حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۶۹۷ مطلب با موضوع «مکاتباتی بر مبنای منهاج فردوسیان .» ثبت شده است

میخواستم بپرسم آیا سنگهای موکل دار که توسط افراد مطمئن نوشته میشه مثل سنگ موکل دار عباس آباد مورد تایید هستند یا خیر؟ یا دعای باز شدن چشم برزخی معتبر هست و یا خیر؟

**********
باسمه تعالی

سلام علیکم
تخصص من در واضحات و مسلمات دینی است و در علوم غریبه، ورود نمی‌کنم. بعلاوه اصحاب منهاج فردوسیان را از ورود به علوم غریبه و ساحت‌هایی که جنّیان در آن هستند، مانند سنگ موکل‌دار برحذر می‌دارم.
همراه کردن جن به واسطه‌ی پوشیدن برخی انگشترها، گردن‌بندها، بازوبندها و … اصلاً توصیه نمی‌شود زیرا خطرات زیاد معنوی به همراه دارد.
جنّیان، صدها بار بیشتر از آن که بتوانند خدمت کنند، می‌توانند مضر و خطرآفرین باشند. بویژه زمانی که انسان به جن پناه ببرد، از نورانیت و معنویت، فاصله گرفته و به وادی‌های پرخطر و ظلمانی شیاطین نزدیک می‌شود.
باز شدن چشم برزخی، در صورتی خوب است که عنایت خداوند در مسیر تکامل باشد تا منهاجی را در رسیدن به درجات عالیه‌ی کمال و سعادت، یاری رساند. در غیر این صورت، موجب اختلالات متعدد در زندگی فرد شده و او را به گناهان بسیار خطرناکی مبتلا می‌سازد.
با این حساب، باز کردن چشم برزخی از طریق دعا، ریاضت، ختومات و علوم غریبه، هر چند امکان داشته باشد و روشش معتبر باشد، به هیچ وجه توصیه نمی‌شود و خطر بزرگی در مسیر رشد معنوی انسان به حساب می‌آید. امیدوارم فرق «باز کردن چشم برزخی» با «باز شدن چشم برزخی» را متوجه شده باشید. اولی از طریق فشار انسان و دومی از عنایت خدای رحمان است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا همه باورهای بازدارنده را می توان کنار گذاشت؟ آن وقت رابطه علت و معلولی نقض نمی‌شود؟
مثال:
اگر منتظریم تا آسمان ابری شود تا ببارد به این خاطر است که باور داریم بدون ابر نخواهد بارید.
اگر منتظریم تا غذایی باشد تا گرسنگی مان بر طرف شود به این خاطر است که باور داریم که بدون غذا نمی شود گرسنگی را برطرف کرد ( البته که این مورد را مرتاض ها نقض کرد ه اند)
آیا چنین باورهایی را می توان و باید کنار گذاشت؟
راه تفکیک باورها از بایدها و نبایدها چیست؟

**********
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای پاسخ به این سؤال، توجه شما را به دو نکته‌ی مهم جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: فرق باور با قانون
باور و قانون، یک فرق اساسی با یکدیگر دارند که اگر متوجه فرقشان نباشید، دچار انحراف شدید و سرگردانی عمیق در این مقوله خواهید شد.
قانون چیست؟
چیزهایی که تا کنون، فقط یک سوی آن رخ داده، قانون هستند. قانون‌ها همان ستون‌هایی هستند که نظام جهان هستی بر آنها استوار است. تغییر قانون به اختیار انسان نیست.
مثال اول: «باران از آسمان به زمین می‌بارد». این گزاره، چون تا کنون همیشه اتفاق افتاده و بر عکسش را سراغ نداریم، قانون است. چنین قانون‌هایی را نمی‌توان تغییر داد.
مثال دوم: «پریدن از بلندی در آب، صدمه‌ی کمتری نسبت به پریدن از بلندی بر خاک، به بدن وارد می‌آورد». این گزاره نیز تا کنون همیشه اتفاق افتاده است و مثال نقض ندارد. پس این گزاره، قانون است و نمی‌توان آن را تغییر داد.
باور چیست؟
چیزهایی که هر دو سوی آن رخ داده، باور هستند. تغییر باورها به اختیار انسان است.
مثال اول: «روستایی‌ها نمی‌توانند ثروتمند شوند». اگر بتوان حتی یک روستایی پیدا کرد که ثروتمند شده، معلوم می‌شود این گزاره، قانون غیر قابل تغییر نیست؛ بلکه باور است و می‌توان آن را تغییر داد و نتایج متفاوتی دریافت نمود.
مثال دوم: «شهرنشینان رفاه بیشتری نسبت به روستانشینان دارند». اگر بتوانید فقط یک روستانشین پیدا کنید که نسبت به یک شهرنشین، رفاه و آسودگی بیشتری داشته باشد، توانسته‌اید مثال نقض برایش بیابید و معلوم می‌شود این گزاره، باور قابل تغییر است و قانون غیرقابل تغییر نیست.
وقتی فرق اصلی «قانون» و «باور» را به خوبی متوجه شوید، کمر همت می‌بندید تا باورها را از قانون‌ها بازشناسی کنید و باورهای محدودکننده و بازدارنده را به باورهای پیشبرنده تبدیل نمایید.

نکته‌ی دوم: تمام باورهای بازدارنده بد نیستند.
باورها بر اساس این که موجب رسیدن به هدف می‌شوند یا موجب نرسیدن، به «پیش‌برنده» و «بازدارنده» تقسیم می‌شوند. این تقسیم، فارغ از این است که هدف، «ارزشی» یا «ضدارزش» است. برای رسیدن به هدف‌ها، چه ارزشی و چه ضدارزش، باید باورهای «پیش‌برنده» داشت و باورهای «بازدارنده» را کنار گذاشت.
ساز و کار جهان هستی بر این استوار شده است که دیدگاه متناسب با هدف، موجب رسیدن به هدف می‌شود و دیدگاه متضاد با هدف، مانع از رسیدن به هدف است.
تعیین این که «هدف خاص» ارزشی است یا ضدارزش، با نظام تربیتی است. بهترین نظام تربیتی، نظام تربیتی وحی است که از جانب خدای تعالی برای هدایت بشر فرستاده شده است. بهترین نظام تربیتی وحیانی در زمان ما، نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان است.
هر گاه هدفی از منظر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، ارزشی باشد، باید باورهای رساننده به آن را در ذهنتان ایجاد کنید و باورهای بازدارنده‌اش را حذف نمایید.
مثلاً وقتی هدفتان خواندن نمازهای واجب یومیه در اول وقت آن باشد، چون این کار از منظر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، ارزشی است، باید باورهای پیش‌برنده نسبت به آن ایجاد کنید. مثل این که:
نماز خواندن در اول وقت، موجب خشنودی خداست؛
نماز خواندن در اول وقت، موجب گشایش روزی مادی و معنوی می‌شود؛
نماز خواندن در اول وقت، موجب شادی پیامبر خدا و اهل بیت طاهرینشان (علیهم‌السلام) می‌گردد؛
نماز خواندن در اول وقت، مایه‌ی کسب موفقیت‌های دنیوی و اخروی است؛
نماز خواندن در اول وقت، موجب رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی می‌گردد.
این گونه باورها، اگر ایجاد شوند شما را در رسیدن به هدف ارزشی‌تان (نماز اول وقت) تشویق و یاری می‌کند.
و نیز باید باورهای بازدارنده نسبت به آن را حذف کنید؛ مثل این که:
نماز خواندن در اول وقت، نشانه‌ی بیکار بودن انسان است. فقط آدم‌های بیکار هستند که اول وقت نماز می‌خوانند؛
نماز خواندن در اول وقت، موجب از دست دادن مشتری‌هایی است که در آن ساعت مراجعه می‌کنند؛
نماز خواندن در اول وقت، کار خشکه مقدس‌هاست؛
خود را مقیّد کردن به نماز خواندن در اول وقت، انسان را محدود می‌کند و باید همیشه گوشش به اذان باشد؛
خود را مقیّد کردن به نماز خواندن در اول وقت، موجب می‌شود گاهی اوقات مجبور باشی از خواب شیرین دست بکشی؛
خود را مقیّد کردن به نماز خواندن در اول وقت، موجب می‌شود گاهی اوقات مجبور باشی قرارهای مهم کاری را جابجا کنی یا لغو نمایی؛
خود را مقیّد کردن به نماز خواندن در اول وقت، موجب می‌شود گاهی اوقات مجبور باشی از غذاخوردن بازایستی؛
خود را مقیّد کردن به نماز خواندن در اول وقت، مجبورت می‌کند وسط شنا، فوتبال، تماشای فیلم مورد علاقه، بازی‌های آنلاین یا دسته‌جمعی و اینگونه تفریحات، دست از خوشی‌ات بشویی و چشم بر شادی‌ات ببندی.
این گونه باورها، اگر حذف نشوند، شما را از رسیدن به هدف ارزشی‌تان (نماز اول وقت) باز می‌دارند.
در نقطه‌ی مقابل، هر گاه هدفی از منظر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، ضد ارزش باشد، باید باورهای بازدارنده‌اش را ایجاد کنید و باورهای پیش‌برنده‌اش را حذف نمایید.
مثلاً وقتی هدفتان نوشیدن شراب باشد، چون این کار از منظر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، ضدارزش است، باید باورهای بازدارنده نسبت به آن ایجاد کنید. مثل این که:
شرابخوار را خدا دوست ندارد؛
شرابخواری مایه‌ی تنگی روزی مادی و معنوی می‌شود؛
شرابخوار دشمن پیامبر خدا و اهل بیت طاهرینشان (علیهم‌السلام) است؛
شراب خوردن، مایه‌ی از دست دادن موفقیت‌های دنیوی و اخروی است؛
شراب خوردن موجب نرسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی می‌گردد.
شرابخوار تشنه می‌میرد و تشنه برانگیخته می‌شود و تشنه به جهنم افکنده می‌شود.
این گونه باورها، اگر ایجاد شوند شما را از رسیدن به هدف ضدارزشی‌تان (شرابخواری) باز می‌دارند.
و نیز باید باورهای پیش‌برنده نسبت به آن را حذف کنید؛ مثل این که:
شرابخواری نشانه‌ی مردی است؛
شرابخواری مایه‌ی باز شدن چاکراها می‌شود؛
شراب خوردن لذت دارد؛
حافظ شیرازی خیلی از دُردی‌کشان (شرابخوارهای حرفه‌ای) تعریف و تمجید کرده است؛
شراب موجب بالا رفتن ایمنی بدن در مقابل ویروس و میکروب است.
این گونه باورها، اگر حذف نشوند، شما را به هدف ضدارزشی‌تان (شرابخواری) می‌رسانند.

نتیجه‌ی نهایی: فرق باور و قانون را به خوبی درک کنید. هدف‌هایتان را بر اساس نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان انتخاب کنید. باورهای پیش‌برنده و بازدارنده‌یتان را به تناسب ارزشی و ضدارزش بودن هدفتان ایجاد کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی عزیز
من هنوز از همون هشت سال پیش تقریبا فرقی نکردم نه از نظر مالی و نه ازدواج کردم. راسیتش تمرکز من رو گرفته از اعمال و راسیتش خیلی بی انگیزه شدم.
و همین چند روز پیش از خدا گله داشتم راجب به شما وقتی که اتفاقی سایت شما رو باز کردم و چشمم به کلمه رهبر معنوی خورد توی دل خودم گفتم کدوم رهبر معنوی؟ رهبری که از مریدش خبر نداره مشکلشون رو نمیدونه دیگه حل کردن مشکلش که بماند. معذرت میخوام رک حرفم رو میزنم با توجه به اینکه مطالعه میکنم زندگانی اولیا خدا رو اینم گفتم رهبر معنوی یعنی مرحوم نخودکی یعنی ایت الله قاضی یعنی شیخ جعفر مجتهد یعنی ایت الله حق شناس که بدون اینکه شاگردس مشکلش رو بگه خبر داره و حلش میکنه.
به عقیده بنده تا منهاجی ذهنش از مشکلات و درگیری‌های فکری آزاد نشه چطور میتونه همتش رو صدرصد متوجه فردوس اعلا بکنه.
یادمه اون موقع توی تلگرام گروهی بود این مطلب عنوان کردید که اگر دنبال پیشرفت مالی هستید خیلی سمینارها و دوره های اموزشی هست که بهتر و زودتر از منهاج فردوسیان میتونید به موفقیت های مالی و ثروت برسید .و من همون موقع دنبال اون دوره ها رفتم که اتفاقا توی دوره اقای […] شرکت کردم که در مشهد برگزار شده بود و فهمیدم واقعا برنامه منهاج فردوسیان برای استقلال مالی برنامه ای نداره که بعدا همزمان مقوله شکر گذاری مطرح شد.
از هشت سال پیش که با شما اشنا شدیم شما بارها و بارها راههای ارتباطی با خود و برنامه منهاج فردوسیان را عوض کردید و این ما بین وقفه افتاد برای بیان مشکلاتمان به شما. اول یادمه سایت داشتید که ارتباط با ایمیل بود که با بسته شدن سرورهای در کشور خارجی به داخل منتقل شد. با امدن تلگرام کانال و گروه اونم ایجاد شدکه اونم بسته شد. سوال و جواب از طریق صوتی در کانال رادیو پخش میشد اونم بعد از مدتی بسته شد. بعدشم اپلیکشن راه اندازی کردید که اونم به سرانجام بقیه دچار شد. این اخرین که همشون کمپلت بسته شد اعم از کانال تلگرام و واتساپ و به یه سایت منتها شد. اونم فقط منتها شده درخواست التماس دعا. چند بارم به ایمیل پیام دادم نمیدونم خودتون جواب میدید یا شخص دیگه که امیدوارم این پیام مستقیم به دستتون برسه.
زندگی هر انسان از باورهایی که به خدا داره مشخص میکنه که ایا خداش ضعیفه یا قوی. خدای منه منهاجی ضعیفه چون خودم ضعیفم. من ادعا دارم منهاجیم ظاهر رو رعایت میکردم ریش میگذاشتم توی خواستگاری هام شرط رعایت محرم و نامحرم رو میگذاشتم برای گزینه هام شرط انجام نماز و روزه اما وقتی ازم سوال میکردن خونه داری یا ماشین داری من خجل بودم و سرافکنده فقط بهشون میگفتم خدا میرسونه و بزرگه. اونم در جوابم میگفتند برو فکر نون باش که خربزه آبه. کدوم خدا تو که ادعا داری مذهبی پس کو خدات که توی این ۳۸ سال نتونسته برات خونه و ماشین جور کنه. الان از ۲۴ ساعت باید ۱۴ ساعت کار کنی با حقوقی که حتی نتونستی توی مجردی کفافت رو بده. من چی جوابش رو باید میدادم اره راست میگه توی مذهب ما هیچ برنامه و راهکاری برای استقلال مالی بهمون نگفتن. فقط این اخریا حاجی برای رفع مشکلات مادی بحث شکر گزاری رو عنوان کردن.
یادمه حدود ده سال پیش وقتی برای مشکلم دنبال راه حل بودم زیاد مکاتبه داشتم با استادان اخلاق. وقتی دیدم با مکاتبه و نامه نگاری به جایی نمیرسم ۱۴۰۰ کیلومتر کوبیدم بیام خدمت یه اقایی که از شاگردان ایت الله کشمیری (رحمت الله علیه) بود در گرگان رسیدم وقتی از مریداش خواستم شرفیاب بشم گفتن مولا حضرت اقا به خاطر نگارش کتاب جدید وقت ملاقات به کسی رو نمیدن؛ و دست از پا درازتر با دل شکسته حرکت کردم طرف خونه. من نمیدونم با چاپ اون کتاب تونست یا نتونست کسانی رو هدایت بکنه یا نه اما خیلی از علمای ما بخاطر درگیر کردن خودشون به برنامه های نگارش کتاب و … خودشون رو از وظیفه اصلی که هدایت و دستگیری ادما محروم میکنند. خیلی از کتاب های علمای با علم رو خوندم و اگاهی برام نیاورده اما محبت خیلی ها رو هنوز که هنوز یادمه.
به بزرگواری خودتون ببخشید اگه حرفم رو رگ و بی ادبانه نوشتم. با آرزوی سلامتی و توفیق برای شما

**********

باسمه تعالی

سلام علیکم
نامه‌ی پر شکایت شما را دریافت کردم و سعی می‌کنم در ضمن چند نکته، به درد دل‌هایتان پاسخ دهم. امیدوارم این نوشتار، چراغ راهی برای تمام کسانی باشد که مانند شما، مشکلاتی حل نشده دارند. ان شاء الله

نکته‌ی اول: انتظار از خود به جای انتظار از دیگران
اگر فرق «پیشرفت کردن» و «پیشرفت دادن» را به خوبی درک کنید، خواهید فهمید که باید همیشه برای هر پیشرفتی، فقط و فقط از خودتان توقع داشته باشید و باید همیشه برای هر شکستی، فقط و فقط خودتان را سرزنش کنید.
آنچه شما نوشته‌اید، نشان از این دارد که از انسان‌های دیگر انتظار دارید شما را «پیشرفت دهند» در صورتی که نظام عالم بر این است که هر صاحب اراده و اختیاری، با جدّی گرفتن مسیرش، «پیشرفت کند». باید دست بر زانوی خودتان بگذارید و یا علی بگویید و حرکت کنید. این که از فلانی و بهمانی توقع داشته باشید برای شما دست بر زانو بگذارند و به جای شما بلند شوند، انتظار بی‌جایی است. این که انتظار داشته باشید دست بر زانوی این و آن بگذارید و بلند شوید، انتظار بی‌جایی است. این انتظار بی‌جا، مایه‌ی تمام عقب‌ماندگی‌های شماست. اینطور یادم می‌آید که در همان سال‌های دور، می‌گفتید: مادر و خواهرانم برای ازدواجم اقدامی نمی‌کنند. یعنی از مادر و خواهرتان انتظار داشتید برای ازدواج شما کاری کنند و آنان به هر دلیلی کاری نکردند و شما مجرد ماندید.

نکته‌ی دوم: تمرکز و پیگیری، رمز موفقیت
قانون جهان هستی این است که فقط کسانی که تلاش خستگی‌ناپذیر و حملات پی در پی دارند، به خواسته‌هایشان برسند. برای رسیدن به هر موفقیتی باید دو رکن را همواره داشت؛

رکن اول: تمرکز:
باید بر هدفی که در نظر دارید، تمرکز کنید. از پراکنده‌کاری و هدر دادن انرژی اهداف پراکنده و متعدد بپرهیزید. هدفتان را مشخص کنید و فقط بر آن متمرکز باشید. پس از این که هدفی را به نتیجه رساندید، هدف دیگری را بنویسید و بر آن متمرکز شوید. هیچگاه چند هدف بزرگ را برای خودتان تعریف نکنید. این کار، موجب هدر رفتن شدید انرژی و نرسیدن به تمام آن اهداف می‌شود. اگر بخواهید دو خرگوش را همزمان بگیرید، هیچکدام را نخواهید گرفت. اول یکی از خرگوش‌ها را بگیرید، سپس به دنبال خرگوش دوم بدوید.
اگر مشکلتان ازدواج است، متمرکز در باره‌ی ازدواج فکر کنید، بنویسید، پرس و جو کنید، مطالعه کنید، دخترانی که معرفی می‌شوند را پیگیری نمایید و تا زمانی که این هدف را به نتیجه نرسانده‌اید، هدف دیگری در مسیرتان قرار ندهید.

