حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

با سلام خدمت حاج فردوسی
در جامعه مشاهده می‌شود که استخدام در مراکز و ادارات دولتی از طریق دوستان آشنایان یا بستگان امری رایج است که در اصطلاح به آن پارتی بازی می‌گویند و چون افراد بسیاری طالب و جویای کار هستند ظلم است در حق دیگران. آیا درآمد و حقوق افرادی که از این طریق استخدام می‌شوند حلال است؟ و شاید اکثر این افراد تا آخر بازنشستگی در این مشاغل بمانند تکلیف عباداتشان چیست؟
حکم کسانی که اقدام به پارتی بازی برای استخدام آشنایان خود می‌کنند چیست؟
سلامت باشید

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
هر استفاده از معرّف، پارتی بازی نیست. پارتی بازی در جایی است که کسی بدون داشتن لیاقت کافی و فقط بر اساس این که پسر فلانی و دوست بهمانی است، به کاری گمارده شود. در این صورت، هم به خودش ظلم کرده و هم به کار و هم به متخصصان لایقی که از آن کار محروم شده‌اند.
به عبارت دیگر، استفاده از سفارش آشنا و معرّف، به خودی خود اشکال ندارد و بلکه در موارد بسیار، لازم است که برای جلب اعتماد کارفرما، معرف ارائه گردد و معمولاً کارفرمایان، تقاضای معرف معتبر می‌کنند.
پس با استفاده از سفارش و آشنا (پارتی بازی)، بدون این که تخصص و مهارت و لیاقت کافی را داشته باشید، مسندی را اشغال نکنید و مشغول به کاری نشوید.
اما اگر کاری است که نیاز به معرف دارد و شما هم لیاقت و توانایی کافی و لازم را دارید، همین که می‌توانید اعتماد صاحب کار را جلب کنید و معرف معتبر ارائه دهید، کفایت می‌کند در این که از دیگران جلو بیافتید و هیچ ظلمی در اینجا صورت نگرفته است.
برخی ادارات و مؤسسات ـ بویژه اقتصادی و مالی ـ مانند بانک‌ها، سعی می‌کنند از فرزندان و بستگان درجه‌ی یک کارمندان خودشان استخدام نمایند تا به اعتماد سال‌ها خدمت معرف، از تخلف‌های احتمالی کارمند جدید، بکاهند. حکم عقل سلیم نیز همین است که مثلاً کسی که پدرش سی سال در نهایت امانت‌داری به بانک خدمت کرده و میلیاردها تومان پول مردم را جابجا نموده و در آن تصرف نکرده، بسیار بیشتر قابل اعتماد باشد تا کسی که هیچ ریشه‌ای در بانک ندارد. معمولاً چنین فردی برای حفظ آبرو و اعتبار پدرش هم که باشد، سعی می‌کند خطایی از او سر نزند.
پس استخدام به واسطه‌ی داشتن معرّف (پارتی) اشکال ندارد؛ اشکال در بی‌تخصصی و بی‌لیاقتی کسی است که از این طریق استخدام می‌شود. اگر چنین شخصی استخدام شود و نتواند لیاقت و تخصص کافی را کسب کند، ماندنش در آن کار، ممنوع بوده و درآمدی که کسب می‌کند، اشکال دارد و باید هر چه زودتر، اقدام به تغییر شغل خود نماید.
نکته‌ی دیگر، حکم کسانی است که اقدام به پارتی بازی برای استخدام آشنایان خود می‌کنند. اینان اگر از تخصص و لیاقت آن شخص، اطمینان دارند، اشکالی ندارد و کار خیر محسوب می‌شود. ولی نباید از آبرو و نفوذ خود، برای جا زدنِ مهره‌ی بی‌تخصص و نالایق استفاده کنند.
پس اگر از لیاقت و تخصص فردی اطمینان دارید، می‌توانید از وجهه‌ی خودتان استفاده کرده و او را در جای مناسبش بگمارید و اگر اطمینان از لیاقتش ندارید، نباید چنین کنید که ظلم آشکار به دیگران و حتی خود آن شخص است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
امروز ظهر در مسجد، یکی از دوستان تعریف می‌کرد که در زمان طاغوت، مردی از فامیل، غریب به هشتاد سال در عبادت و نماز و معنویت و تفسیر قرآن بود و حتی تا حدی که روی اسمش قسم می‌خوردند و اینقدر به او ایمان داشتند اما بعد از 80 سال در 5 سال پایانی عمرش ناگهان متحول شد و از این رو به آن رو شد و این آقای مؤمن و مفسر قرآن، آن هم در زمان طاغوت، ناگهان عرق‌فروش شد و کلاً مسیرش تغییر نمود و در همین شغل عرق‌فروشی مُرد.
این جریان، زنگ خطری برای ما نیز می‌باشد و این خطر در کمین همه‌ی ماست، چه کنیم چنین عاقبتی پیدا نکنیم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از قواعد نظری منهاج فردوسیان، قاعده‌ی مُعارین است. قاعده‌ی مُعارین می‌فرماید:
● قاعده‌ی 4360 (3): در منهاج فردوسیان شایسته است اعتقاد داشته باشند؛ برخی ایمان‌ها عاریه است و پس از مدتی زایل می‌شود و صاحبش کافر می‌گردد. (مُعارین)
در این قاعده‌ی نظری، به همین مشکلی که اشاره کرده‌اید، صحّه گذاشته شده است. به عبارت ساده، اسلام عزیز نیز این نکته را تأیید می‌کند که برخی افراد، بعد از سالیان دراز، عبادت و خیرات، روزی گرفتار بی‌ایمانی شده و با دستی خالی به ملاقات حق تعالی خواهند رفت. اما در قاعده‌ی دیگر، راه چاره و پیشگیری از این خسارت بزرگ نیز بیان شده است؛ می‌فرمایند:
● قاعده‌ی 820 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ کسی که {در علم الهی} ایمانش عاریه است،‌ اگر با اصرار دعا کند {و به صورت جدّی، ایمان بخواهد} با ایمان خواهد مُرد.
پس چاره‌ی کار، دعای خالصانه است تا فضل الهی شامل حالمان گردیده و با ایمان و عمل صالح، این منزلگاه موقت را ترک نموده به سوی جایگاه ابدی حرکت کنیم. ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

سلام علیکم
1. سومین قانون از قوانین عملی طبقه‌ی اول می‌فرماید: در منهاج فردوسیان، حج گزاردن [یک بار در تمام عمر، برای کسانی که توانایی های لازم را داشته باشند] ضروری است.
لطفاً در توضیحی اجمالی بفرمائید منظور از «توانایی‌های لازم» چیست؟
2. در توضیح قانون 6 (1) اجمالاً در حدی که این قانون را مراعات کرده باشیم بفرمائید: کیفیت دوستی کردن با دوستان خدای متعال و استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) به چه صورت است و دامنه‌ی دوستان خدای متعال و استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) چه گروه‌هایی را شامل می‌شود؟
3. در توضیح قانون 7 (1) اجمالاً در حدی که این قانون را مراعات کرده باشیم بفرمائید: کیفیت دشمنی کردن با دشمنان خدای متعال و استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) به چه صورت است و دامنه‌ی دشمنان خدای متعال و استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) چه گروه‌هایی را شامل می‌شود؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: منظور از توانایی‌های لازم، توانایی بدنی، توانایی مالی و توانایی طریقی است. به عبارت دیگر، برای این که حج بر کسی واجب شود، باید توانایی بدنی داشته باشد، پس کسی که مثلاً معلولیت خاصی دارد که نمی‌تواند به چنین سفر طولانی و دشواری برود، حج بر او واجب نمی‌شود. همچنین است کسی که مریضی‌ای دارد که طاقت چنین سفری ندارد. همچنین است سالخوردگانی که بر اثر ضعف جسمی، تحمل سختی‌های حج را ندارند.
نیز برای واجب شدنِ حج، باید توانایی مالی برای رفتن و برگشتن از این سفر را داشته باشد. به این معنی که اگر برود و برگردد، زندگی‌اش بر روال عادی باشد. پس مثلاً کسی که تاکسی‌ران است، گرچه می‌تواند با فروختن تاکسی‌اش هزینه‌ی سفر حج را تأمین کند، ولی چون وقتی برگردد، راه امرار معاش ندارد، پس توانایی مالی ندارد. همچنین کسی که می‌تواند منزل مسکونی یا مغازه‌اش را بفروشد و به حج برود، چون بعد از برگشتن، روزگارش نمی‌گذرد، حج بر او واجب نیست.
نیز برای واجب شدن حج، باید راهِ رفتن و برگشتن به حج، باز و ایمن باشد. پس اگر زمانی بین دولت متبوعه و دولت حجاز، جنگ و قطع ارتباطات اتفاق افتد، حج واجب نمی‌شود. همچنین بر کسی که به حسب قانون مملکتش، ممنوع الخروج است یا به حسب قانون مملکت سعودی، ممنوع الورود است، حج واجب نمی‌شود.

جواب 2: باید مهم‌ترین ملاک منهاجی برای دوستی، «ایمان» و «عمل صالح» باشد. یعنی آنجا که مردم دنیا، دوستی‌هایشان را بر اساس زیبایی ظاهر، مدرک تحصیلی، علم، خدمت به بشریت و صلح، هم‌حزب بودن، هم‌قبیله‌بودن، همشهری‌بودن، هم‌کشور بودن و حتی قرابت خونی (برادر و خواهر بودن) می‌گذارند، منهاجی باید کسی را بیشتر دوست داشته باشد که ایمانش به خدای تعالی، خالصانه‌تر و صادقانه‌تر بوده و اعمالش بر طبق کتاب الله العزیز و سنت و عترت، درست و معتدل باشد.
به عبارت ساده، هر گاه منهاجی به دلش مراجعه کند، نباید دوستی و محبتِ ادیسون (کافری که بیش از هزار و پانصد اختراع دارد و خدمت‌های فراوانی به بشریت کرده است) بر دوستی و محبت شیخ احمد (امام جماعت مسجد دارقوزآباد سفلی که هیچ اختراعی ندارد ولی اهل ایمان خالصانه و عمل صادقانه است) بچربد. به عبارت مختصر: منهاجی نباید ادیسون را بیشتر از شیخ احمد دوست بدارد.
منهاجی نباید «ویکتور هوگو»، «داستایوفسکی» و «پائولو کوئیلو» که سه داستان‌نویس مشهور جهانی هستند ولی کافرند را از میرزا حسن که مغازه‌دار با ایمان و پرهیزکار محله است و حتی یک داستان کوتاه هم ننوشته، بیشتر دوست بدارد.
منهاجی نباید دختران زیبا و آرایش‌کرده ولی بی‌ایمان، بی‌حیا و جلف را بیشتر از دختران با ایمان و محجبه دوست بدارد.
منهاجی،‌ سیاه‌پوستِ با ایمان و تقوا را بر سفیدپوست بی‌ایمان و تقوا در دوست داشتن، ترجیح می‌دهد.
منهاجی، چوپان روستایی با ایمان و تقوا را در دوستی، بر فوق تخصص از برترین دانشگاه‌های جهان که بی‌ایمان و تقواست، ترجیح می‌دهد.
منهاجی، مؤذن مسجد محله که صدای زیبایی ندارد ولی ایمانی درست و عملی صالح دارد را دوست دارد ولی فلان خوانندگانی که صدای سوپرانو، متزو سوپرانو، کنترآلتو، کنترتنور، باریتون و باس دارند ولی ایمان و عمل صالح ندارند را دوست ندارد.

جواب 3: مراعات این قانون، همانند مراعات قانون قبل است یعنی باید ملاک دشمنی و دوست نداشتن، عدم «ایمان» و «عمل صالح» باشد. پس ملاک منهاجی برای دشمنی و دوست نداشتن، چیزهایی مانند صدای ناموزون، صورت نامتوازن، مدرک علمی پایین، شغل پرزحمت، لباس ساده، خانه‌ی کوچک، محله‌ی قدیمی، ماشین مدل پایین و اینگونه چیزها نیست بلکه ملاکش برای دوست نداشتن، این است که صاحب ایمان و عمل صالح نباشد، هر چند پدر یا برادرش باشد یا همشهری و هم‌قبیله‌ای و سفیدپوست و زیبارو و خوش‌صدا و امثال اینها باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
پیرو نامه‌ی 471، ضمن تشکر از پاسختان؛ شبهه‌ای ایجاد شد و آن اینکه آیا روز اربعین، روز عزا می‌باشد؟ در صورتی که در این روز، شهادتی رخ نداده و در بین امامان، فقط اربعین و چهلم برای امام حسین(ع) وجود دارد. حال آیا این روز جزء روزهای حزن و عزا می‌باشد یا خیر، برای تأکید بر بزرگداشت امام حسین(ع) و عظمت ایشان، اربعین در تاریخ قید شده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تنها روزی که به عزاداری در آن امر شده‌ایم، روز عاشوراست و حتی در روز شهادت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و امیر المؤمنین (علیه‌السلام) نیز امر به عزاداری نشده‌ایم. اما از آنجایی که اشک ریختن بر مصائب حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) بسیار پرفضیلت و کمال‌بخش است، خوب است مناسبت‌های مختلف را بهانه قرار داده و از فضیلت گریستن بر آن جناب، بهره‌مند شویم. یکی از این بهانه‌های خوب برای گریستن، آمدنِ کاروان اسراء اهل بیت (علیهم‌السلام) به کربلاست که در روز اربعین اتفاق افتاده و مایه‌ی تجدید عزا شده است. از اشکالات برخی منبری‌ها این است که در مراسم جشن میلاد ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام)، ذکر مصیبت و اشک را ترک می‌کنند، در حالی که تشکیل جلسه‌ی جشن میلاد، بدعت است، یعنی ریشه‌ای در آیات و روایات معتبر ندارد و یکی از بهترین وجوهی که آن را مشروع و موجّه می‌سازد، این است که بهانه‌ای برای گریستن بر غربت و مظلومیت حضرت خامس آل عبا (علیه‌السلام) باشد.
پس شایسته است که اصحاب منهاج فردوسیان (ایدهم الله فی الدارین) اینگونه بهانه‌ها را غنیمت شمرده و باغچه‌ی روحشان را با زلال اشک، آبیاری نمایند که حاصلش، قُرةُ العین است. ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در رادیو منهاج فردوسیان کلیپ صوتی با عنوان «آخرین کلمات!» با موضوع: گزارش وضعیت، لحظاتی قبل از سقوط هواپیما در نزدیکی ارومیه (19/10/1384) / ترس از مرگ، در لرزش صدایش مشخص است. با صدای شهید محسن اسدی محافظ سردار کاظمی منتشر شده است.
هر کس در چنین حالاتی بین مرگ و زندگی قرار بگیرد چنین ترسی در او ایجاد می‌شود و چه زیبا بود که در این ترس، ذکر صلوات و شهادتین بر لبان این سربازان اسلام جاری بود و این آخرین کلامشان در دنیا بود.
حال متوجه نشدم انتشار آن در رادیو منهاج فردوسیان چه پیام عقیدتی برای اصحاب منهاج فردوسیان داشت؟ کاش در انتهای همان پست، یک عنوان هم می‌زدید: پیام این پست برای منهاجیان

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
غرض از انتشار آن بُرش صوتی (کلیپ)، متذکر کردن اصحاب منهاج فردوسیان به آخرین لحظات زندگی دنیوی است. چیزی که برای تمام ما اتفاق خواهد افتاد. آن لحظه، انتهای زندگی دنیا و آغاز زندگی ابدی است. به عبارت دیگر، «منهاج» به پایان می‌رسد و حرکت به سوی «فردوس» آغاز می‌گردد و خوشا به حال کسانی که یک عمر، با پاکی عقیده و صلاح عمل زندگی کرده و از لحظه‌ی جدا شدن روح از بدن، به سوی درجات عالیه، پَر می‌گشایند و به آغوش آرامش جاودانه پرواز می‌کنند.
برخی تصاویر، فیلم‌ها و صداها، نیاز به توضیح اضافه ندارند و همین که بیننده یا شنونده بتواند خود را در آن حال و هوا تصوّر کند، تأثیر عمیقی بر روح و روانش خواهد گذاشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به حدیث امام عسکری(ع) که فرمود: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» [تهذیب ‏‌الأحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 52] ترجمه: علامت مؤمن پنج است: پنجاه و یک رکعت نماز (واجب و مستحب) در شبانه‏‌روز، زیارت‏ اربعین‏، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی به خاک نهادن، و بسم‌اللّه را بلند گفتن‏.
حال که توفیق زیارت اربعین حسینی در کربلا نصیبمان نشده است، در این روز اربعین چه عملی انجام دهیم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تنها عملی که برای روز اربعین وارد شده، زیارت مرقد مطهر حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) از نزدیک است. پس عمل خاصی برای کسی که توفیق زیارت از نزدیک پیدا نکرده، نمی‌ماند مگر کارهای عمومی مثل این که کار خیری انجام داده و ثوابش را به آن حضرت اهدا کند یا در مراسم سوگواری شرکت نموده و اشکی بر مظلومیت ایشان بریزد؛ اما خواندنِ زیارت اربعین که در مفاتیح الجنان نیز آمده، برای کسی است که از نزدیک زیارت می‌کند، گر چه خواندنش از راه دور، به قصد رجا اشکال ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
عطف به نامه‌ی قبلی (نامه‌ی 185) و با تشکر از پاسختان، بفرمایید:
1 ـ در مقابل چنین افرادی با چنین تفکری ما چکار کنیم؟ چگونه از دین و خدا دفاع کنیم، وقتی با چنین افکاری به خدا و امامان حمله می‌کنند، حتی بعضاً اینان بچه هیئتی‌های دیروز بوده‌اند؟
2 ـ با توجه به توضیحی که فرمودید، مشخص نیست شاید فردا روز هم ما دچار چنین افکاری بشویم؛ لذا چه کنیم ما نیز مثل این افراد ایمانمان غبارآلود نشود و این خطر بس بزرگ برای هر فرد است که ناگهان عاقبت به شر شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: معمولاً بخش زیادی از ارتدادها و کفرگویی‌ها بر اثر فشارها ایجاد می‌شود. مثلاً فشارهای اقتصادی، خصوصاً اگر همراه با بیماری‌های سخت و مزمن هم باشد، ایمان‌های رایج را متزلزل کرده و یقین‌ها را تبدیل به شک می‌سازد. همین افراد اگر در شرایط مناسب قرار گیرند، خودشان از گفته‌های کفرآمیزشان توبه کرده و اظهار ندامت می‌کنند. پس یکی از بهترین کارهایی که می‌توان برای دفاع از اسلام و مسلمین انجام داد، سر و سامان دادن به امور زندگی مردم است تا فشار زندگی، صاحبان ایمان‌های معمولی را به کفرگویی وادار نکند.
این اصل که «برخوردار»، راضی است و «محروم»، ناراضی، در قرآن کریم آمده است، می‌فرماید:
«وَ مِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَ إِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ» [سوره‌ی توبه، آیه‌ی 58]
ترجمه: و برخی از آنان در [تقسیم] صدقات بر تو خرده می‏‌گیرند، پس اگر از آن [اموال] به ایشان داده شود، خشنود می‏‌گردند و اگر از آن به ایشان داده نشود، ناراضی می‌شوند.
همین افرادی که دچار شکایت از خدا و روزگار و حکومت و غیره هستند، اگر آب و علفشان تأمین شود، دست از شکایت کشیده و پی روزگار خویش می‌گیرند. این که داعش در هزاران فرسخ دورتر، دست و سر کسی را بریده یا تعدادی از زنان یزیدی را به عنوان کنیز فروخته، فقط بهانه‌ای برای عقده‌گشایی و گِله‌کردن از سختی روزگار است. کسانی را می‌شناسم که بسیار به روحانیت و نظام اسلامی، بدبین و ناسزاگو بودند، سپس به استخدام برخی نهادهای دولتی درآمده و با درآمد بالا و وام‌های کلان و کم‌بهره به زندگی‌شان سر و سامان دادند و الان از مدافعان جدّی و سینه‌چاک حاکمیت محسوب می‌شوند.
اما راه درمان این حالت، یکی همان بود که عرض شد، یعنی اگر دستتان می‌رسد، کاری کنید که اوضاع اقتصادی و آب و علف مردم، تأمین شود. راه دیگر را شاعر گفته است:

گفت: او را نیست غیر از درد قُوت * پس جواب احمق، اولی‌تر، سکوت

به عبارت ساده، آن کسی که از خدا و پیامبر و امام زمان و رهبر و دولت و مسئولین شکایت دارد، اصل شکایتش از ناداری است و گرنه کینه‌ی شخصی ندارد و جواب چنین کسی، سکوت است.

جواب 2: از سویی تحمل انسان‌ها، حدّ مشخصی دارد، حتی بهترین مؤمنان نیز در شرایط سخت، دچار تزلزل ایمان می‌شوند. قرآن کریم می‌فرماید:
«إِذْ جَاؤُوکُم مِّن فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَ إِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا» [سوره‌ی احزاب، آیات 10 و 11]
ترجمه: هنگامی که از بالای [سر] شما و از زیر [پای] شما آمدند و آنگاه که چشمها خیره شد و جان‌ها به گلوگاه‌ها رسید و به خدا گمان‌هایی [نابجا] می‏‌بردید. آنجا [بود که] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت دچار تزلزل شدند.
حتی پیامبر خدا نیز در شرایط سخت، بی‌تابانه به جستجوی یاری خداوندگار بر می‌آید. قرآن کریم می‌فرماید:
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَ الضَّرَّاء وَ زُلْزِلُواْ حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ» [سوره‌ی بقره، آیه‌‌ی 214]
ترجمه: آیا پنداشتید که داخل بهشت می‌شوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است آنان دچار سختی و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند تا جایی که پیامبر [خدا] و کسانی که با وی ایمان آورده بودند گفتند: پس پیروزی خدا کی خواهد بود؟ آگاه باش که پیروزی خدا نزدیک است.
و از سوی دیگر، چاره‌ای از ابتلائات نیست و همه باید دچار بلاهای مختلف شوند که می‌فرماید:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 155]
ترجمه: و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان‌ها و محصولات می‏‌آزماییم و مژده ده، شکیبایان را.
پس تنها راهی که می‌ماند،‌ این است که در دعاهای خود، خالصانه از خدای تعالی بخواهید که آزمایش‌هایی سبک و متناسب با ایمانتان برایتان بفرستد تا بتوانید سرافراز از آن خارج شده و روسفید شوید.
جمع‌بندی سخن این شد که از سویی آمدن بلا و آزمایش، حتمی است و از سوی دیگر، ایمان افراد، محدود است؛ پس تنها راه، این است که از خدای متعال بخواهید که بلاها و آزمایشاتی به اندازه‌ی ایمانتان بفرستد که بتوانید به راحتی از عهده‌اش بر آیید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
تأکید شده در عبادات از جمله نماز به صورت جماعت شرکت کنید تا اگر روح شما ضعیف و آلوده است با اتصال به ارواح مؤمنین در جماعت، نماز و دعا شما قبول شود؛
1. چگونه می‌توانیم روح ضعیف خود را به ارواح قوی و مؤمن متصل نماییم؟
2. آیا همین حضور در اجتماع مؤمنین خصوصاً موقع نماز و دعا در مساجد کفایت می‌کند یا اینکه همانند یک رابطه‌ی جسمی که مثلاً دو نفر به هم دست می‌دهند و یک اتصال جسمی از این طریق رخ می‌دهد باید به این شیوه اتصال خاصی رخ دهد؟
3. وقتی در اجتماع مؤمنین می‌دانیم فلان آقا از بقیه، مراتب تقوا و ایمانش بیشتر است، آیا هر چه به این فرد نزدیکتر باشیم اتصال روحیمان بیشتر شده یا همین که در آن جماعت حضور داریم کفایت می‌کند؟ مثلاً شخصیتی مثل مرحوم آیت الله بهجت (ره) در صف اول جماعت قرار دارد و ما در صف هفتم، آیا اگر جسممان را به صفوف نزدیک ایشان برسانیم، روحمان پیوندش نزدیکتر است یا خیر؟ یا این که در پیوند روحی، چنین چیزی وجود ندارد و همین که در جمع حضور داریم، ارواح مؤمنین به هم نزدیک هستند و در ارتباط می‌باشند؟
4. آیا ارتباط تک نفره با ارواح آلوده، تأثیری بر روح ما نیز می‌گذارد؟ مثلاً می‌دانیم فلان فرد، آشکارا مرتکب گناهی شده و آلوده است و حتی گناهش مشهود است پس چنین فردی آلوده به گناه است اما جزو اقوام می‌باشد و جایی با هم برخورد نمودیم و سلام و علیکی و یک ارتباط حضوری برقرار شد، آیا این ارتباط چند لحظه‌ای با فرد آلوده، بر روح ما نیز تأثیر دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سفارش شده است که نماز و دعا را به صورت دسته‌جمعی بجا بیاوریم و در نماز، تأکید هم شده است، ولی نفرموده‌اند به این دلیل است که روح ضعیف و آلوده‌ی شما با اتصال به ارواح مؤمنینی که در جماعت شرکت می‌کنند، قوی شود. پس قسمت اول مطلب که نماز و دعا به صورت جماعت بهتر است، درست است ولی قسمت دوم، که روح ضعیف، قوی شود، معلوم نیست.

جواب 1: قرار گرفتن در مجرای سنت‌های الهی، روح انسان را از «نابود» به سوی «بود»، از «ضعف» به سوی «قوت» و از «تاریکی» به سوی «نورانیت» می‌برد. قرآن کریم می‌فرماید:
«فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لاَ انفِصَامَ لَهَا وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» [سوره‌ی بقره، آیات 256 و 257]
ترجمه: پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنوای داناست. خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‌‏اند، آنان را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی به در می‌برد و کسانی که کفر ورزیده‏‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران =] طاغوتند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‌ها به در می‏‌برند.
پس راه تقویت روح، «یوگا»، «مدیتیشن» و «ذن» نیست؛ بلکه بهترین و مطمئن‌ترین راه برای تقویت روح، «منهاجی شدن» است؛ یعنی تبدیل اعتقادات خرافی به اعتقاداتی بر مبنای ثقلین و همچنین تبدیل اعمال نفسانی و شیطانی به اعمالی که در ثقلین (قرآن و عترت) آمده است.
توجه داشته باشید که بر اساس آموزه‌های دینی، «تقویت اراده و روح» داریم ولی «متصل کردن روح خود به روح قوی‌تر برای وام گرفتن قوت» نداریم. به عبارت دیگر، تمام دستورات دینی برای این است که روح و حتی جسم ما، قوی شود ولی دستوری نداریم که خودتان را به این و آن متصل کنید تا چیزی از قدرت روحی یا جسمی آنان به شما برسد.
به عبارت ساده، وقتی به رستوران دعوت شده‌اید، برای این است که در کنار میز یا سفره بنشینید و هر آنچه می‌خواهید را برگیرید و تناول کنید تا قدرت لازم را کسب نمایید؛ نه این که کنار میز افراد مختلف، زانو بزنید و با گردنی کج و چشمانی نیمه‌خفته، منتظر بمانید که او لقمه‌ای از دهانش بیرون آورده و جلو شما بیاندازد یا در دهان شما بگذارد. اگر میرزا فلان و سید بهمان، همتی کرده و دست به اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالش بر طبق کتاب و سنت و عترت زده است،‌ شما هم می‌توانید این کار را انجام دهید و نباید با مالیدن صورت بر درگاه این و آن، به دنبال لقمه‌ی جویده و آماده باشید.

جواب 2: اصل اتصال روحی به مؤمنین، محل اشکال است و ثابت شده نیست. یعنی سند قطعی و روشنی نداریم که ما را امر کرده باشند که روحتان را به روح فلان مؤمن متصل کنید! پس وقتی چنین امری نشده است، معلوم می‌شود یا چنین اتصالی در کار نیست و یا ارزش ذاتی و اصیل ندارد و نباید به دنبالش بود؛ بلکه باید روی پای خود ایستاد و قدم راسخ در میدان مبارزه با نفس نهاد.

جواب 3: در باب نماز جماعت فرموده‌اند که هر چه مأموم به امام جماعت نزدیک‌تر باشد،‌ ثواب بیشتری می‌برد و صف اول بر صفوف دیگر، شرافت دارد ولی نزدیک بودن به شخص خاص، توصیه نشده است. بر عکس مکان‌ها که مثلاً مسجد با غیر مسجد و حرم با غیر حرم، فرق بسیار دارد و حضور در آن، به خودی خود، شرافت محسوب می‌گردد. به عبارت ساده، توصیه شده است که در فلان مکان باشید ولی توصیه نشده که نزدیک فلان شخص باشید.
اگر کسی از این که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) فرمودند:
«النَّظَرُ إِلَی وَجْهِ الْعَالِمِ حُبّاً لَهُ عِبَادَةٌ» [الجعفریات، محمد بن محمد بن اشعث، صفحه‌ی 194، باب فی ذکر البنات]
ترجمه: نگاه کردن به صورت دانشمند [دینی] از روی محبت به او، عبادت است»
به نحوی استحباب نزدیک بودن را استفاده کند، نخواهیم پذیرفت؛ چون تصریحی به نزدیک شدن به مؤمنین و متقین در آن نیامده و چنین برداشت‌هایی از روش منهاجی ما به دور است؛ زیرا موجب تحمیل خواسته‌ها و برداشت‌های شخصی بر آیات و روایات می‌شود.

جواب 4: آنچه معمولاً تأثیر می‌گذارد، رفاقت است نه سلام و احوالپرسی عادی. یعنی رفیق شدن با اهل فسق و اهل شبهه، موجب هم‌صحبت شدن با آنان و همنشینی طولانی بوده و همین همنشینی طولانی و گوش دادن به سخنان پر شبهه و کفرآلود آنان، موجب نفوذ شبهه در دل و مکدر شدن صفای معنوی در طول زمان می‌گردد. به قول شاعر:

اسب تازی، در طویله، گر ببندی پیش خر * رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود

یعنی اسبی که می‌تازد اگر مدتی با خری که آرام و لنگ‌لنگان قدم بر می‌دارد همنشین باشد، همرنگ او نمی‌شود ولی خلق و خوی او را می‌گیرد و از تاختن می‌افتد.
همچنین است کسی که در مسیر معنویت، بدون شک و شبهه می‌تازد، مدتی که با کافر یا فاسق همنشین باشد، آرام آرام از سرعتش کاسته شده و دچار شک و اسیر شبهات می‌شود. پس،

نخست موعظه‌ی پیر موسفید این است * که از مصاحب ناجنس، احتراز کنید

البته برخی افراد، آنقدر خباثت باطنی دارند که می‌توانند در یک ملاقات اندک و چند دقیقه‌ای، مشعلی از شیطان در دل مخاطبشان برافروزند و با چند جمله‌ی کوتاه، آتشی به خرمن اعتقاداتش بزنند. از طرف دیگر، برخی افراد، آنقدر قدرت عقیده و ثبات قدم دارند که سال‌ها مجالست با کفره و فسقه و فجره، ذره‌ای در ایمان و عملشان تأثیر منفی نمی‌گذارد. پس میزان تأثیرگذاری دیگران در شما، به میزان تأثیرگیری شما از آنهاست؛ یعنی شاید در یک ملاقات چند دقیقه‌ای، با یک پیشنهاد مواجه شوید که با پذیرش آن، دنیا و آخرتتان به فنا رود و شاید با سال‌ها همنشینی و هم‌صحبتی، تحت تأثیر کفر و فسق او قرار نگیرید.
جمع‌بندی کلام، این است که به طور معمول، ملاقات‌های کوتاه، اثری نمی‌گذارد یا اثرش بسیار اندک است و در مقابل، همنشینی‌های طولانی، موجب تأثیرات عمیق می‌گردد. البته گاهی خلاف معمول اتفاق می‌افتد و یک ملاقات کوتاه، اثر عمیقی می‌گذارد که سال‌ها همنشینی، چنان اثری نگذارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
مشاهده می‌شود در خصوص علامه طهرانی دو دسته‌بندی، گروهی مخالف و گروهی موافق، ایجاد شده که مخالفین از الفاظ بسیار زشتی استفاده نموده‌اند و به وی حمله کرده‌اند. اما از طرفی می‌بینیم که نماز میت ایشان را آیت الله بهجت خوانده‌اند که اگر این حرف‌های مخالفین صحیح بود چرا آیت الله بهجت بر پیکر ایشان اقامه‌ی نماز نمود؟
مطلب دیگر پیام تسلیت مقام معظم رهبری است که از الفاظ والایی برای ایشان استفاده کرده که نشان می‌دهد وی را تأیید می‌نمایند بدین شرح:

بسم الله الرّحمن الرّحیم‌

حضرات محترم حجج اسلام، آقایان حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی و اخوان.
خبر رحلت عالم عامل ربّانی، و سالک مجاهد روحانی، آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی را با اندوه و افسوس بسیار دریافت کردم و عمیقاً متأسّف و مصیبت‌زده شدم.
ایشان از جمله فرزانگان معدودی بودند که مراتب برجسته‌ی علمی را با درجات والای معنویت و سلوک توأماً دارا بودند، و در کنار فقاهت فنّی و اجتهادی، به فقه الله الأکبر نیز که از مقوله‌ی شهود و محصول تجربه‌ی حسّی و مجاهدت معنوی است نیز نائل گشته بودند. فقدان آن عزیز برای آشنایان و ارادتمندانشان خسارتی دردناک و غمی هائل است.
اینجانب با قلبی اندوهگین و ملول به شما آقازادگان محترم و والده‌ی محترمه و دیگر فرزندان و اخوان و کسان و نزدیکان و نیز دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت می‌گویم، و از خداوند متعال برای ایشان علوّ درجات و حشر با احبّه و اولیاء را مسألت می‌کنم.

