سلام علیکم
من میدانم که اگر نمازم را از اول وقت به تاخیر بیاندازم و در آخر وقت اقامه کنم، حضور قلب بیشتری دارم، آیا باید چنین کنم؟
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
برای این که به جوابی کامل و اساسی برسید، لازم است جایگاه «حضور قلب» را به خوبی تبیین کنم تا برای همیشه، خودتان بتوانید راه را از چاه تشخیص دهید و فریب نخورید و در سرگردانی نمانید. برای این مهم، به دو نکته توجه کنید:
نکتهی اول: حضور قلب، از بنای عقلاست:
حضور قلب به معنی این که حواسمان جمع باشد، رکن هر کاری است که میخواهیم به نتیجهی خاصی برسد. حضور قلب مانند مظروف است برای ظرف. اگر عمل را گردو فرض کنیم، حضور قلب، مغز گردوست. این مبنا از عقل و بنای عقلاست و همچنان که قبلاً تبیین کردم، بنای عقلا، مقدم بر هر دین و مذهبی است. تمام دینها و کتابهای آسمانی بر اساس بنای عقلا آمده است و اگر بنای عقلا را از جامعه بگیریم، هیچ فرهنگ و معرفتی قابل اثبات و استقرار نیست. به عبارت ساده، اگر بنای عقلا را از جامعه بگیریم، نه تنها دین، که هیچ آئینی هم نخواهد توانست پا بگیرد و قوام جوامع بشری بر هم میخورد و سنگ روی سنگ، نخواهد ماند.
با این مقدمه، عرض میکنم «حضور قلب» از بنای عقلاست و هیچ نیازی به سند شرعی ندارد. به همین خاطر است که در آیات و روایات، خیلی کم به اهمیت و جایگاه حضور قلب پرداخته شده است. حجم آیات و روایاتی که به ضرورت حضور قلب پرداخته در مقایسه با امر به نماز و دعا و ذکر، خیلی ناچیز است. این ناچیز بودن حجم آیات و روایات در بیان ضرورت حضور قلب، نه به خاطر بیاهمیتی حضور قلب در عمل، بلکه برای بینیاز بودن این اصل مسلّم بشری و عقلانی از توصیه و تأکید است.
برای واضح شدن جایگاه حضور قلب در انجام کارها، چند مثال میزنم تا جایگاه حضور قلب به خوبی برایتان تبیین شود و نیز این که از بنای عقلاست، واضح گردد.
مثال اول: وقتی میگویند برای حضور در جلسهی کنکور یا امتحان، «خودکار» همراه داشته باشید، بنای عقلا بر این است که خودکار، موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد برای وسیلهی نوشتن. پس اگر کسی خودکاری که جوهر ندارد را با خود به جلسهی امتحان ببرد، در نظر عقلا، «احمق» فرض میشود. چنین کسی اگر بگوید شما گفتید خودکار همراه داشته باشید؛ ولی نگفتید خودکارتان باید جوهر داشته باشد و بتوان با آن نوشت، مورد تمسخر همگان واقع خواهد شد.
مثال دوم: وقتی معمار به کارگر میگوید هر صبح روی این سیمانها شیلنگ بگیر. منظورش این است که آبپاشی کن نه این که شیلنگ خالی را رو به سیمانها بگیر. پس کارگری که هر صبح، شیلنگ خالی را روی سیمانها بگیرد، از سوی عقلای عالم، تقبیح میشود و احمقش میخوانند.
مثال سوم: وقتی پدری به پسرش وصیت میکند: سفرهدار باش تا مردم بر سر سفرهات بنشینند، به این معنی است که سفرهی غذا پهن کن تا مردم، از غذای آن سفره بخورند و سیر شوند. اگر چنین شخصی خودش را مقید کند همیشه سفرهی خالی بیندازد و مدعی شود به دستوری که پدرش به او داده، عمل کرده، بیشعور دانسته میشود.
