حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

سلام
حاج اقا فرحزاد در برنامه این هفته سمت خدا گفت صله رحم تعطیل زیارت تعطیل قم و مشهد تعطیل حتی اگر مهمان امد در را باز نکنید گناهش به گردن من! آیا واقعا در اسلام و تشیع چنین دستوری وجود دارد؟
با مراعات مسائل بهداشتی و حفظ فاصله می توان همه اینها را رعایت کرد چرا این تعطیلی شامل فروشگاه‌های بزرگ و مراکز خرید نیست در فروشگاه‌ها عوامل پزشکی تست کرونا مستقر هستند و بعد از تست کرونا با داشتن دستکش و ماسک اجازه ورود می دهند و آن هم با اجتماع انبوه جمعیت آیا فقط مشکل حرم‌ها بود آن هم حرم‌هایی که این روزها خلوت بود و اصلا زائری نداشت؟!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب جامع برای این سؤال، به چند نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول: بر طبق آموزه‌های دینی، حفظ سلامتی، مقدم بر انجام واجبات و ترک محرمات است. پس اگر انجام واجبی مثل روزه‌گرفتن موجب ضرر عمده و بیماری شود یا بیماری را تشدید نماید، نه تنها واجب نیست بلکه حرام است. «صله‌ی رحم» حتی اگر واجب شرعی باشد که نیست، وقتی احتمال عقلایی وجود دارد که مایه‌ی انتقال ویروس می‌شود، باید ترک گردد.
بارها عرض شد که «صله‌ی رحم» به معنی شاد کردن بستگان نسبی است. اگر کسی که ناقل ویروس است، حتی اگر خودش خبر نداشته باشد، بر اثر دید و بازدید، موجب بیمار شدن رحمش گردد، نه تنها موجبات شادی او را فراهم نکرده و ثواب صله‌ی رحم نخواهد داشت، بلکه قطعاً او را آزرده و جا دارد مشمول عذاب «قطع رحم» گردد. اگر یکی از نزدیکان شما به دیدنتان بیاید در حالی که بیمار است یا آلوده به ویروس است ولی خودش خبر ندارد؛ اما چند روز بعد خودتان یا یکی از اعضای خانواده‌یتان به این بیماری مبتلا شوید و از طریقی بفهمید که ویروس از لباس و بدن همان رحمی که به دیدن شما آمده بود، وارد محیط زندگی‌تان شده و او مایه‌ی بیمار شدن شما یا عضو عزیز خانواده‌یتان گشته، آیا از او خوشحال می‌شوید و برایش دعای خیر می‌کنید یا قلبتان مکدر و زبانتان شاکی می‌شود؟!

نکته‌ی دوم: جایی که به خاطر ترس عقلایی از بیماری، «می‌توان» بلکه «باید» واجب را ترک کرد، رفتن به زیارت مرقد امام معصوم که امری مستحب است را حتماً «می‌توان» و بلکه «باید» از ترس عقلایی شیوع بیماری، ترک کرد. در چنین شرایطی رفتن به زیارت امامزاده را که استحبابش از استحباب زیارت امام معصوم هم ضعیف‌تر است، به طریق اولی «می‌توان» و بلکه «باید» ترک کرد.

نکته‌ی سوم: اگر تمام مذهبی‌ها و حرم‌روها عاقل و متعادل می‌بودند و اینقدر متوجه می‌شدند که با حفظ فاصله و رعایت امور بهداشتی به حرم مشرف شوند، مشکلی نبود و تعطیلی حرم‌ها توجیهی نداشت؛ ولی وقتی علناً ضریح را می‌بوسند و می‌لیسند و فیلم می‌گیرند و به آن مباهات می‌کنند و دیگران را به بوسیدن و لیسیدن پنجره‌ی فولاد و ضریح تشویق می‌کنند، برای جلوگیری از شیوع بیماری ویروسی، چه راه دیگری جز بستن درها می‌ماند؟

نکته‌ی چهارم: حرم رفتن و در کل، معنویت داشتن، از نیازهای اولیه‌ی بشر برای زنده ماندن نیست. یعنی می‌توان حرم نرفت و زنده ماند، حتی می‌توان نماز که ستون دین است را نخواند و زنده ماند؛ ولی نمی‌توان آب و نان نخورد و زنده ماند. با این حساب، چطور می‌توان فروشگاه اقلام ضروری را بر روی مردم بست؟! این کار، موجب شورش عمومی می‌شود. البته بستن فروشگاه‌های اقلام غیرضروری، از وظایف حکومت است. اگر حکومت در بستن حرم‌ها جدّی باشد ولی در بستن فروشگاه‌های اقلام غیرضروری جدّی نباشد، اشکال شما وارد است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
اگر کسی فقط و فقط به قوانین منهاج فردوسیان عمل کنه و کاری به قصد رجا نداشته باشه، آیا در رسیدن به هدفش که فردوس اعلی ست، خللی ایجاد می شود؟ به عبارتی آیا کسی که هم قوانین منهاج و هم اعمالی که در منهاج نیست رو رجاءً انجام میده، در نهایت درجه بالاتری از کسی خواهد داشت که فقط قوانین منهاج رو عمل می کند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
لازم می‌دانم یک بار برای همیشه، «به قصد رجاء» را برایتان روشن کنم تا پس از این، گرفتار حیرت نشوید و خودتان بتوانید وظیفه‌یتان را به خوبی تشخیص دهید. به طور خیلی خلاصه، «به قصد رجاء» محملی برای تصحیح عمل لجباز است. در توضیح این جمله عرض می‌کنم انسان‌ها در مواجهه با دین، به دو گروه تقسیم می‌شوند؛

گروه اول: تسلیم محض دین هستند. این افراد، هیچ رأی و نظری از خودشان ندارند و تمام تحرّکشان از تحریک دین است. به عبارت ساده هر جا دین بگوید: «برو» می‌رود و هر جا بگوید: «نرو» نمی‌رود. حتی اگر دین نگوید «برو»، باز هم از پیش خودش نمی‌رود. اینان اهل اختراع آداب و سنن از نزد خودشان نیستند.
توجه داشته باشید که این گروه، مبتدی و خام نیستند؛ بلکه برعکس، منتهین و به آخر رسیدگان از این مقام برخوردارند. رسیدن به این مرحله کار هر کسی نیست و واقعاً جهاد اکبر با نفس می‌طلبد. چیزی در درون هر دیندار هست که او را تشویق می‌کند مقداری به دستور دین بیفزاید یا بکاهد. بعضی‌ها اسمش را شیطان می‌گذارند ولی بعید نیست ناشی از مزاج خاص باشد. لذا خیلی تعداد کمی دیندار خواهید دید که متن دین را عمل کند. معمولاً دیندارها یا جلوتر از دین هستند یا عقب‌تر از دین. این درد به قدری شایع است که هر وقت منهاج فردوسیان را عرضه کرده و توضیح می‌دهم، شیعیان کوچه و بازار از آن فرار می‌کنند؛ چون یا آن را خیلی جلوتر از خودشان می‌بینند یا خیلی عقب‌تر.
خدای تعالی در قرآن کریم، حکایت فرمان الهی برای تسلیم شدن پیامبر اولو العزمش حضرت ابراهیم خلیل الرحمان را چنین حکایت می‌کند، می‌فرماید‌: «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 131] یعنی هنگامى که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم شو» گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم. پس این مقام، مقام بلندی است و باید رسیدن به آن را تمرین کنیم.

گروه دوم: در مقابل دینداران گروه اول، کسانی هستند که خیلی تسلیم متن دین نیستند و از خودشان هم رأی و نظری دارند. اینان وقتی چیزی را بپسندند، باید انجامش دهند و کاری به شرعی بودن و منهاجی بودنش ندارند. بهترین محمل و راه حل برای این که این افراد در مقابل دین قرار نگیرند، این است که حد اقل نیت انجام کاری که اصرار به انجامش دارند را اصلاح کنند. وقتی می‌گوییم: «فلان کار، سند شرعی ندارد»، گروه اول آن کار را به راحتی ترک می‌کنند و دنبالش را نمی‌گیرند؛ ولی گروه دوم، اصرار دارند آن را انجام دهند. در این موقع، راه چاره این است که حد اقل به نیت «ورود» انجام ندهند بلکه به «امید ثواب» انجام دهند.
به عنوان مثال: وقتی می‌گوییم: «قمه زدن از دین نیست و آیه یا روایت ندارد»، گروه اول، بدون هیچگونه مقاومتی، قمه زدن را ترک می‌کنند؛ ولی گروه دوم که اصرار بر قمه زدن دارند، برای این که حد اقل به نیت این که جزء دین است انجام ندهند، می‌گویند به این امید که از مصادیق عزاداری باشد و ثوابی نصیب انجام‌دهنده‌اش شود، انجام دهید.
همچنین وقتی به گروه اول می‌گوییم سینه زدن، زنجیر زدن، علم کشیدن، نخل برداشتن و سایر آئین‌های عزاداری از دین نیست و خدا و رسول و اولی الامر چنین کارهایی را دین و راه رسیدن به کمال و سعادت معرفی نکرده‌اند، تسلیم می‌شوند؛ ولی هیئتی‌ها را چه کنیم که دینشان را منحصر در همین امور کرده‌اند؟! در اینجا برای کاستن از بار انحراف و تبدیل کردن رنگ سیاه به خاکستری، بهترین چاره این است که به «قصد ورود» انجام ندهند، بلکه حد اقل «به قصد رجاء» انجام دهند.
یا مثلاً وقتی می‌گوییم گفتن شهادت ثالثه (اشهد ان علیاً ولی الله) در اذان و اقامه از حدود چهارصد سال قبل رسم شده و در اذان پیامبر و هیچ کدام از اهل بیت (علیهم‌السلام) نبوده، گروه اول به اذان و اقامه‌یشان اضافه نمی‌کنند؛ ولی به گروه دوم که اصرار دارد اعتقادش به ولایت بلافصل آن حضرت و علاقه‌ی قلبی‌اش به آن جناب را با افزودن این جمله به اذان و اقامه برساند، توصیه می‌شود حد اقل به «قصد ورود» نگوید، بلکه «به قصد رجاء» بگوید. یعنی به این قصد نگوید که خدای تعالی این جمله را جزء اذان و اقامه کرده است نگوید، بلکه به این قصد بگوید که شاید مطلوب باشد و ثوابی نصیبش گردد.
پس جمله‌ی اول را دوباره تکرار می‌کنم: «به قصد رجاء» محملی برای تصحیح عمل لجباز است. حالا با توضیحی که دادم، باید معنی این جمله را بهتر متوجه شده باشید. اگر شما از گروه اول هستید یا تلاش می‌کنید از گروه اول باشید که منهاجی اصیل هستند، هر کاری که گفته می‌شود به «قصد رجاء انجام دهید» جدّی نگیرید؛ ولی اگر از مسلمان‌های لجباز و سرخود هستید، کارهایی که می‌گویند به «قصد رجاء» انجام دهید، به «قصد ورود» انجام ندهید. یعنی حالا که اصرار دارید این کار بی‌سند و نامعتبر را انجام دهید و نمی‌توان جلوتان را گرفت، انجام دهید ولی جزء دین خدا نشمارید. حد اقل به این معنا توجه داشته باشید که این کار از ساخته‌ها و بافته‌های بشر است تا مرتکب دین‌تراشی نشده باشید.
لازم به ذکر است گاهی «به قصد رجاء» به معنی «احتیاطاً» به کار می‌رود. جایی که احتمال ثوابی داده می‌شود ولی احتمالش قوی و معتبر نیست. کلمه‌ی بهتر در این طور موارد، «احتیاطاً» و «جهت احتیاط» است؛ یعنی انجامش دهید تا ثواب احتمالی‌اش را از دست نداده باشید.
امیدوارم با این توضیح کوتاه، مبحثِ «به قصد رجاء» به خوبی برایتان روشن شده باشد. در پاسخ روشن به سؤال شما عرض می‌کنم، اگر «به قصد رجاء» در مقابل «به قصد ورود» باشد، انجامش ندهید چون از بدتر به بد است؛ اما اگر به معنی «احتیاطاً» باشد، انجامش دهید و البته انجام دادنش فایده‌ی مهم و قابل اعتنا و انجام ندادنش ضرر عمده و قابل اعتنایی ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

1. آیا شکسته شدن غیر عمدی در حرم هتک حرمت است؟
2. چرا باید تولیت حرمین در اختیار حکومت باشد آیا دستور اسلامی در این زمینه داریم؟
3. آیا اسلام در چنین مواقعی به خاطر مریضی دستور می دهد که دارالشفا که حرمین هستند را تعطیل کنند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

جواب 1: هجوم به در بسته‌ی حرم، نشان از عدم تمکین در مقابل قانون و بی‌احترامی به تصمیم تولیت دارد؛ حال اگر این هجوم به نحوی پرفشار باشد که در حرم بشکند، موارد فوق را شدیدتر می‌رساند. پس شکستن در حرم، هتک حرمت قانون مملکت و هتک احترام متولی حرم است؛ هر چند به لزوماً به معنی هتک حرمت صاحب حرم نباشد.

جواب 2: دستور اسلامی نداریم که حرم در اختیار حکومت باشد یا نباشد. دستور اسلام این است که تولیت حرم‌ها و اماکن مذهبی باید به دست مسلمانان باشد و مشرکان را حق تولیت بر حرم‌های الهی نیست. البته به فتوای عقل سلیم، تولیت باید به دست مسلمان معتدل باشد. یعنی مسلمانی باید تولیت حرم و مسجد و سایر اماکن مذهبی را به دست بگیرد که فهیم بوده و دور از احساسات تند و بی‌اعتبار مذهبی باشد.

جواب 3: در پاسخ به سؤالاتی مشابه این نوشتم که دارالشفا بودن حرم‌ها به معنی شفای روحی است و به معنی بهداشتی بودن نیست. حرم‌ها برای بهداشتی بودن، نیاز به حفظ نظافت و ضدعفونی شدن با مواد ضدعفونی‌کننده دارد. اگر نتوان حرم را کنترل کرد تا مرکز نشر ویروس نباشد، بهترین راه، بستن درهای حرم تا پایان شیوع بیماری فراگیر است.
بستن حرم و تعطیل کردن اجتماعات مذهبی‌ای مانند مجالس سینه‌زنی برای مدتی کوتاه، هیچ ضرری به دینداری متدینین واقعی نمی‌زند؛ ولی اساس دینداری بچه هیئتی‌ها را نابود می‌کند. وقتی کسی ستون دینش نماز باشد، نماز را می‌توان در خانه خواند؛ ولی وقتی ستون دین، سینه‌زدن و بوسیدن ضریح باشد، جز در هیئت و حرم نمی‌توان دینداری کرد. این گروه خیلی از بسته شدن موقت حرم و تعطیلی موقت مجلس روضه به خروش آمده و گله‌مند شده‌اند. توصیه می‌کنم منهاجی شوید و دین را از نگاه خدای تبارک و تعالی ببینید. دینی که در هیئت‌ها ترویج می‌شود، سند معتبری ندارد. دینی که از منبری‌های احساساتی گرفته شود، دین متعادلی نیست و نمی‌تواند شما را به بالاترین نقطه‌ی بهشت برساند. به قول مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه): «به دست یکدیگر نگاه نکنیم، به دفتر شرع نگاه کنیم». ملاکتان در تمام امور، دفتر شرع باشد تا از نظر خدا و رسول و اولی‌الامر، معتدل و متعادل باشید و پا جای پای حضرت نبی و وصی بگذارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
بین دو کشور چین و امریکا در ساخت و تولید کرونا اختلاف ایجاد شده و هر دو دیگری را عامل ساخت و انتشار کرونا می دانند که نتیجه اینکه کرونا ساخت دست بشر توسط یکی از این دو کشور بوده است.
دانشجویان ایرانی و عراقی ساکن در ووهان چین که مرکز کرونا در این کشور بوده به مدت دو هفته در تهران قرنطینه بوده اند و به محض اینکه قرنطینه آنها به پایان می رسد و به آغوش خانواده هایشان باز می گردند اولین مبتلای کرونا در قم اعلام رسمی می شود که می توان نتیجه گرفت احتمال خیلی زیاد این افراد کرونا را به ایران آورده اند نه طلاب چینی المصطفی
سوال:
1. آیا می توان کرونا را یک بلا الهی از سوی خدا دانست که به خاطر گناهان بشر خدا جهان را به این مریضی مبتلا کرده است؟
2. آیا اگر کرونا ساخت دست بشر بوده و کسانی هم عمدی یا غیر عمدی آن را به کشور آورده و باعث بیماری شده اند در مرگ مبتلایان مقصر هستند؟
3. آیا کرونا را می توان از علائم ظهور دانست؟
4. اگر به فرض کرونا ساخت بشر باشد چرای خداوند قادر متعال جلوی این دسیسه را نگرفته و جهان را به آن مبتلا ساخته است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: هر چند بروز این ویروس در نظام احسن الهی، چیزی جز فرایند توسعه‌ی جهان نیست؛ ولی قطعاً این پدیده برای ناسپاسان، بلاست. هر چیزی برای هر کسی می‌تواند خیر باشد، اگر سپاسگزار باشد و هر چیزی می‌تواند برای هر کسی شر باشد، اگر ناسپاس باشد. کسانی که بنای زندگی خود را بر دیدن و بازگو کردن کمبودها گذاشته‌اند، بر طبق وعید صریح قرآن کریم، گرفتار «عذاب شدید» می‌شوند. دنیا همیشه همینطور بوده و خواهد بود، امروز این ویروس آمده و فردا ویروسی دیگر خواهد آمد. این ما هستیم که باید با شکرگزاری مداوم و توجه به نعمت‌های فراوان الهی،‌ خود را در مقابل هر پدیده‌ای بیمه سازیم.

جواب 2: هر گاه بیمار کردن دیگران، عمدی باشد، موجب ضمان است. کسی که می‌داند بیمار است و بیماری‌اش از طریق خاصی منتقل می‌شود، اگر مراعات نکند و از همان طریق خاص، با غیرمبتلایان تماس برقرار نماید، در میزان عدل الهی، مجرم است و مؤاخذه خواهد شد. چنین شخصی هر چند در دادگاه‌های دنیوی نتوان جرمش را ثابت کرد و بتواند از چنگال قانون در دنیا بگریزد، ولی نخواهد توانست به سادگی از محکمه‌ی عدل روز قیامت رهایی یابد.

جواب 3: علائم قطعی ظهور، در روایات معتبر آمده است. این که بعضی دوستان نادان و دشمنان دانا هر چیزی را بدون سند معتبر، علائم ظهور می‌خوانند، ضررهای جبران‌ناپذیری به باور مهدویت و منجی آخر الزمان می‌زند. قطعه‌ای فلز هم اگر مرتب سرد و گرم شود، مقاومتش را از دست داده و بالاخره از هم خواهد ریخت. این که مردم را به هر بهانه‌ای گرم می‌کنند که ظهور نزدیک شده و پایان عصر غیبت رسیده است و بعد از مدتی، هیچ خبری نمی‌شود و چرخ بر همان محور می‌چرخد که می‌چرخیده، موجب دلسرد شدن مردم از وعده‌ی آمدن منجی می‌شود. این گرم و سرد کردن‌های مکرر، دسیسه‌ی دشمنان داناست که مع الاسف، دوستان نادان زیادی را فریب داده و به پیاده‌نظامی خود در آورده است. هر سیل عظیم و زلزله‌ی مهیب و آتش‌سوزی فراگیر و ویروس جهانی را علائم ظهور ندانید و معرفی نکنید. اگر فرصتی دست دهد، روزی درباره‌ی علائم ظهور و آخر الزمان و دولت حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) خواهم نوشت تا چراغ راهتان باشد و سخنان احساسی منبری‌ها و مداحان و خانم جلسه‌ای‌ها و خواب‌ها و توهمات این و آن، شما را از اعتقاد صحیح در این زمینه دور نسازد.

