حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۲۰۷ مطلب با موضوع «آشنایی با منهاج فردوسیان ............» ثبت شده است

سؤال: آیا توجه زیاد به «عمل» در منهاج فردوسیان، توهین به شفاعت نیست؟

تفصیل سؤال: سالیانی است که سخنرانان مذهبی و مدّاحان، ما را دلخوش به شفاعت می‌کنند. اکنون اگر منهاجی شده و اعتقادات سالم و اعمال صالح انجام دهیم،‌ جایی برای شفاعت نمی‌ماند. آیا این کار، به نحوی توهین به مقام شفاعت اهل بیت (علیهم‌السلام) نیست؟

جواب: اصل شفاعت، ثابت و مسلم است و اعتقاد به آن، از اصول اعتقادی منهاج فردوسیان است؛ ولی قبول شفاعت، به معنی باقی‌ماندن بر اعتقادات نادرست و انجام معصیت، تا آخرین لحظات عمر نیست.
از سویی، در قرآن کریم و معارف اسلامی، ایمان و عمل صالح، دو رکن ترقی و تکامل برشمرده شده و از سوی دیگر، موفق‌ترین شفاعت‌کننده، توبه معرفی شده است؛ یعنی بازگشت از اعتقادات ناسالم و اعمال نادرست.
امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند:
«لا شَفیعَ اَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ» [نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه‌ی 371]
ترجمه: شفاعت کننده‌ای موفق‌تر از توبه نیست.
یا همان حضرت در مورد شفاعت عمل صالح فرمودند:
«شَافِعُ الْخَلْقِ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ وَ لُزُومُ الصِّدْقِ» [عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحه‌ی 297، الفصل الثالث باللفظ المطلق]
ترجمه: شفیع مردم، عمل به حق و همراهی با راستی است.
پس نه تنها توبه، محاسبه و دقت در اعمال، منافاتی با بحث شفاعت ندارد، بلکه خودِ «توبه» و «عمل صالح»، از شفیعان محشر هستند و راه را برای رسیدن به قلّه‌های کمال و سعادت، هموار می‌سازند.
نکته‌ی دیگر، این است که شفاعت حقیقی، در همین دنیا انجام می‌شود و نتیجه‌اش، علاقه‌مند شدن قلب به اعتقادات سالم (قواعد نظری منهاج فردوسیان) و انجام دادن اعمال صالح (قوانین عملی منهاج فردوسیان) است. هر گاه کسی در دنیا، مشمول شفاعت واقعی شود، در آخرت نیز از باطن همان شفاعت، بهره‌مند خواهد گردید.

سؤال: چرا در منهاج فردوسیان، دستاوردهای بشری، نادیده گرفته ‌می‌شود؟

تفصیل سؤال: تجربیات انسان‌ها در طول هزاران سال، می‌تواند چراغ پرفروغی فرا راه رسیدن به کمال و سعادت و جامعه‌ی آرمانی باشد. چرا در نظام تربیتی منهاج فردوسیان، با صراحت به دستاوردهای علمی دانشمندان جهان و تجربیات ارزنده‌ی بشر در طول قرون متمادی، بی‌اعتنایی ‌می‌شود و اصحاب منهاج فردوسیان نیز دعوت به بی‌اعتنایی و بی‌اعتمادی به این دستاوردها می‌شوند؟

جواب: در تصریحات قرآن کریم و روایات معتبر، آمده است که دین مبین اسلام، کامل‌ترین دین تا روز قیامت است و پس از استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلّم)، پیامبر دیگری نخواهد آمد.
یعنی اسلام عزیز، برای رساندن انسان‌ها به کمال و سعادت، تا روز قیامت، کامل است و نیازی به تکمیل شدن توسط دستاوردهای بشری ندارد. با این حساب، چه نیازی به اختراعات و اکتشافات بشر در زمینه‌ی کمال و سعادت ابدی است؟! و چه کسی می‌تواند ادعا کند و ادعایش را ثابت نماید که دیدگاه یا عملی که او اختراع کرده، رساننده‌ی انسان به کمال و سعادت است؟!
البته استفاده از برخی اختراعات و اکتشافات بشر که برای رفاه دنیوی فراهم آمده، هر گاه منافاتی با معنویت و پیمودن راه تکامل نداشته باشد، جایز است؛ حتی اگر بتوان از تکنولوژی برای رسیدن به کمال و سعادت، بهره برد، نباید از آن غافل شد و امکانات جدید را نباید نادیده گرفت.

سؤال: چرا در منهاج فردوسیان فقط ظواهر قرآن آمده است؟

تفصیل سؤال: با این که رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَی سَبْعَةِ أَبْطُنٍ» [1] ولی در تدوین منهاج فردوسیان، فقط از ظواهر قرآن استفاده شده و به بواطن آن پرداخته نشده است. آیا بسنده کردن بر ظواهر قرآن و غفلت از بواطن آن، موجب نقص منهاج فردوسیان نمی‌شود؟

جواب: اصل بطن داشتن قرآن، در خود قرآن کریم به صورت روشن و صریح، بیان نشده؛ ولی در روایات معتبر، این معنی به روشنی بیان شده است و نمی‌توان در آن تشکیک نمود.
اما به دو ملاحظه، نمی‌توان برای استجماع قواعد نظری و قوانین عملی، وارد بطن قرآن شد؛

ملاحظه‌ی اول: باطن‌های قرآن، بر خلاف ظاهر آن، از دسترس عموم مردم به دور است؛

ملاحظه‌ی دوم: فهم باطن‌های قرآن، شرایط ویژه‌ای، فراتر از شرایط عمومی فهم زبان عربی و قواعد محاوره، لازم دارد.
مولانا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند:
«قَسَّمَ‏ کَلَامَهُ‏ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ یَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْیِیزُهُ مِمَّنْ‏ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا اللهُ وَ أُمَنَاؤُهُ‏ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» [الإحتجاج علی أهل اللجاج، طبرسی، جلد 1، صفحه‌ی 253، احتجاجه (علیه‌السلام) علی زندیق جاء مستدلا علیه بآی من القرآن]
ترجمه: خداوند سخن خویش را سه بخش کرده است: بخشی از آن را به گونه‌ای قرار داده که دانشمند و عامی آن را می‌شناسند و بخشی از آن را جز کسی که ذهنش باصفا، حسّش لطیف و تشخیصش صحیح است ـ از آنان که خدا سینه‌یشان را برای تسلیم شدن [در مقابل جانشینان بحق استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلّم)] گشوده است ـ نمی‌فهمند و بخش دیگر به گونه‌ای است که جز خدا و امانت‌داران او و راسخان در علم، آن را نمی‌دانند.
تکلیف قسم اول و سوم، مشخص است، قسم اول، همان ظاهر قرآن است که در دسترس همه است و قسم سوم، از دسترس همه، حتی دانشمندان علوم قرآن، خارج است؛ ولی همه‌ی سخن در باره‌ی قسم دوم است، یعنی در این که چه کسی صفای ذهن و لطف حس و صحت تمییز دارد، اختلاف فراوان است و هر کسی می‌تواند ادعا کند که از این طایفه است، ادعایی که به هیچ ملاک و محکی قابل اثبات یا رد نیست. پس بدین جهت، جز از ظواهر قرآن که مورد اجماع و اتفاق علمای اسلام است، نباید استجماع قواعد نظری و قوانین عملی نمود.
برای آگاهی بیشتر از مباحث مربوط به «بطن قرآن»، به ذیل همین کلمه در کتاب «مفاهیم راهبردی در منهاج فردوسیان» مراجعه شود.

……………………………………
[1] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ابن ابی جمهور احسایی، جلد 4، صفحه‌ی 107، الجملة الثانیة فی الأحادیث المتعلقة بالعلم و أهله و حاملیه. ترجمه: همانا برای قرآن، ظاهری است و باطنی و برای باطنش، باطنی است تا هفت باطن.

سؤال: چرا مطالبی در منهاج فردوسیان آمده که به علت مخالفت با علم، موجب مسخره کردن است؟

تفصیل سؤال: قواعد نظری و قوانین عملی‌ای در منهاج فردوسیان آمده که گر چه برگرفته از تصریحات آیات و روایات است، ولی چون عقل بشر بدان پایه نرسیده که آن را توجیه علمی کند، موجب ‌می‌شود مورد تمسخر نادانان و برخی اهل علم قرار گیرد. مثلاً غسل کردن برای کشتن مارمولک، از نظر علمی، قابل توجیه نیست. پس چه اصراری بر انتشار آن دارید؟

جواب: حکمت بسیاری از احکام الهی و علت آنها معلوم نیست و بسیاری از احکام، به تازگی توجیه‌بردار شده‌اند. پس نباید به دلیل کوتاه بودن دست عقل ابزاری و علم تجربی، دستورات قطعی استادان راه کمال و سعادت را نادیده گرفت.
البته قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، تنها کتاب‌هایی نیستند که اینگونه مطالب را منتشر می‌نمایند بلکه در کتاب‌های فقهی فقهای عظام نیز به این مطالب اشاره یا تصریح شده است. مثلاً همین مسأله‌ی غسل کردن برای کشتن مارمولک، در کتاب‌های متعدد فقهی آمده است. [1]
نکته‌ی تأسف‌بار این است که مسلمانیِ برخی از مسلمانان، نه به معنی تسلیم بودن در مقابل وحی و استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم)، بلکه به معنی تسلیم بودن در برابر یافته‌های علمی یا توجیهات عقلی دانشمندان جهان است؛ انحراف خطرناکی که مانع از رسیدن به هرگونه کمال و سعادت واقعی می‌شود و انسان را در ابتدای راه کمال، زمین‌گیر می‌سازد.
این گونه مسلمانان، هر گاه مسأله‌ای از سوی کفّار و مشرکین در آزمایشگاه، ثابت و پذیرفته شود، تسلیم می‌شوند و این، دلیل است بر این که سخن کفار و مشرکین برایشان مهم‌تر و جلوتر از سخن امام معصوم (علیه‌السلام) و جانشین بحق پیامبر خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) است و در حقیقت، «عبدالعلم» هستند نه «عبدالله».

………………………………
[1] . نگاه کنید به: جواهر الاحکام، نجفی، جلد 5، صفحه‌ی 58؛ عروة الوثقی، یزدی، جلد 1، صفحه‌ی 464؛ منهاج الصالحین، حکیم، جلد 1، صفحه‌ی 116؛ تحریر الوسیلة، امام خمینی، جلد 1، صفحه‌ی 100؛ رساله‌ی توضیح المسائل، شبیری زنجانی، مسأله‌ی 652؛ رساله‌ی توضیح المسائل، فیاض، مسأله‌ی 335.