مثال چهارم: وقتی میگویند برای رسیدن به این مهارت، باید شصت ساعت کلاس بروید، به این معنی است که شصت ساعت باید به حرف استاد گوش دهید و یادداشت کنید و عمق مطالب را درک نمایید. نه به این معنی که شصت ساعت در کلاس آن فن شرکت کند و سر کلاس بخوابد یا گوشی در گوشش بگذارد و آهنگ گوش بدهد یا در حالی که غافل از سخن استاد است، برای خودش نقاشی بکشد، به آن مهارت خواهد رسید.
مثال پنجم: وقتی زنی به شوهرش میگوید در برگشت به خانه، یک کیلو گردو بخر. منظورش این است گردویی بخر که مغز داشته باشد. اگر شوهر، گردویی بخرد که مغزهایش سیاه و آفترسیده باشد، با برخورد تند زنش روبرو خواهد شد و اگر بگوید تو فقط گفتی یک کیلو گردو بخر ولی نگفتی گردوها باید مغز سالم داشته باشد، سالها باید توهین و تحقیر زنش را تحمل کند و فرزندانش نسل اندر نسل، برای یکدیگر تعریف خواهند کرد و خواهند خندید که ما از نسل پدربزرگی هستیم که وقتی مادربزرگمان گفت گردو بخر، نمیدانست منظور از گردو، گردوهای مغزدار است و گردوی پوک خرید و به خانه برد!
مثال ششم: وقتی میگویند برای خواستگاری یا آشتیکنان، یک جعبه شیرینی ببر. یعنی جعبهای که شیرینی داشته باشد نه این که یک جعبهی شیرینی که قبلاً شیرینی داشته ولی الان خالی است. اگر کسی به دستور مشاور، برای خواستگاری یا آشتیکنان، جعبهی خالی شیرینی ببرد، هم مشاور از او ناامید خواهد شد و هم خواستگاریاش خراب شده و نقشهی آشتیکنانش با دعوا و قهر دیگری شکست خواهد خورد.
از این مثالها فراوان است. که خودتان با اندکی تفکر، میتوانید به این بنای عقلا پی ببرید. در مورد نماز و دعا و ذکر هم همین است. وقتی خدای تعالی میفرماید: «نماز بخوان» بنا بر بنای عقلا باید قالب نماز را همراه با محتوای آن بجا آورد و کسی که فکر کند انجام قالب تنها، اطاعت امر است، احمق شمرده میشود.
نکتهی دوم: حضور قلب، امر شرعی است:
بعد از تبیین این که «حضور قلب» از بنای عقلاست، برسیم به بحث حضور قلب در نماز و دعا و ذکر. آیات و روایات زیادی امر به اقامهی نماز کرده است. همچنین آیات و روایات متعددی در تشویق به دعا کردن و ذکر گفتن وارد شده است. در مقابل حجم انبوه تشویق و امر به نماز و دعا و ذکر، فقط تعداد بسیار اندکی آیه و روایت به ضروری بودن حضور قلب در نماز و دعا و ذکر پرداختهاند. دلیلش را عرض کردم، چون پیشفرض انسانها بر این است که باید با حضور قلب انجام گیرد. یعنی بفهمد چه میکند و چه میگوید.
آنچه از آیات و روایات که الان به خاطر دارم و امر به حضور قلب میکند، چنین است:
آیهی اول:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» [سورهی نساء، آیهی 43]
یعنی: اى کسانى که ایمان آوردهاید در حال مستى به نماز نزدیک نشوید تا زمانى که بدانید چه میگویید.
در این آیه، دلیل این که در حال مستی نباید نماز خواند را به روشنی بیان میفرماید. در روایاتی آمده است که منظور از مستی در این آیه، خوابآلودگی است(1). در هر حال، انسان وقتی مست باشد یا خوابآلودگی شدید داشته باشد، نمیفهمد چه میگوید. مثل دانشجویی است که سر کلاس نشسته ولی حواسش به درس استاد نیست. چنین دانشجویی فقط حاضر میخورد ولی بهرهای نمیبرد و در جلسهی امتحان، از او نخواهند پرسید چند جلسه حضور داشتی، بلکه از محتوای جلسات درس، سؤال خواهند پرسید.
آیهی دوم:
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ اَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» [سورهی طاها، آیهی 14] یعنی: منم خدایى که جز من خدایى نیست پس مرا پرستش کن و نماز را برای یاد من برپا دار.