جواب 4: اگر خدای تعالی بنا می‌داشت هر چیزی که ضرری برای بشر دارد را از بین ببرد، باید صنایع هواپیماسازی، صنایع موشک‌سازی، صنایع ماشین‌سازی، نیروگاه‌های برق، پالایشگاه‌های گاز، کارخانه‌های اسلحه‌سازی و … را منهدم می‌ساخت. البته اگر چیزی ضرر کلی و قابل توجه به بشریت داشته باشد، حکمت بالغه‌اش جلو آن را می‌گیرد. مثلاً قدرت قاهره‌ی الهیه مانع از برخورد شهاب‌سنگی که موجب انهدام کلی زمین شود، می‌گردد. تعداد درگذشتگان با ویروس کرونا در اواخر سال 1398 و اوایل نوروز 1399 را با میزان کشته‌های همین ایام در سفرهای نوروزی سال‌های قبل مقایسه کنید تا ببینید، انسان‌ها باید با بهانه و بی‌بهانه به مرحله‌ی بعدی زندگی‌شان وارد شوند و قرار نیست کسی برای همیشه در این سرای فانی بماند. اگر بهانه‌ای به نام «کرونا ویروس» آمده، در عوض بهانه‌ی دیگری به نام «تصادفات جاده‌ای» برداشته شده است. پس بهانه‌ی انتقال انسان‌ها از این مرحله‌ی زندگی به مرحله‌ی بعد را بد نشمارید و بدانید که همه چیز در نظام احسن الهی، در جای خودش قرار دارد. به زودی این ویروس از بین خواهد رفت؛‌ ولی آمدن و رفتن انسان‌ها همچنان باقیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
من می‌دانم که اگر نمازم را از اول وقت به تاخیر بیاندازم و در آخر وقت اقامه کنم، حضور قلب بیشتری دارم، آیا باید چنین کنم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای این که به جوابی کامل و اساسی برسید، لازم است جایگاه «حضور قلب» را به خوبی تبیین کنم تا برای همیشه، خودتان بتوانید راه را از چاه تشخیص دهید و فریب نخورید و در سرگردانی نمانید. برای این مهم، به دو نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول: حضور قلب، از بنای عقلاست:
حضور قلب به معنی این که حواسمان جمع باشد، رکن هر کاری است که می‌خواهیم به نتیجه‌ی خاصی برسد. حضور قلب مانند مظروف است برای ظرف. اگر عمل را گردو فرض کنیم، حضور قلب، مغز گردوست. این مبنا از عقل و بنای عقلاست و همچنان که قبلاً تبیین کردم، بنای عقلا، مقدم بر هر دین و مذهبی است. تمام دین‌ها و کتاب‌های آسمانی بر اساس بنای عقلا آمده است و اگر بنای عقلا را از جامعه بگیریم، هیچ فرهنگ و معرفتی قابل اثبات و استقرار نیست. به عبارت ساده، اگر بنای عقلا را از جامعه بگیریم، نه تنها دین، که هیچ آئینی هم نخواهد توانست پا بگیرد و قوام جوامع بشری بر هم می‌خورد و سنگ روی سنگ، نخواهد ماند.
با این مقدمه، عرض می‌کنم «حضور قلب» از بنای عقلاست و هیچ نیازی به سند شرعی ندارد. به همین خاطر است که در آیات و روایات، خیلی کم به اهمیت و جایگاه حضور قلب پرداخته شده است. حجم آیات و روایاتی که به ضرورت حضور قلب پرداخته در مقایسه با امر به نماز و دعا و ذکر، خیلی ناچیز است. این ناچیز بودن حجم آیات و روایات در بیان ضرورت حضور قلب، نه به خاطر بی‌اهمیتی حضور قلب در عمل، بلکه برای بی‌نیاز بودن این اصل مسلّم بشری و عقلانی از توصیه و تأکید است.
برای واضح شدن جایگاه حضور قلب در انجام کارها، چند مثال می‌زنم تا جایگاه حضور قلب به خوبی برایتان تبیین شود و نیز این که از بنای عقلاست، واضح گردد.

مثال اول: وقتی می‌گویند برای حضور در جلسه‌‌ی کنکور یا امتحان، «خودکار» همراه داشته باشید، بنای عقلا بر این است که خودکار، موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد برای وسیله‌ی نوشتن. پس اگر کسی خودکاری که جوهر ندارد را با خود به جلسه‌ی امتحان ببرد، در نظر عقلا، «احمق» فرض می‌شود. چنین کسی اگر بگوید شما گفتید خودکار همراه داشته باشید؛ ولی نگفتید خودکارتان باید جوهر داشته باشد و بتوان با آن نوشت، مورد تمسخر همگان واقع خواهد شد.

مثال دوم: وقتی معمار به کارگر می‌گوید هر صبح روی این سیمان‌ها شیلنگ بگیر. منظورش این است که آب‌پاشی کن نه این که شیلنگ خالی را رو به سیمان‌ها بگیر. پس کارگری که هر صبح، شیلنگ خالی را روی سیمان‌ها بگیرد، از سوی عقلای عالم، تقبیح می‌شود و احمقش می‌خوانند.

مثال سوم: وقتی پدری به پسرش وصیت می‌کند: سفره‌دار باش تا مردم بر سر سفره‌ات بنشینند، به این معنی است که سفره‌ی غذا پهن کن تا مردم، از غذای آن سفره بخورند و سیر شوند. اگر چنین شخصی خودش را مقید کند همیشه سفره‌ی خالی بیندازد و مدعی شود به دستوری که پدرش به او داده، عمل کرده، بی‌شعور دانسته می‌شود.

مثال چهارم: وقتی می‌گویند برای رسیدن به این مهارت، باید شصت ساعت کلاس بروید، به این معنی است که شصت ساعت باید به حرف استاد گوش دهید و یادداشت کنید و عمق مطالب را درک نمایید. نه به این معنی که شصت ساعت در کلاس آن فن شرکت کند و سر کلاس بخوابد یا گوشی در گوشش بگذارد و آهنگ گوش بدهد یا در حالی که غافل از سخن استاد است، برای خودش نقاشی بکشد، به آن مهارت خواهد رسید.

مثال پنجم: وقتی زنی به شوهرش می‌گوید در برگشت به خانه، یک کیلو گردو بخر. منظورش این است گردویی بخر که مغز داشته باشد. اگر شوهر، گردویی بخرد که مغزهایش سیاه و آفت‌رسیده باشد، با برخورد تند زنش روبرو خواهد شد و اگر بگوید تو فقط گفتی یک کیلو گردو بخر ولی نگفتی گردوها باید مغز سالم داشته باشد، سال‌ها باید توهین و تحقیر زنش را تحمل کند و فرزندانش نسل اندر نسل، برای یکدیگر تعریف خواهند کرد و خواهند خندید که ما از نسل پدربزرگی هستیم که وقتی مادربزرگمان گفت گردو بخر، نمی‌دانست منظور از گردو، گردوهای مغزدار است و گردوی پوک خرید و به خانه برد!

مثال ششم: وقتی می‌گویند برای خواستگاری یا آشتی‌کنان، یک جعبه شیرینی ببر. یعنی جعبه‌ای که شیرینی داشته باشد نه این که یک جعبه‌ی شیرینی که قبلاً شیرینی داشته ولی الان خالی است. اگر کسی به دستور مشاور، برای خواستگاری یا آشتی‌کنان، جعبه‌ی خالی شیرینی ببرد، هم مشاور از او ناامید خواهد شد و هم خواستگاری‌اش خراب شده و نقشه‌ی آشتی‌کنانش با دعوا و قهر دیگری شکست خواهد خورد.
از این مثال‌ها فراوان است. که خودتان با اندکی تفکر، می‌توانید به این بنای عقلا پی ببرید. در مورد نماز و دعا و ذکر هم همین است. وقتی خدای تعالی می‌فرماید: «نماز بخوان» بنا بر بنای عقلا باید قالب نماز را همراه با محتوای آن بجا آورد و کسی که فکر کند انجام قالب تنها، اطاعت امر است، احمق شمرده می‌شود.

نکته‌ی دوم: حضور قلب، امر شرعی است:
بعد از تبیین این که «حضور قلب» از بنای عقلاست، برسیم به بحث حضور قلب در نماز و دعا و ذکر. آیات و روایات زیادی امر به اقامه‌ی نماز کرده است. همچنین آیات و روایات متعددی در تشویق به دعا کردن و ذکر گفتن وارد شده است. در مقابل حجم انبوه تشویق و امر به نماز و دعا و ذکر، فقط تعداد بسیار اندکی آیه و روایت به ضروری بودن حضور قلب در نماز و دعا و ذکر پرداخته‌اند. دلیلش را عرض کردم، چون پیش‌فرض انسان‌ها بر این است که باید با حضور قلب انجام گیرد. یعنی بفهمد چه می‌کند و چه می‌گوید.
آنچه از آیات و روایات که الان به خاطر دارم و امر به حضور قلب می‌کند، چنین است:
آیه‌ی اول:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» [سوره‌‌ی نساء، آیه‌ی 43]
یعنی: اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید در حال مستى به نماز نزدیک نشوید تا زمانى که بدانید چه می‌‏گویید.
در این آیه، دلیل این که در حال مستی نباید نماز خواند را به روشنی بیان می‌فرماید. در روایاتی آمده است که منظور از مستی در این آیه،‌ خواب‌آلودگی است(1). در هر حال، انسان وقتی مست باشد یا خواب‌آلودگی شدید داشته باشد، نمی‌فهمد چه می‌گوید. مثل دانشجویی است که سر کلاس نشسته ولی حواسش به درس استاد نیست. چنین دانشجویی فقط حاضر می‌خورد ولی بهره‌ای نمی‌برد و در جلسه‌ی امتحان، از او نخواهند پرسید چند جلسه حضور داشتی، بلکه از محتوای جلسات درس، سؤال خواهند پرسید.
آیه‌ی دوم:
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ اَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» [سوره‌ی طاها، آیه‌‌ی 14] یعنی: منم خدایى که جز من خدایى نیست پس مرا پرستش کن و نماز را برای یاد من برپا دار.
در این آیه، فلسفه‌ی اصلی نماز را «یاد خدا» بیان می‌نماید. نمازی که سرشار از «یاد خدا» نباشد، نماز نیست. چنین نمازی نزدیک‌کننده‌ی انسان باتقوا به درجات عالیه‌ی بهشت (2) نیست. نمازی که حضور قلب نداشته باشد، مثل گردوی بی‌مغز است. وقتی نماز بخوانید ولی ندانید چه گفتید و در یاد چه کسی بودید، فقط انبوهی پوست گردو خریده‌اید که نمی‌توان خورد؛ بلکه باید در تنور بریزید تا بسوزد.
روایت اول (برای نماز):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیُرْفَعُ‏ لَهُ‏ مِنْ صَلَاتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ خُمُسُهَا فَمَا یُرْفَعُ لَهُ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ بِقَلْبِهِ» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی]
یعنی همانا از نماز بنده، نصف یا یک‌سوم یا یک‌چهارم یا یک‌پنجم آن بالا می‌رود و جز آن مقدار که با حضور قلب خوانده باشد، بالا نمی‌رود.
حضرت در این روایت، به روشنی جایگاه حضور قلب را تبیین می‌کنند و بر این اصل عقلایی صحّه می‌گذارند که آن مقدار از نماز ارزش دارد و به تعبیرشان بالا می‌رود که با حواس جمع به جا آورده شود و بقیه‌ی نماز، هدر می‌رود و ارزشی ندارد.
روایت دوم (برای نماز):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهما‌السلام) أَنَّهُمَا قَالا: «إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ مِنْهَا فَإِنْ أَوْهَمَهَا کُلَّهَا أَوْ غَفَلَ عَنْ أَدَائِهَا لُفَّتْ فَضُرِبَ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی]
یعنی همانا برای تو از نمازت همان مقدار است که با حضور قلب خوانده‌ای. اگر کسی تمام نمازش را در غفلت بگذراند، نمازش به هم پیچیده شده و به صورتش زده می‌شود.
در این روایت نیز این اصل عقلایی، تأیید شده است که همان مقدار از نماز ارزش دارد که با حضور قلب باشد و اگر تمامش بدون حضور قلب باشد، به صورت توهین‌آمیزی به صاحبش برگشت داده می‌شود.
روایت سوم (برای نماز):
قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «یَا أَبَا ذَرٍّ، رَکْعَتَانِ مُقْتَصَرَتَانِ فِی تَفَکُّرٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ وَ الْقَلْبُ سَاهٍ» [امالی شیخ طوسی)، صفحه‌ی 533، مجلس یوم الجمعة الرابع من المحرم سنة سبع و خمسین و أربعمائة]
یعنی دو رکعت نماز متوسط با حضور قلب، بهتر از یک شب تا صبح نماز خواندن بدون حضور قلب است.
بیان این روایت، نرم‌تر از روایات قبلی است؛ ولی به همان اصل اشاره دارد که یک مشت گردوی مغزدار، بهتر از هفتاد کیلو گردوی بی‌مغز است.
روایت چهارم (برای نماز):
قَالَ الرِّضَا (علیه‌السلام): «إِذَا أَحْرَمَ الْعَبْدُ فِی صَلَاتِهِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یَلْتَقِطُ الْقُرْآنَ مِنْ فِیهِ الْتِقَاطاً فَإِنْ أَعْرَضَ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ وَ وَکَلَهُ إِلَى الْمَلَکِ فَإِنْ هُوَ أَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ بِکُلِّیَّتِهِ رُفِعَتْ صَلَاتُهُ کَامِلَةً وَ إِنْ سَهَا فِیهَا بِحَدِیثِ النَّفْسِ نَقَصَ مِنْ صَلَاتِهِ بِقَدْرِ مَا سَهَا وَ غَفَلَ وَ رُفِعَ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا وَ لَا یُعْطِی اللَّهُ الْقَلْبَ الْغَافِلَ شَیْئاً» [فقه الرضا، صفحه‌ی 13]
یعنی هر گاه بنده‌ای تکبیرة‌ الاحرام نماز بگوید، خداوند به او رو می‌کند و فرشته‌ای را مأمور می‌نماید تا قرآن را از دهانش برگیرد. اگر روی از نماز بگرداند،‌ خداوند از او روی برگرداند و او را به فرشته بسپارد. اگر تمام نمازش با حضور قلب باشد، نمازش به صورت کامل بالا می‌رود و اگر حواسش پرت شود، به همان مقدار که حواسش پرت شده، نمازش ناقص می‌گردد و از نمازش فقط آن مقدار که با حضور قلب خوانده بالا می‌رود و خداوند به قلب ناآگاه چیزی نمی‌دهد.
روایت پنجم (برای نماز):
عَنِ الصَّادِقِ (علیه‌السلام) عَنْ آبَائِهِ (علیهم‌السلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام):‏ «إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ‏» [الخصال، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 156]
یعنی برای بنده از نمازش، منحصراً همان مقداری است که با حضور و توجه قلب خوانده است.
روایت ششم (برای دعا):
عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) یَقُولُ:‏ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ‏ سَاهٍ‏ فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ بِالْإِجَابَةِ» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 473، باب الإقبال على الدعاء]
یعنی: همانا خدای عز و جل دعایی که از قلب غافل برخیزد را مستجاب نمی‌کند، پس هر گاه دعا می‌کنی، با قلبت متوجه باش، سپس [وقتی اینگونه دعا کردی] یقین به اجابت داشته باش.
در این روایت، اصل و اساس استجابت را حضور قلب دانسته و می‌فرمایند: وقتی با توجه و حضور قلب دعا کردی، یقین بدان که مستجاب می‌شود. یعنی وقتی مغز دعا که حضور قلب و طلب جدّی است را به زبان آوردی، یقین داشته باش استجابت به سویت روانه می‌شود.
روایت هفتم (برای دعا):
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیهم‌السلام) عَنِ النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) أَنَّهُ قَالَ لَه‏: «یَا عَلِیُّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ دُعَاءَ قَلْبٍ‏ سَاهٍ‏» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 367، باب النوادر]
یعنی خداوند دعای دل غافل را قبول نمی‌کند.
در این روایت نیز تأکیدی بر بنای عقلا وجود دارد که اگر پوست را بیاورید، کفایت از مغز نمی‌کند. اگر در حالی که حواستان نیست، دعا کردید، آن دعا قبول نمی‌شود و مستجاب نمی‌گردد. بر اساس این دو روایت، اساس دعا، حضور قلب است.
روایت هشتم (برای ذکر):
قال علی (علیه‌السلام): «لَا تَذْکُرِ اللَّهَ سَاهِیاً وَ لَا تَنْسَهُ لَاهِیاً وَ اذْکُرْهُ ذِکْراً کَامِلًا یُوَافِقُ فِیهِ قَلْبُکَ لِسَانَکَ وَ یُطَابِقُ إِضْمَارُکَ إِعْلَانُکَ». [عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحه‌ی 525، الفصل الأول]
یعنی خدا را غافلانه یاد مکن و او را با مشغول شدن به سرگرمی‌ها فراموش مساز و یادش کن، یادی کامل که قلبت همراه زبانت باشد و درونت مطابق بیرونت باشد.
در این روایت، فقط امر به حضور قلب شده که امر ارشادی بوده و تأییدی بر حکم عقل و بنای عقلاست.

نکته‌ی جالب: چرا نماز بی‌حضور قلب، مُسقط تکلیف است؟!
نکته‌ی جالب این است که بنا بر فتوای عقل و بنای عقلا، کسی که کاری که نیازمند حضور قلب است را بی‌حضور قلب انجام دهد و خیال کند تکلیفش را انجام داده و نتیجه‌ی مطلوب را خواهد گرفت، «احمق» و «محروم از نتیجه» است؛ چرا بنا بر فتوای فقها، نماز بی‌حضور قلب، «مُسقِط تکلیف» است؟!
به عبارت ساده و با توجه به مثال‌های بالا، وقتی عقل می‌گوید بردن خودکاری که رنگ ندارد به جلسه‌ی امتحان، تکلیف را ساقط نمی‌کند؛ بلکه نشان از حماقت و ساده‌لوحی شخص دارد؛ آیا فقیه می‌گوید: همین که خودکار خالی را برداشته، تکلیفش را انجام داده است؛ هر چند به کار نوشتن نیاید؟!
عقل می‌گوید کارگری که شیلنگ خالی را روی سیمان‌ها می‌گیرد، بی‌شعور و کم‌فهم است و برای نفهمی‌اش باید توبیخ شود؛ آیا فقیه می‌گوید با این کار، تکلیفش را انجام داده، هر چند نتیجه‌ی مطلوب را ایجاد نکرده است؟!
عقل می‌گوید پسری که برای انجام وصیت پدرش، فقط سفره‌ی خالی برای مردم می‌گستراند، کج‌فهم است؛ آیا فقیه، گستردن سفره‌ی خالی را عمل به وصیت و ساقط کننده‌ی تکلیف می‌شمارد؟!
عقل می‌گوید شصت ساعت حضور در کلاس، بدون گوش دادن و دقت کردن، موجب مهارت نمی‌شود و اگر کسی چنین توهمی کرده باشد، دچار سوء تفاهم شده است؛ آیا فقیه می‌گوید همین که دانشجو در کلاس درس حضور یابد، هر چند گوش ندهد، وظیفه‌اش را عمل کرده و تکلیفش ساقط است؟!
عقل می‌گوید گردوی بی‌مغز، ارزش غذایی ندارد و نمی‌توان از آن برای سیر شدن و قوّت یافتن استفاده کرد؛ آیا فقیه می‌گوید مردی که گردوی بی‌مغز خریده، به وظیفه‌اش عمل کرده، هر چند همسرش نتواند از آنها برای پخت غذا استفاده کند؟!
عقل می‌گوید شخصی که برای خواستگاری یا آشتی‌کنان، جعبه‌ی شیرینی خالی می‌برد، «احمق» است؛ آیا فقیه می‌گوید همین که جعبه‌ی شیرینی خالی برده، به دستور مشاور عمل کرده است؟!
پس چرا وقتی عقل سلیم و بنای عقلا می‌گوید نماز، دعا و ذکر بی‌حضور قلب، ارزش تربیتی و تکاملی ندارد، فقیه می‌گوید: نماز بی‌حضور قلب، ساقط کننده‌ی تکلیف است؟! آیا نماز بی‌حضور قلب، در حکم همان خودکار بی‌جوهر، شیلنگ بی‌آب، سفره‌ی بی‌غذا، حضور بی‌توجه، گردوی بی‌مغز و جعبه‌ی شیرینی خالی نیست؟!

