حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۶۹۷ مطلب با موضوع «مکاتباتی بر مبنای منهاج فردوسیان .» ثبت شده است

با سلام. یکی از دوستان در مورد چگونگی شناخت مراجع تقلید (جهت فرزندش) از من پرسید که اصلح ترین آنها کیست و چگونه می‌توان به این مهم پی برد؟ خودم نتوانستم پاسخ ایشان را بدهم. لطفاً راهنمایی بفرمایید همانطور که گویی برای فرزند خود بدنبال مرجع اصلح هستید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
شناخت مرجع تقلید، کاری تخصصی و در اختیار نخبگان و خبرگان علوم دینی است و نباید افراد معمولی جامعه بنا به سلایق شخصی یا جناحی و سیاسی و یا هر ملاحظه‌ی دیگری، برای خود مرجع تقلید، مشخص نمایند.
بعد از رحلت آیت الله العظمی اراکی (ره) جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم (که جمعی از مدرسین عالی حوزه هستند) بعد از جلسات مختلف و در نظر گرفتن ملاک‌های گوناگون، هفت نفر از مجتهدین گرانقدر را شایسته‌ی مرجعیت تشخیص داده و معرفی نمودند. از آن هفت نفر، سه نفرشان به بهشت برین رحلت کرده‌اند که عبارتند از:
ـ آیت الله العظمی فاضل لنکرانی،
ـ آیت الله العظمی تبریزی،
ـ آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیهم)و چهار نفرشان در قید حیاتند و می‌توان از آنان تقلید نمود که عبارتند از:
ـ آیت الله العظمی امام خامنه ای،
ـ آیت الله العظمی وحید خراسانی،
ـ آیت الله العظمی مکارم شیرازی،
ـ آیت الله العظمی شبیری زنجانی (حفظهم الله تعالی)
اخیراً نیز دو تن دیگر از آقایان به شرح زیر، معرفی شدند:
ـ آیت الله العظمی صافی گلپایگانی،
ـ آیت الله العظمی سیستانی (حفظهما الله)
پس هر یک از شش بزرگواری که نام برده شدند، را می‌توانید به عنوان مرجع تقلید به فرزندتان معرفی نمایید. همچنان که من چنین کرده ام.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و عرض ارادت
آیا ممکن است در خصوص رجعت و نظر شیعه راجع به آن و نیز میزان اثر آن در سعادت انسان توضیح بفرمایید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مورد اصل رجعت و توضیح آن، در سراسر اینترنت مطالب خوب و مفیدی یافت می‌شود، اما در مورد نقشش در کمال و سعادت انسان، فقط به یک سخن از استاد معظم، حضرت امام صادق (علیه السلام) بسنده می‌کنم. آن حضرت فرمودند:
«لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِکرَّتِنَا وَ یَسْتَحِلَّ مُتْعَتَنَا» [من ‏لایحضره ‏الفقیه/3/458؛ وسائل ‏الشیعة/21/7؛ بحار الأنوار/53/92]
ترجمه: از ما نیست کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد و ازدواج موقت را حلال نداند.
با این حساب، ایمان نداشتن به رجعت، ضربه‌ی اساسی به کمال و سعادت انسان می‌زند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
چگونه بدانیم کسی مورد چشم زخم واقع شده و دفع چشم زخم چگونه است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
همیشه چشم زخم در جایی اتفاق می‌افتد که چیزی یا کسی در چشم‌ها بزرگ بیاید مثل این که انسانی زیبایی و رعنایی خاصی داشته باشد یا ماشین کذایی بخرد یا خانه‌ی کذایی بسازد یا جواهرات چشم گیر داشته باشد و مانند آن، پس در چیزهایی که به چشم نمی‌آید ولی بزرگ است مثل این که کسی در رشته‌ی خوبی در دانشگاه قبول شود یا فلان مشکل از پرونده‌ی کاری اش حل شود یا با طرحش موافقت شود و مانند این چیزها که گرچه در خیال، بزرگ جلوه می‌کند ولی به چشم نمی‌آید، اینها مورد چشم زخم قرار نمی‌گیرد.
یکی از راه‌های پیشگیری از چشم زخم، خواندن دو آیه‌ی آخر سوره‌ی قلم است و یکی از راه‌های درمان چشم زخم، صدقه دادن می‌باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاج فردوسی
سؤالی داشتم در خصوص حد ریش در برادران منهاجی لطفاً عنایت فرمایید توضیحی در خصوص حد ریش و حدود حرام بودن آن را در منهاج فردوسیان بفرمایید؟
ضمناً آیا ریش پرفسوری گذاشتن و با ماشین ریش را کوتاه کردن برای اصحاب منهاج فردوسیان اشکال ندارد؟
با تشکر از شما

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
آنچه در منهاج فردوسیان مطرح است، نهی از زایل کردن ریش است. یعنی منهاجیّون نباید ریش خود را از بین ببرند. امّا این که حد ریش کدام است، باید به عُرف مراجعه نمود. البته منظور از عُرف، مردم کوچه و بازار نیستند بلکه منظور، عرف عقلاست. در عرف عقلا چهار گزینه در مورد صورت وجود دارد؛

اول: «کوسه» (یا کوسج) یعنی کسی که موی ریش ندارد یا بسیار کم دارد به حدی که به آن اعتنا نمی‌شود،

دوم: «تراشیدن»، یعنی موی صورت را با تیغ و مانند آن، چنان از بین ببرد که اثری از مو در صورت نماند.

سوم: «موی صورت» یعنی موهای کوتاهی که نیاز به شانه نداشته باشد.

چهارم: «ریش» که نیاز به شانه دارد.
همین تقسیم بندی برای موی سر نیز وارد است؛

اول: «کچل» یعنی کسی که موی سر ندارد،

دوم: «تراشیده» یعنی مویی که با تیغ و مانند آن، از ته زده شده باشد،

سوم: «موی کوتاه سر» (مانند سربازان) که نیاز به شانه ندارد،

چهارم: «زلف» (یا گیسو) که نیاز به شانه دارد.
با این تقسیم بندی در می‌یابیم که «ریش» غیر از «موی صورت» است در حالی که خیلی از مردم (و حتی افراد مذهبی) چنین خیال می‌کنند که موی صورت، همان ریش است. در حالی که ریش، دارای لوازم و مشخصاتی است. یکی از بهترین راه‌های تشخیص حد ریش [در قسمت کمی]، نیاز آن به شانه است. اگر وقتی مرد از خواب شبانه بر می‌خیزد یا از حمام و استخر خارج می‌شود، نیاز به شانه کردن صورت داشته باشد، معلوم می‌شود ریش دارد. ولی اگر نیاز ندارد، معلوم می‌شود یا «کوسه» است، یا صورتش را «تراشیده» است و یا «موی صورت» دارد ولی «ریش» ندارد.
اما حد ریش از ناحیه‌ی بلندی، یک قبضه است یعنی با دست خود، ریشش را از زیر چانه در مشت بگیرد، هر مقدار که از زیر دستش بیرون باشد را باید کوتاه کند.
قاعده‌ی شانه برای تشخیص ریش، برای تشخیص «زلف» یا «گیسو» هم صادق است یعنی مرد یا زنی که از خواب برخیزد یا از حمام بیرون آید و نیاز به شانه نداشته باشد، یا «کچل» است، یا سرش را «تراشیده» و یا «موی سر» دارد ولی «زلف» (گیسو) ندارد. فقط کسی «زلف» یا گیسو دارد که نیاز به شانه داشته باشد و الا به هم ریخته و نامنظم جلوه می‌کند.
نکته‌ی دیگر در مورد ریش چانه (یا پرفسوری) باید عرض کنم که در عرف عقلا، ریش از رستنگاه آن (روبروی گوش) شروع و تا نقطه‌ی مقابلش امتداد می‌یابد. پس هر قسمتی که کوتاه تر از حد نیاز به شانه باشد، اطلاق «ریش» بر آن نمی‌شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

با تشکر از پاسختان
یعنی در منابع دینی و قرآن و همچنین از ائمه در این رابطه روایتی نیامده؟ من خودم در این باره بسیار تحقیق کردم و قرار است درباره این مطلب کنفرانسی را نیز ارائه دهم. و می‌خواستم جواب نهایی را از شما بگیرم (منبع معتبر و جوابی مشخص)
البته از طرفی این سوالات برای خیلی‌های دیگر هم پیش آمده و درگیر این موضوع نیز هستند و به نظرم جوانان امروزی با درک و دقت بالایی به دنبال کردن و موشکافانه بررسی کردن مسائل دینی هست ولی خب متاسفانه بیشتر به دنبال دلایل عقلی و تجربی می‌گردند.
حال به نظر شما همین حدیث می‌تواند این آتش برافروخته از این همه ابهام و سوالات وسیع در این رابطه را خاموش کند؟
البته بیشتر این سوال را می‌پرسند که: «یک اتفاقی برایم رخ داده که احساس می‌کنم قبلا برایم اتفاق افتاده یا مثلاً به مکانی رفته که تا به حال آنجا نرفته اما انگار این مکان را قبلا دیده» که ظاهرا مربوط به عالم ذر می‌شود و از این دست سوالات.
علی الظاهر انسان در این عالمی که بوده اتفاقاتی برایش پیش آمده و سرگذشتی داشته.
حال اگر نیازی می‌بینید که پاسخ بنده را بدهید که ممنون می‌شوم در غیر این صورت باز هم از شما بابت حوصله تان صمیمانه قدردانی می‌کنم. واقعاً حوزه امثالی مثل شما را می‌خواهد که واقعاً دلسوز باشند، تفکر داشته باشند، خلاق باشند، ان شاءالله که خداوند مرتبه فردوس را لایق شما گرداند.
راستی (خیلی عذر می‌خواهم که متنم طولانی شد) حالا که بحث به اینجا کشیده شد، می‌خواستم با شما مساله‌ای را در میان بگذارم. بنده ان شاءالله این ترم فارغ التحصیل می‌شوم. درباره‌ی ادامه‌ی مسیرم به یک دو راهی بزرگ برخوردم که هر کدام معایب و مزایا، امتحانات، سختی‌ها و آسانی‌های خودشان را دارند. و آن “ادامه تحصیل در دانشگاه و یا رفتن به حوزه” هست.
این مساله نیز چند ماهی است فکر بنده را مشغول کرده چون این انتخاب سرنوشت آینده من چه در این جهان و چه دیار باقی را معین می‌کند و با انتخاب‌های دیگر فرق دارد.
این را هم می‌دانم که عمل به دستورات منهاج فردوسیان در هر شغل و لباسی که باشد انسان را سعادتمند می‌کند، اما بالاخره انتخاب هریک از این مسیرها در کیفیت این راه تأثیر گذار هستند.
اگر می‌توانستم به صورت حضوری خدمتتون برسم که به نظرم خیلی بهتر هست و راحت تر می‌توانیم پیرامون این موضوع صحبت کنیم، اما اگر این امکان وجود ندارد، می‌خواستم نظر شما را بدانم که چه کار کنم، آیا استخاره کنم؟ اصلا با وجود کتابی مثل منهاج فردوسیان نیازی داریم کسی طلبه بشود، چون هرکس به آن عمل کند خود یک روحانی وارسته است، با این تفاوت که دروس حوزوی نخوانده …
منتظر کمک و راهنماییهایتان هستم… ان شاءالله خداوند عاقبتتون رو به خیر کند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
ـ یعنی در منابع دینی و قرآن و همچنین از ائمه در این رابطه روایتی نیامده؟
جواب: چون مسأله‌ی پر اهمیتی نبوده، در روایات خیلی کم به آن پرداخته شده است. از جمله روایت زیر است (که شاید روشن ترین روایت این موضوع باشد):
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ (علیه‌السلام) عَنْ قَوْلِهِ فَمِنْکمْ کافِرٌ وَ مِنْکمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ: «عَرَفَ اللَّهُ إِیمَانَهُمْ بِوَلَایَتِنَا وَ کفْرَهُمْ بِتَرْکهَا یَوْمَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ وَ هُمْ ذَرٌّ فِی صُلْبِ آدَمَ (علیه‌السلام)» [بحارالأنوار/26/271 و 57/284 به نقل از کافی؛ تفسیر قمی/2/371]

ـ جوانان امروزی با درک و دقت بالایی به دنبال کردن و موشکافانه بررسی کردن مسائل دینی هست ولی خب متاسفانه بیشتر به دنبال دلایل عقلی و تجربی می‌گردند.
جواب: شیطان از تلاش‌های موشکافانه‌ی انسان، از تحقیق، اکتشاف، اختراع، تکنولوژی، بحث‌های علمی [صِرف و بی ثمر] ناراحت نمی‌شود و اتفاقاً خیلی هم خوشحال است که بدون تلاش او، این انسان در غفلتی فراگیر، سرگرم شده و سرمایه‌اش در حال از بین رفتن باشد.
پس این از حیله‌های شیطان است که مؤمن را اسیر بحث‌های مذهبی ای کند که ثمره‌ی عملی ای ندارد. در عین حال، وجدان خداخواه و معنویت طلبش را ساکت و سرکوب و سرگرم می‌کند به این بهانه که بحث‌های من مذهبی و دینی است؛ ولی در واقع، چون ثمره‌ی عملی ندارد، فرقی بین این بحث‌ها با نگاه کردن بازی فوتبال نیست.
شیطان از این که ما بنده‌ی علم خویش باشیم، ناراحت نمی‌شود. او فقط و فقط می‌خواهد که ما بنده‌ی خدا نباشیم. پس تا جوان ما به دنبال دلیلی از علم و تجربه برای بندگی خداست، ناخواسته نوکری شیطان می‌کند. و این را زمانی خواهد دریافت که کار از کار گذشته باشد و عمر شریف به بحث‌های خوش آب و رنگ مذهبی به سر آمده و فرصت «عمل» تمام شده باشد.

ـ حال به نظر شما همین حدیث می‌تواند این آتش برافروخته از این همه ابهام و سوالات وسیع در این رابطه را خاموش کند؟
جواب: قرآن کریم می‌فرماید:
«قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ» [سوره‌ی نور، آیه‌ی 54]
ترجمه: بگو: «خدا و پیامبر را اطاعت کنید. پس اگر پشت نمودید، [بدانید که‏] بر عهده‌ی اوست آنچه تکلیف شده و بر عهده‌ی شماست آنچه موظّف هستید. و اگر اطاعتش کنید راه خواهید یافت، و بر فرستاده‌ی [خدا] جز ابلاغ آشکار [مأموریتی‏] نیست.
وظیفه‌ی نبی و وصی و عالمان دینی این است که راه را نشان دهند، اگر کسی مطیع بود، به کمال و سعادت خویش خواهد رسید ولی آن که سرکش و عصیانگر باشد، به حیرت و خسران خواهد افتاد.

ـ درباره‌ی ادامه‌ی مسیرم به یک دو راهی بزرگ برخوردم که هر کدام معایب و مزایا، امتحانات، سختی‌ها و آسانی‌های خودشان را دارند. و آن “ادامه تحصیل در دانشگاه و یا رفتن به حوزه” هست.
جواب: همانطور که خودتان در ادامه به خوبی اشاره کرده‌اید، سعادت دنیا و آخرت در منهاج قویم فردوسیان است و بس. اگر بتوانید اعتقاداتتان را بر طبق قواعد نظری منهاج فردوسیان و اعمالتان را بر طبق قوانین عملی منهاج، تنظیم کنید، به خیر و سعادت دنیا و آخرت خواهید رسید.
توصیه‌ی ما به رفقایی که به این دو راهی می‌رسند این است که به علاقه و استعداد خدادادی شان توجه کنند و بها بدهند. اگر توانایی حضور شرافتمندانه و پیامبرگونه در لباس روحانیت دارند، اگر بر فقر مالی صبر دارند، اگر با فحش و ناسزای مردم می‌توانند کنار بیایند، اگر تحمّل توده‌های مردم با سطح فکرهای پایین را دارند، اگر توانایی شرکت در جنگ تمام عیار کفر علیه اسلام را دارند، و اگر و اگر و اگر، «بسم الله»
اما اگر در خودشان احساس علاقه به رشته‌ای دیگر (علمی، فنی، هنری) می‌کنند، بهتر آن است که به استعداد خدادادی لبیک بگویند و سعی کنند در همان لباس و شغل، منهاجی باشند.

ـ آیا استخاره کنم؟
جواب: با تضرع و گریه از درگاه خدای متعال بخواهید که علاقه به رشته‌ای که خیر دنیا و آخرتتان در آن است را در قلبتان قرار دهد. این، بهترین استخاره (طلب خیر) است.

ـ اصلا با وجود کتابی مثل منهاج فردوسیان نیازی داریم کسی طلبه بشود، چون هرکس به آن عمل کند خود یک روحانی وارسته است، با این تفاوت که دروس حوزوی نخوانده …
جواب: جامعه نیاز به طلبه و روحانی دارد اما برای رسیدن به کمال و سعادت، نظام جامع تربیتی «منهاج فردوسیان» کافی است.
توجه داشته باشید که «فقیه» (به عنوان قله‌ی درس‌های طلبگی) یعنی «کارشناس فقه»؛ همانطور که «پزشک» یعنی «کارشناس سلامتی بدن»، «معمار» یعنی «کارشناس ساخت و ساز»، «خیاط» یعنی «کارشناس دوخت و دوز» و همینطور. آنچه از فقیه که به درد جامعه می‌خورد، فهم بالا، درک عمیق، استنباط قوی به همراه تسلط کامل بر آیات و روایات است. آنچه که فقیه را رستگار می‌کند، اعتقادات صحیح و اعمال درستش است نه درس‌هایی که حفظ کرده و کتاب‌هایی که خوانده و نوشته است.
اگر اینگونه به ماجرا نگاه کنید، خواهید یافت کسی را که فقیه متبحری بوده ولی عاقبت به خیر نشده همچنان که خواهید یافت کارمند یا کارگری را که منهاجی بوده و عاقبت به خیر شده است.
در هر حال، دعای خیر من بدرقه‌ی راه شما و سایر رفقای منهاجی است تا به یاری خدای متعال و عنایات خاصه‌ی آقایمان (ارواحنا فداه) راه درست را بیابید و با قدرت و نشاط، بپیمایید.

و الحمد لله
حاج فردوسی

سلام علیکم. اولاً می‌خواستم از محضرتون بپرسم آیا درسته که میگن روزای جمعه نباید نماز رو بلافاصله بعد از اذان خواند؟ دوما چرا و طبق کدام روایت نماز جمعه بر بانوان مکروه است؟ سوما ضمن تشکر از گذاشتن جدول مراقبه در سایتتون، چرا برای بانوان در جدول نماز جماعت ذکر نشده؟ مگر نقشی در سعادت زنان ندارد؟ و آخرین سئوال: اعمالی مثل زیارت مستمر حضرت معصومه (س) و زیارت امام رضا (ع) برای مجاورینشان (البته برای زنان) و یا روضه رفتن در رسیدن به سعادت موثر است؟

************
باسمه الحق المبین

سلام علیکم
با تشکر از این که سؤالاتتان شماره دار است؛ و اما جواب:
ـ اولاً می‌خواستم از محضرتون بپرسم آیا درسته که میگن روزای جمعه نباید نماز رو بلافاصله بعد از اذان خواند؟
جواب: خیر، این مطلب هیچ مستندی ندارد و یک شایعه‌ی مذهبی است.

ـ دوما چرا و طبق کدام روایت نماز جمعه بر بانوان مکروه است؟
جواب: فقط دو روایت عرض می‌کنم:
قَالَ رَسُولُ اللَّه‏ (صلی الله علیه و آله و سلم): «یَا عَلِیُّ لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ جُمُعَةٌ وَ لَا جَمَاعَةٌ وَ لَا أَذَانٌ وَ لَا إِقَامَةٌ وَ لَا عِیَادَةُ مَرِیضٍ وَ لَا اتِّبَاعُ جَنَازَةٍ وَ لَا هَرْوَلَةٌ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ لَا اسْتِلَامُ الْحَجَرِ وَ لَا حَلْقٌ وَ لَا تَوَلِّی الْقَضَاءِ وَ لَا تُسْتَشَارُ وَ لَا تَذْبَحُ إِلَّا عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ لَا تَجْهَرُ بِالتَّلْبِیَةِ وَ لَا تُقِیمُ عِنْدَ قَبْرٍ وَ لَا تَسْمَعُ الْخُطْبَةَ وَ لَا تَتَوَلَّی التَّزْوِیجَ بِنَفْسِهَا وَ لَا تَخْرُجُ مِنْ بَیْتِ زَوْجِهَا إِلَّا بِإِذْنِه‏» [من ‏لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 362]
ترجمه: رسول خدا (صلی الله علیه و آله سلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: یا علی، [چند چیز] بر زن نیست؛ نماز جمعه، نماز جماعت، اذان و اقامه، عیادت مریض، تشییع جنازه، هروله در سعی و …
قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام): «لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ أَذَانٌ وَ لَا إِقَامَةٌ وَ لَا جُمُعَةٌ وَ لَا جَمَاعَةٌ» [وسائل ‏الشیعة، محدث عاملی، جلد 5، صفحه‌ی 406]
ترجمه: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اذان و اقامه و نماز جمعه و نماز جماعت بر زن نیست.
اگر شرکت در نماز جمعه یا جماعت، نقش مثبتی در رسیدن زن به کمال و سعادت می‌داشت، او را از اینها محروم نمی‌کردند.