سؤال: آیا عمل به تمام قوانین منهاج فردوسیان، جلو زدن از نبی و وصی (علیهم ‌السلام) نیست؟

تفصیل سؤال: تا آنجا که اطلاع داریم، رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و هیچ یک از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام)، تمام قوانین عملی‌ای که در منهاج فردوسیان آمده را همواره مراعات نمی‌کرده‌اند. آیا اگر کسی تمام اینها را همواره مراعات کند،‌ در عمل، از پیامبر و اهل بیت (علیهم‌السلام) جلو نمی‌زند؟ جلوزدنی که در قرآن کریم [1] ، نهی شده است؟

جواب: درست است که خدای تعالی در قرآن کریم، از جلو زدن از خدا و پیامبر، نهی فرموده است؛ ولی جلو زدن، به معنی مراعات دقیق و همواره‌ی قوانین عملی نیست.
علامه‌ی طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه می‌نویسد:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» کلمه‌ی ‏«بَیْنَ یَدَیِ» در باره هر چیز استعمال شود، به معناى جلوى آن چیز است، و این استعمالى است شایع، چیزى که هست یا مجازى است و یا استعاره‏اى. و اینکه این کلمه را هم به خدا نسبت داده و هم به رسول خدا، خود دلیل بر این است که منظور از آن، جلو چیزیست مشترک بین خدا و رسول و آن مقام حکمرانى است، که مختص است به خداى سبحان و با اذنش به رسول او هم چنان که در جاى دیگر فرموده: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» و نیز فرموده: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ».
و نیز شاهد بر اینکه مراد از «بین یدى» حکم است، این مى‏‌باشد که آیه‌ی شریفه را با جمله «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» آغاز، و با جمله «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ‏» ختم کرده، که از ظاهر آن برمى‏‌آید مراد از «بین یدى» آن مقامى است که ارتباط به مؤمنین متقى دارد، به کسانى ارتباط دارد که هم به خدا و رسولش ایمان دارند، و هم از آن دو پروا. و آن مقام، همان‏ مقام حکم است که مؤمنین، احکام اعتقادى و عملى خود را از آن مقام مى‏گیرند.
با این تقریب روشن گردید که مراد از «لا تُقَدِّمُوا» هم این است که هیچ حکمى را بر حکم خدا و رسولش مقدم مدارید، حال یا مراد این است که قبل از گرفتن کلام و دستور خدا و رسول در باره حکم چیزى سخنى نگویید، و یا قبل از گرفتن دستور خدا عملى را انجام ندهید. لیکن از اینکه به دنبال کلام مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ خدا شنوا و داناست» مثل اینکه برمى‏‌آید مراد تقدیم قول است، نه تقدیم فعل و نه اعم از آن دو، که هم شامل قول شود و هم فعل، و گر نه اگر مراد قول و فعل هر دو بود، مى‏‌فرمود: «ان اللَّه سمیع بصیر؛ خدا شنوا و بیناست» هم سخن شما را مى‏‌شنود، و هم عمل شما را مى‏‌بیند، هم چنان که در بسیارى از موارد که پاى فعل در کار است کلمه «بصیر» را آورده، مثلا مى‏‌فرماید: «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ». پس حاصل معناى آیه این شد: اى کسانى که ایمان آورده‌اید، در جایى که خدا و رسول او حکمى دارند، شما حکم نکنید. یعنى حکمى نکنید مگر به حکم خدا و رسول او؛ و باید که همواره این خصیصه در شما باشد، که پیرو و گوش به فرمان خدا و رسول باشید.
و لیکن از آنجایى که هر فعل و ترک فعلى که آدمى دارد، بدون حکم نمى‌‏تواند باشد و همچنین هر تصمیم و اراده‏‌اى که نسبت به فعل و یا ترک فعلى دارد آن اراده نیز خالى از حکم نیست، در نتیجه مى‏‌توان گفت که مؤمن نه تنها در فعل و ترک فعلش باید گوش به فرمان خدا باشد، بلکه در اراده و تصمیمش هم باید پیرو حکم خدا باشد. و نهى در آیه شریفه ما را نهى مى‏کند از اینکه هم به سخنى اقدام کنیم که از خدا و رسول نشنیده‏ایم و هم به فعلى و یا ترک فعلى اقدام کنیم که حکمش را از خدا و رسول نشنیده‏ایم، و هم نسبت به عملى اراده کنیم که حکم آن اراده را از خدا و رسولش نشنیده‏ایم. در نتیجه، آیه‌ی شریفه نظیر و قریب المعنى با آیه‏ «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» مى‏شود که در باره‌ی اوصاف ملائکه مى‏فرماید: از کلام خدا سبقت نمى‏گیرند، و همواره به امر او عمل مى‏کنند. [ترجمه‌ی تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، جلد 18، صفحات 455 تا 457]
با این تفسیر، جلو زدن از خدا و رسول، در عمل کردن نیست؛ بلکه در حکم دادن و قانون‌گذاری است.
لازم به ذکر است که منهاجی، هیچ‌گاه به خودش اجازه نمی‌دهد دست به دین‌تراشی و نوآوری در اعتقادات و اعمال بزند؛ در حالی که این کار، در شیعه‌ی اثنی‌عشری، بسیار رایج و دارج است و از مراجع عظام تقلید گرفته تا سخنرانان مذهبی، مداحان، خانم جلسه‌ای‌ها، دعانویسان و هر کسی که اندکی ذوق بدعت‌گذاری داشته باشد، به خودش اجازه می‌دهد اعتقاد یا دستورالعملی بسازد و به بدنه‌ی بی‌دفاع شیعه‌ی اثنی‌عشری بچسباند.

………………………………
[1] سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 1. می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللهِ وَ رَسُولِهِ؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید از خدا و پیامبرش [در هیچ کاری] پیشی مجویید».

سؤال: چرا برخی ضروریات اعتقادی، در قواعد تجملی آمده است؟

تفصیل سؤال: چرا برخی ضروریات اعتقادی، در قواعد نظری تجملی، با عبارت «شایسته است اعتقاد داشته باشند» آمده است؟ در حالی که برخی از این قواعد، برگرفته از تصریحات قرآن کریم است و «بایسته است» بدان اعتقاد داشت نه «شایسته است» و اگر کسی این‌گونه قواعد را انکار کند، انکار قرآن کریم کرده و کافر است؟

جواب: منظور از «شایسته است»‌ در این‌گونه قواعد، این است که اعتقاد یافتن «تفصیلی» به این‌گونه اعتقادات، ضروری نیست؛ بلکه «شایسته» است با شرح و معنی‌اش درک شده و به صورت اعتقاد قلبی در آید.
ولی اگر کسی با توجه به این که این دیدگاه از تصریحات قرآن کریم یا روایات معتبر و متواتر است، آن را انکار نماید، به نحوی که انکارش برگشت به انکار قرآن یا استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) یا استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) داشته باشد، قطعاً کفر است و اثر تخریبی وسیعی در رسیدن به کمال و سعادتش خواهد داشت.
از منظر «عمل‌گرایی»، دانستن قواعد تجملی با ندانستن آن یکسان است؛ زیرا نقش مستقیمی در اصلاح عمل ندارد؛ ولی این بدان معنا نیست که «انکار» آن با «قبول» آن یکی است، بلکه «قبول» آن، نقش مثبتی در اصلاح عمل ندارد؛ ولی «انکار» آن، نقش منفی‌ای در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
پس این قواعد تجملی با توجه به نقش آن در اصلاح عمل، اینگونه نوشته شده است و توجهی به گزینه‌ی انکار نگردیده است. به این علت که منهاجی‌ای که از حجاب‌های پنجگانه گذشت و مقدمات دوازده‌گانه را قبول نمود، ذره‌ای «انکار» در وجودش باقی نمی‌ماند، بلکه «جهل» دارد که با مطالعه‌ی این قواعد، برطرف ‌می‌شود.
آنچه موجب ایجاد این سؤال در برخی اذهان شده، متصل بودن آن ذهن‌ها به دل‌هایی است که هنوز تسلیم معارف حقّه نگشته و حالت انکاری آن تبدیل به اسلام و تسلیم نشده است؛ و گر نه هیچوقت برای منهاجی‌ای که مدارج را به ترتیب طی کرده و مراحل را به صورت پی در پی گذرانده، چنین سؤالی پیش نمی‌آید.

نتیجه‌ی نهایی: هر گاه کسی این سؤال برایش پیش بیاید، باید به واکاوی مجدد دلش بپردازد و آن را از انکار ـ که اساس کفر است ـ بپیراید و تطهیر نماید.
به بیان ساده‌تر کسی که به ذهنش می‌رسد که تصریحات قرآن و روایات را انکار کند، به نحوی مریض است و کسی که دغدغه دارد که دیگران، که قلب‌های مریض دارند، آن را انکار نکنند،‌ از مراحل تکامل در این برنامه، بی‌خبر است.

سؤال: آیا ارائه‌ی هزاران قانون عملی منهاج فردوسیان، منافاتی با تدریج و مدارا در تربیت ندارد؟

تفصیل سؤال: این که در منهاج فردوسیان، یک‌باره چند هزار قانون عملی در اختیار جوینده‌ی کمال و سعادت، برای مراعات کردن قرار می‌گیرد، خلاف اصل تدریجی بودنِ تربیت و مدارا در تکامل نیست؟

جواب: همچنان که در مقدمه‌ی دهم از مقدمات علمیّه‌ی دوازدگانه‌ آمده است، هیچکس نمی‌تواند به یکباره، تمام اوامر شارع مقدس را بجا آورده و تمام نواهی‌اش را ترک کند؛ بلکه لازم است به تدریج از الاهمّ فالاهمّ شروع کرده و مهمترین و ضروریترین اوامر و نواهی را ملتزم گردد و بعد از تمکن، قوانین طبقه‌ی بعد را به عمل در آورد.‌
برای تحقّق تدریج، احکام الهی در ده مرحله، از مهم‌تر به مهم، چیده شد تا جوینده‌ی کمال و سعادت، با توجه به قدرت روحی و جسمی خود، مراعات مرحله‌بندی آن را در برنامه‌ی تکاملی‌اش بگنجاند.

سؤال: چرا در منهاج فردوسیان، همه چیز با صراحت بیان شده است؟

تفصیل سؤال: چرا در این برنامه‌ی تربیتی، همه چیز به صورت مستقیم و با تصریح بیان شده، در حالی که با نسل جدید، نمی‌توان به صراحت سخن گفت و تبلیغ غیر مستقیم، تأثیر بیشتری دارد؟

جواب: تبلیغ غیرمستقیم، دو معنی دارد؛ یکی به معنی سخن گفتن با کنایه یا بدون استناد به قرآن و حدیث است. دیگری به معنیِ جلب نظرها و جذب دل‌ها با عمل کردن، به جای سخن گفتن است.
اولی (سخن گفتن با کنایه)، خلاف روش تربیتی قرآن کریم و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) است.
در حالی که دومی (دعوت با عمل نه حرف)، توصیه‌ی استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) است.
انتخاب روش صریح و مستقیم، برگرفته از تعالیم استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) است. اگر تبلیغ مستقیم، اشکالی داشته باشد، اشکالش به قرآن کریم و نحوه‌ی تربیت و تبلیغ استاد اعظم و استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) بر می‌گردد و روش تبلیغی آنان زیر سؤال می‌رود، در حالی که آنان، بهترین روش را برای ترویج بهترین محتوا برگزیده بودند. بنا بر این به صورت جدّی بر کسانی که سبک تبلیغشان را تبلیغ غیرمستقیم قرار داده‌اند، اشکال می‌کنیم.
آنان که به تبلیغ غیر مستقیم رو می‌آورند، به گروه‌های مختلفی تقسیم شده و روش‌های مختلفی را بر می‌گزینند؛
برخی از روحانیون جدید، تبلیغ غیر مستقیم را بیان معارف ناب قرآن کریم و روایات معتبر، بدون ارائه‌ی سند و مستند می‌دانند. یعنی مضمون آیه یا روایت را در منبرها و سخنرانی‌های خود بیان می‌کنند؛ ولی نمی‌گویند آنچه گفتیم، از فلان سوره و آیه‌ی قرآن کریم بود، یا نکته‌ای که بیان کردیم، متن حدیث معتبر از فلان معصوم در فلان صفحه از فلان کتاب معتبر است. اینان این نحو تبلیغ را تبلیغ غیر مستقیم و مؤثر می‌خوانند، در صورتی که نمی‌دانند چیدن گل از شاخه (فاصله انداختن بین سخن معصوم و شخص معصوم)، نتایج خوبی در پی ندارد.
برخی دیگر، مضمون سخن خدای تعالی یا استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) را از زبان فلان دانشمند و متفکر غربی بیان می‌کنند! با این استدلال نادرست که جوانان، اگر همین سخنان را از کفار بشنوند، دلشان بیشتر رغبت یافته و ایمانشان به معارف حقّه‌ی اسلام، عمیق‌تر خواهد گردید. اینان نیز اشتباه می‌کنند و ناخواسته، کفار و مشرکین را در ذهن خالی جوانان، معادل با استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) می‌نمایند.
نوع دوم از تبلیغ غیرمستقیم (دعوت با عمل نه حرف)، توصیه‌ی استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) است. امام صادق (علیه‌السلام) در باره‌ی این روش از تبلیغ می‌فرمایند:
«کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِأَعْمَالِکُمْ، وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُمْ» [قرب الإسناد، حمیری، صفحه‌ی 77، احادیث متفرقة]
ترجمه: دعوت‌کننده‌ی مردم با کردارتان باشید و دعوت‌کننده‌ی مردم [فقط] با زبانتان نباشید.
و همچنین می‌فرمایند:
«کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ» [مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسی، صفحه‌ی 46، الفصل الثانی عشر فی التقوی و الورع]
ترجمه: دعوت‌کننده‌ی مردم به غیر زبانتان باشید. باید [در عملتان] از شما تلاش و راستی و پرهیزکاری ببینند.

