حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۶۹۷ مطلب با موضوع «مکاتباتی بر مبنای منهاج فردوسیان .» ثبت شده است

سلام
در حدیثی آمده است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «ابْنِ بَیْتَکَ سَبْعَةَ أَذْرُعٍ فَمَا کَانَ فَوْقَ ذَلِکَ سَکَنَهُ الشَّیَاطِینُ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیْسَتْ فِی السَّمَاءِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا تَسْکُنُ الْهَوَاءَ» [کافی، محدث کلینی، جلد ‏6، صفحه‌ی 529]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ات را هفت ذراع بنا کن که بیش از این اندازه، محل سکونت شیطان می‌شود. همانا شیطان‌ها در آسمان یا زمین نیستند بلکه در هوا ساکن هستند.
ساختمان از شش ذراع بالا رفت باید بالایش «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسی، شیطان می‌آید که آن بالا یک کارهایی بکند.
1 ـ آیا این حدیث مربوط به مقطع زمانی کنونی هم می‌شود و یا در مورد همان مقطع زمانی بوده است؟
2 ـ آیا منظور از این بالا رفتن ساختمان آپارتمان‌سازی‌های کنونی است که طبقات زیادی روی هم ساخته می‌شود؟
3 ـ آیا منظور ساختمان‌های همکفی است که ارتفاع آنها تا سقف بسیار زیاد است مانند مساجد یا سالن‌ها؟
4 ـ آیا به استناد این حدیث مناسب نیست در هر طبقه‌ای که منزلمان بود، بسم الله … را در بالای آن بنویسیم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: دلیلی وجود ندارد که دلالت روایت را منحصر به زمان صدور نماید. به عبارت دیگر، نمی‌توانیم بدون دلیل قوی، روایت را مربوط به زمان کنونی ندانیم.

جواب 2: از ظاهر عبارت، چنین چیزی برداشت نمی‌شود. گر چه مراعات احتیاط و نوشتن ذکر، پسندیده است.

جواب 3: ظاهر روایت، همین را می‌رساند که منظور، ساختمان‌هایی است که ارتفاع کف تا سقفش بیش از هفت ذراع باشد.

جواب 4: اشکال ندارد کسانی که در طبقات بالای آپارتمان زندگی می‌کنند، برخی آیات و اذکار را بر دیوار اتاق‌هایشان بیاویزند و بلکه از جهات دیگر، شایسته نیز هست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
دیشب خواب دیدم در یک صحنه نمایشی تعزیه مانند نقش علی اکبر (ع) را دارم و این نمایش به شکل تعزیه با آن لباسها و شمشیر نیست بلکه به صورت نمایشی با سلاح‌های جدید می‌باشد و اکثریت بازیکنان، بسیجی‌های نسل جدید و جوان هستند و من و چند نفری میانسال در این جمعیت هستیم و به جای شمشیر، اسلحه داریم و من کلت کمری داشتم که در یک یورش به دشمن، بقیه که جوانتر بودند، حمله و تیراندازی آنها بی‌هدف بود (مثل بسیجی‌هایی که تازه به آنها اسلحه داده می‌شود که جوگیر می‌شوند) اما من و آن افراد کم، حساب‌شده و تاکتیکی با نشانه‌گیری حمله می‌کردیم که با تعداد کم تیری که ما می‌زدیم، دقیق به هدف می‌خورد اما بقیه لشکر که جوان و زیاد بودند از صد تا تیرشان، یکی به هدف می‌خورد. من به آنها اعتراض کردم که جو گیر نشوید اینجا میدان جنگ است و آنها هم به ما اعتراض داشتند چرا کم تیر می‌زنید که ناگهان من و آن چند نفر میانسال را تنها گذاشتند و در میدان تنها ماندیم که بیدار شدم.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حکایت خواب شما، حکایت دردآور امروز ماست. کسانی که در مؤسسات فراوان با نیروهای بسیار با بودجه‌های میلیاردی، در حال جنگ نرم با دشمنان هستند، هدف را درست نمی‌شناسند و جز اتلاف وقت و نیرو و بودجه، دستاورد قابل توجهی ندارند. آنان که هدف دارند و درد را می‌شناسند، بر اثر حمایت نشدن، در تنگناهای مختلف هستند. البته برکت و اثر، در تلاش‌های آنانی است که دشمن را می‌شناسند و تیشه را به ریشه می‌زنند، هر چند با دست خالی و امکانات کم باشند.
تنها گذاشتنِ کسانی که هدف مشخص و درست دارند از سوی آنان که به دنبال هیجانات زودگذر و کارهای سطحی هستند، سابقه‌ی زیادی دارد. در این روزگار غبارآلود، یا باید از فهم و درکتان دست بردارید و هم‌رنگ جماعتِ سرگردان شوید و یا محکوم به تنها ماندن هستید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
1 ـ در مساجد، بین نماز یک کیسه دست می‌گیرند و شب جمعه می‌گویند خیر امواتتان کمک کنید و امواتتان را شب جمعه خوشحال کنید! حال این کمک که مشخص نیست دقیق برای کجا و کیست و چه جایی خرج می‌شود آیا برای مسجد است یا برای فقرای محل مسجد، آیا صدقه محسوب می‌شود؟
2 ـ شب‌های دیگر می‌گویند باقیات صالحات را از دست ندهید به خانه خدا کمک کنید که برای باقیات صالحات خانه خدا مسجد کمک کنید، اما بعد که پیگیری کردم که این چه مسجدی است هر شب کمک می‌خواهد، مشخص شد برای امورات جاریه مسجد شامل برق و آب و هزینه نگهداری و خادم این هزینه دریافت می‌شود ولی هنگام اعلام، چنین دقیق و روشن اعلام نمی‌کنند برای چه چیز کمک کنید. حال آیا این کمک اولاً صحیح است؟ دوم آیا به قصد کمک نمودن به خانه خدا مسجد این کمک حساب می‌شود؟ و سوم اینکه آیا صدقه و خیرات حساب می‌شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در روایات متعدد، هزینه کردن در ساختن مسجد، تعمیر مسجد، روشنایی مسجد و در مجموع، تمام اموری که استفاده از مسجد را ممکن و آسان می‌کند، مستحب شمرده شده است. تأمین هزینه‌های خادم، اگر مسجدی نیاز به خادم داشته باشد، همچنین کمک به سرمایش، گرمایش، فرش، آب، برق و … مسجد، به قصد دریافت ثواب الهی، صدقه محسوب شده و تحت عنوان کلی «کمک به خانه‌ی خدا» قرار می‌گیرد.
همچنین لازم نیست مصرف دقیق هدایای مردمی به مسجد، اعلام شود و هیأت امنا و متولیان مسجد، می‌توانند از آن هدایا در تمام اموری که استفاده از مسجد را میسر می‌سازد، استفاده کنند و برای پرداخت‌کنندگان نیز صدقه محسوب شده و ثواب خواهد داشت. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
ببخشید یک سؤالی پیش آمده برام چرا در عکس‌های سخنرانی شما در مسجد و بالای منبر، جمعیت رو نشان نداده‌اید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
مراقبت بر این است که در تصاویری که به صورت رسمی از بنده منتشر می‌شود، شخص یا اشخاص دیگری نباشند تا از متهم شدن به هر نوع وابستگی و پیوستگی در امان باشم. به عبارت ساده، هیچ عکس رسمی‌ای از من نخواهید یافت که با شخص خاص یا گروه خاص باشد و از سوی پایگاه‌های وابسته به دفتر مرکزی منهاج فردوسیان، منتشر شده باشد. دلیلش این است که ذهن انسان، به صورت ناخودآگاه، انسان‌های موجود در عکس‌ها را دارای پیوستگی و علاقه به افراد دیگر یا مکان‌های داخل عکس، می‌داند.
مثلاً وقتی کسی با آقای الف، عکس می‌اندازد و آن را به صورت رسمی منتشر می‌سازد، نشان از نوعی تأیید افکار و روش و منش آقای الف دارد. همچنین وقتی کسی در فلان کشور یا فلان شهر یا فلان محل، عکس می‌اندازد و آن را منتشر می‌سازد، نشان از احترام و علاقه به آن کشور و شهر و محل دارد.
نتیجه‌ی سخن تا اینجا، این شد که انتشار عکس‌های تکی، یک استراتژی حساب‌شده و دارای پشتوانه‌ی فکری است و بر این اساس، شما می‌توانید نتیجه بگیرید که تمام مکان‌هایی که عکس‌هایم در آنجاها به صورت رسمی منتشر شده، مورد تأییدم است.
نکته‌ی دوم: نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، علی رغم نامش که به معنی راه روشن و وسیع است، مشتریان زیادی ندارد. مردم در این زمانه‌ی خاکستری، به دنبال آب و نان و لهو و لعب و شهوت و لذت هستند و کمتر کسی پیدا می‌شود که به فکر رسیدن به درجات عالیه‌ی کمال و سعادت باشد. لذا جلسات منهاجی ما، همگی خصوصی و با تعداد محدودی از مشتاقان کمال و سعادت برگزار می‌شود. عزیزانی که در مجالس عمومی شرکت می‌کنند، نه به عنوان ورود به این نظام جامع تربیتی است، بلکه بیشتر، به جهت درک ثواب روضه و مجلس حدیث، شرکت می‌کنند، اتفاقی که برای هر روحانی دیگری هم امکان دارد بیافتد. لذا آمار بالای پامنبری یا مطالعه‌کننده‌ی پایگاه‌های اینترنتی، مع الاسف به معنی آمار بالای مردان و زنان راسخ در مبارزه با نفس نیست. به قول شاعر: «راه عشق است این، ره حمام نیست»! یکی از کلمات قصار بنده که بسیار دردناک است،‌ این جمله است: «وقتی پرسید: چند نفر منهاجی شده‌اند؟ گفتم: منهاجی شدن مهم نیست، باید ببینیم چند نفر به فردوس اعلی می‌رسند».
پس ذهنتان را از توجه به آمار، خالی کنید؛ زیرا خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» [سوره‌ی سبأ، آیه‌ی 13]
ترجمه: و از بندگان من، تعداد اندکی سپاسگزارند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بر جناب حاج فردوسی
۱. وقتی گناه می‌کنیم، چه مقدار از ثوابمان کم می‌شود؟ لطفاً با ذکر مثال و مفصل بیان فرمایید.
۲. قرآن در منهاج فردوسیان کی آماده می‌شود؟
متشکر از تلاش بی‌نظیرتان ـ خدا قوت حاج فردوسی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: میزان تأثیر گناه بر ثواب، به میزان تأثیر آن بر سیر تکاملی است. به عبارت ساده، هر مقدار که گناه بتواند شما را از مسیر تکامل، باز بدارد، به همان مقدار از ثوابتان را کم کرده است. گناهان کبیره،‌ اثر تخریبی بیشتری نسبت به گناهان صغیره دارند و در میان گناهان کبیره، اثر تخریبی برخی، از برخی دیگر بیشتر است. مثلاً آدم‌کشی، زنا، موسیقی و شرابخواری از گناهان کبیره شمرده شده است ولی کسی که انسانی را بدون اجازه‌ی شرعی بکُشد، بسیار بدتر از کسی است که موسیقی بزند و کسی که زنا کند، روح ایمان در آن حال از او جدا می‌شود ولی بعد از عمل،‌ به او بر می‌گردد در حالی که شرابخوار، تا چهل روز، نمازش قبول نیست و اثر شراب در مغز استخوانش باقی می‌ماند.
پس منهاجی باید با عزم عالی و اراده‌ی آهنین، تمام گناهان را ترک کند و با دقت زیاد، مراقب نفس و شیطان باشد تا او را به گناه آلوده نسازد. برای نجات از تمام گناهان، کافی است قوانین عملی طبقات اول تا چهارم را مراعات کنید تا با خیال آسوده، دامن جانتان از زنگار هر معصیتی پاک گردد و پاک بماند.
البته در پاره‌ای موارد، بر طبق مصالح عالیه‌ای که رب العالمین صلاح می‌داند، بنده‌اش را به گناهی گرفتار می‌سازد تا او را از درون بشکند و جلو مغرور شدنش را بگیرد. گناهی که انسان را از غرور و عجب باز بدارد و او را در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمالش یاری رساند، نوعی تجربه است. البته این سخن، به این معنا نیست که برخی گناهان را انجام دهیم تا به عُجب نیفتیم یا تجربه‌ی معنوی و دینی‌ای کسب نماییم! بلکه به این معنی است که هر گاه خدای تعالی صلاح بداند، زمینه‌ای فراهم می‌سازد که مثلاً جوان بر اثر فشار شهوت جنسی، دچار خودارضائی شود و در نتیجه، از خودش متنفر گردد و بی‌تابانه روی به درگاه حق تعالی بیاورد و از کرده‌ی خویش، اشک ندامت بریزد و حلقه بر درگاه غفاریت خیر الغافرین بکوبد. در برخی روایات شریفه آمده است گناهی که انسان را بشکند و موجب فرارش به ذیل الطاف رحیمیه‌ی الهیه گردد، برتر از عمل خیری است که موجب غرور گشته و منتهی به شرک خفی شود.
در مراتب بالاتر نیز این لغزاندن‌‌های مصلحتی هست؛ مثل این که کاری می‌کند تا بنده‌اش دچار خواب سنگین شده و نماز شب و حتی نماز صبحش قضا گردد تا این محرومیت، مانند نارنجکی که داخل تانک می‌اندازند، او را از درون،‌ تهی کرده و خیالات و اوهامش را خاکستر سازد. او که تا دیشب فکر می‌کرد بنده‌ی رستگار و رهیده از نفس و شیطان است، به یکباره با قضا شدن نماز شب و عقب ماندن از قافله‌ی عاشقان درجات عالیه، در خود می‌شکند و می‌فهمد که بی‌عنایات حق تعالی، هیچ است و «اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب‌ها».

