سؤال: آیا منهاج فردوسیان، «رجال الغیب» تربیت میکند؟
جواب: تعاریف متفاوتی از «رجال الغیب» ارائه شده است. نخست نگاهی به این تعریفها میاندازیم:
تعریف اول: رجال الغیب زیرمجموعهی انبیاء و اولیای الهی هستند که در زمان ما زیرمجموعه حضرت ولی الله الاعظم امام زمان (ارواحنا فداه) هستند و به دستور ایشان رفتار میکنند. ابن عربی تأکید دارد که آنها در هر دوره، ده نفر هستند و برخی صفات آنها را به شرح زیر برشمرده است:
1. آنها اهل خشوعند و آهسته سخن میگویند؛ زیرا در همهی حالات، تجلی رحمان بر آنها غلبه دارد، که:
«وَ خَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا» [سورهی طه، آیهی 108]
ترجمه: و صداها در مقابل خدای رحمان خاشع میگردد و جز صدایی آهسته نمیشنوی.
2. اینها از چشم مردمان پنهان هستند و تنها حق است که آنها را میشناسد. و حق شاهد آنهاست و در زمین و آسمان، از دید و شناخت دیگران نهانند.
3. آنها فقط خدای سبحان را میخوانند.
4. مصداق این آیهی شریفه هستند:
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» [سورهی فرقان، آیهی 63]
ترجمه: و بندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین به نرمی گام بر میدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند، با ملایمت پاسخ میدهند.
5. روش آنها حیا است، به حدی که از کسی که در هنگام سخن، صدایش بلند میشود و رگ گردنش از غضب باد میکند تعجب میکنند. دلیل تعجبشان این است که حال جذبه چنان بر آنها غلبه دارد که تصور میکنند که این تجلی، که موجب خشوع و حیا میشود، برای همگان حاصل است. آنها وقتی میبینند که قرآن دستور صریح داده است که صدای خود را در نزد پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالا نبرید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ» [سورهی حجرات، آیهی 2]
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید و همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن میگویید با او به صدای بلند سخن مگویید مبادا بیآن که بدانید کردههایتان تباه شود.
وقتی چنین است که ما از بالا بردن صدای خود بر صدای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نهی شدهایم که این موجب تباهی کردار ما میشود، در حالی که آن حضرت، پیامبر خدا و مبلغ دستورات الهی است، پایین آوردن صدا در هنگام شنیدن قرآن و خواندن دعا از تأکید بیشتری برخوردار است و این مقام رجال الغیب است که عالم را محضر خداوند میدانند و همواره صدایشان آهسته است و رعایت ادب و خشوع را در محضر الهی میکنند. زیرا آنها به این آیه قرآن ایمان دارند که:
«أَ لَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یرَی» [سورهی علق، آیهی 14]
ترجمه: مگر ندانسته که خدا میبیند.
6. رجال الغیب به دلیل این که مستقیماً حقایق را شهود میکنند، بدون این که دچار اشتباه شوند، معانی و حقیقت صورتهای معانی را ادراک میکنند. آنها صاحب کشف هستند و هر صاحب کشفی نیز از آنها استفاده میکند و رجال الغیب هستند که اخبار اصحاب کشف و مؤمنان خالص را در جهان منتشر میکنند و احوال آنها را به جماعتی که اهلیـّتش را دارند میشناسانند. به این دلیل آنها به منزلهی وزراء و مأمورین امام زمان (ارواحنا فداه) هستند که به رفع حوائج معنوی و الهی مردم قیام میکنند. اما نه به گونهای که شناخته شوند و دیگران آنها را بشناسند. [1]
تعریف دوم: رجال الغیب در مقابل رجال الظاهر قرار دارند. رجال الظاهر، مردان الهی هستند که کمر به امر الهی بستهاند و در ظاهر و باطن به خدا دعوت میکنند. ولی «رجال الغیب» به انسانهایی اطلاق میشود که از چشم مردمان پنهان هستند.
تعریف سوم: مردانی از جنیان مؤمن و صالح هستند که به یاری گمشدهها و نیازمندان میپردازند.
