حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

سلام
نقد بر مرجع تقلید دیگه نشنیده بودیم که شما انجام دادین.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: مرجع تقلید،‌ معصوم نیست که عاری از خطا باشد و نتوان او را نقد کرد. پس نباید از نقد مراجع تقلید، تعجب کنید و آن را کاری عجیب و جدید بدانید.

ثانیاً: اگر در درس آقایان مراجع تقلید، حضور یابید، خواهید دید که هم آن عزیزان، از استادان خود، نقل و نقد می‌کنند و هم شاگردان، به صورت زنده و رو در رو، از استاد و مواضعش انتقاد و اشکال می‌کنند. نکته‌ی جالب،‌ این است که مراجع معظم تقلید، با سعه‌ی صدر و روی خوش، به اشکالات و انتقادات شاگردان خود، گوش داده و به آنها پاسخ می‌دهند.

ثالثاً: نباید برای منصبی که حدود مشخصی ندارد و برخی نالایقان، با صرف مبالغی وجوه نقد، توانسته‌اند جمعی ساده‌دل را بر گرد خویش، جمع آورده و ادعای مرجعیت نمایند، مصونیت از انتقاد، قائل شوید.
اگر این باب شود که از مراجع تقلید، نمی‌توان انتقاد کرد، فرصت‌طلبانی پیدا خواهند شد که با جمع‌آوری گروهی در اطراف خود، خویش را مرجع تقلید معرفی نموده و از معرض انتقاد سالم و سازنده، دور سازند؛ که در این صورت، کار عوام، سخت و سخت‌تر شده و حیرت و سرگردانی‌شان روز افزون خواهد بود.

رابعاً: ما در دین‌داری خود، با هیچ شخصی تعارف نداریم. مرجع تقلید، آبرویش را از دین خدا گرفته است نه این که دین خدا، آبرویش را از مرجع تقلید گرفته باشد. پس وقتی مرجع تقلید، به جای این که بلندگوی شرع انور باشد، قدم در راه ذوقیات و علایق و سلایق خود بگذارد و خواسته‌ی خود را به جای خواسته‌ی دین، بیان نماید، بر شاگردان اوست که او را تحذیر و عوام مردم را از تعسف او، با خبر نمایند.

خامساً: توصیه می‌کنم از شخصیت‌زدگی، بپرهیزید و همچنان که توصیه‌ی اولیای دین است، مردمان را با دین خدا بسنجید نه این که دین خدا را با مردمان بسنجید. ملاک ما، ثقلین است یعنی قرآن کریم و روایات معتبر از عترت طاهره (علیهم السلام)، پس آنچه مطابق با ثقلین بود را بپذیرید و آنچه مطابق نبود را رها کنید تا کمال یابید و به سعادت ابدی برسید. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
اگر پزشکی که مسلمان است و در جمهوری اسلامی فعالیت می‌کند، برای درمان «خواب ادراری» دستور به خوردن بیضه‌ی گوسفند بدهد، آیا می‌توان به عنوان اضطرار آن را خورد؟
ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تشخیص اضطرار، بر عهده‌ی مکلف است. گاهی «شب‌ادراری» و «خواب‌ادراری» موجب مختل شدن زندگی می‌شود و ضرر عمده یا خطر عمده در پی دارد و دارویش منحصر در حرام است، در این حالت، می‌توان از باب اضطرار، استفاده نمود؛ ولی گاهی اوقات، «شب‌ادراری» موجب ایجاد اختلال جدّی در زندگی نمی‌شود و می‌توان با پیشگیری‌های مناسب، از بین برد یا کاهش داد، در این صورت، نمی‌توان خوردن حرام را به بهانه‌ی اضطرار، تجویز نمود. به عبارت دیگر، اگر بتوان با نخوردن مایعات در شب یا یکی دو بار بیدار شدن و تخلیه‌ی مثانه، مانع از «خواب‌ادراری» شد، جایی برای مداوا با حرام نمی‌ماند. همچنین اگر این پیشگیری‌ها و تمهیدات، مانع از «خواب‌ادراری» نشود ولی «خواب‌ادراری»، اختلالی به روند عادی زندگی نداشته باشد، با حرام، مداوا ننماید. مثل این که کودکی که به سن تکلیف نرسیده است، در فصل تابستان، در خواب، ادرار می‌کند و خشک می‌شود،‌ یا به طوری است که رطوبتش به زندگی افراد مکلّف خانواده سرایت نمی‌کند، در این صورت، با حرام، مداوایش نکنند، هر چند برخی فقها، مداوای غیربالغ با حرام را جایز دانسته باشند.
نتیجه‌ی کلام این است که تجویز پزشک در این مورد، ارزش شرعی ندارد و نمی‌تواند مجوّزی برای مداوا با حرام باشد و باید، اضطرار، محرز شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
زیارت ناحیه‌ی مقدسه را به استاد حاضر (ارواحنا فداه) منتسب می‌کنند؛ آیا بعضی از فراز این زیارت در شأن استاد حاضر ارواحنا فداه هست؟ لطفاً جواب کامل ِ منهاجی بفرمایید.
با تشکر از صبر و حوصله‌یتان.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جوابی جامع، توجه شما را به چند مطلب جلب می‌کنم:

مطلب اول: راه اثبات پیامبری، معجزه است. یعنی کسی که ادعای پیامبر بودن می‌کند، باید در کنار ادعایش، کارهایی انجام دهد که دیگران، از انجام دادن آن، عاجز باشند.

مطلب دوم: راه اثبات جانشینی پیامبر، تصریح آن پیامبر است. یعنی برای این که بتوان شخصی را جانشین و وصی پیامبری دانست، باید تصریح آن پیامبر را بیان کند و جماعتی، شاهد باشند که آن پیامبر، این شخص را به عنوان جانشین خود، معرفی و منصوب کرده است.

مطلب سوم: اگر پیامبر با معجزه و جانشین پیامبر، با معرفی و تصریح آن پیامبر، اثبات شد، برای تشخیص درست و نادرست بودن سخن، باید انتساب آن سخنی که نقل شده به پیامبر یا جانشینش را بررسی کرد و نمی‌توان نبی و وصی را با سخن سنجید.
به عبارت دیگر، راه رسیدن به واقعیت و حقیقت، سنجیدن همه‌چیز با اعتقادات و دستورات عملی نبی و وصی است نه این که سخن نبی و وصی را با میزان دیگری مانند عقل یا عرف بسنجیم.
شاید این مطلب، نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد، به همین خاطر، مطلب را با مثال، روشن می‌کنیم. فرض کنید به شما بگویند: فلان پزشک حاذق، گفته قرص «الف» برای بیماری «ب» مفید است. راه درست، این است که اولاً پزشک بودن و متبحر بودنش در طبابت برایتان محرز شود، سپس بررسی کنید که آیا این سخن، از اوست یا نه. راه نادرست این است که سخن او را به کفاش و قصاب و کشاورز عرضه کنید و بخواهید از این طریق، معلوم کنید که آن سخن، از آن پزشک هست یا نیست! یعنی از آنان بپرسید که آیا به نظر شما، به جناب دکتر «الف» می‌خورد که چنین حرفی گفته باشد؟!
در مورد سؤال، راه درست این است که معلوم کنیم آیا «زیارت ناحیه» از آن حضرت صادر شده یا نه. و راه نادرستش این است که بخواهیم از طریق این که این حرف‌ها در شأن امام هست یا نیست، انتسابش را تقویت یا تضعیف نماییم.
به عبارت دیگر، اگر زیارت ناحیه، از ساحت مقدس استاد حاضر (ارواحنافداه) صادر شده باشد، هر چه در آن فرموده باشند، در شأنشان است و ما باید اعتقادات و دیدگاه‌هایمان را بر طبق آن، تغییر دهیم. ولی اگر انتسابش محرز نشد، نوبت به بررسی متن آن نمی‌رسد.
مثلاً اگر نقل شده باشد که امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرموده باشند: «خدایا من بنده‌ی ذلیل و حقیر تو هستم»، راه درست این است که بررسی سندی کنیم آیا این مطلب از آن حضرت صادر شده است یا نه. سپس اگر صادر شده بود، اعتقاد پیدا کنیم که آن جناب، بنده‌ی ذلیل و حقیر خداوند هستند. ولی اگر صدورش اثبات نشد، نباید چنین نسبتی به آن حضرت بدهیم.
راه نادرست این است که بگوییم: گفتنِ چنین عباراتی از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) که دلاور شجاع عرب بودند، بعید به نظر می‌رسد و نوعی بار منفی و تلقین ضعف است و از لحاظ روانشناسی، موجب ترک خوردنِ شیشه‌ی اعتماد به نفس می‌شود! پس چنین مطلبی از ایشان نیست.
حال اگر ثابت شود که زیارت ناحیه، از سوی حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) صادر شده است، هر چه در آن فرموده باشند، در شأنشان است و ما هم باید به آن معتقد شویم، ولی اگر ثابت نشود، نسبت دادنِ برخی چیزهایی که بر طبق قرآن و سنت و عترت و عقل سلیم، مذموم است به آن جناب، جفا و خطا و گناه است.
نتیجه‌ی کلام این شد که «هر چه آن خسرو کند، شیرین بُود». همان مطلبی که در زیارت آل یاسین عرض می‌کنیم:
«فَالْحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَ الْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَ الْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِه، وَ الْمُنْکَرُ ما نَهَیْتُمْ عَنْهُ»
پس سؤال شما، اشتباه است. نباید بپرسید آیا این سخن در شأن امام هست یا نیست بلکه باید بپرسید آیا این سخن از امام هست یا نیست. پس اگر از امام است، در شأن امام است و اگر از امام نیست، تهمت به امام است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
آیا این حدیث،‌ درست است که امام سجاد علیه السلام: «و کان إذا أخذ إناءً یشربُ ماءً بکی حتی یملأها دَماً» یعنی هنگامی که ظرف آبی را به دست می‌گرفت تا از آن بیاشامد، آن قدر گریه می‌کرد تا اینکه آن ظرف پر از خون می‌شد» [النقد النزیه: ص137؛ الآیات البینات: ص24]
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای بررسی همه‌جانبه‌ی این متن، نیاز است تا به چند مطلب، توجه نمایید؛
1. این مطلب، روایت نیست بلکه گزارشی تاریخی است و گزارش تاریخی، ارزش روایت را ندارد و در تنظیم نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان مورد استفاده قرار نگرفته است.
2. عبارت درست، اینگونه است:
«وَ کَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً یَشْرَبُ‏ مَاءً بَکَی‏ حَتَّی یَمْلَأَهَا دَمْعاً فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ: فَقَالَ: وَ کَیْفَ لَا أَبْکِی وَ قَدْ مُنِعَ أَبِی مِنَ الْمَاءِ الَّذِی کَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ وَ الْوُحُوشِ» [مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، جلد ‏4، صفحه‌ی 166]
ترجمه: آن حضرت، هر گاه ظرف آبی بر می‌داشتند تا آب بنوشند، گریه می‌گردند به حدی که ظرف را پر از اشک می‌کردند. به این کار آن حضرت، اعتراض شد. فرمودند: چگونه گریه نکنم در حالی که پدرم از آبی که بر درندگان و حیوانات وحشی آزاد است، منع شد.
3. عبارتِ: «حَتَّی یَمْلَأَهَا دَمْعاً» چندان گریه می‌کرد که ظرف را پر می‌کرد، تعبیر کنایه‌ای است و به این معنی نیست که به اندازه‌ی یک لیوانِ کامل، اشک می‌ریختند بلکه به این معنی است که چندین قطره اشک در آن می‌ریختند که با تمام آب، مخلوط می‌شد.
4. بر طبق اظهارات اطباء، امکان خون‌گریستن برای انسان معمولی، وجود ندارد. یعنی هیچ انسان عادی‌ای نمی‌تواند آنقدر گریه کند که اشکش تمام شده و پس از آن، از غدد اشکی‌اش، خون جاری شود. البته نوعی بیماری هست که مبتلای به آن، هر گاه گریه کند، از غدد اشکی‌اش، خون بیرون می‌آید. چنین شخصی، هیچگاه نمی‌تواند اشک بریزد بلکه فقط خون از چشمش خارج می‌شود. به عبارت دیگر، کسی که اشک از چشمش می‌رود، امکان ندارد که خون از غدد اشکی‌اش ترشح شود و بیمار خاصی که خون از غدد اشکی‌اش ترشح می‌شود، نمی‌تواند اشک بریزد.
پس هر گاه تعبیرِ «خون گریه کردن» را ملاحظه نمودید، بدانید که کنایه از شدت گریه است و نباید به معنی مطابقی آن حمل شود. یعنی نباید به این معنی بدانید که از همان خونی که در رگ‌ها جریان دارد، از چشمش می‌آید.
5. غیر از اشکال طبی، اشکال شرعی این است که آیا امام سجاد (علیه‌السلام) پس از این که خون در لیوان آب می‌افتاد، آن را می‌نوشیدند یا دور می‌ریختند؟ اگر می‌نوشیدند، آب قلیل با ملاقات نجاست، نجس شده و قابل خوردن و آشامیدن نیست و اگر آن را دور می‌ریختند، با لیوان دیگری که می‌آوردند نیز همین کار را انجام می‌دادند، یعنی در آن، خون چشم می‌ریختند و باز نجس می‌شد. در این صورت، آن حضرت چگونه آب می‌نوشیدند؟!
نتیجه‌گیری: این متن، علاوه بر این که حدیث نیست و دچار تحریف شده و دَمْع (= اشک) در آن به دَم (= خون) تبدیل شده، اشکالات محتوایی نیز دارد.
خداوند، ما و شما را بر راه روشن و استوار ثقلین، پایدار بداراد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
سؤالی داشتم، خواستم بپرسم شما برنامه‌ای برای سفر به عتبات عالیات، کربلا و نجف و… پیش رو دارید؟ و چطور است برنامه‌ی شما و می‌توانیم با شما و کاروانتان همسفر باشیم؟ مشتاق هستم و خیلی خوب می‌شود اگر سفر زیارتی با شما همسفر باشم. ان شاء الله

