حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

۱۷۱ مطلب با موضوع «اصول استجماع منهاج فردوسیان .....» ثبت شده است

از فضای غالبی که بر دسته‌ای روایت، حاکم است، می‌توان به جایگاه حکمی در شرع مقدس پی برد. پس یکی دیگر از ارکان استجماع قانون، جایی است که روایات، فضای حاکم بر موضوعی را ترسیم نماید.
 نمونه‌ی اول، تفریق نمازهای ظهر و عصر یا مغرب و عشاء:
● سند 1: عَنْ عَلِی (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یَجْمَعُ بَینَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ فِی اللَّیلَةِ الْمَطِیرَةِ، فَعَلَ ذَلِک مِرَاراً»1
● سند 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) إِذَا کانَ فِی سَفَرٍ أَوْ عَجَّلَتْ بِهِ حَاجَةٌ یَجْمَعُ بَینَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ بَینَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ» قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «لَا بَأْسَ أَنْ تُعَجِّلَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فِی السَّفَرِ قَبْلَ أَنْ یَغِیبَ الشَّفَقُ»2
● سند 3: عَنْ عَبْدِ الله بْنِ سِنَانٍ قَالَ شَهِدْتُ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ لَیلَةً مَطِیرَةً فِی مَسْجِدِ رَسُولِ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فَحِینَ کانَ قَرِیباً مِنَ الشَّفَقِ ثَارُوا وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ فَصَلَّوُا الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَمْهَلُوا النَّاسَ حَتَّى صَلَّوْا رَکعَتَینِ ثُمَّ قَامَ الْمُنَادِی فِی مَکانِهِ فِی الْمَسْجِدِ فَأَقَامَ الصَّلَاةَ فَصَلَّوُا الْعِشَاءَ ثُمَّ انْصَرَفَ النَّاسُ إِلَى مَنَازِلِهِمْ فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) عَنْ ذَلِک فَقَالَ: «نَعَمْ قَدْ کانَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) عَمِلَ بِهَذَا»3
● سند 4: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ (علیه‌السلام) أَنَّهُ کانَ یَأْمُرُ الصِّبْیانَ یَجْمَعُونَ بَینَ الصَّلَاتَینِ الْأُولَى وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ یَقُولُ: «مَا دَامُوا عَلَى وُضُوءٍ قَبْلَ أَنْ یَشْتَغِلُوا»4
● سند 5: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) أَنَّ رَسُولَ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) کانَ فِی السَّفَرِ یَجْمَعُ بَینَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ وَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِک إِذَا کانَ مُسْتَعْجِلاً» وَ قَالَ (علیه‌السلام): «وَ تَفْرِیقُهُمَا أَفْضَلُ»5
● سند 6: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ رَسُولَ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) صَلَّى الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فِی مَکانٍ وَاحِدٍ مِنْ غَیرِ عِلَّةٍ وَ لَا سَبَبٍ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ ـ وَ کانَ أَجْرَأَ الْقَوْمِ عَلَیهِ ـ أَ حَدَثَ فِی الصَّلَاةِ شَی‏ءٌ؟! قَالَ: لَا وَ لَکِنْ أَرَدْتُ أَنْ أُوَسِّعَ عَلَى أُمَّتِی»6
● سند 7: عَنْ عَبْدِ الْمَلِک الْقُمِّی عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَجْمَعُ بَینَ الصَّلَاتَینِ مِنْ غَیرِ عِلَّةٍ؟ قَالَ: «قَدْ فَعَلَ ذَلِک رَسُولُ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) أَرَادَ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ»7
● سند 8: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «صَلَّى رَسُولُ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) بِالنَّاسِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ حِینَ زَالَتِ الشَّمْسُ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ غَیرِ عِلَّةٍ وَ صَلَّى بِهِمُ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ قَبْلَ سُقُوطِ الشَّفَقِ مِنْ غَیرِ عِلَّةٍ فِی جَمَاعَةٍ وَ إِنَّمَا فَعَلَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) لِیَتَّسِعَ الْوَقْتُ عَلَى أُمَّتِهِ»8
● تابع 1: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: جَمَعَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بَینَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ مِنْ غَیرِ خَوْفٍ وَ لَا سَفَرٍ فَقَالَ: أَرَادَ أَنْ لَا یَحْرَجَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِهِ»9
● تابع 2: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) جَمَعَ بَینَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ مِنْ غَیرِ مَطَرٍ وَ لَا سَفَرٍ فَقِیلَ لِابْنِ عَبَّاسٍ مَا أَرَادَ بِهِ؟ قَالَ: «أَرَادَ التَّوْسِیعَ لِأُمَّتِهِ»10
● تابع 3: عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ أَنَّ رَسُولَ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) جَمَعَ بَینَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ عَامَ تَبُوک.11
● تابع 4: عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: صَلَّى بِنَا أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام) الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ عِنْدَ مَا زَالَتِ الشَّمْسُ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَتَینِ وَ قَالَ: «إِنِّی عَلَى حَاجَةٍ فَتَنَفَّلُوا»12

………………………………………………

1. قرب الإسناد، حمیری، صفحه‌ی 115، احادیث متفرقة. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در شب بارانی، بین نماز مغرب و عشاء، جمع می‌کردند. این کار را بارها انجام دادند.
2. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 4، صفحه‌ی 219، باب جواز الجمع بین الصلاتین فی وقت واحد جماعة و فرادى لعذر. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) هر گاه در سفر می‌بودند یا برای کاری عجله می‌داشتند، بین نماز ظهر با عصر و نماز مغرب با عشاء را جمع می‌کردند. و نیز فرمودند: اشکال ندارد که نماز عشاء، در سفر، قبل از غایب شدن شفق خوانده شود.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 287، باب الجمع بین الصلاتین. ترجمه: راوی می‌گوید: در شب بارانی‌ای در مسجد رسول خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در نماز جماعت حاضر شدم. نزدیک شفق برخاسته و نماز مغرب خواندند، سپس به اندازه‌ی دو رکعت به مردم مهلت دادند. سپس منادی برخاست و اقامه گفت و نماز عشاء را خواندند. سپس به منزل‌هایشان برگشتند. پس از امام صادق (علیه‌السلام) از آن پرسیدم، فرمودند: بله، [اشکال ندارد] گاهی اوقات، پیامبر خدا چنین می‌کردند.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 47، باب تأدیب الولد. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پدرم بچه‌ها را امر می‌کردند که نماز‌های ظهر با عصر و مغرب با عشاء را با هم بخوانند و می‌فرمودند: تا زمانی که وضو دارند و قبل از این که سرگرم [بازی] شوند.
5. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 4، صفحه‌ی 220، باب جواز الجمع بین الصلاتین فی وقت واحد جماعة و فرادى لعذر. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) در سفر، بین نماز مغرب با عشاء و نماز ظهر با عصر، جمع می‌کردند و همچنین هر گاه عجله می‌داشتند، چنین می‌کردند. و فرمودند: جدا خواندنشان برتر است.
6. علل الشرائع، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 321، باب علة الرخصة فی الجمع بین الصلاتین. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: همانا پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) نماز ظهر و عصر را در یک‌جا بدون بیماری و سببی با هم خواندند. پس عمر ـ که گستاخ‌ترینِ مردم نسبت به آن حضرت بود ـ عرض کرد: آیا در نماز، چیز جدیدی ایجاد شده است؟! فرمودند: نه، ولی خواستم بر امتم وسعت داده باشم.
7. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 4، صفحه‌ی 221، باب جواز الجمع بین الصلاتین لغیر عذر أیضاً. راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: آیا می‌توانم بدون دلیل، بین دو نماز، جمع کنم؟ فرمودند: گاهی وقت‌ها، پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) چنین می‌کردند، می‌خواستند بر امتشان سبک باشد.
8. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 286، باب الجمع بین الصلاتین. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) نماز ظهر و عصر را در وقت اذان ظهر با مردم خواندند، بدون سبب خاصی و نماز مغرب و عشاء را قبل از فرورفتن شفق، بدون سبب خاصی به جماعت خواندند و همانا پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) این کار را برای وسعت دادنِ وقت بر امتشان انجام می‌دادند.
9. علل الشرائع، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 321، باب علة الرخصة فی الجمع بین الصلاتین. ترجمه: ابن عباس می‌گوید: پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) بین نماز ظهر و عصر را بدون ترس و در غیر سفر، جمع کردند. سپس گفت: می‌خواستند هیچیک از امتشان به سختی نیافتد.
10. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 4، صفحه‌ی 222، باب جواز الجمع بین الصلاتین لغیر عذر أیضاً. ابن عباس می‌گوید: پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) بین نماز ظهر با عصر و مغرب با عشاء را بدون باران و در غیر سفر، جمع کردند. از او پرسیده شد: چه می‌خواستند؟ گفت: می‌خواستند بر امتشان توسعه[ی وقت] داده باشند.
11. امالی، شیخ طوسی، صفحه‌ی 386، المجلس الثالث عشر. ترجمه: معاذ بن جبل می‌گوید: همانا پیامبر خدا (که درود و سلام خدا بر ایشان و خاندانشان باد) در سال [جنگ] تبوک، بین نماز ظهر با عصر و مغرب با عشاء جمع کردند.
12. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 287، باب الجمع بین الصلاتین. ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) برایمان نماز ظهر و عصر را در اول اذان ظهر با یک اذان و دو اقامه خواندند و فرمودند: من کار دارم، شما نافله بخوانید.

