حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

۱۷۱ مطلب با موضوع «اصول استجماع منهاج فردوسیان .....» ثبت شده است

روایاتی که تصریح دارد انجام دادن یا ترک کردن کار خاصی، معصیت و نافرمانی حق تعالی است، یکی دیگر از ارکان استجماع قوانین است.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ قَعَدَ عِنْدَ سَبَّابٍ لِأَوْلِیاءِ اللهِ فَقَدْ عَصَى اللهَ تَعَالَى»1

………………………………………

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 379. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس در نزد کسی که به دوستان خدا فحش می‌دهد بنشیند، خدای تعالی را نافرمانی کرده است.

از آنجا که بزرگترین مانع برای رسیدن به درجات عالیه‌ی بهشت، گناهان هر انسان است و با توجه به این که بهترین عامل برای نجات یافتن از درکات جهنم، آمرزیده شدن و نادیده گرفته شدن گناهان توسط خدای غفار و غفور است، از آیات و روایات معتبری که کاری را موجب آمرزیده شدن گناهان معرفی می‌نماید،‌ می‌توان استجماع قانون نمود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ: «یا جَعْفَرُ أَ لَا أَمْنَحُک أَ لَا أُعْطِیک أَ لَا أَحْبُوکَ أَ لَا أُعَلِّمُکَ صَلَاةً إِذَا أَنْتَ صَلَّیتَهَا لَوْ کُنْتَ فَرَرْتَ مِنَ الزَّحْفِ وَ کانَ عَلَیکَ مِثْلُ رَمْلِ عَالِجٍ وَ زَبَدِ البَحْرِ ذُنُوباً غُفِرَتْ لَکَ» قَالَ: بَلَى یا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: «تُصَلِّی أَرْبَعَ رَکعَاتٍ…»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ فِی فَرِیضَةٍ مِنَ الْفَرَائِضِ نَادَى مُنَادٍ یا عَبْدَ الله قَدْ غَفَرَ الله لَک مَا مَضَى فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ»2
 نمونه‌ی 3 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنِ اسْتَغْفَرَ الله بَعْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ سَبْعِینَ مَرَّةً غَفَرَ الله لَهُ»3
 نمونه‌ی 4 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ مَرَّةً بُورِک عَلَیهِ… وَ مَنْ قَرَأَهَا مِائَةَ مَرَّةٍ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ‏ سَنَةً مَا خَلَا الدِّمَاءَ وَ الْأَمْوَالَ»4

………………………………………

1. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 552. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) به جعفر بن ابی‌طالب فرمودند: ای جعفر، آیا تو را مرحمتی ندهم؟! آیا به تو عطا نکنم؟! آیا هدیه به تو ندهم؟! آیا تو را نمازی نیاموزم که اگر آن را بخوانی و از جنگ گریخته باشی و بر تو مانند ریگ بیابان و کف دریا گناه باشد، بخشیده شوی؟! عرض کرد: آری ای پیامبر خدا. فرمودند: چهار رکعت نماز می‌خوانی…
2. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 6، صفحه‌ی 149، باب استحباب قراءة الحدید و المجادلة و…؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏4،‌ صفحه‌ی 191، باب استحباب القراءة فی الفرائض بالقدر و التوحید حتى الفجر. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس سوره‌ی قدر را در نمازی از نمازهای واجبش بخواند، ندادهنده‌ای ندا می‌دهد: ای بنده‌ی خدا، خدای تعالی گناهان گذشته‌ات را بخشید، عمل را از سر گیر.
3. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 165، ثواب من استغفر الله سبعین مرة بعد صلاة الفجر؛ خصال، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 581، ثواب من استغفر الله عز و جل بعد صلاة الفجر سبعین مرة؛ جامع الأخبار، شعیری، صفحه‌ی 57، الفصل السادس و العشرون فی الاستغفار؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 6، صفحه‌ی 480، باب نبذة مما یستحب أن یزاد فی تعقیب الصبح؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 3، صفحه‌ی 206، الثامن: فی التعقیبات المخصوصة بالصبح؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 80، صفحه‌ی 111، باب 10: تحقیق منتصف اللیل و منتهاه. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس بعد از نماز صبح، هفتاد مرتبه استغفار کند، خدای تعالی او را می‌آمرزد.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 619، باب فضل القرآن؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 12، صفحه‌ی 507، حدیث 1. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس سوره‌ی توحید را یک مرتبه بخواند، برکت می‌یابد… و هر کس آن را صد مرتبه بخواند، گناهان بیست و پنج ساله‌اش آمرزیده می‌شود، جز خون [بناحقی که ریخته باشد] و مال‌ها[یی که غصب کرده باشد].

با توجه به آموزه‌های اسلام در مطلوبیت ثروت و مذموم بودن فقر1، یکی دیگر از ملاک‌های استجماع قانون، آیات و روایات معتبری است که عملی را موجب جلب ثروت، دفع فقر و زیاد شدن روزی بر می‌شمارد یا عملی را مایه‌ی فقر، پریشان‌حالی، بدهکاری و کم‌شدن روزی معرفی می‌فرماید.
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ زیاد شدن روزی‌): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «التَّعْقِیبُ أَبْلَغُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ مِنَ الضَّرْبِ فِی البِلَادِ»2
 نمونه‌ی 2 (حدیث ـ دفع فقر): عَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قَالَ: «الْعَقِیقُ یُنْفِی الْفَقْرَ»3
 نمونه‌ی 3 (حدیث ـ فقرآور): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «أَیُمَا رَجُلٍ‏ دَعَا عَلَى‏ وُلْدِهِ‏ أَوْرَثَهُ‏ اللهُ الْفَقْرَ»4

……………………………………

1. به عنوان نمونه، به روایات زیر توجه کنید:
اول: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام):‏ «غِنًى‏ یحْجُزُک‏ عَنِ الظُّلْمِ خَیرٌ مِنْ فَقْرٍ یحْمِلُک عَلَى الْإِثْمِ؛ بی‌نیازی‌ای که تو را از ستمکاری نگه‌دارد، بهتر است از ناداری‌ای که تو را مجبور به گناه کند» (کافی، محدث کلینی، جلد 9، صفحه‌ی 527، باب الاستعانة بالدنیا على الآخرة؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 166، باب المعایش و المکاسب؛ تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 6، صفحه‌ی 328، باب المکاسب؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏6، صفحه‌ی 448، باب المعایش و المکاسب؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 41؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 31، باب استحباب الاستعانة بالدنیا على الآخرة؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 19، صفحه‌ی 15، حدیث 11)
دوم: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):‏ «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً وَ کادَ الْحَسَدُ أَنْ یغْلِبَ الْقَدَرَ؛ نزدیک است که فقر، به ناسپاسی تبدیل شود و حسادت، بر قدر، غالب آید» (کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 307، باب الحسد؛ امالی، شیخ صدوق، صفحه‌ی 295، المجلس التاسع و الأربعون)
سوم: قال امیر المؤمنین (علیه‏السلام): «الفَقرُ المَوتُ الأکبَرُ؛ فقر، مرگ بزرگ است» (نهج البلاغة، حکمت 163)
چهارم: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):‏ «اللّهُمّ إنّی أعوذُ بکَ مِن الکُفرِ و الفَقرِ» فقالَ رجُلٌ: أ یعدِلانِ؟ قالَ: «نَعَم». ترجمه: بار خدایا! من از کفر و فقر به تو پناه مى‏برم. مردى عرض کرد: آیا این دو با هم برابرند؟ فرمودند: آرى. (کنز العمّال، متقی هندی، رقم 16687)
پنجم: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «نِعْمَ‏ الْعَوْنُ‏ عَلَى تَقْوَى اللهِ الْغِنَى؛ خوب یاری‌گری است بر پرهیزکاری، بی‌نیازی» (الجعفریات/الأشعثیات، محمد بن اشعث، صفحه‌ی 155، باب فضل الغنى؛ تحف العقول، ابن شعبه حرانی، صفحه‌ی 49؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 156، باب المعایش و المکاسب؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، احسایی، جلد 1، صفحه‌ی 267، الفصل العاشر فی أحادیث تتضمن شیئاً من الآداب الدینیة)
ششم: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام):‏ «نعم‏ العون‏ على تقوى الله المال؛ خوب یاوری است بر پرهیزکاری، مال» (شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، جلد ‏19، صفحه‌ی 227)
2. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 65. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خواندن تعقیبات در طلب روزی، رساننده‌تر از تجارت یا جستجوی شهرهاست.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 470، باب العقیق؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 20، صفحه‌ی 767؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 5، صفحه‌ی 85، باب استحباب التختم بالعقیق؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 2، صفحه‌ی 138، یستحب التختم بالعقیق؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 357، حدیث 1. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: [همراه داشتن یا به دست کردن انگشتر] عقیق، فقر را دور می‌کند.
4. عدة الداعی و نجاح الساعی، ابن فهد حلی، صفحه‌ی 89؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 101، صفحه‌ی 99، باب 2: فضل الأولاد و ثواب تربیتهم و کیفیتها. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر مردی که فرزندانش را نفرین کند، خدای تعالی فقیرش می‌سازد.