جواب 2: اکنون در حال چهارمین دوره از مطالعه و اصلاح رسم الخط قرآن کریم هستم و گویا آخرین دوره از مطالعه‌ی من باشد و برای مرحله‌ی بعد، در اختیار برخی اصحاب منهاج فردوسیان قرار گیرد تا آنان نیز مطالعه نمایند و بر طبق آنچه در کتاب «تجوید در منهاج فردوسیان» مقرر کرده‌ایم، اشکالات احتمالی را گزارش بدهند. امیدوارم با دعای خالصانه‌ی اصحاب منهاج فردوسیان بر درگاه قادر متعال، توفیق این امر مهم، هر چه زودتر نصیبمان گردد. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

با سلام و دعای خیر
حاج فردوسی این سؤالات مربوط به ده‌ها نفر از دوستان دانشجوی ماست که به بنده می‌دهند و من از میان آنها مواردی را که تخصصی است، برای جنابعالی ارسال می‌نمایم، تمنا دارم مثل همیشه، بزرگواری فرموده به پاسخ، خوشوقتمان فرمایید. چون می‌دانم مشاغلتان زیاد است، می‌روم سر اصل مطلب و سؤالات را مختصر عرض می‌کنم. با سپاس.
1 ـ در زیارت قبور غیر ائمه مثل امام‌زاده‌ها و مؤمنین و پدر و مادر و یا جدّ و جدّه، عمل و ذکر راجح چیست؟
2 ـ آیا این اذکاری که ما برای اموات می‌خوانیم از سور قرآنی تا صلوات و دعای خیر، تأثیر در برزخ و آخرت او دارد؟
3 ـ آیا این تأثیر، بستگی به پاکی ذاکر دارد؟ مثلاً اگر مسلمانی که عادت به غیبت دارد، یا عادت به نگاه نامحرم دارد هم ذکری بگوید آن ذکر اثر دارد؟
4 ـ آیا حضور قلب ذاکر هم در تأثیر ذکر بر اموات مؤثر است؟ مثلاً ممکن است به خاطر عدم حضور قلب، ثواب آن ذکر به روح اموات نرسد؟
5 ـ با توجه به اینکه امام در مقامی است که ما فوق آن در میان مخلوقات الهی متصور نمی‌باشد و فصائل و درجاتی دارد که به تصریح خود آن ذوات مقدسه، نیل به معرفتشان هم محال است، و از سویی خود قرآن ناطق است و حقیقت نماز و روزه است و حقیقت ذکر است و …کما هو المشهود فی تراث الشیعة و منابع الحدیثی المعتمد، اینکه یک مسلمان و شیعه قرآنی و یا ذکری و صلواتی برای شادی روح امام می‌خواند چه تأثیری بر آن ارواح طیبه دارد؟
با سپاس مجدد

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: یکی از بهترین و معتبرترین کارهایی که می‌شود در هنگام زیارت قبور غیر ائمه انجام داد، خواندن هفت مرتبه سوره‌ی قدر است، به دلیل این روایات:
● سند 1: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ کنْتُ أَنَا وَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ‌هاشِمٍ فِی بَعْضِ الْمَقَابِرِ إِذْ جَاءَ إِلَی قَبْرٍ فَجَلَسَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ ثُمَّ وَضَعَ یدَهُ عَلَی الْقَبْرِ فَقَرَأَ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِی صَاحِبُ هَذَا الْقَبْرِ وَ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ أَنَّهُ مَنْ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ غَفَرَ الله لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْرِ. [ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 199، باب ثواب زیارة قبر المؤمن]
ترجمه: احمد بن محمد می‌گوید با ابراهیم بن هاشم در بعضی قبرستان‌ها بودیم که به نزد قبری آمد و رو به قبله نشست و دستش را بر قبر نهاد و هفت مرتبه سوره‌ی قدر خواند. سپس گفت: صاحب این قبر که محمد بن اسماعیل بن بزیع است، برایم حدیث کرد که هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و در نزد قبرش هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، خدای تعالی او و صاحب قبر را می‌آمرزد.
● سند 2: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ کنْتُ بِفَیدَ فَمَشَیتُ مَعَ عَلِی بْنِ بِلَالٍ إِلَی قَبْرِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ فَقَالَ لِی عَلِی بْنُ بِلَالٍ قَالَ لِی صَاحِبُ هَذَا الْقَبْرِ عَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ أَتَی قَبْرَ أَخِیهِ ثُمَّ وَضَعَ یدَهُ عَلَی الْقَبْرِ وَ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ أَمِنَ یوْمَ الْفَزَعِ الْأَکبَرِ» أَوْ «یوْمَ الْفَزَعِ‏» [کافی شریف، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 229، باب زیارة القبور]
ترجمه: محمد بن احمد می‌گوید در قبرستان بودم پس با علی بن بلال به سوی قبر محمد بن اسماعیل بن بزیع رفتم. پس علی بن بلال به من گفت: صاحب این قبر از امام رضا (علیه‌السلام) برایم روایت کرد که فرمودند: هر کس به نزد قبر برادر [دینی]اش برود و دست بر قبرش بگذارد و هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، در روز قیامت، ایمن خواهد بود.
● سند 3: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی قَالَ: کُنْتُ بِفَیْدَ، فَقَالَ لِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ، مَرَّ بِنَا إِلَی قَبْرِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ لِنَزُورَهُ، فَلَمَّا أَتَیْنَاهُ جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ الْقَبْرُ أَمَامَهُ، ثُمَّ قَالَ أَخْبَرَنِی صَاحِبُ هَذَا الْقَبْرِ، یَعْنِی مُحَمَّدَ بْنَ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) یَقُولُ: «مَنْ زَارَ قَبْرَ أَخِیهِ‏ الْمُؤْمِنِ‏ فَجَلَسَ‏ عِنْدَ قَبْرِهِ‏ وَ اسْتَقْبَلَ‏ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ‏ یَدَهُ‏ عَلَی الْقَبْرِ وَ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ أَمِنَ مِنَ‏ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ» [إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، کشی، صفحه‌ی 564]
ترجمه: محمد بن احمد می‌گوید در قبرستان بودم که محمد بن علی از من خواست به زیارت قبر محمد بن اسماعیل بن بزیع برویم. چون به نزد قبرش رسیدیم، در جانب سر قبر و رو به قبله در حالی نشست که قبر، در مقابلش بود. سپس گفت: صاحب این قبر یعنی محمد بن اسماعیل بن بزیع خبر داد به من که از ابوجعفر (علیه‌السلام) شنیده است که فرمودند: هر کس قبر برادر مؤمنش را زیارت کند و در نزد قبر بنشیند و رو به قبله، دستش را بر قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، از فزع اکبر [هول و هراس عظیم روز قیامت]، امان خواهد یافت.
● سند 4: قَالَ الرِّضَا (علیه‌السلام): «مَا مِنْ عَبْدٍ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِلَّا غَفَرَ الله لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْرِ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 181، باب التعزیة و الجزع عند المصیبة و زیارة القبور و النوح و المأتم]
ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: هیچ بنده‌ای نیست که قبر مؤمنی را زیارت کند و در نزد قبرش هفت مرتبه سوره‌ی قدر بخواند، مگر این که خدای تعالی او و صاحب قبر را می‌آمرزد.

جواب 2: برای رسیدن به پاسخ این سؤال، توجه شما را به قواعد 2896 تا 2902 از مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان، جلب می‌کنم و توصیه‌ی اکید دارم حتماً برای اصلاح دیدگاه‌های خود، این کتاب را مکرر در مکرر، مطالعه نمایید. این قواعد، از تصریحات آیات قرآن کریم و روایات معتبر شیعه، جمع‌آوری شده است:
قاعده‌ی 2896 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ {کارهای خیری که زندگان به مردگان هدیه می‌کنند، مانند:} نماز، روزه، حج، صدقه، نیکوکاری و دعا به مُردگان می‌رسد.
قاعده‌ی 2897 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ نماز خواندن {و سایر کارهای خیری} که به نیابت از مردگان انجام می‌شود، موجب برداشته شدن تنگی از آنان و گشایش در حالشان می‌گردد.
قاعده‌ی 2898 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ همان‌طور که زنده‌ها از هدیه گرفتن خوشحال می‌شوند،‌ مردگان نیز از طلب رحمت و استغفار {و کارهای خیری که زندگان برایشان می‌فرستند}، خوشحال می‌گردند.
قاعده‌ی 2900 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ هر گاه منهاجی زنده‌ای ‌به نیت منهاجی‌ مُرده‌ای صدقه بدهد، خدای تعالی جبرئیل را امر می‌کند تا هفتاد هزار فرشته که در دست هر یک طَبَقی است را به سوی قبر آن مُرده بفرستد تا {به سبب ثواب آن صدقه} قبرش نورانی گردد و بهره‌های فراوان یابد.
قاعده‌ی 2901 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ عمل صالحی که زندگان برای مُردگان می‌فرستند ـ حتی اگر آن مُردگان، ناصبی باشد ـ‌ به حالشان نفع می‌رساند.
قاعده‌ی 2902 (2): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ مُردگان می‌فهمند چه کسی برایشان خیرات فرستاده است و اگر از او ناراضی باشند، راضی می‌شوند.

جواب 3: قطعاً تقوا و طهارت کسی که کار خیر انجام می‌دهد، در نورانی کردن و بارور نمودن آن عمل، نقش اساسی دارد زیرا به تصریح قرآن کریم، خدای تعالی فقط از پرهیزکاران قبول می‌کند؛ ولی اینطور هم نیست که اگر کسی آلوده به برخی گناهان باشد، خیراتش اصلاً به حال اموات، سودی نداشته باشد، بلکه سود دارد، ولی نه به اندازه‌ی خیرات انسان‌های باتقوا.

جواب 4: در روایات شریفه فرموده‌اند که خدای تعالی، دعایی که از قلب غافل برخیزد را مستجاب نمی‌کند. پس هر کس بدون قصد جدّی و از روی غفلت، برای زنده یا مرده، دعا کند، آن دعا،‌ ارزشی ندارد و به جایی نمی‌رسد. البته در مورد تلاوت قرآن یا صلوات، چنین مطلبی به خاطر ندارم ولی قدر متیقن، اگر تلاوت قرآن و صلوات هم با حضور قلب و با توجه به معانی بلند آن باشد، تأثیر بیشتر و بهتری در گوینده می‌گذارد و لابد، پاداش بالاتری نصیب مرده‌ای که به او هدیه می‌شود،‌ خواهد شد.

جواب 5: برای این سؤال،‌ جواب‌های مختلفی گفته‌اند، از جمله این که درجات بهشت، تمامی ندارد و حتی فردوس اعلی نیز دارای رتبه‌های بسیاری است و با تلاوت و ذکر و صلوات، رتبه‌ی اولیای الهی، در بهشت بالاتر می‌رود.
همچنین گفته‌اند این اعمال، تحفه‌هایی است که ارادت ما را اثبات می‌کند و فایده‌اش در اصل، برای خودمان است نه آن بزرگواران.
ولی توجه به این مطلب، مأمورٌ به ما نیست. یعنی به ما دستور نداده‌اند کشف کنیم صلوات و تلاوت ما، به چه کیفیتی به حال اولیای الهی، فایده می‌رساند. بلکه از ما خواسته‌اند با توسل به ارواح آن بزرگواران از طریق اهدای اعمال خیر، در نبرد سخت با شیطان و نفس، یاری بطلبیم. پس شایسته است به جای توجه به این که صلوات و تلاوت ما، به چه درد نبی و وصی می‌خورد، به این توجه کنیم که با این گونه هدایای معنوی، قدرت فوق العاده‌ای در جهاد با نفس و شیطان می‌یابیم و می‌توانیم راه صد ساله را یک شبه طی کنیم.
از شما که با دانشجویان عزیز در تماس هستید،‌ می‌خواهم که آن عزیزان را از بحث‌های بی‌ثمر علمی، به سوی اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال، بر طبق تصریحات و واضحات قرآن کریم و روایات معتبر عترت طاهره (علیهم‌السلام) سوق دهید تا گوهر عمر را در مباحث علمی بی‌حاصل و حاشیه‌ای، هدر ندهند و قبل از این که وارد زندگی مشترک و کار شوند، پایه و مایه‌ی لازم در اعتقادات و اعمال را به دست آورده باشند. اغلب آنچه در دانشگاه‌ها به جوانان عزیزمان یاد می‌دهند، دانش‌های بی‌فایده است، همان که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) در تعقیبات نمازهایشان می‌فرمودند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ» [کنز الفوائد، کراجکی، جلد 1، صفحه‌ی 385]

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

با سلام و دعای خیر
در سایت متقین منسوب به فرزند حاج سید محمد حسین حسینی تهرانی (صاحب تألیفات عدیده از جمله معاد شناسی و …) تحلیلی از سید هاشم حداد نسبت به ملاقات حضرت خضر و حضرت موسی (ع) ارائه شده است که برخی دانشجویان از جنابعالی خواهش دارند با توجه به عظمت حضرت موسی آن پیامبر اولوالعزم الهی تحلیل خود را در خصوص تحلیل آقای حداد ارائه دهید. ضمن آنکه این مطلب با آب و تاب فراوانی در آن سایت نقل شده و ما جهت استحضار عین آن را تقدیم می‌داریم:
سید محمد محسن حسینی: روزی در محضر عارف کامل حضرت حاج سید هاشم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ بودم، سخن از ماجرای حضرت موسی و خضر علیهما السّلام به میان آمد و اینکه از آیه استفاده می‌شود: مقام و مرتبۀ حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است، زیرا تقاضای تعلیم و رشد نموده است. مرحوم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ فرمودند:
خیر، مطلب این‌چنین نیست. حضرت موسی پیامبر اولوالعزم بود و صاحب کتاب و شریعت بود، و حضرت خضر در آن زمان در تحت شریعت و دین و آیین حضرت بوده است، حال چگونه می‌توان تصوّر نمود که مرتبه و منزلت حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است؟ بلکه مطلب غیر از این است. حضرت موسی (علیه السلام) از آنجا که صاحب شریعت و کتاب و قانون و تکلیف بود، حقیقت وجود و نفس و قلب او با واقعیت این مرتبه از اراده و مشیت الهی که نزول کتاب و شریعت و قانون است، متّحد گشته بود و امری جز این در نفس و قلب و ضمیر او اصلاً وجود و حضور نداشت. او اراده و مشیت پروردگار را صرفاً در تجلّی و ظهور او در عالم کثرت بر اساس رعایت تکالیف ظاهریه و احکام عامّه تماشا می‌کرد، و بر همین اساس هم در میان مردم به رتق و فتق امور می‌گذراند.
حضرت موسی (علیه السلام) مقام مشیت و ارادۀ حقّ را یک‌سو می‌نگریست و ادراک او بر این بود که جریان نظام اجتماعی و تربیت و تدبیر فقط بر اساس معادلات ظاهری و متعارف که منطبق با شریعت اوست باید انتظام یابد، و هر پدیده و رخدادی خارج از این چهارچوب خلاف اراده و رضا و مشیت پروردگار است و باید از آن جلوگیری نمود، گرچه فاعل آن فرد صالح و مطیع اوامر پروردگار و حتّی از انبیا و اولیا باشد. و اگر حضرت موسی (علیه السلام) در زمان امام صادق (علیه السلام) بود و صحنۀ اطاعت امر آن حضرت توسّط هارون مکّی را مشاهده می‌کرد، قطعاً همان اعتراض و ایراد را به آن حضرت وارد می‌ساخت … مرحوم حدّاد ـ قدّس الله سرّه ـ می‌فرمودند: با روشن شدن این حقیقت و مسائلی که اتّفاق افتاد، حضرت موسی (علیه السلام) دریافت مسألۀ تجلّی ذات خداوند بر نفوس بشری فقط و فقط در محدودۀ نفس و ضمیر و قلب او نیست، بلکه مطلب بسیار بالاتر از این حرف‌هاست، و جلوۀ حقّ در مظاهر مختلف نه در حدّ فهم و ادراک و احساس ما است، و چه بسا اسرار و رموزی است که ابداً فکر و قلب ما بدان راه ندارد و به کُنه آن نخواهد رسید. و البته این مسأله برای رشد و باز شدن افق جدید معرفتی و کشفی حضرت موسی (علیه السلام) بوده است که بدین‌ وسیله حاصل شد و مقصود حضرت موسی (علیه السلام) برآورده گردید.
این بود فرمایشات حضرت حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ در قضیه موسی و خضر علیهما السّلام.
به نقل از کتاب اسرار ملکوت

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: توجه داشته باشید که اثبات و انکار این قضیه، هیچ نقش مثبت تربیتی ندارد. لذا صرف وقت در آن، به نحوی تباه کردن عمر شریف است. پس بهتر است به جای بحث کردن بر روی اینگونه مسائل بی‌ثمر، جوانی و نشاط خود را مصروف در اصلاح دیدگاه‌ها و اعمال بر طبق واضحات و مسلّمات کتاب و سنت و عترت نمایید.

