حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۴۱۶ مطلب با موضوع «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان .» ثبت شده است

«وَ مَن یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُّهِینٌ»

«و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانی کند و از حدود مقرّر او تجاوز نماید وی را در آتشی درآورد که همواره در آن خواهد بود و برای او عذابی خفّت‏‌آور است»

[سوره‌ی نساء، آیه‌ی 14]

«رَبَّنَا إِنَّک مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیتَهُ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ»

«پروردگارا هر که را تو در آتش درآوری یقیناً رسوایش کرده‌‏ای و برای ستمکاران یاورانی نیست».

[سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 192]

«وَ قَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا کرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا کذَلِک یُرِیهِمُ اللهُُ أَعْمَالَـهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیهِمْ وَ مَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ»

«و پیروان [آن پیشوایانِ باطل] می‏‌گویند: کاش برای ما بازگشتی بود تا همان‌گونه که [آنان در اینجا] از ما بیزاری جستند [ما نیز در دنیا] از آنان بیزاری می‏‌جستیم. این گونه خداوند کارهای‌شان را که بر آنان مایه‌ی حسرت‌هاست به ایشان می‏‌نمایاند و [هیچوقت] از آتش، بیرون‏‌آمدنی نیستند».

[سوره‌ی بقره، آیه‌ی 167]

«خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ العَذَابُ وَ لاَ هُمْ یُنظَرُونَ»

«در آن [لعنت و آتشِ سوزان]، جاودانه بمانند؛ نه عذابشان کاسته گردد و نه مهلت‏ یابند»

[سوره‌ی بقره، آیات 161 و 162]

«فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ»

«از آن آتشی که [مادّه‌ی] سوختش [بدنِ] مردمان و سنگ‌ها هستند و برای ناسپاسان آماده شده، بپرهیزید».

[سوره‌ی بقره، آیه‌ی 24]

قال مغیرة بن شعبة: قالَ مُوسى (علیه‌السلام) لِرَبِّهِ: یا رَبِّ أَی عِبادِک أَدنى عِندَک فِی الجَنَّةِ مَنزِلَةً؟
قالَ: عَبدٌ یبقى فِی الدِّمنَةِ بَعدَ ما یدخُلُ أَهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، وَأَهلُ النّارِ النّارَ، فَیقُولُ لَهُ رَبُّهُ: اُنظُر أَربَعَةَ مُلُوک مِن مُلُوک الدُّنیا فَسَمِّ مِن مُلکهِم ما اشتَهَت نَفسُک، فَیقُولُ: یا رَبِّ أَشتَهِی کذا، وَأَشتَهِی کذا، وَأَشتَهِی کذا، قالَ: فَسَمِّ مِن مُلکهِم ما لَذَّت عَینُک، فَیقُولُ: یلَذُّ عَینِی کذا، یلَذُّ عَینِی کذا، قالَ: أَرَضِیتَ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: وَهُوَ لَک وَ عَشرَةُ أَمثالِهِ.
قالَ مُوسى (علیه‌السلام): رَبِّ هذا لِأَدنى مَن فِی الجَنَّةِ، فَما لأِهلِ صَفوَتِک؟
قالَ: هذِهِ الَّتِی أَرَدتُ، یا مُوسى! خَلَقتُ کرامَتَهُم بِیدِی، وَعَمِلتُها وَخَتَمتُ عَلى خَزائِنِها، وَ فِیها ما لَم تَرَ عَینٌ وَلَم یسمَع أُذُنٌ، وَ لَم یخطُر عَلى قَلبِ أَحَدٍ مِن الخَلقِ.
ثُمّ تَلَی: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِی لَـهُم مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ جَزاءً بِما کانُوا یعْمَلُون‏»

مغیره بن شعبه می‌گوید: حضرت موسی (علیه‌السلام) به پروردگارش عرض کرد: پروردگارا، کدام بنده‌ات در بهشت، به نزد تو، کم‌منزلت‌ترین است؟
فرمود: بنده‌ای که وقتی بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ وارد می‌شوند، در میان دِمنه (= مکـانی که در آن سرگیـن انباشته شده باشد، سرگینگاه) می‌ماند. پس پروردگارش به او می‌گوید: چهار پادشاه از پادشاهان دنیا را در نظر بیاور و از پادشاهی آنان، آنچه دلت می‌خواهد، نام ببر. او می‌گوید: پروردگارا فلان چیز و فلان چیز و فلان چیز را می‌خواهم. خدا می‌گوید: از پادشاهی آنان، آنچه را دیده‌ات از آن لذت می‌برد، نام ببر. او می‌گوید: دیده‌ام از فلان چیز و بهمان چیز، لذت می‌برد. خدا می‌گوید: [به همین مقدار] راضی شدی؟ می‌گوید: آری. خدا می‌گوید: اینها و ده برابرشان از آنِ تو باد.
موسی (علیه‌السلام) گفت: پروردگارا، این برای کم‌منزلت‌ترین فرد بهشتی است؛ پس برای برگزیدگانت چیست؟
فرمود: [خودم] برای آنان چیزهایی اراده کرده‌ام [نه این که به خواسـت و اراده‌ی آنان واگذارم که چه می‌خواهند]. ای موسی، کرامت‌های آنان را من با دست خودم آفریده‌ام و آن [کرامت]‌ها را به عمل آورده‌ام و بر خزانه‌های آن‌‌ها مُهر زده‌ام. در آن خزانه‌ها چیزهایی است که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر دل هیچ کدام از مخلوقات، گذر نکرده است.
سپس این آیه را تلاوت نمود: «هیچ کس نمی‏‌داند چه چیز از آنچه روشنی‌‏بخش دیدگان است به [پاداش‏] آنچه انجام می‌دادند برای آنان پنهان شده است‏»
[زهد، ابن مبارک، صفحه‌ی 66؛ مصنف، ابن ابی شیبه، جلد 8، صفحه‌ی 78] 

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: یأْتِی عَلَی أَهْلِ الجَنَّةِ سَاعَةٌ یرَوْنَ فِیهَا نُورَ الشَّمْسِ وَ القَمَرِ فَیقُولُونَ أَ لَیسَ قَدْ وَعَدَنَا رَبُّنَا أَنْ لَا نَرَی فِیهَا شَمْساً وَ لَا قَمَراً فَینَادِی مُنَادٍ قَدْ صَدَقَکمْ رَبُّکمْ وَعْدَهُ لَا تَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَ لَا قَمَراً وَ لَکنْ هَذَا رَجُلٌ مِنْ شِیعَةِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه‌السلام)یتَحَوَّلُ مِنْ غُرْفَةٍ إِلَی غُرْفَةٍ فَهَذَا الَّذِی أَشْرَقَ عَلَیکمْ مِنْ نُورِ وَجْهِهِ.

