حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

سلام علیکم

در مهره مار، همه اتفاقات مهم اند یا فقط آن‌هایی که احساس خوب یا بد در پی دارند؟ خیلی از اتفاقات هستند که آنقدر معمولی یا تکراری هستند که هیچ احساسی را در پی ندارند.

************

باسمه تعالی

سلام علیکم
هیچ اتفاقی تکرار نمی‌شود. تمام اتفاقات، از نو خلق می‌شوند. این که هر بار شیر آب را باز می‌کنید، آب از آن جاری می‌شود، تکرار نیست؛ بلکه آبی جدید، در زمانی جدید و با شرایطی جدید است که از فضل خداوند به سوی شما جاری می‌شود.
این که هر بار کلید را می‌زنید، نیروی برق در شریان سیم به جریان می‌افتد و لامپ را روشن می‌سازد، تکرار نیست؛ بلکه تجلّی‌ای دیگر از قدرت الهی و نظم عالم هستی است.
این که در وقت نوشیدن، جرعه‌ی دوم مانند جرعه‌ی اول به سادگی از گلویتان پایین می‌رود، تکرار نیست چون می‌توانست گلوگیرتان شود؛ همچنان که هزاران جرعه، گلوگیر شد.
این که لقمه‌ی دوم همانند لقمه‌ی اول به سادگی جویده و بلعیده شد، تکرار نیست چون می‌توانست به نای بپرد و موجبات خفگی یا سرفه‌ی شدید را فراهم آورد؛ همچنان که هزاران لقمه، چنین شد.
این که هر بار دستگیره‌ی در را می‌چرخانید، در باز می‌شود، تکرار نیست چون می‌توانست بشکند و در باز نشود؛ همچنان که هزاران دستگیره شکست و در باز نشد.
این که هر روز، طلوع و غروب خورشید را می‌بینید، تکرار نیست چون افراد زیادی تصادف کردند یا سردرد گرفتند و بینایی‌شان را از دست دادند و تا پایان عمر، هیچگاه نتوانستند طلوع و غروب خورشید را نظاره کنند.
این که هر روز صبح، خورشید از مشرق طلوع می‌کند و در مغرب فرو می‌رود، تکرار نیست؛ بلکه خلقتی نو و افاضه‌ای جدید از فیّاض علی الاطلاق است.
سحرگاه که از خواب عمیق و طولانی شب بیدار می‌شوید، روح و بدنتان همان روح و بدن دیشب نیست. این روح، یک بار بیشتر از روح دیشب، سفر به ملکوت و این بدن، یک بار بیشتر از بدن دیشب، برادر مرگ را تجربه کرده است.
هر «لا اله الا الله» که می‌گویید، تکرار نیست؛ بلکه انرژیِ جدیدی است که به ملکوت جهان ساطع می‌کنید و درخت تازه‌ای در بهشت برای خود می‌کارید.
هر «الله اکبر» که می‌گویید، خشت جدیدی است که برای ساختن قصر بهشتی خود می‌فرستید. این خشت، غیر از خشت قبلی و غیر از خشت بعدی است.
کسانی که جهان را مجموعه‌ای از تکرارها می‌بینند، به سرعت دچار ملالت و دلزدگی می‌شوند و همواره به دنبال تنوّع هستند؛ اما صاحبدلان روشن‌ضمیر، با ایمان به کریمه‌ی «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِى شَأنٍ» [سوره‌ی رحمان، آیه‌ی 29] لحظه به لحظه به خلقت جدید حق تعالی توجه کرده و سراسر زندگی‌شان پر از هیجانِ روبرو شدن با تازه‌های آفرینش است. اینان در برخورد با هر اتفاقی، آن را «پدیده» می‌شمارند و سرشار از تعجب می‌شوند و زبان‌شان به ذکر «سبحان الله» مترنّم می‌گردد.
مولای ما امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لایَمُوتُ وَ لاتَنْقَضی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یَوْم فِی شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیعٍ لَمْ یَکُنِ»
ترجمه: ستایش، مخصوص خداوندى است که هرگز نمى‌میرد، و شگفتی‌هاى خلقتش پایان نمى‌گیرد؛ چرا که هر روز در کارى است، و تازه‌اى مى‌آفریند که هرگز نبوده است. [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 141]
منظور امام متقین از این که می‌فرمایند: «شگفتی‌هاى خلقتش پایان نمى‌گیرد» و «تازه‌اى مى‌آفریند که هرگز نبوده است» همان اموری است که در نگاه غافلان، تکراری و معمولی می‌نماید؛ همان طلوع و غروب هر روز، همان خواب و بیداری همیشگی، همان گرسنگی و سیری، همان آدم‌های دیروز و پریروز، همان نَفَس‌های مکرر، همان تپیدن‌های نبض، و همان و همان.
پس این که فکر می‌کنید «خیلی از اتفاقات هستند که آنقدر معمولی یا تکراری هستند که هیچ احساسی را در پی ندارند» به جهت وجود اشکال در زاویه‌ی نگاه شماست. اگر زاویه‌ی نگاهتان را اصلاح کنید، خواهید یافت که هیچ اتفاقی، معمولی و تکراری نیست؛ آنگاه خواهید گفت:
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نَفَس (دقت کنید: هر نَفَس) که فرو می‌رود مُمدّ حیات است و چون بر می‌آید، مُفرّح ذات، پس در هر نَفَسی (دقت کنید: در هر نَفَسی) دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی، شکری واجب.

از دست و زبان که برآید * کز عهده‌ی شکرش به در آید

«اِعمَلوا آلَ داوودَ شُکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشَّکور» [سورهٔ سبأ، آیه‌ی ۱۳]

بنده همان به که ز تقصیر خویش * عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندی‌اش * کَس نتواند که به جای آورد

و عارفانه فریاد خواهید زد:

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم ازوست * عاشقم بر همه عالَم، که همه عالَم ازوست

موفق باشید

حاج فردوسی

سلام علیکم

یک عده از بزرگان و مراجع شیعه سخن از وحدت مسلمین می‌زنند و در مقابل یک عده دیگر از بزرگان و مراجع شیعه سخن از برائت می‌زنند و تولی و تبری نیز جزء فروع دین است. حال در این شرایط و دوران غیبت و در این سردرگمی که علمای شیعه درست کرده‌اند تکلیف چیست؟ کدام یک حق می‌گویند؟ و سخن کدام یک را باید تبعیت کرد؟ و از نظر منهاج فردوسیان و دیدگاه فقهی احتیاط در این باره باید چه کرد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سکّه‌ی «تدبیر اسلامی»، دو روی دارد؛ «وحدت» و «برائت». «وحدت» و «برائت» با یکدیگر در تنافی نیستند. «وحدت» باید با مسلمانان از مذاهب مختلف و علیه دشمن واحد صورت گیرد و «برائت» باید از اعتقادات و اعمال انحرافی و بدعت‌آلود دینی باشد.
به عبارت ساده، «شیعیان دوازده‌امامی» باید با سایر فرقه‌های شیعه مثل زیدی‌های یمن و علوی‌های سوریه متحد شوند. همچنین «شیعیان» باید با اهل سنت متحد گردند. همچنین «مسلمانان» باید با مسیحیان و یهودیانی که در ذمّه‌ی حکومت اسلامی هستند اتحاد برقرار نمایند. تمام این ائتلاف‌ها و اتحادها، باید علیه دشمنانی که قصد ریشه‌کن کردن کشور یا دین یا مذهب کرده است، باشد.
«وحدت» یک روی سکّه‌ی «تدبیر اسلامی» است. در هر زمان و بویژه زمان حساس کنونی که لشکر مدرنیته، سوار بر ماشین تکنولوژی در حال تاختن و عبور از مرزها و تصرف سرزمین‌ها و به اسارت در آوردن بدن‌ها و ارواح است، لازم است بر اساس کمترین مناسبت‌ها، ائتلاف نموده و اختلاف‌ها را به حداقل برسانیم.
«برائت» روی دیگر سکّه‌ی «تدبیر اسلامی» است. هیچگاه نباید وحدت سیاسی و اجتماعی با صاحبان اعتقادات باطله و اعمال فاسده، موجب دست کشیدن از اعتقادات صحیحه و اعمال صالحه گردد.
بحث دو روی سکّه‌ی «تدبیر اسلامی» را می‌توان منهاجیزه کرد. به این صورت که بگوییم: سکّه‌ی «تدبیر منهاجی»، دو روی دارد؛ «وحدت» و «برائت». «وحدت» و «برائت» یک منهاجی زیرک، با یکدیگر در تنافی نیستند. «وحدت» باید با غیر منهاجی‌ها و علیه دشمن مشترک صورت گیرد و «برائت» باید از اعتقادات و اعمال انحرافی و بدعت‌آلود دینی آنان باشد.
به عبارت ساده، «منهاجی» باید با شیعیان دوازده‌امامی‌ای که گرایش‌های غیرمنهاجی دارند، متحد گردند. «شیعیان دوازده‌امامی» باید با سایر فرقه‌های شیعه مثل زیدی‌های یمن و علوی‌های سوریه متحد شوند. همچنین «شیعیان» باید با اهل سنت و جماعت متحد گردند. همچنین «مسلمانان» باید با مسیحیان و یهودیانی که در ذمّه‌ی حکومت اسلامی هستند اتحاد برقرار نمایند. تمام این ائتلاف‌ها و اتحادها، باید علیه دشمنان یا به نفع سازندگی و پیشرفت باشد.
راه درست و موافق با عقل و تدبیر و احتیاط، این است که در عین پافشاری بر اعتقادات درست و اعمال صالح، با کسانی که چنین اعتقادات درست و اعمال صالحی ندارند، علیه دشمن مشترک یا برای پیشبرد اهداف مشترک، متحد گردیم.
آنان که با نقاب «برائت»، اقدام به خدشه‌دار کردن اتحاد می‌کنند، کار بسیار بدی انجام می‌دهند و مستحق ملامت هستند؛ ولی آنان که به اسم «وحدت»، دست از اعتقادات صحیحه و اعمال صالحه‌ی خود بر می‌دارند، مستحق جهنم می‌گردند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم

نظرتان در مورد عید بیعت با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) در روز نهم ربیع به عنوان آغاز امامت ایشان چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رسیدن به پاسخ منصفانه، تذکر چند نکته را لازم می‌دانم:

نکته‌ی اول: معرفی جایگزین به جای دعوت به ترک
یک اصل درست در امور تربیتی هست که می‌گوید به جای این که «دعوت به ترک» کنید، «دعوت به جایگزین» نمایید. به این معنی که هر گاه انسانی گرفتار شیء یا شخص نادرستی شد، به جای این که او را از آن شیء یا شخص برحذر داشته و بخواهید که ترک کند و رها سازد، شیء یا شخص مناسب و درست را پیشنهاد داده و از او بخواهید که به این جایگزین، مشغول شود.
مثلاً اگر کودک شما گرفتار خاک خوردن شده است، به جای این که مرتب بر پشت دست بچه بزنید و او را بترسانید و از خوردن خاک نهی‌اش کنید، خوراکیِ مناسبی مانند قطعه‌ای نان یا برگه‌ای بیسکویت به دستش دهید. این کار، موجب می‌شود نیازش به خوراکی، از مسیری سالم تأمین گردد. این روش، جز در موارد بسیار اندک که دچار مریضی خاصی است، جواب می‌دهد.
یا مثلاً اگر متوجه شدید فرزندتان دچار انحراف جنسی شده و خودارضائی می‌کند، به جای تهدید، تحقیر، نصیحت، ترساندن از جهنم و دلخوش کردن به حوریه‌های بهشتی، باید برایش به دنبال جایگزین سالم و شرعی یعنی ازدواج دائم یا موقت باشید. به جای این که مرتب از او بخواهید توبه کند، و او هم مرتب توبه بشکند!، به فکر همسر باشید و با ازدواج آسان، جایگزین مناسبی برای نیاز طبیعی فرزندتان ارائه دهید. این کار، جز در موارد بسیار اندک که دچار مریضی خاصی است، جواب می‌دهد.
یا مثلاً اگر نوجوانتان گرفتار موسیقی و ترانه شده است، نباید تلاش کنید او را ترک دهید که این کار، زحمت و هزینه‌ی زیادی در پی دارد؛ بلکه راه آسان این است که او را با نرمی و خوشی به سمت آواها و نواهای شرعی و رشددهنده مثل تلاوت‌های مجلسی قرآن یا حداقل غیر حرام مثل مداحی‌های جوان‌پسند بکشانید. نوجوانی که نیازمند است گوشش را از صدایی پر کند، اگر با صداهای مشروع، تأمین نگردد، مجبور به روی آوردن به صداهای نامشروع خواهد شد. این کار، جز در موارد بسیار اندک که دچار مریضی خاصی است، جواب می‌دهد.

نکته‌ی دوم: مذاق هیئتی‌ها و تفاوت آن با مذاق منهاجی‌ها
هیئتی‌ها، انسان‌های برونگرایی هستند که انرژی خود را از جمع می‌گیرند. آنان هر چه در جمع‌های بزرگ‌تر باشند، احساس تشخّص و شأنیّت بیشتری می‌کنند. هر چه صدای طبلشان در عزاداری‌ها، صدای کف‌زدنشان در جشن‌ها، صدای سینه‌زدن و زنجیرزدنشان در سوگواری‌ها، صدای گریه و تباکی‌شان در روضه‌ها، صدای شعاردادنشان در تجمّعات و راهپیمایی‌ها و … بلندتر باشد، احساس بهتری پیدا می‌کنند و خود را مهم‌تر می‌یابند.
حتماً شنیده‌اید که مداح می‌گوید: «هر چه ارادت داری بلندتر صلوات» یا می‌گوید: «صدای صلواتتون به کربلا برسه». این سخن، برای تأمین احساسی است که توضیح دادم. یعنی می‌خواهد مستمع هیئتی‌اش، پر هیجان و نشاط گردد.
بر عکس این جماعت، کسانی هستند که اراده‌ی خودسازی و سیر در منازل کمال و سعادت دارند. اینان انرژی خود را از آتش طلب خود می‌گیرند و بر عکس جماعت هیئتی، جمعیت زیاد را مخلّ تمرکز و خلاف تشخّص خود می‌شمارند. اینان سعی می‌کنند به تنهایی یا حداکثر در جمع‌های سه چهار نفره از هم‌فکران و هم‌سیران خود حضور یابند. اینان به جای اهمیت دادن به «صدای بلند»، به «منطق قوی» اهمیت می‌دهند.
تجویز نسخه‌ی واحد برای هیئتی‌ها و منهاجی‌ها، ستم بر هر دو گروه است. باید در مواقع نیاز، دو نسخه تجویز شود تا هر کسی به حق خودش برسد و با خیال آسوده، مسیری که برایش ترسیم شده را بپیماید.

نکته‌ی سوم: رابطه‌ی بدعت و سنت
«سنّت» به کارهایی گفته می‌شود که ریشه در وحی دارد و مورد توصیه‌ی اولیای دین است. در مقابلِ «سنّت»، «بدعت» قرار دارد که برای جایگزینی با «سنّت» ایجاد می‌شود. اگر «سنّت» را سکّه‌ی اصل بدانیم، «بدعت»، سکّه‌ی تقلبی‌ای خواهد بود که توسط رندان طرّار از روی سکّه‌ی اصلی، ضرب شده است و برای فریب دادن مردم ساده‌لوح در امر تجارت استفاده می‌گردد.
البته در برخی موارد، عیّاران و طرّارانی پیدا می‌شوند که از روی «بدعتِ قدیمی»، «بدعتی جدید» می‌تراشند. در حق اینان می‌توان گفت: «دزدی که بدزدد ز شهان: افسر شاهی، و ز شب: رنگ سیاهی، و ز یک ذره: دو قنطار، و ز یک حبّه: دو دینار، و ز گنجشک: پر مرغ! بود در خور تحسین!!».
در بحث پیاده‌روی جاماندگان که از تهران به سمت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ره) پیاده‌روی می‌کنند، نوشتیم که معمولاً «بدعت» از روی «سنت» الگوبرداری و شبیه‌سازی می‌شود و الگوبرداری «بدعت» از روی «بدعت»، پدیده‌ای نادر و عجیب است.

نکته‌ی چهارم: عید بیعت از دیدگاه نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان
از آنجا که در دین مبین اسلام و فرقه‌ی ناجیه‌ی شیعه‌ی اثنی عشریه، چیزی به نام «عید بیعت» در روز نهم ربیع الاول وارد نشده است و هر عبادتی که آیه یا روایت معتبر نداشته باشد، بدعت است، «عید بیعت» از منظر «دکترین تربیتی منهاج فردوسیان»، «بدعت» است و حضور در چنین جشن‌هایی به قصد عبادت، خلاف مذاق منهاجی است.
البته این بدعت، از نادر بدعت‌هایی است که از روی «سنت» الگوبرداری نشده، بلکه از روی «بدعت» دیگری الگوگیری شده است. «جشن بیعت» از روی «جشن عمرکشون» الگوبرداری شده است.
در بحث نقد پیاده‌روی جاماندگان، شعری از شاعری نامعلوم آوردیم که گفته بود:

ز بُز دزدان بزی دزدید دزدی * خوش آن دزدی که از دزدی بدزدد!

معنی شعر در بحث ما چنین می‌شود: از بدعتِ «جشن عمرکشون» در روز نهم ربیع الاول، الگو گرفتند برای «جشن بیعت». خوش آن بدعتی که از روی بدعتی دیگر الگوبرداری شده باشد!

نکته‌ی پنجم: جشن بیعت از دیدگاه مدیریت هیئتی‌‌مذاقان
افراد کثیری، سال‌های زیادی، تلاش‌های فراوانی انجام دادند که ریشه‌ی مراسم شوم و دشمن‌شادکن «عمرکشون» از میان شیعیان برکنده شود؛ ولی توفیق کاملی حاصل نکردند. بالاخره به این طرح رسیدند که نمی‌توان هیئتی‌‌مذاق‌ها را از جشن گرفتن در این روز بازداشت. پس بهترین کار، این است که جایگزینی شرعی برای آن بیاورند، لذا دست به بدعتی به نام «عید بیعت»‌ زدند. این بدعت، در مقابل بدعت «عمرکشون» قرار دارد.
اگر قرار باشد عده‌ای از هیئتی‌مذاقان در روز نهم ربیع الاول جشن بگیرند، خیلی خیلی بهتر است به جای جشن منحوس عمرکشون، جشن بیعت با امام زمان (علیه‌السلام) بگیرند. در جشن عمرکشون، تمرکز بر نکات منفی و مثالب اعدای دین خداست، ولی در جشن بیعت، تمرکز بر نکات مثبت و مناقب اولیای دین خداست. انتشار فیلم و صوت «جشن بیعت» موجب ریخته شدن خون‌های بناحق نخواهد بود؛ در صورتی که انتشار فیلم و صوت «جشن عمرکشون» موجب جنگ‌افروزی‌ها و کینه‌ها بین امّت سیدنا و نبیّنا محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌گردد.

نتیجه‌ی کلام:
«جشن بیعت با امام زمان (علیه‌السلام)» از منظر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، «بدعت» است و اصحاب منهاج فردوسیان، چنین عیدی ندارند و چنین جشنی نمی‌گیرند و در چنین جشنی به قصد عبادت شرکت نمی‌کنند.
«جشن بیعت با امام زمان (علیه‌السلام)» از منظر اجتماعی و سیاسی، چاره‌ی در خور تقدیری برای مهار جماعت هیئتی‌مذاق است که با برگزاری این جشن،‌ از برگزاری «مراسم عمرکشون» دست بکشند و زمینه‌ساز خونریزی و فساد در زمین نگردند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم

در سالهای قبل آقای … به علت بیماری قلبی از مدیریت … کناره گیری میکند اما به حضرت معصومه س متوسل می شود و بیماری قلبی اش شفا پیدا می کند که بعد مجدد مدیر همان نهاد کشوری می شود و شفای قلب ایشان در محافل سخنرانی مطرح می شود. از جمله یکی از اساتید اخلاق نیز چند سال پیش در ایام میلاد حضرت معصومه س به آن اشاره نمود و به عنوان کرامتی معصومی سالیان سال نقل می شود و خود بنده نیز شخصا این موضوع را از شخص آقای … پرسیدم و ایشان تایید کردند.
اما اخیرا ایشان دچار عارضه شدید قلبی می شود و وی را به تهران منتقل و تحت عمل جراحی قلب قرار می دهند و همچنان وضعیت ایشان نامساعد است.
اما سوال اینکه اگر ایشان را حضرت معصومه س شفا داده اند و در آن مقطع بیماری از بین رفت پس این چه شفایی بود که بیماری برگشت و همان بیماری وی را از پا در آورد و هم اکنون نیز وضعیت ایشان رضایت بخش نیست؟!
و نکته دوم آیا نقل چنین کراماتی و بعد این اتفاق باعث سست شدن مقام حضرت معصومه س در بین مردم نمی شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: بعضی شفاها موقت است و آن، به خاطر درخواست خود شخص است که مثلاً می‌خواهد او را مدتی توفیق خدمت عنایت کنند. این جور شفاها، تا پایان زمانی که درخواست کرده، جواب می‌دهد و پس از آن، به حالت اول خود بر می‌گردد.
به عبارت ساده، گاهی شخصی که مثلاً بیماری قلبی، او را از خدمت در جایگاه مربی قرآن بازداشته، متوسل می‌شود و می‌خواهد چند سال دیگر به او اجازه‌ی خدمت در همان جایگاه عنایت شود. چنین شخصی شفا می‌گیرد ولی شفایش موقت است و فقط به خاطر این است که بتواند چند سال دیگر به خدمتی که دوست دارد ادامه دهد. این شفا پس از پایان یافتن دورانی که درخواست داده، برداشته می‌شود.
گاهی اوقات، شفایی که درخواست می‌شود، شفای دائم است و تا پایان عمر، ادامه می‌یابد.

جواب 2: باید کسانی که چنین داستان‌هایی را تعریف می‌کنند، به نکته‌ای که گفتیم توجه داشته باشند و شفای موقت و دائم را برای مردم شرح دهند تا موجب سست شدن ایمان‌های سطحی نشود.
اما شایسته است در مورد این سؤال شما، چند نکته را متذکر شوم:
1. نباید ایمان را با شفای فلانی و بهمانی تقویت کرد؛ زیرا اگر به هر دلیلی شفایش خراب شود، ایمان تقویت شده، تضعیف نمی‌شود، بلکه نابود می‌شود.
2. ایمانی که با شفای فلانی و بهمانی بیاید و برود و تقویت شود و تضعیف گردد، ایمان نیست بلکه «شِبه ایمان» است و نمی‌تواند صاحبش را به مدارج عالیه برساند. ایمان باید از مجرایی که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان تعریف کرده‌ایم، تقویت شود تا هیچگاه با اینطور چیزها ضعیف نشده و نابود نگردد.
3. وسعت دادن به دایره‌ی اهل بیت به معنی وارد کردن امامزادگان در این دایره، خطرات فراوان و آثار سوئی دارد. حضرت معصومه (سلام الله علیها) با تمام جلالت شأن و عظمتی که دارند، جزء سلسله‌ی انبیا و اوصیا نیستند و نباید در منظومه‌ی تربیتی منهاجی تعریف شوند.
4. از نظر مبانی اعتقادی تشیع اصیل، در طی کردن مسیر کمال و سعادت، ایمان به امامزادگان با انکار آنان، فرقی ندارد. به عبارت ساده، از نظر علم کلام و اعتقادات شیعه‌ی دوازده‌امامی، اگر کسی امامزاده‌ای را باور کند یا منکر شود، فرقی در مسلمان بودن و شیعه بودنش ایجاد نمی‌شود. این مسأله باید برای مردم بازگو شود تا امامزادگان را مساوی با «دین خدا» نشمارند و اگر در شرایطی مانند آنچه نوشته‌اید، کرامتی در کار نبود یا شفا را پس گرفتند، دست از دینداری خود برندارند و در اصل دین، شک نکنند.

موفق باشید
حاج فردوسی

نامه امام حسن عسکرى علیه السّلام به علىّ بن بابویه:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و العاقبه للمتّقین و الجنّه للموحّدین و النّار للملحدین و لا عدوان الّا على الظّالمین و لا اله الّا اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ و الصّلوه على خیر خلقه محمّد و عترته الطّاهرین.
امّا بعد اوصیک یا شیخى و معتمدى و فقیهى ابا الحسن علىّ بن الحسین بن بابویه القمىّ ـ وفّقک اللَّه لمرضاته و جعل من صلبک اولادا صالحین برحمته ـ بتقوى اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إِیتاءِ الزَّکاهِ فانّه لا تقبل الصّلاه من مانع الزّکاه و اوصیک بمغفره الذّنب و کظم الغیظ و صله الرّحم و مواساه الاخوان و السّعى فی حوائجهم فی العسر و الیسر و الحلم و التّفقّه فی الدّین و التّثبّت فی الامر و التّعاهد للقرآن و حسن الخلق و الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر، فانّ اللَّه عزّ و جلّ قال: لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ و اجتناب الفواحش کلّها و علیک بصلاه اللّیل فانّ النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم اوصى علیّا علیه السّلام فقال: یا علىّ علیک بصلاه اللّیل علیک بصلاه اللّیل علیک بصلاه اللّیل و من استخفّ بصلاه اللّیل فلیس منّا، فاعمل بوصیّتى و أمر شیعتى حتّى یعملوا علیه و علیک بالصّبر و انتظار الفرج فانّ النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم قال: افضل اعمال امّتى انتظار الفرج، و لا تزال شیعتنا فی حزن حتّى یظهر ولدى الّذى بشّر به النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم یملاء الارض قسط و عدلا کما ملئت ظلما و جورا. فاصبر یا شیخى یا ابا الحسن علىّ و أمر جمیع شیعتى بالصّبر فانّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ و السّلام علیک و على جمیع شیعتنا و رحمه اللَّه و برکاته و صلّى اللَّه على محمّد و آله»
منبع: «معادن الحکمه فی مکاتیب الائمّه» تألیف علم الهدى محمد بن المحسن بن مرتضى الکاشانى، ج ۲، ص ۲۶۵. همچنین این نامه را بعضی محقّقین و صاحبان تراجم نقل نموده‌‏اند که از جمله آنها مى‏‌توان از علامه بحرانى در« لؤلؤه البحرین»، ص ۳۸۴، محقّق خوانسارى در« روضات الجنّات»، ج ۴، ص ۲۷۳، علامه مجلسى در« بحار الانوار»، ج ۵۰، ص ۳۱۷ و ۳۱۸، محدّث نورى در« مستدرک الوسائل»، ج ۳، ص ۵۲۷، قاضى نور اللَّه شوشترى در« مجالس المؤمنین»، ج ۱، ص ۴۵۳، محدّث قمى در« فوائد الرضویه»، ص ۲۸۱، و علامه شیخ محمّد تقى تسترى در« قاموس الرّجال»، ج ۶، ص ۴۷۴، نام برد.
سلام
خیلی از علما در محافل و مجالس این نامه را بیان می‌کنند به عنوان دستورالعمل اخلاقی، نظر شما در باره این حدیث چیست؟ چقدر اعتبار دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
قدیم‌ترین منبع برای این نامه، مناقب ابن شهرآشوب است. این نامه در منبع مذکور، مختصر است و به تفصیلی که بعدی‌ها بیان کرده‌اند نیست. عبارت‌پردازی در نامه‌ای که بیان کرده‌اید، جعلی بودن آن را بر آشنا با مکاتیب و ادبیات ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) روشن می‌سازد. سخنان و بویژه نامه‌های حضرات ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام)، مختصر و دارای ضرب‌آهنگ خاصی است که آن را به طور واضح از عبارات غیرشان، متمایز می‌سازد. البته همین متن مختصر نیز مرسل است یعنی سندی برایش ذکر نشده است.
متنی که در مناقب ابن شهرآشوب آمده این است: «وَ مِمَّا کَتَبَ ع إِلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیِ‏ اعْتَصَمْتُ بِحَبْلِ اللَّهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‏ وَ الْجَنَّةُ لِلْمُوَحِّدِینَ وَ النَّارُ لِلْمُلْحِدِینَ وَ لَا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ‏ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‏ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ‏ وَ الصَّلَاةُ عَلَى خَیْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطَّاهِرِینَ مِنْهَا عَلَیْکَ‏ بِالصَّبْرِ وَ انْتِظَارِ الْفَرَجِ‏ قَالَ النَّبِیُّ ص أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ وَ لَا یَزَالُ شِیعَتُنَا فِی حُزْنٍ حَتَّى یَظْهَرَ وَلَدِی الَّذِی بَشَّرَ بِهِ النَّبِیُّ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً فَاصْبِرْ یَا شَیْخِی یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ وَ أْمُرْ جَمِیعَ شِیعَتِی بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‏ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى جَمِیعِ شِیعَتِنَا وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ. [مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، جلد ‏4، صفحه‌ی 425]
نتیجه:
اولاً: این نامه، به طول و تفصیلی که در کتاب‌های قرون دهم و یازدهم آمده، نیست.
ثانیاً: متن مختصر در اولین منبع معتبر، مرسل است و سند ندارد.
ثالثاً: مضامین متفرد در این نامه، قابل اعتنا و ابتنا نیست و نمی‌توان بر اساس آن، در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تأسیس قاعده‌ی نظری یا قانون عملی نمود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم

در بحث سوال ۱۱ و پاسخی که به آن داده اید با دوستان بحث های زیادی داشته ایم که به این نتیجه برسیم که آیا صرف ولیمه عروسی آن هم در محیطی که انواع الات موسیقی به صف شده اند و در مقابلمان قرار دارند و ما در همان محیط و کنار همان آلات بنشینیم و غذایمان را میل کنیم، تایید آن مدل مراسم هست یا نه . و یا اصلا شایسته یک منهاجی هست که در چنین محیط هایی حاضر شود یا خیر. ایا رفتن ما فقط برای صرف ولیمه به نوعی تایید این نیست که من موافقم که شما قبل و بعد از شام بنوازید ولی موقع صرف شام تعطیلش کنید. و من با این مدل مخالفتی ندارم که اگر پاشتم اصلا آنجا حاضر نمی شدم . به هر حال وقتی در بعضی مسایل این مپلی به نتیجه نمی رسیم یک فصل الخطاب برای خود انتخاب کرده ایم که آن فصل الخطاب این سوال است که: اگر صاحب زمان دعوت بودند، در چنین مجالسی در کنار انواع الات موسیقی به صف شده، به صرف شام مشغول می شدند یا نه؟
اما سوال: در مورد سوال و جواب شماره ۱۱، اگر واقعا اشکال ندارد، آیا صاحب زمان، یا اصلا خود حاج فردوسی، در چنین مجلسی حاضر می شدند؟
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
در پاسخ به این سؤال، لازم است نکاتی را بیان کنم.
نکته‌ی اول:
سؤال شاخصی که انتخاب کرده‌اید تا فصل الخطاب و مبنای کارتان باشد، درست نیست. شما باید بر اساس دستورات دینی یا همان قوانین عملی منهاج فردوسیان عمل کنید، نه بر اساس شأن حضرت خاتم الاوصیاء و قطب عالم امکان (ارواحنا له الفداء).
خیلی از کارها هست که انجام می‌دهیم و هیچ اشکال شرعی، عرفی و اخلاقی برای ما ندارد؛ ولی برای ایشان خلاف شأن است. مثلاً دوچرخه‌سواری و رانندگی با موتور و ماشین برای متدیّنین اشکال ندارد؛ ولی برای آن حضرت، خلاف شأن است و انجامش نمی‌دهند. داشتن سایت اینترنتی، ایمیل، صفحه‌ی اینستاگرام، آی‌دی تلگرام و شماره‌ی موبایل، برای متدیّنین اشکال ندارد؛ ولی برای ایشان خلاف شأن است و هرگز انجام نمی‌دهند. استخر رفتن و در پارک غذا خوردن، خلاف شرع نیست ولی دون شأن آن جناب است و انجامش نمی‌دهند. صحبت کردن با تلفن همراه و جستجوی مطالب در گوگل، خلاف شأن متدیّنین نیست؛ ولی خلاف شأن ایشان است و انجام نمی‌دهند و قس علی هذا مطالب فراوان دیگر.
پس عمل شما در تأسیس چنین مبنا و فصل الخطابی درست نیست و موجب ایجاد محدودیت‌های زیاد و بی‌حاصل خواهد بود. بدانید و آگاه باشید که افراط، می‌تواند به اندازه‌ی تفریط، و گاهی بیشتر از آن، خطرآفرین و دور کننده باشد. همیشه خودتان را بر قوانین عملی منهاج فردوسیان عرضه کنید و از مقایسه‌ی خود با اولیای الهی بپرهیزید.
نکته‌ی دوم:
غذا خوردن در محیطی که آلات موسیقی باشد، اشکال ندارد؛ برعکسِ غذا خوردن بر سفره‌ای که در آن شراب نوشیده شود، هر چند شما ننوشید. به عبارت دیگر، اگر بر سفره‌ای نشستید که حتی یک نفر بر آن سفره شراب نوشید، باید برخیزید و ادامه‌ی نشستن بر آن سفره، جایز نیست؛ ولی غذا خوردن در مجلسی که آلات موسیقی در گوشه‌ای از آن است، اشکال ندارد.
نکته‌ی سوم:
تأیید حرام با عمل،‌ به این صورت است که «یقین» داشته باشید حضور شما در شرایط خاص حرام، تقریر آن است. به عبارت ساده، هر گاه یقین بدانید جمعی از مردم هستند که عمل شما را معیار می‌دانند، یعنی اگر در مجلسی که آلات موسیقی در آن هست حاضر شوید و غذا بخورید، معتقد خواهند شد که موسیقی، حلال و بی‌اشکال است، نباید در چنین مجلسی شرکت کنید یا در فاصله‌ی دو اجرا، غذا بخورید. اما اگر شخصیت‌تان معیار نیست، عمل شما تأیید حرام محسوب نمی‌شود.
«خود معیار پنداری» از شاخه‌های «خود برتر بینی» است که گاهی گریبان برخی اهالی تدیّن را می‌گیرد و باید برای رهایی از آن، به خدای بزرگ پناه برد. معمولاً این خصیصه‌ی مذموم، در قالب زیبای «تأیید ضمنی حرام» جلوه‌گری می‌کند؛ یعنی چنین می‌پندارد که شخصیتش به حدّی بزرگ و تأثیرگذار است که برای جماعتی، معیار و شاخص تفکیک حلال و حرام شده است!
موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چه کنیم با این همه قاعده و قانون در مورد ثروت و گشایش و روزی و …؟ وقتی خواص آن اعمال را در جذب ثروت آورده اند، هرچند آدمی به قصد فردوس به آن ها عمل کند، موقع عمل، صدایی در ذهنش نجوا می کند که به ثروت و مادیات و دنیا هم خواهی رسید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای منهاجی، رسیدن به ثروت دنیا، برای رفع احتیاجات و رسیدن به آزادی و استقلال مالی است تا بتواند به راحتی و بدون دغدغه، راه تکامل و رسیدن به فردوس اعلا را بپیماید و خیالش گرفتار کسب درآمد و قلبش نگران مخارج زندگی نباشد. با این حساب، چون کسب ثروت برای منهاجی، مقدمه‌ی رسیدن به فردوس اعلاست، آن را مثل سایر عبادات می‌شمارد و چنین نجوایی در ذهنش نخواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسم الله الرّحمان الرّحیم

سلام علیکم رهبر معنویمان حاج فردوسی حفظه الله
در بخشی از فرمایشتان چنین آمده است:
نکته‌ی سوم: مراجعه‌ی ما به امامان معصوم (علیهم‌السلام)، نیز از سر ناچاری است؛ زیرا دستمان به دامان پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نمی‌رسد. اگر فرض کنید پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در مدینه حضور می‌داشتند و شماره‌ی تماس مستقیم می‌دادند و امام صادق (علیه‌السلام) هم پاسخگویی داشتند، وقتی سؤال دینی‌ای پیش می‌آمد، از امام صادق (علیه‌السلام) می‌پرسیدیم یا از شخص پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)؟ معلوم است که حتی خود امام صادق (علیه‌السلام) هم سؤالاتشان را از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌پرسیدند!
در نکته ی سوّم بحث چنین القاء می شود که استاد معظّم امام صادق علیه السّلام هر چه می فرماید از استاد اعظم منهاج فردوسیان صلّا الّاه علیه و آله و سلّم نیست؛ این اشتباه حضرت عالی است که نکته های اوّل و دوّم را وصل به نکته ی سوّم فرموده اید!
در نکته های اوّل و دوّم، دو گروه غیر معصوم حضور دارند که طبق عقل و بنای عاقلان! چون احتمال اشتباه در آن ها می دهیم در صورت وجود معصوم علیه السّلام به این دو گروه مراجعه نمی کنیم. پس لطفاً این القاء اشتباه را از ذهن اصحاب منهاج فردوسیان که خداوند تبارک و تعالا زیادشان کند بزدایید.
جزاکم الّاه خیر الجزاء