سؤال: چرا در کتاب «اصول استجماع» مطالبی آمده که سندی از قرآن و روایت ندارد؟

جواب: آنچه از «نقلیات» در کتاب مذکور آمده، همراه با آدرس آن از منابع معتبر شیعی است و آنچه از «عقلیات» آمده، همراه با استدلال عقلی آن است. باید توجه داشت آنچه همراه با استدلال عقلی باشد، نیاز به معرفی گوینده ندارد؛ چون محل تکیه‌اش که عقل باشد، همراه هر عاقلی هست و هر صاحب شعوری می‌تواند با توجه به استدلال مذکور در کنار آن مطلب، به درست یا نادرست بودن آن، حکم نماید. پس مطالبی مانند ارکان استجماع یا ارکان تأکید که بر استدلال عقلی و بنای عقلا تکیه دارد، نیاز به آدرس از کتاب خاص یا استناد به آیات و روایات ندارد.

سؤال: اگر «منهاج فردوسیان» کامل است، چرا برای تمام موضوعات، قاعده و قانون ندارد؟

تفصیل سؤال: موارد بسیار، بویژه در مسائل مستحدثه و امور نوپدید، یافت ‌می‌شود که در «منهاج فردوسیان»، دیدگاه یا عمل مخصوص به خود ندارد و ارجاع به احتیاط شده است. این مسأله، چطور با ادعای کامل و جامع بودن منهاج فردوسیان، قابل جمع است؟

جواب: هیچ‌گاه ادعا نکرده‌ایم که منهاج فردوسیان، «کامل» و «جامع» است؛ بلکه ادعا داریم «کامل‌ترین» و «جامع‌ترین» برنامه است. به این معنی که «خیر الموجودین» بوده و تا کنون از این برنامه‌ی تربیتی، «کامل‌تر» و «جامع‌تر» ارائه نشده و در این زمانه، یافت نمی‌شود؛ نه این که در نفس الامر و عالم واقع، کامل و جامع است.
هرگاه به فرق ظریف «برنامه‌ی کامل» با «کامل‌ترین برنامه» توجه شود، جواب این سؤال، روشن خواهد گردید. البته با توجه به این که همین مقدار اعتقادات (در قواعد نظری) و احکام (در قوانین عملی) برای رسیدن به کمال و سعادت، کافی است، می‌توان با مسامحه، آن را «کامل» و «جامع» نیز دانست.

سؤال: آیا تکرار عبارت «در منهاج فردوسیان» در اول تمام قواعد و قوانین، لازم است؟

تفصیل سؤال: تکرار عبارت «در منهاج فردوسیان» در اول هر قاعده‌ی نظری و قانون عملی، موجب ملال خواننده شده و حجم کتاب را بیهوده افزایش می‌دهد؛ تکرار این عبارت، چه لزومی دارد؟

جواب: هر قاعده‌ی نظری و هر قانون عملی در منهاج فردوسیان، یک واحد مستقل است؛ یعنی به صورت مستقل نقل ‌می‌شود، به صورت مستقل تذکر داده ‌می‌شود و به صورت مستقل، شرح می‌گردد‌. به همین دلیل باید استنادش به «نظام تربیتی منهاج فردوسیان»‌ نیز به صورت مستقل در هر کدام، تکرار و تبیین گردد‌.
به عنوان مثال اگر قرار باشد روزه‌ی روز ترویه (هشتم ذی‌حجه)، تذکر داده شود، نمی‌توان گفت: «روز ترویه را روزه می‌گیرند» ولی اگر به صورت کاملِ آن بیان شود، یعنی گفته شود: «در منهاج فردوسیان، روز ترویه (هشتم ذی‌حجه) را روزه می‌گیرند» جمله‌ای کامل و مطلبی رساست و شنونده را در سرگردانی نگه نمی‌دارد‌.
علاوه بر این، کتاب «قوانین عملی منهاج فردوسیان» گر چه در قالب کتاب عرضه شده، ولی کتابی برای خواندن نیست؛ بلکه برنامه‌ای برای عمل است.
به عبارت دیگر، قرار نیست این قوانین عملی،‌ به همان صورتی مطالعه شود که رمان مطالعه ‌می‌شود؛ بلکه باید به صورت تک تک، مورد دقت و توجه قرار گیرد و با شرایط خاص، در جدول محاسبه قرار گیرد‌.
با این بیان، معلوم می‌شود ذکر عبارت «در منهاج فردوسیان» در اول هر قاعده‌ی نظری و قانون عملی، لازم است و این تکرار، ضرری به استحکام و انسجام متن برنامه نمی‌زند و ملال‌آور نیست.

سؤال: چقدر احتمال دارد منهاج فردوسیان، در آینده، دچار انحراف شود؟

تفصیل سؤال: برخی مکاتب و مذاهب، در نسل‌های بعد، دچار انحراف شده و مصیبت‌هایی بر سر جامعه آورده‌اند. این دغدغه را در باره‌ی منهاج فردوسیان، چگونه می‌توان مرتفع نمود؟

جواب: در جواب این سؤال، به چند نکته باید توجه نمود:

نکته‌ی اول: غرض اصلی از تألیف و تدوین نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، برگرداندن حاشیه‌روندگان به متن و توجه دادن صاحبان نظریه‌های منفرد، به واضحات و مسلّمات آیات قرآن و روایات معتبر است‌.
تا زمانی که مشتاق کمال و سعادت، هم‌سو و هم‌قدم با واضحات و مسلّمات آیات قرآن و روایات معتبر باشد، خطری از ناحیه‌ی انحراف در عقاید و احکام، او را تهدید نخواهد کرد‌؛ اما زمانی که از جریان روشن و آزمایش‌شده‌ی واضحات و مسلّمات آیات قرآن و روایات معتبر، جدا شد، احتمالِ درغلطیدن به هر چاله و چاهی وجود دارد‌.

نکته‌ی دوم: تنها فتنه و انحرافی که ‌می‌شود برای نظام تربیتی منهاج فردوسیان در نسل‌ها و طبقه‌های بعدی تصوّر نمود، افزوده شدن قاعده‌ای نظری یا قانونی عملی بر مجموعه‌ی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است‌.
برای جلوگیری از این که آیندگان در افزودن بی‌ضابطه‌ی قاعده‌های نظری و قانون‌های عملی منهاج فردوسیان، طمع نکنند، کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» تألیف گردید‌. در این کتاب، تمام ضوابط استجماع یک قاعده یا قانون از منابع معتبر، همراه با معرفی و تحلیل منابع، همچنین بحث‌های حاشیه‌ای و دخیل در استجماع، به صورت دقیق و مبسوط آمده است‌.

نکته‌ی سوم: انحراف، همیشه برخاسته از نظریه‌ها و فرضیه‌هاست و پیروی از متشابهات قرآن و سنت، منجر به لغزشهای علمی و عملی میگردد؛ در صورتی که بنای منهاج فردوسیان بر واضحات و مسلّمات آیات قرآن و روایات معتبر (مُجمعٌ علیه و مُتّفَقٌ علیه) است‌.
در این نظام جامع تربیتی، سعی شده قاعده‌های نظری و قانون‌های عملی از محکمات آیات و روایات معتبر و منابع مورد قبول علمای بزرگ امامیه استجماع گردد‌. با این حساب، احتمال انحراف نظام تربیتی منهاج فردوسیان به صفر می‌رسد و اطمینانی نزدیک به یقین حاصل ‌می‌شود که این برنامه، در آیندهی روشن خود، دچار هیچگونه تغییر و انحرافی نخواهد گردید‌. ان شاء الله

 

سؤال: در منهاج فردوسیان، چه راهکاری برای تغییر صفات ذمیمه به صفات حمیده هست؟

تفصیل سؤال: انسان دارای سه بُعد است، «عقاید»، «صفات» و «اعمال»‌. نظام تربیتی منهاج فردوسیان در دو زمینه‌ی عقاید و اعمال،‌ به تفصیلْ سخن گفته ولی از راهکارهای تغییر صفات ذمیمه به صفات حمیده، چیزی دیده نمی‌شود‌. این نقیصه چطور مرتفع می‌گردد؟

جواب: نخست باید «صفات» یا «خُلق» را تعریف کنیم‌. ‏در مفردات راغب آمده است: «خُلق به معنای قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم دل دیده می‌شود». [مفردات راغب، کلمه‌ی خلق، صفحه‌ی 158] بنا بر این می‌توان گفت: اخلاق، مجموعهْ صفات روحی و باطنی انسان است‌.
ابن مسکویه می‌نویسد:
خُلق، همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی دعوت می‌کند بی‌آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد، و آن بر دو قسم است:
1‌‌ـ قسمی از آن طبیعی و به اصل مزاج آدمی بستگی دارد؛ مانند کسی که از کوچک‌ترین ناملایمی خشمگین می‌شود و یا می‌خندد و یا افسرده می‌شود‌.
2‌‌ـ قسم دیگر، ناشی از عادت و تمرین است و چه بسا در آغاز از روی فکر ناشی می‌شده ولی بر اثر تکرار، رفته رفته به شکل ملکه و خُلق و خوی ثابت در می‌آید، آن گاه بدون فکر و محاسبه عمل می‌کند‌.
پس بنا بر این، حالات نفسانی تا به شکل خلق و خوی ثابت در نیامده، به عنوان اخلاق شناخته نمی‌شود؛ مثلاً‍ اگر کسی یک یا چند بار بذل و بخشش کند، نمی‌شود او را سخاوتمند نامید‌.
بعد از مشخص شدن تعریف صفات یا اخلاق، در جواب این سؤال باید به دو نکته توجه کرد؛

نکته‌ی اول: این که هر انسان باید در سه میدان، مجاهده کند و سه قلعه را فتح نماید تا بتواند به کمال واقعی و سعادت ابدی‌اش برسد‌، مورد مناقشه است. یعنی نمی‌پذیریم که جوینده‌ی کمال و سعادت،‌ باید علاوه بر این که اعتقادات و اعمالش را اصلاح کند، اخلاقش را تغییر دهد.
دلیل این نپذیرفتن، نص صریح قرآن کریم است که در بیش از نود آیه، رسیدن به کمال و سعادت را منحصر در «ایمان» یا همان اصلاح اعتقادات و «عمل صالح» می‌داند و سخنی از تغییر صفات ذمیمه به صفات حمیده به میان نمی‌آورد‌. عبارت «الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و نظایر آن، تصریح در ضرورت مجاهده در دو جبهه (و نه سه جبهه) دارد‌.

نکته‌ی دوم: راهکاری که در منهاج فردوسیان برای تغییر صفات ذمیمه به حمیده آمده، اصلاح دیدگاه‌ها و کنترل عملِ ناشی از آن صفات است تا آرام آرام به نور ایمان و تفصیلی شدن اعتقادات، ریشه‌اش اصلاح و صفات ذمیمه به صفات حمیده تبدیل گردد و به حد اعتدال برسد‌.
به عبارتی دیگر، با دقت در آیات و روایات (که زیر بنای تفکر اصیل اسلامی و جانمایه‌ی برنامه‌ی تکاملی منهاج فردوسیان است) چنین به دست می‌آید که آیات و روایات، در نگاه به مقوله‌های اخلاقی بر دو قسم است؛

قسم اول: آیات و روایاتی که صفت اخلاقی را از لحاظ نظری، دارای حُسن و یا قبح معرفی می‌کند؛ یعنی می‌کوشد در مرحله‌ی اول، دیدگاه پیروانش را نسبت به جایگاه آن صفت در دسته‌ی صفات حمیده یا رذیله مشخص نماید‌. مثلاً غیرت را برای مرد، ممدوح و برای زن، مذموم می‌شمارد‌.

