حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

با سلام
قانون 588: احیای شب قدر به عبادت ضروریست؛
1. با توجه به پیام شما در منهاج‌یار در خصوص شب قدر، کدام شب‌ها، مد نظر شما بوده است؟ چرا که در قوانین عملی که شب قدر مشخص نشده و در قواعد نظری هم فقط اشاره شده (غیر مستقیم) که شب بیست و سوم، شب قدر است.
2. دوستی از قول شما بیان می‌کرد که شما فرموده‌اید که در شب 19 ماه رمضان هم یک صد رکعت نماز (به مانند شب‌های 21 و 23) بخوانید چرا که از اعمال مشترک شب‌های قدر است. اما این نماز برای شب نوزدهم در هیچ طبقه‌ای نیامده است. لطفاً توضیح دهید.
3. جایگاه قرآن به سر در منهاج فردوسیان، چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: شب قدر، یک شب بیشتر نیست ولی به دلایلی، نخواسته‌اند مشخصش کنند. از روایاتی چنین بر می‌آید که شب قدر، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان است. در برخی روایات، بین شب بیست و یکم و بیست و سوم، مردد گذاشته‌اند. در برخی روایات، شب نوزدهم نیز به احتمالات افزوده شده است. سپس در درجه‌ی بعد، شب‌هایی مانند شب نیمه‌ی شعبان یا شب بیست و هفتم ماه رمضان نیز نامزد شب قدر، شده‌اند.

جواب 2: خوب است کسانی که توانایی و فرصت کافی دارند، یک‌صد رکعت نماز توصیه شده را در تمام شب‌هایی که احتمال شب قدر دارد،‌ به امید ثواب بجا آورند. ولی اگر توانایی و فرصت ندارید، شب بیست و یکم و بالاخص شب بیست و سوم را از دست ندهید.

جواب 3: در روایات مختلفی، این عمل (قرآن به سر گرفتن) آمده است. از آن جمله، سید بن طاووس متن کامل دو حدیث را همراه با سند (یعنی سلسله راویان حدیث) در کتاب اغاثة الداعی که متعلق به خود اوست، نقل کرده است. بعداً که کتاب المضمار را می‌نویسد، این دو حدیث را بدون ذکر سند در آن ذکر می‌کند. سپس در کتاب اقبال آورده است.
دو عالم و محقق بزرگ شیعه، علامه مجلسی (ره) و شیخ عباس قمی (ره) نیز این عمل را معتبر تشخیص داده و در کتاب‌های دعای خود، ذکر کرده‌اند. از دیگر منابعی که این عمل را (گاهی با کمی اختلاف) از امام صادق (علیه‌السلام)، از امام کاظم (علیه‌السلام) و امام رضا (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند، می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
الأمالی، شیخ طوسی، صفحه‌ی 292 و 293؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 88، صفحه‌ی 346 و جلد 89، صفحه‌ی 112؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 8، صفحه‌ی 125 و 126 و جلد 5، صفحه‌ی 253؛ جامع أحادیث الشیعة، آیت الله بروجردی، جلد 7، صفحه‌ی 240 و جلد 7، صفحات 261 و 281؛ الإنصاف فی النص علی الأئمة، سید هاشم بحرانی، صفحه‌ی 486.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم و رحمة الله حاج فردوسی
در محله‌ی ما مسجدی است که پر است از دشمنان و مخالفان منهاج فردوسیان، البته خودم هم با جهالتی که نسبت به این برنامه داشتم، قبلاً مخالفت می‌کردم. ولی حالا دیگر حالم به هم می‌خورد از رفتن به این مسجد و از شنیدن حرف‌های خاله زنکی آنان. دقیقاً این‌ها مثل قاتلان امام حسین (علیه السلام) هستند که نماز و قرآن می‌خواندند ولی منهاج فردوسیانشان را کشتند. ولی حتی پست‌تر از آنها هستند؛ آنان حداقل ظواهر دین را رعایت می‌کردند ولی اینها نه. شمر کی به مجلس موسیقی می‌رفت؟ آن هم علنی و یا عمر سعد کی ریشش را می‌تراشید مثل یهود؟ هر چند آنها پست‌تر از یهود بودند ولی ظواهر را رعایت می‌کردند، اما اینها نه ظاهر دارند نه باطن و فقط به مسجد می‌آیند که بگویند ما دینداریم و مؤمن، که مردم بدبخت امثال ما را گول بزنند ولی مثل معاویه که قرآن را بر سر نیزه کرد، با دین به جنگ دین آمده‌اند. اهل هر گناهی هستند و هر فسقی که بخواهید از آنان سر می‌زند. موسیقی را علنی گوش می‌کنند و ریششان را می‌تراشند و تهمت و توهین به شما و اصحاب منهاج فردوسیان می‌زنند و خیلی از آنان اصلاً اعتقادی به خمس و بعضی دیگر از حرام و واجب خداوند ندارند و علتش هم همین است که این طور مخالفت می‌کنند. دیگر خسته شده‌ایم از نقش بازی کردن و خود را مخالف و دشمن منهاج فردوسیان نشان دادن. و اگر هم بی‌طرف خود را نشان دهی و سکوت کنی یا با آنان هنگام مسخره نخندی و یا حتی اگر آرام بخندی می‌گویند منهاجی شده است. بنده نمی‌خواهم موسیقی گوش کنم و یا ریشم را بتراشم و می‌خواهم ریش داشته باشم و یا نافله و نماز شب بخوانم ولی از ترس حرف این بی‌دینان و مسخره‌شان به حرام وادار می‌شوم و یا از ضروریات عقب می‌مانم.
1. آیا انجام دادن کارهای حرام از ترس مسخره شدن و طعنه و توهین هم حرام است؟
2. آیا تقصیر اینها نیست؟
3. آیا این ترس من عذری پیش خداوند هست در قیامت که گناهش بر عهده‌ی کسانی است که از زبانشان می‌ترسم؟
4. آیا این مسجد، حکم مسجد ضرار در صدر اسلام ندارد؟ و نباید آن را خراب کرد؟
5. آیا می‌توان در این مسجد نماز خواند؟
6. آیا این مسجد خراب نمی‌شود و ما زیرش آوار نمی‌شویم؟ اگر جواب، مثبت است واجب نیست که نرویم؟
7. آیا می‌توانیم از منهاج فردوسیان دفاع بکنیم با این که احتمال خطر برای خودمان می‌دهیم؟
ممنونم از شما / از اعضای «مستبصرین به منهاج فردوسیان»

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سختی‌های راه تکامل و سعادت، همان امتحانات الهی است که میزان استقامت و راستی افراد، به آن سنجیده شود. پس از سختی‌ها نهراسید و بر استقامت خود، بیافزایید. اما جواب سؤالات شما:
جواب 1: انجام دادن کارهای حرام، هر چند از ترس مسخره شدن و طعنه و توهین دیگران باشد، ممنوع است و ضرر بزرگی به کمال و سعادت می‌رساند.

جواب 2: آنان، حتماً گنهکارند و در نزد خدای تعالی،‌ باید پاسخگو باشند ولی گنهکاری و مقصر بودن آنان، عذری برای شما در انجام ممنوعات نمی‌شود.

جواب 3: ترس شما از بدگویان و مسخره‌کنندگان، عذر موجهی نیست و گناه شما، بر عهده‌ی خودتان است، هر چند آنان نیز در برابر گناهی که انجام می‌دهند،‌ مسؤول هستند.

جواب 4: مسجد ضرار، آن مسجدی است که فقط برای ضربه زدن به اسلام ساخته شده باشد، نه مسجدی که برای اقامه‌ی احکام الهی ساخته شده ولی به دست نااهلان و بی‌تقوایان افتاده است. پس مسجدی که بر اساس تقوا بنا نهاده شده باشد، هر چند مردمانی منافق در آن باشند و اداره‌ی امورش را به عهده بگیرند، مسجد ضرار نیست و اجازه‌ی تخریبش را ندارید.

جواب 5: نماز خواندن در مسجد، مستحب است و فرقی بین مساجد شیعیان با مساجد سایر فرقه‌های اسلام نیست.

جواب 6: مطمئن باشید که هیچ بنایی بر اثر این که در آن، به حاج و منهاج ناسزا بگویند، خراب نمی‌شود. اگر مسجد، اگر مسجد، بر طبق اصول مهندسی و با سازه‌های مستحکم ساخته شده باشد، خطر آوار شدنش ضعیف است مگر در زلزله‌های شدید. پس اگر مسجدی از مصالح خوب و منطبق با چیدمان مورد تأیید نظام مهندسی ساخته شده باشد، می‌توانید در آن حضور یافته و به ادای نماز و سایر مستحبات دینی همانند تلاوت قرآن و فراگیری احکام بپردازید. اما اگر مسجد، قدیمی و در معرض خرابی باشد، از حضور در آن اجتناب نمایید.

جواب 7: اگر احتمال خطر، جدّی باشد یعنی در حدّ کشته شدن یا از دست دادن مال فراوان یا آبروریزی زیاد، تبلیغ و دفاع از منهاج فردوسیان را ترک کنید. اما به صِرف این که برخی جاهلان، مسخره کنند یا سخنان کنایه‌آمیز بزنند، دست از تبلیغ دین ناب خدای تعالی بر ندارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام
چرا شما با دست‌بوسی پدر و مادر و پدرزن و سادات و معلم مخالف هستید؟ بنده استاد حوزه هستم و شما نمی‌توانید ما را گول بزنید. حال که به اصطلاح، حوزوی هستید چرا با حوزه مخالفت می‌کنید؟ لااقل با خودتان و اصلتان که مخالفت نکنید. در سایت حوزه آمده است: پیامبر فرمود کسی که پای مادرش را ببوسد مثل این است که آستانه‌ی کعبه را بوسیده است. (گنجینه‌ی جواهر)
و یا هنگامی که ابراهیم خلیل (ع) برای دیدار پسرش اسماعیل(ع) از شام به مکه آمد، پسرش در خانه نبود. حضرت ابراهیم (علیه السلام) به سوی شام برگشت. وقتی اسماعیل به خانه بازگشت، همسرش آمدن حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به اسماعیل خبر داد. اسماعیل به جست و جوی رد پای پدر پرداخت و جای پای پدرش را پیدا کرد و به عنوان احترام به پدر، جای پای ایشان را بوسید. (الاعلام، قطب الدین حنفی، ص 24)
و یا شما که از آیت الله العظمی مرعشی عالم‌تر نیستید ایشان می‌گویند: زمانی که در نجف بودیم، روزی هنگام ظهر مادرم به من گفت: برو پدرت را صدا بزن تا برای صرف نهار بیاید. من به طبقه‌ی بالا رفتم و دیدم که پدرم، در حال مطالعه خوابیده است. نمی‌دانستم چه کنم؟ از طرفی باید امر مادر را اطاعت می‌کردم و از طرفی می‌ترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم تا اینکه در اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و دید من هستم. وقتی این ادب و احترام را از من دید، گفت: شهاب الدین تو هستی؟ عرض کردم: بلی آقا. دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «پسرم، خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت قرار دهد؟» و من هر چه دارم از برکت همان دعای پدرم است که در حق من نمود و به مرحله‌ی اجابت رسید». (رمز موفقیت بزرگان) حال با توجه به این موفقیت آیت الله العظمی مرعشی، می‌توانیم بوسیدن پای پدر را نادیده بگیریم؟
و یا شهید بزرگوار آیت الله مرتضی مطهری می‌گوید: گهگاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‌اندیشم، احساس می‌کنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگی‌ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوانی بوده است که به والدین خود، بویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کرده‌ام. علاوه بر توجه معنوی و عاطفی، تا آنجا که توانایی‌ام اجازه می‌داد، با وجود فقر مالی و مشکلات مادی در زندگی‌ام، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک و مساعدت کرده‌ام». یکی از فرزندان شهید مطهری می‌گوید: «من مکرر، شاهد تواضع و احترام خاص پدر و معلم عزیزم نسبت به پدر بزرگوارش بودم و هرگاه به «فریمان» می‌رفتیم، تأکید داشت که نخست به منزل پدر و مادرشان بروند. در موقع روبرو شدن با پدر و مادر، دست آنان را می‌بوسیدند و به ما نیز توصیه می‌کردند که دست ایشان را ببوسیم. (رمز موفقیت بزرگان).
حال، شما از پیامبر و بزرگان دین دلسوزتر هستید که می‌خواهید نعوذ بالله دین را یاد پیامبر و علما بدهید؟ و یا مردی به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و پرسید: «ای رسول خدا! من سوگند خورده‌ام که آستانه‌ی در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پای مادر و پیشانی پدرت را ببوس، (یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن آستانه‌ی در بهشت می‌رسی). او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قبر آن‌ها را ببوس.
و یا علامه حسن‌زاده ‌آملی نقل کرده است: بنده حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ می‌کردم. سعی می‌کردم در حضور استاد به دیوار تکیه ندهم، چهار زانو بنشینم، حرفی را زیاد تکرار نکنم، چون و چرا نمی‌کردم که مبادا سبب رنجش استاد شود. یک روز محضر آقای مهدی الهی قمشه‌ای نشسته بودم، خم شدم و کف پای ایشان را بوسیدم. ایشان برگشتند و به من فرمودند: چرا این کار را کردی؟! گفتم: من لیاقت ندارم که دست شما را ببوسم. برای بنده این کار مایه‌ی مباهات است، خب چرا این کار را نکنم؟ (منظومه‌ی معرفت، ص 40)
و یا آیت‌ الله مکارم شیرازی نقل می‌کنند که هر وقت به شیراز می‌رفتم، دست و پای پدر و مادرم را می‌بوسیدم و در ادامه گفتند هیهات اگر انسان فکر کند که تنهایی به جایی می‌رسد.
مرحوم ملا محسن فیض کاشانی نقل می‌کند که اگر سجده به غیر از خدا واجب می‌شد، یقیناً بر پدر و مادرم سجده می‌کردم.
حالا شما با این استدلال‌های قوی از بهترین کتابها و سیره‌ی بزرگان می‌خواهید چه دلیلی بیاورید؟
طلبه‌ی حوزه، استاد حوزه و دانشگاه.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نامه‌ی شما، مشتمل بر دو گونه سند است، به شرح زیر:
1. «روایات»: این روایات، جملگی از منابع عامه می‌باشد و ارزش استناد ندارد. در مقابل این روایات بی‌اعتبار، روایات معتبری در منابع شیعی آمده است که از بوسیدن دست افراد معمولی نهی کرده است. با این حساب، این روایات نامعتبر، توان مقاومت در مقابل روایات معتبر ندارند و کنار گذاشته می‌شوند.

2. «رفتار علما»: همچنان که در نزد اصولیون مشهور و مقبول است و در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» به تفصیل بیان شده است، فعل معصوم (علیه‌السلام) دلالت بر استحباب ندارد. حال، جایی که فعل معصوم (علیه‌السلام) دلالت بر استحباب ندارد، چگونه افعال علما، دلالت بر استحباب داشته باشد؟
علمای معظمی که نام برده‌اید، هر کدام می‌توانند مشعلی فروزان فرا راه رساندن جامعه به سرچشمه‌ی زلال وحی (قرآن و روایت) باشند، ولی هر گاه به جای دعوت به آموزه‌های وحیانی،‌ دعوت به «خود» و «سلیقه‌های شخصی» کنند، قابل اعتماد و اعتنا نخواهند بود.
پس عالم دینی، تا جایی محترم و مورد اعتماد است که دعوت به «دین خدا» کند نه دعوت به «ذوقیات». به عبارت دیگر، باید علما را با دین مقایسه کنید نه دین را با علما. پس هر گاه عالم دینی‌ای را یافتید که خارج از چارچوب آیات و روایات، اعتقادی دارد یا عملی انجام می‌دهد،‌ نباید دین خدا را بر طبق دیدگاه یا عمل او، ویرایش کنید.
آبروی علمای دین،‌ از دین است نه آبروی دین از علمای دینی. پس هر گاه عالم آبرومند و محترمی، قدم از دایره‌ی شرع انور، بیرون نهد، به همان مقدار، احترام و اعتماد متشرعه را از دست می‌دهد.

موفق باشید
حاج فردوسی

به نام خدا

در سایت پاسخگو به این آدرس:
https://www.pasokhgoo.ir/node/37074
آمده است که کشتن مار مولک غسل ندارد و حتی امام خمینی هم در تحریرالوسیله جلد 1 صفحه 94 می‌گوید غسل ندارد. آن وقت شما این قانون‌های من درآوردی از کجا آورده‌اید که کشتن مارمولک غسل دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جوابی که در سایت پاسخگو آمده، درست نیست. عبارت امام خمینی (ره) چنین است:
«القول فی الأغسال المندوبة‌ و هی أقسام: زمانیة و مکانیة و فعلیة، أما الزمانیة فکثیرة، منها غسل الجمعة… ثانیهما: ما یکون لأجل الفعل الذی فعله، و هی أغسال: منها لقتل الوزغ، و منها لرؤیة المصلوب مع السعی إلی رؤیته متعمداً» [تحریر الوسیلة، امام خمینی، جلد 1، صفحه‌ی 100]
ترجمه: سخن در غسل‌های مستحبی و آن اقسامی دارد: زمانی و مکانی و فعلی. اما زمانی، زیاد است از آن جمله، غسل جمعه… نوع دوم، غسل‌هایی است که استحبابش به خاطر کاری است که انجام داده، و آن، غسل‌هایی است؛ از آن جمله است، برای کشتن مارمولک و از آن جمله است برای دیدن به دار کشیده اگر عمداً به دیدنش رفته باشد.
مستندات قانون استحباب غسل برای کشتن مارمولک، جداگانه بررسی و ارائه خواهد شد.