از موارد دیگری که می‌توان از آن قانون استجماع کرد، آیات و روایات معتبری است که کاری را موجب ورود به جهنم یا مانع از ورود به جهنم بر می‌شمارد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «الکِبْرُ مَطَایا النَّارِ»1
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «مَنْ جَلَسَ فِی مُصَلاهُ مِنْ صَلاةِ الفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَتَرَهُ اللهُ مِنَ النَّارِ»2

……………………………………..

1. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 222. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: تکبر، مرکب [رساندن صاحبش به] آتش است.
2. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 139؛ من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 504. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هر کس در مصلایش از نماز صبح تا طلوع آفتاب بنشیند، خدای تعالی او را از آتش [جهنم] بپوشاند.

از موارد دیگری که می‌توان از آن قانون استجماع کرد، آیات و روایات معتبری است که کاری را موجب ورود به بهشت یا مانع از ورود به بهشت بر می‌شمارد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «لَا یَدْخُلُ الجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْرٍ»1

…………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 310. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که ذره‌ای تکبر در قلبش باشد، داخل بهشت نخواهد شد.

از موارد دیگری که می‌توان از آن قانون استجماع کرد، آیات و روایات معتبری است که بتوان به روشنی، کلماتی مانند «لایجوز» یا «لاینبغی» را برایش در تقدیر گرفت.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «لَا هِجْرَةَ فَوْقَ ثَلَاثٍ»1. که می‌توان آن را در اصل، «لا یجوز الهجرة» یا «لا ینبغی الهجرة» دانست و استجماع قانون نمود.

…………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 344. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: قهر بیشتر از سه روز نیست.

از آنجا که ابلیس لعین (شیطان) به تصریح قرآن کریم، دشمن قسم‌خورده‌ی بنی‌آدم است، به حکم عقل، هر کاری که بر او دشوار بیاید و او را به غضب بیاورد، مطلوب است و هر کاری که او را شادان کند، به نحوی مضر به کمال و سعادت انسان است. با این مقدمه، یکی از مواردی که می‌توان از آن قانون استجماع کرد، آیات و روایات معتبری است که دلالت بر «شادی یا غم شیطان» از انجام عملی خاص توسط انسان دارد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «مَا مِنْ عَمَلٍ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِیسَ مِنْ أَنْ یَرَى ابْنَ آدَمَ سَاجِداً لِأَنَّهُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ فَعَصَى وَ هَذَا أُمِرَ بِالسُّجُودِ فَأَطَاعَ فِیمَا أُمِرَ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «مَا أَحْسَنَ مُؤْمِنٌ إِلَى مُؤْمِنٍ وَ لَا أَعَانَهُ إِلَّا خَمَشَ وَجْهَ إِبْلِیسَ وَ قَرَّحَ قَلْبَهُ»2
 نمونه‌ی 3 (حدیث): قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «لَا یَزَالُ إِبْلِیسُ فَرِحاً مَا اهْتَجَرَ المُسْلِمَانِ فَإِذَا التَقَیا اصْطَکَتْ رُکبَتَاهُ وَ تَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ وَ نَادَى یا وَیلَهُ مَا لَقِیَ مِنَ الثُّبُورُ»3

………………………………………….

1. خصال، جلد ‏2، صفحه‌ی 616. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هیچ عملی بر شیطان، سخت‌تر از این نیست که فرزند آدم را سجده‌کننده ببیند؛ زیرا او امر به سجده شد ولی نافرمانی کرد و این [انسان ساجد]، امر به سجده شد و اطاعت کرد آنچه بدان امر شده بود.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 207. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هیچ مؤمنی به مؤمن دیگری نیکی نمی‌کند مگر این که [با این نیکی کردن،] صورت ابلیس را می‌خراشد و قلبش را جریحه‌دار می‌سازد.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 346. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: همواره شیطان از این که دو مسلمان با یکدیگر قهر باشند، شادمان است، پس چون با یکدیگر ملاقات [و آشتی] کنند، زانوهایش بلرزد و بهم بخورد و بندهایش از هم بگسلد و از هلاکتی که به او می‌رسد، فریاد می‌کشد: اى واى بر من.

از دیگر مواردی که می‌توان از آن قانون استجماع کرد، آیات و روایات معتبری است که «شایستگی» کاری را بیان می‌نماید.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام): «یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ المُسْلِمِ أَنْ یَجْتَنِبَ مُوَاخَاةَ الکَذَّابِ»1

……………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 341. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: شایسته است که مرد مسلمان از برادری با دروغگو بپرهیزد.

یکی دیگر از ارکان استجماع، «حق»‌ است؛ به این معنی که از روایات معتبری که حقی برای کسی یا چیزی ثابت می‌نماید، می‌توان استجماع قانون نمود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِیهِ المُسْلِمِ مِنَ الحَقِّ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیهِ إِذَا لَقِیهُ وَ یَعُودَهُ إِذَا مَرِضَ وَ یَنْصَحَ لَهُ إِذَا غَابَ وَ یُسَمِّتَهُ إِذَا عَطَسَ وَ یجِیبَهُ إِذَا دَعَاهُ وَ یَتْبَعَهُ إِذَا مَاتَ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «حَقٌّ عَلَى المُسْلِمِ إِذَا أَرَادَ سَفَراً أَنْ یُعْلِمَ إِخْوَانَهُ وَ حَقٌّ عَلَى إِخْوَانِهِ إِذَا قَدِمَ أَنْ یَأْتُوهُ»2

……………………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 171. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: از حقوق مسلمان بر برادر مسلمانش این است که هر گاه او را دید، بر او سلام کند و چون مریض شد، عیادتش کند و در نبود او خیرخواهش باشد و چون عطسه کرد، سرسلامتی‌اش دهد و چون او را دعوت کرد، قبول کند و چون مُرد، تشییع جنازه‌اش نماید.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 174. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: حق است بر مسلمان که چون اراده‌ی سفر داشته باشد، برادران را آگاه سازد و حق است بر برادرانش که چون از سفر آمد، به استقبال او بروند.

یکی دیگر از ارکان استجماع، «شمرده شدن از سنت»‌ است. یعنی از هر روایت معتبری که امری را از سنت، که «سنت نبوی» منظور است، برشمارد، می‌توان استجماع قانون نمود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مِنَ السُّنَّةِ وَ البِرِّ أَنْ یُکنَّى الرَّجُلُ بِاسْمِ أَبِیهِ»1

……………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 162. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: از سنت [استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) ] و از نیکی، این است که مرد، کنیه‌ای انتخاب کند که نام پدرش در آن باشد.

از آیات و روایاتی که مشتمل بر بیان کفاره‌ای برای انجام عملی است، می‌توان قانون استجماع کرد.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «لا یُؤاخِذُکمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فی‏ أَیمانِکُمْ وَ لَکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الأَیمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْریرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیمانَکم»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): «رُوِی أَنَّ مَنْ قَصَدَ إِلَى مَصْلُوبٍ فَنَظَرَ إِلَیهِ وَجَبَ عَلَیهِ الغُسْلُ عُقُوبَةً»2

…………………………………….

1. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 89. ترجمه: خدا شما را به سوگندهاى بیهوده‏تان مؤاخذه نمى‏کند ولى به سوگندهایى که [از روى اراده] مى‏خورید [و مى‏شکنید] شما را مؤاخذه مى‏کند و کفاره‏اش خوراک دادن به ده بینواست از غذاهاى متوسطى که به کسان خود مى‏خورانید یا پوشانیدن آنان یا آزاد کردن بنده‏اى و کسى که [هیچ یک از اینها را] نیابد [باید] سه روز روزه بدارد این است کفاره سوگندهاى شما وقتى که سوگند خوردید و سوگندهاى خود را پاس دارید.
2. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 78. ترجمه: روایت شده است هر کس با قصد، به دیدن بردارکشیده‌ای برود، غسلی بر او واجب می‌شود به کفاره‌ی این کارش.