ـ سوماً ضمن تشکر از گذاشتن جدول مراقبه در سایتتون، چرا برای بانوان در جدول نماز جماعت ذکر نشده؟ مگر نقشی در سعادت زنان ندارد؟
جواب: با توجه به روایاتی که ذکر شد، شرکت زن در نماز جماعت، نقش مثبتی در رسیدنش به کمال و سعادت ندارد.

ـ و آخرین سئوال: اعمالی مثل زیارت مستمر حضرت معصومه (س) و زیارت امام رضا (ع) برای مجاورینشان (البته برای زنان) و یا روضه رفتن در رسیدن به سعادت مؤثر است؟
جواب: هیچ کاری برای زن مانند خدمت به شوهر و جلب رضایت او، در رساندنش به کمال و سعادت مؤثر نیست. برای اینگونه کارها [زیارت، روضه و مراسم مذهبی] برای بانوان، دستوری به ما نرسیده ولی شاید از عمومات ادله‌ی ولایت، بشود بر مطلوبیت آن استدلال کرد. به عبارت ساده، به ما دستوری نداده‌اند که زنان به زیارت مزارات مقدسات بروند ولی از آنجا که این رفتن‌ها از باب اظهار ولایت و دلدادگی به خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) است، شاید بتوان چنین استنباط کرد که کار خوبی است و اثر مثبتی در کمال و سعادت بانوان خواهد داشت. و الله العالم

بر عمل به منهاج، موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
موضوع عالم ذر سال هاست که ذهن بنده رو مشغول کرده و سوالات و شبهات بسیاری از این عالم برایم به وجود آمده که متاسفانه با اینکه بحث روی آن زیاد صورت گرفته اما به نتیجه‌ی جامع و کاملی نرسیدم.
اینکه واقعاً حقیقت عالم ذر به چه صورت هست؟ چه زمانی رخ داده؟ چه کسانی گفتند آری و چه کسانی گفتند خیر؟ مگر آن موقع انسان دارای قدرت تشخیص بوده که عده‌ای نپذیرفتند؟ آیا امامان و 14 معصوم به این دلیل برگزیده شده‌اند که که زودتر از بقیه بلی را گفته‌اند یا دلیل دیگری دارد؟
اگر خداوند سرنوشت همه را تعیین کرده و می‌داند دقیقا چه سرنوشتی برای انسان‌ها به وجود می‌آید و یا جهان هستی؛ پس هدف از خلقت چه بوده؟ پس اختیار چیست؟ آیا مگر نه این است که اختیاری که ما داریم و انتخابی که می‌کنیم را نیز خدا می‌داند؟ امامان و پیامبر چگونه مثل روز احوال آخرالزمانی‌ها را می‌دانند؟ یا مثلاً شخصی میرود خدمت امام علی (ع) و میگوید من از شیعیان شما هستم ولی حضرت میفرمایند که نه تو نیستی چون در عالم ذر به ولایت ما شهادت ندادی. حالا چطور می‌توان فهمید که من هم در آن عالم شهادت داده‌ام یا نه؟ و سوالات بسیاری در این زمینه.
درست است که پاسخ این سوالات و شبهات در مسیرم (منهاج) تأثیری ندارند. اما لطف کنید و پاسخ بفرمایید. بسیار ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اینطور نیست که پرسش و پاسخ درباره‌ی عالم ذر و قضا و قدر که برگشت به جبر و اختیار دارد، تأثیری در کمال و سعادت نداشته باشد؛ بلکه بر عکس، کاملاً اثر دارد و اثر منفی هم دارد. در کتاب منهاج فردوسیان می‌خوانیم:
قاعده 98/2: در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ تعمُّق کردن در حقیقتِ «قضا و قدر» خطرناک است.
با توجه دادنتان به یک روایت از امیرالمؤمنین (علیه السلام) امیدوارم دلتان روشن و جانتان بیدار شده و از ورود ذهن به محدوده‌های خطرناکی ـ مانند آنچه در بالا نوشته‌اید ـ جلوگیری کنید.
وَ سُئِلَ عَلِی عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ: «طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکلَّفُوهُ» [نهج ‏البلاغة/526/287؛ بحار الأنوار/1/210؛ روضة الواعظین/1/40؛ شرح‏ نهج ‏البلاغة/19/181؛ غررالحکم/102؛ متشابه ‏القرآن/1/200]
ترجمه: از آقا درباره‌ی قَدَر سؤال شد، فرمودند: راه تاریکی است در آن قدم نزنید و دریای ژرفی است در آن داخل نشوید و راز خدائیست برای فهم آن خود را به زحمت نیفکنید.
امیدوارم شما هم نصیحت مولا را گوش کنید و خود را در فهمیدن چیزهایی که فهمیدنش در حد و اندازه‌ی ما نیست و خطرناک است، به زحمت نیاندازید.

در مراعات قوانین منهاج فردوسیان موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
بسیاری از پاسخ‌های شما را به سوالات دیگران خواندم. لازم بود که به خدمت شما برسانم بر شیوه‌ی ترویج شما در احکام دین نقدهای بسیاری وارد است و به همین منظور کتاب منهاچ شما را نیز تهیه نموده‌ام در آن چیزی جز مواردی که قبلا نیز همگان در همان سطوحی که حتی تا دبیرستان از طریق کتب دینی آموزش و پرورش چاپ شده مطلب جدیدی نبود جز دسته بندی مطالب. که البته آن نیز به نظر اینجانب به بد ترین شیوه‌ی ممکن! سبک نوشتاری شما در نوشتن کتاب و پاسخ به پرسش از آن شیوه‌هایی است که به جای ترویج دین در حال خراب کردن آن است این جمله را از من که کارشناس ارشد مدیریت در حوزه تبلیغات و بازاریابی هستم بشنوید با این روش بیشتر به ضدیت با پویایی فقه، اسلام و دین می‌پردازید. پاسخ گفتن شما به سوالات راه را بر پرسش گر جهت تفکر می‌بندد. فی المثل به کرات از عبارت ربطی به سعادت و پیشرفت ما ندارد استفاده نموده‌اید. مگر شما بر اثر واقعی کارها بر انسان و سعادت او آگاهید!؟ لطفاً به سوالات بسیار ساده زیر پاسخ دهید:
چگونه می‌توان بدون تحقیق و پرسش در اصول و فروع دین به حقایق پی برد!؟ آیا اگر انسان مطلبی را با تحقیق بداند بهتر است یا صرفا اینکه مثلاً دانستن دلیل فلان چیز به چه درد من می‌خورد چون گفته‌اند انجام بده انجام میدهم دیگر؟آیا اگر نرویم و نپرسیم و ندانیم و نبینیم که نماز خواندن و دعا کردن همین مراجع تقلید چگونه بوده و در نهایت به دلیل نماز خواندن پی نبریم مصادق آیه شریفه‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید ایمان بیاورید نمی‌شویم؟ آیا این حدیث را «کسی که از تشریح و نجوم خبری نباشد از خداشناسی بهره‌ای نبرده» نشنیده‌اید؟ آیا می‌خواهید بگویید که به من چه که زحل از گاز تشکیل شده یا سنگ چه اثر مثبتی در سعادت من دارد؟ آیا اول دلیل برتری و رجحان شیعه نباید برای افراد ثابت شود تا به قول شما منهاجی شوند؟ چرا نمی‌خواهید به بررسی مسئله‌ای مهم مانند آنچه که بر فاطمه زهرا (س) رخ داد بپردازید؟ شما که از دادن جواب طفره می‌روید و بسیار در پاسخ‌های شما دیده‌ام که با صرف اینکه به درد ما نمی‌خورد یا دلیلی بر آن نیست از پاسخ دادن کناره گیری می‌کنید آیا بر خلاف آیات قرآن افراد را به پذیرش کورکورانه فرا می‌خوانید؟ در چنین مسیری که همراه داشتن عقلی را که از آن به نبی باطنی یاد شده منع می‌کنید؟
پس از نظر شما کتبی مانند علل الشرایع که به بررسی علل احکام در حد وسع می‌پردازد کل هم کشک است و مانند آب در هاونگ کوبیدن بی اثر است؟ اگر عقل را کنار زد و بر آن زنجیر زد تا نپرسد و نداند بهتر نبود که خداوند از همان ابتدا می‌فرمود ای انسان هر آن چه که فرستادگان من می‌گویند بی چون چرا و مانند ربات انجام دهید؟ پس تکلیف معجزات چه میشود؟پس اینگونه بهتر نبود لا یکلف الله نفسا الا وسعها را از قرآن سانسور می‌کردید؟ آیا اگر عقل را کنار نهیم باز می‌توانیم به شباهت و نیت صلح امام حسن (ع) و امام حسین علیه السلام (ع) پی ببریم؟ یا تفاوت لباس پوشیدن‌های امام صادق (ع) و سایر ائمه را درک کنیم؟ آیا اگر عقل را کنار نهیم و صرفا به آنچه که پیامبر (ص) فرموده‌اند عمل کنیم به سعادت می‌رسیم به طور مثال اگر ندانیم که منظور پیامبر (ص) از این گفته که هر کس که گوشت شتر خورده وضویش باطل است و دوباره باید وضو بگیرد، چه بوده؟ آیا اگر با عقل و روحیه کنجکاوی به فهمیدن دلیل این حدیث نپردازیم نعوذبالله خود از کسانی نخواهیم بود که رسول اکرم را تمسخر نماییم و ایشان را به دخل و تصرف در احکام الهی همان گونه که یهود می‌گوید متهم نماییم؟ آیا فراموش کرده ایم که خود پیامبر (ص) در جنگ احد برای جنگیدن در شهر نظر داشتند اما چون نظر دیگران بر جنگ در خارج از شهر بود ایشان نیز آن نظر را پذیرفتند و آن جریان شکست در جنگ پیش آمد. این موضوع را چگونه می‌توانید پاسخ دهید؟ اگر این ذهن تلاش گر را از خود جدا کنیم چگونه تفاوت شیعه و سنی را درک کنیم، نمی‌دانم!

************
باسمه عزّ و جلّ

سلام علیکم
کاش سؤالاتتان را به صورت روشن و شماره گذاری شده می‌نوشتید. در هر حال قسمت‌هایی را که نیاز به پاسخ دارد، جدا کرده و پاسخ می‌دهم.

[1] در آن چیزی جز مواردی که قبلا نیز همگان در همان سطوحی که حتی تا دبیرستان از طریق کتب دینی آموزش و پرورش چاپ شده مطلب جدیدی نبود جز دسته بندی مطالب.
جواب: تمام دغدغه‌ی ما در ارائه‌ی این برنامه‌ی تربیتی ـ همچنان که از اسمش پیداست ـ این است که به جماعت حیران بفهمانیم که راه، از نظر علمی، بسیار روشن است و تنها دلیل نرسیدن و عقب ماندگی ما از مدارج عالیه‌ی قرب و کمال، عمل نکردن بر طبق علممان است. شاید شما انتظار دارید برای رسیدن به کمال و سعادت، دستوراتی بیاوریم که نه در کتاب هدایتگر خدا، «قرآن کریم» و نه در بیانات استادان راه هدایت، «رسول اعظم و ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام)» نیامده باشد؟!

[2] که البته آن نیز به نظر اینجانب به بد ترین شیوه‌ی ممکن! سبک نوشتاری شما در نوشتن کتاب و پاسخ به پرسش از آن شیوه‌هایی است که به جای ترویج دین در حال خراب کردن آن است این جمله را از من که کارشناس ارشد مدیریت در حوزه تبلیغات و بازاریابی هستم بشنوید با این روش بیشتر به ضدیت با پویایی فقه، اسلام و دین می‌پردازید.
جواب: بهتر نیست هر کسی در کاری که کارشناس است، اظهار نظر کند مثلاً شما به بررسی همان محدوده‌ای که در آن ادعای کارشناسی دارید یعنی «تبلیغات و بازار یابی» بپردازید و درباره‌ی تراکت، بیلبورد، طرح، آرم، مهر، فرم، کادر و مانند آن نظر بدهید و در محدوده‌ی فقه، اسلام و دین اظهار نظر نکنید؟!

[3] پاسخ گفتن شما به سوالات راه را بر پرسش گر جهت تفکر می‌بندد.
جواب: می‌پرسند تا پاسخ بگیرند نه این که بپرسند تا تفکر کنند. اگر قرار باشد کسی با تفکر خودش راه را پیدا کند، چه نیازی به پرسیدن راه دارد؟!

[4] مگر شما بر اثر واقعی کارها بر انسان و سعادت او آگاهید!؟
جواب: تمام راه کمال و سعادت در اسلام ناب و تشیع خالص آمده است. و دانستن آثار و خواص عمل به دستورات نورانی اسلام، مهم نیست و حتی در برخی مواقع، ضررهایی نیز در پی دارد.

[5] چگونه می‌توان بدون تحقیق و پرسش در اصول و فروع دین به حقایق پی برد!؟
جواب: قرار نیست کسی از راه پرسیدن به حقایق امور برسد. بلکه راه رسیدن به حقایق امور به این صورت است که: اول، ایمانی اجمالی به قواعد نظری پایه و تکمیلی پیدا می‌کنید، سپس بر طبق آن ایمان به عمل می‌پردازید و قوانین عملی را مراعات می‌کنید، از این ایمان اجمالی و عمل، ایمانی تفصیلی زاده می‌شود و آن، نوری است که خدای تعالی بر قلب بنده‌ی مؤمنش افاضه می‌کند. این نور جز از راه عمل به قوانین، از هیچ راهی مانند مطالعه، مباحثه، بحث، جدل، تفکر، کلاس، تمرین، تدریس و غیره به دست نمی‌آید. «ره چنان رو که رهروان رفتند»

[6] آیا اگر انسان مطلبی را با تحقیق بداند بهتر است یا صرفا اینکه مثلاً دانستن دلیل فلان چیز به چه درد من می‌خورد چون گفته‌اند انجام بده انجام میدهم دیگر؟
جواب: اگر «چون گفته‌اند انجام بده، انجام می‌دهم» بودید، می‌شوید «بنده‌ی خدا» و «پیرو رسول» و «شیعه‌ی امام» ولی اگر به دنبال دلیلش بودید و بعد از یافتن دلیل علمی، شانه زیر بار دادید، می‌شوید «بنده‌ی علم» و «پیرو عقل» و «شیعه‌ی دانایی خویش». کسی که بنده‌ی خدا و پیرو رسول و آل (علیهم السلام) باشد، بر سر دو راهی‌ها ـ یعنی آنجا که حکمت حُکمی و فلسفه‌ی دستوری را نمی‌داند ـ تابع مولاست و مراعاتش می‌کند؛ ولی کسی که بنده‌ی علم است، توقف می‌کند و تا روشن شدن دلیل علمی اش، از عمل به آن دستور، طفره می‌رود.

[7] آیا اگر نرویم و نپرسیم و ندانیم و نبینیم که نماز خواندن و دعا کردن همین مراجع تقلید چگونه بوده و در نهایت به دلیل نماز خواندن پی نبریم مصادق آیه شریفه‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید ایمان بیاورید نمی‌شویم؟
جواب: نفهمیدم چه ربطی بین «دیدن نماز خواندن مراجع» با «پی بردن به دلیل نماز خواندن» و آیه‌ی «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید» وجود دارد. روشن بیان کنید.

[8] آیا این حدیث را «کسی که از تشریح و نجوم خبری نباشد از خداشناسی بهره‌ای نبرده» نشنیده‌اید؟
جواب: نخیر، ندیده‌ام و نشنیده‌ام و در هیچ منبع معتبری نیافته ام. اگر شما سراغی از آن دارید، ارائه بفرمایید تا از لحاظ اعتبار منبع، سلسله‌ی روات، با لحاظ صدر و ذیل حدیث بررسی کنم.

[9] آیا می‌خواهید بگویید که به من چه که زحل از گاز تشکیل شده یا سنگ چه اثر مثبتی در سعادت من دارد؟
جواب: اگر اثری در کمال و سعادت ما می‌داشت، خدای متعال در قرآن کریم بیان می‌فرمود یا در فرمایشات رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان بحقشان (علیهم السلام) به ما می‌رسید.

[10] آیا اول دلیل برتری و رجحان شیعه نباید برای افراد ثابت شود تا به قول شما منهاجی شوند؟
جواب: خوب بود تمام کتاب منهاج فردوسیان را مطالعه می‌نمودید البته به قصد هدایت شدن نه به قصد عیبجویی! پاراگراف اول صفحه‌ی 34 را بخوانید. از اولین گام‌های منهاجی شدن، برطرف کردن اشکالات عقلی و شک‌های قلبی با پرسش از دانایان است.

[11] چرا نمی‌خواهید به بررسی مسئله‌ای مهم مانند آنچه که بر فاطمه زهرا (س) رخ داد بپردازید؟
جواب: چون نقشی در کمال و سعادت ما ندارد. اگر شما می‌توانید نقشی را ثابت کنید، دریغ نکنید.

[12] شما که از دادن جواب طفره می‌روید و بسیار در پاسخ‌های شما دیده‌ام که با صرف اینکه به درد ما نمی‌خورد یا دلیلی بر آن نیست از پاسخ دادن کناره گیری می‌کنید.
جواب: این جواب، بهترین و تربیتی ترین جوابی است که می‌شود به سؤالات بی ثمر داد. این عبارت، تعبیر محترمانه‌ی «به من چه؟! به تو چه؟!» است. وقتی محور رسیدن به تکامل را «عمل» بدانیم، طرح بسیاری از سؤالات، و پاسخ دادن به آنها [که ثمره‌ی عملی ندارد]، وقت کُشی و هدر دادن عمر شریف است.

[13] آیا بر خلاف آیات قرآن افراد را به پذیرش کورکورانه فرا می‌خوانید؟
جواب: اگر «تسلیم» بودن در مقابل فرمان‌های خدا را «پذیرش کورکورانه» می‌دانید، خود قرآن از اینگونه «پذیرش کورکورانه» تبجیل کرده است. آنجا که در تعریف و تمجید پیامبر توحیدی بزرگ حضرت ابراهیم (علیه السلام) می‌فرماید:
«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 131]
ترجمه: هنگامی که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم شو»، گفت: «به پروردگار جهانیان تسلیم شدم».

[14] در چنین مسیری که همراه داشتن عقلی را که از آن به نبی باطنی یاد شده منع می‌کنید؟
جواب: محدوده‌ی عرض اندام عقل را در جواب نامه‌های قبلی روشن کرده ام، به آنجا مراجعه نمایید.

[15] پس از نظر شما کتبی مانند علل الشرایع که به بررسی علل احکام در حد وسع می‌پردازد کل هم کشک است و مانند آب در هاونگ کوبیدن بی اثر است؟
جواب: مطمئن هستم کتاب شریف «علل الشرائع» جناب شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) که یکی از منابع معتبر منهاج فردوسیان است، را ندیده‌اید و الا اینگونه اظهار نظر نمی‌کردید. در کتاب نامبرده، چنان که خیال می‌کنید، به علت احکام پرداخته نشده است.

[16] بهتر نبود که خداوند از همان ابتدا می‌فرمود ای انسان هر آن چه که فرستادگان من می‌گویند بی چون چرا و مانند ربات انجام دهید؟
جواب: خدای متعال در سراسر قرآن کریم و سایر کتاب‌های آسمانی یعنی تورات و انجیل، به آواز بلند، از انسان‌ها می‌خواهد که از فرستادگانش بی چون و چرا پیروی کنند تا به کمال و سعادت برسند. اگر انجیل و تورات نخوانده‌اید، لا اقل قرآن بخوانید.
نمونه درباره‌ی این امت:
«إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [سوره‌ی نور، آیه‌ی 51]
ترجمه: گفتار مؤمنان ـ وقتی به سوی خدا و پیامبرش خوانده شوند تا میانشان داوری کند ـ تنها این است که می‏‌گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم.» اینانند که رستگارند.
نمونه برای امت‌های پیشین:
«مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلاً» [سوره‌ی نساء، آیه‌ی 46]
ترجمه: برخی از آنان که یهودی‏‌اند، کلمات را از جاهای خود برمی‏‌گردانند، و با پیچانیدن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین [اسلام، با درآمیختن عبری به عربی‏] می‏گویند: «شنیدیم و نافرمانی کردیم و بشنو [که کاش‏] ناشنوا گردی.» و [نیز از روی استهزا می‏‌گویند: ] «راعنا» [که در عربی یعنی: به ما التفات کن، ولی در عبری یعنی: خبیث ما، ] و اگر آنان می‏گفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم، و بشنو و به ما بنگر»، قطعاً برای آنان بهتر و درست‌‏تر بود، ولی خدا آنان را به علّت کفرشان لعنت کرد، در نتیجه جز [گروهی‏] اندک ایمان نمی‏‌آورند.