ابن عباس می‌گوید: ساعتی بر اهل بهشت می‌گذرد که [بهشتیان] در آن [زمان]، نور خورشید و ماه را می‌بینند. [با تعجب] می‌گویند: مگر پروردگار ما وعده نداده که خورشید و ماه را [در بهشت] نمی‌بینیم؟! [پس این نور چیست؟! در این هنگام] منادی‌ای ندا می‌دهد: پروردگـارتان به وعـده‌اش عمل کرده و خورشید و ماه را [در بهشت] نمی‌بینید ولی این یکی از شیعیان علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) است که از غرفه‌ای به غرفه‌ی دیگر می‌رود و این‌که بر شما تابیده، از نور چهره‌ی اوست.

[بشارة المصطفى، طبری آملی، صفحه‌ی 159؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 8، صفحه‌ی 149]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «یبعَثُ أَهلُ الجَنَّةِ عَلى صُورَةِ آدَمَ فِی مِیلادِ ثَلاثٍ وَ ثَلاثِینَ سَنَةً مُرداً جرداً مُکحَّلِینَ، ثُمَّ یذهَبُ بِهِم إِلى شَجَرَةٍ فِی الجَنَّةِ فَیَکسَونَ مِنها، لا تَبلَى ثِیابُهُم، وَ لایفنى شَبابُهُم»