هر آیه یا روایتی که مشتمل بر بیان حال پیامبر یا امتی از امم سالفه باشد، مشروط به این که بعد از بیان، رد نشده باشد، می‌تواند راهنمای ما در استجماع قانون قرار گیرد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «شَکا نَبِیٌ مِنَ الأَنْبِیاءِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ الغَمَّ؛ فَأَمَرَهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَکلِ العِنَبِ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «لَمَّا حَسَرَ المَاءُ عَنْ عِظَامِ المَوْتَى فَرَأَى ذَلِک نُوحٌ (علیه‌السلام) جَزِعَ جَزَعاً شَدِیداً وَ اغْتَمَّ لِذَلِک ـ إِلَى أَنْ قَالَ ـ فَأَوْحَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِ أَنْ کُلِ العِنَبَ الأَسْوَدَ لِیَذْهَبَ بِغَمِّکَ»2
 نمونه‌ی 3: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: «حَلُّ الأَزْرَارِ فِی الصَّلَاةِ وَ الخَذْفُ بِالحَصَى وَ مَضْغُ الکنْدُرِ فِی المَجَالِسِ وَ عَلَى ظَهْرِ الطَّرِیقِ مِنْ عَمَلِ قَوْمِ لُوطٍ»3
 نمونه‌ی 4: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام): «أَنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ شَکوْا إِلَى مُوسَى (علیه‌السلام) مَا یَلْقَوْنَ مِنَ الْبَیاضِ فَشَکا ذَلِک إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى فَأَوْحَى اللهُ إِلَیهِ أَنْ مُرْهُمْ بِأَکلِ لَحْمِ الْبَقَرِ بِالسِّلْقِ»4

………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 351. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پیامبری از پیامبران خدای عز و جل به خدا از غم شکایت کرد، پس او را امر نمود تا انگور بخورد.
2. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 548. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: چون آب [در طوفان] فرونشست، استخوان مردگان پدیدار شد، پس نوح (علیه‌السلام) آن را دید و به شدت ناله کرد و غمگین شد ـ تا این که می‌فرمایند ـ پس خدای عز و جل به او وحی کرد که انگور سیاه بخورد تا غمش برطرف گردد.
3. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی، 260. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: با لباس گشوده نماز خواندن، سنگریزه پرتاب کردن، جویدن کندر [آدامس] در مجالس و سرِ گذر، از کارهای قوم لوط است.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 369. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: بنی اسرائیل به حضرت موسی (علیه‌السلام) از سفیدی پوست [پیسی] شکایت کردند، پس آن حضرت شکایت به خدای سبحانه و تعالی برد، پس خدای تعالی به او وحی نمود که آنان را امر به خوردن گوشت گاو با چغندر کند.

از هر آیه یا روایتی که مشتمل بر دعایی برای انجام دهنده‌ی کاری باشد، و همچنین هر آیه و روایتی که مشتمل بر لعن و نفرینی برای انجام یا ترک کاری باشد، می‌توان به روشنی، قانون متناسب، استجماع نمود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ دعا): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ الشَّیطَانَ یُغْرِی بَینَ المُؤْمِنِینَ مَا لَمْ یَرْجِعْ أَحَدُهُمْ عَنْ دِینِهِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِک اسْتَلْقَى عَلَى قَفَاهُ وَ تَمَدَّدَ، ثُمَّ قَالَ فُزْتُ. فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً أَلَّفَ بَینَ وَلِیّینِ لَنَا»1
 نمونه‌ی 2 (آیه ـ لعن): «إِنَّ اللهَ لَعَنَ الکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً»2 یا «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ المُحْصَنَاتِ الغَافِلَاتِ المُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ»3
 نمونه‌ی 3 (حدیث ـ لعن): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «لَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَ غَیرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَیرَ ضَارِبِهِ»4
استثناء: هر جا دعا یا ترحم،‌ برای اثر باشد نه برای مؤثر و برای فعل باشد نه برای فاعل؛ از این قاعده،‌ استثناست. به عبارت ساده،‌ هر گاه بفرمایند: «خدا رحمت کند کسی که فلان کار را انجام دهد» معلوم می‌شود انجام دادنِ آن کار، مستحب است. اما اگر بفرمایند: «خدا رحمت کند، فلان اثر را» معلوم می‌شود آن اثر، قهری است و نمی‌توان عامدانه انجامش داد؛ و الا باید مؤثر و فاعل، مدح و ترحم می‌شد نه اثر و فعل.
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ دعا): «فَارْحَمْ تِلْکَ الْوُجُوهَ الَّتِی غَیَّرَتْهَا الشَّمْسُ»5 به این معنی نیست که مستحب است صورت را در مقابل نور خورشید نگه داریم تا تغییر رنگ پیدا کند! بلکه در اثر حرکت در طول روز و در آفتاب، رنگ صورت، تغییر می‌کند.
 نمونه‌ی 2 (حدیث ـ دعا): «وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْعُیُونَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا»6 به این معنی نیست که مستحب است اشک بریزیم بلکه اشک، خودش می‌ریزد و نمی‌توان با فشار و اختیار،‌ کاری کرد که اشک، جاری شود.
 نمونه‌ی 3 (حدیث ـ دعا): «وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا»7 به این معنی نیست که مستحب است قلب را به جزع واداشت و آن را سوزانید؛ زیرا امکان ندارد که کسی با اختیار خودش، جگرش را بسوزاند. بلکه سوختن جگر و غمگین شدن قلب، در اثر توجه به مصیبت‌های وارده بر اولیای الهی است. یعنی کاری که از دست ما بر می‌آید، توجه به مصائب آن بزرگواران است که بر اثر آن، قلبمان می‌سوزد و غمگین می‌شود.

…………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 345. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: به راستی که شیطان دشمنى می‌افکند میان مؤمنان تا بر نگردد یکیشان از دینش، و چون چنان کنند، به پشت بخوابد و خود را واکشد و سپس گوید: پیروز شدم. پس خدا رحمت کند کسی را که الفت دهد دو تا دوست ما را.
2. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 64. ترجمه: خدا کافران را لعنت کرده و براى آنها آتش فروزانى آماده کرده است.
3. سوره‌ی نور، آیه‌ی 23. ترجمه: بى‏گمان کسانى که به زنان پاکدامن بى‏خبر [از همه جا] و با ایمان نسبت زنا مى‏دهند در دنیا و آخرت لعنت‏شده‏اند.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 7، صفحه‌ی 274. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هر کس غیر از کسی که قصد جانش را کرده باشد، بکشد یا غیر از زننده‌ی خود را بزند، از رحمت خداوند دور باد.
5. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 95، باب: ثواب من زار قبر الحسین (علیه السلام). ترجمه: رحم کن بر صورت‌هایی که خورشید آنها را تغییر داده است.
6. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 95، باب: ثواب من زار قبر الحسین (علیه السلام). ترجمه: رحم کن بر چشم‌هایی که اشکش از روی ترحّم بر ما، جاری شده است.
7. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 95، باب: ثواب من زار قبر الحسین (علیه السلام). ترجمه: رحم کن بر دل‌هایی که برای ما آتش گرفتند و جزع کردند.

