حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۶۹۷ مطلب با موضوع «مکاتباتی بر مبنای منهاج فردوسیان .» ثبت شده است

سلام علیکم
آیا کسی که عامداً خمس نمی‌دهد، جهنمیست؟ به صورت کلی موضع اسلام در قبال افرادی که اهل فسق علنی مانند غنا، قمار و امثال این‌ها هستند چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
به فتوای جمهور فقهای عظام، کسی که خمس به او تعلق گرفته و به عمد، خمس مالش را نمی‌پردازد، اگر با آن مال، لباس بخرد و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است. همچنین اگر پول غسلش را از آن مال بدهد، غسلش باطل است و همچنان بر جنابت، باقی می‌ماند. بدین ترتیب اگر با آن غسل باطل وارد روز ماه رمضان شود، روزه‌اش هم باطل است. غیر از این که امام عصر (علیه‌السلام) بر طبق روایتی، دشمن او در روز قیامت خواهند بود. همچنین اگر با آن پول، ملکی را بخرد یا اجاره کند، نمازش در آن مکان، باطل است. و اگر با پول خمس‌نداده، چیزی بخرد، مالک تمام آن نیست و حق تصرف در هیچ قسمتی از آن را ندارد. و سایر احکام که در رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان، بخش خمس، آمده است.
همچنین است قمار، یعنی مالی که از راه قمار به دست آید، غصبی است و احکامی شبیه به احکام بالا دارد. ندادن خمس یا به دست آوردن پول از قمار، گناهی است که به جاهای مختلف زندگی و بندگی،‌ صدمات اساسی می‌زند.
اما در مورد غنا، گناهی نیست که متعدی باشد و موجب مشکل‌دار شدن نماز و روزه و امثال آن از لحاظ فقهی شود، گر چه از جهت بی‌محتوا کردن نماز و روزه و سایر عبادات، فرقی با سایر گناهان کبیره ندارد.
در هر حال، نظر اسلام عزیز، این است که گناهکاران، در معرض انواع بلاها و گرفتاری‌ها در دنیا و آخرت هستند و هر مصیبتی که بر سرشان بیاید، مایه‌ی فزونی درجاتشان نخواهد بود. ولی در مقابل،‌ کسی که اهل تقواست، بلایی هم اگر بر سرش بیاید، مایه‌ی افزوده شدنِ درجاتش در بهشت خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
در ابتدا باید بگویم، خدا خیرتان دهد به خاطر تألیف منهاج فردوسیان. بعد از حدود 30 سال، تازه می‌توانم بفهمم کجای راهم، چقدر از راه را رفته‌ام و چقدر دیگر را باید بروم.
اما سؤال: کتاب مفتاح الفلاح از حیث اعتبار چگونه کتابی‌ست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سؤال شما را در طی دو نکته، جواب می‌دهم. ان شاء‌ الله

نکته‌ی اول: کتاب مفتاح الفلاح، نوشته‌ی عالم بزرگ عصر صفوی، شیخ بهاء الدین عاملی (ره) است. شیخ بهایی این کتاب را به درخواست جمعی از مؤمنین نوشته، تا یک مسلمان بتواند در یک شبانه‌روز، تمام اعمال خود را بر طبق آن انجام دهد؛ لذا نمازهای واجب و مستحب، وضو، طهارت و… را نیز در کتاب خود ذکر کرده است. مصنف در لابلای ابواب کتاب، بحث‌های دقیق علمی و روایی مطرح کرده و به رد و اثبات نظریه‌های گوناگون پرداخته است. همچنین بحث‌هایی مانند آداب لباس پوشیدن، خوردن و آشامیدن، راه شناختن زوال آفتاب، آداب مسواک و… را نیز در فصول مختلف و در مناسبت‌های گوناگون مطرح کرده است.
شیخ بهایی در هر فصل از کتاب، پس از ذکر چند روایت و مطالب مختلف، شروع به توضیح الفاظ روایات کرده و بعضی مطالب مبهم یا دشوار آن فصل را تبیین نموده است. این کتاب، دارای یک مقدمه‌ی کوتاه در باره‌ی سبب تألیف کتاب و معرفی اجمالی هر باب است. مؤلف، اعمال شبانه‌روز را به شش قسمت تقسیم کرده و برای هر قسمت، بابی را اختصاص داده است. ابواب این کتاب عبارتند از:
باب اول در اعمالی است که بین الطلوعین انجام می‌شود اعم از واجب و مستحب.
باب دوم اعمال مختص به طلوع آفتاب تا ظهر شرعی و زوال آفتاب است.
باب سوم شامل اعمال زوال آفتاب تا غروب آن است.
باب چهارم اختصاص به اعمال غروب خورشید تا وقت خواب دارد.
باب پنجم شامل اعمال وقت خواب تا نیمه شب است.
باب ششم اعمال بین نیمه‌ی شب تا طلوع فجر است.
خاتمه‌ی کتاب که شامل تفسیر سوره‌ی حمد است.

نکته‌ی دوم: در باره‌ی اعتبار این کتاب، باید عرض کنم در زمان خودش، کتاب معتبری بوده و ترجمه‌های متعددی که از آن انجام شده و شروح و حواشی متعددی که بر آن نگاشته شده، گواه این ادعاست. اما برای زمان ما، با توجه به جانشین‌های بهتری که در دسترس است، ارزش مطالعه و صرف وقت را ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به این که نوشته‌اید: «بعد از تنظیم نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تفسیر، جایگاهی در امر تربیت ندارد و مطالعه‌اش، اتلاف وقت است».
معروض می‌دارم: از آنجایی که ما فارسی زبان هستیم و قرآن، عربی می‌باشد، نیاز به درک و فهم و تدبر در آیات قرآن وجود دارد و وقتی که قرآن یا ادعیه را با ترجمه و تفسیر می‌خوانیم، دقیق می‌دانیم چه دارم با خدا نجوا می‌کنم. حال این که فرمودید خواندن تفسیر، اتلاف وقت است چیز درستی نیست. چون نگاه من به تفسیر نگاهی است جهت ورود به معنای دقیق آیه و با خواندن معنی و بخشی از مغز اصلی تفسیر آن آیه، آن آیه را برای همیشه می‌فهمم و به نظرم هیچ اتلاف وقتی نیست. خصوصاً در ماه مبارک رمضان در کنار عربی‌خوانی قرآن که هیچ معنا و مفهوم آن را نمی‌فهمم، این ترجمه و تفسیر کمک زیادی به فهمم می‌نماید. منظورم از تفسیر، همانگونه که فرمودید بخش مفید تفسیر که معنی آیه را شفاف می‌کند است نه حاشیه‌ها و متفرقه‌نویسی‌های تفسیر.
اما در قواعد و قوانین به صورت پراکنده به آیات قرآن پرداخته شده است و یک بخش اختصاصی و خاص در شرح مختصر آیات در منهاج فردوسیان وجود ندارد که مثلاً برای رفع این مشکل، یک کتاب قرآن در منهاج فردوسیان وجود داشته باشد که آیات را به صورت روان، ترجمه و مختصر هم شرح و تفسیر مفیدی داده شده باشد.
من قرآنی دارم که یک جلد می‌باشد که زیر هر آیه، ترجمه‌ی روان آن توسط آیت الله مشکینی و صفحه‌ی مقابل آن هم تفسیر و شرح مفید و خلاصه‌ی آیات همان صفحه درج شده است که وجود چنین قرآنی در منهاج فردوسیان لازم است.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
قرآن کریم از نگاه تربیتی، چهار دسته مطالب مفید برای تربیت دارد که عبارتند از:

دسته‌ی اول: دیدگاه‌هاست. دیدگاه‌هایی محکم و متقن که باید ارکان اعتقادی یک مسلمان را تشکیل دهد. مانند این که می‌فرماید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ * وَلَمْ یکن لَّهُ کفُوًا أَحَدٌ» [سوره‌ی توحید]
ترجمه: به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو اوست‏ خدای یگانه. خدای صمد [ثابت متعالی]. [کسی را] نزاده و زاده نشده است. و هیچ کس او را همتا نیست.

دسته‌ی دوم: دستورات عملی است. یعنی قوانین عملی‌ای برای مراعات شدن در صحنه‌ی زندگی. مانند این که می‌فرماید:
امر:
«وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکعُوا مَعَ الرَّاکعینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 43]
ترجمه: و نماز را برپا دار و زکات را بپرداز و با رکوع‌کنندگان، رکوع کن.
نهی:
«وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکمْ خَشْیةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکم إنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْءًا کبِیرًا * وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَی إِنَّهُ کانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِیلًا * وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلاَ یسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا * وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُولًا» [سوره‌ی اسراء، آیات 31 تا 34]
ترجمه: و از بیم تنگدستی فرزندان خود را مکشید ماییم که به آنها و شما روزی می‏‌بخشیم آری کشتن آنان همواره خطایی بزرگ است. و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بد راهی است. و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید و هر کس مظلوم کشته شود به سرپرست وی قدرتی داده‏‌ایم پس [او] نباید در قتل زیاده‌‏روی کند زیرا او [از طرف شرع] یاری شده است. و به مال یتیم جز به بهترین وجه نزدیک مشوید تا به رشد برسد و به پیمان [خود] وفا کنید زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد.

دسته‌ی سوم: مواعظ است. موعظه‌های خدای کریم از زبان خودش یا از زبان پیامبران قبل که می‌تواند ره‌توشه‌ی خوبی برای تربیت انسان باشد. مانند این که می‌فرماید:
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یعِظُهُ یا بُنَی لَا تُشْرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ * وَوَصَّینَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ أَنِ اشْکرْ لِی وَلِوَالِدَیک إِلَی الْمَصِیرُ * وَإِن جَاهَدَاک عَلی أَن تُشْرِک بِی مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَی ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأُنَبِّئُکم بِمَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ * یا بُنَی إِنَّهَا إِن تَک مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ * یا بُنَی أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ * وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَاقْصِدْ فِی مَشْیک وَاغْضُضْ مِن صَوْتِک إِنَّ أَنکرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» [سوره‌ی لقمان، آیات 13 تا 19]
ترجمه: و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش در حالی که وی او را اندرز می‏‌داد گفت ای پسرک من به خدا شرک میاور که به راستی شرک ستمی بزرگ است. و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستی بر روی سستی و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آری به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوی من است. و اگر تو را وادارند تا در باره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک‌ ورزی از آنان فرمان مبر و[لی] در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن و راه کسی را پیروی کن که توبه‏کنان به سوی من بازمی‏گردد و [سرانجام] بازگشت‏ شما به سوی من است و از [حقیقت] آنچه انجام می‏‌دادید شما را با خبر خواهم کرد. ای پسرک من اگر [عمل تو] هم‌وزن دانه‌ی خردلی و در تخته‏‌سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین باشد خدا آن را می‏‌آورد که خدا بس دقیق و آگاه است. ای پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است‏ شکیبا باش این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است. و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمی‏‌دارد. و در راه‏‌رفتن خود میانه‏‌رو باش و صدایت را آهسته‏‌ساز که بدترین آوازها بانگ خران است.

دسته‌ی چهارم: انذار و تبشیر است. یعنی آیاتی است که مشتمل بر وصف جهنم و وصف بهشت است. این آیات علاوه بر این که دو منزل پیشِ رو را ترسیم می‌کند، می‌تواند همانند موعظه‌ها و حتی بیشتر از آن، محرک خوبی برای اصلاح دیدگاه‌ها و مراعات دستورات عملی باشد. مانند این که می‌فرماید:
بهشت:
«فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ * عَلَی سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ * یطَافُ عَلَیهِم بِکأْسٍ مِن مَعِینٍ * بَیضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ * لَا فِیهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا ینزَفُونَ * وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ * کأَنَّهُنَّ بَیضٌ مَّکنُونٌ» [سوره‌ی صافات، آیات 39 تا 45]
ترجمه: در باغ‌های پُر نعمت. بر تخت‌ها در برابر همدیگر [می‏‌نشینند]. [پسران جاودانه و کنیزکان زیباروی] با جامی از باده‌ی ناب، پیرامونشان به گردش درمی‏‌آیند. [باده‏‌ای] سخت‏ سپید که نوشندگان را لذتی [خاص] می‏‌دهد. [مانند شراب دنیا، آلوده و بدفرجام نیست بلکه] نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستی [و فرسودگی] می‏‌افتند. و نزدشان [دلبرانی] فروهشته‏‌نگاه و فراخ‏‌دیده باشند. [از شدت سپیدی] گویی تخم [شترمرغ] زیر پَرند.
جهنم:
«مِن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَ یسْقَی مِن مَّاءٍ صَدِیدٍ * یتَجَرَّعُهُ وَلاَ یکادُ یسِیغُهُ وَیأْتِیهِ المَوْتُ مِن کلِّ مَکانٍ وَمَا هُوَ بِمَیتٍ وَمِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ» [سوره‌ی ابراهیم، آیات 15 تا 17]
ترجمه: «[آن کس که] دوزخ پیش روی اوست و به او آبی چرکین نوشانده می‏‌شود. آن را جرعه جرعه می‏‌نوشد و نمی‏‌تواند آن را فرو بَرد و مرگ از هر جانبی به سویش می‏‌آید ولی نمی‏‌میرد و عذابی سنگین به دنبال دارد.
جز این چهار دسته مطالب مفید در تربیت، آیات دیگری نیز در قرآن کریم آمده است که ثمره‌ی تربیتی ندارد، هر چند حتماً ثمرات دیگری دارد که خارج از فهم و درک بشر است. برخی از این دسته آیات، عبارتند از:

دسته‌ی اول: حروف مقطعه. این آیات، رمزهایی بین خدای تعالی و استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) است. لذا برای عموم جامعه، نقش تربیتی قابل فهمی ندارد. مانند این که می‌فرماید:
«حم * عسق» [سوره‌ی شورا، آیات 1 و 2]
«کهیعص» [سوره‌ی مریم، آیه‌ی 1]

دسته‌ی دوم: آیات تکراری لفظی است. گر چه این تکرارها، به جای خود، بسیار پر معنی و لازم است ولی بالاخره حاوی نکات جدید تربیتی نیست. مانند این که می‌فرماید:
«یا أَیهَا النَّاسُ کلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی بقره، 168]
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی بقره، 208]
«وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً کلُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 142]
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی یس، آیه‌ی 60]
«وَ لا یصُدَّنَّکمُ الشَّیطانُ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 62]
که عبارت «إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» در تمام این آیات، تکرار شده است.

دسته‌ی سوم: آیات تکراری معنوی است. این تکرارها نیز به جای خود، بسیار لازم است ولی باز هم حاوی نکات جدید تربیتی نیست. مانند این که می‌فرماید:
«بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّی یکونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکنْ لَهُ صاحِبَةٌ» [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 101]
ترجمه: [او] پدید آورنده آسمان‏ها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد، در صورتی که برای او همسری نبوده است؟!
«ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی‏ أَمْراً فَإِنَّما یقُولُ لَهُ کنْ فَیکونُ» [سوره‌ی مریم، آیه‌ی 35]
ترجمه: خدا را نسزد که هیچ فرزندی [برای خود] برگیرد؛ او منزّه است؛ چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می‏‌گوید: باش، پس بی‏درنگ موجود می‌‏شود.
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ» [سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 91]
ترجمه: خدا هیچ فرزندی برای خود نگرفته است، و هیچ معبودی با او نیست؛ [اگر جز خدا معبودی بود] در این صورت هر معبودی [برای آنکه به تنهایی و مستقل تدبیر امور کند] آفریده‌‏های خود را با خود می‏‌برد [و از مدار تصرف دیگر معبودان خارج می‏‌کرد] و بر یکدیگر برتری می‏‌جستند. منزّه و پاک است خدا از آنچه [او را به آن‏] وصف می‏‌کنند.
«أَلَا إِنَّهُم مِنْ إِفْکهِمْ لَیقُولُونَ * وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» [سوره‌ی صافات، آیات 151 و 152]
ترجمه: آگاه باش! که آنان از بافته‌‏های دروغ خود می‏‌گویند که: خدا، فرزند آورده! و بی‏‌تردید آنان دروغگویند.
«قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدینَ» [سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 81]
ترجمه: [به مشرکان] بگو: اگر برای [خدای‏] رحمان فرزندی بود، من [در این امت‏] نخستین پرستنده او بودم.
«وَ أَنَّهُ تَعالی‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً» [سوره‌ی جن، آیه‌ی 3]
ترجمه: و [این حقایق را اعتراف و اقرار می‏‌کنیم:] اینکه برتر و بلند است عظمت پروردگارمان، و او هرگز برای خود همسری و فرزندی نگرفته است.
این که یک بار فرمود خدای تعالی فرزند ندارد برای تصحیح دیدگاه ما لازم است ولی تکرار این معنا، به بیان‌های مختلف، جدید نیست. پس اگر تمام آیاتی که این معنی را می‌رساند، در هم ادغام کرده و به صورت خلاصه و چکیده، در قالب یک دیدگاه بیان کنیم، توانسته‌ایم چند یا چندین آیه را یکجا داشته باشیم.

