آیات، به کم آوردن نفسش معطوف می‌شود.
همچنین تشویقی که برای اینگونه قاریان از مردم بلند می‌شود، نه تشویق تلاوت درست و گیرا و اثرگذار، بلکه تشویق نفَس بلند قاری است و به نحوی برای جبران فشاری است که قاری به خودش وارد کرده است.
سؤال اینجاست که آیا تلاوت قرآن توسط استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم)، که آورنده‌ی این کتاب نورانی هستند، به همین نحو بوده است؟
کدامیک از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) اینگونه تلاوت کرده‌اند؟
آیا صحابه، قرآن را اینگونه در محضر استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) یا هر یک از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) تلاوت می‌کرده‌اند؟
آیا این نحوه از تلاوت، بر معنویت و نورانیت شنونده می‌افزاید و او را با معجزه بودن کلام الله، بیشتر آشنا می‌سازد؟
اگر جواب این سؤالات منفی است، چرا باید قاریان قرآن، به جای تلاوتی نرم و روان و تأثیرگذار، با اصوات و الحان حزن‌انگیز و جان‌نواز، با نفَس‌های بلند و تلاوت‌های بنفش، خودنمایی و مجلس‌آرایی کنند؟!
معلوم نیست این سنت غلط در تلاوت قرآن، از چه زمانی بر جان قاریان چنگ انداخته ولی در ایران، به نظر می‌رسد به حدود پنجاه سال قبل برگردد؛ زمانی که پای قاریان حرفه‌ای مصری به ایران باز شد و آرام آرام، الگو و سرمشق قاریان ایرانی شدند.

موفق باشید
حاج فردوسی

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است