هر گاه به عملی امر شده باشد، سپس در روایتی، انجام عمل دیگری به منزله‌ی ترک عمل به امر اولی معرفی شده باشد، عمل دوم، ناپسند است و روایاتش می‌تواند در استجماع قانون، ‌مورد استفاده قرار بگیرد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) «مَا أَجْمَلَ فِی الطَّلَبِ مَنْ رَکبَ الْبَحْرَ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): قَالَ عَلِی (علیه‌السلام): «مَا أَجْمَلَ فِی الطَّلَبِ مَنْ رَکبَ الْبَحْرَ لِلتِّجَارَةِ»2
با دقت در نمونه‌های فوق، در می‌یابیم با توجه به این که «اجمال در طلب» در روایات دیگری مورد امر قرار گرفته است، سوار شدن به کشتی برای تجارت، مایه‌ی ترک عمل به آن امر محسوب می‌گردد. یعنی کسی که برای تجارت، سوار کشتی شود، اجمال در طلب را مراعات نکرده است. و چون مراعات «اجمال در طلب» مطلوب است، ترک آن، نامطلوب است.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ: «أَلَا إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی‏، أَنَّهُ لَا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَکمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللهَ وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَب‏»3
 نمونه‌ی 2 (حدیث): قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی (علیهما‌السلام): «الْإِجْمَالَ فِی الطَّلَبِ مِنَ الْعِفَّةِ»4
 نمونه‌ی 3 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «لَوْ کانَ الْعَبْدُ فِی جُحْرٍ لَأَتَاهُ رِزْقُهُ فَأَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ»5

……………………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 256. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: کسی که [برای تجارت] سوار کشتی شود، اجمال در طلب [روزی] را مراعات نکرده است.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 256. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که برای تجارت سوار کشتی شود، اجمال در طلب [روزی] را مراعات نکرده است.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 74. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در آخرین سفر حجشان فرمودند: آگاه باشید که روح الامین در قلب من انداخت که کسی نمی‌میرد تا این که روزی‌اش را کامل استفاده نماید. پس پرهیزکار باشید و اجمال در طلب [روزی] نمایید.
4. التمحیص، ابوعلی اسکافی، صفحه‌ی 52. ترجمه: امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) فرمودند: اجمال در طلب، از عفت است.
5. التمحیص، ابوعلی اسکافی، صفحه‌ی 53. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: اگر بنده در سوراخی باشد، روزی‌اش می‌آید، پس اجمال در طلب داشته باشید.

از تمام مواردی که استاد، از انجام‌دهنده‌ی کاری یا ترک‌کننده‌ی کاری اظهار بیزاری کرده‌اند، می‌توان استجماع قانون نمود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْ کُلِّ مُسْلِمٍ نَزَلَ مَعَ مُشْرِکٍ فِی دَارِ الْحَرْبِ»1

………………………………………………

1. جعفریات (اشعثیات)، محمد بن اشعث، صفحه‌ی 79، باب فی أن أمیر الجیش یعقل. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: من از هر مسلمانی که با مشرکی در منطقه‌ی جنگی همنشین شود، بیزارم.

تمام مواردی که امر شده‌ایم تا مطلبی را در دعاهایمان از خدای تعالی بخواهیم یا از چیزی به خدای تعالی پناه ببریم، می‌تواند اشاره‌ی خوبی برای استجماع قانون باشد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه‌السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خَطَبَنَا ذَاتَ یوْمٍ فَقَالَ أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکُمْ شَهْرُ اللهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ… فَاسْأَلُوا اللهَ رَبَّکُمْ بِنِیّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ یوَفِّقَکمْ لِصِیامِهِ وَ تِلَاوَةِ کتَابِهِ»1
بسیار واضح است که این نحوه بیان که استاد، امر کنند تا توفیق انجام چیزی را از خدای تعالی بخواهیم،‌ علاوه بر این که دلالتی بر مطلوبیّت آن چیز دارد، از نوعی تأکید نیز برخوردار است. یعنی وقتی می‌فرمایند از خدا بخواهید تا توفیق انجام فلان کار یا ترک فلان کار را به شما بدهد، جز آن که خوب بودن انجام یا ترک آن کار را می‌رساند، به نحوی مهم بودنِ آن چیز را نیز می‌رساند.

……………………………………

1. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 1، صفحه‌ی 2. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: روزی استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) برای ما خطبه خواندند و فرمودند: ای مردم، ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است… پس از خدا، پروردگارتان با نیت‌های راست و دل‌های پاک بخواهید که شما را به روزه و تلاوت کتابش موفق بدارد.

دعاهای استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) که خودشان می‌خوانده‌اند، هر چند خواندنش را به اصحاب منهاج فردوسیان سفارش نکرده باشند، مانند مناجات شعبانیه و صلوات شعبانیه، می‌تواند در استجماع قواعد تجملی مورد استفاده قرار گیرد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: کانَ أَبِی (علیه‌السلام) یقُولُ إِذَا أَصْبَحَ: «بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ إِلَى اللهِ وَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) اللهُمَّ إِلَیک أَسْلَمْتُ نَفْسِی وَ إِلَیک فَوَّضْتُ أَمْرِی وَ عَلَیک تَوَکلْتُ یا رَبَّ العَالَمِینَ اللهُمَّ احْفَظْنِی بِحِفْظِ الإِیمَانِ مِنْ بَینِ یدَی… وَ أَعُوذُ بِجَمْعِک أَنْ تُمِیتَنِی غَرَقاً أَوْ حَرَقاً أَوْ شَرَقاً أَوْ قَوَداً أَوْ صَبْراً أَوْ مَسَمّاً أَوْ تَرَدِّیاً فِی بِئْرٍ أَوْ أَکیلَ السَّبُعِ أَوْ مَوْتَ الفَجْأَةِ أَوْ بِشَی‏ءٍ مِنْ مِیتَاتِ السَّوْءِ وَ لَکنْ أَمِتْنِی عَلَى فِرَاشِی فِی طَاعَتِک وَ طَاعَةِ رَسُولِک (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) مُصِیباً لِلْحَقِّ غَیرَ مُخْطِئٍ أَوْ فِی الصَّفِّ الَّذِی نَعَتَّهُمْ فِی کتَابِک کأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»1
از نمونه‌ی فوق، این دیدگاه را می‌‌توان استفاده نمود که امام باقر (علیه‌السلام) مردن در بستر یا کشته شدن در صف مجاهدان را هر صبح، از خدای تعالی می‌خواسته‌اند.

………………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 526. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پدرم هر صبح می‌فرمودند: به نام خدا و به یاری خدا و به سوی خدا و در راه خدا و بر دین پیامبر خدا، خدایا جانم را تسلیم تو کردم و کارم را به تو سپردم و بر تو توکل کردم ای پروردگار جهانیان. خدایا مرا با حفظ ایمانم حفظ فرما… و پناه می‌برم به تو از این که مرا به غرق شدن یا سوختن یا خفگی یا گرفتگی یا تلخی یا با زهر یا افتادن در چاه یا خورده شدن توسط درندگان یا مرگ ناگهانی یا به مرگی از مرگ‌های بد بمیرانی؛ ولی مرا بر بسترم در طاعت خود و طاعت پیامبرت در حالی که به حق رسیده‌ام و خطاکار نیستم بمیران یا در صف [مجاهدان] که در کتابت آن را چنین وصف کرده‌ای که گویى بنایى پولادین و استوارند.

هر کاری که مایه‌ی برآورده شدن حوائج برشمرده شود، می‌تواند دستمایه‌ی استجماع قاعده و قانون باشد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «اتَّخِذُوا الدَّابَّةَ فَإِنَّهَا زَینٌ وَ تُقْضَى عَلَیهَا الْحَوَائِجُ»1

…………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 537. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: مرکب اختیار کنید که موجب زینت است و خواسته‌ها با آن [زودتر] برآورده می‌شود.

اگر چیزی مایه‌ی زینت شمرده شود، یاری‌گر استجماع قانون خواهد بود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «اتَّخِذُوا الدَّابَّةَ فَإِنَّهَا زَینٌ»1

…………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 537. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: مرکب اختیار کنید که موجب زینت است.

مواردی که در روایات آمده که اگر مرتکب شود، «جز خودش را ملامت نکند» می‌تواند راهنمای خوبی برای استجماع قوانین باشد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «مَنْ بَاتَ عَلَى سَطْحٍ غَیرِ مُحَجَّرٍ فَأَصَابَهُ شَی‏ءٌ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «مَنْ‏ صَلَّى‏ مُقْتَعِطاً فَأَصَابَهُ دَاءٌ لَا دَوَاءَ لَهُ فَلَا یلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»2
 نمونه‌ی 3 (حدیث): قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام): «مَنْ عَرَّضَ‏ نَفْسَهُ‏ لِلتُّهَمَةِ فَلَا یلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»3
 نمونه‌ی 4 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ تَعَمَّمَ وَ لَمْ یتَحَنَّک فَأَصَابَهُ دَاءٌ لَا دَوَاءَ لَهُ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»4
 نمونه‌ی 5 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنِ اعْتَمَّ فَلَمْ یَدِرِ الْعِمَامَةَ تَحْتَ حَنَکهِ فَأَصَابَهُ أَلَمٌ لَا دَوَاءَ لَهُ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»5
البته موارد 4 و 5 فقط جهت نمونه بیان شد ولی از جهت این که موضوعش روشن نیست، نمی‌توان از آنها استجماع قانون یا قاعده نمود.

……………………………………….

1. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 622. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: کسی که بر بام بدون حصاری بخوابد و چیزی به او برسد، جز خودش را ملامت نکند.
2. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ابن ابی جمهور احسایی، جلد 2، صفحه‌ی 214، باب الصلاة. ترجمه: هر کس بدون این که تحت الحنک بیاندازد، نماز بخواند، پس دردی بدون درمان به او برسد، پس جز خودش را ملامت نکند.
3. إرشاد القلوب إلى الصواب، دیلمی، جلد ‏1، صفحه‌ی 20، الباب الثانی فی الزهد فی الدنیا. ترجمه: کسی که خودش را در معرض تهمت قرار دهد، جز خودش را ملامت نکند.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 460. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که عمامه بر سر بگذارد و تحت الحنک نیاندازد، اگر درد بی‌درمانی گرفت، جز خودش را ملامت نکند.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 461. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که عمامه بگذارد و تحت الحنکش را دور ندهد، اگر درد بی‌درمانی به او برسد، جز خودش را ملامت نکند.

آنچه در آیات و روایات، به عنوان «عوامل خوار شدن» معرفی شده باشد، می‌تواند یاری‌گر خوبی در استجماع قاعده و قانون باشد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کفَى بِالْمَرْءِ خِزْیاً أَنْ یَلْبَسَ ثَوْباً یَشْهَرُهُ أَوْ یَرْکُبَ دَابَّةً تَشْهَرُهُ»1

……………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 445. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: همین برای خواری مرد بس است که لباسی بپوشد یا مرکبی سوار شود که او را مشهور [و انگشت‌نما] کند.

از مواردی که می‌تواند در مسیر استجماع قانون، مفید باشد، روایاتی است که استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) یا سایر استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) بر انجام یا ترک آن، بیعت گرفته‌اند. چون فرقی در مراعات قوانین، بین مسلمانان معاصر با استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) و سایر مسلمانان در اعصار و امصار دیگر نیست، هر آنچه در بیعت آنان آمده، برای همه و تا روز قیامت اعتبار دارد.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «یا أَیهَا النَّبِی إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یبَایعْنَکَ عَلَى أَن لَّا یشْرِکنَ بِاللهِ شَیئًا وَ لَا یسْرِقْنَ وَ لَا یزْنِینَ وَ لَا یقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا یأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرِینَهُ بَینَ أَیدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لَا یعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایعْهُنَّ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «فِیمَا أَخَذَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) مِنَ الْبَیعَةِ عَلَى النِّسَاءِ أَنْ لَا یحْتَبِینَ وَ لَا یقْعُدْنَ مَعَ الرِّجَالِ فِی الْخَلَاءِ»2

………………………………………..