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سیره‌ی عقلا این است که هر گاه در شرایط مساوی، دسترسی به لایه‌ی بالاتر وجود داشته باشد، به لایه‌ی پایین‌تر مراجعه نمی‌کنند. به عبارت ساده، اگر امکان و هزینه‌ی مراجعه به «مدیر کل» و «جانشین او» به یک اندازه باشد، هر عاقلی مراجعه به «مدیر کل» را ترجیح می‌دهد و این کار، به معنی برتر دانستن «مدیر کل» نسبت به «جانشین» اوست.
در مورد ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز حکایت، همین است. هر گاه امکان و هزینه‌ی دسترسی به «پیامبر خدا» با امکان و هزینه‌ی دسترسی به «جانشین» ایشان به یک اندازه باشد، هر عاقلی مراجعه به «پیامبر خدا» را ترجیح می‌دهد و این کار، به معنی برتر دانستن «پیامبر خدا» در مقایسه با «جانشین» ایشان است.
به این حقیقت، در کلام نورانی امام صادق (علیه‌السلام) تصریح شده است که فرمودند: «هَذَا الْأَمْرُ یَجْرِی لآِخِرِنَا کَمَا یَجْرِی لِأَوَّلِنَا وَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ فَضْلُهُمَا» [المحاسن، برقی، جلد ‏1، صفحه‌ی 289]
یعنی جریان ولایت الله برای پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) مثل یکدیگر است و سخن و بیان ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام)، همان سخن و بیان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است؛ اما برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، برتریِ خاص خودشان است.
پس مراجعه به ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) برای دریافت احکام الهی، نه برای عصمتشان بلکه برای برتر بودنشان است و این جهت، در تمام طبقاتی که برشمردیم، یکسان است. به عبارت ساده، «راوی» بر «فقیه» برتری دارد و «امام» بر «راوی» برتری دارد و «پیامبر» بر «امام» برتری دارد و «خدا» بر «پیامبر» برتری دارد.
در اشکال شما اینطور فرض شده که «پیامبر» بر «امام»، برتری‌ای ندارد؛ در حالی که به تصریح روایت، «پیامبر» بر «امام»، برتری دارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

آیا ما عزاداری می‌کنیم که عزاداری فراموش نشود و یاد کربلا از بین نرود؟
اصلاً برای چه عزاداری می‌کنیم؟
لطفاً حاج فردوسی جواب کاملی را به این سؤال اختصاص دهند تا همه از علت عزاداری مطلع شوند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
منهاج فردوسیان، مجموعه‌ای از واضحات و مسلّمات آیات قرآن و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است. در این نظام تربیتی، هر دیدگاه و عملی باید مستند به بیان و دستوری صریح و روشن از ناحیه‌ی وحی باشد. بر اساس این نظام تربیتی، هر «دیدگاهی» که مستند به بیانی روشن از آیات و روایات معتبر نباشد، اعتبار ندارد. همچنین هر «عملی» که مستند به دستوری صریح و روشن از ناحیه‌ی وحی (آیات و روایات معتبر) نباشد، رساننده به درجات عالیه‌ی کمال و سعادت نیست.
فلسفه‌ی برخی احکام، در روایات آمده است. در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، اینگونه فلسفه‌ها را به عنوان «دیدگاه» می‌پذیریم. فلسفه‌ی خیلی از احکام هم در روایات معتبر و از ناحیه‌ی وحی نیامده، است. بر اساس دکترین تربیتی منهاج فردوسیان، بیان هر گونه فلسفه برای این احکام را «فلسفه‌تراشی» می‌شماریم و ارزش اعتنا ندارد.
تنها فلسفه‌ی معتبر برای عزاداری حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) بر اساس نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، این است که مقدمه‌ی اشک ریختن باشد؛ زیرا بر طبق روایات معتبر، اشک ریختن، موجب رهایی از جهنم و رسیدن به بهشت شمرده شده است. فلسفه‌های دیگری که بر می‌شمارند، «شاید» درست باشد، ولی از منظر دکترین منهاج فردوسیان، اعتباری ندارد. بعضی از فلسفه‌هایی که برای عزاداری اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) برشمرده‌اند، عبارت‌اند از:

1. تقویت عدالت‌خواهی و انتقام‌جویی از ستمگران:
قیام امام حسین (علیه‌السلام)، قیام حق در مقابل باطل است و این جنگ و مبارزه، همیشه و همه جا جریان دارد، پس امام حسین، همیشه و براى همه، پیشوا و رهبر است. براى حفظ این پیشوایى و زنده بودن آن براى همیشه، باید یاد و خاطره‌ی او هر چه بیشتر و بهتر زنده نگه داشته شود. اشک‌ریزى و عزادارى در سوگ امام حسین (علیه‌السلام)، عامل تقویت عدالت‌خواهى و انتقام‌جویى از ستمگران و انتقال فرهنگ شهادت به نسل‌هاى آینده است. [فرهنگ عاشورا، صفحه‌ی 313، با اندکی تلخیص]

2. اعلام وابسته بودن به اهل حق و جنگ با گروه باطل:
گریه براى امام حسین (علیه‌السلام)، نوعى اعلام وابسته بودن به اهل حق و عدالت و جنگ با گروه باطل است. [نهضت‌هاى اسلامى در صد سال اخیر، صفحه‌ی ۸۹؛ قیام و انقلاب مهدى (ضمیمه‌ی شهید)، صفحه‌ی ۱۰۱]

3. تقویت روح استکبارستیزی و بصیرت‌افزایی:
یکی از اهداف عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام)، بصیرت افزایی و شناخت مستضعف و مستکبر، حق و غیر حق است و از آن جهت که دیانت از سیاست جدا نیست، بایستی یک از تأثیرات عزاداری‌های محرم، تقویت روح استکبارستیزی و پرورش‌دهنده‌ی روح حماسه و ایثار باشد. عزاداری و گریستن برای شهدای کربلا، تجدید بیعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه فکری و روحی با این مکتب است. [پایگاه اینترنتی اطلاع‌رسانی حوزه]

4. ایجاد وحدت و تقویت ارتباط میان مسلمانان:
ایجاد وحدت و تقویت ارتباط میان مسلمانان یکی دیگر از اهداف بلند عزاداری‌های محرم است. جامعه مسلمان برای رسیدن به خواسته‌های خود نیازمند هماهنگی و ارتباط‌های قوی و پیوند عاطفی میان تک تک افراد است. مناسبت‌های مذهبی بهترین فرصت برای تقویت وحدت و شرح مسیر پیش روی جامعه اسلامی است، که ماه محرم به عنوان یکی از مهم‌ترین این فرصت‌ها به شمار می‌رود. عزاداری های محرم از جامعه ای پراکنده، قدرتی بزرگ می‌سازد و امت مسلمان را در برابر نفوذ دشمن متحد می‌کند. [پایگاه اینترنتی اطلاع‌رسانی حوزه]

5. کسب معنویت و تعلیم معارف دینی:
امام حسین (ع) به منظور احیای دین قیام کردند و به همین منظور باید احیای دین و ترویج معارف دینی به عنوان یکی از اهداف عزاداری مورد توجه قرار گیرد. شیعیان با حضور در مراسم عزاداری محرم و با کسب معنویت و تزکیه نفس، خود را در برابر نفوذ شیطان بیمه می‌کنند. محبان اهل بیت (ع) با عزاداری بر مصیبت‌های امام حسین (ع) پیوند عاطفی قوی بین خود و امام معصوم (ع) ایجاد می‌کنند که این ارتباط عاطفی باعث می‌شود فرد، پس از عزاداری سعی کند ویژگی‌های محبوب را در خود تقویت کند. هر مراسم عزاداری باید پایگاهی باشد برای روشنگری احکام شرعی و تعلیم معارف دینی چرا که هدف، فقط ذکر مصیبت‌های امام حسین (علیه‌السلام) و خاندان ایشان نمی‌باشد بلکه عمل به توصیه‌های امامان (علیهم‌السلام) بایستی مورد توجه قرار بگیرد، به همین منظور سخنان واعظان دینی در زمینه اصول و احکام دینی و پیام های اخلاقی و اعتقادی فرصتی مناسب برای تعلیم معارف دینی است. [پایگاه اینترنتی اطلاع‌رسانی حوزه]

6. اثبات محبت و دوستى:
قرآن و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم (ص) و اهل‏‌بیت (ع) را بر مسلمانان واجب کرده است.‏ روشن است که دوستى، لوازمى دارد و محبّ راستگو، کسى است که شرط دوستى را چنان که باید و شاید به جا آورد. یکى از مهم‏ترین لوازم دوستى، همدردى و همدلى با دوستان در مواقع سوگ و اظهار سرور و شادی در شادى آنان است. عزاداری، یکی از راه‌های اثبات دوستی با اهل‏ بیت (علیهم‌السلام) است. [پایگاه اینترنتی اطلاع‌رسانی حوزه]

7. انسان‏‌سازى:
ازآن جا که در فرهنگ شیعى، عزادارى باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ هم‏دردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمان‏هاى آنان است و بدین شکل، آدمى را به سمت الگوگیرى و الگوپذیرى از آنان سوق مى‏‌دهد. فردى که با معرفت در مجالس عزادارى، شرکت مى‌‏کند، شعور و شور و شناخت و عاطفه را درهم مى‏‌آمیزد و در پرتو آن، انگیزه‏اى قوى در او پدیدار می‌گردد و هنگام خروج ازمراسم عزادارى مانند محبى مى‏‌شود که فعّال و شتابان به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است. [پایگاه اینترنتی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی]

8. جامعه‌‏سازى:
هنگامى که مجلس عزادارى، موجب انسان‏ سازى گشت؛ تغییر درونى انسان به عرصه‌ی جامعه نیز کشیده مى‏‌شود و آدمى مى‏‌کوشد تا آرمان‏هاى اهل‏بیت(ع) را در جامعه حکمفرما کند. به بیان دیگر، عزادارى بر اهل‏بیت(ع)؛ در واقع با یک واسطه، زمینه را براى حفظ آرمان‏هاى آنان و پیاده کردن آنها فراهم مى‏‌سازد. به همین دلیل مى‌‏توان گفت: یکى از حکمت‏هاى عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى اسلام است. [پایگاه اینترنتی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی]

9. انتقال‏‌دهنده فرهنگ شیعى به نسل بعد:
کسى نمى‌‏تواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهل ‏بیت(ع) آشنا مى‏‌شوند. به راستى عزادارى و مجالس تعزیه، یکى از عناصر و عوامل برجسته‌‏اى است تا آموزه‏‌هاى نظرى و عملى امامان راستین، به نسل‏هاى آینده منتقل شود. مراسم عزادارى، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه براى تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایى آنان با گفتار و کردار اهل‏ بیت(ع) است. [پایگاه اینترنتی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی]

10. زنده نگه داشتن و ترویج دائمی مکتب:
احیا و زنده داشتن نهضت عاشورا موجب زنده نگه داشتن و ترویج دائمی مکتب قیام و انقلاب در برابر طاغوت‌ها و تربیت کننده و پرورش دهنده روح حماسه و ایثار است. گریه برمصائب سالار شهیدان باعث زنده نگه داشتن نهضت حسینی است.
وقتی در بیان واقعه عاشورا، ظلم‌ها و انحرافات و منکرات دشمنان اسلام بیان می‌گردد، و چهره واقعی مدعیان خلافت اسلامی بر ملا می‌شود، اذهان مخاطبان و شنوندگان به انحرافات موجود در جامعه خودشان، معطوف می‌گردد و درصدد اصلاح جامعه خویش، با دوری کردن از یزید هر زمان و اطاعت از حسین زمان خویش، بر می‌آیند و درمی‌یابند که ظلم‌ها و انحرافات و منکرات، اختصاص به زمان خاصی نداشته و در هر زمان ممکن است جامعه به چنین حوادثی دچار شود. به عبارت دیگر، این مجالس موجب بصیرت و آگاهی انسان‌ها نسبت به زمان خویش می‌شود و در این مجالس است که انسان‌ها نسبت به وظایف خود، آگاه می‌شوند. [پایگاه اینترنتی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی]
نتیجه: مواردی که برشمردیم، «شاید» دلیل و فلسفه‌ی امر استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) به گریه و عزاداری بر حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) باشد؛ ولی چون تصریحی وحیانی برایش نداریم، از نظر این دکترین تربیتی، اعتباری ندارد و در خور اعتنا نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
متن زیر، در فضای مجازی در حال انتشار است، لطفاً نظرتان در باره‌ی احادیث آن را بفرمایید:
ربیع الاول عیدالزهراء علیهاالسلام مبارک
اسعدالله ایامکم بفرحة الزهرا سلام علیها
و اما احادیثی پیرامون لعن از حضرات معصوم ع
1. حسین بن ثویر و ابوسلمه سراج نقل کرده اند که: از امام صادق علیه السلام شنیدیم که آن حضرت بعد از هر نماز واجب لعن می کرد چهار مرد ملعون و چهار زن ملعون را. اما مردان عبارتند از: ابابکر، عمر، عثمان، معاویه و زنان عبارت بودند از: عائشه، حفصه، هند و ام الحکم خواهر معاویه. (الکافی ج3 ص342)
2. امام صادق ع فرمودند: ما طائفه بنی هاشم (اهل بیت علیهم السلام) کوچک و بزرگ خود را به سب و لعن عمر و ابابکر و بیزاری جستن از آن دو امر می نمائیم. (معجم رجال الحدیث ج15 ص129)
3. امام کاظم علیه السلام فرمودند: عمر و ابابکر همان دو نفری هستند که به اندازه چشم به هم زدنی ایمان نیاوردند. (بحارالانوار ج3ص409)
4. امام سجاد علیه السلام فرمودند: ابابکر وعمر کافرند و هر کس نیز آن دو را دوست بدارد کافر است. (بحارالانوار ج69ص128)
5. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هرکس از لعن نمودن کسی که خداوند او را لعنت نموده خودداری نماید لعنت خداوند بر او باد. (بحارالانوار ج2 ص202)
6. ابوحمزه ثمالی می گوید از امام سجاد علیه السلام راجع به عمر و ابابکر سوال شد. پس حضرت فرمودند: آن دو کافرند و هر کس دوست دار آنها باشد هم کافر است. (بحارالانوار ج72 ص128)
7. امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که ذره ای از محبت عمر و ابابکر را به دل داشته باشد استحقاق بهشت ندارد. (تفسیر عیاشی ج1ص156 – بحارالانوار ج30ص215)
8. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: به خدا قسم در هر نمازم بر تو (ابوبکر) نفرین میکنم. (الامامة و السیاسة 1/20)
9. ورد بن زید (برادر کمیت بن زید شاعر اهل بیت علیهم السلام) گوید: پرسیدیم از امام محمد باقر علیه السلام درباره عمر و ابابکر ؟ حضرت فرمودند: هر کس بداند خداوند حکیم عادل است، از آن دو بیزاری می جوید. و هیچ خونی نیست که ریخته شود مگر آنکه به گردن آن دو نفر باشد. (بحارالانوار 30/383)
10. امام صادق (ع): دروغ میگوید کسی که گمان می کند دوستدار ماست اما از دشمنان ما برائت نمی جوید. (بحارالانوار ج27ص 57)

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
روایاتی که به عنوان شاهد بر مستحب بودن لعن خلفای ثلاثه آورده می‌شود، دچار این اشکالات است:
روایت اول که از کافی شریف است، فعل معصوم است و فعل معصوم در نزد تمام فقهای عظام شیعه، دلالت بر استحباب نمی‌کند بلکه در نهایت، دلالت بر جواز می‌کند. به این معنی که هر گاه کاری از معصوم سر بزند، از آنجا که معصوم، حرام انجام نمی‌دهد، آن کار، جایز است و ما نیز می‌توانیم انجام دهیم. پس از این روایت، نمی‌توان مستحب بودن لعن بر خلفای سه‌گانه را ثابت نمود. در این روایت، امر به لعن نیامده است.
روایت دوم از کتاب رجال کشی است. این کتاب، حدیثی نیست و نمی‌توان به روایاتی که فقط در آن آمده است، بسنده نمود. علاوه بر این که بر طبق این حدیث، امر به لعن،‌ مخصوص کوچک و بزرگ بنی‌هاشم است نه تمام شیعیان در تمام اعصار و قرون.
روایت سوم از بحار الانوار است که نیاز به سند قوی از کتاب‌های معتبر قرون اولیه‌ی حدیثی دارد. بحار الانوار، هزار سال بعد از عصر حضور ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) نوشته شده است. علاوه بر این که از لحاظ متن، دلالتی بر استحباب لعن ندارد. این روایت، فقط متعرض این معنی است که آن دو نفر، هرگز ایمان نیاوردند.
روایت چهارم نیز از بحار الانوار است که نیاز به سند قوی از کتاب‌های معتبر قرون اولیه‌ی حدیثی دارد. علاوه بر این که از لحاظ متن، دلالتی بر استحباب لعن ندارد. این روایت، فقط متعرض این معنی است که آن دو نفر و کسانی که آنان را دوست بدارند، کافرند.
روایت پنجم در رجال کشی آمده است و مانند روایات گذشته و آینده، دلالتی بر استحباب لعن خلفا به نام ندارد. در متن این حدیث چنین آمده است: «قال رسول اللّه: من تأثم أن یلعن من‏ لعنه‏ اللّه‏ فعلیه‏ لعنة اللّه» [رجال الکشی، جلد ‏2، صفحه‌ی 811] یعنی کسی که از لعن کردن شخصی که خدا او را لعن کرده احساس گناه کند، لعنت خدا بر او باد.
باید توجه داشته باشید که خدای تعالی در هیچ آیه‌ای از آیات قرآن، خلفای ثلاثه‌ی غاصبین را به نام، لعن نکرده است. پس در عین حالی که نباید از لعن کردن «منافقین»، «ظالمین»، «کافرین» و مانند این عناوین که در قرآن، لعن شده‌اند، احساس گناه کنیم، نباید مصادیق «منافق»، «ظالم»، «کافر» و … را لعن کنیم. لذا این روایت، نمی‌تواند مجوّزی بر لعن کردن خلفای غاصبین با نام و تعیین مصداق باشد.
روایت ششم نیز از بحار الانوار است که نیاز به سند قوی از کتاب‌های معتبر قرون اولیه‌ی حدیثی دارد. علاوه بر این که از لحاظ متن، دلالتی بر استحباب لعن ندارد. این روایت، فقط متعرض این معنی است که آن دو نفر و کسانی که آنان را دوست بدارند، کافرند.
روایت هفتم، دلالتی بر استحباب لعن ندارد و فقط از دوست داشتن آنان پرهیز می‌دهد.
روایت هشتم، فعل معصوم است و دلالتی بر استحباب ندارد. علاوه بر این که منبعش مخدوش و غیر معتبر است. کتاب «الامامة و السیاسة» مجهول المؤلف است و برخی آن را منتسب به ابن قتیبه دینوری می‌کنند که از اصحاب سقیفه است.
روایت نهم نیز از بحار الانوار است که نیاز به سند قوی از کتاب‌های معتبر قرون اولیه‌ی حدیثی دارد. علاوه بر این که از لحاظ متن، دلالتی بر استحباب لعن ندارد. این روایت، فقط می‌گوید که آن دو نفر، مسئول خون‌های بناحق ریخته هستند.
روایت دهم نیز از بحار الانوار است که نیاز به سند قوی از کتاب‌های معتبر قرون اولیه‌ی حدیثی دارد. علاوه بر این که در جای دیگر به روشنی توضیح دادیم که «برائت» به معنی بیزاری جستن از اعتقادات و اعمال اصحاب سقیفه است نه به معنی فحش و لعن بر آنان.
نتیجه:
هیچ روایت معتبری که در آن، امر به لعن خلفای غاصبین شده باشیم، نیافتیم. هر کس چنین روایتی یافت، ما را خبر کند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
بنده قصد دارم که علمای عامل گذشته و مجتهدین و فقهای شیعه که در برخی از شهرها مدفون هستند و برخی هم آنها را نمی شناسند طی یاداشت هایی در رسانه ها معرفی کنم تا جامعه با سیره و زندگی این بزرگان دین آشنا شوند و یاد این عزیزان نیز زنده شود آیا این کار ثوابی دارد و انجام آن مفید است؟ و در این زمینه چه توصیه ای دارید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
معرفی الگو برای جامعه، جاده‌ای بسیار لغزنده است؛ زیرا الگوها یا معصوم هستند، یا غیر معصوم و هر کدام، خطر خاص خودش را دارد. در این نوشتار، خطر عمده در معرفی الگو از معصوم و غیرمعصوم را به اختصار متذکر می‌شوم. امیدوارم اصل مطلب را بگیرید و جانب احتیاط را مراعات کنید.