[17] پس تکلیف معجزات چه می‌شود؟
جواب: یکی از چهار کار کرد مورد تأیید عقل، تشخیص پیامبر راستین از دروغین با توجه به معجرات اوست.

[18] پس اینگونه بهتر نبود لا یکلف الله نفسا الا وسعها را از قرآن سانسور می‌کردید؟
جواب: علت این پیشنهاد را نمی‌فهمم. بیشتر توضیح بدهید.

[19] آیا اگر عقل را کنار نهیم باز می‌توانیم به شباهت و نیت صلح امام حسن (ع) و امام حسین علیه السلام (ع) پی ببریم؟
جواب: اگر پی نبریم، چه چیزی از کمال و سعادت را از دست خواهیم داد؟ آیا در سؤالاتی که در قبر یا قیامت از انسان پرسیده می‌شود، این سؤال هم خواهد بود؟! آیا ندانستن نیت صلح امام حسن (علیه السلام) ضرری به بهشتی شدن ما دارد؟! اگر پرسیده خواهد شد و ندانستن جواب، ضرر دارد، باید به دنبالش برویم و حتماً بیاموزیم ولی اگر نه فایده‌ای دارد و نه ضرری، می‌شود از مصادیق «علم لا ینفع» یعنی دانش‌های بی حاصل و بیهوده؛ هر چند در مورد دو سید جوانان اهل بهشت باشد. اصحاب منهاج فردوسیان معتقدند همانطور که دانستن نام بازیکنان فوتبال و هنرپیشه‌های سینما، نقشی در کمال و سعادت ما ندارد، خیلی از جزئیات تاریخ، نقشی در کمال و سعادت ما ندارد که از آن جمله، همین سؤال شماست.

[20] یا تفاوت لباس پوشیدن‌های امام صادق (ع) و سایر ائمه را درک کنیم؟
جواب: کسی که امام صادق (علیه السلام) و پدران و فرزندان بزرگوارشان را به عنوان استاد انتخاب کند، برایش فرقی نمی‌کند که دلیل لباس پوشیدن ایشان را بداند یا نداند. منهاجی معتقد است «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود». همچنین مبحث «فعل استاد» در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» را مطالعه کنید تا به روشنی موضع منهاج فردوسیان در قبال افعال رسیده از آن ذوات مقدس را دریابید.

[21] آیا اگر عقل را کنار نهیم و صرفاً به آنچه که پیامبر (ص) فرموده‌اند عمل کنیم به سعادت می‌رسیم؟
جواب: «عقل» فقط ما را تا تشخیص پیامبر، همراهی و راهنمایی می‌کند، بعد از رسیدن و تشخیص پیامبر، باید عقل و فهم و درک شخصی را کنار نهاد و سراپا گوش به فرمان پیامبر بود.

[22] به طور مثال اگر ندانیم که منظور پیامبر (ص) از این گفته که هر کس که گوشت شتر خورده وضویش باطل است و دوباره باید وضو بگیرد، چه بوده؟ آیا اگر با عقل و روحیه کنجکاوی به فهمیدن دلیل این حدیث نپردازیم نعوذبالله خود از کسانی نخواهیم بود که رسول اکرم را تمسخر نماییم و ایشان را به دخل و تصرف در احکام الهی همان گونه که یهود می‌گوید متهم نماییم؟
جواب: یکی از چهار کار مورد قبول عقل، تشخیص معنی درست سخنان رسول و امام (علیهم السلام) است که منجر به پدید آمدن علمی به نام «درایة الحدیث» شده است.

[23] آیا فراموش کرده ایم که خود پیامبر (ص) در جنگ احد برای جنگیدن در شهر نظر داشتند اما چون نظر دیگران بر جنگ در خارج از شهر بود ایشان نیز آن نظر را پذیرفتند و آن جریان شکست در جنگ پیش آمد. این موضوع را چگونه می‌توانید پاسخ دهید؟
جواب: کاش به نظر پیامبر عمل می‌کردند نه به عقل ناقص خودشان.

[24] اگر این ذهن تلاش گر را از خود جدا کنیم چگونه تفاوت شیعه و سنی را درک کنیم، نمی‌دانم!
جواب: تفاوت شیعه و سنی چه ربطی به عقل دارد؟ فقط حدیث غدیر را اگر قبول کنید، تمام راه برایتان روشن می‌شود. صدها حدیث دیگر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد تعیین جانشین بعد از خودشان، که جای خود دارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم. میشه لطفاً جدول محاسبه رو خودتون تکمیل ترش کنید. یعنی یه جدول فضایل و یک جدول رذایل درست کنید بر اساس اولین قدمایی که یه شخص می‌خواد تو راه منهاج فردوسیان بذاره و همینطور تکمیل ترش کنید تا رده‌های بالاتر. اینطوری وقتی بخوایم محاسبه کنیم که در اون روز چه کردیم موارد شما رو که ببینیم بیشتر یادمون میاد. و فقط علامت می‌زنیم. اما جدول خالی آخر کتاب شما رو نمیدونم چطور پرش کنم. و بعضی وقتا هر چی فکر می‌کنم یادم نمیاد که دقیقا کارای مثبت و منفی اون روزم چی بوده. با تشکر

************
باسمه الحق المبین

سلام علیکم
جدول‌های عمومی (یعنی دارای قوانینی که معمولاً بیشتر مورد ابتلاست) به تفکیک منهاجیون (برادران منهاجی) و منهاجیات (خواهران منهاجی) در قسمت «جدول محاسبه» در حاشیه‌ی همین صفحه آمده است. لازم به ذکر است که این جدول‌ها فقط تا مرحله‌ی ششم را شامل است. البته کسی که بتواند تا مرحله‌ی ششم را مراعات نماید، حتماً و حتماً از بهشتیان است ولی برای رسیدن به درجات بالاتر [و فردوس، که برترین درجه‌ی بهشت است] باید مراحل هفتم تا دهم نیز ملاحظه و مراعات شود.

با سلام و تشکر بابت حوصله جنابعالی برای پاسخگویی سوالات. چند سوال داشتم ممنون میشم اگر پاسخ بدید.
1. جایگاه گریه بر مصائب اهل بیت در منهاج فردوسیان کجاست؟
2. روایتی از امام صادق (علیه السلام) رسیده که به یکی از اصحاب فرمودند که ما اهل بیت آنچه از شما پنهان داشتیم بسیار بیشتر از آنی هست که بیان کردیم آیا از این روایت استنباط میتوان کرد که روایاتی که از اهل بیت رسیده همه مسائل مربوطه را بیان نکردند؟
3. جایگاه عقل که در روایات از آن به حجت باطنی روایت شده در منهاج فردوسیان چه جایگاه عملی دارد؟
باتشکر

************
باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
من هم از شما به خاطر سؤالات عالمانه‌ای که پرسیده‌اید، تشکر می‌کنم. بعضی سؤالات و ادبیات حاکم بر آن، فرهیختگی سائل را نمودار می‌سازد.

جواب 1: اشک ریختن بر مصائب استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) نقش بسیار مهمی در رسیدن به کمال و سعادت دارد. ثمرات و فواید این گریه در قواعد نظری منهاج فردوسیان (نسخه‌ی دوم) منعکس شده است. در اینجا فقطه به بیان یک روایت بسنده می‌کنم.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: «لِکلِّ شَی‏ءٍ ثَوَابٌ إِلَّا الدَّمْعَةَ فِینَا» [کامل ‏الزیارات/106؛ وسائل ‏الشیعة /14/597]
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: برای هر چیزی [یعنی هر کار خیری] ثوابی [مشخص و معیّن] است مگر اشکی که درباره‌ی [مصائب] ما ریخته شود.

جواب 2: اولاً چنین روایتی را بنده ندیده‌ام و در نظر ندارم. نخست باید منبع، سند و اعتبارش بررسی شود و سپس به دلالتش بپردازیم.
ثانیاً: این روایت در تعارض آشکار با قرآن کریم و سایر روایات است.
خدای متعال درباره‌ی قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ نَزَّلْنا عَلَیْک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیْ‏ءٍ» [سوره‌ی نحل، آیه‌ی 89]
یعنی: و این کتاب را ـ که روشنگر هر چیزی است ـ بر تو نازل کردیم.
علامه طباطبایی (رحمه الله) می‌نویسد:
تبیان برای هر چیزی است و تبیان ـ به طوری که گفته شده ـ به معنای بیان است، و چون قرآن کریم کتاب هدایت برای عموم مردم است و جز این کار و شأنی ندارد لذا ظاهراً مراد از «لِکلِّ شَیْ‏ءٍ» همه‌ی آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاجند، و قرآن، تبیان همه‌ی اینهاست‏. [ترجمه‌ی المیزان، جلد 12، صفحه‌ی 469]
یک نمونه روایت هم عرض می‌کنم. مولایمان امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند:
«عِبَادَ اللَّهِ اللَّهَ اللَّهَ فِی أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَیْکمْ وَ أَحَبِّهَا إِلَیْکمْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَکمْ سَبِیلَ الْحَقِّ وَ أَنَارَ طُرُقَهُ فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ» [نهج البلاغه، خطبه‌ی 157]
ترجمه: ای بندگان خدا، خدا را، خدا را، مراقب عزیزترین و محبوبترین اشخاص نسبت به خویش [یعنی خودتان] باشید چه اینکه خداوند، مقصد حق را واضح و راه‌های آن را برایتان روشن ساخته است؛ سرانجام کار، یا بدبختی دائمی است و یا سعادت همیشگی.
البته نمونه‌ها بسیار است ولی به همین یک آیه و یک روایت در رد مضمون روایتی که ادعا شده بود، بسنده می‌نمایم.

جواب 3: عقل (به معنی همان چیزی که در وجود من و شما و بقیه‌ی انسان‌های معمولی است) فقط چهار کار اساسی در منهاج فردوسیان انجام می‌دهد (یعنی فقط چهار فعالیتش مورد تأیید است):
الف) ما را ـ با تفکر در نظم نظام هستی ـ به وجود خالقی دانا و توانا برای عالم، رهنمون شود.
ب) ما را به ضرورت وجود واسطه‌هایی بین خود و خدا برساند. (نبوت عامه)
ج) ما را ـ با توجه به معجزات باهرات ـ به تصدیق رسالت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) برساند. (نبوت خاصه)
د) ما را ـ بر طبق بنای عقلا ـ در تشخیص راست و دروغ سخنان و دستورات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان برحقشان یاری رساند. که این وظیفه را علمای راستین بر عهده دارند و علم‌های رجال و درایه از آن پدید آمده است.
در سایر موارد، عقل حق تصرف و اظهار نظر ندارد، مواردی مانند: تفکر در ذات حضرت پروردگار، تفکر در حقیقت قضا و قدر، قیاس حکمی به حکم دیگر و استخراج حکم سومی از آن، تعیین ملاک در حلال شدن حلال‌ها و حرام شدن حرام ها، تعیین جانشین برای پیامبر و …

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام لطفاً با توجه ایام شهادت حضرت زهرا (س) به شرح ماوقع بپردازید. ضمناً در رابطه با واکنش امام علی (ع) بعد از این جریان کمی توضیح دهید. اگر ممکن است از اسناد اهل سنت در این زمینه نیز استفاده نمایید.

************
باسمه جلّت اسمائه

سلام علیکم
نگاه اصحاب منهاج فردوسیان به وقایع تاریخی، نگاهی تربیتی است یعنی می‌کوشند نکات مؤثر در تربیت خودشان را در صفحه‌ی تاریخ، جستجو کنند. لهذا برای جریان‌هایی که نقشی در اصلاح دیدگاه‌ها یا اعمالشان نداشته باشد، اهمیتی قائل نیستند. آنچه در تاریخ گذشته، ناسپاسی امت نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و همچنین بانوی با عظمت، حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) است و دانستن دقایق وقایع آن، فایده‌ای برای اصحاب منهاج فردوسیان ندارد. ولی آنچه اکنون برای ما مفید و دارای دستاورد نیک است، استمداد از روح پر فتوح آن بانوی معظمه ـ به بهانه‌ی ایام شهادتشان ـ است. یعنی با انجام دادن کارهای خیر مانند تلاوت قرآن، صله‌ی رحم، رسیدگی به فقرا، صلوات فرستادن، روزه و نمازهای مستحبی، و اهدای ثوابش به روح ایشان، ارادت خود را به ساحتشان ابراز داشته و از فداکاری شان در راه حفظ دین و ولایت، شکرگزاری کنیم و کمک‌های روحانی و معنوی شان را خواستار شویم. برپایی مجالس عزا و شرکت در آنها نیز باید به قصد آشنا شدن هر چه بیشتر با راهی باشد که آن بانوی با عظمت، در مسیرش به شهادت رسید.
این که لباس مشکی بپوشد و سینه بزند و زنجیر بزند و چای و شربت و شام مجلس عزا را صرف کند ولی بعد از مجلس، رفتارش عمری و یزیدی باشد، نشان از سردرگمی و حیرت در یافتن مسیر دارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسلام خدمت حاج فردوسی عزیز
سوالی از خدمتتون داشتم ممنون میشم که پاسخ گو باشین. میخواستم عرض کنم جنابعالی که همه اونایی که رد میکنین هم لباسی‌های خودتون هستن که مردم دینشون رو از اونا میگیرن و گرفتن. به نظر میرسه شما اگه با این آقایون مباحثه یا مناظره‌ای داشته باشین که اونا رو وارد برنامه منهاج فردوسیان بکنید به طریق اولی مردم هم به فردوس راهنمایی میشن و به نظر بنده، خدا صاحب عصر و زمونه رو برسونه تا پرده از حقیقت این دین شریف بردارن تا که شما و بعضی هم لباسیهاتون. و کار به جایی رسیده که هر بی لباس و با لباسی هر کاری و هر نظری که در مورد دین اسلام دارن رو پیاده میکنن و برا خودشون اعوان و انصاری جمع میکنن که البته اکثرا برا خداست و برا تقرب به خدا منتها در این ایام فتنه به قول مقام معظم رهبری شناختن عرصه دشوار هست. همون طوری که مجتهد عصر سید الشهدا فتوا به قتل حضرت دادن و مردم برای رضای خدا با ولی خدا به مقابله پرداختن کار شما هم ترویج روایات اهل بیت هست ولی پیشنهاد میکنم به سفارش امام راحل به فرزندشون در مورد بزرگان دین تاملی بکنین که فرمودن انکار مقامات بزرگان نکن بلکه بگو من نمیفهمم البته جسارت نباشه!

************
سلام علیکم

بنده از این نامه، سؤالی نفهمیدم بلکه فقط دو پیشنهاد استفاده کردم:
1. با آقایان مدعی راه تکامل که در لباس روحانیت هستند، مباحثه یا مناظره‌ای داشته باشم.
2. انکار مقامات بزرگان نکنم.
در مورد اول عرض می‌کنم: آن مقدار که از دست من بر می‌آمده، از مبادی رسمی و غیر رسمی، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، حتی با التماس‌های مکرر، خواسته‌ام که زمانی را اختصاص داده و سخن مرا بشنوند، ولی گویا آقایان محترم بر مرکب مراد، سوار شده و حاضر به تفاهم و تفهیم نیستند.
در مورد دوم عرض می‌کنم: اگر بزرگان را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوازده جانشین بحقشان (علیهم السلام) معنی کنیم، بنده خاک قدمشان نیستم، تا چه رسد به انکار مقاماتی که در نزد خدای عالم دارند.
ولی اگر «بزرگان» را به «شیخ فلان» و «میرزا فلان» و «سید فلان» معنی کنیم، اساساً هیچ امری برای دیدن آنان و توجه به مقاماتشان به ما نرسیده است. هر کس به چیزی رسیده و مقامی دارد، برای خودش است و نوش جانش. هر کس بنده‌ی خوب خدا بوده و به درجات عالیه رسیده، خوشا به حالش. گفتن و شنیدن حالات و مقامات فلانی و بهمانی، چه سودی برای ما دارد؟! چه نقشی در کمال و سعادت ما دارد؟! چه امری از ناحیه‌ی دین مقدس و شرع انور برای توجه به غیر استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) به ما رسیده است؟! چرا باید عمر شریف ـ که سرمایه‌ی ما برای رسیدن به کمال و سعادت است ـ را در ذکر فضایل و حالات و مقامات فلان بنده‌ی خوب خدا مصرف کنیم؟! البته با فرض این که همه‌ی آنانی که مشهور به «اولیاء الله» و «بزرگان معرفت» هستند، واقعاً چنین باشند و حالات و مقاماتشان راست باشد؛ که بیش از نود و اندی درصد از اینان شیاد و دزدان راه کمال و سعادت و بیش از نود و اندی از کرامات و حکایات، دروغ محض است و برای سرگرم کردن ساده لوحان، ساخته شده است، که در جایی دیگر اثبات کرده ایم و برای نمونه می‌توانید به «تذکرة الاولیاء» عطار نیشابوری مراجعه نمایید.
پس کسی که حاج فردوسی را منکر مقامات عالیه‌ی حقّه‌ی بزرگان (به معنی رسول اعظم و ائمه‌ی اطهار علیهم السلام) بداند، سخت در اشتباه است و تهمتی بزرگ و بهتانی عظیم و افترائی سخت بسته است.
همچنین کسی که حاج فردوسی را منکر مقامات غیر استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) بداند، سخت در اشتباه است زیرا حاج فردوسی به غیر استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) اصلاً نگاه نمی‌کند تا چه رسد به این که مقاماتشان را اقرار یا انکار نماید.

ای به ولای تو تولای من * وز خود و اغیار، تبرّای من
گر بشکافند سراپای من * جز تو نیابند در اعضای من
ناد علیّاً علیاً یا علی

موفق باشید
حاج فردوسی

به نام خداوند مهربان

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج فردوسی امیدوارم که حالتان خوب باشد.
حاج فردوسی من کتاب کشف الاشتباه در کجروی اصحاب خانقاه را مطالعه کردم که حاوی مطالب بسیار ظریف و حساسی راجع به صوفیان و ومشایخ صوفیه بود (لعنت خدا بر بنیانگذاران این فرقه) که بطور چشمگیری در دین اسلام و مذهب تشیع نفوذ کرده که خیلی از شیعیان مثل خودم بصورت ندانسته و جهل انرا انجام میدهیم. من که به بسیاری از اشتباهات خودم پی بردم و اکنون امر به معروف و نهی از منکر را برای افراد گمراه سر لوحه کار خودم قرار دادم تا مردم را در حد توان و معلوماتی که از کتب ارزشمند شما کسب کرده‌ام از جهل مذهبیشان اگاه کنم.
حالا سخن من اینه که من به بعضی افراد کوته فکر بر میخورم که اصلا توجیه نمیشوند و حتی مرا با سخن اشتباهشان توجیه میکنند به عنوان نمونه یه دوست جوان دارم که به او میگویم غنا گوش نکن یا عرق نخور و یا دنبال ناموس مردم نباش میگه چرا و رو چه حسابی؟ میگم بعلت اینکه یا حضرت محمد گفته یا در قرآن ذکر شده این ادم نفهم در جوابم میگه شاید حضرت محمد شما خودش را داخل چاه‌انداخت اونوقت شما هم خودتونو باید مثل گوسفند ته چاه بیندازید یا میگه من که قرآن خوندم ولی ایه‌ای برای نخوردن عرق نیامده تازه جالبتر اینکه میگه من قبلا نماز میخوندم، قرآن میخوندم ولی چون به جایی نرسیدم دیگه وقتمو برای این کار هدر نمیدم. به نظر شما با این افراد چه رفتاری داشته باشیم یا چه جواب دندانشکنی واسه این مزخرفاتش بگم؟
و مورد بعدی من تا قبل از اینکه منهاج فردوسیان شوم ریشمو با تیغ ارایش میکردم اما الان هر 2 هفته فقط ریشمو با ماشین اصلاح یه کم کوتاه میکنم و اولین کسی که به من انتقاد میکنه پدرمه و میگه تو جوونی ریشتو با تیغ کوتاه کن مثل باقی برادرات اما من هیچ توجیهی برای محاسن ریش ندارم فقط میگم از سنتهای حضرت محمد میباشه اگه امکان داره چند نمونه از محسنات ریش رو بگید تا پدرمو توجیه کنم خلاصه با اینکه من کتاب زیاد خوندم نمیتونم هیچ کسی را توجیه کنم. اگه یه راه حل به من ابلاغ کنید خوشحال میشم.
و موضوع دیگر اینکه در کتاب کشف الاشتباه چند کتاب از علامه حاج شیخ ذبیح الله عسگری نامبرده شده اگه من خواسته باشم کتابهای کشف الغرور و کشف المنافع و کشکول را مطالعه کنم مشکل دارد یا نه و آیا کتب ذکر شده فارسی میباشند یا خیر؟
با تشکر و امید موفقیت روز افزون شما

************
باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
سعی می‌کنم درباره‌ی قسمت‌هایی نظر داده و سؤالاتتان را به صورت مختصر، جواب دهم و امیدوارم راهگشا باشد.