موفق باشید
حاج فردوسی

به نام خدا

سلام
بلندگوهای مساجد و حسینیه‌ها و هیئات، بسیار برایمان مزاحمت ایجاد می‌کنند. این گونه مزاحمت‌ها در منهاج فردوسیان چه جایگاهی دارد؟
متشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
آزار رساندن به مؤمنین و مؤمنات، مجوز شرعی ندارد هر چند با صدای تلاوت قرآن یا مداحی و مانند آن باشد. حتی ایجاد مزاحمت صوتی با صداهای معنوی، چون موجب انزجار شنوندگان از معنویت و دین می‌شود، گناه مضاعفی دارد.
پس اگر روزی اداره‌ی مسجد و هیأت به دستتان افتاد، نخواهید که جامعه را به زور صدای بلندگو، اسلامی کنید؛ کاری که احمق‌ها انجام می‌دهند. یکی از نمونه‌های احمق، کسانی هستند که علی رغم مخالفت صریح مراجع معظم تقلید و علمای عظام، اصرار دارند که جامعه را با پخش صدای قرآن و سخنرانی و مداحی از بلندگوها، اسلامیزه کنند.
البته اذان، از این حکم استثناست مگر این که با مخالفت صریح برخی مسلمانان همراه باشد؛ که در این صورت، پخش اذان از بلندگو را ترک کنید و به صورت معمولی اذان بگویید.
در هر حال،‌ افرادی را که صداهای اسلامی و معنوی را دستمایه‌ی آزار مسلمانان می‌کنند، به نرمی توجیه کنید و از فتاوای مراجع تقلید، آگاه سازید. اگر دست از منکرشان نکشیدند، از محترمین محلی بخواهید که آنها را نهی از منکر نمایند. و اگر باز هم اثری نداشت، مطمئن باشید که رگی از جهالت خوارج در ایشان است، پس بر آزارشان صبر کنید و کارشان را به خدای تعالی بسپارید.

موفق باشید
حاج فردوسی

به نام خدا

سلام
بنده کتاب‌های منهاج فردوسیان را به طور مخفیانه در خانه می‌خوانم و هنوز در ابتدای راه هستم. چه کار کنم برای این که آزادانه و بدون مزاحمت افراد خانواده‌ام به مطالعه‌ی کتاب‌ها بپردازم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اصل اساسی در استفاده از نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، عمل است. پس نیازی نیست زمان زیادی برای مطالعه‌ی آن صرف نمایید. همین مقدار که بدانید وظیفه‌ی شما در این ساعت چیست و به انجام وظیفه‌ی خود قیام کنید، کفایت می‌کند.
پس می‌توانید ـ تا زمانی که گشایشی حاصل شود ـ به مطالعه‌ی کتاب‌های منهاج فردوسیان به صورت مخفیانه ادامه بدهید؛ ولی نباید در انجام وظایف عبادی خود، کوتاهی کنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم
میلاد سراسر با سعادت امام مجتبی (علیه السلام) مبارک باد.
ما اعضای گروه «مستبصرین به منهاج فردوسیان» از شما و همه‌ی منهاجیون به خاطر توهین‌هایی که به شما و آنها کرده‌ایم معذرت‌خواهی می‌کنیم و به فرمایش یکی از منهاجیون که ایشان، خود را منهاج‌خوان می‌دانند و نه منهاجی، فرمودند که حاج فردوسی ندیده و نشنیده شما را بخشیده‌اند که امیدواریم همین‌گونه باشد.
ولی همه‌ی ما با مشکلاتی از قبیل فشار از طرف اطرافیانمان مواجه هستیم و ما نمی‌توانیم قوانین را حتی مراعات کنیم و اگر ریشمان را نتراشیم و کمی ریش داشته باشیم می‌گویند منهاجی شده‌اید و یا تسبیح تربت را به دست می‌گیریم اعتراض می‌کنند و یا لباس سفید می‌پوشیم همین طور، چه برسد به این که کتابش را داشته باشیم و یا در جلسات منهاج فردوسیان که برگزار می‌شود شرکت کنیم. اکنون با این مشکلات عمده و عدیده چه کنیم؟
با تشکر
اعضای گروه «مستبصرین به منهاج فردوسیان»

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
همچنان که قبلاً نوشتم، شما را حلال کردم و دلگیری و گله‌ای از شما ندارم. ولی شایسته است برای جبران گذشته‌ها، بیچارگانی را که از این سرچشمه‌ی نورانی، دور کرده‌اید، با تبلیغ درست، باز گردانید و با نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان آشنا سازید و آشتی دهید.
حکایت شما،‌ بی‌شباهت به حکایت اصحاب کهف نیست. آنان نیز جماعتی جوانمرد بودند که قصد پیمودن راه توحید و تقوا داشتند ولی با مخالفت فضای حاکم و هیأت حاکمه مواجه بودند. قرآن کریم، حالشان را چنین ترسیم کرده است:
«إِنَّهُمْ فِتْیةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًی * وَ رَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا * هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یأْتُونَ عَلَیهِم بِسُلْطَانٍ بَینٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کذِبًا» [سوره‌ی کهف، آیات 13 تا 15]
ترجمه: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم. و دل‌هایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک] برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمین است، جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت، قطعاً ناصواب گفته‏‌ایم. این قوم ما جز او معبودانی اختیار کرده‌‏اند چرا بر [حقانیت] آنها برهانی آشکار نمی‏‌آورند؟! پس کیست ‏ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟!
همچنین جوانان عصر حضرت موسی (علیه‌السلام) نیز دچار چنین گرفتاری‌ای بوده‌اند. قرآن کریم می‌فرماید:
«فَمَا آمَنَ لِمُوسَی إِلاَّ ذُرِّیةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَی خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن یفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ * وَ قَالَ مُوسَی یا قَوْمِ إِن کنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَیهِ تَوَکلُواْ إِن کنتُم مُّسْلِمِینَ * فَقَالُواْ عَلَی اللّهِ تَوَکلْنَا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَ نَجِّنَا بِرَحْمَتِک مِنَ الْقَوْمِ الْکافِرِینَ» [سوره‌ی یونس، آیات 83 تا 86]
ترجمه: سرانجام کسی به موسی ایمان نیاورد مگر فرزندانی از قوم وی در حالی که بیم داشتند از آنکه مبادا فرعون و سران آنها، ایشان را آزار رسانند و در حقیقت، فرعون در آن سرزمین برتری‏‌جوی و از اسراف‌کاران بود. و موسی گفت ای قوم من اگر به خدا ایمان آورده‌‏اید و اگر اهل تسلیمید بر او توکل کنید. پس گفتند بر خدا توکل کردیم پروردگارا ما را برای قوم ستمگر [وسیله] آزمایش قرار مده. و ما را به رحمت‏ خویش از گروه کافران نجات ده.
توصیه‌ی من به شما جوانان هدایت‌یافته این است که:
1. پدر، مادر و اطرافیانتان را با بیان نرم و خوشرویی، با احکام اسلام، آشنا کنید. شما پشتوانه‌های قوی‌ای همچون قرآن کریم، روایات استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) و رساله‌ی توضیح المسائل مراجع معظم تقلید دارید. از این حربه‌های نور برای دریدن پرده‌های جهل و ظلمت، بهره ببرید. تبلیغ اسلام ناب، هم فشارها را از شما دور کرده و هم اطرافیانتان را از جهنم، نجات بخشیده و به بهشت، هدایت می‌کند.
2. همچنان که حضرت موسی (علیه‌السلام) به جوانان بنی اسرائیل توصیه نمود، بر خدا توکل کنید و از او بخواهید که مایه‌ی آزمایش ناسپاسان و جاهلان و بی‌تقوایان قرار نگیرید.
3. بر آزار و اذیت جاهلان و بی‌تقوایان،‌ صبر کنید که در نهایت، شما پیروز هستید.
4. دعا برای رها شدن از فشارها و استقامت بر منهاج فردوسیان را فراموش نکنید. دعا، جایگاه بسیار رفیعی دارد، تا آنجا که قضای الهی را تغییر می‌دهد، هر چند محکم شده باشد.
من نیز خالصانه‌ترین دعاهایم را برای موفقیت شما گل‌های تازه‌روییده‌ی بوستان منهاج فردوسیان، به درگاه حضرت ذوالجلال،‌ تقدیم خواهم داشت به این امید که «دعای گوشه‌نشینان بلا بگرداند» ان شاء الله تعالی

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
میلاد کریم اهل بیت مبارک باد. لطفاً مرا به خاطر میلاد امام مجتبی (علیه السلام) برای توهین‌های بی‌شماری که به شما کردم ببخشید.
بنده شخصی هستم که در روستایی زندگی می‌کنم که نیمی از جمعیت آن را تشیع و نیمی اهل سنت تشکیل می‌دهند. چند سالی است که در روستای ما بحث منهاج فردوسیان (البته به قول یکی از پیروانتان، به مدد دشمنان منهاج فردوسیان) بسیار داغ است و هیچ گاه از تب آن کاسته نمی‌گردد. بنده هم به خاطر جهالت و لجاجت و کینه‌ورزی‌ها به این برنامه توهین می‌کردم و یکی از مخالفین سرسخت این برنامه‌ی تربیتی بودم.
و در هر شبکه‌ی اجتماعی که عضو بودم از این برنامه، چه راست و چه دروغ (البته الان که فهمیدم همه‌اش دروغ بوده) بدگویی می‌کردم. بنده همیشه بحث‌های دینی را دنبال کرده‌ام و مخصوصاً برای اثبات ولایت آقا امیرالمؤمنین با هم سن و سال‌هایم از اهل سنت بحث‌هایی می‌کردم که در اغلب آن موفق بوده‌ام و یا بهتر بگویم ناموفق نبوده‌ام. ولی در روستای ما با ظهور افرادی به نام منهاجیون، بحث با برادران اهل سنت را رها کرده و به مبارزه با منهاجیون پرداختم. از هر طریق با آنها جدل می‌کردم از واتساپ و حضوری و تلفنی و… ولی وقتی با این‌ها بحث می‌کردیم و دلیل از تفسیر آیات قرآن می‌آوردیم آنان رد می‌کردند و می‌گفتند تفسیر قرآن را از ثقل قرآن یعنی استادان منهاج فردوسیان بیاورید و یا وقتی حدیثی را می‌گفتیم، می‌گفتند این حدیث را پیدا نکردیم، یا جعلی است، یا در کتب اهل سنت آمده است، یا در منابع منهاج فردوسیان نیست و از این جوابها.
اینجا اعتراف می‌کنم که اطلاعات دینیشان بسیار بالا بود چون هر وقت می‌گفتم که دیگر جوابی ندارند، نمی‌دانم جواب را از کجا پیدا می‌کردند. زیرا زمانی که حدیثی از غیر منابع منهاج فردوسیان می‌آوردیم، آنان از منابع منهاج فردوسیان برای ما ضد آن حدیث را اقامه می‌کردند و یا مرا دائم ارجاع می‌دادند به کتابهای منهاج فردوسیان و سایت منهاجیار، که من جوابی نداشتم ولی با لجاجت قبول نمی‌کردم.
ولی الان اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام و امیدوارم مرا ببخشید. نه تنها بنده که ما چند نفریم که با صحبت کردن با یکی از منهاجیون، پشیمان و نادم شده‌ایم و گفتیم در ماه مبارک رمضان که مواجه شد با میلاد کریم اهل بیت، حلالیت بطلبیم و گروهی را تشکیل داده‌ایم که اسمش را آن عزیز گذاشته «مستبصرین به منهاج فردوسیان».
می‌خواستیم دسته‌جمعی یک مطلب را برای شما بفرستیم و طلب بخشش کنیم ولی بنده به علت سؤالاتی که در ته دلم باقی بود جداگانه مطلبم را نوشتم. ولی اگر خدا بخواهد، گروهی هم مطالبی را خواهیم نوشت و شاید بیشتر مزاحمتان شویم با سؤالاتمان و با گروهی دیگر از منهاجیون به نام «رهپویان فردوس اعلی» مرتبط هستیم.
ببخشید از نوشتن این سؤالات.
1 ـ آیا این تضعیف شیعه نیست که در این منطقه، این اشکالات و شبهات به وجود آمده که بنده به همه‌ی دینم شک کرده بودم و حتی شبها خوابم نمی‌برد؟ ولی از طرفی آنها با استدلال‌هایی که از بهترین کتاب‌های شیعه می‌کردند، انگار تمام دین بنده را به سخره گرفته بودند. نمی‌دانم چه بگویم.
2 ـ آنها با استدلال‌هایی که در مورد شهادت ثالثه و یا مخصوصاً تشیع نانوشته می‌کردند مرا متحیر کرده بودند و ببخشید که این طور می‌گویم آیا خدای ناکرده این تقصیر شما و پیروانتان نیست؟ چون بعد از این قضایا به چند مطلب از اهل سنت حق می‌دادم مثل ریش گذاشتن و پنج وعده نماز خواندنشان و… به صورتی که می‌گفتم شاید حق با آنان باشد.
ببخشید که سرتان را درد آوردم و طولانی شد و از یکی از منهاجیون بسیار تشکر می‌کنم که هم در موقع بحث با اهل سنت خیلی از ایشان استفاده می‌کردم و الان هم که مرا با حق و حقیقت آشنا کرد.
به امید روزی که با همه‌ی افراد گروه، خدمت برسیم.

موفق باشید خداحافظ

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، مجموعه‌ی واضحات و مسلّمات شیعه‌ی دوازده‌امامی است. از شیعه‌ی محقق و بی‌تعصب، جز اعتراف به حقانیت آن، پذیرفته نیست و در مقابل، مخالفت با آن، از سوی شیعیان دوازده‌امامی،‌ بسیار بسیار عجیب و خارج از قاعده است. پس این که نوشته‌اید شیعه هستید و به حقانیت قواعد و قوانین منهاج فردوسیان پی برده‌اید،‌ عجیب نیست بلکه دشمنی‌ها و مخالفت‌هایی که داشته‌اید، بسیار مایه‌ی تعجب است.
در هر حال،‌ بنده به سهم خودم عرض می‌کنم:
«لا تَثْرِیبَ عَلَیکُمُ الْیوْمَ یغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أرْحَمُ الرّاحِمِینَ» [سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 92]
ترجمه: امروز بر شما سرزنشی نیست. ‏خدا شما را می‏‌آمرزد و او مهربانترینِ مهربانان است.
از شما راضی هستم و حلالتان می‌کنم،‌ امیدوارم خدای منهاج فردوسیان شما را حلال کند و موفق به اصلاح اعتقادات و اعمالتان بر طبق قواعد نظری و قوانین عملی آن بداراد.
توجه داشته باشید که کفاره‌ی بدگویی و تاریک‌نمایی از نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تبلیغ و نشر آن است. همان قدر که با تبلیغات منفی خود، تشنگان را از رسیدن به چشمه‌ی زلال معارف ناب قرآن و روایات معتبر، دور کرده‌اید، باید بکوشید با تبلیغ مثبت، آنان را با عمق نورانی این نظام تربیتی،‌ آشنا سازید. تبلیغ و نشر منهاج فردوسیان، علاوه بر فایده‌ای که برای دیگران دارد، بیشترین فایده را برای خود مبلغ دارد که موجب عمیق شدن قواعد نظری و قوانین عملی آن، در جان و دلش می‌شود.

جواب 1: تشیعی که بر خرافات و شایعات بنا شده باشد، همان بهتر که تضعیف شود و از بین برود. تشیعی نورانی است و می‌تواند پیروانش را به مقاصد عالیه‌ی دنیا و آخرت برساند که مستند باشد، یعنی برای هر دیدگاه یا دستور عملی‌اش، سند معتبر ارائه کند. پس، از این که به تشیع پر خرافات و شایعات بی‌اعتقاد شده‌اید یا دیگرانی مثل شما، بی‌اعتقاد خواهند شد، نگران نباشید. این خراب کردن بنای پوشالی، مقدمه‌ی ساختن بنایی محکم و نفوذناپذیر است. اگر شما به دین کوچه بازاری و بی‌سند خود مشکوک نمی‌شدید، عظمت نظام جامع منهاج فردوسیان را درک نمی‌کردید.