قسم دوم: آیات و روایاتی است که مصادیق صفات را مشخص می‌نماید‌. یعنی راه را برای کسب صفات حمیده و رها شدن از صفات رذیله به صورت عملیاتی، فراروی پیرو خود روشن می‌سازد‌.
به بیان دیگر، علاوه بر این که مشخص می‌کند چه صفت‌هایی برای چه افرادی خوب و ممدوح و برای چه افرادی بد و مذموم است، مشخص می‌کند که انجام دادن چه کاری موجب ‌می‌شود تا انسان از متّصفین به آن صفت [در کوتاه مدت] معرفی شود و بر اثر ممارست و استمرار تا رسیدن به مرحله‌ی استقرار، از متصفین دائمی به آن صفت گردد‌.
همچنین مشخص می‌کند ترک کردن چه کاری، انسان را از موصوفین به فلان صفت رذیله، دور کرده و بر اثر تداوم، ریشه‌ی آن را از ساحت وجود مشتاق تکامل بر می‌کَند‌.
نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، که فقط مبتنی بر واضحات و مسلّمات آیات شریفه و روایات معتبر است، همین رویکرد را در اصلاح و ترمیم صفات حمیده و رذیله دارد‌. یعنی در مرحله‌ی اصلاح دیدگاه‌ها و در قواعد نظری خود، حَسن یا قبیح بودن تک تک صفات بشری را روشن نموده است‌. سپس در قوانین عملی خود، با حفظ مراتب، یعنی سیر اهم به مهم، مصادیق هر صفت را می‌آورد و تکلیف منهاجی در قبال انجام یا ترک آن را مشخص می‌سازد‌.
بدین ترتیب اگر کسی هم‌پای این برنامه‌ی تکاملی، سَیر نماید، طی دو مرحله، موفق به کسب تمام صفات حمیده و رها شدن از تمام صفات رذیله خواهد گردید‌.

نتیجه‌ی نهایی: هر کسی که خالصانه به قواعد نظری منهاج فردوسیان معتقد شود و صادقانه به قانون‌های عملی منهاج فردوسیان عمل نماید، تمام صفات حمیده را به مرور زمان، کسب کرده و تمام صفات رذیله را به مرور زمان، از ساحت جان خواهد زدود، بدون این که بخواهد تقلای ویژه و تلاش خاصی از خود نشان دهد‌.
به عبارت دیگر، اصحاب منهاج فردوسیان، با التزام به قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، جبهه‌ی سوم مجاهده (یعنی تغییر صفات ذمیمه به حمیده) را در می‌نوردند و به دستاوردهای شیرینش نایل می‌شوند‌.

سؤال: آیا برای رسیدن به کمال و سعادت، ایمان آوردن به همه‌ی قواعد نظری و عمل کردن به همه‌ی قوانین عملی، کافی است؟

تفصیل سؤال: از آنجا که برای رسیدن به درجات عالیه‌ی کمال و سعادت، نیاز به دانستن و عمل کردن به اسرار خاص اولیای الهی است، آیا می‌توان بر قواعد نظری و قوانین عملی «منهاج فردوسیان» بسنده کرد و اعتقاد به واضحات و مسلّمات و عمل بر طبق آن، بدونِ دانستن اسرار اولیای الهی، می‌تواند جوینده‌ی کمال و سعادت را به نقطه‌ی اوج تکامل برساند؟

جواب: بر اساس دکترین منهاج فردوسیان، هر آنچه مورد نیاز مشتاقان برای رسیدن به کمال و سعادت بوده، بنا بر «قاعده‌ی لطف» [1] از سوی خدای مهربان، به روشنی ارسال شده است؛ وگرنه انسان در هر عصری می‌تواند بگوید:
«رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَینا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی‏» [سوره‌ی طه، آیه‌ی 134]
ترجمه: پروردگارا، چرا پیامبری به سوی ما نفرستادی تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم از آیات تو پیروی کنیم؟!

به بیان دیگر: تمام دستورات لازم برای رسیدن به کمال و سعادت باید در هر زمانی فراهم باشد‌. یعنی انسان امروزی که بیش از هزار سال با عصر حضور پیامبر خدا و جانشینان آن جناب (علیهم‌السلام) فاصله دارد، نباید از هیچیک از آموزه‌های اساسی پیامبر برای رسیدن به کمال و سعادت محروم باشد‌.
اگر این محرومیت به هر دلیلی حاصل شود، مشتاق کمال و سعادت می‌تواند به بارگاه الهی عرضه بدارد: پروردگارا اگر هدایت و راه رسیدن به کمال و سعادت را به من (که بدون اختیار، هزار سال با تأخیر متولد شده‌ام) می‌رساندی، آن را پیروی می‌کردم و چنین خوار و رسوا نمی‌شدم‌. و چون محال است که کسی بتواند خالق متعال را محکوم کند، پس لابد تمام راه کمال و سعادت، همانطور که در عصر حضور حجت‌های خدا وجود داشت، در هر زمان دیگری وجود دارد‌.
البته ثمرات و نتایج عمل به واضحات و مسلّمات به صورت روشن شدن اسرار الهی و تجلی انوار ولایت در مملکت وجود منهاجی ظهور خواهد یافت که بعد از آن، علوم و معارفی بر او روشن می‌‌گردد که از گفتن و نوشتن، برتر بوده و در ذکر نمی‌‌آید‌.
به عبارت ساده‌‌تر، باید از معتقد شدن به همین قواعد و رعایت کردن همین قوانین شروع نمود تا نتایج چشمگیر آن به صورت مکاشفات علمی و روحی در مراتب مختلف وجود انسان بروز نماید‌.
البته این مطلب به این معنا نیست که در سطوح عالیه، تکلیفی علاوه بر قوانین منهاج فردوسیان برای اصحاب منهاج فردوسیان از سوی خدای متعال مقرر ‌می‌شود؛ بلکه فقط ظهور نتایج و تفصیلی شدن اجمالیات، نگاهی متفاوت به منهاجی می‌دهد‌.
با این استدلال، خود را از نشستن بر سر سفره‌ی علوم شرق و غرب عالم بی‌نیاز می‌دانیم و معتقدیم قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، آخرین و کاملترین دستورات برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت ابدی است‌.

………………………………..
[1] قاعده‌ی لطف: قاعده‌ای در علم کلام به معنای لزوم انجام کاری از سوی خداست که به سبب آن، مُکَلَّف به اطاعت، نزدیک و از گناه، دور می‌شود؛ بی‌آن که این لطف، تأثیری در قدرت مکلف داشته باشد و یا او را مجبور بسازد.
متکلمان امامیه از این قاعده در اثبات عقلی بسیاری از اعتقادات اسلامی، مانند لزوم تشریع تکالیف دینی، لزوم ارسال پیامبران، لزوم تعیین و نصب امام و غیره، بهره برده‌اند.
به بیان دیگر، قاعده‌ی لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت و یا دور شدن آنها از گناه بینجامد، خداوند حتماً آن کار را انجام می‌دهد؛ مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال پیامبران، که انسان‌ها از این راه، با تکالیف دینی‌شان آشنا می‌شوند.

سؤال: آیا برای رسیدن به کمال و سعادت، ایمان آوردن به همه‌ی قواعد نظری و عمل کردن به همه‌ی قوانین عملی، لازم است؟

تفصیل سؤال: بنا به اظهار بعضی عرفا، عمل کردن به چند دستور مهم برای رسیدن به حقایق عالم و سعادت ابدی کفایت می‌کند، پس به چه دلیلی در منهاج فردوسیان، باید به تمام دستورات رسیده از ناحیه‌ی شارع مقدس، عمل کنیم تا به کمال واقعی و سعادت ابدی برسیم؟

جواب: چنان که در جای خود مقرر شد (در قواعد نظری منهاج فردوسیان به طور کامل بحث شده است) قرآن کریم کتاب هدایت بشر به سوی کمال است‌. همچنین مقرر شد که استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) استاد کل و از سوی خدای متعال، مأمور به تزکیه و تهذیب نفوس مستعده هستند‌. و همچنین مقرر شد که ائمه‌ی دوازده‌گانه‌ی معصوم (علیهم‌السلام)، جانشینان رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) در امر تربیت و تزکیه هستند‌.
با این مقدمات، می‌گوییم: اگر دستوری در قرآن کریم یا بیانات رسول خدا یا امامان معصوم (علیهم‌السلام) باشد لابد در جهت تکامل بشر و رساندنش به سعادت است یعنی عمل کردن به این دستورات، در رسیدن به کمال و سعادت ابدی نقش دارد‌ . و اگر این را نپذیریم قائل به این خواهیم شد که صدور این دستورات (یا برخی از این دستورات) بی‌فایده و لغو بوده است‌. و این مطلب، خلاف مسلّماتی است که در بدایت امر قبول کردیم‌.
باید توجه داشت که دین، یک مجموعه‌ی واحد است که فقط عمل کردن به مجموعه‌ی دستورات آن، نجات‌بخش است و به کمال و سعادت ابدی می‌رساند. [1] خدای متعال در قرآن کریم، گروهی که به قسمتی از تعالیم دینی ایمان آورده و قسمت دیگری را نادیده می‌گیرند، توبیخ نموده و وعید سختی داده است‌؛ می‌فرماید:
«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الکتَابِ وَتَکفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یفْعَلُ ذَلِک مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الحَیاةِ الدُّنْیا وَیَوْمَ القِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ العَذَابِ وَمَا اللهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 85]
ترجمه: آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می‏‌آورید، و به بعضی کافر می‏‌شوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذاب‌ها گرفتار می‏‌شوند‌. و خداوند از آنچه انجام می‏‌دهید غافل نیست.
گرچه شاید در نگاه اول،‌ معنی آیه منصرف به لایه‌های غلیظ باشد ولی با نگاه دیگر در می‌یابیم که شامل لایه‌های رقیق نیز می‌گردد و می‌توان به بی‌اعتنایی به بخشی از تعالیم دینی به بهانه‌ی مستحب و مکروه بودن نیز معنی کرد‌. البته در این صورت، عذاب‌ها و وعیدها نیز به همان اندازه تخفیف می‌یابد ولی باز هم تبدیل به وعده نمی‌شود! پس جا دارد با تجدید ایمان به تمام آنچه در مجموعه‌ی کامل شریعت اسلام آمده، عمل به همه‌ی آموزه‌های دینی را سرلوحه‌ی برنامه‌ی تکامل معنوی و روحی خویش قرار دهیم‌.

………………………………
[1] قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ: «إِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ تَابَعَنَا وَ لَمْ یُخَالِفْنَا، وَ مَنْ إِذَا خِفْنَا خَافَ، وَ إِذَا أَمِنَّا أَمِنَ، فَأُوَلئِکَ شِیعَتُنَا». (قرب الإسناد، حمیری، صفحه‌ی 342) . ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: همانا شیعیان ما کسانی هستند که پیروی ما کنند و مخالفت با ما نکنند و [شیعه‌ی ما] کسی است که هر گاه احساس ترس کنیم، او نیز بترسد و هر گاه احساس امنیت کنیم، او نیز ایمن باشد. اینان شیعیان ما هستند.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤْمِناً حَتَّی یَکونَ لِجَمِیعِ أَمْرِنَا مُتَّبِعاً مُرِیداً» (کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 78) . ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: ما مردی را مؤمن نمی‌شماریم تا این که تمام امر ما را پیرو باشد و اراده‌ی انجام آن را داشته باشد.

سؤال: آیا «منهاج فردوسیان» مجوّز فعالیت دارد؟

جواب: منهاج فردوسیان، یک حزب سیاسی، کانون هنری، نشریه‌‌ی کاغذی یا مؤسسه‌‌ی فرهنگی نیست که نیاز به مجوّز فعالیت داشته باشد؛ بلکه یک نگرش خاص به امر تربیت انسان و امور مربوط به رسیدن او به کمال حقیقی و سعادت ابدی است‌. علاوه بر این که نگرش خاص و قرائت ویژه، نیاز به مجوّز ندارد، هیچ مرجع و نهاد قانونی‌‌ای برای صدور مجوّز آن تعریف نشده است‌.
البته تمام کتاب‌‌های چاپ شده‌ی منهاج فردوسیان، دارای مجوّز نشر از وزارت فرهنگ هستند؛ ولی اصل منهاج فردوسیان را نمی‌شود در مجوّز، محدود کرد‌.