ـ اکنون امر به معروف و نهی از منکر را برای افراد گمراه سر لوحه کار خودم قرار دادم تا مردم را در حد توان و معلوماتی که از کتب ارزشمند شما کسب کرده‌ام از جهل مذهبیشان اگاه کنم.
جواب: احسنت، تلاش در راه آشنا کردن انسآن‌های جاهل و حیران با منهاج فردوسیان، موجب عمیق شدن هدایت در وجود خودتان خواهد بود.

ـ به بعضی افراد کوته فکر بر میخورم که اصلا توجیه نمی‌شوند و حتی مرا با سخن اشتباهشان توجیه می‌کنند.
جواب: اصلاً از شما خواسته نشده که کسی را توجیه کنید. فقط با زبان خوش و بیان زیبا به نشر معارف دینی بپردازید، هر کس قبول کرد، خوش به حالش، هر کس قبول نکرد، شما به ثواب خودتان می‌رسید. پس با توکل بر خدای متعال ـ که هدایت کننده‌ی واقعی اوست ـ به نرمی و ملاطفت، خوبی‌ها و زیبایی‌های راه تکامل و نعمت‌های بهشت و عذاب‌های جهنم را یادآور شوید.

ـ به نظر شما با این افراد چه رفتاری داشته باشیم یا چه جواب دندانشکنی واسه این مزخرفاتش بگم؟
جواب: قاعده 72/2: در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ بیشتر مردم جهان، نادان، ناسپاس، غیرمؤمن، غیر عاقل و پیرو گمان هستند. (اکثریت)
با توجه یه این قاعده، دوست شما یکی از اکثریت است. چه اصراری دارید که جواب دندانشکنی به او بدهید؟! گیرم که با جواب قاطع شما، دندآن‌های او هم شکست، با بقیه‌ی مردم دنیا که همان بهانه‌ها را برای فرار از بهشت و فرو افتادن به اعماق جهنم دارند، چه خواهید کرد؟! پس به دستور خدای متعال عمل کنید که فرمود:
«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 91]
یعنی: بگو: «خدا» آن گاه بگذار تا در ژرفای [باطل‏] خود به بازی [سرگرم‏] شوند.

ـ چند نمونه از محسنات ریش رو بگید تا پدرمو توجیه کنم.
جواب: حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) ما را «مسلمان» نامیده است. قرآن کریم می‌فرماید:
«مِلَّةَ أَبیکمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْل‏» [سوره‌ی حج، آیه‌ی 78]
یعنی: آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است‏] او بود که قبلًا شما را مسلمان نامید.
مسلمان یعنی کسی که تسلیم امر خدا و رسول و اولی الامر است. اگر امر خدای جهانیان از طریق پیامبرش به ما برسد و ما بشنویم و اطاعت کنیم، به ما می‌گویند، «بنده‌ی خدا» ولی اگر امر خدا برسد و ما به دنبال دلیل عقلی آن حکم باشیم، سپس وقتی دلیل عقلی و توجیه علمی آن حکم را یافتیم، اطاعت کنیم، به ما می‌گویند: «بنده‌ی عقل» و «بنده‌ی علم».
«عقل» تا آنجا شریف و ارزشمند است که خالق عالم را برای ما ثابت کند و دستمان را در دست فرستاده‌ی خدا بگذارد، ولی بعد از این که با چراغ عقل، شاهراه کمال و سعادت را در پیروی از پیامبر و جانشینان بحقش یافتیم، دوباره به چراغ کم فروغ عقل ناقص بشری توجه کردن، برای فهمیدن احکام الهی خطاست.
آنچه اصحاب منهاج فردوسیان را در طی کردن راه کمال و سعادت، سرعت می‌بخشد، تسلیم بودن در برابر دستورات استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) است. اصحاب منهاج فردوسیان به دستاوردهای عقلی و علمی دانشمندان اصلاً کاری ندارند. اگر تمام عقلا و علمای جهان هم‌صدا شوند که موسیقی، آرام بخش، درمانگر و مفید است، منهاجی چون دلباخته و سرسپرده و تسلیم استاد است، نه آن صداها را می‌شنود و نه صاحب صداها را چیزی می‌بیند و نه برای نظراتشان پشیزی ارزش قائل است.
وقتی محققان بزرگ دنیا به این نتیجه می‌رسند که خوردن دو لیوان شراب سرخ در روز، برای عروق و قلب مفید است! منهاجی به نظر استادش مراجعه می‌کند که فرمودند: اگر یک قطره شراب در ظرف آبی بیافتد، آن آب، نجس و نوشیدنش ممنوع است. منهاجی به راحتی، به تمام تحقیقات دانشمندان دنیا پشت پا می‌زند و راه سعادت را در کلام استادش می‌جوید و بس، چون بنده‌ی علم نیست بلکه بنده‌ی خداست و پیرو فرستاده‌ی خدا.
با این دیدگاه، وقتی از منهاجی می‌پرسند: چرا باید مردان، ریششان را بلند بگذارند و سبیل را کوتاه کنند؟ فقط یک جواب دارد، با قاطعیت می‌گوید: استادم (که جانم، مالم، پدرم، مادرم، همسرم، فرزندانم و تمام جهان و جهانیان فدایش باد) چنین دستور داده است.
ـ اگه من خواسته باشم کتابهای کشف الغرور و کشف المنافع و کشکول را مطالعه کنم مشکل دارد یا نه و آیا کتب ذکر شده فارسی میباشند یا خیر؟
جواب: ظاهراً هر سه کتابی که نام برده‌اید، فارسی هستند ولی بعید است بتوانید این کتاب‌ها را در بازار پیدا کنید چون سال‌های زیادی از چاپش می‌گذرد و گمان ندارم تجدید چاپ شده باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج اقا
سوال اولم اینه که آیا کتب منهاج فردوسیان درنمایشگاه کتاب امسال وجود داره تا بشه از اونجا تهیه کرد؟
سوال دوم بعضی از آقایان چطور اجازه دستگیری ازافراد رو دارن؟
نظر شما درباره آقایان کمیلی، تحریری، فروغی، شوشتری، علیپور، سعیدی، شیرازی، صمدی آملی و غیره که اجازه تربیت دارن چیه؟ واقعاً دنبال چه اهدافی هستن؟ چرا مرجع تقلیدی در این زمینه نظری نمیده؟ همه دنبال مرید هستن. این وسط مردم عادی و بی‌خبر از همه جا متضرر میشن. واقعاً یکبار برای همیشه اگر چیزی هست که باید گفته بشه بگین. آیا در قرآن و روایات و احادیث به یافتن استاد در زمینه تربیت انسان و رسیدن به تعالی حرفی زده شده یا نه؟
ممنون

************
باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
سؤالات شما را به صورت بند به بند پاسخ می‌دهم. ان شاء الله

ـ سوال اولم اینه که آیا کتب منهاج فردوسیان در نمایشگاه کتاب امسال وجود داره تا بشه از اونجا تهیه کرد؟
جواب: بله فقط کتاب‌ها، آدرس را در همین صفحه اعلام خواهیم کرد. ان شاء الله/ البته راه سریع‌تر و آسان‌تر، خرید پستی از فروشگاه است.

ـ سوال دوم بعضی از آقایان چطور اجازه دستگیری از افراد رو دارن؟
جواب: خدای متعال به حکمت بالغه‌ی خود، افرادی نخبه و زبده (که نابغه‌های واقعی هستند) را بر می‌گزیند و توسط فرشته‌ی وحی (حضرت جبرئیل امین علیه‌السلام) آنان را تربیت نموده و برای تربیت انسآن‌های زمانشان می‌فرستد. این بزرگواران، اجازه‌ی دستگیری را به واسطه‌ی فرشته‌ی وحی از خدای عالم دریافت می‌کنند. البته سلسله‌ی این نوابغ با آمدن حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبد الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) خاتمه یافت. پس از ایشان، دوازده نفر از جانشینان آن حضرت ـ به عدد اسباط بنی اسرائیل ـ یکی بعد از دیگری به امر خدای تعالی و با اجازه‌ی حضرت سید المرسلین و امام قبل از خود، دستگیری از مشتاقان راه کمال و سعادت را برعهده گرفتند. اکنون این اجازه در دستان مقدس حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا له الفداء) است. با توجه به حیات دنیوی و حضور مادی آن بزرگوار و اهتمام ویژه‌ای که به تربیت نفوس مستعده دارند، سلسله‌ی کسانی که اجازه‌ی دستگیری دارند، در ایشان متوقف شده است و دیگر کسی از این طریق، اجازه‌ی دستگیری دریافت نکرده است.
در کنار جریان روشن و سالم دستگیری انبیاء و اوصیاء، جریان انحرافی‌ای ـ که ما به آن عرفان و تصوف می‌گوییم ـ همواره رشد کرده و مثل دستگیری انبیاء و اوصیاء، مدعی دستگیری و رساندن مشتاقان به سر منزل کمال و سعادت بوده و هست.

ـ نظر شما درباره آقایان کمیلی، تحریری، فروغی، شوشتری، علیپور، سعیدی، شیرازی، صمدی املی و غیره که اجازه تربیت دارن چیه؟
جواب: تمام این آقایان را می‌شناسم و با برخی از ایشان، سالها مراوده و ساعت‌ها مباحثه داشته‌ام. همگی مردانی با تقوا و در کسوت شریف روحانیت هستند. اجازه‌شان چیزی است در حد همان فرمایش حضرت آیت الله وحید خراسانی (حفظه الله) که فرمودند: «فلسفه کشک است»! این شوخی‌ها را خیلی جدی نگیرید. «اجازه داشتن» مهم نیست، بلکه «اجازه‌ی تربیت مشتاقان از جانب خدای تعالی داشتن» مهم است. و گمان نمی‌کنم هیچیک از آقایان نامبرده شده ـ با تقوایی که در آن‌ها سراغ دارم ـ چنین ادعایی بکنند. یعنی ادعا کنند که خدای تعالی آنان را اجازه داده است که فلانی و فلانی را به سوی کمال و سعادت هدایت کنند. اگر این اجازه را ندارند، پس سایر اجازه‌ها از زید و بکر و خالد، قابل اعتنا نیست.

ـ واقعاً دنبال چه اهدافی هستن؟
جواب: ان شاء الله به دنبال اصلاح و خیر هستند ولی چون سیستمی که در آن تربیت شده‌اند، صوفی‌گرا و عرفان‌زده بوده، ناخواسته گرایش‌هایی زاویه‌دار با مسیر علمای راستین در دیدگاه‌های نظری و احکام عملی دارند.

ـ چرا مرجع تقلیدی در این زمینه نظری نمیده؟
جواب: تا جایی که بنده سراغ دارم مواضع حضرات آیات وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و سیستانی (حفظهم الله تعالی) در مورد انحرافات عرفان و تصوف، بسیار صریح و شفاف، بارها منتشر شده است.

ـ آیا در قرآن و روایات و احادیث به یافتن استاد در زمینه تربیت انسان و رسیدن به تعالی حرفی زده شده یا نه؟
جواب: سراسر قرآن و روایات ما، امر به چنگ زدن به دامن استاد دارد و اصراری فوق العاده می‌نماید بر این که کسی که استادی ندارد، به کمال و سعادت نخواهد رسید. این آیات و روایات را در کتاب «استاد کامل در منهاج فردسیان» جمع‌آوری و بررسی کرده‌ام. تنها فرق ما با سایر ادیان و مذاهب و نگرش‌های تربیتی، در معرفی استاد است. «استاد» در منهاج فردوسیان فقط رسول معظم و دوازده جانشین برحقشان هستند که سرسپردگی و دلسپردگی به آنان، اصل هر خیر و لازمه‌ی رسیدن به کمال و سعادت است؛ ولی دیگر برنامه‌های تربیتی، «میرزا فلان» و «ملا فلان» و «شیخ فلان» و «سید فلان» را هم استاد می‌دانند! و تبعیت از آنان را بر خود، لازم می‌شمارند.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت شما
بالاترین انگیزه و نیت ما از عبادت باید برای محبت به خدا باشد می‌شود این را شرح دهید که یعنی چه و چگونه؟

************
باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم
در هیچ آیه یا روایتی دستوری مبنی بر این که «عبادت باید به انگیزه‌ی محبت به خدا باشد»، نیامده است.
اما در روایتی آمده است که عبادت کردن به انگیزه‌ی محبت خدا، عبادت «آزادگان» است:
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْک عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْک عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْک عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 84]
در روایت دیگری، عبادت از روی محبت، عبادت کرام [بزرگواران] شمرده شده و امام صادق (علیه‌السلام) عبادت خود را به این انگیزه، معرفی می‌فرمایند:
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه‌السلام: «إِنَّ النَّاسَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ یَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْک عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ یَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْک عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ هِیَ رَهْبَةٌ وَ لَکنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْک عِبَادَةُ الْکرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ تَعَالَی کانَ مِنَ الْآمِنِینَ» [وسائل ‏الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحه‌ی 62]
با توجه به این روایات، عرض می‌کنیم:
در اصلِ این که عبادت از روی محبت به حق تعالی «افضل» انواع عبادات است، شکی نیست اما سخن در این است که چه کسی می‌تواند از عهده‌ی عبادت کردن به این انگیزه، برآید؟!
با دقت در روایت دوم، می‌بینیم که عبادت کردن به انگیزه‌ی محبت الهی، عبادت کننده‌ای در حد امام صادق (علیه‌السلام) می‌طلبد یعنی خدای تبارک و تعالی را از روی محبت عبادت کردن، از عهده‌ی اکثریت خوبان عالم خارج است.
پس اگر انسان ـ بخصوص در سنین نوجوانی و جوانی که سن غلبه‌ی احساسات است ـ این حِس و حال را داشته باشد که به انگیزه‌ی محبت حق تعالی عبادت می‌کند، توهمی بیش نیست، چون مقدمه‌ی عبادت از روی محبت، شناخت تفصیلی از حق تعالی است و آن جز بعد از طی مراحل بسیار، حاصل نمی‌شود.
اگر کسی بداند که بهشت چه جایی است و چه نعمت‌هایی دارد و جهنم چه جایی است و چه عذاب‌هایی دارد، سپس بعد از این شناخت تفصیلی، ادعا کند که طمع بهشت ندارد و ترس از جهنم ندارد و عبادتش فقط برای محبت اوست، از دو حال خارج نیست؛ یا از اولیایی در حد پیامبران مُرسل و ملائکه‌ی مقرّب است، یا توهم زده و دیوانه!
برای آشنا شدن با نعمت‌های بهشت و عذاب‌های جهنم (البته در حد یک تصوّر محدود و دنیوی)، مطالعه‌ی کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان» را توصیه می‌کنیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
لطفاً در مورد این قسمت از مناجات خواجه عبد الله انصاری توضیح عنایت فرمایید:
«الهی گُل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو را با بهشت چه کار است؟
الهی اگر بهشت، چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است.
الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی به زندان برون، نه کار کریمان است.
الهی اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی، بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.

روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست * کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست
از سرکویش اگر سوی بهشتم می‌برند * پای ننهم که در آنجا وعده دیدار نیست»
(مناجات نامه‌ی خواجه عبد الله انصاری)

************

باسمه تعالی

سلام علیکم

صاحب مناجات از عامه است و بیش از این از او توقع نمی‌رود ولی در منهاج فردوسیان عرض می‌کنیم:
«یَا مَنْ فِی الْجَنَّةِ ثَوَابُهُ یَا مَنْ فِی النَّارِ عِقَابُهُ» [البلد الأمین و الدرع الحصین، کفعمی، صفحه‌ی 406، دعاء الجوشن الکبیر]
ترجمه: ای خدایی که پاداش‌هایت در بهشت است و کیفرهایت در جهنم.
و عرض می‌کنیم:
«وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِیدَ بِهِمَا» [الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسی، جلد ‏2، صفحه‌ی 494]
ترجمه: بهشت و جهنم، حق است و وعده و وعید به آن دو نیز حق است.
یعنی یکی از اصول اعتقادی ما، اعتقاد به بهشت و جهنم است ولی این بینوای دور افتاده از معارف اهل بیت (علیهم السلام) آن را به مسخره می‌گیرد و «وصال» می‌جوید. و خیال خامش این است که در عالم آخرت، جهنمی است برای بدکاران (که در آن عذاب می‌شوند) و بهشتی است برای خوبان (که در آن به عیش و نوش مشغولند) و محضر خاصی است برای «عارفان» که رو در روی خدای تبارک و تعالی می‌نشینند و فقط به قد و قامت و دست و پای خدا نگاه می‌کنند و لذت می‌برند!!
و بسیار شنیده‌ایم که فلان عارف و صوفی، خدای را در خواب دید و با خدای تعالی در عالم رؤیا گفتگو کرد!! خدایی که در بهشت به دنبال آدم می‌دوید و با او قایم باشک بازی می‌کرد (چنان که در صحیح بخاری آمده است)، خدایی که شب‌های جمعه به آسمان دنیا پایین می‌آید مثل پایین آمدن احمد حنبل از منبر! خدایی که در روز قیامت پاچه‌ی شلوارش را بالا می‌کشد تا مردم با دیدن ساق پایش او را بشناسند (روایت ابوهریره)
آری‌ای رفیق، هر کس دینش را از غیر مسیری که خدای تعالی مقرر داشته بگیرد، چنین مناجات‌های سخیفی از خود به یادگار خواهد گذاشت.

الا لعنة الله علی القوم الظالمین
و الحمد لله علی الهدایة و الولایة
حاج فردوسی

با سلام
از پاسختان به این بنده خدا خیلی تعجب کردم. قبول دارم که بعضی از کارها در شأن یک بانوی منهاجی مسلمان نیست ولی حضرتعالی تمام مشاغل بانوان را زیر سئوال برده و فرموده‌اید نقشی در سعادتشان ندارد. من یک معلمم. با باور شما اگر بنده و امثال من که سعی می‌کنیم از اساتید اعظم منهاج فردوسیان پیروی نماییم و با رعایت شئونات اسلامی الگویی عملی برای دختران جامعه اسلامی باشیم، صرف اینکه فقط کار در منزل شوهر و جارو کردن و … مرا به کمال خواهد رساند از شغل خود کناره گیری کنیم تکلیف دختر من و شما چه می‌شود. زیر دست افرادی می‌روند که لااقل ممکن است هم و غمشان تربیت اسلامی نوجوانان جامعه نباشد. من اصلا سخن شما را لااقل در مورد شغل خودم قبول ندارم. همانگونه که الگوی زنان عالم حضرت زهرا (س) و دختر دلبندشان حضرت زینب کبری (س) در زمان نیاز مهمترین وظیفه خود را حضور در جمع نامحرمان دانسته تا از اسلام دفاع کنند، هم اکنون هم ایران اسلامی ما که از جهات مختلف مورد هجوم اجنبی است می‌طلبد که بانوان منهاجی متعهد حضورشان را در اجتماع پر رنگتر کنند. تمام دانش آموزان من دختران منند و در قبال تربیتشان باید احساس مسئولیت بکنم. از طرفی آیا اگر پزشک زن نباشد و بنا بر حکم کلی‌ای که جنابعالی صادر نموده‌اید دست از کار در بیرون بکشد حضرتعالی حاضرید همسرتان را نزد پزشک نامحرم بفرستید؟! پس نمی‌توان حکم کلی بر این قضیه صادر کرد. مسلماً نجات جان یک زن توسط یک پزشک زن یا نجات و تغییر سرنوشت یک دختر، موضوعات کوچکی نیست که در سعادت و به کمال رساندن زن نقشی نداشته باشد. هر چند اکثر کارهای بانوان جامعه به فراخور خودش محترم است و مورد نیاز. پس کاش به این برادر محترم هم تذکراتی می‌دادید تا آیات قرآن را تفسیر به رأی نفرمایند .چرا که مولای ما امیر المومنین (ع) در زمان حیات حضرت زهرا همسر دیگری نداشته‌اند و علی رغم کارها و مشغله فراوان حکومتی به همسرشان در خانه کمک می‌کردند.

************
باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم
توجه بفرمایید که:

1. اگر زن، شغلی در جامعه داشته باشد که مرد هم می‌تواند داشته باشد مانند کارمندی در ادارات، شرکت ها، فروشگاه ها، بانک‌ها یا کارگری در کارخانجات، مزارع، معادن و غیره، «عموماً» به سیر تکامل و رسیدن او به سعادت، ضرر و خلل وارد می‌کند مگر در شرایط «ناچاری» که از محل سخن، خارج است.

2. تمام کارهایی که مردان در اجتماع نمی‌توانند بر عهده بگیرند را زنان «باید» انجام دهند مانند قابله‌گری (مامایی)، پزشک زنان، تزریقات زنان، آرایشگاه زنانه، سونوگرافی زنان، تعلیم دختران و زنان، پرستار زنان و غیره

3. حضور زن در مشاغلی که «ضروری» است زن بر عهده گیرد، در صورتی ضرر به کمال و سعادتش نمی‌زند که با رضایت کامل شوهر و بدون کم کاری در خانه باشد و او را از رسیدگی عاطفی به شوهر و فرزندان باز ندارد.