1. سوره‌ی ممتحنه، آیه‌ی 12. ترجمه: اى پیامبر چون زنان با ایمان نزد تو آیند که [با این شرط] با تو بیعت کنند که چیزى را با خدا شریک نسازند و دزدى نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچه‏هاى حرامزاده پیش دست و پاى خود را با بهتان [و حیله] به شوهر نبندند و در [کار] نیک از تو نافرمانى نکنند، با آنان بیعت کن.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 519. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: از جمله چیزهایی که استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در مراعاتش از زنان بیعت می‌گرفتند این بود که به حالت احتباء ننشینند و با مردان [بیگانه و نامحرم] خلوت نکنند.

 

از مواردی که به روشنی می‌تواند برای استجماع قانون، مفید باشد، روایاتی است که انجام برخی کارها را مایه‌ی کامل شدن و به کمال رسیدن معرفی می‌نماید.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): رُوِی «أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یَکمُلُ حَتَّى یَتَمَتَّعَ»1

…………………………………….

1. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 466. ترجمه: روایت شده: همانا مؤمن تا زمانی که ازدواج موقت نکرده، کامل نمی‌شود.

از نادر مواردی که می‌تواند برای استجماع قانون، مفید باشد، روایاتی است که انجام برخی کارها را «مستحب» یا «مکروه» معرفی می‌نماید. باید توجه داشت که گر چه این روایات،‌ در حدّ اقل هستند ولی بر اثر استفاده‌ی چندصد ساله از دو مصطلح «مستحب» و «مکروه» شناخته‌شده‌ترین مصطلحات در این مورد می‌باشند.
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ مستحب): عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) لَیلَةً وَ هُوَ یتَعَشَّى فَقَالَ: «یا مُفَضَّلُ ادْنُ فَکلْ». قُلْتُ: تَعَشَّیتُ. فَقَالَ: «ادْنُ فَکُلْ فَإِنَّهُ یُسْتَحَبُّ لِلرَّجُلِ إِذَا اکتَهَلَ أَلَّا یَبِیتَ إِلَّا وَ فِی جَوْفِهِ طَعَامٌ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث ـ مستحب): دَخَلَ أَبُو عُکاشَةَ بْنُ مِحْصَنٍ الْأَسَدِی عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) فَقَدَّمَ إِلَیهِ عِنَباً وَ قَالَ لَهُ: «حَبَّةً حَبَّةً یَأْکلُ الشَّیخُ الْکبِیرُ وَ الصَّبِی الصَّغِیرُ وَ ثَلَاثَةً وَ أَرْبَعَةً یَأْکلُ مَنْ یَظُنُّ أَنَّهُ لَا یَشْبَعُ وَ کُلْهُ حَبَّتَینِ حَبَّتَینِ فَإِنَّهُ مُسْتَحَبٌ‏2»3
 نمونه‌ی 3 (حدیث ـ مستحب): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «غُسْلُ أَوَّلِ لَیلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ یُسْتَحَبُ‏… وَ غُسْلُ الِاسْتِخَارَةِ یُسْتَحَب‏»4
 نمونه‌ی 4 (حدیث ـ مستحب): عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) یقُولُ: یُسْتَحَبُّ أَنْ تُقْرَأَ فِی دُبُرِ الْغَدَاةِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ الرَّحْمَنَ کُلَّهَا»5
 نمونه‌ی 5 (حدیث ـ مکروه): عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) مَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ تَعْظِیماً لِرَجُلٍ. قَالَ: «مَکرُوهٌ إِلَّا لِرَجُلٍ فِی الدِّینِ»6
 نمونه‌ی 6 (حدیث ـ مکروه): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «کثْرَةُ الْأَکلِ مَکرُوهٌ‏»7
 نمونه‌ی 7 (حدیث ـ مکروه): عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّحْرِیشِ بَینَ الْبَهَائِمِ فَقَالَ: «کُلُّهُ مَکرُوهٌ إِلَّا الْکلَاب‏»8
 نمونه‌ی 8 (حدیث ـ مکروه): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «تُکرَهُ الصَّلَاةُ فِی الثَّوْبِ الْمَصْبُوغِ الْمُشْبَعِ الْمُفْدَمِ»9

…………………………………..

1. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 422. ترجمه: راوی می‌گوید بر امام صادق (علیه‌السلام) در شب وارد شدم و حضرت مشغول صرف شام بودند، پس فرمودند: ای مفضل، نزدیک بیا و بخور. عرض کردم: شام خورده‌ام. فرمودند: نزدیک بیا و بخور. مستحب است که مرد وقتی پیر می‌شود، نخوابد مگر این که غذایی در شکمش باشد.
2. گویا همین یک موردی هم که لفظ «مستحب» در روایت آمده، اشتباه محدِّث کلینی (ره) باشد؛ زیرا در اوایل کافی شریف، همین روایت را به عبارت «یُستَحَبُ» مرقوم نموده است:
● سند 1: دَخَلَ ابْنُ عُکاشَةَ بْنِ مِحْصَنٍ الْأَسَدِی عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ فَقَدَّمَ إِلَیهِ عِنَباً فَقَالَ: «حَبَّةً حَبَّةً یأْکلُهُ الشَّیخُ الْکبِیرُ وَ الصَّبِی الصَّغِیرُ وَ ثَلَاثَةً وَ أَرْبَعَةً یأْکلُهُ مَنْ یظُنُّ أَنَّهُ لَا یشْبَعُ وَ کلْهُ حَبَّتَینِ حَبَّتَینِ فَإِنَّهُ یُسْتَحَبُ»
ترجمه: ابن عکاشه بر امام باقر (علیه‌السلام) داخل شد، پس انگور برایش آوردند. حضرت فرمودند: پیرمرد و بچه‌ی کوچک، دانه دانه بخورد و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا، کسی که گمان می‌کند سیر نخواهد شد، بخورد و تو دو دانه دو دانه بخور که مستحب است. (کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 477).
3. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 351. ترجمه: ابن عکاشه بر امام باقر (علیه‌السلام) داخل شد، پس انگور برایش آوردند. حضرت فرمودند: پیرمرد و بچه‌ی کوچک، دانه دانه بخورد و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا، کسی که گمان می‌کند سیر نخواهد شد، بخورد و تو دو دانه دو دانه بخور که مستحب است.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 40. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: غسل کردن در شب اول ماه رمضان، مستحب است… و غسل استخاره مستحب است.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 429. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: مستحب است بعد از نماز صبح روز جمعه، تمام سوره‌ی رحمان خوانده شود.
6. محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 233. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) از بلند شدن به احترام افراد پرسیدم، فرمودند: مکروه است مگر برای مردی به خاطر دینش.
7. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 446. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: زیاد خوردن مکروه است.
8. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 628. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) از به جان هم انداختن حیوانات [مثل خروس‌جنگ] پرسیدم، فرمودند: همه‌جورش مکروه است مگر در مورد سگ‌ها.
9. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 402. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: نماز خواندن در لباس رنگ‌شده‌ی سرخ پررنگ، مکروه است.

از دیگر مواردی که می‌تواند دستمایه‌ی استجماع قانون باشد، سؤالات توبیخی (استفهام توبیخی [1]) است یعنی جایی که استاد، با مطرح کردن سؤال، قصد توبیخ شاگرد را دارد.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکمْ»2
در این نمونه، خدای تعالی به جای بیان صریح و نهی آشکار، از امر دیگران به انجام خوبی‌ها، همراه با فراموش کردن خود، به این شیوه‌ی سخن، ادای مقصود می‌نماید. به عبارت دیگر، برای توبیخ شاگردان می‌فرماید: چرا در حالی که خودتان را فراموش کرده‌اید، دیگران را به انجام دادن کارهای نیک امر می‌کنید؟!
هر جا چنین سؤالی در بیان استاد آمده باشد، نشان از نوعی نهی دارد و از آن می‌توان مذموم بودن آن کار را برداشت کرد.

………………………………………..

1. «استفهام توبیخی» به پرسش به قصد توبیخ مخاطب به سبب فعل مورد سؤال گفته می‌شود. «استفهام توبیخی» از اقسام استفهام مجازی است، یعنی آن چه پس از استفهام قرار گرفته، واقع شده است؛ ولی نمی‌بایست انجام می‌گرفت؛ لذا می‌گویند مخاطب را توبیخ می‌کند.
مانند سخن حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) به بت‌پرستان عصر خویش که قرآن کریم آن را اینگونه بازگو می‌کند: «قَالَ أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» ترجمه: [ابراهیم] گفت: آیا آنچه را مى‏تراشید مى‏پرستید؟! (سوره‌ی صافات، آیه‌ی 95)
یعنی نباید آنچه می‌تراشید را بپرستید و چیزی که ساخته‌ی خودتان است را به عنوان سازنده و معبود خود برگزینید.
یا مانند سخن حضرت موسی (علیه‌السلام) به حضرت هارون که قرآن کریم آن را بدین گونه گزارش کرده است: «قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیتَ أَمْرِی». ترجمه: [موسى] گفت اى هارون وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد. که از من پیروى کنى؟ آیا از فرمانم سر باز زدى؟! (سوره‌ی طه، آیه‌ی 20)
یعنی نباید از فرمان من، سر باز می‌زدی و از گمراه شدن بنی‌اسرائیل، جلوگیری می‌کردی.
یا مثلاً در سه آیه از سوره‌ی مؤمنون، از استفهام توبیخی استفاده شده است؛ بدین قرار:
«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» ترجمه: به ‌زودی (در پاسخ تو) می‌گویند: «همه از آنِ خداست!» بگو: آیا متذکر نمی‌شوید؟! (سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 85)
«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» ترجمه: به‌ زودی خواهند گفت: «همه‌ی اینها از آنِ خداست!» بگو: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟! (سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 87)
«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ» ترجمه: به‌ زودی خواهند گفت: «همه‌ی اینها از آنِ خداست» بگو: با این حال، چگونه می‌گویید سِحر شده‌اید؟! (سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 89)
معنی این سه آیه به ترتیب، چنین است: باید متذکر شوید، باید پرهیزکار گردید و نباید خود را سحرشده بدانید.
2. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 44. ترجمه: آیا مردم را به نیکى فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید؟!