در این آیه، فلسفهی اصلی نماز را «یاد خدا» بیان مینماید. نمازی که سرشار از «یاد خدا» نباشد، نماز نیست. چنین نمازی نزدیککنندهی انسان باتقوا به درجات عالیهی بهشت (2) نیست. نمازی که حضور قلب نداشته باشد، مثل گردوی بیمغز است. وقتی نماز بخوانید ولی ندانید چه گفتید و در یاد چه کسی بودید، فقط انبوهی پوست گردو خریدهاید که نمیتوان خورد؛ بلکه باید در تنور بریزید تا بسوزد.
روایت اول (برای نماز):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسلام) قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلَاتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ خُمُسُهَا فَمَا یُرْفَعُ لَهُ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ بِقَلْبِهِ» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحهی 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی]
یعنی همانا از نماز بنده، نصف یا یکسوم یا یکچهارم یا یکپنجم آن بالا میرود و جز آن مقدار که با حضور قلب خوانده باشد، بالا نمیرود.
حضرت در این روایت، به روشنی جایگاه حضور قلب را تبیین میکنند و بر این اصل عقلایی صحّه میگذارند که آن مقدار از نماز ارزش دارد و به تعبیرشان بالا میرود که با حواس جمع به جا آورده شود و بقیهی نماز، هدر میرود و ارزشی ندارد.
روایت دوم (برای نماز):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهماالسلام) أَنَّهُمَا قَالا: «إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ مِنْهَا فَإِنْ أَوْهَمَهَا کُلَّهَا أَوْ غَفَلَ عَنْ أَدَائِهَا لُفَّتْ فَضُرِبَ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحهی 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی]
یعنی همانا برای تو از نمازت همان مقدار است که با حضور قلب خواندهای. اگر کسی تمام نمازش را در غفلت بگذراند، نمازش به هم پیچیده شده و به صورتش زده میشود.
در این روایت نیز این اصل عقلایی، تأیید شده است که همان مقدار از نماز ارزش دارد که با حضور قلب باشد و اگر تمامش بدون حضور قلب باشد، به صورت توهینآمیزی به صاحبش برگشت داده میشود.
روایت سوم (برای نماز):
قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «یَا أَبَا ذَرٍّ، رَکْعَتَانِ مُقْتَصَرَتَانِ فِی تَفَکُّرٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ وَ الْقَلْبُ سَاهٍ» [امالی شیخ طوسی)، صفحهی 533، مجلس یوم الجمعة الرابع من المحرم سنة سبع و خمسین و أربعمائة]
یعنی دو رکعت نماز متوسط با حضور قلب، بهتر از یک شب تا صبح نماز خواندن بدون حضور قلب است.
بیان این روایت، نرمتر از روایات قبلی است؛ ولی به همان اصل اشاره دارد که یک مشت گردوی مغزدار، بهتر از هفتاد کیلو گردوی بیمغز است.
روایت چهارم (برای نماز):
قَالَ الرِّضَا (علیهالسلام): «إِذَا أَحْرَمَ الْعَبْدُ فِی صَلَاتِهِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یَلْتَقِطُ الْقُرْآنَ مِنْ فِیهِ الْتِقَاطاً فَإِنْ أَعْرَضَ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ وَ وَکَلَهُ إِلَى الْمَلَکِ فَإِنْ هُوَ أَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ بِکُلِّیَّتِهِ رُفِعَتْ صَلَاتُهُ کَامِلَةً وَ إِنْ سَهَا فِیهَا بِحَدِیثِ النَّفْسِ نَقَصَ مِنْ صَلَاتِهِ بِقَدْرِ مَا سَهَا وَ غَفَلَ وَ رُفِعَ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا وَ لَا یُعْطِی اللَّهُ الْقَلْبَ الْغَافِلَ شَیْئاً» [فقه الرضا، صفحهی 13]
یعنی هر گاه بندهای تکبیرة الاحرام نماز بگوید، خداوند به او رو میکند و فرشتهای را مأمور مینماید تا قرآن را از دهانش برگیرد. اگر روی از نماز بگرداند، خداوند از او روی برگرداند و او را به فرشته بسپارد. اگر تمام نمازش با حضور قلب باشد، نمازش به صورت کامل بالا میرود و اگر حواسش پرت شود، به همان مقدار که حواسش پرت شده، نمازش ناقص میگردد و از نمازش فقط آن مقدار که با حضور قلب خوانده بالا میرود و خداوند به قلب ناآگاه چیزی نمیدهد.