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از بهترین راه‌های انتقال مطالب تربیتی، همسفر شدن است؛ خصوصاً اگر سفر، به اماکن زیارتی باشد که بهره‌اش مضاعف خواهد بود. همچنین از آرزوهای دیرینه‌ام، همنشینی و همسفری با اصحاب منهاج فردوسیان (اسکنهم الله الفردوس الاعلی) است ولی فعلاً به دلیل اشتغال شدید به تألیف برخی کتاب‌های لازم برای نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، امکان سفر ندارم. امیدوارم با کاهش حجم کارهای علمی، بتوانم به آرزوی خود برسم و به تقاضای عزیزانم، پاسخ مثبت دهم و سفرهای منظم و ادواری به نواحی زیارتی داخل و خارج ایران داشته باشیم. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با عرض خسته نباشید به محقق دانایمان حاج فردوسی
چند روز پیش در سایت آیت الله مکارم اینچنین سؤالی بیان کردم:

عرض سلام و خسته نباشید به مرجع عالیقدر آیت الله مکارم شیرازی
1. آیا کتاب مستدرک الوسائل حسین محدث نوری معتبر است از نظر شما؟
2. آیا پوشیدن لباس سیاه در ایام عزاداری یا اصلاً برای هر عزای دیگر از امامان، جایز است؟ یا حدیثی معتبر برای پوشیدن لباس سیاه برای عزاداری امامان و معصومانمان دارید؟ در صورتی که حدیث داریم پوشیدن لباس سفید مستحب است.
جواب 1: کتاب مذکور، کتاب حدیثی خوبی است اما به این معنا نیست که تمام روایات آنها صحیح باشد، بلکه اغلب روایات آن صحیح است.
جواب 2. مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن می‌کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا می‌دانند. بنا بر این، یکی از راه‌ها و شیوه‌های مطلوب عزاداری برای خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت (ایام محرّم) است. در برخی از روایات نیز آمده است، هنگامی که بر اثر خطابه‌ها و افشاگری‌های امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیها السلام) یزید بر خاندان هاشمی اجازه داد در دمشق، مدت هفت روز برای امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا عزاداری کردند و با توجه به این که پوشیدن لباس سیاه، سبب تعظیم شعائر می‌گردد، کراهت آن تحت الشعاع قرار گرفته و رنگ استحباب به خود می‌گیرد. برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب «عاشورا: ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها» ذیل عنوان «3 ـ لباس مشکی بر تن کردن» در آدرس زیر مراجعه فرمایید:
https://makarem.ir/compilation/reader.aspx?lid=0&mid=10833&pid=61827

نظر جنابعالی در باره‌ی این دو پاسخی که داده‌اند، چیست؟
ممنون و متشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب روشن، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: فقیه بما هو فقیه، کارشناس عالی دینی است ولی در چند محدوده، نمی‌تواند ورود کند. یکی از این محدوده‌ها، محدوده‌ی مستحبات و مکروهات است. مستحبات و مکروهات، با تصریح روایت معتبر، ثابت می‌شود نه با فتوا.
فتوا، نظر کارشناسی فقیه است در جایی که حکم واجب یا حرام یا جایز بودن آن، در شرع انور، روشن و اجماعی نباشد. در چنین حالتی، فقیه باید بر اساس عمق ادراک فقهی خود، حکم مسأله را بیان کرده و آن را بر عهده بگیرد.
پس پرسیدن سؤالاتی از این دست از فقیه، نادرست است؛ زیرا این گونه مسائل، از محدوده‌ی حرام، واجب یا جایز غیرواضح، خارج است.
البته می‌توانید به لحاظ این که فلان فقیه،‌ محقق یا حدیث‌شناس متبحری‌ست، اینگونه سؤالات را مطرح نمایید. به عبارت ساده، اگر از آیت الله مکارم شیرازی به این لحاظ این دو سؤال را پرسیده‌اید که ایشان، مرجع تقلیدتان هستند و برایتان فتوا بدهند، اشتباه کرده‌اید و نه ایشان و نه هیچ فقیه دیگری، در اینگونه مسائل، انشاء فتوا نمی‌کند.
ولی اگر به این لحاظ از ایشان پرسیده‌اید که ایشان را محقق و حدیث‌شناس دانا و خبره می‌دانید، اشکال ندارد ولی نباید نامش را «استفتاء» (= طلب فتوا) بگذارید، بلکه باید آن را «استفهام» (= طلب فهم جواب) بنامید. البته منشأ اصلی خلط بین «استفتاء» و «استفهام»، خود دفاتر مراجع تقلید هستند که هر سؤال و جوابی را با نام «استفتاء» منتشر می‌نمایند.
این که سؤال و جواب را «استفتاء» بدانید یا «استفهام»، دعوای لفظی نیست بلکه ثمره‌ی عملی دارد. اگر «استفتاء» بدانید، باید شما که مقلد ایشان هستید و تمام مقلدین ایشان،‌ بدون تقاضای سند، آن را بپذیرید و در عمل، مراعات نمایید. ولی اگر آن را «استفهام» بدانید، می‌توانید و خیلی شایسته است که سند آن نظریه را جویا شوید. پس جواب «استفتاء»، انشاء فقیه بر اساس ملکه‌ی قدسیه‌ی اجتهاد است ولی جواب «استفهام»، پاسخ محقق داناست که بر اثر جستجو در میان جواب‌ها، بدان دست یافته است. در جواب «استفتاء» نمی‌شود مناقشه کرد، یا باید پذیرفت و یا باید به فقیه دیگر مراجعه نمود، ولی در جواب «استفهام» می‌شود مناقشه کرد و مستندات آن را اعتبارسنجی نمود.

نکته‌ی دوم: در نزد ارباب علوم حدیث، «مستدرک الوسائل» همانند «بحار الانوار»، از پایین‌ترین اعتبار برخوردار است. یعنی گر چه روایات آن را ساقط نمی‌دانند، ولی بدون بررسی سند و منبع، حکم به صحت روایات آن نمی‌دهند. بر عکس کتاب‌هایی مانند کافی شریف که در نزد گروهی از اهل حدیث، تمام روایاتش، بدون بررسی سند، مقبول است.

نکته‌ی سوم: همچنان که در کتاب «منابع منهاج فردوسیان» به تفصیل نوشتیم، کتاب‌هایی مانند «بحار الانوار» و «مستدرک وسائل الشیعه» و در مجموع، اکثر کتاب‌های حدیثی بعد از قرن پنجم، کتاب‌های واسطه هستند و به خودی خود، مورد استفاده و استناد قرار نمی‌گیرند؛ بلکه مصادر آنها، مورد استفاده قرار گرفته و حکم رد یا قبول، بر مصادر آنها جاری شده است. به عبارت ساده، روایات مستدرک الوسائل در نزد ما معتبر نیست و در تدوین نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، مورد استفاده قرار نگرفته است؛ مگر این که روایتی از آن، در مصادر معتبر اولیه،‌ آمده باشد که در این صورت، به طور مستقیم از آن مصادر برداشت شده نه از «مستدرک الوسائل».

نکته‌ی چهارم: در این که پوشیدن لباس سیاه، جایز است، اختلافی در بین فقها نیست؛ ولی سخن در نوع جواز است که جمهور، به استناد نص روایات، جواز از نوع کراهت را برگزیده‌اند؛ ولی در این جواب،‌ جواز از نوع استحباب برگزیده شده است.

نکته‌ی پنجم: جوابی که در آدرس اینترنتی آمده، کاملتر از جوابی است که شما نوشته‌اید، شاید جواب معظم له، در بازنویسی شما، دچار نقصان شده است. به هر حال، در آدرس فوق آمده است:
مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن می‌کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا می‌دانند. بنابراین، یکی از راه‌ها و شیوه‌های مطلوب عزاداری برای خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت یا ایام محرّم است.
در تاریخ می‌خوانیم: هنگامی که حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید، زنان بنی هاشمی لباس‌های سیاه و خشن پوشیدند.(1)
در برخی از روایات نیز آمده است: هنگامی که (بر اثر خطابه‌ها و افشاگری‌های امام سجّاد(علیه السلام) و حضرت زینب(علیها السلام)) یزید به خاندان هاشمی اجازه داد در دمشق عزاداری کنند، زنان هاشمی و قرشی لباس سیاه بر تن پوشیدند و به مدّت هفت روز برای امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا عزاداری کردند.(2)
1. «لَمّا قُتِلَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ لَبِسَ نِساءُ بَنِی هاشِمِ السَّوادَ وَ الْمُسوُحَ» [بحارالانوار، ج 45، ص 188]
2. «فَلَمْ تَبْقَ هاشِمَیةٌ وَ لا قُرَشِیةٌ إِلاَّ وَ لَبِسَتِ السَّوادُ عَلَی الْحُسَینِ(علیه السلام) وَ نَدَبُوهُ عَلی ما نُقِلَ سَبْعَةُ أَیام» [مستدرک الوسائل، ج 3، ص 327]
لازم به یادآوری است که هر چند فقها بر اساس روایات، به کراهت لباس سیاه به خصوص در نماز فتوا داده‌اند، ولی پوشیدن آن برای عزای امام حسین(علیه السلام) کراهتی ندارد و شاید رجحان نیز داشته باشد، زیرا جنبه‌ی تعظیم شعائر بر آن غلبه دارد.
بر این جواب، سه اشکال وارد است:

اشکال اول: جمهور فقهای عظام، چنان که در علم اصول فقه،‌ مقرر است، فعل معصوم را دال بر استحباب نمی‌شمارند. یعنی اگر انجام کاری از معصوم گزارش شده باشد، هر گاه بدون قرینه‌ای باشد، دلالت بر استحباب آن کار نمی‌کند. حال چه شده است که استحباب عملی را به فعل غیر معصوم، مستند می‌نمایند؟! در دو سند بالا، سیاه‌پوشی در عزا، به زنان بنی‌هاشم و قریش، منسوب شده است که از نظر جمهور فقها، اصلاً قابل قبول و اعتنا نیست.

اشکال دوم: این جواب، مشتمل بر فتوا به رجحان سیاه‌پوشی است در حالی که گفتیم، «فقیه بما هو فقیه»، نمی‌تواند در مستحبات و مکروهات، فتوا بدهد و «محقق»، مستحب یا مکروه بودن عملی را با استناد به تصریح روایت معتبر، ثابت می‌نماید. به عبارت ساده،‌ فقیه نمی‌تواند بگوید: به نظر مبارک ما، پوشیدن لباس سیاه در عزای ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) مستحب است. بلکه برای اثبات استحباب آن،‌ باید روایت معتبری را بیاورد که در آن، به نحوی از انحاء عقلایی، برتری‌داشتنِ این کار را امام معصوم (علیه‌السلام) بیان نموده باشد. راه‌های برداشت مستحب و مکروه، با عنوان «ارکان استجماع» در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» آمده است که حدود چهل مورد می‌باشد.