4. حضور زن در مشاغل ضروری زنانه به همراه رضایت شوهر و انجام وظایف مهم او در خانه، نباید در حد مدیریت‌های کلان و مسئولیت‌های سنگین باشد که این، در کمال و سعادتش نقش منفی خواهد داشت بلکه باید در شرایطی کار کند که حداقلِ دغدغه‌ی فکری و فشار جسمی را داشته باشد زیرا زن، گُل است نه قهرمان.
با توجه به مقدماتی که بیان شد، عرض می‌کنم مشکل بانوی محترمه‌ای که نامه و جوابشان گذشت این بود که بدون رضایت قلبی شوهر و جلب همکاری او و انجام وظایف مهم همسرداری و اداره‌ی منزل، مشغول کسب درآمد در بیرون از منزل شده است؛ سپس خستگی ساعت‌ها کار بیرون را به خانه می‌آورد. وقتی شوهرش از او یک لیوان آب بخواهد ـ چون جسم و روحش خسته است ـ احساس می‌کند که از او توقع دارند تا به‌اندازه‌ی چهار زن کار کند!!
لهذا دوای درد و چاره‌ی کار ایشان این است که یا رضایت قلبی و همراهی شوهر را کسب کرده و وظایف اساسی همسرانه و مادرانه‌اش در خانه را به خوبی انجام دهد و سپس به کار بیرون مشغول شود و یا کار در بیرون و کسب درآمد ـ که شرعاً از او خواسته نشده ـ را ترک کرده و به کاری که خدای تعالی زن را برای آن ساخته است [یعنی ایجاد آرامش] مشغول باشد. و الا جسم نازک و روح ظریفش را در زیر چرخ دنده‌های جامعه‌ی بی رحم، خرد کرده و خسته و ناراضی، از پیمودن راه کمال و سعادت باز خواهد ماند.
توجه داشته باشید حاج فردوسی در جواب‌ها، راهکارها و نظریاتش فقط از قرآن کریم و رهنمودهای استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) بهره می‌برد و توجهی به عرف جامعه، قانون‌های کشوری و استخدامی، کنوانسیون‌های جهانی، افکار عمومی، اقتضائات زمان و بهانه‌هایی از این دست ندارد و هیچکدام را مؤثر در رسیدن به کمال و سعادت نمی‌داند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج آقا .خدا عمرتون بده. شما که به همه سئوالا جواب میدین به منم در پاسخ به سئوالم کمک کنید. زنها تا کجا باید از اوامر شوهرشون اطاعت کنند. آیا صرف اینکه منهاجی هستیم باید زیر بار زور باشیم. تا چیزی بگوییم که این کارتان درست نیست فورا آیه وضربوهن را بر سرمان می‌زنند. میگویند اطاعت از شوهر مثل اطاعت از خدا واجب است و با این عبارات بیشتر از توان زن از او کار می‌کشند. و حق اعتراض هم نداریم. چون میگویند خداوند اجازه 4 زن را به مرد داده؛ حالا که ما به خاطر لطف به شما از حقمان گذشتیم شما هم باید به‌اندازه 4 زن به ما خدمات دهید. باور کنید از کار بیرون، کارای خونه و بچه‌ها و تمام کارهای شخصی آقا خسته شده ام. تازه تا بگم خرجی بدهید می‌گویند خودت که حقوق داری! واقعاً توصیه منهاج فردوسیان به بانوان چیست؟ چه کنیم که هم در مسیر منهاج فردوسیان باشیم و هم نگذاریم از ما سوء استفاده شود. اگر ممکن است با روایت پاسخ بفرمایید.

************
باسمه تعالی و تقدس

سلام علیکن
کار کردن در بیرون از خانه و کسب درآمد، از زن خواسته نشده است و نقشی در رساندنش به کمال و سعادت ندارد بلکه بر عکس، به لحاظ پیامدهایی مانند گفتگوی غیر ضروری با نامحرم، در معرض نگاه نامحرمان قرار گرفتن و … گاهی اوقات، ضررهایی نیز به کمال و سعادت زن وارد می‌سازد.
در مقابل، آنچه بسیار بسیار در رساندن زن به کمال و سعادتش نقش دارد، شغل شریف «خانه داری» است. جارو زدنِ خانه‌ی شوهر، آشپزی برای شوهر، شستن لباس‌های شوهر، برآوردن نیازهای جنسی شوهر، بچه آری و بچه داری، تربیت فرزندان و … مهمترین وظایف اجتماعی زن در جامعه‌ی اسلامی است.
همچنین فرموده‌اند: نداشتن مسؤولیت‌های سنگین اجتماعی ـ سیاسی، موجب پایدار بودن زیبایی و خوش بودن حال و روز زن است.
پس اولین قدم برای حل این مشکل این است که کار کردن در بیرون از خانه را ترک کنید، روزی رسان خداست و نفقه‌ی شما بر شوهرتان واجب است که اگر ندهد، در نزد خدای متعال مسؤول است و ثواب هایش به شما می‌رسد یا از گناهان شما برداشته شده و در پرونده‌ی اعمال او نوشته می‌شود.
اگر همین یک توصیه را اجرا کنید، خواهید دید که تمام مشکلات و خستگی‌های روحی و جسمی‌تان برطرف شده و با خیالی آسوده و بدنی آماده، در منهاج فردوسیان گام خواهید زد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
خواستم نظرتون رو درباره شرف الشمس بپرسم و اگه مثبته و فردا (شنبه) شرف الشمسه اگه جایی رو در قم سراغ دارید که می‌تونه اون رو فردا بر انگشتر عقیق حکاکی کنه اگه ممکن هست براتون زحمتش رو بکشید من باهاتون حساب می‌کنم.

************
باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم

اولاً: شرف الشمس (با همه‌ی خواص و آدابی که برایش نقل کرده‌اند) در روایات معتبر ما نیامده است. لهذا از منظر منهاج، همراه داشتن و نوشتن آن، نقشی در رسیدن به کمال و سعادت ندارد.

ثانیاً: جایی برای حکاکی آن روی عقیق سراغ نداریم.

ثالثاً: اگر سراغ هم داشته باشیم، اعلام نمی‌کنیم چون راضی به نشر خرافات نبوده و در گمراهی مردم شریک نمی‌شویم.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام حضور شما استاد گرامی، بنده قبلا هم مصدع اوقات شریف، با طرح سوالی پیرامون نوروز شده بودم؛ و پاسخ شما را هم دیدم ولی مطلبی که در ذیل حضورتان ارائه می‌دهم بنده را دچار شک نموده است، خواهش میکنم بنده را در یافتن واقعیت امر (حقیقت یا کذب بودن این روایت و برداشت از آن در این مطلب) کمک فرمائید، ومن الله التوفیق…
مأخذ تأسیس و تخصیصِ عید نوروز توسّط جمشید مجوسی و تبلیغ و تلقینِ آن به ایرانیان به منظور تضعیف شعائر مقدّس اسلامی
ابن بابویه از عبدالسّلام ‌بن‌صالح هروی روایت کرده، گفت: حضرت علیّ‌ بن‌ موسی ‌الرّضا علیه ‌آلاف ‌التّحیة‌ و الثّناء از پدران بزرگوارشان روایت فرمود: مردی از اشراف بنی‌تمیم موسوم به عمرو سه روز پیش از شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام از ایشان سؤال می‌کند: ‌ای مولای من داستان اصحاب رسّ را که خدایتعالی در قرآن فرموده است «وَ عَاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِک کثِیراً» برای من بیان فرمائید.
حضرت می‌فرمایند: پرسشی نمودی که پیش از تو کسی از من سؤال ننموده و بعد از من نیز کسی خبر ایشان را به تو نخواهد گفت مگر آن‌که از من حدیث کند.
بدان‌ای مرد در کتاب خدا هیچ آیه‌ای نیست مگر آن‌که تفسیر آن‌را می‌دانم و موقع و شأن نزول آن‌را مطلّعم، سپس به سینة مبارک خود اشارت فرمود و فرمودند: دراین‌جا علم و دانش بی‌پایانی است امّا جویندگان و طالبانش بسیار کم است و به زودی وقتی که دیگر مرا در بین خود نبینند پشیمان خواهند شد.
«ای تمیمی اصحاب رسّ مردمی بودند که درخت صنوبر را پرستش می‌کردند و آن‌را در فارسی شاه درخت می‌گویند و آن درختی بود که یافث‌ بن‌ نوح پس از طوفان در کنار چشمة آبی به نام روشناب کاشته بود. قوم مزبور بعد از عصر حضرت سلیمان علیه‌السلام در روی زمین می‌زیستند و دوازده شهر در کنار رود ارس در بلاد مشرق زمین بنا کرده بودند (که هنوز یک درختِ آن در شهر ابرقو پابرجاست که دانشمندان قدمت آن‌را حدود پنج هزار‌سال تشخیص داده‌اند) و به همین مناسبت آن‌ها را در قرآن به نام اصحاب رسّ نامیده‌اند. در آن زمان در روی زمین بهتر و پر آب‌تر و گواراتر از آب رود ارس وجود نداشت و هیچ شهری معمورتر و بهتر از شهرهای ایشان نبود، نام دوازده شهر ایشان عبارت بود از: آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر. مرکز کشور و سلطنت آن‌ها شهر اسفندار و نام پادشاهانشان ترکوز بن غابور ‌بن ‌یارش ‌بن ‌ساذ بن نمرود ‌بن‌ کنعان بود. چشمة روشناب و اوّلین صنوبر در شهر اسفندار بود و اهالی یازده شهرستانِ دیگر از دانه‌های آن در شهرهای خود غرس کرده بودند و درخت‌های بسیاری از آن صنوبر پیدا شده بود. مردم شهر اسفندار آب چشمه روشناب را ویژة صنوبر معبود خود دانسته و بر خود و چارپایان حرام کرده بودند، و اگر کسی جرعه‌ای از آن آب می‌آشامید به قتل می‌رساندند و عقیده داشتند این آبِ حیاتِ خداوندان ماست. اصحاب رسّ در هر‌ماه عیدی داشتند که در پیرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را به انواع حلیه‌ها و زیورها می‌آراستند و گاو و گوسفند بسیاری قربانی می‌کردند و آتش‌ها افروخته و قربانی‌ها را در میان آتش می‌انداختند، و چون دودِ قربانی‌ها بلند می‌شد همگی به سجده افتاده و به نیایش خدای خود مشغول می‌شدند و می‌گفتند: خدای ما از ما راضی شو. در این وقت شیطان درخت صنوبر را می‌جنباند و از ساق درخت صدائی به مانند آوای کودک بر می‌خاست که‌ای بندگان من از شما خشنود شدم.
مردم از شنیدن صدای مزبور خوشحال شده و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول شده و یک شب و یک روز در آن مکان توقّف کرده و روز دیگر به جایگاهِ خود باز می‌گشتند. عید هر شهری منسوب به آن شهر بوده و ایرانیان نام دوازده‌ ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذکور اقتباس کرده بودند (که هم‌اکنون به همین صورتست).
در هر سال یک ‌مرتبه اهالی دوازده شهر به‌سوی شهر اسفندار که مرکز کشور و جایگاه چشمة روشناب و صنوبر اصلی بوده می‌رفتند و عید بزرگ خود را در آن‌جا برگزار می‌کردند، بدین‌ ترتیب که در کنار صنوبر سراپرده مجلّل و رفیعی از دیبا که به انواع صورت‌ها مزیّن شده بود می‌زدند و به آن سرا پرده دوازده در تعبیه می‌کردند که اهالی هر شهر از در مخصوص وارد می‌شدند، و در خارج سراپرده به نیایش صنوبر پرداخته و قربانی‌ها برای آن درخت خیلی بیش از سایر درخت‌ها می‌آوردند، آن‌گاه شیطان درخت را به شدّت تکان می‌داد و از میان درخت به آواز بلند صدائی بلند می‌شد و مردم را وعده‌ها و امیدواری‌ها می‌داد. مردم سر از سجده برداشته به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدّت دوازده روز ـ به عدد ماه‌های سال ـ به عیاشی و باده گساری می‌پرداختند و روز سیزدهم جشن پایان یافته و به شهرها و خانه‌های خود باز می‌گشتند (نا گفته نماند که این سنّت شوم سیزده بدر ایرانیان نیز از این رسم نشأت گرفته).
چون کفر و طغیان آن قوم از حد گذشت پروردگار متعال یکی از بنی‌اسرائیل از فرزندان یعقوب علیه‌السلام از نسل یهودا را به رسالت مبعوث و برای هدایت آن قوم فرستاد. مدّت مدیدی آن پیغمبر مردم را به ترک بت‌پرستی و پرستش خدای یگانه دعوت نمود و آن‌ها اطاعت پیغمبر را نکردند. سرانجام آن پیغمبر هنگام عید بزرگشان در مقام مناجات عرض کرد: خداوندا! می‌بینی چگونه این قوم رسالت مرا تکذیب و از پرستیدن تو سر باز زده و درختی را پرستش می‌کنند، الـهی قدرت و سلطنت خود را بر این قوم بنما و معبودشان را از بین ببر و درخت صنوبر را خشک گردان. همین که صبح مردم از خواب بیدار شدند دیدند درخت‌های مورد پرستش ایشان خشک شده، پس مردم به یکدیگر می‌گفتند این مرد که مدّعی پیغمبری است چون می‌خواهد ما خدای او را بپرستیم درخت ما را با جادو و سحر خشک کرده و باید او را به کیفر برسانیم و انتقام خدایانمان را بگیریم. این بود که تصمیم به کشتن آن پیغمبر گرفتند و چاهی را در عمق آن چشمه کندند و او را در آن چاه سرنگون کرده و سنگ عظیمی به روی او افکندند و آن پیغمبر در دل آن گورِ وحشتناک با پروردگار خود مناجات نموده می‌گفت: ‌ای خدا و‌ای مولای من تنگی جا و شدّت رنج و محنتِ مرا می‌بینی، بر بی‌کسی و بیچارگی من ترحّم فرما و هرچه زودتر مرا قبض روح فرموده به جوار رحمت خودت برسان، پس دعایش به اجابت مقرون و به رحمت ایزدی پیوست. در همین حین از مصدر عزّت و جلالت دستور نزول عذاب به جبرئیل علیه‌السلام صادر شد و هنگامی‌که مشغول برگزاری عید بزرگ اسفندار (یعنی اوّل فروردین) بودند ناگاه باد سرخی وزید که سخت حیران و سرگردان شده به همدیگر پناه می‌بردند. در این موقع خداوند زمین را زیر پای ایشان به گوگرد افروخته‌ای مبدّل ساخته و ابری بالای سر ایشان آمد که آتش فشانی می‌نمود و بدن‌های آن قوم را مانند سُرب گداخته از هم می‌پاشید و با فجیع‌ترین وجهی به نابودی و عذاب گرفتار شدند. (توضیح آن‌که مهندسینی که به آن حدود یعنی حوالی رودخانة ارس و شهرهای مجاور آن مسافرت کرده‌اند همگی زمین‌های آن‌جا را سراسر گوگردی گزارش داده‌اند).
با توجّه به روایت فوق آشکار می‌شود که مبدأ و منشأ عید نوروز از همان زمانِ اصحاب رَسّ که مرکزشان در آذربایجان بوده و دین مجوس آن عید را از آن قوم اقتباس کرده و جزء آئین و رسوم خود قرار داده که هم‌اکنون یکی از بزرگترین اعیاد زرتشتیان است و به عید نوروز جمشیدی معروف است می‌باشد. فرقه ضالّه بهائی نیز به تبعیّت از نیاکان خود برای پیروان کافر و مرتدّش آن‌را عید بزرگ تعیین کرده است. در‌این‌صورت ما ایرانیان که در هزار و چهار صد‌ سال پیش آئین مقدّس اسلام را پذیرفته و جزء امّت پیامبر آخرالزّمان و در پناه چتر پر خیر و برکت محمّدی و عترت طاهرین و معصومین ایشان قرار گرفته‌ایم، آیا سزاوار است آئین و رسوم اقوام کافر اصحاب رسّ و قوم مجوس را صحّه گذاشته و پیرو آن شویم؟ و با این شوق و ذوق فراوانی که ملّت ایران نسبت به این عید و سایر مراسم شوم و کفر‌آمیز آن امثال چهارشنبه سوری و سیزده بدر نشان می‌دهد همگام با زرتشتی و بهائی این روز را عید بگیریم و بهانة ما این باشد که فصل عوض می‌شود و بهار می‌آید! و تازه این بهانة دروغ و مسخره‌ای است، زیرا در همین کشور بهارِ شهرهای جنوب در بهمن و بهارِ شمال در ماه اردیبهشت آغاز می‌شود. به علاوه تمام فصول سال برای ما مبارک است نه تنها فصل بهار.
متأسفانه در کتاب مفاتیح الجنان روایتی ذکر شده از شخصی به نام معلّی ‌بن ‌خنیس که چندی غلام حضرت امام صادق علیه‌السلام بوده و اسرار ایشان را فاش کرده و به شمشیر هلاک شده. در کتاب نفیس غیبت نعمانی تألیف شیخ جلیل محمّد بن ‌ابراهیم نعمانی صفحة 27 این شخص ایرانی را چنین معرّفی می‌کند که حضرت امام صادق علیه‌السلام به حفص‌ بن ‌نسیب می‌فرمایند: ‌ای حفص! من به معلّی چیزهائی گفتم و او آن‌ها را پخش کرد و به شمشیر گرفتار آمد، من به او گفته بودم که ما را سخنی است که هرکس آن‌را بر ما نگه دارد، خداوند دین و دنیای او را نگهداری می‌کند و کسی که سخن ما را پخش کند، خداوند دین و دنیای او را از او می‌گیرد. پس او سخن امام صادق علیه‌السلام را پخش کرد و دین و دنیای او گرفته شد. با کمال تأسف روایتی که در کتاب مفاتیح به عنوان «اعمال عید نوروز» به استناد روایت این شخصِ مشکوک ایرانی نوشته شده اوّلاً فاقد اعتبار و ارزش است ثانیاً اگر چند درصد هم درست باشد حضرت خواسته‌اند او را به وسیلة نماز و روزه از شرکت در این مراسم مجوسی باز دارند نه این‌که حضرت برای آن روز مراسم و عبادتی را تعیین فرموده باشند. در هر صورت به‌ هیچ ‌وجه شایسته نبود که این خبر مشکوک به عنوان «اعمال عید نوروز» در کتاب شریف مفاتیح الجنان نوشته شود، در صورتی که خود مؤلّف محترم در کتاب منتهی‌الآمال خودشان جلد 2 صفحة 187 روایتی را از ابن‌شهرآشوب نقل می‌کند بدین مذموم که روز نوروزی بود که منصور دوانیقی به امام همام حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام امر کرد که آن جناب در مجلس تهنیّت بنشیند که مردم ایرانی برای مبارک باد ایشان بیایند و هدایا و تحف ایشان را بپذیرند، حضرت فرمودند: در اخباری که از جدّم رسول خدا وارد شده تفتیش کردم از برای این عید چیزی نیافتم و این عید سنّتی بوده برای فُرس و اسلام آن‌را محو نموده و پناه می‌برم به خداوند از آن‌که احیا کنم چیزی را که اسلام محو نموده باشد.
علی‌‌ای حال همان‌گونه که مراجع و فقهای گرام طی سال‌های متمادی نتوانستند به ما ایرانیان تفهیم کنند که نماز واجب مسلمین باید در پنج نوبت اجرا شود، در مورد عید نوروز و مراسم مجوسی آن نیز که حُبّ آن تا اعماق جان این ملّت نفوذ و رسوخ کرده اقدامشان مؤثّر نیفتاده است. در کتاب شریف «انواریّه» ترجمه و شرح حکمة‌الاشراق عارف کامل و عالم عامل فاضل شیخ شهاب‌الدّین سهروردی صاحب اشراقات و مشهور به شیخ ‌المقتول و الشّهید، تألیف محمّد شریف نظام‌الدّین احمد بن‌ هروی می‌فرماید: در زمان سابق حکمای فارس روزی را که نام ماه موافق نام روز بود عید نامیده و جشن می‌گرفتند بدین‌شرح که جمیع حکمای فارس حکم کرده‌اند بر کثرت عقول مجرّده و گفته‌اند که هر کدام از عناصر بسیط را ربّ النوعی است که جمیع فیوض آن عنصر از آن عقل می‌رسد، و همچنین جمیع انواع مرکبات را ارباب انواع است از عقول، و «اردیبهشت» و «خرداد» و «مرداد» اسامی ماه‌ها و روزهای اهل فارس است، و گاهی اسامی روزها با ماه‌های آن‌ها موافق می‌آید، چون روزهای ایشان هم اسامی مختلفی دارد و نام بعضی از روزهای ایشان به نام بعضی از ماه‌هایشان نامیده می‌شود. و چون قبلة اهل فارس «انوار عرضیّه» (یعنی آتش و روشنائی آن) بود، و اشرف «انوار عرضیّه» نور شمس است، بنابراین روز اوّل از ایّام وجود آفتاب در برج حمل را که برج شرف اوست نوروز نامیده جشن می‌گرفتند و چون بعد از بعثت سیّد کائنات حضرت خاتم‌النّبیّین محمّد بن ‌عبداللّه قبلة عبادت مسلمین خانة کعبه شد، این رسوم و عادات و تعظیم و بزرگداشت «انوار عرضیّه» بر وجة مذکور منسوخ شد. زیرا که هر دور از ادوار فلکی اقتضای سنن و شرایع الهی خود را می‌کند که اهل آن دور را نجات از درکاتِ نیران، بدون اختیارِ آن شریعت ممکن نیست. چون این دور که مقتضی شریعت محمّدی است آخر از ادوار عالم است، و تا قیامت کبریٰ که زمان فنای جمیع مرکبات عنصری است نبیّ و رسول دیگر مبعوث نخواهد شد، پس هرکس در این دور متابعت این شریعت نموده و با این عقیده از این عالم رحلت کند، از عذاب خلود ناریه نجات می‌یابد، و الاّ مخلّداً در حجاب جهالات مرکبه عذاب می‌ماند. و این فقیر را بر این مطلوب براهین بسیار ظاهر شده است. سپس شارح حکمة‌الاشراق در باب پرستیدن امّت مجوس و زرتشت «انوار عرضیّه» و آتش را، و این‌ که آتش روشن ‌کنندة تاریکی‌هاست و به عقیدة ایشان آتش حصّه و بهره‌ای ازخلافت در زمین دارد، هم‌چنانکه آدم خلافت دارد چنانکه خدایتعالی می‌فرماید: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَةً…»، می‌نویسد: و از همین جهت که آتش أخ نور اسفهبد و خلیفة انوار و اشعة الـهی است در عالم عبادت، حکمای فارس که صاحب شریعت زرتشت بوده‌اند، در اوقات عبادت توجّه به آن نموده‌اند. سپس می‌نویسد: اگرچه جمیع انبیاء از برای تهذیب قوّة نظری و عملی مبعوث شده‌اند، ولیکن ادوار جزئیّه فلکیّه اقتضای قوانین و ضوابط مختلفه می‌کند که تهذیب اخلاق مردم آن ادوار بدون عمل نمودن به آن ضوابط و اعمال مختلفه ممکن نیست، و ایضاً قبلة عبادت نیز به اختلاف ادوار مختلف می‌شود. و این دور که آخر ادوار عالم است چون اقتضای بعثت سیّدالبشر پیغمبر خاتم نموده و آن حضرت در این دور مبعوث شدند و قبله را به امر خدای‌‌تعالی به کعبه معظّمه تحویل فرمود ـ که مثال بیت‌المعمور است ـ به‌سبب آن‌که چنانچه مرجع جمیع اشیاء به روی دل به بیت‌المعمور است.
همچنین مرجع انسان که خلیفة این عالم است به روی ظاهر به طرف کعبة معظّمه بوده باشد و در اوقات مناجات به جانب مثالی بیت‌‌المعمور ـ که همین کعبة معظّمه است ـ متوجّه شود، تا از بیت ‌‌المعمور که منبع ‌الفیوض است انوار و فیوض بر وی فائض شود. پس هرکس در این عالم روی او به کعبة جسمانی بوده باشد بعد از مرگ روی دل او به کعبة حقیقی خواهد بود، و هرکس در این عالم از این کعبه رجوع نموده باشد (یعنی روگردان شود) بعد از فنای بدن بر خلاف حقّ حقیقی خواهد بود. (یعنی هالک و معذّب خواهد بود) چنانکه خدایتعالیٰ می‌فرماید: «وَ لاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلٰهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کلُّ شَیْئٍ هَالِک إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»، یعنی: با خداوند الـهه دیگر مخوان. الـهی نیست جز ذات اقدس او، همه‌چیز غیر وجه خداوند در حالت هلاکت و نابودی است. حکم و فرمان از اوست و به‌سوی او برگردانیده می‌شوید. و همچنین می‌فرماید: «فَلاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ»، یعنی: مخوان با خداوند، الـهه دیگر، زیرا از عذاب‌کردگان خواهی شد و ناچار منکسة ‌الرّأس رجوع قهقری خواهد داشت، و الیه‌الاشارة به قول«أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ»، یعنی: بدانید که قوم عاد امّت هود از رحمت خدا دورند، و بقوله «وَ لَوْ تَریٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکسُو رُؤُوسِهِمْ»، یعنی: تو خواهی دید مجرمین که سرهایشان فرو افتاده؛ یعنی روی دلشان به‌سوی غیرخداست و منکسة‌الرّأس می‌باشند. و چون حضرت رسول اکرم سیّد کائنات است و محبّت او عین محبّت حقّ است، بنابراین امّت او را امر فرموده به توجّه نمودن به مولد و منشأ او تا به‌ سبب کثرت توجّه به آن جانب اکتساب محبّت آن حضرت نموده و از درکات نیران نجات یابند. و از این بیان ظاهر شد که شخصی که بعد از بعثت سیّد کائنات، کعبة معظّمه را گذاشته و به «انوار عرضیّه» یعنی آتش متوجّه شود (و سنّت‌های پاک و مقدّس پیامبر اسلام را رها نموده و به سنّت‌ها و بدعت‌های مجوسی و زرتشتی و غیر امّت اسلام روی آورده و متمسّک و متوسّل شود) مثل شخصی است که ادویه و اغذیة حارّه که در زمستان شاید مفید باشد، در تابستان مصرف نموده و بداند که مصرف این ادویه و اغذیه در تابستان موجب هلاکت او خواهد بود. همچنین اگر امّت پیغمبر آخرالزّمان قانون و سنّت و طریقه آن حضرت را رها کرده و به رسوم پوسیده و منسوخ شده ملّت‌های قبلی امثال عید نوروز و چهارشنبه سوری و سیزده بدر، یا به دیگر سنّت‌های ادیان و امّت‌های پیشین تبعیّت نموده و عمل کند، به خسران و هلاکت ابدی مبتلا و گرفتار خواهد شد. پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: «مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ، خَیْراً کانَ اَوْ شَرّاً کانَ کمَنْ عَمِلَهُ» یعنی: کسی که دوست داشته باشد عمل قومی را چه خیر باشد و چه شرّ مانند این است که خودش آن عمل را انجام داده است. و می‌فرمایند: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» یعنی: کسی که با قومی مشابهت داشته باشد در ردیف همان قوم خواهد بود. و باز می‌فرمایند: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حَشَرَهُ اللّهُ فِی زُمْرَتِهِم» یعنی: کسی که قومی را دوست داشته باشد با همان قوم محشور خواهد شد. من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
در‌این‌صورت آیا سزاوار است ملّتی که بیش از هزار‌سال زیر چتر و پوشش اسلام عزیز از تمامی نعمت‌های خدای‌‌ تعالی بهره‌مند بوده است به علّت پیروی و تبعیّت از روش‌ها و سنّت‌های مردود مجوسی، در روز قیامت با قوم مجوسی و زرتشتی و بهائی محشور شود؟ نعوذ باللّه من هذا المقام.