ثانیاً: آیات و روایات معتبر، از این که این اتفاق، قبل از بعثت حضرت کلیم الله (علیه‌السلام) به رسالت، بوده یا بعد از رسالت، ساکت است.

ثالثاً: با توجه به این که حضرت موسای کلیم (علیه‌السلام)، پیامبر اولوالعزم و صاحب شریعت است، اگر این اتفاقات را بعد از رسالت آن حضرت بدانیم، حضرت خضر (سلام الله علیه) که از امت ایشان محسوب می‌شده، کافر خواهد بود.
به عبارت دیگر، وقتی فردی از امت، به پیامبرش ـ که واسطه‌ی تشریعی بین او و خدای تعالی‌ست ـ بگوید:
«هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» [سوره‌ی کهف، آیه‌ی 78]
ترجمه: این،‌ جدایی‌ای بین من و توست، کافر می‌شود.
در حالی که گزارشی از کافر شدنِ جناب خضر (سلام الله علیه) در دست نیست و بلکه بر عکس، آن جناب، از ذخیره‌های الهی برای یاری استاد حاضر (ارواحنافداه) در عصر ظهور خواهد بود.
با این حساب، این سخن مرحوم حداد که می‌گوید: «حضرت خضر در آن زمان در تحت شریعت و دین و آیین حضرت بوده است» نادرست خواهد بود.
و همچنین این که می‌گوید: «حضرت موسی (علیه السلام) از آنجا که صاحب شریعت و کتاب و قانون و تکلیف بود …» نیز مخدوش است، زیرا گفتیم که از ظواهر امر، چنان بر می‌آید که این جریان، قبل از بعثت آن حضرت به رسالت است.
اما این تحلیل که: «حضرت موسی (علیه السلام) مقام مشیت و ارادۀ حقّ را یک‌سو می‌نگریست و ادراک او بر این بود که جریان نظام اجتماعی و تربیت و تدبیر، فقط بر اساس معادلات ظاهری و متعارف باید انتظام یابد، و هر پدیده و رخدادی خارج از این چهارچوب خلاف اراده و رضا و مشیت پروردگار است و باید از آن جلوگیری نمود، گرچه فاعل آن فرد صالح و مطیع اوامر پروردگار و حتّی از انبیا و اولیا باشد … و البته این مسأله برای رشد و باز شدن افق جدید معرفتی و کشفی حضرت موسی (علیه السلام) بوده است که بدین‌ وسیله حاصل شد و مقصود حضرت موسی (علیه السلام) برآورده گردید»، خالی از وجه نیست. به عبارت ساده،‌ شاید بتوان برخورد آن حضرت با جناب خضر (سلام الله علیه) را مرحله‌ای از تربیت و آماده شدن برای عهده‌داری رسالت عظیم دانست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
می‌بینم اهل فتوا هم که شده‌اید! خوب اقلاً مستنداتتان را همراه فتاوا ذکر می‌فرمودید تا دیگران هم مستفیض شوند. شما اگر نمی‌دانید، خوب است بدانید که هیچ مستند قابل اتکایی برای گذاشتن ریش وجود ندارد و الا آقایان مراجع، آن را به احتیاط برگزار نمی‌فرمودند. بنده که الان یادم نیست کسی در این باره فتوا داشته باشد اگر شما سراغ دارید بفرمایید. در هر صورت به نظر می‌رسد اگر با استناد به فتوای مشهور، مطالب پیگیری شود به صواب نزدیکتر است. شما به شکلی فتوا به فسق امام جماعت داده‌اید در صورتی که مسأله کاملاً اختلافی است. برای کسب رضای خداوند متعال
موفق باشید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چند فقره اشکال به جواب بنده در خصوص ریش، در نامه‌ی شما وجود دارد که به ترتیب، پاسخ می‌دهم. ان شاء الله

اول: نوشته‌اید که اهل فتوا شده‌ام، در حالی که پناه می‌برم به خدای متعال از فتوا و همچنان که دستور فرموده‌اند، از فتوا می‌گریزم همچنان که از شیر درنده می‌گریزم. آنچه برای راهنمایی اصحاب منهاج فردوسیان تقدیم می‌شود، راه متین و صراط قویم «احتیاط» است. بین «فتوا» و «احتیاط» خیلی فرق است. در «فتوا»، صاحب فتوا به عهده می‌گیرد که هر کس به این نظر «من» عمل کند، نجات یافته و به سرمنزل مقصود خواهد رسید، ولی در «احتیاط» کم‌خطرترین و کم‌ضررترین راه انتخاب می‌شود،‌ هر چند سختی‌هایی داشته و محدودیت‌هایی بیاورد. «فتوا» حکم فقیه خاص است ولی «احتیاط»، مطلوب شرع انور و حکم عقل سلیم می‌باشد.

دوم: خواسته‌اید که مستندات به همراه فتوا ذکر شود. عرض شد که آنچه می‌نویسم، «فتوا»ی من نیست بلکه راه سالم احتیاط است. مستندات «احتیاط» همانند مستندات فتوا نیست. در مستندات فتوا، کنکاش و مناقشه‌ی بسیار می‌شود تا واجب یا حرام بودن آن، اثبات یا رد شود؛ ولی در مستندات احتیاط، دقت زیاد لازم نیست و همین که یک سو، ضرر داشته باشد و سوی دیگر، ضرر نداشته باشد، ولو این که نفعی هم نداشته باشد، کار، تمام است و حکم به نفع آن سویی می‌شود که ضرر ندارد، هر چند سود هم نداشته باشد.
در مسأله‌ی ریش، تراشیدن و کوتاه کردن آن به حدی که نیاز به شانه نداشته باشد، متهم به حرمت یا کراهت است ولی سوی مقابلش، یعنی بلند گذاشتن ریش به اندازه‌ای که نیاز به شانه داشته باشد، منع نشده و بلکه توصیه شده است؛ پس به راحتی، احتیاط را در بلند گذاشتن ریش به حد شانه می‌یابیم.
برای آشنایی با مستندات مذموم بودن ازاله‌ی ریش، به اینجا مراجعه نمایید.

سوم: هر چند برخی فقهای عظام، فتوا به احتیاط واجب در حرمت تراشیدن ریش داده‌اند، ولی برخی دیگر از مراجع عظام تقلید، همچون آیت الله بهجت (رحمه الله) [توضیح ‏المسائل، متفرقه، مسأله‌ی 4] و آیت الله صافی گلپایگانی (حفظه الله) [جامع الاحکام، جلد 2، سؤال 1740 و 1742] فتوا به حرمت داده‌اند.

چهارم: این که فرموده‌اید، به شکلی حکم به فسق امام جماعت داده‌ام، درست نیست. نه به تصریح و نه به کنایه، حکم به فسق امام جماعت نداده‌ام به این دلیل که در تمام موارد، احتیاط را در جمع بین نماز فرادا و نماز جماعت با امام جماعت کم‌ریش بیان کردم. اگر آن امام جماعت را فاسق می‌دانستم، باید نماز با او را ـ ولو به نحو اعاده ـ باطل می‌شمردم که چنین نکرده‌ام.
در پایان، از عنایت جناب‌عالی سپاسگزارم و از هر گونه نقد منصفانه و عالمانه، استقبال می‌کنم.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
نقد بر مرجع تقلید دیگه نشنیده بودیم که شما انجام دادین.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: مرجع تقلید،‌ معصوم نیست که عاری از خطا باشد و نتوان او را نقد کرد. پس نباید از نقد مراجع تقلید، تعجب کنید و آن را کاری عجیب و جدید بدانید.

ثانیاً: اگر در درس آقایان مراجع تقلید، حضور یابید، خواهید دید که هم آن عزیزان، از استادان خود، نقل و نقد می‌کنند و هم شاگردان، به صورت زنده و رو در رو، از استاد و مواضعش انتقاد و اشکال می‌کنند. نکته‌ی جالب،‌ این است که مراجع معظم تقلید، با سعه‌ی صدر و روی خوش، به اشکالات و انتقادات شاگردان خود، گوش داده و به آنها پاسخ می‌دهند.

ثالثاً: نباید برای منصبی که حدود مشخصی ندارد و برخی نالایقان، با صرف مبالغی وجوه نقد، توانسته‌اند جمعی ساده‌دل را بر گرد خویش، جمع آورده و ادعای مرجعیت نمایند، مصونیت از انتقاد، قائل شوید.
اگر این باب شود که از مراجع تقلید، نمی‌توان انتقاد کرد، فرصت‌طلبانی پیدا خواهند شد که با جمع‌آوری گروهی در اطراف خود، خویش را مرجع تقلید معرفی نموده و از معرض انتقاد سالم و سازنده، دور سازند؛ که در این صورت، کار عوام، سخت و سخت‌تر شده و حیرت و سرگردانی‌شان روز افزون خواهد بود.

رابعاً: ما در دین‌داری خود، با هیچ شخصی تعارف نداریم. مرجع تقلید، آبرویش را از دین خدا گرفته است نه این که دین خدا، آبرویش را از مرجع تقلید گرفته باشد. پس وقتی مرجع تقلید، به جای این که بلندگوی شرع انور باشد، قدم در راه ذوقیات و علایق و سلایق خود بگذارد و خواسته‌ی خود را به جای خواسته‌ی دین، بیان نماید، بر شاگردان اوست که او را تحذیر و عوام مردم را از تعسف او، با خبر نمایند.

خامساً: توصیه می‌کنم از شخصیت‌زدگی، بپرهیزید و همچنان که توصیه‌ی اولیای دین است، مردمان را با دین خدا بسنجید نه این که دین خدا را با مردمان بسنجید. ملاک ما، ثقلین است یعنی قرآن کریم و روایات معتبر از عترت طاهره (علیهم السلام)، پس آنچه مطابق با ثقلین بود را بپذیرید و آنچه مطابق نبود را رها کنید تا کمال یابید و به سعادت ابدی برسید. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
اگر پزشکی که مسلمان است و در جمهوری اسلامی فعالیت می‌کند، برای درمان «خواب ادراری» دستور به خوردن بیضه‌ی گوسفند بدهد، آیا می‌توان به عنوان اضطرار آن را خورد؟
ممنون

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
تشخیص اضطرار، بر عهده‌ی مکلف است. گاهی «شب‌ادراری» و «خواب‌ادراری» موجب مختل شدن زندگی می‌شود و ضرر عمده یا خطر عمده در پی دارد و دارویش منحصر در حرام است، در این حالت، می‌توان از باب اضطرار، استفاده نمود؛ ولی گاهی اوقات، «شب‌ادراری» موجب ایجاد اختلال جدّی در زندگی نمی‌شود و می‌توان با پیشگیری‌های مناسب، از بین برد یا کاهش داد، در این صورت، نمی‌توان خوردن حرام را به بهانه‌ی اضطرار، تجویز نمود. به عبارت دیگر، اگر بتوان با نخوردن مایعات در شب یا یکی دو بار بیدار شدن و تخلیه‌ی مثانه، مانع از «خواب‌ادراری» شد، جایی برای مداوا با حرام نمی‌ماند. همچنین اگر این پیشگیری‌ها و تمهیدات، مانع از «خواب‌ادراری» نشود ولی «خواب‌ادراری»، اختلالی به روند عادی زندگی نداشته باشد، با حرام، مداوا ننماید. مثل این که کودکی که به سن تکلیف نرسیده است، در فصل تابستان، در خواب، ادرار می‌کند و خشک می‌شود،‌ یا به طوری است که رطوبتش به زندگی افراد مکلّف خانواده سرایت نمی‌کند، در این صورت، با حرام، مداوایش نکنند، هر چند برخی فقها، مداوای غیربالغ با حرام را جایز دانسته باشند.
نتیجه‌ی کلام این است که تجویز پزشک در این مورد، ارزش شرعی ندارد و نمی‌تواند مجوّزی برای مداوا با حرام باشد و باید، اضطرار، محرز شود.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
زیارت ناحیه‌ی مقدسه را به استاد حاضر (ارواحنا فداه) منتسب می‌کنند؛ آیا بعضی از فراز این زیارت در شأن استاد حاضر ارواحنا فداه هست؟ لطفاً جواب کامل ِ منهاجی بفرمایید.
با تشکر از صبر و حوصله‌یتان.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جوابی جامع، توجه شما را به چند مطلب جلب می‌کنم:

مطلب اول: راه اثبات پیامبری، معجزه است. یعنی کسی که ادعای پیامبر بودن می‌کند، باید در کنار ادعایش، کارهایی انجام دهد که دیگران، از انجام دادن آن، عاجز باشند.

مطلب دوم: راه اثبات جانشینی پیامبر، تصریح آن پیامبر است. یعنی برای این که بتوان شخصی را جانشین و وصی پیامبری دانست، باید تصریح آن پیامبر را بیان کند و جماعتی، شاهد باشند که آن پیامبر، این شخص را به عنوان جانشین خود، معرفی و منصوب کرده است.