رکن دوم: پشتکار و پیگیری:
پس از این که یک هدف مشخص را در نظر گرفتید، تنها در صورتی می‌توانید به آن برسید که شبانه‌روز، تلاش کنید. هر زمان ناامیدی در دلتان طلوع کند، رسیدن به هدفتان غروب خواهد کرد. اگر از تلاش کردن خسته و ناامید شوید، به آن هدف نخواهید رسید.
اگر مشکلتان ازدواج است، شبانه‌روزی و بدون خستگی و ناامیدی، در باره‌ی ازدواج فکر کنید، بنویسید، پرس و جو کنید، مطالعه کنید، مواردی که معرفی می‌کنند را پیگیری نمایید و تا زمانی که این هدف را به نتیجه نرسانده‌اید، دست از تلاش بر ندارید. کسانی که زود ناامید می‌شوند، به جایی نمی‌رسند. موفقیت در هر زمینه‌ای فقط آغوش به روی کسانی باز می‌کند که اهل تلاش خستگی‌ناپذیر باشند. اگر شما مشکلتان در ازدواج است، برای این است که خودتان را به این بهانه تقویت کنید. شاید دیگران در ازدواج، مشکلات شما را نداشته باشند ولی آنان در زمینه‌های دیگری به مشکل بر می‌خورند و دچار کلاف سر در گم می‌شوند تا به آن بهانه خودشان را محک بزنند و تقویت کنند.
ما آمده‌ایم که با تمرکز و پشتکار، مشکلات و تضادهای زندگی‌مان را یکی بعد از دیگری، از میان برداریم و قوی‌تر شویم. اگر قرار باشد با اندک باد مخالفی دست از تلاش بردارید، امیدی به کمال و سعادتتان نخواهد بود. در روایت آمده است کسی که برای دنیایش که می‌بیند کاهلی می‌کند، برای آخرتش که نمی‌بیند، بیشتر کاهلی خواهد کرد.
اگر به خواستگاری رفتید و به جای توجه به مذهبی بودن و پاک بودنتان به شغل و ماشین و خانه داشتنتان توجه کردند، ناامید نشوید. همان بهتر که چنان دختری همسر شما و مادر فرزندان آینده‌یتان نشده است. زنی که ماشین و خانه‌ی شخصی برایش از نجابت و شرافت شوهرش ارزشمندتر باشد، لیاقت همسری شما را ندارد. او باید با مردی از جنس خودش ازدواج کند.
اگر به خواستگاری رفتید و ندادند، ناامید نشوید. باز هم تلاش کنید و از پای ننشینید تا بالاخره جفت الهی و همسر مناسبتان را بیابید. همسر مناسب، نعمت عظیم و بهره‌ی بزرگی است. در روایت است که فرمودند: مؤمن بعد از ایمان به خدا، بهره‌ای بزرگ‌تر از همسر مناسب نگرفته است. اگر همسر مناسب، نعمت بزرگی است، که هست، پس به تلاش در یافتنش می‌ارزد. تلاش کنید و او را بیابید که او نیز در جستجوی شماست.
اگر به خواستگاری رفتید و بهانه‌ی ماشین و خانه گرفتند، دست از دینتان نشویید و به نظام تربیتی خداوند برای زندگی عالی در دنیا و آخرت بدبین نشوید. نگویید دین خدا ناقص است. در همان شهر و دیار شما، دخترانی هستند که هیچ توقع مالی ندارند و فقط به دنبال مردی هستند که غیرت داشته باشد و محرم و نامحرم را مراعات کند. دخترانی هستند که لقمه‌ی حلال اندک را بر ثروت زیاد حرام ترجیح می‌دهند. دخترانی هستند که شوهر مذهبی و ریش‌دار می‌خواهند. فقط باید بگردید و مأیوس نشوید. اینقدر بگردید تا بالاخره پیدایش کنید. در این مسیر،‌ از دیگران کمک بگیرید ولی توقع نداشته باشید آنها به جای شما جستجو کنند و جفت الهی شما را پیدا نمایند.

نکته‌ی سوم: موفقیت در منهاج فردوسیان، بر مبنای عمل
یکی از مقدمات دوازدگانه‌ی استفاده از نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان،‌ اصل «عملگرایی» است. این اصل می‌گوید تا زمانی که به تک تک دستورات با همان شرایط و مقدماتی که بیان شده، به دقت عمل نکنید و بر عمل کردنتان استمرار نداشته باشید تا به استقرار برسد و ملکه‌ی وجودتان شود، نخواهید توانست روی زیبای موفقیت را دیده و تندیس پر افتخار پیروزی را در آغوش گیرید.
وقتی اعتراف می‌کنید که دست از عمل کردن برداشته‌اید، ادعای «منهاجی بودن» فایده‌ای برایتان نخواهد داشت. کسی که هزار سال نام منهاجی را بر خود ببندد ولی اهل عمل به قوانین عملی منهاج فردوسیان نباشد، خودش را فریب داده است و نتیجه‌ای نخواهد گرفت. این که بیمار به نزد طبیب برود و نسخه‌اش را بگیرد، مایه‌ی شفا نیست. بیمار باید به تک تک دستورات طبیب به دقت عمل کند تا نتیجه بگیرد.
اگر از یک غیرمنهاجی بپرسند کجای دینداری هستی؟ جواب روشنی نخواهد داشت؛ ولی یک منهاجی به روشنی می‌داند کجای دین‌داری ایستاده یعنی چه مقدار از راه را آمده و چه مقدار باقی مانده است. وقتی دست از تلاش بر می‌دارید، مثل غیرمنهاجی‌ها سردرگم و سرگردان خواهید شد و آنوقت، فرقی نخواهد داشت چهار سال قبل با منهاج فردوسیان آشنا شده‌اید یا چهل سال قبل! این سال‌هایی که بدون مراقبه و محاسبه گذشته، جزء عمر منهاجی بودنتان ندانید. خود را با خیال منهاجی بودن فریب ندهید. خیال منهاجی بودن کسی را به موفقیت و تکامل نرسانده است.

نکته‌ی چهارم: معنی درست رهبر معنوی
«رهبر معنوی مشتاقان کمال و سعادت» در تعریف من، به کسی گفته می‌شود که بتواند مشتاقان کمال و سعادت را بر اساس یک نظام تربیتی کامل و جامع، تا رسیدن به سرمنزل مقصود، رهبری کند. در تعریف «رهبر معنوی مشتاقان کمال و سعادت» نیامده که مشکلات مشتاقان کمال و سعادت را حدس بزند یا از غیب بداند و در حالی که آنان، نشسته‌اند و نظاره می‌کنند، تلاش کند تا مشکلات آنان حل شود. مشتاقان کمال و سعادت کسانی هستند که می‌گویند: «از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن». اگر منهاج فردوسیان و رهبر معنوی، راهکاری نداده بودند، حرف شما درست بود؛ ولی وقتی راهکارهای متعدد می‌دهند و شما عمل نمی‌کنید، نباید از منهاج فردوسیان و رهبر معنوی گله کنید. یکی از راهکارهای همیشگی و بسیار گره‌گشا برای مشکلات دنیوی، استفاده از «مهره‌ی مار» است.
در قرآن، حکایتی از بنی اسرائیل آمده که در برهه‌ای مشتاق نبودند و همین بی‌اشتیاقی، موجب شد سال‌ها به هدفشان نرسند.
«قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّىَ یَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن یَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ * قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُواْ عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ * قَالُواْ یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ * قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ» [سوره‌ی مائده، آیات 22 تا 26]
ترجمه: گفتند اى موسى در آنجا مردمى زورمندند و تا آنان از آنجا بیرون نروند ما هرگز وارد آن نمی‌شویم. پس اگر از آنجا بیرون بروند ما وارد خواهیم شد! دو مرد از [زمره] کسانى که [از خدا] می‌ترسیدند و خدا به آنان نعمت داده بود گفتند از آن دروازه بر ایشان [بتازید و] وارد شوید که اگر از آن درآمدید قطعاً پیروز خواهید شد و اگر مؤمنید به خدا توکل کنید. گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهیم تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ کنید که ما همین جا می‌نشینیم. [موسى] گفت پروردگارا من جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم پس میان ما و میان این قوم نافرمان جدایى بینداز. [خدا به موسى] فرمود [ورود به] آن [سرزمین] چهل سال بر ایشان حرام شد [که] در بیابان سرگردان خواهند بود پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.
ترجمه‌ی آزاد این آیات نورانی چنین است: بنی اسرائیل چون امیدی به پیروزی نداشتند و خودشان را دست کم می‌گرفتند، دست از تلاش برداشته بودند و اشتیاق لازم برای فتح شهر را از دست داده بودند. دو نفر از کسانی که اهل ایمان راستین بودند و امید به پیروزی داشتند، گفتند اگر همت کنید و تاکتیک جنگی درست به کار بندید و آرایش نظامی مناسب بگیرید، می‌توانید پیروز شوید و اگر ایمان به خدا دارید، بر او توکل کنید و قدم پیش بگذارید. بنی اسرائیل خسته و ناامید به حضرت موسی (علیه‌السلام) گفتند: ما از تو و پروردگارت پیروزی می‌خواهیم، پیروزی‌ای بدون زحمت و تلاش. ما همینجا می‌نشینیم و تلاش نمی‌کنیم ولی تو به کمک پروردگارت برو و بجنگ و شهر را فتح کن و دشمنان را نابود کن و وقتی شرایط دلخواه حاکم شد، ما وارد شهر شده و بر اسب رام و زین‌کرده سوار می‌شویم!
حضرت موسی (علیه‌السلام) عرض کرد خدایا من فقط اختیار خودم و برادرم را دارم و حریف این جماعت نافرمان نمی‌شوم، بین من و اینها فاصله بینداز. خدا بر اساس قانون بدون تغییرش حضرت موسی (علیه‌السلام) را دلداری داد که خیالت راحت باشد، این جماعت تنبل، ترسو و بی‌اشتیاق، به این زودی‌ها به هدف نخواهند رسید. قانون خدا این است که وقتی کسی می‌نشیند و پا روی پا می‌اندازد و از دیگران توقع دارد برایش کاری بکنند، چهل سال در بیابان‌ها سرگردان باشد و به هدف نرسد. قانون بی‌تغییر خدا این است که موفقیت به سوی کسی که با اشتیاق به سوی موفقیت حرکت نکند، نیاید.
از این داستان عبرت بگیرید و مانند بنی‌اسرائیل نباشید. دست روی دست نگذارید و پا روی پا نیندازید و بی‌خیال هدف‌هایتان نشوید. هدف‌های ارزشمندتان را جدّی بگیرید. اشتیاق داشته باشید تا کامیاب شوید.
«رهبر معنوی مشتاقان کمال و سعادت» فقط برای کسی می‌تواند کاری انجام دهد که به معنی واقعی کلمه «مشتاق» باشد. به قول شاعر:

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک ** چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟!

وقتی کسی درد اشتیاق ندارد، حتی اگر رهبر معنوی‌ای همچون رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) هم داشته باشد، هیچ بهره‌ای نخواهد برد. عمو و زن عموی پیامبر، اشتیاقی به ایمان و عمل صالح نداشتند؛ به همین دلیلِ خیلی ساده ولی بسیار مهم، از رسیدن به کمال و سعادت بازماندند و سوره‌ای در نفرینشان نازل شد و خویشاوندی با بزرگترین رهبر معنوی جهان، سودی برایشان نداشت.
خوارج نهروان علاقه‌ای به پیروی از جانشین برحق رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) و رهبر معنوی بزرگ بشریت نداشتند، به همین دلیلِ ساده ولی خیلی مهم، رو در روی ولیّ الله الاعظم ایستادند و با شمشیر آن حضرت و سپاهیانشان به جهنم رفتند.
لشکر کوفه و شام اشتیاقی در پیروی از رهبر معنوی بزرگ تاریخ، حضرت اباعبد الله الحسین (علیه‌السلام) نداشتند، پس نه تنها به کمال و سعادت نرسیدند بلکه به شقاوت ابدی گرفتار آمدند.
اگر در کتاب‌های قصه‌ی عرفا خوانده‌اید که فلان عارف، فلان مشکل از شاگردش را حل کرد، بشنوید ولی باور نکنید. زیرا اولاً افراد متعددی از همین آقایانی که نام برده‌اید و نبرده‌اید را دیدم و یا از شاگردانشان شنیدم که چنین قدرت‌هایی نداشته‌اند و این حرف‌ها، ساخته و بافته‌ی قصه‌نویسان برای پرفروش شدن کتاب‌شان است. ثانیاً اگر در یک مورد توانسته‌اند مشکلی از کسی حل کنند، در هزار مورد نتوانسته‌اند کمکش کنند. موارد متعددی دیده و شنیده‌ام که تلاش‌های فلان عارف و اهل دل نتوانسته هیچ کمکی به حل مسئله کند.
اگر صاحب مسند رهبری معنوی، هنرش حل کردن مشکلات پیش پا افتاده مثل زن پیدا کردن برای فلان پسر و شوهر پیدا کردن برای فلان دختر و شفا دادن فلان بیمار و بچه‌دار کردن فلان بی‌فرزند و مانند اینها باشد، چه کسی متکفّل رساندن مشتاقان کمال و سعادت به درجات عالیه‌ی بهشت و کرامات حقیقیّه‌ی انسانیّه باشد؟!
آنانی که انجیر و نبات می‌دادند و مشکلات فرد خاصی را حل می‌کردند، میراث ارزشمند و قابل استفاده‌ای از خود باقی نگذاشتند. آیا تا کنون شنیده‌اید بزرگانی مانند محدث کلینی، شیخ الطائفه‌ی طوسی، شیخ مفید، شیخ صدوق (اعلی الله مقامهم الشریف) و امثال این بزرگان که نسل اندر نسل، بر سفره‌ی میراث معنوی آنان نشسته‌ایم و بهره می‌بریم، در کار همسریابی، شفا دادن مریض و پیدا کردن گمشده باشند؟!
این چه تفکر انحرافی و دیدگاه ناقصی است که عالمی که شما را به حضور نپذیرد، معلوم نیست تألیفش به درد کسی خورده باشد؟! و اگر حاج فردوسی برای شما زن پیدا نکند، رهبر معنوی نیست؟! این چه تفکری نادرستی است که هر کس شیر گاوتان را زیاد کند و درآمد فروشتان را بالا ببرد، رهبر معنوی خوبیست؟! شما قربانی این دیدگاه‌های ناراست خود هستید.

نکته‌ی پنجم: انتظار برای حل شدن مشکلات
تا زمانی که منتظر بمانید مشکلاتتان حل شود تا منهاجی شوید یا منهاجی بودن را جدّی بگیرید، چنان روزی نخواهد رسید. باید قدم در راه بگذارید و استواری خودتان را برای خودتان اثبات کنید تا مشکلات، آرام آرام از مسیر راهتان کنار بروند. مشکلات، حل شدنی نیست؛ بلکه حل کردنی است. مشکل به معنی تضادهایی برای حل کردن و قوی شدن، همیشه خواهد بود. شما نیاز دارید برای بزرگ شدن، با مشکلات متعددی که در مسیرتان پدید می‌آید، مبارزه و مقابله کنید. اگر از زیر بار مبارزه با مشکلات، شانه خالی کنید، بزرگ نخواهید شد. اگر منتظر باشید روزی برسد که مشکلات و درگیری‌های فکری‌تان تمام شود و به طور کامل آزاد گردید تا بتوانید صد در صد متوجه فردوس اعلا باشید، به طور قطع و یقین چنین روزی نخواهد رسید.
باید همین مشکلات و درگیری‌های فکری را مدیریت کنید تا لیاقت نشستن بر تخت‌های بلند بهشتی را بیابید. اگر فکر می‌کنید روزی بیاید که اول مدرک لیسانس بدهند، بعد درس بخوانید، چنین روزی نخواهد آمد. اگر منتظرید اول بدنتان عضلانی شود، بعد به باشگاه بروید و وزنه بزنید، چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد. اگر توقع دارید اول بیماری‌تان شفا یابد بعد دارو تهیه کرده و به نسخه‌ی پزشک عمل کنید، توقع بی‌جایی دارید. اگر می‌خواهید نخست به تناسب اندام برسید و لاغر شوید، سپس رژیم بگیرید، اشتباه می‌کنید. اگر دوست دارید اول تمام ناهمواری‌های مسیر رسیدن به قلّه‌ی بهشت برایتان صاف شود، بعد قدم در راه بگذارید، به همان مرضی دچار شده‌اید که بنی اسرائیل دچار شده بودند. بنی اسرائیل به تصریح آیات فوق، می‌خواستند اول فتح و پیروزی نصیبشان شود، سپس قدمی جلو بگذارند و وارد شهر شوند.

نکته‌ی آخر: راه‌های ارتباط
همیشه بر باز گذاشتن راه ارتباط با اصحاب منهاج فردوسیان، تأکید داشته و دارم؛‌ اما گاهی بر اثر عواملی که از دست ما خارج بوده، مانند فیلتر شدن بعضی راه‌ها یا سوء استفاده از برخی درگاه‌ها، مجبور به تغییر راه و تعویض درگاه شده‌ایم. اکنون به فضل الهی، از طریق پایگاه اینترنتی (HajFerdowsi.help) تمام خدماتی که از راه‌ها و درگاه‌های دیگر داشتیم را به قدر توان و فرصت، ارائه می‌کنیم. امید است بسته شدن یک راه ارتباطی را بسته شدن هر راه ارتباطی ندانید و پر امید و نشاط، بر مسیر نورانی منهاج فردوسیان به سوی بالاترین درجات بهشت، بتازید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
بنده منهاجیم نیستم ولی می‌خوام یه چیزایی را واقعاً رعایت کنم
تکلیفم چیه نمی‌خوام آهنگ و موسیقی گوش بدم؟؟ ولی هر طرف صدای موسیقی میاد
نمی‌خوام غیبت کنم ولی می‌شنوم و مجبور میشم گاهی مشارکتم بکنم تا طرف فکر نکنه بهش بی تفاوتم
تکلیفم چیه که میخوام با خیال راحت نمازای واجبمو بخونم؟ به مستحباتم برسم؟
تکلیفم چیه می‌خوام حجاب کامل داشته باشم ولی نمیتونم؟
خدایا کمکم کن.
خدایا کمکم کن.
خدایا کمکم کن.