روایت پنجم (برای نماز):
عَنِ الصَّادِقِ (علیهالسلام) عَنْ آبَائِهِ (علیهمالسلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام): «إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ» [الخصال، شیخ صدوق، جلد 2، صفحهی 156]
یعنی برای بنده از نمازش، منحصراً همان مقداری است که با حضور و توجه قلب خوانده است.
روایت ششم (برای دعا):
عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ بِالْإِجَابَةِ» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 2، صفحهی 473، باب الإقبال على الدعاء]
یعنی: همانا خدای عز و جل دعایی که از قلب غافل برخیزد را مستجاب نمیکند، پس هر گاه دعا میکنی، با قلبت متوجه باش، سپس [وقتی اینگونه دعا کردی] یقین به اجابت داشته باش.
در این روایت، اصل و اساس استجابت را حضور قلب دانسته و میفرمایند: وقتی با توجه و حضور قلب دعا کردی، یقین بدان که مستجاب میشود. یعنی وقتی مغز دعا که حضور قلب و طلب جدّی است را به زبان آوردی، یقین داشته باش استجابت به سویت روانه میشود.
روایت هفتم (برای دعا):
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیهمالسلام) عَنِ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) أَنَّهُ قَالَ لَه: «یَا عَلِیُّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ دُعَاءَ قَلْبٍ سَاهٍ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحهی 367، باب النوادر]
یعنی خداوند دعای دل غافل را قبول نمیکند.
در این روایت نیز تأکیدی بر بنای عقلا وجود دارد که اگر پوست را بیاورید، کفایت از مغز نمیکند. اگر در حالی که حواستان نیست، دعا کردید، آن دعا قبول نمیشود و مستجاب نمیگردد. بر اساس این دو روایت، اساس دعا، حضور قلب است.
روایت هشتم (برای ذکر):
قال علی (علیهالسلام): «لَا تَذْکُرِ اللَّهَ سَاهِیاً وَ لَا تَنْسَهُ لَاهِیاً وَ اذْکُرْهُ ذِکْراً کَامِلًا یُوَافِقُ فِیهِ قَلْبُکَ لِسَانَکَ وَ یُطَابِقُ إِضْمَارُکَ إِعْلَانُکَ». [عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحهی 525، الفصل الأول]
یعنی خدا را غافلانه یاد مکن و او را با مشغول شدن به سرگرمیها فراموش مساز و یادش کن، یادی کامل که قلبت همراه زبانت باشد و درونت مطابق بیرونت باشد.
در این روایت، فقط امر به حضور قلب شده که امر ارشادی بوده و تأییدی بر حکم عقل و بنای عقلاست.
نکتهی جالب: چرا نماز بیحضور قلب، مُسقط تکلیف است؟!
نکتهی جالب این است که بنا بر فتوای عقل و بنای عقلا، کسی که کاری که نیازمند حضور قلب است را بیحضور قلب انجام دهد و خیال کند تکلیفش را انجام داده و نتیجهی مطلوب را خواهد گرفت، «احمق» و «محروم از نتیجه» است؛ چرا بنا بر فتوای فقها، نماز بیحضور قلب، «مُسقِط تکلیف» است؟!
به عبارت ساده و با توجه به مثالهای بالا، وقتی عقل میگوید بردن خودکاری که رنگ ندارد به جلسهی امتحان، تکلیف را ساقط نمیکند؛ بلکه نشان از حماقت و سادهلوحی شخص دارد؛ آیا فقیه میگوید: همین که خودکار خالی را برداشته، تکلیفش را انجام داده است؛ هر چند به کار نوشتن نیاید؟!