اشکال سوم: صدور فتوا در امثال این موارد، از مصادیق «اجتهاد در مقابل نص» است. به عبارت ساده، وقتی روایت معتبری وارد شده و کراهت کاری را بیان داشته است، فقیه نباید در مقابل آن، فتوا به استحباب بدهد. گاهی اوقات، «اجتهاد در مقابل نص» حرام است و گاهی قبیح به شمار می‌رود، هر چند حرام نباشد.

نکته‌ی آخر: توصیه می‌کنم از باب «تقیه از موافق»، حتماً در مجالس عزاداری و ایام خاص، مانند دهه‌ی اول محرم و روزها یا شب‌های شهادت حضرات معصومین (علیهم‌السلام) لباس مشکی بپوشید و نگذارید انجام یک مکروه، منجر به چندین حرام شود. اجازه ندهید شیطان، شما را به مراعات این مکروه، ترغیب نموده و در مقابل، شیعیان سطحی‌نگر و آئین‌زده را علیه شما تحریک نماید. گاهی اوقات، مقید شدن به انجام یک مستحب یا ترک یک مکروه، از ناحیه‌ی شیطان رجیم است تا بتواند در سایه‌ی آن، چند حرام را بر گـُرده‌ی بنی‌آدم، تحمیل نماید. پس با رفتاری معتدل و متعارف، موجب تألیف قلوب باشید و توطئه‌ی شیاطین جن و انس را خنثی سازید.

تذکر: شعارِ «حاج فردوسی، بدون القاب، حتی آقا و جناب» را فراموش نکنید. من به این که نوشته‌اید: «محقق دانا»، اعتراض دارم. اینگونه القاب، موجب می‌شود تا دیگرانی که این متن را می‌خوانند، دچار نوعی تسلیم شدنِ ناخودآگاه گردند. به عبارت ساده، یکی از ترفندها برای جا انداختنِ افراد، یاد کردن از آنان با القاب و عناوین پرهیبت و با شکوه است. وقتی ذهن بی‌دفاع شنونده یا خواننده، در معرض القاب و عناوین باشکوه قرار می‌گیرد، ناخواسته، آن فرد را در جایگاه بالاتری قرار می‌دهد و آرام آرام، بتی ساخته می‌شود که شکستنش دشوار است.
اکنون که جوان هستم و شهرتی ندارم، به راحتی می‌توانم جلو القاب و عناوین را بگیرم ولی وقتی سالخورده و مشهور شدم، جلوگیری از القاب و عناوین، سخت خواهد بود. امروز می‌توان با انگشت پطرس فداکار، جلو شکستن این سد را گرفت ولی وقتی شکست، با فطرس ملک هم نمی‌توان جلوش را مسدود نمود و آب رفته را به جوی برگرداند.
خدای متعال، ما و شما را بر پیمودن صراط مستقیم بندگی، یاری نمایاد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به این حدیث، چطور می‌توانیم از عزاداری و عزاداران مولانا الحسین (علیه السلام) اشکال بگیریم؟
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: هر کس به نحوی از عزاداران جدم حسین(ع) ایراد بگیرد، حتی اگر شیعه باشد، از محبین ما نیست. (بحارالانوار، جلد ۳، صفحه ۱۷)
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: «نقد سالم» با «ایرادگیری» و «اشکال‌تراشی» فرق دارد. آنچه پسندیده و موجب بالندگی‌ست، «نقد سالم و سازنده» است. و «ایرادگیری» و «اشکال‌تراشی» موجب تخریب شده و هیچ اصلاحی را در پی ندارد. پس همیشه باید سعی کنید از «ایرادگیری» بپرهیزید و با «انتقاد سالم»، موجب بهتر شدن جریان‌های مفید گردید.

ثانیاً: جملاتی که به عنوان حدیث، نقل کرده‌اید، جعلی است و در هیچ منبع معتبر و غیر معتبری، اثری از آن نیست. پس بپرهیزید از این که دیدگاه‌های خود را بر احادیث جعلی بنا نهید.
کسی که این حدیث را جعل کرده، خواسته است راه نقد سالم را بر خرافات و آئین‌های عزاداری ببندد. دوستان نادان یا دشمنان دانا، می‌کوشند با جعل کردن اینگونه سخنان و نسبت دادن آن به اولیای دین، زبان محققان و عاشوراپژوهان را بریده و قلمشان را بشکنند.
امید است خدای متعال، به احترام خون حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) که برای نجات مردم از جهالت و سرگردانی و گمراهی ریخته شد، جامعه‌ی شیعی ما را از تزویر و دروغ، محافظت بفرمایاد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
1. اگر امام جماعت حد محاسنش کم باشد به عبارتی آنکادر کرده و کمی بیشتر از ته ریش باشد مثلاً حدود یک سانت آیا می‌شود به وی اقتدا کرد؟!
2. اگر در مکانی که پشت سر امام جماعت کم ریش نماز می‌خوانند، همزمان به فرادا نماز بخوانیم، نماز فرادای ما صحیح است؟
3. در حالت کلی اگر وارد شهر و سپس مسجدی شده و امام جماعت را ندیده و نیز نشناخته و مردم را در حال اقتدا به وی دیدیم، می‌شود نماز را به وی اقتدا کرد؟ اگر بعد از نماز دیدیم که امام جماعت، محاسنش کم بود، نماز باید مجدد ادا شود؟
با تشکر. التماس دعا.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حکم تراشیدن ریش، به اجماع فقهای شیعه و حتی اسلام، حرام یا در حد حرام است؛ اما مصداق ریش، به عرف ارجاع داده شده است. عرف می‌گوید: موی سر و صورت، چهار حالت دارد؛

اول: «کچل» در موی سر و «کوسه» در موی ریش، یعنی کسی که رویش مو در سر و صورت ندارد.

دوم: «تیغ» در موی سر و ریش، یعنی کسی که با تیغ، موی سر یا ریشش را از روی پوست، تراشیده باشد و هیچ اثری از مو، در سر یا ریشش نباشد. خیلی از مردم عوام، فقط این صورت را حرام می‌شمارند.

سوم: «موی سر» و «موی صورت» یعنی کسی که سر یا صورتش مو دارد ولی به حدی نرسیده که برای مرتب کردنش، نیاز به شانه داشته باشد؛ مثل موی سر سرباز.

چهارم: «زلف» و «ریش» یعنی کسی که موی سر یا صورتش به قدری بلند است که هر گاه از حمام خارج شود یا از خواب برخیزد، برای حضور در مراسم و مجالس رسمی، نیاز دارد موی سر یا صورت خود را شانه بزند، و گرنه نامرتب و ژولیده به نظر خواهد رسید.
با این حساب، هر کسی که موی صورتش نیاز به شانه نداشته باشد، موی صورت دارد ولی «ریش» ندارد. البته از سخن حضرت هارون (علیه‌السلام) که در قرآن کریم آمده،‌ چنین فهمیده می‌شود که «ریش» باید به نحوی باشد که بتوان آن را گرفت و صاحبش را با آن کشید. قرآن کریم از قول حضرت هارون، وصی حضرت موسای کلیم (علیهماالسلام) می‌فرماید:
«قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی» [سوره‌ی طاها، آیه‌ی 94]
ترجمه: گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه [موی] سرم را.
در هر حال، کسانی که موی صورت دارند ولی به قدری کوتاه است که برای مرتب کردنش، نیازی به شانه ندارند، در حقیقت، مصداق «ریش» را ندارند. با این مقدمه، جواب سؤالات شما را بر مبنای احتیاط،‌ عرض می‌کنم:

جواب اول: به شرطی به او اقتدا کنید که نمازتان را قبل از نماز جماعت،‌ به صورت فرادا خوانده باشید.

جواب دوم: اگر مسأله‌ی ریش را به امام جماعت، متذکر شده‌اید و او پذیرفته است، تا زمانی که موی صورتش به حد «ریش» برسد، از خواندن نماز فرادا،‌ همزمان و هم‌مکان با نماز جماعت او، پرهیز کنید. اما اگر جریان کوتاه بودن ریش را به امام جماعت گفتید و او به هر بهانه‌ای نپذیرفت، می‌توانید همزمان و هم‌مکان با نماز جماعت او، نمازتان را به صورت فرادا بخوانید. البته بهتر است نمازی که به صورت فرادا خوانده‌اید را دو باره به جماعت امام کم‌ریش بخوانید.

جواب سوم: اگر از ظواهر امر، مثل مأمومین یا اعتبار مسجد، به این نتیجه رسیدید که امام جماعت، شرایط لازم را دارد، می‌توانید اقتدا کنید ولی اگر بعد از نماز،‌ متوجه شوید که امام جماعت، موی صورتش را کمتر از ریش کرده است، نمازتان را اعاده نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
ببخشید آیا قران و سوره‌هایش شعر هستند؟ در برنامه سمت خدا آیت الله قراءتی می‌گفت شعر هست به طور مثال «قل هو الله احد * الله الصمد» هر دو آیه با حرف دال تمام شد. اگر اینجوری باشد پس ماه رمضان و درمسجد و… که شعر خواندن در آنها مکروه است، نباید قرآن بخوانیم؟ مبنای شعر در عرب چگونه است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: آنچه به حاج شیخ قرائتی نسبت داده‌اید، بنده نشنیده‌ام، پس مسؤولیت این انتساب، بر عهده‌ی شماست و من، رد یا تأیید نمی‌کنم، ولی چنین سخنی، از ایشان که سال‌ها در محضر قرآن بوده‌اند، سخت بعید است.

ثانیاً: مشرکین، اصرار داشتند که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم)، شاعر است و اگر ایشان، شاعر باشند، معجزه‌ی جاودانه‌ی آن حضرت یعنی قرآن کریم نیز «شعر» خواهد بود. خدای تعالی در قرآن کریم، از این اتهام مشرکین، چنین گزارش می‌دهد:
«بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ» [سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 5]
ترجمه: بلکه گفتند خواب‌های شوریده است [نه] بلکه آن را بربافته، بلکه او شاعری است پس همان گونه که برای پیشینیان هم عرضه شد باید برای ما نشانه‏‌ای بیاورد.
«أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» [سوره‌ی طور، آیه‌ی 30]
ترجمه: یا می‌‏گویند شاعری است که انتظار مرگش را می‏‌بریم.

ثالثاً: قرآن کریم، ساحت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) را از شاعر بودن، پاک دانسته است، می‌فرماید:
«وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِینٌ» [سوره‌ی یاسین، آیه‌ی 69]
ترجمه: و [ما] به او شعر نیاموختیم و در خور وی نیست این [سخن] جز اندرز و قرآنی روشن نیست.
«وَ یَقُولُونَ أَ إنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ» [سوره‌ی صافات، آیات 36 و 37]
ترجمه: و می‏‌گفتند آیا ما برای شاعری دیوانه دست از خدایانمان برداریم. ولی نه [او] حقیقت را آورده و فرستادگان را تصدیق کرده است.
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ» [سوره‌ی حاقه، آیات 40 و 41]
ترجمه: که [قرآن] قطعاً گفتار فرستاده‌‏ای بزرگوار است. و آن گفتار شاعری نیست [که] کمتر [به آن] ایمان دارید.
پس وقتی آن جناب، «شاعر» نباشند، بزرگ‌ترین اثر جاودانشان نیز، «شعر» نخواهد بود.

رابعاً: خدای تعالی، شاعران را به صورت کلی، مذمت نموده و سپس، یک دسته از شاعران که اهل ایمان و عمل صالح باشند را استثناء می‌کند؛ می‌فرماید:
«وَ الشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ * وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» [سوره‌ی شعراء، آیات 224 تا 226]
ترجمه: و شاعران را گمراهان پیروی می‏‌کنند. آیا ندیده‏‌ای که آنان در هر وادی‌ای سرگردانند. و آنانند که چیزهایی می‏‌گویند که انجام نمی‏‌دهند. مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‏اند یاری خواسته‏‌اند.
اگر قرآن کریم را «شعر» بدانیم، باید حضرت ختمی‌مرتبت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) را شاعر بشماریم و به گواهی این آیه، گمراهان هستند که شاعران را پیروی می‌کنند؛ پس مسلمانان، گمراه هستند! اگر نخواهیم به این نتیجه‌ی فجیع برسیم، نباید قرآن کریم را «شعر» بدانیم.