هنیئًا لَهُ ما أعدَّهُ اللهُ لإولیاء اللهِ و عبادِه الصّالحین. و سلام علیکم و رحمة الله
سید علی خامنه‌ای

یکی از مخالفین علامه طهرانی چنین مرقوم کرده است: آقای محمد حسین طهرانی که از سلسله‌ی شوشتریه‌ی صوفیه است به خاطر تحریم فلسفه و عرفان از سوی مرجع اعلای شیعه مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و بیرون انداختن مسقطی از نجف اشرف به خاطر تبلیغات صوفی‌گری او، بنای یک عداوت خاصی را با مرحوم سید نهاد به حدّی که با دروغ‌سازی‌ها و تهمت‌های بزرگ و تحریف واقعیت‌ها حتی تحریف تاریخ زنده‌ی معاصر سعی در تخریب چهره‌ی علمی و معنوی و خدشه‌ناپذیر مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی را داشت.
انسان گاهی که در آثار چاپی محمد حسین تورق می‌کند می‌بیند بسیار کم پیدا می‌شود صفحه‌‌ای باشد و در آن دروغ یا تهمت یا تحریف نباشد لذا هر از گاهی که روح ما با مطالب او مکدر می‌شود با تحقیق و تفحص از منابع موثق، واقعیت‌ها را اعلام می‌کنیم تا دروغ‌های محمد حسین و فرقه‌ی او بر ملا شود و کینه و عداوت صوفیه نسبت به شخصیتی مثل مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و سایر فقهاء شیعه روشن گردد.
توهین بزرگ صوفیه به مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی توسط محمد حسین طهرانی با یک ادعای بزرگ
و هشت دروغ و یک تناقض، آن هم فقط در یک صفحه از کتاب‌های آنها
محمد حسین طهرانی در کتاب روح مجرد ص 105 می‌گوید: وی [سید حسن مسقطی] در صحن مطهر می‌نشست و طلاب را درس حکمت و عرفان می‌داد… اطرافیان مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی به ایشان رساندند که اگر او به دروس خود ادامه دهد حوزه‌ی علمیه را منقلب به حوزه‌ی توحیدی می‌نماید و همه‌ی طلاب را به عالم ربوبی حق و حق عبودیت خود می‌رساند لهذا او [مرحوم سید ابوالحسن] تدریس علم حکمت و عرفان را در نجف تحریم کرد و به آقا سید حسن هم امر کرد تا به مسقط برای تبلیغ و ترویج برود.
حال حرف کدامیک از این دو گروه مخالف و موافق را می‌توان قبول کرد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
بارها عرض شد که راه اعتدال، نقد کلام است نه نقد متکلم. به عبارت ساده، اگر حدّ و مرز تصوف را مشخص کنیم، سپس بر طبق آن به نقد اشخاص بپردازیم، روش بهتری است و به صواب نزدیک‌تر می‌باشد. این که شخصی را در همه‌ی جوانبش منحرف فرض کنیم، امکان ندارد و نتیجه‌ای که می‌دهد، دقیق و واقعی نخواهد بود.
به عنوان مثال، شیطان که مظهر ناپاکی‌ها و مرکز خباثت‌هاست و دشمن آشکار انسان می‌باشد، خالی از نقاط مثبت نیست. یکی از نقاط مثبت شیطان، ایستادگی‌اش بر قسمی است که در منحرف کردن فرزندان آدم خورد و تا روز قیامت، بر سر آن قسم ایستاده است.
مشاهیر عرصه‌ی علوم انسانی، از یک منظر به پنج دسته تقسیم می‌شوند:
یک دسته،‌ بنایشان بر صوفی‌گری است و حتی اسلام و قرآن و روایت را از دریچه‌ی تعالیم صوفیانه می‌نگرند، اینان را «صوفی» می‌خوانیم.
یک دسته، بنایشان بر صوفی‌گری نیست ولی بسیار متأثر از آموزه‌های صوفیانه هستند، اینان را «صوفی‌زده» می‌خوانیم.
یک دسته، بنایشان بر غیرصوفی‌گری‌ست ولی رگه‌هایی از گرایش به صوفیه در کلام و اعمالشان یافت می‌شود، اینان را «صوفی‌گرا» می‌خوانیم.
یک دسته، بنایشان بر مبارزه با صوفیه است، اینان را «صوفی‌ستیز» می‌خوانیم.
یک دسته، گر چه رغبتی به تصوف نشان نداده‌اند ولی قدمی در مبارزه با تصوف هم بر نداشته‌اند، اینان را «صوفی‌ندیده» می‌خوانیم.
بر طبق این میزان، می‌توان بر اساس آثار قطعی الصدور افراد، آنان را در یکی از دسته‌های پنجگانه قرار داد. به عنوان مثال، بنا بر آنچه مطالعاتم به آن دلالت می‌کند، برخی مشاهیر را در دسته‌های پنجگانه قرار می‌دهم. البته باز هم متذکر می‌شوم که این دسته‌بندی، مبنی بر سابقه‌ی ذهنی من از این افراد و آثارشان است و معلوم نیست انطباق کامل بر حقیقت داشته باشد. شاید کسی که مطالعه‌ی دقیق‌تر و عمیق‌تری در آثار برخی از این افراد داشته باشد، آنان را در دسته‌ی دیگری قرار دهد.
برای دسته‌ی اول (صوفی) می‌توان از ملا سلطان گنابادی نام برد. وی سرسلسله‌ی صوفیه‌ی گنابادی و صاحب تفسیر «بیان السعادة» و چند کتاب دیگر است. همچنین می‌توان از میرزا حسن اصفهانی معروف به «صفی‌علیشاه» نام برد. وی سرسلسله‌ی صوفیه‌ی صفی‌علیشاهی‌ست. از دیگر افرادی که در این گروه می‌گنجند می‌توان از «قطب محیی»، «میرزا بابای راز شیرازی» و «نجم الدین رازی» یاد کرد. راه ایمن، پرهیز از تعالیم این دسته از مشاهیر است.
برای دسته‌ی دوم (صوفی‌زده) می‌توان از آقا سید علی قاضی، آقا سید هاشم حداد، علامه حسن زاده آملی و شاگرد برومندشان آقا شیخ داوود صمدی نام برد. اینان‌ در اساس تفکراتشان بسیار از تعالیم صوفیه تأثیر گرفته‌اند. تعالیم این گروه، برای مبتدیانی که اصول فکری خود را پایه‌ریزی درست نکرده‌اند، ضرر و خطر دارد و نباید ابتداءاً به این افراد مراجعه کنند.
برای دسته‌ی سوم (صوفی‌گرا) می‌توان از علامه طباطبایی، حاج شیخ علی پهلوانی و آیة الله جوادی آملی نام برد. علامه طهرانی نیز در این گروه می‌گنجد. این عالم فاضل، گُل بی‌خار نبود بلکه گُلی بود که خار داشت. یعنی اساس کارش بر صوفی‌گری نبود ولی رگه‌هایی از تصوف در کلامش دیده می‌شد. راه معتدل در برخورد با اینگونه افراد، پرهیز کامل نیست بلکه باید با احتیاط، گل‌ها را چید و از خارها احتراز کرد. علامه طهرانی (ره) آثار ارزشمند و قابل استفاده‌ای دارد که می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد، همچنان که «تفسیر المیزان» اثر استادش علامه طباطبایی (ره) عمده‌ی مطالبش قابل استفاده است.
نیز از برخی منبری‌های مشهور می‌توان نام برد امثال آقا سید عبدالله فاطمی‌نیا، آقا شیخ کاظم صدیقی، آقا شیخ ناصر نقویان و آقا شیخ عبدالقائم شوشتری که در این دسته جای می‌گیرند.
برای دسته‌ی چهارم (صوفی‌ستیز) می‌توان از میرزای قمی (ره) نام برد که در اواخر «جامع الشتات» به نقد صوفیه می‌پردازد. نیز آقا محمد علی کرمانشاهی که کتاب «خیراتیه در ابطال طریقه‌ی صوفیه» را نوشت و دستور اعدام‌ مظفّرعلیشاه، معصوم‌‌علیشاه‌ و بُدلا را صادر کرد. همچنین مقدس اردبیلی (ره) که در «حدیقة الشیعة» به نقد تصوف پرداخته است و شیخ ذبیح الله محلاتی با نوشتنِ «کشف الاشتباه در کجروی اصحاب خانقاه».
اما برای دسته‌ی پنجم (صوفی‌ندیده) چون ثمره‌ی عملی ندارد، از ذکر مثال، خودداری کرده و به اجمال عرض می‌کنیم هر شخصیت علمی که در دسته‌های چهارگانه‌ی فوق نگنجد، جزء این دسته خواهد بود.

جمع‌بندی کلام: پیام رهبر معظم (حفظه الله) ناظر به بخشِ «گُل» علامه طهرانی و نقد ناقدین، ناظر به بخشِ «خار» علامه طهرانی است. هر دو درست می‌گویند ولی قضاوت اعتدالی همان است که عرض شد، یعنی از نیکی‌هایشان استفاده و از انحرافاتشان حذر نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
در مورد مطلب جایگاه ادیسون در عالم آخرت می‌خواستم پیشنهادی بدهم.
1. پاداش هر انسان زحمتکش و درستکار با خداست و در ضمن، کسی که به خداوند ایمان دارد، بی‌شک مؤمن است.
2. خیلی خوب است که شما خدا نیستید چون بدون شک کسی که پیشانی‌اش به مهر نخورده است را روانه‌ی جهنم می‌کردید.
3. اسلام به خم و راست شدن‌های دروغی نیست، شمایی که با این حرف‌هایتان مانند حضرت موسی (ع) چوپانی را از به قربانِ کفش و لباس خدایش رفتن منع می‌کنید، باعث دور شدن کم و بیش انسان‌های ساده و عوام می‌شوید. هر چند (صغری و کبری) چیدنتان تمامی ندارد.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
از نامه‌ی شما، «پیشنهادی» نیافتم ولی در هر حال،‌ به سه مطلبتان پاسخ می‌دهم، ان شاء الله.

جواب 1: به این اشکال، در همان مطلب، پاسخ داده شد، اگر با دقت بخوانید. البته شاید شما اهل اسلام و قرآن نیستید یا از مسلمان‌های اسمی و شناسنامه‌ای هستید که قرآن کریم را برای قبرستان و جهیزیه‌ی عروس می‌دانید نه برای نشان دادنِ راه درست زندگی. اگر قرآن کریم را کتاب هدایت به سوی بهترین دیدگاه‌ها و بهترین اعمال می‌دانید، بر طبق آیات قرآن به این اشکال، جواب دادیم. یک بار دیگر،‌ با دقت و حوصله و به قصد فهمیدن، آن مطلب را (از اینجا) بخوانید، شاید متوجه شوید.

جواب 2: از این سخن، چنین به نظر می‌رسد که یا اهل نماز نیستید یا نماز را سبک می‌شمارید و گرنه علی القاعده چنین موضع‌گیری‌ای نمی‌کردید. احتمالاً این روایت به گوشتان خورده که فاصله‌ی بنده با کفر، ترک نماز است؛ پس کسی که اهل نماز نباشد، به فرموده‌ی قرآن کریم و روایات معتبر، اهل جهنم است. خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:
«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ * فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» [سوره‌ی مدثر، آیات 38 تا 43]
ترجمه: هر کسی در گرو دستاورد خویش است. بجز اصحاب یمین. در میان باغ‌ها[ی بهشت] از مجرمان [که در جهنم هستند] می‏‌پرسند: چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد؟ می‌گویند: از نمازگزاران نبودیم.

جواب 3: بله درست است، اسلام، به خم و راست شدن‌های دروغی نیست بلکه باید نماز، از سر اخلاص و با مراعات مقدمات و شرایطش باشد. همچنین توجه داشته باشید که داستان موسی و شبان، از بافته‌های ملاجلال مولوی گمراه است و هیچ سندی در آموزه‌های وحیانی ندارد. پس حیف است به جای مطالعه در دین خدا و آگاه شدن نسبت به ثقلین، داستان‌های واهی بخوانید و بر طبق آن، به قضاوت بنشینید. امید است روزی برسد که جوانان ما، آگاهی لازم نسبت به دین خدا را پیدا کرده و دیدگاه‌ها و اعمالشان را بر طبق قرآن کریم و روایات معتبر، تنظیم نمایند.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام خدمت شما
دعا کردن در سجده‌ی آخر نماز آیا استناد شرعی دارد؟ اگر استناد شرعی دارد فلسفه‌اش چیست؟
ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
دعا کردن در سجده‌ی نماز، مستند شرعی دارد که در قانون 720 از نسخه‌ی دوم قوانین عملی منهاج فردوسیان به آن امر شده است. همچنین برخی ادعیه‌ی سجده‌ی نماز نیز مأثور است یعنی از ناحیه‌ی حضرات ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) رسیده است ولی اذکاری مانند: «یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف» و «یا جلیل، ارحم عبدک الذلیل» سند شرعی ندارد، هر چند گفتنش به عنوان مطلق دعا، اشکال ندارد. یکی از دعاهای مأثور در سجده‌ی نماز واجب، آن است که امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:
«اُدْعُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ فِی الْمَکتُوبَةِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ: یا خَیرَ الْمَسْئُولِینَ وَ یا خَیرَ الْمُعْطِینَ اُرْزُقْنِی وَ ارْزُقْ عِیالِی مِنْ فَضْلِک فَإِنَّک ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 551، باب الدعاء للرزق]
ترجمه: در طلب روزی، بخوان در نماز واجب در حالی که در سجده هستی: ای بهترین کسانی که از او درخواست می‌شود و از بهترین عطاکنندگان،‌ مرا و خانواده‌ام را از فضل خویش روزی ده که تو صاحب فضل بزرگ هستی.
در مورد فلسفه‌‌ی دعا در سجده، در روایت آمده است:
عَنْ عَبْدِ الله بْنِ هِلَالٍ قَالَ شَکوْتُ إِلَی أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) تَفَرُّقَ أَمْوَالِنَا وَ مَا دَخَلَ عَلَینَا فَقَالَ عَلَیک بِالدُّعَاءِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ فَإِنَّ أَقْرَبَ مَا یکونُ الْعَبْدُ إِلَی الله وَ هُوَ سَاجِدٌ» [کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 324، باب السجود و التسبیح و الدعاء فیه فی الفرائض و النوافل و ما یقال بین السجدتین]
ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) از پراکنده شدنِ اموالم و مصیبت‌هایی که به ما رسیده بود شکایت کردم، فرمودند: بر تو باد به دعا کردن در حالی که سجده کرده‌ای، پس همانا نزدیک‌ترین حالت بنده به خدای تعالی در حالی است که سجده کرده است.
پس دستور به دعا در سجده، به این دلیل است که حالت سجده، نزدیک‌ترین حالت بنده به خداوندگار است. البته برای اختصاص دعا به سجده‌ی آخر، مستندی در نظر ندارم. یعنی الان سندی نیافتم که دعا کردن را منحصر به سجده‌ی آخر کرده باشند یا توصیه کرده باشند که در سجده‌ی آخر نماز، دعا خوانده شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چند روز پیش دستم چسبی شده بود و تمام سعیم را کردم که پاکش کنم. تقریباً به اطمینان رسیدم که دیگر چسبی نیست. حالا بعد از دو روز، بعد از نماز متوجه مقداری چسب در محل وضو شدم که می‌دانم باقیمانده‌ی همان چسب است؛
1. نمازهایی که خواندم حکمش چیست؟
2 . در باب وجود مانع در محل وضو، مثل رنگ و اینجور چیزها، آیا اندازه‌ی مانع هم مهم است؟ مثلاً آیت الله مکارم می‌گویند که اگر مانع، کمتر از یک دانه عدس باشد، مهم نیست.
خدا خیرتان بدهد ان شاء الله

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
1. باید بعد از برطرف کردن مانع، وضو یا غسلی که انجام داده‌اید را دوباره بجا آورده و نمازهایی که در این فاصله خوانده‌اید را اعاده یا قضا نمایید. (این جواب، بر مبنای احتیاط است)
2. این فتوا، خلاف جمهور فقهاست و اگر بر ممشای احتیاط هستید، نمی‌توانید به این فتوا عمل کنید. به عبارت ساده، چون این فتوا بر خلاف فتوای مشهور فقها بوده و موافق با احتیاط نیست، محتاط نمی‌تواند به آن عمل نماید. پس اگر از ایشان تقلید می‌کنید، و مانع وضو یا غسلتان کمتر از عدس بوده و بعد از نماز متوجه شده باشید، می‌توانید آن نماز را صحیح بدانید. ولی اگر منهاجی و اهل احتیاط هستید، باید نمازهای این فاصله را دو باره بجا آورید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
مصادیق «اجمال در طلب» را در جامعه‌ی کنونی ما به طور کامل بفرمایید، تا بدانیم معنای کامل این مطلب، و آن را در زندگی به کار بگیریم. ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
از جمع‌بندی آیات و روایات در مورد روزی و طلب روزی، چنین به دست می‌آید که «اجمال در طلب» یعنی منهاجی به نحوی به جستجوی روزی خود و خانواده‌اش بر آید که مانع از سیر تکاملی‌اش نباشد. به عبارت ساده، نباید رسیدن به کمال و سعادت را فدای جمع‌آوری مال دنیا کند. برای این که اجمال در طلب حاصل شود، باید قانون‌های اقتصادی هر طبقه، به درستی مراعات گردد. یعنی باید از حلال، کسب کند. شغل‌های غیرشرعی (مانند خرید و فروش شراب) را ترک کند. درآمد حرام (مثل رباخواری) را ترک کند. تا جایی که امکان دارد، قرض و وام نگیرد. شغلش را در شهر محل زندگی‌اش انتخاب کند یعنی به نحوی باشد که شب، در نزد زن و بچه‌اش باشد. شغلش به انجام واجبات و مستحباتش ضرر نزند. شغلش موجب ارتکاب حرام و مکروه نباشد. شغلش مانع از نماز اول وقت یا جماعت نباشد. آنقدر خود را خسته نکند که نماز شب یا نشاط نماز شبش از دست برود و موارد دیگر که با مراعات قوانین طبقات اول تا ششم، خودش را نشان می‌دهد. البته برای رسیدن به اجمال در طلب، باید قانع باشد که قناعت، گنجی است که پایان نمی‌پذیرد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
مدتی است شبهه‌ای که توسط شبکه‌های وهابیت پخش می‌شد، روی ذهنم سنگینی می‌کند و مانع گریستن بر مظلومیت امام حسین (ع) شده است. شبهه این است: کسی که قیام می‌کند و شکست می‌خورد، خودش مقصر است و نباید بر مظلومیتش گریست. می‌خواست قیام نکند تا کشته نشود.
این شبهه موجب شده نتوانم در روضه‌ها مثل گذشته گریه کنم. لطفاً کمکم کنید تا این شبهه‌ام حل شود.
با تشکر