جواب 2: تمام مذاهب و مکاتبی که دوام آورده‌اند،‌ بهره‌هایی از حقیقت دارند. یعنی قسمتی از تعالیمشان، درست و الهی است که با آئین‌ها و مطالب خودساخته آمیخته شده است. عامه که خود را «اهل سنت و جماعت» می‌خوانند و ما آنان را «اهل بدعت و ضلالت» می‌خوانیم، بهره‌های زیادی از حقیقت دارند ولی چون با تعالیم سقیفه آلوده شده، قابل استفاده نیست.
آنان به استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) و قرآن کریم اعتقاد دارند و رو به قبله‌ای که ما به سوی آن نماز می‌خوانیم، می‌ایستند و کارهایی شبیه نماز انجام می‌دهند. پس نباید به خاطر این که آنان، حق را با باطل،‌ مخلوط کرده‌اند،‌ از حق خودمان دست بکشیم.
یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان، بهائیان، سیک‌ها، جی‌ها و حتی شیطان‌پرستان، به برخی قوانین نورانی الهی، احترام می‌گذارند. آیا درست است که به خاطر احترام آنان به این قوانین الهی، ما آن قانون‌ها را نادرست بشماریم؟!
در تمام آئین‌های قدیم و جدید، احترام به پدر و مادر و سالخوردگان، مورد پذیرش است، حال آیا می‌توانیم این دستور نورانی الهی را به خاطر این که فلان فرقه‌ی باطله یا دین نسخ‌شده یا مکتب بشری، قبول دارد، کنار بگذاریم و به پدر و مادر و سالخوردگان، بی‌احترامی کنیم؟!
اگر اصحاب سقیفه،‌ به قوانینی مثل ریش گذاشتن و پنج وعده خواندن نماز‌ها احترام می‌گذارند، دلیل ناحق بودن این قوانین نیست، بلکه به معنی این است که آنان، در این قسمت، از حق پیروی می‌کنند و به اسلام ناب و واقعی، عمل می‌نمایند.
پس، دین خود را از سرچشمه‌های زلال قرآن و عترت بگیرید و هر جا و در دست هر کس که دیدید، تأییدش کنید حتی اگر در دست یهود و نصارا و کفار باشد. و مطالب بی‌اساس و ضد دینی را بشناسید و از هر کس که شنیدید، انکارش کنید، حتی اگر گوینده، خود را فقیه و مجتهد و مرجع تقلید بخواند.
وقتی اسلام ناب و خالص شیعی، ریش گذاشتن برای مردان را واجب می‌داند، هر مردی که به این دستور الهی عمل کند را در این کارش، تأیید کنید حتی اگر سنی یا غیر مسلمان باشد. و وقتی اسلام ناب و خالص شیعی، چیزهایی که در تشیع نانوشته برشمرده‌ایم را قبول ندارد و پشتیبانی نمی‌کند، آنها را از هیچ کس نپذیرید، هر چند گوینده، خود را شیعه‌ی دوازده‌امامی و دانای به کتاب و سنت و عترت بداند.
به عنوان مثال،‌ هر گاه دین خالص و ناب شیعه، قمه‌زنی را پشتیبانی نمی‌کند و آن را مستحب و مایه‌ی رسیدن به کمال و سعادت نمی‌داند، آن را بدعت بشمارید، هر چند فلان روحانی شیعه، تأیید و ترویج کند و ساده‌لوحان، او را «بزرگ مرجع تقلید» و «مرجع عالیقدر جهان اسلام» و «مرجع ولایی» و «حضرت آیة الله العظمیٰ» و… بخوانند.
امیدوارم نورانیت نظام جامع منهاج فردوسیان، سراسر زندگی دنیا و آخرتتان را فرا گیرد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
آیا این حدیث درست است که امام صادق (ع) فرموده‌اند: هر کس با هفتاد دخترِ در خانه زنا کند و هفتاد پیغمبر را بکشد و هفتاد کتاب آسمانی را بسوزاند، گناهش کمتر است از کسی است که یک روز، نمازش را عمداً نخواند.
منبع: نصایح، ص 241

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
چنین حدیثی، در هیچ منبع معتبر و غیر معتبری یافت نشد. همچنان که قبلاً نیز نوشتیم، برخی مذهبی‌های احمق، گمان می‌کنند با جعل احادیث تند و تیز، می‌توانند مردم را وادار به دین‌داری کنند. غافل از این که دین، از سوی خدای تعالی نازل می‌شود و کسی را نمی‌رسد که به آن بیافزاید. و آنچه به دین خدا افزوده شود، رساننده به کمال و سعادت نیست.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
1.با توجه به اینکه بر طبق قوانین منهاج فردوسیان، عبادت‌ها را باید پنهانی انجام داد، چگونه امام صادق (علیه‌السلام) در شب قدر، صد رکعت نمازشان را در مسجد به جا آورده‌اند و نه پنهانی در خانه؟ (نقل از مفاتیح)
2. آیا می‌شود نمازهای صد رکعتی شب‌های قدر را نشسته خواند؟
3. ذکر صلوات در رکوع و سجود چگونه باشد؟
اللهم صلّ… یا رب صلّ…
4. گفتن جمله‌ی «و عجّل فرجهم» در صلوات رکوع و سجده چه حکمی دارد؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: مسجدهای قدیم،‌ مانند مسجدهای امروزی، روشن و دارای جمعیت نبوده است؛ بلکه در شب‌ها، تاریک و در بعضی مواقع، از خانه، خلوت‌تر بوده است.
غیر از این که «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود» یعنی هر چه اولیای دین که اوصیاء حضرت ختم المرسلین (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) هستند، انجام دهند، عین صواب است و ما مأمور به انجام دستوراتشان هستیم نه نگاه کردن به رفتارشان. شاید رفتاری که گزارش شده، ده‌ها توجیه شرعی داشته باشد که همراه آن رفتار، گزارش نشده است.

جواب 2: کسی که ناتوان از خواندن ایستاده است، می‌تواند نشسته و اگر از خواندن نشسته ناتوان شد، به صورت خوابیده بخواند.

جواب 3: فرق ندارد. هر دو عبارت، در روایات معتبر وارد شده است.

جواب 4: گفتن «و عجّل فرجهم» در ادامه‌ی صلوات، به قصد ورود، صحیح است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
آیا چت کردن با نامحرم، بدون هیچ گونه صوت و تصویر و بدون استفاده از کلمات و سخنان غیر اخلاقی و سبک یا حتی به منظور هدایت و ارشاد، چه حکمی دارد؟
آیا ضرری به کمال و سعادت می‌زند یا خیر؟
التماس دعا

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
زن و مرد، همانند پنبه و آتش هستند، هرگاه نزدیک یکدیگر قرار گیرند، خواسته یا ناخواسته، در هم تأثیر می‌گذارند. این تأثیر تا جایی است که زیاد همصحبت شدن با زنان، موجب قساوت قلب، شمرده شده است. پس اگر شما مرد هستید، چه متأهل و چه مجرد، سعی کنید خود را از معرض فیلم، عکس، صدا و نوشتار نامحرم، دور نگه دارید. حتی در جاهایی که به ظاهر، قصد هدایت و ارشاد دارید، ناخواسته، اثرات منفی‌ای بر روح و جانتان می‌گذارد که اگر اهل مراقبه‌ی دقیق باشید، به سادگی و روشنی، این سخن مرا تأیید خواهید کرد. البته این در شرایطی است که از لحاظ جهاز مردی، نقص و عیبی نداشته باشید ولی اگر دچار سردی حادّ مزاجی باشید، تأثیر آن را به طور محسوس، لمس نخواهید نمود.
از سوی دیگر، توجه داشته باشید که جنس زن، همچنان که خیلی زود، گرم می‌شود، خیلی زود هم سرد می‌شود. پس وقت و انرژی خود را برای هدایت این جنس عجیب، تلف نکنید.
اما اگر خانم هستید، هر چه طرف مقابل، از شما تقاضای نصیحت و ارشاد و هدایت کند، صد در صد مشکوک باشید. جنس مرد، جنسی نیست که از زن‌جماعت، حرف‌شنوی داشته باشد. قصدش بدون شک، التذاذ است و هیچ بهره‌ای از این گونه ارشادات نخواهید برد.
پس با توجه به آنچه عرض شد، مطمئن باشید که گفتگوی نوشتاری با نامحرم، ضرر اندر ضرر است و شما را از فضای معنویت و نورانیت، به فضایی تاریک و شهوانی می‌برد، هر چند قصدتان این نباشد. صریح و روشن عرض کردم که در مقام عمل، دچار تردید و وسوسه نشوید. ان شاء الله

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام خدمت حاج فردوسی
من و شاید خیلی از کسانی که دوست دارند قوانین منهاج فردوسیان را مو به مو انجام بدهند، با یک مشکل بزرگ، دست به گریبان هستیم، آن هم مشغله‌های کاری و نبودن موقعیت زمانی و نداشتن تمرکز فکر به عنوان مثال در اقامه نماز جماعت و انجام نوافل یومیه است. با توجه به بازار کار و هزینه‌های سنگین زندگی، داشتن چنین فرصت‌ها و تمرکز برای خیلی، محقق نیست. تکلیف این عده از منهاجیون و منهاجیات چیست؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
این اشکال را قبلاً به تفصیل، بررسی کرده و جواب داده‌ایم ولی به اجمال عرض می‌کنم:
بخشی از قوانین عملی، ترک کردنی است. برای مراعات این قوانین،‌ هیچ وقت و انرژی و هزینه‌ای لازم نیست. مثلاً دروغ نگفتن، غیبت نکردن، ریش نتراشیدن، قمار نکردن، شراب نخوردن و غیره، هیچ هزینه‌ی مالی و زمانی ندارد.
بخشی از قوانین، مربوط به همه نمی‌شود، بلکه به قشر خاصی مربوط است. مانند قانون پرداخت زکات که فقط به اقشار خاصی از جامعه تعلق می‌گیرد.
بخشی از قوانین،‌ شرایط خاصی را می‌طلبد که الان فراهم نیست مثل جهاد.
بخشی از قوانین، یک بار در عمر است مانند حج و…
بعد از این که بخش‌های مختلف قوانین، به دلایل مختلف، حذف شده و کنار گذاشته شد، می‌ماند چند قانون اندک. در این قوانین نیز اگر اراده‌ی انجامش را داشته باشید، می‌توانید بجا آورید. مثلاً می‌توانید نماز شب را ـ که بر اثر خستگی فوت شده ـ در روز،‌ قضا کنید. یا نافله را در حال رفتن به محل کار یا برگشتن، بخوانید.
سپس می‌ماند بخش اندکی که هیچ راهی برای انجام و جبرانش نیست، مثل این که نمی‌توانید برخی نمازهایتان را به جماعت بخوانید. در این موارد، توفیق انجامش را در دعاهای مکرر، از خدای قادر متعال بخواهید. او یا توفیقش را عنایت خواهد کرد و یا ثوابش را عطا خواهد فرمود.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
این که امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر گاه مرد بر آب ولرم افطار کند، کبدش پاک می‌شود و گناهان از قلبش شسته می‌گردد و بینایی و مردمک چشمش تقویت می‌شود. (کافی، محدث کلینی، جلد ۴، صفحه‌ی ۱۵۲، باب ما یستحب أن یفطر علیه)، آیا خطابش مردها هستند؟ یعنی خانم‌ها اگر بدین نحو افطار کنند کبدشان پاک نمی‌شود و گناهشان شسته نمی‌شود؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در تفسیر این حدیث، دو احتمال وجود دارد؛
احتمال اول این است که «رجل» در این سخن نورانی، بر اثر غلبه‌ی مخاطبین استخدام شده باشد، ولی در حقیقت، منظور آن حضرت، انسان (اعم از زن و مرد) باشد. این احتمال با توجه به سایر روایاتی که در زمینه‌ی افطار با آب آمده، تقویت می‌شود. زیرا در آن روایات، از کلمه‌ی «الناس» یعنی مردم استفاده شده که اعم از مرد و زن می‌باشد.
احتمال دوم این است که منظور از «رجل»، جنس مرد باشد و این فواید، شامل زنان نشود. اگر این احتمال ضعیف را برگزینیم، باز هم زنان می‌توانند به امید این که از ثمرات و فواید دنیوی و اخروی افطار با آب ولرم بهره‌مند شوند، با آب ولرم افطار کنند و منع شرعی ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم حاج فردوسی
1. بنده دچار مسأله‌ای هستم و آن اینکه در تبلیغ و معرفی حضوری و بحث‌های رو در رو در مورد منهاج فردوسیان و جواب منتقدین و مخالفین که بدون مطالعه و بدون سوء نیت با این برنامه مخالفت می‌کنند، تند شده و با تن صدای بالا بحث می‌کنم، هر چند می‌دانم پاسخ دادن با ملایمت و نرمی، تأثیرگذار خواهد بود، اما چه کنم تا جوش نیاورده و با آرامش و بدون تعصب و با گشاده‌رویی از منهاج فردوسیان حرف بزنم؟
2. آیا مدامت بر خواندن دعای مکارم الاخلاق برای از بین رفتن این صفات رذیله را توصیه می‌فرمایید؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
عصبانی شدن در هنگام تبلیغ منهاج فردوسیان، عوامل مختلفی دارد که به تفصیل در کتاب «مبلغان منهاج فردوسیان» آمده است. همچنین راه درمان هر کدام نیز بیان شده است. به اجمال عرض می‌کنم، باید توجه داشته باشید که خوش اخلاقی در تبلیغ، آنقدر مهم و ارزشمند است که خدای تعالی، برای این نعمت، بر پیامبر عظیم‌الشأنش منت می‌گذارد. می‌فرماید:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» [سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 159]
ترجمه: پس به [برکت] رحمت الهی با آنان نرمخو [و پر مهر] شدی و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‏‌شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
جایگاه خندیدن در منهاج فردوسیان چیست؟! آیا حدیثی به این مضمون داریم که خندیدن با صدای بلند باعث کم شدن نور ایمان شده و خداوند متعال از خنده‌ی بی‌جا بیزار است؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
آنچه دیدگاه درست و معتبر در باره‌ی خندیدن به ما رسیده، در کتاب «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان»، بیان شده است، یا در نسخه‌های آینده‌ی آن، بیان خواهد شد. پس، می‌توانید با مراجعه به این کتاب، با تمام دیدگاه‌های شیعی و ناب در مورد خندیدن،‌ آشنا شوید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
دوستی دارم که مسلمان است ولی می‌خواهد مسیحی شود، اما نمی‌توانم متقاعدش کنم. خواهشاً راهنمایی‌ام کنید.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
دو نکته را توجه داشته باشید:

نکته‌ی اول: توحید در هدایت است که بسیار مغفول واقع می‌شود و معتقد به آن، بسیار کم است. توحید در هدایت به این معنی است که فقط و فقط خدای تعالی می‌تواند قلب بنده‌اش را به سوی معنویت، هدایت کند. حتی استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) به تصریح قرآن کریم، این قدرت را ندارند که کسی را دلگرم به معنویت سازند.
خدای تعالی می‌فرماید:
«إِنَّک لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَن یشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 103]
ترجمه: در حقیقت تو هر که را دوست داری نمی‌‏توانی راهنمایی کنی لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی می‏‌کند و او به راه‏یافتگان داناتر است.
با این حساب، وقتی بزرگ‌ترین پیامبر الهی، عاجز از هدایت انسان‌هاست، به این معنی که نمی‌تواند دل رمیده‌ی کسی را به سامان آورد، از امثال ما انسان‌های معمولی، چه انتظاری است؟!
البته توجه داشته باشید که در میان اقشار مذهبی، بویژه طلاب و روحانیونی که ایمان به «توحید در هدایت» ندارند، تلاش مذبوحانه‌ای برای وادار کردن مردم به معنویت دیده می‌شود. این تلاش‌ها، نه تنها مقدس نیست بلکه به نحوی، دخالت در کار خداست و باید ترک شود. البته بین «تبلیغ دین» با «وادار کردن مردم به معنویت» فرق‌های ظریفی است که در کتاب «مبلغان منهاج فردوسیان» بدان پرداخته شده است.

نکته‌‌ی دوم: بسیاری از افرادی که متمایل به دین‌های دیگر می‌شوند، حتی آنان که از تشیع به سنی‌گری و وهابی‌گری روی می‌آورند، بر اثر تبلیغات و شبهات متراکم کفار و معاندین است. شاید پاسخ دادن به شبهاتی که شنیده‌اند و برایشان بی‌پاسخ مانده است،‌ راه برگشت عنایت الهی را بر دلشان بگشاید.
همچنین برخی افراد، بر اثر فشارهای زندگی، که مقصر آن را حکومت اسلامی و شیعی می‌دانند، از تشیع و اسلام، زده شده و خیال می‌کنند گرویدن به سایر ادیان، از فشارهای زندگی‌شان خواهد کاست. اینان باید توجیه شوند که مشکلات سیاسی و اقتصادی، ربطی به دین نورانی اسلام ندارد.
همچنین برخی افراد، جزء مُعارین هستند. اینان کسانی‌اند که ایمانشان، عاریه‌ای است و حتی یک روز از عمرشان اگر باقی مانده باشد، ایمان از آنان جدا شده و بی‌ایمان می‌میرند.