خامساً: هر چند بزرگان ادب و ادب‌پژوهان بزرگ، از ارائه‌ی تعریفی جامع و مانع برای «شعر»، اظهار عجز کرده‌اند، ولی جملگی، یکی از ارکان اصلی «شعر» را «خیال» برشمرده‌اند. پس در حقیقت، سخنی شعر است که بهره‌ی لازم از خیال داشته باشد و سخنانی که خالی از مایه‌ی خیال بوده و در قالب مصرع‌های منظوم، بیان می‌شود، «نظم» است نه «شعر».
با این حساب،‌ «شعر» دانستنِ قرآن کریم، توهین بزرگی به این آیتِ سراسرْ حقیقت است. خدای تعالی در قرآن کریم، همین معنی را بیان کرده که قرآن، خیال و سراب و مجاز نیست بلکه حقیقت و واقعیت است؛ می‌فرماید:
«وَ یَقُولُونَ أَ إنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ» [سوره‌ی صافات، آیات 36 و 37]
ترجمه: و می‏‌گفتند آیا ما برای شاعری دیوانه دست از خدایانمان برداریم. ولی نه [او] حقیقت را آورده و فرستادگان را تصدیق کرده است.
امید است با توجه به این مطالب، «شعر» پنداشتنِ قرآن کریم را نشنیده بگیرید و برای ثبات قدم اهل ایمان، دعای خیر فراوان نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
با شروع ماه محرم، یک سری سخنان به عنوان حدیث، در محیط‌های اجتماعی منتشر می‌شود که نیاز به سندیابی و تأیید اعتبار دارد، خواهشمندم این روایات را بررسی سندی بفرمایید. از آن جمله است، این مطلب: علت عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) قبل از روز سالگرد شهادتش از اول ماه محرم چیست؟
در محضر مبارک حضرت امام صادق (ع) عرض شد: ای آقا و مولای من جانم به فدای شما٬ برای کسی که از دنیا رفته بعد از فوت یا کشته شدنش عزا برپا می‌دارند ولی من می‌بینم که شما و شیعیانتان از اول محرم به عزاداری و ماتم برای حضرت سیدالشهدا (ع) می‌پردازید، علت چیست؟
حضرت (ع) درپاسخ فرمودند: هنگامی که هلال ماه محرم ظاهر می‌شود٬ ملائکه لباس حضرت امام حسین (ع) را که از ضرب شمشیر پاره پاره شده و به خون بدن او آغشته شده است، باز و برافراشته می‌کنند و ما و شیعیان، با بصیرت و چشم باطنی٬ آن را می‌بینیم و اشک‌هایمان جاری می‌شود. (نورالعین، ص ۴۶)
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
گسترش ارتباطات، فرصت بسیار خوبی برای نشر معارف ناب وحیانی است که مع الاسف، بر اثر حضور مذهبی‌های ناآگاه و کم‌اطلاع یا دشمنان آگاه و غرض‌ورز، به صحنه‌ای برای نشر خرافات و اکاذیب، تبدیل شده است.
آنچه به عنوان حدیث، بیان کرده‌اید، سند و منبع معتبری ندارد و از نظر محتوا نیز، مورد تأیید نیست. حکایت لباسی که توسط ملائکه،‌ باز می‌شود، تمثیل شاعرانه‌ی زیبایی است ولی به این معنی نیست که واقعاً، لباسی هست و جمعی می‌بینند و اشک می‌ریزند!! در خیل عزاداران حسینی (علیه السلام) نخواهید یافت کسی را که ادعا کند در روز اول محرم، پیراهنی خون‌آلود می‌بیند که توسط فرشتگان، برافراشته شده و به همین خاطر، شروع به عزاداری می‌کند.
غیر از این که عزاداری‌های چند روز اول محرم، حالت مقدماتی و آماده شدن برای تاسوعا و عاشورا دارد، در حالی که اگر چنین پیراهن خونی‌ای در کار بود، باید روز اول محرم، بیش از روز عاشورا، غوغا و هیجان می‌داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم و رحمة الله
عرض ادب و احترام خدمت بنده خوب خدا حاج فردوسی عزیز
ان شاءالله که در سایه‌سار عنایات و توجهات خاصه مولایمان حضرت ولی عصر (علیه السلام) زندگی سرشار از محبتی را بگذرانید و ما را نیز از دعای خیر خودتان فراموش نفرمایید.
یکی از برادران دینی سؤالی را مطرح نموده بودند در باب صحت و سقم یک حدیث که بنده بهتر دیدم تا از جنابعالی من باب آن سؤالی داشته باشم.
ایشان می‌فرمودند حدیثی هست به این مضمون که هر کس برای اولین بار ضریح امام حسین رو ببینه هر چی بخواد بهش میدن. آیا این حدیث صحت دارد؟
در صورت صحت، آیا شرایطی هم برای برآورده شدن آن خواسته و حاجت، موجود است یا خیر؟
از اینکه وقت گرانبهای جنابعالی را با سؤال خود گرفتم پوزش می‌طلبم و از خداوند منان در خواست می‌کنم که ان شاءالله به خاطر پاسخ به این بنده گنه‌کار، اجر و پاداشی بس گرانبها نصیبتان گرداند.
الحمدلله رب العالمین
بنده گنهکار خدای رحیم
(عین ـ الف)