مطلب سوم: اگر پیامبر با معجزه و جانشین پیامبر، با معرفی و تصریح آن پیامبر، اثبات شد، برای تشخیص درست و نادرست بودن سخن، باید انتساب آن سخنی که نقل شده به پیامبر یا جانشینش را بررسی کرد و نمی‌توان نبی و وصی را با سخن سنجید.
به عبارت دیگر، راه رسیدن به واقعیت و حقیقت، سنجیدن همه‌چیز با اعتقادات و دستورات عملی نبی و وصی است نه این که سخن نبی و وصی را با میزان دیگری مانند عقل یا عرف بسنجیم.
شاید این مطلب، نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد، به همین خاطر، مطلب را با مثال، روشن می‌کنیم. فرض کنید به شما بگویند: فلان پزشک حاذق، گفته قرص «الف» برای بیماری «ب» مفید است. راه درست، این است که اولاً پزشک بودن و متبحر بودنش در طبابت برایتان محرز شود، سپس بررسی کنید که آیا این سخن، از اوست یا نه. راه نادرست این است که سخن او را به کفاش و قصاب و کشاورز عرضه کنید و بخواهید از این طریق، معلوم کنید که آن سخن، از آن پزشک هست یا نیست! یعنی از آنان بپرسید که آیا به نظر شما، به جناب دکتر «الف» می‌خورد که چنین حرفی گفته باشد؟!
در مورد سؤال، راه درست این است که معلوم کنیم آیا «زیارت ناحیه» از آن حضرت صادر شده یا نه. و راه نادرستش این است که بخواهیم از طریق این که این حرف‌ها در شأن امام هست یا نیست، انتسابش را تقویت یا تضعیف نماییم.
به عبارت دیگر، اگر زیارت ناحیه، از ساحت مقدس استاد حاضر (ارواحنافداه) صادر شده باشد، هر چه در آن فرموده باشند، در شأنشان است و ما باید اعتقادات و دیدگاه‌هایمان را بر طبق آن، تغییر دهیم. ولی اگر انتسابش محرز نشد، نوبت به بررسی متن آن نمی‌رسد.
مثلاً اگر نقل شده باشد که امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرموده باشند: «خدایا من بنده‌ی ذلیل و حقیر تو هستم»، راه درست این است که بررسی سندی کنیم آیا این مطلب از آن حضرت صادر شده است یا نه. سپس اگر صادر شده بود، اعتقاد پیدا کنیم که آن جناب، بنده‌ی ذلیل و حقیر خداوند هستند. ولی اگر صدورش اثبات نشد، نباید چنین نسبتی به آن حضرت بدهیم.
راه نادرست این است که بگوییم: گفتنِ چنین عباراتی از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) که دلاور شجاع عرب بودند، بعید به نظر می‌رسد و نوعی بار منفی و تلقین ضعف است و از لحاظ روانشناسی، موجب ترک خوردنِ شیشه‌ی اعتماد به نفس می‌شود! پس چنین مطلبی از ایشان نیست.
حال اگر ثابت شود که زیارت ناحیه، از سوی حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) صادر شده است، هر چه در آن فرموده باشند، در شأنشان است و ما هم باید به آن معتقد شویم، ولی اگر ثابت نشود، نسبت دادنِ برخی چیزهایی که بر طبق قرآن و سنت و عترت و عقل سلیم، مذموم است به آن جناب، جفا و خطا و گناه است.
نتیجه‌ی کلام این شد که «هر چه آن خسرو کند، شیرین بُود». همان مطلبی که در زیارت آل یاسین عرض می‌کنیم:
«فَالْحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَ الْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَ الْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِه، وَ الْمُنْکَرُ ما نَهَیْتُمْ عَنْهُ»
پس سؤال شما، اشتباه است. نباید بپرسید آیا این سخن در شأن امام هست یا نیست بلکه باید بپرسید آیا این سخن از امام هست یا نیست. پس اگر از امام است، در شأن امام است و اگر از امام نیست، تهمت به امام است.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
آیا این حدیث،‌ درست است که امام سجاد علیه السلام: «و کان إذا أخذ إناءً یشربُ ماءً بکی حتی یملأها دَماً» یعنی هنگامی که ظرف آبی را به دست می‌گرفت تا از آن بیاشامد، آن قدر گریه می‌کرد تا اینکه آن ظرف پر از خون می‌شد» [النقد النزیه: ص137؛ الآیات البینات: ص24]
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای بررسی همه‌جانبه‌ی این متن، نیاز است تا به چند مطلب، توجه نمایید؛
1. این مطلب، روایت نیست بلکه گزارشی تاریخی است و گزارش تاریخی، ارزش روایت را ندارد و در تنظیم نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان مورد استفاده قرار نگرفته است.
2. عبارت درست، اینگونه است:
«وَ کَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً یَشْرَبُ‏ مَاءً بَکَی‏ حَتَّی یَمْلَأَهَا دَمْعاً فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ: فَقَالَ: وَ کَیْفَ لَا أَبْکِی وَ قَدْ مُنِعَ أَبِی مِنَ الْمَاءِ الَّذِی کَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ وَ الْوُحُوشِ» [مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، جلد ‏4، صفحه‌ی 166]
ترجمه: آن حضرت، هر گاه ظرف آبی بر می‌داشتند تا آب بنوشند، گریه می‌گردند به حدی که ظرف را پر از اشک می‌کردند. به این کار آن حضرت، اعتراض شد. فرمودند: چگونه گریه نکنم در حالی که پدرم از آبی که بر درندگان و حیوانات وحشی آزاد است، منع شد.
3. عبارتِ: «حَتَّی یَمْلَأَهَا دَمْعاً» چندان گریه می‌کرد که ظرف را پر می‌کرد، تعبیر کنایه‌ای است و به این معنی نیست که به اندازه‌ی یک لیوانِ کامل، اشک می‌ریختند بلکه به این معنی است که چندین قطره اشک در آن می‌ریختند که با تمام آب، مخلوط می‌شد.
4. بر طبق اظهارات اطباء، امکان خون‌گریستن برای انسان معمولی، وجود ندارد. یعنی هیچ انسان عادی‌ای نمی‌تواند آنقدر گریه کند که اشکش تمام شده و پس از آن، از غدد اشکی‌اش، خون جاری شود. البته نوعی بیماری هست که مبتلای به آن، هر گاه گریه کند، از غدد اشکی‌اش، خون بیرون می‌آید. چنین شخصی، هیچگاه نمی‌تواند اشک بریزد بلکه فقط خون از چشمش خارج می‌شود. به عبارت دیگر، کسی که اشک از چشمش می‌رود، امکان ندارد که خون از غدد اشکی‌اش ترشح شود و بیمار خاصی که خون از غدد اشکی‌اش ترشح می‌شود، نمی‌تواند اشک بریزد.
پس هر گاه تعبیرِ «خون گریه کردن» را ملاحظه نمودید، بدانید که کنایه از شدت گریه است و نباید به معنی مطابقی آن حمل شود. یعنی نباید به این معنی بدانید که از همان خونی که در رگ‌ها جریان دارد، از چشمش می‌آید.
5. غیر از اشکال طبی، اشکال شرعی این است که آیا امام سجاد (علیه‌السلام) پس از این که خون در لیوان آب می‌افتاد، آن را می‌نوشیدند یا دور می‌ریختند؟ اگر می‌نوشیدند، آب قلیل با ملاقات نجاست، نجس شده و قابل خوردن و آشامیدن نیست و اگر آن را دور می‌ریختند، با لیوان دیگری که می‌آوردند نیز همین کار را انجام می‌دادند، یعنی در آن، خون چشم می‌ریختند و باز نجس می‌شد. در این صورت، آن حضرت چگونه آب می‌نوشیدند؟!
نتیجه‌گیری: این متن، علاوه بر این که حدیث نیست و دچار تحریف شده و دَمْع (= اشک) در آن به دَم (= خون) تبدیل شده، اشکالات محتوایی نیز دارد.
خداوند، ما و شما را بر راه روشن و استوار ثقلین، پایدار بداراد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
سؤالی داشتم، خواستم بپرسم شما برنامه‌ای برای سفر به عتبات عالیات، کربلا و نجف و… پیش رو دارید؟ و چطور است برنامه‌ی شما و می‌توانیم با شما و کاروانتان همسفر باشیم؟ مشتاق هستم و خیلی خوب می‌شود اگر سفر زیارتی با شما همسفر باشم. ان شاء الله

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از بهترین راه‌های انتقال مطالب تربیتی، همسفر شدن است؛ خصوصاً اگر سفر، به اماکن زیارتی باشد که بهره‌اش مضاعف خواهد بود. همچنین از آرزوهای دیرینه‌ام، همنشینی و همسفری با اصحاب منهاج فردوسیان (اسکنهم الله الفردوس الاعلی) است ولی فعلاً به دلیل اشتغال شدید به تألیف برخی کتاب‌های لازم برای نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، امکان سفر ندارم. امیدوارم با کاهش حجم کارهای علمی، بتوانم به آرزوی خود برسم و به تقاضای عزیزانم، پاسخ مثبت دهم و سفرهای منظم و ادواری به نواحی زیارتی داخل و خارج ایران داشته باشیم. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
با عرض خسته نباشید به محقق دانایمان حاج فردوسی
چند روز پیش در سایت آیت الله مکارم اینچنین سؤالی بیان کردم:

عرض سلام و خسته نباشید به مرجع عالیقدر آیت الله مکارم شیرازی
1. آیا کتاب مستدرک الوسائل حسین محدث نوری معتبر است از نظر شما؟
2. آیا پوشیدن لباس سیاه در ایام عزاداری یا اصلاً برای هر عزای دیگر از امامان، جایز است؟ یا حدیثی معتبر برای پوشیدن لباس سیاه برای عزاداری امامان و معصومانمان دارید؟ در صورتی که حدیث داریم پوشیدن لباس سفید مستحب است.
جواب 1: کتاب مذکور، کتاب حدیثی خوبی است اما به این معنا نیست که تمام روایات آنها صحیح باشد، بلکه اغلب روایات آن صحیح است.
جواب 2. مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن می‌کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا می‌دانند. بنا بر این، یکی از راه‌ها و شیوه‌های مطلوب عزاداری برای خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت (ایام محرّم) است. در برخی از روایات نیز آمده است، هنگامی که بر اثر خطابه‌ها و افشاگری‌های امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیها السلام) یزید بر خاندان هاشمی اجازه داد در دمشق، مدت هفت روز برای امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا عزاداری کردند و با توجه به این که پوشیدن لباس سیاه، سبب تعظیم شعائر می‌گردد، کراهت آن تحت الشعاع قرار گرفته و رنگ استحباب به خود می‌گیرد. برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب «عاشورا: ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها» ذیل عنوان «3 ـ لباس مشکی بر تن کردن» در آدرس زیر مراجعه فرمایید:
https://makarem.ir/compilation/reader.aspx?lid=0&mid=10833&pid=61827

نظر جنابعالی در باره‌ی این دو پاسخی که داده‌اند، چیست؟
ممنون و متشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب روشن، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: فقیه بما هو فقیه، کارشناس عالی دینی است ولی در چند محدوده، نمی‌تواند ورود کند. یکی از این محدوده‌ها، محدوده‌ی مستحبات و مکروهات است. مستحبات و مکروهات، با تصریح روایت معتبر، ثابت می‌شود نه با فتوا.
فتوا، نظر کارشناسی فقیه است در جایی که حکم واجب یا حرام یا جایز بودن آن، در شرع انور، روشن و اجماعی نباشد. در چنین حالتی، فقیه باید بر اساس عمق ادراک فقهی خود، حکم مسأله را بیان کرده و آن را بر عهده بگیرد.
پس پرسیدن سؤالاتی از این دست از فقیه، نادرست است؛ زیرا این گونه مسائل، از محدوده‌ی حرام، واجب یا جایز غیرواضح، خارج است.
البته می‌توانید به لحاظ این که فلان فقیه،‌ محقق یا حدیث‌شناس متبحری‌ست، اینگونه سؤالات را مطرح نمایید. به عبارت ساده، اگر از آیت الله مکارم شیرازی به این لحاظ این دو سؤال را پرسیده‌اید که ایشان، مرجع تقلیدتان هستند و برایتان فتوا بدهند، اشتباه کرده‌اید و نه ایشان و نه هیچ فقیه دیگری، در اینگونه مسائل، انشاء فتوا نمی‌کند.
ولی اگر به این لحاظ از ایشان پرسیده‌اید که ایشان را محقق و حدیث‌شناس دانا و خبره می‌دانید، اشکال ندارد ولی نباید نامش را «استفتاء» (= طلب فتوا) بگذارید، بلکه باید آن را «استفهام» (= طلب فهم جواب) بنامید. البته منشأ اصلی خلط بین «استفتاء» و «استفهام»، خود دفاتر مراجع تقلید هستند که هر سؤال و جوابی را با نام «استفتاء» منتشر می‌نمایند.
این که سؤال و جواب را «استفتاء» بدانید یا «استفهام»، دعوای لفظی نیست بلکه ثمره‌ی عملی دارد. اگر «استفتاء» بدانید، باید شما که مقلد ایشان هستید و تمام مقلدین ایشان،‌ بدون تقاضای سند، آن را بپذیرید و در عمل، مراعات نمایید. ولی اگر آن را «استفهام» بدانید، می‌توانید و خیلی شایسته است که سند آن نظریه را جویا شوید. پس جواب «استفتاء»، انشاء فقیه بر اساس ملکه‌ی قدسیه‌ی اجتهاد است ولی جواب «استفهام»، پاسخ محقق داناست که بر اثر جستجو در میان جواب‌ها، بدان دست یافته است. در جواب «استفتاء» نمی‌شود مناقشه کرد، یا باید پذیرفت و یا باید به فقیه دیگر مراجعه نمود، ولی در جواب «استفهام» می‌شود مناقشه کرد و مستندات آن را اعتبارسنجی نمود.

نکته‌ی دوم: در نزد ارباب علوم حدیث، «مستدرک الوسائل» همانند «بحار الانوار»، از پایین‌ترین اعتبار برخوردار است. یعنی گر چه روایات آن را ساقط نمی‌دانند، ولی بدون بررسی سند و منبع، حکم به صحت روایات آن نمی‌دهند. بر عکس کتاب‌هایی مانند کافی شریف که در نزد گروهی از اهل حدیث، تمام روایاتش، بدون بررسی سند، مقبول است.