**********
باسمه تعالی

بزرگ‌ترین اشتباه شما همین است که نمی‌خواهید منهاجی باشید. تا زمانی که خودتان را در ظاهر و باطن، متصل، سرسپرده و دلسپرده‌ی این نظام تربیتی ندانید و معرفی نکنید، نمی‌توانید قدرت کافی برای مقابله با مقاومت‌‌ها و وسوسه‌های شیاطین انس و جن داشته باشید.
اولاً باید خودتان را سرسپرده و دل‌سپرده‌ی نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان بدانید.
ثانیاً باید خودتان را سرسپرده و دل‌سپرده‌ی نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان معرفی کنید.
البته بر طبق قانون اول نیوتون یا قانون اینرسی، هر چیزی تمایل دارد در وضعیت قبلی خود بماند. بر اساس این قانون تکوینی خداوند، در اوایل کار، مخالفت‌هایی با شما خواهد شد، ولی باید استقامت کنید و محکم بودن خودتان را برای خودتان و دیگران، اثبات نمایید. در اوایل کار، اعضای خانواده، دوستان، همکاران و سایر کسانی که با شما در ارتباط هستند، از انواع و اقسام راه‌ها مانند مسخره کردن، نصیحت کردن، گله کردن، سرزنش کردن و … تلاش خواهند کرد شما را از راهی که در پیش گرفته‌اید بازدارند؛ اما وقتی مأیوس شوند، در بیشتر موارد به کمکتان خواهند آمد یا از شما کمک معنوی و روحی خواهند خواست.
مثلاً همان عضو خانواده که شما را برای منهاجی شدن سرزنش می‌کرده، در مواقع حساس گرفتاری، به شما پناه آورده و از شما خواهد خواست برایش دعا کنید. یا همان دوستان، اقوام و اعضای خانواده‌یتان که در وقت سوار بودن بر موج سلامتی و کامیابی، شما را مسخره می‌کردند، در زمان بیماری و ناکامی، دست یاری به سویتان دراز کرده و به زبان بی‌زبانی از مقاومت‌هایی که در مسیرتان ایجاد کرده بودند، عذر خواهند خواست. حتی بعضی‌هایشان بعد از مردن و دیدن جهان بعدی، به جایگاه عالی شما پی برده و از طریق رؤیا از شما تقاضای کمک خواهند کرد.
پس هر ضربه‌ای که در این مسیر بر شما وارد می‌شود، اگر نپذیرید، موجب قوی‌تر شدن‌تان خواهد شد و اگر می‌پذیرید، حق ندارید گله کنید. وقتی ایمانتان به هدفتان اینقدر ضعیف است که برای نگه داشتن توجه هر انسان دور از مسیری حاضرید دست از تعقیب هدفتان بردارید، نباید از آن شخص منحرف گله کنید، باید از خودتان گله کنید و بارها از خودتان بپرسید چرا اینقدر ضعیف عمل می‌کنید؟! چرا کوتاه می‌آیید؟! چرا هدف عالی را فدای حرف مردم عامی می‌کنید؟! چرا سراپا شور و شوق برای رسیدن به درجات عالیه نیستید؟! چرا برای کامیابی و سعادت ابدی سراسیمه نیستید؟! چرا سربازان لشکر شیطان را چیزی حساب می‌کنید؟! چرا برای انتقاد هر خس و خاشاکی احترام قائل می‌شوید؟! چرا با هر سرزنش، توهین و مسخره‌شدنی سست می‌شوید؟!
اگر بخواهید منتظر بمانید تا روزگاری برسد که هیچ کسی در اطراف شما غیبت نکند یا تلویزیون موسیقی نزند، چنان روزی نخواهد رسید. باید از همین حالا شروع کنید و پر قدرت، با توکل بر قدرت لایزال الهی، قدم راسخ در این مسیر بگذارید و موانع را یکی بعد از دیگری پشت سر بگذارید.
توصیه‌ی من به دوستان منهاجی و نیز علاقه‌‌مندان به منهاجی شدن این است: به تمام کسانی که با آنان در تماس تنگاتنگ هستید، رسماً اعلام کنید منهاجی شده‌اید. سپس با روی خوش و بیان نرم، برایشان توضیح دهید که منهاجی شدن، یعنی عزمی جزم برای رسیدن به بالاترین درجات بهشت. آنگاه در عمل، منهاجی شدن خود را اثبات کنید و مداومت نمایید. آب، قوی نیست ولی بر اثر مداومت، می‌تواند صخره‌ی سخت را سوراخ کند. مداومت کنید تا مقاومت‌ها به حداقل برسد. مداومت کنید تا به قدر کافی قوی شوید و بتوانید مقاومت‌ها را در هم بشکنید.
شما فقط یک فرصت برای برنده شدن دارید. اگر این فرصت را با ملاحظات بیهوده و ترس‌های واهی به خاطر حرف این و آن از دست بدهید، هیچوقت روی خوشبختی واقعی را نخواهید دید. هیچوقت یعنی هیچ وقت، یعنی تا ابد. بعد از جمع شدن زمین و آسمان، زمان نخواهد بود و شب و روز از پی هم نخواهند آمد و ماه و خورشید، طلوع و غروب نخواهند کرد. در آن موقعیت خاص که هیچ پایانی ندارد، دیگر امکان رشد و ترقی نیست. اگر بنا دارید رشد کنید، باید از همینجا شروع کنید و جدّی بگیرید. اینقدر جدّی بگیرید که هیچ انسانی و هیچ حادثه‌ای یارای مقاومت در مقابل حرکت صعودی‌تان نداشته باشد و نتواند در عزم راسختان خللی ایجاد نماید.
اعلام کنید منهاجی هستید و تا زمانی که در فردوس اعلی همسایه‌ی پیامبر خدا و اهل بیت طاهرینشان شوید، منهاجی خواهید ماند. اعلام کنید و نترسید. اگر بترسید، بزرگ نخواهید شد. اگر بترسید، هم قد و اندازه‌ی فردوس برین نخواهید شد. کوتوله‌ها را در بالا دست‌های بهشت راه نمی‌دهند. رشد کنید و بالنده شوید و به غرفه‌های فردوس اعلی برپرید. ارزش دنیا به بهشت است. اگر به بهشت رسیدید، خوشا به حالتان و اگر نرسیدید، فرصت زندگی را به معنی واقعی کلمه «هدر» داده‌اید.
اعلام کنید منهاجی شده‌اید و سپس با لبخند، از کنار هر مقاومتی بگذرید. از بادهای مخالف اعراض کنید. از حرف مردم نادان و خواب‌زده‌ی دنیادوست روی بگردانید و به جایگاه عالی‌تان در فردوس اعلی چشم بدوزید. اگر چشم بر فردوس داشته باشید، ناملایمات مسیر رسیدن را متوجه نخواهید شد. مسیر هر چه باشد می‌گذرد. آنچه نمی‌گذرد و نمی‌توان از آن گذشت، نعیم بهشت، بویژه درجه‌ی صدم آن، فردوس برین، است.
خودتان را تصور کنید که در مسیری بر روی فرش قرمز باریک و بلندی گام بر می‌دارید. این فرش را پشت سر شما جمع می‌کنند. این فرش، عمر شماست که در حال کاستن است. نهایت این فرش و این مسیر، به دره‌ای ختم می‌شود. وقتی بر لبه‌ی دره بایستید و به پایین نگاه کنید، پر از آتش است و وقتی به بالا نگاه کنید، قصرهای عالی به صورت طبقه طبقه بر روی هم قرار دارد. اگر در طول پیمودن این فرش، بال‌هایتان را قوی کرده باشید، به محض این که به لبه‌ی پرتگاه رسیدید و طامّه‌ی مرگ بر شما نهیب زد و فرش را از زیر پایتان کشید، به جای این که در قعر دره بیفتید، بال گشوده و بال می‌زنید و بال می‌زنید و بال می‌زنید و خودتان را به بالاترین طبقه‌ی قصر می‌رسانید. ولی اگر در طول پیمودن مسیر، توجهی به فربه کردن بال‌هایتان نکرده باشید، بعد از این که پنجه‌ی مرگ، ضربه‌ای بر شما زد، ناتوان از پرواز، به داخل دره‌ی پر آتش سقوط خواهید کرد.
روزی که در مقابل میزان عدل الهی قرار بگیرید، نخواهید توانست این و آن را مقصر جلوه دهید. آنجا انگشت تمام اتهامات به سوی شماست و بس. نخواهند پرسید: چه کسی تو را محروم کرد؟ خواهند پرسید: چرا وقتی دیگری می‌خواست تو را محروم کند، پذیرفتی و محروم شدی. این و آن که سهل است، حتی خود شیطان بزرگ و ابلیس‌الابالسه، به تصریح قرآن کریم، زیر بار نخواهد رفت و می‌گوید: من فقط تو را دعوت کردم، تقصیر خودت بود که دعوت مرا پذیرفتی. چرا دعوت پیامبران را نپذیرفتی؟ چرا کاهلی کردی؟ چرا جدّی نگرفتی؟ چرا ترسیدی؟ چرا بر خدا توکل نکردی؟ چرا به امام زمانت توسل نکردی؟ چرا توبه نکردی؟ چرا بر گناهانت گریه نکردی؟ چرا حلقه‌ی درِ رحمت الهی را محکم نکوبیدی؟ چرا دامن اولیای خدا را نچسبیدی؟ چرا از قطار سریع السیر منهاج فردوسیان پیاده شدی؟
اگر برای خدا جوابی آماده نمی‌کنید، حد اقل برای شیطان جوابی آماده کنید وقتی بپرسد: چرا سوار قطار سریع السیر منهاج فردوسیان نشدی؟!

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
اگه خدا عادله پس چرا بعضیا ثروتمندند بعضی فقیر؟ با اینکه فقیر اهل نماز و روزه هم هست چرا برکت این اطاعت تو زندگیش نمیاد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
عدالت به معنی این است که هر چیزی در جای خودش قرار داشته باشد. عدالت خداوند در بحث دینداری و بی‌دینی به این است که هر کس دیندار باشد، در قیامت از درجات عالیه‌ی بهشت برخوردار خواهد بود و کسی که بی‌دین باشد، در قیامت به جهنم افکنده می‌شود.
عدالت خداوند در بحث ثروت و فقر به این است که هر کس به دنبال ثروت برود و مقدمات و شرایطش را کسب کند، ثروتمند شده و هر کس دشمن پول و ثروت باشد، از ثروت و مال دنیا دور گردد.
خدای عادل هر چیزی را در جای خودش قرار داده و به ما اختیار انتخاب داده است، این ما هستیم که با انتخاب نادرست، به سوی ناخواسته‌ها حرکت کرده و وقتی در چاه می‌افتیم، انتظار داریم خداوند، قانون‌های عادلانه‌اش را به خاطر ما تغییر دهد.
قضای الهی بر این است که آتش بسوزاند؛ ولی به انسان این اختیار را داده است که بین پوست بدنش و آتش، حائلی قرار دهد تا آتش، او را نسوزاند. اما توقع بی‌جای بعضی مذهبی‌های سطحی این است که چون من نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم، آتش مرا نسوزاند!! در حالی که اگر اهل ایمان واقعی و عمل صالح باشد، آتش جهنم او را نخواهد سوزاند نه آتش دنیا.
قضای الهی بر این است که هر کس شاکر باشد، یعنی نعمت‌ها را ببیند و شکر کند، زندگی‌اش پر برکت و پر گشایش باشد و هر کس ناشکری کند، دچار تنگی و بدبیاری گردد. خدای مهربان به انسان اختیار داده که راه شکر را برگزیند تا زندگی‌اش پر نعمت باشد. بعضی مذهبی‌نماها توقع بی‌جایی دارند که هم ناشکری کنند و هم زندگی‌شان پر نعمت و آرامش باشد.
سخن پایانی: گاهی به برخی دوستان می‌گویم: «در وجود خدا شک بکن، ولی در عدالت خدا شک نکن»؛ یعنی اینقدر عدالت خدا عجیب و عمیق و فراگیر است که انکار اصل وجود خدا از انکار عدالتش آسان‌تر است. امیدوارم معنی درست این جمله را دریابید.

موفق باشید
حاج فردوسی

در مطلبی شما با تکیه بر بنای عقلا و استناد به آیات و روایات اصل اساسی و لازمه پذیرش اعمال عبادی خصوصا نماز را حضور قلب معرفی کرده اید و به این فتوای فقها ”نماز بی حضور قلب، امر مولا به نماز خواندن را ساقط می‌کند” خرده گرفته‌اید. اما سوالی که پیش می‌آید این است که:
۱. اگر نماز بی حضور قلب، امر مولا به حضور قلب را ساقط نکند، پس آیا می‌توان گفت که نماز بی‌حضور قلب تفاوتی با نماز نخواندن ندارد؟ چرا که در هر دو صورت امر مولا را انجام نداده‌ایم و چیزی برایمان ثبت نشده است؟
۲. اگر نماز بی‌حضور قلب، امر مولا را ساقط نمی‌کند، با توجه به ساقط نشدن امر مولا، چرا حضور قلب در طبقه سوم قوانین و در واجبات نیامده است؟ بلکه در طبقه پنجم آمده است و آن هم نه خود حضور قلب بلکه تلاش برای حضور قلب است که در منهاج فردوسیان بر آن تاکید شده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: فتوای عقل سلیم این است که آوردن ظرف خالی، کفایت از امر مولا نمی‌کند. یعنی وقتی مولا به غلامش بگوید: «تشنه‌ام، کوزه را بیاور»، اگر غلام، کوزه‌ی خالی را ببرد، نه تنها تشویق نمی‌شود که توبیخ می‌گردد. وقتی خالق تعالی می‌فرماید: نماز را برای یاد من برپای دار. اگر بنده‌اش نماز را بدون یاد او بجا آورد، نه تنها تشویق نمی‌شود که مستحق توبیخ است.
فتوای شرع انور، در این زمینه، کاملاً همسو با فتوای عقل سلیم و در راستای بنای عقلاست. برای آشنایی با فتوای شرع انور در باره‌ی نماز بی‌حضور قلب، تذکر دوم از مطلبی با عنوان «جایگاه حضور قلب» را مطالعه کنید.

جواب 2: در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، پنج حکم (واجب، مستحب، حرام، مکروه، مباح) نداریم بلکه دو مسیر «بایدها» و «نبایدها» داریم. در مسیر «بایدها»، دستوراتی آمده است که باید از اهم به مهم، مراعات کنید. نیز در «نبایدها» نهی‌هایی آمده که باید از اهم به مهم مراعات نمایید و آن موارد را ترک کنید. این مطلب به طور کامل در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» توضیح داده شده است.
در مسیر «بایدها» در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، در قدم اول می‌فرماید: «قالب نماز را بیاور» تا اصل نماز خواندن را فرابگیری و برایت عادت شود، سپس در قدم بعدی می‌فرماید: «محتوای نماز را بیاور».
شاید شنیده باشید کودکان می‌خوانند: «کاسه‌تو بیار آش بگیر». این اصل منطقی در این شعر کودکانه دیده می‌شود که اول باید «کاسه» را آورد، بعد «آش» گرفت. نمی‌شود اول «آش» را گرفت بعد به دنبال «کاسه» رفت. اول باید ظرف و قالب نماز را فرا گرفت، سپس در قدم بعدی، به دنبال محتوای آن بود.
البته کسی که بر اساس نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان سیر می‌کند و تربیت می‌شود، در اندک زمانی از قدم اول که امر به قالب نماز می‌کند، به قدم بعدی که امر به محتوای نماز می‌کند می‌رود و نمازش با حفظ مراتب یادگیری، نمازی کامل و جامع شده، از ظاهری آراسته و باطنی نورانی برخوردار می‌گردد؛ اما کسی که مسلمان موروثی باشد و بر اساس برنامه‌ای نظام‌مند سیر نکند، تا آخر عمر در قالب نماز خواهد ماند و در روز قیامت، با نمازی که خیلی با بی‌نمازی فرقی ندارد، خدای تبارک و تعالی را ملاقات خواهد کرد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با توجه به آیات و روایات و با تکیه بر بنای عقلا مبنی بر اهمیت حضور قلب در اعمال عبادی و خصوصا نماز، چرا خود ”حضور قلب” به قانون تبدیل نشده است بلکه ”تلاش برای حضور قلب” است که به عنوان یک قانون عملی در طبقه پنجم قوانین منهاج فردوسیان آمده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بعضی مسائل، صفر و صدی است؛ یعنی یا انجام می‌شود، یا نمی‌شود. مثلاٌ نماز اول وقت، صفر و صدی است؛ یعنی یا این نماز را اول وقت می‌خوانید یا غیر اول وقت، و فرض دیگری ندارد. پس کسی که بلافاصله بعد از اذان، نمازش را شروع می‌کند، نماز اول وقت خوانده است و فرض ندارد نمازش را «اول‌ وقت‌تر» بخواند. رسیدن به نهایت این امور، با انجامش است. هر کسی که همت کند و این نمازش را اول وقت بخواند، نمازش را اول وقت خوانده است و هر کسی به هر دلیلی این نمازش را اول وقت نخواند، این نمازش را اول وقت نخوانده است.
همچنین است خمس، یعنی یا «خمس می‌دهد» یا «خمس نمی‌دهد» و فرض مراتب بالاتر خمس یا مراتب پایین‌تر خمس وجود ندارد. نمی‌توان گفت فلانی برای این مالی که متعلق خمس شده، «خمس‌دهنده‌تر» است.
همچنین است حج، یعنی این شخص مکلّف، یا «حج رفته» یا «حج نرفته» و فرض مراتب بالاتر حج یا مراتب پایین‌تر حج وجود ندارد. وقتی کسی یک بار در سراسر عمرش به حج برود، «حاجی» است و نمی‌توان گفت فلانی «حاجی‌تر» از دیگران است.
بعضی مسائل، دارای مراتب بی‌نهایت هستند؛ یعنی هر چه پیش بروید، باز هم جای پیشروی در آن هست. از جمله‌ی آن مسائل، حضور قلب در نماز، ذکر و تلاوت قرآن است. حضور قلب در مراتب عالیه،‌ منجر به خلع بدن می‌شود؛ یعنی روح به طور موقت از بدن جدا شده و به ملکوت عالم می‌رود. ما مأمور به «حضور قلب» نشده‌ایم چون حد مشخصی ندارد و هر چه پیشتر برویم، باز هم مراتب بالاتر و عمیق‌تری دارد. کسی که درجه‌ی دهم از حضور قلب را کسب کرده، نسبت به کسی که در درجه‌ی نهم است، بیشتر حضور قلب دارد ولی نسبت به کسی که در درجه‌ی یازدهم است، کمتر حضور قلب دارد. اما در مثل نماز اول وقت، هر کس بعد از دخول وقت نماز، شروع به خواندن نماز کند، نمازش را اول وقت خوانده است و اول وقت‌تر ندارد.
اگر حضور قلب را به خوبی متوجه شوید و به خوبی به کار گیرید، به تجربه و چشیدن،‌ خواهید فهمید که روح تمام عبادات، حضور قلب و توجه عمیقی است که در قالب نماز و ذکر و تلاوت حاصل می‌شود. آن وقت است که تمام کارهایتان را طوری تنظیم می‌کنید که حداکثر حضور قلب در نماز، ذکر و تلاوت را داشته باشید.
اگر بخواهم با مثال توضیح دهم، شاید بتوان گفت مزه‌ی فوق العاده و طعم ملکوتی نماز، ذکر و تلاوت با حضور قلب نسبت به مزه‌ی نمازها، ذکرها و تلاوت‌هایی که بدون حضور قلب است، همانند مزه‌ی گوشت برّه‌ی بریان در مقایسه با مزه‌ی گل و لای کنار رودخانه است. یعنی یک سیخ گوشت برّه‌ی بریان شده بر روی زغال را بخورید، سپس خاک باغچه یا ماسه‌های کنار رودخانه را مزه کنید، طعم کدامیک در ذائقه‌ی انسان سالم بهتر است؟! البته این مثال، برای مراتب پایین حضور قلب است ولی مراتب بالای آن، حقیقتاً قابل وصف و مقایسه و مثال زدن نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

از بستن چشم در نماز هم نهی شده ایم ولی شما فرمودید که اگر بستن چشم به حضور قلب کمک می کند بایستی چشم را بست چرا که بر اساس نظام اهم و مهم, حضور قلب اولی است. در اینجا هم نماز اول وقت نسبت به قانون ”نهی عبادت با نذر و قسم” در اولویت قرار دارد. مگر این دو چه تفاوتی دارند که به آن یکی سفارش می کنید ولی از این یکی نهی می کنید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بعضی دستورات دین مقدس اسلام، امضای قانون‌های تکوینی الهی است. به این دستورات در اصطلاح علم اصول، «اوامر ارشادی» گفته می‌شود. «اوامر ارشادی» اوامری هستند که امر تکوینی و فتوای عقل را تأیید می‌کند. به عبارت ساده، گاهی در آیات و روایات، امر به چیزی شده‌ایم که اگر امر نمی‌شدیم،‌ خودمان می‌فهمیدیم. یکی از آن اوامر ارشادی، این است که چیزی را به زور نذر و عهد و قسم بر خودتان تحمیل نکنید. این مطلب را هر عاقلی می‌فهمد که ظرف و مظروف باید به تناسب یکدیگر باشد. اگر ظرفی کوچک است، نباید مظروف بزرگی در آن جای داد؛ چون بخشی که بزرگتر است، بیرون از ظرف خواهد ماند و مایه‌ی دردسر خواهد شد. هر عاقلی می‌داند ریختن یک تشت پر آب در یک لیوان، موجب هدر رفتن بخشی از آب می‌شود. همین معنا برای روح ناآماده است. روحی را که هنوز آمادگی لازم برای رفتن به مرحله‌ی بالاتر را ندارد و زیرساخت‌های لازم را کسب نکرده است، نباید مجبور به تحمل بار اضافی کرد. تحمیل بار زیاد بر روح، نه تنها سودی ندارد که گاهی موجب ضررهایی نیز می‌شود. بنا بر همین دلیل عقلانی است که فرموده‌اند کاری که مایل به انجامش نیستید را با نذر و قسم بر خودتان واجب نکنید. وقتی اقبال قلبی ندارید، بر انجام واجبات و ترک محرمات بسنده کنید و فشار مضاعف بر روحتان وارد نیاورید. اعمال فشار زیاد بر روح، موجب دلزدگی و ملالت می‌شود.
امیدوارم با این توضیح، متوجه شده باشید که این حکم برای هر دو موضوع، یکسان است و ریشه‌ی قضیه، مقدم بودن حکم عقل سلیم و بنای عقلا بر شرع انور است. همان قانونی که می‌گوید: حضور قلب، مقدم بر بستن چشم‌هاست، می‌گوید: واجب نکردن کارهای مستحبی بر خود، مقدم بر نماز اول وقت است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
حاج اقا فرحزاد در برنامه این هفته سمت خدا گفت صله رحم تعطیل زیارت تعطیل قم و مشهد تعطیل حتی اگر مهمان امد در را باز نکنید گناهش به گردن من! آیا واقعا در اسلام و تشیع چنین دستوری وجود دارد؟
با مراعات مسائل بهداشتی و حفظ فاصله می توان همه اینها را رعایت کرد چرا این تعطیلی شامل فروشگاه‌های بزرگ و مراکز خرید نیست در فروشگاه‌ها عوامل پزشکی تست کرونا مستقر هستند و بعد از تست کرونا با داشتن دستکش و ماسک اجازه ورود می دهند و آن هم با اجتماع انبوه جمعیت آیا فقط مشکل حرم‌ها بود آن هم حرم‌هایی که این روزها خلوت بود و اصلا زائری نداشت؟!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب جامع برای این سؤال، به چند نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول: بر طبق آموزه‌های دینی، حفظ سلامتی، مقدم بر انجام واجبات و ترک محرمات است. پس اگر انجام واجبی مثل روزه‌گرفتن موجب ضرر عمده و بیماری شود یا بیماری را تشدید نماید، نه تنها واجب نیست بلکه حرام است. «صله‌ی رحم» حتی اگر واجب شرعی باشد که نیست، وقتی احتمال عقلایی وجود دارد که مایه‌ی انتقال ویروس می‌شود، باید ترک گردد.
بارها عرض شد که «صله‌ی رحم» به معنی شاد کردن بستگان نسبی است. اگر کسی که ناقل ویروس است، حتی اگر خودش خبر نداشته باشد، بر اثر دید و بازدید، موجب بیمار شدن رحمش گردد، نه تنها موجبات شادی او را فراهم نکرده و ثواب صله‌ی رحم نخواهد داشت، بلکه قطعاً او را آزرده و جا دارد مشمول عذاب «قطع رحم» گردد. اگر یکی از نزدیکان شما به دیدنتان بیاید در حالی که بیمار است یا آلوده به ویروس است ولی خودش خبر ندارد؛ اما چند روز بعد خودتان یا یکی از اعضای خانواده‌یتان به این بیماری مبتلا شوید و از طریقی بفهمید که ویروس از لباس و بدن همان رحمی که به دیدن شما آمده بود، وارد محیط زندگی‌تان شده و او مایه‌ی بیمار شدن شما یا عضو عزیز خانواده‌یتان گشته، آیا از او خوشحال می‌شوید و برایش دعای خیر می‌کنید یا قلبتان مکدر و زبانتان شاکی می‌شود؟!