رسول خدا‌ (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم): فرمودند: «اهل بهشت در حالی برانگیخته می‌شوند که به صورت آدمی سی و سه ساله‌اند، با صورت و بدنی بی‌مو و چشمانی سرمه کشیده. سپس آنان را به نزد درختی در بهشت می‌برند و از آن درخت بر ایشان جـامـه مــی‌پوشانند. جامـه‌هایشان هرگـز کهنه نمی‌شود و جوانی‌شان هیـچ‌گاه از بین نمی‌رود».
[حلیة الاولیاء، ابونعیم، جلد 3، صفحه‌ی 56؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 490]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «إِنَّ أَدنى أَهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً، رَجُلٌ صَرَفَ الله‏ُ وَجهَهُ عَنِ النّارِ قِبَلَ الجَنَّةِ، وَ مَثَّلَ لَهُ شَجَرَةً ذاتَ ظِلٍّ، فَقالَ: أَی رَبِّ، قَدِّمْنِی إِلى هذِهِ الشَّجَرَةِ فَأَکونَ فِی ظَلِّها! فَقالَ اللهُ: هَل عَسَیتَ إِن فَعَلتُ أَن تَسأَلَنِی غَیرَها؟ قالَ: لا وَعِزَّتِک! فَقَدَّمَهُ اللهُ إِلَیها. وَ مَثَّلَ لَهُ شَجَرَةً ذاتَ ظِلٍّ وَثَمَرٍ، فَقال: أَی رَبِّ، قَدَّمَنِی إِلَى هذِهِ الشَّجَرَةِ أَکونُ فِی ظِلِّها وَآکلُ مِن ثَمَرِها! فَقالَ اللهُ لَهُ: هَل عَسَیتَ إِن أَعطَیتُک ذلِک أَن تَسأَلَنِی غَیرَهُ؟ فَیقُولُ: لا وَعِزَّتِک! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها. فَتُمَثَّلُ لَهُ شَجَرَةٌ أُخرى ذاتُ ظِلٍّ وَثَمَرٍ وَماءٍ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، قَدِّمنِی إِلى هذِهِ الشَّجَرَةِ أَکونُ فِی ظِلِّها وَآکلُ مِن ثَمَرِها وَأَشرَبُ مِن مائِها! فَیقُولُ لَهُ: هَل عَسَیتَ إِن فَعَلتُ أَن تَسأَلَنِی غَیرَهُ؟ فَیقُولُ: لا، وَعِزَّتِک لا أَسأَ لُک غَیرَهُ! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها. فَیبرُزُ لَهُ بابُ الجَنَّةِ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، قَدِّمنِی إِلى بابِ الجَنَّةِ فَأَکونَ تَحتَ نِجافِ الجَنَّةِ، وَ أَنظُرَ إِلى أَهلِها! فَیقَدِّمُهُ اللهُ إِلَیها فَیرى أَهلَ الجَنَّةِ وَما فِیها، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، أَدخِلنِی الجَنَّةَ! قال: فَیدخِلُهُ اللهُ الجَنَّةَ. قالَ: فَإِذا أُدخِلَ الجَنَّةَ، قالَ: هذا لِی، قالَ: فَیقُولُ اللهُ عز و جلّ لَهُ: تَمَنَّ، فَیتَمَنّى، وَیذَکرُهُ اللهُ: سَل مِن کذا وَکذا، حَتّى إِذا انقَطَعَت بِهِ الأَمانِی قالَ اللهُ عز و جل: هُوَ لَک وَ عَشرَةُ أَمثالِهِ. قالَ: ثُمَّ یدخُلُ الجَنَّةَ، یدخُلُ عَلَیهِ زَوجَتاهُ مِنَ الحُورِ العِینِ، فَیقُولُانِ لَهُ: اَلحَمدُ للهِ الَّذِی أَحیاک لَنا وَ أَحیانا لَک. فَیقُولُ: ما أُعطِی أَحَدٌ مِثلَ ما أُعطِیتُ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «دون‌پایه‌ترینِ اهل بهشت، کسی است که خداوند، صورت او را از آتش [دوزخ] به جانب بهشت گردانیده و درختی سایه‌دار برایش رویانیده است. پس [با دیدن آن درخت، به طمع می‌افتد و] می‌گوید: ای پروردگار، مرا به نزد این درخت ببر تا در سایه‌اش باشم! خدا[ی متعال] می‌فرماید: «اگر چنین کنم، ممکن است [باز هم طمع کنی و] چیز دیگری از من بخواهی» می‌گوید: به عزتت سوگند که [چیز دیگری] نمی‌خواهم. پس خداوند، او را نزد آن درخت می‌برد.
[سپس] درخت دیگری با سایه و میوه برایش مجسّم می‌گردد. او [طمع می‌کند و] می‌گوید: ای پروردگار، مرا به نزد این درخت [سایـه‌دار و میوه‌دار] ببـر تا در سایه‌اش بیارمم و از میوه‌اش بخورم. خداوند می‌فرماید: «اگر آن را به تو بدهم، ممکن است [باز طمع کنی و] چیز دیگری از من بخواهی». می‌گوید: به عزتت سوگند که [چیز دیگری] نمی‌خواهم. پس خداوند، او را به نزد آن درخت می‌برد!
باز درخت دیگری با سایه و میوه و آب برایش نمایان می‌شود. او [طمع کرده و] می‌گوید: ای پروردگار، مرا به نزد آن درخت ببر تا در سایه‌اش باشم و از میوه‌اش بخورم و از آبش بنوشم. خداوند می‌فرماید: «اگر چنین کنم، شاید چیز دیگری از من بخواهی»
می‌گوید: نه به عزتت سوگند که چیز دیگری از تو نمی‌خواهم.
پس خداوند، او را به نزد آن می‌بَرد. در این هنگام، درِ بهشت برای او نمایان می‌شود. [باز هم طمع می‌کند و] می‌گوید: ای پروردگار، مرا به درِ بهشت ببر تا [فقط] زیر سر درِ بهشت باشم و [فقط] به اهل آن نگاه کنم! خداوند او را به آنجا می‌برد و او اهل بهشت و آنچه را در آن است، می‌بیند. [باز طمع کرده] و می‌گوید: ای پروردگار، مرا وارد بهشت گردان. [و] خداوند [مهربان] او را [به فضل خودش] وارد بهشت می‌کند.
چون وارد بهشت می‌شود، [حالت طمع و انتظارش برطرف می‌شود و] می‌گوید: این، مالِ من [است و باید به اینجا می‌رسیدم تا آرام گیرم].
خداوند عز و جل به او می‌فرماید: آرزو کن و خود، به او یادآوری می‌کند که «از فلان چیز و فلان چیز بخواه» [او به مقدار آنچه می‌داند، آرزو می‌کند] تا این که چون آرزوهایش تمام شد، خدای عزو جل می‌فرماید: اینها و ده برابر اینها، مال تو باشد.
سپس وارد بهشت می‌شود و دو همسرش از حورالعین به نزدش می‌روند و به او می‌گویند: ستایش، خدای را که تو را برای ما و ما را برای تو، زنده نگه داشت.
او [با فهم کوتاه خودش] می‌گوید: نعمتی که به من داده شده، به هیچ کس داده نشده است».
[مسند ابن حنبل، جلد 4، صفحه‌ی 55؛ صحیح مسلم، جلد 1، صفحه‌ی 175؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 502]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «إِنَّ أَدنى مَقعَدِ أَحَدِکم مِنَ الجَنَّةِ أَن یقُولُ لَهُ: تَمَنَّ! فَیتَمَنّى وَیتَمَنّى، فَیقُولُ لَهُ: هَل تَمَنَّیتَ؟ فَیقُولُ: نَعَم، فَیقُولُ لَهُ: فَإِنَّ لَک ما تَمَنَّیتَ وَمِثلَهُ مَعَهُ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «[حالِ] آن یک از شما که پایین‌ترین جایگاه را در بهشت دارد، چنان است که [خداوند متعال] به او می‌فرماید: «آرزو کن» و او آرزو می‌کند و [باز هم] آرزو می‌کند. پس به او می‌فرماید: «[هر چه می‌توانستی] آرزو کردی؟» می‌گوید: آری [آنچه را می‌دانستم، آرزو کردم].
[خدای متعال] به او می‌فرماید: «[تمام] آنچه آرزو کردی و مانند آن، از آنِ تو باد».
[صحیح مسلم، جلد 1، صفحه‌ی 176؛ مسند ابن حنبل، جلد 3، صفحه‌ی 192]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «سَأَلَ مُوسى رَبَّهُ: ما أَدنى أَهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً؟ قالَ: هُوَ رَجُلٌ یجِیءُ بَعدَما أُدخِلَ أَهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، فَیقالُ لَه: اُدخِلُ الجَنَّةَ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ! کیفَ وَقَد نَزَلَ النّاسُ مَنازِلَهُم وَ أَخَذُوا أَخذاتِهِم؟ فَیقالُ لَهُ: أَتَرضى أَن یکونَ لَک مِثلُ مُلک مَلِک مِن مُلُوک الدُّنیا؟ فَیقُولُ: رَضِیتُ، رَبِّ! فَیقُولُ: لَک ذَلِک وَ مِثلُهُ وَ مِثلُهُ وَ مِثلُهُ وَ مِثلُهُ. فَقالَ
فِی الخامِسَةِ: رَضِیتُ، رَبِّ! فَیقُولُ: هذا لَک وَ عَشرَةُ أَمثالِهِ، وَ لَک مَا اشتَهَت نَفسُک وَ لَذَّت عَینُک. فَیقُولُ: رَضِیتُ، رَبِّ!
قالَ: رَبِّ! فَأَعلاهُم مَنزِلَةً؟ قالَ: أُولَئِک الَّذِینَ أَرَدتُ، غَرَستُ کرَامَتَهُم بِیدِی، وَ خَتَمتُ عَلَیها، فَلَم تَرَ عَینٌ وَ لَم تَسمَع أُذُنٌ وَ لَم یخطُر عَلى قَلبِ بَشَرٍ»