از دیگر مواردی که می‌تواند دستمایه‌ی استجماع قانون باشد، سؤالات انکاری (استفهام انکاری [1]) است یا جایی که استاد، سؤال را با سؤال (استفهام انکاری) پاسخ دهد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنِ الْحُسَینِ بْنِ بِشْرٍ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا (علیه‌السلام) عَنِ الرَّجُلِ تَکُونُ لَهُ الْجَارِیةُ وَ لَهَا ابْنَةٌ فَیقَعُ عَلَیهَا أَ یَصْلُحُ لَهُ أَنْ یَقَعَ عَلَى ابْنَتِهَا؟ فَقَالَ: «أَ یَنْکِحُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ ابْنَتَهُ»2
در این نمونه‌، استاد معظم به جای نهی از ازدواج یا نزدیکی با فرزند کنیزی که با او آمیزش کرده است، با طرح یک سؤال تعجب‌آمیز، او را از زاویه‌ای دیگر، با حکم الهیِ مسأله آشنا می‌کنند.
استفاده از سؤال، در جواب سؤال یا به عبارت دیگر، سؤال را با سؤال پاسخ دادن، نوعی بارِ تأکیدی نیز دارد. پس به راحتی می‌توان از اینگونه آیات و روایات نیز دریافت که انجام یا ترک آن کار، مورد نظر است.
البته این طور نیست که از هر استفهام انکاری، بتوان قاعده یا قانون روشن و جزئی استجماع نمود. مثلاً از نمونه‌ی زیر، نمی‌توان دستور عملی جزئی یا قاعده‌ی نظری‌ای استجماع کرد.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ»3

………………………………………………

1. «استفهام» در لغت به معنی طلب فهم، طلب دانستن، سؤال کردن و پرسیدن است و «استفهام انکاری» یعنی سؤال کردنی که جواب آن قرین با تکذیب و انکار باشد. «استفهام انکاری» از مباحثی است که در علم معانی، از آن سخن می‌رود. در قسمت جملات پرسشی، هنگامی که از غرض سؤال کردن سخن می‌رود، یکی از مباحث مطرح شده، «استفهام انکاری» است. هر گاه گوینده‌ای، کلامش را به صورت سؤال می‌آورد، الزاماً قصد او دریافت جواب نیست، بلکه به نیت‌های مختلف این کار را می‌کند، از جمله، ایجادِ شگفتی، توبیخ، تنبیه و غیره. در «استفهام انکاری» جواب سؤال، منفی است. به عبارت دیگر، گوینده، جمله‌ی خبری منفی را به صورت پرسشی می‌آورد و غرض او تکذیب و انکار است. این صنعت ادبی، در شعر نیز استفاده می‌شود. مثلاً سعدی می‌سراید:
تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون * کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد؟
یعنی: معلوم است که هیچگاه گذر نمی‌کنی. یا می‌سراید:
سیاهِ زنگی هرگز شود سفید به آب؟ * سپید رومی هرگز شود سیاه به دود؟
یعنی: هرگز انسان سیاه‌پوست با شستن، سفیدپوست نمی‌شود و انسان سفیدپوست، با دود دادن، سیاه دائمی نمی‌شود.
در این شیوه‌ی سخن، لذت ادبی و ذوق هنری بیشتری است تا این که جمله‌ی خبری منفی آورده شود. از سویی نوعی اعجاب و مبالغه در انکار و تکذیب گزاره‌ی‌ مورد نظر گوینده را نیز در پی دارد.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 433. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام رضا (علیه‌السلام) از مردی پرسیدم که کنیزی دارد که کنیزش دختری دارد، پس با کنیزش نزدیکی می‌کند، آیا خوب است با دخترش هم نزدیکی کند؟ حضرت فرمودند: آیا مرد نیک، با دختر خودش نزدیکی می‌کند؟!
3. سوره‌ی حدید، آیه‌ی 16. ترجمه: آیا براى کسانى که ایمان آورده‏اند هنگام آن نرسیده که دلهای‌شان به یاد خدا و آن حقیقتى که نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند کسانى نباشند که از پیش، بدان‌ها کتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا کشید و دلهای‌شان سخت گردید و بسیارى از آنها فاسق بودند؟!

از دیگر مواردی که می‌تواند در استجماع قوانین استفاده شود، برکت و عدم برکت است. هر گاه موضوعی دارای برکت معرفی شود، شایسته‌ی انجام دادن بوده و هر گاه بی‌برکت معرفی گردد، شایسته‌ی ترک خواهد بود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ برکت): قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):‏ «الْبَیتُ الَّذِی یُمْتَارُ مِنْهُ الْخُبْزُ الْبَرَکَةَ أَسْرَعُ إِلَیهِ مِنَ الشَّفْرَةِ فِی سَنَامِ الْبَعِیرِ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث ـ برکت): قَالَ رَسُولُ اللهِ‏ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «شَکَا نَبِی قَبْلِی إِلَى اللهِ ضَعْفاً فِی بَدَنِهِ فَأَوْحَى اللهُ تَعَالَى إِلَیهِ أَنِ اطْبُخِ اللَّحْمَ وَ اللَّبَنَ فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُ الْبَرَکَةَ وَ الْقُوَّةَ فِیهِمَا»2
 نمونه‌ی 3 (حدیث ـ برکت): قَالَ رَسُولُ اللهِ‏ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِنَّ فِی الرِّفْقِ الزِّیَادَةَ وَ الْبَرَکَةَ وَ مَنْ یُحْرَمِ الرِّفْقَ یُحْرَمِ الْخَیرَ»3
 نمونه‌ی 4 (حدیث ـ برکت): قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):‏ «کِیلُوا طَعَامَکُمْ فَإِنَّ الْبَرَکَةَ فِی الطَّعَامِ الْمَکِیلِ»4
 نمونه‌ی 5 (حدیث ـ برکت): قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام):‏ «فِی خِلَافِ النِّسَاءِ الْبَرَکَةُ»5
 نمونه‌ی 6 (حدیث ـ برکت): عَنْ عَائِذِ بْنِ حَبِیبٍ بَیَاعِ الْهَرَوِیِ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) فَأُتِینَا بِثَرِیدٍ فَمَدَدْنَا أَیدِیَنَا إِلَیهِ فَإِذَا هُوَ حَارٌّ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام) نُهِینَا عَنْ أَکلِ النَّارِ کُفُّوا فَإِنَّ الْبَرَکَةَ فِی بَرْدِهِ.6
 نمونه‌ی 7 (حدیث ـ برکت): قَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «إِذَا غَسَلْتَ یَدَکَ لِلطَّعَامِ فَلَا تَمْسَحْ یَدَکَ بِالْمِنْدِیلِ فَإِنَّهُ لَا یَزَالُ الْبَرَکَةُ فِی الطَّعَامِ مَا دَامَتِ النَّدَاوَةُ فِی الْیَدِ»7
 نمونه‌ی 8 (حدیث ـ برکت): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «حُسْنُ الصَّدَقَةِ یَقْضِی الدَّینَ وَ یَخْلُفُ عَلَى الْبَرَکَةِ»8
 نمونه‌ی 9 (حدیث ـ عدم برکت): قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):‏ «بَرِّدِ الطَّعَامَ فَإِنَّ الْحَارَّ لَا بَرَکَةَ فِیهِ»9
 نمونه‌ی 10 (حدیث ـ عدم برکت): عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ:‏ «إِیَاکُمْ وَ الْحَلْفَ فَإِنَّهُ یُنَفِّقُ السِّلْعَةَ وَ یَمْحَقُ الْبَرَکَةَ»10
 نمونه‌ی 11 (حدیث ـ عدم برکت): قَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «إِنَّ مَعَ الْإِسْرَافِ قِلَّةَ الْبَرَکَةِ»11
 نمونه‌ی 12 (حدیث ـ عدم برکت): عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: إِنَّ النَّبِیَ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) أُتِیَ بِطَعَامٍ حَارٍّ جِدّاً فَقَالَ: «مَا کَانَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیُطْعِمَنَا النَّارَ أَقِرُّوهُ حَتَّى یَبْرُدَ وَ یُمْکِنَ فَإِنَّهُ طَعَامٌ مَمْحُوقُ الْبَرَکَةِ وَ لِلشَّیطَانِ فِیهِ نَصِیبٌ»12
 نمونه‌ی 13 (حدیث ـ عدم برکت): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «الطَّعَامُ الْحَارُّ غَیرُ ذِی بَرَکَةٍ»13

…………………………………………….

1. محاسن، محدث برقی، جلد ‏2، صفحه‌ی 390، باب الإطعام. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: خانه‌ای که نان از آن به میهمان داده می‌شود، برکت سریع‌تر از فرورفتن نیزه در کوهان شتر، به آن می‌رسد.
2. محاسن، محدث برقی، جلد ‏2، صفحه‌ی 467. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: پیامبری قبل از من، به سوی خدای تعالی از کم‌توانی جسمی شکایت کرد، پس خدای تعالی به او وحی کرد: گوشت را در شیر بپز که من برکت و توانایی را در آن‌دو قرار داده‌ام.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 119، باب الرفق. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: همانا در مدارا، زیادی و برکت است و هر کس از مدارا محروم شد، از خیر محروم شد.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 167، باب کراهة الجزاف و فضل المکایلة. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: خوراکی‌هایتان را اندازه‌گیری کند که برکت در خوراکیِ اندازه‌گیری شده است.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 518، باب فی ترک طاعتهن. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: برکت، در مخالفت کردن با [نظرات سست و احساسی] زنان است.
6. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 407، باب الطعام الحار. ترجمه: راوی می‌گوید در نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودیم که غذایی برایمان آوردند. پس دست دراز کردیم و دیدیم که داغ است. پس امام صادق (علیه‌السلام) ما را از خوردن آن غذای داغ نهی کردند و فرمودند: دست نگه دارید که برکت در غذای سرد [غیر داغ] است.
7. محاسن، محدث برقی، جلد ‏2، صفحه‌ی 424، باب الوضوء قبل الطعام و بعده. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر گاه دستت را برای غذا خوردن شستی، آن را با دستمال خشک مکن زیرا تا زمانی که رطوبتی در دست باشد، برکت در غذا خواهد بود.
8. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 10، باب باب فی أن الصدقة تزید فی المال. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: نیکو صدقه دادن، بدهکاری را پرداخت می‌کند و برکت بر جای می‌گذارد.
9. طبّ النبی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم)، ابنا بسطام، صفحه‌ی 20. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: خوراکی را سرد کنید که داغ، برکتی در آن نیست.
10. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 162، باب الحلف فی الشراء و البیع. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) همواره می‌فرمودند: از قسم خوردن بپرهیزید، چرا که کالا را تلف مى‏کند و برکت را از بین مى‏برد.
11. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 55، باب باب کراهیة السرف و التقتیر. ترجمه: با اسراف کردن، کم شدن برکت است.
12. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 322، باب الطعام الحار. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: برای پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خوراکیِ بسیار داغی آوردند، پس فرمودند: خدای عز و جل نمی‌خواهد آتش به ما بخوراند، بگذاریدش تا سرد و قابل استفاده شود، که این [غذای بسیار داغ] بی‌برکت است و شیطان را در آن بهره‌ای است.
13. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 407، باب الطعام الحار. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خوراکی داغ، بی‌برکت است.