دسته‌ی چهارم: تاریخ گذشتگان. چه اقوام سرکش و عذاب‌هایشان و چه پیامبران گذشته و فراز و فرودهای زندگی‌شان. مانند بهانه‌های کفار که در سوره‌ی بنی اسرائیل آمده و به بهانه‌های بنی‌اسرائیلی مشهور است که می‌فرماید:
«وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَک حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ ینبُوعًا * أَوْ تَکونَ لَک جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِیرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء کمَا زَعَمْتَ عَلَینَا کسَفًا أَوْ تَأْتِی بِاللّهِ وَالْمَلآئِکةِ قَبِیلًا * أَوْ یکونَ لَک بَیتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیک حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَینَا کتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَسُولًا» [سوره‌ی بنی اسرائیل، آیات 90 تا 93]
ترجمه: و گفتند تا از زمین چشمه‏‌ای برای ما نجوشانی هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. یا [باید] برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد و آشکارا از میان آنها جویبارها روان سازی. یا چنانکه ادعا می‏‌کنی آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازی یا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آوری. یا برای تو خانه‏‌ای از طلا[کاری] باشد یا به آسمان بالا روی و به بالا رفتن تو [هم] اطمینان نخواهیم داشت تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم بگو پاک است پروردگار من آیا [من] جز بشری فرستاده هستم. و [چیزی] مردم را از ایمان آوردن باز نداشت آنگاه که هدایت برایشان آمد جز اینکه گفتند آیا خدا بشری را به سمت رسول مبعوث کرده است.
یا مانند داستان حضرت نوح که می‌فرماید:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ إِنِّی لَکمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ * أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکمْ عَذَابَ یوْمٍ أَلِیمٍ * فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاک إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاک اتَّبَعَک إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِی الرَّأْی وَمَا نَرَی لَکمْ عَلَینَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکمْ کاذِبِینَ * قَالَ یا قَوْمِ أَرَأَیتُمْ إِن کنتُ عَلَی بَینَةٍ مِّن رَّبِّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیتْ عَلَیکمْ أَنُلْزِمُکمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کارِهُونَ * وَیا قَوْمِ لا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ مَالًا إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَکنِّی أَرَاکمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ * وَیا قَوْمِ مَن ینصُرُنِی مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَکرُونَ * وَلاَ أَقُولُ لَکمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّی مَلَک وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْینُکمْ لَن یؤْتِیهُمُ اللّهُ خَیرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِینَ * قَالُواْ یا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن کنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ * قَالَ إِنَّمَا یأْتِیکم بِهِ اللّهُ إِن شَاء وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ وَلاَ ینفَعُکمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکمْ إِن کانَ اللّهُ یرِیدُ أَن یغْوِیکمْ هُوَ رَبُّکمْ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ * أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیتُهُ فَعَلَی إِجْرَامِی وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ * وَأُوحِی إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یؤْمِنَ مِن قَوْمِک إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کانُواْ یفْعَلُونَ * وَاصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنَا وَوَحْینَا وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ * وَیصْنَعُ الْفُلْک وَکلَّمَا مَرَّ عَلَیهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکمْ کمَا تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَیحِلُّ عَلَیهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ * حَتَّی إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ وَأَهْلَک إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ * وَقَالَ ارْکبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ * وَهِی تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کالْجِبَالِ وَنَادَی نُوحٌ ابْنَهُ وَکانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَی ارْکب مَّعَنَا وَلاَ تَکن مَّعَ الْکافِرِینَ * قَالَ سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَینَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ * وَقِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءک وَیا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِی الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِی وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَنَادَی نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکمُ الْحَاکمِینَ * قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُک أَن تَکونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِک أَنْ أَسْأَلَک مَا لَیسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکن مِّنَ الْخَاسِرِینَ * قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکاتٍ عَلَیک وَعَلَی أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَک وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ» [سوره‌ی هود،‌ آیات 25 تا 48]
ترجمه: و به راستی نوح را به سوی قومش فرستادیم [گفت] من برای شما هشداردهنده‏‌ای آشکارم. که جز خدا را نپرستید زیرا من از عذاب روزی سهمگین بر شما بیمناکم. پس سران قومش که کافر بودند گفتند ما تو را جز بشری مثل خود نمی‏‌بینیم و جز [جماعتی از] فرومایگان ما آن هم نسنجیده نمی‏‌بینیم کسی تو را پیروی کرده باشد و شما را بر ما امتیازی نیست بلکه شما را دروغگو می‏‌دانیم. گفت ای قوم من به من بگویید اگر از طرف پروردگارم حجتی روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده باشد که بر شما پوشیده است آیا ما [باید] شما را در حالی که بدان اکراه دارید به آن وادار کنیم. و ای قوم من بر این [رسالت] مالی از شما درخواست نمی‏‌کنم مزد من جز بر عهده خدا نیست و کسانی را که ایمان آورده‏اند طرد نمی‏کنم قطعا آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد ولی شما را قومی می‏‌بینم که نادانی می‏‌کنید. و ای قوم من اگر آنان را برانم چه کسی مرا در برابر خدا یاری خواهد کرد آیا عبرت نمی‏‌گیرید. و به شما نمی‏‌گویم که گنجینه‏‌های خدا پیش من است و غیب نمی‏‌دانم و نمی‏‌گویم که من فرشته‌‏ام و در باره کسانی که دیدگان شما به خواری در آنان می‏‌نگرد نمی‏‌گویم خدا هرگز خیرشان نمی‌دهد خدا به آنچه در دل آنان است آگاه‌‏تر است [اگر جز این بگویم] من در آن صورت از ستمکاران خواهم بود. گفتند ای نوح واقعا با ما جدال کردی و بسیار [هم] جدال کردی پس اگر از راستگویانی آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده می‏‌دهی برای ما بیاور. گفت تنها خداست که اگر بخواهد آن را برای شما می‏‌آورد و شما عاجز کننده [او] نخواهید بود. و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتی که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد اندرز من شما را سودی نمی‏‌بخشد او پروردگار شماست و به سوی او باز گردانیده می‏‌شوید. یا [در باره قرآن] می‏‌گویند آن را بربافته است بگو اگر آن را به دروغ سر هم کرده‌‏ام گناه من بر عهده خود من است و[لی] من از جرمی که به من نسبت می‏‌دهید برکنارم. و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که [تاکنون] ایمان آورده‏‌اند هرگز [کسی] ایمان نخواهد آورد پس از آنچه می‏‌کردند غمگین مباش. و زیر نظر ما و [به] وحی ما کشتی را بساز و در باره کسانی که ستم کرده‏‌اند با من سخن مگوی چرا که آنان غرق شدنی‏‌اند. و [نوح] کشتی را می‏‌ساخت و هر بار که اشرافی از قومش بر او می‏‌گذشتند او را مسخره می‏‌کردند می‏‌گفت اگر ما را مسخره می‏‌کنید ما [نیز] شما را همان گونه که مسخره می‏‌کنید مسخره خواهیم کرد. به زودی خواهید دانست چه کسی را عذابی خوارکننده درمی‏‌رسد و بر او عذابی پایدار فرود می‏‌آید. تا آنگاه که فرمان ما دررسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت با کسانت مگر کسی که قبلا در باره او سخن رفته است و کسانی که ایمان آورده‌‏اند حمل کن و با او جز [عده] اندکی ایمان نیاورده بودند. و [نوح] گفت در آن سوار شوید به نام خداست روان‏‌شدنش و لنگرانداختنش بی‌گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است. و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوه‏‌آسا می‏‌برد و نوح پسرش را که در کناری بود بانگ درداد ای پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش.
گفت به زودی به کوهی پناه می‏‌جویم که مرا از آب در امان نگاه می‏‌دارد. گفت امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارنده‌‏ای نیست مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق‏‌شدگان گردید. و گفته شد ای زمین آب خود را فرو بر و ای آسمان [از باران] خودداری کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار. و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از کسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترین داورانی. فرمود ای نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او [دارای] کرداری ناشایسته است پس چیزی را که بدان علم نداری از من مخواه من به تو اندرز می‏‌دهم که مبادا از نادانان باشی. گفت پروردگارا من به تو پناه می‏‌برم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی از زیانکاران باشم. گفته شد ای نوح با درودی از ما و برکت‌هایی بر تو و بر گروه‌هایی که با تواند فرود آی و گروه‌هایی هستند که به زودی برخوردارشان می‏‌کنیم سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان می‏‌رسد.
و از همه‌ی اینها مفصل‌تر، حکایت حضرت یوسف (علیه‌السلام) است که یک سوره‌ی بزرگ و کامل به آن حضرت و ماجراهای سراسر زندگی ایشان اختصاص یافته است.

دسته‌ی پنجم: لعن و نفرین بدکاران و منحرفین. سراسر سوره‌ی مسد، از این دسته است؛ که می‌فرماید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کسَبَ * سَیصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ * وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
ترجمه: به نام خداوند رحمتگر مهربان. بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد. دارایی او و آنچه اندوخت، ‏سودش نکرد. به زودی در آتشی پرزبانه درآید. و زنش آن هیمه‌کش، بر گردنش طنابی از لیف خرماست.

دسته‌ی ششم: اوامر و نواهی مخصوص استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم). مانند این که می‌فرماید:
«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» [سوره‌ی مائده،‌ آیه‌ی 67]
ترجمه: ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده‌‏ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می‏‌دارد آری خدا گروه کافران را هدایت نمی‏‌کند.
«طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقَی» [سوره‌ی طه، آیات 1 و 2]
ترجمه: طاها، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی.
«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَ رَبَّک فَکبِّرْ * وَ ثِیابَک فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لَا تَمْنُن تَسْتَکثِرُ * وَ لِرَبِّک فَاصْبِرْ» [سوره‌ی مدّثّر، آیات 1 تا 7]
ترجمه: ای کشیده ردای شب بر سر. برخیز و بترسان. و پروردگار خود را بزرگ دار. و لباس خویشتن را پاک کن. و از پلیدی دور شو. و منت مگذار و فزونی مطلب. و برای پروردگارت شکیبایی کن.
و شاید چند دسته‌ی دیگر.
اما در منهاج فردوسیان، چهار دسته‌ی مفید برای تربیت، به صورت مجزا، استجماع و عرضه شد. آنچه دیدگاه بود، در قالب «قواعد نظری منهاج فردوسیان» عرضه شد. آنچه دستور عملی بود، در قالب «قوانین عملی منهاج فردوسیان» عرضه شد. آنچه وصف بهشت و جهنم بود، در قالب کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان» عرضه شد. و آنچه مواعظ است، در قالب کتاب «مواعظ استادان منهاج فردوسیان» عرضه خواهد شد. ان شاء الله
پس کسی که به دنبال تربیت شدن باشد، تمام مطالب مفید قرآن کریم برای تربیت را در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان به زبان فارسی می‌یابد و نیازی به تفاسیر ندارد. البته تفاسیر مختلف، شامل مطالب جالب و سرگرم‌کننده‌ای هستند ولی نقشی در تربیت و رسیدن به کمال و سعادت، علاوه بر آنچه در منهاج فردوسیان آمده، ندارند.
از این که مطلب،‌ طولانی شد، عذرخواهم ولی لازم بود که یک بار برای همیشه،‌ این اعتقاد که «مطالعه‌ی تفسیر قرآن، اتلاف عمر است» توضیح داده شود تا اندک شبهه‌ای نسبت به آن، در سویدای قلب اصحاب منهاج فردوسیان، باقی نماند.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام
یکی از وعاظ مشهور، مرحوم میرزا احمد سیبویه بود که احتمالاً معرف حضورتان است. ایشان مکرر این روایت را از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کرد: «من رَأی أولادی فَصَلّی عَلَی زادَهُ اللهُ فی السّمعِ و البَصَرِ» و خود نیز به همه توصیه می‌نمود که هنگام دیدن سادات، صلوات بفرستند و به پا بلند شوند و حتی بعضاً روی منبر که بود با ورود سادات بلند می‌شد. حال با این مقدمه خواهشمندم در صورت امکان بفرمایید:
1 ـ صلوات فرستادن هنگام دیدن سادات در منهاج فردوسیان چه حکمی دارد؟ (مستحب، مباح، بدعت یا…)
2 ـ به پا خواستن به احترام سادات چه حکمی دارد؟
3 ـ با توجه به اینکه در مجامع مذهبی با بردن لقب «قائم» از القاب مبارک امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) به پا می‌خیزند، این عمل چه حکمی دارد؟
4 ـ صلوات فرستادن هنگام شنیدن نام استاد اعظم منهاج فردوسیان (صلی الله علیه و آله)، امیر مؤمنان (علیه السلام) و سایر حضرات معصومین (علیهم السلام) چه حکمی دارد؟
با سپاس مجدد

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
روایتی که از آن مرحوم نقل شده را در هیچ منبع معتبر و غیر معتبری نیافتیم. قاعده‌ی نظری یا قانون عملی‌ای که بر روایت بی‌سند بنا نهاده شده باشد، جز انحراف، ثمره‌ای ندارد. اصحاب منهاج فردوسیان که با سند و مدرک، انس گرفته و رشد‌کرده‌اند، نیک می‌دانند که چنین دیدگاه‌ها و دستورات عملی‌ای،‌ هیچ جایگاهی در منظومه‌ی فکری منهاج فردوسیان ندارد. قواعد و قوانین منهاج فردوسیان بر طبق مسلّمات و واضحات قرآن و روایات معتبر بنا نهاده شده است و بس. اما جواب سؤالاتتان:

جواب 1: صلوات فرستادن، از مستحبات است و می‌توان به هر بهانه‌ای و بدون بهانه، صلوات فرستاد، ولی اگر کسی صلوات فرستادن در هنگام دیدن سادات را دستور شرعی بداند، مرتکب حرام شده و نسبت دروغ به دین مبین اسلام داده است. اما اگر به این بهانه، بخواهد به استحباب صلوات فرستادن عمل کند، اشکال ندارد.

جواب 2: همین جماعت، روایت دیگری به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت می‌دهند که فرموده‌اند:
«مَن رأی أولادی و لم یقُم بین یدیهِ فَقَد جَفانِی، وَ مَن جَفانِی فَهُو مُنافِقٌ»
ترجمه: هر کس یکی از فرزندان مرا ببیند و در برابرش (به احترام او) بپا نخیزد، در واقع به من ستم روا داشته است و کسی که در حق من ستم نماید، منافق است.
برای این حدیث نیز سندی نیافتیم و از مجعولات است. پس برخاستن به احترام سادات، سند شرعی ندارد و نمی‌توان به عنوان مستحب شرعی محسوب کرد. البته در جاهایی که برخاستن، نشانه‌ی احترام است و برنخاستن، نشانه‌ی بی‌احترامی و اعلام دشمنی و کینه است، «برخاستن به احترام» استحباب عقلی و عرفی پیدا می‌کند. فرق «استحباب شرعی» با «استحباب عقلی یا عرفی» در ثمره‌ی آن است. «استحباب شرعی» ثواب اخروی دارد ولی «استحباب عقلی یا عرفی» پاداش دنیوی دارد. یعنی مراعات آن، موجب جلب منفعت یا دفع ضرر در همین دنیا می‌گردد. استحباب شرعی را فقط کسانی که ایمان به سرای دیگر دارند انجام می‌دهند ولی استحباب عقلی و عرفی را اهل دنیا هم انجام می‌دهند و حتی بهتر از متشرعین.

جواب 3: سند قوی و معتبری برای استحباب برخاستن با شنیدن نام «قائم» نیافتیم و آنچه هست، فعل معصوم است که به نظر جمهور علما، دلالت بر استحباب نمی‌کند. البته در جوامعی که بلند نشدن با شنیدن یا گفتن لقب «قائم»، توهین به حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) محسوب می‌شود، لازم است مراعات کنید تا در معرض اتهام شیعیان افراطی قرار نگیرید.

جواب 4: صلوات فرستادن برای گفتن و شنیدن نام استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم)، مستحب شرعی است و در قوانین عملی نیز آمده است؛ اما صلوات فرستادن برای گفتن یا شنیدن نام امیر المؤمنین (علیه‌السلام) و سایر ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) سند شرعی ندارد. البته از باب مطلق استحباب صلوات، اشکال ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و احترام
طبق نقل مشهوری که اجمالاً به تأیید بیت مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی (مرجع تقلید مشهور) هم رسیده است و در همه جا منتشر شده، حتی روی در و دیوار چاپ کرده و نصب نموده‌اند و نیز در اینترنت و غیره… ایشان گفته بودند: من پنجاه سال است دارم اسلام می‌خوانم، بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم: واجبات را انجام بده به جای مستحباتت، تا می‌توانی به کار مردم برس، کار مردم را راه بیانداز، اگر کسی در قیامت از تو سؤال کرد، بگو فاضل گفته بود.
آیا می‌توان این توصیه‌ی ایشان را به عنوان طریق سعادت دانست و اساساً این توصیه از لحاظ مبانی منهاج فردوسیان درست است؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مورد این سؤال، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: نخستین مطالبی که می‌کوشیم در ذهن و دل اصحاب منهاج فردوسیان استقرار یابد،‌ این است که دین را فقط خدای تعالی می‌تواند وضع کند. او (جلّ و علا) دین یا همان برنامه‌ی تربیتی را تنظیم کرده و سپس از طریق فرشته‌ی وحی،‌ به انسان‌های برگزیده‌ای رسانده که آن را به جامعه‌ی بشری، ابلاغ کنند. همچنین جانشینانی برای انبیاء مقرر داشته که پیام آنان را منتشر و تفسیر نمایند.
پس هر مطلبی که از طریق اوصیاء به انبیاء‌ و از طریق انبیاء به فرشته‌ی وحی و از طریق فرشته‌ی وحی به ذات مقدس ربّ العالمین نرسد، زخرف و باطل است.
اگر این نخستین مطلب را به صورت ایمان قلبی و جدّی قبول کنید، در مواجهه با مطالبی امثال آنچه نوشته‌اید، جویای سند آن از قرآن کریم و روایات معتبر خواهید شد. این ادعای بزرگ که هر کس به جای انجام مستحبات، فقط کار مردم را درست کند و خدمت‌رسان مردم باشد، به مقصد خواهد رسید، فقط از انبیاء و اوصیاء پذیرفته است.

نکته‌ی دوم: هر قشر از جامعه‌ی انسانی، دچار بیماری‌های خاص خودش است. یکی از این اقشار، فقها هستند که گاهی اوقات به بیماری «خودشارع‌پنداری» گرفتار می‌شوند. این بیماری، به این صورت است که فقیه، خود را شارع گمان می‌کند و به جای کشف دین خدا، دست به «دین‌تراشی» می‌زند!
شاید خواندن این مطلب برایتان سخت و غیر قابل باور باشد، ولی هستند فقهای محترمی که در مواردی، خود را با شارع، اشتباه گرفته و پا را از گلیم خود، فراتر نهاده‌اند. البته روی سخن من، به مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی (رحمه الله) بخصوص نیست، زیرا انتساب این سخن به ایشان، خیلی مشکوک است.
پیکان هشدار من، متوجه همه‌ی فقهای عظام است که هیچکدام، از این خطر، در امان نیستند. این که برخی آیات عظام، چیزهایی را مستحب می‌شمارند که هیچ آیه یا روایتی آن را مستحب نشمرده، نمونه‌ای از «دین‌تراشی» است. مثلاً آقایی که خود را مرجع تقلید می‌داند و فتوا به «استحباب قمه‌زنی» می‌دهد، قطعاً دچار بیماری «خودشارع‌پنداری» است. زیرا او بدون اتصال به وحی، برای بدعتی که رایج شده، ثواب الهی وعده می‌دهد و مردم بیچاره و بی‌خبر از همه‌جا، به استناد سخن او و به گمان این که او، سخن خدا و نبی و وصی را بازگو می‌کند، دست به تیغ می‌برند و سر می‌تراشند و فرق می‌خراشند!