خطر معرفی الگوهای غیرمعصوم:
معمولاً الگوهای غیرمعصوم، باورهای انحرافی یا اعمال نادرستی دارند یا به آنان منسوب است. وقتی شخصی غیر معصوم را در نظر جویندگان کمال و سعادت، برجسته کردید، ناخواسته تمام جنبه‌هایش تأیید می‌شود و اگر جنبه‌ی منفی یا منحرف از شرع انور داشته باشد، همراه با جنبه‌های مثبت و مطابق بر شرع انورش برجسته شده و در ذهن مخاطب بی‌تحلیل، اثر مخرّب می‌گذارد.
افراد بسیاری را دیده‌ام که با الگو قرار دادن یک رفتار از فلان عالم برجسته، خود را به تباهی کشانیده و سالیانی از عمر عزیز را در بیابان‌های حیرت و وادی‌های سرگردانی به سر برده‌اند.
خود من، قبل از رسیدن به چشمه‌ی پر خیر و نور «منهاج فردوسیان»، گرفتار الگوهایی به نام «عرفا» و «اهل دل» بودم و از هر بینوایی، عملی را گدایی کرده بودم که موجب شده بود راهم دور گردد. سال‌ها طول کشید که از چنگال شوم ساخته‌ها و بافته‌های «عرفا»، «اهل دل»، «اهل معنا»، «اولیاء الله» و مانند این تعابیر زیبا رها شده و به دامن «وحی» پناه ببرم.

خطر معرفی الگوهای معصوم:
الگوهای معصوم یعنی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام)، در خودشان دچار باورهای خراب یا اعمال انحرافی نیستند ولی اگر احاطه‌ی جامع بر سیره و منش آن بزرگواران نداشته باشید، آنان را یک سویه و تک بُعدی معرفی خواهید کرد که در نتیجه، چهره‌ای غیرواقعی و منحرف از پیامبر و امام ارائه داده‌اید و به جای اصلاح، افساد نموده‌اید.
برای روشن شدن سخن، چند مثال می‌زنم تا بیشتر با عمق فاجعه‌ی معرفی الگو از حضرات معصومین (علیهم‌السلام) آشنا شوید:

مثال اول:
عمر شریف حضرت امام حسین (علیه‌السلام)، پنجاه و هفت سال بوده است. ایشان در سراسر این عمر، در ناز و نعمت و آقایی زندگی کرده و همیشه در عافیت و خوشی بوده‌اند. حتی در جنگ‌های دوران امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، پدرشان اجازه‌ی جنگیدن به ایشان نمی‌دادند و می‌فرمودند می‌ترسم نسل رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) منقطع گردد. یعنی حتی در جنگ، فقط لباس نظامی می‌پوشیدند و نظاره‌گر جنگ بودند ولی تیر و تیغی نزده و نخورده بودند.
سپس در روز آخر عمر (عاشورا) یا نهایتاً دو روز آخر عمر (تاسوعا و عاشورا) دچار تشنگی شدید و از دست دادن عزیزان و در نهایت، شهادت شدند. آنقدر دو یا سه روز آخر عمر آن حضرت، به زبان‌های مختلف، بازگو شده است که تصویر ذهنی شیعیان از آن حضرت، «مظلوم»، «مکروب» و «شهید»‌ است. یعنی تصویر امام حسین (علیه‌السلام) در ذهن شیعیان، امامی غمگین، گریان، تشنه، خسته، مجروح، مظلوم و مانند اینهاست. شیعیان فکر می‌کنند امام حسین (علیه‌السلام) در سراسر پنجاه و هفت سال عمر شریفشان این صفات را داشته‌اند؛ در حالی که تمام این حالات، برای دو یا سه روز آخر عمرشان است؛ ولی بر اثر کثرت تکرار، تصویر ناقص و نادرستی از امام حسین (علیه‌السلام) در نظر شیعیان ساخته شده است. لذا وقتی اشعار عاشقانه‌ی آن حضرت در وصف رباب و سکینه را می‌خوانند، باور نمی‌کنند و آن را مطابق با تصویر ذهنی‌شان از آن حضرت نمی‌دانند.

مثال دوم:
عمر شریف امام سجاد (علیه‌السلام)، پنجاه و هفت یا هشت سال بوده است و در واقعه‌ی کربلا، حدود بیست و سه سال داشته‌اند. ایشان از اول عمر تا آن سن، در سلامتی و نشاط کامل بوده ولی به مصلحت الهی، در روزهای تاسوعا و عاشورا و مدتی بعد از آن تا دارالحکومه‌ی ابن زیاد و دربار یزید، دچار بیماری (تب و لرز یا مانند آن) شده‌اند. تمام این مدت، شاید به دو ماه نرسیده است و پس از آن، ایشان دوباره در سلامتی و نشاط کامل جسمی، حدود سی و پنج سال عمر کرده‌اند.
مدت بیماری امام سجاد (علیه‌السلام) در کربلا و کوفه و شام، که شاید به دو ماه نرسیده است، به قدری تکرار شده که تصویر ذهنی شیعیان از آن حضرت، فردی رنجور، نحیف، ضعیف، مریض، لاغر، بی‌حال و بی‌حوصله و همیشه گریان است به حدی که به آن جناب، «امام زین العابدین بیمار» می‌گویند.
در حالی که این تصویر، کاملاً اشتباه است و جز ایام محدودی به مصلحت الهی، آن حضرت در نشاط و سلامتی کامل زیسته و از زندگی و نعمت‌های الهی، بهره‌مند و برخوردار بوده‌اند.

مثال سوم:
عمر شریف حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بنا بر مشهور، شصت سال بوده است. ایشان در واقعه‌ی کربلا، حدود پنجاه و شش سال داشتند. آن جناب، قبل از واقعه‌ی کربلا، شهادت پدربزرگ، مادر، پدر و برادر دیده بودند. این در حالی است که خیلی از زن‌های پنجاه و شش ساله، داغ پدربزرگ، مادربزرگ، پدر و مادر را دیده‌اند و این، چیز غیرطبیعی و فوق العاده‌ای نیست.
ایشان در پنجاه و شش سال اول عمر خود، در شادی و عافیت، زندگی خوب و پر نعمتی داشته و از تمام بهره‌های مادی و معنوی، برخوردار بوده‌اند. در این مدت، ازدواج کرده و فرزندان متعدد به دنیا آورده و مانند هر زن دیگری، شادی‌ها و خوشی‌های بسیاری را تجربه کرده‌اند. سپس در پنجاه و شش سالگی دچار حوادث کربلا و پس از آن شده و سال‌های آخر عمر را غمگین و گریان بوده‌اند.
برش‌هایی از سال‌های پایانی عمر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به قدری تکرار شده که تصویر آن حضرت در ذهن شیعیان، زنی سر تا پا سیاه‌پوش، خاک آلوده، غمزده، گریان، ژولیده مو با بدنی کبود از ضرب تازیانه، پا برهنه با پاهایی خون‌آلود و زخمی و مانند اینهاست و بر اساس همین تصویر، آن حضرت را «امّ المصائب» یعنی «مادر مصیبت‌ها» لقب داده‌اند؛ در صورتی که این تصویر، کاملاً گزینشی و نادرست است.
این گزارش که سخنرانی حضرت زینب در کوفه، نفس‌ها را در سینه‌ها حبس کرد، نشان از صلابت این بانوی با عظمت دارد. جمله‌ی تاریخی آن جناب در مقابل یزید مست از باده‌ی پیروزی، که فرمود: «ما رأیت الا جمیلاً» خط بطلانی بر تصویر فوق می‌کشد و معلوم می‌کند آن حضرت، قوی‌تر از تصویر ذهنی ترسیم شده توسط مداحان و روضه‌خوانان است.

مثال چهارم:
هزار و یکصد و چند سال از تولد پر خیر حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) می‌گذرد و آن حضرت، در طول این سال‌‌ها، در میان ما و در خوشی و شادی زندگی کرده و می‌کنند ولی ما ایشان را نمی‌شناسیم. در طول این سال‌های طولانی، چند بار اتفاق افتاده که آن حضرت، به بعضی از افرادی که به محضرشان مشرف شده‌اند، نکاتی فرموده‌اند مبنی بر این که خواهان رسیدن زمان ظهور هستند و شاید خواسته‌اند که شیعیان برای ظهورشان دعا کنند. همچنین چند باری قافله‌های گمشده در صحراها را راهنمایی کرده و به شهرها رسانیده‌اند. این حکایات، آنقدر تکرار شده که تصویر ذهنی شیعیان از آن حضرت، مردی تنها، غمگین، فراری از مردم و جماعت، ساکن در خیمه‌ای در میان صحرای بی‌آب و کویر خشک، غصه‌دار از بی‌توجهی شیعیان به امر ظهور، گله‌مند از این که شیعیان، برای ظهورشان دعا نمی‌کنند و به هر کسی که به محضرشان مشرف می‌شود، التماس می‌کنند برای ظهورشان دعا نماید!
در حالی که امام زمان (علیه‌السلام) بیابان‌گرد و سرگردان در صحراها و فراری از مردم شهرها نیستند؛ بلکه در میان ما هستند و از تمام خوشی‌ها و نعمت‌های هر روزگار، به طور کامل بهره‌مندند و بهترین غذاها را می‌خورند و بهترین آب و هوا و طبیعی‌ترین سرزمین‌ها را برای زندگی بر می‌گزینند و تسلیم امر خداوند برای زمان ظهور هستند. اگر قرار بود امام زمان (علیه‌السلام) همیشه برای نرسیدن ظهورشان غصه بخورند، نمی‌توانستند هزار و اندی سال در سلامتی کامل و شمایل مردی سی و چند ساله بمانند. هر انسان قوی و سالم که یک ماه غصه بخورد، از نوع غصه‌هایی که برای امام زمان (علیه‌السلام) ترسیم می‌کنند، به قدر چند سال، پیر و شکسته و مریض می‌شود؛ چطور است که آن حضرت، هیچ تأثیر منفی‌ای از این همه غصه نمی‌پذیرند؟!

نتیجه‌ی کلام:
اگر بر همین منوال، زندگی تمام حضرات معصومین را بررسی کنید، خواهید دید تکرار زیاد برهه‌ای از عمرشان، موجب ترسیم تصویری نادرست و ناقص از آن خوبان درگاه الهی در ذهن شیعیان شده است. اگر حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) هفتاد و پنج یا نود و پنج روز آخر عمر را در غم و ناراحتی بودند، قبل از آن، در بهترین خوشی‌ها و شادی‌ها زیسته‌اند و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فقط در پنج سال آخر عمر که حکومت داشتند، تلاش می‌کردند مانند فقرا و ضعفای جامعه بخورند و بپوشند.
امیدوارم با این چند مثال کوتاه و مختصر، مسیر را یافته باشید که راه درست برای اصلاح و تکامل جامعه، نشان دادن دستورات الهی است، نه معرفی الگو. زیرا معرفی الگو، پر خطر و محدودیت است و گرفتاری‌های فراوانی دارد. پس همت خود را جمع کرده و در راه نشر نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان بکوشید تا مردم، بر اساس واضحات و مسلّمات آیات قرآن و روایات معتبر از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) تربیت شوند. تربیت کردن بر اساس واضحات و مسلّمات قرآن و عترت، راهی بی‌خطر و پر ثمر است و نتایج عالی در پی دارد. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم

من منهاج دوستم و منهاج خوان هم هستم و حاج فردوسی رو از صمیم قلب دوسشون دارم و ایدهاشون رو خیلی قبول دارم. حاج فردوسی ببینین من نظرم اینجوره یه طرفه همه چیز باید نبینی و همه اش بادید منفی بنگری و در مقابل استدلال های شما هیچم ولی به نظر بنده حقیر، این پیاده روی خالی از ثواب نیست طبق روایتی که دیدم که پیاده روی برای زیارت امام حسین علیه السلام در کامل زیارات آمده بله قبول دارم که خود این پیاده روی که در حدیث آمده مخصوص روز اربعین نیست و هر کس بگوید فقط در این ایام ثواب دارد و بنام اربعین تمام کند غلط و بدعت بیش نیست .حرف من اینه پیاده روی در این ایام عرف افتاده وگرنه از خیلی ها بپرسی میگن من کاری به این که اربعین پیاده روی هست ندارم من به شوق زیارت امام حسین علیه السلام میرم و کسانی هستن واقعا قصد و به شوق زیارت به این پیاده روی میروند که هم بستر پیاده روی باز است و هم بستر یه زیارت ارزان برای کسانی که از نظر مالی واقعا نمی تونن و خیلی ها رو دیدم به خاطر این ایام شکر میکنن از بابت اینکه میفهمن که زیارت امام حسین خیلی سفارش شده و نمی تونستن از نظر مالی با کاروان بروند و کسانی میشناسم باور نمیکنین سن بالا از نظر مالی نمی توانسته بره ولی الان سه سال پشت سر هم میره با شوق عجیب نه فکر کنین برای غذا و یا چیزهای دیگر میره فقط به عشق زیارت امام حسین میرود. و تعجب میکنم چطور راحت این طرف قضیه رو نمی بینین.
و خدا رو شکر از لحاظ امکانات داره سال به سال خوب میشه چه از لحاظ سرویس بهداشتی و چیزهای دیگر و از خیلی ها من پرسیدم میگفتن راحت نمازام خوندم.
من دوست دارم حمایت کنین از این کار چون خداییش یه بستر عالی برای کسانی که شوق زیارت امام حسین داشتن و از نظر مالی نمی توانستن برون و الان به راحتی داره میره خلاصه کلام من نظرم اینجوره. شایدم دارم اشتباه میکنم امیدوارم یه پاسخ خوبی بهم بدین.
ممنون
************
باسمه تعالی
سلام علیکم
1. اگر به پیاده‌روی اربعین نرفته‌اید، از آنان که رفته‌اند بپرسید، آیا به زیارت رفتند؟ جوابشان از این دو صورت خارج نیست:
الف) اینقدر شلوغ بود که نتوانستم نزدیک ضریح بروم.
ب) یکبار در میان شلوغی زیاد که سیل جمعیت مرا می‌برد، از کنار ضریح رد شدم.
از این جواب‌ها می‌فهمیم که پیاده‌روی اربعین، هر چه داشته باشد، «زیارت» ندارد؛ و اگر زیارت داشته باشد، زیارتی طولانی از روی آرامش و تمرکز ندارد. تمام سخن ما همینجاست که با روایات «زیارت» فریب نخورید که در این سفر، تنها چیزی که نیست، «زیارت» است.
برای این که راست بودن این سخنان را دریابید، از تمام کسانی که به این سفر رفته‌اند، بپرسید تا تأیید کنند که شهرهای نجف و کربلا و بویژه منطقه‌ی زیارتی اطراف حرم‌ها، در ایام اربعین، به شدت شلوغ است و باید برای رهایی از فشار و ازدحام، به مسیر نجف تا کربلا پناه ببرید.
2. توصیه‌های من برای مردم عادی نیست و مردم عادی، توصیه‌های مرا نمی‌شنوند و به کار نمی‌گیرند. توصیه‌های من، برای «مشتاقان کمال و سعادت» است؛ آنان که به دنبال ثواب‌های عالی از انجام عبادات هستند. آنها می‌دانند که حضور در ازدحام اربعین، نه تنها آرامش عبادی و حضور قلب بیشتر نمی‌دهد، بلکه موجب پراکندگی خیال و حواس‌پرتی بیشتر می‌شود.
به عبارت دیگر، محفل ما، یک محفل خصوصی برای «اهالی اشتیاق» است و هر خام بی‌غمی را در آن راه نیست. روی سخن من با دل‌های آماده است؛ دل‌هایی که به شوق رسیدن به «فردوس برین»، روز را به شب و شب را به روز می‌رسانند. از سوی دیگر، فقط روی دل مشتاقان کمال و سعادت به سوی سخنان من است و گوش غافلان و درخواب ماندگان، بدهکار این سخنان نیست.
پس بگذارید هر کسی کار خودش را بکند و مسیر خودش را بپیماید. من «فقط» برای اصحاب منهاج فردوسیان می‌گویم و می‌نویسم، و آنان نیز «فقط» از من می‌شنوند. من برای غیر اصحاب منهاج فردوسیان نمی‌گویم و نمی‌نویسم و آنان نیز از من نمی‌شنوند.
اهل دردی که زبان دل من داند نیست * دردمندم من و مردم، همه بی‌دردانند
آتشی هست که سرگرمی اهل دل ازوست * وینهمه بی‌خبرانند که خونسردانند
موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
در مطلبی که در فضای مجازی منتشر شده آمده است:
در پیاده روی اربعین چه ذکری را بیشتر بگوییم؟
صفوان جمّال خاطره‌ای از امام صادق روایت کرد و گفت: از حضرت صادق علیه السلام اذن گرفتم به زیارت مولایمان حسین بن علی علیه السلام بروم. از ایشان درخواست کردم آنچه را باید در این مسیر انجام دهم، بیان فرمایند. آن حضرت فرمود: أَکْثِرْ مِنَ الْبَرَاءَهِ مِمَّنْ أَسَّسَ ذَلِکَ عَلَیْه الحسین علیه السلام.‏ در این مسیر، زیاد از کسانی که اساس قتل حسین بن علی علیه السلام را بنیان نهادند، برائت بجو.
پس بگوییم:
اللَّهُمَ‏ الْعَنْ‏ أَوَّلَ‏ ظَالِمٍ‏ ظَلَمَ‏ حَقَ‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِک . اللهم العنهم ‏جمیعا.
آیا این قسمت افزوده شده به روایت که (پس بگوییم) صحیح است و منظور امام همین ذکر است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در متن روایت چنین آمده است:
«وَ أَکْثِرْ مِنَ التَّکْبِیرِ وَ التَّهْلِیلِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الصَّلَاهِ عَلَى النَّبِیِ‏ وَ الصَّلَاهِ عَلَى الْحُسَیْنِ خَاصَّهً وَ الْعَنْ‏ عَلَى مَنْ قَتَلَهُ وَ الْبَرَاءَهِ مِمَّنْ أَسَّسَ‏ ذَلِکَ‏ عَلَیْه‏» [مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، جلد ۲، صفحه‌ی ۷۱۹]
ترجمه: و زیاد کن گفتنِ تکبیر (الله اکبر) و تهلیل (لا اله الا الله) و صلوات بر پیامبر و درود مخصوص بر حسین (علیه‌السلام) و لعن بر کسی که او را کشت و بیزاری جستن از کسی که اساس آن [ظلم] بر او نهاد.
با این حساب معلوم می‌شود:
۱. کسی که این متن را آماده کرده، گزینشی عمل نموده و «تکبیر»، «تهلیل»، «صلوات عمومی» و «صلوات خصوصی» را حذف کرده و فقط «لعن» را آورده است.
۲. در متن روایت، امر به لعن بر قاتل امام حسین (علیه‌السلام) آمده است؛ ولی تنظیم‌کننده‌ی متن، تلاش کرده مسیر لعن را به سمت شیخین منحرف سازد.
۳. «لعن» با «برائت» فرق می‌کند. کسانی که «برائت» را به «لعن کردن» معنی می‌کنند، در گمراهی آشکار هستند. اینان یکی از عبادات را «لعن کردن» خلفای جور و غاصبان خلافت می‌شمارند در حالی که امر به «بیزاری جستن» از آنان شده‌ایم نه لعن آشکار با نام و مشخصات. در هیچ روایت معتبری امر به لعن ابوبکر و عمر و عثمان نیامده است. در متن این روایت نیز امر به «برائت» آمده است؛ ولی در جمله‌ی نتیجه‌گیری، «لعن» توصیه شده است.