از دیگر مواردی که می‌تواند یاری‌گر استجماع قانون باشد، روایاتی است که موضوعی را مورد دشمنی خدای تعالی معرفی می‌نماید.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ الْقِیلَ وَ الْقَالَ وَ إِضَاعَةَ الْمَالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤَالِ»1

………………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 301. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام کاظم (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: خدای عز و جل، بحث‌های بی‌حاصل و تباه کردن ثروت و زیاد پرسیدن یا گدایی کردن را دشمن می‌دارد.

از دیگر مواردی که می‌تواند راهنمای استجماع قانون باشد، روایاتی است که دلالت بر داشتن یا نداشتن «خیر» در موضوعی است.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنِ الْفُضَیلِ بْنِ یسَارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) عَنْ إِجَارَةِ الْأَرْضِ بِالطَّعَامِ فَقَالَ: «إِنْ کانَ مِنْ طَعَامِهَا فَلَا خَیرَ فِیهِ»1

…………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 265. ترجمه: راوی می‌گوید از امام باقر (علیه‌السلام) از اجاره‌ی زمین به محصول پرسیدم، فرمودند: اگر از محصول خود آن زمین باشد، خیری در آن نیست.

از دیگر مواردی که می‌تواند راهنمای استجماع قانون باشد، روایاتی است که انجام دادن برخی کارها را موجب حضور یافتن شیاطین یا مانع حضور یافتن آنان معرفی می‌نماید.
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ حضور): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: الْبَیتُ الَّذِی لَا یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ لَا یُذْکرُ اللهُ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِکةُ وَ تَحْضُرُهُ‏ الشَّیاطِین»1
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ عدم حضور): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: الْبَیتُ الَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ یُذْکرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَکثُرُ بَرَکتُهُ وَ تَحْضُرُهُ‏ الْمَلَائِکةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّیاطِینُ»2

……………………………………………

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 499. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ای که قرآن در آن قرائت نمی‌شود و یاد خدا در آن نباشد، برکتش کم شده و فرشتگان از آن دوری نموده و شیاطین در آن حاضر می‌شوند.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 499. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ای که قرآن در آن تلاوت می‌شود و خدای عز و جل در آن یاد می‌گردد، برکتش زیاد می‌شود و فرشتگان در آن حاضر می‌شوند و شیطان‌ها از آن دور می‌گردند.

از دیگر مواردی که می‌تواند راهنمای استجماع قانون باشد، روایاتی است که انجام دادن برخی کارها را موجب حضور یافتن فرشتگان یا مانع حضور یافتن آنان معرفی می‌نماید.
 نمونه‌ی 1 (حدیث ـ حضور): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «الْبَیتُ الَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ یُذْکرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَکثُرُ بَرَکتُهُ وَ تَحْضُرُهُ‏ الْمَلَائِکةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّیاطِینُ وَ یُضِی‏ءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کمَا یُضِی‏ءُ الْکوْکبُ الدُّرِّی لِأَهْلِ الْأَرْضِ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث ـ عدم حضور): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ جَبْرَئِیلُ (علیه‌السلام): یا رَسُولَ اللهِ إِنَّا لَا نَدْخُلُ بَیتاً فِیهِ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ لَا بَیتاً یُبَالُ فِیهِ وَ لَا بَیتاً فِیهِ کَلْبٌ»2

……………………………………………

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 499. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ای که قرآن در آن تلاوت می‌شود و خدای عز و جل در آن یاد می‌گردد، برکتش زیاد می‌شود و فرشتگان در آن حاضر می‌شوند و شیطان‌ها از آن دور می‌گردند و برای اهل آسمان‌ها می‌درخشد همچنان که ستارگان برای اهل زمین می‌درخشند.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 393. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: جبرئیل (علیه‌السلام) به استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) عرض کرد: ما [فرشتگان] وارد خانه‌ای که در آن، مجسمه [یا عکس] انسانی باشد و خانه‌ای که ادرار در آن باشد و خانه‌ای که سگ در آن باشد، نمی‌شویم.
ارکان استجماع: حضور یافتن و حضور نیافتن فرشته‌ها

تعجب در خداوند، معنای درست و روشنی ندارد، زیرا تعجب، کیف نفسانی است و از تغییر حال، ناشی می‌شود، در حالی که خدای سبحان، منزّه از هر گونه تغییر و تبدیل است. استاد معظم، حضرت صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «لَا یَقَعُ‏ عَلَیهِ‏ الْحُدُوثُ‏ وَ لَا یَحُولُ‏ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ‏»1 و همچنین امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «لَا یَتَغَیَرُ اللهُ بِانْغِیَارِ الْمَخْلُوق»2
روایات «تعجب خدای تعالی» دو دسته است؛ یک دسته را می‌توان به راحتی به «رضایت»، «خوش آمدن» و «خشنودی» حق تعالی معنی کرد. این دسته از روایات تعجب حق تعالی، می‌تواند دستمایه‌ی استجماع قانون باشد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ أَوْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُعْجَبُ مِنَ الرَّجُلِ یَمُوتُ وَلَدُهُ وَ هُوَ یَحْمَدُ اللهَ فَیَقُولُ: یا مَلَائِکتِی عَبْدِی أَخَذْتُ نَفْسَهُ وَ هُوَ یَحْمَدُنِی»3
دسته‌ی دوم، روایاتی است که تفسیر آن به «رضایت» حق تعالی، ممکن نیست، بلکه باید به «لیاقت تعجب» معنی شود. در این دسته از روایات،‌ وقتی خدای تعالی می‌فرماید: «تعجب می‌کنم» باید چنین معنی کنیم: «تعجب دارد» یعنی جا دارد کسی که تعجب می‌کند، تعجب کند. از این دسته از روایات تعجب حق تعالی،‌ قانونی استجماع نمی‌شود ولی می‌توان قاعده‌ی نظری استجماع نمود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در شرح سفر معراج فرمودند که خدای تعالی به من فرمود: «یَا أَحْمَدُ عَجِبْتُ مِنْ ثَلَاثَةِ عَبِیدٍ عَبْدٍ دَخَلَ‏ فِی‏ الصَّلَاةِ وَ هُوَ یَعْلَمُ إِلَى مَنْ یَرْفَعُ یَدَیهِ وَ قُدَّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ یَنْعُسُ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَهُ قُوتُ یَوْمٍ مِنَ الْحَشِیشِ أَوْ غَیرِهِ وَ هُوَ یَهْتَمُّ لِغَدٍ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا یَدْرِی أَنِّی رَاضٍ عَنْهُ أَوْ سَاخِطٌ عَلَیهِ وَ هُوَ یَضْحَکُ»4

………………………………………

1. کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 116، باب معانی الأسماء و اشتقاقها؛ توحید، شیخ صدوق، صفحه‌ی 314، باب معنى الأول و الآخر؛ معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 12، باب معنى الأول و الآخر؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 1، صفحه‌ی 472؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 5، صفحه‌ی 279، ذیل آیه‌ی 3 سوره‌ی حدید؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 2، صفحه‌ی 41، حدیث 6؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 3، صفحه‌ی 284، باب 12: إثبات قدمه تعالى و امتناع الزوال علیه. ترجمه: نو شدن بر او واقع می‌شود و از حالی به حال دیگر جابجا نمی‌شود.
2. توحید، شیخ صدوق، صفحه‌ی 37، باب التوحید و نفی التشبیه؛ عیون أخبار الرضا (علیه‌السلام)، جلد 1، صفحه‌ی 151، خطبة الرضا (علیه‌السلام) فی التوحید؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 4، صفحه‌ی 229، باب 4: جوامع التوحید. ترجمه: خدای تعالی با تغییر مخلوق، تغییر نمی‌کند.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 220. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) یا امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: همانا خدای عز و جل از مردی که فرزندش مرده و او خدا را ستایش می‌کند، تعجب می‌کند و می‌فرماید: ای فرشتگان من، جان بنده‌ام را گرفته‌ام و او مرا ستایش می‌کند.
4. إرشاد القلوب إلى الصواب، دیلمی، جلد 1، صفحه‌ی 200، الباب الرابع و الخمسون فیما سأل رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) ربه لیلة المعراج؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 26، صفحه‌ی 143؛ الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، محدث عاملی، صفحه‌ی 383، الباب الحادی عشر فیما ورد بشأن سیدنا و نبینا محمد بن عبد الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم)؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 74، صفحه‌ی 22، باب 2: مواعظ الله عز و جل فی سائر الکتب السماوی و فی الحدیث القدسی و فی مواعظ جبرئیل. ترجمه: ای احمد، از سه بنده تعجب می‌کنم؛ بنده‌ای که داخل در نماز می‌شود و می‌داند به سوی چه کسی دستانش را بلند می‌کند و در مقابل چه کسی ایستاده است ولی چرت می‌زند و تعجب می‌کنم از بنده‌ای که روزیِ یک روزش را دارد ولی غصه‌ی فردا می‌خورد و تعجب می‌کنم از بنده‌ای که نمی‌داند من از او راضی هستم یا بر او غضبناکم ولی او می‌خندد.

از دیگر مواردی که می‌تواند در استجماع قانون، راهنما باشد، روایاتی است که انجام دادن یا ترک کردنِ عمل خاصی را موجب تصرف شیطان در روح یا جسم انسان بیان کرده است. با توجه به این مقدمه که شیطان، دشمن آشکار انسان است،1 هر آنچه زمینه‌ساز این تصرف باشد، مذموم است و باید ترک شود.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یَقُولُ: «إِنَّ العَبْدَ یُوقَظُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنَ اللَّیلِ فَإِنْ لَمْ یَقُمْ أَتَاهُ الشَّیطَانُ فَبَالَ فِی أُذُنِهِ»2

……………………………………….