نکته‌ی سوم: همچنان که در کتاب «منابع منهاج فردوسیان» به تفصیل نوشتیم، کتاب‌هایی مانند «بحار الانوار» و «مستدرک وسائل الشیعه» و در مجموع، اکثر کتاب‌های حدیثی بعد از قرن پنجم، کتاب‌های واسطه هستند و به خودی خود، مورد استفاده و استناد قرار نمی‌گیرند؛ بلکه مصادر آنها، مورد استفاده قرار گرفته و حکم رد یا قبول، بر مصادر آنها جاری شده است. به عبارت ساده، روایات مستدرک الوسائل در نزد ما معتبر نیست و در تدوین نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، مورد استفاده قرار نگرفته است؛ مگر این که روایتی از آن، در مصادر معتبر اولیه،‌ آمده باشد که در این صورت، به طور مستقیم از آن مصادر برداشت شده نه از «مستدرک الوسائل».

نکته‌ی چهارم: در این که پوشیدن لباس سیاه، جایز است، اختلافی در بین فقها نیست؛ ولی سخن در نوع جواز است که جمهور، به استناد نص روایات، جواز از نوع کراهت را برگزیده‌اند؛ ولی در این جواب،‌ جواز از نوع استحباب برگزیده شده است.

نکته‌ی پنجم: جوابی که در آدرس اینترنتی آمده، کاملتر از جوابی است که شما نوشته‌اید، شاید جواب معظم له، در بازنویسی شما، دچار نقصان شده است. به هر حال، در آدرس فوق آمده است:
مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن می‌کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا می‌دانند. بنابراین، یکی از راه‌ها و شیوه‌های مطلوب عزاداری برای خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت یا ایام محرّم است.
در تاریخ می‌خوانیم: هنگامی که حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید، زنان بنی هاشمی لباس‌های سیاه و خشن پوشیدند.(1)
در برخی از روایات نیز آمده است: هنگامی که (بر اثر خطابه‌ها و افشاگری‌های امام سجّاد(علیه السلام) و حضرت زینب(علیها السلام)) یزید به خاندان هاشمی اجازه داد در دمشق عزاداری کنند، زنان هاشمی و قرشی لباس سیاه بر تن پوشیدند و به مدّت هفت روز برای امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا عزاداری کردند.(2)
1. «لَمّا قُتِلَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ لَبِسَ نِساءُ بَنِی هاشِمِ السَّوادَ وَ الْمُسوُحَ» [بحارالانوار، ج 45، ص 188]
2. «فَلَمْ تَبْقَ هاشِمَیةٌ وَ لا قُرَشِیةٌ إِلاَّ وَ لَبِسَتِ السَّوادُ عَلَی الْحُسَینِ(علیه السلام) وَ نَدَبُوهُ عَلی ما نُقِلَ سَبْعَةُ أَیام» [مستدرک الوسائل، ج 3، ص 327]
لازم به یادآوری است که هر چند فقها بر اساس روایات، به کراهت لباس سیاه به خصوص در نماز فتوا داده‌اند، ولی پوشیدن آن برای عزای امام حسین(علیه السلام) کراهتی ندارد و شاید رجحان نیز داشته باشد، زیرا جنبه‌ی تعظیم شعائر بر آن غلبه دارد.
بر این جواب، سه اشکال وارد است:

اشکال اول: جمهور فقهای عظام، چنان که در علم اصول فقه،‌ مقرر است، فعل معصوم را دال بر استحباب نمی‌شمارند. یعنی اگر انجام کاری از معصوم گزارش شده باشد، هر گاه بدون قرینه‌ای باشد، دلالت بر استحباب آن کار نمی‌کند. حال چه شده است که استحباب عملی را به فعل غیر معصوم، مستند می‌نمایند؟! در دو سند بالا، سیاه‌پوشی در عزا، به زنان بنی‌هاشم و قریش، منسوب شده است که از نظر جمهور فقها، اصلاً قابل قبول و اعتنا نیست.

اشکال دوم: این جواب، مشتمل بر فتوا به رجحان سیاه‌پوشی است در حالی که گفتیم، «فقیه بما هو فقیه»، نمی‌تواند در مستحبات و مکروهات، فتوا بدهد و «محقق»، مستحب یا مکروه بودن عملی را با استناد به تصریح روایت معتبر، ثابت می‌نماید. به عبارت ساده،‌ فقیه نمی‌تواند بگوید: به نظر مبارک ما، پوشیدن لباس سیاه در عزای ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) مستحب است. بلکه برای اثبات استحباب آن،‌ باید روایت معتبری را بیاورد که در آن، به نحوی از انحاء عقلایی، برتری‌داشتنِ این کار را امام معصوم (علیه‌السلام) بیان نموده باشد. راه‌های برداشت مستحب و مکروه، با عنوان «ارکان استجماع» در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» آمده است که حدود چهل مورد می‌باشد.

اشکال سوم: صدور فتوا در امثال این موارد، از مصادیق «اجتهاد در مقابل نص» است. به عبارت ساده، وقتی روایت معتبری وارد شده و کراهت کاری را بیان داشته است، فقیه نباید در مقابل آن، فتوا به استحباب بدهد. گاهی اوقات، «اجتهاد در مقابل نص» حرام است و گاهی قبیح به شمار می‌رود، هر چند حرام نباشد.

نکته‌ی آخر: توصیه می‌کنم از باب «تقیه از موافق»، حتماً در مجالس عزاداری و ایام خاص، مانند دهه‌ی اول محرم و روزها یا شب‌های شهادت حضرات معصومین (علیهم‌السلام) لباس مشکی بپوشید و نگذارید انجام یک مکروه، منجر به چندین حرام شود. اجازه ندهید شیطان، شما را به مراعات این مکروه، ترغیب نموده و در مقابل، شیعیان سطحی‌نگر و آئین‌زده را علیه شما تحریک نماید. گاهی اوقات، مقید شدن به انجام یک مستحب یا ترک یک مکروه، از ناحیه‌ی شیطان رجیم است تا بتواند در سایه‌ی آن، چند حرام را بر گـُرده‌ی بنی‌آدم، تحمیل نماید. پس با رفتاری معتدل و متعارف، موجب تألیف قلوب باشید و توطئه‌ی شیاطین جن و انس را خنثی سازید.

تذکر: شعارِ «حاج فردوسی، بدون القاب، حتی آقا و جناب» را فراموش نکنید. من به این که نوشته‌اید: «محقق دانا»، اعتراض دارم. اینگونه القاب، موجب می‌شود تا دیگرانی که این متن را می‌خوانند، دچار نوعی تسلیم شدنِ ناخودآگاه گردند. به عبارت ساده، یکی از ترفندها برای جا انداختنِ افراد، یاد کردن از آنان با القاب و عناوین پرهیبت و با شکوه است. وقتی ذهن بی‌دفاع شنونده یا خواننده، در معرض القاب و عناوین باشکوه قرار می‌گیرد، ناخواسته، آن فرد را در جایگاه بالاتری قرار می‌دهد و آرام آرام، بتی ساخته می‌شود که شکستنش دشوار است.
اکنون که جوان هستم و شهرتی ندارم، به راحتی می‌توانم جلو القاب و عناوین را بگیرم ولی وقتی سالخورده و مشهور شدم، جلوگیری از القاب و عناوین، سخت خواهد بود. امروز می‌توان با انگشت پطرس فداکار، جلو شکستن این سد را گرفت ولی وقتی شکست، با فطرس ملک هم نمی‌توان جلوش را مسدود نمود و آب رفته را به جوی برگرداند.
خدای متعال، ما و شما را بر پیمودن صراط مستقیم بندگی، یاری نمایاد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به این حدیث، چطور می‌توانیم از عزاداری و عزاداران مولانا الحسین (علیه السلام) اشکال بگیریم؟
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: هر کس به نحوی از عزاداران جدم حسین(ع) ایراد بگیرد، حتی اگر شیعه باشد، از محبین ما نیست. (بحارالانوار، جلد ۳، صفحه ۱۷)
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: «نقد سالم» با «ایرادگیری» و «اشکال‌تراشی» فرق دارد. آنچه پسندیده و موجب بالندگی‌ست، «نقد سالم و سازنده» است. و «ایرادگیری» و «اشکال‌تراشی» موجب تخریب شده و هیچ اصلاحی را در پی ندارد. پس همیشه باید سعی کنید از «ایرادگیری» بپرهیزید و با «انتقاد سالم»، موجب بهتر شدن جریان‌های مفید گردید.

ثانیاً: جملاتی که به عنوان حدیث، نقل کرده‌اید، جعلی است و در هیچ منبع معتبر و غیر معتبری، اثری از آن نیست. پس بپرهیزید از این که دیدگاه‌های خود را بر احادیث جعلی بنا نهید.
کسی که این حدیث را جعل کرده، خواسته است راه نقد سالم را بر خرافات و آئین‌های عزاداری ببندد. دوستان نادان یا دشمنان دانا، می‌کوشند با جعل کردن اینگونه سخنان و نسبت دادن آن به اولیای دین، زبان محققان و عاشوراپژوهان را بریده و قلمشان را بشکنند.
امید است خدای متعال، به احترام خون حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) که برای نجات مردم از جهالت و سرگردانی و گمراهی ریخته شد، جامعه‌ی شیعی ما را از تزویر و دروغ، محافظت بفرمایاد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
1. اگر امام جماعت حد محاسنش کم باشد به عبارتی آنکادر کرده و کمی بیشتر از ته ریش باشد مثلاً حدود یک سانت آیا می‌شود به وی اقتدا کرد؟!
2. اگر در مکانی که پشت سر امام جماعت کم ریش نماز می‌خوانند، همزمان به فرادا نماز بخوانیم، نماز فرادای ما صحیح است؟
3. در حالت کلی اگر وارد شهر و سپس مسجدی شده و امام جماعت را ندیده و نیز نشناخته و مردم را در حال اقتدا به وی دیدیم، می‌شود نماز را به وی اقتدا کرد؟ اگر بعد از نماز دیدیم که امام جماعت، محاسنش کم بود، نماز باید مجدد ادا شود؟
با تشکر. التماس دعا.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
حکم تراشیدن ریش، به اجماع فقهای شیعه و حتی اسلام، حرام یا در حد حرام است؛ اما مصداق ریش، به عرف ارجاع داده شده است. عرف می‌گوید: موی سر و صورت، چهار حالت دارد؛

اول: «کچل» در موی سر و «کوسه» در موی ریش، یعنی کسی که رویش مو در سر و صورت ندارد.

دوم: «تیغ» در موی سر و ریش، یعنی کسی که با تیغ، موی سر یا ریشش را از روی پوست، تراشیده باشد و هیچ اثری از مو، در سر یا ریشش نباشد. خیلی از مردم عوام، فقط این صورت را حرام می‌شمارند.

سوم: «موی سر» و «موی صورت» یعنی کسی که سر یا صورتش مو دارد ولی به حدی نرسیده که برای مرتب کردنش، نیاز به شانه داشته باشد؛ مثل موی سر سرباز.

چهارم: «زلف» و «ریش» یعنی کسی که موی سر یا صورتش به قدری بلند است که هر گاه از حمام خارج شود یا از خواب برخیزد، برای حضور در مراسم و مجالس رسمی، نیاز دارد موی سر یا صورت خود را شانه بزند، و گرنه نامرتب و ژولیده به نظر خواهد رسید.
با این حساب، هر کسی که موی صورتش نیاز به شانه نداشته باشد، موی صورت دارد ولی «ریش» ندارد. البته از سخن حضرت هارون (علیه‌السلام) که در قرآن کریم آمده،‌ چنین فهمیده می‌شود که «ریش» باید به نحوی باشد که بتوان آن را گرفت و صاحبش را با آن کشید. قرآن کریم از قول حضرت هارون، وصی حضرت موسای کلیم (علیهماالسلام) می‌فرماید:
«قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی» [سوره‌ی طاها، آیه‌ی 94]
ترجمه: گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه [موی] سرم را.
در هر حال، کسانی که موی صورت دارند ولی به قدری کوتاه است که برای مرتب کردنش، نیازی به شانه ندارند، در حقیقت، مصداق «ریش» را ندارند. با این مقدمه، جواب سؤالات شما را بر مبنای احتیاط،‌ عرض می‌کنم:

جواب اول: به شرطی به او اقتدا کنید که نمازتان را قبل از نماز جماعت،‌ به صورت فرادا خوانده باشید.

جواب دوم: اگر مسأله‌ی ریش را به امام جماعت، متذکر شده‌اید و او پذیرفته است، تا زمانی که موی صورتش به حد «ریش» برسد، از خواندن نماز فرادا،‌ همزمان و هم‌مکان با نماز جماعت او، پرهیز کنید. اما اگر جریان کوتاه بودن ریش را به امام جماعت گفتید و او به هر بهانه‌ای نپذیرفت، می‌توانید همزمان و هم‌مکان با نماز جماعت او، نمازتان را به صورت فرادا بخوانید. البته بهتر است نمازی که به صورت فرادا خوانده‌اید را دو باره به جماعت امام کم‌ریش بخوانید.

جواب سوم: اگر از ظواهر امر، مثل مأمومین یا اعتبار مسجد، به این نتیجه رسیدید که امام جماعت، شرایط لازم را دارد، می‌توانید اقتدا کنید ولی اگر بعد از نماز،‌ متوجه شوید که امام جماعت، موی صورتش را کمتر از ریش کرده است، نمازتان را اعاده نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
ببخشید آیا قران و سوره‌هایش شعر هستند؟ در برنامه سمت خدا آیت الله قراءتی می‌گفت شعر هست به طور مثال «قل هو الله احد * الله الصمد» هر دو آیه با حرف دال تمام شد. اگر اینجوری باشد پس ماه رمضان و درمسجد و… که شعر خواندن در آنها مکروه است، نباید قرآن بخوانیم؟ مبنای شعر در عرب چگونه است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اولاً: آنچه به حاج شیخ قرائتی نسبت داده‌اید، بنده نشنیده‌ام، پس مسؤولیت این انتساب، بر عهده‌ی شماست و من، رد یا تأیید نمی‌کنم، ولی چنین سخنی، از ایشان که سال‌ها در محضر قرآن بوده‌اند، سخت بعید است.

