حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

سؤال: چیدمان قانون‌ها در طبقات مختلف، پیرو چه ضابطه‌ای بوده است؟

جواب: 1 ـ در دسته‌ای از روایات، برخی اعمال به عنوان ستون‌های اسلام معرفی شده است که در اصطلاح فقه به «فروع دین» مشهور است‌. چون تنظیم قوانین از اهم به مهم است، این امور در طبقه‌ی اول قوانین قرار گرفت‌.
2 ـ بر اساس دسته‌ای از روایات، برخی اعمال از گناهان بزرگ شمرده شده که در اصطلاح فقه به «کبائر» مشهور است‌. مهمترین نیاز برای منهاجی جویای سعادت پس از آشنایی و عمل کردن به ستون‌های اصلی دین، پرهیز کردن از این انحرافات بزرگ است‌. به همین جهت در طبقه‌ی دوم قرار گرفت‌.
3 ـ طبقات سوم و چهارم (که مراعاتشان مکمل یکدیگر است) شامل انجام واجبات و ترک گناهان صغیره است‌.
4 ـ بعد از فراغت از واجبات و محرمات (که اصل سیر و تعالی است) نوبت به انجام مستحبات و ترک مکروهات می‌رسد‌. مستحبات و مکروهات به اعتبار میزان تأکید و تکراری که در کتاب و سنت از آن شده به سه درجه تقسیم ‌می‌شود؛ مستحبات به: مؤکده، عادیه و ضعیفه و مکروهات نیز به: شدیده، عادیه و ضعیفه‌.
انجام مستحبات مؤکده در طبقه‌ی پنجم قرار گرفت‌. ترک مکروهات شدیده در طبقه‌ی ششم قرار گرفت‌. انجام مستحبات عادیه و ترک مکروهات عادیه ـ به ترتیب ـ در طبقات هفتم و هشتم قرار می‌گیرد‌. و سرانجام نوبت به ضعیفترین دستورات می‌رسد که با عنوان مستحبات و مکروهات ضعیفه ـ به ترتیب ـ در طبقات نهم و دهم مندرج گردید‌.

سؤال: سیر مطالعه‌ی آثار منهاج فردوسیان چگونه است؟

تفصیل سؤال: مطالعه‌ی آثاری که به صورت مجموعه است، نیازمند سیر مطالعاتی از آسان به مشکل است، سیر مطالعاتی آثار منهاج فردوسیان چگونه است؟

جواب: گر چه کتاب‌های نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان به کتاب‌های «اصلی» و «فرعی» تقسیم می‌شود، ولی سیر مطالعاتی، فقط برای کتاب‌های اصلی بوده و کتاب‌های فرعی، بدون سیر مطالعاتی خاص است. سیر مطالعاتی کتاب‌های اصلی به این ترتیب است:

1. مطالعه‌ی دقیق و عمیق کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان»
این کتاب، مشتمل بر کلیدی‌ترین مطالب و اشکالات و سؤالات در مورد نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان و مؤلف آن است. کسی که بر مطالب این کتاب، تسلط اجمالی پیدا نکند، نباید امیدوار به ادامه‌ی سیر تکامل بر اساس این نظام تربیتی باشد.

2. مطالعه‌ی کتاب «بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان»
مطالعه‌ی پیوسته و عمیق این کتاب، موجب تغییر حال و شلعه‌ور شدن آتش طلب می‌گردد. این مطالعه باید همواره ادامه داشته باشد تا جهت اصلی حرکت، گم نشود.

3. مطالعه‌ی کتاب «مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان»
این کتاب، مشتمل بر هزاران دیدگاه است که باید به دقت، مطالعه شده و با تکرار فراوان، تبدیل به باور و عقیده شود.

4. مطالعه‌ی کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان»
این کتاب، مشتمل بر هزاران دستور عملی است که جوینده‌ی تکامل، باید به صورت آهسته و پیوسته، آن‌ها را در جدول محاسبه گذاشته و مراعات نماید.

5. مطالعه‌ی «رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان»
آنچه از دستورات عملی که در کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» نیامده، در این کتاب بیان شده است؛ لذا این کتاب، تکمیل‌کننده‌ی کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» به شمار می‌آید.