سؤال: چرا منهاج فردوسیان، آشکارا تبلیغ ‌می‌شود و حق‌جو می‌پذیرد؟

تفصیل سؤال: معمولاً عرفـا، صوفیه و ارباب علوم باطنـی سعی می‌کنند تا پنهان باشند و در خفا و عزلت، فعالیت کنند. چرا منهاج فردوسیان، به آشکارا تبلیغ می‌شود و حق‌جو می‌پذیرد؟

جواب: در پاسخ به این سؤال، به چند نکته باید توجه کرد:

نکته‌ی اول: اطلاع‌رسانی‌هایی که در مورد منهاج فردوسیان انجام ‌می‌شود، تبلیغ (به هدف جلب منافع مادی) نیست؛ بلکه اعلام عمومی است تا اتمام حجت بر همگان صورت گیرد‌.
اتمام حجت به این معناست که هر کس، در هر جای عالم که با منهاج فردوسیان آشنا شود و بفهمد چنین برنامه‌ای برای رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی وجود دارد، حجت الهی بر او تمام شده است؛ اگر به منهاج فردوسیان در آید و اعتقاداتش را بر طبق قواعد نظری آن و اعمالش را بر طبق قوانین عملی آن اصلاح نماید، به کمال و سعادت خواهد رسید؛ ولی اگر به هر دلیلی از پذیرفتن آن سر باز زند و به کمال واقعی خود نرسد و سعادت را در نیابد، عذری برای عرضه در محضر مقدس حضرت پروردگار نخواهد داشت‌.
پس اطلاع‌رسانی‌های منهاج فردوسیان برای این است که: فردای قیامت کسی بهانه‌ای نداشته باشد که بگوید: «نمی‌دانستم و کسی را نیافتم تا راهنمایی‌ام کند‌».

نکته‌ی دوم: یکی از اهداف پیریزی تشکیلات تربیتی منهاج فردوسیان، مقابله با تشکیلات انحرافی تصوف است‌. از آنجا که صوفیه در سراسر ایران و جهان با نمادهای مشخص و مکان‌های معلوم (مثل خانقاه) به تبلیغ رسمی اباطیل خود و منحرف کردن فطرت‌های پاک، مشغولند؛‌ به ناچار باید تشکیلات مقابله کننده نیز، که از سلامت کامل اعتقادی و عملی برخوردار است، موجودیت و فعالیت‌های خود را علنی و از راه‌های مرسومِ اطلاع‌رسانی، به استحضار مشتاقان تهذیب و خودسازی و جویندگان کمال و سعادت برساند‌.

نکته‌ی سوم: دعوت عرفا و ارباب علوم باطنی و اقطاب صوفیه به سوی «خود» است؛ یعنی با تبلیغ و شهرت یافتنِ فردِ مشخص، آن فرد با تمام کاستی‌ها و نقایص روحی و اعتقادی و عملی، به عنوان اسوه و مقتدا، تبلیغ ‌می‌شود و این کار، بر خلاف آموزه‌های دینی اسلام ناب است‌.
ولی اطلاع‌رسانی در باره‌ی منهاج فردوسیان به معنی تبلیغ شخص خاصی نیست؛ بلکه تبلیغ آئین روحپرور اسلام ناب و تشیّع خالص و دعوت طالبین سعادت به قبول استادیِ حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) است‌.

نکته‌ی چهارم: مقایسه‌ی نظام تربیتی منهاج فردوسیان با برنامه‌های تربیتی عرفا و صوفیه اشتباه بوده و این سؤال از پیامدهای همین مقایسه‌ی اشتباه است. عارف و صوفی به دلایل متعدد و مختلف مانند: سنگین بودن مطالب باطنی یا مصون ماندن از طعنه‌های اهل شریعت یا لایق ندانستن همه‌ی مردم برای ورود به مراحل سیر و سلوک یا ترس از برخورد حاکمیت فقها یا به بهانه‌ی خوف از این که کنایات و استعاراتشان به درستی تأویل نشده و موجب گمراهی گروهی گردد! یا علاقه به تنهاخوری یا به خاطر این که معتقد است ترویج و پذیرش عمومی از ابهت عرفان و تصوف می‌کاهد و موارد دیگر، از آشکارا عمل کردن و اطلاع‌رسانی طفره می‌رود و به جمع‌های محدود و اندک بسنده می‌کند‌.
در مقابل این گروه و طرز تفکرشان، انبیای الهی قرار می‌گیرند که چون به صحت تعالیمشان یقین دارند، به آشکارا دعوت به سوی نور و هدایت میکنند‌. لذا هیچ پیامبری در خفا و گمنامی نبوده و در نهایت شهرت میزیسته، همچنین هیچ پیامبری در عزلت نبوده؛ بلکه در متن جامعه و حوادث اجتماعی به سر می‌برده‌اند‌.
پس منهاج فردوسیان، که همان اسلام ناب و تشیع خالص است، نیز باید پیام هدایتش را آشکارا به گوش تمام مردم جهان برساند و حجت را بر همگان تمام سازد‌. این ابلاغ پیام، با عزلت و گمنامی ممکن نیست‌.
در پایان این جواب، شایسته است توجه خواننده‌ی گرامی را به کلامی گهربار، منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) از پدران بزرگوارشان از استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) جلب کنیم، که می‌فرمایند:
«أَشَدُّ مِنْ یُتْمِ الْیتِیمِ الَّذِی انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ یُتْمُ یَتِیمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَی الْوُصُولِ إِلَیهِ وَ لَا یَدْرِی کَیفَ حُکمُهُ فِیمَا یبْتَلَی بِهِ مِنْ شَرَائِعِ دِینِهِ أَلَا فَمَنْ کانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِعُلُومِنَا وَ هَذَا الْجَاهِلُ بِشَرِیعَتِنَا الْمُنْقَطِعُ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا یتِیمٌ فِی حَجْرِهِ أَلَا فَمَنْ هَدَاهُ وَ أَرْشَدَهُ وَ عَلَّمَهُ شَرِیعَتَنَا کانَ مَعَنَا فِی‏ الرَّفِیقِ‏ الْأَعْلَی» [تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 339]
ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: شدیدتر از یتیمی کسی که از پدر و مادرش بریده شده است، یتیمی کسی است که از امامش بریده شده باشد و توانایی رسیدن به او را نداشته باشد و نمی‌داند احکام دینش در آن چیزهایی که گرفتار آن شده،‌ چیست. آگاه باشید هر کس از شیعیان ما که به دانش‌های ما آگاه باشد، این نادان به دین ما که از دیدن ما بریده شده است، یتیمی در دامنش است. پس کسی که او را هدایت کند و شریعت بیاموزد،‌ با ما در مرتبه‌ی برتر خواهد بود.

سؤال: چرا منهاج فردوسیان، شبیه طریقت‌های عرفان و تصوف است؟

جواب: استاد عالی، حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) در کلامی راهگشا می‌فرمایند: «رُدُّوا الحَجَرَ مِنْ حَیثُ جَاء» [1] به عبارت دیگر، همیشه این مقابله به مثل است که جوابگو بوده است‌. وقتی عرفان‌های کاذب و دکان‌های معرفت‌فروشی در قالب‌های جذّاب و فریبنده، اقدام به جذب جوانان و در نتیجه، منحرف کردن آنها می‌کنند، راه درست این است که با استفاده از همان قالبهای جدید، مفاهیم اصیل و ناب را ارائه کنیم تا خطر آنان دفع گردد‌.
وقتی دشمنان اسلام برای ترویج افکار الحادی و باطلشان، فیلم میسازند، ما نباید برای مقابله، به نوشتن کتاب بسنده کنیم؛ بلکه ما نیز باید از همان راه وارد شده و با همان زبان، سخن گوییم؛ زیرا هیچگاه کتاب نمی‌تواند در مصاف با فیلم و جاذبه‌های بصری، هماوردی کند‌.
وقتی صاحبان دعاوی باطنی (عرفا و صوفیه) با تشکیلات تربیتی، وارد عرصه‌ی شکار دلهای صاف و نفوس مستعده (جان‌های آماده) می‌شوند، قالب‌های دیگر، ناکارآمد یا کم‌بازده خواهد بود و نیاز است مطالب حق در قالبِ جذابِ نظام تربیتی و تشکیلات تکاملی ارائه گردد‌.
اگر ‌می‌شود مطالب پوسیده و انحرافی را در قالب‌های جدید و جذاب ارائه نمود و قربانی گرفت، لابد بشود آموزه‌های اسلام اصیل و تشیع ناب را به قالب جدید زد و موجب هدایت گردید‌.
پس باید توجه داشت که گرچه «منهاج فردوسیان» در نگاه اول، همچون یک فرقه به نظر می‌رسد ولی در مطالعه‌ی همه‌جانبه، روشن ‌می‌شود که متن شریعت غرای اسلام و تشیع ناب است‌.

…………………………………
[1] نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 314‌. ترجمه: سنگ را از همانجا که آمده، برگردانید‌.

سؤال: آیا بشر عادی می‌تواند چهار هزار قانون منهاج فردوسیان را مراعات کند؟

جواب: در جواب این سؤال باید به دو نکته توجه داشت:

نکته‌ی اول: این است که این مطلب در تمام رشته‌های علمی و فنی و هنری پذیرفته شده که هر کس بخواهد به نقطه‌ی اوج و کمال آن رشته‌ی علمی یا هنری یا فنی دست یابد باید محض آن رشته گردد‌. با پراکندگی خیال و انشعاب انرژی نمی‌توان به قله‌ها رسید و حتی خیال چنین فتحی نیز کودکانه است‌.
همان‌طور که بازیگر فوتبال بدون محض شدن در فوتبال و تمرین مداوم، نمی‌تواند به المپیک جهانی برسد؛ همان‌طور که بازیگر سینما بدون تمرینات بسیار و صرف وقت زیاد، نمی‌تواند بازیگر موفق و مشهور شود؛ همان‌طور که خوشنویس نمی‌تواند بدون تمرین مستمر به نقطهی اوج خط برسد؛ همان‌طور که اهالی موسیقی نمی‌توانند بدون تمرین شبانه‌روزی به اوج هنر باطل خود برسند؛ طالب لقای حق تعالی و عالی‌ترین درجات قرب و بهشت، نمی‌تواند بدون محض شدن و تلاش پیگیر و شبانه‌روزی، به آن مقامات عالیه برسد. به قول شاعر:

عشق مولا کی کم از لیلا بود

بهر او عاشق شدن اولی بود

در رشته‌های علمی نیز حکایت همین است یعنی کسی را نخواهید یافت که بخواهد به اوج علم «ریاضیات» دست یابد ولی قسمتی از برنامه‌ی شبانه‌روزی‌اش «آزمایش‌های شیمی» باشد و بخش دیگری به «تمرینات بدنسازی» صرف شود! نخواهید یافت وزنه‌بردار و مشت‌زنی که طالب مقامات عالی این رشته‌های ورزشی باشد ولی نیمی از وقت خود را در تحصیل علم بگذراند! نخواهید یافت مخترع و مکتشف و محقق موفقی را که نیمی از وقت خود را در «تمرین سخنرانی» یا «حرکات موزون» هدر دهد!
پس جواب اول این است که تلاش فوق العاده برای رسیدن به موفقیت‌های بزرگ، کاملاً طبیعی است و این قاعده، در همه جا و برای رسیدن به هر بلندایی، صادق است و باید از خیلی از حواشی، چشم‌پوشی کرد.

نکته‌ی دوم: این است که با اندکی تأمل در لیست چند هزار قانون منهاج فردوسیان، به روشنی معلوم ‌می‌شود که قانون‌ها به سه دسته تقسیم میشوند؛

اول: دسته‌ای از قوانین، اساساً مربوط به همه نمی‌شود؛ مثلاً برخی قوانین برای قضات است و برخی قوانین برای بازاری‌ها و تجّار است.

دوم: دسته‌ی دیگری از قوانین گر چه به ظاهر مربوط به همه می‌تواند باشد ولی شرایط و مقدماتی لازم دارد که آن شرایط و مقدمات، هیچوقت فراهم نمی‌گردد و یا به ندرت حاصل ‌می‌شود‌. مثل فرار از جنگ برای کسی که در دوران صلح به سر می‌برد یا قوانین مربوط به طلاق برای افرادی که هیچگاه قصد جدا شدن از همسرشان را ندارند‌.