عقل میگوید کارگری که شیلنگ خالی را روی سیمانها میگیرد، بیشعور و کمفهم است و برای نفهمیاش باید توبیخ شود؛ آیا فقیه میگوید با این کار، تکلیفش را انجام داده، هر چند نتیجهی مطلوب را ایجاد نکرده است؟!
عقل میگوید پسری که برای انجام وصیت پدرش، فقط سفرهی خالی برای مردم میگستراند، کجفهم است؛ آیا فقیه، گستردن سفرهی خالی را عمل به وصیت و ساقط کنندهی تکلیف میشمارد؟!
عقل میگوید شصت ساعت حضور در کلاس، بدون گوش دادن و دقت کردن، موجب مهارت نمیشود و اگر کسی چنین توهمی کرده باشد، دچار سوء تفاهم شده است؛ آیا فقیه میگوید همین که دانشجو در کلاس درس حضور یابد، هر چند گوش ندهد، وظیفهاش را عمل کرده و تکلیفش ساقط است؟!
عقل میگوید گردوی بیمغز، ارزش غذایی ندارد و نمیتوان از آن برای سیر شدن و قوّت یافتن استفاده کرد؛ آیا فقیه میگوید مردی که گردوی بیمغز خریده، به وظیفهاش عمل کرده، هر چند همسرش نتواند از آنها برای پخت غذا استفاده کند؟!
عقل میگوید شخصی که برای خواستگاری یا آشتیکنان، جعبهی شیرینی خالی میبرد، «احمق» است؛ آیا فقیه میگوید همین که جعبهی شیرینی خالی برده، به دستور مشاور عمل کرده است؟!
پس چرا وقتی عقل سلیم و بنای عقلا میگوید نماز، دعا و ذکر بیحضور قلب، ارزش تربیتی و تکاملی ندارد، فقیه میگوید: نماز بیحضور قلب، ساقط کنندهی تکلیف است؟! آیا نماز بیحضور قلب، در حکم همان خودکار بیجوهر، شیلنگ بیآب، سفرهی بیغذا، حضور بیتوجه، گردوی بیمغز و جعبهی شیرینی خالی نیست؟!
سخن آخر: به نظر فقهای عظام، نماز بیحضور قلب، امر مولا به نماز خواندن را ساقط میکند، هر چند ارزش تکاملی ندارد! شاید فقهای عظام برای این فتوای عجیبشان مستند روایی داشته باشند که من از آن بیخبرم، ولی حتی اگر روایت صحیح هم داشته باشیم، وقتی در مقابل حکم قطعی عقل و بنای عقلا قرار میگیرد، باید تأویل گردیده یا به خودشان برگردانده شود؛ فضلاً از این که آیات و روایات پیشگفته، حکم عقل را تأیید میکند.
امیدوارم با آنچه در نوشتار آمد، جواب سؤالتان را یافته باشید. اگر مطالب بالا را به دقت خوانده و فهمیده باشید، حتماً به این نتیجه رسیدهاید که ارزش و جایگاه «حضور قلب» برای نماز، به اندازهی «خود نماز» است. بنا بر این، چیزهایی مثل «به جماعت خواندن» و «در اول وقت خواندن»، هیچگاه نمیتواند با اصل اساسی «حضور قلب» هماوردی کند. به عبارت ساده، هر گاه امر دایر شد بین این که «نماز جماعت بیحضور قلب» بخوانید یا «نماز فرادای باحضور قلب»، با خیال راحت، «نماز فرادای با حضور قلب» را انتخاب کنید. هر گاه امر دایر شد بین این که نمازتان را «اول وقت و بیحضور قلب» بخوانید یا «بعد از اول وقت ولی با حضور قلب»، اول وقت را با خیال آسوده، فدای حضور قلب کنید. این، فتوای عقل و بنای عقلاست که بر نظر فقها و حتی تصریح آیات و روایات معتبر، مقدم است.
……………………………………
(1) تفسیر عیاشی، جلد 1، صفحهی 242.
(2) عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسلام) قَالَ: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ» [کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحهی 265، باب فضل الصلاة]
موفق باشید
حاج فردوسی