نتیجه: فرقه‌ای از شیعیان غیرمحقق هستند که «امام پرستی» را با «خدا پرستی» و «لعن و فحش به ابوبکر و عمر» را با «برائت از جریان سقیفه» اشتباه گرفته‌اند؛ و البته تقصیر اینان نیست، تقصیر سردمدارانشان است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
قصد داشتم چون توفیق حضور در پیاده روی کربلا را نداشتم در پیاده روی تهران به سمت حرم عبدالعظیم ع شرکت کنم اما امروز آیت الله غروی جامعه مدرسین از هرگونه حرکت جایگزین‌سازی پیاده‌روی کربلا در شهرها انتقاد کرده و آن را ناسازگاری با این حرکت اصلی دانسته است.
۱ ـ به نظرتان در این مراسم تهران شرکت کنم؟
۲ ـ آیا این شرکت کردن ثوابی هم دارد؟
۳ ـ آیا اصلا برای اربعین حسینی دستور به عزاداری و شرکت در دسته‌جات پیاده‌روی صادر شده است؟
۴ ـ همانطور که برای عزاداری عاشورا در منهاج دستوراتی فرمودید عزاداری در اربعین از منظر منهاج به چه صورت است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
معمولاً «بدعت» از روی «سنت» الگوبرداری و شبیه‌سازی می‌شود و الگوبرداری «بدعت» از روی «بدعت»، پدیده‌ای نادر و عجیب است. پیاده‌روی اربعین، بدعت است و پیاده‌روی به حرم جناب عبدالعظیم، بدعتی است که از روی بدعت، الگوبرداری شده است!!
به قول شاعر:

ز بُز دزدان بزی دزدید دزدی * خوش آن دزدی که از دزدی بدزدد!

معنی شعر در بحث ما چنین می‌شود: از بدعت پیاده‌روی اربعین از نجف به کربلا، الگو گرفتند برای پیاده‌روی از تهران به شهرری، خوش آن بدعتی که از روی بدعتی دیگر الگوبرداری شده باشد!
با توجه به این مقدمه، به سؤالات شما پاسخ می‌دهم:
جواب 1. می‌توانید برای بهره‌مند شدن از فواید پیاده‌روی شرکت کنید؛ ولی خیال نکنید این کار، عبادت است و موجب رهیدن از جهنم و رسیدن به بهشت خواهد بود. عبادت را خدای تعالی (شارع مقدس) باید تعیین کند و به ذوق و سلیقه‌ی انسان‌ها واگذار نکرده است.
جواب 2. فقط عباداتی ثواب دارد که دستور انجامش از سوی خدای تعالی صادر شده باشد و او، پرداخت پاداش برای انجام آن کار را تضمین کرده باشد. به عبارت دیگر، فقط چکی به پول تبدیل می‌شود که از سوی بانک معتبری پشتیبانی و تضمین شود و هر کاغذی که رویش مبلغی نوشته شده باشد، به پول تبدیل نمی‌شود. نباید توقع داشته باشید که با عمل به بدعت، ثوابی کسب کنید.
جواب 3. دستور به اشک ریختن بر مظلومیت سرور جوانان بهشت، حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام)، مطلق است و در هر زمان و مکانی می‌توان برای آن حضرت گریست و ثواب عظیمی دارد؛ ولی دستور خاصی برای عزاداری در روز اربعین نیامده است. البته اگر شرایط مناسبی یافتید، مستحب است در روز اربعین، در کربلا حضور یافته و از نزدیک، زیارت اربعین را بخوانید.
جواب 4. از جواب‌های بالا معلوم شد که روز اربعین، دستور خاصی برای عزاداری ندارد. اگر می‌توانید در کربلا حضور یافته و از نزدیک، زیارت اربعین را بخوانید و اگر نمی‌توانید، هر جا هستید، بر مظلومیت آن حضرت، گریه کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
نسخه ثروت چی هست؟ لطفاً بیشتر توضیح بدید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نسخه‌ی ثروت، حاوی یک دستورالعمل بسیار روشن است که باید هر روز انجام دهید. این کار، موجب می‌شود پایه‌های مالی و بنیه‌ی اقتصادی شما به طور عجیب و فوق تصوّری تقویت شود.
این نسخه، کتابی هزار صفحه‌ای نیست، بلکه فقط «یک خط» است. البته مراعات این یک خط، سه شرط دارد که در ادامه‌ی نسخه آمده است.
برای این که تصویر واضح‌تری از این نسخه‌ی عالی داشته باشید، مثالی می‌زنم. فرض کنید اصل نسخه این است: «هر صبح، مسواک بزنید» با مراعات سه شرط، مثلاً با مسواک دسته چوبی و با خمیردندان پاوه و به صورت عمودی.
علمی که در نسخه‌ی بالا به شما منتقل شد، بسیار بسیار اندک است ولی اگر (تأکید می‌کنم: اگر) به همین نسخه‌ی خیلی روشن، عمل کنید و هر چند مثلاً لثه‌هایتان خونی شد یا چرکی شد یا هر چه شد، باز هم ادامه بدهید، به ثروت عالی خواهید رسید.
امیدوارم به این نکته رسیده باشید که «علم» در این نسخه، بسیار بسیار اندک است؛ ولی اگر به همین دستور ساده و چند کلمه‌ای، با سه شرطی که گفته شده، «عمل» کنید و تحت هر شرایطی ادامه بدهید، رو به ثروت و پشت به فقر کرده‌اید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم به نظر شما دلیل اینکه پیامبر اجازه ازدواج با همسران خود را پس از وفات خویش به کسی ندادند چیست و دلیل ازدواجهای ایشان که تا سیزده ازدواج هم آمده چه میتواند باشد در حالیکه تا چهار ازدواج برای عموم مردم بوده و خود ایشان اینرا فرمودند و سوم اینکه فقط مردها میتوانند تا چهار زن اختیار کنند و در اینجا تکلیف زنها چه میشود این سوال آخر را خانمی پرسیدند و من نتوانستم پاسخ قانع کننده ای به ایشان بدهم ایشان میگفتند که این تبعیض بین مرد و زن هست و چرا زنها نتوانند و اگر بحث جنسی مردها در اینجا مطرح میباشد مگر زنهاییکه به شوهر خود قانع نیستند از نظر جنسی و تامین نمیشوند چکار کنند دراینجا مرد راه شرعیش باز است ولی زن چه کار کند.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب ۱: اجازه‌ی ازدواج همسران پیامبر با دیگران بعد از ایشان، خواسته‌ی پیامبر نبوده، بلکه حکم خداست و حکم خدا، چون و چرا بر نمی‌دارد. شاید برای احترام خاصی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در نزد خدا دارند، باشد.

جواب ۲: برای ازدواج‌های پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دلایل مختلفی نقل کرده‌اند؛ ولی از آنجا که این مسائل، ثمره‌ی تربیتی ندارد، به آن نمی‌پردازیم.

جواب ۳: برای این سؤال که چرا مردها می‌توانند تنوع جنسی داشته باشند ولی زن‌ها نمی‌توانند، پاسخ‌های مختلفی بیان شده است؛ ولی باید توجه داشته باشید که این حکم، حکم خداست و نباید از چرایی احکام الهی پرسید. اگر انسان، علت احکام الهی را بداند، بنده‌ی عقل و علم خودش می‌شود نه بنده‌ی خدا. مسلمان زمانی مسلمان است که تسلیم امر خداوند باشد و احکام الهی را بپذیرد، هر چند مخالف عقل و دانش و تجربه‌اش باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا یک منهاجی شوق مرگ دارد یا ترس و هراس از مردن و مرگ؟!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
«شوق مرگ» و «هراس از مردن» دو «حال» است که خودش می‌آید و خودش می‌رود. «حال» را نه می‌توان ایجاد کرد و نه می‌توان از بین برد. منهاجی در مسیر تکامل، بنا بر تشخیص رب العالمین، حالات مختلفی را تجربه خواهد کرد.
منهاجی در برهه‌ای از مسیر، دچار حالِ «شوق مرگ» می‌شود تا جایی که از فراق مرگ، گریه‌ها و ناله‌ها دارد و آرزویش رهیدن از دنیا و پریدن بر غرفه‌های بهشت برین است.
در برهه‌ای دیگر از مسیر، دچار «هراس از مرگ» می‌شود و خودش را تهیدستی بینوا می‌بیند که اگر اجلش برسد، باید با دستی خالی به سرای باقی منتقل گردد و برای همیشه از رسیدن به درجات عالیه محروم باشد. در این حال، شراره‌های جهنم بر جگرش می‌خورد تا جگرسوخته، اشک گرم بریزد و آه سرد برکشد.
علاوه بر دو حال گذشته، حال «بی‌توجهی به مرگ» نیز هست که در آن حال، تمام تمرکز و توجه منهاجی، متوجه انجام وظایفش است و زندگی و مرگ، در نظرش یکسان جلوه می‌کند. او خود را وقف انجام وظیفه و متمرکز بر مسیر تکامل می‌یابد و به همین دلیل، هیچ فرقی برایش نمی‌کند که زنده بماند یا به سرای دیگر منتقل شود.
سخن پایانی، توصیه به مراعات دقیق و همواره‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان است. اگر بر مراعات قوانین عملی به صورت درست و دقیق، استقامت کنید تا در وجودتان مستقر گردد، تمام این حالات و ده‌ها حال دیگر را تجربه خواهید کرد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا با وجود منظومه تربیتی منهاج فردوسیان، جایی برای الگو قرار دادن یک انسان موفق در هر بعدی از ابعاد زندگی مادی و معنوی و شخصی و اجتماعی باقی می‌ماند؟!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

اولاً: با معتقد شدن به قواعد نظری منهاج فردوسیان و عمل کردن به قوانین عملی منهاج فردوسیان، نیازی به الگو قرار دادن شخص خاصی نیست.

ثانیاً: حتی اگر نیازی هم باشد، پیدا کردن چنین شخصی در نهایت سختی است و سال‌ها طول می‌کشد که بر اثر همنشینی مداوم، بتوان چنین شخصی را پیدا کرد.

ثالثاً: وقتی چنین شخصی را یافتید، بهترین ملاک برای تشخیص این که شخصی «موفق» است، انطباق کامل دیدگاه‌ها و اعمالش بر قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است. به عبارت دیگر، زمانی می‌توانید حکم کنید که فلان شخص، «موفق» است که بعد از سال‌ها همنشینی در سفر و حضر، از دیدگاه‌ها و اعمالش به طور کامل مطمئن شوید و آن‌ها را مطابق قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان بیابید.

نتیجه: وقتی در نهایت، باید از قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان کمک بگیرید، بهتر است برای این که راهتان دور نشود، از اول به دامان قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان پناه برده و سعی کنید خود را منطبق با آنها نمایید.
توصیه به الگو قرار دادن یک انسان موفق، از سوی کسانی مطرح می‌شود که دستشان از برنامه‌ی کامل تربیتی، کوتاه است. این توصیه، راه فراری از پاسخ درست به نیاز حقیقی انسان‌ها به نظام جامع تربیتی است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
این که مى‌گویند دین اسلام دین پویایى است یعنى چه و آیا صحیح است!؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
راه درستِ رسیدن به جواب، این است که این سؤال را از کسی بپرسید که این عبارت را به کار برده است. هر کس ادعا کرد اسلام دین پویایی است، از او بخواهید معنی دقیق کلامش را برایتان بیان کند؛ ولی از باب احتمال، عرض می‌کنم:

۱. اگر «پویایی اسلام»، به معنی افزایش در اعتقادات و دستورات عملی‌اش باشد، صحیح نیست؛ زیرا استاد معظم حضرت صادق آل رسول (علیه‌السلام) فرمودند: «حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ لاَ یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لاَ یَجِیءُ غَیْرُهُ»
ترجمه: حلال محمد همیشه تا روز قیامت حلال است و حرام او همیشه تا قیامت حرام است، غیر آن نخواهد بود و غیر او نخواهد آمد. [کافی شریف، جلد ۱، صفحه ۵۸، کِتَابُ فَضْلِ اَلْعِلْمِ، بَابُ اَلْبِدَعِ وَ اَلرَّأْیِ وَ اَلْمَقَایِیسِ]
به عبارت دیگر، اگر بگوییم اسلام، دین پویایی است یعنی احکامش مثل زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در حال کم و زیاد شدن است، به اتفاق همه‌ی علما، حرف باطلی است. در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با نزول آیات جدید، احکام جدیدی اعلان می‌شد یا احکام قبلی، منسوخ می‌گردید.

۲. اگر «پویایی اسلام» به معنی «پویایی شیعه» و به اعتبار «احکام ثانویه» باشد، باز هم صحیح نیست؛ زیرا سایر فرقه‌های اسلامی نیز چنین پویایی‌ای دارند. سایر فرقه‌های اسلامی و حتی سایر ادیان نیز در تنگناهایی که احکام کتاب و میراث پیامبرشان کفایت نکند، به داوری «عقل» پناه برده و قائل به «حجیّت عقل» هستند.

۳. اگر «پویایی اسلام» به معنی «پویایی شیعه» و به اعتبار «تقدّم اهمّ بر مهم در موارد تزاحم» باشد، باز هم صحیح نیست؛ زیرا هر عاقلی ـ اعم از دیندار و بی‌دین ـ بر تقدّم اهمّ بر مهم در هنگام تزاحم، حکم می‌کند و این گزینه، امتیاز خاصی برای اسلام یا شیعه محسوب نمی‌گردد.
به عبارت ساده، اگر گفته شود: «اسلام دین پویایی است، زیرا فقهای اسلام، هر زمان بین مراعات اهمّ (با اهمیت‌تر) و مهم (با اهمیت) تزاحم ایجاد شود، (یعنی فقط یکی را بتوان انجام داد) اینقدر توانایی و پویایی دارند که اهمّ (با اهمیت‌تر) را بر مهم (با اهمیّت) ترجیح دهند»، حرف بیهوده‌ای است؛ زیرا هر عاقلی در هر جای دنیا و با هر دین و مرام و مسلکی، همینگونه حکم می‌کند و این، نشانه‌ی پویایی اسلام و مترقی بودن فقهای آن نیست.

۴. اگر «پویایی اسلام» به معنی «پویایی شیعه» و به اعتبار «فتح باب اجتهاد» باشد، باز هم صحیح نیست؛ زیرا در سایر فرقه‌های اسلامی نیز باب اجتهاد بر پایه‌ی قیاس، مفتوح است و حتی فقهای عامّه، بیش از فقهای شیعه، اجتهاد می‌کنند، به حدّی که در پاره‌ای موارد، منجر به «اجتهاد در مقابل نصّ» می‌گردد! روحانیون ادیان دیگر نیز در کار اجتهاد هستند و همواره بر پایه‌ی آموزه‌های کتاب مقدس خود، احکام مناسب با موضوعات جدید تولید می‌کنند.

۵. اگر «پویایی اسلام» به معنی «پویایی شیعه» و به اعتبار «استفاده از عقل در استنباط احکام» باشد، باز هم صحیح نیست؛ زیرا در سایر فرقه‌های اسلامی نیز چنین چیزی هست که آن را «مصالح مرسله» می‌خوانند. مصالح مرسله مصالحی است که عقل، آنها را بر اساس اصول و قواعد کلی شرعی برای حفظ مقاصد شرع، لازم می‌بیند و هیچ نص خاصی بر اعتبار آن وجود ندارد.