نکته‌ی سوم: هر سخنی که دین را در چند امر، محدود کرده باشد، اگر از غیر طریق وحی است، ناقص است و اگر از طریق وحی باشد، باید با توجه به کلیت شرع، معنی شود.
به عبارت ساده‌تر: هر گاه غیر معصوم بگوید: اگر فلان کار و فلان کار را انجام دهید، کفایت از بقیه‌ی کارها می‌کند و شما را به مقصد و مقصود خواهد رسانید؛ این سخن، ناقص و غیر قابل اعتناست. مثلاً می‌گویند آقای نخودکی گفته هر کس سه کار را انجام دهد، من تضمین می‌کنم که به کمال و سعادت برسد. چنین سخنی ناقص است و ارزش اعتنا ندارد.
همچنین هر روایتی که انجام دادن چند کار را کافی از بقیه‌ی دستورات بشمارد، اگر سند و منبع معتبری داشته باشد، باید اینگونه تفسیر شود که انجام دادن این چند کار، اثر زیادی در رسیدن به موفقیت دارد نه این که کفایت از سایر کارها می‌کند.
اگر این کار را انجام ندهیم، مجبور خواهیم شد بخش زیادی از تعالیم دینی را لغو و بیهوده بشماریم. در نهایت، باید سخن لغو را منسوب به پیامبری کنیم که خدای تعالی در باره‌اش شهادت داده است که
«وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی» [سوره‌ی نجم، آیات 3 تا 5]
ترجمه: و از سر هوس سخن نمی‏‌گوید. این سخن بجز وحیی که وحی می‏‌شود نیست. آن را [فرشته‌ی] شدیدالقوی به او آموخت.
اگر بپذیریم کسی که بعد از انجام واجبات، به خدمت مردم همت می‌کند، نیازی به انجام سایر مستحبات ندارد، به ناچار باید اعتراف کنیم که صدور مستحبات از پیامبر خدا و اوصیاء ایشان، لغو و بیهوده بوده است. یعنی فقط کافی بود که پیامبر خدا بفرمایند: «انجام واجبات و خدمت به مردم». بر این مبنا، اینهمه دستور و قانون، همه به گزاف و بی‌فایده صادر شده و نیازی به آن در رسیدن به کمال و سعادت نبوده است!
امیدوارم با این توضیحات، متوجه شده باشید که یا این سخن از مرحوم آیت الله فاضل (رحمه الله) نیست و یا اگر هست، آن مرحوم، دچار بیماری «خود شارع‌ پنداری‌» بوده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

حاج فردوسی سلام
ضمن عذر خواهی از این که زیاد سؤال می‌فرستم، زیرا برخی از این سؤالات برای تعدادی از دوستان (جوانانی که مطالب سایت و منهاج را دنبال می‌کنند) است که از من تقاضا می‌کنند برایتان ارسال کنم، لذا معذورم. اما سؤالات، این است:
1 ـ آیا این میزان مطاعن که به اولی و دومی علیهما اللعنه نسبت داده می‌شود صحیح است؟ (به عنوان نمونه، مطاعنی که در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده)
2 ـ کتاب سلیم بن قیس هلالی در منهاج فردوسیان، چه جایگاهی دارد؟
3 ـ با توجه به مستندات تاریخی منهاج فردوسیان، نقش دومی علیه اللعنه در شهادت حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) چه بوده است؟ با عنایت به این که در جایی فرموده‌اید: در منهاج فردوسیان معتقدند شهادت آن حضرت بر اثر حمله و سقط جنین، ثابت نشده است.
حاج فردوسی با توجه به حساسیت موضوع، خواهشمندم اگر صلاح می‌دانید جواب این سه سؤال را به ایمیلم بفرستید و منتشر نفرمایید. از زحمات شما سپاسگزارم. خداوند متعال اجرتان دهد. با سپاس مجدد

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: مهمترین عیبی که در غاصبان خلافت است، «غصب خلافت» است. این عیب به قدری بزرگ و جهان‌گیر است که امروزه تمام مفاسد جهان بشری، ناشی از همین یک انحراف است. اگر جهان امروز، گرفتار تروریسم، فقر، قحطی، استعمارگری، استثمارگری، قتل، تجاوز، شرک و مانند اینهاست، بدون شک، نتیجه‌ی همان یک عیب و همان یک انحراف است.
پس هر چه عیب و نقص و انحراف که برای این اشخاص برشمرده شود، اگر هزار هزار برابر گردد، نخواهد توانست ذره‌ای قابل مقایسه با انحراف «غصب خلافت» باشد. با این توجه، هیچ نیازی به بازگو کردن مطاعن فردی و عیوب ظاهری و بی‌سوادی فقهی آنان نیست. آنان با اجتماعی که یقیناً یکی از اعضایش ابلیس لعین بوده، برترین جریان هدایت جهانی را دچار انحرافی عمیق کردند که تا ظهور منجی (ارواحنا فداه) ادامه خواهد داشت.
به عبارت ساده‌تر:
می‌گویند فلان، دچار مرض اُبنه بوده یعنی مفعول واقع می‌شده است. اگر این مطلب ثابت شود، این کجا و «غصب خلافت الهی» کجا؟ اینهمه همجنس‌باز که در غرب و شرق عالم پراکنده‌اند و دچار این بیماری می‌باشند، فقط دچار یک گناه فردی و یک محرومیت شخصی از عنایات و هدایات الهی هستند ولی نمی‌توانند جریان اساسی هدایت را منحرف سازند.
می‌گویند فلان، آب را با شراب می‌آمیخت تا تیزی و مست‌کنندگی‌اش شکسته شود، این کجا و «غصب مسند جانشینی رسول خدا» کجا؟ اینهمه شرابخوار که می‌خورند و مست می‌کنند و افاقه می‌شوند ولی کاری به کار منحرف کردن جامعه‌ی بشری ندارند. یک فرد معتاد الکلی، موجودی در خودفرورفته است که گاهی اوقات، نمی‌تواند دست و پای خودش را جمع کند، چه رسد به این که بخواهد جامعه‌ی بشری را تباه سازد.
می‌گویند فلان، حاصل چند زناست، این کجا و «غصب خلافت نبی الله الخاتم» کجا؟ اینهمه زنازاده در سطح جامعه و جهان، سر در لاک خود دارند و زندگی می‌کنند، ولی هیچکدام نتوانسته‌اند ضرری به بشریت بزنند که خلفای جور زدند.
پس مواظب باشید که توجه به مطاعن سطحی و جزئی، شما را از توجه به اصل و اساس جنایات که «غصب خلافت» بود، باز ندارد. سراسر کتاب‌های عامه، پر است از روایات جعلی و ساختگی در فضایل غاصبان خلافت، ولی اگر فرض کنیم تمام این فضائل، درست باشد، و این فضائل، هزار هزار برابر گردد، نمی‌تواند گناه «غصب خلافت» را جبران نماید. زیرا خوبی‌ها و فضایل فردی، هیچگاه پاسخگوی منحرف کردن بشریت برای هزاران سال نیست.

جواب 2: جمع‌بندی نهایی در مورد اعتبار کتاب سلیم بن قیس در کتاب «منابع منهاج فردوسیان»‌ خواهد آمد ولی به اجمال باید گفت، بین محققین در این که چنین کتابی بوده، اختلافی نیست ولی در این که کتاب موجود و منسوب به سلیم، همان کتابی است که سلیم بن قیس هلالی نوشته، تردید و اختلاف است. البته ما تا کنون در تدوین قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، از این کتاب، استفاده نکرده‌ایم.

جواب 3: آنچه مسلّم است، این است که رحلت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به مرگ طبیعی نبوده است، یعنی بر اثر پیری و کهن‌سالی نبوده است؛ اما اثبات این که بر اثر ضربات جسمی باشد هم مشکل است. از سوی دیگر، تصریح روایت است که آن حضرت، «شهیده» هستند.
در جمع‌بندی، می‌توان چنین نتیجه گرفت که شهادت آن حضرت، بر اثر غصه‌های فراوان بوده است و البته ضربات فیزیکی به جسم آن بانوی با عظمت که منجر به سقط جنین شده، نیز یکی از این غصه‌ها بوده است. غصه‌هایی که منجر به شهادت آن حضرت شده را می‌توان چنین برشمرد: شهادت پدر بزرگوارشان که فخر انبیاء الهی بودند، غصب خلافت که مهترین دغدغه‌ی آن حضرت محسوب می‌شد، شهادت فرزندشان محسن، ارتداد امت از خلافت که به نحوی، بر باد رفتن ثمره‌ی تلاش‌های پدر بزرگوارشان محسوب می‌شد و غصه‌های دیگر.
گریه‌های فراوان سیدة نساء العالمین در مدت هفتاد و پنج یا نود و پنج روز حیاتشان بعد از رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) شاهدی بر این است که آن حضرت، به اصطلاح عامیانه، «دق مرگ» شدند نه این که فقط بر اثر ضربه‌ی در به پهلو و سقط جنین، سه ماه بعد از آن حادثه، رحلت نمایند.
البته باید توجه داشته باشید که این مباحث، ثمره‌ی تربیتی ندارد و شاید به مطرح کردن و بحث‌کردنش نیارزد و به نحوی بازماندن از امور تربیتی محسوب شود.
همچنین توجه داشته باشید که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، چیزی برای پوشیدن و مطلبی برای مخفی کردن نیست؛ همه چیز، روشن و آشکار است. آنچه پرسیده شود، اگر ثمره‌ی تربیتی داشته باشد، پاسخ می‌دهیم و هیچ موضوعی را دارای حساسیت نمی‌دانیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم؛ احتراماً معروض می‌دارد؛ امروز در جامعه‌ی دینی ما، اعم از حوزه و دانشگاه، تفسیر المیزان به عنوان یک مرجع بی‌نظیر در تفسیر شناخته شده است و رسانه‌های جمعی نیز همواره از آن ترویج کرده و دیدگاه‌های افراد مشهوری چون مرتضی مطهری و… را در راستای ترویج هر چه بیشتر این تفسیر ارائه داده‌اند. از طرفی این حکایت نیز از منابع و طرق مختلف بر سر زبان‌ها افتاده که بنده از کتاب معاد شناسی سید محمد حسین تهرانی نقل می‌کنم. آقای تهرانی از قول استادش آقای طباطبایی نقل می‌کند:
از عجائب‌ و غرائب‌ آن زمان این‌ بود که‌ یک‌ کاغذ از تبریز از ناحیه‌ی برادر ما (محمد حسن الهی) به‌ قم‌ آمد، و در آن‌ برادر ما نوشته‌ بود که‌ یکی از شاگردانم (ادیب العلماء تبریزی) روح‌ پدر ما را احضار کرده‌ و سؤالاتی‌ نموده‌ایم‌ و جوابهایی‌ داده‌اند، و در ضمن،‌ گویا از شما گله‌ داشته‌اند که‌ در ثواب‌ این‌ تفسیری‌ که‌ نوشته‌اید (تفسیر المیزان)، ایشان‌ را شریک‌ نکرده‌اید.
ایشان‌ می‌فرمودند: آن‌ شاگرد ابداً مرا نمی‌شناخت‌ و از تفسیر ما اطّلاعی‌ نداشت‌، و برادر ما هم‌ نامی‌ از من‌ در نزد او نبرده‌ بود؛ و این که‌ من‌ در ثواب‌ تفسیر، پدرم‌ را شریک‌ نکرده‌ام‌، غیر از من‌ و خدا کسی‌ نمی‌دانست‌، حتّی‌ برادر ما هم‌ بی‌اطّلاع‌ بود، چون‌ از امور مربوط به‌ قلب‌ و نیت‌ من‌ بود.
و اینکه‌ من‌ در ثواب‌ آن‌ پدرم‌ را شریک‌ نکرده‌ بودم‌، نه‌ از جهت‌ آن‌ بود که‌ می‌خواستم‌ إمساک‌ کنم‌ بلکه‌ آخر کارهای‌ ما چه‌ ارزشی‌ دارد که‌ حالا پدرم‌ را در آن‌ سهیم‌ کنم‌؛ من‌ قابلیتی‌ برای‌ خدمت‌ خودم‌ نمی‌دیدم‌.
ببینید: این‌ مرد، چنین‌ تفسیری‌ نوشته‌ و فعلاً که‌ در زمان‌ حیات‌ ایشان‌ است‌ در تمام‌ دنیا جزء اصول‌ معارف‌ شیعه‌ محسوب‌ می‌شود، و علماء بزرگ‌ خود را از آن‌ بی‌نیاز نمی‌بینند؛ چقدر بزرگوار و متواضع‌ است‌ که‌ می‌گوید: آخر ما چه‌ کاری‌ کرده‌ایم‌؟ (چه‌ عمل‌ قابلی‌ انجام‌ داده‌ایم‌؟)
در ادامه فرمودند: نامه‌ی برادر که‌ به‌ من‌ رسید، بسیار منفعل‌ و شرمنده‌ شدم‌. گفتم‌: خدایا! اگر این‌ تفسیر ما در نزد تو مورد قبول‌ است‌ و ثوابی‌ دارد، من‌ ثواب‌ آن را به‌ روح‌ پدر‌ و مادرم‌ هدیه‌ نمودم‌. هنوز این‌ مطلب‌ را در پاسخ‌ نامه‌ی برادر به‌ تبریز نفرستاده‌ بودم‌ که‌ بعد از چند روز نامه‌ای‌ از برادرم‌ آمد که‌ ما این‌ بار که با پدر صحبت‌ کردیم‌ بسیار خوشحال‌ بود و گفت‌: خدا عمرش‌ بدهد، تأییدش‌ کند؛ سید محمّد حسین‌ هدیه‌ی ما را فرستاد. (نام کوچک وی، سید محمد حسین است). انتهی کلام آقا محمد حسین تهرانی
و خلاصه، همه چیز دست در دست هم داده تا این تفسیر المیزان بشود یک کتاب صد در صد ارزشمند و مورد تأیید و…
با عنایت به این که حضرت عالی طبعاً از سبک و شیوه‌ی این تفسیر و محتویات آن ولو به صورت اجمال آگاه هستید، خواهشمندم بفرمایید جایگاه این تفسیر در منهاج فردوسیان چیست و آیا از منظر مبانی اساتید معظم منهاج هم یک تفسیر قیم و ماندگار و مورد تأیید است؟ در ضمن در قبال این حکایات و کرامات چه تکلیفی داریم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در پاسخ به سؤال شما، توجهتان را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: در این که تفسیر المیزان، از روانی و گیرایی خاصی برخوردار است، شکی نیست. قلم ساده و بی‌تکلّف علامه طباطبایی (ره) در این تفسیر، توانسته است آن را از خوشمزه‌ترین تفاسیر قرار دهد. از سوی دیگر، چون به زبان عربی است،‌ توانسته است فراتر از مرزهای ایران برود.
دو مزیتی که برای تفسیر المیزان برشمردیم، یعنی روان بودن قلم و عربی بودن، در تفسیر شاگرد برجسته‌ی ایشان، آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) با نام «تسنیم» نیست. اگر به تفسیر تسنیم مراجعه داشته باشید، خواهید دید که متن علمی،‌ به قلم ادبی نوشته شده است که بسیار از ارزش و جایگاه تفسیر تسنیم، کاسته است. همچنین فارسی بودن آن، موجب محدود شدن آن در حدّ فارسی‌زبانان و فارسی‌دانان شده است.
برخی مزایای دیگر المیزان به نقل از آیت الله سیدان (حفظه الله) چنین است:
«سبک و شیوه‌ی تدوین و تألیف المیزان، امتیازهایی بر بسیاری از تفاسیر پیشین و یا معاصر خود دارد، از آن جمله:
یک. واژه‌شناسی المیزان؛ تا آن جا که تتبّع کرده‌ام، شاید بهترین انتخاب از معانی کلمه‌ها در ذیل آیات صورت گرفته است.
دو. توجه به زمینه‌های تاریخی و شأن نزول و شرایط ویژه‌ی آیات در تفسیر یک آیه.
سه. عنایت به مباحث مختلف اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی و… ذیل آیات، به تناسب مطالب و اشاراتی که در آیات، نسبت به آن موضوعات شده است.
چهار. تفکیک مباحث تفسیری از مباحث موضوعی و نقطه‌نظرهای علمی و فلسفی و کلامی که به تناسب آیات می‌بایست مطرح شود.
پنج. طرح دقیق مباحث عقلی به گونه‌ای که مانند آن در سایر تفاسیری که دیده‌ام، نیست و این معلول تبحّر خاص علامه در مطالعات عقلی و فلسفی است، که در بسیاری از تفاسیر، با آن که وارد مسائل عقلی شده‌اند، آن را به گونه‌ی مناسب مطرح نکرده‌اند.
شش. بررسی مسائل روایی به گونه‌ی مناسب و با تجزیه و تحلیل بسیار مطلوب.
در مجموع، با در نظر گرفتن همه‌ی این ابعاد، می‌توان تصریح کرد که تفسیر المیزان از جایگاهی بس والا برخوردار است، حتی تفاسیری که بعد از المیزان نوشته شده‌اند، نتوانسته‌اند برتر از آن به شمار آیند، یا از نظر تبیین مطالب و احاطه بر تفسیر، با آن برابری اهل نظر قرار گیرد».

نکته‌ی دوم: مشهور است که تفسیر المیزان، به روش تفسیر قرآن به قرآن است. البته با استقصای برخی مطّلعین، مواردی که در سراسر این تفسیر از این روش استفاده شده است، زیاد نیست. علامه (ره) برای توجیه اینگونه تفسیر، دلایلی آورده‌اند که تماماً به صورت کلی، مردود است ولی به صورت جزئی، می‌تواند قابل قبول باشد.