نتیجه‌ی سخن: هدایت به معنی گرم کردن دل و روشن کردن چراغ هدایت در قلب، فقط از قدرت خدای تعالی بر می‌آید و هیچ بشری، قدرت چنین کاری ندارد. با برطرف کردن عواملی که به ارتداد منجر شده، امید می‌رود که مرتد از هلاکت ابدی، نجات یابد. اگر بعد از برطرف کردن شبهات و موانع، باز هم بر گمراهی خود، پافشاری نمود، بدانید که از معارین است. دعای خالصانه به درگاه خدای تعالی، یکی از بهترین وسیله‌های هدایت است. پس، از دعا در حق این دوستتان دریغ نکنید.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
حاج فردوسی من می‌دانم و اعتقاد دارم که فوتبال دیدن، والیبال دیدن، غصه خوردنش و شادی کردنش، فیلم دیدن، گشت و گذارهای بیهوده و بازی کردن‌های دنیوی، گشتن‌های الکی در اینترنت و خیلی از سرگرمی‌ها و کارهای بیهوده‌ای که انجام می‌دهم، همه‌اش دام شیطان و اتلاف عمر است و حتماً حسرتش را خواهم خورد و خیلی هم دوست دارم که از همه‌ی اینها دل بکنم و یک بنده‌ی خوب خدا بشوم ولی چرا نمی‌توانم؟ چرا با این‌که می‌دانم فریب شیطان است ولی باز با هر بُرد تیمم شاد می‌شوم و با هر باختش غمگین؟ چرا نمی‌توانم از دنیا دل بکنم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در جواب این سؤال، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: تا زمانی که مراعات قوانین عملی، ملکه‌ی وجودی کسی نشود، دلش مشغول و بازیگوش است. قرآن کریم می‌فرماید:
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ * مَا یأْتِیهِم مِّن ذِکرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ * لَاهِیةً قُلُوبُهُمْ» [سوره‌ی انبیاء، آیات 1 تا 3]
ترجمه: برای مردم [وقت] حسابشان نزدیک شده است و آنان در بی‏‌خبری رویگردانند. هیچ پند تازه‌‏ای از پروردگارشان نیامد مگر اینکه بازی‏کنان آن را شنیدند. در حالی که دل‌هایشان مشغول است». یعنی اینان مشکل دل بازیگوش و مشغول به زرق و برق دنیا داشتند. چنین دلی بازیچه‌ی شیطان است.

نکته‌ی دوم: این حالت مشغولی و بازیگوشی دل، با مراعات دقیق و جدّی قوانین به همان ترتیبی که نوشته شده، آرام آرام برطرف می‌شود و جای نگرانی نیست. اگر جدول محاسبه را جدّی بگیرید، محبت دنیا و اهل دنیا، آهسته آهسته و بدون درد و رنج، از دل و جانتان بیرون خواهد رفت و روزی خواهد رسید که به این بردن‌ها و باختن‌ها به چشم حقارت نگاه کنید و برنده و بازنده را فریب‌خورده بدانید.

نکته‌ی سوم: از بی‌محتواترین اقشار جامعه، ورزشکاران حرفه‌ای هستند. اینان برای بازی با توپ، طلب مزد می‌کنند و معمولاً مزدشان از مزد تمام اقشار مفید جامعه، بیشتر است. بیشتر اوقات، مزد یک بازیکن فوتبال، از مزد یک پزشک متخصص که جسم انسان‌ها را درمان می‌کند یا یک مشاور دانا که روح انسان‌ها را درمان می‌کند یا یک معلم دلسوز که نسلی مترقی را پرورش می‌دهد، بیشتر است.
یکی از مصادیق بارز «اکل مال به باطل» که قرآن کریم از آن نهی کرده، در آمد حاصل از بازی با توپ است. خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکلُواْ أَمْوَالَکمْ بَینَکمْ بِالْبَاطِلِ» [سوره‌ی نساء، آیه‌ی 29]
یعنی ای کسانی که ایمان آورده‏اید اموال همدیگر را به ناروا مخورید.
ناروا خوردن، یعنی بدون وجه عقلایی و مفید. این که انسان، کاری بکند که نه به دنیا فایده داشته باشد و نه به آخرت، نه موجب اصلاح امور دنیوی شود و نه موجب اصلاح امور اخروی، کار باطل است و مزد گرفتن برای آن، مزد گرفتن باطل می‌باشد.

نکته‌ی چهارم: برای این که از حجاب ورزش و اهل ورزش، به راحتی خارج شده و دل از بند برد و باخت اینان برهانید، بازیکنان حرفه‌ای ورزش را مردمانی حقیر، بی‌محتوا، بی‌معنویت، دنیازده و بی‌خرد بدانید و آنان را به کرم‌هایی که در لاشه‌ی مردار می‌افتند، تشبیه کنید که بر مردار دنیا و چرب و شیرین آن، چنگ زده و به رو، در افتاده‌اند. تمام همت‌شان وارد کردن توپ در تور است و بس. نه ماه رمضان را پاس می‌دارند و نه نماز را اقامه می‌کنند. آنگاه که در سفرهای خارجی، چشم حراست و خبرنگاران را دور ببینند، چه حرام‌هایی که نمی‌خورند و چه حرام‌هایی که مرتکب نمی‌شوند.
معصیت‌کار، چه ارزشی در منظومه‌ی فکری دینی دارد که بردنش «ارزش» و باختنش «ضدارزش» باشد؟! بردنش موجب شادی و باختنش موجب غم شود.
آنان که ورزش پرهزینه را توجیه می‌کنند که اینان نماینده‌ی شهدا و انقلاب اسلامی در جهان هستند، دروغ می‌گویند. اینان نماینده‌ی شهوت و غضب خودشان هستند. شهدا برای اقامه‌ی دین خدا به مصاف توپ دشمن رفتند نه این که برای رسیدن به مال و شهوات دنیویه به توپ بادی پا بزنند.

نکته‌ی آخر: ورزش غیرحرفه‌ای، تا جایی که در نشاط جسمی و روحی، تأثیر مثبت دارد و بار مالی برای جامعه و بیت‌المال مسلمین ایجاد نمی‌کند، مطلوب است و می‌تواند کمک خوبی در رسیدن به کمال و سعادت باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
در دعای روز دوم ماه رمضان از خدا می‌خواهیم: «وَ وَفِّقْنِی فِیه لِقِرَاءَةِ آیاتِکَ». این چه قرائتی است؟ منظور از قرائت چیست؟ این همه روایات و احادیث که تأکید بر قرائت دارد، آیا همین عربی‌خوانی ما کفایت می‌کند؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
اگر منهاجی باشید، همین عربی‌خوانی کفایت می‌کند ولی اگر منهاجی نباشید، تفکر در عجایب قرآن و کشف رازهای عددی و اعجازهای طبی و نجومی و غیره از قرآن کریم، فایده‌ای به حالتان نداشته و شما را در مسیر کمال و سعادت، یاری نخواهد رسانید.
توجه داشته باشید که قرائت درست، آن است که همراه با مراعات قوانین عملی باشد. امام حسن (علیه‌السلام) می‌فرمایند:
«مَا بَقِی فِی الدُّنْیا بَقِیةٌ غَیرُ هَذَا الْقُرْآنِ فَاتَّخِذُوهُ إِمَاماً یدُلَّکمْ عَلَی هُدَاکمْ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ یَحْفَظْهُ وَ أَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ بِهِ وَ إِنْ کانَ یَقْرَؤُهُ» [إرشاد القلوب إلی الصواب، دیلمی، جلد ‏1، صفحه‌ی 79]
ترجمه: چیزی در دنیا جز این قرآن نمانده است، پس آن را پیشوای خود بگیرید تا شما را بر هدایتتان راهنمایی کند و شایسته‌ترین افراد به قرآن، کسی است که به آن عمل کند، هر چند آن را از بر نداشته باشد و دورترین افراد از قرآن، کسی است که به آن عمل نکند، هر چند آن را بخواند.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با تشکر از پاسخ جامع و کاملتان نسبت به تفسیر قرآن، اما نکته‌ای که هنوز هم برایم ابهام دارد و حل نشده، تدبر در قرآن و قرائت است و حقیر نیز برای تدبر در آیات قرآن و فهم آن به تفسیر و ترجمه رجوع نمودم، حال جایگاه تدبر در قرآن چه می‌شود؟
دو تا موضوع اینجا وجود دارد؛ یکی قرائت قرآن و دوم تدبر در قرآن. در مجمع البیان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمود: هر کس حرفی از قرآن را تلاوت کند برای او حسنه‌ای که ده برابر ثواب داشته باشد نوشته می‌شود، مثلاً در «الم» سه حسنه است یکی برای الف و یکی برای لام و دیگری برای میم.
با توجه به دستورات و روایات فراوانی که به ما رسیده، تأکید بر قرائت قرآن و حتی حداقل روزی 50 آیه نموده‌اند و این نکته اینجا سوال است که آیا به همین قرائت خشک و خالی بدون تدبر کفایت کنیم یا خیر.
حال که تفسیر کنار رفت، بحث تدبر چه می‌شود و اصلاً این تدبر چیست و چگونه باید تدبر نمود؟ اصلاً رابطه‌ی تدبر با تفسیر و ترجمه‌ی آیات چیست؟
نکته‌ی دیگر، این که مثلاً ما می‌دانیم قرآن دستور به اقامه‌ی نماز یا پرداخت زکات و خمس را داده است و این مطلب در منهاج فردوسیان نیز آمده است اما وقتی قرآن را قرائت می‌کنیم فقط به لفظ عربی آن اکتفا نموده و از آن رد می‌شویم و نمی‌دانیم این آیه کجای قرآن بود اما به آن عمل می‌کنیم حال همین که می‌دانیم و عمل می‌کنیم اما دقیق نمی‌دانیم این آیه کجای قرآن بود و در زمان تلاوت، فقط به قرائت اکتفا می‌کنیم کافی است یا نه باید همزمان با قرائت قرآن همان لحظه در آیات و معنی آن دقت و تدبر نماییم؟
اصلاً جایگاه قرائت قرآن در منهاج فردوسیان چیست؟ آیا همین خواندن عربی قرآن کافی است؟ چگونه با قرآن انس بگیریم؟ با توضیحی که در رد تفسیر دادید به این نتیجه رسیدم که نیازی به خواندن ترجمه و تدبر در آن نیست همین خواندن قرائت کافی است اما در بخش عمل به دستورات قرآن، همان طبقات منهاج فردوسیان را باید رعایت کنیم و در بخش بهشت و جهنم نیز که بسیار عالی، کتاب بهشت و جهنم را ارائه نمودید و در بخش آیاتی که باید از آن عبرت و پند از گذشتگان بگیریم فعلاً چیزی در منهاج فردوسیان موجود نیست.
نتیجه اینکه سه نکته برایم هنوز روشن نشد:
1 ـ قرائت قرآن، یعنی آیا همین قرائت عربی کافی است یا باید حتماً ترجمه و تفسیر آن را هم خواند؟ انس با قرآن چه می‌شود؟
2 ـ تدبر در قرآن، اگر معنا و ترجمه‌ی آیات را نخوانیم و کاوش نکنیم، چگونه تدبر کنیم؟
3 ـ فرمودید قرآن شامل چهار دسته مطالب مفید است، ما هم این چهار دسته را در سه کتاب قواعد، قوانین و بهشت و جهنم داریم و آن را مطالعه می‌کنیم و یک مورد که اندرز و موعظه می‌باشد هنوز در منهاج فردوسیان نیست. حال با خواندن و عمل به همین سه کتاب فارسی منهاج فردوسیان، به مطالب مفید و اصلی قرآن دست پیدا کرده‌ایم. پس دیگر چرا باید قرآن را به عربی بخوانیم؟ اینجا جایگاه قرائت چه می‌شود؟ چه لزومی دارد ما مطلبی که نمی‌فهمیم را به زبانی دیگر و عربی بخوانیم در صورتی که مغز و اصل آن را به صورت فارسی در این کتاب‌ها داریم و می‌فهمیم. اصلاً برای چی قرآن عربی می‌خوانیم؟ چرا قرآن را فارسی نخوانیم؟ یعنی همین کتاب‌های منهاج فردوسیان، خودش قرآن است، چرا دیگر عربی بخوانیم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، وقتی در زوایای مختلفش تدوین و عرضه شود، اسلام عزیز را به ساده‌ترین وجه و روشن‌ترین حالت، ارائه خواهد کرد، اما باز هم نگاه کردن به خطوط قرآن و تلاوت آن، پاداش و آثار مثبتی در رسیدن به کمال و سعادت خواهد داشت.
پس با آمدن نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، هر قسمت از دین مبین اسلام، در جای خودش قرار گرفته و هیچ قسمتی، تعطیل نمی‌شود. تدبر در قرآن نیز به صورت نظام‌مند و دسته‌بندی شده، انجام خواهد گرفت.
البته دو مشکل اساسی در پیش است که یکی به زودی مرتفع شده ولی دیگری، امیدی به برطرف شدنش نیست. مشکل اول، این است که برخی ابعاد نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تدوین نهایی و عرضه‌ی عمومی نشده است. این اشکال، به زودی و به یاری خدای تعالی، برطرف می‌گردد.
اما اشکال اساسی‌ای که همچنان باقی می‌ماند، بی‌همتی انسان‌ها و ساده انگاشتن حرکت بر طبق این نظام جامع تربیتی است. به فرض این که تمام اضلاع و ابعاد نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تدوین نهایی و عرضه‌ی عمومی شود، وقتی حوصله‌ی خواندن و عمل کردن و منظم شدن به نظم آن در افراد نباشد، چه انتظاری از این برنامه‌ی تربیتی می‌توان داشت؟!
پس به طور روشن،‌ در جواب سؤال شما عرض می‌کنم: اگر به درستی منهاجی شوید، تلاوت خالی از تدبر، کفایت می‌کند ولی اگر به درستی منهاجی نشوید، تدبّر در قرآن کریم، نخواهد توانست اثر عمیق و ماندگاری در وجودتان داشته باشد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم خدمت حاج فردوسی
بارها درمورد رضایت والدین راجع به راضی بودن فرزندش که منهاجی شود صحبت کردید ولی این بار این چنین بحثی برای من در خانواده رخ داد و متوجه شدم. من مدت‌هاست که در محلمان با چند نفر از دوستمان که منهاجی هستند جلسه برگزار می‌کنیم. به تازگی برادر کوچکم هم که مشتاق این برنامه شده و به ما پیوسته در اوایلش خیلی باهاش دعوا می‌کرد حق نداری با ماها بگرده و در چنین جلساتی شرکت کنه و مدتی هم بود که خیلی کمتر گیر می‌داد تا اینکه هی بهش گیر می‌داد چر ا اینجوره چرا اونجوره. مثلاً یک روز با جوراب و کتش خوابیده بود و فردا با عصبانیت پدرم به من گفت این تربیت کردن شماهاست. من گفتم پدر عزیزم تو با زبان خوش بهش بگو این کار نکن خوب نیست. یه مرتبه رو کرد به من و با صدای بلند گفت: اگه گوشش به حرف من بود حق نداشت تو جلسات شما شرکت کند. من بهش گفتم: اصلاً راضی نیستی بیاید این جلسات؟ با قاطعیت گفت: اصلاً راضی نیستم. پدرم گفت من از زشتی در و همسایه می‌ترسم و گرنه تا الان بیرونش کرده بودم.
حاج فردوسی منتظر پاسخ هستم با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
انسان‌های معمولی، وقتی از چیزی دلخور و رنجیده‌خاطر هستند، بدون ملاحظه‌ی وجود رابطه، از امور دیگر نیز گِله و شکایت می‌کنند. این امر، در زن‌ها بسیار دیده می‌شود ولی در مردها نیز کمابیش هست.
به عبارت ساده و عامیانه، وقتی دلش از جایی پر است، بر سر شخص یا چیز دیگری خالی می‌کند. مثلاً در محل کار به او توهین شده یا از ناحیه‌ی کارفرما، حق و حقوقش پرداخت نشده است، وقتی به خانه می‌آید، به طرز غذا خوردن بچه‌ها یا بلند بودن صدای تلویزیون یا روشن بودن کولر و مانند آن گیر می‌دهد.
اینگونه شکایت‌ها و اظهار نارضایتی‌ها، ارزش ذاتی ندارد و فقط یک نحوه تخلیه‌‌ی احساسات منفی است. به این معنی که اگر همین فرد در شرایط آرام و بدون فشار و استرس قرار بگیرد، به راحتی با آن مسأله کنار می‌آید و شکایت و اظهار ناراحتی نمی‌کند.
پس از پدرتان در زمانی که آرام است و احساس می‌کنید در زیر فشارهای خارجی قرار ندارد، در باره‌ی رضایتش برای شرکت در جلسات منهاج فردوسیان بپرسید؛ اگر در حال آرامش نیز اظهار نارضایتی کرد، آنگاه باید حضور در این جلسات را ترک کنید.
به خاطر داشته باشید اگر پدرتان از حضور شما در جلسات منهاج فردوسیان ناراضی باشد، بیش از مقداری که به دست بیاورید، از دست خواهید داد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
سؤال اول: نظر شما در مورد حدیث زیر چیست؟
اما حسن عسکری (ع): «نحن حجج الله علیکم و جدتنا فاطمه حجه الله علینا» (نقل از علامه حسن زاده آملی)
لازم به ذکر است که ایشان خود را ملزم می‌دانند به گفتن شهادت رابعه در اذان و اقامه. (اگر امکانش وجود داشته باشد فیلم بیانات ایشان در خصوص شهادت رابعه را ارسال خواهم کرد)
سؤال دوم: گفتن شهادت رابعه چه حکمی دارد؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب اول: این روایت در منابع متأخر نقل شده و نخستین مأخذی که برای آن یافتیم، تفسیر اطیب البیان است. البته مؤلف کتاب، سند و مأخذی برای این روایت نقل نمی‌کند. مرحوم عبدالحسین طیب این روایت را از امام عسکری (علیه‌السلام) بدین گونه بیان کرده است:
«نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمة حجة الله علینا» [اطیب البیان، طیب، ج13، ص 225]
قبل از وی، شیخ عبد الله بحرانی اصفهانی، روایتی با مضمون نزدیک به این، در عوالم العلوم و المعارف ‌آورده که عبارتش چنین است:
«نحن حجة الله علی الخلق و فاطمه حجة علینا» [عوالم العلوم، عبد الله بحرانی اصفهانی، ج11، ص8]
در برخی منابع دیگر، این روایت از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است. [الانتصار، کورانی عاملی، ج7، ص 237]
این مضمون،‌ در قالب‌های دیگری نیز بیان شده است، مانند:
«نحن حجج الله علی الخلق و جدتنا فاطمة حجة الله علینا» [الاسرار الفاطمیه، مسعودی، ص 37، 265، 410]
«نحن حجج الله علی الخلائق و امّنا فاطمة حجة الله علینا» [الاسرار الفاطمیه، مسعودی، ص 17]
«نحن حجج الله علیکم و امّنا فاطمة حجة الله علینا» [الانتصار، کورانی عاملی، ج7، ص 237]
«نحن حجج الله علیکم و فاطمة حجة علینا» [الانتصار، کورانی عاملی، ص 398]
«نحن حجج الله علی الخلق و فاطمة حجة الله علینا» [الانتصار، کورانی عاملی، ج7، ص 192]
چنان که ملاحظه می‌کنید، تمام این مصادر، به بعد از قرن دوازدهم منتهی می‌شود و قبل از آن، هیچ اثری در میراث حدیثی شیعه ندارد. با این لحاظ، می‌توان به راحتی، این حدیث را بی‌سند خواند؛ زیرا سند از لحاظ حدیث‌شناسان، نهایتاً تا قرن پنجم و ششم هجری است نه قرن دوازدهم!
نکته‌ی دیگر، در مورد حضرت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) است. بارها عرض کرده‌ام و بر این اعتقاد،‌ راسخ هستم که معظم له را اگر «ضال» (گمراه) ندانیم،‌ قطعاً «مضل» (گمراه‌کننده) هستند.
اختراعات و اکتشافات مذهبی ایشان،‌ جمعی از ساده‌دلان و ساده‌لوحان را گمراه کرده که نمونه‌های متعددی را دیده‌ام یا حکایاتشان را شنیده‌ام. پس حذر کنید از ترویج سخنان ایشان و از پیروی از این پیر گمراه‌کننده.
وقتی امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند که اذان،‌ هجده کلمه و اقامه،‌ هفده کلمه است، چه معنی دارد که از اختراع خود، جملاتی مانند شهادت به عصمت حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را به آن بیافزاییم؟! اگر چنین نیازی می‌بود،‌ خدا و رسول و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) می‌فهمیدند و اضافه می‌کردند و نیازی به اختراعات حضرت علامه‌ی گمراه‌کننده‌ نمی‌بود.
در مصاحبه‌ای که با ایشان انجام شده و فیلمش در شبکه‌ی اینترنت موجود است، می‌فرمایند که کاسب محترمی از دیوار شنیده که صدایی بعد از شهادت رابعه، افزوده است: «و حجة الله علی الحجج» و ایشان هم بعد از دیدن این حدیث بی‌سند و آن ندای دیوار، این کلمات را هم به اذانشان افزوده‌اند!
اگر قرار باشد یکی از در بشنود و یکی از دیوار، یکی از کاسه بشنود و یکی از بشقاب، یکی از کوزه بشنود و یکی از آفتابه، و هر کس آنچه شنید را به دین خدا اضافه کند، چیزی از دین اسلام می‌ماند؟!