رسول خدا‌ (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم): فرمودند: «[حضرت] موسی (علیه‌السلام) از پروردگارش پرسید: کم‌منزلت‌ترینِ اهل بهشت کیست؟ پروردگارش فرمود: مردی که پس از آن که همه‌ی بهشتیان به بهشت برده شدند، از راه می‌رسد. به او گفته می‌شود: وارد بهشت شو. او می‌گوید: ای پروردگار، چگونه وارد شوم در حالی که مردم در منزل‌های خود فرود آمده‌اند و همه جا را گرفته‌اند؟
به او گفته می‌شود: آیا راضی هستی که همانند قلمرو پادشاهی از پادشاهان دنیا داشته باشی؟ او می‌گوید: راضی‌ام پروردگارا.
خدا[ی متعال] می‌گوید: آن اندازه و مانند آن و مانند آن و مانند آن و مانند آن به تو دادم. و او در بار پنجم می‌گوید: راضی شدم، ای پروردگار.
خدا می‌گوید: این همه و ده برابر آن، برای تو باشد. اصلاً هر چه دلت می‌خواهد و دیده‌ات لذت می‌برد، برای تو باشد. و او می‌گوید: راضی شدم، پروردگارا.
موسی (علیه‌السلام) [با تعجب] عرض کرد: پروردگارا [وقتی حالِ کم‌منزلت‌ترینِ بهشتیان چنین است،] پس [حالِ] بامنزلت‌ترینِ آنان چگونه است؟ خداوند فرمود: «برای آنان، من خود، اراده کرده‌ام، بهشت آنان را با دست خود کاشته‌ام و بر آن مُهر زده‌ام. نه چشمی آن را دیده و نه گوشی [وصف آن را] شنیده و نه [خیال آن] بر دل بشری، گذر کرده است».
[صحیح مسلم، جلد 1، صفحه‌ی 176؛ سنن ترمذی، جلد 5، صفحه‌ی 347؛ صحیح ابن حبّان، جلد 16، صفحه‌ی 446؛ مسند حمیدی، جلد 2، صفحه‌ی 335؛ تفسیر طبری، جلد 21، صفحه‌ی 104؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 504]

 

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «إِنَّ أَدنَى أَهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً، إِنَّ لَهُ لَسَبعَ دَرَجاتٍ، وَ هُوَ عَلى السّادِسَةِ وَ فَوقَهُ السّابِعَةُ، وَ إِنَّ لَهُ لَثَلاثَمِئَةِ خادِمٍ، وَ یغدى عَلَیهِ وَ یراحُ کلَّ یومٍ ثَلاثُمِئَةِ صَحفَةٍ ـ وَ لا أَعلَمُهُ إِلاّ قالَ: مِن ذَهَبٍ ـ فِی کلِّ صَحفَةٍ لَونٌ لَیسَ فِی الأُخرى، وَ إِنَّهُ لَیلَذُّ أَوَّلُهُ کما یلَذُّ آخِرُهُ، وَ إِنَّهُ لَیقُولُ: یا رَبِّ! لَو أَذِنتَ لِی لَأَطعَمتُ أَهلَ الجَنَّةِ وَ سَقَیتُهُم، لَم ینقُص مِمّا عِندِی شَیءٌ»

رسول خدا‌ (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم): فرمودند: «کم‌منزلت‌ترینِ اهل بهشت، دارای هفت درجه [یا رتبه] است و او بر درجه‌ی ششم است و درجه‌ی هفتم، بالاتر از اوست. سیصد خدمتکار دارد و هر بامداد و شامگاه، سیصد سینی طلا به حضورش آورده می‌شود که در هر سینی، رنگی [از خوراکی‌های] متفاوت با دیگری است. و از اولین آنها، همان اندازه لذت می‌برد که از آخرینشان لذت می‌برد، و می‌گوید: پروردگارا اگر اجازه‌ام می‌دادی، همه‌ی اهل بهشت را خوراکی و نوشیدنی می‌دادم، بی آن که از آنچه دارم، چیزی کاسته شود».
[مسند ابن حنبل، جلد 3، صفحه‌ی 640؛ تفسیر ابن کثیر، جلد 7، صفحه‌ی 226]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «إِنَّ أَدنَى أَهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً، اَلَّذِی یرکبُ فِی أَلفِ أَلفٍ مِن خَدَمِهِ مِنَ الوِلْدانِ المُخَلَّدِینَ، عَلى خَیلٍ مِن یاقُوتٍ أَحمَرَ، لَها أَجنِحَةٌ مِن ذَهَبٍ «وَ إِذا رَأَیتَ ثَمَّ رَأَیتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کبِیراً»

رسول خدا‌ (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم): فرمودند: «[حالِ] کم‌منزلت‌ترینِ اهل بهشت، چنان است که در میان هزار هزار خدمتکار، از پسرکان جاویدان، بر اسبانی از یاقوت سرخ که بال‌هایی از طلا دارند، می‌نشیند [و در بهشت، گردش می‌کند. و این است معنی سخن خدای تعالی که می‌فرماید:] «هرگاه بنگـری، آنجا نعمـت می‌بینی و سلطنتی با شکوه را».

[دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 8، صفحه‌ی 376]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «لَو أَنَّ أَدنَى أَهلِ الجَنَّةِ حِلیةً عَدَلَت حِلیتُهُ بِحِلیةِ أَهلِ الدُّنیا جَمِیعاً، لَکانَ ما یُحَلِّیهِ الله بِهِ فِی الآخِرَةِ أَفضَلَ مِن حِلیَةِ أَهلِ الدُّنیا جَمِیعاً»

رسول خدا‌ (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم): فرمودند: «اگر کم‌زیورترینِ اهل بهشت، زیورآلاتش با زیورآلات همه‌ی اهل دنیا مقایسه شود، زیوری که خدا او را با آن در آخرت آراسته می‌سازد، از زیورآلات همه‌ی اهل دنیا برتر خواهد آمد».
[المعجم الاوسط، جلد 8، صفحه‌ی 362؛ البعث و النشور، صفحه‌ی 198؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، جلد 40، صفحه‌ی 413؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 5، صفحه‌ی 357]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «إِنَّ أَسفَلَ أَهلِ الجَنَّةِ أَجمَعِینَ دَرَجَةً لَمَن یقُومُ عَلى رَأسِهِ عَشرَةُ آلافِ خادِمٍ، بِیدِ کلِّ واحِدٍ مِنهُم صَحفَتانِ، واحِدَةٌ مِن ذَهَبٍ وَ الأُخرَى مِن فِضَّةٍ، فِی کلِّ واحِدَةٍ لَونٌ لَیسَ فِی الأُخرى مِثلُهُ، یأکلُ مِن آخِرِها مِثلَ ما یأکلُ مِن أَوَّلِها، یجِدُ لآخِرِها مِنَ الطَّیبِ وَ اللَّذّةِ مِثلَ الَّذِی یجِدُ لِأَوَّلِها، ثُمَّ یکونُ ذَلِک کرِیحِ المِسک الأَذفَرِ، لا یبُولُونَ، وَ لا یتَغَوَّطُونَ، وَ لا یمتَخِطُونَ، إِخواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ»