************
باسمه تعالی

آنچه بنده در طی مطالعات عاشورایی‌ام به آن رسیده‌ام این است که حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام)، قصد «قیام» به معنی رایج آن نداشته‌اند و اولین کسانی که بحث قیام امام حسین (علیه‌السلام) را مطرح کردند، بنی امیه بودند. افرادی همانند عمرو بن سعید اشدق که والی مدینه بود، اولین مطرح‌کنندگانِ «قیام» برای امام حسین (علیه‌السلام) بودند.
در مقاتل آمده است: عمرو بن سعید اشدق بعد از شنیدن خبر شهادت آن حضرت، بسیار خوشحال شد و دستور داد در کوچه‏‌هاى مدینه ندا کنند و مردم را از قتل حسین (علیه السلام) آگاهى دهند. همین که خبر شهادت امام (علیه السلام) به گوش مردم رسید، مدینه یک‌پارچه غرق در ماتم و عزا شد، و زنان بنى‌هاشم با ضجّه و شیون و گریه و زارى، در خانه‏‌هاى خود به سوگ آقاى جوانان اهل بهشت نشستند. چون ناله‌ها و گریه‌‏ها به خانه‌ی اشدق رسید، خندید و گفت: «واعیهٌ بواعیهِ عثمان» یعنی این ناله‏‌ها و شیون‏‌ها که از خانه‌هاى بنى‌هاشم بلند مى‌‏شود، در عوض ناله‏‌هایى است که در قتل عثمان از خانه‏‌هاى بنى‌امیه بلند شد. آنگاه رو به قبر پیامبر (صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کرد و گفت: «یَومٌ بِیَومِ بدرٍ یا رسولَ الله» یعنی کشتن امام حسین و اهل بیت ایشان (علیهم‌السلام) در عوض کشتارى است که در روز بدر از ما کردى اى رسول خدا! چون این سخن کفرآمیز را گفت، عده‌‏اى از انصار که در آنجا حضور داشتند به او اعتراض کردند. سپس بالاى منبر رفت و چنین گفت: «ایها الناس! إنَّها لَدَمَهٌ بِدَمَهٍ، وَ صَدَمَهٌ بِصَدَمَهٍ، کم خُطبهٍ بعدَ خُطبهٍ و موعظهٍ بعدَ موعظهٍ حکمهٌ بالغهٌ فما تُغنى النُذُر لقد کان یسُبُّنا و نَمدِحُهُ و یقطعُنا و نَصِلُهُ کَعادتِنا و عادتُه و لکن کیفَ نَصنعُ بِمَن سَلَّ سیفَهُ علینا یُریدُ قتلَنا إلّا أن نَدفعَهُ مِنْ أنفسِنا» یعنی ای مردم، این واقعه، خونی در برابر خونی و صدمه‌ای در برابر صدمه‌ای بود. چه سخن‌ها که بعد از دیگری گفته نشد، و چه موعظه‏‌ها که بعد از دیگری بیان نگردید. این همه حکمت‌هاى بالغه خدا، ولی اثرى در وى نگذاشت. حسین ما را ناسزا می‌گفت ولى ما او را مدح و ثنا مى‌‏گفتیم، او از ما قطع مى‌‏کرد و ما صله‌ی رحم انجام مى‏‌دادیم، اصلاً عادت ما این است و عادت او آن بود! ولى در مورد کسى که شمشیر به سوى ما بکشد و بخواهد ما را بکشد چه باید کرد؟ آیا غیر از این است که به عنوان حفظ نفس، باید او را از خود دفع کنیم و بکشیم؟!
در این هنگام عبدالله بن سائب بلند شد و گفت: «لو کانتْ حیهٌ و رأتْ رأسَ الحسینِ لَبَکَتْ عینُها و حرَّت کبِدُها» یعنی اگر فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) زنده بود و سر فرزند خویش را مى‏‌دید، چشمش گریان و جگرش بریان مى‌‏شد. هنوز عبدالله سائب سخنش تمام نشده بود که اشدق کلامش را قطع کرد و گفت: «نحنُ أحقُّ بفاطمهَ منکَ، ابوها عمُّنا، و زوجُها أخونا، و امُّها ابنتنا، و لو کانت فاطمه حیهٌ لبکت عینها، و ما لامت من قتلهُ و دفعهُ عن نفسِه» یعنی ما به فاطمه خیلى از تو نزدیکتریم، پدرش عموى ماست، و شوهرش برادر ماست، و مادرش دختر[ی از قبیله‌ی] ماست، اگر فاطمه زنده بود، چشمش گریان می‌شد ولی قاتل او را که از جان خود دفاع کرده است، هرگز ملامت نمى‌‏نمود. [مقتل الحسین علیه‌السلام، سید عبدالرزاق موسوى مُقَرَّم]
در شام نیز وقتی بازماندگان از خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) را به صورت اسیر وارد شهر کردند، جار زدند که اینان، خارجی هستند یعنی باقیمانده‌ی کسانی که علیه خلیفه‌ی مسلمین قیام کردند.
دلیل این اتهام هم روشن است؛ کسی که قیام کند و کشته شود، کشنده‌اش را ملامتی نیست. به عبارت ساده، کسی که نمی‌تواند نیروی کافی و نقشه‌ی جنگی مناسب فراهم کند، نباید قیام کند و اگر قیام کرد و کشته شد، نباید حکومت مرکزی که با اقتدار تمام، از آرامش جامعه در مقابل عده‌ای طغیانگر دفاع کرده، ملامت و مؤاخذه شود.
پس تمام سعی بنی‌امیه بر این بود که امام حسین (علیه‌السلام) را قیام‌کننده علیه حکومت مرکزی قلمداد نمایند در صورتی که آن جناب، فقط نمی‌خواستند با یزید بیعت کنند؛ زیرا چنین بیعتی را حرام می‌دانستند؛ ولی حاضر بودند به سرزمین‌های دور همانند یمن بروند و هیچ کاری با یزید و ممالک تحت فرمان او نداشته باشند.
در مقاتل آمده است: امام حسین (علیه السلام) به حضرت علمدار (علیه السلام) فرمودند: حال که تصمیم جنگ گرفته‌‏اى، «فَاطلُب لِهاؤلاءِ الأطفالِ قلیلاً مِن الماء» پس مقدارى آب براى این کودکان خردسال تهیه کن. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نخست به سوى سپاه کوفه رفت و آنان را موعظه و نصیحت کرد، و از خشم و غضب خدا برحذرشان داشت. چون نصایح و مواعظ آن حضرت در آن گروه نابکار اثرى نکرد، خطاب به عمر بن سعد کرد و با صداى بلند فرمود: اى پسر سعد! این حسین فرزند دختر پیامبر (صلى‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) است که اصحاب و یاران و افراد خاندانش را کُشتید، و اینک زنان و دختران و فرزندان وى جگرشان از تشنگى مى‏‌سوزد، صدایشان به العطش بلند است، مقدارى از آب به آنان بدهید. چرا آب را روى آنها بسته‌‏اید با اینکه او مى‏‌گوید: بگذارید من سرزمین حجاز و عراق را ترک کنم و به روم و هند (هر جا که شما مى‌‏خواهید) بروم. ولى شمر (لعنه الله علیه) با صداى بلند فریاد کشید: اى فرزند ابوتراب! اگر تمام روى زمین را آب فراگیرد و اختیار آن در دست ما باشد، مادام که با یزید، بیعت نکنید، یک قطره از آن، به شما نخواهیم داد. [مقتل الحسین علیه‌السلام، سید عبدالرزاق موسوى مُقَرَّم]
کسی که قیام می‌کند، نباید سردار ارشد سپاهش، چنین مظلومانه تقاضای آب کند و یادآور شود که او کاری با شما و سرزمینتان ندارد، فقط بگذارید اهل و عیالش را بردارد و به سرزمین‌های دور برود.
آیا تدبیر جنگی امام حسین (علیه‌السلام) از مختار ثقفی کمتر بود که مختار توانست پیروزی‌هایی به دست آورد و چند سالی حکومت کند ولی آن حضرت، قیام کردند و حتی یک روز نتوانستند روی پیروزی و حکومت را ببینند؟!
آیا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) که جدا از امامت و وصایت نبی اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) فرزند پهلوان عرب و از سرداران و طراحان نظامی بودند، به اندازه‌ی افراد معمولی جامعه نمی‌دانند که برای قیام، نیاز به مطالعات گسترده و نقشه‌های دقیق و نیروهای کارآمد است و نباید با لشکری متشکل از زن و بچه‌ی شیرخوار و پیرمرد و جوان مریض و با مرکبی چون شتر، قیام کرد؟!
اگر اتهام قیام به آن حضرت را بپذیریم، باید اشکال ابن تیمیه‌ی ملعون را نیز بپذیریم که می‌گوید:‌
«وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْخُرُوجِ لَا مَصْلَحَهُ دِینٍ وَ لَا مَصْلَحَهُ دُنْیَا، بَلْ تَمَکَّنَ أُولَئِکَ الظَّلَمَهُ الطُّغَاهُ مِنْ سِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ ـ حَتَّى قَتَلُوهُ مَظْلُومًا شَهِیدًا، وَکَانَ فِی خُرُوجِهِ وَ قَتْلِهِ مِنَ الْفَسَادِ مَا لَمْ یَکُنْ حَصَلَ لَوْ قَعَدَ فِی بَلَدِهِ، فَإِنَّ مَا قَصَدَهُ مِنْ تَحْصِیلِ الْخَیْرِ وَ دَفْعِ الشَّرِّ لَمْ یَحْصُلْ مِنْهُ شَیْءٌ، بَلْ زَادَ الشَّرُّ بِخُرُوجِهِ وَ قَتْلِهِ، وَ نَقَصَ الْخَیْرُ بِذَلِکَ، وَ صَارَ ذَلِکَ سَبَبًا لِشَرٍّ عَظِیمٍ. وَ کَانَ قَتْلُ الْحُسَیْنِ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ، کَمَا کَانَ قَتْلُ عُثْمَانَ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ» [منهاج السنه، ابن تیمیه، تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبی القاسم بن محمد ابن تیمیه الحرّانی الحنبلی الدمشقی، المتوفى: ۷۲۸ هـ ق، جلد ۴، صفحه‌ی ۵۳۰]
ترجمه: و در قیام (حسین)، نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا؛ بلکه این ظالمین سرکش بر ضد نوه‌ی رسول خدا قدرت پیدا کردند تا این که او را مظلوم و شهید کشتند؛ و در قیام او و کشته شدن او آن قدر فساد بود که اگر در شهر خود نشسته بود آن قدر فساد نمی‌شد! پس آن چیزی که او قصد آن را داشت از به دست آوردن نیکی و دفع بدی، اصلاً حاصل نگشت؛ بلکه بدی به سبب قیام او زیاد شد و خیر کم گردید؛ و این سبب شرّ بزرگی شد؛ و کشته شدن حسین سبب فتنه‌های بسیار گشت؛ همان طور که کشته شدن عثمان سبب فتنه‌های بسیار گشت.
در حالی که واقعیت این است که قیامی در کار نبوده، بلکه فقط و فقط آن گوشواره‌ی عرش الهی و آقای جوانان بهشت را مظلومانه با لب تشنه در بین دو نهر آب به شهادت رساندند که حرارتی ابدی در قلوب مؤمنین شد و نام و یادش مایه‌ی جاری شدن اشک‌ها گردید. رسم بشر این است که برای سردارانی که قیام می‌کنند و شکست می‌خورند، اشک نمی‌ریزد بلکه بر «مظلوم» اشک می‌ریزد و آن جناب، «سید المظلومین» بود، به همین دلیل است که بعد از گذشت هزار و چند صد سال، هنوز هم دل‌ها بریان و چشم‌ها گریان است. پس به قول شاعر:

ای قوم درین عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید
با این دل مرده، خنده تا چند؟! امروز درین عزا بگریید
فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید
از خون جگر، سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید
وز معدن دل به اشکِ چون دُر بر گوهر مرتضا بگریید
دل خسته‌ی ماتم حسینید ای خسته‌دلان، هلا بگریید
در گریه، سخن نکو نیاید من می‌گویم، شما بگریید
بر جور و جفای آن جماعت یکدم ز سر صفا بگریید
در گریه، به صد زبان بنالید در پرده، به صد نوا بگریید
تا شسته شود کدورت از دل یکدم ز سر صفا بگریید

البته سخن و شاهد بر این مدعا، بسیار زیاد است که سعی کرده‌ام تمام آن را در کتاب «نقدی بر قیام امام حسین (علیه‌السلام)» بیاورم. امیدوارم این مختصر، در اصلاح دیدگاه‌تان نسبت به ظالم و مظلوم، مفید افتاده و شبهه‌یتان منحل شده و چشمه‌ی اشکتان بر آن سید مظلومان، جوشیدن مجدد گرفته باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
این را می‌دانم که بعضی موارد امروزی جزوی از دین نیست که یا خرافات است و یا به دین تحمیل شده است؛ مواردی مثل عَلَم‌گردانی، قمه‌زنی، شهادت ثالثه و غیره؛ از طرفی عمری‌ست که با این موارد زندگی کرده‌ایم و تا قبل از بیدار شدن، همه‌ی آن‌ها را باور داشتیم. و اما چاره چیست؟ چاره‌ی ترسی که هنگام دور ریختن اینگونه موارد، سراسر وجودمان را فرا می‌گیرد. ترس از اینکه نکند مورد خشم خدا قرار بگیریم! چاره‌ی عذاب وجدانی که هنگام مقابله با خرافاتی که زمانی باورمان بود به ما دست می‌دهد، چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای پاسخ به این سؤال، مجبورم اندکی از فضای آیات و روایات، فاصله گرفته و با زبان علم، مسأله را مقدمه‌چینی نمایم تا ذهنتان برای پذیرش قانون قرآن کریم، آماده شود.
قانون اول نیوتن می‌گوید: یک جسم ساکن یا در حال حرکت در خط مستقیم، در همان حالت، باقی می‌ماند مگر آن که نیروی خارجی به آن جسم وارد شود؛ این مطلب را «اینرسی» می‌خوانند. به عبارت دیگر، مقاومت یک جسم را در برابر هرگونه تغییر، اعم از حرکت و یا سکون، اینرسی آن جسم می‌خوانند. حال اگر همین قانون را برای اعتقادات انسان در نظر بگیرید، می‌توانیم آن را «اینرسی اعتقادی» بخوانیم. به عبارت ساده، همچنان که «اینرسی» تمایل جسم است به حفظ وضعیت فعلی، یعنی جسم ساکن، تمایل به حفظ سکون و جسم متحرک تمایل به ادامه‌ی حرکت بر خط مستقیم، با سرعت ثابت دارد؛ «اینرسی اعتقادی» نیز تمایل ذهن است بر استقامت بر چیزهایی که آن را حق و صدق می‌پندارد. اگر چنین ذهنی دستخوش تغییر شده و باورهایش جابجا شود، دچار نوعی اصطکاک می‌گردد و با «اینرسی» مواجه می‌شود. یعنی از سویی علمش به او می‌گوید که این کار یا این اعتقاد، باطل است و از سوی دیگر، رسوبات آن کار یا آن عقیده به عنوان حقیقت در کف ذهن، او را به استقامت بر آن‌ها فرا می‌خواند. حاصلِ این کشمکش، همان چیزی است که شما از آن به «عذاب وجدان» تعبیر کرده‌اید. این حالت، در حقیقت، عذاب وجدان نیست بلکه درگیری طبیعی‌ای بین علم و باور است. این حالت، به مرور زمان، از بین رفته و باوری که از تقلید کورکورانه آمده بود، جای خودش را به باور جدید که از تحقیق عالمانه آمده، خواهد داد.
«اینرسی اعتقادی» در آیات متعددی از کتاب الله العزیز آمده است، که به چند آیه اشاره می‌کنم:
آیه‌ی اول:
«إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّینَ * فَهُمْ عَلَی آثَارِهِمْ یُهْرَعُونَ * وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ» [سوره‌ی صافات،‌ آیات 69 تا 71]
ترجمه: آنها پدران خود را گمراه یافتند. پس به دنبال آنها می‏‌شتابند و قطعاً پیش از آنها، بیشتر پیشینیان به گمراهی افتادند.
یعنی با این که بعد از تحقیقات، پدرانشان را از لحاظ عقیده یا عمل، بر باطل یافتند و فهمیدند کارهایی که آنان انجام می‌داده‌اند و دیدگاه‌هایشان خرافات است و اصل و سندی ندارد، ولی باز هم بر اثر همان چیزی که «اینرسی اعتقادی» می‌خوانیم، از آنان پیروی می‌کنند؛ بلکه با شتاب بسیار، از آنان پیروی می‌کنند!! یعنی ترسی که از روبرو شدن با اینرسی اعتقادی دارند و رنجی که از درگیری علم صحیح با باور غلط برایشان پیش می‌آید، آنان را به سرعت به پیروی کورکورانه از پدران گمراهشان وا می‌دارد.
آیه‌ی دوم:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ * فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ» [سوره‌ی مؤمنون، آیات 23 و 24]
ترجمه: و نوح را به سوی قومش فرستادیم پس [به آنان] گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید شما را جز او خدایی نیست، مگر پروا ندارید؟! و اشراف قومش که کافر بودند گفتند: این [مرد] جز بشری چون شما نیست که می‌‏خواهد بر شما برتری جوید و اگر خدا می‏‌خواست، قطعاً فرشتگانی می‏‌فرستاد [ما]در میان پدران نخستین خود چنین [چیزی] نشنیده‌‏ایم.
علت مخالفت کافران با حضرت نوح (علیه‌السلام) این بود که بین آنچه از پدران گمراه خود شنیده بودند و بین تعالیم آن جناب، مغایرت می‌دیدند. این در حالی است که آن حضرت، همراه با دعوت، معجزاتی نیز نشان می‌داده که موجب حصول علم تحقیقی به پیامبر بودنش می‌شده است؛ ولی کافران، نتوانسته بودند از درگیری بین علم تحقیقی و باور خرافی‌ای که از پدرانشان به ارث برده بودند، جانب علم تحقیقی را بگیرند؛ لذا یکسره به دامن انکار غلتیدند تا دچار درگیری بین علم درست و باور غلط نشوند.
آیه‌ی سوم:
«فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَی بِآیَاتِنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًی وَ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 36]
ترجمه: پس چون موسی آیات روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: این جز سِحری ساختگی نیست و از پدران پیشین خود چنین [چیزی] نشنیده‌‏ایم.
یعنی همان حکایت قوم نوح با آن جناب، برای حضرت موسی نیز تکرار شده است. قبطیان بعد از مشاهده‌ی معجزات باهرات حضرت موسی (علیه‌السلام)، دچار اصطکاک ذهنی شدند و برای رهایی از درد درگیری علم تحقیقی با باور خرافی، خود را به نفهمی زده و جانب باور خرافی را گرفتند. آنان مهم‌ترین دلیل بر انکار معجزات حضرت موسی را اینرسی اعتقادی و ذهنی خود بیان کردند. به عبارت ساده، چون دعاوی حضرت موسی (علیه‌السلام)، همسو با باورهایی که از پدرانشان به ارث برده بودند نبود، نتوانستند در مقابل آن حضرت، سر طاعت فرود آورده و تسلیم امر حق تعالی شوند.
آیه‌ی چهارم: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَ لاَ یَهْتَدُونَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 170]
ترجمه: و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‏‌گویند: نه بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته‏‌ایم پیروی می‏‌کنیم! آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی‏‌کرده و به راه درست نمی‏‌رفته‌‏اند [باز هم در خور پیروی هستند]؟!
یعنی در هنگامی که بین باورهای غلط‌شان که از پدرانِ «لاَ یَعْقِلُونَ» و «لاَ یَهْتَدُونَ» آنان بجا مانده و بین آنچه از نزد خدای تعالی نازل شده است قرار می‌گیرند، علم تحقیقی را فدا کرده و به دامن باورهای خرافی خود پناهنده می‌شوند. دلیلش هم مشخص است، چون اگر بین این دو بمانند، یا این که به سوی علم تحقیقی بروند، دچار حالت رنج‌آوری خواهند شد که مدت‌ها گریبان جانشان را خواهد فشرد. لذا برای آسان کردن کار خود، دست به باورهای خرافی خویش نزده و وحی را تکذیب نمودند.
اصل قانون اینرسی اعتقادی، در دو آیه از آیات شریفه‌ی قرآن آمده است که با یک عبارت می‌فرماید:
«کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» [سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 53 و سوره‌ی روم، آیه‌ی 33]
ترجمه: هر دست‌ه‏ای به آنچه نزدشان بود، دل خوش کردند.
و همان یافته‌ها و بافته‌هایشان به صورت باور قلبی در آمد و ایجاد «اینرسی اعتقادی» نمود.
امیدوارم با این توضیحات، نگرانی‌ای که در خود از ترک کردن خرافات و تشیع نانوشته می‌یابید، مرتفع گشته یا کاسته شود و در راه مراعات تشیع ناب اثنی‌عشری که به صورت قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان ارائه شده است، استوار گردید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
جسارتاً من با نظر شما نسبت به پیاده‌روی اربعین مخالفم. اینکه فقط بشینیم و به فکر نماز و روزه خودمون باشیم مگه منهاجی شدنه؟ تو زیارت اربعین به نظر من زیارت مهم نیست بلکه حرکت مهم است. حرکت میلیونی شیعه … اینکه به جهان ثابت بشه که شیعیان کم نیستند و اتحاد هم دارند. از کشورهای مختلف به سمت مقصدی معین و قصد زیارت سالار شهیدان … به نظر من این هم یک وظیفه است مخصوصاً برای مردان جامعه. یک حرکت است مثل حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا … درسته که نگرانی برای نماز جماعت و نماز اول وقت و بقیه انجام واجبات مهمه ولی راهپیمایی اربعین منافاتی با انجام اینها نداره. خود سید الشهدا مگر نمی‌دانستند که در مدینه بهتر به نماز و روزه‌شون میرسن و اهل بیت و ناموسشون بهتر حفظ میشه، اما اون موقع حرکت و قیام رو به مصلحت دین می‌دونستند. من فکر می‌کنم این حرکت میلیونی شیعه‌ها خاریست در چشم دشمن. به خاطر همین هم هست که اینقدر در این مورد شبهه‌افکنی می‌کنند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب مطالب شما را در طی چند بند عرض می‌کنم:
اول: همچنان که پزشک شدن، به پوشیدن روپوش سفید و داشتن گوشی نیست هر چند هر دکتری، روپوش سفید می‌پوشد و گوشی به همراه دارد؛ و مهندس شدن، به داشتن گونیا و نقاله نیست، هر چند هر مهندس به گونیا و نقاله نیاز دارد؛ و بنّا شدن به داشتنِ تراز و شاغول نیست، هر چند درست چیدن دیوار و کف، بدون تراز و شاغول ممکن نیست، منهاجی شدن هم تنها به نماز و روزه نیست، هر چند بدون نماز و روزه، نمی‌توان منهاجی شد؛ بلکه برای منهاجی شدن، باید دوازده مقدمه‌ی علمیه را پذیرفت و از پنج حجاب غلیظ اعتقادی عبور نمود. همچنین برای منهاجی شدن، باید قواعد نظری پایه و تکمیلی و تجملی را پذیرفت.
کسی که دوازده مقدمه را فهمیده و قبول کرده به نحوی که منجر به عبورش از پنج حجاب شده باشد، «وظیفه»اش را از وحی می‌گیرد نه از رسانه‌ها و منبری‌ها و تحلیل‌گران اجتماعی و سیاسی.