سؤال: سلسله‌ی طریقتی منهاج فردوسیان چیست؟

تفصیل سؤال: تمام نظام‌های تربیتی و طریقتی دارای کرسی‌نامه و سلسله‌نامه برای معرفی سلسله‌ی طریقتی خود هستند، سلسله‌ی طریقتی منهاج فردوسیان چگونه است؟

جواب: سلسله‌ی تربیتی و طریقتی منهاج فردوسیان به شرح زیر است:
اصحاب منهاج فردوسیان از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) و آن بزرگواران از استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و ایشان به واسطه‌ی فرشته‌ی وحی (روح الامین) یا بدون واسطه از خدای تعالی. این سلسله‌نامه بر اساس فرمایشات استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) تنظیم شده است. برخی از فرمایشات آن بزرگواران چنین است:
● سند 1:
قَالَ البَاقِرُ (عَلَیهِ‌السَّلامُ):‏ «شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِینَا وَ نَبِینَا آخُذٌ بِحُجْزَةِ الله» [محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 182]
ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: پیروان ما، به ما چنگ می‌زنند و ما به پیامبرمان چنگ می‌زنیم و پیامبرمان به [تعلیمات] خدای تعالی چنگ می‌زند.
● سند 2:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «إِذَا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ أَخَذَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) بِحُجْزَةِ رَبِّهِ وَ أَخَذَ عَلِی (علیه‌السلام) بِحُجْزَةِ رَسُولِ اللهِ (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) وَ أَخَذْنَا بِحُجْزَةِ عَلِی (علیه‌السلام) وَ أَخَذَ شِیعَتُنَا بِحُجْزَتِنَا فَأَینَ تَرَوْنَ یُوْرِدُنَا رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) ؟ قُلْتُ: إِلَی الْجَنَّةِ. [محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 182]
ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: چون روز قیامت شود، پیامبر خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) به [نور و رحمت] پروردگارش چنگ بزند و امیر المؤمنین (علیه‌السلام) به پیامبر خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) چنگ بزند و ما به امیر المؤمنین (علیه‌السلام) چنگ بزنیم و پیروان ما به ما چنگ بزنند. پس به نظر شما، پیامبر خدا (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) ما را به کجا داخل خواهند کرد؟ عرض کردم: به بهشت.
● سند 3:
عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ‏ کتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) أَسْأَلُ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیةِ فَکتَبَ إِلَیَّ الْجَوَابَ: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً کانَ أَمِینَ اللهِ فِی خَلْقِهِ. فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِی (صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلم) کُنَّا أَهْلَ الْبَیتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللهِ فِی أَرْضِهِ … وَ إِنَّ شِیعَتَنَا لَمَکتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ. أَخَذَ اللهُ عَلَینَا وَ عَلَیهِمُ الْمِیثَاقَ. یَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَ یَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا. لَیسَ عَلَی مِلَّةِ الْإِسْلَامِ غَیرُنَا وَ غَیرُهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیامَةِ، نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِینَا وَ نَبِینَا آخِذٌ بِحُجْزَةِ رَبِّنَا وَ الْحُجْزَةُ النُّورُ وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا»‏ [بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم‌السلام)، صفار، جلد 1، صفحه‌ی 119]
ترجمه: راوی می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السلام) نامه نوشتم و از تفسیر آیه‌ی 35 سوره‌ی نور پرسیدم. پس در جوابم نوشتند: اما بعد، همانا محمد (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) امانتدار خدا در آفریدگانش بود. پس چون جان پیامبر (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) گرفته شد، ما اهل بیت و وارثان او بودیم پس ما امانتداران خدا در زمین هستیم… و همانا پیروان ما به نام خود و نام پدرانشان نوشته شده‌ هستند. خدای تعالی از ما و آنان پیمان گرفته است. همانجا که ما وارد می‌شویم، وارد می‌شوند و همانجا که ما داخل می‌شویم، داخل می‌گردند. غیر از ما و ایشان، کسی تا روز قیامت بر ملت اسلام نیست. ما به پیامبرمان چنگ می‌زنیم و پیامبرمان به پروردگارش چنگ می‌زند ـ و منظور از چنگ زدن، همان اتصال به نور است ـ و پیروان ما، به ما چنگ می‌زنند.