ثانیاً: مشرکین، اصرار داشتند که استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم)، شاعر است و اگر ایشان، شاعر باشند، معجزه‌ی جاودانه‌ی آن حضرت یعنی قرآن کریم نیز «شعر» خواهد بود. خدای تعالی در قرآن کریم، از این اتهام مشرکین، چنین گزارش می‌دهد:
«بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ» [سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 5]
ترجمه: بلکه گفتند خواب‌های شوریده است [نه] بلکه آن را بربافته، بلکه او شاعری است پس همان گونه که برای پیشینیان هم عرضه شد باید برای ما نشانه‏‌ای بیاورد.
«أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» [سوره‌ی طور، آیه‌ی 30]
ترجمه: یا می‌‏گویند شاعری است که انتظار مرگش را می‏‌بریم.

ثالثاً: قرآن کریم، ساحت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) را از شاعر بودن، پاک دانسته است، می‌فرماید:
«وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِینٌ» [سوره‌ی یاسین، آیه‌ی 69]
ترجمه: و [ما] به او شعر نیاموختیم و در خور وی نیست این [سخن] جز اندرز و قرآنی روشن نیست.
«وَ یَقُولُونَ أَ إنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ» [سوره‌ی صافات، آیات 36 و 37]
ترجمه: و می‏‌گفتند آیا ما برای شاعری دیوانه دست از خدایانمان برداریم. ولی نه [او] حقیقت را آورده و فرستادگان را تصدیق کرده است.
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ» [سوره‌ی حاقه، آیات 40 و 41]
ترجمه: که [قرآن] قطعاً گفتار فرستاده‌‏ای بزرگوار است. و آن گفتار شاعری نیست [که] کمتر [به آن] ایمان دارید.
پس وقتی آن جناب، «شاعر» نباشند، بزرگ‌ترین اثر جاودانشان نیز، «شعر» نخواهد بود.

رابعاً: خدای تعالی، شاعران را به صورت کلی، مذمت نموده و سپس، یک دسته از شاعران که اهل ایمان و عمل صالح باشند را استثناء می‌کند؛ می‌فرماید:
«وَ الشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ * وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» [سوره‌ی شعراء، آیات 224 تا 226]
ترجمه: و شاعران را گمراهان پیروی می‏‌کنند. آیا ندیده‏‌ای که آنان در هر وادی‌ای سرگردانند. و آنانند که چیزهایی می‏‌گویند که انجام نمی‏‌دهند. مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‏اند یاری خواسته‏‌اند.
اگر قرآن کریم را «شعر» بدانیم، باید حضرت ختمی‌مرتبت استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) را شاعر بشماریم و به گواهی این آیه، گمراهان هستند که شاعران را پیروی می‌کنند؛ پس مسلمانان، گمراه هستند! اگر نخواهیم به این نتیجه‌ی فجیع برسیم، نباید قرآن کریم را «شعر» بدانیم.

خامساً: هر چند بزرگان ادب و ادب‌پژوهان بزرگ، از ارائه‌ی تعریفی جامع و مانع برای «شعر»، اظهار عجز کرده‌اند، ولی جملگی، یکی از ارکان اصلی «شعر» را «خیال» برشمرده‌اند. پس در حقیقت، سخنی شعر است که بهره‌ی لازم از خیال داشته باشد و سخنانی که خالی از مایه‌ی خیال بوده و در قالب مصرع‌های منظوم، بیان می‌شود، «نظم» است نه «شعر».
با این حساب،‌ «شعر» دانستنِ قرآن کریم، توهین بزرگی به این آیتِ سراسرْ حقیقت است. خدای تعالی در قرآن کریم، همین معنی را بیان کرده که قرآن، خیال و سراب و مجاز نیست بلکه حقیقت و واقعیت است؛ می‌فرماید:
«وَ یَقُولُونَ أَ إنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ» [سوره‌ی صافات، آیات 36 و 37]
ترجمه: و می‏‌گفتند آیا ما برای شاعری دیوانه دست از خدایانمان برداریم. ولی نه [او] حقیقت را آورده و فرستادگان را تصدیق کرده است.
امید است با توجه به این مطالب، «شعر» پنداشتنِ قرآن کریم را نشنیده بگیرید و برای ثبات قدم اهل ایمان، دعای خیر فراوان نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
با شروع ماه محرم، یک سری سخنان به عنوان حدیث، در محیط‌های اجتماعی منتشر می‌شود که نیاز به سندیابی و تأیید اعتبار دارد، خواهشمندم این روایات را بررسی سندی بفرمایید. از آن جمله است، این مطلب: علت عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) قبل از روز سالگرد شهادتش از اول ماه محرم چیست؟
در محضر مبارک حضرت امام صادق (ع) عرض شد: ای آقا و مولای من جانم به فدای شما٬ برای کسی که از دنیا رفته بعد از فوت یا کشته شدنش عزا برپا می‌دارند ولی من می‌بینم که شما و شیعیانتان از اول محرم به عزاداری و ماتم برای حضرت سیدالشهدا (ع) می‌پردازید، علت چیست؟
حضرت (ع) درپاسخ فرمودند: هنگامی که هلال ماه محرم ظاهر می‌شود٬ ملائکه لباس حضرت امام حسین (ع) را که از ضرب شمشیر پاره پاره شده و به خون بدن او آغشته شده است، باز و برافراشته می‌کنند و ما و شیعیان، با بصیرت و چشم باطنی٬ آن را می‌بینیم و اشک‌هایمان جاری می‌شود. (نورالعین، ص ۴۶)
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
گسترش ارتباطات، فرصت بسیار خوبی برای نشر معارف ناب وحیانی است که مع الاسف، بر اثر حضور مذهبی‌های ناآگاه و کم‌اطلاع یا دشمنان آگاه و غرض‌ورز، به صحنه‌ای برای نشر خرافات و اکاذیب، تبدیل شده است.
آنچه به عنوان حدیث، بیان کرده‌اید، سند و منبع معتبری ندارد و از نظر محتوا نیز، مورد تأیید نیست. حکایت لباسی که توسط ملائکه،‌ باز می‌شود، تمثیل شاعرانه‌ی زیبایی است ولی به این معنی نیست که واقعاً، لباسی هست و جمعی می‌بینند و اشک می‌ریزند!! در خیل عزاداران حسینی (علیه السلام) نخواهید یافت کسی را که ادعا کند در روز اول محرم، پیراهنی خون‌آلود می‌بیند که توسط فرشتگان، برافراشته شده و به همین خاطر، شروع به عزاداری می‌کند.
غیر از این که عزاداری‌های چند روز اول محرم، حالت مقدماتی و آماده شدن برای تاسوعا و عاشورا دارد، در حالی که اگر چنین پیراهن خونی‌ای در کار بود، باید روز اول محرم، بیش از روز عاشورا، غوغا و هیجان می‌داشت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم و رحمة الله
عرض ادب و احترام خدمت بنده خوب خدا حاج فردوسی عزیز
ان شاءالله که در سایه‌سار عنایات و توجهات خاصه مولایمان حضرت ولی عصر (علیه السلام) زندگی سرشار از محبتی را بگذرانید و ما را نیز از دعای خیر خودتان فراموش نفرمایید.
یکی از برادران دینی سؤالی را مطرح نموده بودند در باب صحت و سقم یک حدیث که بنده بهتر دیدم تا از جنابعالی من باب آن سؤالی داشته باشم.
ایشان می‌فرمودند حدیثی هست به این مضمون که هر کس برای اولین بار ضریح امام حسین رو ببینه هر چی بخواد بهش میدن. آیا این حدیث صحت دارد؟
در صورت صحت، آیا شرایطی هم برای برآورده شدن آن خواسته و حاجت، موجود است یا خیر؟
از اینکه وقت گرانبهای جنابعالی را با سؤال خود گرفتم پوزش می‌طلبم و از خداوند منان در خواست می‌کنم که ان شاءالله به خاطر پاسخ به این بنده گنه‌کار، اجر و پاداشی بس گرانبها نصیبتان گرداند.
الحمدلله رب العالمین
بنده گنهکار خدای رحیم
(عین ـ الف)