سخن آخر: به نظر فقهای عظام، نماز بی‌حضور قلب، امر مولا به نماز خواندن را ساقط می‌کند، هر چند ارزش تکاملی ندارد! شاید فقهای عظام برای این فتوای عجیبشان مستند روایی داشته باشند که من از آن بی‌خبرم، ولی حتی اگر روایت صحیح هم داشته باشیم،‌ وقتی در مقابل حکم قطعی عقل و بنای عقلا قرار می‌گیرد، باید تأویل گردیده یا به خودشان برگردانده شود؛ فضلاً از این که آیات و روایات پیش‌گفته، حکم عقل را تأیید می‌کند.
امیدوارم با آنچه در نوشتار آمد، جواب سؤالتان را یافته باشید. اگر مطالب بالا را به دقت خوانده و فهمیده باشید، حتماً به این نتیجه رسیده‌اید که ارزش و جایگاه «حضور قلب» برای نماز، به اندازه‌ی «خود نماز» است. بنا بر این، چیزهایی مثل «به جماعت خواندن» و «در اول وقت خواندن»، هیچگاه نمی‌تواند با اصل اساسی «حضور قلب» هماوردی کند. به عبارت ساده، هر گاه امر دایر شد بین این که «نماز جماعت بی‌حضور قلب» بخوانید یا «نماز فرادای باحضور قلب»، با خیال راحت، «نماز فرادای با حضور قلب» را انتخاب کنید. هر گاه امر دایر شد بین این که نمازتان را «اول وقت و بی‌حضور قلب» بخوانید یا «بعد از اول وقت ولی با حضور قلب»، اول وقت را با خیال آسوده، فدای حضور قلب کنید. این، فتوای عقل و بنای عقلاست که بر نظر فقها و حتی تصریح آیات و روایات معتبر، مقدم است.
……………………………………
(1) تفسیر عیاشی، جلد 1، صفحه‌ی 242.
(2) عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قَالَ: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ» [کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 265، باب فضل الصلاة]

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم خدمت حاج فردوسی عزیز
بستگان و اقوام نزدیک و دورم از نظر اعتقادی روز حساب و بهشت و جهنم و وحی و قرآن و الله و پیامبری حضرت محمد ص را قبول ندارند و فقط خدای عشق و محبت و عقل خود را قبول دارند و مدام از منفی ها و اشکالات می گویند و این را شفاف گفته اند و حتی با توضیح و تشریح من هم قبول نمی کنند و هنگام توضیح من، مدام از این سوال به سوال دیگری میروند بدون اینکه توضیح سوال قبلی مرا قبول کرده باشند. حتی در مسایل سیاسی هم مخالف ولایت فقیه هستند و بر عدم شرکت در انتخابات به دیگران تاکید می کنند.
اینجانب با مباحثه با آنها حالم بد میشود و عصبی شده ام. آنها اکثرا بالای ۶۰ سال سن دارند ولی جوانترهایشان هم به همین عقیده آنها هستند. حال تکلیف شرعی من و مساله ارتباطم و روش برخورد و صله رحم و احترام با آنها چگونه باید باشد؟ لطفاً راهنمایی بفرمایید.

سلامت و موفق باشید

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
می‌کوشم در ضمن بیان چند نکته، مسیر درست را برایتان روشن سازم. ان شاء الله
نکته‌ی اول: کسی که مسلمان زاده است ولی به مخالفت با اصول دین روی می‌آورد و آن را علنی بیان می‌دارد، مرتد است و احکام مرتد در شرع انور، چهار چیز است:
1. بدنش نجس است؛
2. زنش بدون طلاق از او جداست؛
3. اموالش در زمان حیات، بین ورثه‌اش تقسیم می‌شود؛
4. اگر به دست حکومت اسلامی بیفتد، گردنش زده می‌شود.

نکته‌ی دوم: «صله‌ی رحم» با «قطع رحم» دو کفه‌ی یک ترازو نیستند تا با ترک «صله‌ی رحم» گرفتار «قطع رحم» شوید. «صله‌ی رحم» مستحب است؛ ولی «قطع رحم» گناه کبیره است. توضیح کامل درباره‌ی «صله‌ی رحم» و «قطع رحم» به همراه مستندات روایی آن را در نسخه‌ی دوم کتاب «مفاهیم راهبردی منهاج فردوسیان» داده‌ام. اجمالاً بدانید «صله‌ی رحم» به معنی دید و بازدید نیست بلکه به معنی شاد کردن است و اگر دید و بازدید،‌ موجب شاد کردن باشد، دید و بازدید از مصادیق صله‌ی رحم خواهد بود. همچنین «قطع رحم» به معنی ترک دید و بازدید نیست؛ بلکه به معنی ناراحت کردن و آزردن رحم است و اگر ترک دید و بازدید، موجب ناراحتی ارحام شود، از مصادیق قطع رحم خواهد بود.

نکته‌ی سوم: بحث کردن با کسانی که بنا بر انکار دارند، منجر به مراء (بگو مگو) می‌شود که بسیار ضرر دارد و کام جان را تلخ و ایمان را ضعیف می‌سازد. اگر بنا بر منهاجی شدن دارید، به هیچ وجه (تأکید می‌کنم: به هیچ وجه) با چنین افرادی وارد بحث‌های اعتقادی نشوید. آنان اگر لیاقت هدایت می‌داشتند، بعد از اینهمه سال که حداقل چهل سال آن در انقلاب اسلامی و نشر فراوان معارف دینی واقع شده، هدایت می‌شدند. پس معلوم می‌شود جوهره‌ی لازم برای هدایت شدن ندارند و طینتشان از سجّین است.

نکته‌ی چهارم: مخالفت با ولایت فقیه، حرام شرعی نیست ولی نشان از بی‌بصیرتی سیاسی و حتی فقهی دارد. البته این بی‌بصیرتی، مخصوص عوام نیست بلکه برخی علمای دین را هم گرفتار کرده است. در تعجبم از فقهایی که ادعا می‌کنند با «ولایت فقیه» مخالفند در حالی که خودشان را در تمام شئون ولایت فقیه وارد می‌کنند. گویا اینان در حقیقت با «ولایت فقیه»‌ مشکل ندارند، بلکه با «ولی فقیه» مشکل دارند و حرف اصلی‌شان این است که «او» نباشد، «من» باشم؛ نه این که «ولایت» برای «فقیه» را قبول نداشته باشند و مثلاً «ولایت» را به «شاه» و «رئیس جمهور» بدهند.

نکته‌ی پنجم: ارتباط و همنشینی با منکران، هر چند هیچ سخنی رد و بدل نشود، آثار تیرگی بر روح لطیف انسان حقیقت‌جو می‌گذارد؛ پس نخست موعظه‌ی پیر نکته‌دان این است، که از مصاحب ناجنس احتراز کنید. تا جایی که امکان دارد،‌ از همنشینی با چنین افرادی دوری نمایید. اینان هیزم‌های جهنم هستند. اینطور نیست که جهنمی بودن را در عالم بعدی کسب کنند، بلکه از همینجا جهنمی هستند و هیچ سنخیّتی بین جوینده‌ی کمال و سعادت و هیزم جهنم نیست.
نکته‌ی ششم: همیشه و با هر کسی، با احترام سخن بگویید و رفتار کنید. احترام کلامی و رفتاری با انسان‌ها، نشان از فرهنگ بالای شما دارد؛ حتی اگر آن شخص، رفتار و گفتاری دور از ادب داشته باشد.
مردی به خانه آمد در حالی که پایش زخمی شده بود. دختر کوچکی داشت که از او پرسید: پدر چرا پایت زخمی شده است؟ مرد گفت: سگی پایم را گاز گرفت. دخترک پرسید: آیا تو هم پای سگ را گاز گرفتی؟ مرد گفت: من از لب و دندان خودم دریغم آمد که پای سگ را به تلافی گاز بگیرم.

سخن پایانی: امیدوارم بعد از مطالعه‌ی دقیق نکاتی که نوشتم، مسیر درست معاشرت با اطرافیانتان را پیدا کنید. اگر توانستید ارحامتان را شاد کنید، این کار را بکنید؛ ولی اصراری بر دید و بازدید نداشته باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به آیه تطهیر چطور می‌فرمایید حتی بدن امام هم می‌تواند آلوده به ویروس و ناقل ویروس باشد؟! مگر نه این است که اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام از آلودگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ظاهری و باطنی پاک هستند؟!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای واضح شدن مطلب از ابعاد مختلف، به چند نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول: بدن امام معصوم می‌تواند مانند بدن سایر انسان‌ها «آلوده به ویروس» شود و «ناقل ویروس» باشد. فرض کنید شخصی که سرماخورده است، با دستی که آلوده به ویروس سرماخوردگی است، دست امام معصوم را می‌گیرد و می‌بوسد؛ سپس نفر بعدی، دست امام را می‌گیرد و می‌بوسد. در این فرض، امکان دارد بر اثر تماس و بوسه‌ی نفر اول، دست امام معصوم، آلوده به ویروس شده باشد و نیز امکان دارد دست نفر دوم، بر اثر تماس و بوسیدن دست امام معصوم در همان لحظه، آلوده به ویروس شود. پس بدن امام، هم می‌تواند آلوده به ویروس شود و هم می‌تواند ناقل ویروس باشد.
این فرض که بدن امام معصوم از جنسی است که ویروس و میکروب با برخورد به آن، منهدم می‌شود، خلاف نصّ قرآن کریم است. خدای تعالی در قرآن کریم به استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) امر می‌کند بگو من بشری مانند شما هستم ولی با این فرق که بر من وحی نازل می‌شود ولی بر شما نمی‌شود.

نکته‌ی دوم: ویروس، «نجس» نیست و چون با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود، عرفاً «آلودگی» هم محسوب نمی‌شود؛ پس مطهّر بودن بدن امام، منافاتی ندارد با این که بدن یا لباسشان ناقل ویروس باشد.

نکته‌ی سوم: بر فرض این که ویروس، نجس باشد، امکان دارد بدن یا لباس امام معصوم نجس شود؛ ولی مانند هر مسلمان مقیّد، نجاست را تطهیر می‌کنند. مثلاً امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) در جنگ‌ها وقتی شمشیر بر کافران می‌زدند، حتماً از خون آنان بر بدن و لباس آن حضرت می‌پاشید؛ اما بعد از جنگ، بدن و لباسشان را تطهیر می‌کردند و نمی‌گذاشتند خون نجس بر بدن یا لباسشان باقی بماند.

نکته‌ی چهارم: مهم‌تر از تمام آنچه نوشتیم، این است که الان بحث بر سر بدن و لباس امام معصوم نیست،‌ بحث بر سر ضریح و پنجره‌ی فولاد و درهای صحن است. در این زمان، دسترسی به بدن و لباس و کفن امام معصوم نیست؛ پس بحث کردن بر سر این که آیا بدن یا لباس امام معصوم می‌تواند ناقل ویروس باشد، بحث بی‌محل و بی‌فایده‌ای است. باید بر سر این بحث کنیم که آیا ضریح و در و پنجره‌های حرم می‌تواند ویروسی شود و ناقل ویروس باشد یا نه؟ که با تکیه بر علوم آزمایشگاهی، به صورت یقینی اثبات می‌شود چنین چیزی امکان دارد و ضریح و در و پنجره‌های حرم نیز می‌تواند آلوده به ویروس گردد و ناقل آن باشد.

نتیجه‌ی نهایی: لیسیدن ضریح، نه تنها نشانه‌ی قوّت اعتقادات مذهبی نیست، بلکه نشانه‌ی نداشتن اعتقادات صحیح است.

موفق باشید
حاج فردوسی

عرض سلام دارم خدمت حاج فردوسی
ضمن آرزوی سلامتی و طول عمر همراه با توفیقات روزافزون برای شما و همه اصحاب منهاج فردوسیان
مسأله ای خاطر حقیر و جمعی از دوستان و لابد بخش زیادی از طبقه‌ی مومنین را مکدر و متأثر کرده‌ است که برای علاج آن و تسلای خاطر به حضورتان عرض میکنیم باشد که پاسخ روشنگرانه شما بار دیگر نقاط خاموش ذهن ما را به نور فهم آذین کند ان شاءالله .
ویروس اخیر موجب بیماری و کسالت حال برخی از مومنین چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی را پدید آورده است
آنچه در این مرقوم از شما میخواهم این است که بفرمایید از آنجایی که برخی نزدیکان و بخشی از افراد جامعه که زمان اجل آن‌ها مقارن شده است با حضور این ویروس و سرایت آن به جسمشان موجب شده است که در کفن و دفن و تشییع آن‌ها شرایطی را ایجاد کند که متفاوت از آنچه تا کنون در جامعه‌‌ی مومنین بوده اجرا شود.
از تیمم بدل از غسل گرفته تا تکفین و سپس بسته‌بندی خاص متوفی تا عدم اجازه تشییع جنازه و همچنین اقامه نماز در محلی خاص در بیمارستان توسط یک روحانی و بعضاً بدون مراعات این مسائل به دلیل فقر مراعات احکام دینی توسط برخی بیمارستان ها و خاک کردن در عمق دو سه متری زمین و به عبارتی در یک فضای غریبانه و غمبار و عدم برگزاری مراسم ختم و یادبود به دلیل منع قانونی جهت جلوگیری از نشر این ویروس.
و روی هم رفته این مسائل موجب نگرانی ما از این جهت شده که نکند برای ما نیز واجبات شرعی از بعد مرگ تا خاکسپاری به درستی رعایت نشود. و حواشی و رعایت آئین ها مد نظر ما نیست و مراد رعایت آنچه از احکام خاکسپاری هست برای خود و دیگران می باشد.
شخصی چون شهید سلیمانی با آن تشییع تاریخی که هر صلوات و فاتحه‌ای به روحش توسط تشییع کنندگان قطعا به روح ایشان نیز خواهد رسید و موجبات شادی ایشان بوده و چه اشخاصی از مومنین که این ایام با شرایط خاص و بدون حضور اکثر نزدیکان حتی به خاک سپرده می شوند و شاید روحشان محروم از خیلی مستحبات و خیرات و صلوات. و حکمت الهی بر ما پوشیده است.
به خداوند سبحان پناه می‌بریم و آرزو میکنم رفتن ما از دارفانی برای ما همراه با رحمت و مغفرت و آمرزش الهی باشد و برای بازماندگان همراه با روشنایی، امید و چراغ راه و در مسیر اعتلای اسلام ناب محمدی خون ما آبیاری کننده ی این مسیر پر بهجت باشد ان شاء الله و بحق منهاج فردوسیان.
جا دارد بفرمایید:
۱ ـ آیا این ویروس موجب مرگ و میر شده است و این مرگ ها زودتر از اجل و بخاطر یک بلا و ویروس مسری و مرگ خاص است؟
۲ ـ آیا این اجل‌ها طبیعی است و در زمانش تبدیلی نیست و ویروس یک بهانه است؟
۳ ـ درک مسائل گفته شده در مورد کفن و دفن و خاکسپاری این افراد را برای ما بفرمایید و حکمت الهی در اینگونه مرگ‌ها.
۴ ـ چکار کنیم از بابت انجام احکام خاکسپاری خودمان خیالمان راحت باشد؟
۵ ـ بیانات روشنگرانه خود را بفرمایید.
ببخشید از طولانی شدن و پراکندگی مطلب
متشکریم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: بر طبق صریح آیات قرآن، مرگ چیزی است که هیچ تقدیم و تأخیری در آن نیست. به عبارت دیگر، نمی‌توان طول عمر را کم و زیاد کرد. در مقابل صریح قرآن، در برخی روایات، انجام برخی کارها مانند صله‌ی رحم، موجب افزایش عمر شمرده شده و از سوی دیگر، ارتکاب برخی گناهان مانند قطع رحم، موجب کاهش عمر معرفی گردیده است.
حل تعارض ظاهری بین آیات و روایات در این موضوع، فایده‌ای ندارد؛ چون به هر حال، طول عمر، مشخص نیست، به عبارت ساده، چون معلوم نیست هر کسی چقدر عمر دارد، نمی‌توان کسی که زیاد صله‌ی رحم می‌کرد و زود مرد را نقض این روایات دانست. مثلاً اگر شخصی در سی و پنج سالگی رحلت کرد در حالی که بسیار اهل صله‌ی رحم بود، شاید عمرش پانزده سال بوده و بر اثر صله‌ی رحم، بیست سال بر آن افزوده شده است. در طرف دیگر نیز همین است. شاید کسی که نود و پنج سال عمر کرد در حالی که قاطع رحم بود، عمرش صد و پانزده سال بوده و بر اثر قطع رحم، بیست سال از عمرش کاسته شده است. پس با توجه به وجود یک X (ناشناخته / نامعلوم) در معادله، هیچگاه نخواهیم توانست نتیجه‌ی واضحی از این معادله بگیریم و طول عمر قطعی کسی را مشخص سازیم.
با این حساب، از منظر روایات، شیوع یک بیماری، نمی‌تواند دلیل کوتاه شدن عمر باشد

جواب 2: از منظر آیات، هیچ چیزی نمی‌تواند عمر را کوتاه و بلند سازد؛ ولی از منظر روایات، انجام دادن برخی گناهان، اجل را نزدیک می‌سازد. پس ابتلا به ویروس و بیماری خاصی که منجر به مرگ می‌شود، فقط بهانه‌ی مردن است و بس. این شخص اگر به این بیماری نمیرد، به هزار عامل دیگر می‌میرد و اگر هیچ عاملی نباشد، شب می‌خوابد و بر نمی‌خیزد یا دراز می‌کشد و به خواب ابدی می‌رود که اسمش را «سکته» گذاشته‌اند؛ در حالی که اسم واقعی‌اش «فرا رسیدن اجل» و «تمام شدن عمر» است. شخصی که به این بیماری جدید می‌میرد، از دو حالت خارج نیست:
حالت اول: از منظر آیات، عمرش به سر رسیده و این بیماری، بهانه‌ای برای مردنش شده است.
حالت دوم: از منظر روایات، ارتکاب برخی گناهان، موجب شده عمرش به سر رسد و این بیماری، بهانه‌ای برای مردنش شده است.
در هر دو حالت، ابتلا به بیماری خاص، فقط و فقط، بهانه‌ای برای مردن کسی است که باید بمیرد. البته اعتقاد به این واقعیت، نباید موجب جری شدن و انجام کارهای متهورانه شود؛ زیرا گر چه از منظر آیات، طول عمر را نمی‌شود دستکاری کرد و از منظر روایات، شیوع ویروس نمی‌تواند عمر را کوتاه کند؛ ولی قطعاً می‌تواند عرض عمر را کم کند.
طول عمر، همان است که با مقایسه‌ی صفحه‌ی اول و آخر شناسنامه می‌توان به دست آورد؛ همان طلوع دل‌انگیز و غروب غم‌انگیزی که روی سنگ قبر می‌نویسند.
عرض عمر، به معنی خوشی و ناخوشی است. می‌توان طول عمر را با «سلامتی»، خوش بود و با «مریضی» ناخوش بود. می‌توان طول عمر را با «روابط خوب»، خوش بود و با «قهر و دعوا»، ناخوش بود. می‌توان طول عمر را با «ثروتمندی»، خوش بود و با «فقر و نداری» ناخوش بود.
به عبارت ساده، می‌توانید بین سال تولد و مرگتان را با «شادی»، «سلامتی»، «روابط خوب» و «ثروت» خوش بگذرانید و می‌توانید همین سال‌ها را با «غصه»، «بیماری»، «قهر و دعوا» و «فقر» به ناخوش بگذرانید. در هر دو حال، شما محکوم به سپری کردن این سال‌ها و ماه‌ها و روزها و ساعات در دنیا هستید و گریزی از آن نیست؛ ولی کیفیت آن را می‌توانید تعیین کنید.
در مورد این بیماری خاص، اگر پرهیزهای لازم را انجام ندهید، مبتلا به ویروس شده و مدتی اسیر بیمارستان و دارو و دکتر خواهید بود؛ ولی محال است این ویروس، بدون فرا رسیدن اجل، بتواند طول عمرتان را کم کند. ابتلا به بیماری، فقط عرض عمر را کاهش می‌دهد و موجب می‌شود روزها و شب‌هایی که می‌توانستید با خوشی بگذرانید، با درد و رنج و سرم و آمپول طی نمایید.