جواب دوم: گفتن شهادت رابعه،‌ اگر به قصد ورود باشد، بدون شک و به اجماع فقهاء عظام،‌ بدعت و حرام است. ولی اگر بدون قصد ورود باشد، نشان‌دهنده‌ی ابتلای گوینده به مرضی به نام «خودسری» است. خودسری، بیماری‌ای است که مبتلایان به آن، خودسرانه، چیزهایی به دین خدا می‌افزایند، چنان که گویا مأمور تکمیل اسلام عزیز هستند. از جمله‌ی مبتلایان به این مریضی خطرناک، می‌توان از حضرت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) و شاگرد مبرزشان آقای صمدی آملی نام برد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
1. به چه روایاتی، روایات معتبر می‌گویند؟
2. آیا به روایات ضعیف هم می‌توان گفت روایات معتبر؟
3. آیا هر روایت معتبری صحیح است؟
با تشکر فراوان.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در میان علمای قدیم شیعه، تا قبل از سید بن طاووس (ره) یک اصطلاح بیشتر رایج نبود، و آن، تقسیم حدیث به صحیح و غیر صحیح است، یعنی یا یک حدیث را قبول داشته و در کتاب‌هایشان وارد می‌کردند و یا آن‌که قبول نداشته و ردّ می‌کردند. پس اصطلاح صحیح و غیر صحیح در نزد آنان به معنای قبول و یا عدم قبول یک روایت بود، نه به عنوان یک تقسیم چند درجه‌ای برای احادیث. لذا در کتاب‌هایی مانند «کافی» اثر محدث کلینی (ره) و «من لا یحضره الفقیه» اثر شیخ صدوق (ره)، نویسندگانشان بیان می‌کنند که احادیث مورد قبول‌شان را که حجت بین خود و خداوند است، جمع‌آوری نموده‌اند. [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 8؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 3]
حدیث در اصطلاح متأخرین (علمای قرن ششم به بعد) به صحیح، حسن، موثّق و ضعیف تقسیم می‌شود. حدیث ضعیف خود دارای انواع گوناگونی همچون موقوف، مقطوع، مرفوع، مُرسَل، مجعول و… است، به گونه‌ای که بیشتر تقسیمات حدیث در «مصطلح الحدیث» ناظر به گونه‌های حدیث ضعیف است.
اما حدیث در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، به چهار دسته تقسیم می‌شود، به این ترتیب:
مقبول: احادیثی است که در منابع معتبر روایی شیعه‌ی دوازده‌امامی آمده است. از این گونه روایات، در تأسیس قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان استفاده می‌شود.
مشروط: احادیثی است که در منابع کم‌اعتبار شیعه یا عامه آمده است، در صورتی که مشابه مضمون آن، در آیات قرآن یا روایات مقبول، آمده باشد. از این گونه روایات‌، در استجماع تسدیدی استفاده می‌شود.
مردود: احادیثی است که در منابع کم‌اعتبار شیعه یا عامه آمده است ولی مضمون آن، توسط آیات قرآن یا روایات مقبول، تأیید نشده باشد. از این گونه روایات، هیچ استفاده‌ای در استجماع قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نمی‌شود.
مجعول: احادیثی است که بی‌سند است یعنی در هیچ منبع حدیثی و غیر حدیثی، سندی برایش یافت نشده است.
گاهی به حدیث مقبول، حدیث معتبر نیز اطلاق شده است. همچنین گاهی حدیث مقبول،‌ دچار موانع استجماع مذاق منهاج فردوسیان می‌شود. موانع استجماع مذاق منهاج فردوسیان در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» به صورت مفصل بیان شده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام علیکم
آیا کسی که عامداً خمس نمی‌دهد، جهنمیست؟ به صورت کلی موضع اسلام در قبال افرادی که اهل فسق علنی مانند غنا، قمار و امثال این‌ها هستند چیست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
به فتوای جمهور فقهای عظام، کسی که خمس به او تعلق گرفته و به عمد، خمس مالش را نمی‌پردازد، اگر با آن مال، لباس بخرد و با آن نماز بخواند، نمازش باطل است. همچنین اگر پول غسلش را از آن مال بدهد، غسلش باطل است و همچنان بر جنابت، باقی می‌ماند. بدین ترتیب اگر با آن غسل باطل وارد روز ماه رمضان شود، روزه‌اش هم باطل است. غیر از این که امام عصر (علیه‌السلام) بر طبق روایتی، دشمن او در روز قیامت خواهند بود. همچنین اگر با آن پول، ملکی را بخرد یا اجاره کند، نمازش در آن مکان، باطل است. و اگر با پول خمس‌نداده، چیزی بخرد، مالک تمام آن نیست و حق تصرف در هیچ قسمتی از آن را ندارد. و سایر احکام که در رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان، بخش خمس، آمده است.
همچنین است قمار، یعنی مالی که از راه قمار به دست آید، غصبی است و احکامی شبیه به احکام بالا دارد. ندادن خمس یا به دست آوردن پول از قمار، گناهی است که به جاهای مختلف زندگی و بندگی،‌ صدمات اساسی می‌زند.
اما در مورد غنا، گناهی نیست که متعدی باشد و موجب مشکل‌دار شدن نماز و روزه و امثال آن از لحاظ فقهی شود، گر چه از جهت بی‌محتوا کردن نماز و روزه و سایر عبادات، فرقی با سایر گناهان کبیره ندارد.
در هر حال، نظر اسلام عزیز، این است که گناهکاران، در معرض انواع بلاها و گرفتاری‌ها در دنیا و آخرت هستند و هر مصیبتی که بر سرشان بیاید، مایه‌ی فزونی درجاتشان نخواهد بود. ولی در مقابل،‌ کسی که اهل تقواست، بلایی هم اگر بر سرش بیاید، مایه‌ی افزوده شدنِ درجاتش در بهشت خواهد بود.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام
در ابتدا باید بگویم، خدا خیرتان دهد به خاطر تألیف منهاج فردوسیان. بعد از حدود 30 سال، تازه می‌توانم بفهمم کجای راهم، چقدر از راه را رفته‌ام و چقدر دیگر را باید بروم.
اما سؤال: کتاب مفتاح الفلاح از حیث اعتبار چگونه کتابی‌ست؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
سؤال شما را در طی دو نکته، جواب می‌دهم. ان شاء‌ الله

نکته‌ی اول: کتاب مفتاح الفلاح، نوشته‌ی عالم بزرگ عصر صفوی، شیخ بهاء الدین عاملی (ره) است. شیخ بهایی این کتاب را به درخواست جمعی از مؤمنین نوشته، تا یک مسلمان بتواند در یک شبانه‌روز، تمام اعمال خود را بر طبق آن انجام دهد؛ لذا نمازهای واجب و مستحب، وضو، طهارت و… را نیز در کتاب خود ذکر کرده است. مصنف در لابلای ابواب کتاب، بحث‌های دقیق علمی و روایی مطرح کرده و به رد و اثبات نظریه‌های گوناگون پرداخته است. همچنین بحث‌هایی مانند آداب لباس پوشیدن، خوردن و آشامیدن، راه شناختن زوال آفتاب، آداب مسواک و… را نیز در فصول مختلف و در مناسبت‌های گوناگون مطرح کرده است.
شیخ بهایی در هر فصل از کتاب، پس از ذکر چند روایت و مطالب مختلف، شروع به توضیح الفاظ روایات کرده و بعضی مطالب مبهم یا دشوار آن فصل را تبیین نموده است. این کتاب، دارای یک مقدمه‌ی کوتاه در باره‌ی سبب تألیف کتاب و معرفی اجمالی هر باب است. مؤلف، اعمال شبانه‌روز را به شش قسمت تقسیم کرده و برای هر قسمت، بابی را اختصاص داده است. ابواب این کتاب عبارتند از:
باب اول در اعمالی است که بین الطلوعین انجام می‌شود اعم از واجب و مستحب.
باب دوم اعمال مختص به طلوع آفتاب تا ظهر شرعی و زوال آفتاب است.
باب سوم شامل اعمال زوال آفتاب تا غروب آن است.
باب چهارم اختصاص به اعمال غروب خورشید تا وقت خواب دارد.
باب پنجم شامل اعمال وقت خواب تا نیمه شب است.
باب ششم اعمال بین نیمه‌ی شب تا طلوع فجر است.
خاتمه‌ی کتاب که شامل تفسیر سوره‌ی حمد است.

نکته‌ی دوم: در باره‌ی اعتبار این کتاب، باید عرض کنم در زمان خودش، کتاب معتبری بوده و ترجمه‌های متعددی که از آن انجام شده و شروح و حواشی متعددی که بر آن نگاشته شده، گواه این ادعاست. اما برای زمان ما، با توجه به جانشین‌های بهتری که در دسترس است، ارزش مطالعه و صرف وقت را ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

سلام
با توجه به این که نوشته‌اید: «بعد از تنظیم نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تفسیر، جایگاهی در امر تربیت ندارد و مطالعه‌اش، اتلاف وقت است».
معروض می‌دارم: از آنجایی که ما فارسی زبان هستیم و قرآن، عربی می‌باشد، نیاز به درک و فهم و تدبر در آیات قرآن وجود دارد و وقتی که قرآن یا ادعیه را با ترجمه و تفسیر می‌خوانیم، دقیق می‌دانیم چه دارم با خدا نجوا می‌کنم. حال این که فرمودید خواندن تفسیر، اتلاف وقت است چیز درستی نیست. چون نگاه من به تفسیر نگاهی است جهت ورود به معنای دقیق آیه و با خواندن معنی و بخشی از مغز اصلی تفسیر آن آیه، آن آیه را برای همیشه می‌فهمم و به نظرم هیچ اتلاف وقتی نیست. خصوصاً در ماه مبارک رمضان در کنار عربی‌خوانی قرآن که هیچ معنا و مفهوم آن را نمی‌فهمم، این ترجمه و تفسیر کمک زیادی به فهمم می‌نماید. منظورم از تفسیر، همانگونه که فرمودید بخش مفید تفسیر که معنی آیه را شفاف می‌کند است نه حاشیه‌ها و متفرقه‌نویسی‌های تفسیر.
اما در قواعد و قوانین به صورت پراکنده به آیات قرآن پرداخته شده است و یک بخش اختصاصی و خاص در شرح مختصر آیات در منهاج فردوسیان وجود ندارد که مثلاً برای رفع این مشکل، یک کتاب قرآن در منهاج فردوسیان وجود داشته باشد که آیات را به صورت روان، ترجمه و مختصر هم شرح و تفسیر مفیدی داده شده باشد.
من قرآنی دارم که یک جلد می‌باشد که زیر هر آیه، ترجمه‌ی روان آن توسط آیت الله مشکینی و صفحه‌ی مقابل آن هم تفسیر و شرح مفید و خلاصه‌ی آیات همان صفحه درج شده است که وجود چنین قرآنی در منهاج فردوسیان لازم است.

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
قرآن کریم از نگاه تربیتی، چهار دسته مطالب مفید برای تربیت دارد که عبارتند از:

دسته‌ی اول: دیدگاه‌هاست. دیدگاه‌هایی محکم و متقن که باید ارکان اعتقادی یک مسلمان را تشکیل دهد. مانند این که می‌فرماید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ * وَلَمْ یکن لَّهُ کفُوًا أَحَدٌ» [سوره‌ی توحید]
ترجمه: به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو اوست‏ خدای یگانه. خدای صمد [ثابت متعالی]. [کسی را] نزاده و زاده نشده است. و هیچ کس او را همتا نیست.

دسته‌ی دوم: دستورات عملی است. یعنی قوانین عملی‌ای برای مراعات شدن در صحنه‌ی زندگی. مانند این که می‌فرماید:
امر:
«وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکعُوا مَعَ الرَّاکعینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 43]
ترجمه: و نماز را برپا دار و زکات را بپرداز و با رکوع‌کنندگان، رکوع کن.
نهی:
«وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکمْ خَشْیةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکم إنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْءًا کبِیرًا * وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَی إِنَّهُ کانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِیلًا * وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلاَ یسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا * وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُولًا» [سوره‌ی اسراء، آیات 31 تا 34]
ترجمه: و از بیم تنگدستی فرزندان خود را مکشید ماییم که به آنها و شما روزی می‏‌بخشیم آری کشتن آنان همواره خطایی بزرگ است. و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بد راهی است. و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید و هر کس مظلوم کشته شود به سرپرست وی قدرتی داده‏‌ایم پس [او] نباید در قتل زیاده‌‏روی کند زیرا او [از طرف شرع] یاری شده است. و به مال یتیم جز به بهترین وجه نزدیک مشوید تا به رشد برسد و به پیمان [خود] وفا کنید زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد.