دوم: توجه داشته باشید که از میلیون‌ها «نفر» کاری ساخته نیست مگر این که تحت رهبری یک رهبر قرار گیرند و تشکیل «امت واحده» بدهند. پس جمعیت زیاد ولی بی‌رهبر و بدون پیوستگی و وابستگی، «ازدحام» است و مشکل‌آفرین می‌باشد نه گره‌گشا.
کسانی که در راه‌پیمایی عظیم اربعین شرکت کرده‌اند، این نظر را تصدیق می‌کنند که این حضور، فقط یک ازدحام بی‌سرانجام است و جز مقداری خاطره‌ی پیاده‌روی، دستاوردی ندارد.

سوم: مقایسه کردن راه‌پیمایی اربعین با مقایسه‌ی حرکت حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) از مدینه به مکه و از مکه به کربلا، مقایسه‌‌ی درستی نیست و سخنی احساسی و ذوقی است که برای تحریک ذهن‌های بی‌استدلال مناسب است. آن حضرت در حرکتشان مجبور بودند تا برای فرار از حرام روشن یعنی بیعت با یزید که حتی ظواهر اسلامی را به اندازه‌ی معاویه مراعات نمی‌کرد، از مدینه به مکه بروند و از مکه نیز مجبور شدند برای این که با ترورشان، حرمت حرم شکسته نشود، به سوی کوفه حرکت کنند. البته در بین راه، آن بزرگوار و خانواده‌یشان را محاصره نموده و مظلومانه به شهادت رساندند. اما برای حضور در راهپیمایی اربعین، هیچ اجباری در کار نیست و جز خستگی جسمی و روحی و اتلاف مال و آخر هم نرسیدن و از نیمه‌ی راه، برگشتن، ثمره‌ای ندارد.

چهارم: تمام اشکال ما بر راهپیمایی اربعین، از بین رفتن آرامش عبادی و عبادت‌هایی مانند نماز جماعت و نماز شب و نماز اول وقت است و الا قبلاً نوشتیم که استحباب زیارت مرقد شریف حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) در روز اربعین، با یک یا دو روایت،‌ ثابت می‌شود. پس اگر روزی از این ازدحام عظیم کاسته شود و مشکلاتی که عرض شد پیش نیاید، حضور در کربلا و زیارت آن حضرت در اربعین، ممدوح و مستحب خواهد بود.

پنجم: عرض شد که حضرت اباعبد الله الحسین (علیه‌السلام) نمی‌توانستند در مدینه بمانند، زیرا ایشان را مجبور به بیعت با یزید کرده بودند، لذا مجبور شدند شبانه با اهل و عیالشان از مدینه بگریزند و به مکه پناه ببرند. در آخرین وداع، به دخترشان سکینه که از آن حضرت خواهش کرد آنها را به مدینه برگردانند، فرمودند: «هیهات! لو تُرک القطا لنام» یعنی اگر پرنده‌ی قطا را رها می‌کردند، در گوشه‌ای می‌خوابید و آرام می‌گرفت. پس حساب فرار حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) را با حساب شرکت در راهپیمایی اربعین، یکی نکنید و گرنه دچار اشتباه در تحلیل خواهید شد.

ششم: این که حرکت میلیونی شیعیان در اربعین، خاری در چشم دشمنان هست یا نیست، از محدوده‌ی تخصص من خارج است و این را باید کارشناس فهیم سیاسی، بررسی نموده و پاسخ دهد ولی از این مطلب مطمئن هستم که نقد من بر حضور در ازدحام اربعین، از سر دلسوزی است و به سفارش استکبار جهانی و با هزینه‌ی صهیونیسم بین المللی نیست؛ لذا شایسته نمی‌بینم کسی بر روشنگری‌های دلسوزانه‌‌ام، برچسب «شبهه‌افکنی» بزند.
خداوند متعال، ما و شما را در پیمودن راه روشن وحی تا رسیدن به بالاترین درجات بهشت برین، یاری بفرمایاد و از وساوس نفس و شیطان، محفوظ بداراد.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

سلام علیکم
اولین قانون از قوانین عملی طبقه‌ی اول می‌فرماید: در منهاج فردوسیان، خواندن نمازهای پنجگانه، ضروری است.
1. در توضیح این قانون لطفاً بفرمائید؛ صرفاً بجا آوردن نمازهای پنجگانه از اول وقت تا آخر وقت، مراعات این قانون محسوب می‌شود، یا اول وقت به جماعت در مسجد خواندن نیز ذیل این قانون است؟
دومین قانون از قوانین عملی طبقه‌ی اول می‌فرماید: در منهاج فردوسیان، پرداختن زکات مالی که شرایط آن را یافته، ضروری است.
2. در توضیح این قانون لطفاً بفرمائید؛ آیا فقط کسانی که تولیدکننده مواردی که زکات بر آن واجب است («گندم» و «جو» و «خرما» و «کشمش» و «طلا» و «نقره» و «گوسفند» و «گاو» و «شتر») موظف به پرداخت زکات هستند یا مصرف‌کنندگان هم تحت شرایطی امکان دارد این قانون مشمول آنان نیز شود؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: فقط نماز خواندن، مراعات این قانون محسوب می‌شود و قید دیگری همانند اول وقت، جماعت یا مسجد در آن نیست. البته بعد از این که شخص، در مراعات نماز خواندن مستقر شد، به سراغ قانون‌های بعدی می‌رود که اول وقت، جماعت و در مسجد به جدول محاسبه‌اش افزوده می‌شود. پس در قدم اول،‌ نیازی به مراعات قیود نیست و همین که نمازخوان شود، کافی است.

جواب 2: فقط تولیدکنندگان موظف به پرداخت زکات هستند و بر مصرف کنندگان، چیزی نیست. برای اطلاع بیشتر از احکام زکات بر مبنای احتیاط، به «رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان» مراجعه نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
1. با توجه به اینکه از جمله نشانه‌های مؤمن، زیارت مرقد شریف حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بر شمرده شده است و از آنجایی که خیل عظیم محبین حضرت و حجم بالای جمعیت زائر در روز اربعین در حرم، صحن و خیابان‌های اطراف حرم بالاست و زیارت مرقد شریف از نزدیک با دشواری همراه است و همچنین پیاده‌روی در روزهای منتهی به اربعین و تبدیل شدن این حرکت به یک خروش و جوشش اسلامی و نشان دادن اتحاد فرقه‌های مختلف اسلامی و حتی حضور سایر مردم جهان از ادیان مختلف؛ لطفاً بفرمائید توصیه جنابعالی برای حضور و شرکت در این اجتماع از منظر منهاج فردوسیان چیست؟
2. آیا طی نکردن این مسیر و ترک زیارت به دلیل شلوغی و ازدحام بیش از حد برای رسیدن به مرقد شریف حضرت؛ از وسوسه‌های شیاطین برای کم رنگ کردن حضور محبین حضرت قلمداد می‌شود؟
3. آیا حضور افراد با اعتقادات مختلف و بعضاً ناسالم در این اجتماع و عدم حضور برخی افراد با اعتقادات سالم نشان از عنایت خاص حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و توفیق برای گروه اول و عدم توفیق گروه دوم برای حضور در این روز در کنار مرقد ایشان را دارد؟!
با تشکر و التماس دعا

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: فرق توصیه‌ای که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان می‌آید با توصیه‌ی منبری‌ها این است که هر دستور دینی در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، به صورت مستقل دیده نمی‌شود بلکه در مجموعه‌ی نظام، ملاحظه می‌شود. لذا در صورتی می‌توان به قانون‌های طبقه‌ای عمل کرد که مراعات آن قانون، ضرری به مراعات قوانین طبقات قبلی نداشته باشد. در صورتی که در توصیه‌های منبری، بدون حساب و میزان، هر چیزی که پیش آید را مطرح می‌کنند و به مقداری که «سفارش» گرفته باشند، «سفارش» می‌کنند.
به عبارت ساده، برخی افراد هستند که با نظام تربیتی آشنا نیستند و دینشان همانند دایره، ابتدا و انتها ندارد. این افراد، نه آغازی برای دین‌داری خود انتخاب کرده‌اند و نه مرحله‌ای می‌شناسند. اینان قصد جدّی برای رشد و تعالی معنوی ندارند و نهایت کمالشان رسیدن به طبقه‌ی اول بهشت است البته بعد از تحمل سختی‌ها و عذاب‌های گوناگون. اگر سخنران و منبری، از این طایفه از سرگردانان باشد، سخنانش نیز سرگردان و بدون ابتدا و انتها خواهد بود و موجب ایجاد اشکالات متعدد در شنونده خواهد گردید.
بعد از این مقدمه عرض می‌کنم، توصیه به زیارت اربعین در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، به دلیل این که فقط دو روایت برایش یافت شد، در طبقه‌ی نهم آمده است. طبقه‌ی نهم از طبقات دهگانه، اختصاص به مستحبات و مکروهات ضعیفه دارد. یعنی مستحبات و مکروهاتی که با کمترین مستند شرعی، اثبات شده است. مستندات استحباب زیارت حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) در روز اربعین، منحصر در این دو روایت است:
● سند 1: رُوِی عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْعَسْکرِی (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏» [کتاب المزار، شیخ مفید، صفحه‌ی 53، باب فضل زیارة الأربعین؛ تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 6، صفحه‌ی 52، باب فضل زیارته؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 787، شرح زیارة الأربعین]
● سند 2: عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ لِی مَوْلَای الصَّادِقُ (علیه‌السلام) فِی زِیارَةِ الْأَرْبَعِینَ: «تَزُورُ ارْتِفَاعَ النَّهَارِ وَ تَقُولُ السَّلَامُ عَلَی وَلِی الله وَ حَبِیبِهِ ـ إِلَی أَنْ قَالَ ـ وَ تُصَلِّی رَکعَتَینِ وَ تَدْعُو بِمَا أَحْبَبْتَ وَ تَنْصَرِفُ» [تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 6، صفحه‌ی 113، زیارة الأربعین؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 787، شرح زیارة الأربعین]
گر چه هر دو روایت در منابع معتبر حدیثی آمده است، ولی اولی، مرسل می‌باشد و از نظر علم الحدیث، حدیث مرسل،‌ ارزش استنادی زیادی ندارد. به همین دلیل، استحباب زیارت اربعین، در آخرین طبقه از طبقات قوانین عملی، قرار گرفته به این معنی که نمی‌توان استحباب زیارت اربعین را از دین ندانست ولی اثبات شرعی بودنِ آن، در افق عدم اثبات است. به عبارت ساده، مستحب بودن زیارت اربعین، با یک یا نهایتاً دو روایت، اثبات می‌شود که مستند قوی و قابل اعتمادی نیست و در همین حال، نمی‌توان آن را از خرافات و بدون سند دانست زیرا یک یا دو حدیث دارد.
کسی که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان مشغول سیر تکاملی است، زمانی می‌تواند به قانون طبقه‌ی نهم عمل کند که ضرری به قوانین طبقات اول تا هشتم او نزند. یعنی اگر انجام یک مستحب ضعیفه موجب انجام حرام یا ترک واجب باشد، به استناد فرمایش ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) که استادان حقیقی راه تکامل و سعادت هستند، انجام آن مستحب ضعیفه، موجب تقرب به درجات عالیه نخواهد بود.
بر طبق گزارشات رسیده، پیاده‌روی اربعین بر اثر ازدحام فوق العاده، به معرکه‌ای برای پیدا کردن خوراک، نوشاک، محل استراحت، مستراح و وسیله‌ی نقلیه‌ی رفت و برگشت تبدیل شده است. در آن شرایط، قوانینی مثل نماز اول وقت، نماز جماعت، نماز شب، حضور قلب، غسل جمعه و مانند اینها ترک می‌شود. حتی یکی از کسانی که در سال‌های گذشته به این راهپیمایی رفته بود می‌گفت: از اول اذان صبح تا طلوع آفتاب، بیدار بودم ولی بر اثر ازدحام جمعیت، نتوانستم وضو بگیرم و نماز صبح بخوانم! یکی از شاهدان عینی می‌گفت: برخی خانم‌هایی که برای استراحت به برخی منزلگاه‌ها دعوت شده بودند، هیچگاه برنگشتند و از سرانجامشان هیچ خبری در دست نیست!
علاوه بر این که در روایت دوم، آمده است که «تُصَلِّی رَکعَتَینِ وَ تَدْعُو بِمَا أَحْبَبْتَ وَ تَنْصَرِفُ»‏ یعنی بعد از خواندن زیارت، دو رکعت نماز بخوان و هر چه می‌خواهی دعا کن و برگرد؛ ولی شاهدان عینی اذعان دارند که امکان خواندن زیارت در کنار ضریح منور و نماز خواندن در صحن‌ها و حتی خیابان‌های اطراف حرم، وجود ندارد و عملاً، همین مستحب ضعیف هم به درستی و بر طبق دستور شارع مقدس، انجام نمی‌شود.