تمام اموری که مشتمل بر طرد شدن از سوی استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)، و شامل دستوری عملی باشد، ما را به استجماع قانون، رهنمون می‌گردد.
اساس هر اجتماع بر جذب است، خواه آن اجتماع، اجتماع بدن‌ها باشد و خواه اجتماع دیدگاه‌ها و نسل‌ها. از سوی دیگر، انجام هر کاری که خلاف مرام اساسی یک اجتماع باشد، موجب طرد شدن از آن اجتماع می‌گردد.
اسلام عزیز که برنامه‌ای برای رساندن مشتاقان به کمال و سعادت است، نیز یک اجتماع محسوب ‌می‌شود؛ پس اگر انجام دادن کاری مایه‌ی طرد شدن از اجتماع بزرگ اسلام معرفی شود، معلوم ‌می‌شود نقش منفی‌ای در رسیدن به کمال و سعادت دارد. با این مقدمات اینگونه استدلال می‌کنیم:
مقدمه‌ی اول: انجام دادن این کار، مایه‌ی طرد از اجتماع اسلام است.
مقدمه‌ی دوم: هر کاری که موجب طرد از اجتماع اسلام شود، کار بدی است و نقش منفی‌ای در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
نتیجه: انجام دادن این کار، بد است و نقش منفی‌ای در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَیهِمْ ما هُمْ مِنْکمْ وَ لا مِنْهُمْ‏»1
 نمونه‌ی 2: (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «لَیسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ لَا یَرِدُ عَلَیَّ الحَوْضَ لَا وَ اللهِ لَیسَ مِنِّی مَنْ یَشْرَبُ مُسْکِراً لَا یَرِدُ عَلَیَّ الحَوْضَ لَا وَ اللهِ»2
 نمونه‌ی 3 (حدیث): قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»3
 نمونه‌ی 4 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «لَیسَ مِنَّا مَنْ مَاکرَ مُسْلِماً»4

………………………………………..

1. سوره‌ی مجادله، آیه‌ی 14. ترجمه: آیا ندیده‏اى کسانى را که قومى را که مورد خشم خدایند به دوستى گرفته‏اند آنها نه از شمایند و نه از ایشان و به دروغ سوگند یاد مى‏کنند و خودشان [هم] مى‏دانند.
2. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد ‏4، صفحه‌ی 25. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: از من نیست کسی که نمازش را سبک بشمارد. به خدا قسم در نزد حوض بر من وارد نخواهد شد. از من نیست کسی که مست‌کننده بنوشد. به خدا قسم در نزد حوض بر من وارد نخواهد شد.
3. محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 80. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: شفاعت ما به سبک‌شمارنده‌ی نماز نمی‌رسد.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 337. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: از ما نیست کسی که با مسلمانی حیله کند.

رکن پنجم در تنظیم قوانین، آیات و روایاتی است که مشتمل بر مثال زدن یک موضوع به یک امر مورد پسند و مطبوع یا یک امر ناپسند و غیر مطبوع باشد. از بیان این مثال، پی می‌بریم که موضوعی که مورد سخن است، پسندیده یا ناپسند است.
بنای عقلا بر این است که بین مثال و مُمَثَّل، رابطه‌ای وجود دارد یعنی اگر چیزی به چیز پسندیده‌ای مثال زده شود، نشان از وجود پسندیدگی و مطلوبیت در آن چیز است و در مقابل، اگر به چیز ناپسند و مکروهی مثال زده شود، نشان از وجود نوعی ناپسندی و کراهت در آن چیز خواهد داشت.
با این مقدمه، برای مثال به خوبی‌ها استدلال می‌کنیم:
مقدمه‌ی اول: این کار به کار خوبی مثال زده شده است.
مقدمه‌ی دوم: هر مثال، نشان از وجود رابطه‌ای بین مثال و ممثل است.
نتیجه: این کار، ربطی به خوبی دارد.
همچنین برای مثال به بدی‌ها استدلال می‌کنیم:
مقدمه‌ی اول: این کار به کار بدی مثال زده شده است.
مقدمه‌ی دوم: هر مثال، نشان از وجود رابطه‌ای بین مثال و ممثل است.
نتیجه: این کار، ربطی به بدی دارد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «لَوْ کانَ عَلَى بَابِ دَارِ أَحَدِکُمْ نَهَرٌ فَاغْتَسَلَ فِی کُلِّ یوْمٍ مِنْهُ خَمْسَ مَرَّاتٍ أَ کانَ یَبْقَى فِی جَسَدِهِ مِنَ الدَّرَنِ شَی‏ءٌ؟» قُلْنَا: لَا. قَالَ: «فَإِنَّ مَثَلَ الصَّلَاةِ کمَثَلِ نَهَرِ الجَارِی کُلَّمَا صَلَّى صَلَاةً کَفَّرَتْ مَا بَینَهُمَا مِنَ الذُّنُوبِ»1

………………………………………

1. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 237. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: اگر بر درِ خانه‌ی یکی از شما، جویباری باشد که هر روز، پنج بار در آن شستشو کند، آیا بر بدنش چرکی باقی می‌ماند؟ گفتیم: نه. فرمودند: مثال نماز، مثال جویبار است. هر بار نماز بخواند، گناهان بین دو نماز، پوشیده می‌شود.

رکن چهارم در تنظیم قوانین، آیات و روایاتی است که مشتمل بر بیان اوصاف مؤمنین و صالحین و همچنین، اوصاف کفّار و منافقین باشند.
آنچه خوبان را خوب کرده، داشتن اعتقادات خوب و انجام کارهای خوب و آنچه بدان را بد کرده، داشتن اعتقادات بد و انجام کارهای بد است؛ پس هر گاه کاری منسوب به خوبان باشد، اشاره به این دارد که خوب است و اگر منسوب به بدان شمرده شود، اشاره به این دارد که بد است. با این مقدمه، چنین استدلال می‌کنیم:
مقدمه‌ی اول: این کار، از اوصاف خوبان شمرده شده است.
مقدمه‌ی دوم: کارهای خوبان، خوب و مفید به کمال و سعادت است.
نتیجه: انجام دادن این کار، مفید است و نقش مثبتی در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
همچنین است:
مقدمه‌ی اول: این کار از اوصاف و اعمال بدان شمرده شده است.
مقدمه‌ی دوم: کارهای بدان، بد و ضرر زننده به کمال و سعادت است.
نتیجه: انجام این کار، بد است و نقش منفی‌ای در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
 نمونه‌ی 1 (وصف خوبان ـ آیه): «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»1
 نمونه‌ی 2 (وصف خوبان ـ آیه): «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الکفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ»2
 نمونه‌ی 3 (وصف خوبان ـ آیه): «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لآیاتٍ لِّأُوْلِی الالبَابِ الَّذِینَ یَذْکرُونَ اللهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَ عَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»3
 نمونه‌ی 4 (وصف خوبان ـ حدیث): قَالَ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام): «إِنَّ لِأَهْلِ الدِّینِ عَلَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الحَدِیثِ وَ أَدَاءَ الأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالعَهْدِ وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ وَ قِلَّةَ المُرَاقَبَةِ لِلنِّسَاءِ ـ أَوْ قَالَ: قِلَّةَ المُوَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ ـ وَ بَذْلَ المَعْرُوفِ وَ حُسْنَ الخُلُقِ وَ سَعَةَ الخُلُقِ وَ اتِّبَاعَ العِلْمِ وَ مَا یُقَرِّبُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ زُلْفَى. طُوبَى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»4
 نمونه‌ی 5 (وصف خوبان ـ حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «ثَلَاثٌ مِنْ عَلَامَاتِ المُؤْمِنِ عِلْمُهُ بِاللهِ وَ مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ یُبْغِضُ»5
 نمونه‌ی 6 (وصف خوبان ـ حدیث): عَنْ أَبِی الحَسَنِ مُوسَى (علیه‌السلام) قَالَ: «مَا بَعَثَ اللهُ نَبِیاً وَ لَا وَصِیاً إِلَّا سَخِیاً وَ مَا کانَ أَحَدٌ مِنَ الصَّالِحِینَ إِلَّا سَخِیّاً»6
 نمونه‌ی 7 (وصف بدان ـ آیه): «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا بَاطِلًا ذَلِک ظَنُّ الَّذِینَ کفَرُوا»7

…………………………………………….

1. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 63. ترجمه: و بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که روى زمین به نرمى گام برمى‏دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏دهند.
2. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 29. ترجمه: محمد [صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم] پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.
3. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 190 و 191. ترجمه: مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه‏هایى [قانع کننده] است. همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 239. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: همانا برای اهل دین، نشانه‌هایی است که بدان شناخته می‌شوند؛ راستی در گفتار، امانت‌داری، وفای به پیمان، صله‌ی رحم، ترحم بر ضعیفان، کم‌ترسیدن از زنان ـ یا فرمودند: ـ کم‌سازگاری و کم‌اطاعت‌پذیری از زنان، بذل نیکی، خوش اخلاقی، گشاده خُلقی، پیروی از دانش مفید و آنچه مایه‌ی نزدیک شدن به خدای عز و جل است. خوشی و نیکوییِ جایگاه برایشان باد.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 126. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: سه چیز از نشانه‌های مؤمن است، دانشش به خدای تعالی و آنچه خدا دوست دارد و آنچه خدا دشمن دارد.
6. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 39. ترجمه: امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: خدای تعالی هیچ پیامبری را مبعوث نکرد و هیچ جانشینی برایش قرار نداد مگر این که سخاوتمند بود و هیچیک از نیکوکاران نیست مگر این که سخاوتمند است.
7. سوره‌ی ص، آیه‌ی 27. ترجمه: و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم این گمان کسانى است که کافر شده‌‏اند.