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چنین حدیثی نه برای حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) و نه برای هیچ‌یک از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) وارد نشده است. ولی بر طبق روایت معتبر، دعا در زیر قبه‌ی شریفه‌ی حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام)، مستجاب است.
البته توجه داشته باشید که استجابتی که قرآن کریم به آن وعده داده و در برخی روایات، به آن اشاره شده است، قطعی است ولی به معنی رسیدن به همان چیزی که خواسته شده، نیست.
گاهی همان را می‌دهند و گاهی بهتر از آن را و گاهی بلایی دفع می‌کنند و گاهی برای آخرت، ذخیره می‌شود. پس نباید با این ذهنیت باشید که وقتی در روایت معتبر آمده که استجابت در زیر قبّه‌ی منوره است، حتماً همان چیزی که می‌خواهید را به شما خواهند داد.
کسانی که با چنین ذهنیتی به زیارت حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) یا سایر ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) رفته‌اند، معمولاً جواب مورد نظرشان را دریافت نکرده و همین، موجب سست شدن اعتقاداتشان شده است و زیارتی که قرار بود مایه‌ی کمال و سعادت و دلگرمی باشد، مایه‌ی سقوط و دلسردی نسبت به دین گردیده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
حضرت آیت الله مهدی احدی (حفظه الله) می‌فرمایند:
سه چیز حمد خداست:
1) چادر حضرت زهرا این چادر لوای حمد است و روز قیامت به دست امیرالمومنین است. برخی فقهاء می‌فرمایند: حال که چادر حضرت زهرا لوای حمد خداست پس اگر کسی چادر را به قصد الله به سر کند در واقع قدم به قدم حمد خدا گفته است زیرا قرآن می‌فرماید: «و ان من شیء الا یسبح بحمده» پس ای خانم تو هم اگر به قصد تقرب به خدا چادر به سر کنی، مثل همان موجودی می‌مانی که صدایش شنیده نمی‌شود اما دارد می‌گوید: «الحمدلله»
این آیه خیلی زیباست: سوره شوری «استجیبو لربکم …» در این دنیا خدایتان را اجابت کنید زیرا در روز قیامت زیر چشمی به آتش جهنم نگاه می‌کند و می‌گوید: می‌خواهند مرا در آتش بیاندازد.
2) سقفی که زیر آن، نماز شب خوانده می‌شود.
3) عمامه‌ پیغمبر، این عمامه را بعد از امام حسین دیگر کسی نداشت زیرا بر همین عمامه بود که شمشیر زدند امام فرمود: این عمامه جدم است. (از اینجا ببینید)
نظر شما در مورد این فرمایشات چیست؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از فرق‌های اساسی «منهاج فردوسیان» با نظام‌های فکری و تربیتی دیگران، این است که نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان بر واضحات و مسلّمات قرآن و روایت معتبر، بنا نهاده شده است، بر عکس برخی اظهار نظرها که بر مکاشفات عرفا و واردات قلبیه و رؤیاهای متصوفه و مانند اینها بنا می‌گردد.
از نمونه‌های این اظهار نظرها، همین مواردی است که در باره‌اش نظر خواسته‌اید. اکنون به بررسی جزء به جزء این فرمایشات می‌پردازیم.
1. این که می‌فرماید: «سه چیز، حمد خداست» به این معنی است که چهارمی ندارد. این محصور کردن، نیاز به تصریح آیه یا روایت معتبر دارد و حتی اگر مبنی بر «استقراء تام» باشد، باید به این عبارت گفته شود: سه چیز را حمد خدا یافتیم. استقراء تام، به معنی این است که تمام موارد چیزی جستجو شده و بعد از بررسی و مطالعه‌ی کامل، به این نتیجه برسد که فقط و فقط، همین مقدار است و بیش از این نیست.
2. این که چادر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) لوای حمد باشد، نیازمند روایت معتبر است که نداریم. اما این که «لواء حمد» در روز قیامت به دست امیر المؤمنین (علیه‌السلام) است، در چند روایت وارد شده است.
به عبارت دیگر، این ادعا که لوای حمد، چادر حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) است، ادعای اثبات نشده‌ای است که در آیات و روایات معتبر، خبری از آن نیست. و هر گاه این ادعا را بپذیریم، می‌پرسیم: اگر این چادر از بین رفته باشد، یکی از سه رکن حمد الهی از بین رفته است؟!!
3. این که ادعا شده: برخی فقهاء می‌فرمایند: «حال که چادر حضرت زهرا لوای حمد خداست پس اگر کسی چادر را به قصد الله به سر کند، در واقع قدم به قدم حمد خدا گفته است»، حرف بی‌اساسی است؛ زیرا گفتیم اساس این که «لواء الحمد» چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد، نیاز به اثبات وحیانی دارد، پس چطور می‌توان قبل از این که پایه‌ای ثابت شود، بر آن تکیه داد و از آن، حکم الهی برداشت نمود؟!
به عبارت ساده، شما اول اثبات کن که چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها)،‌ لواء الحمد است، بعد این نکته را برداشت کن که هر کس چادر بپوشد، قدم به قدم حمد خدا می‌گوید.
البته توجه داشته باشید، کسی که چنین سخن جالبی گفته و چنین ادعای عجیبی کرده، ملاکاً فقیه نیست، هر چند درس فقه بگوید یا استنباط احکام کند. «فقیه» کسی است که بر طبق مستندات وحیانی، حرف محکم بزند و از وارد شدن به محدوده‌ی اکتشافات صوفیه و اختراعات عرفا، پرهیز نماید.
فقط پیامبر خدا که مستظهر به وحی است یا جانشین پیامبر خدا که مستظهر به علم الوراثه از پیامبر خداست، می‌تواند چنین ادعایی کند که هر گاه زنی چادر به سر کند، قدم به قدم، حمد خدا گفته است.
لازم به ذکر است که بنده، چادر را حجاب برتر می‌دانم و توصیه‌ی همیشگی‌ام به منهاجیات، استفاده از چادر می‌باشد، ولی نمی‌پذیرم که کسی، پا را از دایره‌ی متشرعه، بیرون نهاده و خود را «شارع مقدس» بپندارد و برای احکام الهی، حکمت‌تراشی و فلسفه‌بافی کند.
4. ادعا شده، سقفی که در زیر آن، نماز شب خوانده شود، یکی از مصادیق سه‌گانه‌ی حمد است. این سخن نیز نیاز به اثبات وحیانی دارد. یعنی باید روایت معتبری ارائه شود که در آن، به تصریح آمده باشد که یکی از مصادیق حمد، سقفی است که در زیر آن، نماز شب خوانده می‌شود! حال اگر کسی، در زیر آسمان، نماز شب بخواند، تکلیف حمد الهی چه خواهد شد؟
اگر به فرض،‌ چنین روایتی هم پیدا شود، از لحاظ درایة الحدیث، اشکال دارد؛ زیرا حمد الهی،‌ به اشیاء نسبت داده شده است و تأکید اسلام عزیز، بر ایمان و عمل صالح و تربیت مسلمانان است نه اجسام و اشیاء.
اگر این مطلب درست باشد، باید دست میهمان را بگیرید و سقف برخی اتاق‌ها را به او نشان بدهید و معرفی نمایید که این سقف، حمد الهی است ولی سقف فلان اتاق، حمد الهی نیست؛ چون پدربزرگ ما در زیر این سقف، نماز شب خوانده ولی در زیر آن سقف، کسی تا کنون نماز شب نخوانده است!!
5. باز ادعا شده است که یکی دیگر از مصادیق حمد،‌ عمامه‌ی پیامبر خداست و این عمامه را کسی بعد از امام حسین (علیه‌السلام) نداشت، زیرا بر همین عمامه بود که شمشیر زدند!
اولاً: باید روایت معتبر ارائه شود که عمامه‌ی پیامبر خدا (که شیء بی‌جان است)، از مصادیق سه‌گانه‌ی حمد است.
ثانیاً: بعد از این که شمشیر بر آن زدند، پاره شد و از بین رفت؟! که در این صورت، یکی دیگر از ارکان سه‌گانه‌ی حمد الهی از بین رفته و تا روز قیامت، فقط خدای تعالی با همان یک رکن (سقف خانه‌ی نماز شب‌خوان‌ها) حمد خواهد شد.
یا این که در اختیار امامان بعد قرار گرفته و اکنون در محضر امام زمان (علیه‌السلام) است؟! که در این صورت،‌ معنا ندارد بگویند: دیگر کسی آن را نداشت.
سخن آخر: به هوش باشید که معارف دینی و اعتقادی خود را از سخنان احساسی و جالب، نگیرید. برخی روحانیون محترم، برای جذب قلوب جوانان، از کلمات و عبارات پراحساس و پرجاذبه استفاده می‌کنند، غافل از این که با این کار، تیشه به ریشه‌ی اعتقادات صحیح شنونده می‌زنند. دین خدا، خلاصه می‌شود در کتاب الله العزیز و فرمایشات عترت طاهره (علیهم‌السلام) که از آن به روایت معتبر، یاد می‌کنیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
در متن زیر، مطلب و تعریفی که از فشار قبر شده است چقدر درست است؟ لطفاً نظر خود را در مورد این مطالب بفرمائید. با تشکر.
آیا فشار قبر واقعیت دارد؟
تعریف فشار قبر از دیدگاه عرفان: جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی، در کسری از ثانیه انجام میشود. این لحظه چنان سریع اتفاق می‌افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه‌ی مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمی‌کند. یکی از شیرین‌ترین تجربیات انسان دقیقاً لحظه جدا شدن روح از جسم می‌باشد. حس سبک شدن و معلق بودن.
بعد از مرگ اولین اتفاقی که می‌افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ می‌کند و تصاویر به صورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود. شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است. زمان در واقع قرارداد ما انسانهاست. این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد می‌کنیم. اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است.
با مرور زندگی، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب می‌شود، وابستگی‌های انسان در طول زندگی می‌باشد. برخی از این وابستگی‌ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی می‌کند.میزان و لول وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است.
روح از بین خاطراتش وابستگی‌های خود را جدا می‌کند. این وابستگی‌ها هم مثبت است هم منفی. مثلاً وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب می‌شود، ولی به هرحال وابستگی ست.
این وابستگی‌ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد می‌کند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز می‌دارد. یعنی روح بعد از مرگ تحت تأثیر دو کشش قرار می‌گیرد. یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد. اگر نیروی وابستگی‌ها غلبه داشته باشد باعث می‌شود روح، تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد. چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند. به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش می‌کند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد. فشاری که به «روح» وارد می‌شود جهت متقاعد کردن جسم خود، در واقع همان فشار قبر است. این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمی‌شود. چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمی‌کند. پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی‌هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد. این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و می‌تواند از لحظه مرگ شروع گردد.
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد.
بعد از مدتی روح متقاعد می‌شود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین می‌رود.
حضرت علی (ع): طوری زندگی کن که گویا هزارسال دیگر زنده‌ای و طوری هم زندگی کن که گویا فردا می‌میری …
وابستگی‌ها باعث می‌شود که روح، شاید سال‌ها نتواند از این مرحله بگذرد. بحث روح‌های سرگردان و سنگین بودن قبرستان‌ها به دلیل همین وابستگی‌هاست. گاهی تا سال‌ها فرد فوت‌شده نمی‌تواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
از منظر آیات و روایات، فشار قبر، برای بیشتر انسان‌ها هست. البته برخی کارها همانند بداخلاقی در خانه و بی‌مبالات بودن نسبت به ادرار، عامل ایجاد فشار قبر برشمرده شده است. در باره‌ی تحلیلی که از آن پرسیده‌اید، نمی‌توانم به رد یا قبول، اظهار نظر کنم ولی واضح است که مراعات دستورات اسلام عزیز، موجب رها شدن از دلبستگی‌های زودگذر دنیوی و شیرین شدن مرگ می‌گردد. در برخی روایات آمده است که خدای تعالی، در آخرین لحظات زندگی مؤمن، بادی به سوی او می‌فرستد که آن را «مُنسیه» می‌خوانند و موجب می‌شود تمام وابستگی‌ها و دلبستگی‌هایش را فراموش نماید تا به آسانی، جان بدهد و از دالان مرگ، به سوی عالم دیگر، عبور نماید.
نتیجه‌ی تربیتی‌ای که از بحث فشار قبر می‌گیریم، این است که باید تا فرصت باقیست، اعتقادات و اعمالمان را اصلاح نماییم تا علاوه بر دنیایی آزاد، آخرتی آباد نیز داشته باشیم. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام خدمت حاج فردوسی
در منهاج فردوسیان اعتقاد بر این است که شوق رسیدن به لذت‌های بهشت، بهترین تشویق‌کننده برای یک منهاجی است اما با مطالعه‌ی کتاب بهشت و جهنم، بیشتر پی می‌برد این آیات و روایات، بیشتر شوق لذت را برای اعراب بادیه‌نشینی که در شبه قاره‌ی خشک و سوزان آن دوره زندگی می‌کردند، ایجاد می‌کند تا جوانی که در جامعه‌ی مدرن (اینترنت و شبکه‌های اجتماعی) امروزه زندگی می‌کند. جوانی که سقف لذت‌هایش را در سوار شدن بر ماشین شاسی‌بلند و اتومات با آپشن‌های بی‌نظیرش می‌بیند یا اوج لذتش را در زندگی در پنت هاوس‌های فوق پیشرفته و با دکوراسیون‌های مدرن با چشم‌انداز دل‌نواز در خیابان‌های شیب‌دار بالا شهر می‌داند یا سقف لذت‌هایش را در اشتغال در شرکت‌های صاحب اسم و صاحب برند و با منشی زیبارو با روابط عمومی بالا می‌بیند، آیا شوقی ایجاد می‌کند برای عمل به واضحات و ترک محرمات؟ جوانی که اول راه، نه به مقام شهود رسیده نه به مقام یقین!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب روشن، نیاز به توجه به چند مطلب است، به این شرح:

مطلب اول: همچنان که متذکر شده‌اید،‌ مطالعه‌ی اوصاف بهشت و جهنم، برای تقویت شوق و خوف در «منهاجی» است و لابد می‌دانید که منهاجی، کسی است که از پنج حجاب اعتقادی، گذشته و دوازده مقدمه‌ی علمیه را قبول کرده باشد. پس از کسی که قدم در این راه نگذاشته، انتظار و توقع نیست که به محضر آیات و روایات آمده و با دل دادن به اوصاف بهشت و جهنم، اشک شوق و اشک خوف بریزد.

مطلب دوم: ایمان به غیب، مخصوص فرد خاص یا جامعه‌ی خاص یا زمان خاص نیست. یعنی همچنان که تصور لذت‌های بهشت، برای اعراب بادیه‌نشینی که در شبه قاره‌ی خشک و سوزان آن دوره زندگی می‌کردند، ایجاد شوق می‌کرده، می‌تواند برای جوانی که در جامعه‌ی مدرن (دارای اینترنت و شبکه‌های اجتماعی) امروزه زندگی می‌کند نیز ایجاد شوق و انگیزه نماید. این ادعا را تجربه، تأیید کرده است.
و بر عکسش نیز صادق است، یعنی همچنان که توجه به اوصاف بهشت و جهنم، نمی‌تواند برخی دل‌های قفل‌خورده‌ی امروزی را متحول سازد، برای برخی اعراب بادیه‌نشین عصر جاهلیت نیز همین طور بوده است.
پس محور برای تأثیرپذیری و تأثیرناپذیری، زمانه و جنسیت و میزان سواد و میزان مَدنیت و مُدرنیت نیست؛ بلکه محور اصلی، «ایمان به غیب» است. اگر گوهر «ایمان به غیب» در وجودی نهاده شد، حتی اگر در عصر مدرنیته و اینترنت و نانو باشد، باز هم دلش به سوی ماوراء، کشش دارد و اعضاء و جوارحش را مجبور می‌سازد تا در آن راه، کوشش نماید. ولی اگر «ایمان به غیب» نباشد، معجزات باهرات حضرت ختمی‌مرتبت، استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) نیز نمی‌تواند بر قلب سخت‌تر از سنگش اثر بگذارد. سراسر قرآن کریم، بویژه سوره‌های مکی، شرح حال و سرگذشت مردمان آن روزگار است که وصف بهشت و جهنم، نتوانست ذرّه‌ای در دلشان اثر بگذارد و آنان را به تسلیم شدن در مقابل وحی وادارد.
این شبهه، از روی غفلت از محور اصلی تأثیرپذیری است که تأثیر وصف بهشت و جهنم در اصلاح رفتار، به جای عامل درونی (ایمان به غیب) به عامل بیرونی (سختی‌های محیط و نبودن امکانات مدرن) نسبت داده شده است.
به عبارت ساده، مهم این است که انسان، ایمان به غیب یعنی خدا و وعده‌ها و وعیدهایش داشته باشد و فرقی نمی‌کند که در روستا زندگی کند یا در شهر، در بیابان باشد یا در مرکز فناوری و مدرنیته. مهم این است که به آیات قرآن، ایمان آورده باشد ولی فرقی نمی‌کند که این آیات را از روی پوست آهو خوانده باشد یا از طریق قلم هوشمند دیجیتال بر صفحه‌ی تاچ!

مطلب سوم: حسّ لذت‌طلبی در تمام مراحل حیات دنیو‌ی و اخروی، همراه انسان است؛ و امکانات و مدرنیته، فقط شکل آن را عوض می‌کند ولی نمی‌تواند بر میزان آن بیافزاید. شاید نشاط و سرمستی‌ای که عرب جاهلی از شترسواری و مسابقات اسب‌دوانی می‌برده، جوانان امروزی از ماشین‌های شاسی‌بلند نبرند؛ زیرا شتر و اسب، موجود زنده هستند ولی ماشین، مجموعه‌ای از آهن و لاستیک و چرم می‌باشد و اُنسی که انسان با موجود زنده می‌گیرد، بسیار بیشتر از اُنسی است که با جمادات می‌گیرد. می‌توانید لذت اسب‌سواری را تجربه کنید و با لذت ماشین‌سواری مقایسه نمایید تا متوجه قوت این احتمال گردید.
شاید لذتی که عرب جاهلی از زیبایی آمدن و رفتن گوسفندان یا شترانش می‌برده، جوان امروزی از دکوراسیون مدرنش نبرد. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ الأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَ مَنَافِعُ وَ مِنْهَا تَأْکُلُونَ * وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» [سوره‌ی نحل، آیات 5 و 6]
ترجمه: و چارپایان را برای شما آفرید در آنها برای شما [وسیله‌ی] گرمی و سودهایی است و از آنها می‏‌خورید. و در آنها برای شما زیبایی است آنگاه که [آنها را] از چراگاه برمی‏‌گردانید و هنگامی که [آنها را] به چراگاه می‏‌برید.
شاید لذتی که عرب جاهلی از کنیزان نوازنده و خواننده‌اش می‌بُرد که نیمه‌برهنه و آرایش‌کرده، برایش می‌زدند و می‌رقصیدند و اشعار عاشقانه می‌خواندند، سپس با هر کدام که میلش می‌کشید، همبستر می‌شد، جوان امروزی از منشی زیباروی شرکت که روابط عمومی بالایی دارد، نبرد!
در زمان‌های خیلی دور، مردمانی بودند که سقف لذت‌هایشان، رسیدن به ثروتی همانند ثروت قارون بوده است. قرآن کریم می‌فرماید:
«قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 79]
ترجمه: کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده می‏‌شد، واقعاً او بهره‌ی بزرگی دارد. (خیلی لذت می‌برد و کیف می‌کند)
و البته در همان زمان، بودند کسانی که بر اثر عنصر «ایمان به غیب»، به «علم حقیقی» رسیده بودند، چنان که قرآن کریم گزارش می‌دهد:
«وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 80]
ترجمه: و کسانی که دانش [واقعی] یافته بودند، گفتند: وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده، پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان آن را نیابند.