جواب 2: شیطان مثل بیشتر مسلمان‌ها نیست که سرگردان باشد و نداند چه چیزی اولویت دارد و چه چیزی کم‌اهمیت یا بی‌اهمیت است. او بعد از چند هزار سال عبادت، فقط هشت هزار سال است فرزندان آدم (علیه‌السلام) را مدیریت می‌کند و چه زیبا مدیریت می‌کند! او می‌سنجد که از چه راهی می‌تواند بیشترین ضربه را به فرزند آدم بزند. گاهی او را مستقیم به گناه دعوت می‌کند که این، راهی شناخته‌شده و روشن است؛ ولی گاهی با دعوت به عبادت، او را به انحطاط می‌کشاند. برخی هیأت‌ها، برخی سخنرانی‌ها، برخی کتاب‌ها، برخی روضه‌های خانگی، برخی سفرهای زیارتی، برخی مسجدساختن‌ها و مانند اینها، ظاهرش عبادت است ولی در باطن، دامی بزرگ برای انحطاط گسترده‌ی انسان متدین است. شیطان می‌داند که هر گاه متدین را از راه شهوت و غضب، به گناه اندازد، آن متدین، دچار عذاب وجدان شده و گاهی با گریه و توبه، نورانیتی پیدا می‌کند که در شرایط عادی، نمی‌توانست پیدا کند؛ لذا سعی می‌کند با تعریف «وظیفه‌ی شرعی» او را دچار سقوط نماید. «وظیفه‌ی شرعی»ای که در حقیقت، ریشه‌ی محکمی در شرع ندارد و فقط بر اثر تبلیغات سخنرانان و رسانه‌ها، به صورت «وظیفه‌ی شرعی» در آمده است.
کسی که ادعای محبت به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) دارد، باید دستورات آن بزرگواران را به درستی انجام دهد؛ چه این که قرآن کریم می‌فرماید:
«قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ * قُلْ أَطِیعُواْ اللهَ وَ الرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ» [سوره‌ی آل عمران، آیات 31 و 32]
ترجمه: بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است. بگو خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید پس اگر رویگردان شدند قطعاً خداوند، کافران را دوست ندارد.

جواب 3: قرآن کریم در بیش از نود مورد، تکامل و سعادت را منحصر به «ایمان» و «عمل صالح» کرده است با عبارت: «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» یا عبارات مشابه آن، پس کسی که قدم در راه اصلاح دیدگاه‌ها (ایمان) و اصلاح کارها (عمل صالح) نگذاشته یا قدمش ضعیف و ناقص است، نمی‌تواند از اعمال خیر، بهره‌ی کافی را برداشت نماید.
بالاترین توفیق، اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال بر طبق قرآن کریم و روایات معتبر است که به طور خلاصه، از آن به «منهاجی شدن» تعبیر می‌کنیم. کسی که منهاجی نشده باشد، انجام هیچ کاری برایش توفیق محسوب نمی‌شود. خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:
«إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» [سوره‌ی مائده،‌ آیه‌ی 27]
یعنی خدای تعالی فقط از کسانی که پرهیزکار باشند، قبول می‌کند.
با این حساب، زیارت کسانی که اعتقادات ناسالم دارند مثل زیدیه و اسماعیلیه، توفیقی برایشان محسوب نمی‌شود و نقش مثبتی در تکامل و سعادتشان ندارد،‌ مگر این که منجر به اصلاح اعتقاداتشان شده و به تشیع اثنی‌عشری هدایت شوند.
در این شرایط و با توجه به ازدحام عجیب مرد و زن، حاضر نشدن در راهپیمایی اربعین، چون موجب محافظت از خطرها و ضررهای مختلف جسمی، مالی و از همه مهمتر، معنوی می‌شود، توفیق محسوب می‌شود. به عبارت ساده، توفیق الهی آن نیست که به ازدحام مردم بپیوندید و از فیوضات گوناگون معنوی محروم شده و متحمل فشارهای مختلف جسمی (مانند خواب و خوراک نامناسب) و مالی (مانند کرایه‌های ظالمانه) گردید، بلکه توفیق الهی، این است که در شهر و دیار خود بمانید و نمازتان را اول وقت و با حضور قلب بخوانید و در روز اربعین، به مراسم عزاداری‌ای که در هیأت و مسجد محلتان برگزار می‌شود بروید و بر مظلومیت شاه شهیدان اشک بریزید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
آیا غسل ترتیبی نسبت به غسل ارتماسی فضیلت دارد؟
با کمال تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
غسل ترتیبی بر غسل ارتماسی، برتری شرعی ندارد ولی شیوع بیشتری دارد. به عبارت ساده، برای غسل ارتماسی، نیاز به آب فراوان است و معمولاً چنین امکانی در تمام مکان‌ها و فصول سال، در دسترس همه قرار ندارد، در حالی که برای غسل ترتیبی، فقط به یک آفتابه و لگن نیاز است و در هر مکان و فصلی می‌توان به راحتی انجام داد. لذا احکام و جزئیات غسل ترتیبی، بسیار بیشتر از غسل ارتماسی است و به جهت همین شیوع، به عنوان گزینه‌ی اصلی برای غسل شناخته می‌شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
ان شاء الله که سالم و سلامت باشید. یک سؤال داشتم در مورد حجتیه. می‌خواهم کامل برایم توضیح بدهید کی هستند و عقایدشان چیه؟ آیا جزء فرقه‌های باطلند یا باطل نیستند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
انجمن حجتیه، تشکیلاتی بود که با هدف دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه‌ی ظهور امام عصر» در سال ۱۳۳۲ به رهبری شیخ محمود حلبی تأسیس شد. تشکیل و فعالیت انجمن حجتیه در سال‌های 1332 تا 1362 به مدت سی سال، تأثیر بسیار مهمی در تربیت اسلامی جوانان کشور و حفظ آنان در مقابل بهائیت داشت.
این انجمن، به مانند مدرسه‌ای بزرگ در سراسر ایران و برخی کشورهای همجوار، شعبه داشت و به کار تعلیمات دینی جوانان و آشنا کردن آنان با شیعه‌ی دوازده امامی و محافظتشان از فرقه‌های گمراه همانند بهائیت می‌پرداخت.
پس انجمن حجتیه، فرقه‌ی ضاله نبود و برعکس،‌ خدمات دینی فراوانی در سال‌های تاریک حکومت پهلوی دوم به جامعه‌ی شیعه ارائه داد. چنین وانمود می‌شود که گفتمان سیاسی‌شان مبتنی بر عدم تشکیل حکومت در عصر غیبت بوده و همین اختلاف با گفتمان انقلاب، موجب انزوا و به تعطیلی کشیده شدن آن گردید؛ در حالی که حقیقت این است که مجریان اصلی انجمن حجتیه، اصلاح‌طلب بودند ولی نه در حد یک انقلاب تمام عیار. یعنی بیش از این به ذهنشان نمی‌رسید و نمی‌توانستند بیش از اصلاح فردی را تصور کنند.
البته باید توجه داشته باشید که تشکیل حکومت اسلامی، تقریباً به ذهن هیچ‌یک از علما خطور نمی‌کرد. فکر این که یک عالم دینی بتواند با دست خالی، «شاه» را از مملکت بیرون کند، فکر محالی می‌نمود. آن هم شاهی که از پشتیبانی ویژه‌ی آمریکا و اسرائیل و قدرت‌های منطقه برخوردار بود و تمام کشورهای بزرگ دنیا،‌ دست به دست هم داده بودند که او را حفظ نمایند. لذا خیلی از علما در طول تاریخ، نهایت همتشان، برقرار کردن روابط حسنه با دربار بود تا بتوانند در سایه‌ی این روابط حسنه، از جنایات شاهان بکاهند و قدمی به نفع رعیت و اقشار مستضعف بردارند. همین ایجاد روابط حسنه با دربار به نفع اسلام و مسلمین،‌ در بحبوحه‌ی انقلاب، توسط برخی سخنرانان مانند علی شریعتی،‌ مورد حمله‌ی شدید قرار گرفت و برخی از بزرگان علما همانند علامه حلی، علامه مجلسی و شیخ بهایی دچار بی‌مهری شدند و از آنان با عنوان «تشیع صفوی» در مقابل «تشیع علوی» یاد شد!
پس انجمن حجتیه،‌ چراغی بود که در ظلماتٌ بعضها فوق بعض دوران پهلوی،‌ خوش درخشید ولی با طلوع خورشید انقلاب امام خمینی (ره) فروغش را از دست داد و رو به خاموشی نهاد. دور از انصاف است چراغی که در ظلمات شب، ارزش محسوب می‌شد را با طلوع آفتاب، لگدمال کنیم و از آن به بدی یاد نماییم. قسمتی از مدیران کنونی کشور، عنصر معنویت را از تعالیم انجمن حجتیه و عنصر انقلابی بودن را از نهضت امام راحل (ره) گرفته‌اند.
در هر حال، دیگر انجمن حجتیه‌ای در کار نیست و از سال 1362 تا کنون، هیچگونه فعالیت رسمی‌ای نداشته است. البته مُد شده که هر شخص یا حرکتی که مذهبی باشد ولی انقلابی نباشد را به حجتیه منسوب می‌کنند که نادرست است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
چند سالی از جنایات داعش می‌گذرد جنایاتی که شدیدترین جسارات را به اسلام ناب محمدی و حتی مقابر امامان و یارانشان نمودند و علاوه بر این جسارت‌ها به طرز وحشیانه‌ای مردم را می‌کشند و به زنان هم تجاوز می‌کنند و آب از آب هم تکان نمی‌خورد.
متأسفانه این جنایات باعث شده که برخی بی‌اعتقاد به امامان و حتی خدا بشوند. حال چرا با این همه جنایت و جسارت، قدرت الهی همچنان خاموش است که این امر باعث سست شدن اعتقادات برخی‌ها شده است و تا دم از خدا و اهل‌بیت(ع) می‌زنیم سریع به ما حمله می‌شود و می‌گویند این همه جنایت رخ داده و خدایی هم وجود ندارد! اصلاً امامی که شما می‌پرستیدید قدرتی ندارد در صورتی که بشریت از این جنایات به جوش آمده‌اند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
زندگی انسان از روزی که به زمین آمد تا روز قیامت، پر از فراز و نشیب است. همچنین زندگی هر انسان از تولد تا مرگ، پر از حوادث و فتنه‌های بسیار است. بلاها موجب پاکسازی است. قرآن کریم می‌فرماید:
«إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَ تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ یَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاء وَ اللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ یَمْحَقَ الْکَافِرِینَ» [سوره‌ی آل عمران، آیات 140 و 141]
ترجمه: اگر به شما آسیبی رسیده، آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید و ما این روزها[ی شکست و پیروزی] را میان مردم به نوبت می‏‌گردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانی را که [واقعاً] ایمان آورده‌اند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمی‏‌دارد. و تا خدا کسانی را که ایمان آورده‌‏اند خالص گرداند و کافران را [به تدریج] نابود سازد.
به عبارت ساده، بلاها برای این است که ایمان‌های سطحی مشخص شود و اهل ایمان‌های واقعی نیز مشخص گردند.
روزی کشور ما دچار تهاجم نظامی شد و تمام بلاهایی که امروز به صورت فیلم و عکس از جنایات داعش می‌بینیم، به صورت واقعی رخ داد. همین آدم‌کشی‌ها و تجاوزها در شهرهای اشغال‌شده صورت گرفت. بلای آن روز، موجب شد که یک عده از افرادی که ایمان سطحی داشتند، مرتد شوند و در مقابل، گروهی که ایمان راسخ داشتند، مانند پاره‌های آهن ایستادگی کردند.
امروز هم سفره‌ی امتحان به گونه‌ای دیگر پهن است. چقدر فرق است بین آنان که در متن جنایات بودند و ظلم را با گوشت و پوست خود احساس کردند ولی روز به روز بر ایمان و ایستادگی‌شان افزوده شد با آنان که با شنیدن خبر برخی جنایات و دیدن چند عکس و فیلم، دست از تمام معنویات می‌شویند و منکر خدا و پیامبر و امام زمان می‌شوند!
کسی که رفتنی است، هر چیزی را می‌تواند برای رفتن، بهانه کند. چه بسیار از این بهانه‌ها برای کافر شدن شنیده‌ایم. ولی آن که ماندنی است، به هیچ دلیلی صحنه را خالی نمی‌کند و با قدم راسخ،‌ به سوی قلّه‌های کمال و سعادت، به سرعت تمام، قدم می‌زند.
پس برای آنان که ایمانی سطحی دارند و به اندک بهانه‌ای دست از آن می‌شویند، نگران نباشید. برخی افراد، ایمانشان در حد غبار شیشه است که با چند قطره باران، شسته می‌شود. مبادا توجه به ایمان‌های غباری، شما را از توجه به مقصد اعلی غافل سازد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به اینکه رهبری اولین فرقه انحرافی معروف به کیسانیه، منسوب به محمد حنفیه می‌باشد و حتی خود مختار هم چنان فرد متقی‌ای نبوده است و نکته‌ی دوم، عدم حضور و همراهی محمد حنفیه با امام حسین (علیه‌السلام)، باعث یک شبهه برایم شده است که ایشان شاید منحرف باشند. علی ای حال ته دلم جهت زیارت امامزادگانی که از نسل محمد حنفیه هستند از جمله امامزاده شاه سید علی و امامزاده احمد که از نوادگان ایشان می‌باشد کمی با تردید می‌باشند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جناب ابوالقاسم محمد بن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)، معروف به محمد حنفیه، شخصیتی مشهور به علم، زهد، عبادت و شجاعت بود. او در زمان حکومت پدرش امیرالمؤمنین در جنگ‌های متعددی شرکت کرد و در جنگ جمل، پرچمدار سپاه امیر المؤمنین (علیه‌السلام) بود. چون مادرش «خَوله» دختر جعفر بن قیس از قبیله‌ی «بنی حنیفه» است، آن جناب به «محمد بن حنفیه» مشهور شده است.
مع الاسف پس از رحلت ایشان، گروهی از شیعیان معتقد شدند که پس از امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)، امامت به محمد بن حنفیه و پس از وی به پسرانش می‌رسد، این گروه را «کیسانیه» می‌گویند منسوب به «کیسان» غلام آزادشده‌ی محمد بن حنفیه. بعدها کیسانیه در زنده بودن یا مردن او اختلاف کردند؛ بعضی از آنها معتقد به مرگ او شدند و برخی دیگر، پنداشتند که او نمُرده و در کوه رضوی غایب شده و روزی ظهور خواهد نمود. [مروج الذهب، مسعودی، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، جلد 2، صفحه‌ی 82]
البته بعد از جناب محمد بن حنفیه، چند نفر از امامزادگان با فضیلت دیگر نیز بودند که پس از رحلت یا شهادتشان، از سوی قومی جاهل و بی‌بصیرت، به عنوان امام بعدی مطرح شده و مایه‌ی انحراف مجرای اصلی امامت شده‌اند. دو نفر از مشهورترین افراد، یکی «زید بن علی بن الحسین» (علیهم‌السلام) است که بعد از شهادتش، او را امام پنجم پنداشتند و زیدیه‌ی منحرفه، از آنجا پدید آمد.
دیگری، جناب اسماعیل بن جعفر بن محمد (علیهم‌السلام) فرزند بزرگ امام صادق (علیه‌السلام) است که پس از رحلتش، مورد سوء استفاده قرار گرفت و به نام آن جناب، فرقه‌‌ی ضالّه‌ی اسماعیلیه پدید آمد.
نکته‌ی تربیتی، این است که نباید انحراف سوء استفاده‌کنندگانی که گاهی صدها سال بعد از رحلت یا شهادت یک شخصیت بافضیلت، به نام او دست به انحرافاتی می‌زنند، ما را به آن شخصیت، بدبین نماید.
بنا بر این، آنچه انحراف است،‌ مانند کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه را انحراف بدانید ولی به آن شخصیت‌هایی که ظالمانه مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند، سوء ظن پیدا نکنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در حدیثی آمده است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «ابْنِ بَیْتَکَ سَبْعَةَ أَذْرُعٍ فَمَا کَانَ فَوْقَ ذَلِکَ سَکَنَهُ الشَّیَاطِینُ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیْسَتْ فِی السَّمَاءِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا تَسْکُنُ الْهَوَاءَ» [کافی، محدث کلینی، جلد ‏6، صفحه‌ی 529]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ات را هفت ذراع بنا کن که بیش از این اندازه، محل سکونت شیطان می‌شود. همانا شیطان‌ها در آسمان یا زمین نیستند بلکه در هوا ساکن هستند.
ساختمان از شش ذراع بالا رفت باید بالایش «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسی، شیطان می‌آید که آن بالا یک کارهایی بکند.
1 ـ آیا این حدیث مربوط به مقطع زمانی کنونی هم می‌شود و یا در مورد همان مقطع زمانی بوده است؟
2 ـ آیا منظور از این بالا رفتن ساختمان آپارتمان‌سازی‌های کنونی است که طبقات زیادی روی هم ساخته می‌شود؟
3 ـ آیا منظور ساختمان‌های همکفی است که ارتفاع آنها تا سقف بسیار زیاد است مانند مساجد یا سالن‌ها؟
4 ـ آیا به استناد این حدیث مناسب نیست در هر طبقه‌ای که منزلمان بود، بسم الله … را در بالای آن بنویسیم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: دلیلی وجود ندارد که دلالت روایت را منحصر به زمان صدور نماید. به عبارت دیگر، نمی‌توانیم بدون دلیل قوی، روایت را مربوط به زمان کنونی ندانیم.

جواب 2: از ظاهر عبارت، چنین چیزی برداشت نمی‌شود. گر چه مراعات احتیاط و نوشتن ذکر، پسندیده است.

جواب 3: ظاهر روایت، همین را می‌رساند که منظور، ساختمان‌هایی است که ارتفاع کف تا سقفش بیش از هفت ذراع باشد.