رسول خدا‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): فرمودند: «[حتی] کسی که درجه‌اش در بهشت از همه‌ی بهشتیان پایین‌تر است، ده هزار خدمتکار در پیشگاهش می‌ایستند و در دست هر یک از آنان، دو سینی است؛ یکی از طلا و دیگری از نقره، و در هر یک [از آن سینی‌ها]، رنگی [از خوراکی‌ها] است متفاوت با دیگری. آنچه از آخرین ظرف می‌خورد همانند چیزی است که از اولین آن‌‌ها می‌خورد و از آخرین آن، همان طعم و لذتی را می‌چشد که از اولین آن‌‌ها چشیده است و سپس [فضولات آن خوراکی‌ها] به بویی چونان بوی مشـک تیزبو، تبدیـل می‌شوند؛ نه ادرار می‌کنند، نه مدفوع دارند، و نه آب بینی می‌اندازند. برادروار بر تخت‌هایی رو در روی هم می‌نشینند».

[معجم الاوسط، جلد 7، صفحه‌ی 342؛ زهد ابن مبارک، صفحه‌ی 536؛ حلیة الاولیاء، ابونعیم، جلد 6، صفحه‌ی 175؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 39354]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «أَدنَى أَهلِ الجَنَّةِ الَّذِی لَهُ ثَمانُونَ أَلفَ خادِمٍ، وَ اثنَتانِ وَ سَبعُونَ زَوجَةً، وَ تُنصَبُ لَهُ قُبَّةٌ مِن لُؤلُؤٍ وَ زَبَرجَدٍ وَ یاقُوتٍ، کما بَینَ الجابِیةِ إِلى صَنعاءَ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «پست‌ترین فرد بهشت [از لحاظ رتبه و منزلت]، هشتاد هزار خدمتکار و هفتاد و دو همسر دارد و برایش برج و بارویی از مروارید و زبرجد و یاقوت، به اندازه‌ی [فاصله‌ی] از جابیه (= محلی در شام) تا صنعا (= محلی در یمن) برپا می‌شود».

[سنن ترمذی، جلد 4، صفحه‌ی 695؛ مسند ابن حنبل، جلد 4، صفحه‌ی 151؛ صحیح ابن حبّان، جلد 16، صفحه‌ی 414؛ مسند ابی یعلی، جلد 2، صفحه‌ی 138؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 476]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «إِنَّ أَدنَى أَهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً مَن یُنادِی الخادِمَ مِن خَدَمِهِ فَیجِیبُهُ أَلفٌ، کُلُّهُم: «لَبَّیک، لَبَّیک»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «کم‌پایه‌ترینِ اهل بهشت، کسی است که وقتی یکی از خدمتکاران [بهشتی‌ا]ش را صدا می‌زند، هزار نفر جوابـش را می‌دهند و همگی می‌گویند: بله قربان، بله قربان».

[تفسیر قرطبی، جلد 17، صفحه‌ی 69؛ الفردوس، جلد 1، صفحه‌ی 217]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «إِنَّ أَدنَى أَهلِ الجَنَّةِ مَنزِلاً مَن یتَمَنَّى عَلَى اللهِ، فَیقالُ لَهُ: لَک ذَلِک وَ مِثلُهُ مَعَهُ، إِلاّ أَنَّهُ یلَقَّى: سَل کذا وَ کذا، فَیقالُ لَهُ: ذَلِک لَک وَمِثلُهُ مَعَهُ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «[حتی] کم‌درجه‌ترینِ اهل بهشت، هر چه از خدا آرزو کند [و بخواهد]، به او گفته می‌شود: آنچه خواستی و دو برابر آن، از آنِ تو [باد]. حتی به او القا می‌شود که: فلان و بهمان چیز را هم بخواه. و [پس از درخواستش] به او گفته می‌شود: آن نیز [که خواسته بودی] و [حتی] دو برابرش [را] از آنِ تو [قرار دادیم]».

[سنن دارمی، جلد 2، صفحه‌ی 792؛ مسند ابن حنبل، جلد 3، صفحه‌ی 463؛ مصنف، ابن ابی شیبه، جلد 8، صفحه‌ی 74]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «و الذی نفس محمّد بیده، إنّ أسفلَ أهلِ الجنة و أخسَّهم نصیباً لیعطَی مثلَ الدنیا و عَشَرَة أمثالِها»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «قسم به آن که جان محمد در دست اوست، به پایین‌ترین فرد اهل بهشت و کم‌بهره‌ترینِ آنها، به اندازه‌ی دنیا و ده برابر دنیا داده می‌شود».

[الفردوس، جلد 4، صفحه‌ی 363]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «إِنَّ فِی الجَنَّةِ مِئَةَ دَرَجَةٍ، لَو أَنَّ العالَمِینَ اجتَمَعُوا فِی إِحداهُنَّ لَوَسِعَتهُم»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «در بهشت، صد درجه است که اگر همه‌ی جهانیان در یکی از آن‌‌ها جمع شوند، گنجایش آنان را دارد».