رکن دوم در تنظیم قوانین، آیات و روایاتی است که مشتمل بر بیان ثواب یا عقابی برای فعل یا ترک خاصی باشند.
تشویق و تخویف، دو بازوی تربیتی است که استاد در راستای تربیت شاگرد از آنها بهره می‌برد.
همیشه تشویق، برای انجام کارهای خوب یا ترک کارهای بد است و همیشه، تخویف (ترساندن) برای انجام کارهای بد و ترک کارهای خوب است و این، بنای عقلاست.
پس بنا بر این مبنای عقلایی و رایج در عرف انسان‌ها، هر گاه تشویقی از ناحیه‌ی استاد برای انجام کاری صادر شده باشد، به راحتی نشان‌دهنده‌ی خوب بودن آن کار و تأثیر مثبتش در کمال و سعادت شاگرد است. همچنین تشویق بر ترک کاری، نشان‌دهنده‌ی بد بودن آن کار است.
از سوی دیگر، تخویف از انجام کاری از سوی استاد، دلالت عقلی بر بد بودن و مضر بودن آن کار و نقش منفی‌اش در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
با این مقدمه، استدلال تشویق چنین است:
مقدمه‌ی اول: انجام یا ترک این کار، مورد تشویق استاد قرار گرفته است.
مقدمه‌ی دوم: انجام دادن یا ترک کردن هر کاری که مورد تشویق استاد قرار گیرد، نقش مثبتی در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
نتیجه: انجام دادن یا ترک کردن این کار، نقش مثبتی در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
استدلال تخویف چنین است:
مقدمه‌ی اول: انجام یا ترک این کار، مورد تخویف استاد قرار گرفته است.
مقدمه‌ی دوم: انجام دادن یا ترک کردن هر کاری که مورد تخویف استاد قرار گرفته باشد، نقش مثبتی در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
نتیجه: انجام دادن یا ترک کردن این کار، نقش مثبتی در رسیدن به کمال و سعادت دارد.
 نمونه‌ی 1 (تشویق ـ آیه): «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ المَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِی لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْینٍ جَزَاءً بِمَا کانُوا یَعْمَلُونَ»1
 نمونه‌ی 2 (تخویف ـ آیه) «وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ‏ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً»2
 نمونه‌ی 3 (تشویق ـ حدیث): قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «مَنْ نَظَرَ إِلَى امْرَأَةٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ إِلَى السَّمَاءِ أَوْ غَمَّضَ بَصَرَهُ لَمْ یَرْتَدَّ إِلَیهِ بَصَرُهُ حَتَّى یُزَوِّجَهُ اللهُ مِنَ الحُورِ العِینِ»3
 نمونه‌ی 4 (تخویف ـ حدیث): قَالَ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام): «إِنَّ الغَدْرَ وَ الفُجُورَ وَ الخِیانَةَ فِی النَّارِ»4
 نمونه‌ی 5 (تخویف ـ حدیث): قال أبو عبد الله (علیه‌السلام): «مَنْ ظَلَمَ یَتِیماً، سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِ مَن یَظلِمُهُ أَوْ عَلَى عَقَبِهِ أو عَلَى عَقَبِ عَقَبِهِ‏»5

تبصره: استجماع فوق، مشروط به این است که مشوِّقات و مخوِّفات، کلی نباشد.
 نمونه‌ی 1 (تشویق کلی ـ آیه): «فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلَى القاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»6
 نمونه‌ی 2 (تخویف کلی ـ آیه) «إِنَّا مِنَ الـمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ»7

……………………………………

1. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 16 و 17. ترجمه: پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مى‏‌گردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و طمع مى‏خوانند و از آنچه روزیشان داده‌‏ایم انفاق مى‏کنند. هیچ کس نمى‏‌داند چه چیز از آنچه روشنى‌‏بخش دیدگان است به [پاداش] آنچه انجام مى‏‌دادند براى آنان پنهان کرده‌‏ام.
2. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 93. ترجمه: و هر کس مؤمنى را از روى عمد بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود، و خدا بر او خشم گیرد، و وى را لعنت کند و عذابى بزرگ برایش آماده سازد.
3. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 467. ترجمه: هر کس نگاهش به زنی [نا محرم] بیافتد، پس دیده‌اش را به آسمان بلند کند یا دیده بر هم نهد، نگاهش به حال اول برنمی‌گردد مگر این که خدای تعالی [همان لحظه در ملکوت عالم] از حور العین به او تزویج می‌نماید.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 338. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: پیمان‌شکنی و تبهکاری و بی‌وفایی در آتش [جهنم] است.
5. تفسیر عیاشی، جلد 1، صفحه‌ی 223. ترجمه: هر کس به یتیمی ستم کند، خدای تعالی کسی را مسلط می‌سازد که بر او یا بر فرزندانش یا بر فرزندانِ فرزندانش ستم کند.
6. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 95. ترجمه: و[لى] مجاهدان را بر خانه‏‌نشینان به پاداشى بزرگ برترى بخشیده است.
7. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 22. ترجمه: قطعاً ما از مجرمان انتقام‌‏کشنده‏‌ایم.

رکن سوم در تنظیم قوانین، آیات و روایاتی است که کاری را دارای فایده یا ضرر عقلایی ـ جسمی یا فراجسمی ـ معرفی نماید.
با توجه به این که جلب فایده و دفع ضرر، اساس تعاملات انسان است؛ هر کاری که دارای فایده معرفی شود، اشاره به این دارد که انجام دادنش مطلوب است و هر کاری که دارای ضرر معرفی شود، اشاره به این دارد که ترک‌کردنش، مطلوب است.
پس برای امور مفید، چنین ‌می‌شود استدلال کرد:
مقدمه‌ی اول: انجام دادن این کار، مفید است.
مقدمه‌ی دوم: هر کار مفیدی را باید برای جلب منفعتش انجام داد.
نتیجه: این کار را باید برای جلب منفعتش انجام داد.
و برای امور مضر، چنین می‌توان استدلال نمود:
مقدمه‌ی اول: انجام دادن این کار، مضر است.
مقدمه‌ی دوم: هر کار مضری را باید برای دفع ضررش ترک کرد.
نتیجه: این کار را باید برای دفع ضررش ترک کرد.
 نمونه‌ی 1 (فایده‌ی جسمی ـ آیه): «یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ الوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»1
 نمونه‌ی 2 (فایده‌ی جسمی ـ حدیث): کانَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام) یقُولُ: «نَتْفُ الإِبْطِ یُضْعِفُ المَنْکِبَینِ وَ یُوهِی وَ یُضْعِفُ البَصَرَ»2
 نمونه‌ی 3 (فایده‌ی جسمی ـ حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی‌ الله ‌علیه ‌ و آله ‌و سلم): «مَنْ قَلَّمَ أَظْفَارَهُ یَوْمَ السَّبْتِ وَ یَوْمَ الخَمِیسِ وَ أَخَذَ مِنْ شَارِبِهِ عُوفِی مِنْ وَجَعِ الضِّرْسِ وَ وَجَعِ العَینِ»3
 نمونه‌ی 4 (فایده‌ی جسمی ـ حدیث): قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «مَشْطُ الرَّأْسِ یَذْهَبُ بِالوَبَاءِ وَ مَشْطُ اللِّحْیةِ یَشُدُّ الأَضْرَاسَ»4
 نمونه‌ی 5 (فایده‌ی فراجسمی ـ حدیث): قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «مَنْ سَرَّحَ لِحْیتَهُ سَبْعِینَ مَرَّةً وَ عَدَّهَا مَرَّةً مَرَّةً لَمْ یَقْرَبْهُ الشَّیطَانُ أَرْبَعِینَ یَوْماً»5
 نمونه‌ی 6 (فایده‌ی فراجسمی ـ حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلم): «یا عَلِی تِسْعَةُ أَشْیاءَ تُورِثُ النِّسْیانَ أَکلُ التُّفَّاحِ الحَامِضِ وَ أَکلُ الکُزْبُرَةِ وَ الجُبُنِّ وَ سُؤْرِ الفَأْرِ وَ قِرَاءَةُ کتَابَةِ القُبُورِ وَ المَشْی بَینَ امْرَأَتَینِ وَ طَرْحُ القَمْلَةِ وَ الحِجَامَةُ فِی النُّقْرَةِ وَ البَوْلُ فِی المَاءِ الرَّاکدِ»6