دسته‌ی سوم: مواعظ است. موعظه‌های خدای کریم از زبان خودش یا از زبان پیامبران قبل که می‌تواند ره‌توشه‌ی خوبی برای تربیت انسان باشد. مانند این که می‌فرماید:
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یعِظُهُ یا بُنَی لَا تُشْرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ * وَوَصَّینَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ أَنِ اشْکرْ لِی وَلِوَالِدَیک إِلَی الْمَصِیرُ * وَإِن جَاهَدَاک عَلی أَن تُشْرِک بِی مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَی ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأُنَبِّئُکم بِمَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ * یا بُنَی إِنَّهَا إِن تَک مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ * یا بُنَی أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ * وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَاقْصِدْ فِی مَشْیک وَاغْضُضْ مِن صَوْتِک إِنَّ أَنکرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» [سوره‌ی لقمان، آیات 13 تا 19]
ترجمه: و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش در حالی که وی او را اندرز می‏‌داد گفت ای پسرک من به خدا شرک میاور که به راستی شرک ستمی بزرگ است. و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستی بر روی سستی و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آری به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوی من است. و اگر تو را وادارند تا در باره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک‌ ورزی از آنان فرمان مبر و[لی] در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن و راه کسی را پیروی کن که توبه‏کنان به سوی من بازمی‏گردد و [سرانجام] بازگشت‏ شما به سوی من است و از [حقیقت] آنچه انجام می‏‌دادید شما را با خبر خواهم کرد. ای پسرک من اگر [عمل تو] هم‌وزن دانه‌ی خردلی و در تخته‏‌سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین باشد خدا آن را می‏‌آورد که خدا بس دقیق و آگاه است. ای پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است‏ شکیبا باش این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است. و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمی‏‌دارد. و در راه‏‌رفتن خود میانه‏‌رو باش و صدایت را آهسته‏‌ساز که بدترین آوازها بانگ خران است.

دسته‌ی چهارم: انذار و تبشیر است. یعنی آیاتی است که مشتمل بر وصف جهنم و وصف بهشت است. این آیات علاوه بر این که دو منزل پیشِ رو را ترسیم می‌کند، می‌تواند همانند موعظه‌ها و حتی بیشتر از آن، محرک خوبی برای اصلاح دیدگاه‌ها و مراعات دستورات عملی باشد. مانند این که می‌فرماید:
بهشت:
«فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ * عَلَی سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ * یطَافُ عَلَیهِم بِکأْسٍ مِن مَعِینٍ * بَیضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ * لَا فِیهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا ینزَفُونَ * وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ * کأَنَّهُنَّ بَیضٌ مَّکنُونٌ» [سوره‌ی صافات، آیات 39 تا 45]
ترجمه: در باغ‌های پُر نعمت. بر تخت‌ها در برابر همدیگر [می‏‌نشینند]. [پسران جاودانه و کنیزکان زیباروی] با جامی از باده‌ی ناب، پیرامونشان به گردش درمی‏‌آیند. [باده‏‌ای] سخت‏ سپید که نوشندگان را لذتی [خاص] می‏‌دهد. [مانند شراب دنیا، آلوده و بدفرجام نیست بلکه] نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستی [و فرسودگی] می‏‌افتند. و نزدشان [دلبرانی] فروهشته‏‌نگاه و فراخ‏‌دیده باشند. [از شدت سپیدی] گویی تخم [شترمرغ] زیر پَرند.
جهنم:
«مِن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَ یسْقَی مِن مَّاءٍ صَدِیدٍ * یتَجَرَّعُهُ وَلاَ یکادُ یسِیغُهُ وَیأْتِیهِ المَوْتُ مِن کلِّ مَکانٍ وَمَا هُوَ بِمَیتٍ وَمِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ» [سوره‌ی ابراهیم، آیات 15 تا 17]
ترجمه: «[آن کس که] دوزخ پیش روی اوست و به او آبی چرکین نوشانده می‏‌شود. آن را جرعه جرعه می‏‌نوشد و نمی‏‌تواند آن را فرو بَرد و مرگ از هر جانبی به سویش می‏‌آید ولی نمی‏‌میرد و عذابی سنگین به دنبال دارد.
جز این چهار دسته مطالب مفید در تربیت، آیات دیگری نیز در قرآن کریم آمده است که ثمره‌ی تربیتی ندارد، هر چند حتماً ثمرات دیگری دارد که خارج از فهم و درک بشر است. برخی از این دسته آیات، عبارتند از:

دسته‌ی اول: حروف مقطعه. این آیات، رمزهایی بین خدای تعالی و استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) است. لذا برای عموم جامعه، نقش تربیتی قابل فهمی ندارد. مانند این که می‌فرماید:
«حم * عسق» [سوره‌ی شورا، آیات 1 و 2]
«کهیعص» [سوره‌ی مریم، آیه‌ی 1]

دسته‌ی دوم: آیات تکراری لفظی است. گر چه این تکرارها، به جای خود، بسیار پر معنی و لازم است ولی بالاخره حاوی نکات جدید تربیتی نیست. مانند این که می‌فرماید:
«یا أَیهَا النَّاسُ کلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی بقره، 168]
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی بقره، 208]
«وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً کلُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 142]
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی یس، آیه‌ی 60]
«وَ لا یصُدَّنَّکمُ الشَّیطانُ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 62]
که عبارت «إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» در تمام این آیات، تکرار شده است.

دسته‌ی سوم: آیات تکراری معنوی است. این تکرارها نیز به جای خود، بسیار لازم است ولی باز هم حاوی نکات جدید تربیتی نیست. مانند این که می‌فرماید:
«بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّی یکونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکنْ لَهُ صاحِبَةٌ» [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 101]
ترجمه: [او] پدید آورنده آسمان‏ها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد، در صورتی که برای او همسری نبوده است؟!
«ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی‏ أَمْراً فَإِنَّما یقُولُ لَهُ کنْ فَیکونُ» [سوره‌ی مریم، آیه‌ی 35]
ترجمه: خدا را نسزد که هیچ فرزندی [برای خود] برگیرد؛ او منزّه است؛ چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می‏‌گوید: باش، پس بی‏درنگ موجود می‌‏شود.
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ» [سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 91]
ترجمه: خدا هیچ فرزندی برای خود نگرفته است، و هیچ معبودی با او نیست؛ [اگر جز خدا معبودی بود] در این صورت هر معبودی [برای آنکه به تنهایی و مستقل تدبیر امور کند] آفریده‌‏های خود را با خود می‏‌برد [و از مدار تصرف دیگر معبودان خارج می‏‌کرد] و بر یکدیگر برتری می‏‌جستند. منزّه و پاک است خدا از آنچه [او را به آن‏] وصف می‏‌کنند.
«أَلَا إِنَّهُم مِنْ إِفْکهِمْ لَیقُولُونَ * وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» [سوره‌ی صافات، آیات 151 و 152]
ترجمه: آگاه باش! که آنان از بافته‌‏های دروغ خود می‏‌گویند که: خدا، فرزند آورده! و بی‏‌تردید آنان دروغگویند.
«قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدینَ» [سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 81]
ترجمه: [به مشرکان] بگو: اگر برای [خدای‏] رحمان فرزندی بود، من [در این امت‏] نخستین پرستنده او بودم.
«وَ أَنَّهُ تَعالی‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً» [سوره‌ی جن، آیه‌ی 3]
ترجمه: و [این حقایق را اعتراف و اقرار می‏‌کنیم:] اینکه برتر و بلند است عظمت پروردگارمان، و او هرگز برای خود همسری و فرزندی نگرفته است.
این که یک بار فرمود خدای تعالی فرزند ندارد برای تصحیح دیدگاه ما لازم است ولی تکرار این معنا، به بیان‌های مختلف، جدید نیست. پس اگر تمام آیاتی که این معنی را می‌رساند، در هم ادغام کرده و به صورت خلاصه و چکیده، در قالب یک دیدگاه بیان کنیم، توانسته‌ایم چند یا چندین آیه را یکجا داشته باشیم.

دسته‌ی چهارم: تاریخ گذشتگان. چه اقوام سرکش و عذاب‌هایشان و چه پیامبران گذشته و فراز و فرودهای زندگی‌شان. مانند بهانه‌های کفار که در سوره‌ی بنی اسرائیل آمده و به بهانه‌های بنی‌اسرائیلی مشهور است که می‌فرماید:
«وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَک حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ ینبُوعًا * أَوْ تَکونَ لَک جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِیرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء کمَا زَعَمْتَ عَلَینَا کسَفًا أَوْ تَأْتِی بِاللّهِ وَالْمَلآئِکةِ قَبِیلًا * أَوْ یکونَ لَک بَیتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیک حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَینَا کتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَسُولًا» [سوره‌ی بنی اسرائیل، آیات 90 تا 93]
ترجمه: و گفتند تا از زمین چشمه‏‌ای برای ما نجوشانی هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. یا [باید] برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد و آشکارا از میان آنها جویبارها روان سازی. یا چنانکه ادعا می‏‌کنی آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازی یا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آوری. یا برای تو خانه‏‌ای از طلا[کاری] باشد یا به آسمان بالا روی و به بالا رفتن تو [هم] اطمینان نخواهیم داشت تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم بگو پاک است پروردگار من آیا [من] جز بشری فرستاده هستم. و [چیزی] مردم را از ایمان آوردن باز نداشت آنگاه که هدایت برایشان آمد جز اینکه گفتند آیا خدا بشری را به سمت رسول مبعوث کرده است.
یا مانند داستان حضرت نوح که می‌فرماید:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ إِنِّی لَکمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ * أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکمْ عَذَابَ یوْمٍ أَلِیمٍ * فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاک إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاک اتَّبَعَک إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِی الرَّأْی وَمَا نَرَی لَکمْ عَلَینَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکمْ کاذِبِینَ * قَالَ یا قَوْمِ أَرَأَیتُمْ إِن کنتُ عَلَی بَینَةٍ مِّن رَّبِّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیتْ عَلَیکمْ أَنُلْزِمُکمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کارِهُونَ * وَیا قَوْمِ لا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ مَالًا إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَکنِّی أَرَاکمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ * وَیا قَوْمِ مَن ینصُرُنِی مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَکرُونَ * وَلاَ أَقُولُ لَکمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّی مَلَک وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْینُکمْ لَن یؤْتِیهُمُ اللّهُ خَیرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِینَ * قَالُواْ یا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن کنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ * قَالَ إِنَّمَا یأْتِیکم بِهِ اللّهُ إِن شَاء وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ وَلاَ ینفَعُکمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکمْ إِن کانَ اللّهُ یرِیدُ أَن یغْوِیکمْ هُوَ رَبُّکمْ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ * أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیتُهُ فَعَلَی إِجْرَامِی وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ * وَأُوحِی إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یؤْمِنَ مِن قَوْمِک إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کانُواْ یفْعَلُونَ * وَاصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنَا وَوَحْینَا وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ * وَیصْنَعُ الْفُلْک وَکلَّمَا مَرَّ عَلَیهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکمْ کمَا تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَیحِلُّ عَلَیهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ * حَتَّی إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ وَأَهْلَک إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ * وَقَالَ ارْکبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ * وَهِی تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کالْجِبَالِ وَنَادَی نُوحٌ ابْنَهُ وَکانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَی ارْکب مَّعَنَا وَلاَ تَکن مَّعَ الْکافِرِینَ * قَالَ سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَینَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ * وَقِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءک وَیا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِی الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِی وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَنَادَی نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکمُ الْحَاکمِینَ * قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُک أَن تَکونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِک أَنْ أَسْأَلَک مَا لَیسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکن مِّنَ الْخَاسِرِینَ * قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکاتٍ عَلَیک وَعَلَی أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَک وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ» [سوره‌ی هود،‌ آیات 25 تا 48]
ترجمه: و به راستی نوح را به سوی قومش فرستادیم [گفت] من برای شما هشداردهنده‏‌ای آشکارم. که جز خدا را نپرستید زیرا من از عذاب روزی سهمگین بر شما بیمناکم. پس سران قومش که کافر بودند گفتند ما تو را جز بشری مثل خود نمی‏‌بینیم و جز [جماعتی از] فرومایگان ما آن هم نسنجیده نمی‏‌بینیم کسی تو را پیروی کرده باشد و شما را بر ما امتیازی نیست بلکه شما را دروغگو می‏‌دانیم. گفت ای قوم من به من بگویید اگر از طرف پروردگارم حجتی روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده باشد که بر شما پوشیده است آیا ما [باید] شما را در حالی که بدان اکراه دارید به آن وادار کنیم. و ای قوم من بر این [رسالت] مالی از شما درخواست نمی‏‌کنم مزد من جز بر عهده خدا نیست و کسانی را که ایمان آورده‏اند طرد نمی‏کنم قطعا آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد ولی شما را قومی می‏‌بینم که نادانی می‏‌کنید. و ای قوم من اگر آنان را برانم چه کسی مرا در برابر خدا یاری خواهد کرد آیا عبرت نمی‏‌گیرید. و به شما نمی‏‌گویم که گنجینه‏‌های خدا پیش من است و غیب نمی‏‌دانم و نمی‏‌گویم که من فرشته‌‏ام و در باره کسانی که دیدگان شما به خواری در آنان می‏‌نگرد نمی‏‌گویم خدا هرگز خیرشان نمی‌دهد خدا به آنچه در دل آنان است آگاه‌‏تر است [اگر جز این بگویم] من در آن صورت از ستمکاران خواهم بود. گفتند ای نوح واقعا با ما جدال کردی و بسیار [هم] جدال کردی پس اگر از راستگویانی آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده می‏‌دهی برای ما بیاور. گفت تنها خداست که اگر بخواهد آن را برای شما می‏‌آورد و شما عاجز کننده [او] نخواهید بود. و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتی که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد اندرز من شما را سودی نمی‏‌بخشد او پروردگار شماست و به سوی او باز گردانیده می‏‌شوید. یا [در باره قرآن] می‏‌گویند آن را بربافته است بگو اگر آن را به دروغ سر هم کرده‌‏ام گناه من بر عهده خود من است و[لی] من از جرمی که به من نسبت می‏‌دهید برکنارم. و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که [تاکنون] ایمان آورده‏‌اند هرگز [کسی] ایمان نخواهد آورد پس از آنچه می‏‌کردند غمگین مباش. و زیر نظر ما و [به] وحی ما کشتی را بساز و در باره کسانی که ستم کرده‏‌اند با من سخن مگوی چرا که آنان غرق شدنی‏‌اند. و [نوح] کشتی را می‏‌ساخت و هر بار که اشرافی از قومش بر او می‏‌گذشتند او را مسخره می‏‌کردند می‏‌گفت اگر ما را مسخره می‏‌کنید ما [نیز] شما را همان گونه که مسخره می‏‌کنید مسخره خواهیم کرد. به زودی خواهید دانست چه کسی را عذابی خوارکننده درمی‏‌رسد و بر او عذابی پایدار فرود می‏‌آید. تا آنگاه که فرمان ما دررسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت با کسانت مگر کسی که قبلا در باره او سخن رفته است و کسانی که ایمان آورده‌‏اند حمل کن و با او جز [عده] اندکی ایمان نیاورده بودند. و [نوح] گفت در آن سوار شوید به نام خداست روان‏‌شدنش و لنگرانداختنش بی‌گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است. و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوه‏‌آسا می‏‌برد و نوح پسرش را که در کناری بود بانگ درداد ای پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش.
گفت به زودی به کوهی پناه می‏‌جویم که مرا از آب در امان نگاه می‏‌دارد. گفت امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارنده‌‏ای نیست مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق‏‌شدگان گردید. و گفته شد ای زمین آب خود را فرو بر و ای آسمان [از باران] خودداری کن و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمکار. و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از کسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترین داورانی. فرمود ای نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او [دارای] کرداری ناشایسته است پس چیزی را که بدان علم نداری از من مخواه من به تو اندرز می‏‌دهم که مبادا از نادانان باشی. گفت پروردگارا من به تو پناه می‏‌برم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی از زیانکاران باشم. گفته شد ای نوح با درودی از ما و برکت‌هایی بر تو و بر گروه‌هایی که با تواند فرود آی و گروه‌هایی هستند که به زودی برخوردارشان می‏‌کنیم سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان می‏‌رسد.
و از همه‌ی اینها مفصل‌تر، حکایت حضرت یوسف (علیه‌السلام) است که یک سوره‌ی بزرگ و کامل به آن حضرت و ماجراهای سراسر زندگی ایشان اختصاص یافته است.

دسته‌ی پنجم: لعن و نفرین بدکاران و منحرفین. سراسر سوره‌ی مسد، از این دسته است؛ که می‌فرماید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کسَبَ * سَیصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ * وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
ترجمه: به نام خداوند رحمتگر مهربان. بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد. دارایی او و آنچه اندوخت، ‏سودش نکرد. به زودی در آتشی پرزبانه درآید. و زنش آن هیمه‌کش، بر گردنش طنابی از لیف خرماست.