************
باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم
اولاً: توجه داشته باشید که این روایت در منابع زیر آمده است:
ـ علل‏ الشرائع، شیخ صدوق، 1/ 40.
ـ قصص‏ الأنبیاء، قطب راوندی، 100.
ـ بحار الأنوار، علامه مجلسی، 14/ 148 و 153 و 56/109.
که همه معتبر است.

ثانیاً: آنچه برای ما مهم است، احکامی است که برای آن روز آمده نه سابقه‌اش؛ زیرا احکام زیادی در اسلام هست که امضایی است یعنی اصلش از سایر ادیان یا عرف عقلاست ولی اسلام آن را تأیید و امضاء کرده است.

ثالثاً: بر طبق دسته‌ای روایات، (معروف به روایات من بلغ) اگر در روایتی برای عملی، ثوابی ذکر شده باشد و کسی آن کار را به قصد رسیدن به آن ثواب انجام دهد ـ هرچند رسول اعظم و ائمه‌ی طاهرین نفرموده باشند ـ خداوند کریم، آن ثواب را به او خواهد داد. بنا بر همین اصل، چند عملی که برای روز نوروز آمده، را انجام می‌دهیم به این امید که مطلوب باشد و ثوابش را درک کنیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در قرآن هست که بهشتیان هر چه از خدا بخواهند برایشان فراهم است. انشالله ایه دقیق رو ذکر میکنم. حال شما بر اساس اینکه چنین آیه‌ای باشد
1. اگر بهشتیان بخواهند مقامی همچون فی مقعد صدق… یا بهتر بگویم مقام فنا فی الله … آیا خدا زیر حرف خود میزند؟
2. آیا شما منکر آثار ذکریونسیه میشوید؟ بنده خودم اثارش را دیدم که چون بی اجازه و با عدد خاص بود خدا شاهد است که برایم خطر بزرگی به وجود امد … در عالم خواب و بیدار … بنده افرادی میشناسم که با اجازه استاد این اعمال را انجام میدهند حالاتی دارند ناگفتنی اما شدید به شرعیات معتقدن و …این چه جوابی دارد؟
3. به نظر شما آیا ممکن است این مسایل توحیدی از دید سید هاشم حداد باشد و شما بیخبر باشید؟
به علم یه دبستانی میگویند علم، به علم یه استاد دانشگاه هم میگویند علم. آیا نداشتن چیزی دلیل بر نبودن آن هست؟

************
باسمه تعالی و تقدس

سلام علیکم
با تشکر از این که سؤالاتتان را شماره زده و تفکیک شده فرستاده‌اید، عرض می‌کنم:

1. اگر بهشتیان بخواهند مقامی همچون فی مقعد صدق … یا بهتر بگویم مقام فنا فی الله … آیا خدا زیر حرف خود میزند؟
جواب: مقاماتی مانند «فنای فی الله» یا «عندیت» یا «لدنیّت» یا «جنت الذات» از اختراعات و برداشت‌های بی‌حساب و غیر معتبر صوفیه از قرآن کریم و برخی ادعیه است. در روایات شریفه، نام بهشت‌ها (که همان مقامات عالیه‌ی عالم آخرت است) به تفصیل بیان شده، ولی اشاره‌ای به چنین بهشت‌هایی (مقاماتی) نشده است. اگر شما ـ مانند اصحاب منهاج فردوسیان ـ قصد رسیدن به بالاترین مقام عالم هستی، یعنی «جنة الفردوس» را داشته باشید که بخواهید همنشین رسول اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) باشید، و در آنجا به «لقاء الله» یعنی ملاقات تجلیّات ویژه‌ی حضرت حق برسید، نیازی به هیچ مقام و رتبه‌ای نخواهید داشت زیرا «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست». تمام مقامات عالم آخرت (یعنی تمام بهشت ها) پایین تر از «فردوس اعلی» است. بهشت، صد درجه دارد که نام درجه‌ی صدم آن «فردوس» است. در روایت است که «سقفها عرش الرحمن» یعنی سقف بهشت فردوس، عرش (منطقه‌ی مختصه‌ی حکمرانی) خدای متعال است.
برای تصحیح دیدگاه‌تان نسبت به دو منزل پیش رو، مطالعه‌ی کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان» را به شما توصیه می‌نمایم.

2. آیا شما منکر آثار ذکر یونسیه میشوید؟ بنده خودم اثارش را دیدم که چون بی اجازه و با عدد خاص بود خدا شاهد است که برایم خطر بزرگی به وجود امد … در عالم خواب و بیدار … بنده افرادی میشناسم که با اجازه استاد این اعمال را انجام میدهند حالاتی دارند ناگفتنی اما شدید به شرعیات معتقدن و …این چه جوابی دارد؟
جواب: بنده اصلاً منکر آثار ذکر یونسیه و هیچ ذکر دیگری نیستم. اساساً همه چیز عالم، آثار مخصوص به خود دارد. تمام سخن در این است که آیا این آثار، نقش مثبتی در رسیدن ما به کمال و سعادت دارد یا نه؟
ما بر طبق مبانی منهاج، معتقدیم اگر نقش مثبتی می‌داشت، باید پیامبری که برای رساندن ما به کمال و سعادت مبعوث شده و دوازده جانشین بحق ایشان، حتماً حتماً به ما دستور می‌دادند که این ذکر را به عدد خاص و در شرایط خاص و در مکان خاص، (همانطور که صوفیه می‌گویند) بگوییم تا به آنجایی که باید برسیم، برسیم. وگرنه ابلاغ رسالت و رعایت امانت نکرده‌اند. (العیاذ بالله)
شما اولین نفری نیستید که از گفتن بی رویه‌ی اذکار، ضرر کرده‌اید و آخرین هم نیستید، بخشی از مراجعه کنندگان به اینجانب را لطمه خورده‌ها از این ذکر یا اذکار دیگری تشکیل می‌دهند که به رویه‌ی صوفیه و به تعداد خاصی گفته‌اند.
توجه داشته باشید مرتاضان هندی، از ذکرهای شرک آلود خود، خیلی بیشتر از اینها آثار دیده و می‌بینند.
ضمناً «اجازه‌ی ذکر» بدعت است و در هیچ جای دین مبین اسلام نیامده و هیچ یک از فقهای بزرگوار، آن را تأیید نمی‌کنند.
برای آشنا شدن با حیله‌های صوفیه و عرفا، مطالعه‌ی کتاب «کشف الاشتباه در کجروی اصحاب خانقاه» را به شما توصیه می‌کنم.

3. به نظر شما آیا ممکن است این مسایل توحیدی از دید سید هاشم حداد باشد و شما بیخبر باشید؟
به علم یه دبستانی میگویند علم، به علم یه استاد دانشگاه هم میگویند علم. آیا نداشتن چیزی دلیل بر نبودن آن هست؟
جواب: حتماً تا کنون به خوبی فهمیده‌اید که حاج فردوسی، هیچ علم و ادعایی ندارد و سراپا فقر، جهل و ضعف است و همه‌ی سخنانش یا آیه‌ی قرآن و یا روایات معتبر نبوی و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) است. شما بین «حاج فردوسی» و «مرحوم سید هاشم حداد» مقایسه نکنید بلکه بین «رسول اعظم و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام)» و «سید هاشم حداد» مقایسه کنید. یعنی بپرسید: آیا احتمال دارد رسول اعظم (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) چیزی از حقیقت و توحید داشته باشند که «سید هاشم حداد» نداشته باشد؟ اگر احتمال دارد، منهاج فردوسیان برتر است و اگر احتمال ندارد، نظر مرحوم حداد (ره) جلوتر خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام خدمت حاج فردوسی عزیز
تعدادی سوال دارم بی‌زحمت منو راهنمایی کنید
الف ـ من از آقای بهجت تقلید می‌کنم که ایشان فوت کردند در منهاج فردوسیان حکم تقلید من چیست
ب ـ در قانون3/69 گفته شده در حال نماز هر کس سلام کرد باید جواب بدهیم حال چطوری باید جواب داده شود و اگر جواب بدهیم نمازمان چه حکمی دارد و
مجددا در قانون4/182 فرموده‌اید سخن در نماز ممنوع است در حالیکه جواب سلام خودش نوعی سخن میباشد حکم این 2 قانون چیست؟
ج ـ در قانون4/198 آیا اگر فرزند به سن تکلیف برسد و پدر راضی به گرفتن روزه نباشد چه حکمی دارد
د ـ در قانونهای4/271و4/272و4/273مثلا گوشتهای برزیلی که بدست غیر مسلمان و رو به قبله نبودن و حتی بدون گفتن نام خدا ذبح میشوند مصرفشان چه حکمی دارد
هـ ـ در قانون6/434ایا برای ذکر و اذکار خداوند کتابی معتبر وجود دارد لطفاً نام ببرید
ز ـ قانون7/604ایا خون دادن از حجامت بهتر نیست؟چون در خون دادن خون اهدایی صرف افراد نیازمندمیشود اما در حجامت خون گرفته شده دور ریخته میشود
و مهمترین سوال اینکه در قانون9/1336منظور از ختنه کردن دختران یعنی چی؟ من از هرکس این سوال را پرسیدم مات و مبهوت بدون جواب بودند
با تشکر از حاج فردوسی

************
باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم
سؤالات شما را به صورت بند به بند جواب می‌دهم. ان شاء الله.
الف ـ من از آقای بهجت تقلید میکنم که ایشان فوت کردند در منهاج فردوسیان حکم تقلید من چیست؟
جواب: هم می‌توانید بر طبق فتوای مراجع زنده، بر تقلید ایشان باقی بمانید و هم می‌توانید به مراجع زنده رجوع کنید.

ب ـ در قانون3/69 گفته شده در حال نماز هر کس سلام کرد باید جواب بدهیم حال چطوری باید جواب داده شود و اگر جواب بدهیم نمازمان چه حکمی دارد و مجددا در قانون4/182 فرموده‌اید سخن در نماز ممنوع است در حالیکه جواب سلام خودش نوعی سخن میباشد حکم این 2 قانون چیست؟
جواب: هر گونه سخن گفتن در حال نماز، نماز را باطل می‌کند مگر جواب سلام دادن. البته احتیاطاً جواب باید با «سلام» یا «سلام علیکم» باشد نه با کلمه‌ای دیگر.

ج ـ در قانون4/198 آیا اگر فرزند به سن تکلیف برسد و پدر راضی به گرفتن روزه نباشد چه حکمی دارد؟
جواب: در روزه‌ی واجب، رضایت پدر معتبر نیست یعنی اگر راضی هم نباشد، باید روزه‌اش را بگیرد ولی در روزه‌های مستحبی، باید پدر راضی باشد.

د ـ در قانونهای4/271و4/272و4/273 مثلاً گوشتهای برزیلی که به دست غیر مسلمان و رو به قبله نبودن و حتی بدون گفتن نام خدا ذبح میشوند مصرفشان چه حکمی دارد؟
جواب: تمام گوشت‌هایی که از کشورهای خارجی وارد ایران می‌شود، توسط قصاب مسلمان و با شرایط ذبح اسلامی در همان کشور، سر بریده شده‌اند. در تمام طول سال، جمعی از روحانیون شیعه در کشورهایی مانند استرالیا و برزیل حضور دارند تا بر ذبح شرعی، نظارت داشته باشند.
همچنین تمام گوشت‌هایی که در سراسر دنیا توسط شرکت «حلال» عرضه می‌شود، ذبح شرعی شده و استفاده از آن جایز است.
اما گوشت‌هایی که از مبادی غیر قانونی وارد ایران شود یا در سایر کشورها، برچسب حلال نداشته باشد، استفاده‌اش اشکال دارد.

هـ ـ در قانون6/434 آیا برای ذکر و اذکار خداوند کتابی معتبر وجود دارد لطفاً نام ببرید.
جواب: «ذکر» به معنی یاد خداست. یعنی باید همواره خدای متعال را حاظر و ناظر اعمال و نیت‌های خویش ببینید. برای تعقیبات نمازها و ذکرهای معتبر، به کتاب های: «مفاتیح الجنان»، «زاد المعاد»، «اقبال الاعمال» و «بلد الامین» مراجعه نمایید.

ز ـ قانون7/604 آیا خون دادن از حجامت بهتر نیست؟ چون در خون دادن خون اهدایی صرف افراد نیازمند میشود اما در حجامت خون گرفته شده دور ریخته میشود.
جواب: خون دادن (فصد) در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) نیز بوده است ولی با این حال، تأکید بسیار زیاد دینی ما بر حجامت، نشان از اثر خاص حجامت در سلامت انسان دارد. همچنین توجه داشته باشید آنچه در حجامت گرفته می‌شود، «خون» نیست بلکه «سموم خون» است. برای اطلاع بیشتر از فواید حجامت و روایات آن، به کتاب «جایگاه حجامت در منهاج فردوسیان» مراجعه کنید.