تعریف چهارم: گروهی که علم و رزق خود را از طریق محسوس و عادی کسب نمیکنند بلکه روزی و علم را از غیب میگیرند.
تعریف پنجم: رجال الغیب به معنی مجموعههایی از روحانیه (فرشتگان) است که در ایّام مخصوصی و در جهت خاصی قرار میگیرند. ارباب علوم غریبه، جهت موفقّیّت در انجام کارشان باید جهت آنها را بدانند تا نتیجهی سریعی بگیرند.
تعریف ششم: محی الدین عربی در رسالهی «معرفت رجال الغیب» مینویسد: قطب الاقطاب که غوث عبارت از اوست در کعبه معظمه ـ شرّفه الله تعالی ـ ساکن است و بُدلا و رجال الغیب که به جهت مصالح عالم در بحر و برّ متفرقند به قدرت الله تعالی به ولایتی که ایشان را کرامت شده طی ارض نمایند و نماز به مکه معظمه به وقت صبح اقتدای فریضهی صبح به قطب الاقطاب کنند و بعد از ادای فریضهی صبح و فراغ از اوراد، از نظر قطب به اطراف و اکناف عالم روند و جهات جهان را به قدوم شریف مشرف گردانند. و از ایشان طایفهای بهادراناند که ایشان را هفتتنان خوانند و ایشان بر قلب ابراهیم پیغمبرند (صلوات الله علیه) که حمایت اهل عالم به وجود ایشان است که ایشان را بدلا خوانند و ایشان عالم را به هشت قسمت کردهاند چنانچه در این دایره ثبت است و هر روزی از روزهای ماه در جهتی از جهات عالم بایستند و مدد به اهل عالم رسانند، خاصه به کسانی که از ایشان استمداد نمایند و طریق استمداد بعد از این، در این دایره گفته شود و بالله التوفیق و علیه الاعتقاد. بدان ـ ارشدک الله تعالی ـ که چون دانستی که ایشان در هر روزی از روزهای ماه در کدام جانبند، پس در وقتی از اوقات که تو را مهمی پیش آید یا در کاری عاجز و متحیّر شوی چنان که از تدبیر فرو مانی، روی بدان جانب آور که معلوم است، با تضرع و خشوع هر چه تمامتر، و اول بر سید کائنات صلوات فرست و بعد از آن این کلمات بگو: «السلام علیکم یا رجال الغیب …». آنگاه پشت به جانب ایشان کن همچنان کسی که تکیه به چیزی میکند و چنان در خاطر آور که استظهار من به شماست، مرا روانه سازید و نظر عنایت از من باز مدارید و مرا یاری کنید. آنگاه به هر مهم که داشته باشی روانه شو که حضرت حق سبحانه و تعالی مهم تو را برآورده به خیر گرداند و از ایشان به انواع فیض مستفیض گردی … (تا آخر بافتهها)
تعریف هفتم: بعضی از بندگان خاص خدا هستند که در حال و سکونت با ما شریکند و در کارهای ما تأثیر میگذارند؛ لذا قبل از انجام هر کار باید جهت آنها را دید که روبروی یا دست راست ما نباشند وگرنه بدی به ما میرسانند و آن کارها درست انجام نمیشوند و تقسیم روزها بدین طریق است: یکم، هشتم، شانزدهم و بیست و چهارم در شرقند؛ و دوم، دهم و هجدهم و بیست و ششم در شمال شرقی هستند؛ و سوم، یازدهم و نوزدهم و بیست و هفتم در شمال هستند؛ و چهارم، دوازدهم، بیستم و بیست و هشتم در شمال غربی هستند؛ و پنجم، سیزدهم و بیست و یکم و بیست و نهم در غربند؛ و ششم، چهاردهم و بیست و دوم در جنوب غربیاند؛ و هفتم، پانزدهم و بیست و سوم در جنوبند؛ و هشتم، شانزدهم و بیست و چهارم در جنوب شرقی هستند. و قبل از اجرای عمل باید دعای رجال الغیب را بخوانید، بعد عمل را آغاز کنید: السلام علیکم یا رجال الغیب … (تا آخر بافتهها)
تا اینجا، همگی بافتههای صوفیه و خالی از سند معتبر از آیات و روایات معتبر بود. اما تعریف دیگری میتوان برای «رجال الغیب» ارائه داد که مستند بوده و قابل اعتنا باشد.