جواب 3: بنا بر روایات، کیفیت مردن، نوع تشییع جنازه و در کل، میزان احترامی که جنازه دریافت می‌کند، قسمتی از پاداش و عقاب الهی است. به این معنی که برخی خوبان هستند که تشییع جنازه‌ی غریبانه‌ای دارند و این، به خاطر آن است که بخشی از گناهانشان بخشیده شود و پاک به عالم بعدی وارد شوند و در مقابل، برخی بدان هستند که تشییع جنازه‌ی باشکوهی دارند و این، به خاطر آن است که کارهای خوبی که انجام داده در همین دنیا جبران شود و در عالم بعدی، یکسره به جهنم برود.
همچنین تشییع جنازه‌ی باشکوه برخی خوبان، به معنی شروع شدن پاداش‌های عالی الهی به آن شخص است که از همین دنیا و با تشییع باشکوه، خودش را نشان داده است و در مقابل، تشییع غریبانه‌ی برخی بدان، به معنی شروع شدن عقاب‌های الهی برای آن شخص است که از همین دنیا با بی‌اعتنایی مؤمنین خودش را نشان داده است.
با این حساب، باشکوه و بی‌شکوه بودن تشییع جنازه، هیچ دلالتی بر خوب یا بد بودن صاحب جنازه ندارد و هر چهار سوی قضیه را می‌توان برایش فرض کرد. چهار سوی قضیه به این صورت است:
اول: آدم خوبی که باشکوه تشییع می‌شود، برای این است که اکرام و احترام الهی از همین دنیا برایش شروع شده است.
دوم: آدم خوبی که غریبانه تشییع می‌شود، برای این است که ته‌مانده‌ی گناهانی که داشته آمرزیده شود.
سوم: آدم بدی که باشکوه تشییع می‌شود، برای این است که کارهای خوبی که انجام داده، در همین دنیا تسویه شود و در عالم بعدی، هیچ خیراتی برایش نباشد.
چهارم: آدم بدی که غریبانه تشییع می‌شود، برای این است عذاب الهی از همین دنیا برایش شروع شده باشد.
پس فرا رسیدن اجل در شرایط خاص، حتماً حساب و کتاب و حکمت‌هایی دارد که البته برای ما پوشیده است و چون ثمره‌ی تربیتی ندارد، بهتر است از پرداختن به آن خودداری کنید. حتی در پاره‌ای موارد، اهمیت دادن به تشییع باشکوه و غریبانه، می‌تواند رهزن باشد و موجب انحراف در دیدگاه گردد و تمرکز را از رسیدن به درجات عالیه‌ی بهشت، به امور فانی دنیا معطوف سازد.

جواب 4: ما فقط مکلّف به اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالمان در حال «توانایی» و «حیات» هستیم؛ پس اگر «نتوانید»، مثل مریضی که روزه گرفتن برایش ضرر دارد، یا «زنده نباشید»، تکلیفی ندارید. اگر به درستی زندگی کنید، باید خیالتان راحت باشد که بعد از مرگ، بهترین جایگاه‌های بهشت برایتان است و هیچ فرقی نمی‌کند چطور تشییع شوید و کجا دفن گردید. اگر خودتان بارتان را به درستی بردارید و به منزل برسانید، دغدغه‌ی فاتحه و صلوات بازماندگان نخواهید داشت. تا زنده و توانا هستید، قدر بدانید و در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالتان بکوشید تا بعد از مردن، به هر کیفیتی که باشد، محتاج خیرات و مبرّات زندگان نباشید. چنان زندگی کنید که با مردن، حیات جاودانه بیابید و وقتی به تشییع کنندگانتان نگاه می‌کنید، تفاوت اساسی‌تان با آنان را درک کنید. اصلاً چنان در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالتان همت کنید که بعد از مردن، فرصت نگاه کردن به تشییع کنندگانتان را پیدا نکنید. چنان زندگی کنید که بعد از مردن، به خاطر ملاقات با استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) و ارواح انبیا و اوصیا و شهدا و نیز ملاقات با حورالعین و نعمت‌های هوش‌ربای بهشتی، از جنازه‌یتان غافل شوید و هیچ نفهمید چه کسی بدنتان را غسل داد و چه کسانی به تشییع آمدند و چند نفر بودند و کجا دفن شدید و روی سنگ قبرتان چه نوشته شده است.

جواب 5: از آنچه نوشته شد، به این نتیجه می‌رسیم که:
اولاً: از بیماری جدید نترسید؛ ولی بی‌احتیاطی هم نکنید.
ثانیاً: آنان که به این بیماری یا در ایام قرنطینه‌ی عمومی مردند، حسابی با خدای خود دارند که ما از آن بی‌خبریم؛ ولی در دستگاه عدل الهی گم نمی‌شود.
ثالثاً: بیماری نمی‌تواند «طول عمر» را بکاهد؛ ولی می‌تواند «عرض عمر» را کاهش دهد.
رابعاً: تمرکزتان را بر اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالتان بگذارید تا هر جا و هر طور که مردید، بهترین سرانجام را داشته باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام من قصد سفر زیارتی به قم را دارم چه احتیاط هایی و مراقبت هایی را انجام دهم بروم حرم و جمکران بالاخره این مکان ها دارالشفای شیعه هستند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: حرم، ضریح، جمکران، امامزاده، مسجد و سایر اماکن مذهبی، دارالشفا به معنی این که ویروس و میکروب در آن رشد نمی‌کند یا از بین می‌رود نیست. میله‌ی ضریح از نظر میزان آلودگی ویروسی و میکروبی، همانند میله‌ی اتوبوس واحد است. فرش مسجد از نظر غبار و کثیفی، همانند فرش سایر اماکن است. کاغذ قرآن از نظر مقاومت در مقابل رطوبت و موریانه، همانند کاغذ سایر کتاب‌هاست.
کارهایی مانند لیسیدن پنجره‌ی فولاد و حتی ضریح، نشان از عمق کج‌فهمی و بی‌اطلاعی از معارف ناب عترت طاهره (علیهم السلام) دارد، و جالب است که در ضمن بروز این انحراف، توصیه به تقویت ایمان و اعتقادات هم می‌کند!
چنین اشخاص کج‌اندیشی، محصول هیئت‌های پرشور و کم‌شعور هستند؛ هیئت‌هایی که در انحصار مداحان پراحساس و بی‌سواد است. وقتی امام معصوم را در قد و قامت، چشم و ابرو، زور بازو و جور کردن شراب برای شرابخوار خلاصه می‌کنند، حتماً پنجره‌ی فولاد هم ضد باکتری، ضد ویروس و ضد میکروب است!
یادم آمد از آن صوفی که سرش را بر ضریح مطهر امام رضا (علیه‌السلام) می‌کوبید تا جایی که پیشانی‌اش زخمی شد و ضریح را خونی کرد. وقتی خادمان می‌خواستند ضریح را تطهیر کنند، صوفی دیگری می‌گفت: لازم نیست، نور خورشید پاک کننده است. نور هشتمین خورشید آسمان ولایت و امامت، نجاست این خون را پاک می‌کند و نیاز به آب کشیدن نیست!!
بر اساس دکترین منهاج فردوسیان، نه تنها پنجره‌ی فولاد که حتی آهن ضریح و حتی لباس و کفن امام و حتی بدن امام هم می‌تواند آلوده به ویروس و ناقل ویروس باشد و این حقیقت، به هیچ وجه از جایگاه والای آن معلمان بشریت نمی‌کاهد. انتقال ویروس از آهن ضریح، هیچ ربطی به تعالیم عالیه‌ی آن معادن نور ندارد.
معنی درست دارالشفا بودن «مرقد» امام معصوم، این است که این مرقد شریف، ما را به «مکتب» فکری و تربیتی‌شان راهنمایی می‌کند و مکتبشان، مایه‌ی تصفیه‌ی اعتقادات و اعمال می‌گردد که بهترین نوع شفاست.

ثانیاً: حرز جامع، معجونی از بهترین توصیه‌های اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) برای در امان ماندن از خطرات و صدمات است. با همراه داشتن این حرز، خود را ایمن از بلاها بشمارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

در روایات آمده که امام صادق(ع) فرمودند: هنگامی که فتنه همه‌ شهرها را فراگیرد به شهر قم و اطراف آن پناه ببرید که بلا از آنجا دفع شده است. پس چرا اگر قم پناهگاه است در این وضعیت این شهر مرکز ویروس کرونا در کشور است؟ پس ماهیت و صحت این حدیث چه می شود؟ آیا دیگر نباید به این شهر نگاه اینچنینی داشت و پناهگاه شیعه دانست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: احادیث ملاحم که ناظر به آخر الزمان است، معمولاً سند قوی و دلالت روشن ندارند و به همین دلیل،‌ نمی‌توانند پایه‌ی استجماع دیدگاه معتبری گردند. به این روایات، به دیده‌ی احتمال بنگرید.

ثانیاً: شیوع یک ویروس، فتنه نیست. فتنه در لسان روایات، بیشتر به جنگ‌های داخلی مانند جنگ‌های اخیر سوریه اطلاق می‌شود. در فتنه، شهرها با یکدیگر درگیر می‌شوند و راه‌ها ناامن می‌گردد و حتی اهالی یک سوی شهر با اهالی سوی دیگر شهر به جنگ و مناقشه می‌پردازند.

ثالثاً: این گونه روایات، ناظر به آخر الزمان هستند و هنوز هیچ کسی نتوانسته است آخر الزمان را مشخص کند. پس شاید مثلاً سیصد سال دیگر، آخر الزمان باشد و در آن زمان، فتنه‌ی عظیمی بلاد اسلامی را در بر گیرد که قم، ایمن از آن فتنه باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
امروزه خطر وهابیت و بهائیت و مسیحیت بیشتر است یا تصوف؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر کدام از گروه‌های انحرافی فوق، ضرباتشان را بر قسمتی از پیکره‌ی امت اسلام وارد می‌آورند. وهابیت موجب تیره شدن روابط بین شیعه و سنی می‌گردد. بهائیت با حمله بر باورهای مسلمانان ایرانی‌ای که آشنایی درستی با اسلام و تشیّع ندارند و در عین حال از اوضاع اجتماعی و سیاسی گله‌مندند، در حال یارگیری است. مسیحیت می‌کوشد مسلمانان خسته از خشونت گروه‌های تکفیری و تروریستی را به سوی خود جذب نماید و تصوف، مشتاقان کمال و سعادت و علاقه‌مندان به تکامل و تهذیب نفس را هدف قرار می‌دهد.
البته از آنجا که جامعه‌ی هدف من، مشتاقان کمال و سعادت هستند، خطر انحرافات تصوف برای اینان را از خطر انحرافات سایر گروه‌های انحرافی بیشتر می‌دانم. از همین منظر، دشمنی که همیشه برای بازار گرم تربیت نفوس در نظر دارم، آموزه‌های تصوف و بویژه تصوف حوزوی است. تصوف حوزوی با قیافه‌ی موجّه و غلط‌انداز، بدون علائم و مشخصات صوفیانه مثل تبرزین و کشکول، دیدگاه‌ها و اعمال منحرفانه‌ی خود را در عروق هدایت‌جویان و کمال‌گرایان، تزریق می‌کند که تشخیص انحراف نرم اینان، جز بر خبره‌ی بصیر، دشوار است. یکی از وظایف خود در مقام رهبری معنوی جامعه‌ی تحت نفوذم را علنی کردن دیدگاه‌های انحرافی و اعمال ساختگی می‌دانم و از قادر متعال می‌خواهم در این مسیر، یاری‌ام نماید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
در منهاج فردوسیان موسیقی ممنوع است. با توجه به اینکه امروزه تلویزیون یک عضو ثابت و اصلی در دید و بازدیدها و دورهم نشینی ها به حساب می‌آید، چگونه می‌توان در جمع‌های خانوادگی از موسیقی برنامه‌های تلویزیونی دور ماند؟ ترک دید و بازدیدها هم تبعاتی مانند ناراحتی ارحام به همراه دارد که به راحتی امکان پذیر نیست.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
باید بتوانید با بیان خوش، برای ارحامتان توضیح دهید که:
1. شما منهاجی هستید یعنی می‌خواهید خیلی پاک بمانید تا به درجات عالیه‌ی بهشت برسید.
2. موسیقی در منهاج فردوسیان ممنوع است و موجب دور شدن شما از هدفتان می‌شود.
3. به خاطر این که خوشحال کردن ارحام از توصیه‌های منهاج فردوسیان است، به دیدن آن رحم آمده‌اید.
4. تقاضای شما برای خاموش کردن موسیقی، به معنی بی‌احترامی به صاحبخانه نیست.
5. قانون‌های منهاج فردوسیان از اهم به مهم چیده شده و گوش ندادن به موسیقی، مقدم بر دید و بازدید است. پس اگر در خاموش کردن موسیقی همکاری نکنند، موجب خواهد شد دید و بازدیدتان را کم یا قطع نمایید.
اگر بیان شما خوش باشد و ارحامتان مذهبی یا حداقل فهمیده باشند، نتیجه‌ی خوبی دریافت خواهید کرد. اگر بیانتان خوش نبود، تمرین کنید تا خوش و شیرین شود. اگر ارحامتان مذهبی یا حداقل فهمیده نبودند، بهتر است از رفت و آمد با جرثومه‌های لجاجت و کج‌فهمی چشم‌پوشی کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با توجه به اینکه روزی غیر از پول است، چطور می گویید که برای پول دار شدن به دستورات روزی عمل کنید؟ شاید عمل به دستورات روزی آن روزی هایی که غیر از پول هست را زیاد کند و پول همچنان کم بماند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
پول به خودی خود مطلوب نیست؛ یعنی انسان‌ها پول می‌خواهند برای روزی. وقتی روزی‌شان تأمین باشد، چه نیازی به پول دارند؟ مثلاً:
مستأجر پول می‌خواهد برای اجاره خانه، وقتی صاحبخانه باشد یا در خانه‌ی رایگان بنشیند،‌ چه نیازی به پول اجاره دارد؟
یا کچل پول می‌خواهد برای کاشت مو، وقتی مو داشته باشد، چه نیازی به پول کاشت مو دارد؟
یا مریض، پول می‌خواهد برای ویزیت و دارو، وقتی سالم باشد، چه نیازی به پول ویزیت و دارو دارد؟
حتی تشنه و گرسنه، پول می‌خواهد برای خرید آب و غذا، وقتی آب و غذای رایگان داشته باشد، چه نیازی به پول آب و غذا دارد؟
پس وقتی نیازهای انسان، بدون پول برطرف شود، هیچ نیازی به پول نخواهد داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
نظر شما در مورد همجنس گرایی یا به تعبیری همجنس بازی و همچنین افرادی که ترنس (دو جنسیتی) هستند، چیست؟
برخی میگویند این گونه افراد اصلا کارهایشان ریشه اختلالات هورمونی ندارد و بیشتر توهم است و تحت تاثیر تبلیغات افراد دیگری یا هر عامل درونی یا بیرونی دیگر صورت میگیرد. درست است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
با توجه به این که همجنس‌بازی (لواط و مساحقه) از احکام تکلیفی است، حتماً قابل ترک است. به عبارت ساده، از آنجا که شرع انور اسلام، همجنس‌بازی را نهی کرده و بر آن، وعید عذاب شدید داده است، نتیجه می‌گیریم که حتماً قابل ترک کردن است و ترک کردن آن، در توان انسان است. زیرا خداوند مهربان، تکلیف مالا یطاق ندارد. یعنی بیش از توانایی انسان بر او بار نکرده است. پس کسانی که دچار این گناه بسیار بزرگ هستند، چه منشأ جسمی (اختلالات هورمونی) داشته باشد و چه منشأ روحی (تبلیغات محیطی و القائات رسانه‌ای)، در هر حال، باید با استمداد از خدای بزرگ، این گناه هلاک‌کننده را ترک کنند.
دوجنسه‌ها، احکام خاصی دارند که نسخه‌ی دوم «رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان» آمده است. دوجنسه اگر به طوری باشد که یک جنسش آشکارا بر جنس دیگر، برتری داشته باشد، باید به احکام جنس برتر عمل کند. یعنی اگر مختصات زنانه‌اش بیشتر از مردانه باشد، باید خود را زن حساب کند و اگر مختصات مردانه‌اش بیشتر از زنانه باشد، باید خود را مرد حساب نماید. ولی اگر خنثای مشکله بود، یعنی میزان زنانگی و مردانگی‌اش به یک اندازه بود، نباید ازدواج کند و در صورتی که هیأت مردانه را بر می‌گزیند، نباید با آرایش زنانه در جامعه‌ی اسلامی حضور یابد. مع الاسف، دوجنسه‌هایی را می‌بینیم که لباس مردانه می‌پوشند ولی مانند زنان آرایش می‌کنند. هنجارشکنی اینان، کمتر از زنان بدحجاب نیست. شایسته است در صورت مشاهده، این گونه افراد را از رفتار درست و منش اسلامی آگاه سازید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
ضمن تشکر از پاسخ های خوب و راهگشای حاج فردوسی (حفظه الله) لطفاً چند مورد از مصادیق تلاش برای حضور قلب در نماز را بیان بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر کاری که به قصد ایجاد آرامش فکری و کسب آمادگی برای توجه به سور و اذکار نماز باشد، مصداق تلاش برای کسب حضور قلب است. از آن جمله است:
ـ انتقال محل نماز خواندن از فضای شلوغ به فضای خلوت؛
ـ انتقال محل نماز خواندن از آفتاب سوزان به سایه؛
ـ انتقال محل نماز خواندن از سرمای شدید به جای گرم؛
ـ خاموش کردن رادیو و تلویزیون در زمان خواندن نماز؛
ـ بستنِ دری که رو به آن نماز می‌خوانید؛
ـ کشیدن پرده‌ی پنجره‌ای که رو به آن نماز می‌خوانید؛
ـ گذاشتن شیئی مانند پنبه و پلاستیک در گوش، زمانی که صدای محیط موجب حواس‌پرتی است؛
ـ سپردن مسئولیت‌ها به دیگران، مثل این که به اعضای خانواده بسپارید مراقب غذا باشند که نسوزد یا شیر، سر نرود؛
ـ سپردن مراقبت از بچه‌ها به دیگران، مثل این که بچه‌ی خردسال را به مادرش بسپارید تا در زمان نماز خواندن‌تان، مراقبش باشد؛
ـ قرار دادن تلفن همراه در حالت سکوت؛
ـ تخلیه‌ی مثانه قبل از نماز؛
ـ پوشیدن لباس‌های راحت که تنگی‌اش، موجب آزار نباشد؛
ـ قرار دادن دمای اتاق در حالت مناسب که خیلی گرمِ آزاردهنده یا سردِ آزاردهنده نباشد؛
ـ تلاوت چند آیه از قرآن قبل از شروع نماز، اگر به حضور قلب کمک کند؛
ـ چند دقیقه تفکر در جایگاه نماز، قبل از شروع نماز، اگر به حضور قلب کمک کند؛
ـ چند دقیقه مطالعه در باره‌ی نماز یا عظمت خداوند و مانند اینها، قبل از شروع نماز، اگر به حضور قلب کمک کند.
مراعات این چند مورد و تمام مواردی که به استجماع حواستان در نماز کمک کند، می‌تواند از مصادیق تلاش برای کسب حضور قلب در نماز باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
لطفاً بفرمایید باتوجه به آیه مبارکه: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ»
۱. منظور از استعانت جستن با صبر و صلاه چیست؟ ( چه صبری و چه صلاتی و چگونه استعانتی؟)
۲. محدوده این استعانت جستن در واجبات است یا مستحبات هم شامل می شود؟
۳. مراد از خاشعین چه کسانی هستند؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: در روایات، صبر در این آیه به روزه تفسیر شده است. چون انسان همواره در معرض سختی‌ها و ناملایمات است، باید همیشه خودش را در پناه نماز و روزه نگاه دارد تا مشکلات و ناگواری‌ها او را از پا در نیاورد.

جواب 2: محدوده‌ی استعانت از نماز و روزه، هم در نماز و روزه‌ی واجب و هم در نماز و روزه‌ی مستحب است.