نکته‌ی دوم: جایی که به خاطر ترس عقلایی از بیماری، «می‌توان» بلکه «باید» واجب را ترک کرد، رفتن به زیارت مرقد امام معصوم که امری مستحب است را حتماً «می‌توان» و بلکه «باید» از ترس عقلایی شیوع بیماری، ترک کرد. در چنین شرایطی رفتن به زیارت امامزاده را که استحبابش از استحباب زیارت امام معصوم هم ضعیف‌تر است، به طریق اولی «می‌توان» و بلکه «باید» ترک کرد.

نکته‌ی سوم: اگر تمام مذهبی‌ها و حرم‌روها عاقل و متعادل می‌بودند و اینقدر متوجه می‌شدند که با حفظ فاصله و رعایت امور بهداشتی به حرم مشرف شوند، مشکلی نبود و تعطیلی حرم‌ها توجیهی نداشت؛ ولی وقتی علناً ضریح را می‌بوسند و می‌لیسند و فیلم می‌گیرند و به آن مباهات می‌کنند و دیگران را به بوسیدن و لیسیدن پنجره‌ی فولاد و ضریح تشویق می‌کنند، برای جلوگیری از شیوع بیماری ویروسی، چه راه دیگری جز بستن درها می‌ماند؟

نکته‌ی چهارم: حرم رفتن و در کل، معنویت داشتن، از نیازهای اولیه‌ی بشر برای زنده ماندن نیست. یعنی می‌توان حرم نرفت و زنده ماند، حتی می‌توان نماز که ستون دین است را نخواند و زنده ماند؛ ولی نمی‌توان آب و نان نخورد و زنده ماند. با این حساب، چطور می‌توان فروشگاه اقلام ضروری را بر روی مردم بست؟! این کار، موجب شورش عمومی می‌شود. البته بستن فروشگاه‌های اقلام غیرضروری، از وظایف حکومت است. اگر حکومت در بستن حرم‌ها جدّی باشد ولی در بستن فروشگاه‌های اقلام غیرضروری جدّی نباشد، اشکال شما وارد است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
اگر کسی فقط و فقط به قوانین منهاج فردوسیان عمل کنه و کاری به قصد رجا نداشته باشه، آیا در رسیدن به هدفش که فردوس اعلی ست، خللی ایجاد می شود؟ به عبارتی آیا کسی که هم قوانین منهاج و هم اعمالی که در منهاج نیست رو رجاءً انجام میده، در نهایت درجه بالاتری از کسی خواهد داشت که فقط قوانین منهاج رو عمل می کند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
لازم می‌دانم یک بار برای همیشه، «به قصد رجاء» را برایتان روشن کنم تا پس از این، گرفتار حیرت نشوید و خودتان بتوانید وظیفه‌یتان را به خوبی تشخیص دهید. به طور خیلی خلاصه، «به قصد رجاء» محملی برای تصحیح عمل لجباز است. در توضیح این جمله عرض می‌کنم انسان‌ها در مواجهه با دین، به دو گروه تقسیم می‌شوند؛

گروه اول: تسلیم محض دین هستند. این افراد، هیچ رأی و نظری از خودشان ندارند و تمام تحرّکشان از تحریک دین است. به عبارت ساده هر جا دین بگوید: «برو» می‌رود و هر جا بگوید: «نرو» نمی‌رود. حتی اگر دین نگوید «برو»، باز هم از پیش خودش نمی‌رود. اینان اهل اختراع آداب و سنن از نزد خودشان نیستند.
توجه داشته باشید که این گروه، مبتدی و خام نیستند؛ بلکه برعکس، منتهین و به آخر رسیدگان از این مقام برخوردارند. رسیدن به این مرحله کار هر کسی نیست و واقعاً جهاد اکبر با نفس می‌طلبد. چیزی در درون هر دیندار هست که او را تشویق می‌کند مقداری به دستور دین بیفزاید یا بکاهد. بعضی‌ها اسمش را شیطان می‌گذارند ولی بعید نیست ناشی از مزاج خاص باشد. لذا خیلی تعداد کمی دیندار خواهید دید که متن دین را عمل کند. معمولاً دیندارها یا جلوتر از دین هستند یا عقب‌تر از دین. این درد به قدری شایع است که هر وقت منهاج فردوسیان را عرضه کرده و توضیح می‌دهم، شیعیان کوچه و بازار از آن فرار می‌کنند؛ چون یا آن را خیلی جلوتر از خودشان می‌بینند یا خیلی عقب‌تر.
خدای تعالی در قرآن کریم، حکایت فرمان الهی برای تسلیم شدن پیامبر اولو العزمش حضرت ابراهیم خلیل الرحمان را چنین حکایت می‌کند، می‌فرماید‌: «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 131] یعنی هنگامى که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم شو» گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم. پس این مقام، مقام بلندی است و باید رسیدن به آن را تمرین کنیم.

گروه دوم: در مقابل دینداران گروه اول، کسانی هستند که خیلی تسلیم متن دین نیستند و از خودشان هم رأی و نظری دارند. اینان وقتی چیزی را بپسندند، باید انجامش دهند و کاری به شرعی بودن و منهاجی بودنش ندارند. بهترین محمل و راه حل برای این که این افراد در مقابل دین قرار نگیرند، این است که حد اقل نیت انجام کاری که اصرار به انجامش دارند را اصلاح کنند. وقتی می‌گوییم: «فلان کار، سند شرعی ندارد»، گروه اول آن کار را به راحتی ترک می‌کنند و دنبالش را نمی‌گیرند؛ ولی گروه دوم، اصرار دارند آن را انجام دهند. در این موقع، راه چاره این است که حد اقل به نیت «ورود» انجام ندهند بلکه به «امید ثواب» انجام دهند.
به عنوان مثال: وقتی می‌گوییم: «قمه زدن از دین نیست و آیه یا روایت ندارد»، گروه اول، بدون هیچگونه مقاومتی، قمه زدن را ترک می‌کنند؛ ولی گروه دوم که اصرار بر قمه زدن دارند، برای این که حد اقل به نیت این که جزء دین است انجام ندهند، می‌گویند به این امید که از مصادیق عزاداری باشد و ثوابی نصیب انجام‌دهنده‌اش شود، انجام دهید.
همچنین وقتی به گروه اول می‌گوییم سینه زدن، زنجیر زدن، علم کشیدن، نخل برداشتن و سایر آئین‌های عزاداری از دین نیست و خدا و رسول و اولی الامر چنین کارهایی را دین و راه رسیدن به کمال و سعادت معرفی نکرده‌اند، تسلیم می‌شوند؛ ولی هیئتی‌ها را چه کنیم که دینشان را منحصر در همین امور کرده‌اند؟! در اینجا برای کاستن از بار انحراف و تبدیل کردن رنگ سیاه به خاکستری، بهترین چاره این است که به «قصد ورود» انجام ندهند، بلکه حد اقل «به قصد رجاء» انجام دهند.
یا مثلاً وقتی می‌گوییم گفتن شهادت ثالثه (اشهد ان علیاً ولی الله) در اذان و اقامه از حدود چهارصد سال قبل رسم شده و در اذان پیامبر و هیچ کدام از اهل بیت (علیهم‌السلام) نبوده، گروه اول به اذان و اقامه‌یشان اضافه نمی‌کنند؛ ولی به گروه دوم که اصرار دارد اعتقادش به ولایت بلافصل آن حضرت و علاقه‌ی قلبی‌اش به آن جناب را با افزودن این جمله به اذان و اقامه برساند، توصیه می‌شود حد اقل به «قصد ورود» نگوید، بلکه «به قصد رجاء» بگوید. یعنی به این قصد نگوید که خدای تعالی این جمله را جزء اذان و اقامه کرده است نگوید، بلکه به این قصد بگوید که شاید مطلوب باشد و ثوابی نصیبش گردد.
پس جمله‌ی اول را دوباره تکرار می‌کنم: «به قصد رجاء» محملی برای تصحیح عمل لجباز است. حالا با توضیحی که دادم، باید معنی این جمله را بهتر متوجه شده باشید. اگر شما از گروه اول هستید یا تلاش می‌کنید از گروه اول باشید که منهاجی اصیل هستند، هر کاری که گفته می‌شود به «قصد رجاء انجام دهید» جدّی نگیرید؛ ولی اگر از مسلمان‌های لجباز و سرخود هستید، کارهایی که می‌گویند به «قصد رجاء» انجام دهید، به «قصد ورود» انجام ندهید. یعنی حالا که اصرار دارید این کار بی‌سند و نامعتبر را انجام دهید و نمی‌توان جلوتان را گرفت، انجام دهید ولی جزء دین خدا نشمارید. حد اقل به این معنا توجه داشته باشید که این کار از ساخته‌ها و بافته‌های بشر است تا مرتکب دین‌تراشی نشده باشید.
لازم به ذکر است گاهی «به قصد رجاء» به معنی «احتیاطاً» به کار می‌رود. جایی که احتمال ثوابی داده می‌شود ولی احتمالش قوی و معتبر نیست. کلمه‌ی بهتر در این طور موارد، «احتیاطاً» و «جهت احتیاط» است؛ یعنی انجامش دهید تا ثواب احتمالی‌اش را از دست نداده باشید.
امیدوارم با این توضیح کوتاه، مبحثِ «به قصد رجاء» به خوبی برایتان روشن شده باشد. در پاسخ روشن به سؤال شما عرض می‌کنم، اگر «به قصد رجاء» در مقابل «به قصد ورود» باشد، انجامش ندهید چون از بدتر به بد است؛ اما اگر به معنی «احتیاطاً» باشد، انجامش دهید و البته انجام دادنش فایده‌ی مهم و قابل اعتنا و انجام ندادنش ضرر عمده و قابل اعتنایی ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

1. آیا شکسته شدن غیر عمدی در حرم هتک حرمت است؟
2. چرا باید تولیت حرمین در اختیار حکومت باشد آیا دستور اسلامی در این زمینه داریم؟
3. آیا اسلام در چنین مواقعی به خاطر مریضی دستور می دهد که دارالشفا که حرمین هستند را تعطیل کنند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

جواب 1: هجوم به در بسته‌ی حرم، نشان از عدم تمکین در مقابل قانون و بی‌احترامی به تصمیم تولیت دارد؛ حال اگر این هجوم به نحوی پرفشار باشد که در حرم بشکند، موارد فوق را شدیدتر می‌رساند. پس شکستن در حرم، هتک حرمت قانون مملکت و هتک احترام متولی حرم است؛ هر چند به لزوماً به معنی هتک حرمت صاحب حرم نباشد.

جواب 2: دستور اسلامی نداریم که حرم در اختیار حکومت باشد یا نباشد. دستور اسلام این است که تولیت حرم‌ها و اماکن مذهبی باید به دست مسلمانان باشد و مشرکان را حق تولیت بر حرم‌های الهی نیست. البته به فتوای عقل سلیم، تولیت باید به دست مسلمان معتدل باشد. یعنی مسلمانی باید تولیت حرم و مسجد و سایر اماکن مذهبی را به دست بگیرد که فهیم بوده و دور از احساسات تند و بی‌اعتبار مذهبی باشد.

جواب 3: در پاسخ به سؤالاتی مشابه این نوشتم که دارالشفا بودن حرم‌ها به معنی شفای روحی است و به معنی بهداشتی بودن نیست. حرم‌ها برای بهداشتی بودن، نیاز به حفظ نظافت و ضدعفونی شدن با مواد ضدعفونی‌کننده دارد. اگر نتوان حرم را کنترل کرد تا مرکز نشر ویروس نباشد، بهترین راه، بستن درهای حرم تا پایان شیوع بیماری فراگیر است.
بستن حرم و تعطیل کردن اجتماعات مذهبی‌ای مانند مجالس سینه‌زنی برای مدتی کوتاه، هیچ ضرری به دینداری متدینین واقعی نمی‌زند؛ ولی اساس دینداری بچه هیئتی‌ها را نابود می‌کند. وقتی کسی ستون دینش نماز باشد، نماز را می‌توان در خانه خواند؛ ولی وقتی ستون دین، سینه‌زدن و بوسیدن ضریح باشد، جز در هیئت و حرم نمی‌توان دینداری کرد. این گروه خیلی از بسته شدن موقت حرم و تعطیلی موقت مجلس روضه به خروش آمده و گله‌مند شده‌اند. توصیه می‌کنم منهاجی شوید و دین را از نگاه خدای تبارک و تعالی ببینید. دینی که در هیئت‌ها ترویج می‌شود، سند معتبری ندارد. دینی که از منبری‌های احساساتی گرفته شود، دین متعادلی نیست و نمی‌تواند شما را به بالاترین نقطه‌ی بهشت برساند. به قول مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه): «به دست یکدیگر نگاه نکنیم، به دفتر شرع نگاه کنیم». ملاکتان در تمام امور، دفتر شرع باشد تا از نظر خدا و رسول و اولی‌الامر، معتدل و متعادل باشید و پا جای پای حضرت نبی و وصی بگذارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
بین دو کشور چین و امریکا در ساخت و تولید کرونا اختلاف ایجاد شده و هر دو دیگری را عامل ساخت و انتشار کرونا می دانند که نتیجه اینکه کرونا ساخت دست بشر توسط یکی از این دو کشور بوده است.
دانشجویان ایرانی و عراقی ساکن در ووهان چین که مرکز کرونا در این کشور بوده به مدت دو هفته در تهران قرنطینه بوده اند و به محض اینکه قرنطینه آنها به پایان می رسد و به آغوش خانواده هایشان باز می گردند اولین مبتلای کرونا در قم اعلام رسمی می شود که می توان نتیجه گرفت احتمال خیلی زیاد این افراد کرونا را به ایران آورده اند نه طلاب چینی المصطفی
سوال:
1. آیا می توان کرونا را یک بلا الهی از سوی خدا دانست که به خاطر گناهان بشر خدا جهان را به این مریضی مبتلا کرده است؟
2. آیا اگر کرونا ساخت دست بشر بوده و کسانی هم عمدی یا غیر عمدی آن را به کشور آورده و باعث بیماری شده اند در مرگ مبتلایان مقصر هستند؟
3. آیا کرونا را می توان از علائم ظهور دانست؟
4. اگر به فرض کرونا ساخت بشر باشد چرای خداوند قادر متعال جلوی این دسیسه را نگرفته و جهان را به آن مبتلا ساخته است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: هر چند بروز این ویروس در نظام احسن الهی، چیزی جز فرایند توسعه‌ی جهان نیست؛ ولی قطعاً این پدیده برای ناسپاسان، بلاست. هر چیزی برای هر کسی می‌تواند خیر باشد، اگر سپاسگزار باشد و هر چیزی می‌تواند برای هر کسی شر باشد، اگر ناسپاس باشد. کسانی که بنای زندگی خود را بر دیدن و بازگو کردن کمبودها گذاشته‌اند، بر طبق وعید صریح قرآن کریم، گرفتار «عذاب شدید» می‌شوند. دنیا همیشه همینطور بوده و خواهد بود، امروز این ویروس آمده و فردا ویروسی دیگر خواهد آمد. این ما هستیم که باید با شکرگزاری مداوم و توجه به نعمت‌های فراوان الهی،‌ خود را در مقابل هر پدیده‌ای بیمه سازیم.

جواب 2: هر گاه بیمار کردن دیگران، عمدی باشد، موجب ضمان است. کسی که می‌داند بیمار است و بیماری‌اش از طریق خاصی منتقل می‌شود، اگر مراعات نکند و از همان طریق خاص، با غیرمبتلایان تماس برقرار نماید، در میزان عدل الهی، مجرم است و مؤاخذه خواهد شد. چنین شخصی هر چند در دادگاه‌های دنیوی نتوان جرمش را ثابت کرد و بتواند از چنگال قانون در دنیا بگریزد، ولی نخواهد توانست به سادگی از محکمه‌ی عدل روز قیامت رهایی یابد.

جواب 3: علائم قطعی ظهور، در روایات معتبر آمده است. این که بعضی دوستان نادان و دشمنان دانا هر چیزی را بدون سند معتبر، علائم ظهور می‌خوانند، ضررهای جبران‌ناپذیری به باور مهدویت و منجی آخر الزمان می‌زند. قطعه‌ای فلز هم اگر مرتب سرد و گرم شود، مقاومتش را از دست داده و بالاخره از هم خواهد ریخت. این که مردم را به هر بهانه‌ای گرم می‌کنند که ظهور نزدیک شده و پایان عصر غیبت رسیده است و بعد از مدتی، هیچ خبری نمی‌شود و چرخ بر همان محور می‌چرخد که می‌چرخیده، موجب دلسرد شدن مردم از وعده‌ی آمدن منجی می‌شود. این گرم و سرد کردن‌های مکرر، دسیسه‌ی دشمنان داناست که مع الاسف، دوستان نادان زیادی را فریب داده و به پیاده‌نظامی خود در آورده است. هر سیل عظیم و زلزله‌ی مهیب و آتش‌سوزی فراگیر و ویروس جهانی را علائم ظهور ندانید و معرفی نکنید. اگر فرصتی دست دهد، روزی درباره‌ی علائم ظهور و آخر الزمان و دولت حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) خواهم نوشت تا چراغ راهتان باشد و سخنان احساسی منبری‌ها و مداحان و خانم جلسه‌ای‌ها و خواب‌ها و توهمات این و آن، شما را از اعتقاد صحیح در این زمینه دور نسازد.