سوم: دسته‌ی آخر از قوانین که مربوط به همه ‌می‌شود و شرایط و مقدماتش فراهم است، چند قانون اندک و محدود است و مراعات کردن آنها هیچ سختیِ فوق طاقت ندارد‌.

چهارم: بخش عمده و اصلی قانون‌ها، ترک‌کردنی است و ترک کردن، نیاز به زمان و انرژی خاص ندارد. مثلاً ترک کردن موسیقی، نخوردن شراب و گوشت خوک و مردار، غیبت نکردن، دروغ نگفتن، ربا نخوردن، نتراشیدن ریش، زنجیر طلا به گردن و انگشتر طلا به دست نکردن برای مردان، خود را شبیه کفار نکردن، نگاه نکردن به نامحرم، فحش ندادن، آرایش نکردن برای نامحرمان و مانند اینها، نیازی به تلاش خاص و وقت آزاد ندارد.
پس ما در واقع با چند قانون محدود و مشخص روبرو هستیم و جای نگرانی از جهت زیاد بودن قوانین و خارج بودن از توان عمل‌کننده نیست‌.

سؤال: چه عواملی موجب جذب دیگران، به منهاج فردوسیان می‌شود؟

جواب: عوامل مختلفی می‌تواند در جذب افراد به منهاج فردوسیان، نقش مثبت داشته باشد که برخی از آنان به این قرار است:

هدایت الهی: مهم‌ترین عامل جذب جان‌های آماده به منهاج فردوسیان، اراده‌ی هدایت از سوی خدای تعالی است. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ لَکِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» [سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 7]
ترجمه: لیکن خدا ایمان را برای شما دوست‏‌داشتنی گردانید و آن را در دل‌های شما بیاراست و کفر و پلیدکاری و سرکشی را در نظرتان ناخوشایند ساخت آنان [که چنین‏‌اند] ره‏یافتگانند.
و اگر این هدایت،‌ شامل حال کسی گردد، به سرعت و بدون ملاحظه‌ی تمام عوامل بازدارنده، وارد در این برنامه خواهد شد. امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:
«إنَّ اللهَ إذا أرادَ بِعبدٍ خَیرٌ انکَتَ فِی قَلبِهِ نُکتةٌ فَحَالَ قَلبَه فَیَصیرُ إلی هَذا الأمر إسرَعُ مِنَ الطَّیرِ ألی‏ وَکْرِه» [الأصول الستة عشر، صفحه‌ی 168، ما وجد من کتاب درست بن ابی منصور]
ترجمه: همانا خدای تعالی هر گاه اراده‌ی خیر برای بنده‌اش کرده باشد، نقطه‌ای در قلبش ایجاد می‌کند پس به این امر، سریع‌تر از پرنده که به آشیانه‌اش بر می‌گردد، وارد می‌شود.

استدلال‌های قوی: انتقال معارف دینی، بدون کم کردن و زیاد کردن، موجب می‌شود که دل‌های آماده، جذب منهاج فردوسیان شوند. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:
«أَمَا وَ اللهِ لَوْ یَرْوُونَ مَحَاسِنَ‏ کَلَامِنَا لَکَانُوا بِهِ أَعَزَّ وَ مَا اسْتَطَاعَ أَحَدٌ أَنْ یَتَعَلَّقَ عَلَیهِمْ بِشَی‏ءٍ وَ لَکِنْ أَحَدُهُمْ یَسْمَعُ الْکَلِمَةَ فَیَحُطُّ إِلَیهَا عَشْراً» [کافی، محدث کلینی، جلد 8، صفحه‌ی 229؛ الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 356، باب مکارم الأخلاق؛ معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 180، باب معنی قول الصادق (علیه‌السلام) من تعلم علما لیماری به السفهاء؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسی، صفحه‌ی 180، الفصل الرابع و العشرون فی محاسن الأفعال]
ترجمه: به خدا قسم اگر نیکویی سخن ما را به دیگران منتقل کنند، عزیزترین [انسان‌ها] خواهند بود و کسی نخواهد توانست بر آنها اشکالی وارد کند. ولی یکی از آنها کلمه‌ای می‌شنود و ده چیز بر آن فرود می‌آورد.

اخلاق پیامبرگونه‌ی مبلغین: یکی دیگر از عوامل جذب مردم به منهاج فردوسیان، خوش‌اخلاقی و نرم‌خویی مبلغین آن است. اگر کسانی که به عنوان مبلغ منهاج فردوسیان مشغول فعالیت هستند، کم‌حوصله، تنگ‌نظر، کینه‌جو، تندرفتار و تیزگفتار باشند، نخواهند توانست جاذبه‌ی لازم را برای مشتاقان کمال و سعادت ایجاد کنند. خدای تعالی در قرآن کریم، بر استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) منت می‌گذارد و می‌فرماید:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» [سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 159]
ترجمه: پس به [برکت] رحمت الهی با آنان نرمخو [و پر مِهر] شدی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‏‌شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه.

در دسترس بودن مبلّغ: رفاه‌زدگی و کم‌حوصلگی، دستاورد و پیامد مدرنیته است. انسان‌ها به مرور زمان و با سرعت گرفتن معادلات جهانی، حوصله‌ی کمتری نسبت به مردم قدیم دارند و روز به روز، بیشتر می‌خواهند که همه‌چیز، در دسترس و در خدمتشان باشد. این قانون کلی، شامل مباحث تربیتی نیز می‌شود. کسی که خود را در تربیت منهاج فردوسیان قرار داده، انتظار دارد در هر فصلی از سال و هر روزی از هفته و هر ساعتی از شبانه‌روز، بتواند به راحتی به مبلغ این برنامه، دسترسی آسان و بدون منّت داشته باشد. آن دسته از مبلغینی که می‌خواهند موفقیت بیشتری در تبلیغ این نظام تربیتی کسب کنند، باید ساعات مشخصی از روز، حتی روزهای تعطیل، را به پاسخگویی حضوری و غیرحضوری مشتاقان، اختصاص دهند.

دعوت عملی: پیام‌هایی که تازه‌واردها به منهاج فردوسیان از طریق مشاهده‌ی عمل مبلغ دریافت می‌کنند، بیش از پیام‌هایی است که از طریق سخنش دریافت می‌کنند. ذهن جستجوگر مشتاقان کمال و سعادت، خصوصاً در اوایل ورود و آشنایی، تمام ریز و درشت حرکات، سکنات و گفتار مبلغ را زیر نظر می‌گیرد و می‌کوشد تا حقانیّت این برنامه را بیش از استدلال‌ها، از خروجیِ عینیِ آن، یعنی مبلغ، بیابد. اگر کسانی که اندک‌اشتیاقی به کمال دارند، مبلّغ را مجسمه‌ی فضایل و توده‌ای از نور و رحمت و برکت بیابند، بیشتر مشتاق شده و قدم راسخی در این برنامه خواهند گذاشت. ولی اگر گفتار مبلغ، که سراسر نور است، را با رفتار او در تضاد و تغایر دیدند، احتمال دارد اندکْ ‌اشتیاقشان را نیز از دست بدهند.
بدین ملاحظه، امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:
«کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِأَعْمَالِکُمْ، وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُمْ» [قرب الإسناد، حمیری، صفحه‌ی 77، احادیث متفرقة]
ترجمه: دعوت‌کننده‌ی مردم با کردارتان باشید و دعوت‌کننده‌ی مردم [فقط] با زبانتان نباشید.
یا می‌فرمایند:
«کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ» [مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسی، صفحه‌ی 46، الفصل الثانی عشر فی التقوی و الورع]
ترجمه: دعوت‌کننده‌ی مردم به غیر زبانتان باشید. باید [در عملتان] از شما تلاش و راستی و پرهیزکاری ببینند.

سؤال: عوامل بی‌رغبتی نسبت به «منهاج فردوسیان» کدام است؟

جواب: عوامل بی‌رغبتی به این نظام جامع تربیتی را به دو گروه عمده می‌توان دسته‌بندی نمود؛

گروه اول: عوامل عمومی بی‌رغبتی:
این عوامل، اختصاصی به نظام جامع تربیتی «منهاج فردوسیان» ندارد؛ بلکه شامل هر نظام تربیتی‌ای ‌می‌شود. افرادی که گرفتار این عوامل باشند، نسبت به هر برنامه‌ای که برای کمال و سعادت، طراحی شده باشد، بی‌رغبت و بی‌تمایل هستند. این عوامل عبارتند از:

1. طینت:
چنان که گذشت، اگر خمیرمایه‌‌ی کسی برای رسیدن به کمال و سعادت، ساخته و پرداخته نشده باشد، ظهورش به صورت بی‌رغبتی به برنامه‌های تکاملی خواهد بود. این عامل، درمان ندارد.

2. نطفه:
چنان که گذشت، اگر نطفه‌ای به صورت نامشروع منعقد شده باشد، محصول آن، فردی بی‌رغبت به تکامل خواهد بود. این عامل، راه علاج ندارد.

3. نفْس‌پرستی:
افراد بسیاری که دو مشکل پیش‌گفته را ندارند ولی رغبتی به برنامه‌های تکاملی نشان نمی‌دهند، گرفتار این عامل هستند که در روایات شریفه از آن به «حُبُّ الراحة» تعبیر شده است.
تمام برنامه‌های تکاملی، حتی آنان که خاستگاه بشری داشته و دستاورهای دنیوی دارند، همیشه در تعارض با راحت‌طلبی و شکم‌بارگی و شهوت‌رانی بوده و هستند. این چنین افرادی اگر با اطلاع یافتن بر دو منزل پیشِ رو یعنی بهشت و جهنم به تغییر دیدگاه‌شان موفق شوند و از نفْس‌پرستی خود دست بردارند، خواهند توانست به سوی کمال، حرکت نمایند؛ ولی اگر حاضر به کوتاه آمدن از لذت‌های زودگذر نباشند، راهی برای درمانشان وجود نخواهد داشت.

گروه دوم: عوامل اختصاصی بی‌رغبتی:
این عوامل، اختصاص به نظام تربیتی «منهاج فردوسیان» دارد و الزاماً شامل دیگر برنامه‌های تربیتی نمی‌شود. این عوامل عبارتند از:

1. بی‌اطلاعی:
مهم‌ترین عامل رغبت نشان ندادن مردم ایران و جهان به «منهاج فردوسیان» اطلاع نداشتن آنان از وجود چنین نظام تربیتی کامل و جامعی است. وقتی کسی نمی‌داند که داروی دردش کشف و تهیه شده و می‌تواند به راحتی در اختیارش قرار گیرد، چگونه به تهیه و استفاده از آن دارو، رغبت نشان دهد؟!
پس کسی که می‌گوید اگر منهاج فردوسیان حق و درست است، چرا استقبالی از آن صورت نگرفته؟ جوابش این است که کسی از بودن چنین برنامه‌ای اطلاع ندارد و اگر مطلع شوند، استقبال خواهند نمود.
راه اصلاح این عامل، اطلاع‌رسانی درست و فراگیر است.

2. شخصیّت‌زدگی:
این عامل در درون خود به انواع مختلفی تقسیم ‌می‌شود، به این شرح:

الف) مُرده‌پرستی: برخی جوامع واپس‌گرا، نسبت به امکانات و استعدادهای موجود خود بی‌تفاوت و کم‌تفاوت بوده و در مقابل، نسبت به آنچه از دست داده‌اند، بسیار قدردان و افسوس‌خور هستند. از این خصلت ناپسند و دیدگاه منحرف به «حجاب معاصریّت» نیز تعبیر ‌می‌شود. با توجه به این روحیه‌ی انحرافی، برخی افراد بعد از اطلاع از این که مؤلف این برنامه، زنده است، نسبت به آن، بی‌رغبت می‌شوند.
درمان این مشکل، محدود به اصلاح این دیدگاه انحرافی است.