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چنین حدیثی نه برای حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) و نه برای هیچ‌یک از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) وارد نشده است. ولی بر طبق روایت معتبر، دعا در زیر قبه‌ی شریفه‌ی حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام)، مستجاب است.
البته توجه داشته باشید که استجابتی که قرآن کریم به آن وعده داده و در برخی روایات، به آن اشاره شده است، قطعی است ولی به معنی رسیدن به همان چیزی که خواسته شده، نیست.
گاهی همان را می‌دهند و گاهی بهتر از آن را و گاهی بلایی دفع می‌کنند و گاهی برای آخرت، ذخیره می‌شود. پس نباید با این ذهنیت باشید که وقتی در روایت معتبر آمده که استجابت در زیر قبّه‌ی منوره است، حتماً همان چیزی که می‌خواهید را به شما خواهند داد.
کسانی که با چنین ذهنیتی به زیارت حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) یا سایر ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) رفته‌اند، معمولاً جواب مورد نظرشان را دریافت نکرده و همین، موجب سست شدن اعتقاداتشان شده است و زیارتی که قرار بود مایه‌ی کمال و سعادت و دلگرمی باشد، مایه‌ی سقوط و دلسردی نسبت به دین گردیده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
حضرت آیت الله مهدی احدی (حفظه الله) می‌فرمایند:
سه چیز حمد خداست:
1) چادر حضرت زهرا این چادر لوای حمد است و روز قیامت به دست امیرالمومنین است. برخی فقهاء می‌فرمایند: حال که چادر حضرت زهرا لوای حمد خداست پس اگر کسی چادر را به قصد الله به سر کند در واقع قدم به قدم حمد خدا گفته است زیرا قرآن می‌فرماید: «و ان من شیء الا یسبح بحمده» پس ای خانم تو هم اگر به قصد تقرب به خدا چادر به سر کنی، مثل همان موجودی می‌مانی که صدایش شنیده نمی‌شود اما دارد می‌گوید: «الحمدلله»
این آیه خیلی زیباست: سوره شوری «استجیبو لربکم …» در این دنیا خدایتان را اجابت کنید زیرا در روز قیامت زیر چشمی به آتش جهنم نگاه می‌کند و می‌گوید: می‌خواهند مرا در آتش بیاندازد.
2) سقفی که زیر آن، نماز شب خوانده می‌شود.
3) عمامه‌ پیغمبر، این عمامه را بعد از امام حسین دیگر کسی نداشت زیرا بر همین عمامه بود که شمشیر زدند امام فرمود: این عمامه جدم است. (از اینجا ببینید)
نظر شما در مورد این فرمایشات چیست؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
یکی از فرق‌های اساسی «منهاج فردوسیان» با نظام‌های فکری و تربیتی دیگران، این است که نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان بر واضحات و مسلّمات قرآن و روایت معتبر، بنا نهاده شده است، بر عکس برخی اظهار نظرها که بر مکاشفات عرفا و واردات قلبیه و رؤیاهای متصوفه و مانند اینها بنا می‌گردد.
از نمونه‌های این اظهار نظرها، همین مواردی است که در باره‌اش نظر خواسته‌اید. اکنون به بررسی جزء به جزء این فرمایشات می‌پردازیم.
1. این که می‌فرماید: «سه چیز، حمد خداست» به این معنی است که چهارمی ندارد. این محصور کردن، نیاز به تصریح آیه یا روایت معتبر دارد و حتی اگر مبنی بر «استقراء تام» باشد، باید به این عبارت گفته شود: سه چیز را حمد خدا یافتیم. استقراء تام، به معنی این است که تمام موارد چیزی جستجو شده و بعد از بررسی و مطالعه‌ی کامل، به این نتیجه برسد که فقط و فقط، همین مقدار است و بیش از این نیست.
2. این که چادر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) لوای حمد باشد، نیازمند روایت معتبر است که نداریم. اما این که «لواء حمد» در روز قیامت به دست امیر المؤمنین (علیه‌السلام) است، در چند روایت وارد شده است.
به عبارت دیگر، این ادعا که لوای حمد، چادر حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) است، ادعای اثبات نشده‌ای است که در آیات و روایات معتبر، خبری از آن نیست. و هر گاه این ادعا را بپذیریم، می‌پرسیم: اگر این چادر از بین رفته باشد، یکی از سه رکن حمد الهی از بین رفته است؟!!
3. این که ادعا شده: برخی فقهاء می‌فرمایند: «حال که چادر حضرت زهرا لوای حمد خداست پس اگر کسی چادر را به قصد الله به سر کند، در واقع قدم به قدم حمد خدا گفته است»، حرف بی‌اساسی است؛ زیرا گفتیم اساس این که «لواء الحمد» چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد، نیاز به اثبات وحیانی دارد، پس چطور می‌توان قبل از این که پایه‌ای ثابت شود، بر آن تکیه داد و از آن، حکم الهی برداشت نمود؟!
به عبارت ساده، شما اول اثبات کن که چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها)،‌ لواء الحمد است، بعد این نکته را برداشت کن که هر کس چادر بپوشد، قدم به قدم حمد خدا می‌گوید.
البته توجه داشته باشید، کسی که چنین سخن جالبی گفته و چنین ادعای عجیبی کرده، ملاکاً فقیه نیست، هر چند درس فقه بگوید یا استنباط احکام کند. «فقیه» کسی است که بر طبق مستندات وحیانی، حرف محکم بزند و از وارد شدن به محدوده‌ی اکتشافات صوفیه و اختراعات عرفا، پرهیز نماید.
فقط پیامبر خدا که مستظهر به وحی است یا جانشین پیامبر خدا که مستظهر به علم الوراثه از پیامبر خداست، می‌تواند چنین ادعایی کند که هر گاه زنی چادر به سر کند، قدم به قدم، حمد خدا گفته است.
لازم به ذکر است که بنده، چادر را حجاب برتر می‌دانم و توصیه‌ی همیشگی‌ام به منهاجیات، استفاده از چادر می‌باشد، ولی نمی‌پذیرم که کسی، پا را از دایره‌ی متشرعه، بیرون نهاده و خود را «شارع مقدس» بپندارد و برای احکام الهی، حکمت‌تراشی و فلسفه‌بافی کند.
4. ادعا شده، سقفی که در زیر آن، نماز شب خوانده شود، یکی از مصادیق سه‌گانه‌ی حمد است. این سخن نیز نیاز به اثبات وحیانی دارد. یعنی باید روایت معتبری ارائه شود که در آن، به تصریح آمده باشد که یکی از مصادیق حمد، سقفی است که در زیر آن، نماز شب خوانده می‌شود! حال اگر کسی، در زیر آسمان، نماز شب بخواند، تکلیف حمد الهی چه خواهد شد؟
اگر به فرض،‌ چنین روایتی هم پیدا شود، از لحاظ درایة الحدیث، اشکال دارد؛ زیرا حمد الهی،‌ به اشیاء نسبت داده شده است و تأکید اسلام عزیز، بر ایمان و عمل صالح و تربیت مسلمانان است نه اجسام و اشیاء.
اگر این مطلب درست باشد، باید دست میهمان را بگیرید و سقف برخی اتاق‌ها را به او نشان بدهید و معرفی نمایید که این سقف، حمد الهی است ولی سقف فلان اتاق، حمد الهی نیست؛ چون پدربزرگ ما در زیر این سقف، نماز شب خوانده ولی در زیر آن سقف، کسی تا کنون نماز شب نخوانده است!!
5. باز ادعا شده است که یکی دیگر از مصادیق حمد،‌ عمامه‌ی پیامبر خداست و این عمامه را کسی بعد از امام حسین (علیه‌السلام) نداشت، زیرا بر همین عمامه بود که شمشیر زدند!
اولاً: باید روایت معتبر ارائه شود که عمامه‌ی پیامبر خدا (که شیء بی‌جان است)، از مصادیق سه‌گانه‌ی حمد است.
ثانیاً: بعد از این که شمشیر بر آن زدند، پاره شد و از بین رفت؟! که در این صورت، یکی دیگر از ارکان سه‌گانه‌ی حمد الهی از بین رفته و تا روز قیامت، فقط خدای تعالی با همان یک رکن (سقف خانه‌ی نماز شب‌خوان‌ها) حمد خواهد شد.
یا این که در اختیار امامان بعد قرار گرفته و اکنون در محضر امام زمان (علیه‌السلام) است؟! که در این صورت،‌ معنا ندارد بگویند: دیگر کسی آن را نداشت.
سخن آخر: به هوش باشید که معارف دینی و اعتقادی خود را از سخنان احساسی و جالب، نگیرید. برخی روحانیون محترم، برای جذب قلوب جوانان، از کلمات و عبارات پراحساس و پرجاذبه استفاده می‌کنند، غافل از این که با این کار، تیشه به ریشه‌ی اعتقادات صحیح شنونده می‌زنند. دین خدا، خلاصه می‌شود در کتاب الله العزیز و فرمایشات عترت طاهره (علیهم‌السلام) که از آن به روایت معتبر، یاد می‌کنیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
در متن زیر، مطلب و تعریفی که از فشار قبر شده است چقدر درست است؟ لطفاً نظر خود را در مورد این مطالب بفرمائید. با تشکر.
آیا فشار قبر واقعیت دارد؟
تعریف فشار قبر از دیدگاه عرفان: جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی، در کسری از ثانیه انجام میشود. این لحظه چنان سریع اتفاق می‌افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه‌ی مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمی‌کند. یکی از شیرین‌ترین تجربیات انسان دقیقاً لحظه جدا شدن روح از جسم می‌باشد. حس سبک شدن و معلق بودن.
بعد از مرگ اولین اتفاقی که می‌افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ می‌کند و تصاویر به صورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود. شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است. زمان در واقع قرارداد ما انسانهاست. این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد می‌کنیم. اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است.
با مرور زندگی، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب می‌شود، وابستگی‌های انسان در طول زندگی می‌باشد. برخی از این وابستگی‌ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی می‌کند.میزان و لول وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است.
روح از بین خاطراتش وابستگی‌های خود را جدا می‌کند. این وابستگی‌ها هم مثبت است هم منفی. مثلاً وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب می‌شود، ولی به هرحال وابستگی ست.
این وابستگی‌ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد می‌کند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز می‌دارد. یعنی روح بعد از مرگ تحت تأثیر دو کشش قرار می‌گیرد. یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد. اگر نیروی وابستگی‌ها غلبه داشته باشد باعث می‌شود روح، تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد. چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند. به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش می‌کند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد. فشاری که به «روح» وارد می‌شود جهت متقاعد کردن جسم خود، در واقع همان فشار قبر است. این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمی‌شود. چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمی‌کند. پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی‌هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد. این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و می‌تواند از لحظه مرگ شروع گردد.
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد.
بعد از مدتی روح متقاعد می‌شود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین می‌رود.
حضرت علی (ع): طوری زندگی کن که گویا هزارسال دیگر زنده‌ای و طوری هم زندگی کن که گویا فردا می‌میری …
وابستگی‌ها باعث می‌شود که روح، شاید سال‌ها نتواند از این مرحله بگذرد. بحث روح‌های سرگردان و سنگین بودن قبرستان‌ها به دلیل همین وابستگی‌هاست. گاهی تا سال‌ها فرد فوت‌شده نمی‌تواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
از منظر آیات و روایات، فشار قبر، برای بیشتر انسان‌ها هست. البته برخی کارها همانند بداخلاقی در خانه و بی‌مبالات بودن نسبت به ادرار، عامل ایجاد فشار قبر برشمرده شده است. در باره‌ی تحلیلی که از آن پرسیده‌اید، نمی‌توانم به رد یا قبول، اظهار نظر کنم ولی واضح است که مراعات دستورات اسلام عزیز، موجب رها شدن از دلبستگی‌های زودگذر دنیوی و شیرین شدن مرگ می‌گردد. در برخی روایات آمده است که خدای تعالی، در آخرین لحظات زندگی مؤمن، بادی به سوی او می‌فرستد که آن را «مُنسیه» می‌خوانند و موجب می‌شود تمام وابستگی‌ها و دلبستگی‌هایش را فراموش نماید تا به آسانی، جان بدهد و از دالان مرگ، به سوی عالم دیگر، عبور نماید.
نتیجه‌ی تربیتی‌ای که از بحث فشار قبر می‌گیریم، این است که باید تا فرصت باقیست، اعتقادات و اعمالمان را اصلاح نماییم تا علاوه بر دنیایی آزاد، آخرتی آباد نیز داشته باشیم. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام خدمت حاج فردوسی
در منهاج فردوسیان اعتقاد بر این است که شوق رسیدن به لذت‌های بهشت، بهترین تشویق‌کننده برای یک منهاجی است اما با مطالعه‌ی کتاب بهشت و جهنم، بیشتر پی می‌برد این آیات و روایات، بیشتر شوق لذت را برای اعراب بادیه‌نشینی که در شبه قاره‌ی خشک و سوزان آن دوره زندگی می‌کردند، ایجاد می‌کند تا جوانی که در جامعه‌ی مدرن (اینترنت و شبکه‌های اجتماعی) امروزه زندگی می‌کند. جوانی که سقف لذت‌هایش را در سوار شدن بر ماشین شاسی‌بلند و اتومات با آپشن‌های بی‌نظیرش می‌بیند یا اوج لذتش را در زندگی در پنت هاوس‌های فوق پیشرفته و با دکوراسیون‌های مدرن با چشم‌انداز دل‌نواز در خیابان‌های شیب‌دار بالا شهر می‌داند یا سقف لذت‌هایش را در اشتغال در شرکت‌های صاحب اسم و صاحب برند و با منشی زیبارو با روابط عمومی بالا می‌بیند، آیا شوقی ایجاد می‌کند برای عمل به واضحات و ترک محرمات؟ جوانی که اول راه، نه به مقام شهود رسیده نه به مقام یقین!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به جواب روشن، نیاز به توجه به چند مطلب است، به این شرح:

مطلب اول: همچنان که متذکر شده‌اید،‌ مطالعه‌ی اوصاف بهشت و جهنم، برای تقویت شوق و خوف در «منهاجی» است و لابد می‌دانید که منهاجی، کسی است که از پنج حجاب اعتقادی، گذشته و دوازده مقدمه‌ی علمیه را قبول کرده باشد. پس از کسی که قدم در این راه نگذاشته، انتظار و توقع نیست که به محضر آیات و روایات آمده و با دل دادن به اوصاف بهشت و جهنم، اشک شوق و اشک خوف بریزد.

مطلب دوم: ایمان به غیب، مخصوص فرد خاص یا جامعه‌ی خاص یا زمان خاص نیست. یعنی همچنان که تصور لذت‌های بهشت، برای اعراب بادیه‌نشینی که در شبه قاره‌ی خشک و سوزان آن دوره زندگی می‌کردند، ایجاد شوق می‌کرده، می‌تواند برای جوانی که در جامعه‌ی مدرن (دارای اینترنت و شبکه‌های اجتماعی) امروزه زندگی می‌کند نیز ایجاد شوق و انگیزه نماید. این ادعا را تجربه، تأیید کرده است.
و بر عکسش نیز صادق است، یعنی همچنان که توجه به اوصاف بهشت و جهنم، نمی‌تواند برخی دل‌های قفل‌خورده‌ی امروزی را متحول سازد، برای برخی اعراب بادیه‌نشین عصر جاهلیت نیز همین طور بوده است.
پس محور برای تأثیرپذیری و تأثیرناپذیری، زمانه و جنسیت و میزان سواد و میزان مَدنیت و مُدرنیت نیست؛ بلکه محور اصلی، «ایمان به غیب» است. اگر گوهر «ایمان به غیب» در وجودی نهاده شد، حتی اگر در عصر مدرنیته و اینترنت و نانو باشد، باز هم دلش به سوی ماوراء، کشش دارد و اعضاء و جوارحش را مجبور می‌سازد تا در آن راه، کوشش نماید. ولی اگر «ایمان به غیب» نباشد، معجزات باهرات حضرت ختمی‌مرتبت، استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) نیز نمی‌تواند بر قلب سخت‌تر از سنگش اثر بگذارد. سراسر قرآن کریم، بویژه سوره‌های مکی، شرح حال و سرگذشت مردمان آن روزگار است که وصف بهشت و جهنم، نتوانست ذرّه‌ای در دلشان اثر بگذارد و آنان را به تسلیم شدن در مقابل وحی وادارد.
این شبهه، از روی غفلت از محور اصلی تأثیرپذیری است که تأثیر وصف بهشت و جهنم در اصلاح رفتار، به جای عامل درونی (ایمان به غیب) به عامل بیرونی (سختی‌های محیط و نبودن امکانات مدرن) نسبت داده شده است.
به عبارت ساده، مهم این است که انسان، ایمان به غیب یعنی خدا و وعده‌ها و وعیدهایش داشته باشد و فرقی نمی‌کند که در روستا زندگی کند یا در شهر، در بیابان باشد یا در مرکز فناوری و مدرنیته. مهم این است که به آیات قرآن، ایمان آورده باشد ولی فرقی نمی‌کند که این آیات را از روی پوست آهو خوانده باشد یا از طریق قلم هوشمند دیجیتال بر صفحه‌ی تاچ!

مطلب سوم: حسّ لذت‌طلبی در تمام مراحل حیات دنیو‌ی و اخروی، همراه انسان است؛ و امکانات و مدرنیته، فقط شکل آن را عوض می‌کند ولی نمی‌تواند بر میزان آن بیافزاید. شاید نشاط و سرمستی‌ای که عرب جاهلی از شترسواری و مسابقات اسب‌دوانی می‌برده، جوانان امروزی از ماشین‌های شاسی‌بلند نبرند؛ زیرا شتر و اسب، موجود زنده هستند ولی ماشین، مجموعه‌ای از آهن و لاستیک و چرم می‌باشد و اُنسی که انسان با موجود زنده می‌گیرد، بسیار بیشتر از اُنسی است که با جمادات می‌گیرد. می‌توانید لذت اسب‌سواری را تجربه کنید و با لذت ماشین‌سواری مقایسه نمایید تا متوجه قوت این احتمال گردید.
شاید لذتی که عرب جاهلی از زیبایی آمدن و رفتن گوسفندان یا شترانش می‌برده، جوان امروزی از دکوراسیون مدرنش نبرد. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ الأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَ مَنَافِعُ وَ مِنْهَا تَأْکُلُونَ * وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» [سوره‌ی نحل، آیات 5 و 6]
ترجمه: و چارپایان را برای شما آفرید در آنها برای شما [وسیله‌ی] گرمی و سودهایی است و از آنها می‏‌خورید. و در آنها برای شما زیبایی است آنگاه که [آنها را] از چراگاه برمی‏‌گردانید و هنگامی که [آنها را] به چراگاه می‏‌برید.
شاید لذتی که عرب جاهلی از کنیزان نوازنده و خواننده‌اش می‌بُرد که نیمه‌برهنه و آرایش‌کرده، برایش می‌زدند و می‌رقصیدند و اشعار عاشقانه می‌خواندند، سپس با هر کدام که میلش می‌کشید، همبستر می‌شد، جوان امروزی از منشی زیباروی شرکت که روابط عمومی بالایی دارد، نبرد!
در زمان‌های خیلی دور، مردمانی بودند که سقف لذت‌هایشان، رسیدن به ثروتی همانند ثروت قارون بوده است. قرآن کریم می‌فرماید:
«قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 79]
ترجمه: کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده می‏‌شد، واقعاً او بهره‌ی بزرگی دارد. (خیلی لذت می‌برد و کیف می‌کند)
و البته در همان زمان، بودند کسانی که بر اثر عنصر «ایمان به غیب»، به «علم حقیقی» رسیده بودند، چنان که قرآن کریم گزارش می‌دهد:
«وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 80]
ترجمه: و کسانی که دانش [واقعی] یافته بودند، گفتند: وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده، پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان آن را نیابند.

مطلب چهارم: شاید بتوانیم ادعا کنیم که سقف لذت‌جویی جوان امروزی، خیلی خیلی پایین‌تر از مردمان قبل از تکنولوژی و مدرنیته است؛ زیرا آنان، لذت را از حقایق و واقعیات می‌جستند ولی جوان بدبخت امروزی، غرق در فضای مجازی و اوهام و تصورات ذهنی است و به همین، دلخوش است.