1. قرآن کریم، در آیات متعدد، دشمنی شیطان برای انسان را به صراحت بیان می‌کند. از جمله‌ی این آیات می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
● محکم 1: «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ». ترجمه: و از گام‏هاى شیطان پیروى نکنید؛ زیرا او نسبت به شما دشمنى آشکار است‏. (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 168 و آیه‌ی 208 و سوره‌ی انعام، آیه‌ی 142)
● محکم 2: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ». ترجمه: و این گونه براى هر پیامبرى دشمنانى از شیاطین انس و جن قرار دادیم‏. (سوره‌ی انعام، آیه‌ی 112)
● محکم 3: «وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ». ترجمه: آیا من شما را از آن درخت نهى نکردم، و به شما نگفتم: بى‏تردید شیطان براى شما دشمنى آشکار است؟ (سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 22)
● محکم 4: «إِنَّ الشَّیطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ». ترجمه: بدون شک شیطان براى انسان دشمنى آشکار است‏. (سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 5)
● محکم 5: «إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً». ترجمه: زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است. (سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 53)
● محکم 6: «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏». ترجمه: پس گفتیم: اى آدم! مسلماً این [ابلیس‏] دشمنى است براى تو و همسرت، پس شما را از بهشت بیرون نکند که در مشقت و رنج افتى. (سوره‌ی طه، آیه‌ی 117)
● محکم 7: «إِنَّ الشَّیطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا». ترجمه: بى‏تردید شیطان، دشمن شماست، پس او را دشمن خود بگیرید. (سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 6)
● محکم 8: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ». ترجمه: اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را مپرستید که او بى‏تردید دشمن آشکارى براى شماست؟ (سوره‌ی یس، آیه‌ی 60)
● محکم 9: «وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ». ترجمه: و شیطان شما را [از راه راست‏] باز ندارد، بى‏تردید او براى شما دشمنى آشکار است. (سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 62)
2. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 446. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: بنده در شب، سه بار بیدار می‌شود، پس اگر بر نخیزد، شیطان می‌آید و در گوشش ادرار می‌کند.

«بدعت» در اصطلاح، «إدْخالُ ما لَیْسَ مِنَ الدِّینِ فی الدِّینِ»1 است. یعنی این که انسان، چیزى که جزء شریعت نیست را به آن نسبت دهد. از دیگر مواردی که یاری‌گر استجماع قانون می‌باشد، روایاتی است که عمل خاصی را «بدعت» معرفی کند.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «الأَذَانُ الثَّالِثُ یَوْمَ الجُمُعَةِ بِدْعَةٌ»2
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سُلَیمَانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یَقُولُ:‏ «الْوُضُوءُ بَعْدَ الْغُسْلِ بِدْعَةٌ»3
 نمونه‌ی 3 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «صَلَاةُ الضُّحَى بِدْعَةٌ»4
 نمونه‌ی 4 (حدیث): عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام) قَالَ: «الصَّلَاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوْمِ بِدْعَةُ بَنِی أُمَیَةَ وَ لَیسَ ذَلِکَ مِنْ أَصْلِ الْأَذَانِ»5
 نمونه‌ی 5 (حدیث): سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) عَنْ صَوْمِ یَوْمِ عَاشُورَاءَ؟ فَقَالَ: «صَوْمٌ مَتْرُوکٌ بِنُزُولِ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ الْمَتْرُوکُ بِدْعَةٌ»6
 نمونه‌ی 6 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «الْوُضُوءُ مَرَّةً مَرَّةً وَ مَنْ تَوَضَّأَ مَرَّتَینِ لَمْ یُؤْجَرْ وَ مَنْ تَوَضَّأَ ثَلَاثاً فَقَدْ أَبْدَعَ»7

…………………………………………..

1. ترجمه: داخل کردن آنچه از دین نیست در دین.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 422، باب تهیئة الإمام للجمعة و خطبته و الإنصات. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: اذان سوم روز جمعه، بدعت است.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 45، باب صفة الغسل و الوضوء قبله و بعده. راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: وضو گرفتن بعد از غسل [جنابت] بدعت است.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 453، باب تقدیم النوافل و تأخیرها و قضائها و صلاة الضحى. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: نماز ضحی، بدعت است.
5. الأصول الستة عشر، صفحه‌ی 205، کتاب زید النرسی. ترجمه: امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: جمله‌ی «نماز بهتر از خواب است» بدعت بنی امیه است و آن از اصل اذان نیست.
6. کافی، محدث کلینی، جلد 7، صفحه‌ی 592، باب صوم عرفة و عاشوراء. ترجمه: از امام باقر (علیه‌السلام) در مورد روزه‌ی روز عاشورا پرسیدم، فرمودند: روزه‌ای است که با نازل شدن ماه رمضان، متروک شد و [انجام دادنِ] هر متروکی، بدعت است.
7. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 47، باب حد الوضوء و ترتیبه و ثوابه. ترجمه: وضو یک مرتبه [شستن]‌ است و هر کس دو مرتبه وضو بگیرد [یعنی اعضای وضویش را بشوید] پاداشی ندارد و هر کس سه مرتبه وضو بگیرد [یعنی اعضای وضویش را بشوید] بدعت آورده است.

کلمه‌ی «جاهلیت» ریشه در قرآن دارد و برای اولین بار در آیات مدنی مطرح گردید. در آیات زیر، به صراحت واژه‌ی جاهلیت آمده است:
1ـ خداوند در توصیف کفّار مکه می‌فرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَةَ حَمِیَةَ الْجَاهِلِیَةِ»1
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های عرب جاهلی، یاری کردن خویشان در هر فرصت و شرایطی بود.2 به طوری که در ضرب المثل آنها آمده است که «برادرت را یاری کن، چه ظالم باشد، چه مظلوم».
2ـ خداوند در مورد زنان می‌فرماید: «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَةِ الأُولَى»3
در این آیه، روی سخن با زنان است، بویژه زنان پیامبر را مورد خطاب قرار داده و آنان را از اندیشه و پدیده‌ی جاهلی بر حذر داشته تا دیگر زنان مسلمان بدانند از آنجا که احتمال سقوط در مرداب جاهلیت، برای زنان پیامبر وجود دارد، این احتمال برای آنها نیز هست. یعنی این که زن باید ثبات داشته و خود را با آلودگی‌های جاهلی دمساز نکند و به خودآرایی جاهلانه نپردازد.
3ـ خدای تعالی در توبیخی آشکار می‌فرماید: «أَ فَحُکمَ الْجَاهِلِیَةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»4
مصداق جاهلیت در آیه‌ی فوق، خودگرایی است که از مهم‌ترین اجزای تشکیل‌دهنده‌ی نظام جاهلی محسوب می‌شود و بیانگر نوعی فساد سیاسی در جامعه‌ی جاهلی است.
4ـ خداوند در نکوهش خودخواهان می‌فرماید: «وَ طَائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللهِ غَیرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَهِ»5
در این آیه، هر پنداری نسبت به خداوند که با باورهای اسلامی سازگار نباشد، پندار جاهلی خوانده شده است. چون این مردم نسبت به خداوند، چگونگی و قدرت خداوند و تحقق وعده‌های او پندار نادرست داشتند که غیر مطابق با واقع بوده، اوصافی که مردم زمان جاهلیت، خدا را به آن وصف می‌کردند.
شرک و بت پرستی بدترین نوع انحراف فکری در عصر جاهلی بود که آنها را از توحید و خداشناسی دور کرده بود. هر چند که در پرتوی تعلیمات حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و برخی پیامبران پیشین، در زوایای دل خود، خدا را می‌شناختند و او را آفریدگار جهان می‌دانستند، ولی در عمل، برخی از پدیده‌های عالم، مثل بت‌های دست ساخته را شریک خدا قرار می‌دادند.
آنچه در این آیه به عنوان مصداق جاهلی ذکر شده است خودخواهی، خودبینی، خودپرستی و خودکامگی است که به دنبال آن، قدرت‌گرایی و سلطه‌جویی بروز می‌کند و انسان را از خدا و آخرت دور می‌نماید.
در قرآن، جاهلیت به عنوان یک مفهوم تلقی می‌شود نه یک زمان؛ اگرچه در برخی از متون اسلامی به زمان جاهلیت قبل از اسلام اشاره شده است، ولی این به آن علت است که می‌خواسته از یک روش مقایسه‌ای استفاده کند، ولی باز در این موارد نیز به خصلت‌های جاهلی تکیه شده نه زمان جاهلی.
قرآن کریم عصر قبل از بعثت را عصر گمراهی آشکار معرفی می‌نماید، گمراهی که در بینش، رفتار و قضاوت مردم مشاهده شده و خداوند آنها را با وصف جاهلیت مطلق توصیف می‌نماید.
مهم‌ترین متن و منبع تاریخی اسلام پس از قرآن، نهج البلاغه است که می‌توان مفهوم جاهلیت را به روشنی از آن به دست آورد.
امیر المؤمنین (علیه‌السلام) عصر جاهلیت را چنین توصیف می‌نمایند: «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ، وَالْعَلَمِ الْمَأْثُورِ، وَ الْکِتابِ الْمَسْطُورِ، وَ النُّورِ السّاطِعِ، وَ الضِّیاءِ اللاّمِعِ، وَ الاَمْرِ الصّادِعِ، اِزاحَةً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِناتِ، وَ تَحْذیراً بِالآیاتِ، وَ تَخْویفاً بِالْمَثُلاتِ، وَ النّاسُ فى فِتَن انْجَذَمَ فیها حَبْلُ الدِّینِ، وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِى الْیَقینِ، وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ، وَ تَشَتَّتَ الأمْرُ، وَ ضاقَ الْمَخْرَجُ، وَ عَمِىَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدى خامِلٌ، وَ الْعَمى شامِلٌ. عُصِىَ الرَّحْمنُ، وَ نُصِرَ الشَّیطانُ، وَ خُذِلَ الاْیمانُ، فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ، وَ تَنَکَرَتْ مَعالِمُهُ، وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ، وَ عَفَتْ شُرُکُهُ. اَطاعُوا الشَّیطانَ، فَسَلَکُوا مَسالِکَهُ، وَ وَرَدُوا مَناهِلَهُ. بِهِمْ سارَتْ اَعْلامُهُ. وَ قامَ لِواؤُهُ، فى فِتَن داسَتْهُمْ بِاَخْفافِها، وَ وَطِئَتْهُمْ بِاَظْلافِها، وَ قامَتْ عَلى سَنابِکِها. فَهُمْ فیها تائِهُونَ حائِرُونَ جاهِلُونَ مَفْتُونُونَ»6
حضرت در جای دیگر می‌فرمایند: «اَرْسَلَهُ عَلى حینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُمَمِ، وَ اعْتِزام مِنَ الْفِتَنِ، وَ انْتِشار مِنَ الاُمُورِ، وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ. وَالدُّنْیا کاسِفَةُ النُّورِ، ظاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلى حینِ اصْفِرار مِنْ وَرَقِها، وَ اِیاس مِنْ ثَمَرِها، وَ اغْوِرار مِنْ مائِها. قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى، وَظَهَرَتْ اَعْلامُ الرَّدى. فَهِىَ مُتَجَهِّمَةٌ لِاَهْلِها، عابِسَةٌ فى وَجْهِ طالِبِها، ثَمَرُها الْفِتْنَهُ، وَ طعامُها الْجیفَةُ، وَ شِعارُهَا الْخَوْفُ، وَ دِثارُهَا السَّیفُ»7
از بحث مربوط به جاهلیت در قرآن، روایات و حتی متون تاریخی، این نتایج حاصل می‌شود:
1ـ جاهلیت، برهه‌ی محدودی از زمان در خلال تاریخ نیست بلکه جاهلیت، زمان‌شمول و مکان‌شمول است. حالت و کیفیت خاصی است که در هر زمان و مکان می‌تواند پدید آید و محدود به زمان و مکان نیست. بنا بر این، جاهلیت مفهوم است نه زمان.
2ـ جاهلیت تنها مفهومی مقابل علم و تمدن نیست، بلکه در برابر حلم است و مرتبه‌ای در برابر عقل محسوب می‌شود.
3ـ جاهلیتی که در قرآن و سنت بیان شده است، یک نوع حالت نفسانی و کیفیت روانی است که از پیروی از هدایت الهی سر باز می‌زند و حکومت را در امور و مسائل زندگی به رسمیت نمی‌شناسد و به این جهت، خودگرایی، خودخواهی و خودآرایی، از معانی و مصادیق اصلی جاهلیت در قرآن و روایات است.
با توجه به آنچه گذشت، از دیگر مواردی که می‌تواند راهنمای استجماع قانون باشد، روایاتی است که عمل خاصی را از آداب و رسوم جاهلیت می‌شمارد. با توجه به این که همت اسلام بر محو آثار و آداب جاهلیت است8، از انتساب یک عمل به آداب جاهلیت، به سادگی می‌توان به مذموم بودن آن عمل پی برد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «الدَّمُ فِعْلُ الْجَاهِلِیَةِ»9
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْبَاقِرِ (علیه‌السلام) قَالَ: «ثَلَاثَةٌ مِنْ عَمَلِ الْجَاهِلِیةِ الْفَخْرُ بِالْأَنْسَابِ وَ الطَّعْنُ بِالْأَحْسَابِ وَ الِاسْتِسْقَاءُ بِالْأَنْوَاءِ»10
 نمونه‌ی 3 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «لَا یَنْبَغِی أَنْ تَتَوَشَّحَ بِإِزَارٍ فَوْقَ القَمِیصِ وَ أَنْتَ تُصَلِّی وَ لَا تَتَّزِرْ بِإِزَارٍ فَوْقَ القَمِیصِ إِذَا أَنْتَ صَلَّیتَ فَإِنَّهُ مِنْ زِیّ الجَاهِلِیّةِ»11