جواب 4: اگر خدای تعالی بنا می‌داشت هر چیزی که ضرری برای بشر دارد را از بین ببرد، باید صنایع هواپیماسازی، صنایع موشک‌سازی، صنایع ماشین‌سازی، نیروگاه‌های برق، پالایشگاه‌های گاز، کارخانه‌های اسلحه‌سازی و … را منهدم می‌ساخت. البته اگر چیزی ضرر کلی و قابل توجه به بشریت داشته باشد، حکمت بالغه‌اش جلو آن را می‌گیرد. مثلاً قدرت قاهره‌ی الهیه مانع از برخورد شهاب‌سنگی که موجب انهدام کلی زمین شود، می‌گردد. تعداد درگذشتگان با ویروس کرونا در اواخر سال 1398 و اوایل نوروز 1399 را با میزان کشته‌های همین ایام در سفرهای نوروزی سال‌های قبل مقایسه کنید تا ببینید، انسان‌ها باید با بهانه و بی‌بهانه به مرحله‌ی بعدی زندگی‌شان وارد شوند و قرار نیست کسی برای همیشه در این سرای فانی بماند. اگر بهانه‌ای به نام «کرونا ویروس» آمده، در عوض بهانه‌ی دیگری به نام «تصادفات جاده‌ای» برداشته شده است. پس بهانه‌ی انتقال انسان‌ها از این مرحله‌ی زندگی به مرحله‌ی بعد را بد نشمارید و بدانید که همه چیز در نظام احسن الهی، در جای خودش قرار دارد. به زودی این ویروس از بین خواهد رفت؛‌ ولی آمدن و رفتن انسان‌ها همچنان باقیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
من می‌دانم که اگر نمازم را از اول وقت به تاخیر بیاندازم و در آخر وقت اقامه کنم، حضور قلب بیشتری دارم، آیا باید چنین کنم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای این که به جوابی کامل و اساسی برسید، لازم است جایگاه «حضور قلب» را به خوبی تبیین کنم تا برای همیشه، خودتان بتوانید راه را از چاه تشخیص دهید و فریب نخورید و در سرگردانی نمانید. برای این مهم، به دو نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول: حضور قلب، از بنای عقلاست:
حضور قلب به معنی این که حواسمان جمع باشد، رکن هر کاری است که می‌خواهیم به نتیجه‌ی خاصی برسد. حضور قلب مانند مظروف است برای ظرف. اگر عمل را گردو فرض کنیم، حضور قلب، مغز گردوست. این مبنا از عقل و بنای عقلاست و همچنان که قبلاً تبیین کردم، بنای عقلا، مقدم بر هر دین و مذهبی است. تمام دین‌ها و کتاب‌های آسمانی بر اساس بنای عقلا آمده است و اگر بنای عقلا را از جامعه بگیریم، هیچ فرهنگ و معرفتی قابل اثبات و استقرار نیست. به عبارت ساده، اگر بنای عقلا را از جامعه بگیریم، نه تنها دین، که هیچ آئینی هم نخواهد توانست پا بگیرد و قوام جوامع بشری بر هم می‌خورد و سنگ روی سنگ، نخواهد ماند.
با این مقدمه، عرض می‌کنم «حضور قلب» از بنای عقلاست و هیچ نیازی به سند شرعی ندارد. به همین خاطر است که در آیات و روایات، خیلی کم به اهمیت و جایگاه حضور قلب پرداخته شده است. حجم آیات و روایاتی که به ضرورت حضور قلب پرداخته در مقایسه با امر به نماز و دعا و ذکر، خیلی ناچیز است. این ناچیز بودن حجم آیات و روایات در بیان ضرورت حضور قلب، نه به خاطر بی‌اهمیتی حضور قلب در عمل، بلکه برای بی‌نیاز بودن این اصل مسلّم بشری و عقلانی از توصیه و تأکید است.
برای واضح شدن جایگاه حضور قلب در انجام کارها، چند مثال می‌زنم تا جایگاه حضور قلب به خوبی برایتان تبیین شود و نیز این که از بنای عقلاست، واضح گردد.

مثال اول: وقتی می‌گویند برای حضور در جلسه‌‌ی کنکور یا امتحان، «خودکار» همراه داشته باشید، بنای عقلا بر این است که خودکار، موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد برای وسیله‌ی نوشتن. پس اگر کسی خودکاری که جوهر ندارد را با خود به جلسه‌ی امتحان ببرد، در نظر عقلا، «احمق» فرض می‌شود. چنین کسی اگر بگوید شما گفتید خودکار همراه داشته باشید؛ ولی نگفتید خودکارتان باید جوهر داشته باشد و بتوان با آن نوشت، مورد تمسخر همگان واقع خواهد شد.

مثال دوم: وقتی معمار به کارگر می‌گوید هر صبح روی این سیمان‌ها شیلنگ بگیر. منظورش این است که آب‌پاشی کن نه این که شیلنگ خالی را رو به سیمان‌ها بگیر. پس کارگری که هر صبح، شیلنگ خالی را روی سیمان‌ها بگیرد، از سوی عقلای عالم، تقبیح می‌شود و احمقش می‌خوانند.

مثال سوم: وقتی پدری به پسرش وصیت می‌کند: سفره‌دار باش تا مردم بر سر سفره‌ات بنشینند، به این معنی است که سفره‌ی غذا پهن کن تا مردم، از غذای آن سفره بخورند و سیر شوند. اگر چنین شخصی خودش را مقید کند همیشه سفره‌ی خالی بیندازد و مدعی شود به دستوری که پدرش به او داده، عمل کرده، بی‌شعور دانسته می‌شود.

مثال چهارم: وقتی می‌گویند برای رسیدن به این مهارت، باید شصت ساعت کلاس بروید، به این معنی است که شصت ساعت باید به حرف استاد گوش دهید و یادداشت کنید و عمق مطالب را درک نمایید. نه به این معنی که شصت ساعت در کلاس آن فن شرکت کند و سر کلاس بخوابد یا گوشی در گوشش بگذارد و آهنگ گوش بدهد یا در حالی که غافل از سخن استاد است، برای خودش نقاشی بکشد، به آن مهارت خواهد رسید.

مثال پنجم: وقتی زنی به شوهرش می‌گوید در برگشت به خانه، یک کیلو گردو بخر. منظورش این است گردویی بخر که مغز داشته باشد. اگر شوهر، گردویی بخرد که مغزهایش سیاه و آفت‌رسیده باشد، با برخورد تند زنش روبرو خواهد شد و اگر بگوید تو فقط گفتی یک کیلو گردو بخر ولی نگفتی گردوها باید مغز سالم داشته باشد، سال‌ها باید توهین و تحقیر زنش را تحمل کند و فرزندانش نسل اندر نسل، برای یکدیگر تعریف خواهند کرد و خواهند خندید که ما از نسل پدربزرگی هستیم که وقتی مادربزرگمان گفت گردو بخر، نمی‌دانست منظور از گردو، گردوهای مغزدار است و گردوی پوک خرید و به خانه برد!

مثال ششم: وقتی می‌گویند برای خواستگاری یا آشتی‌کنان، یک جعبه شیرینی ببر. یعنی جعبه‌ای که شیرینی داشته باشد نه این که یک جعبه‌ی شیرینی که قبلاً شیرینی داشته ولی الان خالی است. اگر کسی به دستور مشاور، برای خواستگاری یا آشتی‌کنان، جعبه‌ی خالی شیرینی ببرد، هم مشاور از او ناامید خواهد شد و هم خواستگاری‌اش خراب شده و نقشه‌ی آشتی‌کنانش با دعوا و قهر دیگری شکست خواهد خورد.
از این مثال‌ها فراوان است. که خودتان با اندکی تفکر، می‌توانید به این بنای عقلا پی ببرید. در مورد نماز و دعا و ذکر هم همین است. وقتی خدای تعالی می‌فرماید: «نماز بخوان» بنا بر بنای عقلا باید قالب نماز را همراه با محتوای آن بجا آورد و کسی که فکر کند انجام قالب تنها، اطاعت امر است، احمق شمرده می‌شود.

نکته‌ی دوم: حضور قلب، امر شرعی است:
بعد از تبیین این که «حضور قلب» از بنای عقلاست، برسیم به بحث حضور قلب در نماز و دعا و ذکر. آیات و روایات زیادی امر به اقامه‌ی نماز کرده است. همچنین آیات و روایات متعددی در تشویق به دعا کردن و ذکر گفتن وارد شده است. در مقابل حجم انبوه تشویق و امر به نماز و دعا و ذکر، فقط تعداد بسیار اندکی آیه و روایت به ضروری بودن حضور قلب در نماز و دعا و ذکر پرداخته‌اند. دلیلش را عرض کردم، چون پیش‌فرض انسان‌ها بر این است که باید با حضور قلب انجام گیرد. یعنی بفهمد چه می‌کند و چه می‌گوید.
آنچه از آیات و روایات که الان به خاطر دارم و امر به حضور قلب می‌کند، چنین است:
آیه‌ی اول:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» [سوره‌‌ی نساء، آیه‌ی 43]
یعنی: اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید در حال مستى به نماز نزدیک نشوید تا زمانى که بدانید چه می‌‏گویید.
در این آیه، دلیل این که در حال مستی نباید نماز خواند را به روشنی بیان می‌فرماید. در روایاتی آمده است که منظور از مستی در این آیه،‌ خواب‌آلودگی است(1). در هر حال، انسان وقتی مست باشد یا خواب‌آلودگی شدید داشته باشد، نمی‌فهمد چه می‌گوید. مثل دانشجویی است که سر کلاس نشسته ولی حواسش به درس استاد نیست. چنین دانشجویی فقط حاضر می‌خورد ولی بهره‌ای نمی‌برد و در جلسه‌ی امتحان، از او نخواهند پرسید چند جلسه حضور داشتی، بلکه از محتوای جلسات درس، سؤال خواهند پرسید.
آیه‌ی دوم:
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ اَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی» [سوره‌ی طاها، آیه‌‌ی 14] یعنی: منم خدایى که جز من خدایى نیست پس مرا پرستش کن و نماز را برای یاد من برپا دار.
در این آیه، فلسفه‌ی اصلی نماز را «یاد خدا» بیان می‌نماید. نمازی که سرشار از «یاد خدا» نباشد، نماز نیست. چنین نمازی نزدیک‌کننده‌ی انسان باتقوا به درجات عالیه‌ی بهشت (2) نیست. نمازی که حضور قلب نداشته باشد، مثل گردوی بی‌مغز است. وقتی نماز بخوانید ولی ندانید چه گفتید و در یاد چه کسی بودید، فقط انبوهی پوست گردو خریده‌اید که نمی‌توان خورد؛ بلکه باید در تنور بریزید تا بسوزد.
روایت اول (برای نماز):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیُرْفَعُ‏ لَهُ‏ مِنْ صَلَاتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ خُمُسُهَا فَمَا یُرْفَعُ لَهُ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ بِقَلْبِهِ» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی]
یعنی همانا از نماز بنده، نصف یا یک‌سوم یا یک‌چهارم یا یک‌پنجم آن بالا می‌رود و جز آن مقدار که با حضور قلب خوانده باشد، بالا نمی‌رود.
حضرت در این روایت، به روشنی جایگاه حضور قلب را تبیین می‌کنند و بر این اصل عقلایی صحّه می‌گذارند که آن مقدار از نماز ارزش دارد و به تعبیرشان بالا می‌رود که با حواس جمع به جا آورده شود و بقیه‌ی نماز، هدر می‌رود و ارزشی ندارد.
روایت دوم (برای نماز):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهما‌السلام) أَنَّهُمَا قَالا: «إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ مِنْهَا فَإِنْ أَوْهَمَهَا کُلَّهَا أَوْ غَفَلَ عَنْ أَدَائِهَا لُفَّتْ فَضُرِبَ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی]
یعنی همانا برای تو از نمازت همان مقدار است که با حضور قلب خوانده‌ای. اگر کسی تمام نمازش را در غفلت بگذراند، نمازش به هم پیچیده شده و به صورتش زده می‌شود.
در این روایت نیز این اصل عقلایی، تأیید شده است که همان مقدار از نماز ارزش دارد که با حضور قلب باشد و اگر تمامش بدون حضور قلب باشد، به صورت توهین‌آمیزی به صاحبش برگشت داده می‌شود.
روایت سوم (برای نماز):
قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «یَا أَبَا ذَرٍّ، رَکْعَتَانِ مُقْتَصَرَتَانِ فِی تَفَکُّرٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ وَ الْقَلْبُ سَاهٍ» [امالی شیخ طوسی)، صفحه‌ی 533، مجلس یوم الجمعة الرابع من المحرم سنة سبع و خمسین و أربعمائة]
یعنی دو رکعت نماز متوسط با حضور قلب، بهتر از یک شب تا صبح نماز خواندن بدون حضور قلب است.
بیان این روایت، نرم‌تر از روایات قبلی است؛ ولی به همان اصل اشاره دارد که یک مشت گردوی مغزدار، بهتر از هفتاد کیلو گردوی بی‌مغز است.
روایت چهارم (برای نماز):
قَالَ الرِّضَا (علیه‌السلام): «إِذَا أَحْرَمَ الْعَبْدُ فِی صَلَاتِهِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یَلْتَقِطُ الْقُرْآنَ مِنْ فِیهِ الْتِقَاطاً فَإِنْ أَعْرَضَ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ وَ وَکَلَهُ إِلَى الْمَلَکِ فَإِنْ هُوَ أَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ بِکُلِّیَّتِهِ رُفِعَتْ صَلَاتُهُ کَامِلَةً وَ إِنْ سَهَا فِیهَا بِحَدِیثِ النَّفْسِ نَقَصَ مِنْ صَلَاتِهِ بِقَدْرِ مَا سَهَا وَ غَفَلَ وَ رُفِعَ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا وَ لَا یُعْطِی اللَّهُ الْقَلْبَ الْغَافِلَ شَیْئاً» [فقه الرضا، صفحه‌ی 13]
یعنی هر گاه بنده‌ای تکبیرة‌ الاحرام نماز بگوید، خداوند به او رو می‌کند و فرشته‌ای را مأمور می‌نماید تا قرآن را از دهانش برگیرد. اگر روی از نماز بگرداند،‌ خداوند از او روی برگرداند و او را به فرشته بسپارد. اگر تمام نمازش با حضور قلب باشد، نمازش به صورت کامل بالا می‌رود و اگر حواسش پرت شود، به همان مقدار که حواسش پرت شده، نمازش ناقص می‌گردد و از نمازش فقط آن مقدار که با حضور قلب خوانده بالا می‌رود و خداوند به قلب ناآگاه چیزی نمی‌دهد.
روایت پنجم (برای نماز):
عَنِ الصَّادِقِ (علیه‌السلام) عَنْ آبَائِهِ (علیهم‌السلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام):‏ «إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ‏» [الخصال، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 156]
یعنی برای بنده از نمازش، منحصراً همان مقداری است که با حضور و توجه قلب خوانده است.
روایت ششم (برای دعا):
عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) یَقُولُ:‏ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ‏ سَاهٍ‏ فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ ثُمَّ اسْتَیْقِنْ بِالْإِجَابَةِ» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 473، باب الإقبال على الدعاء]
یعنی: همانا خدای عز و جل دعایی که از قلب غافل برخیزد را مستجاب نمی‌کند، پس هر گاه دعا می‌کنی، با قلبت متوجه باش، سپس [وقتی اینگونه دعا کردی] یقین به اجابت داشته باش.
در این روایت، اصل و اساس استجابت را حضور قلب دانسته و می‌فرمایند: وقتی با توجه و حضور قلب دعا کردی، یقین بدان که مستجاب می‌شود. یعنی وقتی مغز دعا که حضور قلب و طلب جدّی است را به زبان آوردی، یقین داشته باش استجابت به سویت روانه می‌شود.
روایت هفتم (برای دعا):
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیهم‌السلام) عَنِ النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) أَنَّهُ قَالَ لَه‏: «یَا عَلِیُّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ دُعَاءَ قَلْبٍ‏ سَاهٍ‏» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 367، باب النوادر]
یعنی خداوند دعای دل غافل را قبول نمی‌کند.
در این روایت نیز تأکیدی بر بنای عقلا وجود دارد که اگر پوست را بیاورید، کفایت از مغز نمی‌کند. اگر در حالی که حواستان نیست، دعا کردید، آن دعا قبول نمی‌شود و مستجاب نمی‌گردد. بر اساس این دو روایت، اساس دعا، حضور قلب است.
روایت هشتم (برای ذکر):
قال علی (علیه‌السلام): «لَا تَذْکُرِ اللَّهَ سَاهِیاً وَ لَا تَنْسَهُ لَاهِیاً وَ اذْکُرْهُ ذِکْراً کَامِلًا یُوَافِقُ فِیهِ قَلْبُکَ لِسَانَکَ وَ یُطَابِقُ إِضْمَارُکَ إِعْلَانُکَ». [عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحه‌ی 525، الفصل الأول]
یعنی خدا را غافلانه یاد مکن و او را با مشغول شدن به سرگرمی‌ها فراموش مساز و یادش کن، یادی کامل که قلبت همراه زبانت باشد و درونت مطابق بیرونت باشد.
در این روایت، فقط امر به حضور قلب شده که امر ارشادی بوده و تأییدی بر حکم عقل و بنای عقلاست.

نکته‌ی جالب: چرا نماز بی‌حضور قلب، مُسقط تکلیف است؟!
نکته‌ی جالب این است که بنا بر فتوای عقل و بنای عقلا، کسی که کاری که نیازمند حضور قلب است را بی‌حضور قلب انجام دهد و خیال کند تکلیفش را انجام داده و نتیجه‌ی مطلوب را خواهد گرفت، «احمق» و «محروم از نتیجه» است؛ چرا بنا بر فتوای فقها، نماز بی‌حضور قلب، «مُسقِط تکلیف» است؟!
به عبارت ساده و با توجه به مثال‌های بالا، وقتی عقل می‌گوید بردن خودکاری که رنگ ندارد به جلسه‌ی امتحان، تکلیف را ساقط نمی‌کند؛ بلکه نشان از حماقت و ساده‌لوحی شخص دارد؛ آیا فقیه می‌گوید: همین که خودکار خالی را برداشته، تکلیفش را انجام داده است؛ هر چند به کار نوشتن نیاید؟!
عقل می‌گوید کارگری که شیلنگ خالی را روی سیمان‌ها می‌گیرد، بی‌شعور و کم‌فهم است و برای نفهمی‌اش باید توبیخ شود؛ آیا فقیه می‌گوید با این کار، تکلیفش را انجام داده، هر چند نتیجه‌ی مطلوب را ایجاد نکرده است؟!
عقل می‌گوید پسری که برای انجام وصیت پدرش، فقط سفره‌ی خالی برای مردم می‌گستراند، کج‌فهم است؛ آیا فقیه، گستردن سفره‌ی خالی را عمل به وصیت و ساقط کننده‌ی تکلیف می‌شمارد؟!
عقل می‌گوید شصت ساعت حضور در کلاس، بدون گوش دادن و دقت کردن، موجب مهارت نمی‌شود و اگر کسی چنین توهمی کرده باشد، دچار سوء تفاهم شده است؛ آیا فقیه می‌گوید همین که دانشجو در کلاس درس حضور یابد، هر چند گوش ندهد، وظیفه‌اش را عمل کرده و تکلیفش ساقط است؟!
عقل می‌گوید گردوی بی‌مغز، ارزش غذایی ندارد و نمی‌توان از آن برای سیر شدن و قوّت یافتن استفاده کرد؛ آیا فقیه می‌گوید مردی که گردوی بی‌مغز خریده، به وظیفه‌اش عمل کرده، هر چند همسرش نتواند از آنها برای پخت غذا استفاده کند؟!
عقل می‌گوید شخصی که برای خواستگاری یا آشتی‌کنان، جعبه‌ی شیرینی خالی می‌برد، «احمق» است؛ آیا فقیه می‌گوید همین که جعبه‌ی شیرینی خالی برده، به دستور مشاور عمل کرده است؟!
پس چرا وقتی عقل سلیم و بنای عقلا می‌گوید نماز، دعا و ذکر بی‌حضور قلب، ارزش تربیتی و تکاملی ندارد، فقیه می‌گوید: نماز بی‌حضور قلب، ساقط کننده‌ی تکلیف است؟! آیا نماز بی‌حضور قلب، در حکم همان خودکار بی‌جوهر، شیلنگ بی‌آب، سفره‌ی بی‌غذا، حضور بی‌توجه، گردوی بی‌مغز و جعبه‌ی شیرینی خالی نیست؟!

سخن آخر: به نظر فقهای عظام، نماز بی‌حضور قلب، امر مولا به نماز خواندن را ساقط می‌کند، هر چند ارزش تکاملی ندارد! شاید فقهای عظام برای این فتوای عجیبشان مستند روایی داشته باشند که من از آن بی‌خبرم، ولی حتی اگر روایت صحیح هم داشته باشیم،‌ وقتی در مقابل حکم قطعی عقل و بنای عقلا قرار می‌گیرد، باید تأویل گردیده یا به خودشان برگردانده شود؛ فضلاً از این که آیات و روایات پیش‌گفته، حکم عقل را تأیید می‌کند.
امیدوارم با آنچه در نوشتار آمد، جواب سؤالتان را یافته باشید. اگر مطالب بالا را به دقت خوانده و فهمیده باشید، حتماً به این نتیجه رسیده‌اید که ارزش و جایگاه «حضور قلب» برای نماز، به اندازه‌ی «خود نماز» است. بنا بر این، چیزهایی مثل «به جماعت خواندن» و «در اول وقت خواندن»، هیچگاه نمی‌تواند با اصل اساسی «حضور قلب» هماوردی کند. به عبارت ساده، هر گاه امر دایر شد بین این که «نماز جماعت بی‌حضور قلب» بخوانید یا «نماز فرادای باحضور قلب»، با خیال راحت، «نماز فرادای با حضور قلب» را انتخاب کنید. هر گاه امر دایر شد بین این که نمازتان را «اول وقت و بی‌حضور قلب» بخوانید یا «بعد از اول وقت ولی با حضور قلب»، اول وقت را با خیال آسوده، فدای حضور قلب کنید. این، فتوای عقل و بنای عقلاست که بر نظر فقها و حتی تصریح آیات و روایات معتبر، مقدم است.
……………………………………
(1) تفسیر عیاشی، جلد 1، صفحه‌ی 242.
(2) عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قَالَ: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ» [کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 265، باب فضل الصلاة]

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم خدمت حاج فردوسی عزیز
بستگان و اقوام نزدیک و دورم از نظر اعتقادی روز حساب و بهشت و جهنم و وحی و قرآن و الله و پیامبری حضرت محمد ص را قبول ندارند و فقط خدای عشق و محبت و عقل خود را قبول دارند و مدام از منفی ها و اشکالات می گویند و این را شفاف گفته اند و حتی با توضیح و تشریح من هم قبول نمی کنند و هنگام توضیح من، مدام از این سوال به سوال دیگری میروند بدون اینکه توضیح سوال قبلی مرا قبول کرده باشند. حتی در مسایل سیاسی هم مخالف ولایت فقیه هستند و بر عدم شرکت در انتخابات به دیگران تاکید می کنند.
اینجانب با مباحثه با آنها حالم بد میشود و عصبی شده ام. آنها اکثرا بالای ۶۰ سال سن دارند ولی جوانترهایشان هم به همین عقیده آنها هستند. حال تکلیف شرعی من و مساله ارتباطم و روش برخورد و صله رحم و احترام با آنها چگونه باید باشد؟ لطفاً راهنمایی بفرمایید.