مطلب آخر: قرآن کریم، با اصرار بر «توحید در هدایت»، با لحنی توبیخی می‌فرماید:
«أ تُریدونَ أنْ تَهْدوا مَنْ أضَلَّ اللهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَـهُۥ سَبیلًـا» [سوره‌ی نساء، آیه‌ی 88]
ترجمه: آیا می‏‌خواهید کسی را که خدا در گمراهی‏‌اش وانهاده است به راه آورید و حال آنکه هر که را خدا در گمراهی‏‌اش وانهد، هرگز راهی برای [هدایت] او نخواهی یافت.
آنچه از ما بر می‌آید، دعوت به خوبی‌ها و ایجاد بستری برای اصلاح و تربیت بشر است، اما باید توجه داشته باشیم که هدایت به معنی ایجاد انگیزه و شوق، منحصر در ذات مقدس پروردگار عالمیان است و بس.
ما فقط می‌توانیم بگوییم: بهشتی هست با این لذت‌های عالی و جهنمی هست با این عذاب‌های عظیم، پس ای مردم، به وعده‌های خداوند متعال، امیدوار شوید و وعیدهایش را باور کنید و چنان زندگی نمایید که در جهان پسین، گرفتار جهنم نباشید و از لذت‌های بهشتی، در بالاترین اندازه‌اش بهره‌مند باشید. هر کس شنید و قبول کرد، خوش به حالش و هر کس نشنید و قبول نکرد، وای بر او و باز هم وای بر او.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
اگر ممکن است بفرمائید در زمان ما، مقدار «مَهرُ السُّنَّه» چقدر است و چگونه محاسبه می‌شود؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مورد مهر السنة، سه نکته به نظر می‌رسد که باید مورد توجه قرار گیرد، که عبارتند از:
1. میزان آن بر طبق مشهور، پانصد درهم نقره و معادل حدود 1250 گرم است.
2. با توجه به نسبتِ بین نقره و طلا در صدر اسلام که بنا بر مشهور، ده به یک یا بر طبق برخی اسناد، هفت به یک یا هشت به یک بوده، می‌توان نتیجه گرفت که این مقدار، حدود پنجاه تا هفتاد مثقال طلاست.
3. از همه مهمتر، مهر السنة، در صورتی که با اسناد معتبر، ثابت شود، «فعل استاد» است و در نزد ما به پیروی از جمهور فقهای امامیه که «فعل معصوم» را دال بر استحباب نمی‌دانند، مستحب نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و احترام خدمت حاج فردوسی
1 ـ نظر جنابعالی در باره‌ی انفاق چیست؟ درشرایط کنونی، آیا صدقه‌هایی که به مؤسسات و ارگان‌های دولتی (کمیته‌ی امداد و هلال احمر) می‌پردازیم، به عنوان انفاق محسوب می‌شود؟ چون گاهی متوجه می‌شویم بعضی از متقاضیان، بی‌نیازند تا نیازمند!
2 ـ کمک کردن به متکدّیان و نیازمندان دورگردی که با داستان‌سرایی از وضعیتشان، تقاضایی کمک دارند چیست؟ آیا یک جوری گداپروری نیست؟
3 ـ آیا انفاق فقط مخصوص ثروتمندان است؟
4 ـ در قواعد منهاج فردوسیان خواندم که باید تا حدّی انفاق کرد که خود، نیازمند نشویم؛ اما در بسیاری از حکایاتی که از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) نقل می‌شود، حتی در صورت نیازمند بودن خود انفاق داشتند مثلاً قضیه‌ی سه روز روزه گرفتن و انفاق طعام به فقیر و یتیم و اسیر و حکایات دیگر، پس توکل کجاست؟ اینکه خدا روزی‌رسان است و معنی کریم بودن کجاست؟ مگر این نیست که کریم، نیازهای دیگران را بر نیازهای خود مقدم می‌دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

جواب 1: اگر فقیری می‌شناسید که اهل ایمان و تقواست، خودتان به او کمک کنید که ارزش بسیار زیادی دارد. خدای تعالی در قرآن کریم، فقط به دو گروه، وعده‌ی چشم‌روشنی‌ای داده که هیچ کس از آن خبر ندارد؛ یکی نمازشب‌خوان‌ها و دیگر، انفاق‌کنندگان؛ آنجا که می‌فرماید:
«تَتَجافـٰی جُنوبُـهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعونَ رَبَّـهُمْ خَوْفًـا وَ طَمَعًـا وَ مِنْ ما رَزَقْناهُمْ یُنْفِقونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفی لَـهُمْ مِنْ قُرَّةِ أعْیُنٍ جَزاءً بِما کانوا یَعْمَلونَ» [سوره‌ی سجده، آیه‌ی 16 و 17]
ترجمه: پهلوهایشان از خوابگاه‌هایشان دور می‌شود در حالی که همواره پروردگارشان را به علت بیم [از عذاب‏] و امید [به رحمت و پاداش‏] می‏‌خوانند و از آنچه آنان را روزی داده‌‏ایم، انفاق می‏‌کنند. پس هیچ کس نمی‏‌داند چه چیزهایی که مایه‌ی شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می‏داده‌اند، برای آنان پنهان داشته‌اند.
در این که قسمتی از کمک‌های مردم به مؤسسات خیریه، صرف امور جاری آنان همانند اجاره، قبوض، حقوق کارمندان و غیره می‌شود، شکّی نیست. پس تا جایی که فقیر مؤمن سراغ دارید، کمک‌های مالی خود را به این گونه مراکز و مؤسسات ندهید.

جواب 2: به اشاره‌ی برخی روایات، گاهی اوقات، افرادی که به صورت گدا بر سر راه ما قرار می‌گیرند، فرستاده‌ی خدای تعالی هستند تا با صدقه‌ای که به او می‌دهیم، بلایی از ما دفع شود. پس اینگونه افراد را ناخوش ندارید و حتماً اندکی به آنان کمک کنید. حتی اگر چیزی ندارید که به او بدهید، برایش دعای خیر کنید.

جواب 3: هر گاه کسی به چیزی نیاز نداشته باشد و آن را ببخشد، «انفاق» است ولی اگر به آن نیاز داشته باشد و ببخشد، «ایثار» است. هر دو کار، ستوده است ولی «ایثار» درجه‌ی برتری دارد. پس انفاق، مخصوص ثروتمندان نیست بلکه برای بی‌نیازان است. گاهی بی‌نیازی در حدی یک خودکار است. مثل این که کسی، دو خودکار دارد و یکی را انفاق می‌کند.

جواب 4: درجات انسان‌ها، متفاوت است. نباید از تازه به راه افتادگان، انتظاری داشت که از استقراریافتگان در ایمان و عمل صالح انتظار می‌رود. آنچه از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) برای ماست، دستوراتشان است نه نحوه‌ی عملشان. آن منتهیان، در افقی از کمال پرواز می‌کنند که ما مبتدیان، توانایی چنان اوج گرفتن‌هایی را نداریم. لذا مصلحت‌دید من آن است که یاران به جای توجه به سیره‌ی عملی آن بزرگواران، به دستوراتشان که در سطح ما صادر شده، توجه و عمل نمایند.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام خدمت حاج فردوسی
چند سالی‌ست که پیاده‌روی شعییان از سراسر دنیا در اربعین امام حسین (علیه السلام) هر ساله برگزار می‌شود، نظر جناب عالی در این باره چیست؟
آیا انجام چنین مراسم زیارتی، نقش مثبتی در سعادت و کمال یک منهاجی دارد؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در روز اربعین، سفارش استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) است و لابد، نقش مثبتی در رساندن به کمال و سعادت دارد؛ اما با شرایط خاصی که در این ایام بر این مراسم حاکم است، معلوم نیست ثوابی داشته باشد.
بنا بر گزارش رفقایی که رفته‌اند، شلوغی جمعیت، تمام حواس جسمی و روحی را معطوف تیمار «خود» می‌کند به حدّی که از روح معنویت و زیارت، غافل می‌شود. به عبارت ساده، تمام دغدغه‌ی آن چند روز، پیدا کردن جای خواب، پیدا کردن غذا و آب و از همه مهمتر، پیدا کردن مستراح است! نماز اول وقت، نماز جماعت و نماز شب، و حتی گاهی نماز واجب، فدا می‌شود. پاکی و نجاست و آب و ادرار، در هم می‌آمیزد! حمله‌ور شدن به ایستگاه‌های توزیع آب و غذا، صحنه‌ای از زیر پا گذاشتن شرافت و کرامت انسانی را ترسیم می‌کند. و نیز خطرِ حمله‌های انتحاری و میزبان‌های قلابی که زائران را به عنوان استراحت شبانه می‌برند و هرگز بر نمی‌گردانند، شرایط خاصی ایجاد کرده است و…
بالاخره، آرامش روحی و آسایش جسمی، که مقدمه‌ی یک زیارت پرمعنویت است، در این سفر، یافت نمی‌شود. لذا به رفقای منهاجی‌ام، حضور در آن اجتماع بزرگ را توصیه نمی‌کنم. البته کسانی که اقوام یا دوستانی در کربلا دارند که دغدغه‌ی آب و خواب و مستراح ندارند، از این توصیه، استثناء هستند. آنان می‌توانند در روز اربعین، در کربلای معلا حضور یافته و به فیض زیارت اربعین برسند.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی

جناب حاج فردوسی
خواهشمندم بحثی اجمالی و شفاف را در باب خمس در زمان غیبت، و تکلیف متشیعه در این باب، در سایت مطرح فرمایید زیرا خیلی از عزیزان می‌خواهند تکلیف خودشان را بدانند و قهراً دسترسی به کتاب‌های منهاج فردوسیان ندارند یا برایشان میسر نیست ولی از طریق سایت، راحت‌تر دسترسی دارند. به بنده مراجعه کرده‌اند و من هم عرض کردم که برایتان ایمیل می‌کنم.
منتظریم یا علی

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
خمس، یکی از فروعات دهگانه‌ی اسلام است که بر طبق روایات شریفه، از ارکان اسلام شمرده شده است. یعنی کسی که خمس ندهد، ارکان مسلمانی‌اش کامل نیست و کسی که ارکان مسلمانی‌اش کامل نباشد، راهی به کمال و سعادت ندارد.
خمس، یک پنجم از مازاید درآمد سالانه (از تجارت، گنج، هدیه،‌ ارث و غیره) است که باید به مرجع تقلید، پرداخت شود.
به دلالت برخی روایات،‌ سهم امام (که معمولاً نصف خمس است) باید در اختیار فقیهی باشد که زمامدار جامعه‌ی اسلامی است (ولی فقیه).
می‌توان برای هر رشته از درآمد، یک تاریخ معین کرد و می‌توان برای همگی، یک تاریخ معین نمود که هر گاه آن تاریخ برسد، باید دارایی‌های مازاد بر سال‌های گذشته که خمسش پرداخت شده، محاسبه شود و یک‌پنجم آن، جدا و به ولی فقیه، تحویل گردد.
همچنین می‌توان هر درآمد را به محض وصول، تخمیس کرد. به عبارت ساده،‌ می‌توانید هر پولی که به دستتان رسید، (مثل حقوق یا سود تجارت و غیره) را همان روز، تخمیس کنید، یعنی یک‌پنجمش را جدا کرده و به ولی فقیه، تسلیم نمایید. البته در این صورت، حتماً بیش از تخمیس سالانه، پرداخت خواهید نمود.
آنچه بیان شد، مبنی بر احتیاط است و مسائل دیگری دارد که در رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان بیان شده است، ولی کسانی که مقلد هستند، باید برای آشنایی با مسائل مختلف خمس، به رساله‌ی توضیح المسائل مرجع تقلید خود مراجعه نمایند.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
آیا کسی که اهل احتیاط است با توجه به اینکه خیلی از فقها، فلسفه خواندن و شرکت در جلسات آن را حرام می‌دانند، می‌تواند در کلاس‌های فلسفه در حوزه و دانشگاه و یا در مقطع دبیرستان حضور یابد؟
با تشکر بسیار

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
شرکت در درس فلسفه و یادگیری اختیاری آن، خلاف احتیاط است اما در شرایطی که محتاط، مجبور باشد، مثل این که جزء موادّ درسی‌اش باشد که جز با خواندن و قبول شدن در امتحانات آن، راهی به ارتقای تحصیلی نداشته باشد، می‌تواند به مقدار ضرورت، فرا گیرد و پس از امتحان دادن و برطرف شدن ضرورت، به فراموشی بسپارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام بنده خانم هستم و مورد مناسبی برای ازدواج تا حالا برام پیش نیامده، به نظرتان اگر به سایت همسریابی نروم باید چکار کنم؟ به آن آقا گفتید که نامه بنویسد و به امام جماعت محل بدهد، اما من خانم هستم و این کار برایم سخت است. ضمناً این کار، محدودیت مکانی دارد اما در سایت، در مکان‌های دیگر هم می‌توانم با افراد، آشنا شوم. در این مدت که عضو سایت شدم، متوجه شدم محیط خرابی‌ست اما افراد سالم هم می‌شود پیدا کرد.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
همچنان که شما یافته‌اید، محیط سایت‌های همسریابی، خراب است ولی می‌توانید با مراجعه به مراکز ازدواج، آمادگی خود را برای یافتن همسر مناسب، اعلام نمایید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم
آیا جسم انسان در قیامت هم عذاب می‌شود؟ مگرجسم چه گناهی کرده است که عذاب شود؟ مگر جسم خودش شهادت به کارهای انسان نمی‌دهد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این سؤال، از دیرزمان، مطرح بوده و هر طایفه‌ای مانند فلاسفه، متکلّمین و عرفا، جواب‌هایی به این سؤال داده‌اند ولی آنچه باید مورد توجه اصحاب منهاج فردوسیان قرار گیرد،‌ این است که این سؤال، هیچ ثمره‌ی عملی ندارد. یعنی چه اعتقاد یابید که همین جسم در قیامت، عذاب می‌شود و چه جسمی لطیف و چه روح، فرقی ندارد و در هر حال، آنچه «منِ» فرد را تشکیل می‌دهد، از آن عذاب‌ها، به سختی و ناخوشی خواهد افتاد. پس باید دستورات شرع انور را مراعات کنید تا «منِ»تان، آزاد و شاد باشد و به جای گرفتار شدن در درکات جهنم، به درجات بهشت برین بالا رود.
دریغ از عمر شریف و وقت عزیز اصحاب منهاج فردوسیان است که صرف در آموختنِ علم لاینفع (= بی‌فایده) شود. پس گوهر عمر را غنیمت شمارید و با اصلاح دیدگاه‌هایتان بر طبق قواعد نظری و اعمالتان بر طبق قوانین عملی منهاج فردوسیان، خود را آماده‌ی حضور در برتر غرفه‌های بهشت فردوس نمایید. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
آیا می‌شود بگوییم فلان مرجع تقلید از نظر فقهی بسیار قوی است ولی از نظر اصولی ضعیف است؟ یا فلان مرجع تقلید فقهش بسیار قوی‌تر از اصولش است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این سؤال، ثمره‌ی عملی ندارد، لذا به اجمال عرض می‌کنیم در میان شاگردان فقهای بزرگ، چنین سخنی متداول است ولی ملاک دقیقی برای سنجش میزان فقه و اصول در یک فقیه، وجود ندارد تا بتوان بر طبق آن، حکم قطعی به برتری فقه مجتهدی بر اصولش یا اصولش بر فقهش داد. به بیان ساده، هر کس چنین ادعایی کند، برداشت خودش از نحوه‌ی درس دادن و بررسی مسائل توسط آن فقیه را بیان داشته و واقعیت حتمی نخواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است