مطلب چهارم: شاید بتوانیم ادعا کنیم که سقف لذت‌جویی جوان امروزی، خیلی خیلی پایین‌تر از مردمان قبل از تکنولوژی و مدرنیته است؛ زیرا آنان، لذت را از حقایق و واقعیات می‌جستند ولی جوان بدبخت امروزی، غرق در فضای مجازی و اوهام و تصورات ذهنی است و به همین، دلخوش است.

مطلب آخر: قرآن کریم، با اصرار بر «توحید در هدایت»، با لحنی توبیخی می‌فرماید:
«أ تُریدونَ أنْ تَهْدوا مَنْ أضَلَّ اللهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَـهُۥ سَبیلًـا» [سوره‌ی نساء، آیه‌ی 88]
ترجمه: آیا می‏‌خواهید کسی را که خدا در گمراهی‏‌اش وانهاده است به راه آورید و حال آنکه هر که را خدا در گمراهی‏‌اش وانهد، هرگز راهی برای [هدایت] او نخواهی یافت.
آنچه از ما بر می‌آید، دعوت به خوبی‌ها و ایجاد بستری برای اصلاح و تربیت بشر است، اما باید توجه داشته باشیم که هدایت به معنی ایجاد انگیزه و شوق، منحصر در ذات مقدس پروردگار عالمیان است و بس.
ما فقط می‌توانیم بگوییم: بهشتی هست با این لذت‌های عالی و جهنمی هست با این عذاب‌های عظیم، پس ای مردم، به وعده‌های خداوند متعال، امیدوار شوید و وعیدهایش را باور کنید و چنان زندگی نمایید که در جهان پسین، گرفتار جهنم نباشید و از لذت‌های بهشتی، در بالاترین اندازه‌اش بهره‌مند باشید. هر کس شنید و قبول کرد، خوش به حالش و هر کس نشنید و قبول نکرد، وای بر او و باز هم وای بر او.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
اگر ممکن است بفرمائید در زمان ما، مقدار «مَهرُ السُّنَّه» چقدر است و چگونه محاسبه می‌شود؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مورد مهر السنة، سه نکته به نظر می‌رسد که باید مورد توجه قرار گیرد، که عبارتند از:
1. میزان آن بر طبق مشهور، پانصد درهم نقره و معادل حدود 1250 گرم است.
2. با توجه به نسبتِ بین نقره و طلا در صدر اسلام که بنا بر مشهور، ده به یک یا بر طبق برخی اسناد، هفت به یک یا هشت به یک بوده، می‌توان نتیجه گرفت که این مقدار، حدود پنجاه تا هفتاد مثقال طلاست.
3. از همه مهمتر، مهر السنة، در صورتی که با اسناد معتبر، ثابت شود، «فعل استاد» است و در نزد ما به پیروی از جمهور فقهای امامیه که «فعل معصوم» را دال بر استحباب نمی‌دانند، مستحب نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و احترام خدمت حاج فردوسی
1 ـ نظر جنابعالی در باره‌ی انفاق چیست؟ درشرایط کنونی، آیا صدقه‌هایی که به مؤسسات و ارگان‌های دولتی (کمیته‌ی امداد و هلال احمر) می‌پردازیم، به عنوان انفاق محسوب می‌شود؟ چون گاهی متوجه می‌شویم بعضی از متقاضیان، بی‌نیازند تا نیازمند!
2 ـ کمک کردن به متکدّیان و نیازمندان دورگردی که با داستان‌سرایی از وضعیتشان، تقاضایی کمک دارند چیست؟ آیا یک جوری گداپروری نیست؟
3 ـ آیا انفاق فقط مخصوص ثروتمندان است؟
4 ـ در قواعد منهاج فردوسیان خواندم که باید تا حدّی انفاق کرد که خود، نیازمند نشویم؛ اما در بسیاری از حکایاتی که از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) نقل می‌شود، حتی در صورت نیازمند بودن خود انفاق داشتند مثلاً قضیه‌ی سه روز روزه گرفتن و انفاق طعام به فقیر و یتیم و اسیر و حکایات دیگر، پس توکل کجاست؟ اینکه خدا روزی‌رسان است و معنی کریم بودن کجاست؟ مگر این نیست که کریم، نیازهای دیگران را بر نیازهای خود مقدم می‌دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

جواب 1: اگر فقیری می‌شناسید که اهل ایمان و تقواست، خودتان به او کمک کنید که ارزش بسیار زیادی دارد. خدای تعالی در قرآن کریم، فقط به دو گروه، وعده‌ی چشم‌روشنی‌ای داده که هیچ کس از آن خبر ندارد؛ یکی نمازشب‌خوان‌ها و دیگر، انفاق‌کنندگان؛ آنجا که می‌فرماید:
«تَتَجافـٰی جُنوبُـهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعونَ رَبَّـهُمْ خَوْفًـا وَ طَمَعًـا وَ مِنْ ما رَزَقْناهُمْ یُنْفِقونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفی لَـهُمْ مِنْ قُرَّةِ أعْیُنٍ جَزاءً بِما کانوا یَعْمَلونَ» [سوره‌ی سجده، آیه‌ی 16 و 17]
ترجمه: پهلوهایشان از خوابگاه‌هایشان دور می‌شود در حالی که همواره پروردگارشان را به علت بیم [از عذاب‏] و امید [به رحمت و پاداش‏] می‏‌خوانند و از آنچه آنان را روزی داده‌‏ایم، انفاق می‏‌کنند. پس هیچ کس نمی‏‌داند چه چیزهایی که مایه‌ی شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می‏داده‌اند، برای آنان پنهان داشته‌اند.
در این که قسمتی از کمک‌های مردم به مؤسسات خیریه، صرف امور جاری آنان همانند اجاره، قبوض، حقوق کارمندان و غیره می‌شود، شکّی نیست. پس تا جایی که فقیر مؤمن سراغ دارید، کمک‌های مالی خود را به این گونه مراکز و مؤسسات ندهید.

جواب 2: به اشاره‌ی برخی روایات، گاهی اوقات، افرادی که به صورت گدا بر سر راه ما قرار می‌گیرند، فرستاده‌ی خدای تعالی هستند تا با صدقه‌ای که به او می‌دهیم، بلایی از ما دفع شود. پس اینگونه افراد را ناخوش ندارید و حتماً اندکی به آنان کمک کنید. حتی اگر چیزی ندارید که به او بدهید، برایش دعای خیر کنید.

جواب 3: هر گاه کسی به چیزی نیاز نداشته باشد و آن را ببخشد، «انفاق» است ولی اگر به آن نیاز داشته باشد و ببخشد، «ایثار» است. هر دو کار، ستوده است ولی «ایثار» درجه‌ی برتری دارد. پس انفاق، مخصوص ثروتمندان نیست بلکه برای بی‌نیازان است. گاهی بی‌نیازی در حدی یک خودکار است. مثل این که کسی، دو خودکار دارد و یکی را انفاق می‌کند.

جواب 4: درجات انسان‌ها، متفاوت است. نباید از تازه به راه افتادگان، انتظاری داشت که از استقراریافتگان در ایمان و عمل صالح انتظار می‌رود. آنچه از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) برای ماست، دستوراتشان است نه نحوه‌ی عملشان. آن منتهیان، در افقی از کمال پرواز می‌کنند که ما مبتدیان، توانایی چنان اوج گرفتن‌هایی را نداریم. لذا مصلحت‌دید من آن است که یاران به جای توجه به سیره‌ی عملی آن بزرگواران، به دستوراتشان که در سطح ما صادر شده، توجه و عمل نمایند.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام خدمت حاج فردوسی
چند سالی‌ست که پیاده‌روی شعییان از سراسر دنیا در اربعین امام حسین (علیه السلام) هر ساله برگزار می‌شود، نظر جناب عالی در این باره چیست؟
آیا انجام چنین مراسم زیارتی، نقش مثبتی در سعادت و کمال یک منهاجی دارد؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در روز اربعین، سفارش استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) است و لابد، نقش مثبتی در رساندن به کمال و سعادت دارد؛ اما با شرایط خاصی که در این ایام بر این مراسم حاکم است، معلوم نیست ثوابی داشته باشد.
بنا بر گزارش رفقایی که رفته‌اند، شلوغی جمعیت، تمام حواس جسمی و روحی را معطوف تیمار «خود» می‌کند به حدّی که از روح معنویت و زیارت، غافل می‌شود. به عبارت ساده، تمام دغدغه‌ی آن چند روز، پیدا کردن جای خواب، پیدا کردن غذا و آب و از همه مهمتر، پیدا کردن مستراح است! نماز اول وقت، نماز جماعت و نماز شب، و حتی گاهی نماز واجب، فدا می‌شود. پاکی و نجاست و آب و ادرار، در هم می‌آمیزد! حمله‌ور شدن به ایستگاه‌های توزیع آب و غذا، صحنه‌ای از زیر پا گذاشتن شرافت و کرامت انسانی را ترسیم می‌کند. و نیز خطرِ حمله‌های انتحاری و میزبان‌های قلابی که زائران را به عنوان استراحت شبانه می‌برند و هرگز بر نمی‌گردانند، شرایط خاصی ایجاد کرده است و…
بالاخره، آرامش روحی و آسایش جسمی، که مقدمه‌ی یک زیارت پرمعنویت است، در این سفر، یافت نمی‌شود. لذا به رفقای منهاجی‌ام، حضور در آن اجتماع بزرگ را توصیه نمی‌کنم. البته کسانی که اقوام یا دوستانی در کربلا دارند که دغدغه‌ی آب و خواب و مستراح ندارند، از این توصیه، استثناء هستند. آنان می‌توانند در روز اربعین، در کربلای معلا حضور یافته و به فیض زیارت اربعین برسند.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

جناب حاج فردوسی
خواهشمندم بحثی اجمالی و شفاف را در باب خمس در زمان غیبت، و تکلیف متشیعه در این باب، در سایت مطرح فرمایید زیرا خیلی از عزیزان می‌خواهند تکلیف خودشان را بدانند و قهراً دسترسی به کتاب‌های منهاج فردوسیان ندارند یا برایشان میسر نیست ولی از طریق سایت، راحت‌تر دسترسی دارند. به بنده مراجعه کرده‌اند و من هم عرض کردم که برایتان ایمیل می‌کنم.
منتظریم یا علی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
خمس، یکی از فروعات دهگانه‌ی اسلام است که بر طبق روایات شریفه، از ارکان اسلام شمرده شده است. یعنی کسی که خمس ندهد، ارکان مسلمانی‌اش کامل نیست و کسی که ارکان مسلمانی‌اش کامل نباشد، راهی به کمال و سعادت ندارد.
خمس، یک پنجم از مازاید درآمد سالانه (از تجارت، گنج، هدیه،‌ ارث و غیره) است که باید به مرجع تقلید، پرداخت شود.
به دلالت برخی روایات،‌ سهم امام (که معمولاً نصف خمس است) باید در اختیار فقیهی باشد که زمامدار جامعه‌ی اسلامی است (ولی فقیه).
می‌توان برای هر رشته از درآمد، یک تاریخ معین کرد و می‌توان برای همگی، یک تاریخ معین نمود که هر گاه آن تاریخ برسد، باید دارایی‌های مازاد بر سال‌های گذشته که خمسش پرداخت شده، محاسبه شود و یک‌پنجم آن، جدا و به ولی فقیه، تحویل گردد.
همچنین می‌توان هر درآمد را به محض وصول، تخمیس کرد. به عبارت ساده،‌ می‌توانید هر پولی که به دستتان رسید، (مثل حقوق یا سود تجارت و غیره) را همان روز، تخمیس کنید، یعنی یک‌پنجمش را جدا کرده و به ولی فقیه، تسلیم نمایید. البته در این صورت، حتماً بیش از تخمیس سالانه، پرداخت خواهید نمود.
آنچه بیان شد، مبنی بر احتیاط است و مسائل دیگری دارد که در رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان بیان شده است، ولی کسانی که مقلد هستند، باید برای آشنایی با مسائل مختلف خمس، به رساله‌ی توضیح المسائل مرجع تقلید خود مراجعه نمایند.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
آیا کسی که اهل احتیاط است با توجه به اینکه خیلی از فقها، فلسفه خواندن و شرکت در جلسات آن را حرام می‌دانند، می‌تواند در کلاس‌های فلسفه در حوزه و دانشگاه و یا در مقطع دبیرستان حضور یابد؟
با تشکر بسیار