۶. اگر «پویایی اسلام» به معنی این باشد که اسلام همواره در حال بسط و گسترش است و در دوران طلایی آخر الزمان، «دین اسلام» حاکم خواهد شد، معنای درستی است. حضرت استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: «الإسلام یَعْلوا و لایُعْلی عَلَیه»
ترجمه: اسلام، برتری پیدا می‏‌کند، و چیزی بر اسلام پیروز نمی‏‌شود و غلبه پیدا نمی‏‌کند. [مناقب آل ابی طالب(ع)، ابن شهرآشوب، جلد ۳، صفحه‌ی ۲۷۹]

نتیجه: عبارت ترکیبیِ «پویایی اسلام» یا «پویایی شیعه» همراه با نقدهای زیادی است و نمی‌توان معنای روشن و قابل دفاعی برای آن بیان کرد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
آیا می‌توان دست والدین را بدون قصد ورود و به جهت احترام بوسید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
«قصد ورود» در افعال است نه در تروک. به عبارت ساده، هر گاه عملی به ما برسد که پایه‌های محکمی نداشته باشد، می‌توانیم بدون قصد ورود و فقط به امید ثواب، آن را انجام دهیم؛ ولی در جایی که روایاتی بر نهی ضمنی آن وارد شده، نمی‌توان قصد ورود را کنار گذاشت و به امید ثواب انجامش داد.
در مورد دست‌بوسی، روایاتی وارد شده که از بوسیدن دست غیر از پیامبر و امام، نهی کرده است که ضمناً دست‌بوسی پدر و مادر نیز مشمول نهی آن می‌شود. در برخورد با این روایات، نمی‌توان نهی آن را نادیده گرفت و به قصد احترام، انجامش داد.
با ذکر مثال، مطلب را بیشتر توضیح می‌دهم:
وقتی آیات و روایات از نوشیدن شراب و هر چه عقل را زایل می‌کند، نهی کرده‌اند، نمی‌توان گفت: فلان روانگردان را بدون «قصد ورود» بنوشم! زیرا «قصد ورود» در افعال است نه در تروک.
اما در مقابل، اگر روایت ضعیفی باشد مبنی بر این که انجام فلان کار، فلان ثواب را دارد، می‌توان آن کار را «بدون قصد ورود» و فقط به امید ثواب انجام داد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
در جامعه‌ای که اکثراً ریش خود را می‌تراشند، اگر منهاجی ریشش بلند باشد و سبیلش را بتراشد و به القابی مانند وهابی و داعشی و … وصف شود، آیا خلاف بنای عقلا عمل کرده است؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
برای رساندن شما به جواب این سؤال، بهتر است «بنای عقلا» را برایتان تعریف کرده و شرح دهم تا هیچگاه در موارد مشابه، دچار سؤال و شبهه نگردید.
«بنای عقلا» به چیزهایی گفته می‌شود که «زمان»، «مکان» و «دین» بر نمی‌دارد.
زمان بر نمی‌دارد، یعنی اگر از مردم الان یا دو هزار سال پیش یا دو هزار سال بعد بپرسید، جواب همگی یکی است.
مکان بر نمی‌دارد، یعنی اگر از ساکنان قطب شمال و جنوب، استوا، یا از مردم صحرانشین یا کوه‌نشین یا ساحل‌نشین بپرسید، جواب همگی یکی است.
دین بر نمی‌دارد، یعنی اگر از مسلمان، یهودی، مسیحی، جین، سیک، شینتو، بودایی، بهایی و حتی لائیک و آتئیست بپرسید، جواب همگی یکی است.
بنا بر این تعریف، «بنای عقلا» پایه‌ی تمام ادیان و مقدم بر تعالیم انبیاء الهی است. با این تعریف، روشن می‌شود که منظور من از «بنای عقلا» با تعریف مشهور در نزد فقها و اصولیون فرق دارد. از دیدگاه فقها و اصولیون، حجّیتِ بنای عقلا به هیچ وجه مطلق نیست، بلکه مشروط است؛ اما در تعریف من، «بنای عقلا» مطلق است و به تعبیر ادبی، فرش «تعالیم پیامبران»، بر تار و پود «بنای عقلا» بافته شده است.
بحث کامل و تخصصی در باره‌ی «بنای عقلا» در نزد فقها و اصولیون و فرق آن با تعریفی که من از بنای عقلا دارم و نیز رابطه‌ی منطقی «بنای عقلا» با «شرع»، در نسخه‌ی دوم کتاب «مفاهیم راهبردی منهاج فردوسیان» آمده است.
برای روشن شدن بیشتر، چند نمونه از «بنای عقلا» را برایتان ذکر می‌کنم:
1. «حسن احسان به محسن» یعنی عقلای دنیا بر این مطلب اتفاق نظر دارند که خوب است به کسی که به شما خوبی کرد، خوبی کنید.
2. «قبح اسائه به محسن» یعنی عقلای دنیا بر این مطلب اتفاق نظر دارند که بد است به کسی که به شما خوبی کرد، بدی کنید.
3. «حسن احسان به والدین» یعنی عقلای دنیا بر این مطلب اتفاق نظر دارند که خوب است به پدر و مادرتان خوبی کنید.
4. «قبح قتل نفس محترمه» یعنی عقلای دنیا بر این مطلب اتفاق نظر دارند که بد است بدون جهت عقلایی و درست، جان کسی که ضرر و خطری برای شما ندارد را بگیرید.
5. «حسن اعانه‌ی ضعیف» یعنی عقلای دنیا بر این مطلب اتفاق نظر دارند که خوب است به کسی که نیاز به کمک دارد، در صورتی که توانایی داشته باشید، کمک کنید.
امیدوارم با روشن شدن معنی «بنای عقلا»، بتوانید پاسخگوی سؤالات خود و دیگران در این زمینه باشید.

موفق باشید
حاج فردوسی

در بی سوادی شما همین بس که کبری قضیه را چشم پوشیده اید و به صغری چسبیده اید. اگر او که از اعاظم علمای شیعه است درباره ی مسئله ای به این مهمی دیگران را بیم نده و احساس خطر نکنه، پس چه کسی بکنه؟ تندی کلام هم برای همینه، تا امثال شما افکار مستمعین را منحرف نکنند.

************
باسمه تعالی

این چند خط «انتقاد ناسالم» از «شخصی نامعلوم» را بهانه‌ای برای نشان دادن مسیر «نقد سالم» به اصحاب منهاج فردوسیان (کثر الله امثالهم) قرار می‌دهم. و من الله التوفیق و علیه التکلان
نقد سالم از نقد ناسالم، ممیزاتی دارد که باید در هنگام انتقاد، ملاحظه کنید. برخی از ممیزات نقد سالم، عبارتند از:

1. نقد سالم، خالی از توهین است.
نقد سالم، همواره محترمانه یا حداقل بدون توهین است. توهین کردن در ضمن نقد، نشان از نوعی پستی و حقارت در ضمیر ناقد است. نویسنده‌ی متن فوق، مطلب خود را اینگونه آغاز می‌کند: «در بی سوادی شما همین بس که …»
اگر نویسنده‌ی مطلب فوق، تحت فشار احساسات منفی نبود، باید مثلاً اینگونه آغاز می‌کرد: «با تشکر از مطالب خوبتان، نکته‌ای به نظرم رسید که …»

2. نقد سالم، خالی از ابهام است.
هر گاه ناقد، اشکال واضحی در اختیار داشته باشد، کافی است همان را به سادگی بیان کند تا همین بیان ساده و روشن، وظیفه‌ی نقد را به خوبی انجام دهد. نقدهایی که مبهم است، نشان از این دارد که مطلب، بر نویسنده، روشن نبوده که نتوانسته به روشنی بیان کند.
نویسنده در متن فوق، نقد را با ابهام پیش برده و بدون این که صغری و کبری را مشخص کند، فقط بر همین بسنده کرده که «کبری قضیه را چشم پوشیده اید و به صغری چسبیده اید»

3. نقد سالم، بر محور کلام است نه متکلم.
در نقد سالم، به جای عظمت دادن به اشخاص، استدلال‌های روشن و قوی ارائه می‌شود. هر گاه نویسنده بر بزرگی اشخاص، تأکید کند، نشان از این دارد که استدلال قوی و قابل قبولی در اختیار ندارد.
نویسنده‌ی متن فوق، کوشیده به جای بها دادن به استدلال و منطق، با بزرگ‌نماییِ آیت الله وحید، خواننده را مرعوب سازد؛ می‌نویسد: «اگر او که از اعاظم علمای شیعه است …»
توجه داشته باشید که «اعظم علمای شیعه» به کسی گفته می‌شود که رهبر جریان فکری باشد. به عبارت دیگر، کسی که راهی «ساخته»، می‌تواند اعظم علمای «شیعه» باشد نه کسی که در راه ساخته شده، به خوبی «تاخته» است. آیت الله وحید خراسانی در بهترین حالت، یکی از اعاظم علمای «معاصر» هستند که حدود نود سال در مسیر تعلیم و تعلم، تاخته‌اند؛ ولی رهبر جریان فکری خاصی نیستند. به همین جهتِ رهبر نبودن، از ایشان پس از رحلت، «همواره» یاد نخواهد شد و به فراموشی سپرده خواهند شد؛ زیرا فقط رهبران مکاتب فکری هستند که «همواره» از سوی «پیروان»، «موافقان»، «منتقدان» و «مخالفان» آن مکتب فکری، یاد می‌شوند.
از جمله رهبران فکری مسلمان (اعم از شیعه و سنی) می‌توان به این افراد اشاره نمود:
محی الدین عربی، شهاب الدین سهروردی، مولوی رومی، ملاصداری شیرازی، شیخ احمد احسایی و میرزا مهدی اصفهانی؛ که البته هر کدام، در عرصه‌ی خاصی شاخص بوده و رهبری مکتب خاصی را برعهده داشته‌اند. هر کدام از این افراد، «پیروان»، «موافقان»، «منتقدان» و «مخالفانی» دارند.

4. نقد سالم، خالی از دلایل ضعیف است.
استدلال با دلایل ضعیف، علیه ناقد است و به جای تخریب بنای مخالف، موجب تخریب وجهه‌ی نویسنده می‌شود.
نویسنده‌ی متن فوق، در مقام استدلال برای توجیه لحن تند معظمٌ له، اینگونه استدلال کرده است: «تندی کلام هم برای همینه، تا امثال شما افکار مستمعین را منحرف نکنند».
روشن است که تندی کلام، تأثیر مثبتی در شنونده نمی‌گذارد. کلام باید از منطق قوی برخوردار باشد نه از عبارات تند و توهین‌آمیز.
اگر این استدلال درست باشد که تندی کلام، برای این است که تأثیر بگذارد و مخالف نتواند افکار مستمعین را منحرف سازد، توجیهی برای هر گونه پرخاشگری خواهد بود.
فرزندی که با صدای بلند و لحن پرخاشگرانه با پدر و مادرش سخن می‌گوید، می‌تواند استدلال کند که برای تأثیرگذاری بهتر و جلوگیری از تأثیرگذاری مخالفین بوده است!
استاد و شاگرد هم می‌توانند با پرخاش و توهین و استفاده از کلمات تند و تیز، با یکدیگر سخن بگویند؛ به این بهانه که می‌خواهند تأثیر کلامشان بیشتر شود و تأثیر کلام مخالف را کم کنند.
زن و شوهر هم می‌توانند به تندی با یکدیگر بحث و گفتگو کنند، به این استدلال که می‌خواهند سخنشان بهتر در طرف مقابل، تأثیر بگذارد.

5. نویسنده‌ی نقد سالم، مشخص است.
اگر ناقد، استدلال قوی و متین داشته باشد، جرأت می‌کند خودش را معرفی نماید و زیر نقدش را امضا کند. هر گاه نقدی را مشاهده کردید که ناقد آن مشخص نیست یا امضایی مجهول دارد، از دو حالت خارج نیست:
حالت اول: نویسنده از قدرت منطق خود، مطمئن نبوده؛ لذا نام و هویت واقعی خود را آشکار نساخته است.
حالت دوم: نویسنده به هر دلیلی جرأت معرفی خودش را ندارد؛ مثل این که بر جان و مالش و آبرویش می‌ترسد. نقدهایی که ناقدان ضعیف ارائه می‌دهند، چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. کسی که جرأت نکند نام واقعی و راه ارتباط و بحث را بیان نماید، معلوم می‌شود از «ضعف استدلال» یا «ضعف شخصیتی»، رنج می‌برد.

نتیجه‌ی سخن:
هر گاه خواستید مطلبی را نقد کنید، به چند نکته توجه داشته باشید:
1. کلام را نقد کنید نه گوینده‌ی کلام را.
برخی شاخصه‌های نقد کلام و نقد متکلم را در شرعه‌ی فردوسیان، قسمت 13 و 14 بیان کرده‌ام. با توجه به آن شاخصه‌ها، از نقد گوینده بپرهیزید و به نقد گفتار بسنده کنید.
2. نقدتان خالی از توهین، تمسخر و تهدید باشد.
نقدی که حاوی توهین باشد، نشان از موج‌سواری احساسات منفی در وجودتان دارد. نقدهای احساسی (مانند بعضی انتقادهای احساسی آیت الله وحید خراسانی) تأثیری بر مخاطب فرهیخته نمی‌گذارد، هر چند برای تحریک و تهییج توده‌ها و عوام مردم، خوب است.
3. بر قوت استدلالتان تأکید کنید نه بر اشخاص.
پناه بردن به سایه‌ی افراد شاخص، نشان از بی‌پناهی‌تان دارد. «ابناءُ الدلیل» باشید نه «ابناءُ الذلیل». یعنی با قدرت تمام، بر استدلال‌های متین و قوی، پای بفشارید و به اعتبار ریسمان فلانی و بهمانی به چاه نقد، وارد نشوید.
4. نقدتان را به روشنی بیان کنید.
مبهم‌نویسی، ارزش نوشته‌ی شما را به شدت کاهش می‌دهد و نشان از این دارد که مطلب، حتی بر خودتان هم روشن نیست.
5. از دلایل ضعیف استفاده نکنید.
بکوشید به جای بالا بردن تُن صدایتان، قدرت منطق و قوّت استدلالتان را بالا ببرید. اگر صدایتان را بلند کنید، صدایتان را خواهند شنید؛ ولی اگر قدرت استدلالتان را بالا ببرید، به محتوای کلامتان توجه خواهد شد.
6. نقدتان امضا کنید و راه ارتباط باز نمایید.
حتماً زیر نقدی که می‌نویسید، با نام واقعی‌تان امضا کنید و راهی برای ارتباط با خودتان باز کنید؛ مثلاً شماره‌ی تماس، نشانی پایگاه اینترنتی یا پست الکترونیکی‌تان را بنویسید. نوشتن راه ارتباط، نشان از اطمینان شما به سخنتان دارد. حتی می‌توانید با نوشتن جملاتی مانند: «پذیرای نقد شما هستم»، اطمینان بیشتر خود از درستی کلامتان را به مخاطبتان القاء کنید.
امیدوارم این مطلب، چراغ راه اصحاب منهاج فردوسیان در نقد کردن باشد.