………………………………………………

1. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 26. ترجمه: ‌آنگاه که کافران در دل‌های خود، تعصب، تعصب جاهلیت ورزند.
2. تاریخ ادبیات عرب، نیکسون، صفحه‌ی 79.
3. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 33. ترجمه: ‌و در خانه‌هایتان قرار بگیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم، زینت‌های خود را آشکار نکنید.
4. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 5. ترجمه: ‌آیا حکم جاهلیت را می‌جویند؟ برای مردمی که اهل یقین هستند چه حکمی از خدا بهتر است»
5. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 154. ترجمه: ‌و گروهی در فکر جان خود بودند، و در باره‌ی خدا، گمان‌های ناروا همچون گمان‌های جاهلیت می‌بردند.
6. نهج البلاغه، سید رضی (صبحی صالح)، خطبه‌ی 2. ترجمه: و شهادت مى‌دهم که محمّد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بنده و رسول اوست، و او را به دین مشهور، و نشانه‌ی معروف، و کتاب مسطور، و نور درخشان، و چراغ فروزان، و دستور روشن و آشکار به سوى مردم فرستاد، تا شبهه‌هاى آنان را برطرف سازد، و با دلایل روشن، بر آنان اتمام حجت کند، و به آیات قرآن مردم را از هلاکت برحذر داشته، و از عواقب شوم معصیت بترساند، رسالت او به وقتى بود که مردم دچار فتنه‌اى بودند که ریسمان دین از اثر آن گسسته، و پایه‌هاى یقین متزلزل، و اصل دین گرفتار اختلاف، و همه‌ی امور درهم ریخته بود، راه رهایى بر مردم تنگ، و مصدر هدایت پوشیده، چراغ راهنما خاموش، و گمراهى نسبت به همه فراگیر بود. خداوند نافرمانى مى‌شد، و شیطان یارى داده مى‌شد، ایمان ورشکسته، پایه‌هایش فروریخته، نشانه‌هایش متغیر و ناشناخته، راه‌هایش ویران و پوشیده، و آثار جاده‌هایش از بین رفته بود. شیطان را فرمان برده، راه‌هاى او را پیموده، و به آبشخورهاى او وارد شده بودند. آثار شیطان به وسیله‌ی متابعانش به کار افتاده، و پرچمش برافراشته شده بود، در فتنه‌هایى که همچون حیوان چموش آنان را لگدمال مى‌کرد، و زیر سم خود مى‌کوبید، و باز هم (به انتظار فتنه‌اى بیش) بر سر سُم خود ایستاده بود. در آن فتنه سرگردان و حیران و نادان و دچار حیله‌ی شیطان بودند.
7. نهج البلاغه، سید رضی (صبحی صالح)، خطبه‌ی 89. ترجمه: پیامبر را در زمانى فرستاد که رشته‌ی رسالت منقطع، و خواب غفلت ملّت‌ها طولانى، و فتنه‌ها جدّى، و امور حیات از هم گسیخته، و آتش جنگ‌ها شعله‌ور بود. نور دنیا در کسوف، و دنیا با ظهور چهره‌ی فریبنده در حال خودنمایى، برگ‌هاى درخت زندگى زرد، نومیدى از بارور شدن شجره‌ی حیات بر دل‌ها چیره، و آب زندگى فروکش کرده بود. زمانى که نشانه‌هاى هدایت کهنه، علائم گمراهى نمایان بود. دنیا به اهلش روى زشت نموده، و نسبت به خواهنده‌اش عبوس بود. میوه‌اش فتنه، غذایش مردار، جامه‌ی زیرش ترس، و جامه‌ی رویش شمشیر بـود.
8. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: لَمَّا کانَ یوْمُ فَتْحِ مَکةَ قَامَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فِی النَّاسِ خَطِیباً فَحَمِدَ اللهَ وَ أَثْنَى عَلَیهِ ثُمَّ قَالَ: أَیهَا النَّاسُ لِیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ أَذْهَبَ عَنْکمْ بِالْإِسْلَامِ نَخْوَةَ الْجَاهِلِیةِ وَ التَّفَاخُرَ بِآبَائِهَا وَ عَشَائِرِهَا». ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: روز فتح مکه، پیامبر خدا در میان مردم ایستادند و خدای را ستایش کردند و بر او ثنا گفتند. سپس فرمودند: ای مردم، آنان که هستند به آنان که نیستند برسانند همانا خدای تبارک و تعالی نخوت جاهلیت و فخر فروشی به پدران و خانواده‌ها را با اسلام از شما برد. (الزهد، حسین بن سعید، صفحه‌ی 56، باب التواضع و الکبر)
9. صحیفة الرضا (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 74. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: خون‌مالی کردن سر نوزاد، از جاهلیت است.
10. معانی الاخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 326. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: سه چیز از کارهای زمان جاهلیت است؛ نازیدن به نسب‌ها[ى پدران] و طعنه زدن به نژادها و طلب باران نمودن از ستارگان [نسبت دادن باران به ستارگان].
11. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 395. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: شایسته نیست که روى پیراهن، یک ملافه را به صورت توشّح آویزان کنی و نماز بخوانى. و شایسته نیست که روى پیراهن، یک ملافه را مانند لنگ حمام به کمر ببندى و نماز بخوانى. این گونه لباس، شیوه‌ی دوران جاهلیت بود.

از موارد دیگری که می‌توان از آن استجماع قانون کرد، گزارشی است که از فعل استاد رسیده باشد و پس از آن، الگوبرداری از این کار، توصیه شده باشد. این نوع استجماع، از موارد استثناء در «فعل استاد» است که بحثش در فصل هشتم خواهد آمد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ رَسُولَ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) کانَ إِذَا صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ أَمَرَ بِوَضُوئِهِ وَ سِوَاکهِ یُوضَعُ عِنْدَ رَأْسِهِ مُخَمَّراً فَیَرْقُدُ مَا شَاءَ الله. ثُمَّ یَقُومُ فَیسْتَاک وَ یَتَوَضَّأُ وَ یُصَلِّی أَرْبَعَ رَکعَاتٍ. ثُمَّ یَرْقُدُ ثُمَّ یَقُومُ فَیسْتَاکُ وَ یَتَوَضَّأُ وَ یُصَلِّی أَرْبَعَ رَکعَاتٍ. ثُمَّ یَرْقُدُ حَتَّى إِذَا کانَ فِی وَجْهِ الصُّبْحِ قَامَ فَأَوْتَرَ ثُمَّ صَلَّى الرَّکعَتَینِ». ثُمَّ قَالَ: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»1

…………………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 445. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) چون نماز عشاء می‌خواندند، امر می‌کردند ظرف آب سرپوشیده‌ای و مسواکشان را در کنار سرشان بگذارند. پس می‌خوابیدند چندان که خدا می‌خواست. پس بلند می‌شدند و مسواک می‌زدند و وضو می‌گرفتند و چهار رکعت نماز می‌خواندند. سپس می‌خوابیدند. سپس بر می‌خاستند و مسواک می‌زدند و وضو می‌گرفتند و چهار رکعت نماز می‌خواندند. سپس تا نزدیک صبح می‌خوابیدند. آنگاه بر می‌خاستند و نماز وتر و دو رکعت [نافله‌ی صبح] می‌خواندند. سپس فرمودند: یقیناً براى شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوى نیکویى است‏.