جواب 4: اشکال ندارد کسانی که در طبقات بالای آپارتمان زندگی می‌کنند، برخی آیات و اذکار را بر دیوار اتاق‌هایشان بیاویزند و بلکه از جهات دیگر، شایسته نیز هست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
دیشب خواب دیدم در یک صحنه نمایشی تعزیه مانند نقش علی اکبر (ع) را دارم و این نمایش به شکل تعزیه با آن لباسها و شمشیر نیست بلکه به صورت نمایشی با سلاح‌های جدید می‌باشد و اکثریت بازیکنان، بسیجی‌های نسل جدید و جوان هستند و من و چند نفری میانسال در این جمعیت هستیم و به جای شمشیر، اسلحه داریم و من کلت کمری داشتم که در یک یورش به دشمن، بقیه که جوانتر بودند، حمله و تیراندازی آنها بی‌هدف بود (مثل بسیجی‌هایی که تازه به آنها اسلحه داده می‌شود که جوگیر می‌شوند) اما من و آن افراد کم، حساب‌شده و تاکتیکی با نشانه‌گیری حمله می‌کردیم که با تعداد کم تیری که ما می‌زدیم، دقیق به هدف می‌خورد اما بقیه لشکر که جوان و زیاد بودند از صد تا تیرشان، یکی به هدف می‌خورد. من به آنها اعتراض کردم که جو گیر نشوید اینجا میدان جنگ است و آنها هم به ما اعتراض داشتند چرا کم تیر می‌زنید که ناگهان من و آن چند نفر میانسال را تنها گذاشتند و در میدان تنها ماندیم که بیدار شدم.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حکایت خواب شما، حکایت دردآور امروز ماست. کسانی که در مؤسسات فراوان با نیروهای بسیار با بودجه‌های میلیاردی، در حال جنگ نرم با دشمنان هستند، هدف را درست نمی‌شناسند و جز اتلاف وقت و نیرو و بودجه، دستاورد قابل توجهی ندارند. آنان که هدف دارند و درد را می‌شناسند، بر اثر حمایت نشدن، در تنگناهای مختلف هستند. البته برکت و اثر، در تلاش‌های آنانی است که دشمن را می‌شناسند و تیشه را به ریشه می‌زنند، هر چند با دست خالی و امکانات کم باشند.
تنها گذاشتنِ کسانی که هدف مشخص و درست دارند از سوی آنان که به دنبال هیجانات زودگذر و کارهای سطحی هستند، سابقه‌ی زیادی دارد. در این روزگار غبارآلود، یا باید از فهم و درکتان دست بردارید و هم‌رنگ جماعتِ سرگردان شوید و یا محکوم به تنها ماندن هستید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
1 ـ در مساجد، بین نماز یک کیسه دست می‌گیرند و شب جمعه می‌گویند خیر امواتتان کمک کنید و امواتتان را شب جمعه خوشحال کنید! حال این کمک که مشخص نیست دقیق برای کجا و کیست و چه جایی خرج می‌شود آیا برای مسجد است یا برای فقرای محل مسجد، آیا صدقه محسوب می‌شود؟
2 ـ شب‌های دیگر می‌گویند باقیات صالحات را از دست ندهید به خانه خدا کمک کنید که برای باقیات صالحات خانه خدا مسجد کمک کنید، اما بعد که پیگیری کردم که این چه مسجدی است هر شب کمک می‌خواهد، مشخص شد برای امورات جاریه مسجد شامل برق و آب و هزینه نگهداری و خادم این هزینه دریافت می‌شود ولی هنگام اعلام، چنین دقیق و روشن اعلام نمی‌کنند برای چه چیز کمک کنید. حال آیا این کمک اولاً صحیح است؟ دوم آیا به قصد کمک نمودن به خانه خدا مسجد این کمک حساب می‌شود؟ و سوم اینکه آیا صدقه و خیرات حساب می‌شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در روایات متعدد، هزینه کردن در ساختن مسجد، تعمیر مسجد، روشنایی مسجد و در مجموع، تمام اموری که استفاده از مسجد را ممکن و آسان می‌کند، مستحب شمرده شده است. تأمین هزینه‌های خادم، اگر مسجدی نیاز به خادم داشته باشد، همچنین کمک به سرمایش، گرمایش، فرش، آب، برق و … مسجد، به قصد دریافت ثواب الهی، صدقه محسوب شده و تحت عنوان کلی «کمک به خانه‌ی خدا» قرار می‌گیرد.
همچنین لازم نیست مصرف دقیق هدایای مردمی به مسجد، اعلام شود و هیأت امنا و متولیان مسجد، می‌توانند از آن هدایا در تمام اموری که استفاده از مسجد را میسر می‌سازد، استفاده کنند و برای پرداخت‌کنندگان نیز صدقه محسوب شده و ثواب خواهد داشت. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
ببخشید یک سؤالی پیش آمده برام چرا در عکس‌های سخنرانی شما در مسجد و بالای منبر، جمعیت رو نشان نداده‌اید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
مراقبت بر این است که در تصاویری که به صورت رسمی از بنده منتشر می‌شود، شخص یا اشخاص دیگری نباشند تا از متهم شدن به هر نوع وابستگی و پیوستگی در امان باشم. به عبارت ساده، هیچ عکس رسمی‌ای از من نخواهید یافت که با شخص خاص یا گروه خاص باشد و از سوی پایگاه‌های وابسته به دفتر مرکزی منهاج فردوسیان، منتشر شده باشد. دلیلش این است که ذهن انسان، به صورت ناخودآگاه، انسان‌های موجود در عکس‌ها را دارای پیوستگی و علاقه به افراد دیگر یا مکان‌های داخل عکس، می‌داند.
مثلاً وقتی کسی با آقای الف، عکس می‌اندازد و آن را به صورت رسمی منتشر می‌سازد، نشان از نوعی تأیید افکار و روش و منش آقای الف دارد. همچنین وقتی کسی در فلان کشور یا فلان شهر یا فلان محل، عکس می‌اندازد و آن را منتشر می‌سازد، نشان از احترام و علاقه به آن کشور و شهر و محل دارد.
نتیجه‌ی سخن تا اینجا، این شد که انتشار عکس‌های تکی، یک استراتژی حساب‌شده و دارای پشتوانه‌ی فکری است و بر این اساس، شما می‌توانید نتیجه بگیرید که تمام مکان‌هایی که عکس‌هایم در آنجاها به صورت رسمی منتشر شده، مورد تأییدم است.
نکته‌ی دوم: نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، علی رغم نامش که به معنی راه روشن و وسیع است، مشتریان زیادی ندارد. مردم در این زمانه‌ی خاکستری، به دنبال آب و نان و لهو و لعب و شهوت و لذت هستند و کمتر کسی پیدا می‌شود که به فکر رسیدن به درجات عالیه‌ی کمال و سعادت باشد. لذا جلسات منهاجی ما، همگی خصوصی و با تعداد محدودی از مشتاقان کمال و سعادت برگزار می‌شود. عزیزانی که در مجالس عمومی شرکت می‌کنند، نه به عنوان ورود به این نظام جامع تربیتی است، بلکه بیشتر، به جهت درک ثواب روضه و مجلس حدیث، شرکت می‌کنند، اتفاقی که برای هر روحانی دیگری هم امکان دارد بیافتد. لذا آمار بالای پامنبری یا مطالعه‌کننده‌ی پایگاه‌های اینترنتی، مع الاسف به معنی آمار بالای مردان و زنان راسخ در مبارزه با نفس نیست. به قول شاعر: «راه عشق است این، ره حمام نیست»! یکی از کلمات قصار بنده که بسیار دردناک است،‌ این جمله است: «وقتی پرسید: چند نفر منهاجی شده‌اند؟ گفتم: منهاجی شدن مهم نیست، باید ببینیم چند نفر به فردوس اعلی می‌رسند».
پس ذهنتان را از توجه به آمار، خالی کنید؛ زیرا خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» [سوره‌ی سبأ، آیه‌ی 13]
ترجمه: و از بندگان من، تعداد اندکی سپاسگزارند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بر جناب حاج فردوسی
۱. وقتی گناه می‌کنیم، چه مقدار از ثوابمان کم می‌شود؟ لطفاً با ذکر مثال و مفصل بیان فرمایید.
۲. قرآن در منهاج فردوسیان کی آماده می‌شود؟
متشکر از تلاش بی‌نظیرتان ـ خدا قوت حاج فردوسی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: میزان تأثیر گناه بر ثواب، به میزان تأثیر آن بر سیر تکاملی است. به عبارت ساده، هر مقدار که گناه بتواند شما را از مسیر تکامل، باز بدارد، به همان مقدار از ثوابتان را کم کرده است. گناهان کبیره،‌ اثر تخریبی بیشتری نسبت به گناهان صغیره دارند و در میان گناهان کبیره، اثر تخریبی برخی، از برخی دیگر بیشتر است. مثلاً آدم‌کشی، زنا، موسیقی و شرابخواری از گناهان کبیره شمرده شده است ولی کسی که انسانی را بدون اجازه‌ی شرعی بکُشد، بسیار بدتر از کسی است که موسیقی بزند و کسی که زنا کند، روح ایمان در آن حال از او جدا می‌شود ولی بعد از عمل،‌ به او بر می‌گردد در حالی که شرابخوار، تا چهل روز، نمازش قبول نیست و اثر شراب در مغز استخوانش باقی می‌ماند.
پس منهاجی باید با عزم عالی و اراده‌ی آهنین، تمام گناهان را ترک کند و با دقت زیاد، مراقب نفس و شیطان باشد تا او را به گناه آلوده نسازد. برای نجات از تمام گناهان، کافی است قوانین عملی طبقات اول تا چهارم را مراعات کنید تا با خیال آسوده، دامن جانتان از زنگار هر معصیتی پاک گردد و پاک بماند.
البته در پاره‌ای موارد، بر طبق مصالح عالیه‌ای که رب العالمین صلاح می‌داند، بنده‌اش را به گناهی گرفتار می‌سازد تا او را از درون بشکند و جلو مغرور شدنش را بگیرد. گناهی که انسان را از غرور و عجب باز بدارد و او را در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالش یاری رساند، نوعی تجربه است. البته این سخن، به این معنا نیست که برخی گناهان را انجام دهیم تا به عُجب نیفتیم یا تجربه‌ی معنوی و دینی‌ای کسب نماییم! بلکه به این معنی است که هر گاه خدای تعالی صلاح بداند، زمینه‌ای فراهم می‌سازد که مثلاً جوان بر اثر فشار شهوت جنسی، دچار خودارضائی شود و در نتیجه، از خودش متنفر گردد و بی‌تابانه روی به درگاه حق تعالی بیاورد و از کرده‌ی خویش، اشک ندامت بریزد و حلقه بر درگاه غفاریت خیر الغافرین بکوبد. در برخی روایات شریفه آمده است گناهی که انسان را بشکند و موجب فرارش به ذیل الطاف رحیمیه‌ی الهیه گردد، برتر از عمل خیری است که موجب غرور گشته و منتهی به شرک خفی شود.
در مراتب بالاتر نیز این لغزاندن‌‌های مصلحتی هست؛ مثل این که کاری می‌کند تا بنده‌اش دچار خواب سنگین شده و نماز شب و حتی نماز صبحش قضا گردد تا این محرومیت، مانند نارنجکی که داخل تانک می‌اندازند، او را از درون،‌ تهی کرده و خیالات و اوهامش را خاکستر سازد. او که تا دیشب فکر می‌کرد بنده‌ی رستگار و رهیده از نفس و شیطان است، به یکباره با قضا شدن نماز شب و عقب ماندن از قافله‌ی عاشقان درجات عالیه، در خود می‌شکند و می‌فهمد که بی‌عنایات حق تعالی، هیچ است و «اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب‌ها».

جواب 2: اکنون در حال چهارمین دوره از مطالعه و اصلاح رسم الخط قرآن کریم هستم و گویا آخرین دوره از مطالعه‌ی من باشد و برای مرحله‌ی بعد، در اختیار برخی اصحاب منهاج فردوسیان قرار گیرد تا آنان نیز مطالعه نمایند و بر طبق آنچه در کتاب «تجوید در منهاج فردوسیان» مقرر کرده‌ایم، اشکالات احتمالی را گزارش بدهند. امیدوارم با دعای خالصانه‌ی اصحاب منهاج فردوسیان بر درگاه قادر متعال، توفیق این امر مهم، هر چه زودتر نصیبمان گردد. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

با سلام و دعای خیر
حاج فردوسی این سؤالات مربوط به ده‌ها نفر از دوستان دانشجوی ماست که به بنده می‌دهند و من از میان آنها مواردی را که تخصصی است، برای جنابعالی ارسال می‌نمایم، تمنا دارم مثل همیشه، بزرگواری فرموده به پاسخ، خوشوقتمان فرمایید. چون می‌دانم مشاغلتان زیاد است، می‌روم سر اصل مطلب و سؤالات را مختصر عرض می‌کنم. با سپاس.
1 ـ در زیارت قبور غیر ائمه مثل امام‌زاده‌ها و مؤمنین و پدر و مادر و یا جدّ و جدّه، عمل و ذکر راجح چیست؟
2 ـ آیا این اذکاری که ما برای اموات می‌خوانیم از سور قرآنی تا صلوات و دعای خیر، تأثیر در برزخ و آخرت او دارد؟
3 ـ آیا این تأثیر، بستگی به پاکی ذاکر دارد؟ مثلاً اگر مسلمانی که عادت به غیبت دارد، یا عادت به نگاه نامحرم دارد هم ذکری بگوید آن ذکر اثر دارد؟
4 ـ آیا حضور قلب ذاکر هم در تأثیر ذکر بر اموات مؤثر است؟ مثلاً ممکن است به خاطر عدم حضور قلب، ثواب آن ذکر به روح اموات نرسد؟
5 ـ با توجه به اینکه امام در مقامی است که ما فوق آن در میان مخلوقات الهی متصور نمی‌باشد و فصائل و درجاتی دارد که به تصریح خود آن ذوات مقدسه، نیل به معرفتشان هم محال است، و از سویی خود قرآن ناطق است و حقیقت نماز و روزه است و حقیقت ذکر است و …کما هو المشهود فی تراث الشیعة و منابع الحدیثی المعتمد، اینکه یک مسلمان و شیعه قرآنی و یا ذکری و صلواتی برای شادی روح امام می‌خواند چه تأثیری بر آن ارواح طیبه دارد؟
با سپاس مجدد

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: یکی از بهترین و معتبرترین کارهایی که می‌شود در هنگام زیارت قبور غیر ائمه انجام داد، خواندن هفت مرتبه سوره‌ی قدر است، به دلیل این روایات:
● سند 1: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ کنْتُ أَنَا وَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ‌هاشِمٍ فِی بَعْضِ الْمَقَابِرِ إِذْ جَاءَ إِلَی قَبْرٍ فَجَلَسَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ ثُمَّ وَضَعَ یدَهُ عَلَی الْقَبْرِ فَقَرَأَ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِی صَاحِبُ هَذَا الْقَبْرِ وَ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ أَنَّهُ مَنْ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ غَفَرَ الله لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْرِ. [ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 199، باب ثواب زیارة قبر المؤمن]
ترجمه: احمد بن محمد می‌گوید با ابراهیم بن هاشم در بعضی قبرستان‌ها بودیم که به نزد قبری آمد و رو به قبله نشست و دستش را بر قبر نهاد و هفت مرتبه سوره‌ی قدر خواند. سپس گفت: صاحب این قبر که محمد بن اسماعیل بن بزیع است، برایم حدیث کرد که هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و در نزد قبرش هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، خدای تعالی او و صاحب قبر را می‌آمرزد.
● سند 2: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ کنْتُ بِفَیدَ فَمَشَیتُ مَعَ عَلِی بْنِ بِلَالٍ إِلَی قَبْرِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ فَقَالَ لِی عَلِی بْنُ بِلَالٍ قَالَ لِی صَاحِبُ هَذَا الْقَبْرِ عَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ أَتَی قَبْرَ أَخِیهِ ثُمَّ وَضَعَ یدَهُ عَلَی الْقَبْرِ وَ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ أَمِنَ یوْمَ الْفَزَعِ الْأَکبَرِ» أَوْ «یوْمَ الْفَزَعِ‏» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 229، باب زیارة القبور]
ترجمه: محمد بن احمد می‌گوید در قبرستان بودم پس با علی بن بلال به سوی قبر محمد بن اسماعیل بن بزیع رفتم. پس علی بن بلال به من گفت: صاحب این قبر از امام رضا (علیه‌السلام) برایم روایت کرد که فرمودند: هر کس به نزد قبر برادر [دینی]اش برود و دست بر قبرش بگذارد و هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، در روز قیامت، ایمن خواهد بود.
● سند 3: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی قَالَ: کُنْتُ بِفَیْدَ، فَقَالَ لِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ، مَرَّ بِنَا إِلَی قَبْرِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ لِنَزُورَهُ، فَلَمَّا أَتَیْنَاهُ جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ الْقَبْرُ أَمَامَهُ، ثُمَّ قَالَ أَخْبَرَنِی صَاحِبُ هَذَا الْقَبْرِ، یَعْنِی مُحَمَّدَ بْنَ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) یَقُولُ: «مَنْ زَارَ قَبْرَ أَخِیهِ‏ الْمُؤْمِنِ‏ فَجَلَسَ‏ عِنْدَ قَبْرِهِ‏ وَ اسْتَقْبَلَ‏ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ‏ یَدَهُ‏ عَلَی الْقَبْرِ وَ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ أَمِنَ مِنَ‏ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ» [إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، کشی، صفحه‌ی 564]
ترجمه: محمد بن احمد می‌گوید در قبرستان بودم که محمد بن علی از من خواست به زیارت قبر محمد بن اسماعیل بن بزیع برویم. چون به نزد قبرش رسیدیم، در جانب سر قبر و رو به قبله در حالی نشست که قبر، در مقابلش بود. سپس گفت: صاحب این قبر یعنی محمد بن اسماعیل بن بزیع خبر داد به من که از ابوجعفر (علیه‌السلام) شنیده است که فرمودند: هر کس قبر برادر مؤمنش را زیارت کند و در نزد قبر بنشیند و رو به قبله، دستش را بر قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، از فزع اکبر [هول و هراس عظیم روز قیامت]، امان خواهد یافت.
● سند 4: قَالَ الرِّضَا (علیه‌السلام): «مَا مِنْ عَبْدٍ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِلَّا غَفَرَ الله لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْرِ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 181، باب التعزیة و الجزع عند المصیبة و زیارة القبور و النوح و المأتم]
ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: هیچ بنده‌ای نیست که قبر مؤمنی را زیارت کند و در نزد قبرش هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، مگر این که خدای تعالی او و صاحب قبر را می‌آمرزد.