دسته‌ی ششم: اوامر و نواهی مخصوص استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم). مانند این که می‌فرماید:
«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» [سوره‌ی مائده،‌ آیه‌ی 67]
ترجمه: ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده‌‏ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می‏‌دارد آری خدا گروه کافران را هدایت نمی‏‌کند.
«طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیک الْقُرْآنَ لِتَشْقَی» [سوره‌ی طه، آیات 1 و 2]
ترجمه: طاها، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی.
«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَ رَبَّک فَکبِّرْ * وَ ثِیابَک فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لَا تَمْنُن تَسْتَکثِرُ * وَ لِرَبِّک فَاصْبِرْ» [سوره‌ی مدّثّر، آیات 1 تا 7]
ترجمه: ای کشیده ردای شب بر سر. برخیز و بترسان. و پروردگار خود را بزرگ دار. و لباس خویشتن را پاک کن. و از پلیدی دور شو. و منت مگذار و فزونی مطلب. و برای پروردگارت شکیبایی کن.
و شاید چند دسته‌ی دیگر.
اما در منهاج فردوسیان، چهار دسته‌ی مفید برای تربیت، به صورت مجزا، استجماع و عرضه شد. آنچه دیدگاه بود، در قالب «قواعد نظری منهاج فردوسیان» عرضه شد. آنچه دستور عملی بود، در قالب «قوانین عملی منهاج فردوسیان» عرضه شد. آنچه وصف بهشت و جهنم بود، در قالب کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان» عرضه شد. و آنچه مواعظ است، در قالب کتاب «مواعظ استادان منهاج فردوسیان» عرضه خواهد شد. ان شاء الله
پس کسی که به دنبال تربیت شدن باشد، تمام مطالب مفید قرآن کریم برای تربیت را در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان به زبان فارسی می‌یابد و نیازی به تفاسیر ندارد. البته تفاسیر مختلف، شامل مطالب جالب و سرگرم‌کننده‌ای هستند ولی نقشی در تربیت و رسیدن به کمال و سعادت، علاوه بر آنچه در منهاج فردوسیان آمده، ندارند.
از این که مطلب،‌ طولانی شد، عذرخواهم ولی لازم بود که یک بار برای همیشه،‌ این اعتقاد که «مطالعه‌ی تفسیر قرآن، اتلاف عمر است» توضیح داده شود تا اندک شبهه‌ای نسبت به آن، در سویدای قلب اصحاب منهاج فردوسیان، باقی نماند.

موفق باشید
حاج فردوسی

با عرض سلام
یکی از وعاظ مشهور، مرحوم میرزا احمد سیبویه بود که احتمالاً معرف حضورتان است. ایشان مکرر این روایت را از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کرد: «من رَأی أولادی فَصَلّی عَلَی زادَهُ اللهُ فی السّمعِ و البَصَرِ» و خود نیز به همه توصیه می‌نمود که هنگام دیدن سادات، صلوات بفرستند و به پا بلند شوند و حتی بعضاً روی منبر که بود با ورود سادات بلند می‌شد. حال با این مقدمه خواهشمندم در صورت امکان بفرمایید:
1 ـ صلوات فرستادن هنگام دیدن سادات در منهاج فردوسیان چه حکمی دارد؟ (مستحب، مباح، بدعت یا…)
2 ـ به پا خواستن به احترام سادات چه حکمی دارد؟
3 ـ با توجه به اینکه در مجامع مذهبی با بردن لقب «قائم» از القاب مبارک امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) به پا می‌خیزند، این عمل چه حکمی دارد؟
4 ـ صلوات فرستادن هنگام شنیدن نام استاد اعظم منهاج فردوسیان (صلی الله علیه و آله)، امیر مؤمنان (علیه السلام) و سایر حضرات معصومین (علیهم السلام) چه حکمی دارد؟
با سپاس مجدد

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
روایتی که از آن مرحوم نقل شده را در هیچ منبع معتبر و غیر معتبری نیافتیم. قاعده‌ی نظری یا قانون عملی‌ای که بر روایت بی‌سند بنا نهاده شده باشد، جز انحراف، ثمره‌ای ندارد. اصحاب منهاج فردوسیان که با سند و مدرک، انس گرفته و رشد‌کرده‌اند، نیک می‌دانند که چنین دیدگاه‌ها و دستورات عملی‌ای،‌ هیچ جایگاهی در منظومه‌ی فکری منهاج فردوسیان ندارد. قواعد و قوانین منهاج فردوسیان بر طبق مسلّمات و واضحات قرآن و روایات معتبر بنا نهاده شده است و بس. اما جواب سؤالاتتان:

جواب 1: صلوات فرستادن، از مستحبات است و می‌توان به هر بهانه‌ای و بدون بهانه، صلوات فرستاد، ولی اگر کسی صلوات فرستادن در هنگام دیدن سادات را دستور شرعی بداند، مرتکب حرام شده و نسبت دروغ به دین مبین اسلام داده است. اما اگر به این بهانه، بخواهد به استحباب صلوات فرستادن عمل کند، اشکال ندارد.

جواب 2: همین جماعت، روایت دیگری به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت می‌دهند که فرموده‌اند:
«مَن رأی أولادی و لم یقُم بین یدیهِ فَقَد جَفانِی، وَ مَن جَفانِی فَهُو مُنافِقٌ»
ترجمه: هر کس یکی از فرزندان مرا ببیند و در برابرش (به احترام او) بپا نخیزد، در واقع به من ستم روا داشته است و کسی که در حق من ستم نماید، منافق است.
برای این حدیث نیز سندی نیافتیم و از مجعولات است. پس برخاستن به احترام سادات، سند شرعی ندارد و نمی‌توان به عنوان مستحب شرعی محسوب کرد. البته در جاهایی که برخاستن، نشانه‌ی احترام است و برنخاستن، نشانه‌ی بی‌احترامی و اعلام دشمنی و کینه است، «برخاستن به احترام» استحباب عقلی و عرفی پیدا می‌کند. فرق «استحباب شرعی» با «استحباب عقلی یا عرفی» در ثمره‌ی آن است. «استحباب شرعی» ثواب اخروی دارد ولی «استحباب عقلی یا عرفی» پاداش دنیوی دارد. یعنی مراعات آن، موجب جلب منفعت یا دفع ضرر در همین دنیا می‌گردد. استحباب شرعی را فقط کسانی که ایمان به سرای دیگر دارند انجام می‌دهند ولی استحباب عقلی و عرفی را اهل دنیا هم انجام می‌دهند و حتی بهتر از متشرعین.

جواب 3: سند قوی و معتبری برای استحباب برخاستن با شنیدن نام «قائم» نیافتیم و آنچه هست، فعل معصوم است که به نظر جمهور علما، دلالت بر استحباب نمی‌کند. البته در جوامعی که بلند نشدن با شنیدن یا گفتن لقب «قائم»، توهین به حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) محسوب می‌شود، لازم است مراعات کنید تا در معرض اتهام شیعیان افراطی قرار نگیرید.

جواب 4: صلوات فرستادن برای گفتن و شنیدن نام استاد اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم)، مستحب شرعی است و در قوانین عملی نیز آمده است؛ اما صلوات فرستادن برای گفتن یا شنیدن نام امیر المؤمنین (علیه‌السلام) و سایر ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) سند شرعی ندارد. البته از باب مطلق استحباب صلوات، اشکال ندارد.

موفق باشید
حاج فردوسی

با سلام و احترام
طبق نقل مشهوری که اجمالاً به تأیید بیت مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی (مرجع تقلید مشهور) هم رسیده است و در همه جا منتشر شده، حتی روی در و دیوار چاپ کرده و نصب نموده‌اند و نیز در اینترنت و غیره… ایشان گفته بودند: من پنجاه سال است دارم اسلام می‌خوانم، بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم: واجبات را انجام بده به جای مستحباتت، تا می‌توانی به کار مردم برس، کار مردم را راه بیانداز، اگر کسی در قیامت از تو سؤال کرد، بگو فاضل گفته بود.
آیا می‌توان این توصیه‌ی ایشان را به عنوان طریق سعادت دانست و اساساً این توصیه از لحاظ مبانی منهاج فردوسیان درست است؟
با تشکر

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در مورد این سؤال، توجه شما را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: نخستین مطالبی که می‌کوشیم در ذهن و دل اصحاب منهاج فردوسیان استقرار یابد،‌ این است که دین را فقط خدای تعالی می‌تواند وضع کند. او (جلّ و علا) دین یا همان برنامه‌ی تربیتی را تنظیم کرده و سپس از طریق فرشته‌ی وحی،‌ به انسان‌های برگزیده‌ای رسانده که آن را به جامعه‌ی بشری، ابلاغ کنند. همچنین جانشینانی برای انبیاء مقرر داشته که پیام آنان را منتشر و تفسیر نمایند.
پس هر مطلبی که از طریق اوصیاء به انبیاء‌ و از طریق انبیاء به فرشته‌ی وحی و از طریق فرشته‌ی وحی به ذات مقدس ربّ العالمین نرسد، زخرف و باطل است.
اگر این نخستین مطلب را به صورت ایمان قلبی و جدّی قبول کنید، در مواجهه با مطالبی امثال آنچه نوشته‌اید، جویای سند آن از قرآن کریم و روایات معتبر خواهید شد. این ادعای بزرگ که هر کس به جای انجام مستحبات، فقط کار مردم را درست کند و خدمت‌رسان مردم باشد، به مقصد خواهد رسید، فقط از انبیاء و اوصیاء پذیرفته است.

نکته‌ی دوم: هر قشر از جامعه‌ی انسانی، دچار بیماری‌های خاص خودش است. یکی از این اقشار، فقها هستند که گاهی اوقات به بیماری «خودشارع‌پنداری» گرفتار می‌شوند. این بیماری، به این صورت است که فقیه، خود را شارع گمان می‌کند و به جای کشف دین خدا، دست به «دین‌تراشی» می‌زند!
شاید خواندن این مطلب برایتان سخت و غیر قابل باور باشد، ولی هستند فقهای محترمی که در مواردی، خود را با شارع، اشتباه گرفته و پا را از گلیم خود، فراتر نهاده‌اند. البته روی سخن من، به مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی (رحمه الله) بخصوص نیست، زیرا انتساب این سخن به ایشان، خیلی مشکوک است.
پیکان هشدار من، متوجه همه‌ی فقهای عظام است که هیچکدام، از این خطر، در امان نیستند. این که برخی آیات عظام، چیزهایی را مستحب می‌شمارند که هیچ آیه یا روایتی آن را مستحب نشمرده، نمونه‌ای از «دین‌تراشی» است. مثلاً آقایی که خود را مرجع تقلید می‌داند و فتوا به «استحباب قمه‌زنی» می‌دهد، قطعاً دچار بیماری «خودشارع‌پنداری» است. زیرا او بدون اتصال به وحی، برای بدعتی که رایج شده، ثواب الهی وعده می‌دهد و مردم بیچاره و بی‌خبر از همه‌جا، به استناد سخن او و به گمان این که او، سخن خدا و نبی و وصی را بازگو می‌کند، دست به تیغ می‌برند و سر می‌تراشند و فرق می‌خراشند!

نکته‌ی سوم: هر سخنی که دین را در چند امر، محدود کرده باشد، اگر از غیر طریق وحی است، ناقص است و اگر از طریق وحی باشد، باید با توجه به کلیت شرع، معنی شود.
به عبارت ساده‌تر: هر گاه غیر معصوم بگوید: اگر فلان کار و فلان کار را انجام دهید، کفایت از بقیه‌ی کارها می‌کند و شما را به مقصد و مقصود خواهد رسانید؛ این سخن، ناقص و غیر قابل اعتناست. مثلاً می‌گویند آقای نخودکی گفته هر کس سه کار را انجام دهد، من تضمین می‌کنم که به کمال و سعادت برسد. چنین سخنی ناقص است و ارزش اعتنا ندارد.
همچنین هر روایتی که انجام دادن چند کار را کافی از بقیه‌ی دستورات بشمارد، اگر سند و منبع معتبری داشته باشد، باید اینگونه تفسیر شود که انجام دادن این چند کار، اثر زیادی در رسیدن به موفقیت دارد نه این که کفایت از سایر کارها می‌کند.
اگر این کار را انجام ندهیم، مجبور خواهیم شد بخش زیادی از تعالیم دینی را لغو و بیهوده بشماریم. در نهایت، باید سخن لغو را منسوب به پیامبری کنیم که خدای تعالی در باره‌اش شهادت داده است که
«وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی» [سوره‌ی نجم، آیات 3 تا 5]
ترجمه: و از سر هوس سخن نمی‏‌گوید. این سخن بجز وحیی که وحی می‏‌شود نیست. آن را [فرشته‌ی] شدیدالقوی به او آموخت.
اگر بپذیریم کسی که بعد از انجام واجبات، به خدمت مردم همت می‌کند، نیازی به انجام سایر مستحبات ندارد، به ناچار باید اعتراف کنیم که صدور مستحبات از پیامبر خدا و اوصیاء ایشان، لغو و بیهوده بوده است. یعنی فقط کافی بود که پیامبر خدا بفرمایند: «انجام واجبات و خدمت به مردم». بر این مبنا، اینهمه دستور و قانون، همه به گزاف و بی‌فایده صادر شده و نیازی به آن در رسیدن به کمال و سعادت نبوده است!
امیدوارم با این توضیحات، متوجه شده باشید که یا این سخن از مرحوم آیت الله فاضل (رحمه الله) نیست و یا اگر هست، آن مرحوم، دچار بیماری «خود شارع‌ پنداری‌» بوده است.

موفق باشید
حاج فردوسی

حاج فردوسی سلام
ضمن عذر خواهی از این که زیاد سؤال می‌فرستم، زیرا برخی از این سؤالات برای تعدادی از دوستان (جوانانی که مطالب سایت و منهاج را دنبال می‌کنند) است که از من تقاضا می‌کنند برایتان ارسال کنم، لذا معذورم. اما سؤالات، این است:
1 ـ آیا این میزان مطاعن که به اولی و دومی علیهما اللعنه نسبت داده می‌شود صحیح است؟ (به عنوان نمونه، مطاعنی که در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده)
2 ـ کتاب سلیم بن قیس هلالی در منهاج فردوسیان، چه جایگاهی دارد؟
3 ـ با توجه به مستندات تاریخی منهاج فردوسیان، نقش دومی علیه اللعنه در شهادت حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) چه بوده است؟ با عنایت به این که در جایی فرموده‌اید: در منهاج فردوسیان معتقدند شهادت آن حضرت بر اثر حمله و سقط جنین، ثابت نشده است.
حاج فردوسی با توجه به حساسیت موضوع، خواهشمندم اگر صلاح می‌دانید جواب این سه سؤال را به ایمیلم بفرستید و منتشر نفرمایید. از زحمات شما سپاسگزارم. خداوند متعال اجرتان دهد. با سپاس مجدد

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب 1: مهمترین عیبی که در غاصبان خلافت است، «غصب خلافت» است. این عیب به قدری بزرگ و جهان‌گیر است که امروزه تمام مفاسد جهان بشری، ناشی از همین یک انحراف است. اگر جهان امروز، گرفتار تروریسم، فقر، قحطی، استعمارگری، استثمارگری، قتل، تجاوز، شرک و مانند اینهاست، بدون شک، نتیجه‌ی همان یک عیب و همان یک انحراف است.
پس هر چه عیب و نقص و انحراف که برای این اشخاص برشمرده شود، اگر هزار هزار برابر گردد، نخواهد توانست ذره‌ای قابل مقایسه با انحراف «غصب خلافت» باشد. با این توجه، هیچ نیازی به بازگو کردن مطاعن فردی و عیوب ظاهری و بی‌سوادی فقهی آنان نیست. آنان با اجتماعی که یقیناً یکی از اعضایش ابلیس لعین بوده، برترین جریان هدایت جهانی را دچار انحرافی عمیق کردند که تا ظهور منجی (ارواحنا فداه) ادامه خواهد داشت.
به عبارت ساده‌تر:
می‌گویند فلان، دچار مرض اُبنه بوده یعنی مفعول واقع می‌شده است. اگر این مطلب ثابت شود، این کجا و «غصب خلافت الهی» کجا؟ اینهمه همجنس‌باز که در غرب و شرق عالم پراکنده‌اند و دچار این بیماری می‌باشند، فقط دچار یک گناه فردی و یک محرومیت شخصی از عنایات و هدایات الهی هستند ولی نمی‌توانند جریان اساسی هدایت را منحرف سازند.
می‌گویند فلان، آب را با شراب می‌آمیخت تا تیزی و مست‌کنندگی‌اش شکسته شود، این کجا و «غصب مسند جانشینی رسول خدا» کجا؟ اینهمه شرابخوار که می‌خورند و مست می‌کنند و افاقه می‌شوند ولی کاری به کار منحرف کردن جامعه‌ی بشری ندارند. یک فرد معتاد الکلی، موجودی در خودفرورفته است که گاهی اوقات، نمی‌تواند دست و پای خودش را جمع کند، چه رسد به این که بخواهد جامعه‌ی بشری را تباه سازد.
می‌گویند فلان، حاصل چند زناست، این کجا و «غصب خلافت نبی الله الخاتم» کجا؟ اینهمه زنازاده در سطح جامعه و جهان، سر در لاک خود دارند و زندگی می‌کنند، ولی هیچکدام نتوانسته‌اند ضرری به بشریت بزنند که خلفای جور زدند.
پس مواظب باشید که توجه به مطاعن سطحی و جزئی، شما را از توجه به اصل و اساس جنایات که «غصب خلافت» بود، باز ندارد. سراسر کتاب‌های عامه، پر است از روایات جعلی و ساختگی در فضایل غاصبان خلافت، ولی اگر فرض کنیم تمام این فضائل، درست باشد، و این فضائل، هزار هزار برابر گردد، نمی‌تواند گناه «غصب خلافت» را جبران نماید. زیرا خوبی‌ها و فضایل فردی، هیچگاه پاسخگوی منحرف کردن بشریت برای هزاران سال نیست.

جواب 2: جمع‌بندی نهایی در مورد اعتبار کتاب سلیم بن قیس در کتاب «منابع منهاج فردوسیان»‌ خواهد آمد ولی به اجمال باید گفت، بین محققین در این که چنین کتابی بوده، اختلافی نیست ولی در این که کتاب موجود و منسوب به سلیم، همان کتابی است که سلیم بن قیس هلالی نوشته، تردید و اختلاف است. البته ما تا کنون در تدوین قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، از این کتاب، استفاده نکرده‌ایم.