………………………………………………

1. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 69. ترجمه: از درون [شکم] آن شهدى که به رنگ‌هاى گوناگون است بیرون مى‏آید، در آن براى مردم درمانى است.
2. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 120، حدیث 262. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمودند: کندن موی زیر بغل، شانه‌ها را سست و بینایی را کم می‌نماید.
3. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 128، حدیث 312. ترجمه: هر کس ناخن‌ها و سبیلش را روز شنبه و پنجشنبه کوتاه کند، از درد دندان و درد چشم عافیت می‌یابد.
4. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 129، حدیث 319. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: شانه زدن سر، ریزش مو را از بین می‌برد و شانه زدن ریش، موجب محکم شدن دندان‌ها می‌گردد.
5. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 129، حدیث 321. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: هر کس ریشش را هفتاد بار ـ با شماره ـ شانه بزند، شیطان [یا میکروب] تا چهل روز به او نزدیک نخواهد شد.
6. روضة الواعظین، فتّال نیشابوری، جلد 2، صفحه‌ی 307. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: ای علی، نُه چیز، فراموشی می‌آورد؛ خوردن سیب ترش، خوردن گشنیز، خوردن پنیر، خوردن نیم‌خورده‌ی موش، خواندن سنگ قبرها، راه رفتن بین دو زن، زنده رها کردن شپش، حجامت بر نقره (گودی پشت سر) و ادرار کردن در آب ایستاده.

رکن اول در تنظیم قوانین، اوامر و نواهی کتاب و سنت است. پس از هر آیه یا روایتی که تصریح در امر به کاری یا نهی از کاری باشد، می‌توان استجماع قاعده و قانون نمود؛ زیرا ساده‌ترین و کوتاه‌ترین راه برای بیان درخواست استاد از شاگرد، امر و نهی است. وقتی استاد می‌خواهد تا شاگرد، کاری انجام دهد، با صراحتِ تمام، امر می‌کند و چون بخواهد که کاری را ترک کند، با تصریح، او را از انجام دادن آن کار، نهی می‌کند.
دلالت «امر» بر خواستنِ انجام و دلالت «نهی» بر خواستنِ ترک، بسیار واضح و بنای عقلاست و نیاز به استدلال ندارد و از پیچیدگی سایر ارکان در دلالت بر خوب یا بد بودن، عاری است. به عبارت دیگر، این که «امر» دلالت بر این دارد که مولا از بنده‌اش یا استاد از شاگردش انجام دادن کاری را می‌خواهد، آن‌قدر واضح است که نیاز به استدلال ندارد؛ همچنین این که «نهی» دلالت بر این دارد که مولا از بنده‌اش یا استاد از شاگردش ترک کردن کاری را می‌خواهد، آن‌قدر روشن است که نیاز به دلیل و برهان عقلی ندارد. و روشن بودن دلالت «امر» بر «انجام کار» و «نهی» بر «ترک کار»، تا آنجاست که سایر دلالت‌ها نیز با برگشت نمودن به آن،‌ توجیه شده و مستدل ‌می‌شود.
 نمونه‌ی 1 (امر ـ آیه) «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاة»1
 نمونه‌ی 2 (امر ـ حدیث): «صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ تَرَى أَنَّک لَا تُصَلِّی أَبَداً»2
 نمونه‌ی 3 (نهی ـ آیه): «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکلُوا الرِّبَا أَضْعافاً مُضاعَفَةً»3 یا «لَا تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ بُیوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا»4
 نمونه‌ی 4 (نهی ـ حدیث): «هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِب‏… وَ لَا تَتْرُکوا الأَمْرَ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ المُنْکرِ فَیُوَلِّی اللهُ أَمْرَکمْ شِرَارَکم‏»5
در نمونه‌های فوق، امر و نهی به صراحت مطرح شده است؛ یعنی به تصریح می‌فرمایند: «نماز بخوانید»، «زکات بدهید»، «نماز وداع‌کننده بخوان»، «ربا مخورید»، «داخل خانه‌ی دیگران مشوید»، «امر به معروف و نهی از منکر را ترک مکنید» و امثال این موارد، که بسیار است.

تبصره: استجماع فوق، مشروط به این است که اوامر و نواهی، کلی نباشد؛ یعنی مانند نمونه‌های زیر نباشد:
 نمونه‌ی 1: (امر کلی ـ آیه): «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئاً‏»6
یا «وَ مَا آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهاکمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ»7
 نمونه‌ی 2: (نهی کلی ـ آیه): «وَ لا تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدین‏»8 یا «وَ لا تَأْکلُوا أَمْوالَکمْ بَینَکمْ بِالباطِلِ»9
 نمونه‌ی 3: (امر کلی ـ حدیث): قَالَ الاستاذ الاعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم): «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکونَ أَعَزَّ النَّاسِ فَلْیَتَّقِ اللهَ عَزَّ وَ جَل‏»10
یا؛ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «إِذَا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُک وَ بَصَرُک وَ شَعْرُک وَ جِلْدُک وَ عَدَّدَ أَشْیاءَ غَیرَ هَذَا»11
یا؛ قَالَ أَبُو الحَسَنِ (علیه‌السلام): «اتَّقِ المـُرْتَقَى السَّهْلَ إِذَا کانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً»12
 نمونه‌ی 4: (نهی کلی ـ حدیث): خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) إِلَى أَصْحَابِهِ:‏ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. أَمَّا بَعْد… یا أَهْلَ الصَّلَاحِ لَا تَتْرُکوا أَمْرَ اللهِ وَ أَمْرَ مَنْ أَمَرَکمْ بِطَاعَتِه‏»13
یا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «لَا تَدَعِ النَّفْسَ وَ هَوَاهَا فَإِنَّ هَوَاهَا فِی رَدَاهَا وَ تَرْک النَّفْسِ وَ مَا تَهْوَى أَذَاهَا وَ کفُّ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى دَوَاهَا»14
گر چه در نمونه‌های فوق از صیغه‌ی امر یا نهی استفاده شده، ولی دلالت بر «امر کلی» یا «نهی کلی» می‌نماید. یعنی نمی‌توان کار خاصی را مشخص نمود که باید انجام گیرد بلکه انجام دادن مجموعه‌ای از کارها، مورد نظر است و همچنین ترک کار خاصی کافی نیست بلکه باید مجموعه‌ای از کارها ترک شود.
مثلاً در «اتّقُوا الله» یعنی پروای الهی پیشه کنید، نمی‌توان با انجام یا ترک یک کار،‌ آن را امتثال کرد. بلکه لازم است تمام قوانین عملی طبقات اول تا چهارم منهاج فردوسیان را مراعات نمود. یعنی نمی‌توانیم از چنین امرها و نهی‌هایی، قانون مشخص و جزئی‌ای به دست آوریم.
بعضی از این اوامر و نواهی، از چنان دامنه‌ی وسیعی برخوردار است که مراعات قوانین طبقات اول تا دهم را می‌طلبد. مثل این که خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: «مَا آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»15 یعنی برای امتثال امر «فَخُذُوهُ» و «فَانْتَهُوا» باید تمام واجبات و مستحبات را بجا آورد و تمام حرام‌ها و مکروهات را ترک نمود.

………………………………………..

1. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 43. ترجمه: و نماز را بر پا دارید، و زکات بپردازید.
2. فقه الرضا (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 101. ترجمه: نماز بخوان نماز خواندن وداع‌کننده، به نحوی که گویا هیچوقت نماز نخواهی خواند.
3. سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 130. ترجمه: اى اهل ایمان! ربا را که سودهاى چند برابر است نخورید.
4. سوره‌ی نور، آیه‌ی 27. ترجمه: اى کسانى که ایمان آورده‏اید به خانه‏هایى که خانه‏هاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است. باشد که پند گیرید.
5. کافی، محدث کلینی، جلد ‏، صفحه‌ی، 51. ترجمه: این آن چیزی است که علی پسر ابوطالب بدان سفارش می‌کند… و امر به معروف و نهی از منکر را ترک مکنید، پس [اگر ترک کردید] خداوند بدانتان را امیرانتان قرار خواهد داد.
6. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 48. ترجمه: و بترسید از روزى که هیچ کس چیزى [از عذاب خدا] را از کسى دفع نمى‏کند و نه از او شفاعتى پذیرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‏شود و نه یارى خواهند شد.
7. سوره‌ی حشر، آیه‌ی 7. ترجمه: و آنچه را فرستاده‌ی [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید.
8. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 60. ترجمه: در زمین سر به فساد برمدارید.
9. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 188. ترجمه: و اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید.
10. کنز الفوائد، کراجکی، جلد 2، صفحه‌ی 10. ترجمه: هر کس می‌خواهد عزیزترین مردم باشد، از خدای عز و جل پروا پیشه کند.
11. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 87. ترجمه: هر گاه روزه می‌گیری، باید شنوایی‌ات و بینایی‌ات و مو و پوستت ـ و چند چیز دیگری که شمردند ـ روزه بگیرد.
12. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 336. ترجمه: از سربالایی آسانی که سراشیبی‌اش پر دست‌انداز و ناهموار است، بپرهیز.
13. کافی، محدث کلینی، جلد 8، صفحه‌ی 12. ترجمه: این نامه از ناحیه‌ی امام صادق (علیه‌السلام) به سوی اصحابشان خارج شد: به نام خدای بخشنده‌ی مهربان. اما بعد… ای اهل صلاح، امر خدا و امر کسی که به فرمانبرداری‌اش امر شده‌اید را ترک مکنید.
14. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 336. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: نفس و خواهش‌هایش را رها مساز که خواهش‌هایش فسادانگیز است و ترک نفس و خواسته‌هایش موجب اذیت است و بازداشتن نفس از آنچه می‌طلبد، دوای آن است.
15. سوره‌ی حشر، آیه‌ی 7. ترجمه: آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید.

لازم است قبل از هر چیز، کلمه‌ی «استجماع» و «استنباط» را از لحاظ لغوی و اصطلاحی بررسی و روشن نموده و فرق‌های آن را بیان نماییم.
تعریف استنباط:
استنباط از ماده‌ی «نبط» و به معنی آب را از خاک بیرون کشیدن است. و در اصطلاح رایج فقه شیعی، به معنی استخراج حکم خدا از چهار منبع (کتاب، سنت، عقل و اجماع) می‌باشد.
تعریف استجماع:
استجماع از ماده‌ی «جمع» به معنی جمع‌شدن و فراهم‌آمدن و در اصطلاح منهاج فردوسیان به معنی جمع آوری واضحات و مسلمات احکام الهی از منابع مورد نظر می‌باشد. منابع استجماع، به طور مفصل در فصل هشتم همین کتاب، بررسی و معرفی شده است.
فرق استنباط و استجماع:
بین «استنباط» مصطلح فقه و «استجماع» مصطلح منهاج فردوسیان، فرق‌هایی است که می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
1. استنباط، نیاز به داشتن قوه‌ی قدسیه‌ی اجتهاد دارد ولی استجماع چنین پیش‌نیازی ندارد. یعنی برای گردآوری واضحات و مسلّماتِ اسلام عزیز، نیاز به تلاش و مطالعه‌ی فراوان هست ولی نیاز به داشتن قدرت اجتهاد به معنی رایج و مرسوم حوزوی آن نیست.
2. استنباط، کاری فکری است، ولی استجماع، کاری یدی محسوب ‌می‌شود و نیازمند تلاش فکری خاصی نیست. به این معنی که استنباط، در محدوده‌ی خاص خود، تلاشی فکری برای بیرون کشیدن حکم الهی یا تکلیف مکلّف از ادلّه‌ی شرعی است ولی جمع‌آوری واضحات و مسلّمات، نیاز به فکر خاص ندارد بلکه با اندکی مطالعه و توجه، می‌توان به آن رسید. به همین مناسبت،‌ بیشتر کار دست و چشم تا کار تفکر خالص.
3. مستنبط، در گرو استنباط خویش است، به خلاف مستجمع. یعنی کسی که حکمی را به عنوان حکم و نظر دین استنباط می‌کند، به نحوی عهده‌دار مسئولیت آن نیز ‌می‌شود ولی کسی که قاعده یا قانون استجماع می‌نماید، در حقیقت، واضحات و مسلّمات را جمع‌آوری و بازگو می‌کند و کارش، انتساب دیدگاه یا عملی به شرع انور نیست.
تقسیم آیات و روایات به چهار دسته:
آیات و روایات از یک منظر به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
اول: آیات و روایاتی که فقط می‌توان از آن‌ها قانون عملی استجماع کرد و دیدگاه خاصی نسبت به آن موضوع را القاء نمی‌کنند.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاة»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): «صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ تَرَى أَنَّکَ لَا تُصَلِّی أَبَداً»2
در نمونه‌های فوق مشاهده می‌کنید که بیش از دستور به انجام، چیزی نیامده است. امر می‌کند که نماز بخوان ولی نمی‌فرماید نماز خواندن،‌ چه خواصی دارد یعنی چه فوایدی را جلب و چه مضرّاتی را دفع می‌کند.
همچنین می‌فرماید زکات بده، بدون اشاره به فواید پرداخت زکات و ضررهای ندادنِ زکات. یا در نمونه‌ی روایی، فقط امر می‌فرمایند که همچون کسی که آخرین نمازش را می‌خواند، نماز بخوانیم ولی دیدگاهی نسبت به چنین نماز خواندنی به مخاطب ارائه نمی‌کنند.
دوم: آیات و روایاتی که فقط می‌توان از آن‌ها قواعد نظری استجماع کرد (مشخصاً قواعد نظری پایه و تجمّلی) زیرا به روشنی در صدد اصلاح دیدگاه است نه اصلاح عمل و نمی‌توان رابطه‌ی مستقیمی بین پیام آن آیه یا روایت با «عمل» پیدا نمود.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «اللهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»3
 نمونه‌ی 2 (حدیث): دُرُسْتُ بْنُ أَبِی مَنْصُورٍ عن أَبَا الحَسَنِ الأَوَّلَ (علیه‌السلام) قَالَ: قُلْتُ فَمَا کانَ حَالُ أَبِی طَالِبٍ؟ قَالَ: «أَقَرَّ بِالنَّبِی وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَیهِ الوَصَایا وَ مَاتَ مِنْ یَوْمِهِ»4
توضیح: در نمونه‌های فوق، مشاهده می‌کنید که دستور عملی‌ای در کار نیست ولی دیدگاه ارائه می‌کند. البته دیدگاه‌هایی که نقشی در اصلاح عمل ندارد.
در نمونه‌ی اول می‌فرماید: آسمان‌ها و زمین، هفت تا هستند. اعتقاد به هفت آسمان و هفت زمین، نقشی در اصلاح عمل ندارد ولی اعتقاد یافتن به آن، دیدگاه اصحاب منهاج فردوسیان را همسو با دیدگاه قرآن و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) می‌سازد.
یا در نمونه‌ی دوم، جناب ابوطالب (رحمه‌الله) را مردی مؤمن معرفی می‌کند. این که ابوطالب (رحمه‌الله) را مؤمن بدانیم یا کافر، نقشی در عمل ما ندارد ولی مؤمن دانستن او، فایده‌اش این است که دیدگاه اصحاب منهاج فردوسیان را همسو با دیدگاه استادان منهاج فردوسیان می‌سازد.
پس این دسته از آیات و روایات، تنها دیدگاه‌هایی القا می‌کنند که ثمره‌ی عملی ندارد.
سوم: آیات و روایاتی که هم دیدگاه را اصلاح می‌کند و هم پیامی عملی دارد.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «إِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ مَن کانَ مُخْتَالًا فَخُوراً»5
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «شُرْبُ‏ المَاءِ مِنْ قِیامٍ بِالنَّهَارِ أَقْوَى وَ أَصَحُّ لِلْبَدَنِ»6
توضیح: در نمونه‌های فوق، مشاهده می‌کنید که هم دیدگاه، ارائه شده و هم می‌توان از آن دیدگاه در اصلاح عمل بهره جست.
در نمونه‌ی اول می‌فرماید: خدای تعالی کسانی که فخرفروشی می‌کنند را دوست ندارد. این یک دیدگاه است که حق تعالی، فخرفروشان را دوست ندارد ولی در دل خود، پیامی برای اصلاح عمل دارد به این صورت که اگر می‌خواهید خدای تعالی شما را دوست بدارد، نباید فخرفروشی کنید.
نمونه‌ی دوم نیز چنین است یعنی در حالی که دیدگاه ارائه می‌دهد و این اعتقاد را القاء می‌کند که ایستاده آب نوشیدن در روز برای سلامتی و تقویت بدن بهتر است، این پیام عملی را نیز می‌رساند که اگر خواستار سلامتی و تقویت بدنتان هستید، در روز، ایستاد آب بنوشید.
تمام قواعد نظری تکمیلی از اینگونه آیات و روایات استجماع شده است. پس اصحاب منهاج فردوسیان با مطالعه‌ی قواعد نظری تکمیلی باید علاوه بر اصلاح دیدگاه خود، به جستجوی پیام عملی آن قاعده نیز باشند.
چهارم: آیات و روایاتی که نقشی در اصلاح دیدگاه یا عمل ندارد؛ بلکه در صدد بیان اموری دیگر مانند موعظه، دعا، انذار، تبشیر و… است.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیا ینَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکفِّرْ عَنَّا سَیئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ‏»7
 نمونه‌ی 2 (آیه): «وَ لا تَکونُوا کالَّتی‏ نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً»8
در نمونه‌های فوق می‌بینید که اولی، دعاست و دستور عملی یا دیدگاه نظری خاصی ارائه نمی‌کند. همچنین مورد دوم، مثالی است برای باطل نکردن کارها، ولی دیدگاه مشخص یا دستور عملی روشنی ارائه نمی‌نماید. یعنی از نمونه‌ی دوم نمی‌توان حرام یا مکروه بودن پنبه کردن رشته‌ها را برداشت کرد. همچنین دیدگاهی به ما نمی‌دهد، مثل این که: واتابیدن تافته‌ها، فلان پیامد را دارد یا موجب جلب فلان ضرر یا دفع فلان فایده می‌گردد.