جواب 3: منظور از خاشعین، کسانی هستند که قلبشان با ایمان به غیب، نرم شده است و ورای ظواهر جهان، حقایق دیگری را قبول دارند. اینان نه تنها نماز و روزه برایشان دشوار و بزرگ نیست؛ بلکه بسیار شیرین و گواراست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام و عرض ادب و احترام
در زیارت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است که: «یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَهً»
چه امتحانی خداوند از حضرت زهرا (س) گرفته اند آن هم قبل از خلقت حضرت زهرا (س). چنین امری چگونه ممکن است؟ آیا قبل از خلقت انسان، امکان امتحان وجود دارد؟
لطفا این مسئله را روشن بفرمایید.
با تشکر از زمانی که صرف پاسخگویی به این مسئله می نمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اطلاعات بسیار زیادی در جهان هست که دانستن آنها، نقشی در رساندن ما به کمال و سعادت ندارد. بر اساس نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، باید به دنبال اطلاعاتی باشیم که نقشی در رساندن ما به کمال و سعادت داشته باشد. از آنجا که جواب سؤال شما، نقشی در رساندن مشتاقان کمال و سعادت به درجات عالیه‌ی بهشت ندارد؛ هر گونه توجه و صرف عمر در یافتن پاسخی برای آن، اتلاف عمر است و باید در قیامت، پاسخگو باشیم. شاید اکنون از این جوابم آزرده خاطر شده و در دل، گله‌مند گردید، ولی وقتی به میزان اشتیاق لازم جهت طی کردن مدارج کمال و سعادت برسید، قدردان چراغی خواهید بود که به دستتان دادم تا عمر شریف را صرف در اطلاعات بی‌فایده نکنید و به چاله‌ای که خیلی از حوزویان و محققان علوم اسلامی افتاده‌اند، نیفتید.
در پایان، توصیه می‌کنم به جای تفکر در امور بی‌فایده، در تحکیم پایه‌های اعتقادی خود بر اساس «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان» و پایه‌های عملی خود بر اساس «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» بکوشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱. در طبقه ۵ داریم که تلاش برای تحصیل حضور قلب ضروریست.
آیا این به آن معناست که حضور قلب ضروریست؟ بنده تصور می کردم آنچه ضروریست تلاش من در این راه است که بی تفاوت به حضور قلب نباشم و تا حد امکان سعی بر حضور قلب داشته باشم. حالا اینکه با وجود تلاش و جدیت، چقدر به آن دست می یبابم دیگر مهم نیست.
۲. اگر حضور قلب ضروری باشد و نه تلاش برای تحصیل حضور قلب، با توجه به هم طبقه بودن حضور قلب و نماز جماعت چگونه رأی به برتری حضور قلب داده اید؟
۳. در خصوص پاسخ ۳، مگر شارع مقدس تشخیص نداده اند که بستن چشم به حضور قلب (لااقل برای این سوال کننده محترم) کمک میکند؟ پس چرا ایشان را از بستن چشم نهی کرده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: داشتنِ حضور قلب، ثمره‌ی «تلاش» برای داشتنِ حضور قلب است. ما نمی‌توانیم به حضور قلب برسیم مگر با تلاش فراوان. پس آنچه به آن امر شده‌ایم، «تلاش» برای به دست آوردن حضور قلب است که البته اگر تلاش، صادقانه و جدّی باشد، بالاخره به بار می‌نشیند و ثمرات شیرینی به دست می‌دهد. پس کسی که «تلاش» برای تحصیل حضور قلب نمی‌کند، مقصر است و مؤاخذه خواهد شد و کسی که «تلاش» می‌کند ولی حضور قلب نمی‌یابد، باید بر «تلاش» خود بیفزاید و نیز در نزد خبره‌ی فن، تلاش بی‌ثمرش را آسیب‌شناسی و اصلاح کند.

جواب 2: «تلاش» برای تحصیل حضور قلب، ضروری است.

جواب 3: انسان‌ها در سطوح مختلفی قرار دارند و احکام دین به تعداد تمام افراد نیست؛ بلکه کلیاتی که مشترک است همراه با نظام اهم و مهم ارائه شده است. به همین جهت در احکام، هر جا بین دو دستور شرعی، تعارضی حادث شد، باید اهم را بر مهم ترجیح داد. و نمی‌توان این اعتراض را وارد دانست که چرا خداوند چنین امری کرده است، مگر نمی‌دانست که فلان شخص، دچار این مشکل خواهد شد. مثلاً از یک سوی خدای تعالی روزه را واجب کرده و از سوی دیگر، فلان شخص روزه برایش ضرر دارد. در اینجا نباید گفت: مگر شارع نمی‌دانسته که روزه برای فلانی ضرر دارد چرا روزه را برای مسلمان‌ها واجب کرده است؟! جوابش این است که روزه در جای خودش واجب است و اگر کسی آن شرایط را ندارد، برایش واجب نیست و حتی حرام است. شارع از سویی می‌فرماید: تلاش کن در نماز، حضور قلب داشته باشی و از سوی دیگر می‌فرماید: در شرایط عادی، چشمانت را در نماز مبند؛ ولی وقتی بین این دو حکم، تعارضی حادث شود، چاره‌اش این است که از حکم مهم به نفع اهم، چشم‌پوشی گردد؛ نه این که بر احکام شارع اعتراض شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱. بنده در نماز فرادا احساس تمرکز و حضور قلب بیشتری دارم منتهی در نماز جماعت بعضاً احساس عدم تمرکز و فکر و خیال به سراغم می آید. توصیه شما چیست آیا نماز فرادای با حضور قلب را بر نماز جماعت بی حضور قلب ترجیح دهم؟
۲. امکان دارد آن حضور قلب تصور خامی باشد از جانب نفس و شیطان برای محروم کردنم از نماز جماعت؟
۳. بستن چشم در بخشی از نماز برای بالابردن تمرکز و‌ جمع کردن حواس که در نهایت منجر به حضور قلب شود اشکال دارد؟ به خصوص در نماز جماعت و مکان های شلوغ.
با تشکر از زحمات و پاسخگویی‌های شما

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب ۱: برای رسیدن به جواب کامل، به چند نکته توجه کنید:
نکته‌ی اول: اگر نماز جماعت، با شرایطش باشد، ارجح بر نماز فراداست و ثواب بیشتری دارد.
نکته‌ی دوم: اکثر قریب به اتفاق نماز جماعت‌های شیعیان، بر اثر سرعت زیاد، شرایط ایجاد طمأنینه و حضور قلب ندارد.
نکته‌ی سوم: اگر حضور قلبتان در نماز فرادا، بیشتر از حضور قلبتان در نماز جماعتی است که شرایط ایجاد سکینه و حضور قلب را دارد، به احتمال زیاد از ناحیه‌ی شیطان است.
نکته‌ی چهارم: به تجربه ثابت شده در اکثر مواقع، عدم حضور قلب در نمازهای جماعت، به دلیل این است که با سرعت زیاد خوانده می‌شود. اگر نماز جماعت شما اینگونه است، اشکال از شما نیست که در نماز جماعت، حضور قلبتان کمتر از نماز فراداست، بلکه اشکال از نماز جماعت است که شرایط لازم را ندارد.
نکته‌ی پنجم: حضور قلب، رکن معنوی نماز است. هر گاه مردد شدید نماز را فرادا و با حضور قلب بخوانید یا به جماعتی که شرایط ایجاد سکینه و طمأنینه را ندارد و بی‌حضور قلب هستید اقتدا کنید، نماز فرادا با حضور قلب را ترجیح دهید.

جواب ۲: جواب این سؤال در ضمن جواب سؤال قبلی گذشت.

جواب ۳: با توجه به این که قانون حضور قلب در طبقات پیش‌تر از قانونِ نبستن چشم‌ها آمده است؛ اگر بستن چشم‌ها در نماز، به حضور قلب بیشتر کمک کند، کراهت نخواهد داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱. آیا ممکن است یک صوفی در لباس طلبه حوزه برای تبلیغ و گسترش عقایدشان ظاهر شود؟
۲. از کجا بدانیم صوفی ست؟
۳. اگر شک داشته باشیم که امام جماعت صوفی ست یا خیر، تکلیف چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: در قدیم که تحصیلات، منحصر به مدارس علمیه بود، تعدادی از صوفیان سلسله‌دار، رسماً در لباس اهل علم بودند. مثلاً صفی‌علیشاه، ملاسلطان گنابادی و فرزندش ملاعلی نورعلیشاه ثانی و فرزندش صالحعلیشاه و فرزندش رضاعلیشاه، همگی از غاصبان لباس روحانیت بودند؛ ولی از حدود چهل سال پیش به این طرف، صوفیان رسمی، کمتر لباس روحانیت برگزیدند تا جایی که شاید در این زمان، نتوان صوفیِ رسمی و سلسله‌داری را در لباس روحانیت یافت؛ لذا نباید از صوفیان رسمی ترسید. ترس و خطر و ضرر از ناحیه‌ی کسانی است که در لباس روحانیت هستند، ولی اعتقادات صوفیه را پذیرفته و در انحرافات صوفیه را لابلای آیات و روایات، به مغز و قلب جویندگان کمال و سعادت تزریق می‌کنند. از اینان با عبارات: «صوفی‌زده» و «صوفی‌گرا» یاد می‌کنیم که شرح آن در مطالب قبلی داده شده است.
این افراد، در ظاهر، شباهت کامل به علمای راسخین دارند و حتی در بعضی حرکات و سکنات، طنازی‌ها و دلربایی‌های خاصی نشان می‌دهند که هر ناآگاه و بی‌اطلاعی را سویشان جذب می‌نماید.

جواب 2: بارزترین مشخصه‌ی صوفیان از قدیم،‌ داشتن سبیل‌های بلند بوده است. البته صوفیان هر سلسله با سلسه‌ی دیگر، تفاوت‌هایی از نظر ظاهر دارند؛ مثلاً در خاکساریه و قادریه، علاوه بر موی سبیل، موی سر را نیز بلند می‌گذارند. در برخی طریقت‌ها، صوفیان «کلاه چهار ترک» و «کشکول» و «تبرزین» به همراه دارند و شغلشان نقّالی و مدح‌خوانی در معابر است.
«صوفی‌زده» و «صوفی‌گرا» را فقط با گفتگوی طولانی می‌توان شناخت. اینان از لحاظ ظاهر، همرنگ جماعت علمای اسلام هستند و به هیچ وجه نمی‌توان آنان را از روی آرایش و لباسشان تشخیص داد. شرح اعتقادات و اعمال برخی از این «صوفی‌زده»ها و «صوفی‌گرا»ها به همراه انحرافاتی که تبلیغ می‌کنند را در همین فضا منتشر کرده‌ایم.

جواب 3: صوفیان رسمی، فقط برای صوفیان رسمی امام جماعت می‌شوند و نمازشان را با آداب خاصی می‌خوانند. اینان در مسجد حضور نمی‌یابند؛ بلکه نماز را در خانقاهشان می‌خوانند. پس هر گاه نماز را در خانقاه بخوانید، به احتمال قریب به یقین، امام جماعتش صوفی است؛ ولی هر گاه نماز را در مسجد بخوانید، به احتمال قریب به یقین، امام جماعتش صوفی نیست.
اما تمام احساس خطر از ناحیه‌ی صوفیان غیررسمی است. کسانی که ظاهرشان مانند علمای دین و باطنشان هم عقیده با صوفیان گمراه است. برای شناخت اینان، حدود هشتاد فرق «صوفی» و «منهاجی» را در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» آورده‌ایم. هر کس به هر مقدار به آن انحرافات اعتقادی و عملی، گرفتار باشد، بیشتر صوفی و منحرف است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
اینا (اعم از زن و مرد) که میرن عروسی و مهمونی مختلط با ساز و رقص و آهنگ و مشروبات و .. به بهشت نمیرن؟؟؟؟؟!!!!
بعضیا رو من میشناسم اهل نماز و روزه و خیراتم هستن ولی این جور مجالسم میرن، یعنی با شرکت در این مجالس پایمال میشه نماز و روزه شون و هر کار خیری که انجام بدن؟؟!!! میرن جهنم؟! حساب و کتابش به چه صورته؟
خیلی توی جامعه قبح این مسائل از بین رفته. همه با هم محرمند انگار. یعنی این همه آدم میرن جهنم و رستگار نمیشن؟ چه جوریه؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
انجام گناهانی مثل گوش دادن به موسیقی و نوشیدن شراب و نگاه به نامحرم و مو یا بدن خود را به نامحرم نشان دادن برای بانوان،‌ همگی عذاب‌های دنیوی و اخروی دارد. این افراد، هم در دنیا گرفتار مشکلات جسمی و روحی می‌شوند و هم در آخرت، گرفتار عذاب الهی و آتش جهنم می‌گردند.
کسانی که اهل نماز و روزه و خیرات باشند ولی از گناهان پرهیز نکنند، نشان از این دارد که عباداتشان بی‌روح است و دلخوش به کالبدی بی‌جان از عبادات شده‌اند.
خدای بزرگ در قرآن کریم به پیامبر با عظمتش (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرماید: «وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ» [سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 45] یعنی نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد.
از این آیه معلوم می‌شود نمازی که از گناه باز ندارد، نماز نیست بلکه صورتِ بی‌معنا و ظرف خالی است. چنین نمازی مثل کارتن خالی بزرگی است که کادو کرده باشند. شاید ظاهر آراسته و کادو کرده‌ی آن کارتن بزرگ، هر بیننده را به وجد درآورد، ولی وقتی باز شود، صاحبش را ناامید خواهد کرد. نمازی که موجب دوری از فحشا و منکر نشود، وقتی در روز قیامت باز شود، چیزی درونش نیست و موجب سنگین شدن ترازوی اعمال نخواهد شد.
خیرات هم همینطور است. اگر کسی اهل گناه باشد و خیرات انجام دهد، مورد قبول خداوند قرار نمی‌گیرد و در آخرت، پاداشی نخواهد داشت. خدای بزرگ در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 27] یعنی خدا فقط از پرهیزکاران قبول می‌کند. شیطان می‌داند که خیرات چنین افرادی قبول نیست، لذا نه تنها آنان را وسوسه نمی‌کند که خیراتشان را ترک کنند، بلکه برای این که بیشتر مغرور شوند و خیالشان راحت شود، تشویقشان می‌کند در کارهای عام المنفعه و خیر شرکت کنند. این طور افراد، از توجه به سگ و گربه گرفته تا جمع‌آوری کمک برای سیل‌زدگان و زلزله‌زدگان و احداث مدرسه و درمانگاه، در خیلی کارها شرکت می‌کنند و هزینه می‌نمایند؛ ولی چون تقوا ندارند، فایده‌ی اخروی ندارند، هر چند در دنیا، از احترام خاصی برخوردارند و مرتب از آنان تبجیل شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
حداقل یک مثال بزنید که باورهای بازدارنده چیست؟ درسته متفاوت هست برای هرکس ولی حداقل شما یک مورد بیان کنید تا بفهمیم اصلا باور بازدارنده چیه؟ وقتی من به شخصه واقعا دلم میخواد پولدار بشم و این شوق از دلم اصلا بیرون نمیره، باور بازدارنده من چیه؟ خواهش میکنم مثال بزنید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از رفقا برایم خاطره‌ای تعریف کرد که می‌تواند دستمایه‌ی خوبی برای تبیین این بحث باشد. می‌گفت: در سفر جاده‌‌ای، تنها با ماشین شخصی‌ام مسافرت می‌کردم. جایی توقف کردم برای کاری مثل استراحت. وقتی حرکت کردم، احساس کردم ماشینم مثل قبل نیست و ناتوان است؛ انگار نَفَس ندارد. یعنی به اندازه‌ای که «گاز» می‌دهم، «حرکت» نمی‌کند. هر چه دنده عوض می‌کردم و بیشتر گاز می‌دادم، موتور بیشتر داغ می‌کرد و صدای موتور بیشتر می‌شد، ولی سرعت مناسب با آن تولید نمی‌شد. حدود صد کیلومتر با همین وضع آمدم. سپس برای کاری مثل گرفتن آبجوش، توقف کردم. خواستم «ترمز دستی» را بکشم که دیدم بالاست و از توقف قبلی تا کنون، «ترمز دستی» را نخوابانده بودم! وقتی «ترمز دستی» را خواباندم و دوباره حرکت کردم، ماشین گفت: «آخیش، راحت شدم» و میزان حرکت با میزان سرعت، برابر شد؛ یعنی به هر مقدار «گاز» می‌دادم، به همان مقدار، ماشین «حرکت» می‌کرد.
خاطره‌ی فوق، مثال خوبی برای «باورهای بازدارنده» است. «شوق زیاد» مثل «گاز دادن» است. هر چه «شوق» شما بیشتر باشد، جسم و روحتان بیشتر درگیر شده و انرژی بیشتری صرف می‌کند و البته خستگی بیشتری هم در پی دارد؛ ولی صرف «انرژی زیاد»، به معنی «حرکت زیاد» نیست. «باورهای بازدارنده» مثل «ترمز دستیِ نخوابانده» هستند. این که سراسر دلتان از شوق چیزی مثل ثروت، همسر، مهاجرت و حتی معنویت، لبریز باشد، برای شتاب در حرکت به سوی آن چیز، کافی نیست. باید در سوی دیگر قضیه، «باور بازدارنده» هم نداشته باشید.
این قانون، یک قانون فیزیکی است و مؤمن و کافر نمی‌شناسد. چه این قانون را قبول داشته باشید و چه نداشته باشید، کارش را انجام می‌دهد. فیزیکدانان می‌گویند: اگر به شیئی در خلأ، که هیچ مقاومتی در برابرش نیست، ضربه‌ای وارد شود، تا بی‌نهایت حرکت خواهد کرد. بنا بر این، اگر «باور بازدارنده» نداشته باشید، به محض این که (دقت کنید: به محض این که) شوقی در دلتان پیدا شد، باید به خواسته‌یتان برسید. اگر نمی‌رسید، «شوق» را زیاد نکنید، بلکه بگردید و «مانع» را پیدا کنید و از بین ببرید.
اول باید فرق «شوق» و «باور بازدارنده» یا در مثال ماشین، فرق «گاز» و «ترمز دستیِ نخوابانده» را به خوبی متوجه شوید. وقتی این فرق را به خوبی متوجه شدید، خواهید توانست بر اساس دستورالعملی که در مطلب «باورهای ضد ثروت» نوشتم، «باورهای بازدارنده» در مورد هر هدفی را پیدا کرده و از بین ببرید.
به عنوان مثال، وقتی شوق زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) به دلتان افتاد، اگر باور بازدازنده نداشته باشید، باید بلافاصله (دقت کنید: بلافاصله) حرکت کنید و در کوتاه‌ترین زمان ممکن، به هدفتان برسید.
اگر سه ماه صبر می‌کنید تا کاروان مناسبی پیدا کنید، به خاطر این است که باور دارید بدون کاروان نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر یک ماه صبر می‌کنید تا هزینه‌ی سفر را تهیه کنید، به خاطر این است که باور دارید بدون پول نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر دو هفته صبر می‌کنید تا گذرنامه‌یتان بیاید، به خاطر این است که باور دارید بدون گذرنامه نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر چهار روز صبر می‌کنید تا روادید عراق برایتان صادر شود، به خاطر این است که باور دارید بدون ویزا، نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر یک روز صبر می‌کنید تا در مورد جوانب سفر، مطالعه و تحقیق کنید، به خاطر این است که باور دارید بدون برنامه‌ریزی، نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر یک ساعت صبر می‌کنید تا کسی را پیدا کنید که مثلاً مغازه‌یتان را به او بسپارید، به خاطر این است که باور دارید نمی‌توان مغازه را بدون تعیین جانشین رها کرده و به زیارت رفت.
اگر یک دقیقه صبر می‌کنید تا لباس‌هایتان را عوض کنید و ساکتان را ببندید، به خاطر این است که باور دارید با لباس‌هایی که الان به تن دارید و بدون ساک، نمی‌توان به زیارت رفت.
پولدار شدن نیز همین‌طور است. به محض این که شوق پولدار شدن در دلتان ایجاد شد، باید پولدار شوید. اگر این اتفاق نیفتاد، به دلیل این است که باور بازدارنده دارید.
اگر سی سال صبر می‌کنید تا پخته و با تجربه شده و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون پختگی و تجربه‌ی زیاد، در جوانی و خامی نمی‌توان پولدار شد.
اگر بیست سال صبر می‌کنید تا سرمایه‌ی زیادی کسب کنید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون سرمایه‌ی زیاد، نمی‌توان پولدار شد.
اگر ده سال صبر می‌کنید تا فلان قانون تغییر کند و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید تا این قانون هست، نمی‌توان پولدار شد.
اگر چهار سال صبر می‌کنید تا لیسانس بگیرید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون لیسانس، نمی‌توان پولدار شد.
اگر سه سال صبر می‌کنید تا دولت یا مجلس عوض شود، به خاطر این است که باور دارید با این دولت یا مجلس، نمی‌توان پولدار شد.
اگر دو سال صبر می‌کنید تا از روستا به شهر بروید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید در روستا نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک سال صبر می‌کنید تا رفیق یا برادرتان از سربازی برگردد و به شما کمک کند که پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید تنهایی نمی‌توان پولدار شد.
اگر شش ماه صبر می‌کنید تا تابستان فرا برسد و بازار کار داشته باشید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید در زمستان نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک ماه صبر می‌کنید تا وامتان جور شود و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون وام نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک هفته صبر می‌کنید تا نتیجه‌ی آزمون و جواب استخدامتان بیاید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون قبولی در آزمون و استخدام نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک روز صبر می‌کنید تا به چند پولدار زنگ بزنید و از آنان مشاوره بگیرید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون مشاوره با خبره‌ی کار نمی‌توان پولدار شد.
و بالاخره اگر یک ساعت صبر می‌کنید تا پولدار شوید،‌ به خاطر این است که باور دارید زودتر از یک ساعت نمی‌توان پولدار شد.
و صدها باور بازدارنده‌ی دیگر. این فهرست از باورهای بازدارنده، هیچگاه بسته نمی‌شود و به پایان نمی‌رسد. در هر زمان و شرایطی، باورهای بازدارنده‌ی جدیدی تولید می‌شود که قبلاً نبوده است.
امیدوارم همچنان که فرق «گاز» و «ترمز» در وسیله‌ی نقلیه را خوب می‌دانید، فرق «شوق» و «باورهای بازدارنده» را نیز به خوبی درک کرده باشید. آنچه در این مطلب و مطلب قبلی با عنوان «باورهای ضد ثروت» نوشتم، فقط روش «شناسایی باورهای بازدارنده» است؛ اما روش «از بین بردن باورهای بازدارنده»، مجال دیگری می‌طلبد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
1. باورهای ضد ثروت شامل چه باورهایی هستند؟
2. نسخه ثروت اگه بدرستی بهش عمل بشه، تاثیرش نهایت چقدر طول می‌کشه وارد زندگی بشه؟ مثلاً یک ماه … یک سال … شش ماه ؟؟؟ چند وقت؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: باورهای بازدارنده برای هر کسی، با دیگری فرق دارد و نمی‌توان برای همگان یک نسخه پیچید. می‌توانید با استفاده از «عملیات کشف باورهای بازدارنده»، موانع و ترس‌های ذهنی خودتان را کشف کنید. «عملیات کشف باورهای بازدارنده» این طور است که قلم و کاغذ بردارید و در خلوت و با حواس جمع، خودتان را تصور کنید در جایی ایستاده‌اید و چیزی که می‌خواهید (در بحث ما، ثروت) در مقابل شما با فاصله‌ی چند متر ایستاده است. سپس تصور کنید وقتی به سوی ثروت حرکت می‌کنید، دستی از پشت سر، لباس شما را گرفته و می‌گوید: «به سوی ثروت نرو، چون اگر به ثروت برسی و پولدار شوی …» سپس جای خالی را با هر چیزی که به ذهنتان می‌رسد، پر کنید.
این کار را چند بار در طول یک هفته انجام دهید تا در حالت شادی، غم، امید، یأس و حالات دیگر، تمام ترس‌ها و موانع ذهنی‌تان را کشف کنید. سپس می‌توانید برای رها شدن از هر کدام از باورهای بازدارنده، راهکاری منطقی تعریف کنید.
می‌توانید از این روش برای یافتن باورهای بازدارنده‌یتان در هر زمینه‌ای استفاده کنید. کسانی که علی رغم تلاش زیاد، ازدواجشان جور نمی‌شود؛ کسانی که علی رغم دعا و دوای زیاد، بچه‌دار نمی‌شوند؛ کسانی که در شغلشان خیلی زحمت می‌کشند ولی نتیجه‌ی متناسب را دریافت نمی‌کنند و … همگی می‌توانند از همین روش، باورهای بازدارنده‌ی خود در آن زمینه را شناسایی و برطرف نمایند.

