قَالَ رَسولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لِعَلِی (علیهالسلام): یا عَلِی إِنَّهُ لَمَّا أُسْرِی بِی رَأَیتُ فِی الجَنَّةِ نَهَراً أَبْیضَ مِنَ اللَّبَنِ وَ أَحْلَی مِنَ العَسَلِ وَ أَشَدَّ اسْتِقَامَةً مِنَ السَّهْمِ فِیهِ أَبَارِیقُ عَدَدَ النُّجُومِ عَلَی شَاطِئِهِ قِبَابُ الیاقُوتِ الأَحْمَرِ وَ الدُّرِّ الأَبْیضِ. فَضَرَبَ جَبْرَئِیلُ بِجَنَاحَیهِ إِلَی جَانِبِهِ فَإِذَا هُوَ مِسْکةٌ ذَفِرَةٌ.
ثُمَّ قَالَ: وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیدِهِ إِنَّ فِی الجَنَّةِ لَشَجَراً یتَصَفَّقُ بِالتَّسْبِیحِ بِصَوْتٍ لَمْ یسْمَعِ الأَوَّلُونَ وَ الآخَرُونَ بِمِثْلِهِ یثْمِرُ ثَمَراً کالرُّمَّانِ یلْقِی الثَّمَرَةَ إِلَی الرَّجُلِ فَیشُقُّهَا عَنْ سَبْعِینَ حُلَّةً وَ المُؤْمِنُونَ عَلَی کرَاسِی مِنْ نُورٍ وَ هُمُ الغُرُّ المُحَجَّلُونَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ یوْمَ القِیامَةِ عَلَی الرَّجُلِ مِنْهُمْ نَعْلَانِ شِرَاکهُمَا مِنْ نُورٍ یضِیءُ أَمَامَهُمْ حَیثُ شَاءُوا مِنَ الجَنَّةِ فَبَینَا هُوَ کذَلِک إِذْ أَشْرَفَتْ عَلَیهِ امْرَأَةٌ مِنْ فَوْقِهِ تَقُولُ: سُبْحَانَ اللهِ یا عَبْدَ اللهِ أَ مَا لَنَا مِنْک دَوْلَةٌ؟! فَیقُولُ: مَنْ أَنْتِ؟! فَتَقُولُ: أَنَا مِنَ اللَّوَاتِی قالَ اللهُ تَعالَی: «فلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِی لَـهُم مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ جَزاءً بِما کانُوا یعْمَلُون»
ثُمَّ قَالَ: وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیدِهِ إِنَّهُ لَیجِیئُهُ کلَّ یوْمٍ سَبْعُونَ الفَ مَلَک یسَمُّونَهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ»
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: ای علی، در شبی که مرا به معراج بردند در بهشت جویباری سفیدتر از شیر و شیرینتر از عسل و محکمتر [و پایدارتر و راست تر] از تیر [که با شدت پرتاب شود] دیدم. در آن [جویبار] به تعداد ستارگان، کوزه چیده شده بود. بر ساحلش خیمههایی از یاقوت سرخ و گوهر سفید برپا شده بود.
جبرئیل بالش را به کنارهی آن زد که دیدم مشک اعلی است. سپس فرمود: قسم به آن که جان محمد در دست [قدرت] اوست، در بهشت درختی است که با صدایی [هوشربا] که هیچکس از اولین و آخرین مانند آن را نشنیدهاند، تسبیح حق تعالی میگوید. میوهای دارد شبیه انار. میوهاش را به سوی بهشتیان میاندازد. [مؤمن] بهشتی آن را از ورای هفتاد حلهی بهشتی میشکـافد [و میخورد].
مؤمنان بر تختهایی از نور هستند و آنان، روسفیدان میباشند. تو امام آنان در روز قیامت هستی. هر یک کفشی دارند که بندش از نوری است که پیش رویشان را روشن مینماید و به هر جا از بهشت که خواهند [به واسطهی روشنی آن بند کفش] میروند.
چون مؤمن در حال سیر و گشت باشد، زنی از بالای سرش ندا میدهد: سبحان الله (= پاک و منزه است خدا) ای بندهی خدا، آیا ما را از [گردش] تو نصیبی نیست؟!
مؤمن میگوید: تو کیستی؟! میگوید: من از آن [چشمروشنی]هایی هستم که خدای تعالی فرموده است: «هیچ کس نمیداند چه چشم روشنیای به پاداش آنچه میکردند برای آنها مخفی شده است».
سپس حضرت فرمودند: قسم به آن کس که جان محمد در دست [قدرت] اوست، هر روز هفتاد هزار فرشته به نزد آن [مؤمن بهشتی] میآیند که او را به نام و نام پدرش میشناسند. [و به او تهنیت و شاد باش میگویند و به خدمتکاریاش افتخار مینمایند]
[محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحهی 288؛ تأویل الآیات الظاهرة، جلد 2، صفحهی 441؛ نوادر الاخبار، صفحهی 382؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 8، صفحهی 138]