[سنن ترمذی، جلد 4، صفحه‌ی 676؛ مسند ابن حنبل، جلد 4، صفحه‌ی 58؛ مسند ابی یعلی، جلد 2، صفحه‌ی 137؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 451]

قال علی بن أبی طالب (علیه‌السلام) ـ فی وَصف أهل الجَنَّة ـ: ثُمَّ انتَهَوا إِلى خَزَنَةِ الجَنَّةِ، فَقالُوا: «سَلامٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» ثُمَّ تَلَقّاهُمُ الوِلْدانُ یطُوفُونَ بِهِم کما یطِیفُ أَهل الدُّنیا بِالحَمِیمِ. فَیقُولُونَ: أَبشِر بِما أَعَدَّ الله لَک مِنَ الکرامَةِ. ثُمَّ ینطِقُ غُلامٌ مِن أُولئِک الوِلدانِ إِلى بَعضِ أَزواجِهِ مِنَ الحُورِ العِینِ. فَیقُولُ: قَد جاءَ فُلانٌ ـ بِاسمِهِ الَّذِی یدعى بِهِ فِی الدُّنیا ـ فَتَقُولُ: أَنتَ رَأَیتَهُ؟ فَیقُولُ: أَنَا رَأیتُهُ. فَیستخِفُّها الفَرَحُ حَتّى تَقُومَ عَلى أُسکفَّةِ بابِها.
فَإِذا انتَهى إِلى مَنزِلِهِ نَظَرَ شَیئاً مِن أَساسِ بُنیانِهِ فَإِذا جَندَلُ اللُّؤلُوَة فَوقَهُ أَخضَرُ وَ أَصفَرُ وَ أَحمَرُ مِن کلِّ لَونٍ. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَنَظَرَ إِلى سَقفِهِ فَإِذا مِثلُ البَرقِ، وَلَولا أَنَّ اللهَ تَعالى قَدَّرَ أَنَّهُ لا أَلَمَ لَذَهَبَ بِبَصَرِهِ. ثُمَّ طَأطَأَ بِرَأسِهِ فَنَظَرَ إِلى أَزواجِهِ «وَ أَکوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ * وَ نمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ * وَ زَرَابیُّ مَبْثُوثَةٌ» فَنَظَرَ إِلى تِلک النِّعمَةِ، ثُمَّ اتَّکأَ عَلى أَرِیکةٍ مِن أَرِیکتِهِ، ثُمَّ قالَ: «الحَمْدُ للهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْ لا أَنْ هَدانَا الله‏»
ثُمَّ ینادِى مُنادٍ: تَحیونَ وَ لا تَمُوتُونَ أَبَداً، وَ تُقِیمُونَ فَلا تَظعَنُونَ أَبَداً، وَ تَصِحُّونَ فَلا تَمرَضُونَ أَبَداً»

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در وصف اهل بهشت فرمودند: «آنگاه به جانب نگهبانان بهشت می‌روند و [آنان] می‌گویند: «سلام بر شما، خوش آمدید، به بهشت جاودانه وارد شوید». سپس فرزندان [جاودانه‌ی بهشتی] به دیدارشان می‌آیند و بر گِردشان می‌چرخند آنگونه که مردم دنیـا بر گِرد عزیـزی [که تـازه از سفــر رسیده،] می‌چرخند. فرزندان [جاودانه به آن بهشتی تازه وارد] می‌گویند: بشارت باد تو را به کرامتی [عظیم] که خدا برایت آماده ساخته است»
آنگاه پسرکی از میان آن فرزندان [جاودانه‌ی بهشتی]، به حوریه‌ای از همسران او می‌گوید: «فلانی آمده است» و نام او را که در دنیا به آن خوانده می‌شده است، می‌برد.
آن حوریه می‌گوید: تو خود، او را دیدی؟
می گوید: آری، خودم دیدمش.
حوریه، شادی کنان می‌دود و بر درگاه بهشت می‌ایستد.
چون [آن بهشتی] به منزل خود می‌رسد، چشمش به قسمتی از پی ساختمانش می‌افتد، سنگ‌هایی [با شکوه] از مروارید را می‌بیند که روی آن، مرواریدهای سبز و زرد و سرخ، از هر رنگ، قرار گرفته است. سپس سرش را بلند می‌کند و سقف آن را می‌بیند که چون برق می‌درخشد، و اگر نبود که خدای متعال، مقدّر کرده است که [در بهشت] درد و رنجی نباشد، [از درخشش آن] کور می‌شد.
آنگاه پایین را می‌نگرد و همسرانش [را تماشا می‌کند] «و قدح‌هایی نهاده و بالش‌هایی پهلوی هم چیده و فرش‌هایی زربفت [که] گسترده [شده]» را می‌بیند. به آن نعمت‌ها نگاه می‌کند و سپس بر تختی از تخـت‌هایش تکیـه می‌زند و [در حالی که خود را سعادتمند واقعی می‌یابد،] می‌گوید: «ستایش، خدایی را که ما را به این [راه سعادت‌آفرین] رهنمون شد و اگر خدا رهنمونمان نمی‌شد، ما خود، هدایت نمی‌شدیم».
در این هنگام، منادی‌ای ندا می‌دهد که: [از این پس] زندگی می‌کنید و هرگز نخواهید مرد. ماندگارید و هرگز کوچ نخواهید کرد، و تندرست [و سالم] خواهید بود و هرگز بیمار نخواهید شد».

[دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 7، صفحه‌ی 263؛ تفسیر ابن کثیر، جلد 7، صفحه‌ی 114؛ تفسیر ابن ابی حاتم، جلد 10، صفحه‌ی 3262]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «کُلُّ نَعیمٍ زائِلٌ إِلاّ نَعِیمَ أَهلِ الجَنَّةِ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «هر نعمتی زایل شدنی است مگر نعمت اهل بهشت [که همیشگی است و هیچگاه از بهشتیان دریغ داشته نمی‌شود]».

[کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 473]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «إِذا دَخَلَ أَهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، قالَ الله تَعالى: یا أَهلَ الجَنَّةِ، کم لَبِثتُم فِی الأَرضِ عَدَدَ سِنِینَ؟ قالُوا: لَبِثنا یوما أَو بَعضَ یومٍ.قالَ: نِعْمَ ما اتَّجَرتُم فِی یومٍ أَو بَعضِ یومٍ، رَحمَتِی وَ رِضوانِی وَ جَنَّتِی، اُمکثُوا فِیها خالِدِینَ مُخَلَّدِینَ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «وقتی که بهشتیان به بهشت وارد می‌شوند، خدای متعال می‌فرماید: ای اهل بهشت، شما در زمین [دنیا] چند سال درنگ داشتید [و زندگی کردید]؟
می گویند: یک روز یا [حتی کمتر،] پاره‌ای از [یک] روز، درنگ کردیم.
خدا می‌فرماید: «چه خوب تجارتی کردید در یک روز یا پاره‌ای از [یک] روز. رحمت و خشنودی و بهشت را کسب کردید. جاویدان و ابدی در آن بمانید».