جواب 2: درست عمل کردن به «نسخه‌ی ثروت» فقط یک درصد از مسیر است و نود و نه درصد دیگر مسیر، این است که باورهای بازدارنده نسبت به ثروت نداشته باشید. اگر باورهای بازدارنده نداشته باشید، در کمتر از یک ساعت، جواب می‌دهد و ثروت شما را تا بیست برابر و شاید بیشتر، رشد می‌دهد. تجربه‌هایی که به من گزارش شده، تا بیست برابر را نشان می‌دهد، البته بیشتر هم جا دارد. از سوی دیگر، افرادی هستند که با عمل به «نسخه‌ی ثروت» تغییری در رشد مالی‌شان نمی‌بینند. شاید هر دو گروه، به درستی به این نسخه عمل کرده باشند، ولی میزان باورهای بازدارنده نسبت به ثروت، تأثیر اساسی و اصلی را می‌گذارد و نتیجه را اینقدر متفاوت می‌سازد.
برای این که زراعت پرباری داشته باشید، باید «مقتضی، موجود» و «مانع، مفقود» باشد. به عبارت ساده، لازم است «زمین خوب»، «بذر سالم»، «آب فراوان» و «نور لازم» داشته باشید؛ ولی اینها کافی نیست. باید موانع هم پیش نیاید یا اگر هست، برداشته شود. روی دیگر زراعت پربار، این است که «سیلاب ویرانگر»، «صاعقه‌ی سوزاننده»، «علف‌خوار گرسنه»، «آفات نباتی» و مانند اینها پیش نیاید. هر قدر بذر، آب، کود، نور و زمین‌تان خوب باشد، نخواهد توانست زراعت شما را از حمله‌ی ملخ‌ها به سلامتی عبور داده و ثمرات عالی برایتان به بار آورد. وقتی سیل عظیم و ویرانگر بیاید، ریشه‌ی زراعت‌تان را بر می‌کند و ملاحظه‌ی این ندارد که چقدر بذر، آب، کود، نور و زمین‌تان خوب بوده است.
در بحث جذب ثروت نیز همینطور است. هر قدر به خوبی به «نسخه‌ی ثروت» عمل کنید؛ ولی تا زمانی که با باورهای بازدارنده‌ی خود، جلوی به ثمر نشستن آن را بگیرید، نتیجه‌ی دلخواهتان حاصل نخواهد شد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
مدتی شده بیمار‌ی‌های کشنده‌ای شیوع پیدا کرده و من خیلی می‌ترسم مبتلا شوم. لطفاً بفرمایید راه‌های در امان ماندن از بیماری‌های کشنده در منهاج فردوسیان چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هیچ بیماری‌ای کُشنده نیست و هر بیماری‌ای می‌تواند کُشنده باشد. هر گاه مهلت حضور انسان در دنیا به سر رسیده باشد، بیماری، بهانه‌ی خوبی برای مردن می‌شود. از قدیم گفته‌اند: «اجلْ‌گشته میرد، نه بیمارِ سخت»؛ یعنی تا اجل و مهلت تعیین شده‌ی هر انسانی فرا نرسد، نمی‌میرد. کهولت سن و مریضی سخت، نشانه‌ی قطعی و فوری مرگ انسان نیست.
خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ مَا کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کتَابًا مُّؤَجَّلاً؛ هیچ کس جز به فرمان خدا نمی‌میرد، مهلتی است معین شده.» [سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 145]
مولانا امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اِنَّ مَعَ کُلِّ اِنْسانٍ مَلَکَینِ یَحْفظانِهِ فَاِذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّیا بَینَهُ وَ بَینَهُ» [نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 197] یعنی: هر انسانی دو فرشته‌ی نگهبان دارد که چون مقدار [عمرش] به سر رسد، کنار می‌روند [و او را تسلیم مرگ می‌نمایند].
و نیز فرمودند: «کَفی بِالاَجَلِ حارِساً» [نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 306] یعنی: نگهبانیِ اجل، کافی است. به عبارت ساده، تا زمانی که عمر و مهلت باشد، هیچ بیماری سخت و ضربه‌ی محکم و تصادف شدید و … نمی‌تواند موجب جدا شدن روح از بدن گردد؛ و وقتی عمر به سر رسید و مهلت، پایان یافت، با کوچکترین بیماری یا ضعیف‌ترین ضربه، جان از کالبد تن جدا می‌گردد. حتی مرگ‌هایی هست که کم‌ترین بهانه را هم ندارد. در این مردن‌ها، طعمه‌ی گرگ مرگ، بدون هیچ نشانه و مقدمه‌ای بر زمین می‌افتد و جان می‌دهد. این مرگ را «سکته» می‌خوانند.
درباره‌ی این معنا که بیماری، فقط می‌تواند بهانه‌ی مردن باشد، شعرا و حکمای گذشته، با بیان‌های مختلف، سخن‌ها گفته‌اند.

ای بسا اسب تیزرو که بِمُرد * خرک لنگ، جان به منزل برد (سعدی)
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست * چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست (سعدی)
بسته‌ی مدت است هر شخصی * مانده‌ی غایت است هر جانی (مسعود سعد سلمان)
اجل آفتاب است و ما شبنمیم * چو او بر دمد، ما گسسته دمیم (ادیب نیشابوری)
همه قوم‌ها راست معلوم اجل * که چون وقت آن آید و آن محل
نگرد دگر لحظه‌ای پیش و پس * که یارا ندارد بر آن هیچکس (مجد)

این مطلب را با حکایت زیبای «طبیب و کُرد» از سعدی به پایان می‌برم:

شبی کُردی از درد پهلو نخفت * طبیبی در آن ناحیت بود و گفت:
«از این دست کو برگ رَز می‌خورد * عجب دارم ار شب به پایان برد
که در سینه، پیکانِ تیرِ تتار * به از ثِقل مأکولِ ناسازگار
گر افتد به یک لقمه در روده، پیچ * همه عمر نادان بر آید به هیچ»
قضا را طبیب اندر آن شب بمرد * چهل سال از این رفت و زنده‌ست کُرد
[بوستان، سعدی، باب پنجم در رضا]

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بر شیخ دانایمان حاج فردوسی عزیز
می‌خواهم نظر شما را در رابطه با مطلبی که مدتی شده فکرم را درگیر خودش کرده بپرسم. من مدتی است به دنبال شغلی پردرآمد هستم و حتماً می‌دانید اوضاع اقتصادی مملکت خراب است و زندگی‌ها سخت شده و گرانی بر مردم فشار می‌آورد و هر روز خبر تعطیلی یک کارخانه و بیکار شدن جمعی از کارگرها منتشر می‌شود. در این شرایط بد اقتصادی، می‌خواهم به من شغلی که از نظر شما خیلی آینده دار و پردرآمد است را پیشنهاد بدهید.
پیشاپیش تشکر می‌کنم و عذر خواهی دارم.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب کامل، نیاز است به سه نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول: روزی غیر از پول است.
«روزی» به معنی چیزهایی است که استفاده می‌کنید. گاهی این چیزها از طریق خریدن به دست می‌آید؛ ولی هزاران برابر آن، از راه‌هایی غیر از خریدن، نصیب انسان می‌شود.
انسان سطحی‌نگر که نگاه عمیقی به این مسأله ندارد، «روزی» را در «پول» و «درآمد» خلاصه می‌کند؛ غافل از این حقیقت که روزی‌هایی که می‌توان با پول خرید، در مقابل روزی‌هایی که خریدنی نیست، تقریباً چیزی حساب نمی‌شود.
«عمر»، «سلامتی»، «جوانی»، «نشاط»، «علاقه‌ی قلبی به معنویت»، «بیزاری قلبی از گناه»، «همسر مکمّل»، «دانش مفید»، «ایده‌ی ناب»، «حلال‌زادگی»، «محبت قلبی به دوستان خدا»، «تنفر قلبی از دشمنان خدا»، «عقل» و مانند اینها، روزی‌هایی هستند که از طریق خرید و فروش، جابجا نمی‌شوند و نمی‌توان آنها را با پول به دست آورد یا در مقابل دریافت پول به کسی واگذار نمود.
کسی که اجلش رسیده است، اگر تمام پول‌های دنیا را بیاورد، لحظه‌ای بر عمرش افزوده نخواهد شد. خدای بزرگ در قرآن کریم می‌فرماید: «إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یسْتَقْدِمُونَ» [سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 34] یعنی هنگامی که مهلت آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می‌کنند و نه بر آن پیشی می‌گیرند.
کسی که بیمار شده، حتی اگر بهترین «دوا» را بخرد، معلوم نیست بتواند بیشترین «شفا» را دریافت کند.
سال‌های جوانی که گذشت، با هیچ پولی نمی‌شود آن را برگردانید.
شخص «بی‌رغبت به دین و معنویت» را با صرف هیچ هزینه‌ای نمی‌توان «راغب به دین و معنویت» کرد و «رغبت‌کننده در فسق و فجور و گناه» را با هیچ پولی نمی‌توان «بی‌میل به گناه» نمود. این دو مورد،‌ از روزی‌هایی است که خدا باید برای کسی در نظر بگیرد؛ همچنان که جانب دیگرش را در قرآن کریم بیان می‌فرماید: «وَ لاکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ» [سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 7] لیکن خدا، ایمان را براى شما دوست‌داشتنى گردانید و آن را در دل‌هاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت.
شاید با پول، بتوان دختری زیبا را به همسری گرفت، ولی هیچگاه صیدی که با دنبال کردن مسیر دانه‌ها به دام افتاده، عاشق صیاد نخواهد شد. عشق و علاقه‌ی عمیق بین زن و شوهر، از عنایات الهی است و قابل خریدن و فروختن نیست. کسانی که نیمه‌ی گمشده‌ی خود را یافته‌اند، به خوبی می‌دانند هر نگاه و نفس او، سرشار از انرژی‌ای وصف‌ناشدنی است که به هیچ قیمتی نمی‌توان خرید. آرامشی که در نگاه، کلام و آغوش جفت الهی هست، در هیچ فروشگاهی نیست. چنین آرامشی محدود به محله‌ی بالای شهر یا قشر ثروتمند نیست و گاهی در کوره‌دهی بی‌امکانات و تجمّلات، در کلبه‌ای گِل‌اندود یافت می‌شود.
دانش‌های فراوانی در جهان هست؛ ولی «علم نافع»، یا همان برنامه‌ی نجات و رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی، نصیب هر کسی نمی‌شود. بسیارند کسانی که در جستجوی «علم نافع» و «دانش مفید» بر می‌آیند و تمام عمر را صرف می‌کنند ولی نمی‌یابند و ناکام از جهان می‌روند و رخ در خاک تیره می‌کشند.

آنان که محیط فضل و آداب شدند * در جمع کمال، شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون * گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

«ایده‌های ناب» و «فکرهای بکر» از عالم معنی بر ذهن‌های آماده افاضه می‌شود و قابل خریدن نیست؛ هر چند برای اجرایی شدن، نیازمندِ سرمایه و پول هستند. می‌توان با «پول»، ایده‌های ناب را اجرایی کرد و گسترش داد، ولی اصل ایده را نمی‌شود با پول خرید. کسی که هیچ فکر بکری به ذهنش نمی‌رسد، هر چه تلاش مالی کند و پول خرج کند، نخواهد توانست پذیرای ایده‌ای ناب باشد. او در بهترین حالت خواهد توانست «ایده‌های ناب» دیگران را بخرد؛ ولی نخواهد توانست صاحب نظریه و ایده شود.
انسانی که محصول شهوتی حرام از پدر و مادری خطاکار گردید و نطفه‌اش از حرام بسته شد، با صرف هیچ هزینه‌ای نمی‌تواند نطفه‌ی حرامش را حلال کند. این روزی، از آن روزی‌هایی است که قبل از ورود ما به این دنیا نصیبمان شده است و خریدنی و فروختنی نیست. شاید حرام‌زاده بتواند با خرج کردن پول، شاهد دروغین فراهم سازد تا در نظر افکار عمومی، او را حلال‌زاده معرفی کنند؛ ولی در حقیقت جهان و در ملکوت عالم، همچنان برچسب حرام‌زادگی بر تارک جانش خواهد ماند.
محبت قلبی به دوستان خدا و اولیای دین، گوهر ارزشمند و روزیِ خاصی است که فقط نصیب تعداد کمی از انسان‌ها شده است و قابل خریدن و فروختن نیست. همچنین تنفر قلبی از دشمنان خدا و دشمنان اولیای دین، تکمیل‌کننده‌ی این گوهر ناب و روزی خاص است. دلی که دوستدار اهل فسق و فجور و کفر است، با صرف هیچ مبلغی، از آنان برائت نخواهد جست، هر چند به ظاهر، اظهار دشمنی و تنفر نماید. و دلی که دوستدار اهل تقوا و صلاح است، به هیچ قیمتی بر نخواهد گشت؛ هر چند در ظاهر، بر اثر ترس و تقیه، اظهار دوستی نکند.
اساسی‌ترین تفاوت انسان و حیوان را «عقل» دانسته‌اند، کسی که دیوانه شد و عقلش پرید را به هیچ مبلغی و قیمتی نمی‌توان عاقل کرد. کسی که عقلش ضعیف است، با صرف هیچ پولی نمی‌توان دارای عقل سلیم و فهم عمیق کرد. اگر کسی از «عقل سلیم» روزی داشت، که داشت و اگر نداشت، نمی‌توان برایش «عقل سلیم» خرید.
و مثال‌های فراوان دیگر که نشان می‌دهد روزی‌های غیرخریدنی، بسیار بیشتر از روزی‌های خریدنی هستند و ارزش بیشتری نیز دارند.
وقتی این نکته را به خوبی متوجه شدید که «روزی» غیر از «پول» است، بار سنگینِ «پیدا کردن پول» و «پولدار شدن» از دوشتان برداشته می‌شود یا فشارش بسیار کاهش می‌یابد.
وقتی به خوبی فهمیدید روزی‌هایی دارید که قابل خریدن نبوده و به همین دلیل، قابل قیمت‌گذاری نیست، خود را یک ثروتمند بالفعل خواهید یافت. چون خوب در خود بنگرید، خواهید یافت که چقدر ثروت‌های عالی از ناحیه‌ی روزی‌رسان متعال دارید که برای به دست آوردنش، هیچ طرح و نقشه‌ای نریخته‌ و هیچ تلاشی نکرده‌اید.
وقتی متوجه شوید بیش از نود و نه درصد از روزی شما از ناحیه‌ی رزّاق علی الاطلاق، بدون نقشه و اجرای شما، افاضه می‌شود، آرامش عمیقی سراسر قلب و روحتان را فرا خواهد گرفت و نقشه کشیدن و تلاش کردن برای به دست آوردنِ یک درصد باقیمانده را کاری آسان و راحت خواهید دانست.