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
شرکت در درس فلسفه و یادگیری اختیاری آن، خلاف احتیاط است اما در شرایطی که محتاط، مجبور باشد، مثل این که جزء موادّ درسی‌اش باشد که جز با خواندن و قبول شدن در امتحانات آن، راهی به ارتقای تحصیلی نداشته باشد، می‌تواند به مقدار ضرورت، فرا گیرد و پس از امتحان دادن و برطرف شدن ضرورت، به فراموشی بسپارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بنده خانم هستم و مورد مناسبی برای ازدواج تا حالا برام پیش نیامده، به نظرتان اگر به سایت همسریابی نروم باید چکار کنم؟ به آن آقا گفتید که نامه بنویسد و به امام جماعت محل بدهد، اما من خانم هستم و این کار برایم سخت است. ضمناً این کار، محدودیت مکانی دارد اما در سایت، در مکان‌های دیگر هم می‌توانم با افراد، آشنا شوم. در این مدت که عضو سایت شدم، متوجه شدم محیط خرابی‌ست اما افراد سالم هم می‌شود پیدا کرد.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
همچنان که شما یافته‌اید، محیط سایت‌های همسریابی، خراب است ولی می‌توانید با مراجعه به مراکز ازدواج، آمادگی خود را برای یافتن همسر مناسب، اعلام نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم
آیا جسم انسان در قیامت هم عذاب می‌شود؟ مگرجسم چه گناهی کرده است که عذاب شود؟ مگر جسم خودش شهادت به کارهای انسان نمی‌دهد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این سؤال، از دیرزمان، مطرح بوده و هر طایفه‌ای مانند فلاسفه، متکلّمین و عرفا، جواب‌هایی به این سؤال داده‌اند ولی آنچه باید مورد توجه اصحاب منهاج فردوسیان قرار گیرد،‌ این است که این سؤال، هیچ ثمره‌ی عملی ندارد. یعنی چه اعتقاد یابید که همین جسم در قیامت، عذاب می‌شود و چه جسمی لطیف و چه روح، فرقی ندارد و در هر حال، آنچه «منِ» فرد را تشکیل می‌دهد، از آن عذاب‌ها، به سختی و ناخوشی خواهد افتاد. پس باید دستورات شرع انور را مراعات کنید تا «منِ»تان، آزاد و شاد باشد و به جای گرفتار شدن در درکات جهنم، به درجات بهشت برین بالا رود.
دریغ از عمر شریف و وقت عزیز اصحاب منهاج فردوسیان است که صرف در آموختنِ علم لاینفع (= بی‌فایده) شود. پس گوهر عمر را غنیمت شمارید و با اصلاح دیدگاه‌هایتان بر طبق قواعد نظری و اعمالتان بر طبق قوانین عملی منهاج فردوسیان، خود را آماده‌ی حضور در برتر غرفه‌های بهشت فردوس نمایید. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
آیا می‌شود بگوییم فلان مرجع تقلید از نظر فقهی بسیار قوی است ولی از نظر اصولی ضعیف است؟ یا فلان مرجع تقلید فقهش بسیار قوی‌تر از اصولش است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این سؤال، ثمره‌ی عملی ندارد، لذا به اجمال عرض می‌کنیم در میان شاگردان فقهای بزرگ، چنین سخنی متداول است ولی ملاک دقیقی برای سنجش میزان فقه و اصول در یک فقیه، وجود ندارد تا بتوان بر طبق آن، حکم قطعی به برتری فقه مجتهدی بر اصولش یا اصولش بر فقهش داد. به بیان ساده، هر کس چنین ادعایی کند، برداشت خودش از نحوه‌ی درس دادن و بررسی مسائل توسط آن فقیه را بیان داشته و واقعیت حتمی نخواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام، خسته نباشید خدا قوت و اجرتون با خدا
من یک دختر 35 ساله و مجردم. دختر چادری و تقریباً مذهبی‌ای هستم یعنی قبلاً مذهبی‌تر بودم ولی الان فکر می‌کنم به علت طولانی شدن دوران مجردی، کمی غافل شدم. خیلی دوست دارم سر و سامان بگیرم ولی خواستگاری ندارم خیلی هم نگرانم و دارم افسرده می‌شوم. هیچ راه چاره‌ای نمی‌بینم. دارم به گناه می‌افتم. لطفاً راهنمایی‌ام کنید یک راهی بگویید که واقعاً عملی باشد. من دختر کم‌رویی هستم. نمی‌توانم از این و آن خواهش کنم برایم شوهر پیدا کنند.
خیلی ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
توجه شما و کسانی که شرایط شما را دارند، به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: وقتی ازدواج دینی، جایش را به ازدواج آئینی می‌دهد،‌ ثمره‌اش فوران دختران و پسران مجردی است که در گوشه‌‌ی تنهایی خویش، بهار زندگی را با فسردگی و دلمردگی، سپری می‌کنند.
جا دارد بر کسانی که ازدواج آئینی را با گفتار و رفتار خود، ترویج می‌کنند، لعنت و نفرین بفرستیم. جا دارد بر کسانی که ازدواج دینی را با گفتار و رفتار خود، مسخره می‌کنند، لعنت و نفرین بفرستیم و برایشان آرزوی عذاب الیم در قیامت نماییم.
شما و بسیاری از دختران و پسران مؤمن هستند که قربانی خرافات و آئین‌ها شده‌اند. باید دامن همت به کمر زد و ریشه‌ی خرافات و آئین‌های باستانی و کهن را از جامعه برکند.

نکته‌ی دوم: ازدواج موقت، جز در اندکی موارد، همانند ازدواج دائم است. باید جامعه‌ی متدینین، در یک بسیج فراگیر، همت کنند و جایگاه آن را بهبود ببخشند. چرا باید در جامعه‌ی شیعی و علوی، تفکر عمری حاکم باشد؟! چرا یک مرد نتواند در کنار همسر دائم خود، یک یا چند همسر موقت داشته باشد؟! چرا احکام ازدواج موقت، به درستی و گستردگی در جامعه‌ی اسلامی، بیان نشود تا هر دختر و پسر متدین، بتواند با آگاهی از تمام زوایای آن، اقدام به ازدواج موقت کند و نیازهای جسمی و روحی خود را تأمین نماید؟!

نکته‌ی سوم: بنده و دفتر مرکزی منهاج فردوسیان، بنای ورود به مسأله‌ی ازدواج نداریم، چه دائم و چه موقت؛ ولی هستند مراکزی که متکفّل این کار باشند. مراجعه به این دفاتر، بهتر از مراجعه به سایت‌های اینترنتی همسریابی است.
در مواردی که اقدام به معرفی دختر و پسر به یکدیگر کردیم، خوشی‌ها و خنده‌هایشان برای خودشان بود و ناخوشی‌ها و گریه‌هایشان برای ما. هر وقت خوش بودند، هیچ خبری از آنها نبود، ولی هر وقت ناخوش بودند و بینشان شکرآب شده بود، بنده باید از وقت و آبرو و اعصابم مایه می‌گذاشتم و ساعت‌ها به حرف‌های زنانه و گله‌های کوته‌بینانه گوش داده و غبار غم از خاطر معطرشان می‌زدودم. به این سبب بود که سنگی داغ کرده و بر پشت دستم گذاشتم، به نحوی که از کف دستم بیرون آمد! که دیگر در امر معرفی دختر و پسر به یکدیگر، خصوصاً در این زمان که مردمانش بسیار خودخواه و بی‌گذشت هستند، ورود نکنم.
نکته‌ی آخر: گر چه ازدواج از مجردی بهتر است، ولی توجه داشته باشید که مجردی از داشتنِ همسر نامناسب، آسوده‌تر است. پس برای برهم زدنِ آرامش مجردی خود، با هر ناجنسی همدست نشوید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و تشکر از اینکه وقت گذاشتید و جواب دادید؛ اولاً می‌خواهم بدانم از کجا و چگونه می‌توان کتابها را تهیه کرد و بعد، من مشکلم بیماری پسرم هست و توسلاتی از جمله حدیث کسا و نماز توسل به امام زمان را دارم انجام می‌دهم، آیا راه نزدیکتر و بهتر یا توسلی که به مشکل فعلی من متناسب باشد سراغ دارید؟
از لطفتان ممنونم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
مشکلات، بهانه‌های خدا برای دعا و راز و نیاز ما با اوست. اگر این مشکلات نباشد، ما رو به درگاه خدا نمی‌کنیم. پس اولاً بر هر مشکلی که پیش می‌آید، خدا را شکر کنید و صبور باشید. اگر شکر و صبر و دعا را با هم مخلوط کنید، معجون عالی‌ای به دست خواهید آورد که شما را به درجات عالیه‌ی بهشت برساند. ان شاء الله
ثانیاً هم نذر کنید و هم دعا کنید و هم توسل کنید و هم از دیگران بخواهید برای حل مشکلتان دعا کنند و… بالاخره بیکار نباشید، از هر راه شرعی و درستی که ریشه در قرآن و روایت معتبر دارد، استفاده کنید برای حل مشکلتان و اگر حل نشد، به کفرگویی و ناشکری نیافتید که دام شیطان است.
من هم برای بهبودی حال پسرتان، دعا می‌کنم. کتاب‌ها را از فروشگاه اینترنتی تهیه کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
با سایتتان آشنا شدم و مایلم با روش و شیوه‌تان هم آشنا شوم تا انجام بدهم. ضمناً مدتی است مشکل خاصی دارم که ناراحت و نگرانم کرده، آیا راهی برای برطرف کردنش وجود دارد؟ البته خودم ادعیه و توسلاتی را انجام دادم. لطفاً راهنمایی بفرمایید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
منهاج فردوسیان، مجموعه‌ای از واضحات و مسلمات شیعه‌ی دوازده‌امامی است که به صورت کلاس‌بندی شده، در آمده است. کسانی که بخواهند تمام دین را بدانند و به تمام آن (تا جایی که توانایی دارند) عمل کنند، کتاب‌های این نظام تربیتی را تهیه کرده و بر طبق آن، اقدام به اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالشان می‌نمایند تا به درجات عالیه‌ی بهشت برسند.
بهترین راه برای برطرف شدن مشکلات و نگرانی‌ها، استغفار و توسل به حضرات معصومین (علیهم السلام) است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
دو سؤال داشتم که ذهنم را خیلی درگیر کرده است:
1. آیا کسی که صورتش را تیغ می‌زند یا اصلاً صدق ریش نمی‌کند با اینکه الان عرف جامعه شده است و ریش تراشیدن، یک گناه علنی به حساب می‌آید و دیگر واجباتش مانند نماز، روزه، صله‌ی رحم و غیره انجام می‌دهد، آیا این فرد با این گناهش به جهنم می‌رود؟ من از خودش که پرسیدم، می‌گفت عقل من هیچوقت قبول نمی‌کند که خدا به خاطر ریش تراشیدنم مرا دوست نداشته باشد یا مرا به جهنم ببرد.
2. آیا مؤمنی که مثلاً ریش گذاشته و واجباتش را به نحو احسن انجام می‌دهد، بعد از مدتی که در عبادتش یا واجباتش سرد و کم میل می‌شود، به خودش بگوید مردم مرا به مؤمن می‌شناسند، حداقل ریشم را بتراشم تا دیگر مرا نشناسند به مؤمنی، آیا این کار درست است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: گناهان، در یک درجه از آثار شوم دنیوی و عقاب اخروی نیستند. به عبارت ساده، بعضی گناهان، خیلی آثار بدی در دنیا و آخرت دارند ولی برخی گناهان، اینطور نیستند. برخی گناهان، فقط به خاطر نهی قرآن کریم یا پیامبر خدا یا ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام)، گناه شمرده می‌شود ولی برای برخی گناهان، عقاب‌ها و عذاب‌های سنگین نیز بیان شده است. تراشیدن ریش، به اجماع فقهای عظام، حرام یا در حدّ حرام است ولی برایش عذاب سنگین جهنم بیان نشده است. پس کسی که ریشش را یک بار بتراشد، جهنمی نخواهد شد، هر چند مخالفت امر مولا کرده و چوبش را در دنیا و آخرت خواهد خورد. ولی کسی که همیشه ریشش را می‌تراشد، چون اصرار بر صغیره، گناه کبیره است، بعید نیست که مشمول غضب الهی شده و گرفتار آتش جهنم گردد.
البته این امید هست که شیعیان اثنی‌عشری، به جهنم نروند، بلکه آنقدر در دنیا و هنگام مردن و در قبر و در قیامت، عذاب شوند که پاک شده و نیازی به جهنم برایشان نباشد و بتوانند مجوّز ورود به طبقه‌ی اول بهشت را پیدا کنند.
نکته‌ی عجیب این است که جمعی از انسان‌ها، منهاجی می‌شوند به امید رسیدن به فردوس اعلی یعنی درجه‌ی صدم بهشت و در کنارشان، انسان‌های دون‌همت، به وارد شدن در طبقه‌ی اول بهشت، بعد از هزاران سال عذاب و سختی در برزخ و قیامت، راضی می‌شوند و قناعت می‌کنند؛ همگی، خود را مسلمان می‌دانند ولی بلندای همتشان، اینقدر با یکدیگر متفاوت است.