[حلیة الاولیاء، ابونعیم، جلد 5، صفحه‌ی 132؛ تفسیر ابن کثیر، جلد 5، صفحه‌ی 493؛ اسد الغابه، عسقلانی، جلد 1، صفحه‌ی 344؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 485]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «لَو قِیلَ لِأَهلِ الجَنَّةِ: إِنَّکم ماکِثُونَ فِی الجَنَّةِ عَدَدَ کُلِّ حَصاةٍ فِی الدُّنیا لَحَزِنُوا، وَ لَکن جُعِلَ لَـهُم الأَبَدُ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «اگر به اهل بهشت گفته شود: شما به شمار ریگ‌های دنیا در بهشت، ماندگار خواهید بود، اندوهگین می‌شوند؛ اما [چه سعادتی از این بالاتر که] جاودانگی برای آن‌‌ها رقم خورده است [و هیچگاه از آنهمه نعمت و شادیشان چیزی کم نخواهند شد]».

[معجم الکبیر، جلد 10، صفحه‌ی 180؛ حلیة الاولیاء، ابونعیم، جلد 4، صفحه‌ی 168؛ امالی شجری، جلد 2، صفحه‌ی 307؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 532]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم) ذاتَ یومٍ لِأَصحابِهِ: «أَلا مُشَمِّرٌ لِلجَنَّةِ؟ فَإِنَّ الجَنَّةَ لا خَطَرَ لَها، هِی وَ رَبِّ الکعبَةِ نُورٌ یتَلَألَأُ، وَ رَیحانَةٌ تَهتَزُّ، وَ قَصرٌ مَشِیدٌ، وَ نَهرٌ مُطَّرِدٌ، وَ فاکهَةٌ کثِیرَةٌ نَضِیجَةٌ، وَ زَوجَةٌ حَسناءُ جَمِیلَةٌ، وَ حُلَلٌ کثِیرَةٌ، فِی مَقامٍ أَبَداً، فِی حَبرةٍ وَ نَضرَةٍ، فِی دُورٍ عالِیةٍ، سَلِیمَةٍ بَهِیةٍ.
قالُوا: نَحنُ المُشَمِّرُونَ لَها یا رَسُولَ اللهِ، قالَ: «قُولُوا: إِن شاءَ الله‏»

یک روز رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): به یارانشان فرمودند: «آیا کسی هست که برای [رسیدن به] بهشت، کمر همت بربندد؟ [چرا که] بهشت، نظیر و مانند ندارد. به خداوند کعبه قسم که بهشت، یک‌پارچه نور است و می‌درخشد و گلزاری است که پیچ و تاب می‌خورد، و کاخ‌هایی افراشته است، و جویبارهایی روان، و میوه‌هایی فراوان و رسیده، و همسرانی نیکو و زیبا، و جامه‌های بسیار، در جایگاهی جاویدان، همراه با ناز و نعمت و خرّمی، در خانه‌هایی بلندجایگاه، امن و با شکوه»
یاران [حضرت] گفتند: ما برای آن، دامن همت به کمر می‌زنیم، ای پیامبر خدا.
حضرت فرمودند: «بگویید: اگر خدا بخواهد».