نکته‌ی دوم: «روزی»، راهش را پیدا می‌کند.
«روزی» بر طبق برخی روایات، به دو نوع تقسیم شده است. مولانا امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «یَا ابْنَ آدَمَ الرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ» [نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 379؛ من لایحضره الفقیه، جلد 4، صفحه‌ی 386] یعنی ای فرزند آدم، روزی دو گونه است؛ روزی‌ای که تو او را می‌جویی و روزی‌ای که او تو را می‌جوید که اگر به سوی آن نروی، به سویت می‌آید.
روزی‌ای که شما را می‌طلبد، راهش را پیدا می‌کند و روزی‌ای که شما آن را می‌طلبید، راهش به شما نشان داده خواهد شد. پس در هر حال، به دنبال راهی برای «آمدن» روزی نباشید، بلکه به دنبالِ خود «روزی» بروید؛ راهش پیدا خواهد شد.
اگر کسی روزی‌ای داشته باشد، چه ناخواسته و چه خواسته، نیازی نیست راه آمدنش را مشخص کند؛ بلکه برعکس، مشخص کردن راه آمدن روزی، در موارد زیاد، آمدن روزی را دچار اشکال و اختلال می‌کند.
به هیچ وجه به راه ثروتمند شدن فکر نکنید و به دنبال یافتن چنین راهی نباشید. اگر ثروت می‌خواهید، باید کارهایی که روزی را زیاد می‌کند انجام دهید و کارهایی که روزی را کم می‌کند ترک نمایید. «روزی» مثل سیل است که وقتی بیاید، راهش را باز می‌کند. اگر موفق شوید روزی‌تان را زیاد کنید، شغل و مسیری به شما نشان داده خواهد شد که شما را به روزی و ثروتی که باید داشته باشید برساند؛ هر چند الان اصلاً فکرش را هم نمی‌توانید بکنید. و اگر روزی‌تان کم باشد، هر شغلی انتخاب کنید، برای شما پر از خرج و خالی از دخل خواهد بود؛ هر چند شغلی باشد که بر اساس آمارهای معتبر مراکز رسمی و بین المللی، پردرآمدترین شغل است.
به تعبیر زیبای امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام): «مَنْ لَمْ یُعْطَ قَاعِداً لَمْ یُعْطَ قَائِماً» [کافی شریف، جلد 8، صفحه‌ی 18، خطبة الوسیلة؛ نهج البلاغة، صبحی صالح، حکمت 396] یعنی کسی که نشسته (بدون فعالیت و تلاش) روزی‌ای دریافت نکند، ایستاده (با تلاش و تقلا) نیز روزی‌ای دریافت نخواهد کرد.
به قول سعدی: «صیاد بی‌روزی در دجله ماهی نگیرد و ماهی بی‌اجل در خشکی نمیرد». وقتی کسی روزی نداشته باشد، حتی اگر در رود دجله، که مملو از ماهی‌های ریز و درشت است، به ماهیگیری بپردازد، ماهی‌ای در تورش نخواهد آمد و در قلابش نخواهد افتاد و آنچه بگیرد، خواهد گریخت.
اگر همّتی دارید و می‌خواهید ثروتمند شوید، باید «زیاد شدن روزی» را هدف قرار دهید و ذهنتان را به طور کامل از این که روزی شما از چه مسیری به شما خواهد رسید، خالی نمایید. هر چه در مورد شغل‌های پردرآمد و کم‌درآمد فکر کنید، بیشتر از آنچه می‌خواهید، دور خواهید شد. تمرکزتان را بر افزایش «روزی» قرار دهید نه بر «شغل پردرآمد».
به عنوان مثال، اگر مَشکی را پر آب کرده و درش را ببندید، سپس آن را تحت فشار قرار دهید، آبش خارج خواهد شد؛ یا مشک پاره می‌شود، یا درش باز می‌شود، یا کوک‌های کنارش شکافته می‌گردد و … بالاخره راهش را پیدا خواهد کرد. اما اگر مشکی آب نداشته باشد، هر چه به آن فشار بیاورید و درش را باز کنید یا کوک‌هایش را بشکافید یا حتی مشک را پاره کنید، باز هم به آب نخواهید رسید. بعضی‌ها مرتب، شغل عوض می‌کنند و از هر شغلی بیش از شغل قبلی ضرر می‌کنند. اینها به جای این که به دنبال روزی باشند، به دنبال شغل هستند! اینها باید به دنبال روزی باشند، شغل مناسب و راه آمدن درآمد، خودش به صورت بسیار روشن و شیرین، نشان داده خواهد شد.
اگر پشت سدّی آب باشد، هر کدام از دریچه‌ها را که باز کنید، آب از آن فوران خواهد زد؛ ولی وقتی در پشت سد، آب نباشد، تمام دریچه‌های سد را هم اگر باز کنید، به آب نخواهید رسید. به فکر زیاد کردن آبِ پشت سد باشید نه به فکر این که کدام دریچه را باز کنید تا آب، جاری شود. وقتی سدی آب داشت، فرقی نخواهد کرد کدام دریچه را باز کنید؛ باز کردن هر دریچه، شما را به هدفتان خواهد رساند. اگر روزی داشته باشید، فرقی نخواهد کرد چه شغلی دارید، با کم‌ترین فعالیت بدنی و ذهنی، به درآمد و روزی فراوان خواهید رسید؛ ولی اگر روزی نداشته باشید، با سخت‌ترین شغل‌ها و ساعت کاری زیاد، باز هم به درآمد لازم نخواهید رسید.
«روزی» به سختی و آسانی کار نیست. در تمام شغل‌های سخت، افرادی وجود دارند که از پسِ مخارج اولیه‌ی خود، مانند اجاره‌ی محل کار و قبوض بر نمی‌آید و در نقطه‌ی مقابل، افرادی هستند که از راه‌هایی بسیار آسان و باورنکردنی، درآمدهای عالی دارند. راز قضیه در «داشتنِ روزی» و «نداشتنِ روزی» است.
«روزی» به مدرک تحصیلی و سطح سواد نیست. افراد کم‌سوادی را می‌شناسم که مالدار و پر درآمد هستند و افراد بسیار نخبه و دانشمندی را می‌شناسم که به نان شبشان محتاجند. یکی از طلاب نجف، در قدیم الایام به محضر یکی از علما رسیده و پرسیده بود: کسی که سه زبان می‌داند اوضاعش بهتر است یا کسی که یک زبان می‌داند؟ آن عالم جواب داده بود: کسی که سه زبان بلد باشد، اوضاعش بهتر خواهد بود. طلبه گفته بود: پس چطور است که بر سه زبان فارسی، عربی و ترکی تسلط دارم ولی اوضاع زندگی‌ام بسیار خراب است و نان شب ندارم؛ ولی خر آسید ابوالحسن فقط یک زبان بلد است، اما همیشه بهترین کاه و جو و اعلی‌ترین یونجه‌های بازار برایش فراهم است؟! عالم گفته بود: چون روزیِ خر آسید ابوالحسن از روزی تو بیشتر است!!
«روزی» به تعداد ساعات کار نیست. افرادی هستند که با یک ساعت کار در روز، درآمد هنگفت دارند و افرادی هستند که با شانزده ساعت کار در شبانه‌روز، مقروض و مفلوکند.
پیتزافروشی را می‌شناسم که از پزشک فوق تخصص بیشتر درآمد دارد. پزشکی را می‌شناسم که در تاکسی تلفنی کار می‌کند! انبوه‌سازی را می‌شناسم که از شدّت بدهکاری در زندان است. وکیل پایه یک دادگستری را سراغ دارم که چون نتوانست اجاره‌ی دفترش را تأمین کند، تلفنی کار می‌کند؛ یعنی به جای این که موکّلین به دفترش بروند، او به نزد موکّلینش می‌رود! لیسانس روابط بین الملل را دیدم که چون در هیچ منصب متناسب با دانش و مدرکش پذیرفته نشده بود، برای یک تاجر بی‌سواد، فرش‌بافی می‌کرد! لیسانس امور تغذیه را می‌شناسم که در مزرعه‌ی پرورش الاغ کار می‌کند! بلال‌فروشی را می‌شناسم که فقط از راه فروش بلال پخته، ماهی حدود سی میلیون تومان درآمد دارد، در حالی که حقوق ماهانه‌ی کارمند معمولی، سه میلیون تومان است. رستورانی را سراغ دارم که در وعده‌ی ناهار و شام، پانصد میزش پر می‌شود و پنجاه نفر در نوبت می‌ایستند تا میزی خالی شود و در عین حال، رستورانی را دیدم که بر اثر نداشتن مشتری، تعطیل شد. و صدها مثال دیگر که حتماً شما هم شاهدش بوده‌اید. راز قضیه در «داشتنِ روزی» و «نداشتنِ روزی» است نه نوع شغل. «شغل»، پردرآمد و کم‌درآمد ندارد، بلکه «صاحب شغل» پرروزی و کم‌روزی می‌شود.
حتی بعضی کم‌روزی‌ها از شغلی که دارند، پول زیادی دریافت می‌کنند؛ ولی چون خرجشان بیشتر از دخلشان است، نتیجه‌ای جز خستگی برایشان ندارد و به قول شاعر:

بر احوال آن شخص باید گریست * که دخلش بود نوزده، خرج، بیست

شخصی به نزد حکیمی آمد و گفت: فرزندم را در چه شغلی بگمارم؟
حکیم گفت: خیاطی.
مرد رفت و بعد از مدتی به نزد حکیم آمد و گفت: فرزندم را به آهنگری گماردم و درآمد خوبی دارد.
حکیم گفت: اگر به خیاطی هم می‌گماردی همین درآمد را می‌داشت، فقط زحمت فرزندت را زیاد کردی.

نکته‌ی سوم: راه‌های افزایش روزی
حال که برایتان روشن شد «روزی» غیر از «پول» است و باید به جای تمرکز بر «راهِ پولدار شدن»، بر «زیاد کردن روزی» تمرکز کنید، خواهید پرسید، راه‌های افزایش روزی چیست؟ جوابش روشن است؛ راه‌های افزایش روزی، در آخر هر طبقه از طبقات قوانین در کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان»، تحت عنوانِ «جهت دفع فقر و جلب ثروت» آمده است. همچنین در کتاب «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان»، کارهایی به عنوان روزی‌آور و کارهایی به عنوان روزی‌بر معرفی شده‌اند. اگر همین کارها را به دقت مراعات کنید، روزی‌تان زیاد خواهد شد و شما را به راهی خواهد برد که درآمد زیاد از فعالیت کم داشته باشید.
یکی دیگر از راه‌های زیاد کردن روزی، تعهد قلبی و جدّی برای عمل به «نسخه‌ی ثروت» است. عمل به این نسخه به طور مداوم و با شرایطی که در آن ذکر شده، موجب خواهد شد روزی‌ای که شما به دنبالش هستید، از راهی که الان نمی‌توانید حدس بزنید، به زندگی‌تان باز شود.

خلاصه‌ی کلام:
هیچ شغلی، در هیچ زمانی، برای هیچ کسی، پردرآمد یا کم‌درآمد نبوده و نیست و نخواهد بود، پس به جای این که دنبال شغل باشید، دنبالِ روزی باشید.

نصایح پایانی در بحث روزی:
این سخن را با سه نصیحت از پدران این امت، به پایان می‌برم:
نصیحت‌ اول: استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در آخرین حج برای مردم خطبه خوانده و فرمودند: «إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ قَدْ نَفَثَ فِی رُوعِی أَنَّهُ لَا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا، فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ، وَ لَا یَحْمِلَنَّ أَحَدَکُمُ اسْتِبْطَاءُ شَیْ‏ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حَقٍّ، فَإِنَّهُ لَا یُدْرَکُ شَیْ‏ءٌ مِمَّا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ». [الأصول الستة عشر، کتاب عاصم بن حمید الحناط، صفحه‌ی 147]
ترجمه: جبرئیل به دلم انداخت که هیچ جانداری تا زمانی که روزی‌اش را به طور کامل دریافت نکند،‌ نخواهد مُرد، پس در جستجوی روزی، اجمال کنید (تقلّای زیاد نکنید؛ خود را به آب و آتش نزنید). و هر گاه روزی‌تان دیر شد، آن را از غیر راه حق نجویید؛ چرا که به آنچه [از ثواب‌هایی] که در نزد خداست نخواهید رسید، جز با فرمانبردای‌اش.
نصیحت دوم: امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «اَلدَّهْرُ یَوْمَانِ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ فَإِذَا کَانَ لَکَ فَلَا تَبْطَرْ وَ إِذَا کَانَ عَلَیْکَ فَاصْبِرْ» [نهج البلاغة، صبحی صالح، حکمت 396]
ترجمه: روزگار، دو روز است؛‌ روزی به نفع تو و روزی به ضرر توست؛ پس روزی که به نفع تو بود، سرکش مشو و روزی که به ضرر تو شد، صبر پیشه کن.
نصیحت سوم: امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلَى هَمِّ یَوْمِکَ کَفَاکَ [کُلَّ یَوْمٍ‏] کُلُّ یَوْمٍ عَلَى مَا فِیهِ فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَیُؤْتِیکَ فِی کُلِّ غَدٍ جَدِیدٍ مَا قَسَمَ لَکَ وَ إِنْ لَمْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِیمَا لَیْسَ لَکَ وَ [لَمْ یَسْبِقْکَ‏] لَنْ یَسْبِقَکَ إِلَى رِزْقِکَ طَالِبٌ وَ لَنْ یَغْلِبَکَ عَلَیْهِ غَالِبٌ وَ لَنْ یُبْطِئَ عَنْکَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَکَ» [نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 379]
غصه‌ی [روزیِ] سالت را بر روزت بار مکن. هر روزی به قدر کفایت برایت هست. اگر سال از عمرت باشد، خدای تعالی هر صبح، تازه‌ای از آنچه تقسیم کرده برایت خواهد فرستاد و اگر سال از عمرت نباشد، چرا برای چیزی که برای تو نیست، غصه‌ی بیهوده بخوری؟! هیچ جوینده‌ای هرگز نمی‌تواند به روزیِ تو سبقت گیرد و هیچ توانایی هرگز نخواهد توانست بر [گرفتنِ] روزی‌ات توانایی پیدا کند و آنچه برایت مقدّر شده، هرگز دیر نخواهد کرد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
1. منظور از لعن و برائت چیست؟
2. درباره شیخین و اهل سقیفه کدام یک صحیح است لعن یا برائت؟
3. وظیفه ما چیست لعن یا برائت؟
4. اصلاً لعن چه کسی؟ شیخین یا لعن‌های زیارت عاشورا و قاتلین امامان؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: «لعن»، در لغت به معنی درخواست دور شدن از رحمت الهی است و با الفاظی از ریشه‌ی «ل ـ ع ـ ن» به کار می‌رود. جملاتی مانند اینها، به معنی لعن و درخواست دور شدن از رحمت خداوند است: «فلانی ملعون است»، «خدا لعنتش کند»، «لعنت خدا بر فلانی باد»، «خدایا فلانی را لعنت کن»، «لعن بر فلان»، «فلانیِ ملعون» و …
«برائت» به معنی بیزاری جستن است. بیزاری جستن را به «قلبی»، «زبانی» و «عملی» تقسیم می‌کنند؛ ولی اصلِ بیزاری جستن، در «عمل» است. یعنی بیزاری جستنِ «قلبی» و «زبانی» تا زمانی که به «عمل» ختم نشود، راست بودن خود را اثبات نمی‌کند. «لعن» می‌تواند از مصادیق زبانی «برائت» باشد.

جواب 2: در مورد شیخین و سردمداران جریان سقیفه، مأمور به «برائت» شده‌ایم. یعنی باید از «باورها» و «اعمال» آنان بیزاری جسته و به زیر سایه‌ی پر خیر و برکت تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) پناه ببریم.
به خاطر این که منبری‌ها، «برائت» را به درستی معنی نمی‌کنند، هیئتی‌ها آن را در «لعن» خلاصه می‌کنند. در حالی که «برائت»، به معنی بیزاری جستن در اعتقادات و اعمال است و با گفتن جملاتی مانند: «لعنت بر فلان و بهمان» اثبات نمی‌شود. معمولاً کسانی که «برائت» را در «لعن» خلاصه می‌کنند، در «عمل»، اهل «برائت» از خلفای جور نیستند.
برای روشن شدن مطلب، مثالی می‌زنم. کسی که از سیگار متنفر است و سیگار نمی‌کشد، از سیگار «برائت» دارد؛ یعنی بیزاری می‌جوید. این شخص، چه بگوید: «لعنت بر سیگار»‌ و چه نگوید، دارای مقام «برائت از سیگار» است. اما کسی که سیگار می‌کشد و می‌گوید: «لعنت بر سیگار»، خودش را مسخره کرده است و سیگار به ریشش می‌خندد.
هیئتی‌هایی که نعره می‌کشند، «لعنت بر فلان و بهمان»، چون در بخشی از اعتقادات و اعمالشان پیرو همان فلان و بهمان هستند، خودشان را مسخره کرده‌اند و همان فلان و بهمان به ریششان می‌خندند.
این، نکته‌ی اصلی‌ای است که در بحث «برائت» و «لعن»، پوشیده می‌ماند یا می‌پوشانند! یا منبری‌ها نمی‌دانند که «لعن» مساوی با «برائت» نیست، یا می‌دانند ولی نمی‌خواهند مخاطبشان از این حقیقت مطلع گردد!
اگر تمام شیعیان از جریان سقیفه، برائت بجویند یعنی دیدگاه‌ها و اعمال آن را نپذیرند و در مقابل، به آموزه‌های ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) معتقد شده و عمل نمایند، هیچ مشکلی در جهان اسلام پیش نمی‌آید و خونی از بینی کسی نمی‌ریزد. بر عکس، اگر مقدسات عامه‌ی مسلمانان را لعن کنند، احساسات دینی یک میلیارد انسان را جریحه‌دار کرده و موجب جنگ‌های مذهبی و درون‌دینی خواهند شد. و آنچه دشمن به دنبال آن است، ایجاد اختلاف و جنگ داخلی در میان صفوف مسلمانان است تا بتواند از ضعف و انحطاط ایجاد شده از این اختلافات، نهایت استفاده را ببرد.
پس کسانی که منادی «لعن» هستند، و آن را «برائت» می‌خوانند، یا می‌دانند که اشتباه می‌کنند یا نمی‌دانند. اگر نمی‌دانند، باید آگاهشان کرد؛ ولی اگر می‌دانند و اصرار دارند «لعن» را «برائت» معرفی کرده و دستورات اولیای دین در مورد «برائت» را به «لعن» معنا می‌کنند، خائن به اسلام و مسلمین هستند و در صفوف منافقین قرار می‌گیرند.

جواب 3: تأکید اصلی آیات و روایات بر «برائت» است و آن را مکمّل «ولایت» معرفی می‌نماید. تا زمانی که از جریان‌های انحرافی بیزاری نجویید، نخواهید توانست به خوبی در جریان حق، محکم و استوار شوید. این حقیقت در کلمه‌ی شریفه‌ی توحید، مشهود است. تا «لا اله» را به خوبی انجام ندهید و از قید خدایان وهمی نرهید، نخواهید توانست به «الا الله» معتقد شوید. برای برائت جستن از خدایان وهمی مشرکان، فقط کافی است به آنها ایمان نداشته باشید و بی‌اعتنا باشید و به خدای احد واحد ایمان بیاورید. نیازی نیست صبح تا شب مشغول لعن بر «برهما»، «ویشنو»، «شیوا»، «سرسوتی»، «لکشمی»، «شکتی»، «زئوس»، «آرتمیس»، «آفرودیت»، «خدای باران»، «خدای نیل»، «خدای سرما»، «خدای کوهستان»، «خدای مردگان»، «خدای طوفان»، «خدای باد»، «خدای زمین»، «خدای جنگل»، «خدای دریا»، «خدای موسیقی»، «خدای عشق»، «خدای آتش»، «خدای کامچاتکا و چوکوتکا» و هزاران خدای ساختگی دیگر باشید.
برای رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی، باید دیدگاه‌های واضح قرآن کریم و روایات معتبر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) را باور کنید و به دستوراتشان عمل نمایید و در کنارش به عنوان مکمّل، باید به هزاران هزار دیدگاه و دستورالعمل از غیر این مسیر نورانی، بی‌تفاوت و بی‌اعتنا باشید و لازم نیست تک تک آن دیدگاه‌ها و دستورالعمل‌ها را لعن کنید.
برای به دست آوردن سلامتی، باید کارهای مفید برای سلامتی را انجام دهید و در کنارش به عنوان مکمّل، باید کارهایی که برای سلامتی ضرر دارد را ترک کنید؛ مثلاً سیگار و قلیان نکشید، سوسیس و کالباس نخورید، آب یخ ننوشید، چای و قند را ترک کنید و … ولی لازم نیست به زبان بگویید: «لعنت بر سیگار و قلیان»، «لعنت بر سوسیس و کالباس»، «آب یخ ملعون است»، «خدایا چای و قند را لعنت کن» و مانند اینها.

جواب 4: «ولایت» به معنی سرسپردن به جریان «غدیر» و آموزه‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از مسیر اهل بیت (علیهم‌السلام) است و «برائت» شامل تمام جریان‌های دیگر می‌شود؛ اما «لعن» فقط باید محدود به همان باشد که از ناحیه‌ی اولیای دین به ما رسیده است. لذا «برائت» را شامل تمام جریان‌ها بدانید؛ ولی «لعن» را فقط محدود به لعن‌های مأثور مثل لعن‌های زیارت عاشورا کنید. در «عمل» از هر مسیری غیر از مسیر ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) بیزار باشید؛ ولی به «زبان»، فقط کسانی که دستور داده‌اند لعنشان کنیم را لعن کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
لطفا بفرمایید جایگاه عمل به قوانین اجتماعی و مقررات سیاسی و مدنی کشورمان در منهاج فردوسیان چیست؟
آیا عدول از قوانین اجتماعی و مدنی علاوه بر اینکه کیفر و بازخواست دنیایی (اجتماعی) دارد، کیفر و مؤاخذه اخروی هم خواهد داشت؟ مثلا عدم رعایت قانون و مقررات راهنمایی و رانندگی.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب کامل، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:

1. نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، مجموعه‌ی واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است. هر قاعده‌ی نظری آن و هر قانون عملی آن، دارای سندی محکم و قابل دفاع از آیات محکمات قرآن یا روایات معتبر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) است.