و الحمد لله
حاج فردوسی

با سلام و خسته نباشید خدمت حاج فردوسی
چیزی که درجامعه ما مشهوده و شخص خودم و خیل کثیر افراد، توکل و یقین و اعتماد به خداوند، خیلی کمرنگ شده. حالا به دلایل اقتصادی و یا هر چیز دیگر … حتی جوانان همسن و سال ما می‌گویند خدا هم کاری نمیتونه بکنه و اگر می‌خواست می‌کرد و … که این به نظر من کفر به خداست. حالا چگونه یقین و اعتماد به خداوند پیدا کنیم و بر او توکل کنیم و غیر از او کسی را روزی دهنده و حل کننده مشکلاتمان نبینیم و باور کنیم که او مشکل را حل می‌کند نه شخص دیگر. مثلاً برای زن گرفتن و یا شاغل شدن چگونه بر او توکل کنیم که باور کنیم کمکمان می‌کند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
«ایمان»،‌ «باور» و «اعتقاد» در حقیقت، فکر و دیدگاهی است که زیاد تکرار کرده‌اید یا زیاد شنیده‌اید، تا جایی که سلطان وجودتان شده است. برای اصلاح باورها، باید آن دیدگاهی که می‌خواهید سلطان وجودتان باشد را زیاد تکرار کنید و آنچه مخالف آن است را نادیده بگیرید.
تقویت ایمان، کاری بسیار آسان و در عین حال، بسیار مشکل است. آسان بودنش از این جهت است که یک تمرین روشن و ساده دارد و مشکل بودنش از این جهت است که مداومت و استمرار این تمرین، تا رسیدن به استقرار و سلطان وجود شدن، حوصله‌‌ی زیادی می‌طلبد که معمولاً در کسانی که اشتیاق کامل نداشته باشند، یافت نمی‌شود.
برای تقویت ایمان، این سه قدم را انجام دهید:
قدم اول: آنچه می‌خواهید به آن ایمان بیاورید یا ایمانتان را به آن تقویت کنید، به روشنی بنویسید.
قدم دوم: برای اثبات آن ایمان، شواهد فراوانی پیدا کنید.
قدم سوم: اصل ایمان و شواهد فراوان آن را زیاد تکرار کنید.
مکمّل مراحل قبل، این است که در کنار انجام قدم دوم و سوم، از توجه به شواهد نفی کننده‌ی آن ایمان، اعراض کنید و به آن توجه نکنید.
اکنون این مراحل را در قالب مثال، برایتان توضیح می‌دهم. مثلاً می‌خواهید ایمانتان را به «روزی‌رسانی خدای تعالی» زیاد کنید. در قدم اول، دفترچه‌ای بردارید و این جمله یا مانند آن را بنویسید: «خدا، روزی‌رسان توانای من است».
در قدم دوم، هر چه آیه، روایت، داستان، ضرب المثل، شعر، خاطره و … سراغ دارید که این باور را تأیید می‌کند، بنویسید.
در قدم سوم، هر روز چند بار، این دفترچه و محتوایش را با دقت و حضور قلب، مطالعه کنید و مطالبش را با خودتان تکرار کنید.
در کنار این کارها، باید از توجه به خاطرات، داستان‌ها، اشعار، ضرب المثل‌ها و … که خلاف این باور است، اعراض کرده و به آن توجه نکنید.
اگر همّت عالی در این راه داشته باشید، می‌توانید ایمانتان به تمام معارف حقّه‌ی الهیّه را تقویت کنید و آثار عالی ایمان را ببینید. توجه داشته باشید که تغییر باورها و اعتقادات،‌ کار یک روز و دو روز نیست، بعضی از باورها و اعتقادات انحرافی، به قدری سخت و محکم به ذهن انسان چسبیده‌اند که لازم است سال‌ها به صورت جدّی، تلاش کنید تا اصلاح شوند.
یکی از این اعتقادات فاسده که ریشه‌ی عمیقی (دقت کنید: ریشه‌ی عمیقی) در وجود اکثر انسان‌های به ظاهر مذهبی و موحّد و خداشناس دارد، این است که خدای تعالی عاجز از روزی‌رسانی آن‌هاست و باید خودشان فکری برای بهبود اوضاع اقتصادی‌شان بکنند!!
به این صورت که معتقدند خدای تعالی نمی‌تواند در شرایط تورم و رکود اقتصادی به خوبی روزی‌رسانی کند!!
یا خدا روزی‌رسان است؛ ولی به شرطی که تحریم‌ها برداشته شود و دلار ارزان گردد!!
یا خدا روزی‌رسان است؛ ولی به شرطی که شغلی داشته باشند و خدا نمی‌تواند برای انسان بیکار، روزی برساند!!
یا خدا روزی‌رسان است؛ ولی در آمریکا و کشورهای اروپایی و نمی‌تواند در ایران یا خاورمیانه به خوبی روزی‌رسانی کند!!
یا خدا روزی‌رسان است؛ ولی برای لیسانس به بالا و نمی‌تواند برای دیپلم و زیر دیپلم، به خوبی روزی‌رسانی کند!!
یا خدا روزی‌رسان است؛ ولی برای آقازاده‌ها و کسانی که پارتی قوی دارند، ولی برای مردم عادی و کسانی که پارتی قوی ندارند، نمی‌تواند به خوبی روزی‌رسانی کند!!
یا خدا روزی‌رسان است؛ ولی برای کسانی که وارد شغل خاص ـ مثل کارمندی فلان بانک یا فلان وزارتخانه ـ هستند؛ ولی برای بقیه‌ی مردم، نمی‌‌تواند به خوبی روزی‌رسانی کند!!
اگر بخواهید مثلاً به روزی‌رسانی مطلق خداوند ایمان بیاورید، باید شواهد فراوانی پیدا کنید که انسان‌ها و پرندگان و حیوانات، بدون داشتن چیزهایی که شما شریک خدا در روزی‌رسانی می‌دانید، روزی می‌خورند و خدای تعالی، با قدرت و متانت، روزی همه را به موقع به آنها می‌رساند. سپس این شواهد را هزاران بار با توجه و حضور قلب، تکرار کنید و به سخنان رسانه‌ها و مردم جامعه که خلاف این را می‌گویند، توجه نکنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چند روز پیش جنایت وحشیانه ای در مورد پسر عموم اتفاق افتاد که باعث مرگ مظلومانه وی شد. از همان ابتدای حادثه سعی کردم با تمرکز بر مهره مار از تمرکز و توجه بر نحوه حادثه که به شدت احساسم را منفی می کرد خودم را آزاد کنم. اما از آنجایی که پسر عموم بود در جامعه مورد هجوم سوالات و بحث های کنجکاوانه مردم قرار گرفتم و من که از پیگیری اخبار فرار می کردم از همه جوانب حادثه مطلع شدم و همین به شدت ذهنمو بهم ریخت. این روزها آرامشم را از دست داده ام. غم و غصه و خشم و نفرت ذهنمو به حدی درگیر کرده که هیچ تمرکزی بر برنامه ندارم.
نمی توانم بر خیر نهفته تمرکز کنم و ظاهر حادثه را نبینم. چه کار کنم که در حوادث حتی به ظاهر بدتر از این، مهره مارم را گم نکنم؟ و اینکه چه راه حل اورژانسی برای آرام شدن دارید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در حوادثی مانند آنچه نوشته‌اید، باید نخست با توجه به بحث «من محوری» (بنگرید به شرعه‌ی فردوسیان قسمت 16 و 17) مشخص کنید که این حادثه، از چه جهتی به شما مربوط می‌شود. اگر پسر عموی شما، مظلومانه کشته شده است، دلیل نمی‌شود که شما متأثر شوید؛‌ زیرا هر روز، هزاران «پسر عمو» می‌میرند و تأثیر اینچنینی بر سایر پسر عموها نمی‌گذارد. هر روز، هزاران نفر «مظلومانه» کشته می‌شوند و تأثیر اینچنینی بر سایر انسان‌ها نمی‌گذارد. هر روز هزاران نفر «کشته‌» می‌شوند و تأثیر اینچنینی بر شما نمی‌گذارد.
پس معلوم می‌شود «پسر عمو بودن»، «کشته شدن» و «مظلومانه» بر شما تأثیر نگذاشته است، بلکه منفعتی که با کشته شدن این شخص از شما زوال آمده یا ضرر و خطری که متوجه شما شده، موجب به هم ریختگی درونتان گشته است.
در قدم اول، باید تعیین کنید این شخص، چه سودی برای شما داشت و چه ضرری از شما دور می‌ساخت. اگر تعارف را کنار گذاشته و با خودتان صادق باشید، به سرعت خواهید فهمید رابطه‌ی مرگ این پسر عمو به «منِ» شما چیست. وقتی این رابطه را به درستی کشف کردید، قدم اول را به خوبی برداشته‌اید و خواهید توانست قدم بعدی را نیز به خوبی بردارید.
قدم دوم این است که خود را تسلیت دهید. تسلیت دادن، به معنی گفتن جملات و کلماتی کلیشه‌ای و بی‌روحِ «تسلیت عرض می‌کنم»، «غم آخرتان باشد»، «بقای عمر بازماندگان»، «خدا به شما صبر بدهد» و مانند اینها نیست.
تسلیت واقعی، بعد از یافتن رابطه‌ی حادث با «منِ» شما اتفاق می‌افتد. وقتی به درستی کشف کردید که این حادثه، چه ضرری برای شما در پی دارد و چه فایده و نفعی را از شما دور ساخته است، باید جایگزینی برای «ضرر جلب شده» یا «نفع دور شده» پیدا کنید.
اگر شخصی که از دست رفته، تکیه‌گاه شما در امور مالی بوده، یعنی نفع مادی به شما می‌رسانده و ضرر مادی از شما دور می‌ساخته، اینگونه خودتان را تسلیت دهید:
روزی‌رسان حقیقی خداست. این شخص،‌ روز‌ی‌رسان نبود؛ بلکه دستی از دستان پرخیر رازق متعال بود. با رفتن او، روزی من نه تنها کم نمی‌شود، بلکه امکان دارد بیشتر شود. پس خدا را بر روزی‌رسانی‌اش شکر می‌کنم و برای دستی که کوتاه شد، طلب مغفرت می‌نمایم و از او می‌خواهم دستان دیگری را جایگزین نماید.
اگر شخصی که از دست رفته، همسر شما بوده و مایه‌ی آرامش روحی و روانی‌تان بوده است، اینگونه خود را تسلیت دهید:
خداست که منبع تمام آرامش‌ها و خیرات است. مدتی توسط این همسر برایم آرامش و آسایش فراهم نمود و اکنون صلاح دانسته از راه دیگری مرا به خواسته‌ام برساند و آرامش و آسایش برایم فراهم سازد. پس بر مسیری که تا کنون برای رساندن خیر به رویم گشوده بود، او را شکر می‌کنم و از او می‌خواهم مسیرهای بهتری برایم بگشاید.
اگر شخصی که از دست رفته، فرزند شما بوده و امید داشتید بعد از شما، باقیات الصالحاتی باشد و مایه‌ی چشم روشنی‌تان در دنیا و آخرت گردد، اینگونه خودتان را تسلیت دهید:
آنچه در نزد خداست، باقی می‌ماند و آنچه در نزد ماست، فنا می‌پذیرد. فرزند من که زودتر از من به دیار باقی رفت، سند ورود من به بهشت است. آنقدر بر دروازه‌ی بهشت خواهد ایستاد تا مرا وارد بهشت سازد و چه سودی از این بالاتر؟! پس خدا را بر روزهایی که فرزندم در نزدم بود و دلخوش به او بودم، شکرگزاری می‌کنم و از خدای مهربان می‌خواهم مایه‌های چشم روشنی فراوانی برایم جایگزین سازد و ستایش، مخصوصِ خدایی‌ست که با پذیرفتن فرزندم، سند بهشتی شدنم را امضاء کرد.
اگر شخصی که از دست رفته، استاد معنویت شما بوده و بهره‌های معنوی از او کسب می‌کرده‌اید، اینگونه خود را تسلیت دهید:
هدایت واقعی در نزد خداست و اوست که منبع هدایت است. این شخص، دستی از دستان خدا و راهی از راه‌های پروردگار برای هدایت من بود که مدتی در سایه‌ی سخنان روشنگرش، راه را از چاه تشخیص می‌دادم؛ ولی اکنون اراده‌ی خداوند بر این تعلق گرفته که این مسیر هدایتگری، به رویم بسته شود. پس او را بر زمانی که از این شخص، هدایت می‌گرفتم شکر می‌گزارم و از او می‌خواهم راهنمای بهتر و بلندمرتبه‌تری به من عنایت نماید تا همچنان هدایت‌هایش را به بهترین وجهی دریافت دارم.
اگر شخصی که از دست رفته، پدر یا مادر شماست و دوست داشتید به آنها خدمت کنید تا ثواب‌های فراوان نصیبتان شود، اینگونه خودتان را تسلیت دهید:
پدر و مادر، نعمت‌های خداوند هستند و خدمت به آنان، مسیر خوبی برای دریافت پاداش‌های اخروی‌ست؛ ولی خدمت به پدر و مادر، محدود به دنیا نیست و می‌توانم با فرستادن خیرات به روحشان، آنان را شاد کنم و به همان ثواب‌های عظیم اخروی برسم. پس خدای بزرگ را بر نعمت پدر و مادر که تا کنون داشته‌ام، شکرگزاری می‌کنم و از او می‌خواهم مرا موفق به خیرات فراوان و ارسال ثوابش به روح آنان بفرماید.
اگر شخصی که از دست رفته، دوست صمیمی شماست که با او خاطرات خوب زیادی دارید، اینگونه خود را تسلیت دهید:
آرامش و خیر، از سوی رب العالمین است و او در هر زمان، از راه‌هایی که می‌داند، این آرامش و خیر را به من می‌رساند. مدتی از سوی این شخص، آرامش و خیر الهی را دریافت کردم و خاطرات خوبی برایم رقم خورد؛ اما اکنون اراده‌ی الهی بر این تعلق گرفته که راه بهتری برای تجربه‌های خوب و ثبت خاطرات زیبا به من نشان دهد. پس او را بر مسیر زیبایی که تا کنون به رویم گشوده بود تا خاطرات خوب داشته باشم، شکر می‌گزارم و از او می‌خواهم راه‌های بهتر و بیشتری برای تجربه‌ی آرامش و خوشی به رویم بگشاید.
اگر شخصی که از دست رفته، سنگ صبور شما بوده و غصه‌ها و درد‌ دل‌هایتان را به او می‌گفته‌اید و با کلامش، آرامش را به شما هدیه می‌کرده، اینگونه خود را تسلیت دهید:
خدای من، منبع آرامش مطلق است. روزگاری غصه‌ها می‌آمدند و خدای مهربان، این شخص را در زندگی من قرار داد که غمگسار و سنگ صبور من باشد تا غصه‌ها مرا نابود نکند و بنیان صبرم را در هم نشکند؛ ولی اکنون بنا بر مصلحت عالیه‌اش، آن سنگ صبور را از من گرفته است. او را بر سنگ صبوری که در غم‌ها به من داد، شکرگزاری می‌کنم و از او می‌خواهم همچنان که سنگ صبورم را گرفت، غم‌ها را از من بگیرد که دیگر نیازی به سنگ صبور نداشته باشم و غصه‌هایم را با شادی و خوشی جایگزین سازد.

در پایان به چند تذکر توجه کنید:
1. در برخی فقدان‌ها، بیش از یک جهت وجود دارد که می‌توانید از چند تسلیت استفاده کنید.
2. با کمی تفکر،‌ می‌توانید برای سایر از دست دادن‌ها، مثل از دست دادن پول زیاد، شیء گران‌بها، موقعیت شغلی عالی، خواستگار مناسب و غیره نیز تسلیت‌های مشابهی بسازید.
3. اگر جهت واقعیِ غمگین شدن برای از دست دادن شخص یا شیئی را پیدا نکردید، غم شما در حقیقت، نوعی جوگیری است و به سرعت، فروکش خواهد کرد. معمولاً مرگ جوان، دور و نزدیک و آشنا و غریبه را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ ولی اگر جهتی از جهات بالا یا مانند آن نداشته باشد، به سرعت فراموش می‌گردد.
4. وقتی تسلیت یافتید و آرام شدید، می‌توانید از مهره‌ی مار استفاده‌ی عالی ببرید و خیری که در آن حادثه نهفته است را آزاد سازید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
کتاب مهره مار را خواندم چند تا سوال برام پیش اومد.
۱ ـ با توجه به مهارت مهره مار پس عبارت “نیمه پر لیوان را دیدن” غلط است چون که در هنگام وقوع اتفاق به دنبال جستن یک خیر مشخص میگردد در حالیکه ما از آن اطلاعی نداریم. درسته؟
۲ ـ کلمه اتفاق و حادثه که در کتاب امده را توضیح دهید ایا هر عمل کوچک و بزرگی را شامل میشود؟
۳ ـ منظور از “شکرگذاری فراوان” چیست؟ یعنی مثلا چند دقیقه پشت سر هم ذکر شریف” الحمدلله” را بگیم یا چیز دیگریست؟
پیشاپیش از پاسخگوییتان تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: تمام حوادث، می‌تواند نیمه‌ی پر لیوان باشد به شرطی که از مهارت «مهره‌ی مار» استفاده کنید.

جواب 2: هر چیزی که نبوده و تازه پیدا شده، «حادثه» است. مثلاً:
اگر همکارتان به شما خوراکی‌ای تعارف کرد، چون تا چند لحظه پیش، چنین چیزی نبوده، یک حادثه است.
اگر در حال عبور از کوچه، شاخه‌ی درختی به صورتتان برخورد کرد و زخمی شد، چون تا چند لحظه پیش، صورتتان سالم بود، یک حادثه است.
اگر گرسنه بودید و یک رستوران خوب پیدا کردید، چون تا چند لحظه پیش، چنین جای خوبی سراغ نداشتید، یک حادثه است.
اگر بند کفشتان پاره شد، چون تا چند لحظه پیش، سالم بود، یک حادثه است.
اگر کسی به شما سلام گرمی کرد که خوشحال شدید، چون تا چند لحظه پیش کسی به شما سلام نکرده بود که خوشحالتان کند، یک حادثه است.
اگر شیری که در حال جوشیدن است، سر رفت، یک حادثه است؛ چون تا چند لحظه پیش، شیر در ظرف می‌جوشید و سر نرفته بود.
اگر در صف طولانی، چند نفر منصرف شوند و نوبت شما جلو بیفتد، چون تا چند لحظه پیش، باید مثلاً در صف بیست نفره می‌ایستادید ولی الان در صف هفده نفره می‌ایستید، یک حادثه است.
اگر با صدایی از خواب پریدید، یک حادثه است؛ چون تا چند لحظه پیش در خواب عمیق بودید.
امیدوارم با مثال‌های مختلف از مثبت و منفی، معنی «حادثه» را به خوبی متوجه شده باشید.

جواب 3: به مقداری که قلبتان آرامش پیدا کند، ذکرهایی مانند: «الهی شکر»، «خدایا شکرت»، «شکراً لله»، «ممنونم خدایا» را تکرار کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

عرض سلام خدمت حاج فردوسی
اخیراً مصاحبه و گفتگویی از حضرتعالی منتشر شده است که در آن در رابطه با صله‌رحم بیانات روشنگرانه و بسیار مفیدی داشته‌اید. در همین زمینه سوالاتی داشتیم که لطفاً در صورت امکان پاسخ بفرمایید. با تشکر.
۱. آیا فرزند پسرخاله پدر (و افرادی از این دست که به اصطلاح بستگان درجه یک نیستند و جزو قوم و قبیله هستند) مشمول احکام صله‌رحم می‌شوند؟
۲. آیا در صله‌رحم با ارحامی که از محارم نیستند و نامحرم‌اند دستور و شرایط خاصی باید مراعات شود؟ (مثلاً دختر خاله، دختر دایی، دختر عمه، دختر عمو و الخ)
۳. آیا ثمرات و برکات صله‌رحم با ارحامی که از اموات هستند نیز مانند ارحامی که در قید حیات هستند می باشد؟ (که بنظرم فرموده‌اند تا ۴۰ نسل صله‌رحم محسوب می‌شود)
4. بهترین راه و گزینه صله‌رحم با اموات چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: افرادی که از بستگان درجه‌ی اول نیستند، مشمول صله‌ی رحم می‌شوند؛ ولی هر چه رابطه‌ی خونی، دورتر شود، اثر مثبت صله‌ی رحم و اثر منفی قطع رحم، کمتر می‌گردد.

جواب 2: در صله‌ی رحم با نامحرمان، باید مراعات محرم و نامحرم کنید؛ یعنی اموری مثل دست دادن، روبوسی و بگو بخند نداشته باشید.

جواب 3: در صله‌ی رحم، فرقی بین زنده و مرده نیست. البته کارهایی که زندگان را خوشحال می‌سازد، بسیار بیشتر از کارهایی است که مردگان را شاد می‌کند.

جواب 4: بهترین راه برای صله‌ی رحم با ارحام مرده، در مرحله‌ی اول، قضا کردن نماز، روزه و حج واجب و نیز پرداخت بدهکاری‌های مالی‌شان است. بهترین راه برای صله‌ی رحم با ارحام مرده، در مرحله‌ی دوم، انجام دادنِ کارهای خیر و هدیه کردن ثوابش به روحشان است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام برای ازدواج با خانمی متدین و معتقد صحبت کرده ام و از نظر عقیده و دیدگاه و فرهنگ شبیه هم هستیم یک مشکل اساسی داریم که ایشان علاقه زیادی به داشتن فرزند دارند و شرط ایشان است ولی من به خاطر شرایط محل سکونت و جامعه و خودم علاقه‌ای به فرزند ندارم. من چه تصمیمی باید بگیرم و مانده‌ام چکار کنم یا چه بگویم که ایشان منصرف شوند؟
ممنونم

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در پاسخ به این سؤال، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:
1. ترس شما از بچه‌دار شدن، بر اساس آیات و روایات متعدد، مردود است؛ چه این ترس از جهت مخارجش باشد، چه از جهت تربیتش و چه جهات دیگر. مگر این که شورای پزشکی معتبر، خبر قطعی داده باشند که اگر فرزند‌دار شوید، دچار معلولیت خواهد بود.
2. خواسته‌ی خانم برای داشتن فرزند، کاملاً طبیعی و مطابق با فطرت انسان است؛ پس تلاش برای منصرف کردن ایشان از بچه‌داشتن، تلاشی بر خلاف فطرت و طبیعت خدادادی بوده و محکوم به شکست است.
3. از لحاظ فقهی، اگر خانم، راضی به عزل نباشد، جلوگیری شوهر از انعقاد نطفه، حرام است.
4. به دنیا آمدن فرزند، شادی خاصی دارد که باید تجربه کنید و به زحمت‌هایش می‌ارزد. لذت پدر شدن را از خودتان دریغ نکنید. این مرحله، کمک خاصی به پیشرفت معنوی شما خواهد کرد.
5. بچه‌دار شدن و نشدن و تعداد فرزندان، به دست انسان نیست، پس بر ترس‌های واهی غلبه کنید و با خانمی که تفاهم زیادی با هم دارید، ازدواج کنید و امر بچه‌دار شدن را به اراده‌ی پروردگار متعال بسپارید. در پایان عمر، برای این که امر فرزند را به خدا سپردید و بر او توکل کردید، به خودتان آفرین خواهید گفت.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چهار سوال از محضرتان دارم:
۱ ـ نظر اهل این منهاج در مورد اهل تصوف و عقاید آنها چه هست؟ یعنی در مورد صوفیانی مثل حسن زاده آملی و دراویش و … و عقاید باطل اینها.
۲ ـ نظرتان در مورد فلسفه به اصطلاح اسلامی چیست؟
3 ـ منهاج فردوسیان، یک فرم ارتودوکس از تشیع امامی هست؟
4 ـ به کدام گروه از جریانات تشیع نزدیک ترید؟ اصولیون یا اخباریون؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: صوفی در اصطلاح ما، به هر شخصی که عقاید و اعمال انحرافی زیادی داشته باشد، گفته می‌شود. کسانی که زاویه‌ی زیادی با قواعد نظری منهاج فردوسیان در باورها و فاصله‌ی زیادی با قوانین عملی منهاج فردوسیان در عبادات داشته باشند، در اصطلاح ما «صوفی» و منحرف هستند.
بنا بر این تعریف، علامه حسن زاده آملی، صوفی نیستند بلکه «صوفی‌زده» هستند. فرق «صوفی» با «صوفی‌زده» و «صوفی‌گرا» در کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان» به تفصیل توضیح داده شده است.