جواب 2: این فکر، قطعاً وسوسه‌ی شیطان ملعون است. شیطان به هر مقدار که بتواند انسان را از مراعات قوانین عملی منهاج فردوسیان باز دارد، خوشحال می‌شود. پس اگر در مراعات برخی قوانین، سستی می‌کنید، چاره‌اش همت جدّی در مراعات آن قوانین است نه این که در مراعات سایر قوانین نیز کوتاه بیایید. تا جایی که می‌توانید، ظاهرتان را اسلامی نگه دارید که ظاهر، نقش زیادی در بهبود حال باطنی دارد. همچنین باطن را با یاد دائمی حق تعالی و بیرون راندن محبت دنیا از قلب، بیارایید که نقش زیادی در اصلاح ظاهرتان خواهد داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
پیامبر (ص) در حدیثی می‌فرماید: «مَنْ أَحَبَّ أَهْلَ الْیمَنِ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ الْیمَنِ فَقَدْ أَبْغَضَنِی» [کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، جلد ‏2، صفحه‌ی 541] یعنی: هر کس اهل یمن را دوست دارد، مرا دوست داشته و هر کس اهل یمن را دشمن دارد مرا دشمن داشته است.
منظور از دوست داشتن اهل یمن چه کسانی هستند؟ در حالی که مردم یمن، شیعه‌ی اثنی‌عشری نیستند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این حدیث،‌ در یکی از منابع معتبر شیعی آمده است ولی اشکالاتی دارد، همانند این که راوی، در سن بالای سیصد سال،‌ آن را نقل کرده و خودش نیز از اهل یمن بوده است. جدا از این اشکالات، نمی‌توان معنی روشن و فراگیری برای این حدیث در نظر گرفت. همه‌ی شهرها، در تمام زمان‌ها، مشتمل بر اقشار مختلف مردم بوده است. یعنی مؤمن و منافق و کافر، در هر شهری بوده و هست و خواهد بود. پس معنی ندارد که امر به دوست داشتنِ کافر و منافق شده باشیم. حتی این توجیه که منظور آن حضرت، اهل یمن در همان زمان بوده است نیز بعید به نظر می‌رسد، زیرا حتماً در میانشان از اهل کتاب و مشرکین بوده‌اند و قابل تصوّر نیست که سرزمینی به وسعت یمن، در زمانی از زمان‌های تاریخ، یکپارچه و سراسر، مؤمن و موحّد داشته باشد.
پس این روایت، در صورتی که روایت‌بودنش ثابت و بدون خدشه باشد، از مشکلات احادیث است که باید آن را به استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) برگردانیم تا تفسیر و معنی درست آن را بیان نمایند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
1. سود سپرده‌ی بانک‌ها چه حکمی دارد؟ تفاوت آن با سود وام در چیست؟
2. اگر سود سپرده حلال باشد و آن را حرام بدانیم آیا بیع را مانند ربا حرام نکرده‌ایم و مشمول عذاب الهی نمی‌شویم؟
3. سپرده‌ای وجود دارد به نام سررسید؛ به این شکل که شما پولی را ـ مثلاً 4 میلیون ـ به بانک می‌سپارید و بانک متعهد می‌شود بعد از مثلاً 5 سال، سود آن را یکجا به شما بپردازد که 4 میلیون به حدود 11 میلیون می‌رسد. این نوع سپرده چه حکمی دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: سود سپرده‌ی بانک، ضمن عقد شرعی مضاربه صورت می‌گیرد. به این معنی که شما، سرمایه را در اختیار بانک قرار می‌دهید تا در کارهای سودآور، به کار گیرد و درصدی به عنوان علی الحساب به شما بپردازد و باقیمانده، که عبارت است از بقیه‌ی سهم سود واقعی شما و سهم سود بانک عامل را بانک، برای خودش بردارد. به عبارت ساده، به بانک، وکالت می‌دهید که مقداری از سود را به شما بدهد و بقیه را خودش بردارد.
ولی پولی که بانک به شما قرض می‌دهد، تحت قرارداد شرعی مضاربه قرار نمی‌گیرد؛ لذا هر مقدار سودی که بیش از کارمزد حقیقی باشد، ربا و حرام خواهد بود، مگر این که راه شرعی دیگری برایش پیدا کنند.

جواب 2: اگر چیزی که حلال بودن آن،‌ از واضحات و مسلّمات دین است را حرام بشمارید، دچار گناه شده و مشمول عقاب الهی خواهید بود ولی در غیر واضحات و غیر مسلّمات، باید یا مجتهد باشید، یا مکلّف و یا محتاط. پس اگر مجتهد بودید و بر طبق تلاش علمی خودتان یافتید که سود سپرده، حرام است، هر چند در حقیقت و نفس الامر، حلال باشد، عقاب نخواهید داشت؛ همچنین است اگر مقلّد باشید و اعلم یقینی را بتوانید تشخیص دهید و فتوای او، حلال بودن سود سپرده باشد، باز هم عقاب نخواهید داشت. البته راه مطمئن، احتیاط است که احتیاط در ترک سود سپرده و وام‌های سوددار است.

جواب 3: اگر مضاربه‌ی شرعی برقرار شود، اشکال ندارد که سهم سود شما را یکجا به شما بدهند. یعنی تابع قراردادتان است به این صورت که به بانک، وکالت می‌دهید سود ماهانه یا سالانه‌ی شما را به عنوان سرمایه‌ی جدید، محسوب کرده و برای آن نیز سود علی الحساب بدهند و همینطور، سپس در پایان مدت مثلاً پنج سال، تمام سرمایه و سودهایی که تبدیل به سرمایه‌گذاری جدید شده و آخرین سود را یکجا به شما بدهند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
از بیست رکعت نافله‌ی جمعه که بهتر است همه‌اش را قبل از اذان ظهر بجا بیاریم؛ آیا می‌شود بخشی را قبل از اذان ظهر و بخشی را بعد از اذان بجا بیاریم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اشکال ندارد، هر چند بهتر است همه را قبل از اذان ظهر،‌ بجا آورید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
برنامه‌ی «سمت خدا» به تبیین حدّ چشم گفتن مرد به زن پرداخته بود که باعث اعتراضاتی به این برنامه شده بود. لطفاً حد چشم گفتن مرد به زن و بر عکس آن را بر اساس نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان تبیین نمایید.
با مثال شرح می‌دهم: شما بارها عنوان کرده‌اید که زن، شکننده و لطیف است و باید با این جنس، به نرمی و مهربانی رفتار کرد و حتی قانونی نیز در همین رابطه وجود دارد؛ اما مسائلی به وجود می‌آید که نمی‌توان هم منهاجی بود و هم لطافت زن را در نظر گرفت؛ زن، خواهان دید و بازدید و شب نشینی با اقوام است و مرد نمی‌پذیرد، در نتیجه، زن می‌شکند. زن، خواهان شرکت مرد خود، مثل بقیه‌ی مردهای اقوام در عروسی است و مرد منهاجی به علت دوری از غنا نمی‌پذیرد، در نتیجه، زن می‌شکند. مرد منهاجی خواهان موی سر کوتاه و ریش یک قبضه است و زن خوشش نمی‌آید، در نتیجه، زن می‌شکند.
شمار اینگونه تقابل مرد دینی با زن آیینی، باعث یکسری ناراحتی‌ها و دلخوری‌ها می‌شود و از آنجایی که زن، عقلی ناقص دارد، یک روز قانع شده و می‌پذیرد و روز دیگر، تحت تأثیر جامعه، آن را رد می‌کند. چه می‌شود کرد که هم منهاجی بود و هم زن نشکند؟ حدّ چشم گفتن تا کجاست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مراعات قوانین طبقات اول تا چهارم، اصلاً به میل قلبی زنتان اعتنا نکنید؛ حتی اگر زنتان، بخواهد مخالفتش را به خطر جانی یا به آبروریزی بزرگ برساند. به عبارت ساده، هر گاه زنتان با مراعات قانون‌های طبقات اول تا چهارم توسط شما، به قدری مشکل داشته باشد که دست به خودکشی بزند یا بدون لباس به خیابان بیاید یا از اینگونه کارها، در این صورت، آن زن را رها کنید که هیچ خیری در او نیست. او یک دیوانه است و باید به سرعت، از شرّش خلاص شوید.
در مراعات قانون‌های طبقات پنجم و ششم، سعی کنید او را توجیه کنید یا با وعده‌های نیکو و هدیه و مانند اینها، رضایتش را جلب نمایید. در مراعات قانون‌های طبقات هفتم تا دهم، حالش را بنگرید، اگر مخالفتش از روی ناچاری و دلیل معقول است، اعتنا کنید، ولی اگر از سرِ نازآوردن و خود شیرین کردن است، با شوخی و لطافت، مخالفتش را نادیده بگیرید.
با این حساب، هر گاه زوجه‌یتان از شما می‌خواهد بر سفره‌ای بنشینید که بر آن سفره، شراب نوشیده می‌شود، یا به عروسی‌ای بروید که موسیقی می‌زنند، به هیچ وجه اعتنا نکنید، هر چند گریه کند یا شکسته شدن دل و جریحه‌دار شدن احساساتش را بهانه نماید.
هر گاه زوجه‌یتان از شما می‌خواهد که هیچگاه نماز شب نخوانید، برایش هدیه بخرید یا وعده‌ی نیکو به او بدهید تا از مخالفتش برگردد.
ولی اگر مثلاً از شما می‌خواهد که در سینک ظرفشویی، استنشاق نکنید؛ چون حرفش به خاطر تمیزی بیشتر است و از دیدن رفتار شما، منزجر می‌شود، اعتنا کنید و استنشاق را به جای دیگری منتقل نمایید.
در رابطه‌ی زن با شوهر، اندکی فرق دارد؛ یعنی منهاجیات در مراعات نکردن طبقات اول تا چهارم قوانین عملی منهاج فردوسیان، به حرف شوهرشان گوش ندهند، ولی قوانین عملی طبقات پنجم تا دهم را با جلب رضایت شوهر، مراعات کنند.
در سایر مسائل که مشهور به مباحات است،‌ باید تفاهم و همدلی در میان زن و شوهر، حاکم باشد و انجام هر مباحی که موجب تحکیم روابط خانوادگی و بین الزوجین باشد، ممدوح است؛ کارهایی مانند کمک به زوجه در امور منزل مثل ظرف‌شستن و بچه‌داری و جارو کردن و غیره. البته توصیه می‌کنم زیاد خود را به دست و پای زن‌جماعت نیاندازید که بی‌قدر و ارج خواهید شد. زن و بچه، به سبب نقصان عقلی که دارند، در اکثر مواقع، همراهی و همکاری شوهر یا پدر را به پای ضعف و دون‌پایگی او می‌گذارند.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است