سلامت و موفق باشید

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
می‌کوشم در ضمن بیان چند نکته، مسیر درست را برایتان روشن سازم. ان شاء الله
نکته‌ی اول: کسی که مسلمان زاده است ولی به مخالفت با اصول دین روی می‌آورد و آن را علنی بیان می‌دارد، مرتد است و احکام مرتد در شرع انور، چهار چیز است:
1. بدنش نجس است؛
2. زنش بدون طلاق از او جداست؛
3. اموالش در زمان حیات، بین ورثه‌اش تقسیم می‌شود؛
4. اگر به دست حکومت اسلامی بیفتد، گردنش زده می‌شود.

نکته‌ی دوم: «صله‌ی رحم» با «قطع رحم» دو کفه‌ی یک ترازو نیستند تا با ترک «صله‌ی رحم» گرفتار «قطع رحم» شوید. «صله‌ی رحم» مستحب است؛ ولی «قطع رحم» گناه کبیره است. توضیح کامل درباره‌ی «صله‌ی رحم» و «قطع رحم» به همراه مستندات روایی آن را در نسخه‌ی دوم کتاب «مفاهیم راهبردی منهاج فردوسیان» داده‌ام. اجمالاً بدانید «صله‌ی رحم» به معنی دید و بازدید نیست بلکه به معنی شاد کردن است و اگر دید و بازدید،‌ موجب شاد کردن باشد، دید و بازدید از مصادیق صله‌ی رحم خواهد بود. همچنین «قطع رحم» به معنی ترک دید و بازدید نیست؛ بلکه به معنی ناراحت کردن و آزردن رحم است و اگر ترک دید و بازدید، موجب ناراحتی ارحام شود، از مصادیق قطع رحم خواهد بود.

نکته‌ی سوم: بحث کردن با کسانی که بنا بر انکار دارند، منجر به مراء (بگو مگو) می‌شود که بسیار ضرر دارد و کام جان را تلخ و ایمان را ضعیف می‌سازد. اگر بنا بر منهاجی شدن دارید، به هیچ وجه (تأکید می‌کنم: به هیچ وجه) با چنین افرادی وارد بحث‌های اعتقادی نشوید. آنان اگر لیاقت هدایت می‌داشتند، بعد از اینهمه سال که حداقل چهل سال آن در انقلاب اسلامی و نشر فراوان معارف دینی واقع شده، هدایت می‌شدند. پس معلوم می‌شود جوهره‌ی لازم برای هدایت شدن ندارند و طینتشان از سجّین است.

نکته‌ی چهارم: مخالفت با ولایت فقیه، حرام شرعی نیست ولی نشان از بی‌بصیرتی سیاسی و حتی فقهی دارد. البته این بی‌بصیرتی، مخصوص عوام نیست بلکه برخی علمای دین را هم گرفتار کرده است. در تعجبم از فقهایی که ادعا می‌کنند با «ولایت فقیه» مخالفند در حالی که خودشان را در تمام شئون ولایت فقیه وارد می‌کنند. گویا اینان در حقیقت با «ولایت فقیه»‌ مشکل ندارند، بلکه با «ولی فقیه» مشکل دارند و حرف اصلی‌شان این است که «او» نباشد، «من» باشم؛ نه این که «ولایت» برای «فقیه» را قبول نداشته باشند و مثلاً «ولایت» را به «شاه» و «رئیس جمهور» بدهند.

نکته‌ی پنجم: ارتباط و همنشینی با منکران، هر چند هیچ سخنی رد و بدل نشود، آثار تیرگی بر روح لطیف انسان حقیقت‌جو می‌گذارد؛ پس نخست موعظه‌ی پیر نکته‌دان این است، که از مصاحب ناجنس احتراز کنید. تا جایی که امکان دارد،‌ از همنشینی با چنین افرادی دوری نمایید. اینان هیزم‌های جهنم هستند. اینطور نیست که جهنمی بودن را در عالم بعدی کسب کنند، بلکه از همینجا جهنمی هستند و هیچ سنخیّتی بین جوینده‌ی کمال و سعادت و هیزم جهنم نیست.
نکته‌ی ششم: همیشه و با هر کسی، با احترام سخن بگویید و رفتار کنید. احترام کلامی و رفتاری با انسان‌ها، نشان از فرهنگ بالای شما دارد؛ حتی اگر آن شخص، رفتار و گفتاری دور از ادب داشته باشد.
مردی به خانه آمد در حالی که پایش زخمی شده بود. دختر کوچکی داشت که از او پرسید: پدر چرا پایت زخمی شده است؟ مرد گفت: سگی پایم را گاز گرفت. دخترک پرسید: آیا تو هم پای سگ را گاز گرفتی؟ مرد گفت: من از لب و دندان خودم دریغم آمد که پای سگ را به تلافی گاز بگیرم.

سخن پایانی: امیدوارم بعد از مطالعه‌ی دقیق نکاتی که نوشتم، مسیر درست معاشرت با اطرافیانتان را پیدا کنید. اگر توانستید ارحامتان را شاد کنید، این کار را بکنید؛ ولی اصراری بر دید و بازدید نداشته باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به آیه تطهیر چطور می‌فرمایید حتی بدن امام هم می‌تواند آلوده به ویروس و ناقل ویروس باشد؟! مگر نه این است که اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام از آلودگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ظاهری و باطنی پاک هستند؟!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای واضح شدن مطلب از ابعاد مختلف، به چند نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول: بدن امام معصوم می‌تواند مانند بدن سایر انسان‌ها «آلوده به ویروس» شود و «ناقل ویروس» باشد. فرض کنید شخصی که سرماخورده است، با دستی که آلوده به ویروس سرماخوردگی است، دست امام معصوم را می‌گیرد و می‌بوسد؛ سپس نفر بعدی، دست امام را می‌گیرد و می‌بوسد. در این فرض، امکان دارد بر اثر تماس و بوسه‌ی نفر اول، دست امام معصوم، آلوده به ویروس شده باشد و نیز امکان دارد دست نفر دوم، بر اثر تماس و بوسیدن دست امام معصوم در همان لحظه، آلوده به ویروس شود. پس بدن امام، هم می‌تواند آلوده به ویروس شود و هم می‌تواند ناقل ویروس باشد.
این فرض که بدن امام معصوم از جنسی است که ویروس و میکروب با برخورد به آن، منهدم می‌شود، خلاف نصّ قرآن کریم است. خدای تعالی در قرآن کریم به استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) امر می‌کند بگو من بشری مانند شما هستم ولی با این فرق که بر من وحی نازل می‌شود ولی بر شما نمی‌شود.

نکته‌ی دوم: ویروس، «نجس» نیست و چون با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود، عرفاً «آلودگی» هم محسوب نمی‌شود؛ پس مطهّر بودن بدن امام، منافاتی ندارد با این که بدن یا لباسشان ناقل ویروس باشد.

نکته‌ی سوم: بر فرض این که ویروس، نجس باشد، امکان دارد بدن یا لباس امام معصوم نجس شود؛ ولی مانند هر مسلمان مقیّد، نجاست را تطهیر می‌کنند. مثلاً امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) در جنگ‌ها وقتی شمشیر بر کافران می‌زدند، حتماً از خون آنان بر بدن و لباس آن حضرت می‌پاشید؛ اما بعد از جنگ، بدن و لباسشان را تطهیر می‌کردند و نمی‌گذاشتند خون نجس بر بدن یا لباسشان باقی بماند.

نکته‌ی چهارم: مهم‌تر از تمام آنچه نوشتیم، این است که الان بحث بر سر بدن و لباس امام معصوم نیست،‌ بحث بر سر ضریح و پنجره‌ی فولاد و درهای صحن است. در این زمان، دسترسی به بدن و لباس و کفن امام معصوم نیست؛ پس بحث کردن بر سر این که آیا بدن یا لباس امام معصوم می‌تواند ناقل ویروس باشد، بحث بی‌محل و بی‌فایده‌ای است. باید بر سر این بحث کنیم که آیا ضریح و در و پنجره‌های حرم می‌تواند ویروسی شود و ناقل ویروس باشد یا نه؟ که با تکیه بر علوم آزمایشگاهی، به صورت یقینی اثبات می‌شود چنین چیزی امکان دارد و ضریح و در و پنجره‌های حرم نیز می‌تواند آلوده به ویروس گردد و ناقل آن باشد.

نتیجه‌ی نهایی: لیسیدن ضریح، نه تنها نشانه‌ی قوّت اعتقادات مذهبی نیست، بلکه نشانه‌ی نداشتن اعتقادات صحیح است.

موفق باشید
حاج فردوسی

عرض سلام دارم خدمت حاج فردوسی
ضمن آرزوی سلامتی و طول عمر همراه با توفیقات روزافزون برای شما و همه اصحاب منهاج فردوسیان
مسأله ای خاطر حقیر و جمعی از دوستان و لابد بخش زیادی از طبقه‌ی مومنین را مکدر و متأثر کرده‌ است که برای علاج آن و تسلای خاطر به حضورتان عرض میکنیم باشد که پاسخ روشنگرانه شما بار دیگر نقاط خاموش ذهن ما را به نور فهم آذین کند ان شاءالله .
ویروس اخیر موجب بیماری و کسالت حال برخی از مومنین چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی را پدید آورده است
آنچه در این مرقوم از شما میخواهم این است که بفرمایید از آنجایی که برخی نزدیکان و بخشی از افراد جامعه که زمان اجل آن‌ها مقارن شده است با حضور این ویروس و سرایت آن به جسمشان موجب شده است که در کفن و دفن و تشییع آن‌ها شرایطی را ایجاد کند که متفاوت از آنچه تا کنون در جامعه‌‌ی مومنین بوده اجرا شود.
از تیمم بدل از غسل گرفته تا تکفین و سپس بسته‌بندی خاص متوفی تا عدم اجازه تشییع جنازه و همچنین اقامه نماز در محلی خاص در بیمارستان توسط یک روحانی و بعضاً بدون مراعات این مسائل به دلیل فقر مراعات احکام دینی توسط برخی بیمارستان ها و خاک کردن در عمق دو سه متری زمین و به عبارتی در یک فضای غریبانه و غمبار و عدم برگزاری مراسم ختم و یادبود به دلیل منع قانونی جهت جلوگیری از نشر این ویروس.
و روی هم رفته این مسائل موجب نگرانی ما از این جهت شده که نکند برای ما نیز واجبات شرعی از بعد مرگ تا خاکسپاری به درستی رعایت نشود. و حواشی و رعایت آئین ها مد نظر ما نیست و مراد رعایت آنچه از احکام خاکسپاری هست برای خود و دیگران می باشد.
شخصی چون شهید سلیمانی با آن تشییع تاریخی که هر صلوات و فاتحه‌ای به روحش توسط تشییع کنندگان قطعا به روح ایشان نیز خواهد رسید و موجبات شادی ایشان بوده و چه اشخاصی از مومنین که این ایام با شرایط خاص و بدون حضور اکثر نزدیکان حتی به خاک سپرده می شوند و شاید روحشان محروم از خیلی مستحبات و خیرات و صلوات. و حکمت الهی بر ما پوشیده است.
به خداوند سبحان پناه می‌بریم و آرزو میکنم رفتن ما از دارفانی برای ما همراه با رحمت و مغفرت و آمرزش الهی باشد و برای بازماندگان همراه با روشنایی، امید و چراغ راه و در مسیر اعتلای اسلام ناب محمدی خون ما آبیاری کننده ی این مسیر پر بهجت باشد ان شاء الله و بحق منهاج فردوسیان.
جا دارد بفرمایید:
۱ ـ آیا این ویروس موجب مرگ و میر شده است و این مرگ ها زودتر از اجل و بخاطر یک بلا و ویروس مسری و مرگ خاص است؟
۲ ـ آیا این اجل‌ها طبیعی است و در زمانش تبدیلی نیست و ویروس یک بهانه است؟
۳ ـ درک مسائل گفته شده در مورد کفن و دفن و خاکسپاری این افراد را برای ما بفرمایید و حکمت الهی در اینگونه مرگ‌ها.
۴ ـ چکار کنیم از بابت انجام احکام خاکسپاری خودمان خیالمان راحت باشد؟
۵ ـ بیانات روشنگرانه خود را بفرمایید.
ببخشید از طولانی شدن و پراکندگی مطلب
متشکریم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: بر طبق صریح آیات قرآن، مرگ چیزی است که هیچ تقدیم و تأخیری در آن نیست. به عبارت دیگر، نمی‌توان طول عمر را کم و زیاد کرد. در مقابل صریح قرآن، در برخی روایات، انجام برخی کارها مانند صله‌ی رحم، موجب افزایش عمر شمرده شده و از سوی دیگر، ارتکاب برخی گناهان مانند قطع رحم، موجب کاهش عمر معرفی گردیده است.
حل تعارض ظاهری بین آیات و روایات در این موضوع، فایده‌ای ندارد؛ چون به هر حال، طول عمر، مشخص نیست، به عبارت ساده، چون معلوم نیست هر کسی چقدر عمر دارد، نمی‌توان کسی که زیاد صله‌ی رحم می‌کرد و زود مرد را نقض این روایات دانست. مثلاً اگر شخصی در سی و پنج سالگی رحلت کرد در حالی که بسیار اهل صله‌ی رحم بود، شاید عمرش پانزده سال بوده و بر اثر صله‌ی رحم، بیست سال بر آن افزوده شده است. در طرف دیگر نیز همین است. شاید کسی که نود و پنج سال عمر کرد در حالی که قاطع رحم بود، عمرش صد و پانزده سال بوده و بر اثر قطع رحم، بیست سال از عمرش کاسته شده است. پس با توجه به وجود یک X (ناشناخته / نامعلوم) در معادله، هیچگاه نخواهیم توانست نتیجه‌ی واضحی از این معادله بگیریم و طول عمر قطعی کسی را مشخص سازیم.
با این حساب، از منظر روایات، شیوع یک بیماری، نمی‌تواند دلیل کوتاه شدن عمر باشد

جواب 2: از منظر آیات، هیچ چیزی نمی‌تواند عمر را کوتاه و بلند سازد؛ ولی از منظر روایات، انجام دادن برخی گناهان، اجل را نزدیک می‌سازد. پس ابتلا به ویروس و بیماری خاصی که منجر به مرگ می‌شود، فقط بهانه‌ی مردن است و بس. این شخص اگر به این بیماری نمیرد، به هزار عامل دیگر می‌میرد و اگر هیچ عاملی نباشد، شب می‌خوابد و بر نمی‌خیزد یا دراز می‌کشد و به خواب ابدی می‌رود که اسمش را «سکته» گذاشته‌اند؛ در حالی که اسم واقعی‌اش «فرا رسیدن اجل» و «تمام شدن عمر» است. شخصی که به این بیماری جدید می‌میرد، از دو حالت خارج نیست:
حالت اول: از منظر آیات، عمرش به سر رسیده و این بیماری، بهانه‌ای برای مردنش شده است.
حالت دوم: از منظر روایات، ارتکاب برخی گناهان، موجب شده عمرش به سر رسد و این بیماری، بهانه‌ای برای مردنش شده است.
در هر دو حالت، ابتلا به بیماری خاص، فقط و فقط، بهانه‌ای برای مردن کسی است که باید بمیرد. البته اعتقاد به این واقعیت، نباید موجب جری شدن و انجام کارهای متهورانه شود؛ زیرا گر چه از منظر آیات، طول عمر را نمی‌شود دستکاری کرد و از منظر روایات، شیوع ویروس نمی‌تواند عمر را کوتاه کند؛ ولی قطعاً می‌تواند عرض عمر را کم کند.
طول عمر، همان است که با مقایسه‌ی صفحه‌ی اول و آخر شناسنامه می‌توان به دست آورد؛ همان طلوع دل‌انگیز و غروب غم‌انگیزی که روی سنگ قبر می‌نویسند.
عرض عمر، به معنی خوشی و ناخوشی است. می‌توان طول عمر را با «سلامتی»، خوش بود و با «مریضی» ناخوش بود. می‌توان طول عمر را با «روابط خوب»، خوش بود و با «قهر و دعوا»، ناخوش بود. می‌توان طول عمر را با «ثروتمندی»، خوش بود و با «فقر و نداری» ناخوش بود.
به عبارت ساده، می‌توانید بین سال تولد و مرگتان را با «شادی»، «سلامتی»، «روابط خوب» و «ثروت» خوش بگذرانید و می‌توانید همین سال‌ها را با «غصه»، «بیماری»، «قهر و دعوا» و «فقر» به ناخوش بگذرانید. در هر دو حال، شما محکوم به سپری کردن این سال‌ها و ماه‌ها و روزها و ساعات در دنیا هستید و گریزی از آن نیست؛ ولی کیفیت آن را می‌توانید تعیین کنید.
در مورد این بیماری خاص، اگر پرهیزهای لازم را انجام ندهید، مبتلا به ویروس شده و مدتی اسیر بیمارستان و دارو و دکتر خواهید بود؛ ولی محال است این ویروس، بدون فرا رسیدن اجل، بتواند طول عمرتان را کم کند. ابتلا به بیماری، فقط عرض عمر را کاهش می‌دهد و موجب می‌شود روزها و شب‌هایی که می‌توانستید با خوشی بگذرانید، با درد و رنج و سرم و آمپول طی نمایید.

جواب 3: بنا بر روایات، کیفیت مردن، نوع تشییع جنازه و در کل، میزان احترامی که جنازه دریافت می‌کند، قسمتی از پاداش و عقاب الهی است. به این معنی که برخی خوبان هستند که تشییع جنازه‌ی غریبانه‌ای دارند و این، به خاطر آن است که بخشی از گناهانشان بخشیده شود و پاک به عالم بعدی وارد شوند و در مقابل، برخی بدان هستند که تشییع جنازه‌ی باشکوهی دارند و این، به خاطر آن است که کارهای خوبی که انجام داده در همین دنیا جبران شود و در عالم بعدی، یکسره به جهنم برود.
همچنین تشییع جنازه‌ی باشکوه برخی خوبان، به معنی شروع شدن پاداش‌های عالی الهی به آن شخص است که از همین دنیا و با تشییع باشکوه، خودش را نشان داده است و در مقابل، تشییع غریبانه‌ی برخی بدان، به معنی شروع شدن عقاب‌های الهی برای آن شخص است که از همین دنیا با بی‌اعتنایی مؤمنین خودش را نشان داده است.
با این حساب، باشکوه و بی‌شکوه بودن تشییع جنازه، هیچ دلالتی بر خوب یا بد بودن صاحب جنازه ندارد و هر چهار سوی قضیه را می‌توان برایش فرض کرد. چهار سوی قضیه به این صورت است:
اول: آدم خوبی که باشکوه تشییع می‌شود، برای این است که اکرام و احترام الهی از همین دنیا برایش شروع شده است.
دوم: آدم خوبی که غریبانه تشییع می‌شود، برای این است که ته‌مانده‌ی گناهانی که داشته آمرزیده شود.
سوم: آدم بدی که باشکوه تشییع می‌شود، برای این است که کارهای خوبی که انجام داده، در همین دنیا تسویه شود و در عالم بعدی، هیچ خیراتی برایش نباشد.
چهارم: آدم بدی که غریبانه تشییع می‌شود، برای این است عذاب الهی از همین دنیا برایش شروع شده باشد.
پس فرا رسیدن اجل در شرایط خاص، حتماً حساب و کتاب و حکمت‌هایی دارد که البته برای ما پوشیده است و چون ثمره‌ی تربیتی ندارد، بهتر است از پرداختن به آن خودداری کنید. حتی در پاره‌ای موارد، اهمیت دادن به تشییع باشکوه و غریبانه، می‌تواند رهزن باشد و موجب انحراف در دیدگاه گردد و تمرکز را از رسیدن به درجات عالیه‌ی بهشت، به امور فانی دنیا معطوف سازد.