جواب 3: آنچه مسلّم است، این است که رحلت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به مرگ طبیعی نبوده است، یعنی بر اثر پیری و کهن‌سالی نبوده است؛ اما اثبات این که بر اثر ضربات جسمی باشد هم مشکل است. از سوی دیگر، تصریح روایت است که آن حضرت، «شهیده» هستند.
در جمع‌بندی، می‌توان چنین نتیجه گرفت که شهادت آن حضرت، بر اثر غصه‌های فراوان بوده است و البته ضربات فیزیکی به جسم آن بانوی با عظمت که منجر به سقط جنین شده، نیز یکی از این غصه‌ها بوده است. غصه‌هایی که منجر به شهادت آن حضرت شده را می‌توان چنین برشمرد: شهادت پدر بزرگوارشان که فخر انبیاء الهی بودند، غصب خلافت که مهترین دغدغه‌ی آن حضرت محسوب می‌شد، شهادت فرزندشان محسن، ارتداد امت از خلافت که به نحوی، بر باد رفتن ثمره‌ی تلاش‌های پدر بزرگوارشان محسوب می‌شد و غصه‌های دیگر.
گریه‌های فراوان سیدة نساء العالمین در مدت هفتاد و پنج یا نود و پنج روز حیاتشان بعد از رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) شاهدی بر این است که آن حضرت، به اصطلاح عامیانه، «دق مرگ» شدند نه این که فقط بر اثر ضربه‌ی در به پهلو و سقط جنین، سه ماه بعد از آن حادثه، رحلت نمایند.
البته باید توجه داشته باشید که این مباحث، ثمره‌ی تربیتی ندارد و شاید به مطرح کردن و بحث‌کردنش نیارزد و به نحوی بازماندن از امور تربیتی محسوب شود.
همچنین توجه داشته باشید که در نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، چیزی برای پوشیدن و مطلبی برای مخفی کردن نیست؛ همه چیز، روشن و آشکار است. آنچه پرسیده شود، اگر ثمره‌ی تربیتی داشته باشد، پاسخ می‌دهیم و هیچ موضوعی را دارای حساسیت نمی‌دانیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

باسمه تعالی شأنه

سلام علیکم؛ احتراماً معروض می‌دارد؛ امروز در جامعه‌ی دینی ما، اعم از حوزه و دانشگاه، تفسیر المیزان به عنوان یک مرجع بی‌نظیر در تفسیر شناخته شده است و رسانه‌های جمعی نیز همواره از آن ترویج کرده و دیدگاه‌های افراد مشهوری چون مرتضی مطهری و… را در راستای ترویج هر چه بیشتر این تفسیر ارائه داده‌اند. از طرفی این حکایت نیز از منابع و طرق مختلف بر سر زبان‌ها افتاده که بنده از کتاب معاد شناسی سید محمد حسین تهرانی نقل می‌کنم. آقای تهرانی از قول استادش آقای طباطبایی نقل می‌کند:
از عجائب‌ و غرائب‌ آن زمان این‌ بود که‌ یک‌ کاغذ از تبریز از ناحیه‌ی برادر ما (محمد حسن الهی) به‌ قم‌ آمد، و در آن‌ برادر ما نوشته‌ بود که‌ یکی از شاگردانم (ادیب العلماء تبریزی) روح‌ پدر ما را احضار کرده‌ و سؤالاتی‌ نموده‌ایم‌ و جوابهایی‌ داده‌اند، و در ضمن،‌ گویا از شما گله‌ داشته‌اند که‌ در ثواب‌ این‌ تفسیری‌ که‌ نوشته‌اید (تفسیر المیزان)، ایشان‌ را شریک‌ نکرده‌اید.
ایشان‌ می‌فرمودند: آن‌ شاگرد ابداً مرا نمی‌شناخت‌ و از تفسیر ما اطّلاعی‌ نداشت‌، و برادر ما هم‌ نامی‌ از من‌ در نزد او نبرده‌ بود؛ و این که‌ من‌ در ثواب‌ تفسیر، پدرم‌ را شریک‌ نکرده‌ام‌، غیر از من‌ و خدا کسی‌ نمی‌دانست‌، حتّی‌ برادر ما هم‌ بی‌اطّلاع‌ بود، چون‌ از امور مربوط به‌ قلب‌ و نیت‌ من‌ بود.
و اینکه‌ من‌ در ثواب‌ آن‌ پدرم‌ را شریک‌ نکرده‌ بودم‌، نه‌ از جهت‌ آن‌ بود که‌ می‌خواستم‌ إمساک‌ کنم‌ بلکه‌ آخر کارهای‌ ما چه‌ ارزشی‌ دارد که‌ حالا پدرم‌ را در آن‌ سهیم‌ کنم‌؛ من‌ قابلیتی‌ برای‌ خدمت‌ خودم‌ نمی‌دیدم‌.
ببینید: این‌ مرد، چنین‌ تفسیری‌ نوشته‌ و فعلاً که‌ در زمان‌ حیات‌ ایشان‌ است‌ در تمام‌ دنیا جزء اصول‌ معارف‌ شیعه‌ محسوب‌ می‌شود، و علماء بزرگ‌ خود را از آن‌ بی‌نیاز نمی‌بینند؛ چقدر بزرگوار و متواضع‌ است‌ که‌ می‌گوید: آخر ما چه‌ کاری‌ کرده‌ایم‌؟ (چه‌ عمل‌ قابلی‌ انجام‌ داده‌ایم‌؟)
در ادامه فرمودند: نامه‌ی برادر که‌ به‌ من‌ رسید، بسیار منفعل‌ و شرمنده‌ شدم‌. گفتم‌: خدایا! اگر این‌ تفسیر ما در نزد تو مورد قبول‌ است‌ و ثوابی‌ دارد، من‌ ثواب‌ آن را به‌ روح‌ پدر‌ و مادرم‌ هدیه‌ نمودم‌. هنوز این‌ مطلب‌ را در پاسخ‌ نامه‌ی برادر به‌ تبریز نفرستاده‌ بودم‌ که‌ بعد از چند روز نامه‌ای‌ از برادرم‌ آمد که‌ ما این‌ بار که با پدر صحبت‌ کردیم‌ بسیار خوشحال‌ بود و گفت‌: خدا عمرش‌ بدهد، تأییدش‌ کند؛ سید محمّد حسین‌ هدیه‌ی ما را فرستاد. (نام کوچک وی، سید محمد حسین است). انتهی کلام آقا محمد حسین تهرانی
و خلاصه، همه چیز دست در دست هم داده تا این تفسیر المیزان بشود یک کتاب صد در صد ارزشمند و مورد تأیید و…
با عنایت به این که حضرت عالی طبعاً از سبک و شیوه‌ی این تفسیر و محتویات آن ولو به صورت اجمال آگاه هستید، خواهشمندم بفرمایید جایگاه این تفسیر در منهاج فردوسیان چیست و آیا از منظر مبانی اساتید معظم منهاج هم یک تفسیر قیم و ماندگار و مورد تأیید است؟ در ضمن در قبال این حکایات و کرامات چه تکلیفی داریم؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
در پاسخ به سؤال شما، توجهتان را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: در این که تفسیر المیزان، از روانی و گیرایی خاصی برخوردار است، شکی نیست. قلم ساده و بی‌تکلّف علامه طباطبایی (ره) در این تفسیر، توانسته است آن را از خوشمزه‌ترین تفاسیر قرار دهد. از سوی دیگر، چون به زبان عربی است،‌ توانسته است فراتر از مرزهای ایران برود.
دو مزیتی که برای تفسیر المیزان برشمردیم، یعنی روان بودن قلم و عربی بودن، در تفسیر شاگرد برجسته‌ی ایشان، آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) با نام «تسنیم» نیست. اگر به تفسیر تسنیم مراجعه داشته باشید، خواهید دید که متن علمی،‌ به قلم ادبی نوشته شده است که بسیار از ارزش و جایگاه تفسیر تسنیم، کاسته است. همچنین فارسی بودن آن، موجب محدود شدن آن در حدّ فارسی‌زبانان و فارسی‌دانان شده است.
برخی مزایای دیگر المیزان به نقل از آیت الله سیدان (حفظه الله) چنین است:
«سبک و شیوه‌ی تدوین و تألیف المیزان، امتیازهایی بر بسیاری از تفاسیر پیشین و یا معاصر خود دارد، از آن جمله:
یک. واژه‌شناسی المیزان؛ تا آن جا که تتبّع کرده‌ام، شاید بهترین انتخاب از معانی کلمه‌ها در ذیل آیات صورت گرفته است.
دو. توجه به زمینه‌های تاریخی و شأن نزول و شرایط ویژه‌ی آیات در تفسیر یک آیه.
سه. عنایت به مباحث مختلف اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی و… ذیل آیات، به تناسب مطالب و اشاراتی که در آیات، نسبت به آن موضوعات شده است.
چهار. تفکیک مباحث تفسیری از مباحث موضوعی و نقطه‌نظرهای علمی و فلسفی و کلامی که به تناسب آیات می‌بایست مطرح شود.
پنج. طرح دقیق مباحث عقلی به گونه‌ای که مانند آن در سایر تفاسیری که دیده‌ام، نیست و این معلول تبحّر خاص علامه در مطالعات عقلی و فلسفی است، که در بسیاری از تفاسیر، با آن که وارد مسائل عقلی شده‌اند، آن را به گونه‌ی مناسب مطرح نکرده‌اند.
شش. بررسی مسائل روایی به گونه‌ی مناسب و با تجزیه و تحلیل بسیار مطلوب.
در مجموع، با در نظر گرفتن همه‌ی این ابعاد، می‌توان تصریح کرد که تفسیر المیزان از جایگاهی بس والا برخوردار است، حتی تفاسیری که بعد از المیزان نوشته شده‌اند، نتوانسته‌اند برتر از آن به شمار آیند، یا از نظر تبیین مطالب و احاطه بر تفسیر، با آن برابری اهل نظر قرار گیرد».

نکته‌ی دوم: مشهور است که تفسیر المیزان، به روش تفسیر قرآن به قرآن است. البته با استقصای برخی مطّلعین، مواردی که در سراسر این تفسیر از این روش استفاده شده است، زیاد نیست. علامه (ره) برای توجیه اینگونه تفسیر، دلایلی آورده‌اند که تماماً به صورت کلی، مردود است ولی به صورت جزئی، می‌تواند قابل قبول باشد.

نکته‌ی سوم: هیچ کتاب زمینی، خالی از خلل نیست. حتی کتاب‌های روایی بسیار معتبر همانند کافی شریف، خالی از روایات ضعیف نیست. پس این که انتظار داشته باشیم تفسیر المیزان، سراسر نور و هدایت و راستی و درستی باشد، انتظار بی‌جایی است. همچنین معرفی کردن این تفسیر،‌ به عنوان تفسیر صد در صد درست و مورد تأیید، اشتباه است.

نکته‌ی چهارم: تقوا و طهارت علامه طباطبایی (ره) و تواضع ایشان، نقش اساسی در ثواب داشتن این تفسیر دارد. پس این که روح پدرشان تقاضای سهیم شدن در ثواب آن را داشته است، کاملاً قابل قبول و منطقی است. به همین لحاظ، حکایات و کرامات در مورد این تفسیر را می‌پذیریم.

نکته‌ی پنجم: هر تفسیر، به طور کلی شامل دو قسمت مفید و قسمت‌های فراوان نامفید است. دو قسمت مفید تفسیر، «بیان دیدگاه‌های قرآن کریم» و «بیان دستورات عملی قرآن کریم» است. این دو قسمت مفید، در دو کتاب «قواعد نظری منهاج فردوسیان» و «قوانین عملی منهاج فردوسیان» به صورت قاعده و قانون، جمع‌آوری شده است.
پس کسی که دو مجموعه‌ی «قواعد نظری» و «قوانین عملی» منهاج فردوسیان را داشته باشد، نیازی به قسمت‌های مفید تفاسیر، نخواهد داشت. می‌ماند قسمت‌های نامفید آن که شامل بحث‌های لغوی، بحث‌های تاریخی، شأن نزول، تطبیقات عرفانی، تأویلات صوفیانه و امثال آن است که به فراخور هر تفسیر، فرق می‌کند.
روش اصحاب منهاج فردوسیان، کنار گذاشتن همه‌ی تفاسیر و مراجعه به قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است. اینان بعد از آشنا شدن با نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، از صرف عمر شریف در مطالعه‌ی تفاسیر، دریغشان می‌آید.

نتیجه‌ی کلام: المیزان، تفسیر خوبی است. البته اشکالات و اشتباهاتی هم دارد. بعد از تنظیم نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، تفسیر، جایگاهی در امر تربیت ندارد و مطالعه‌اش، اتلاف وقت است.

موفق باشید
حاج فردوسی

بسمه تعالی

سلام علیکم و رحمت الله
بنده مدتی است که بسیار مردد هستم که به حوزه بروم یا دانشگاه. زیرا از طرفی می‌گویم در بخش صنعت و تکنولوژی، کشور ما کمبودهای فراوانی دارد و از طرفی هم میزان آگاهی دینی در جامعه‌ی ما خیلی ضعیف است. همه هم می‌گویند حوزه رفتن هم دنیایت آباد می‌شود و هم آخرتت ولی در دانشگاه، با این وضعی که دارد، شاید دنیایت آباد شود ولی معلوم نیست در انتها اصلاً ایمان داشته باشی یا خیر!
حال شما که خود حوزوی هستید و سالیان سال در حوزه بوده‌اید، کدام یک را برای عاقبت به خیری من در دنیا و آخرت پیشنهاد می‌دهید؟

************
باسمه تعالی

سلام علیکم
آنچه مایه‌ی رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی است، منهاجی شدن است. یعنی با واضحات و مسلّمات مکتب شیعه‌ی اثنی‌عشری، آشنا شده و بدان، عمل کنید و از غیر آن، روی برگردانید.
اگر منهاجی شُدید، دنیایی آزاد و آخرتی آباد خواهید داشت ولی تضمینی برای داشتن دنیای پرثروت نیست. فرق است بین این که در دنیا،‌ از فشارهای درونی و بیرونی، آزاد باشید و بین این که ثروت زیادی داشته باشید. شاید به جرأت بتوان گفت که تمام ثروتمندان، از گرفتارترین اقشار جامعه هستند؛ زیرا ثروت، نگهداری می‌طلبد و کسی را می‌خواهد که شبانه‌روز، از همه جهت، مراقبش باشد و آن را در مقابل حملات متجاوزان، محافظت نماید.
از سوی دیگر، توجه داشته باشید که روحانی شیعه،‌ پیامبر پیامبر خداست. هم نورانیت بالایی دارد و هم مسؤولیت بالایی. اگر قرار باشد در ابتدای ورود، حساب مادیات را داشته باشید، در نهایت از روحانی‌های کارمند خواهید شد. نسل جدیدی از روحانیت که بعد از انقلاب شکل گرفته است. اینان درس طلبگی می‌خوانند و با مدرک حوزوی، مشغول کار اداری می‌شوند و در همان مسند اداری، فسیل شده و می‌میرند. یا درباری خواهید شد که سر از بساط زر و زور در آورده و برای رسیدن به مطامع پست دنیوی، حاضر به چشم‌پوشی از هر انحرافی و سکوت در مقابل هر منحرفی هستند.
توصیه‌ی من به شما این است که اگر چرب و شیرین دنیا برایتان مهم است، وارد نهاد مقدس روحانیت نشوید، چون هم به چرب و شیرین دنیا، همانند دیگران نخواهید رسید و هم به تقدس و ارزش نهاد روحانیت، ضربه خواهید زد. توجه داشته باشید که یک مثلاً دندانپزشک فاسد، قشر دندانپزشکان را فاسد نشان نمی‌دهد ولی یک روحانی فاسد، سایه‌ای از تنفر را برای نهاد روحانیت به ارمغان می‌آورد.
ولی اگر قصد خدمت دارید،‌ بدون توجه به مادیات و لذت‌های زودگذر دنیوی، چه بهتر است به جای تکامل دادن تکنولوژی و فناوری، مایه‌ی تکامل و سعادت انسان‌ها باشید. اگر بتوانید از عهده‌ی مسؤولیت خطیر تبلیغ دین خدا برآیید، کار پیامبران انجام داده‌اید. خدای تعالی، هیچ پیامبری را برای رشد دادن فناوری و کمک به ارتقای تکنولوژی مبعوث نکرده است، گر چه راهنمایی‌های وحیانی، نقش اصلی را در تکامل تکنولوژی داشته است ولی هدف اصلی و اساسی از ارسال رُسُل و انزال کُتُب، نجات انسان از جهنم و رساندنش به بهشت برین است.
نتیجه‌ی سخن، اگر مادیات می‌خواهید به حوزه نیایید، گر چه معلوم نیست جای دیگری هم پیدا کنید ولی اگر معنویات می‌خواهید، بهترین جایی که سراغ داریم،‌ حوزه و تبلیغ دین خدای تعالی‌ست.

موفق باشید
حاج فردوسی
این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است