نکته‌ی سوم: هیچ کتاب زمینی، خالی از خلل نیست. حتی کتاب‌های روایی بسیار معتبر همانند کافی شریف، خالی از روایات ضعیف نیست. پس این که انتظار داشته باشیم تفسیر المیزان، سراسر نور و هدایت و راستی و درستی باشد، انتظار بی‌جایی است. همچنین معرفی کردن این تفسیر،‌ به عنوان تفسیر صد در صد درست و مورد تأیید، اشتباه است.

نکته‌ی چهارم: تقوا و طهارت علامه طباطبایی (ره) و تواضع ایشان، نقش اساسی در ثواب داشتن این تفسیر دارد. پس این که روح پدرشان تقاضای سهیم شدن در ثواب آن را داشته است، کاملاً قابل قبول و منطقی است. به همین لحاظ، حکایات و کرامات در مورد این تفسیر را می‌پذیریم.

نکته‌ی پنجم: هر تفسیر، به طور کلی شامل دو قسمت مفید و قسمت‌های فراوان نامفید است. دو قسمت مفید تفسیر، «بیان دیدگاه‌های قرآن کریم» و «بیان دستورات عملی قرآن کریم» است. این دو قسمت مفید، در دو کتاب «قواعد نظری منهاج فردوسیان» و «قوانین عملی منهاج فردوسیان» به صورت قاعده و قانون، جمع‌آوری شده است.
پس کسی که دو مجموعه‌ی «قواعد نظری» و «قوانین عملی» منهاج فردوسیان را داشته باشد، نیازی به قسمت‌های مفید تفاسیر، نخواهد داشت. می‌ماند قسمت‌های نامفید آن که شامل بحث‌های لغوی، بحث‌های تاریخی، شأن نزول، تطبیقات عرفانی، تأویلات صوفیانه و امثال آن است که به فراخور هر تفسیر، فرق می‌کند.
روش اصحاب منهاج فردوسیان، کنار گذاشتن همه‌ی تفاسیر و مراجعه به قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است. اینان بعد از آشنا شدن با نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، از صرف عمر شریف در مطالعه‌ی تفاسیر، دریغشان می‌آید.

نتیجه‌ی کلام: المیزان، تفسیر خوبی است. البته اشکالات و اشتباهاتی هم دارد. بعد از تنظیم نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تفسیر، جایگاهی در امر تربیت ندارد و مطالعه‌اش، اتلاف وقت است.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم و رحمت الله
بنده مدتی است که بسیار مردد هستم که به حوزه بروم یا دانشگاه. زیرا از طرفی می‌گویم در بخش صنعت و تکنولوژی، کشور ما کمبودهای فراوانی دارد و از طرفی هم میزان آگاهی دینی در جامعه‌ی ما خیلی ضعیف است. همه هم می‌گویند حوزه رفتن هم دنیایت آباد می‌شود و هم آخرتت ولی در دانشگاه، با این وضعی که دارد، شاید دنیایت آباد شود ولی معلوم نیست در انتها اصلاً ایمان داشته باشی یا خیر!
حال شما که خود حوزوی هستید و سالیان سال در حوزه بوده‌اید، کدام یک را برای عاقبت به خیری من در دنیا و آخرت پیشنهاد می‌دهید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
آنچه مایه‌ی رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی است، منهاجی شدن است. یعنی با واضحات و مسلّمات مکتب شیعه‌ی اثنی‌عشری، آشنا شده و بدان، عمل کنید و از غیر آن، روی برگردانید.
اگر منهاجی شُدید، دنیایی آزاد و آخرتی آباد خواهید داشت ولی تضمینی برای داشتن دنیای پرثروت نیست. فرق است بین این که در دنیا،‌ از فشارهای درونی و بیرونی، آزاد باشید و بین این که ثروت زیادی داشته باشید. شاید به جرأت بتوان گفت که تمام ثروتمندان، از گرفتارترین اقشار جامعه هستند؛ زیرا ثروت، نگهداری می‌طلبد و کسی را می‌خواهد که شبانه‌روز، از همه جهت، مراقبش باشد و آن را در مقابل حملات متجاوزان، محافظت نماید.
از سوی دیگر، توجه داشته باشید که روحانی شیعه،‌ پیامبر پیامبر خداست. هم نورانیت بالایی دارد و هم مسؤولیت بالایی. اگر قرار باشد در ابتدای ورود، حساب مادیات را داشته باشید، در نهایت از روحانی‌های کارمند خواهید شد. نسل جدیدی از روحانیت که بعد از انقلاب شکل گرفته است. اینان درس طلبگی می‌خوانند و با مدرک حوزوی، مشغول کار اداری می‌شوند و در همان مسند اداری، فسیل شده و می‌میرند. یا درباری خواهید شد که سر از بساط زر و زور در آورده و برای رسیدن به مطامع پست دنیوی، حاضر به چشم‌پوشی از هر انحرافی و سکوت در مقابل هر منحرفی هستند.
توصیه‌ی من به شما این است که اگر چرب و شیرین دنیا برایتان مهم است، وارد نهاد مقدس روحانیت نشوید، چون هم به چرب و شیرین دنیا، همانند دیگران نخواهید رسید و هم به تقدس و ارزش نهاد روحانیت، ضربه خواهید زد. توجه داشته باشید که یک مثلاً دندانپزشک فاسد، قشر دندانپزشکان را فاسد نشان نمی‌دهد ولی یک روحانی فاسد، سایه‌ای از تنفر را برای نهاد روحانیت به ارمغان می‌آورد.
ولی اگر قصد خدمت دارید،‌ بدون توجه به مادیات و لذت‌های زودگذر دنیوی، چه بهتر است به جای تکامل دادن تکنولوژی و فناوری، مایه‌ی تکامل و سعادت انسان‌ها باشید. اگر بتوانید از عهده‌ی مسؤولیت خطیر تبلیغ دین خدا برآیید، کار پیامبران انجام داده‌اید. خدای تعالی، هیچ پیامبری را برای رشد دادن فناوری و کمک به ارتقای تکنولوژی مبعوث نکرده است، گر چه راهنمایی‌های وحیانی، نقش اصلی را در تکامل تکنولوژی داشته است ولی هدف اصلی و اساسی از ارسال رُسُل و انزال کُتُب، نجات انسان از جهنم و رساندنش به بهشت برین است.
نتیجه‌ی سخن، اگر مادیات می‌خواهید به حوزه نیایید، گر چه معلوم نیست جای دیگری هم پیدا کنید ولی اگر معنویات می‌خواهید، بهترین جایی که سراغ داریم،‌ حوزه و تبلیغ دین خدای تعالی‌ست.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
آیا بعضی آیات قرآن را می‌شود چنین تفسیر کرد؟
«قرآن در مورد مواجه شدن حضرت ابراهیم (علیه السلام) با میهمانان می‌فرماید: فراغ الی اهله فجاء بعجل سمین (آیه‌ی 26 سوره‌ی ذاریات) ترجمه: به دنبال آن، پنهانی به سوی خانواده‌ی خود رفت و گوساله‌ی فربه برای آنان آورد.
از این موضوع قرآن چنین بر می‌آید که خانه‌ی آن حضرت، دارای دو قسمت بیرونی و اندرونی بوده است و قرآن این ویژگی را در سبک مسکن یادآور می‌شود. پیروان قرآن باید این سبک را مورد توجه قرار دهند.» (فصلنامه‌ی سازمان تبلیغات اسلامی، شماره‌ی پنجم)
آیا هر کس هر چه به ذهن خلاقش رسید و از نظر خود و خیلی افراد دیگر تطابق دارد، می‌تواند پیروان قرآن را به آن خلاقیت امر کند در حالی که به قرآن هم نسبت می‌دهد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از کج‌فهمی‌های افرادی امثال آقای قرائتی (حفظه الله) این است که تدبّر در قرآن را به چنین نوآوری‌ها و برداشت‌های خلاقانه می‌دانند. در صورتی که تدبّر در قرآن، نباید به تفسیر به رأی منجر شود. آنچه نقل کرده‌اید، نمونه‌ای بسیار بسیار کوچک از دستگاه ریسندگی و بافندگی افرادی مانند آیت الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) در تفسیر تسنیم و آقای قرائتی (حفظه الله) در تفسیر نور است. این عزیزان، به تنهایی و یک‌تنه، بیش از رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و تمام ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) قرآن را تفسیر کرده‌اند!! البته بدون داشتن پشتوانه‌ی وحیانی و به مدد اندیشه‌ی جوّال و مطالعات متفرقه در مکاتب و مذاهب فکری دیگر همچون عرفان و فلسفه.
پس درس عملی برای اصحاب منهاج فردوسیان این است که نباید در تفسیر قرآن کریم، قدم از قدم استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) جلوتر نهاده و هر چه به ذهنشان می‌رسد را بر شانه‌های آیات نورانی کلام الله العزیز، سوار کنند.
جالب این است که مفسرینی همچون دو عزیزی که نام بردیم، ادعا دارند که نباید قرآن را بی‌ضابطه تفسیر کرد و تفسیر به رأی،‌ حرام و ممنوع است؛ در صورتی که خودشان، با تمام وجود، غوطه‌ور در تفسیر به رأی هستند. اینان برای تفسیر، ضابطه‌ها و چارچوب‌هایی ترسیم می‌کنند که خودتراش است، یعنی خودشان تراشیده‌اند تا راه برای تفاسیر خودشان باز شود. و جالبتر این که در پاره‌ای موارد، به همان ضابطه‌ها و چارچوب‌هایی که خودشان تراشیده‌اند نیز پایبند نیستند و مرتکب تخلف از قانون‌هایی می‌شوند که خودشان وضع کرده‌اند.
خلاصه، شیطان لعین، هر گروهی را با دامی مخصوص به کجراهه می‌کشاند، برخی از اصحاب قرآن را هم با تفاسیر اینگونه و سرچشمه نگرفته از وحی به انحراف دچار ساخته است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. حداقل و حداکثر قوانین عملی که در جدول محاسبه می‌تواند قرار گیرد چه تعداد است؟
2. بهتر است برای ملکه شدن، هر قانون را بعد از یک چله مراعات کردن از جدول حذف کنیم یا بعد از یک ماه؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: عدد قوانین جدول، برای همه‌ی افراد، یکسان نیست. همچنین نسبت به قوانین، فرق می‌کند. به این معنی که برخی افراد، چون حرکت در نظام جامع منهاج فردوسیان را جدّی نگرفته‌اند، نمی‌توانند قانون‌های زیادی را با هم مراعات کنند. اینگونه افراد، اگر بتوانند یک قانون، یک قانون یا دو قانون، دو قانون که به آن مبتلا هستند را مراعات کنند، نسبت به خودشان حرکت سازنده کرده‌اند.
اما کسانی که به «منهاج‌کوش» مشهورند، توانایی دارند تا ده قانون را نیز با هم مراعات کنند و نتیجه‌ی مثبت بگیرند. پس در مرحله‌ی اول، باید خودتان را برای خودتان تعریف و شفاف‌سازی کنید. سپس بر طبق میزان اشتیاقی که در خود می‌یابید، قوانین را به ترتیب، در جدول محاسبه قرار دهید.
نکته‌ی دیگر این است که تعداد قوانین جدول، نسبت به قانون نیز فرق می‌کند. برخی قوانین، چون شیوع بیشتری در زندگی دارد، مراعاتش سخت‌تر و رسیدن به ملکه‌ی آن، دیرتر اتفاق می‌افتد. مثلاً کسی که قاضی است، شاید در طول سال، یک یا دو بار اتفاق بیافتد که در معرض رشوه گرفتن قرار گیرد، ولی مانند نماز اول وقت، چیزی است که پنج بار در شبانه‌روز، اتفاق می‌افتد و دغدغه‌ی دائمی محسوب می‌گردد.

جواب 2: به نظر می‌رسد با توجه به این که:
در منهاج فردوسیان شایسته است اعتقاد داشته باشند؛ «نُطفه»، پس از چهل روز که در رحم قرار گرفت، تبدیل به «عَلَقه» و پس از چهل روز دیگر تبدیل به «مُضغه» می‌شود.
در منهاج فردوسیان شایسته است اعتقاد داشته باشند؛ اثر هر خوردنی و نوشیدنی، تا چهل روز در مغز استخوان انسان باقی می‌ماند.
مراعات چهل شبانه‌روز، بهتر باشد ولی از آنجا که شباهتی با اربعین‌گیری‌های صوفیه پیدا می‌کرد، جدول یک‌ماهه نیز طراحی شد تا کسانی که دوست داشته باشند، از جدول یک‌ماهه استفاده کنند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در مورد افطار کردن با آب ولرم، چند روایتی را که بیان نموده‌اید هیچکدام دلالت بر «امر» به این کار ندارد، پس چگونه به قانون تبدیل شده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
قوانین عملی منهاج فردوسیان، فقط از «اوامر» استجماع نشده است بلکه چیزهای دیگری نیز می‌تواند ما را در استجماع قوانین عملی، یاری رساند. مجموعه‌ی ارکانی که قانون عملی را می‌توان از آن استجماع کرد، بدین قرار است:
1. اوامر و نواهی؛
2. مُشوِّقات و مُخوِّفات؛
3. فواید و مضرّات؛
4. اوصاف خوبان و بدان؛
5. تمثیل به خوبی‌ها و بدی‌ها؛
6. طرد؛
7. دعا و نفرین (رحمت و لعنت)؛
8. بیان حال امت‌ها و پیامبران سلف؛
9. کفاره داشتن؛
10. شمرده شدن از سنت؛
11. حق؛
12. شایستگی؛
13. شادی و غم شیطان؛
14. تقدیر عدم جواز؛
15. موجبات و موانع ورود به بهشت؛
16. موجبات و موانع ورود به جهنم؛
17. ثروت‌آفرینی و فقرآوری؛
18. موجبات آمرزش گناهان؛
19. تصریح به نافرمانی؛
20. مشروط به شاد شدن؛
21. خوش‌آمد و خوش‌نیامدِ استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)؛
22. اعلام جنگ با خدای تعالی؛
23. تهدید؛
24. دشمنی با خدای تعالی؛
25. فعل استاد در مقام آموزش؛
26. الگوبرداری از فعل استاد؛
27. آداب جاهلیت؛
28. بدعت؛
29. تصرف شیطان در انسان؛
30. تعجب خدای تعالی؛
31. حضور یافتن و حضور نیافتن فرشته‌ها؛
32. حضور یافتن و حضور نیافتن شیطان‌ها؛
33. خیر داشتن و خیر نداشتن؛
34. آنچه خدای تعالی دشمن می‌دارد؛
35. برکت و عدم برکت؛
36. استفهام انکاری؛
37. استفهام توبیخی؛
38. مستحب و مکروه؛
39. تکامل یافتن؛
40. بیعت استاد؛
41. عوامل خوار شدن؛
42. ملامت خود؛
43. زینت؛
44. برآوردن حوائج؛
45. دعاهای استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)؛
46. امر به دعا؛
47. بیزاری استاد؛
48. ترک مأمورٌ به؛
49. فضای غالب؛
50. استقراء تام؛
51. اباحه‌ی مطلق.
برای اطلاع بیشتر از این امور، به کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان»، فصل اول در بیان ارکان استجماع مراجعه نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم
با توجه به این که در دنیای امروز، بیشترین وقتی که صرف می‌شود برای موسیقی است و بیشترین گوشتی که در دنیا مصرف می‌شود گوشت خوک است؛ آیا شیاطین موفق شده‌اند؟ آیا امیدی به راه برون‌رفت و تشکیل جامعه‌ای منهاجی وجود دارد؟
با کمال تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: این ادعا که «بیشترین وقتی که صرف می‌شود برای موسیقی است و بیشترین گوشتی که در دنیا مصرف می‌شود گوشت خوک است» ثابت‌شده نیست. پس نمی‌توان بر روی احتمال و فرض، شیطان را موفق جلوه داد.

ثانیاً: از اول هبوط آدم (علیه‌السلام) بر زمین تا کنون، همیشه از لحاظ کمّیت، شیطان موفق بوده و از لحاظ کیفیت، خدای رحمان. به عبارت ساده، همیشه گمراهان، جمعیت بیشتری نسبت به راه‌یافتگان داشته‌اند ولی کیفیت یک راه‌یافته،‌ در نظام هستی و در نزد خدای تعالی، برتر و والاتر از هزاران گمراه و سرگردان است؛ تا جایی که در قواعد نظری آمده است، یک منهاجی به هزار غیر منهاجی می‌ارزد.
پس اگر به لحاظ کمّیت حساب کنید، همیشه شیطان موفق بوده است، ولی اگر کیفیت را ملاحظه کنید، خواهید دید که شیطان همیشه در انزوا و کاهش بوده و هیچگاه نتوانسته است یار با کیفیت و ارزشمندی برای خودش و گمراهی‌اش فراهم سازد.