ب) پیرپرستی: گر چه درست است که برای اظهار نظر کارشناسی، باید سال‌ها تجربه، پشتوانه‌ی اندوخته‌های علمی باشد؛ ولی گاهی این نکته، برخی را به این اشتباه می‌اندازد که برای نقل سخن پیرانِ راه نیز باید پیر بود. کسانی که از محتوای «منهاج فردوسیان» بی‌اطلاعند، چنین می‌پندارند که این قواعد و قوانین، بر اثر تجربه‌های شخصی مؤلف (جمع‌آوری‌ کننده‌ی) آن است؛ در این صورت، به سن مؤلف توجه می‌کنند و اینطور نتیجه می‌گیرند که ارائه‌ی چنین برنامه‌ای برای این سن، زود است و مؤلف آن باید سال‌های بسیاری را در کسب تجربه و مطالعه‌ی تاریخ و شناختن ملت‌های مختلف، مصرف نماید.
چنان که اشاره شد، ریشه‌ی این اشتباه در ناآگاهی از محتوای منهاج فردوسیان است. اگر این افراد با محتوای منهاج فردوسیان آشنا شوند که تصریحات قرآن کریم و روایات معتبر استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) است و بدون هیچگونه دخل و تصرفی، فقط ترجمه شده و به قالب قاعده‌ی نظری و قانون عملی ارائه گشته است، بر جوان بودن مؤلف آن خرده نگرفته و بهانه‌ای در بی‌رغبتی به آن نخواهند داشت.

ج) خارجی‌پرستی: گروهی از ایرانیان، به خیال خامی گرفتارند که همه‌ی علوم و فنون و معارف، در پشت مرزهای این کشور است و آنچه از آن طرف آب‌ها بیاید، از آب گذشته است! اینان ترجمه‌شده‌ها را بیشتر می‌پسندند و می‌پندارند کتابی که در آمریکا و اروپا نوشته شده باشد، کامل‌تر و نسخه‌ای که در آنجا پیچیده شده باشد، شفابخش‌تر است!
از آنجا که این نظام تربیتی، به زبان فارسی و در کشور ایران نوشته شده، گمان می‌کنند که نباید کار اساسی و در خور اعتنایی باشد و این،‌ عاملِ بی‌رغبتی‌شان به این برنامه است. درمان این مشکل، محدود به اصلاح این دیدگاه انحرافی است.

د) غریب‌پرستی: برخی افراد چنان می‌پندارند که آنچه خوب است، از دسترس‌شان خارج است یا دست یافتن به آن، بسیار دشوار و پرهزینه است و در مقابل، آنچه در دسترس است و رسیدن به آن، دشواری و هزینه‌ی زیادی ندارد، بد و کم‌ارزش است. و چون نظام تربیتی «منهاج فردوسیان‌» و مؤلف آن، از راه‌های مختلف مانند آدرس پستی، پست الکترونیک (ایمیل)، تلفن ثابت، تلفن همراه و جلسات حضوری، به راحتی و آسانی تمام، در دسترس است، نباید برنامه‌ی ارزشمند و قابل اعتنایی باشد. درمان این مشکل نیز منحصر به اصلاح این دیدگاه انحرافی است و نمی‌توان به گزینه‌هایی مانند دشوار کردن دسترسی، فکر کرد.

هـ) مدرک‌زدگی: در جوامع واپسگرا و عقب‌مانده که «مدرک» جایگزین «ادراک» است، برخی مردم، سخن کسانی را می‌پذیرند که صاحب مدارک علمی بالا و عناوین متعدد مرتبط و غیر مرتبط باشند.
به عنوان مثال، اظهار نظر یک دکترای علوم پزشکی در مسائل سیاسی را بیشتر از نظرات یک لیسانس علوم سیاسی در این مسائل می‌پذیرند. همچنین اگر کسی دارای مدرک دکترا در دو رشته‌ی نامربوط به یکدیگر باشد، سخنش در رشته‌ی سومی که با دو رشته‌ی قبلی، نامرتبط است، بهتر پذیرفته ‌می‌شود. مثلاً این افراد، نظراتِ پزشکیِ کسی که هم دکترای حقوق و هم دکترای روابط بین‌الملل دارد را بیشتر می‌پسندند.
این گونه افراد، با توجه به این که «حاج فردوسی» دارای هیچ مدرک تخصص و فوق تخصصِ مرتبط و غیرمرتبط با سبک زندگی اسلامی نیست و هیچ مدرکی از دانشگاه‌های معتبر دنیا ندارد، «منهاج فردوسیان» را برنامه‌ای ضعیف و سطحی می‌پندارند و بدان، رغبت نمی‌کنند. درمان این مشکل، محدود به اصلاح این دیدگاه انحرافی است.

و) اسطوره‌پرستی: بعضی از مردم دوست دارند از افراد خاص که اسطوره شده باشند پیروی کنند. از آنجا که مبلغان منهاج فردوسیان اجازه ندارند «حاج فردوسی» را با به کار بردن القاب و عناوین پر زرق و برق، داستان‌های خیالی، کرامات ساختگی، مدرک‌های جعلی و مانند اینها، اسطوره معرفی کنند؛ حس اسطوره‌دوستی برخی از ساده‌لوحان اشباع نمی‌شود و به «منهاج فردوسیان» رغبت نمی‌کنند. درمان این مشکل، محدود به اصلاح این دیدگاه انحرافی است.

3. رسانه‌زدگی:
از جمله ملاک‌های افرادی که عقلشان به چشمشان بوده و گوششان به دهان مردم است، «شهرت» است. به پندار باطل اینان، اگر چیزی بر سر زبان‌ها بیافتد و رسانه‌ای شود، «خوب» و «سالم» است؛ ولی اگر در رسانه‌ها جایی نداشته باشد، «بد» و «معیوب» است. چون این نظام تربیتی در مراحل اولیه‌ی ارائه است و دفتر مرکزی، هنوز به دنبال اطلاع‌رسانی گسترده‌ی آن نیست، بهانه‌ای برای بی‌رغبتی به آن برای برخی فراهم شده است. حل این معضل و درمان این بیماری، پس از انتشار گسترده و اطلاع‌رسانی فراگیر این برنامه، صورت خواهد پذیرفت و نیاز به سرمایه‌گذاری و توجه خاصی ندارد.

4. تکبّر:
برخی از گرفتاران به بلای «کبر» چون خود را برتر از نظام تربیتی منهاج فردوسیان یا برتر از مبلّغ منهاج فردوسیان می‌دانند، رغبتی به آن نشان نمی‌دهند و گاهی این بی‌رغبتی خود را با الفاظی طعنه‌آمیز و سخنانی تند و نیش‌دار، ابراز می‌دارند.
عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی بْنِ أَعْینَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلّم): «إِنَّ أَعْظَمَ الْکبْرِ غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ» قَالَ: قُلْتُ وَ مَا غَمْصُ الْخَلْقِ وَ سَفَهُ الْحَقِّ؟ قَالَ: «یَجْهَلُ الْحَقَّ وَ یَطْعُنُ عَلَی أَهْلِهِ. فَمَنْ فَعَلَ ذَلِک فَقَدْ نَازَعَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 310]
ترجمه: بزرگ‌ترین کبر، نشناختن حق و طعنه زدن بر اهل حق است. پس کسی که چنین کند،‌ با خدای تعالی بر سر به دست آوردن کبریایی، دعوا کرده است.

5. عُجب (خودشیفتگی):
چنان که گذشت، اگر کسی دچار خودشیفتگی شد یعنی فهم و درک ناقص خود را ملاک تشخیص کمال از غیر کمال و سعادت از غیر سعادت دانست، رغبتی به آموزه‌های ناب وحیانی از خود نشان نخواهد داد. از امام کاظم (علیه‌السلام) از معنی «عُجب» که عمل را فاسد می‌کند پرسیده شد، فرمودند: «الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیِّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 313]
ترجمه: عُجب درجات دارد؛ از آن جمله است این که عمل زشت [یا دیدگاه‌های خام و ابتدایی] بنده‌ای در نظرش جلوه کند که آن را نیکو پندارد و گمان کند که کار نیکی انجام می‌دهد.

6. جذّاب نبودن:
برخی از برنامه‌هایی که به نوعی می‌کوشند خود را برنامه‌ی کمال و سعادت (خوشی و خوش‌بختی) معرفی نمایند، از جاذبه‌های ممنوع برای جلب افراد استفاده می‌کنند؛ جاذبه‌هایی مانند: موسیقی، رقص، شراب، اختلاط زن و مرد، خنده، شوخی و سفرهای تفریحی مختلط.
همچنین برخی سخنرانان تلاش می‌کنند با بهره‌گیری از جاذبه‌های حلال، مانند بازگو کردن داستان‌های خنده‌دار، منبرهای مستمع‌راضی‌کن داشته باشند.
ولی چون نظام تربیتی منهاج فردوسیان،‌ که در حقیقت، راهی برای رسیدن به کمال و سعادت بوده و سبک زندگی اسلامی را ترسیم می‌نماید، خالی از اینگونه جاذبه‌های سطحی و زودگذر است، برای افراد سطحی‌نگر و ساده‌لوح، جاذبه‌ای ندارد. گرچه برای آنان که بر این راه روشن، استقامتی از خود نشان دهند، سرشار از جاذبه‌های معنوی پایدار و عمیق است.

7. تبلیغ و دفاع بد:
بعضی مبلغین منهاج فردوسیان، با تبلیغ و دفاع بد خود، بیشتر مایه‌ی راندن هستند تا خواندن؛ بیشتر موجب دافعه هستند تا جاذبه. کسی که به امید حل شدن مشکلات فکری و اصلاح دیدگاه‌هایش نسبت به این نظام تربیتی، به مبلّغ منهاج فردوسیان مراجعه می‌نماید، آن گاه که به جای روشن شدن، بیشتر سرگردان و سردرگم می‌گردد، به اصل منهاج فردوسیان، بی‌رغبت شده و اشکال را نه در مبلّغ، بلکه در اساس این نظام تربیتی می‌پندارد.

سؤال: عوامل مخالفت با نظام تربیتی «منهاج فردوسیان» کدام است؟

جواب: مخالفت با این نظام تربیتی، چون بر آمده از تصریحات قرآن کریم و روایات معتبر ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) است، عوامل متعددی به شرح زیر دارد؛

1. اشکال در نطفه:
گر چه حرام‌زاده، از استعداد رسیدن به کمال و سعادت محروم است؛ ولی در مقابل، استعداد خاصی برای مخالفت با اولیای الهی و راه روشنی که برای هدایت بشر آورده‌اند، دارد؛ تا آنجا که کشتن پیامبران و امامانی که از نسل پیامبران هستند، در انحصار زنازادگان است و غیر زنازادگان، توانایی چنین کاری ندارند.
امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «لَا یَقْتُلُ الْأَنْبِیاءَ وَ أَوْلَادَ الْأَنْبِیاءِ إِلَّا أَوْلَادُ الزِّنَا» [علل الشرائع، شیخ صدوق، جلد ‏1، صفحه‌ی 58]
ترجمه: پیامبران و فرزندان پیامبران را جز زنازادگان به شهادت نمی‌رسانند.
عامل عمده‌ی مخالفت ناصبی‌ها، وهابی‌ها و خوارج با «منهاج فردوسیان»‌ از این اشکال، سرچشمه می‌گیرد. این نوع مخالفت، راه درمان ندارد.

2. لجاجت با مبلّغ خاص:
گاهی اوقات، کینه‌ها و دشمنی‌های شخصیِ با مبلّغ منهاج فردوسیان، موجب ‌می‌شود آن فرد لجباز به موضع‌گیری و مخالفت با اصل «منهاج فردوسیان» کشیده شود. در این موارد، اگر تبلیغ منهاج فردوسیان از طریق دیگری انجام گیرد، مخالفت این شخص لجباز را در پی نخواهد داشت.

3. حسادت نسبت به مبلّغ:
حسادت از پدیده‌های رایج در میان همسالان و هم‌ترازان است. کسانی که تا دیروز، با شخصِ خاصی دوست بوده و هم‌مسیر و هم‌تراز محسوب می‌شده‌اند، امروز با دیدن رفیقشان که عَلَم تبلیغ منهاج فردوسیان را برداشته و محل رجوع مردم برای آشنایی با این نظام تربیتی شده‌ است، احساس عقب‌ماندگی و حقارت می‌کنند.
این افراد، ساده‌ترین راه را مخالفت با اصل «منهاج فردوسیان»‌ برای فرو نشاندن سوزشِ حسادت خود می‌یابند. اگر این افراد، به نوعی در تبلیغ منهاج فردوسیان، شرکت داده شوند، از مخالفت‌شان کاسته شده یا مخالفت‌شان تبدیل به موافقت و دوستی می‌گردد.