[سنن ابن ماجه، جلد 2، صفحه‌ی 1448؛ صحیح ابن حبّان، جلد 16، صفحه‌ی 389؛ مسند شامیین، جلد 2، صفحه‌ی 322؛ الفردوس، جلد 1، صفحه‌ی 139؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 452]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «إِنَّ مِن نَعِیمِ أَهلِ الجَنَّةِ أَنَّهُم یتَزاوَرُونَ عَلى المَطایا وَ النُّجُبِ، وَ إِنَّهُم یؤتَونَ فِی یومِ الجُمُعَةِ بِخَیلٍ مُسَوَّمَةٍ مُلجَمَةٍ لا تَرُوثُ وَلا تَبُولُ، فَیرکبُونَها حَتّى ینتَهُوا حَیثُ شاءَ الله، فَیأتِیهِم مِثل السَّحابَةِ فِیها ما لا عَینٌ رَأَت وَلا أُذُنٌ سَمِعَت، فَیقُولُونَ: أَمطِرِی عَلَینا، فَما تَزالُ تُمطِرُ عَلَیهِم حَتّى ینتَهِی ذَلِک فَوقَ أَمانِیهِم.
ثُمَّ یبعَثُ الله رِیحاً غَیرَ مُؤذِیةٍ فَتَنسِفُ کثباناً مِن مِسک عَلى أَیمانِهِم وَ عَلى شَمائِلِهِم، فَیأخُذُ ذَلِک المِسک فِی نَواصِی خُیولِهِم، وَفِی مَعارِفِها، وَفِی رُؤُوسِها، وَ لِکلِّ رَجلٍ مِنهم جُمَّةٌ عَلى ما اشتَهَت نَفسُهُ، فَیتَعَلَّقُ ذَلِک المِسک فِی تِلک الجِمامِ وَ فِی الخَیلِ وَ فِیما سِوى ذَلِک مِنَ الثِّیابِ.
ثُمَّ یقبِلُونَ حَتّى ینتَهُوا إِلى ما شاءَ الله، فَإِذا المَرأَةُ تُنادِی بَعضَ أُولَئِک: یا عَبدَ اللهِ! أَما لَک فِینا حاجَةٌ؟ فَیقُولُ: مَا أَنتِ، وَ مَن أَنتِ؟ فَتَقُولُ: أَنا زَوجَتُک. فَیقُولُ: ما کنتُ عَلِمتُ مَکانَک! فَتَقُولُ المَرأَةُ: أَوَ ما تَعلَمُ أَنَّ اللهَ قالَ: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِی لَـهُم مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ جَزاءً بِما کانُوا یعْمَلُون‏» فَیقُولُ: بَلى وَ رَبِّی. فَلَعَلَّهُ یشغَلُ عَنها بَعدَ ذلِک المَوقِفِ مِقدارَ أَربَعِینَ خَرِیفاً، لا یلتَفِتُ وَ لا یعُودُ، ما یشغَلُهُ عَنها إِلاّ ما هُوَ فِیهِ مِنَ النَّعِیمِ وَ الکرامَةِ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «یکی از نعمت‌های اهل بهشت، این است که سوار بر مرکب‌های اصیل و نجیب، به دیدار یکدیگر می‌روند و هر جمعه، اسب‌های نشان‌دارِ لگام زده که نه سرگیـن دارند و نه ادرار می‌کننـد، آورده می‌شوند. پس [بهشتیان] بر آن‌‌ها می‌نشینند [و] تا آنجا که خدا بخواهد [سواری می‌کنند و لذت می‌برند و هر جا که بخواهند،] می‌روند.
آنگاه چیزی مانند ابر بر [بالای سرشان] می‌آید. [آنقدر زیباست] که نه چشمی مانند آن را دیده و نه گوشی [وصف آن را] شنیده است. [بهشتیان] به آن [چیزی که مانند ابر است] می‌گویند: بر ما ببار. پس [آن ابر مانند]، پیوسته بر ایشان می‌بارد تا جایی که از آرزوهایشان فراتر می‌رود [و نهایت لذت را می‌بَرند].
سپس خداوند، بادی بی‌آزار بر می‌انگیزد و تپه‌هایی از مشک را در سمت راست و سمت چپ آنان افشان می‌سازد و آن مشک، در کاکل و یال‌ها و سرهای اسبانشان جای می‌گیرد. هر یک [از بهشتیان] گیسوانی [آویخته بر شانه‌هایش] دارد، [که مقدار و رنگ و فرمش] چنان [است] که دوست دارد. [آنگاه] آن مشک در آن گیسوان [بهشتیان] و در [یال] آن اسب‌ها و در سایر [چیزهایی که همراه دارند مثل] لباس‌ها می‌پیچد [و آن را خوشبو می‌سازد].
سپس [بهشتیان] می‌آیند تا به آنجا می‌رسند که خدا می‌خواهد. در این هنگام، زنی [از زنان بسیار زیبای بهشتی، با ناز و عشوه] یکی از ایشان را صدا می‌زند [و می‌گوید]: ای بنده‌ی خدا، آیا تو را با ما کاری نیست؟
او [بر می‌گردد و نگاه می‌کند، سپس با تعجب و شادی] می‌پرسد: چیستی تو؟ کیستی تو؟
زن [زیبای بهشتی] می‌گوید: من همسر تو هستم.
مرد [بهشتی که غرق تماشای زیبایی زن است، ناباورانه] می‌گوید: از وجود تو آگاه نبودم.
زن [زیبای بهشتی] می‌گوید: آیا نمی‌دانی که خدا فرموده است: هیچ کس نمی‌داند که چه چیزهایی از آنچه روشنی‌بخش دیدگان است، به پاداش کارهایی که می‌کرده‌اند، برای آنان پنهان شده است؟ [من همان پاداش پنهان شده هستم]
[مؤمن بهشتی] می‌گوید: آری، به پروردگارم سوگند [این سخن خدای متعال را شنیده بودم].
[پس از این گفتگو، مؤمن بهشتی روی از آن زن زیبا می‌گرداند و از آنجا می‌گذرد] و شاید بعد از آنجا[یی که این ملاقات حاصل شد] به اندازه‌ی چهل سال از آن [زیبا روی بهشتی]، غافل بماند و نه به طرف او نگاه کند و نه [به آن جایگاه] برگردد. [این غفلت، به خاطر قهر نیست بلکه] آنچه او را از وی غافل می‌گرداند، غرق شدنش در نعمت‌ها و کرامت‌ها[ی بزرگ‌تر خداوند مهربان] است».

[الزهد، ابن مبارک، صفحه‌ی 69؛ ترغیب و ترهیب، جلد 4، صفحه‌ی 542]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «إِنَّ العَبدَ لَیعطى عَلى بابِ الجَنَّةِ ما یکادُ فُؤادُهُ یطِیرُ لَولا أَنَّ اللهَ بَعَثَ مَلَکاً لِیشُدَّ فُؤادَهُ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «همانا به بنده[ای که از حساب رهیده و بهشتی شده] در [همان] درِ بهشت، چیزی داده می‌شود که نزدیک است دلش [از شدت شادمانی] از جا کنده شود، اگر خداوند، فرشته‌ای را نفرستد تا دل او را قوی گرداند».

[کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 486]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «مَوضِعُ سَوطٍ فِی الجَنَّةِ خَیرٌ مِنَ الدُّنیا وَ ما فِیها»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «[حتی به قدر] جایگاه یک تازیانه در بهشت، از دنیا و هر آنچه در دنیاست، بهتر است».

[صحیح بخاری، جلد 3، صفحه‌ی 1187؛ سنن ترمذی، جلد 4، صفحه‌ی 180؛ سنن ابن ماجه، جلد 2، صفحه‌ی 1448؛ مسند ابن حنبل، جلد 8، صفحه‌ی 425؛ سنن دارمی، جلد 2، صفحه‌ی 789؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 456]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «لَقِیدُ سَوطِ أَحَدِکم مِنَ الجَنَّةِ خَیرٌ مِمّا بَینَ السَّماءِ وَالأَرضِ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «[حتی به اندازه‌ی] بند تازیانه‌ی هر یک از شما از بهشت، برتر است از آنچه ما بین آسمان و زمین [این دنیا] است».

[مسند ابن حنبل، جلد 3، صفحه‌ی 192؛ صحیح ابن حبّان، جلد 14، صفحه‌ی 28؛ مسند ابی یعلی، جلد 6، صفحه‌ی 15؛ مصنف عبدالرزاق، جلد 11، صفحه‌ی 420؛ معجم الاوسط، جلد 8، صفحه‌ی 85؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 14، صفحه‌ی 456]

قَالَ رَسولُ اللهِ‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): «لَقابُ قَوسِ أَحَدِکم فِی الجَنَّةِ، خَیرٌ مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ»

رسول خدا‌ (صلّی ‌الله علیه و آله و سلّم): فرمودند: «مقدار طول یک کمان از جایی که هر یک از شما در بهشت دارد، بهتر از همه‌ی چیزهایی است که خورشید [دنیا] بر آن‌‌ها طلوع می‌کند.»

[صحیح بخاری، جلد 3، صفحه‌ی 1187؛ مسند ابن حنبل، جلد 3، صفحه‌ی 530؛ ریاض الصالحین، صفحه‌ی 694؛ کنز العمال، متقی هندی، جلد 4، صفحه‌ی 304]

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است