ثالثاً: سراسر وجود ما و رمز حیات شیعه،‌ امید به تشکیل جامعه‌ی منهاجی است. اگر این امید نبود، هیچ قلمی بر کاغذی نمی‌نوشت و هیچ تلاشی صورت نمی‌گرفت. این که می‌نویسیم و می‌گوییم و ترویج و تبلیغ می‌کنیم، همگی بر امید به تشکیل جامعه‌ی منهاجی استوار است. اگر روزی برسد که این امید، در سویدای دل مبلغان منهاج فردوسیان بخشکد، جوهر قلمشان خواهد خشکید و نخواهند نوشت، بزاق دهانشان خواهد خشکید و با کسی حرف نخواهند زد و اساساً، خون در رگ‌هایشان خواهد خشکید و دم و بازدم را بیهوده خواهند یافت.
پس با امید مضاعف، منهاج فردوسیان را به سراسر جهان، منتشر می‌کنیم و دلخوش به وعده‌ی قرآن کریم هستیم که می‌فرماید:
«وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
ترجمه: و سرانجام برای پرهیزکاران است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام و خسته نباشید
آیا این که جناب حاج فردوسی می‌گویند: ما نباید حتی رسول الله و ائمه اطهار (علیهم السلام) را الگو قرار دهیم با این آیه‌ی شریفه که می‌فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» مغایرت ندارد؟!
می‌دانم که منظور شما این است که افعال اهل بیت را تا زمانی که امر به ما نکرده باشند نمی‌توان به عنوان منبع محسوب کرد، ولی اصولاً این نوع صحبت که با متن صریح قرآن در تضاد است زیبا نیست و می‌توان جور دیگری این موضوع را مطرح کرد؟
در ضمن اگر کاری صحیح نیست چرا ائمه اطهار (علیهم السلام) آن را انجام دهند؟ مگر در حدیث از امام صادق (علیه السلام) نیامده است که: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»؟ پس ائمه نیز با رفتار خود امر و نهی می‌کردند.
خواهشمند است به سؤال بنده پاسخ بدهید.
با تشکر
و السلام علیکم و رحمة الله

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بحث بر سر حجیت فعل معصوم، بحث درازدامنی است که سال‌های فراوانی بین علمای اصول در جریان بوده است ولی آنچه بیشتر علما به سمت آن گرایش دارند، این است که فعل معصوم بدون قرینه، فقط دلالت بر اباحه‌ی مطلق دارد یعنی این کاری که پیامبر یا امام معصوم انجام داده،‌ حرام نیست ولی وجوب یا استحباب از آن برداشت نمی‌شود.
بحث کامل درباره‌ی فعل معصوم را در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» بخوانید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
در یکی از خاطرات مربوط به نزدیکان شهید رجایی می‌خواندم که شهید رجایی با خودش وعده کرده بود که اگر نماز اول وقتش دیر شد روز بعد را روزه بگیرد. اگر این مطلب صحیح باشد، ما هم می‌توانیم برای اعمال عبادیمان چنین جریمه‌هایی را در نظر بگیریم؟
ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نکته‌ی اول: اگر شما از اصحاب منهاج فردوسیان هستید، کافی است بدانید که در یکی از قوانین عملی منهاج فردوسیان آمده است:
قانونِ 1364 (8): در منهاج فردوسیان، عبادتی را با نذر یا قَسَم، بر خودشان واجب نمی‌کنند.
و تأکید می‌کنم که دانستن همین قانون برای اصحاب منهاج فردوسیان کفایت می‌کند که راه مستقیم را بازشناسند و به چپ و راست جاده متمایل نشوند.

نکته‌ی دوم: اگر شما از کسانی هستید که به قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان ایمان ندارید، بدانید که مستند قانون فوق الذکر، روایاتی است که در ادامه به یکی از آنها اشاره می‌کنیم.
سند 1: عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) إِنِّی جَعَلْتُ عَلَی نَفْسِی شُکراً لله رَکعَتَینِ أُصَلِّیهِمَا فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ أَ فَأُصَلِّیهِمَا فِی السَّفَرِ بِالنَّهَارِ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ إِنِّی لَأَکرَهُ الْإِیجَابَ أَنْ یوجِبَ الرَّجُلُ عَلَی نَفْسِهِ قُلْتُ إِنِّی لَمْ أَجْعَلْهُمَا للّه عَلَی إِنَّمَا جَعَلْتُ ذَلِک عَلَی نَفْسِی أُصَلِّیهِمَا شُکراً لله وَ لَمْ أُوجِبْهُمَا عَلَی نَفْسِی أَ فَأَدَعُهُمَا إِذَا شِئْتُ قَالَ نَعَمْ» [کافی، محدث کلینی، جلد 7، صفحه‌ی 455، باب النذور]
ترجمه: راوی می‌گوید به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: من بر خودم قرار داده‌ام که [شبانه‌روزی] دو رکعت نماز شکر در سفر و وطن بخوانم. آیا می‌توانم در سفر، آن دو رکعت را در روز بخوانم؟ فرمودند: بله. سپس فرمودند: خوش نمی‌دارم که کسی چیزی را بر خودش واجب کند. گفتم: نذر نکرده‌ام بلکه با خودم قرار گذاشته‌ام که برای شکرگزاری، بجا آورم و بر خودم [با نذر و قسم] واجب نکرده‌ام. آیا می‌توانم رهایش کنم، اگر بخواهم؟ فرمودند: بله.
روایات بیشتر را می‌توانید در کتاب شریف «وسائل الشیعة»، جلد 23، باب «کراهة إیجاب الشیء علی النفس دائما بنذر و شبهه» ببینید.

نکته‌ی سوم: شهید رجایی، مرد زحمت‌کشیده، رنج‌دیده و جهادگری بود که به فیض شهادت رسید اما فقیه به معنی آشنای عمیق با آیات و روایات نبود. پس نباید چنین شخصی ـ هر چند انقلابی و خوش‌عاقبت باشد ـ را الگوی خود قرار دهید.

نکته‌ی چهارم: مرحله‌ی بالاتر این است که علما و فقهای عظام را هم نباید الگوی خود قرار دهید. شاید در داستان‌هایی که از عالمان دینی و فقهای بزرگوار شیعه نقل می‌شود، مواردی را ببینید که قابل توجیه شرعی نباشد. یعنی کارهایی انجام داده باشند که نشأت گرفته از احساسات شخصی یا حتی دیدگاه‌های غیر اسلامی و عقاید ایران باستان باشد. مانند آنچه در اهمیت دادن مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) به لحظه‌ی تحویل سال گفتیم.

نکته‌ی پنجم: مرحله‌ی بالاتر این است که انبیاء و اوصیاء الهی را نیز نباید الگوی خود قرار دهید و آنچه آنان در امت خود انجام می‌داده‌اند را نباید پیاده‌سازی کنید. مانند اربعین کلیمی که حضرت موسی (علیه‌السلام) بجا آورد و صوفیه نیز بدان معتقدند و از اول ذیقعده تا دهم ذیحجه را اربعین می‌گیرند.

نکته‌ی ششم: مرحله‌ی بالاتر این است که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) را نیز نباید الگوی خود قرار دهید. به این معنی که هر گاه انجام کاری از آن بزرگواران گزارش شده بود، نباید بدون این که سفارشی به انجامش کرده باشند، آن را انجام دهید. این بحث، در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» به تفصیل، مورد بررسی قرار گرفته و نمونه‌های متعددی برایش ذکر کرده‌ایم.

نکته‌ی هفتم: همچنین است نباید خدای تعالی را الگوی خود قرار داده و از کارهای او تقلید کنید. ما مأمور به مراعات امر و نهی حضرت حق تعالی هستیم نه این که کارهای خدایی او را تقلید کنیم. این بحث نیز قبلاً گذشت.

نکته‌ی آخر: بهترین جریمه‌ی تربیتی، نگاه کردن دائمی به جدول محاسبه است. اگر بتوانید خود را مقید کنید که هر صبح یا هر شب، دقایقی به جدول محاسبه نگاه کنید، خواهید توانست با شیب ملایم، تمام آنچه باید انجام دهید را انجام دهید و تمام آنچه باید ترک کنید را ترک کنید. فقط مواظب باشید که شیطان، بین شما و جدول محاسبه، فاصله نیاندازد.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
خداوند تبارک و تعالی در قرآن عظیم، انبیای عظام (علی نبینا و آله و علیهم السلام) را و دشمنان آن‌ها (لعنت الله علیهم اجمعین) را بدون کنیه و لقب یاد می‌کند. آیا ما هم می‌توانیم اسامی انبیای عظام (علی نبینا و آله و علیهم السلام) را بدون کنیه و لقب بیاوریم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: توجه داشته باشید که کارهای خدای تعالی، قابل تقلید و پیروی نیست. یعنی ما اجازه نداریم از این که خدای تعالی در قرآن کریم، از دوستان و دشمنانش به یک نحوه یاد کرده، الگوبرداری کنیم.

ثانیاً: احترام گذاشتن به پیامبران و دوستان خدا با القاب و عبارات زیبا و جملات دعایی مانند «علیه‌السلام»، مستحب عقلی است. عقل سلیم بر طبق عرف جامعه‌ی بشری، نیکو یادکردن از بزرگان را شایسته می‌شمارد.
گر چه جز صلوات فرستادن بر استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) یا سلام فرستادن به حضرت خضر (سلام الله علیه) مورد دیگری در نظر ندارم که دستور شرعی داشته باشد،‌ ولی مانعی ندارد که به استحباب عقلی و عرفی، توجه شده و بین نام بردن از دوستان خدا با نام بردن از دشمنان خدا، فرق بگذارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله النور

سلام علیکم
با تشکر از سایت بسیار بسیار عالی منهاجیار.
این را می‌دانیم که ترک هر حرامی واجب و ترک هر واجبی حرام است؛ حال آیا این اصل در مورد مستحبات و مکروهات هم صادق است؟ به طوری که ترک هر مکروهی مستحب و ترک هر مستحبی مکروه باشد؟
متشکرم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
مستحبات و مکروهات، همچون واجبات و محرمات نیست که فقط از امر و نهی‌های قرآن و روایات جمع‌آوری شده باشد؛ بلکه مستحبات و مکروهات، از موارد متعددی استفاده می‌شود که می‌توانید مشروح آن را در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» با عنوان ارکان استجماع، ببینید.
شاید بتوان ترک کردن مستحباتی که از اوامر استفاده شده را مکروه دانست و در مقابل، بتوان ترک کردن مکروهاتی که از نواهی استفاده شده را مستحب شمرد؛ ولی در مواردی، قطعاً نمی‌توان این مقابله را بر قرار کرد و ترک مستحب را مکروه و ترک مکروه را مستحب دانست.
توضیح مفصل این سخن، نیازمند وقت واسع است که فعلاً موجود نیست. امیدوارم از این مقدار توضیح اجمالی، مطلب را متوجه شده باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم
چرا اشکالات احمقانه به برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان را پاسخ می‌دهید؟
تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
ظرفیت انسان‌ها در ابعاد مختلف، متفاوت است. کمیل بن زیاد نخعی می‌گوید: استاد عالی حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) دست مرا گرفتند و مرا به ناحیه‌ی جبان بردند، سپس نفس عمیقی کشیدند و فرمودند:
«یا کمَیلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیةٌ فَخَیرُهَا أَوْعَاهَا» [الغارات، ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی، جلد 1، صفحه‌ی 89]
ترجمه: ای کمیل، این دل‌ها ظروفند و بهترین‌شان پرگنجایش‌ترین آنهاست.
همچنین ایمان انسان‌ها با یکدیگر متفاوت است. در روایت آمده است:
عَنْ سَدِیرٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السلام): «إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَنَازِلَ مِنْهُمْ عَلَی وَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی اثْنَتَینِ وَ مِنْهُمْ عَلَی ثَلَاثٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی أَرْبَعٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی خَمْسٍ وَ مِنْهُمْ عَلَی سِتٍّ وَ مِنْهُمْ عَلَی سَبْعٍ فَلَوْ ذَهَبْتَ تَحْمِلُ عَلَی صَاحِبِ الْوَاحِدَةِ ثِنْتَینِ لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الثِّنْتَینِ ثَلَاثاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الثَّلَاثِ أَرْبَعاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الْأَرْبَعِ خَمْساً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ الْخَمْسِ سِتّاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی صَاحِبِ السِّتِّ سَبْعاً لَمْ یقْوَ وَ عَلَی هَذِهِ الدَّرَجَاتُ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 45]
ترجمه: راوی می‌گوید: امام باقر (علیه‌السلام) به من فرمودند: همانا مؤمنین دارای جایگاه‌های مختلف هستند؛ برخی از آنان بر جایگاه اول و برخی بر جایگاه دوم و برخی بر جایگاه سوم و برخی بر جایگاه چهارم و برخی بر جایگاه پنجم و برخی بر جایگاه ششم و برخی بر جایگاه هفتم هستند. پس اگر جایگاه دوم را بر کسی که در جایگاه اول است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه سوم را بر کسی که در جایگاه دوم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه چهارم را بر کسی که در جایگاه سوم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه پنجم را بر کسی که در جایگاه چهارم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه ششم را بر کسی که در جایگاه پنجم است بار کنی، توانایی ندارد و اگر جایگاه هفتم را بر کسی که در جایگاه ششم است بار کنی، توانایی ندارد و بر همین منوال.
و در روایت دیگر است:
عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِی قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام): «یا عَبْدَ الْعَزِیزِ إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَینِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَی‏ءٍ حَتَّی ینْتَهِی إِلَی الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَک فَیسْقِطَک مَنْ هُوَ فَوْقَک وَ إِذَا رَأَیتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْک بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیک بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیهِ مَا لَا یطِیقُ فَتَکسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیهِ جَبْرُهُ»
ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند: ای عبدالعزیز، همانا ایمان، ده پله دارد همانند پله‌های نردبان که باید پله پله طی شود. پس کسی که در پله‌ی دوم است نباید کسی که در پله‌ی اول است را بیهوده بشمارد. و بر همین قیاس است سایر پله‌ها تا پله‌ی دهم. پس کسی که از تو پایین‌تر است را ساقط مدان که آن کسی که بالاتر از توست، تو را ساقط خواهد دانست و هر گاه کسی که پله‌ای از تو پایین‌تر است را دیدی، او را با مدارا بالا بکش و بر او چیزی که طاقتش ندارد، بار نکن که بشکند. همانا کسی که مؤمنی را بشکند، خودش باید جبرانش نماید.
با این حساب، آنچه در نظر برخی افراد، احمقانه و ابتدایی به نظر می‌رسد، برای گروهی دیگر، دغدغه‌ی واقعی و اصلی است. لذا نمی‌توان به این جهت که اشکال یا سؤالی در نظر گروهی از انسان‌ها، بدیهی یا حتی احمقانه است، بدان جواب نداد؛ زیرا نیاز واقعی گروهی دیگر از جامعه‌ی بشری است. به عبارت ساده‌تر، وقتی مطلبی برای شما روشن است، نباید فکر کنید که برای همه، روشن است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آنچه تا کنون به ما گفته‌اند، این است که با شیرینی و خرما افطار کنید ولی در یک قانون از قانون‌های منهاج فردوسیان دیدم که با آب یا آب نیم‌گرم (ولرم) افطار می‌کنند. لطفاً توضیح دهید چجوری به این نتیجه رسیدید که به جای خرما که در اسلام آمده، آب را قرار دهید. این مطلب را از کجا برداشت کرده‌اید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چنان که بارها و بارها تأکید کرده‌ایم، برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان، مجموعه‌ای از واضحات و مسلّمات شیعه‌ی اثنی‌عشریه است. پس هر قاعده‌ی نظری یا قانون عملی‌ای که مشاهده نمودید، بدانید که ترجمه‌ی آیه یا آیاتی از قرآن کریم یا روایت یا روایاتی معتبر از ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) است. لذا شایسته است قبل از مطالعه و تحقیق و راستی‌آزمایی، جبهه‌گیری نکنید و حالت تهاجمی به خود نگیرید.
اما آنچه پرسیده‌اید، تصریح چند روایت است که در منابع معتبر شیعه از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است. این احادیث عبارتند از:

حدیث 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «لَوْ أَنَّ النَّاسَ تَسَحَّرُوا ثُمَّ لَمْ یفْطِرُوا إِلَّا عَلَی الْمَاءِ لَقَدَرُوا عَلَی أَنْ یصُومُوا الدَّهْرَ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 136، باب ثواب السحور]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: اگر مردم سحری می‌خوردند و جز بر آب افطار نمی‌کردند، می‌توانستند تمام روزگار را روزه بگیرند.

حدیث 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «إِذَا أَفْطَرَ الرَّجُلُ عَلَی الْمَاءِ الْفَاتِرِ نَقَّی کَبِدَهُ وَ غَسَلَ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ وَ قَوَّی الْبَصَرَ وَ الْحَدَقَ» [کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 152، باب ما یستحب أن یفطر علیه]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر گاه مرد بر آب ولرم افطار کند، کبدش پاک می‌شود و گناهان از قلبش شسته می‌گردد و بینایی و مردمک چشمش تقویت می‌شود.

حدیث 3: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «الْإِفْطَارُ عَلَی الْمَاءِ یغْسِلُ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 152، باب ما یستحب أن یفطر علیه]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: افطار کردن بر آب، گناهان را از قلب می‌شوید.

حدیث 4: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ الله (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) إِذَا أَفْطَرَ بَدَأَ بِحَلْوَاءَ یفْطِرُ عَلَیهَا فَإِنْ لَمْ یجِدْ فَسُکرَةٍ أَوْ تَمَرَاتٍ فَإِذَا أَعْوَزَ ذَلِک کُلُّهُ فَمَاءٍ فَاتِرٍ وَ کانَ یقُولُ ینَقِّی الْمَعِدَةَ وَ الْکبِدَ وَ یطَیبُ النَّکهَةَ وَ الْفَمَ وَ یقَوِّی الْأَضْرَاسَ وَ یقَوِّی الْحَدَقَ وَ یجْلُو النَّاظِرَ وَ یغْسِلُ الذُّنُوبَ غَسْلًا وَ یسَکنُ الْعُرُوقَ الْهَائِجَةَ وَ الْمِرَّةَ الْغَالِبَةَ وَ یقْطَعُ الْبَلْغَمَ وَ یطْفِئُ الْحَرَارَةَ عَنِ الْمَعِدَةِ وَ یذْهَبُ بِالصُّدَاعِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 153، باب ما یستحب أن یفطر علیه]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) هر گاه افطار می‌کردند، به شیرینی آغاز می‌کردند و اگر نمی‌یافتند،‌ شکر یا خرما و اگر هیچکدام نمی‌بود، با آب ولرم افطار می‌کردند و می‌فرمودند: معده و کبد را پاکسازی می‌کند، دهان را خوشبو می‌سازد، دندان‌ها را محکم می‌نماید، مردمک را تقویت کرده و بینایی را جلا می‌بخشد، گناهان را یکباره می‌شوید. عروق به هیجان آمده و تلخه‌ی غلبه‌کرده را آرام می‌سازد، بلغم را قطع می‌کند، حرارت معده را خاموش نموده و سردرد را از بین می‌برد.
امید است با این جواب، از حالت انکار و طرد خارج شده و به حال تسلیم در برابر قواعد نظری و قوانین عملی برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان داخل گردید. ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
الان که من وارد وادی منهاج فردوسیان شدم، پی به حرام بودن موسیقی بردم. خیلی دوست دارم که مداومت داشته باشم به ذکرهای توصیه‌شده در منهاج، اما اشعار خوانندگان و ملودی موسیقی که در گذشته‌ی غفلتم گوش می‌دادم، الان اجازه نمی‌دهد ذهن و زبانم به ذکر خدا باشد!! چه کنم حاجی؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر گاه بر طبق برنامه‌ی تدوین‌شده، مطالعه‌ی مداوم قواعد نظری را در دستور کار خود قرار دهید، همچنین قوانین عملی را به نظمی که چیده‌شده، مراعات نمایید، آرام آرام، آثار گناهان از وجودتان پاک شده و زمینه برای جایگیر شدن ذکر الهی در عمق جانتان فراهم خواهد شد.
همچنین گوش دادن به تلاوت‌هایی که می‌پسندید از قاریانی که صدایشان برایتان خوشایند است، می‌تواند موجب جایگزین شدن نغمات قرآن کریم به جای آهنگ‌ها و ملودی‌ها در ذهنتان باشد. به عبارت ساده‌تر، اگر بعضی سوره‌های کوتاه یا آیات خاصی را با صدای قاری‌ای که صدایش را دوست دارید، بارها گوش بدهید، همان صدا در ذهنتان نقش بسته و در ساعات بیکاری، ورد زبانتان خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
من دو تا سؤال از خدمت شما دارم
1 ـ آیا خانم‌هایی که مشغول به کار (شاغل) هستند، می‌توانند امید داشته باشند که در منهاج فردوسیان به ثمرات دنیایی و اخروی برسند؟
2 ـ آیا آقایان منهاجی که خانم‌هایشان مشغول به کار هستند، از مصادیق بی‌غیرت به حساب می‌آیند؟
ممنون از صراحت بیان شما نسبت به اشاعه‌ی قواعد و قوانین اسلام ناب حضرت محمد (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم)

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: شغل داشتن زن، به خودی خود، مانعی محسوب نمی‌شود مگر این که او را از مراعات قوانین، باز دارد. مثل این که مانع از ازدواجش شود یا اگر ازدواج کرده، مانع از شوهرداری‌اش شود. یا این که در محیط کار، اختلاط با نامحرم داشته باشد و مانند اینها.