از مواردی که می‌توان از آن استجماع قانون کرد، گزارشی است که از فعل استاد رسیده باشد ولی با این تصریح که این فعل، در مقام آموزش دادن احکام انجام شده است. این نوع استجماع، از موارد استثناء در «فعل استاد» است که بحثش در فصل نهم خواهد آمد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یَوْماً: «یا حَمَّادُ تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّی؟» قَالَ فَقُلْتُ: یا سَیدِی أَنَا أَحْفَظُ کتَابَ حَرِیزٍ فِی الصَّلَاةِ. فَقَالَ: «لَا عَلَیک یا حَمَّادُ. قُمْ فَصَلِّ» قَالَ فَقُمْتُ بَینَ یدَیهِ مُتَوَجِّهاً إِلَى القِبْلَةِ فَاسْتَفْتَحْتُ الصَّلَاةَ فَرَکعْتُ وَ سَجَدْتُ. فَقَالَ: «یا حَمَّادُ لَا تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّی. مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْکمْ یأْتِی عَلَیهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً فَلَا یُقِیمُ صَلَاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً». قَالَ حَمَّادٌ فَأَصَابَنِی فِی نَفْسِی الذُّلُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک فَعَلِّمْنِی الصَّلَاةَ فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) مُسْتَقْبِلَ القِبْلَةِ مُنْتَصِباً فَأَرْسَلَ یدَیهِ جَمِیعاً عَلَى فَخِذَیهِ قَدْ ضَمَّ أَصَابِعَهُ وَ قَرَّبَ بَینَ قَدَمَیهِ حَتَّى کانَ بَینَهُمَا قَدْرُ ثَلَاثِ أَصَابِعَ مُنْفَرِجَاتٍ وَ اسْتَقْبَلَ بِأَصَابِعِ رِجْلَیهِ جَمِیعاً القِبْلَةَ لَمْ یُحَرِّفْهُمَا عَنِ القِبْلَةِ وَ قَالَ بِخُشُوعٍ اللهُ أَکبَرُ ثُمَّ قَرَأَ الحَمْدَ بِتَرْتِیلٍ وَ قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ… فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ سَلَّمَ فَقَالَ: «یا حَمَّادُ هَکذَا صَلِّ»1

……………………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 311. ترجمه: راوی می‌گوید روزی امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند: ای حماد آیا نیکو نماز می‌خوانی؟ عرض کردم: آقای من، من کتاب حریز در نماز را حفظ هستم. فرمودند: نشد، برخیز و نماز بخوان. پس ایستادم و رو به قبله نماز خواندم و رکوع و سجده کردم. بعد از نماز، حضرت فرمودند: ای حماد، نیکو نماز نمی‌خوانی. چقدر زشت است برای مردی از شما [شیعیان و پیروان ما] که شصت ساله و هفتاد ساله شود ولی یک نماز را نتواند با حدودش بجا آورد.
راوی می‌گوید: در خودم احساس خواری کردم. پس گفتم: فدایتان شوم، نماز را به من بیاموزید. حضرت رو به قبله ایستادند و دست‌هایشان را بر روی ران‌هایشان گذاشتند و انگشتانشان را به هم چسباندند و بین پاهایشان به اندازه‌ی سه انگشت فاصله انداختند و سر انگشتان پاهایشان را رو به قبله کردند و با خشوع، فرمودند: «الله اکبر». سپس سوره‌ی حمد را شمرده شمرده خواندند و سوره‌ی توحید و… پس از فراغت از تشهد، سلام دادند. سپس فرمودند: ای حماد، اینگونه نماز بخوان.

از جمله چیزهایی که می‌تواند ما را در استجماع قانون، راهنما باشد، کارهایی است که مایه‌ی دشمنی با خدای تعالی و استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) شمرده شده است یا موجب ‌می‌شود که خدا و پیامبر، دشمنش گردند.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ مَشَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ ثُمَّ لَمْ یُنَاصِحْهُ فِیهَا کانَ کمَنْ خَانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ کانَ اللهُ خَصْمَهُ»1

……………………………………………

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 363. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس در راه برآوردن نیاز برادرش قدم بردارد ولی خیرخواهانه اقدام نکند، مانند کسی است که به خدا و پیامبرش خیانت کرده باشد و خدا دشمنش خواهد بود.

یکی دیگر از چیزهایی که می‌تواند ما را در استجماع قانون راهنمایی کند، «تهدید»هایی است که در کتاب خدا و زبان مبارک استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) نسبت به مطلبی آمده است.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ شَمِتَ بِمُصِیبَةٍ نَزَلَتْ بِأَخِیهِ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیا حَتَّى یُفْتَتَنَ»1

………………………………………………

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 359. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس برای گرفتاری‌ای که به برادرش رسیده باشد، او را سرزنش کند، از دنیا خارج نمی‌شود مگر این که به همان گرفتاری در افتد.

یکی دیگر از چیزهایی که می‌تواند ما را در استجماع قانون از آیات مبارکه و روایات شریفه یاری رساند، این است که انجام عملی در حکم اعلام جنگ با خدای تعالی معرفی شده باشد. با این نشانه، به روشنی می‌توان قانون متناسب با آن آیه یا روایت را استجماع نمود.
 نمونه‌ی 1 (آیه): «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ الله وَ ذَرُواْ مَا بَقِی مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «قَالَ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى: مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی»2
 نمونه‌ی 3 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) «قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: قَدْ نَابَذَنِی مَنْ أَذَلَّ عَبْدِی المُؤْمِنَ»3
 نمونه‌ی 4 (حدیث): قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) لَقَدْ أَسْرَى رَبِّی بِی فَأَوْحَى إِلَیَّ مِنْ وَرَاءِ الحِجَابِ مَا أَوْحَى وَ شَافَهَنِی إِلَى أَنْ قَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ مَنْ أَذَلَّ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَنِی بِالمُحَارَبَةِ وَ مَنْ حَارَبَنِی حَارَبْتُهُ»4

……………………………………………….

1. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 278 و 279. ترجمه: اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا کنید؛ و اگر مؤمنید، آنچه از ربا باقى مانده است واگذارید. و اگر (چنین‏) نکردید، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وى‏، برخاسته‏اید؛ و اگر توبه کنید، سرمایه‏هاى شما از خودتان است‏. نه ستم مى‏کنید و نه ستم مى‏بینید.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 351. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: هر کس دوست مرا اهانت کند، برای جنگ با من کمین کرده است.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 352. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: خدای عز و جل می‌فرماید:‌ هر کس بنده‌ی مؤمن مرا خوار سازد، [دستور و ولایت] مرا به دور انداخته است.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 353. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: پروردگارم مرا به معراج برد پس به من از پشت حجاب وحی کرد آنچه وحی کرد و با من سخن گفت تا این که به من گفت: ای محمد، کسی که دوست مرا خوار سازد، برای جنگ با من کمین کرده است و کسی که با من بجنگد، من با او می‌جنگم.

از موارد دیگری که می‌تواند راهنمای استجماع قانون باشد، آن است که «خوش‌آمد» یا «خوش‌نیامد»ی از سوی استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) در مورد موضوعی صادر شده باشد. با توجه به پیش‌فرضِ ثابت‌شده که آن بزرگواران از روی هوای نفس و بدون جهت نسبت به موضوعی اظهار «خوش‌آمدن» و «خوش‌نیامدن» نمی‌کنند1، می‌توان به راحتی از این نشانه به سوی استجماع قانون، راه یافت.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): أَقْرَأُ القُرْآنَ فِی لَیلَةٍ؟ قَالَ: «لَا یُعْجِبُنِی أَنْ تَقْرَأَهُ فِی أَقَلَّ مِنْ شَهْرٍ»2
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الوَرَّاقِ قَالَ عَرَضْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) کتَاباً فِیهِ قُرْآنٌ مُخَتَّمٌ مُعَشَّرٌ بِالذَّهَبِ وَ کُتِبَ فِی آخِرِهِ سُورَةٌ بِالذَّهَبِ فَأَرَیتُهُ إِیّاهُ فَلَمْ یَعِبْ فِیهِ شَیئاً إِلَّا کِتَابَةَ القُرْآنِ بِالذَّهَبِ وَ قَالَ: «لَا یُعْجِبُنِی أَنْ یُکتَبَ القُرْآنُ إِلَّا بِالسَّوَادِ کمَا کُتِبَ أَوَّلَ مَرَّةٍ»3
 نمونه‌ی 3 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَا مِنْ شَی‏ءٍ یُعْبَدُ اللهُ بِهِ یَوْمَ الجُمُعَةِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»4
 نمونه‌ی 4 (حدیث): أَمَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) أَنْ نُلَبِّی وَ لَا نُسَمِّی شَیئاً وَ قَالَ: «أَصْحَابُ الْإِضْمَارِ أَحَبُّ إِلَیَّ»5

…………………………………………….

1. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى؛ و از سر هوس سخن نمى‏گوید. این سخن بجز وحیى که وحى مى‏شود نیست» (سوره‌ی نجم، آیات 3 و 4)
2. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 617. ترجمه: راوی می‌گوید به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: آیا قرآن را در یک شب ختم کنم؟ فرمودند: خوشم نمی‌آید در کمتر از یک ماه ختم کنی.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 629. ترجمه: راوی می‌گوید کتابی بر امام صادق (علیه‌السلام) عرضه کردم که در آن قرآنی طلاکاری بود و در آخرش سوره‌ای با طلا نوشته شده بود. پس آن را به ایشان نشان دادم و عیبی جز نوشتن قرآن به طلا نگرفتند و فرمودند: خوشم نمی‌آید که قرآن جز با مرکب سیاه، همچنان که اولین بار نوشته شد، نوشته شود.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 429. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: خدای تعالی در روز جمعه به چیزی محبوب‌تر در نزد من از صلوات بر محمد و خاندان محمد پرستیده نمی‌شود.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 333. ترجمه: راوی می‌گوید امام صادق (علیه‌السلام) به ما امر کردند که لبیک بگوییم ولی نامی از چیزی نبریم و فرمودند: آنان که در نیت می‌گیرند، در نزد من محبوب‌تر هستند.

از موارد دیگری که می‌تواند ما را در استجماع قوانین یاری رساند، چیزهایی است که مشروط به شاد شدن معرفی شده است.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُسْتَجَابَ لَهُ فِی الشِّدَّةِ فَلْیُکثِرِ الدُّعَاءَ فِی الرَّخَاءِ»1
 نمونه‌ی 2 (حدیث): قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتُهُ فَلْیُطِبْ مَکسَبَهُ»2
 نمونه‌ی 2 (حدیث): عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَمْشِی مَمْشَى الْکِرَامِ الْکاتِبِینَ فَلْیَمْشِ بِجَنْبَی السَّرِیرِ»3

…………………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 472. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که خوشحال می‌شود دعایش در سختی‌ها مستجاب شود، در آسانی‌ها بسیار دعا کند.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 486. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس خوشحال می‌شود که دعایش مستجاب شود، درآمدش را پاکیزه سازد.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 170. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس دوست دارد بر رهگذر [فرشتگان از] نویسندگان باکرامت [اعمال] راه برود، در دو طرف تابوت حرکت کند.

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است