2. در تکمیل قوانین عملی، در جایی که تصریحی از آیات و روایات معتبر نداشتیم، به دستور شارع مقدس، به «احتیاط» پناه بردیم.

3. برای مسأله‌ی فوق، آیه‌ی محکم قرآن یا روایت معتبری نداریم؛ زیرا چنین مسأله‌ای در صدر اسلام نبوده است؛ اما از جهت احتیاط، لازم است اینگونه قوانین را به قدری که از پیامدهای اجتماعی و کیفری آن در امان باشید، مراعات نمایید.

4. مراعات نکردن قانون‌های بشری، عِقاب اخروی ندارد؛ مگر این که موجب تضییع حقوق دیگران شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در جایی که حتی در تعریف بنای عقلا نیز میان خود عقلا اختلاف نظر وجود دارد، دیگران چگونه بین نهی شرعی و قبح عقلی تمایز قایل شوند در حالی که به درستی از مفهوم آن آگاه نیستند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اختلاف علما در تعریف چیزی، موجب نمی‌شود که آن چیز در بیرون، دچار تغییر گردد. اگر دانشمندان نتوانند «الکتریسیته» را به درستی تعریف کنند یا معنی درستی از «انرژی» به دست دهند یا بر سر تعریف «انرژی» با هم اختلاف داشته باشند،‌ دلیل نمی‌شود که استفاده از «الکتریسیته» یا «انرژی» به خوبی صورت نگیرد.
آنچه در بین علما مورد اختلاف است، تعریف دقیق و مانع و جامع از «بنای عقلا»ست ولی آنچه در جهان خارج و در میان مردم اتفاق می‌افتد، عمل بر اساس «بنای عقلا»ست. عمل به «بنای عقلا» با اختلاف بر سر تعریف آن، دچار مشکل نمی‌شود. مردم جهان همواره بر اساس «بنای عقلا» رفتار می‌کنند و کاری به تعریف درست یا نادرست علما ندارند.
اشکال کار در اینجا، مربوط به علما می‌شود که نتوانسته‌اند «موضوع» را به درستی تصوّر کنند تا «محمول» مناسب را برایش بیابند و بر آن بار نمایند و تعریف درستی برایش به دست دهند.
در نظر بعضی اصولیون مراد از «بنای عقلا» یا «سیره‌ی عقلا»، سیره و عملی است که ناشی از فطرت و ارتکاز انسان‌ها باشد نه سیره‌ی ناشی از مبادی دیگر، مانند اجبار حاکمی زورمند یا دستور پیامبری الهی؛ ازین رو گاهی به جایِ «بنای عقلا» تعبیر «ارتکاز عقلا» یا تعابیر مشابه را به کار برده‌اند. [فوائد الاصول، محمد علی کاظمی، ، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۹۲، تقریرات درس محمدحسین نائینی؛ نهایه الافکار، محمدتقی بروجردی، جلد ۴، قسم ۲، صفحه‌ی ۲۴۱، تقریرات درس ضیاءالدین عراقی؛ المحکم فی اصول الفقه، محمد سعید طباطبائی حکیم، جلد ۳، صفحه‌ی ۲۷۵؛ مبادی فقه و اصول، علیرضا فیض، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۲۴]
برخی دیگر برآن‌اند که بنای عقلا، همانند عرف، گاه ممکن است از انگیزه‌هایی غیر از فطرت سلیمِ انسانی، یعنی عواملِ متغیّر اجتماعی، فرهنگی، جغرافیایی، باورها، تعصّبات نژادی و ملّی و مانند اینها ناشی شود و نیاز «بنای عقلا» به امضا و تأیید شریعت نیز به همین جهت است. [دروس فی علم الاصول، محمد باقر صدر، حلقات ثلاثة، الحلقة الثانیة، صفحه‌ی ۷۹؛ دانشنامه حقوقی، محمد جعفر جعفری لنگرودی، جلد ۲، صفحه‌ی ۶۲؛ کاربرد عرف در استنباط، حسین رجبی، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۳۲، کیهان اندیشه، شماره‌ی ۴۸ (خرداد و تیر ۱۳۷۲)؛ درآمدی بر حقوق اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، جلد ۱، صفحه‌ی ۳۶۷]
از دیدگاه فقها و اصولیان، حجّیتِ بنای عقلا به هیچ روی مطلق نیست، بلکه مشروط برآن است که قواعد عرفی و عقلایی در زمان شارع وجود داشته باشد؛ در صورت مخالف بودن شارع با آن قواعد، امکان اظهار مخالفت برای وی باشد؛ و با وجود این، شارع آن قواعد عقلایی را امضا کرده یا لااقل با آن‌ها مخالفت نکرده باشد. [فوائد الاصول، محمد علی کاظمی، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۹۳، تقریرات درس محمدحسین نائینی؛ اصول الفقه، محمدرضا مظفر، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۲6؛ درآمدی بر حقوق اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، جلد ۱، صفحه‌ی ۳۶۷]
به نظر مشهور اصولیان برای حجّت بودن بنای عقلا، اثبات امضا و تأیید صریح و خاص شارع ضروری نیست، بلکه صِرف عدم منعِ (= رَدْع) شارع از یک سیره‌ی عقلایی، بیانگر رضایت و امضای شارع نسبت بدان سیره است. [فرائد الاصول، شیخ مرتضی انصاری، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۶۴؛ کفایة الاصول، آخوند خراسانی، جلد ۲، صفحه‌ی ۹۸ و ۲۸۰؛ فوائد الاصول، محمد علی کاظمی، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۹۳، تقریرات درس محمدحسین نائینی؛ نهایة الافکار، محمدتقی بروجردی، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۳۸، تقریرات درس ضیاءالدین عراقی؛ نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، محمد حسین اصفهانی، جلد ۳، صفحه‌ی ۲۴۹؛ منتقی الاصول، عبدالصاحب حکیم، جلد ۴، صفحه‌ی ۲۹۸، تقریرات درس محمد حسینی روحانی]
مرحوم نائینی احتمال داده است که در باب معاملات، نیاز به تصریح شارع نسبت به امضای بنای عقلایی باشد؛ ولی شماری دیگر از اصولیون، حتی ثبوت عدم مخالفت شارع را هم لازم ندانسته و عدم ثبوت مخالفت را برای اثبات حجیت بنای عقلا کافی شمرده‌اند. [فوائد الاصول، محمد علی کاظمی، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۹۳، تقریرات درس محمدحسین نائینی]
مرحوم مظفّر، به تبع استاد خود اصفهانی، بر آن است که اگر شارع با عقلا هم مسلک باشد، از آن‌جا که وی از عقلا و بلکه رئیس عقلاست، برای حجّیت بنای عقلایی، صِرفِ عدم ثبوت مخالفت، کافی است؛ زیرا اگر شارع منع کرده بود، از آن آگاه می‌شدیم.
اما اگر برای هم مسلک بودن شارع با عقلا مانعی موجود باشد، در این صورت عدم ثبوت مخالفت دلیل حجّیت سیره عقلایی خواهد بود که عمل به آن بنای عقلایی نسبت به امور شرعی معلوم و قطعی باشد، وگرنه بنای عقلایی مزبور حجّت نیست. [اصول الفقه، محمدرضا مظفر، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۲۶ و ۱۵۳؛ نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، محمد حسین اصفهانی، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۷۹ و ۲۴۸]
شهید صدر بر این استدلال خرده گرفته که منشأ بنای عقلا همیشه امر فطری و عقلانی نیست تا شارع با عقلا هم مسلک باشد، بلکه گاه ممکن است ناشی از عواملی غیرعقلی باشد. بعلاوه، ممکن است شارع برای اتّخاذ طریقی عقلانی‌تر از روش عقلا با بنای عقلا مخالفت کرده باشد. [دروس فی علم الاصول، محمد باقر صدر، حلقات ثلاثه، الحلقة الثانیة، صفحه‌ی ۱۶۲؛ بحوث فی علم الاصول، محمود هاشمی، جلد ۴، صفحه‌ی ۲۴۵، تقریرات درس محمدباقر صدر]
شهید صدر راه‌هایی برای اثبات حجّیت بنای عقلا برشمرده و در نهایت، این استدلال مشهور را پذیرفته است که اگر معصوم از یک سیره عقلایی منع کرده باشد، با توجه به آن‌که راویان و اصحاب انگیزه قوی برای نقل و روایت آن داشتند، بی تردید منع مذکور به دست ما می‌رسید؛ بویژه اگر آن سیره عقلایی نزد مردم رایج و استوار باشد؛ بنابراین، عدم وصول مخالفت شارع، حاکی از عدم منع شارع از آن بنای عقلایی است. [دروس فی علم الاصول، محمد باقر صدر، حلقات ثلاثه، الحلقة الثانیة، صفحه‌ی 178]
برخی فقها، با توجه به روش استدلال مشهور برای حجّیت بنای عقلا، که آن را به سبب عدم منع شارع، حجّت و دلیل می‌دانند، آن را جزو «تقریر معصوم»، که شاخه‌ای از سنت است، به شمار آورده‌اند. [منتقی الاصول، عبدالصاحب حکیم، جلد ۴، صفحه‌ی ۲۹۸، تقریرات درس محمد حسینی روحانی؛ دروس فی علم الاصول، محمد باقر صدر، حلقات ثلاثة، الحلقة الثانیة، صفحه‌ی ۱۶۰ و ۱۸۴؛ علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، محمد جواد مغنیه، جلد ۱، صفحه‌ی ۳۵۷]

نتیجه‌ی کلام:
1. «بنای عقلا» به معنی کارهایی است که عقلای جهان، فارغ از زمان، مکان، نژاد، دین و … به فتوای «عقل»، «ممدوح» یا «مذموم» می‌شمارند.
2. «بنای عقلا» نیازی به تأیید شارع ندارد.
3. «بنای عقلا» غیر از «عرف» و «عادت» است.
4. این که علما نتوانسته‌اند تعریف واحد و روشنی از «بنای عقلا» ارائه نمایند، خدشه‌ای به کاربرد آن در متن جامعه ندارد و همواره عقلای جهان، یک سری اصول مشخص و پایه‌ای را «ممدوح» یا «مذموم» می‌شمارند و برای مراعات آن، نیازی به دانستن تعریف دقیقش نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
این را می‌دانم که ما باید به همه اتفاقات احساس بدهیم و از به ظاهر تکرار شدن های زیاد، تضمینی بودن آن ها را نتیجه نگیریم. سوال من این است که این شکر فراوان برای اتفاقات پر تکرار ولی نو آیا وقت گیر هست یا نه؟ خب نمیشه که بخوام برای هر دم و بازدم یک یا چند الحمد لله بگم و اونوقت بتونم به اعمال دیگه هم برسم. چجور اتفاقاتی رو متمرکز بشم؟ اتفاقاتی مثل دم و بازدم هم به مهره مار نیاز دارن؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
ذهن انسان، سطحی دارد و عمقی. در روانشناسی، به این دو بخش ذهن، «ضمیر خودآگاه» و «ضمیر ناخودآگاه» گفته می‌شود. در روش کسب مهارت، باید آن را به تعداد زیاد با سطح آگاه ذهن، تکرار کرد تا وارد سطح ناخودآگاه ذهن گردد. وقتی مهارتی وارد «ضمیر ناخودآگاه» گردید، در اصطلاح به آن «مَلَکه» گفته می‌شود. هر کاری که برایتان تبدیل به «ملکه» شود، زحمتی نخواهد داشت و دغدغه‌ای که دارید، در موردش نخواهد بود.
برای مثال، کسی که تازه رانندگی را می‌آموزد، باید با سطح هوشیاری بالا، حواسش به طور همزمان به چند چیز باشد؛ هم مواظب فشار مناسب بر گاز باشد، هم مواظب آینه‌های بغل و وسط باشد، هم دنده‌ی مناسب را انتخاب کند، هم فاصله‌اش با ماشین جلو را رعایت کند، هم فاصله‌اش با جدول حاشیه‌ی خیابان را تنظیم کند، هم خطوط عابر پیاده را در نظر بگیرد، هم معنی بوق ماشین‌های دیگر را دریابد، هم راهنما را به درستی استفاده کند و …
تقسیم هوشیاری بر تمام این موارد، موجب خستگی مفرط جسمی و فشار عصبی و روحی می‌گردد؛ ولی این فشار، بر اثر تکرار، کاهش می‌یابد تا جایی که کاملاً برداشته می‌شود. زمانی فشار غیر معمولی از جسم و روان راننده برداشته می‌شود که رانندگی برایش به صورت «ملکه» در آمده باشد. به تعبیر روانشناسان، زمانی می‌توان از فشار مهارت رهید که آن مهارت، وارد «ضمیر ناخودآگاه» شده باشد.
تا زمانی که شما در بند «الحمد لله» و «شکراً لله» باشید، حواستان از ذکر و عبادت و نماز و حتی معاملات و معادلات بشری، پرت خواهد شد و مراعات آگاهانه و هوشیارانه‌ی مهره‌ی مار، فشار جسمی و روحی برایتان به ارمغان خواهد آورد. اما اگر بر این مسیر، استقامت بورزید تا جایی که این «مهارت»، برایتان تبدیل به «ملکه» شده و در «ضمیر ناخودآگاهتان» استوار گردد، بدون کمترین حواس‌پرتی و زحمت، همواره از این درخت پرثمر، میوه‌های شیرین خواهید خورد و بهره‌ها خواهید برد.
پس به جای این که در پی تفکیک اتفاقات به مهم و غیر مهم باشید، مدتی را با قدرت و تمرکز، به انجام مهره‌ی مار مشغول شوید تا جایی که این مهارت، برایتان به صورت ملکه درآید. آنگاه خواهید دید که:
اولاً: تمام اتفاقات، ارزشمند و مهم هستند.
ثانیاً: برای هر کدام از این اتفاقات ارزشمند و مهم، می‌توان از مهره‌ی مار استفاده کرد در حالی که هیچ تزاحمی با سایر عبادات و معاملات نداشته باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام وقت بخیر

سوالی دارم از خدمتتون من حدود پانزده سال پیش خیلی اتفاقی از طریق واسطه با شخصی که رهبر جمعیت آل یاسین و معلم و متفکر معنوی است به نام ایلیا رام الله آشنا شدم و چار پنج جلسه بزرگ و عمومی ایشونو شرکت کردم. ولی نمیدونم یه چیزی همیشه مانع میشد که دنباله رو ایشون بشم و پیگیری کنم دستوراتشونو. حالا بعد از ده پونزده سال یکی از شاگردان ایشون که اصلا ایشون هم باعث آشنایی من شده بود منو دعوت میکنن به حضور در جلسات ایشون و میگن شما طلبیده شدی و این حرفا و مهمترین چیزی که بهم گفتن اینه که ایلیا رام الله تنها منجی و نجات دهنده و استاد معنوی در عصر حاضره و بقیه نیستند. حالا میخواستم از شما راهنمایی بگیرم اصلا ایشونو میشناسید و چیزی هست که راجع بهش به بنده بفرمایید که کمک کننده باشه. البته انسان مختار است ولی خیلی برام نظر شما مهمه. تصمیم گرفتم کم کم منهاجی بشم ولی برام خیلی مهمه که نظر شما رو در مورد این فرد بدونم.
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

************

باسمه تعالی

سلام علیکم

آشنایی من با شخص مزبور، به سال‌های دور بر می‌گردد؛ زمانی که به دنبال شناختن جریان‌های فکری و تربیتی مطرح بودم. سال‌هایی که درِ نشر کتاب‌های مربوط به عرفان‌های نوظهور، توسط دولت اصلاحات باز شده بود تا قلب و روح جوانان تشنه‌ی معنویت را هدف بگیرد. در آن سال‌ها، یکی از کسانی که نامی بر سر زبان‌ها انداخته بود و جلساتی برگزار می‌کرد، همین شخص بود. مهم‌ترین نقد من بر او، این بوده و هست که به صراحت، اعلام می‌کند فرد مذهبی‌ای نیست و کاری به دین ندارد. البته این مشخصه، برای تمام عرفان‌های نوظهور صدق می‌کند که «به ظاهر»، خود را رها از هر دین و مذهبی معرفی می‌کنند، در حالی که «در حقیقت»، سرسپرده‌ی مکتب شیطان و آموزه‌های غیروحیانی هستند.
توجه داشته باشید ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن، دو جریان تربیتی بیشتر نیست؛ یکی جریان تربیتی‌ای است که از سوی خالق جهان، توسط فرستادگان برحقش (انبیاء و اوصیاء) برای ما فرستاده شده است که از آن به عنوان «دین» یاد می‌کنیم. دیگری جریان تربیتی شیطان است که از سوی ابلیس الابالسه توسط سربازانش از جن و انس، نشر داده می‌شود و از آن به عنوان «آئین» یاد می‌نماییم.
به طور کلی، هر دیدگاه یا دستورالعملی که از سوی پروردگار جهان نباشد، حتماً از ناحیه‌ی شیطان است. وقتی کسانی مثل «رام» و «طاهری» که مسلمان‌زاده هستند، عرفان خود را آزاد از «دین» می‌شمارند، دقیقاً به معنی این است که سرباز ابلیس هستند و به جریان تربیتی شیطان وابسته‌اند.
حتی سردمداران جریان سقیفه که خود را اصحاب رسول الله (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) می‌شمردند، چون از مهم‌ترین دستور آن حضرت در قبول وصایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اطاعت نکردند، از جنود ابلیس محسوب می‌شوند و تمام پیروانشان تا روز قیامت، شناکنندگان در رودخانه‌ی ابلیس به سوی جهنم هستند.
یکی از مهم‌ترین دعاوی عرفان‌های مذکور این است که شما را بدون ایمان و توسل به ولی الله الاعظم (ارواحنا فداه) که خلیفه‌ی خدا در روزگار ما هستند و بدون ایمان به تعالیم رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) که آخرین پیام‌آور خدای جهان هستند، مستقیم به خدا متصل می‌سازند!! در حالی که خدای معرفی شده در این گونه برنامه‌های تربیتی، توهّم خداست و در قهقرای ظلمات قرار دارد.
در مجموع، معنویتی که برآمده از اعتقاد و عمل به قرآن کریم و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) نباشد، «معنویت» نیست بلکه «شبه معنویت» است. این طور معنویت‌ها، دامی پنهان برای شکار انسان‌های ساده‌لوح است.
«منهاج فردوسیان» مجموعه‌ی واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است. هر گاه بتوانید به «قواعد نظری منهاج فردوسیان» معتقد شده و به «قوانین عملی منهاج فردوسیان» عمل کنید، به بالاترین حدّ از معنویت در دنیا و آخرت دست خواهید یافت و هیچ نیازی به تعالیم شرک‌آلود و شیطانی چنین افرادی نخواهید داشت.
البته در مورد این که ادعا می‌کنند: «شما طلبیده شده‌اید» راست می‌گویند و قرآن کریم، این ادعایشان را تصدیق می‌کند، آنجا که می‌فرماید: «إِنَ‌ الشَّیْطَانَ‌ لَکُمْ‌ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ‌ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ‌ لِیَکُونُوا مِنْ‌ أَصْحَابِ‌ السَّعِیرِ» [سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 6]
ترجمه: همانا شیطان، دشمن شماست، پس شما [نیز] او را دشمن گیرید. [او] فقط دار و دسته‌ی خود را فرا مى‌خوانَد (می‌طلبد) تا آنها از یاران آتش باشند.
ما و شما و همه‌ی انسان‌ها تا روز قیامت، همواره از سوی «خدا» و «شیطان» طلبیده می‌شویم. هم خدا ما را فرا می‌خوانَد و می‌طلبد و هم شیطان. این ما هستیم که با علم و اختیار خود، به دعوت کدامیک پاسخ می‌دهیم و دستورات کدام جریان را پیروی می‌نماییم.
در پایان، هشدار می‌دهم شاید بتوانید با پای خودتان به چنین دام‌هایی وارد شوید، ولی معلوم نیست بتوانید با عزم و اختیار خودتان خارج شوید. محتوای هر جامی ارزش یک بار نوشیدن ندارد؛ شاید همان یک جرعه، موجب کوری یا مرگ گردد.

موفق باشید

حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است