جواب 2: غیرت، یک حساسیت روحی ـ جسمی است، همچنان که بی‌غیرتی، یک بی‌حسّی روحی ـ جسمی است. غیرت، به معنی تحمل نکردن دیگران با همسر است. هر گاه زنی نتواند زن دیگری (چه دائم و چه موقت) را با شوهرش ببیند، مبتلا به کفر خواهد شد، ولی همین حالت در مرد، نشانه‌ی ایمان اوست. پس مرد نباید شوهر دیگری را برای زنش تحمل کند. با این توضیح، این نکته روشن می‌شود که غیرت، مراتب دارد و بی‌غیرتی هم مراتب دارد. بدترین نوع بی‌غیرتی، این است که کسی، نزدیکی جنسی مردی با زنش را ببیند و تغییری در حالش ایجاد نشود. در مقابل، کمترین مراتب غیرت این است که مرد، برنتابد که مرد بیگانه از آنچه در زنش وجود دارد و از آن لذت می‌برد، لذت ببرد. به عبارت ساده‌تر، کمترین حد غیرت این است که از لذت بردن نامحرم از زنش، ولو به اندازه‌ی نگاه کردن به مو یا لباس تحریک‌کننده‌اش باشد، ناراحت شود.
برای روشن شدن مطلب، مثال‌هایی عرض می‌کنم تا حدود غیرت را به راحتی بفهمید:
غیرتمند واقعی، کسی است که از خوش و بش کردن نامحرم با زنش ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از خوش و بش کردن زنش با نامحرم ـ که موجب لذت بردن نامحرم می‌شود، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که زنش در مقابل نامحرم، لباس تحریک‌کننده بپوشد، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که بوی خوش زنش، مایه‌ی لذت نامحرم شود، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که زنش با صورت آرایش کرده در معرض نامحرم قرار گیرد، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که موی زنش، در جایی که نامحرم می‌بیند، دیده شود، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، از این که زنش با صدای نازک با نامحرم سخن بگوید، ناراحت می‌شود؛
غیرتمند واقعی، هر گاه بفهمد در محل کار زنش، مردی (مثلاً صاحب کارگاه) به زن او نگاه طولانی می‌کند، ناراحت می‌شود.
غیرتمند واقعی، از این که با فامیل نزدیک خود، حتی مثل برادرش، که نگاه طولانی به زنش می‌اندازد، بر سر یک سفره بنشیند، ناراحت می‌شود.
با توجه به این مثال‌ها، هر کسی می‌تواند درجه‌ی غیرت خودش را بسنجد و به طور کلی نمی‌توان گفت هر کس زنش شاغل باشد، بی‌غیرت است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام خدمت شما
با توجه به اینکه سالم ترین راه، احتیاط است و اینکه در منهاج فردوسیان قانونی وجود دارد که بر طبق آن تا جایی که امکان دارد باید احتیاط کرد، چطور مرز میان احتیاط و وسواس قابل شناسایی است؟
اگر بگویید که رساله منهاج فردوسیان همان مرز مورد نظر است، باید گفت که با توجه به کامل نبودن ان رساله در خیلی از مسائل شرعی و دارا نبودن نسخه استفتائات، باز در مسایلی نمی‌شود راه احتیاطی را شناخت و دچار وسواس نشد.

************
باسمه تعالی

احتیاط، راهی روشن و مطمئن است و کسی که از آن راه حرکت کند، یقیناً به مقصد خواهد رسید. اما وسواس، حالت بیماری و ناسلامتی روان‌تنی است. برای روشن شدن بحث و فرق‌های این دو، نخست به تعریف لغوی و علمی هر کدام می‌پردازیم.
وسواس در لغت:
اندیشه‌ی بد و آنچه در دل گذرد. هر بدی که به قلب خطور کند و هر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. عبارت است از خواطر نفسانیه‌ی جسمانیه، خواه عقلی باشد، خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است از قرب حق. آنچه شیطان در دل افکند. آنچه شیطان در دل انسان افکند و او را به کار بد برانگیزد. (لغت‌نامه دهخدا)
وسواس در روانشناسی:
وسواس، تکرار بدون اراده‌ی افکار ناخوشایند است و اگر چه فرد می‌فهمد که این افکار نامناسب و غیر عادی است لیکن قادر به دور کردن آنها نیست.
وسواس تا اندازه‌ای در همه‌ی افراد بشر وجود دارد و مظاهر آن در شک و تردید، عدم قدرت در تمرکز فکری، فراموشی و گاهی کم‌خوابی دیده می‌شود؛ ولی هنگامی غیر عادی محسوب می‌شود که شخص مبتلا به آن می‌فهمد فکری که او را به خود مشغول کرده بسیار قوی است و هر چه سعی می‌کند آن را از خود دور سازد، نمی‌تواند و چون قادر به دور کردنش نیست، احساس می‌نماید که فکر مذکور بر او مسلط شده است.
وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعی احساس اجبار و ناچاری ذهنی و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه می‌باشد. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت‏ به شخصیت‏ خود بوده و از غیر عادی و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است. روانشناسان، وسواس را نوعی بیماری از سری نوروزهای شدید می‏‌دانند که تعادل روانی و رفتاری را از بیمار، سلب و او را در سازگاری با محیط، دچار اشکال می‏‌سازد و این عدم تعادل و اختلال دارای صورتی آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعی غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفی می‏کنند و آن را حالتی می‏دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده‏ای خاص، که اغلب وهم‌‏آمیز و اشتباه است، آدمی را در بند خود می‏گیرد، آنچنان که حتی اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامی‏‌دارد که حتی رفتاری را برخلاف میل و خواسته‏‌اش انجام دهد؛ و بیمار، هر چند به بیهودگی کار یا افکار خود آگاه است اما نمی‏‌تواند از قید آن رهایی یابد.
وسواس به صورتهای مختلف بروز می‏کند، مانند: اجتناب؛ تکرار و مداومت؛ تردید؛ شک در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطی؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدی، آتش زدن جایی، درآوردن جامه‌ی خود، بیقراری، بهانه‏‌گیری، بی‏خوابی، بدخوابی، بی‌‏اشتهایی و… تا جایی که به اطرافیان فرد وسواسی، این احساس دست می‏‌دهد که نکند دیوانه شده باشد.
اشخاصی که مبتلا به وسواس هستند اعتماد به نفس ندارند و خود را موجودی بی‌ارزش و ناچیز می‌شمارند، چون نمی‌توانند افکار وسواسی را از خود دور کنند. البته وسواس، دارای سطوح مختلفی است بدین شرح:
وسواس سطح یک:
شخص مدت کوتاهی را برای مقاومت در برابر علائم صرف می‌کند و تقریباً هیچ گونه تداخلی در فعالیت‌های روزمره‌اش ندارد.
وسواس سطح دو:
این نوع وسواس، دارای علائم ملایم بوده و قابل توجه برای خود شخص و برای بیننده می‌باشد و باعث تداخل ملایمی در زندگی شخص می‌شود که شاید مدت زمان کوتاهی در مقابل آنان ایستادگی شود. این علائم، به آسانی برای دیگران قابل تحمل هستند.
وسواس سطح سه:
در این نوع از وسواس، علائم، تداخل مشخصی با زندگی معمولی دارند. شخص وسواسی، انرژی زیادی را برای مقاومت و کمک گرفتن از دیگران صرف می‌کند تا امور زندگی روزمره‌ی خود را بگذراند.
وسواس سطح چهار:
در این مرحله از وسواس، علائم بیماری، عاجز کننده و مداخله‌گرند. فعالیت روزمره‌ی بیمار، یک کشمکش فعال است. یعنی شخص مبتلا، شاید تمام وقت خود را برای ایستادگی در برابر علائم، صرف کند و کمک زیادی را از اطرافیان، برای ایفای وظیفه‌ی خود جلب نماید.
وسواس سطح پنج:
در این سطح از وسواس، علائم، کاملاً فلج‌کننده هستند. شخص وسواسی نیازمند نظارت مستقیم در اموری مانند خوردن، خوابیدن و غیره است و حتی در جزئی‌ترین تصمیم‌گیری‌ها یا جزئی‌ترین فعالیت‌ها، حمایت دیگران را طلب می‌کند. این نوع از وسواس، شدیدترین حالت آن است.
همچنین وسواس، انواع مختلفی دارد به این شرح:

1 ـ وسواس فکری:
این وسواس به صورت‌های مختلف خود را نشان می‏دهد که برخی از نمونه‌های آن به شرح زیر است:
اندیشه درباره‌ی بدن: بدین گونه که بخشی مهم از اشتغالات ذهنی و فکری بیمار متوجه بدن اوست. او دائماً به پزشک مراجعه می‏کند و در صدد به‏ دست آوردن دارویی جدید برای سلامت‏ بدنش است.
اندیشه در باره‌ی رفتار حال یا گذشته: مبتلای به این نوع از وسواس، می‏‌اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملی می‏شود، درست می‏‌اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست‏ یا ناروا؟
اندیشه در رابطه با اعتقادات: زمانی فکر وسواسی، زمینه را برای تضادها و مغایرت‏‌های اعتقادی فراهم می‏‌سازد. مسایلی در زمینه‌ی مرگ و زندگی، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب، ذهن او را به خود مشغول می‏دارد.
اندیشه‌ی افراطی: زمانی وسواس، در مورد امری به صورت افراط در قبول یا رد آن است‏. با اینکه بیمار، خلاف آن را در نظر دارد ولی به صورتی است که گویی اندیشه‌ی مزاحمی بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه‌ی غلط می‌‏سازد. از آن، دفاع کرده و یا آن را طرد می‏کند، بدون اینکه آن مسأله، کوچکترین ارتباطی با زندگی او داشته باشد. مثلاً در رابطه با دارویی، عقیده‌‏ای افراطی پیدا می‏کند به گونه‏‌ای که طول عمر، بقای زندگی و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو می‏داند، اگرچه در اثر مصرف، به چنان نتیجه‌ای دست نیابد.

2 ـ وسواس عملی:
وسواس عملی به شکل‌های گوناگون، خود را بروز می‏‌دهد که به نمونه‏‌ها و مواردی از آن اشاره می‏‌کنیم:
شستشوی مکرر: مردم بر حسب عادت، تنها همین امر را وسواس می‏‌دانند و این بیماری در نزد زنان رایج‌تر است.
رفتار منحرفانه: جلوه آن در مواردی به صورت دزدی است و این امر حتی در افرادی دیده می‏‌شود که هیچ‏گونه نیاز مادی ندارند.
دقت وسواسی: نمونه‌‏اش را در منظم کردن دکمه‌ی لباس و… می‏‌بینیم و وضعیت فرد، به گونه‏‌ای است که گویی از این امر، احساس آرامش می‏کند.
شمردن: شمارش‏‌های بی‌دلیل، در مواردی می‏‌تواند از همین قبیل به حساب آید، مثل شمردن نرده‏‌ها یا موزاییک‌ها، با اصرار بر این که اشتباهی در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن: گاهی وسواس‏ عملی به صورت راه رفتن اجباری است. شخص از این سو به آن سو راه می‏‌رود و اصرار دارد که تعداد قدم‌هایش معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله‌ی بین دو نقطه، از ده قدم تجاوز نکند و کمتر از آن هم نباشد.

3 ـ وسواس ترس:
صورت‌های ترس وسواسی عبارت است از: ترس از آلودگی، ترس از مرگ، ترس از دفع، ترس از محیط محدود، ترس از امری خلاف اخلاق، ترس از تحقق آرزو.

4 ـ وسواس الزام:
در این نوع وسواس، بیمار نمی‏‌تواند خود را از انجام عمل و یا فکری بیرون آورد و در صورت رهایی از آن فکر و خودداری از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.

راه‌های درمان وسواس:
برای درمان وسواس، می‏توان از راه‌ها و ابزار مختلفی استفاده کرد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
۱ ـ تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگی در یک منطقه‌ی خوش آب و هوا برای تخفیف اضطراب و درمان بیمار، اثری آرامش‌بخش دارد.
۲ ـ تغییر شرایط زندگی: از شیوه‏‌های دیگر درمان، این است که زندگی بیمار را در محیطی دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطی کشاند که در آن، مسأله‌ی حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بنای اصلی شخصیت او از دستبردها، دور و در امان باشد. بررسی‌های تجربی نشان می‏‌دهند که در مواردی، با تغییر شرایط زندگی و حتی تغییر خانه و محل کار و زندگی، بهبود کامل حاصل می‏شود.
۳ ـ ایجاد اشتغال و سرگرمی: تطهیرهای مکرر و دوباره‏‌کاری‏ها، بدان خاطر است که بیمار، وقت و فرصتی کافی برای انجام آن در خود احساس می‏کند و وقت و زمانی زیاد در اختیار دارد. بدین سبب ضروری است در حدود امکان، سرگرمی او زیادتر گردد تا وقت اضافی نداشته باشد. اشتغالات یکی پس از دیگری او را وادار خواهد کرد که نسبت‏ به برخی از امور بی‏‌اعتماد گردد، از جمله وسواس.
۴ ـ زندگی در جمع: فرد وسواسی را باید از گوشه‏‌گیری و تنهایی بیرون کشاند. زندگی در میان جمع، می‏تواند عامل و سببی برای رفع این حالت ‏باشد. ترتیب دادن مسافرت‌های دسته‌جمعی که در آن، همه‌ی افراد، ناگزیر شوند شیوه‌ی واحدی را در زندگی پذیرا شوند، در تخفیف و حتی درمان این بیماری، مخصوصاً در افراد کم‌رو، مؤثر است.
۵ ـ شیوه‌‏های اخلاقی: رودربایستی‌‏ها و ملاحظات فیمابین که هر انسانی به نحوی با آن مواجه است، تا حدود زیادی سبب تخفیف این بیماری می‏شود. طرح سؤالات انتقادی توأم با لطف و شیرینی، بویژه از سوی کسانی که محبوب و مورد علاقه‌ی بیمارند، در امر سازندگی بیمار بسیار مؤثر است و می‏تواند موجب پیدایش تخفیف‌هایی در این رابطه شود. البته باید سعی بر این باشد که انتقاد، به ملامت منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیای غرور بیمار نیز در مواردی، بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزاردهنده و خفت و خواری ناشی از پذیرش رفتارهای ناموزون وسواسی است و به بیمار قدرت می‏دهد. گاهی لازم است غرور فرد را با انتقادی ملایم، زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضه‌ی اداره و نجات خویش را ندارد، تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که می‏تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار، اجازه داد که درباره‌ی افکار خود، اگر چه بی‌معنی است، صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6 ـ زیر پا گذاشتن موضوع وسواس: در مواردی برای درمان بیمار، چاره‌‏ای نیست جز این که به او القا کنیم به قول معروف، به سیم آخر بزند، حتی با پیراهنی که آن را نجس می‏‌داند و یا با دست و بدنی که تطهیر نکرده می‏‌شمارد و… به نماز بایستد و وظیفه‌‏اش را انجام دهد. به عبارت دیگر، بیمار را وا داریم تا همان کاری که از آن می‏ترسد را انجام دهد. تنها در چنین صورت است که در می‌‏یابد هیچ واقعه‌ای اتفاق نمی‏‌افتد.
7 ـ عدم پاسخ‌دهی: مهمترین و کلی‌ترین راه درمان وسواس، بی‌توجهی به پیام‌های آن و عدم پاسخ‌دهی عملی به آن است. این بیماری در صورتی ادامه می‌یابد و تشدید می‌شود که به نداهای درونی آن که مبتنی بر تکرار عمل، یا دقت بی‌مورد و یا قضاوت غیر منطقی و افراطی نسبت به امور است، پاسخ‌دهی عملی شود. برای مقابله با این حالت، بهترین راه، بی‌اعتنایی به این پیام‌ها و ترتیب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتی این روش عملی شود، به طور قطع از شدت ابتلا به آن کاسته خواهد شد.
8 ـ تقابل به ضد: برای کسانی که از آلودگی و نجاست، هراس دارند و این هراس، منشأ اضطراب و وسواس در آنها شده است، آلوده‌سازی عمدی شخص توسط خود او یا دیگران، از راه‌های درمان و رفع حساسیت به این امر است. اگر این روش با تکرار، تحمل شود به طور قطع مؤثر خواهد بود.
9 ـ فرمان ایست: در منابع علمی جدید، برای متوقف کردن افکار وسواسی، علاوه بر درمان‌های دارویی و قبل از آن درمان‌ها، از روش‌های خاصی استفاده می‌شود که مهمترین آنها، روش توقیف فکر نام دارد، بدین ترتیب که از بیمار خواسته می‌شود که به طور عمد، افکار وسواسی خود را آزاد بگذارد و در این بین، ناگهان درمانگر با صدای بلند و بیزارکننده، فریاد می‌زند: ایست! به نظر می‌رسد این عمل، جریان فکر وسواسی را متوقف می‌کند.
10 ـ درمان دارویی: بیماری وسواس چون دارای ریشه‌های هورمونی است و با فعالیت‌های هورمونی بدن نیز در ارتباط است، پزشکان با تجویز داروهایی سعی می‌نمایند فعالیت‌های هورمونی بدن را متعادل سازند و از این طریق کمک می‌کنند تا فرد بتواند راحت‌تر با این مشکل، طرف شود و آن را از خویش براند.