ـ و مهمترین سوال اینکه در قانون9/1336منظور از ختنه کردن دختران یعنی چی؟ من از هرکس این سوال را پرسیدم مات و مبهوت بدون جواب بودند.
جواب: ختنه‌ی دختران به معنی برداشتن لایه‌ی بالای چوچوله است که موجب خوش آب و رنگ شدن دختر و لذت بیشتر بردن از رابطه‌ی جنسی است. این کار ـ مثل ختنه‌ی پسران ـ از سنت‌های ابتدایی اسلام نیست بلکه از احکام امضایی اسلام است یعنی در امت‌های پیشین نیز بوده است و اسلام آن را تأیید کرده است. البته تأکیدی که بر ختنه‌ی پسر هست، برای دختر نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام. ممنون از این‌که جوابها رو واضح میدید. می‌خواستم نظر شما رو درباره سید هاشم حداد هم بدونم. تو کتابها خیلی درباره ایشون مطالب سنگین نوشته‌اند. از طرفی خیلی از علما به ایشون ارادت داشتن. شهید مصطفی خمینی ـ علامه مطهری ـ آیت الله بهجت ـ علامه طباطبایی ـ آیت الله کشمیری و حتی نقل شده که مرحوم امام راحل برای ایشون بوسیله‌ی آقا مصطفی انگشتر 500 ساله‌ی خانوادگیشونو فرستاده. یا آیت الله بهجت درباره ایشون گفته: سید هاشم سر الله است. حتی آیت الله گرامی فرمودن: رابطه آقای بهجت با ایشون بیشتر از رابطه‌اش با مرحوم قاضی بوده و… با این حال همه میدونن که سید هاشم یک فرد صد در صد وحدت وجودی بوده و عبارتهای علامه طهرانی تو روح مجرد گویای این حرفهاست. اگر همه این نقلها رو حمل بر صحت کنیم چه نتیجه‌ای میشه گرفت؟ چون سید هاشم از جرگه‌ی علما هم نبوده ولی آقای قاضی خیلی به ایشون حساس بودند. اونطور که معلومه عظمت ویژه‌ای پیش علما داشته. جملات خیلی تند و تیزی هم در بحث توحید داره. آیا شما روش سید هاشم، منش سید هاشم، بیانات و حالات و سیره ایشون رو مبتنی بر شرع میدونید؟ از همین آقایون معاصر چه کسی رو از همه دقیقتر میدونید؟ آیت الله انصاری همدانی و روش ایشون چی؟ از کتابای شاگرداشون مثل حاج اسماعیل دولابی و آقای نجابت میشه استفاده کرد؟ و یک سئوال دیگه: روش منهاجیان روشی واضح و روشنه. خوب بالاخره این تعالیم برای ترقی معنوی هست یا نه؟ اگر باشه خوب فرد تو دوره‌های مختلف احتیاج داره یکی کمکش کنه. آیا اون هادی باز هم ائمه معصومین (ع) هستند یا راهنمای ظاهری هم نیاز می‌بینید؟ اگر لازمه معرفی بفرمایید. ممنون که زود جواب میدید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
به بعضی بندهای مهم‌تر پاسخ می‌دهم. ان شاء الله

ـ می‌خواستم نظر شما رو درباره سید هاشم حداد هم بدونم.
جواب: در این که آقا سید هاشم (رحمة الله علیه) مرد ریاضت‌کش و سختی‌کشیده و جگرسوخته‌ای بوده، شکی نیست؛ اما دو نکته را همواره باید در نظر داشت:
اول: سید هاشم خیلی بزرگ بوده، خیلی فوق العاده بوده، خیلی حالات خوب داشته، خیلی خواب‌های خوب دیده، خیلی مکاشفات عالیه داشته، خیلی علما احترامش می‌کردند و خیلی کذا و خیلی کذا؛ برای ما و شما چه فایده‌ای دارد؟! اصلاً به ما و شما چه ربطی دارد؟! خودش عبادت کرده و خودش هم ثمراتش را ـ ان شاء الله ـ دریافت کرده است.
پس سخن اول این است که عمر عزیز را در راه اثبات بزرگی برای فلان و بهمان صرف نکنیم بلکه به عمل در راه رضای حضرت باری تعالی و تحقّق بخشیدن به سنت رسول اعظم و ائمه‌ی معظم (علیهم السلام) مشغول باشیم.
دوم: از مرحوم سید هاشم (ره) هیچ کتاب یا دستورالعمل کامل و روشنی بر جای نمانده است. هر چه هست، سخنانی پراکنده و حالاتی مختلف از سال‌های پر فراز و نشیب زندگی یک سالک است. مطالعه‌ی حالات و سخنان بریده بریده و پراکنده‌ی برجای مانده، نه تنها راهگشا نیست بلکه انسان را گیج اندر گیج می‌کند یعنی مطالعه کننده وقتی از خواندن یک مطلب، حیران شد، بلافاصله با خواندن مطلب بعدی، در سرگردانی اول، سرگردان می‌شود! و از این که چرا در مطلب اول چنین حیرتی به او دست داده، حیران می‌ماند!
پس نتیجه، این که بزرگ بودن دیگران فایده‌ای به حال ما ندارد و از افرادی مانند آقا سید هاشم (ره) که هیچ برنامه‌ی تدوین شده و روشنی به دست نداده‌اند، نمی‌شود هیچ استفاده‌ای برد.
بحث وحدت وجود را بارها عرض کرده‌ام که علمای راستین اسلام در طول تاریخ و مراجع معظم تقلید در حال حاضر، همه فتوا به بطلانش داده و می‌دهند. اگر کسی مکاشفات و عجایب و غرایب داشته باشد، دلیل بر این نمی‌شود که همه‌ی اعتقاداتش صحیح است و گرنه باید مرتاض‌های هندی را با همان اعتقادات مشرکانه شان بپذیریم و بر صراط مستقیم هدایت بدانیم.

ـ آیت الله انصاری همدانی و روش ایشون چی؟
جواب: از مرحوم انصاری همدانی (ره) یک قبر در کنار حضرت علی بن جعفر (علیهما السلام) و دو یا سه کتاب تازه نوشته شده از زندگینامه و برخی حالات و کلماتشان بر جای مانده است. نه از آن قبر و نه از این کتاب‌های بازاری، نمی‌توان راهی و رسمی و برنامه‌ای در آورد. اگر کسی بتواند برنامه‌ی مرحوم انصاری (ره) در تربیت را به صورت تدوین شده (یعنی همراه با مقدمه، متن و خاتمه) ارائه دهد. آنگاه این امکان برای محققین مسائل تربیتی (گرایش سیر و سلوک) فراهم خواهد شد که نظر بدهند آیا روش آن مرحوم کامل بوده یا نقایصی داشته است؟ منطبق بر شرع بوده یا مخالف شریعت بوده است؟

ـ از کتابای شاگرداشون مثل حاج اسماعیل دولابی و آقای نجابت میشه استفاده کرد؟
جواب: مرحوم دولابی، سواد خواندن و نوشتن نداشت و کتابی هم ننوشت، آنچه به نام ایشان موجود است، همان پیاده شده‌ی سخنرانی‌ها یا سخنانی است که در جلسات خصوصی مطرح کرده‌اند. اگر بخواهید به طور کامل از برنامه و راه و رسم آن مرحوم ـ برای رسیدن به کمال و سعادت ـ استفاده کنید، برنامه و راه و رسمی در کار نیست. اگر بخواهید به صورت تفنّنی و سرگرمی مطالعه کنید، احتمال دارد سؤالات و اشکالاتی در ذهنتان ایجاد شود که رهزن راه کمال و سعادتتان گردد.
از مرحوم نجابت (ره) کتابی ندیده‌ام ولی بر طبق جستجوهای من، ایشان نیز برنامه‌ای برای تربیت ارائه نداده‌اند.

ـ و یک سئوال دیگه: روش منهاجیان روشی واضح و روشنه. خوب بالاخره این تعالیم برای ترقی معنوی هست یا نه؟ اگر باشه خوب فرد تو دوره‌های مختلف احتیاج داره یکی کمکش کنه.
جواب: اگر کسی بر قواعد نظری، تسلط پیدا کند، خودش ناظر کار خودش خواهد بود. باید توجه داشته باشید که مزاج دستورات منهاج، معتدل است و عمل کردن به دستورات معتدل، هیچ وقت حالت فوق العاده ایجاد نمی‌کند. مثال می‌زنم، اگر یک عمر، نان گندم بخورید، نه غلبه‌ی سردی خواهید کرد و نه غلبه‌ی گرمی، چون مزاج نان گندم، معتدل است. ولی اگر زیاد هندوانه بخورید، سردی بر وجودتان غالب خواهد شد و اگر زعفران (که مزاج گرم دارد) زیاد بخورید، گرمی خواهید کرد.
دواست که باید زیر نظر پزشک مصرف شود، ولی غذا نیازی به حضور و مراقبت پزشک ندارد و هر عاقلی با اندکی دانش خوراکی‌ها می‌تواند سال‌های سال با خیال راحت از آن‌ها استفاده کند.
اگر مرشدی بگوید برای رسیدن به فلان حالت ماورائی باید چهل شب در زیر زمینی تاریک و نمناک، فلان ذکر را هفت هزار بار رو به آتش بگویید و از هر صدا و صورتی که شنیدید و دیدید، نهراسید! چنین ذکر خطرناکی نیاز به استاد خبره و آشنای فن دارد. چون به اندک اشتباهی، ضرر بسیاری به شاگرد بینوا وارد خواهد شد.
اما اگر کارشناس امور تغذیه بگوید: چای ننوشید، نوشابه ننوشید، سوسیس و کالباس نخورید و روزی نیم ساعت پیاده روی کنید؛ تا سالم بمانید. عمل به این دستورات، نیازی به حضور متخصص و آشنای فن ندارد.
حال، اگر بی‌طالعی خدا زده بخواهد در راه علوم غریبه و کشف و شهودهای زورکی وارد شود، خود داند؛ ولی اگر شما دوست خوب من عزم کرده‌اید به کمال و سعادت برسید، باید با آرامش کامل خیال و خاطری جمع، باقی مانده‌ی عمر شریف را در منهاج فردوسیان قدم بزنید و سپس با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری شاد و امیدوار به فضل خدا به بالاترین پاداش‌های خدای بزرگ برای انسان، یعنی بهشت برین، قدم بگذارید و برای همیشه، جوان، سالم، دارا، زیبا، شاد و خندان باشید.

ـ آیا اون هادی باز هم ائمه معصومین (ع) هستند یا راهنمای ظاهری هم نیاز می‌بینید؟ اگر لازمه معرفی بفرمایید.
جواب: اگر کسی وجود مقدس امام عصر و صاحب الامر (ارواحنا فداه) را قبول کند (به دل، نه به زبان، به راست نه به تعارف) کمک‌های معنوی ایشان بیش از قطرات باران که به سوی زمین می‌آید، به سوی قلبش خواهد آمد.‌ای عزیز، تمام بدبختی ما این است که نماینده‌ی خدا را قبول نداریم؛ که ثمره‌اش گدایی بر در خانه‌ی گدایان و کاسه‌لیسی تهی‌کاسه‌گان است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام محضر شما حاج فردوسی عزیز
با توجه به وجود احادیث کم و انگشت شمار و بعضاً بی‌اصالت در خصوص نوروز باستانی ایرانیان، می‌خواستم بدانم که آیا در منهاج فردوسیان راجع به نوروز و اعمال آن دستوری صحیح و اصیل الروایت وجود دارد یا خیر؟ حقیقتش را بخواهید بنده با توجه به مختصر عقلی که برایم مانده، اصلاً نمی‌توانم نوروز را “عید” فرض کنم و “اعمال” و جشنی داشته باشم و مدام فکر می‌کنم که این بدعتی است که وارد دین ما شده! لطفاً بنده را راهنمایی فرمایید.
ممنون و آرزوی توفیقات بیشتر شما در راه توسعه و نشر اسلام ناب محمدی (ص)

************
باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم
درباره‌ی نوروز، فقط یک روایت از جناب مُعلی بن خُنیس از امام صادق علیه‌السلام وارد شده است که حضرت فرموده‌اند:
«إِذَا کانَ یوْمُ النَّیرُوزِ فَاغْتَسِلْ وَ الْبَسْ أَنْظَفَ ثِیابِک وَ تَطَیبْ بِأَطْیبِ طِیبِک وَ تَکونُ ذَلِک الْیوْمَ صَائِماً» [مصباح المتهجد، شیخ طوسی؛ وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی؛ بحار الانوار، علامه مجلسی)]
ترجمه: چون روز نوروز شد، غسل کن و پاکیزه ترین لباست را بپوش و عطر بزن و آن روز را روزه بدار.
البته چون این روایت در کتاب‌های معتبر ما آمده، بر طبق اصول استجماع منهاج فردوسیان، از همین یک روایت، قانون‌های 1219 و 1220 در آخرین مرحله‌ی قانون‌های انجام دادنی یعنی مرحله‌ی نهم استخراج شده است.
باید توجه داشته باشید که انجام این کارها در هر روزی مطلوب است و انجام دادنش به نیّت اجرای دستور استاد معظم، حضرت امام صادق (علیه‌السلام) بر ارزش و ثواب عمل می‌افزاید.
اما انجام کارهایی که مرسوم ایام نوروز است مانند، بازی، خنده، موسیقی، رقص، تبرّج [یعنی خود را به رخ یکدیگر کشیدن] و غیره، در هیچ روزی شایسته‌ی مؤمن نیست و باید ترک گردد.
البته رادیو و تلویزیون چون برای همه‌ی مردم ایران است و در میان این جمعیت، زرتشتی، مسیحی، کلیمی، بهایی، سنی و شیعه‌ی بی‌مبالات و بی‌تقوا وجود دارد، باید سلیقه‌ی همه را داشته باشند. [بدترین توجیهی که می‌شود برای فساد رسانه‌ی ملی مملک مدعی اسلام و تشیع ارائه داد!] ولی مؤمنین باید مواظب خود و خانواده شان باشند و از آلوده شدن به آداب جاهلی بپرهیزند.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسلام. خدا قوت. فشار قبر در شب اول فوت است یا اولین شبی که میت را در خاک می‌گذارند؟ در فرض دوم انسآن‌هایی که مثلا: همراه هواپیما منفجر و پودر یا تکه تکه می‌شوند فشار قبرشان چگونه است؟ فشار قبر بر جسم خاکی است یا بر روح انسان؟ آیا خواندن مستمر نماز وحشت به نیت تمامی افرادی که در آن روز مرده‌اند به همه شان می‌رسد؟ و آیا تأثیری برای خود شخص پس از مرگش دارد؟

************
هو الحق

سلام علیکم
اینگونه سؤالات علمی [که ثمره‌ی عملی مستقیمی ندارد] را از پایگاه‌های ویژه‌اش بپرسید. در پایان، چند سایت پاسخگویی برایتان معرفی خواهم کرد ولی لازم می‌دانم مقداری در مورد خود سؤال بنویسم.
همه‌ی جهان پر است از علامت‌های سؤال و فوق تصور ما، پرسش در جهان وجود دارد. ولی دانستن جواب همه‌ی آن پرسش‌ها، نه تنها فایده‌ای ندارد بلکه در موارد بسیار، ضرر هم دارد. چون حداقل، موجب صرف شدن عمر گرانمایه به امور بی‌فایده است.
به همین دلیل، ما رفقای منهاجی را اینطور تمرین می‌دهیم که قبل از پرسیدن، اندکی در ثمره‌ی دانستن جواب، فکر کنند. یعنی قبل از این که سؤالشان را مطرح کنند و دنبال جوابش بگردند، از خودشان می‌پرسند که دانستن جواب این سؤال، چه نقشی در رسیدن من به کمال و سعادت دارد؟
اگر بتوانند به طور مشخص، نقشی بیابند، سؤالشان را مطرح کرده و دنبال جوابش هم خواهند رفت حتی اگر جوابشان در آخر دنیا باشد. ولی اگر نقش روشنی نداشته باشد، از پرسیدن و صرف عمر و فکر در آن، دست می‌کشند. در فرهنگ دینی ما، از علم بی‌فایده به خدا پناه برده شده است.
این را نوشتم تا سایر رفقا هم حواسشان را جمع کرده و سؤالاتی برخاسته از سر درد و نیاز، بپرسند.
اما آدرس پایگاه‌ها برای پرسیدن هر سؤالی از هر نوعی و باری به هر جهت:
اسلام کوئست: http: //farsi.islamquest.net
پاسخگو: http: //www.pasokhgoo.ir
پرسمان: http: //porseman.org
مؤسسه ولی عصر (علیه‌السلام): http: //www.valiasr ـ aj.com
اما جواب به دو سؤال آخر [که ثمره‌ی عملی دارد]:

ـ آیا خواندن مستمر نماز وحشت به نیت تمامی افرادی که در آن روز مرده‌اند به همه‌شان می‌رسد؟
جواب: بله، بر طبق روایات معتبر، اعمال نیک و خیرات ما به مردگان می‌رسد و به حالشان فایده دارد.

ـ آیا تأثیری برای خود شخص پس از مرگش دارد؟
جواب: بله مانند تمام عبادات که اگر با نیت خالص انجام گیرد، در عالم دیگر به یاری عمل کننده‌اش خواهد آمد.

موفق باشید
حاج فردوسی

یا هو

با سلام و عرض ادب و خاکساری
تقاضا دارم سلسله طریقتی مرحوم حاج شیخ علی آقای پهلوانی (ره) را برایم بفرستید.
ممنونم ـ یا علی مدد

************

باسمه تعالی و تقدّس

سلام علیکم
آنچه خواسته بودید را به دو نقل، بیان می‌کنم:

نقل اول (از پایین به بالا):
شیخ علی پهلوانی نمکی تهرانی سعادت پرور (1383ه.ش) از علامه سید محمد حسین طباطبایی (1361ه.ش) از سید علی آقا قاضی (1366ه.ق) از سید احمد کربلائی (1332ه.ق) از ملا حسینقلی شوندی همدانی (1311ه.ق) از سید علی شوشتری (1283ه.ق) از ملا قلی جولا (؟)
در مورد ملا قلی جولا، ادعا شده یکی از اوتاد و یکی از ابواب حضرت بقیة الله بوده است. (البته توجه داشته باشید که هم «اوتاد» و هم «باب الحجة» بودن از ساخته‌های بی‌اساس صوفیه است و مستندی برایش نداریم. اگر این سلسله را بپذیریم، پایانش به فردی ناشناس ختم می‌شود)

نقل دوم (از بالا به پایین):

سیدنا و مولانا محمد رسول الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم)، مولانا علی بن ابیطالب (علیه‌السلام)، کمیل ابن زیاد نخعی، شیخ عبدالواحد بن زید، شیخ ابو یعقوب نهر جوری، شیخ عمر بن عثمان مکی، شیخ ابویعقوب طبری، شیخ ابوالقاسم بن رمضان، شیخ ابوالعباس بن ادریس، شیخ داوود بن محمد معروف به خادم الفقراء، شیخ محمد بن مانکیل، کهف الدین اسماعیل قصری، نجم الدین کبری، رضی الدین علی لالا، جمال الدین احمد جوزقانی، نورالدین عبدرالرحمن اسفراینی، رکن الدین علاءالدوله سمنانی، نظام الدین محمود مزدقانی، سید علی همدانی، خواجه اسحق ختلانی، سید عبدالله برزش آبادی، محمد بیداوازی، شاه علی اسفراینی، محمد خبوشانی، شیخ غلام علی نیشابوری، تاج الدین حسین تبارکانی، محمد کارندهی، حاتم زراوندی، محمد علی موذن خراسانی، رضا تبریزی، علی نقی اصطهباناتی، قطب الدین محمد نیریزی شیرازی، آقا محمد کازرانی، آقا محمد بید آبادی (1198ه.ق)، سید صدرالدین کاشف دزفولی (1258 ه.ق)، سید علی شوشتری (1283ه.ق)، ملا حسینقلی همدانی (1311ه.ق)، سید احمد کربلائی (1332ه.ق)، سید علی آقا قاضی (1366ه.ق)، سید محمد حسین طباطبایی (1361ه.ش)، علی پهلوانی سعادت پرور (1383ه.ش)
برخی از محققین کتابشناس در این مورد می‌نویسد: «عرفای متأخر حوزه‌ی علمیه نجف و قم نیز اغلب سلسله اساتید خود را به مرحوم مولی حسینقلی همدانی و از وی به سید علی شوشتری می‏رسانند. در مورد اساتید عرفانی مرحوم شوشتری اختلاف هست ولی با ملاحظه یک سلسله قرائن قوی شاگردی او نزد مرحوم کاشف دزفولی مسلّم است که او نیز شاگرد بیدآبادی بوده، آنچنان که ذکرش رفت. بالاتر از آن، همسانی دستورهای عرفانی این عارفان با دستورهای مرحوم بیدآبادی، اتصال آنان را به مکتب تربیتی وی مسلّم می‏دارد.» [علی صدرایی خویی، آداب السیر و السلوک، نامه‌ای از آقا محمد بیدآبادی به میرزای قمی، پیام حوزه، تیر1374، ص 99 و 100]
البته من نظری در این باره ندارم و فقط برای استجابت خواسته‌ی شما، آنچه یافتم را بازگو کردم. قضاوت و رأی نهایی با کارشناسان فن است.

و له الحمد
حاج فردوسی

سلام
شما علوم غریبه تدریس می‌کنید؟ یا میتونین شخصیو معرفی کنین؟ تو رو خدا از کمک دریغ نکنین
با تشکر

************
باسمه المتعالی

سلام علیکم

اولاً: علوم غریبه تدریس نمی‌کنیم.

ثانیاً: کسی را هم نمی‌شناسیم که تدریس علوم غریبه داشته باشد.

ثالثاً: اگر هم بشناسیم، معرفی نمی‌کنیم.