جواب 4: ما فقط مکلّف به اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالمان در حال «توانایی» و «حیات» هستیم؛ پس اگر «نتوانید»، مثل مریضی که روزه گرفتن برایش ضرر دارد، یا «زنده نباشید»، تکلیفی ندارید. اگر به درستی زندگی کنید، باید خیالتان راحت باشد که بعد از مرگ، بهترین جایگاه‌های بهشت برایتان است و هیچ فرقی نمی‌کند چطور تشییع شوید و کجا دفن گردید. اگر خودتان بارتان را به درستی بردارید و به منزل برسانید، دغدغه‌ی فاتحه و صلوات بازماندگان نخواهید داشت. تا زنده و توانا هستید، قدر بدانید و در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالتان بکوشید تا بعد از مردن، به هر کیفیتی که باشد، محتاج خیرات و مبرّات زندگان نباشید. چنان زندگی کنید که با مردن، حیات جاودانه بیابید و وقتی به تشییع کنندگانتان نگاه می‌کنید، تفاوت اساسی‌تان با آنان را درک کنید. اصلاً چنان در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالتان همت کنید که بعد از مردن، فرصت نگاه کردن به تشییع کنندگانتان را پیدا نکنید. چنان زندگی کنید که بعد از مردن، به خاطر ملاقات با استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) و ارواح انبیا و اوصیا و شهدا و نیز ملاقات با حورالعین و نعمت‌های هوش‌ربای بهشتی، از جنازه‌یتان غافل شوید و هیچ نفهمید چه کسی بدنتان را غسل داد و چه کسانی به تشییع آمدند و چند نفر بودند و کجا دفن شدید و روی سنگ قبرتان چه نوشته شده است.

جواب 5: از آنچه نوشته شد، به این نتیجه می‌رسیم که:
اولاً: از بیماری جدید نترسید؛ ولی بی‌احتیاطی هم نکنید.
ثانیاً: آنان که به این بیماری یا در ایام قرنطینه‌ی عمومی مردند، حسابی با خدای خود دارند که ما از آن بی‌خبریم؛ ولی در دستگاه عدل الهی گم نمی‌شود.
ثالثاً: بیماری نمی‌تواند «طول عمر» را بکاهد؛ ولی می‌تواند «عرض عمر» را کاهش دهد.
رابعاً: تمرکزتان را بر اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالتان بگذارید تا هر جا و هر طور که مردید، بهترین سرانجام را داشته باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام من قصد سفر زیارتی به قم را دارم چه احتیاط هایی و مراقبت هایی را انجام دهم بروم حرم و جمکران بالاخره این مکان ها دارالشفای شیعه هستند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: حرم، ضریح، جمکران، امامزاده، مسجد و سایر اماکن مذهبی، دارالشفا به معنی این که ویروس و میکروب در آن رشد نمی‌کند یا از بین می‌رود نیست. میله‌ی ضریح از نظر میزان آلودگی ویروسی و میکروبی، همانند میله‌ی اتوبوس واحد است. فرش مسجد از نظر غبار و کثیفی، همانند فرش سایر اماکن است. کاغذ قرآن از نظر مقاومت در مقابل رطوبت و موریانه، همانند کاغذ سایر کتاب‌هاست.
کارهایی مانند لیسیدن پنجره‌ی فولاد و حتی ضریح، نشان از عمق کج‌فهمی و بی‌اطلاعی از معارف ناب عترت طاهره (علیهم السلام) دارد، و جالب است که در ضمن بروز این انحراف، توصیه به تقویت ایمان و اعتقادات هم می‌کند!
چنین اشخاص کج‌اندیشی، محصول هیئت‌های پرشور و کم‌شعور هستند؛ هیئت‌هایی که در انحصار مداحان پراحساس و بی‌سواد است. وقتی امام معصوم را در قد و قامت، چشم و ابرو، زور بازو و جور کردن شراب برای شرابخوار خلاصه می‌کنند، حتماً پنجره‌ی فولاد هم ضد باکتری، ضد ویروس و ضد میکروب است!
یادم آمد از آن صوفی که سرش را بر ضریح مطهر امام رضا (علیه‌السلام) می‌کوبید تا جایی که پیشانی‌اش زخمی شد و ضریح را خونی کرد. وقتی خادمان می‌خواستند ضریح را تطهیر کنند، صوفی دیگری می‌گفت: لازم نیست، نور خورشید پاک کننده است. نور هشتمین خورشید آسمان ولایت و امامت، نجاست این خون را پاک می‌کند و نیاز به آب کشیدن نیست!!
بر اساس دکترین منهاج فردوسیان، نه تنها پنجره‌ی فولاد که حتی آهن ضریح و حتی لباس و کفن امام و حتی بدن امام هم می‌تواند آلوده به ویروس و ناقل ویروس باشد و این حقیقت، به هیچ وجه از جایگاه والای آن معلمان بشریت نمی‌کاهد. انتقال ویروس از آهن ضریح، هیچ ربطی به تعالیم عالیه‌ی آن معادن نور ندارد.
معنی درست دارالشفا بودن «مرقد» امام معصوم، این است که این مرقد شریف، ما را به «مکتب» فکری و تربیتی‌شان راهنمایی می‌کند و مکتبشان، مایه‌ی تصفیه‌ی اعتقادات و اعمال می‌گردد که بهترین نوع شفاست.

ثانیاً: حرز جامع، معجونی از بهترین توصیه‌های اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) برای در امان ماندن از خطرات و صدمات است. با همراه داشتن این حرز، خود را ایمن از بلاها بشمارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

در روایات آمده که امام صادق(ع) فرمودند: هنگامی که فتنه همه‌ شهرها را فراگیرد به شهر قم و اطراف آن پناه ببرید که بلا از آنجا دفع شده است. پس چرا اگر قم پناهگاه است در این وضعیت این شهر مرکز ویروس کرونا در کشور است؟ پس ماهیت و صحت این حدیث چه می شود؟ آیا دیگر نباید به این شهر نگاه اینچنینی داشت و پناهگاه شیعه دانست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: احادیث ملاحم که ناظر به آخر الزمان است، معمولاً سند قوی و دلالت روشن ندارند و به همین دلیل،‌ نمی‌توانند پایه‌ی استجماع دیدگاه معتبری گردند. به این روایات، به دیده‌ی احتمال بنگرید.

ثانیاً: شیوع یک ویروس، فتنه نیست. فتنه در لسان روایات، بیشتر به جنگ‌های داخلی مانند جنگ‌های اخیر سوریه اطلاق می‌شود. در فتنه، شهرها با یکدیگر درگیر می‌شوند و راه‌ها ناامن می‌گردد و حتی اهالی یک سوی شهر با اهالی سوی دیگر شهر به جنگ و مناقشه می‌پردازند.

ثالثاً: این گونه روایات، ناظر به آخر الزمان هستند و هنوز هیچ کسی نتوانسته است آخر الزمان را مشخص کند. پس شاید مثلاً سیصد سال دیگر، آخر الزمان باشد و در آن زمان، فتنه‌ی عظیمی بلاد اسلامی را در بر گیرد که قم، ایمن از آن فتنه باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
امروزه خطر وهابیت و بهائیت و مسیحیت بیشتر است یا تصوف؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر کدام از گروه‌های انحرافی فوق، ضرباتشان را بر قسمتی از پیکره‌ی امت اسلام وارد می‌آورند. وهابیت موجب تیره شدن روابط بین شیعه و سنی می‌گردد. بهائیت با حمله بر باورهای مسلمانان ایرانی‌ای که آشنایی درستی با اسلام و تشیّع ندارند و در عین حال از اوضاع اجتماعی و سیاسی گله‌مندند، در حال یارگیری است. مسیحیت می‌کوشد مسلمانان خسته از خشونت گروه‌های تکفیری و تروریستی را به سوی خود جذب نماید و تصوف، مشتاقان کمال و سعادت و علاقه‌مندان به تکامل و تهذیب نفس را هدف قرار می‌دهد.
البته از آنجا که جامعه‌ی هدف من، مشتاقان کمال و سعادت هستند، خطر انحرافات تصوف برای اینان را از خطر انحرافات سایر گروه‌های انحرافی بیشتر می‌دانم. از همین منظر، دشمنی که همیشه برای بازار گرم تربیت نفوس در نظر دارم، آموزه‌های تصوف و بویژه تصوف حوزوی است. تصوف حوزوی با قیافه‌ی موجّه و غلط‌انداز، بدون علائم و مشخصات صوفیانه مثل تبرزین و کشکول، دیدگاه‌ها و اعمال منحرفانه‌ی خود را در عروق هدایت‌جویان و کمال‌گرایان، تزریق می‌کند که تشخیص انحراف نرم اینان، جز بر خبره‌ی بصیر، دشوار است. یکی از وظایف خود در مقام رهبری معنوی جامعه‌ی تحت نفوذم را علنی کردن دیدگاه‌های انحرافی و اعمال ساختگی می‌دانم و از قادر متعال می‌خواهم در این مسیر، یاری‌ام نماید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
در منهاج فردوسیان موسیقی ممنوع است. با توجه به اینکه امروزه تلویزیون یک عضو ثابت و اصلی در دید و بازدیدها و دورهم نشینی ها به حساب می‌آید، چگونه می‌توان در جمع‌های خانوادگی از موسیقی برنامه‌های تلویزیونی دور ماند؟ ترک دید و بازدیدها هم تبعاتی مانند ناراحتی ارحام به همراه دارد که به راحتی امکان پذیر نیست.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
باید بتوانید با بیان خوش، برای ارحامتان توضیح دهید که:
1. شما منهاجی هستید یعنی می‌خواهید خیلی پاک بمانید تا به درجات عالیه‌ی بهشت برسید.
2. موسیقی در منهاج فردوسیان ممنوع است و موجب دور شدن شما از هدفتان می‌شود.
3. به خاطر این که خوشحال کردن ارحام از توصیه‌های منهاج فردوسیان است، به دیدن آن رحم آمده‌اید.
4. تقاضای شما برای خاموش کردن موسیقی، به معنی بی‌احترامی به صاحبخانه نیست.
5. قانون‌های منهاج فردوسیان از اهم به مهم چیده شده و گوش ندادن به موسیقی، مقدم بر دید و بازدید است. پس اگر در خاموش کردن موسیقی همکاری نکنند، موجب خواهد شد دید و بازدیدتان را کم یا قطع نمایید.
اگر بیان شما خوش باشد و ارحامتان مذهبی یا حداقل فهمیده باشند، نتیجه‌ی خوبی دریافت خواهید کرد. اگر بیانتان خوش نبود، تمرین کنید تا خوش و شیرین شود. اگر ارحامتان مذهبی یا حداقل فهمیده نبودند، بهتر است از رفت و آمد با جرثومه‌های لجاجت و کج‌فهمی چشم‌پوشی کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با توجه به اینکه روزی غیر از پول است، چطور می گویید که برای پول دار شدن به دستورات روزی عمل کنید؟ شاید عمل به دستورات روزی آن روزی هایی که غیر از پول هست را زیاد کند و پول همچنان کم بماند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
پول به خودی خود مطلوب نیست؛ یعنی انسان‌ها پول می‌خواهند برای روزی. وقتی روزی‌شان تأمین باشد، چه نیازی به پول دارند؟ مثلاً:
مستأجر پول می‌خواهد برای اجاره خانه، وقتی صاحبخانه باشد یا در خانه‌ی رایگان بنشیند،‌ چه نیازی به پول اجاره دارد؟
یا کچل پول می‌خواهد برای کاشت مو، وقتی مو داشته باشد، چه نیازی به پول کاشت مو دارد؟
یا مریض، پول می‌خواهد برای ویزیت و دارو، وقتی سالم باشد، چه نیازی به پول ویزیت و دارو دارد؟
حتی تشنه و گرسنه، پول می‌خواهد برای خرید آب و غذا، وقتی آب و غذای رایگان داشته باشد، چه نیازی به پول آب و غذا دارد؟
پس وقتی نیازهای انسان، بدون پول برطرف شود، هیچ نیازی به پول نخواهد داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
نظر شما در مورد همجنس گرایی یا به تعبیری همجنس بازی و همچنین افرادی که ترنس (دو جنسیتی) هستند، چیست؟
برخی میگویند این گونه افراد اصلا کارهایشان ریشه اختلالات هورمونی ندارد و بیشتر توهم است و تحت تاثیر تبلیغات افراد دیگری یا هر عامل درونی یا بیرونی دیگر صورت میگیرد. درست است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
با توجه به این که همجنس‌بازی (لواط و مساحقه) از احکام تکلیفی است، حتماً قابل ترک است. به عبارت ساده، از آنجا که شرع انور اسلام، همجنس‌بازی را نهی کرده و بر آن، وعید عذاب شدید داده است، نتیجه می‌گیریم که حتماً قابل ترک کردن است و ترک کردن آن، در توان انسان است. زیرا خداوند مهربان، تکلیف مالا یطاق ندارد. یعنی بیش از توانایی انسان بر او بار نکرده است. پس کسانی که دچار این گناه بسیار بزرگ هستند، چه منشأ جسمی (اختلالات هورمونی) داشته باشد و چه منشأ روحی (تبلیغات محیطی و القائات رسانه‌ای)، در هر حال، باید با استمداد از خدای بزرگ، این گناه هلاک‌کننده را ترک کنند.
دوجنسه‌ها، احکام خاصی دارند که نسخه‌ی دوم «رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان» آمده است. دوجنسه اگر به طوری باشد که یک جنسش آشکارا بر جنس دیگر، برتری داشته باشد، باید به احکام جنس برتر عمل کند. یعنی اگر مختصات زنانه‌اش بیشتر از مردانه باشد، باید خود را زن حساب کند و اگر مختصات مردانه‌اش بیشتر از زنانه باشد، باید خود را مرد حساب نماید. ولی اگر خنثای مشکله بود، یعنی میزان زنانگی و مردانگی‌اش به یک اندازه بود، نباید ازدواج کند و در صورتی که هیأت مردانه را بر می‌گزیند، نباید با آرایش زنانه در جامعه‌ی اسلامی حضور یابد. مع الاسف، دوجنسه‌هایی را می‌بینیم که لباس مردانه می‌پوشند ولی مانند زنان آرایش می‌کنند. هنجارشکنی اینان، کمتر از زنان بدحجاب نیست. شایسته است در صورت مشاهده، این گونه افراد را از رفتار درست و منش اسلامی آگاه سازید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
ضمن تشکر از پاسخ های خوب و راهگشای حاج فردوسی (حفظه الله) لطفاً چند مورد از مصادیق تلاش برای حضور قلب در نماز را بیان بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر کاری که به قصد ایجاد آرامش فکری و کسب آمادگی برای توجه به سور و اذکار نماز باشد، مصداق تلاش برای کسب حضور قلب است. از آن جمله است:
ـ انتقال محل نماز خواندن از فضای شلوغ به فضای خلوت؛
ـ انتقال محل نماز خواندن از آفتاب سوزان به سایه؛
ـ انتقال محل نماز خواندن از سرمای شدید به جای گرم؛
ـ خاموش کردن رادیو و تلویزیون در زمان خواندن نماز؛
ـ بستنِ دری که رو به آن نماز می‌خوانید؛
ـ کشیدن پرده‌ی پنجره‌ای که رو به آن نماز می‌خوانید؛
ـ گذاشتن شیئی مانند پنبه و پلاستیک در گوش، زمانی که صدای محیط موجب حواس‌پرتی است؛
ـ سپردن مسئولیت‌ها به دیگران، مثل این که به اعضای خانواده بسپارید مراقب غذا باشند که نسوزد یا شیر، سر نرود؛
ـ سپردن مراقبت از بچه‌ها به دیگران، مثل این که بچه‌ی خردسال را به مادرش بسپارید تا در زمان نماز خواندن‌تان، مراقبش باشد؛
ـ قرار دادن تلفن همراه در حالت سکوت؛
ـ تخلیه‌ی مثانه قبل از نماز؛
ـ پوشیدن لباس‌های راحت که تنگی‌اش، موجب آزار نباشد؛
ـ قرار دادن دمای اتاق در حالت مناسب که خیلی گرمِ آزاردهنده یا سردِ آزاردهنده نباشد؛
ـ تلاوت چند آیه از قرآن قبل از شروع نماز، اگر به حضور قلب کمک کند؛
ـ چند دقیقه تفکر در جایگاه نماز، قبل از شروع نماز، اگر به حضور قلب کمک کند؛
ـ چند دقیقه مطالعه در باره‌ی نماز یا عظمت خداوند و مانند اینها، قبل از شروع نماز، اگر به حضور قلب کمک کند.
مراعات این چند مورد و تمام مواردی که به استجماع حواستان در نماز کمک کند، می‌تواند از مصادیق تلاش برای کسب حضور قلب در نماز باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
لطفاً بفرمایید باتوجه به آیه مبارکه: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ»
۱. منظور از استعانت جستن با صبر و صلاه چیست؟ ( چه صبری و چه صلاتی و چگونه استعانتی؟)
۲. محدوده این استعانت جستن در واجبات است یا مستحبات هم شامل می شود؟
۳. مراد از خاشعین چه کسانی هستند؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: در روایات، صبر در این آیه به روزه تفسیر شده است. چون انسان همواره در معرض سختی‌ها و ناملایمات است، باید همیشه خودش را در پناه نماز و روزه نگاه دارد تا مشکلات و ناگواری‌ها او را از پا در نیاورد.

جواب 2: محدوده‌ی استعانت از نماز و روزه، هم در نماز و روزه‌ی واجب و هم در نماز و روزه‌ی مستحب است.

جواب 3: منظور از خاشعین، کسانی هستند که قلبشان با ایمان به غیب، نرم شده است و ورای ظواهر جهان، حقایق دیگری را قبول دارند. اینان نه تنها نماز و روزه برایشان دشوار و بزرگ نیست؛ بلکه بسیار شیرین و گواراست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام و عرض ادب و احترام
در زیارت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است که: «یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَهً»
چه امتحانی خداوند از حضرت زهرا (س) گرفته اند آن هم قبل از خلقت حضرت زهرا (س). چنین امری چگونه ممکن است؟ آیا قبل از خلقت انسان، امکان امتحان وجود دارد؟
لطفا این مسئله را روشن بفرمایید.
با تشکر از زمانی که صرف پاسخگویی به این مسئله می نمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اطلاعات بسیار زیادی در جهان هست که دانستن آنها، نقشی در رساندن ما به کمال و سعادت ندارد. بر اساس نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، باید به دنبال اطلاعاتی باشیم که نقشی در رساندن ما به کمال و سعادت داشته باشد. از آنجا که جواب سؤال شما، نقشی در رساندن مشتاقان کمال و سعادت به درجات عالیه‌ی بهشت ندارد؛ هر گونه توجه و صرف عمر در یافتن پاسخی برای آن، اتلاف عمر است و باید در قیامت، پاسخگو باشیم. شاید اکنون از این جوابم آزرده خاطر شده و در دل، گله‌مند گردید، ولی وقتی به میزان اشتیاق لازم جهت طی کردن مدارج کمال و سعادت برسید، قدردان چراغی خواهید بود که به دستتان دادم تا عمر شریف را صرف در اطلاعات بی‌فایده نکنید و به چاله‌ای که خیلی از حوزویان و محققان علوم اسلامی افتاده‌اند، نیفتید.
در پایان، توصیه می‌کنم به جای تفکر در امور بی‌فایده، در تحکیم پایه‌های اعتقادی خود بر اساس «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان» و پایه‌های عملی خود بر اساس «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» بکوشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱. در طبقه ۵ داریم که تلاش برای تحصیل حضور قلب ضروریست.
آیا این به آن معناست که حضور قلب ضروریست؟ بنده تصور می کردم آنچه ضروریست تلاش من در این راه است که بی تفاوت به حضور قلب نباشم و تا حد امکان سعی بر حضور قلب داشته باشم. حالا اینکه با وجود تلاش و جدیت، چقدر به آن دست می یبابم دیگر مهم نیست.
۲. اگر حضور قلب ضروری باشد و نه تلاش برای تحصیل حضور قلب، با توجه به هم طبقه بودن حضور قلب و نماز جماعت چگونه رأی به برتری حضور قلب داده اید؟
۳. در خصوص پاسخ ۳، مگر شارع مقدس تشخیص نداده اند که بستن چشم به حضور قلب (لااقل برای این سوال کننده محترم) کمک میکند؟ پس چرا ایشان را از بستن چشم نهی کرده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: داشتنِ حضور قلب، ثمره‌ی «تلاش» برای داشتنِ حضور قلب است. ما نمی‌توانیم به حضور قلب برسیم مگر با تلاش فراوان. پس آنچه به آن امر شده‌ایم، «تلاش» برای به دست آوردن حضور قلب است که البته اگر تلاش، صادقانه و جدّی باشد، بالاخره به بار می‌نشیند و ثمرات شیرینی به دست می‌دهد. پس کسی که «تلاش» برای تحصیل حضور قلب نمی‌کند، مقصر است و مؤاخذه خواهد شد و کسی که «تلاش» می‌کند ولی حضور قلب نمی‌یابد، باید بر «تلاش» خود بیفزاید و نیز در نزد خبره‌ی فن، تلاش بی‌ثمرش را آسیب‌شناسی و اصلاح کند.