4. بر هم خوردن توهّمات مذهبی:
کسانی که بر اثر تبلیغات منحرف منبری‌های کم‌سواد و مدّاحان بی‌سواد، دچار توهّمات مذهبی و گرفتار خرافات عملی شده‌اند، با رو به رو شدن با «منهاج فردوسیان» دچار نوعی تضاد بین آنچه تا کنون، دین می‌پنداشته‌اند و آنچه اکنون به عنوان دین راستین به آنان معرفی ‌می‌شود، می‌گردند. اینان بین آموزه‌های منبر کم‌سوادان با متن قرآن و روایات معتبر، در می‌مانند. همین درماندگی، برخی را به ابراز دشمنی و مخالفت با نظام تربیتی «منهاج فردوسیان» می‌کشاند.

5. عاملِ دشمن بودن:
کسانی که جیره‌خوار دشمنان اسلام مانند وهابیت، یهود و صهیونیسم جهانی هستند، دانسته و با برنامه‌ی مشخص، به مخالفت با «منهاج فردوسیان» بر می‌خیزند تا نور الهیِ آن را خاموش کنند، «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» [1] در حالی که نمی‌دانند «وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» [2]

7. داشتنِ استادِ بد:
کسانی که استاد و راهنمای بد طینت، حرام‌زاده یا حرام‌لقمه دارند، هر چند خودشان طینتِ پاک، نطفه‌ی پاک یا لقمه‌ی پاک داشته باشند، می‌توانند گرفتار مخالفت با این نظام تربیتی گردند. تأثیر استاد و خط‌دهنده، کم‌تر از تأثیر عوامل گذشته نیست.
آنجا که قرآن کریم، همنشین شدن و دوستی با دشمنان خدا را ممنوع اعلام می‌کند و می‌فرماید: «یَا أَیُهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ» [3] در صدد پیشگیری از همین آسیب‌هاست.

……………………………
[1] سوره‌ی صف، آیه‌ی 8. ترجمه: می‏‌خواهند نور خدا را با دهان‏‌هایشان خاموش کنند.
[2] سوره‌ی صف، آیه‌ی 8. ترجمه: در حالی که خداوند، کامل‌کننده‌ی نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.
[3] سوره‌ی ممتحنه، آیه‌ی 1. ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌‏اید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید.

سؤال: چرا بعضی افراد با مطالعه‌ی «منهاج فردوسیان»، دچار تنفّر می‌شوند؟

جواب: آنچه در منهاج فردوسیان آمده است، خالص‌ترین دیدگاه‌ها و ناب‌ترین دستورات عملی برای رساندن انسان‌های جویای کمال و سعادت به بالاترین درجات عالم هستی است. برای دریافت چنین دیدگاه‌های خالص و دستورات ناب، باید قلبی آماده و خالی از استکبار داشت. کسانی که ایمانی به منزل بعد و سرای پسین ندارند، با ملاحظه‌ی این قواعد نظری و قوانین عملی، دچار دلزدگی و وحشت شده و حالت تنفری به آنان دست می‌دهد. قرآن کریم در وصف اینان می‌فرماید: «وَإِذَا ذُکرَ اللهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذَا ذُکرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» [سوره‌ی زمر، آیه‌ی 45]
ترجمه: و چون خدا به تنهایی یاد شود، دل‌های کسانی که به آخرت ایمان ندارند منزجر می‏گردد و چون کسانی غیر از او یاد شوند بناگاه آنان شادمانی می‏کنند.
همچنین در روایتی از امام باقر (علیه‌السلام) آمده است: «إِنَّ حَدِیثَکُمْ هَذَا لَتَشْمَئِزُّ مِنْهُ قُلُوبُ الرِّجَالِ فَمَنْ أَقَرَّ بِهِ فَزِیدُوهُ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ فَذَرُوهُ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌‌ی 370، باب التمحیص و الامتحان]
ترجمه: همانا این حدیث گفتن شما [که سخنان ما را نقل می‌کنید] دل‌های مردان از آن مشمئز می‌شود. پس کسی که به آن اقرار کرد، بیشتر برایش بگویید و کسی که آن را انکار نمود، رهایش سازید.
پس ریشه‌ی اساسی این حالت را باید در ضعف ایمان به آخرت و بهشت و جهنم جست. شاید مطالعه‌ی کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان» بتواند به اصلاح این حالت، کمک نماید.

سؤال: چرا بعضی افراد پس از آشنا شدن با «منهاج فردوسیان»، باز هم روش پدرانشان را پی می‌گیرند؟

جواب: انسان‌ها به صورت معمول، پیرو آباء و اجدادشان هستند و رسم‌های کهن، بیشتر در جانشان نفوذ و رسوخ دارد؛ تا جایی که قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّینَ * فَهُمْ عَلَی آثَارِهِمْ یُهْرَعُونَ» [سوره‌ی صافات، آیه‌ی 69 و 70]
ترجمه: آنها پدران خود را گمراه یافتند؛ پس به دنبال آنها می‏‌شتابند.
‌پس این مطلب، دور از انتظار نیست و باید به ابتدایی بودن ساختار وجودی‌شان مربوط دانست. البته این روش، مورد اعتراض قرآن کریم است که می‌فرماید: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَی مَا أَنزَلَ اللهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءنَا أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیئًا وَ لاَ یَهْتَدُونَ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 104]
ترجمه: و چون به آنان گفته شود به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر[ش] بیایید، می‏‌گویند: آنچه پدران خود را بر آن یافته‏‌ایم ما را بس است! آیا [این روش اشتباه را باید ادامه دهند،] هر چند پدرانشان چیزی نمی‏‌دانسته و هدایت نیافته بودند؟!

سؤال: منظور از ظهور منهاج فردوسیان چیست؟

تفصیل سؤال: در برخی نوشته‌ها و پاسخ‌ها، بحث از «ظهور منهاج فردوسیان» کرده‌اید که مثلاً در آن زمان، مخالفان و بدگویان به اشتباه خود پی خواهند بُرد و امثال اینها. منظور از «ظهور منهاج فردوسیان» چیست؟ در حالی که در جای دیگر نوشته‌اید که این راه روشن تکامل، در سحرگاه بیست و هفتم رجب در غار حراء بر قلب نازنین پیامبر اکرم (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) نازل شده است؟

جواب: منظور از «ظهور منهاج فردوسیان»، دوران قوّت گرفتن این تفکر است که برای تکامل و سعادت، باید به تعالیم قرآن و عترت طاهره (علیهم‌السلام) رجوع کنیم و از فلسفه، عرفان، تصوف، خواب، مکاشفه و مانند اینها کاری بر نمی‌آید.
این تفکر، از صدر اسلام بوده و در برخی زمان‌ها قوت گرفته و در برخی زمان‌ها به حاشیه رانده شده و امید است بار دیگر به عمومیت برسد. ان شاء الله

سؤال: چرا به جای آیات و روایات، قانون و قاعده نشر می‌دهید؟

تفصیل سؤال: در برخی نوشته‌ها، بخصوص در فضای مجازی، در مواقع مختلف مانند مناسبت‌های عبادی، به جای این که حدیث اهل بیت (علیهم‌السلام) را بنویسید تا نام و یاد آن بزرگواران زنده بماند، می‌نویسید: «در منهاج فردوسیان فلان کار را انجام می‌دهند»؟ چه نیازی هست که بگویید: «در منهاج فردوسیان»؟ آیا بهتر نیست همان حدیث را نقل کنید؟

جواب: این طور نیست که هر دیدگاه یا دستور عملی، به استناد یک آیه یا روایت تنظیم شده باشد، بلکه در پاره‌ای موارد، چندین آیه یا روایت،‌ در کنار یکدیگر قرار گرفته و معنی مشترک همگی، در قالبی یک‌دست، به صورت قاعده یا قانون بیان شده است.
البته برخی قواعد یا قوانین نیز هست که مستندش فقط یک آیه یا یک روایت است؛ اما به جهت حفظ وحدت سیاق، لازم بود تا ماحصل چند آیه و روایت در یک زمینه، به صورت واحد ارائه گردد.
پس چاره‌ای جز بیان و نشر قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست و این کار، همانند مسأله‌های توضیح المسائل مراجع تقلید است که از جمع‌بندی آیات و روایات متعدد و مختلف فراهم آمده است.

سؤال: تدبر در قرآن کریم، چه جایگاهی در منهاج فردوسیان دارد؟

جواب: با وجود کتاب‌های منهاج فردوسیان، نیازی به تدبر در قرآن کریم نیست؛ زیرا یا تدبر، مربوط به «قواعد نظری» است یا «قوانین عملی» یا «وصف بهشت و جهنم» یا «مواعظ».
تمام این موارد، در کتاب‌های مختلف نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، آمده است و مطالعه و تفکر در آنها، همان تدبر در قرآن کریم خواهد بود.

سؤال: منظور از نااهل که نباید منهاج فردوسیان در اختیارش قرار بگیرد، چه کسی است؟

جواب: کسی که نمی‌خواهد هدایت شود و به درجات عالیه برسد و در عوض، قصد عیب‌جویی و مسخره کردن قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان را دارد.

سؤال: چگونه عمل به واضحات و مسلّمات، موجب روشن شدن نادانسته‌ها می‌شود؟

جواب: بر اساس برخی روایات، هر کس به واضحات و مسلّمات یعنی قوانین عملی منهاج فردوسیان عمل کند، حقایق امور یا به تعبیر بهتر، قواعد نظری منهاج فردوسیان، برایش روشن و ملموس می‌شود؛ مثلاً حقیقت «سمیع» و «بصیر» بودن حق تعالی برایش واضح می‌شود و آن را با تمام وجودش درک می‌نماید. به عبارت دیگر، موجب تفصیلی شدن اعتقادات اجمالی‌اش می‌گردد.
رسول خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند:‌
«مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» [الخرائج‏ و الجرائح، راوندی، جلد 3، صفحه‌ی 1058؛ الفصول ‏المختارة، شیخ مفید، صفحه‌ی 107]
ترجمه: هر کس به آنچه می‌داند عمل کند، خدای تعالی علم آنچه نمی‌داند را به او خواهد آموخت.
و امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:
«مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ کُفِی مَا لَمْ یَعْلَمْ» [أعلام‏ الدین، دیلمی، صفحه‌ی 389؛ التوحید، شیخ صدوق، صفحه‌ی 416؛ ثواب ‏الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 133؛ مشکاة الأنوار، طبرسی، صفحه‌ی 139؛ وسائل ‏الشیعة، شیخ حر عاملی، جلد 27، صفحه‌ی 16]
ترجمه: هر کس به آنچه می‌داند عمل کند، از آنچه نمی‌داند کفایت می‌شود.

سؤال: مطالعه‌ی منهاج فردوسیان، بدون قصد مراعات قوانین، چه حکمی دارد؟

تفصیل سؤال: اگر کسی قواعد نظری و قوانین عملی را جهت آشنا شدن با واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) بخواند، بدون این که قصد مراعات قوانین آن را داشته باشد، چه صورتی دارد؟

جواب: مطالعه‌ی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، برای رسیدن به کمال و سعادت، لازم است ولی کافی نیست.
امید است قلب چنین شخصی در ادامه، به نور هدایت الهی روشن شده و قوانین را نیز مراعات کند. البته هشدار امام باقر (علیه‌السلام) را نباید از نظر دور داشت که می‌فرمایند:
«إِذَا سَمِعْتُمُ الْعِلْمَ فَاسْتَعْمِلُوهُ وَ لْتَتَّسِعْ قُلُوبُکُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا کَثُرَ فِی قَلْبِ رَجُلٍ لَا یَحْتَمِلُهُ قَدَرَ الشَّیْطَانُ عَلَیْهِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 45، باب استعمال العلم]
ترجمه: هر گاه دانشی را شنیدید، آن را به کار ببندید تا قلبتان وسعت یابد. همانا دانش، هر گاه در قلب کسی که نمی‌تواند آن را تحمل کند، زیاد شود، شیطان بر او توانایی می‌یابد.

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است