جواب 2: برای رسیدن به پاسخ این سؤال، توجه شما را به قواعد 2896 تا 2902 از مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان، جلب می‌کنم و توصیه‌ی اکید دارم حتماً برای اصلاح دیدگاه‌های خود، این کتاب را مکرر در مکرر، مطالعه نمایید. این قواعد، از تصریحات آیات قرآن کریم و روایات معتبر شیعه، جمع‌آوری شده است:
قاعده‌ی 2896 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ {کارهای خیری که زندگان به مردگان هدیه می‌کنند، مانند:} نماز، روزه، حج، صدقه، نیکوکاری و دعا به مُردگان می‌رسد.
قاعده‌ی 2897 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ نماز خواندن {و سایر کارهای خیری} که به نیابت از مردگان انجام می‌شود، موجب برداشته شدن تنگی از آنان و گشایش در حالشان می‌گردد.
قاعده‌ی 2898 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ همان‌طور که زنده‌ها از هدیه گرفتن خوشحال می‌شوند،‌ مردگان نیز از طلب رحمت و استغفار {و کارهای خیری که زندگان برایشان می‌فرستند}، خوشحال می‌گردند.
قاعده‌ی 2900 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ هر گاه منهاجی زنده‌ای ‌به نیت منهاجی‌ مُرده‌ای صدقه بدهد، خدای تعالی جبرئیل را امر می‌کند تا هفتاد هزار فرشته که در دست هر یک طَبَقی است را به سوی قبر آن مُرده بفرستد تا {به سبب ثواب آن صدقه} قبرش نورانی گردد و بهره‌های فراوان یابد.
قاعده‌ی 2901 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ عمل صالحی که زندگان برای مُردگان می‌فرستند ـ حتی اگر آن مُردگان، ناصبی باشد ـ‌ به حالشان نفع می‌رساند.
قاعده‌ی 2902 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ مُردگان می‌فهمند چه کسی برایشان خیرات فرستاده است و اگر از او ناراضی باشند، راضی می‌شوند.

جواب 3: قطعاً تقوا و طهارت کسی که کار خیر انجام می‌دهد، در نورانی کردن و بارور نمودن آن عمل، نقش اساسی دارد زیرا به تصریح قرآن کریم، خدای تعالی فقط از پرهیزکاران قبول می‌کند؛ ولی اینطور هم نیست که اگر کسی آلوده به برخی گناهان باشد، خیراتش اصلاً به حال اموات، سودی نداشته باشد، بلکه سود دارد، ولی نه به اندازه‌ی خیرات انسان‌های باتقوا.

جواب 4: در روایات شریفه فرموده‌اند که خدای تعالی، دعایی که از قلب غافل برخیزد را مستجاب نمی‌کند. پس هر کس بدون قصد جدّی و از روی غفلت، برای زنده یا مرده، دعا کند، آن دعا،‌ ارزشی ندارد و به جایی نمی‌رسد. البته در مورد تلاوت قرآن یا صلوات، چنین مطلبی به خاطر ندارم ولی قدر متیقن، اگر تلاوت قرآن و صلوات هم با حضور قلب و با توجه به معانی بلند آن باشد، تأثیر بیشتر و بهتری در گوینده می‌گذارد و لابد، پاداش بالاتری نصیب مرده‌ای که به او هدیه می‌شود،‌ خواهد شد.

جواب 5: برای این سؤال،‌ جواب‌های مختلفی گفته‌اند، از جمله این که درجات بهشت، تمامی ندارد و حتی فردوس اعلی نیز دارای رتبه‌های بسیاری است و با تلاوت و ذکر و صلوات، رتبه‌ی اولیای الهی، در بهشت بالاتر می‌رود.
همچنین گفته‌اند این اعمال، تحفه‌هایی است که ارادت ما را اثبات می‌کند و فایده‌اش در اصل، برای خودمان است نه آن بزرگواران.
ولی توجه به این مطلب، مأمورٌ به ما نیست. یعنی به ما دستور نداده‌اند کشف کنیم صلوات و تلاوت ما، به چه کیفیتی به حال اولیای الهی، فایده می‌رساند. بلکه از ما خواسته‌اند با توسل به ارواح آن بزرگواران از طریق اهدای اعمال خیر، در نبرد سخت با شیطان و نفس، یاری بطلبیم. پس شایسته است به جای توجه به این که صلوات و تلاوت ما، به چه درد نبی و وصی می‌خورد، به این توجه کنیم که با این گونه هدایای معنوی، قدرت فوق العاده‌ای در جهاد با نفس و شیطان می‌یابیم و می‌توانیم راه صد ساله را یک شبه طی کنیم.
از شما که با دانشجویان عزیز در تماس هستید،‌ می‌خواهم که آن عزیزان را از بحث‌های بی‌ثمر علمی، به سوی اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال، بر طبق تصریحات و واضحات قرآن کریم و روایات معتبر عترت طاهره (علیهم‌السلام) سوق دهید تا گوهر عمر را در مباحث علمی بی‌حاصل و حاشیه‌ای، هدر ندهند و قبل از این که وارد زندگی مشترک و کار شوند، پایه و مایه‌ی لازم در اعتقادات و اعمال را به دست آورده باشند. اغلب آنچه در دانشگاه‌ها به جوانان عزیزمان یاد می‌دهند، دانش‌های بی‌فایده است، همان که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) در تعقیبات نمازهایشان می‌فرمودند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ» [کنز الفوائد، کراجکی، جلد 1، صفحه‌ی 385]

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

با سلام و دعای خیر
در سایت متقین منسوب به فرزند حاج سید محمد حسین حسینی تهرانی (صاحب تألیفات عدیده از جمله معاد شناسی و …) تحلیلی از سید هاشم حداد نسبت به ملاقات حضرت خضر و حضرت موسی (ع) ارائه شده است که برخی دانشجویان از جنابعالی خواهش دارند با توجه به عظمت حضرت موسی آن پیامبر اولوالعزم الهی تحلیل خود را در خصوص تحلیل آقای حداد ارائه دهید. ضمن آنکه این مطلب با آب و تاب فراوانی در آن سایت نقل شده و ما جهت استحضار عین آن را تقدیم می‌داریم:
سید محمد محسن حسینی: روزی در محضر عارف کامل حضرت حاج سید هاشم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ بودم، سخن از ماجرای حضرت موسی و خضر علیهما السّلام به میان آمد و اینکه از آیه استفاده می‌شود: مقام و مرتبۀ حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است، زیرا تقاضای تعلیم و رشد نموده است. مرحوم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ فرمودند:
خیر، مطلب این‌چنین نیست. حضرت موسی پیامبر اولوالعزم بود و صاحب کتاب و شریعت بود، و حضرت خضر در آن زمان در تحت شریعت و دین و آیین حضرت بوده است، حال چگونه می‌توان تصوّر نمود که مرتبه و منزلت حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است؟ بلکه مطلب غیر از این است. حضرت موسی (علیه السلام) از آنجا که صاحب شریعت و کتاب و قانون و تکلیف بود، حقیقت وجود و نفس و قلب او با واقعیت این مرتبه از اراده و مشیت الهی که نزول کتاب و شریعت و قانون است، متّحد گشته بود و امری جز این در نفس و قلب و ضمیر او اصلاً وجود و حضور نداشت. او اراده و مشیت پروردگار را صرفاً در تجلّی و ظهور او در عالم کثرت بر اساس رعایت تکالیف ظاهریه و احکام عامّه تماشا می‌کرد، و بر همین اساس هم در میان مردم به رتق و فتق امور می‌گذراند.
حضرت موسی (علیه السلام) مقام مشیت و ارادۀ حقّ را یک‌سو می‌نگریست و ادراک او بر این بود که جریان نظام اجتماعی و تربیت و تدبیر فقط بر اساس معادلات ظاهری و متعارف که منطبق با شریعت اوست باید انتظام یابد، و هر پدیده و رخدادی خارج از این چهارچوب خلاف اراده و رضا و مشیت پروردگار است و باید از آن جلوگیری نمود، گرچه فاعل آن فرد صالح و مطیع اوامر پروردگار و حتّی از انبیا و اولیا باشد. و اگر حضرت موسی (علیه السلام) در زمان امام صادق (علیه السلام) بود و صحنۀ اطاعت امر آن حضرت توسّط هارون مکّی را مشاهده می‌کرد، قطعاً همان اعتراض و ایراد را به آن حضرت وارد می‌ساخت … مرحوم حدّاد ـ قدّس الله سرّه ـ می‌فرمودند: با روشن شدن این حقیقت و مسائلی که اتّفاق افتاد، حضرت موسی (علیه السلام) دریافت مسألۀ تجلّی ذات خداوند بر نفوس بشری فقط و فقط در محدودۀ نفس و ضمیر و قلب او نیست، بلکه مطلب بسیار بالاتر از این حرف‌هاست، و جلوۀ حقّ در مظاهر مختلف نه در حدّ فهم و ادراک و احساس ما است، و چه بسا اسرار و رموزی است که ابداً فکر و قلب ما بدان راه ندارد و به کُنه آن نخواهد رسید. و البته این مسأله برای رشد و باز شدن افق جدید معرفتی و کشفی حضرت موسی (علیه السلام) بوده است که بدین‌ وسیله حاصل شد و مقصود حضرت موسی (علیه السلام) برآورده گردید.
این بود فرمایشات حضرت حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ در قضیه موسی و خضر علیهما السّلام.
به نقل از کتاب اسرار ملکوت

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: توجه داشته باشید که اثبات و انکار این قضیه، هیچ نقش مثبت تربیتی ندارد. لذا صرف وقت در آن، به نحوی تباه کردن عمر شریف است. پس بهتر است به جای بحث کردن بر روی اینگونه مسائل بی‌ثمر، جوانی و نشاط خود را مصروف در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال بر طبق واضحات و مسلّمات کتاب و سنت و عترت نمایید.

ثانیاً: آیات و روایات معتبر، از این که این اتفاق، قبل از بعثت حضرت کلیم الله (علیه‌السلام) به رسالت، بوده یا بعد از رسالت، ساکت است.

ثالثاً: با توجه به این که حضرت موسای کلیم (علیه‌السلام)، پیامبر اولوالعزم و صاحب شریعت است، اگر این اتفاقات را بعد از رسالت آن حضرت بدانیم، حضرت خضر (سلام الله علیه) که از امت ایشان محسوب می‌شده، کافر خواهد بود.
به عبارت دیگر، وقتی فردی از امت، به پیامبرش ـ که واسطه‌ی تشریعی بین او و خدای تعالی‌ست ـ بگوید:
«هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» [سوره‌ی کهف، آیه‌ی 78]
ترجمه: این،‌ جدایی‌ای بین من و توست، کافر می‌شود.
در حالی که گزارشی از کافر شدنِ جناب خضر (سلام الله علیه) در دست نیست و بلکه بر عکس، آن جناب، از ذخیره‌های الهی برای یاری استاد حاضر (ارواحنافداه) در عصر ظهور خواهد بود.
با این حساب، این سخن مرحوم حداد که می‌گوید: «حضرت خضر در آن زمان در تحت شریعت و دین و آیین حضرت بوده است» نادرست خواهد بود.
و همچنین این که می‌گوید: «حضرت موسی (علیه السلام) از آنجا که صاحب شریعت و کتاب و قانون و تکلیف بود …» نیز مخدوش است، زیرا گفتیم که از ظواهر امر، چنان بر می‌آید که این جریان، قبل از بعثت آن حضرت به رسالت است.
اما این تحلیل که: «حضرت موسی (علیه السلام) مقام مشیت و ارادۀ حقّ را یک‌سو می‌نگریست و ادراک او بر این بود که جریان نظام اجتماعی و تربیت و تدبیر، فقط بر اساس معادلات ظاهری و متعارف باید انتظام یابد، و هر پدیده و رخدادی خارج از این چهارچوب خلاف اراده و رضا و مشیت پروردگار است و باید از آن جلوگیری نمود، گرچه فاعل آن فرد صالح و مطیع اوامر پروردگار و حتّی از انبیا و اولیا باشد … و البته این مسأله برای رشد و باز شدن افق جدید معرفتی و کشفی حضرت موسی (علیه السلام) بوده است که بدین‌ وسیله حاصل شد و مقصود حضرت موسی (علیه السلام) برآورده گردید»، خالی از وجه نیست. به عبارت ساده،‌ شاید بتوان برخورد آن حضرت با جناب خضر (سلام الله علیه) را مرحله‌ای از تربیت و آماده شدن برای عهده‌داری رسالت عظیم دانست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
می‌بینم اهل فتوا هم که شده‌اید! خوب اقلاً مستنداتتان را همراه فتاوا ذکر می‌فرمودید تا دیگران هم مستفیض شوند. شما اگر نمی‌دانید، خوب است بدانید که هیچ مستند قابل اتکایی برای گذاشتن ریش وجود ندارد و الا آقایان مراجع، آن را به احتیاط برگزار نمی‌فرمودند. بنده که الان یادم نیست کسی در این باره فتوا داشته باشد اگر شما سراغ دارید بفرمایید. در هر صورت به نظر می‌رسد اگر با استناد به فتوای مشهور، مطالب پیگیری شود به صواب نزدیکتر است. شما به شکلی فتوا به فسق امام جماعت داده‌اید در صورتی که مسأله کاملاً اختلافی است. برای کسب رضای خداوند متعال
موفق باشید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چند فقره اشکال به جواب بنده در خصوص ریش، در نامه‌ی شما وجود دارد که به ترتیب، پاسخ می‌دهم. ان شاء الله

اول: نوشته‌اید که اهل فتوا شده‌ام، در حالی که پناه می‌برم به خدای متعال از فتوا و همچنان که دستور فرموده‌اند، از فتوا می‌گریزم همچنان که از شیر درنده می‌گریزم. آنچه برای راهنمایی اصحاب منهاج فردوسیان تقدیم می‌شود، راه متین و صراط قویم «احتیاط» است. بین «فتوا» و «احتیاط» خیلی فرق است. در «فتوا»، صاحب فتوا به عهده می‌گیرد که هر کس به این نظر «من» عمل کند، نجات یافته و به سرمنزل مقصود خواهد رسید، ولی در «احتیاط» کم‌خطرترین و کم‌ضررترین راه انتخاب می‌شود،‌ هر چند سختی‌هایی داشته و محدودیت‌هایی بیاورد. «فتوا» حکم فقیه خاص است ولی «احتیاط»، مطلوب شرع انور و حکم عقل سلیم می‌باشد.

دوم: خواسته‌اید که مستندات به همراه فتوا ذکر شود. عرض شد که آنچه می‌نویسم، «فتوا»ی من نیست بلکه راه سالم احتیاط است. مستندات «احتیاط» همانند مستندات فتوا نیست. در مستندات فتوا، کنکاش و مناقشه‌ی بسیار می‌شود تا واجب یا حرام بودن آن، اثبات یا رد شود؛ ولی در مستندات احتیاط، دقت زیاد لازم نیست و همین که یک سو، ضرر داشته باشد و سوی دیگر، ضرر نداشته باشد، ولو این که نفعی هم نداشته باشد، کار، تمام است و حکم به نفع آن سویی می‌شود که ضرر ندارد، هر چند سود هم نداشته باشد.
در مسأله‌ی ریش، تراشیدن و کوتاه کردن آن به حدی که نیاز به شانه نداشته باشد، متهم به حرمت یا کراهت است ولی سوی مقابلش، یعنی بلند گذاشتن ریش به اندازه‌ای که نیاز به شانه داشته باشد، منع نشده و بلکه توصیه شده است؛ پس به راحتی، احتیاط را در بلند گذاشتن ریش به حد شانه می‌یابیم.
برای آشنایی با مستندات مذموم بودن ازاله‌ی ریش، به اینجا مراجعه نمایید.

سوم: هر چند برخی فقهای عظام، فتوا به احتیاط واجب در حرمت تراشیدن ریش داده‌اند، ولی برخی دیگر از مراجع عظام تقلید، همچون آیت الله بهجت (رحمه الله) [توضیح ‏المسائل، متفرقه، مسأله‌ی 4] و آیت الله صافی گلپایگانی (حفظه الله) [جامع الاحکام، جلد 2، سؤال 1740 و 1742] فتوا به حرمت داده‌اند.

چهارم: این که فرموده‌اید، به شکلی حکم به فسق امام جماعت داده‌ام، درست نیست. نه به تصریح و نه به کنایه، حکم به فسق امام جماعت نداده‌ام به این دلیل که در تمام موارد، احتیاط را در جمع بین نماز فرادا و نماز جماعت با امام جماعت کم‌ریش بیان کردم. اگر آن امام جماعت را فاسق می‌دانستم، باید نماز با او را ـ ولو به نحو اعاده ـ باطل می‌شمردم که چنین نکرده‌ام.
در پایان، از عنایت جناب‌عالی سپاسگزارم و از هر گونه نقد منصفانه و عالمانه، استقبال می‌کنم.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است