جواب 2: «تلاش» برای تحصیل حضور قلب، ضروری است.

جواب 3: انسان‌ها در سطوح مختلفی قرار دارند و احکام دین به تعداد تمام افراد نیست؛ بلکه کلیاتی که مشترک است همراه با نظام اهم و مهم ارائه شده است. به همین جهت در احکام، هر جا بین دو دستور شرعی، تعارضی حادث شد، باید اهم را بر مهم ترجیح داد. و نمی‌توان این اعتراض را وارد دانست که چرا خداوند چنین امری کرده است، مگر نمی‌دانست که فلان شخص، دچار این مشکل خواهد شد. مثلاً از یک سوی خدای تعالی روزه را واجب کرده و از سوی دیگر، فلان شخص روزه برایش ضرر دارد. در اینجا نباید گفت: مگر شارع نمی‌دانسته که روزه برای فلانی ضرر دارد چرا روزه را برای مسلمان‌ها واجب کرده است؟! جوابش این است که روزه در جای خودش واجب است و اگر کسی آن شرایط را ندارد، برایش واجب نیست و حتی حرام است. شارع از سویی می‌فرماید: تلاش کن در نماز، حضور قلب داشته باشی و از سوی دیگر می‌فرماید: در شرایط عادی، چشمانت را در نماز مبند؛ ولی وقتی بین این دو حکم، تعارضی حادث شود، چاره‌اش این است که از حکم مهم به نفع اهم، چشم‌پوشی گردد؛ نه این که بر احکام شارع اعتراض شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱. بنده در نماز فرادا احساس تمرکز و حضور قلب بیشتری دارم منتهی در نماز جماعت بعضاً احساس عدم تمرکز و فکر و خیال به سراغم می آید. توصیه شما چیست آیا نماز فرادای با حضور قلب را بر نماز جماعت بی حضور قلب ترجیح دهم؟
۲. امکان دارد آن حضور قلب تصور خامی باشد از جانب نفس و شیطان برای محروم کردنم از نماز جماعت؟
۳. بستن چشم در بخشی از نماز برای بالابردن تمرکز و‌ جمع کردن حواس که در نهایت منجر به حضور قلب شود اشکال دارد؟ به خصوص در نماز جماعت و مکان های شلوغ.
با تشکر از زحمات و پاسخگویی‌های شما

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب ۱: برای رسیدن به جواب کامل، به چند نکته توجه کنید:
نکته‌ی اول: اگر نماز جماعت، با شرایطش باشد، ارجح بر نماز فراداست و ثواب بیشتری دارد.
نکته‌ی دوم: اکثر قریب به اتفاق نماز جماعت‌های شیعیان، بر اثر سرعت زیاد، شرایط ایجاد طمأنینه و حضور قلب ندارد.
نکته‌ی سوم: اگر حضور قلبتان در نماز فرادا، بیشتر از حضور قلبتان در نماز جماعتی است که شرایط ایجاد سکینه و حضور قلب را دارد، به احتمال زیاد از ناحیه‌ی شیطان است.
نکته‌ی چهارم: به تجربه ثابت شده در اکثر مواقع، عدم حضور قلب در نمازهای جماعت، به دلیل این است که با سرعت زیاد خوانده می‌شود. اگر نماز جماعت شما اینگونه است، اشکال از شما نیست که در نماز جماعت، حضور قلبتان کمتر از نماز فراداست، بلکه اشکال از نماز جماعت است که شرایط لازم را ندارد.
نکته‌ی پنجم: حضور قلب، رکن معنوی نماز است. هر گاه مردد شدید نماز را فرادا و با حضور قلب بخوانید یا به جماعتی که شرایط ایجاد سکینه و طمأنینه را ندارد و بی‌حضور قلب هستید اقتدا کنید، نماز فرادا با حضور قلب را ترجیح دهید.

جواب ۲: جواب این سؤال در ضمن جواب سؤال قبلی گذشت.

جواب ۳: با توجه به این که قانون حضور قلب در طبقات پیش‌تر از قانونِ نبستن چشم‌ها آمده است؛ اگر بستن چشم‌ها در نماز، به حضور قلب بیشتر کمک کند، کراهت نخواهد داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
۱. آیا ممکن است یک صوفی در لباس طلبه حوزه برای تبلیغ و گسترش عقایدشان ظاهر شود؟
۲. از کجا بدانیم صوفی ست؟
۳. اگر شک داشته باشیم که امام جماعت صوفی ست یا خیر، تکلیف چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: در قدیم که تحصیلات، منحصر به مدارس علمیه بود، تعدادی از صوفیان سلسله‌دار، رسماً در لباس اهل علم بودند. مثلاً صفی‌علیشاه، ملاسلطان گنابادی و فرزندش ملاعلی نورعلیشاه ثانی و فرزندش صالحعلیشاه و فرزندش رضاعلیشاه، همگی از غاصبان لباس روحانیت بودند؛ ولی از حدود چهل سال پیش به این طرف، صوفیان رسمی، کمتر لباس روحانیت برگزیدند تا جایی که شاید در این زمان، نتوان صوفیِ رسمی و سلسله‌داری را در لباس روحانیت یافت؛ لذا نباید از صوفیان رسمی ترسید. ترس و خطر و ضرر از ناحیه‌ی کسانی است که در لباس روحانیت هستند، ولی اعتقادات صوفیه را پذیرفته و در انحرافات صوفیه را لابلای آیات و روایات، به مغز و قلب جویندگان کمال و سعادت تزریق می‌کنند. از اینان با عبارات: «صوفی‌زده» و «صوفی‌گرا» یاد می‌کنیم که شرح آن در مطالب قبلی داده شده است.
این افراد، در ظاهر، شباهت کامل به علمای راسخین دارند و حتی در بعضی حرکات و سکنات، طنازی‌ها و دلربایی‌های خاصی نشان می‌دهند که هر ناآگاه و بی‌اطلاعی را سویشان جذب می‌نماید.

جواب 2: بارزترین مشخصه‌ی صوفیان از قدیم،‌ داشتن سبیل‌های بلند بوده است. البته صوفیان هر سلسله با سلسه‌ی دیگر، تفاوت‌هایی از نظر ظاهر دارند؛ مثلاً در خاکساریه و قادریه، علاوه بر موی سبیل، موی سر را نیز بلند می‌گذارند. در برخی طریقت‌ها، صوفیان «کلاه چهار ترک» و «کشکول» و «تبرزین» به همراه دارند و شغلشان نقّالی و مدح‌خوانی در معابر است.
«صوفی‌زده» و «صوفی‌گرا» را فقط با گفتگوی طولانی می‌توان شناخت. اینان از لحاظ ظاهر، همرنگ جماعت علمای اسلام هستند و به هیچ وجه نمی‌توان آنان را از روی آرایش و لباسشان تشخیص داد. شرح اعتقادات و اعمال برخی از این «صوفی‌زده»ها و «صوفی‌گرا»ها به همراه انحرافاتی که تبلیغ می‌کنند را در همین فضا منتشر کرده‌ایم.

جواب 3: صوفیان رسمی، فقط برای صوفیان رسمی امام جماعت می‌شوند و نمازشان را با آداب خاصی می‌خوانند. اینان در مسجد حضور نمی‌یابند؛ بلکه نماز را در خانقاهشان می‌خوانند. پس هر گاه نماز را در خانقاه بخوانید، به احتمال قریب به یقین، امام جماعتش صوفی است؛ ولی هر گاه نماز را در مسجد بخوانید، به احتمال قریب به یقین، امام جماعتش صوفی نیست.
اما تمام احساس خطر از ناحیه‌ی صوفیان غیررسمی است. کسانی که ظاهرشان مانند علمای دین و باطنشان هم عقیده با صوفیان گمراه است. برای شناخت اینان، حدود هشتاد فرق «صوفی» و «منهاجی» را در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» آورده‌ایم. هر کس به هر مقدار به آن انحرافات اعتقادی و عملی، گرفتار باشد، بیشتر صوفی و منحرف است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
اینا (اعم از زن و مرد) که میرن عروسی و مهمونی مختلط با ساز و رقص و آهنگ و مشروبات و .. به بهشت نمیرن؟؟؟؟؟!!!!
بعضیا رو من میشناسم اهل نماز و روزه و خیراتم هستن ولی این جور مجالسم میرن، یعنی با شرکت در این مجالس پایمال میشه نماز و روزه شون و هر کار خیری که انجام بدن؟؟!!! میرن جهنم؟! حساب و کتابش به چه صورته؟
خیلی توی جامعه قبح این مسائل از بین رفته. همه با هم محرمند انگار. یعنی این همه آدم میرن جهنم و رستگار نمیشن؟ چه جوریه؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
انجام گناهانی مثل گوش دادن به موسیقی و نوشیدن شراب و نگاه به نامحرم و مو یا بدن خود را به نامحرم نشان دادن برای بانوان،‌ همگی عذاب‌های دنیوی و اخروی دارد. این افراد، هم در دنیا گرفتار مشکلات جسمی و روحی می‌شوند و هم در آخرت، گرفتار عذاب الهی و آتش جهنم می‌گردند.
کسانی که اهل نماز و روزه و خیرات باشند ولی از گناهان پرهیز نکنند، نشان از این دارد که عباداتشان بی‌روح است و دلخوش به کالبدی بی‌جان از عبادات شده‌اند.
خدای بزرگ در قرآن کریم به پیامبر با عظمتش (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرماید: «وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ» [سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 45] یعنی نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد.
از این آیه معلوم می‌شود نمازی که از گناه باز ندارد، نماز نیست بلکه صورتِ بی‌معنا و ظرف خالی است. چنین نمازی مثل کارتن خالی بزرگی است که کادو کرده باشند. شاید ظاهر آراسته و کادو کرده‌ی آن کارتن بزرگ، هر بیننده را به وجد درآورد، ولی وقتی باز شود، صاحبش را ناامید خواهد کرد. نمازی که موجب دوری از فحشا و منکر نشود، وقتی در روز قیامت باز شود، چیزی درونش نیست و موجب سنگین شدن ترازوی اعمال نخواهد شد.
خیرات هم همینطور است. اگر کسی اهل گناه باشد و خیرات انجام دهد، مورد قبول خداوند قرار نمی‌گیرد و در آخرت، پاداشی نخواهد داشت. خدای بزرگ در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 27] یعنی خدا فقط از پرهیزکاران قبول می‌کند. شیطان می‌داند که خیرات چنین افرادی قبول نیست، لذا نه تنها آنان را وسوسه نمی‌کند که خیراتشان را ترک کنند، بلکه برای این که بیشتر مغرور شوند و خیالشان راحت شود، تشویقشان می‌کند در کارهای عام المنفعه و خیر شرکت کنند. این طور افراد، از توجه به سگ و گربه گرفته تا جمع‌آوری کمک برای سیل‌زدگان و زلزله‌زدگان و احداث مدرسه و درمانگاه، در خیلی کارها شرکت می‌کنند و هزینه می‌نمایند؛ ولی چون تقوا ندارند، فایده‌ی اخروی ندارند، هر چند در دنیا، از احترام خاصی برخوردارند و مرتب از آنان تبجیل شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
حداقل یک مثال بزنید که باورهای بازدارنده چیست؟ درسته متفاوت هست برای هرکس ولی حداقل شما یک مورد بیان کنید تا بفهمیم اصلا باور بازدارنده چیه؟ وقتی من به شخصه واقعا دلم میخواد پولدار بشم و این شوق از دلم اصلا بیرون نمیره، باور بازدارنده من چیه؟ خواهش میکنم مثال بزنید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از رفقا برایم خاطره‌ای تعریف کرد که می‌تواند دستمایه‌ی خوبی برای تبیین این بحث باشد. می‌گفت: در سفر جاده‌‌ای، تنها با ماشین شخصی‌ام مسافرت می‌کردم. جایی توقف کردم برای کاری مثل استراحت. وقتی حرکت کردم، احساس کردم ماشینم مثل قبل نیست و ناتوان است؛ انگار نَفَس ندارد. یعنی به اندازه‌ای که «گاز» می‌دهم، «حرکت» نمی‌کند. هر چه دنده عوض می‌کردم و بیشتر گاز می‌دادم، موتور بیشتر داغ می‌کرد و صدای موتور بیشتر می‌شد، ولی سرعت مناسب با آن تولید نمی‌شد. حدود صد کیلومتر با همین وضع آمدم. سپس برای کاری مثل گرفتن آبجوش، توقف کردم. خواستم «ترمز دستی» را بکشم که دیدم بالاست و از توقف قبلی تا کنون، «ترمز دستی» را نخوابانده بودم! وقتی «ترمز دستی» را خواباندم و دوباره حرکت کردم، ماشین گفت: «آخیش، راحت شدم» و میزان حرکت با میزان سرعت، برابر شد؛ یعنی به هر مقدار «گاز» می‌دادم، به همان مقدار، ماشین «حرکت» می‌کرد.
خاطره‌ی فوق، مثال خوبی برای «باورهای بازدارنده» است. «شوق زیاد» مثل «گاز دادن» است. هر چه «شوق» شما بیشتر باشد، جسم و روحتان بیشتر درگیر شده و انرژی بیشتری صرف می‌کند و البته خستگی بیشتری هم در پی دارد؛ ولی صرف «انرژی زیاد»، به معنی «حرکت زیاد» نیست. «باورهای بازدارنده» مثل «ترمز دستیِ نخوابانده» هستند. این که سراسر دلتان از شوق چیزی مثل ثروت، همسر، مهاجرت و حتی معنویت، لبریز باشد، برای شتاب در حرکت به سوی آن چیز، کافی نیست. باید در سوی دیگر قضیه، «باور بازدارنده» هم نداشته باشید.
این قانون، یک قانون فیزیکی است و مؤمن و کافر نمی‌شناسد. چه این قانون را قبول داشته باشید و چه نداشته باشید، کارش را انجام می‌دهد. فیزیکدانان می‌گویند: اگر به شیئی در خلأ، که هیچ مقاومتی در برابرش نیست، ضربه‌ای وارد شود، تا بی‌نهایت حرکت خواهد کرد. بنا بر این، اگر «باور بازدارنده» نداشته باشید، به محض این که (دقت کنید: به محض این که) شوقی در دلتان پیدا شد، باید به خواسته‌یتان برسید. اگر نمی‌رسید، «شوق» را زیاد نکنید، بلکه بگردید و «مانع» را پیدا کنید و از بین ببرید.
اول باید فرق «شوق» و «باور بازدارنده» یا در مثال ماشین، فرق «گاز» و «ترمز دستیِ نخوابانده» را به خوبی متوجه شوید. وقتی این فرق را به خوبی متوجه شدید، خواهید توانست بر اساس دستورالعملی که در مطلب «باورهای ضد ثروت» نوشتم، «باورهای بازدارنده» در مورد هر هدفی را پیدا کرده و از بین ببرید.
به عنوان مثال، وقتی شوق زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) به دلتان افتاد، اگر باور بازدازنده نداشته باشید، باید بلافاصله (دقت کنید: بلافاصله) حرکت کنید و در کوتاه‌ترین زمان ممکن، به هدفتان برسید.
اگر سه ماه صبر می‌کنید تا کاروان مناسبی پیدا کنید، به خاطر این است که باور دارید بدون کاروان نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر یک ماه صبر می‌کنید تا هزینه‌ی سفر را تهیه کنید، به خاطر این است که باور دارید بدون پول نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر دو هفته صبر می‌کنید تا گذرنامه‌یتان بیاید، به خاطر این است که باور دارید بدون گذرنامه نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر چهار روز صبر می‌کنید تا روادید عراق برایتان صادر شود، به خاطر این است که باور دارید بدون ویزا، نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر یک روز صبر می‌کنید تا در مورد جوانب سفر، مطالعه و تحقیق کنید، به خاطر این است که باور دارید بدون برنامه‌ریزی، نمی‌توان به زیارت رفت.
اگر یک ساعت صبر می‌کنید تا کسی را پیدا کنید که مثلاً مغازه‌یتان را به او بسپارید، به خاطر این است که باور دارید نمی‌توان مغازه را بدون تعیین جانشین رها کرده و به زیارت رفت.
اگر یک دقیقه صبر می‌کنید تا لباس‌هایتان را عوض کنید و ساکتان را ببندید، به خاطر این است که باور دارید با لباس‌هایی که الان به تن دارید و بدون ساک، نمی‌توان به زیارت رفت.
پولدار شدن نیز همین‌طور است. به محض این که شوق پولدار شدن در دلتان ایجاد شد، باید پولدار شوید. اگر این اتفاق نیفتاد، به دلیل این است که باور بازدارنده دارید.
اگر سی سال صبر می‌کنید تا پخته و با تجربه شده و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون پختگی و تجربه‌ی زیاد، در جوانی و خامی نمی‌توان پولدار شد.
اگر بیست سال صبر می‌کنید تا سرمایه‌ی زیادی کسب کنید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون سرمایه‌ی زیاد، نمی‌توان پولدار شد.
اگر ده سال صبر می‌کنید تا فلان قانون تغییر کند و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید تا این قانون هست، نمی‌توان پولدار شد.
اگر چهار سال صبر می‌کنید تا لیسانس بگیرید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون لیسانس، نمی‌توان پولدار شد.
اگر سه سال صبر می‌کنید تا دولت یا مجلس عوض شود، به خاطر این است که باور دارید با این دولت یا مجلس، نمی‌توان پولدار شد.
اگر دو سال صبر می‌کنید تا از روستا به شهر بروید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید در روستا نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک سال صبر می‌کنید تا رفیق یا برادرتان از سربازی برگردد و به شما کمک کند که پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید تنهایی نمی‌توان پولدار شد.
اگر شش ماه صبر می‌کنید تا تابستان فرا برسد و بازار کار داشته باشید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید در زمستان نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک ماه صبر می‌کنید تا وامتان جور شود و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون وام نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک هفته صبر می‌کنید تا نتیجه‌ی آزمون و جواب استخدامتان بیاید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون قبولی در آزمون و استخدام نمی‌توان پولدار شد.
اگر یک روز صبر می‌کنید تا به چند پولدار زنگ بزنید و از آنان مشاوره بگیرید و پولدار شوید، به خاطر این است که باور دارید بدون مشاوره با خبره‌ی کار نمی‌توان پولدار شد.
و بالاخره اگر یک ساعت صبر می‌کنید تا پولدار شوید،‌ به خاطر این است که باور دارید زودتر از یک ساعت نمی‌توان پولدار شد.
و صدها باور بازدارنده‌ی دیگر. این فهرست از باورهای بازدارنده، هیچگاه بسته نمی‌شود و به پایان نمی‌رسد. در هر زمان و شرایطی، باورهای بازدارنده‌ی جدیدی تولید می‌شود که قبلاً نبوده است.
امیدوارم همچنان که فرق «گاز» و «ترمز» در وسیله‌ی نقلیه را خوب می‌دانید، فرق «شوق» و «باورهای بازدارنده» را نیز به خوبی درک کرده باشید. آنچه در این مطلب و مطلب قبلی با عنوان «باورهای ضد ثروت» نوشتم، فقط روش «شناسایی باورهای بازدارنده» است؛ اما روش «از بین بردن باورهای بازدارنده»، مجال دیگری می‌طلبد.

موفق باشید
حاج فردوسی

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است