احتیاط در لغت:
استوارکاری کردن. استوار کردن. به استواری فراگرفتن. دوراندیشی. پختگی. عاقبت‌اندیشی. مآل‌بینی.

احتیاط در علم فقه و اصول فقه:
احتیاط از دو بعد فقهی و اصولی مورد بحث قرار گرفته است. بحث احتیاط در فقه از آن جهت است که در کنار اجتهاد و تقلید یکی از راه‌های امتثال تکلیف است ولی در اصول فقه، از آن جهت است که مبنا و ملاک وجوب احتیاط در شبهات با قطع نظر از نوع مکلّف (مجتهد، مقلّد و یا محتاط) تبیین می‌گردد.

اقسام: احتیاط بر دو قسم است:
1. احتیاط عقلی (قاعده اشتغال؛ اصل اشتغال): احتیاط عقلی عبارت است از حکم عقل به لزوم فارغ کردن ذمّه از عهده‌ی تکلیف منجّز در صورت امکان آن. به عبارت ساده، عقل حکم می‌کند که هر جا تکلیفی بر عهده‌ی ما قرار گرفت، چنان عمل کنیم که یقیناً وظیفه‌ی خود را انجام داده باشیم.
احتیاط عقلی در سه مورد است:
یک) موارد شبهه حکمی بَدْوی، پیش از فحص از دلیل آن. هر گاه چیزی مشکوک باشد، قبل از جستجو از دلیل آن نمی‌توان به اصل برائت، تمسّک جست، بلکه تا پیش از تمام شدن جستجو، باید به حکم عقل، احتیاط کرد.
دو) موارد علم تفصیلی به تکلیف و شک در خروج از عهده‌ی آن. این مورد که از موارد شبهه‌ی موضوعی است، نه حُکمی، از بارزترین موارد احتیاط عقلی است؛ مانند آن که نمازگزار پس از به جا آوردن نماز، در داشتن طهارت هنگام نماز شک کند. به حکم عقل باید نماز دیگری با طهارت بخواند؛ زیرا نماز با طهارت، بر او واجب بوده است و اشتغال یقینی، فراغ یقینی را می‌طلبد.
سه) موارد علم اجمالی به تکلیف الزامی. فراغت ذمّه‌ی مکلّف در موردی که به وجود تکلیف الزامی اعم از وجوب و حرمت علم اجمالی دارد، جز با انجام همه‌ی احتمالات تکلیف یا ترک آن‌ها در صورت امکان احتیاط، میسّر نیست؛ مانند مورد علم اجمالی به حرمت یکی از دو زن بر او در شبهه‌ی تحریمی یا وجوب یکی از دو کار بر وی در شبهه‌ی وجوبی که در فرض نخست، ازدواج با هر دو زن را باید ترک کند و در فرض دوم، هر دو عمل‌ را باید انجام دهد.
البته جایی که احتیاط ممکن نیست، مانند دوران امر بین دو محذور، یعنی کاری یا واجب باشد و یا حرام، باید به اصل تخییر عمل کرد.

2. احتیاط شرعی: احتیاط شرعی عبارت است از حکم شارع به لزوم انجام همه‌ی محتمَلات تکلیف یا اجتناب از همه‌ی آن‌ها ـ در موارد امکان احتیاط ـ هنگام شک و عدم دستیابی به واقع.

موارد احتیاط شرعی: احتیاط شرعی، حکم شارع به احتیاط است با قطع نظر از حکم عقل به آن. البته حکم شارع به احتیاط در پاره‌ای موارد همچون موارد جریان احتیاط عقلی، ناظر و ارشاد به حکم عقل است که جنبه‌ی تنبیهی و ارشادی دارد و از آن به حکم ارشادی تعبیر می‌شود.
تنها موردی که به اجماع، موضوع احتیاط شرعی است، احتیاط در امور مهم از نظر شرع است مانند ریختن خون یا آبروی دیگری، خواه مورد شبهه از شبهات حکمی باشد یا موضوعی. بنا بر این، کشتن یک انسان یا ریختن آبروی وی به مجرّد احتمال مهدور الدّم بودن یا غیر محترم بودن او، جایز نیست.
در شبهات حکمی بَدْوی تحریمی، پس از فحص و نیافتن دلیل، در این که احتیاط، واجب است یا نه، میان اصولیان و اخباریان اختلاف است. اصولیان بر خلاف اخباریان، آن را واجب ندانسته‌اند. این احتیاط از آن جهت شرعی است که اخباریان برای وجوب آن، به کتاب و سنّت استدلال کرده‌اند.

نتیجه‌گیری:
چنان که ملاحظه کردید، بین احتیاط و وسواس، فرق بسیار است که بر هر کس در عبارات فوق، دقت کند، روشن می‌شود.
نکته‌ی دیگر، این است که عمل به رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان، منجر به وسواس نمی‌شود. یعنی نخواهید یافت موردی را که:
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، عدم وجوب خمس در هدیه یا سرمایه است در حالی که احتیاط در پرداخت خمس هدیه یا سرمایه است، شخصی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، صحیح بودن نماز در فلان صورت است ولی احتیاط در دو باره خواندن آن نماز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، قضا نداشتن روزه در فلان صورت است ولی احتیاط در قضای روزه‌ی آن روز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، اکتفا بر قضای روزه در فلان صورت، بدون نیاز به پرداخت کفاره است ولی احتیاط در پرداخت کفاره، علاوه بر قضای روزه‌ی آن روز باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
ـ وقتی فتوای برخی مراجع تقلید، پاک بودن فلان چیز با یکبار شستن باشد ولی احتیاط در دو بار شستن آن باشد، کسی با عمل به احتیاط در این موضوع، دچار وسواس شود.
و همینطور مسائل دیگر. امیدوارم جواب اشکال خود را دریافت کرده باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
در جمعی نشسته بودم که اسم «منهاج فردوسیان» آمد، بعضی از حاضرین، چهره در هم کشیده و آن را منحرف و پر اشکال معرفی کردند. البته من چند باری پرسیدم که اشکالات منهاج فردوسیان در چیست، ولی جواب روشنی به من ندادند. فقط مقداری به شما و یارانتان توهین کردند و فحش دادند. احساس کردم کینه‌ای از منهاجی‌ها دارند. لطفاً این مسأله را خودتان توضیح دهید که چرا برخی افراد، با حالت کینه و دشمنی از منهاج فردوسیان و منهاجی‌ها یاد می‌کنند. به قول قدیمی‌ها، چه هیزم تری به اینها فروخته‌اید؟

************
باسمه تعالی

دلایل مخالفت با منهاج فردوسیان را به تفصیل در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» برشمرده‌ایم، می‌توانید به آنجا مراجعه کنید. اما این که برخی افراد، با حالت بغض‌آلود و کینه‌ورزانه از اصحاب منهاج فردوسیان یاد می‌کنند، و بدون ارائه‌ی دلایل محکم و قبل از شنیدن دلایل محکم، دهان به توهین و تحقیر و تمسخر و تهدید آنان می‌گشایند، دلیلش در قرآن کریم آمده است.
خدای تعالی در ضمن بیان حکایت حضرت لوط (علیه السلام) از دلیل مردمان نابکار آن سرزمین برای اخراج حضرت لوط (علیه السلام) و پیروانشان اینگونه خبر می‌دهد، می‌فرماید:
«وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ * إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَ مَا کانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْیتِکمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یتَطَهَّرُونَ» [سوره‌ی اعراف، آیات 80 تا 82]
ترجمه: و لوط را [فرستادیم] هنگامی که به قوم خود گفت: آیا آن کار زشت[ی] را مرتکب می‌‏شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است؟! شما از روی شهوت به جای زنان با مردان در می‏‌آمیزید. آری شما گروهی تجاوزکارید. ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: آنان را از شهرتان بیرون کنید زیرا آنان کسانی‏‌اند که جویای پاکی هستند.
پس به قول شاعر:

بی‌گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق * یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌رود

یعنی اصحاب منهاج فردوسیان به خاطر این که حاضر نیستند در فساد و تباهی و گناه آنان شریکشان باشند، منفور و محکوم و مطرود هستند. اینان افرادی هستند که زیادی پاکند و همین زیاد پاک بودن، موجب می‌شود که آلودگان، غیظ‌آلود از آنان یاد کنند.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان به عروسی‌های مختلط و آلوده به موسیقی و شراب و رقص نمی‌روند، باید اخراج شوند و طرد گردند که اینان، زیادی پاکند.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان وام قرض الحسنه نمی‌گیرند، چه رسد به وام‌های ربوی اسلامیزه‌شده، زیادی پاکند و نباید در جامعه‌ی آلوده و فاسد امروز، دیده شوند.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان به جای حضور در شب‌نشینی‌های پر گناه و فساد، اول شب می‌خوابند تا قبل از اذان صبح، مشغول مناجات و نماز و تضرع باشند، زیادی پاکند و نباید صدایشان در جامعه‌ی مدرن امروزی شنیده شود.
وقتی اصحاب منهاج فردوسیان می‌خواهند به متن آیات و روایات معتبر عمل کنند و نمی‌خواهند خرافات اعتقادی و عملی را قبول نمایند، تهدیدی برای آئین‌های کهن و رسومات رسوب‌شده در اذهان اهل دنیا محسوب می‌شوند و باید به حاشیه رانده شوند.
و صدها نمونه‌ی دیگر از این دست که گناه اصحاب منهاج فردوسیان را فقط و فقط، پاک بودن زیاد آنان معین می‌کند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
این که در منهاج فردوسیان بعد از نماز عشاء بیدار نمی‌مانند، منظور وقت نماز عشاء است که یکی دو ساعت بعد از نماز مغرب است یا خود نماز عشاء؟ که با توجه به این که امروزه نمازهای جماعت به صورت جمع خوانده می‌شوند، اگر منظور خود نماز عشاء باشد، عملاً همان اول غروب باید خوابید که خود، مشکلاتی ایجاد می‌کند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب، به دو نکته توجه کنید:
نکته‌ی اول: اوقات نماز، چنان که خدای تعالی تشریع و مقرر فرموده است، پنج وعده می‌باشد. البته به کسانی که عذری دارند، اجازه داده شده تا نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشاءیشان را با هم بخوانند. همچنین در روایاتی وارد است که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) گاهی اوقات، بدون عذر هم بین نماز ظهر با عصر و مغرب با عشاء جمع کرده‌اند، اما سیره‌ی مستمرّه‌ی آن جناب، بر خواندن نماز در پنج وعده بوده است.
آنچه امروزه در میان شیعیان مرسوم است، سنت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) نیست، بلکه جایزی است که بر اثر کسالت و تنبلی، به صورت شعار شیعه در آمده است؛ تا آنجا که اگر کسی نمازهایش را در پنج وعده بخواند، به او تهمت سنی شدن و وهابی‌گری می‌زنند و پیش‌بینی می‌کنند که به زودی، به گروه‌های تروریستی داعش و القاعده خواهد پیوست و…

نکته‌ی دوم: اذان عشاء در نزد شیعه، حد اکثر پنجاه و هشت دقیقه بعد از اذان مغرب است. البته این زمان در طول سال، تغییر می‌کند ولی هیچگاه فاصله‌ی اذان عشاء از اذان مغرب، بیش از پنجاه و هشت دقیقه نمی‌شود. به عبارت ساده‌تر، چند روز از آخر خردادماه و چند روز از اول تیرماه، اذان عشاء، پنجاه و هشت دقیقه بعد از اذان مغرب است و در بقیه‌ی شب‌های سال، همیشه کمتر از این مقدار می‌باشد.
پس این که نوشته‌اید، یکی دو ساعت بعد از نماز مغرب، مربوط به شیعه نیست و عامه چنین اذان عشاءی دارند.

نکته‌ی سوم: هزاران سال، بشر بود ولی تلویزیون و فیلم و سریال نبود. پس چون خورشید غروب می‌کرد، شام می‌خورد و سر به بالین می‌نهاد و می‌خوابید. این سبک خوابیدن، موجب می‌شد ساعتی قبل از اذان صبح، ناخواسته بیدار شود و بتواند به عبادت و راز و نیاز بپردازد. ولی با اختراع لامپ، ساعت طبیعی استراحت انسان، دچار تغییر اساسی شد، تا جایی که بعد از نیمه‌ی شب می‌خوابد و بعد از طلوع آفتاب، بیدار می‌شود!
اما این تغییر، نتوانست در اصحاب منهاج فردوسیان تأثیر بگذارد، پس آنان را می‌بینید که اوایل شب، می‌خوابند و قبل از اذان صبح، بیدار می‌شوند و سحرگاه را به تهجّد و عرض نیاز به درگاه باری تعالی سپری می‌کنند.
این سبک خوابیدن، نه تنها مشکلاتی برایشان ایجاد نکرده، بلکه بسیاری از مشکلات این جهانی و آن جهانی‌شان را بر طرف ساخته است. لذا با روحیه‌ای شاد و جسمی چابک و سالم، عمری طولانی در عزت و سلامت دارند و با صورت‌های نورانی، به ملاقات پاداش‌های خدای تعالی در جهان دیگر می‌شتابند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. آیا قضا کردن عمدی نمازهای یومیه، معصیت است؟ آیا در مورد نوافل هم همین مطلب صدق می‌کند؟
2. با توجه به مطلبی که در منهاج‌یار منتشر شده، آیا می‌شود چنین نتیجه گرفت که اسلام، موافق نماز خواندن زن در خانه است، ولی مخالف نماز خواندن زن در مسجد هم نیست؛ پس حضور زن در مسجد ـ با مراعات تمام شرایط شرعی‌اش ـ معصیت نیست و فقط احتمالاً ثواب کمتری دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: نخواندن عمدی نمازهای واجب، حرام است بالاتفاق، هر چند نیت داشته باشد که بعداً قضایش را بجا آورد، ولی نخواندن عمدی نوافل،‌ محروم شدن از فضیلتی است و حرام نیست هر چند نیت نداشته باشد که بعداً قضایش را بجا آورد.