رابعاً: رفتن به دنبال یاد گیری علوم غریبه در ضدیّت با منهاج فردوسیان است. زیرا منهاج یعنی راه روشن و وسیع ولی علوم غریبه یعنی راه‌های باریک و تاریک.
خامساً: رفقای منهاجی را به شدت از رفتن به دنبال یادگیری و عمل به علوم غریبه نهی می‌کنیم و معتقدیم، [جز در موارد بسیار اندک] موجب خسران و گمراهی می‌شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام جناب آقای حاج فردوسی
اول از همه خدا رو شکر که یک سری چیز‌ها رو اینجا خوندم از پروردگار مهربونم می‌خوام کمکم کنه اشتباهاتم رو جبران کنم. اما راستش با وجود اینکه چیز‌هایی که اینجا خوندم با عقل و احساسم جور در میومد یک حس بدی نسبت به اینجا و شما و منهاج فردوسیان و بقیه‌ی چیز‌ها دارم. ازتون می‌خوام یک جوری یک متنی حرفی رو در جوابم بگید که حسم هم نسبت به اینجا عوض بشه. یادتونه درباره‌ی کتابی که دارم می‌نویسم با هاتون مشورت کردم. من نگفتم که همه‌ی آدما عوض میشن گفتم فقط تلاشم رو می‌کنم تا اعتقاداتم رو به جوونای هم سن و سالم و بقیه بگم. راستی یک سوال شما یک جا نوشته بودید که شیعه‌ی واقعی باید چشم و دلش از خوبی پر باشه فکر کنم تقریبا همین بود مگه نه!
یعنی چی؟ راستش نمی‌فهمم منظورتون چیه یک کم توضیح بدید. یعنی اگه کسی رو دیدی که خوبی‌هایی داره باید اون‌ها رو نادیده بگیری چون معصومین بهتر بودند (البته من یقین دارم که هیچ کس بهتر از اون‌ها نبوده و نیست و نخواهد بود). اگه میشه درباره‌ی کتابم هم فکر کنید اگه سعی کنم هدفم رو فقط رضای خدا کنم اون موقع چی؟ منطقی جواب بدید لطفاً به ایمیلم بفرستید.

************
هو الحق المبین

سلام علیکم
نامه‌تان را به صورت بند به بند جواب می‌دهم.
ـ اول از همه خدا رو شکر که یک سری چیز‌ها رو اینجا خوندم از پروردگار مهربونم می‌خوام کمکم کنه اشتباهاتم رو جبران کنم. اما راستش با وجود اینکه چیز‌هایی که اینجا خوندم با عقل و احساسم جور در میومد یک حس بدی نسبت به اینجا و شما و منهاج فردوسیان و بقیه‌ی چیز‌ها دارم. ازتون می‌خوام یک جوری یک متنی حرفی رو در جوابم بگید که حسم هم نسبت به اینجا عوض بشه
جواب: حس شما کاملاً طبیعی است. یک مَثَل قدیمی می‌گوید: «فلانی آنقدر آب جوش خورده است که وقتی به آب سرد هم می‌رسد، فوت می‌کند!». اینقدر اخبار گوناگون و حکایت‌های جور واجور از اسم‌ها و ایسم‌های جدید و نوپدید شنیده و خوانده‌اید که در ناخودآگاه ذهنتان هر اسم جدید و چیزی که بوی نوآوری می‌دهد، محکوم به انحراف است. یعنی ذهن ناخودآگاه شما اینطور حکم می‌کند که حتماً باید ریگی به کفش آن باشد. در گذشته‌ها، نمونه‌ای از این اخبار و حکایات و تحلیل‌ها را منتشر کردم و نتیجه گرفتم که باید به آنان که تازه با «برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان» آشنا می‌شوند، حق داد که با دیده‌ی شک و تردید بنگرند و با احتیاط برخورد نمایند.

ـ یادتونه درباره‌ی کتابی که دارم می‌نویسم باهاتون مشورت کردم. من نگفتم که همه‌ی آدما عوض میشن گفتم فقط تلاشم رو می‌کنم تا اعتقاداتم رو به جوونای هم سن و سالم و بقیه بگم. راستی یک سوال شما یک جا نوشته بودید که شیعه‌ی واقعی باید چشم و دلش از خوبی پر باشه فکر کنم تقریبا همین بود مگه نه! یعنی چی؟ راستش نمی‌فهمم منظورتون چیه یک کم توضیح بدید. یعنی اگه کسی رو دیدی که خوبی‌هایی داره باید اون‌ها رو نادیده بگیری چون معصومین بهتر بودند (البته من یقین دارم که هیچ کس بهتر از اون‌ها نبوده و نیست و نخواهد بود)
جواب: منظور این است که منهاجیون و منهاجیات نباید با دیدن کرامت‌ها و کارهای خارق العاده، جذب صاحب آن شوند زیرا بسیار دیده و شنیده‌ایم که خیلی از مکاشفات و مشاهدات، خواب و خیال بوده و خیلی از عجایب و غرایب، سحر و جادو و کار اجنه بوده است.
برای این که عمق مطلب را درک کنید، لازم است کتاب «کشف الاشتباه در کجروی اصحاب خانقاه» را مطالعه نمایید.
همچنین به صِرف این که فلان آقا، آدم خوبی است و نماز شب می‌خواند و تقوا و طهارت دارد، نباید موجب شود که ما خود را تابع و شیعه‌ی او بدانیم. هر کسی از رعیت [یعنی غیر از طبقه‌ی انبیا و ائمه علیهم‌السلام] باید به صورت مستقیم به امامش اتصال روحی داشته باشد. البته اتصال علمی برای همه ممکن نیست و باید از طریق علمای راستین، این ارتباط حاصل شود. ولی اتصال ولایی برای همه هست و غیر آن اشکال دارد.

ـ اگه میشه درباره‌ی کتابم هم فکر کنید اگه سعی کنم هدفم رو فقط رضای خدا کنم اون موقع چی؟ منطقی جواب بدید لطفاً به ایمیلم بفرستید
جواب: اگر احساس می‌کنید که خواهید توانست با نوشتن این کتاب، مفید باشید، نیتتان را برای خدای متعال و رسیدن به ثواب‌های عالیه‌اش خالص کنید و با توکل بر او و توسل به خاندان وحی (علیهم السلام) کارتان را شروع نمایید.
ضمناً کی بی‌منطق جواب داده‌ام یا جواب غیر منطقی داده‌ام که از من می‌خواهید اینبار منطقی جواب بدهم؟!

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام حاج آقا
دیروز فرمودید سؤال رو به ایمیلم بفرستید من چون مسافرت هستم امکانش برام مهیا نیست اگه ممکنه درباره آقای پهلوانی و شاگردهاش که آیا روش سلوکی و برنامه‌ها و دستورالعمل‌هاشون مورد تأیید مراجع تقلید هست یا نه؟ آیا دادن ذکر به اشخاص و تربیت کردن افراد مورد تأیید مراجع هستش؟ خواهشاً بفرمایید آیا می‌تونم بهشون مراجعه کنم؟ آیا منظور از یافتن استاد شامل حال این آقایون میشه؟
از لطف شما ممنون هستم. جواب رو در صورت صلاحدید در سایت قرار دهید تا با اینترنت ایرانسل ببینم.

************
باسمه تبارک و تقدّس

سلام علیکم
سبک تربیتی مرحوم پهلوانی (ره) همان روش علامه طباطبایی (ره) از مرحوم قاضی (ره) از مرحوم کربلایی (ره) از مرحوم ملا حسینقلی شوندی (ره) از مرحوم سید علی شوشتری (ره) به بالاست.
درباره‌ی سلسله‌ی طریقتی مرحوم پهلوانی (ره) به طور جداگانه خواهم نوشت. ان شاء الله
باید توجه داشته باشید گرچه بعضی دیدگاه‌ها و اعمال صادر شده از آن مرحوم یا برخی شاگردانشان، اصلاً مورد تأیید شرع انور و مراجع معظم تقلید نیست ولی به حدی هم نیست که آنان را از رسیدن به کمال و سعادت ابدی، محروم نماید و یکسر به جهنم ببرد.
طبق قولی که به برخی رفقا داده ام، قرار شده برخی انحرافات علمی و عملی آقایان عرفا و علمای صوفی زده را بنویسم ولی هنوز، فرصت کافی به دست نیامده است. یکی از افرادی که مورد نقد علمی [و البته خیلی محترمانه] قرار خواهند گرفت، مرحوم پهلوانی (ره) است.
این که نوشته‌اید: «آیا دادن ذکر به اشخاص و تربیت کردن افراد مورد تأیید مراجع هست؟»
عرض می‌کنم: ذکر به معنی یاد خدا یا کلمات خاصی برای گفتن، مورد تأیید اسلام و علمای اسلام است ولی نوآوری‌هایی که در حاشیه‌ی ذکر گفتن پدید می‌آید، مثل اجازه‌ی استاد برای ذکر خاص یا عدد خاص یا مقدمات خاص یا شرایط خاص یا مکان خاص یا زمان خاص [که در متن روایت نیامده است] یا تلفیق و مونتاژ برخی ذکرها با برخی دیگر، موجب می‌شود که غلبه‌ی بدعت بر سنت پیش آید و نورانیت ذکر، در زیر لایه‌های متراکم خرافات و بدعت‌ها، بی‌فروغ یا کم فروغ گردد.
این که نوشته‌اید: «آیا می‌تونم بهشون مراجعه کنم؟»
عرض می‌کنم: به نظر بنده، بر طبق مطالعات و مشاهدات بسیار و بحث‌های مفصلی که با این جنابان داشته ام، مراجعه به آقایان، از غوطه خوردن در معصیت و تاریکی بهتر است ولی برای کسی که قصد جدّی در رسیدن به کمال و سعادت دارد، صلاح نمی‌بینم زیرا برنامه‌ی خاصی برای تربیت ندارند و سردرگمی از همان اول تا آخر، همراه سالک یا شاگرد آن راه خواهد بود.
اگر سخن مرا نمی‌پذیرید، با نخبه ترین و زبده ترین شاگردان مرحوم پهلوانی (ره) گفتگو کنید و از آنان بخواهید تا شما را با مراحل، منازل و مقصد و مقصود برنامه‌ی تربیتی شان آشنا کنند. خواهید یافت که نمی‌توانند، زیرا در نظامی رشد کرده‌اند که بنا نداشته رهرو را روشن کند و تمام مسیر را به صورت علمی برایش تبیین نماید. نه متنی برای ارائه دارند و نه می‌توانند تبیین درستی داشته باشند. (خواهش می‌کنم حتماً امتحان کنید)
این که نوشته‌اید: «آیا منظور از یافتن استاد شامل حال این آقایون میشه؟»
عرض می‌کنم: استاد در منهاج فردوسیان، فقط رسول اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) و دوازده جانشین بر حقشان (علیهم السلام) هستند و با توجه به حیات دنیوی حضرت صاحب الامر (ارواحنا له الفداء) هیچ نیازی به سرسپردگی و دلدادگی به غیر نیست. فقط نیاز علمی به دانستن دستورات آن بزرگواران می‌ماند که محدثین و فقهای بزرگوار شیعه در طول تاریخ و مراجع معظم تقلید در زمان حال، ما را بدان راهنمایی می‌کنند.

موفق باشید
حاج فردوسی

بنام خداوند مهربان

سلام حاج فردوسی خسته نباشید
فقط دو سوال دیگه در باب موسیقی و علوم ماوراالطبیعه دارم که بیزحمت منو راهنمایی کنید
حاج آقا اگه علوم ماورا هیچ ریشه اساسی و بنیانگذار معتبر ندارد پس چطور و توسط چه کسانی ابداع شده که هر کس مشکلی داره بوسیله یکی از شاخه‌های این علوم حل میشه حتماً بنیانگذار این علوم تا حدی خداشناس بوده که به این علوم تسلط داشته که با دعا مشکلات مردم رو حل کنه چه برای سحر وجادو یا برای دزدی و غیره شما میدونید که طلسم و سحر و جادو شاخه‌ای از این علوم میباشه پس اگه این علوم من در اوردیه یا توسط افراد غیر متبحر نوشته شده چطور مردم را طلسم میکنند ویا چطور شخص طلسم شده را ازاد میکنند
وحاج آقا اگه یه روزی یه منهاجی مقابل یه صوفی قرار بگیره قدرت کدام بیشتره؟چون صوفی با علوم غریبه و ماورایی سر و کار داره ولی منهاج فردوسیان شیعه اثنی عشری میباشه ولی شما از قدرت یه منهاجی در کتابهایتان موردی را ذکر نکرده‌اید آیا منهاجی میتواند از خود دفاع کند و آیا اصلا میتواند با منهاجی شدن قدرتی بدست بیاورد البته نه برای خودنمایی بلکه برای کمک به مردم و رضای خدا
و نکته بعدی در باب موسیقی میباشه که شما فرمودید هر موسیقی مصنوعی حرام میباشد پس حاج آقا چرا رهبر فرزانه اسلام اجازه پخش اهنگ از رادیو و تلویزیون را دادند اگه موزیک مشکل دارد و یا چرا در عزاداریها از طبل و شیپور استفاده میشه و یا اصلا چرا در حرم امام رضا نقاره زنان از شیپور استفاده میکنند بیزحمت حاج آقا منو توجیه کنید البته مجدد میگویم من دیگه نه دنبال علوم ماورا و نه دنبال موزیک هستم فقط بعضی مواقع سوالاتی واسم پیش میاد که شما منو به بزرگی خودتون ببخشید و جوابمو بدین
راستی حاج آقا شما آقای کافی پناهیان ودانشمند و امثالهم را تایید میکنید که ما سخنان این افراد رو گوش کنیم و یا حاج آقا چرا خودتون در صدا و سیما هیچ صحبتی نمیکنید که هم ما از صحبتهای شما فیض ببریم و هم مردم شما رو بشناسند و با منهاج فردوسیان اشنا شوند و شاید مثل من از خواب غفلت بیدار شوند.
با تشکراز شما حاج فردوسی / دوستدار شما حسن

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نامه‌ی شما را به صورت بند به بند پاسخ می‌دهم، ان شاء الله.
ـ اگه علوم ماورا هیچ ریشه اساسی و بنیانگذار معتبر ندارد پس چطور و توسط چه کسانی ابداع شده که هر کس مشکلی داره بوسیله یکی از شاخه‌های این علوم حل میشه حتماً بنیانگذار این علوم تا حدی خداشناس بوده که به این علوم تسلط داشته که با دعا مشکلات مردم رو حل کنه چه برای سحر وجادو یا برای دزدی و غیره شما میدونید که طلسم و سحر و جادو شاخه‌ای از این علوم میباشه پس اگه این علوم من در آوردیه یا توسط افراد غیر متبحر نوشته شده چطور مردم را طلسم میکنند ویا چطور شخص طلسم شده را ازاد میکنند
جواب: سِحر [که به فارسی به آن جادوگری می‌گویند] ریشه در حقیقت دارد. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ کتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ * وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَی مُلْک سُلَیْمَانَ وَمَا کفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکنَّ الشَّیْاطِینَ کفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَی الْمَلَکیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کانُواْ یَعْلَمُونَ * وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ کانُواْ یَعْلَمُونَ» [سوره‌ی بقره، آیات 101 تا 103]
ترجمه: و آنگاه که فرستاده‏ای از جانب خداوند بر یشان آمد که آنچه را با آنان بود تصدیق می‏‌داشت گروهی از اهل کتاب [یعنی یهودیان] کتاب خدا را پشت‏ سر افکندند چنانکه گویی [از آن، هیچ] نمی‏‌دانند. و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت ‏سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروی کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می‌‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی کردند] با این‌که آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمی‏‌کردند مگر آنکه [قبلاً به او] می‏‌گفتند ما [وسیله] آزمایشی [برای شما] هستیم پس زنهار، کافر نشوی و[لی] آن‌ها از آن دو [فرشته] چیزهایی می‏‌آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هر چند بدون فرمان خدا نمی‏‌توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند و [خلاصه] چیزی می‏‌آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی‏‌رسانید و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏‌ای ندارد. وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می‏‌دانستند. اگر آن‌ها گرویده و پرهیزگاری کرده بودند قطعاً پاداشی [که] از جانب خدا [می‏‌یافتند] بهتر بود، اگر می‏‌دانستند.
اگر به خوبی در این آیات شریفه دقت کنید، جواب سؤالتان را به خوبی می‌یابید.
اولاً، جادوگری ریشه‌ی آسمانی دارد (و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی کردند])
ثانیاً: اثر اندک جادوگری به اذن خداست (هر چند بدون فرمان خدا نمی‏‌توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند)
ثالثاً: علوم غریبه و سحر، ضررش بیشتر از فایده‌اش است. (چیزی می‌‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی‏‌رسانید)
رابعاً: فایده‌ی جادوگری فقط در دنیاست. (و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره‏‌ای ندارد)
خامساً: کاش به جای پیروی از آموزه‌های جادوگرانه‌ی آن دو فرشته، پیروی از آموزه‌های پیامبرشان می‌کردند. (اگر آن‌ها گرویده و پرهیزگاری کرده بودند قطعاً پاداشی [که] از جانب خدا [می‏‌یافتند] بهتر بود، اگر می‏‌دانستند)
نتیجه این که، منهاجی شدن بسی برتر از ساحر شدن و جادوگری است.

ـ اگه یه روزی یه منهاجی مقابل یه صوفی قرار بگیره قدرت کدام بیشتره؟ چون صوفی با علوم غریبه و ماورایی سر و کار داره ولی منهاج شیعه اثنی عشری می‌باشه ولی شما از قدرت یه منهاجی در کتابهایتان موردی را ذکر نکرده‌اید آیا منهاجی میتواند از خود دفاع کند و آیا اصلا میتواند با منهاجی شدن قدرتی بدست بیاورد البته نه برای خودنمایی بلکه برای کمک به مردم و رضای خدا
جواب: شما هنوز در حال و هوای عجایب و غرایب و امور خارق العاده هستید. یعنی تصور کرده‌اید که منهاجی شدن موجب تقویت اراده (از نوع تقویت اراده‌ی مرتاض‌ها) می‌شود. این تصور، اشتباه است.
کسانی که در راه رسیدن به قدرت‌های دنیوی تلاش کرده‌اند، ثمره‌اش را در همین دنیا خواهند دید. راه رسیدن به قدرت بسیار است، مثل ثروتمند شدن، مشهور شدن، دانشمند شدن، ورزش‌های مخصوص، بدن سازی و… که از هر یک در راه قدرتمند کردن بخشی از وجود انسان استفاده می‌شود. و البته سخت ترین راهش، تقویت اراده برای تصرف در موجودات می‌باشد که بعضی مرتاضان به دنبالش هستند. ولی ماهیت همگی یکی است و فقط کالای دنیاست و در آخرت، به هیچ نخواهند خرید.

ـ نکته بعدی در باب موسیقی میباشه که شما فرمودید هر موسیقی مصنوعی حرام میباشد پس حاج آقا چرا رهبر فرزانه اسلام اجازه پخش اهنگ از رادیو و تلویزیون را دادند اگه موزیک مشکل دارد و یا چرا در عزاداریها از طبل و شیپور استفاده میشه و یا اصلا چرا در حرم امام رضا نقاره زنان از شیپور استفاده میکنند.
جواب: قرار ما با رفقای منهاجی این است که راه را از کتاب و سنت و عترت بگیریم نه از جامعه و تلویزیون و رادیو. مراجع معظم تقلید، بویژه حضرت امام خامنه‌ای (دام ظله) به کمیّت و کیفیّت موسیقی در رادیو و تلویزیون راضی نیستند ولی بنا به ملاحظاتی [از جمله این که در این کشور، سایر ادیان و مذاهب هم زندگی می‌کنند] خیلی سخت‌گیری نشان نمی‌دهند و تکلیف را بر عهده‌ی مؤمنین گذاشته‌اند.

ـ بی‌زحمت حاج آقا منو توجیه کنید البته مجدد می‌گویم من دیگه نه دنبال علوم ماورا و نه دنبال موزیک هستم فقط بعضی مواقع سوالاتی واسم پیش میاد که شما منو به بزرگی خودتون ببخشید و جوابمو بدین
راستی حاج آقا شما آقای کافی پناهیان و دانشمند و امثالهم را تایید می‌کنید که ما سخنان این افراد رو گوش کنیم.
جواب: بحث‌های آقای دانشمند [بخصوص درباره‌ی اثبات ولایت] قابل استفاده است. همچنین بحث‌های آقای دکتر رفیعی که مبتنی بر آیات و روایات و خالی از خواب و مکاشفه و بافته‌های صوفیه است، نیز خیلی قابل استفاده است. سوز نفس مرحوم کافی (خصوصاً در «یا بن الحسن»‌ها و روضه‌هایش) مثال زدنی است. صحبت‌های کارشناسان برنامه‌ی «سمت خدا» بویژه آقایان ماندگار، عالی و فرحزاد هم نکات و مطالب خوبی دارد.
اما آقای پناهیان ـ با احترام زیادی که برایشان قائل هستم ـ بافته‌ها و تحلیل‌های خودشان در منبر بیشتر از آیات و روایات، جلوه می‌کند. البته خیلی از سخنانشان برگرفته از آیات و روایات است و مخالفتی با نصوص ندارد ولی بیان آیات و روایات، شیرینی دیگری دارد.

ـ حاج آقا چرا خودتون در صدا و سیما هیچ صحبتی نمیکنید که هم ما از صحبتهای شما فیض ببریم و هم مردم شما رو بشناسند و با منهاج فردوسیان اشنا شوند و شاید مثل من از خواب غفلت بیدار شوند.
جواب: عجله‌ای نیست. نوبت به صدا و سیما هم خواهد رسید. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است