ارکان استجماع قوانین عملی:
ارکان استجماع به معنی اموری است که بر طبق آن، قانونی نوشته شده است. به عبارت دیگر، ارکان استجماع مشخص می‌کند که چگونه آیه‌ای و چگونه روایتی ما را به استجماع یک قانون می‌رساند. این ارکان به شرح زیر می‌باشد:

…………………………………………..

1. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 43. ترجمه: و نماز را برپا بدارید و زکات را بپردازید.
2. فقه الرضا (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 101. ترجمه: نماز بخوان نماز خواندن وداع‌کننده، به نحوی که گویا هیچوقت نماز نخواهی خواند.
3. سوره‌ی طلاق، آیه‌ی 12. ترجمه: خدایى که هفت آسمان و از زمین هم مثل آن را بیافرید.
4. کافی، محدث کلینی، جلد ‏1، صفحه‌ی 445. راوی می‌گوید از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدم: حال ابوطالب چگونه است؟ فرمودند: به پیامبر و آنچه آورده بود، اقرار کرد و وصایا را تحویل ایشان دارد و همان روز وفات نمود.
5. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 36. ترجمه: خدا افرادى را که متبختر و خودبزرگ‌بین هستند، و به دیگران فخر مى‏فروشند را دوست نمى‏دارد.
6. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 382. ترجمه: ایستاده نوشیدن آب در روز، موجب تقویت و سلامتی بدن است.
7. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 193. ترجمه: پروردگارا ما شنیدیم که دعوتگرى به ایمان فرا مى‏خواند که به پروردگار خود ایمان آورید، پس ایمان آوردیم. پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدی‌هاى ما را بزداى و ما را در زمره‌ی نیکان بمیران.
8. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 92. ترجمه: و مانند آن [زنى‏] که پشم‏هاى تابیده خود را پس از استحکام و استوارى وا مى‏تابانید، نباشید.

بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ
وَ فِی سَبِیلِ الله وَ الحَمدُ للهِ
وَ الصَلَوةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ
وَ أفضَلُ التَّحِیاتِ عَلَی بَقِیةِ اللهِ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أعدَاءِ اللهِ
مُرتَقِباً لأمرِ اللهِ وَ مُرتَجِیاً لِفَضلِ اللهِ، وَ عَلَی المِنهَاجِیّینَ وَ المِنهَاجِیّاتِ سَلامُ اللهِ

این مقدمه را اختصاص می‌دهم به بیان اموری که مرا بر آن داشت تا اثر مستقلی برای واضح کردن اصولِ استجماعِ منهاج فردوسیان بنویسم. این امور عبارتند از:
1. هر بنا نیاز به نقشه دارد و بنای عظیم منهاج فردوسیان از این قانون عقلایی مستثنی نبوده و نیست. پس اولین ضرورت تدوین این مجموعه، روشن شدن نحوه‌ی عمل در استجماع قواعد نظری و قوانین عملی برای خودم بود تا بتوانم بر یک مسیر مشخص حرکت نمایم و صدر و ذیل کار، دچار تهافت و تضاد نهایی نگردد.
2. یکی از نگرانی‌هایی که همیشه گریبانگیر نوآوری‌ها بوده و هست، منحرف شدن نسل‌های بعدی از اصول اولیه‌ی آن است. این ترس برای برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان وجود دارد که آیندگان به خیالِ واهیِ این که استجماع این قواعد و قوانین، پیرو ضابطه‌ی مشخصی نیست، اقدام به تراشیدن قاعده‌ها و قوانین عملی کنند و موجبات خسران ابدی خویش و گمراهی دیگران و بدنامی منهاج فردوسیان را فراهم آورند.
امید است که این اثر بتواند جلو این انحراف احتمالی را بگیرد و راه را برای سوء استفاده‌کنندگان ببندد.
3. برخی منتقدین بر برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان به روشنی نمی‌دانند که انتقادشان را متوجه چه قسمتی کنند و همین سرگردانی، منجر به طرح انتقادات سطحی و پاسخ داده شده میگردد. اگر اینان، ریشه‌ها و اصولی که منهاج فردوسیان بر آن استوار است را به روشنی در اختیار داشته باشند، خواهد توانست نقدی منصفانه و ارزشمند ارائه دهند.
وقتی منابع استجماع، نحوه‌ی استجماع و حدود خاص آن روشن باشد به خوبی میتوان در بودن فلان منبع یا نبودن فلان کتاب در منابع استجماع مناقشه نمود یا به آسانی میتوان نظریه‌ی مختار در مبحث فعل استاد را نقد کرد و …
4. شاید برخی رفقای منهاجی چنان گمان کنند که فراهم آمدن این برنامهی تربیتی، کاری آسان و سطحی بوده و باری به هر جهت، مشتی از اعتقادات و احکام فقهی رساله‌های توضیح المسائل در قالب جدیدی ریخته شده و با عنوان قواعد و قوانین منتشر گشته است؛ این اثر، قسمتی از عمق کار را ترسیم می‌کند و پرده از سهل و ممتنع بودن آن بر میدارد و موجب دلگرمی بیشتر دوستان و دوستداران منهاج فردوسیان میگردد.
با این توضیح، روشن ‌می‌شود که این کتاب، شاه‌کلید آشنایی با ریشه‌های درخت تناور منهاج فردوسیان است.
مطالعه‌ی دقیق و عمیق این کتاب، می‌تواند تصویر کامل و همه‌جانبه‌ای از این برنامه‌ی تربیتی ارائه دهد و یاور خوبی برای علاقه‌مندان به تحقیق علمی در باره‌ی منهاج فردوسیان باشد.
نهایت تلاش خود را مبذول داشتم تا آسان و همه‌فهم بنویسم ولی معلوم نیست به طور کامل موفق شده باشم، لذا پیشاپیش از سنگین بودن قلم در قسمت‌هایی از این نوشتار و استفاده از مصطلحات علمی در آن، پوزش می‌طلبم چرا که گریز و گزیری از آن نبود.

وَ آخِرُ دَعوَانَا أَن الحَمدُ لله رَبِّ العَالَمِین
قم مقدسه ـ حاج فردوسی
دی‌ماه 1393 خورشیدی

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است