جواب 2: نظر اسلام عزیز، بیش از «موافق با نماز خواندن زن در خانه» است، یعنی «توصیه به نماز خواندن زن در خانه» می‌کند. اما از سوی دیگر، نماز جماعت را بر زن نمی‌داند. حال اگر بگوییم در صدر اسلام، نماز جماعت، فقط در مسجد برگزار می‌شده است، می‌توان نتیجه گرفت که رفتن زن به مسجد نیز فضیلتی ندارد. ولی اگر نتوان اثبات کرد که نماز جماعت در صدر اسلام، فقط در مسجد بوده، آنجا نتیجه می‌گیریم که اسلام، نهیی از رفتن زن به مسجد نکرده است و فقط نماز جماعت را در نظر دارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
امام صادق (ع) فرمودند: دوست ندارم یک نفر از شما شیعیان در برابر هزار نفر از دشمنانتان کشته شوید. (وسایل الشیعه، ج 15)
در خصوص بحث تقیه، داریم تا جایی که امامان معصوم جهت حفظ جان شیعیان و یاران خود، آنها را حتی لعن می‌کردند تا دشمن به شیعه بودن آنها پی نبرد.
حال با تکنولوژی روز دنیا و رصد افراد، دشمنان شیعه به خوبی می‌توانند افراد شیعه را شناسایی نمایند و حتی در خفا، یک بانک اطلاعاتی جامعی از آمار شیعیان تهیه کنند؛ خصوصاً در برهه‌ی کنونی که دشمن به وسیله‌ی داعش دارد به مقاصد خود می‌رسد.
اکنون حقیر و حتی جنابعالی پرچم شیعه را رسماً بلند نموده و آن هم در فضای مجازی که کل دنیا به آن دسترسی دارند ما را به عنوان شیعه می‌شناسند و محتوای مطالبمان نیز در همین راستا و تقویت شیعه می‌باشد، حال این فعالیت مجازی، آن هم با نام رسمی خود، در بحبوحه‌ی خطر و جنگ، جایی برای تقیه برای ما نخواهد گذاشت. و این تصور هم وجود دارد که دشمن، ما را نیز رصد نموده باشد و حتی مطالب را هر روز و بعد از هر به روزرسانی رصد نموده و از آن، حتی نسخه‌ای تهیه کند.
حال در این شرایط دیگر جای تقیه کجاست؟ دیگر اگر خدای نکرده اتفاقی بیافتد، دشمن اسناد وسیعی بر شیعه بودن و حتی تبلیغ و ترویج شیعه از ما در اختیار دارد و به عنوان یک جنگجو و یک رزمنده در میدان قلم، ما را شناسایی نموده که خطر قلم از خطر تفنگ برای دشمن بیشتر است. با این مقدمه، آیا فعالیت رسمی خود را در اینترنت ادامه بدهم یا این که جایی برای تقیه نمودن در آینده بگذارم؟
و مطلب دوم این که یک شرح کاملی در خصوص تقیه در منهاج فردوسیان در مقطع کنونی بنویسید. خیلی مورد نیاز خواهد بود که در این مقطع زمانی، تقیه چیست؟ چه شرایطی دارد؟ و چه جور تقیه کنیم؟ خصوصاً تقیه در فضای مجازی و تقیه در فضای واقعی.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تقیه، آنجایی است که جان یا مال یا آبروی انسان، در معرض «خطر» باشد. اما آنچه شما مطرح کرده‌اید، «احتمال خطر» است نه خود «خطر». همچنین این احتمال، یک احتمال عقلایی محسوب نمی‌شود؛ یعنی اکثریت کسانی که در این عرصه هستند، چنین احتمالی را نمی‌دهند. پس نمی‌توان به این احتمال که شاید در آینده، جنگ سخت در بگیرد و چون مشخصات ما را دارند، اول به سراغ ما بیایند و ما را بکشند، صحنه‌ی جنگ نرم را خالی کرده و تلاش شبانه‌روزی در کارزار نشر هدایت و معرفت را تعطیل کرد.
البته می‌توانید بدون اعلام هویت رسمی و تصاویر خود، این کار را انجام دهید؛ ولی توجه داشته باشید، همچنان که رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) بارها بیان داشته‌اند،‌ اگر کسانی که توانایی لازم را دارند، صحنه‌ی جنگ نرم را ترک کنند، عذری در قیامت نخواهند داشت و مورد بازخواست خدای تعالی قرار خواهند گرفت.
خداوند، جهاد در راه نشر هدایت و برچیدن بساط گمراهی را نصیب ما و شما بفرماید و ما را با نوشیدن شهد شهادت، سرافراز نماید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
یک سؤال ساده دارم، دوست داشتی جواب بده، دوست نداشتی جواب نده. این کمال و سعادت واقعی که ارائه شده، یعنی تا حالا هر چی دیدیم در مورد کمال واقعی، دروغ بوده؟ یا نه؟ و اینکه شما از چه منابعی تأیید شدید؟ ضامن و تأییدیه‌ی شما چیه که راه سعادت و کمال دست شماست و کس دیگه‌ای این راه رو بلد نیست؟
و سؤال دیگه اینکه با توجه به نقشه‌ی گرافیکی شما، همه در آتش جهنم وجود دارند؟ یا نه اشخاصی هم هستند که از مراحل بالاتری برخوردارند؟ کسی نظری یا نقدی داشته باشه و درخواست مناظره کنه کسی هست که پاسخگو باشه؟ شما دفتر دارید، اما این دفتر شماره تلفن نداره؟ فقط یه کدپستی؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: محیط اطراف ما، پر است از تبلیغات کمال و خوشبختی، در صورتی که تمام آنها، کمال ظاهری است نه کمال واقعی. این که در مدرسه، به شما گوشزد می‌کنند که درس‌خواندن، کمال است؛ نه این که کمال واقعی باشد و انسان را به بهشت برین و همنشینی با اولیای الهی برساند، بلکه به این معنی است که نسبت به کسی که سواد کافی ندارد، در نزد اهل دنیا و در ظاهر، کمالی محسوب می‌گردد.
همچنین این که ثروت یا علم را مایه‌ی خوشبختی برمی‌شمارند، به این معنی نیست که پولداری یا دانشمند بودن، انسان را به سعادت ابدی و بهشت برین می‌رساند. بلکه به این معنی است که مایه‌ی آسایش‌هایی در چند سال عمر دنیا می‌گردد.
پس، اول باید به این معنی توجه کنید که تمام کمال‌هایی که به سوی آن دعوت می‌شوید، کمال ظاهری است و برای چند روز عمر دنیاست نه برای عمر جاودان آخرت. سپس توجه کنید که دستور رسیدن به کمال واقعی و همیشگی، از سوی خدای تعالی و توسط پیامبر عظیم الشأن اسلام و دوازده جانشین برحق ایشان، به ما رسیده است. آن وقت خواهید فهمید که دعوت «منهاج فردوسیان» به کمال واقعی و سعادت ابدی،‌ به چه معنی است.

جواب 2: منابعی که برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان از آنان گردآوری شده، در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» آمده است. اگر جویای دانستن هستید، به آن کتاب مراجعه نمایید. همچنین تمام محدثین و فقهای عظام شیعه‌ی دوازده‌امامی از زمان ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) تا زمان ما، همگی، این برنامه‌ی تربیتی را تأیید کرده‌اند؛ زیرا این برنامه، چیزی جز مجموعه‌ی واضحات و مسلّمات شیعه‌ی اثنی‌عشری نیست.

جواب 3: ادلّه‌ای که بر خاتمیت حضرت ختمی‌مرتبت (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) اقامه می‌شود، دلیل ما بر این است که فقط آنچه از آن بزرگوار و دوازده جانشین برحقشان رسیده، درست است و بقیه‌ی برنامه‌های تربیتی که وامدار شرق و غرب می‌باشد، بر باطل است.

جواب 4: بر طبق نقشه‌ی گرافیکی،‌ هر کس توانسته باشد قواعد پایه را معتقد شده و قوانین طبقات اول تا چهارم را انجام دهد، از جهنم رهیده است و باید برای رسیدن به درجات بهشت، تلاش کند. البته رهیدن از جهنم، بستگی به تعداد قواعدی است که قبول کرده باشد، اگر مثلاً نیمی را قبول کرده، نیمی از جهنم رهیده است. همچنین قوانین طبقات اول تا چهارم را هر کس به طور کامل مراعات کند، به طور کامل از جهنم رهیده ولی اگر برخی را مراعات نکند، به همان اندازه، گرفتار خشم الهی و جهنم سوزان است.

جواب 5: اگر درخواست مناظره، بعد از مطالعه‌ی دقیق مجموعه‌ی آثار منهاج فردوسیان باشد، با روی گشاده و آغوش باز، استقبال می‌کنیم ولی از پذیرش و گفتگو با افرادی که بدون آشنایی با آثار منهاج فردوسیان، بخواهند بر طبق خیالات و اوهام خود، بحث کنند، معذوریم.

جواب 6: شماره‌ی دفتر نیز در بخش ارتباطات، آمده است. همچنین توجه داشته باشید که «کدپستی» با «صندوق پستی» فرق دارد. کدپستی مربوط به منازل است ولی صندوق پستی، صندوقی است که در اداره‌ی پست قرار دارد و نامه‌ها و مرسولات پستی، به جای رفتن به آدرس، در آنجا نگهداری می‌شود.
در پایان، توصیه می‌کنم بدون علم، اظهار نظر نکنید. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَک بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کلُّ أُولٰئِک کانَ عَنهُ مَسئولًا» [سوره‌ی اسراء، آیه‌ی ۳۶]
ترجمه: از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.
قبل از هر گونه اظهار نظری در مورد برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان، حتماً آثار و کتاب‌های منتشر شده در مورد این برنامه را به خوبی مطالعه کنید و اگر اشکالی برایتان باقی ماند، بپرسید و در نهایت، اگر قانع نشدید، می‌توانید نظرتان در مورد این برنامه را به صورت مستند، اظهار نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
سؤالاتی در مورد برخی از آیات سوره‌ی واقعه دارم، به این قرار:
1. با توجه به این که خدای تعالی در سوره‌ی واقعه می‌فرماید: «و السابقون السابقون * اولئک المقربون * فی جنات النعیم * ثلة من الاولین * و قلیل من الآخرین». لغت قلیل در این آیه، نسبت به «ثلة» سنجیده می‌شود یا نسبت به «الآخرین»؟ چرا که اگر نسبت به «ثلة» سنجیده شود، بسی مایه‌ی ناامیدی خواهد شد.
2. آیا یک منهاجی می‌تواند به جایی برسد که در زمره‌ی «سابقون» قرا گیرد؟
3. با توجه به این که در مورد سابقون، وعده‌ی «حور عین» داده شده و در مورد «اصحاب یمین» وعده‌ی «فرش مرفوعة» این دو چه تفاوتی از نظر خلقت و ارزش دارند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
گر چه برخی از این سؤالات، ثمره‌ی عملی ندارد، ولی حرمت آن که ثمره‌ی عملی دارد، بقیه را نیز جواب می‌دهم. ان شاء الله.

جواب 1: نسبت به سابقون است. یعنی سابقون، که از نزدیکان هستند و در بهشت پر نعمت، خیلی از آنان، از اولی‌ها و کمی از آنان، از آخری‌ها هستند.
به بیان امروزی، اینگونه باید گفت: هفتاد یا هشتاد درصد سابقون از اولی‌ها و بیست یا سی درصد سابقون از آخری‌ها هستند. نه این که بگوییم: هفتاد یا هشتاد درصد اولی‌ها، سابقون هستند و بیست یا سی درصد آخری‌ها سابقون هستند.
به عبارت دیگر، باید اینجور معنی کنیم که اگر مثلاً هزار نفر در نهایت از سابقون باشند، هشتصد نفرشان از اولی‌ها و دویست نفرشان از آخری‌ها هستند. نه این که بگوییم: اگر مثلاً مسلمانان اولیه، یک میلیون بودند، هشتصد هزار نفرشان از سابقون هستند و مسلمانان آخری که مثلاً یک میلیارد نفر هستند، ده میلیونشان از سابقون هستند.

جواب 2: برای اصحاب منهاج فردوسیان، درجاتی برشمرده‌ایم که در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» به تفصیل، بیان شده است. امید رسیدن به درجه‌ی سابقون، تنها و تنها برای «منهاج‌کوش» وجود دارد. ولی سایر اصحاب منهاج فردوسیان، قطعاً به آن مقام نخواهند رسید.

جواب 3: همین آیات شریفه، دلیلی بر برتری حور العین بر سایر منکوحات بهشتی است. به عبارت دیگر، از آنجا که حورالعین را برای سابقون در نظر گرفته است، و اصحاب یمین را محروم از آن بیان نموده، معلوم می‌شود که تجلی بسیار خاصّی از رضایت حق تعالی است.
البته در روایت است که بعضی استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) برخی عبادت‌های دشوار را به امید وصال حورالعین انجام می‌داده‌اند. این امر،‌ نشان از این دارد که به رغم تصورات جاهلانه‌ی صوفیه و بافته‌های خیالی صوفی‌گرایان، حورالعین، یکی از خاص الخاص‌های خدای تعالی برای بندگان خاص الخاصش است.
اما این که این دو، چه فرق‌هایی با هم دارند، از حیطه‌ی علم ما خارج است و روایتی در بیان کیفیت دقیق آن، نرسیده است. و مستحضرید که امر شده‌ایم بعد از نمازهای واجب ـ که مظان استجابت دعاست ـ از خدای تعالی، ازدواج با حورالعین را بخواهیم. رزقنا الله و ایاکم بفضله.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و احترام خدمت حاج فردوسی
1. در منهاج فردوسیان برای من جوانی که می‌خواهم نشاط داشته باشم در انجام مستحبات، چه کارهایی توصیه شده که هم خدای ناکرده لهو و لعب نباشد و هم در روح و جسمم نشاط ایجاد کند؟
2. نظر حاجی درباره‌ی ورزش و حفظ سلامتی که در قوانین منهاج فردوسیان، حفظ سلامت جسم (که همان مرکب روح است) تأکید شده را بفرماید؟
با تشکر از وقت و حوصله‌ای که برای جواب به سؤال‌ها می‌گذارید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حفظ سلامتی بدن، همچنین حفظ نشاط و سرحالی بدن، یکی از لوازم عبادت و کسب رضای حضرت حق تعالی است. اگر بدن، مریض باشد یا سالم باشد ولی ملول و خمود باشد، نخواهد توانست مرکب خوبی برای رساندن روح به قلّه‌های بلند بندگی باشد. پس لازم است برای پیشگیری از مریض شدن، دستورات بهداشتی اسلام ـ که در طبقات هفتم و نهم آمده ـ را مراعات کنید. خصوصاً از حجامت به صورت مداوم، غفلت نکنید.
برخی کارهایی که موجب نشاط روحی و جسمی می‌شود و توصیه‌شده‌ی اسلام است، عبارتند از: خواندن نماز شب، بازی با همسر شرعی (دائم یا موقت) و ورزش‌هایی مانند اسب دوانی و تیراندازی.
نزدیکی با همسر (دائم یا موقت) در حد اعتدال، یکی از بهترین راه‌های رسیدن به نشاط روحی و جسمی برای جوانان است. البته جوانان ما به جای این که همسر بگیرند، می‌خواهند شهوت جنسی را در خود، سرکوب کرده و یا با انجام ورزش‌های سنگین و خوردن کافور و غذاهای سرد، درمان کنند؛ که البته ناموفق هستند.
همچنین ورزش و نرمش، به اندازه‌ی نیاز بدن و فراغت و فرصت، بسیار خوب است و موجب تقویت بدن و بانشاط نگه‌داشتن روح و جسم می‌باشد.
در مقابل اینها، روی آوردن به شبکه‌های مجازی ارتباطات، تماشای فیلم‌های تحریک‌کننده و از همه بدتر، خودارضائی، از عوامل تخریب روح و جسم جوانان است. اینگونه کارها، نه تنها مایه‌ی تسکین نیست، بلکه نوعی خراشیدن روح محسوب شده و خراش‌های عمیقی در جان پاک انسان بر جای می‌گذارد. خراش‌هایی که مدت‌ها به نمک‌پاشی وجدان، گرفتار است.
پس نتیجه‌ی سخن، این شد که: همسر بگیرید که نزدیکی، مایه‌ی نشاط جسم و روح است. از دخانیات و وبگردی‌های بی‌هدف بپرهیزید. خودارضائی را ترک کنید که متلاشی‌کننده‌ی جسم و روح و مایه‌ی ناخشنودی خدای تعالی است. از ورزش و نرمش در شبانه‌روز، به اندازه‌ی کافی، بهره‌مند شوید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام خدمت حاج فردوسی

من چند ماهی است که تصمیم گرفتم به منهاج عمل کنم اما شیطان با چنگ زدن به دستگیره‌های نفسم (ریشه‌ی گناهان) مرا دچار افکار عذاب‌آور گناه و وسواس کرده است. شما چه توصیه‌ی عملی‌ای دارید برای مقابله با شیطان؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

انسان تا در این دنیاست، از وسوسه‌ی شیطان، رها نیست، جز مخلَصین که همان انبیاء و اوصیاء باشند. پس آمدن وسوسه را جدّی نگیرید و مراعات قانون‌ها را محکم بگیرید. اساس جهاد با نفس، همان مراعات قانون‌های طبقات اول تا ششم است. آنچه صوفیه آن را جهاد با نفس می‌شمارند، در حقیقت، نفس‌پروری است و منجر به هر قدرت و توانایی‌ای می‌شود،‌ الا رسیدن به رضایت خداوند و بهشت برین. البته در روایات رسیده از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) برای مقابله با خطورات شیطانی و وسوسه‌های نفسانی، تکرار ذکر شریف «لا حولَ و لا قُوّةَ إلاّ باللّه العلی العظیم» توصیه شده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
حاج فردوسی راستش بنده قصد و تمایل دارم ـ اگر خدا بخواهد ـ برای عقد ازدواج به قم آمده و جنابعالی خطبه‌ی ازدواج ما را جاری فرمایید. خواستم بپرسم که نظر شما چیست؟ لطفاً اگر نکته‌ای را لازم می‌دانید که بدانم به بنده بگویید.
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
به چند نکته توجه کنید:
نکته‌ی اول: فرقی نمی‌کند که چه کسی عقد را بخواند.
یکی از چیزهایی که تقریباً به صورت سنت شرعی در آمده، این است که عقد را فلان مرجع تقلید یا فلان عالم بزرگ بخواند. در حالی که از نظر شرعی، عقدی که آیت الله العظمی می‌خواند با عقدی که محضردار به طور صحیح انشاء‌ می‌کند، یک اثر دارد و هیچ برکت یا بهره‌ی خاص اضافه‌ای ندارد.
سعی ما بر این است که اصحاب منهاج فردوسیان را از «سراب» دین رهانیده و با «آب» دین سیراب کنیم؛ چیزی که متأسفانه در خیلی از علما دیده نمی‌شود. اگر علمای معظم و مراجع گرانقدر، این نکته را برای مردم روشن کنند که خواندن عقد، چه توسط خود عروس و داماد باشد و چه توسط وکیلشان، اگر به عربی صحیح باشد، موجب تمام آثار ازدواج می‌شود، اولین فایده‌اش برای خودشان خواهد بود که از هجوم مردم به بیت و دفترشان کاسته می‌شود.
بخشی از عمر علما و مراجع معظم به خواندن صیغه‌ی عقد هدر می‌رود. این کار را محضردار هم می‌تواند انجام دهد. از سوی دیگر، وکیل شدن برای خواندن صیغه‌ی عقد، برای کسی که دسترسی به محضردار دارد، ثوابی هم نخواهد داشت.

نکته‌ی دوم: فرقی نمی‌کند که عقد در چه مکانی خوانده شود.
یکی دیگر از خیالات مذهبی‌ها، این است که عقد در حرم امام رضا (علیه‌السلام) و حرم امامزادگان یا مسجد و حسینیه، برکت و ارزش بالاتری نسبت به خواندن عقد در منزل و تالار دارد.
در صورتی که این تصور، باطل و بدون سند است. پس هر جا که صیغه‌ی عقد ازدواج زن و مرد مسلمان خوانده شود، به تصریح روایات، آنجا برای لحظات عقد، مبارک است و دعا در آنجا مستجاب می‌باشد. خواه در مسجد باشد یا در منزل، خواه در خشکی باشد یا در دریا، خواه در کشتی و روی آب باشد یا در زیردریایی و صدها فرسخ زیر اقیانوس.

نکته‌ی سوم: فرق می‌کند که عقد در چه زمانی خوانده شود.
همچنان که در قواعد نظری و همچنین قوانین عملی منهاج فردوسیان آمده است، باید مراقب باشید که عقدتان در ساعات گرم شبانه روز یا در ایام قمر در عقرب نباشد.
جالب است بدانید بر عکس دو مورد فوق که هیچ پایگاه شرعی ندارد و هیچ فرقی نمی‌کند و مردم، بسیار جدّی‌اش می‌گیرند، نکته‌ی سوم یعنی زمان عقد، دستور شرعی دارد ولی چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و مراعات نمی‌شود و بخشی از اختلافات خانوادگی و طلاق‌های رسمی و عاطفی، ریشه در مراعات نکردن زمان عقد دارد.

نتیجه‌گیری: با توجه به آنچه گفته شد، آمدن شما به همراه خانواده و عروس به همراه خانواده به قم، مایه‌ی زحمت هر دو خانواده خواهد بود. ولی می‌توانید بعد از عقد و به جای مراسم آئینی عروسی، سفری به قم داشته باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است