تعریف مختار از رجال الغیب: مردان و زنانی هستند که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند و به همین سبب، در میان بستگان، همشهریان و هموطنانشان که اهل ایمان و عمل صالح نیستند، غریب و پنهان هستند. استاد معظم حضرت باقر العلوم (علیهالسلام) میفرمایند:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِینَ هُمُ النُّجَبَاءُ وَ الْمُؤْمِنُ غَرِیبٌ وَ الْمُؤْمِنُ غَرِیبٌ» ثُمَّ قَالَ: «طُوبَی لِلْغُرَبَاءِ» [محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحهی 272]
ترجمه: ایمانآوردهگان و تسلیمشدگان، رستگار شدند. همانا مسلمانان، نجیبان هستند و مؤمن، ناشناخته است و مؤمن ناشناخته است. سپس فرمودند: خوشا به حال ناشناختهها.
همچنین استاد معظم، حضرت امام صادق (علیهالسلام) در بارهی آنان فرمودهاند:
«الْمُؤْمِنُ مُکفَّرٌ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحهی 251]
ترجمه: مؤمن، پنهان (یا ناسپاسیشده) است.
این طایفه، گر چه در میان سایر مردم در حرکت و زندگی هستند، ولی از چشم اهل دنیا پوشیدهاند یعنی قدر و منزلتشان را مردم شهوتپرست و دنیادوست، نمیدانند و پاسشان را نگه نمیدارند. با این معنی، «رجال الغیب» مصداقی جز «اصحاب منهاج فردوسیان» ندارد. کسانی که برای رسیدن به رضوان الهی و بالاترین درجات بهشت برین، شهوتهای نفسانی و وسوسههای شیطانی را کنار زده و دست از آبروی خیالی در میان مردم کشیده و اسم و رسم عاریهای را به اهل دنیا وانهادهاند. به تصریح استاد معظم، حضرت صادق (علیهالسلام)، یک نفر از اینان، به هزار نفر از غیرشان میارزند [2] ولی چون کالایشان در نزد مردم ظاهربین و سطحینگر، قیمت و خریداری ندارد، پنهان هستند.
اگر «رجال الغیب» را به هفت معنی بالا بگیریم، منهاج فردوسیان، چنین افرادی را تربیت نمیکند ولی اگر به معنی اخیر بگیریم، خاصیت ذاتی و قهری منهاجی شدن (ایمان و عمل صالح) در دوران غلبهی کفر و شرک بر جهان، غریب شدن و «رجال الغیب» شدن خواهد بود.
……………………………………..
[1] برای تنظیم این مطلب از فتوحات المکیة، ابن عربی، جلد 2، صفحات 11 و 12 و جلد 3، صفحهی 321 تا 338 استفاده شده است.
[2] . عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سُلَیمَانَ الْعَامِرِی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیهالسلام) أَی شَیءٍ تَقُولُ فِی رَجُلٍ سَمِعْتُهُ یشْتِمُ عَلِیاً (علیهالسلام) وَ یتَبَرَّأُ مِنْهُ؟ قَالَ فَقَالَ لِی: «وَ اللهِ حَلَالُ الدَّمِ وَ مَا أَلْفٌ مِنْهُمْ بِرَجُلٍ مِنْکمْ دَعْهُ لَا تَعَرَّضْ لَهُ إِلَّا أَنْ تَأْمَنَ عَلَی نَفْسِکَ؛ به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم در مورد کسی که به امیر المؤمنین (علیهالسلام) دشنام بدهد، چه میفرمایید؟ فرمودند: به خدا سوگند، ریختن خونش حلال است. ولی هزار نفر از آنان،به یک نفر از شما نمیارزد. پس رهایش کن و متعرض او مشو مگر این که بر جان خودت ایمن باشی». [کافی، محدث کلینی، جلد 7، صفحهی 269].