جواب 2: فلسفه، علمی است از علوم رایج بشری که در محدوده‌ی نظریات و باورها بحث می‌کند.
فلسفه (چه اسلامی و چه غیراسلامی) تا جایی که با قواعد نظری منهاج فردوسیان همراه باشد، مورد قبول و پذیرش ماست.
در مواردی که فلسفه (چه اسلامی و چه غیراسلامی) مخالف قواعد نظری منهاج فردوسیان باشد، در نظر ما مردود و باطل است.
در مواردی که فلسفه (چه اسلامی و چه غیراسلامی) موافق با قواعد نظری منهاج فردوسیان نباشد ولی مخالفتی هم نداشته باشد، قبولش نمی‌کنیم ولی با آن ستیزی هم نداریم.
در مجموع، توجه داشته باشید که در منهاج فردوسیان، با وجود قواعد نظری این نظام تربیتی ـ که همگی، تصریحات و واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر است ـ هیچ نیازی به فلسفه (اسلامی و غیراسلامی) و کلام (قدیم و جدید) نداریم.

جواب 3: دوست ندارم از مصطلحی که یادآور دین منسوخ عیسوی است، برای نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان که یک نظام تربیتی پویای شیعی است، استفاده کنم و این را با آن مقایسه نمایم.
منهاج فردوسیان بر سه اصل متین بنا شده است. می‌توانید با مقایسه‌ی این سه اصل با هر مصطلحی که دوست دارید، نتیجه بگیرید. سه اصل نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان برای رساندن انسان به برترین جایگاه ممکن، عبارتند از:

1. باور کردن دیدگاه‌هایی که در واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) آمده است.

2. مراعات کردن دستورالعمل‌هایی که در واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) آمده است.

3. احتیاط کردن در ناواضحات و نامسلّمات.

جواب 4: از آنجا که نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، واضحات و مسلّمات آیات و روایات معتبر است، در «قواعد نظری» و «قوانین عملی» هیچ گرایشی به هیچ گروهی ندارد؛ ولی در «رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان» چون بر مبنای احتیاط فقهاست، نظر اصولیین حاکم است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
چرا نماز یک شنبه ماه ذی‌قعده که مرحوم سید بن طاووس از استاد اعظم صلی الله علیه و آله روایت کرده در قوانین عملی منهاج فردوسیان نیامده؟!

************
باسمه تعالی

سلام علیکم

منهاج فردوسیان، مجموعه‌ای از واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) است؛ ولی این نماز، روایت از امام معصوم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست بلکه روایتی است از انس بن مالک.
جالب است در باره‌ی انس بن مالک بدانید که وی مورد نفرین مولانا امیر المؤمنین (علیه‌السّلام) قرار گرفت.
علت آن در ارشاد شیخ مفید (رحمه الله) چنین ذکر شده: انس بن مالک هم که در روز غدیر حضور داشته و اتفاقاً آن روز هم در میان این عده‌ی انصار بود صحبت فرموده، علی (علیه‌السّلام) را گواهی ننمود. علی (علیه‌السّلام) به او متوجه شده فرمود:‌ ای انس، تو چرا شهادت ندادی و گفته‌ی مرا تصدیق نکردی با اینکه تو هم مانند دیگران فرموده‌ی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را استماع کرده بودی؟!
عرض کرد: یا علی من اکنون پیر شده‌ام و از چنین سخنی که می‌گویی و از من گواهی می‌طلبی چیزی به یاد ندارم.
علی (علیه‌السّلام) از آن سخن انس بن مالک متأثر شده، او را نفرین کرد: پروردگارا اگر این بیچاره، دروغ می‌گوید، وی را به پیسی‌ای مبتلا کن که هیچگاه عمامه آن را مستور نکند.
طلحه گفته: خدا گواه است پس از این، میان دو چشم او را دیدم که لکه‌ی پیسی فراگرفته بود و این لکه تا آخر عمر در میان دو چشمانش نمایان بود.
البته در تاریخ الفی آمده است که در زمان جنگ جمل، امام (علیه‌السلام)، انس را مأموریت داد تا نزد عایشه و طلحه و زبیر برود و سخنانی را که امام بیان نمود برساند؛ اما انس هیچ یک از سخنان امام را به آنان نگفت و به همین سبب، امام او را نفرین کرد.
او در زمان جنگ جمل، همچون سعد بن ابی وقاص کنار کشید و در لشکر هیچ یک از دو طرفِ نبرد نرفت و در واقع، وی از مرجئه به شمار آمد.
از او نقل شده است که خداوند، دوستی علی و عثمان را در دل مؤمنی جمع نکرد؛ اما خداوند دوستی هر دوی اینان را در دل‌های ما قرار داد.
در منابع‌ امامیه‌، برخی‌ چون‌ شیخ‌ طوسی، تنها به‌ ذکر اینکه‌ او خادم‌ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده‌ است‌، بسنده‌ کرده‌اند؛ ولی‌ در دیگر منابع‌، او را به‌ طور کلی‌ از منحرفان‌ از امام‌ علی‌ (علیه‌السّلام) شمرده‌اند.
مشهورترین‌ سبب‌ شهرت‌ او در انحراف‌ از امام‌ علی‌ (علیه‌السّلام) ـ گذشته‌ از کناره‌گیری او در آن‌ دوران‌ ـ روایت‌ معروف‌ به‌ «مناشده‌» است‌ که‌ او حدیثی‌ را در مناقب‌ امام‌ (علیه‌السّلام) به‌ بهانه‌ی پیری و فراموشی‌، کتمان‌ کرد و امام‌ علی‌ (علیه‌السّلام) او را به‌ همین‌ سبب،‌ نفرین‌ فرمود.
همچنین‌ بنا بر روایت شیخ صدوق (رحمه الله) در خصال،‌ از حضرت‌ امام صادق‌ (علیه‌السّلام)، انس‌ یکی‌ از سه تنی‌ بود که‌ بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دروغ‌ می‌بستند.

موفق باشید

حاج فردوسی

نظر شما در مورد متن زیر چیست؟
فرقه جدید انحرافی
اخیرا گروهی تحت عنوان ”منهاج فردوسیان” با داعیه عرفان و رسیدن به کمال و … فعالیت خود را در فضای مجازی گسترش داده است.
سرکرده این فرقه شخصی به اسم ” حاج فردوسی” داعیه رسیدن به راه سعادت تحت همین عنوان را دارد و به جذب افراد مشغول است.
یکی از انحرافات این فرقه آن است که میگویند چون امام رضا فرموده است “بوسیدن دست دیگران مثل نماز گزاردن بر اوست، پس بوسیدن دست پدر و مادر حرام است!!”
این عقیده به تفکرات وهابیت شباهت دارد که برای تخریب اسلام ناب محمدی توسط این فرقه تبلیغ می شود و نشانگر برداشت خشک و منجمد از احادیث می باشد.
یکی از شیوه های مبارزه با اسلام و تشیع اصیل، فرقه سازی در درون جوامع اسلامی است.
مهمترین نشانه فرقه سازی، شخص‌پرستی و علم کردن یک “شخص خاص” بعنوان محوریت فرقه و بالا بردن او در حد یک ابر انسان و انسان مقدس است!
هر جا گروهی با عنوان خاص بر محوریت تقدس یک شخص دیدید، پای فرقه ای گمراه برای محو اسلام ناب در میان است.
کانال علمی تحقیقاتی بیداری شیعه

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نویسنده‌ی متن فوق، از معنی درست چند چیز بی‌اطلاع بوده است، برخی از آن چند چیز عبارتند از:

1. معنی درست فرقه:
از عبارات خام فوق، مشخص است که نویسنده، اطلاع درستی از معنی درست فرقه ندارد و هر اسم جدید را فرقه می‌شمارد. عبارت پایانی وی نیز تأیید این نکته است. برای آشنایی با معنی درست فرقه از نگاه فرقه‌شناسان بزرگ دنیا، به کتاب «فرقه‌ی منهاج فردوسیان» مراجعه نمایید. در کتاب مذکور، یکصد و پانزده ملاک برای فرقه برشمرده‌ایم.

2. معنی درست منهاج فردوسیان:
از عبارات ناپخته‌ی فوق، مشخص است که نویسنده، حتی یک کتاب از مجموعهْ کتاب‌های نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان را ندیده و نخوانده است. قضاوتی که از سر جهل فراگیر باشد، ارزشی ندارد و نمی‌تواند نشان‌دهنده‌ی حقیقتی یا واقعیتی باشد.

دکترین منهاج فردوسیان بر سه پایه‌ی زیر، استوار است:
الف) باور به واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
ب) عمل به واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
ج) احتیاط در ناواضحات و نامسلّمات.
نقد علمی و درست، زمانی صورت می‌گیرد که پایه‌های اصلی و زیرساخت‌های دکترین منهاج فردوسیان مورد بررسی منصفانه و عالمانه قرار گیرد.

3. معنی درست انحراف:
انحراف، راه فرعی‌ای است که از راه اصلی، به روشنی و وضوح، جدا می‌شود و برای اثباتش نیاز به آسمان و ریسمان کردن نیست. وقتی پای بیان انحرافات یک فرقه به میان می‌آید، باید ریشه‌های فاسد یک تفکر، با استناد به آیات، روایات و عقل سلیم، مورد نقد و بررسی قرار گیرد و پرداختن به سرشاخه‌های کم‌ارزش، نشان از این دارد که ناقد، اصرار دارد سخن خود را بر کرسی بنشاند و تفکر خاصی را انحرافی معرفی کند.
اگر اختلاف فتاوا در میان فقهای عظام را بررسی کنید، خواهید دید از این دست اختلافات در فروعات، بسیار فراوان است. احکام زیادی در فقه وجود دارد که فقها در حرمت یا کراهت و نیز در وجوب یا استحباب آن اختلاف دارند و مخالف یکدیگر فتوا داده‌اند. پس یک مسئله‌ی فرعی فقهی اگر به سلیقه‌ی یک نفر نبود، نباید حکم کند که تفکر مقابل، انحراف دارد.

4. معنی درست حکم منهاج فردوسیان درباره‌ی بوسیدن دست پدر و مادر:
چنان که گذشت، نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان مبنی بر واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است. روایاتی که در باره‌ی بوسیدن دست وارد شده، حاکی از این است که در تشیّع خالص، بوسیدن دست، جز دست پیامبر یا جانشین پیامبر، نهی شده است. در منهاج فردوسیان بدون این که حکم حرمت یا کراهت به آن بدهند، دست جز پیامبر یا جانشین پیامبر را نمی‌بوسند. آشنایان با فقه و اصول فقه، می‌دانند که فرق بسیاری بین «فتوا به احتیاط» و «احتیاط در عمل» هست. آنچه در زمینه‌ی بوسیدن دست در منهاج فردوسیان اتفاق افتاده، «احتیاط در عمل» بدون توجه به شدت و ضعف نهی در این باره است. در منهاج فردوسیان، نمی‌گویند بوسیدن دست پدر و مادر، حرام است یا مکروه، بلکه می‌گویند از باب احتیاط، دست پدر و مادر را نمی‌بوسیم چون نهی شرعی دارد.

5. معنی درست وهابیت:
وهابیت، جریانی سیاسی برآمده از اسلام حنبلی است که در ظاهر، شباهت‌های فراوانی با تشیّع اثنی‌عشری دارد ولی در چند مورد اصلی، هم‌نظر با تشیّع نیست. این که قسمتی از تفکرات اسلامی (تشیّع اثنی‌عشری) با قسمتی از تفکرات اسلامی (سنی حنبلی وهابی) شباهت داشته باشد، چیز عجیبی نیست و نشانه‌ی انحراف نخواهد بود.
محقق فهیم می‌داند که هر عقیده و عمل را باید بر قرآن کریم و روایات معتبر معصومین (علیهم السلام) عرضه کند و شباهت و عدم شباهتش را با ثقلین بسنجد نه با یک جریان سیاسی سنی که خیلی از سنی‌ها نیز آن را قبول ندارند.
این نحوه مقایسه کردن، اصرار بر منحرف جلوه دادن است و اعتباری ندارد. وقتی قلم به دست کسی باشد که اصرار دارد طرف مقابلش را به هر قیمتی منحرف معرفی کند، مجبور می‌شود به چنین مقایسه‌ها و استدلال‌هایی دست بزند.

6. معنی درست تخریب اسلام ناب محمدی:
نویسنده‌ی متن فوق، معنی درست تخریب اسلام ناب محمدی را نمی‌دانسته به دلیل این که حکم به «حرام بودن بوسیدن دست پدر و مادر» را موجب تخریب اسلام ناب محمدی فرض کرده است. اسلام ناب محمدی با فرض این که بوسیدن دست پدر و مادر «واجب» باشد و شخصی آن را «حرام» بداند، تخریب نمی‌شود. پایه‌های اسلام ناب محمدی محکم‌تر از اینهاست و هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را تخریب کند. این در حالی است که توضیح دادیم در منهاج فردوسیان، بوسیدن دست پدر و مادر را در عمل ترک می‌کنند ولی فتوا به «حرام بودن» بوسیدن نمی‌دهند و «حرام بودن بوسیدن دست پدر و مادر در منهاج فردوسیان» از ساخته‌های ذهن نویسنده است.

7. معنی برداشت خشک و منجمد از احادیث:
نویسنده اطلاع دقیقی از برداشت خشک و منجمد از احادیث نداشته است. او نمی‌دانسته است که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، «برداشت» جایی ندارد و تماماً «تصریحات» آیات و روایات معتبر است. وقتی در متن روایت معتبر آمده است: «سر و دست هیچکس جز رسول خدا یا کسی که اراده‌ی رسول خدا از او می‌شود، بوسیده نمی‌شود» جایی برای برداشت نمی‌ماند. برداشت یعنی این که آیه یا روایت، چیزی بگوید و با توجه به برخی مقدمات و مصالح، چیز دیگری از آن برداشت شود. وقتی تصریح روایت بر نهی از بوسیدن دست هر شخصی جز پیامبر و جانشین پیامبر است، «برداشت» معنی ندارد؛ چه رسد به «برداشت خشک و منجمد».

8. معنی درست شخص‌پرستی:
شخص‌پرستی در جایی اتفاق می‌افتد که شخصی غیرمعصوم، دیدگاه یا دستور عملی‌ای را از غیر وحی بیاورد و مردم را دعوت به آن عقیده یا عمل نماید. دعوت به آئین‌های بشری برای رسیدن به کمال و سعادت ابدی، اساس شخص‌پرستی است. زمانی که سخن گوینده‌ای را قبول کنید که از غیر مسیر وحی، می‌خواهد شما را به سرچشمه‌های حیات ابدی و کمال واقعی و سعادت جاودانی برساند، دچار شخص‌پرستی شده‌اید. اگر این جملات نویسنده، تعریض به این است که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، «حاج فردوسی» را در حد ابرانسان و انسان مقدس بالا می‌برند، نشان از این دارد که هیچ اطلاعی از محتوای دکترین منهاج فردوسیان ندارد و غرض‌ورزانه قلم‌فرسایی کرده است. یکی از درس‌های ابتدایی در مدرسه‌ی منهاج فردوسیان، این است که باید جز پیامبر و امام را از جایگاه «ابرانسانی» و «انسان مقدس بودن» پایین آورد و سراسر قلب و ذهن را به آموزه‌های ثقلین (قرآن و عترت) اختصاص داد.
در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان «ابرانسان» و «انسان مقدس»، فقط حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و دوازده جانشین باعظمت آن حضرت (علیهم‌السلام) هستند و بقیه‌ی اهل بیت و شیعیان و موالیان، به مقداری که ایمان و عمل صالح داشته و پرهیزکاری نموده‌اند، مکرم شمرده می‌شوند.

نتیجه‌گیری: با توجه به آنچه عرض شد که نویسنده، از معنای درست خیلی از عبارات و تعابیری که در متنش به کار برده، بی‌اطلاع بوده و البته بعضی چیزهای دیگر هم در متن فوق بود که برای رعایت اختصار، بیان نشد؛ نتیجه می‌گیریم که متن فوق، با هدف تخریب چهره‌ی مشعشع نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان به قلم کسی که اطلاعات درست و کافی ندارد، به نگارش درآمده است و چنین متنی و نقدی وجاهت علمی و تحقیقی ندارد.
لازم به ذکر است که این چند سطر، نه در جواب آن نویسنده‌ی بی‌اطلاع و آن متن بی‌اعتبار، بلکه برای روشن شدن پرسشگر عزیز، که از اصحاب منهاج فردوسیان است، نگاشته شد.

توصیه‌ی پایانی: بر مسیر مستقیم و صراط اقوم منهاج فردوسیان بتازید و استقامت کنید و شبانه‌روز، مشغول اصلاح باورها و اعمالتان بر اساس واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) باشید و به ندای سربازان ابلیس گوش مدهید. اینان نه خود راه بُرده و به جایی رسیده‌اند و نه دوست دارند شما به جایی برسید.
«وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 109]

و الحمد لله اولاً و آخراً
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است