سؤال: منهاج فردوسیان چه کسانی را مورد نقد قرار می‌دهد؟

جواب: نظام تربیتی منهاج فردوسیان، دو گروه را به طور مشخص مورد نقد جدّی قرار داده و ناکام از رسیدن به کمال و سعادت ابدی می‌داند؛

اول: افرادی که اعتقاداتشان منطبق بر واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از استادان منهاج فردوسیان نیست‌.

دوم: افرادی که اعمالشان منطبق بر واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از استادان منهاج فردوسیان نیست‌.

سؤال: چه کسانی مخاطب اصلی منهاج فردوسیان هستند؟

جواب: شکی نیست که قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان برای مخاطب خاص طراحی شده است‌. از یک منظر می‌‌توان مخاطبین را به دو گروه تقسیم کرد؛

1 ـ کسانی که بنای زندگی‌‌شان را بر «رضایت نفس» قرار داده‌‌اند و همواره در حال گریز از معنویات هستند یا دل به حداقل معنویت خوش دارند‌.

2 ـ کسانی که بنای زندگی‌‌شان را بر «رضای پروردگار متعال» قرار داده‌‌اند و علاقه‌‌مند به معنویات می‌‌باشند؛ گرچه گاه‌گاهی در جهت رضای نفس هم قدم بر می‌‌دارند‌.
مخاطب منهاج فردوسیان، گروه دوم هستند‌. این نظام تربیتی با دسته‌‌ی اول کاری ندارد‌. تمام برنامه‌‌ها و دستورالعمل‌‌ها برای کسانی است که به زبان حال و با تمام وجود می‌‌گویند:‌‌ ای خدای بزرگ و‌‌ ای استاد اعظم «از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن».
کمال‌‌طلبان و سعادت‌‌خواهانِ گرم‌‌رَوی که آتشِ طلب در جانشان شعله کشیده و طالب کوی حق و در پی یافتن حقیقت هستند،‌ گروه هدف منهاج فردوسیان‌‌‌‌اند‌.

سؤال: شعار منهاج فردوسیان چیست؟

جواب: شعار منهاج فردوسیان این است: «معتقد شدن و عمل کردن به واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر از استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام)، تنها راه رسیدن به کمال حقیقی و سعادت ابدی است»‌.
چهار کلمه‌ی کلیدی در این شعار آمده که عبارتند از:

1 ـ معتقد شدن (یعنی کسی که معتقد نشود، نمی‌تواند مراحل بعدی که عمل است را طی کند)

2 ـ عمل کردن (یعنی گفتن و شنیدن و خواندن و نوشتن و‌ … فایده‌ای ندارد)

3 ـ واضحات و مسلّمات (یعنی عمل کردن به علوم غریبه، راز و رمزها، معماها، و چیزهایی که واضحات و مسلّمات نیست، فایده‌ای ندارد)

4 ـ قرآن کریم و روایات معتبر از استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) (یعنی معتقد شدن و عمل کردن به واضحات و مسلّمات غیر قرآن و روایت معتبر، فایده‌ای ندارد)

سؤال: هدف از نوشتن و انتشار منهاج فردوسیان چیست؟

جواب: نبودن یک نظام تربیتی کامل، جامع و در عین حال معتبر مرا بر آن داشت که منهاج فردوسیان را تهیه و منتشر نمایم‌.
بیست سال مطالعه و تجربه‌اندوزی در برنامه‌های مختلف درون‌دینی و برون‌دینی، توشه‌ی این راه شد و توانستم با یاری خدای متعال و عنایات خاصه‌ی استاد حاضر، حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) به این مهم دست یابم‌. مطالعه و تجربه برایم روشن ساخت که:
برخی برنامه‌ها در قسمت عقاید، دچار اشکال و انحراف هستند؛
برخی برنامه‌ها در قسمت دستورات عملی، دچار افراط و تفریط هستند؛
برخی برنامه‌ها علی‌رغم صحت عقاید و اعمال، دچار سنگینیِ بیان و اشکالِ در تبیین هستند؛
برخی صالحین (که محضرشان را درک کرده‌ام) علی‌رغم داشتن اعتقادات صحیح و اعمال سالم، برنامه‌ای مدوّن جهت پرورش نفوس مستعدّه، نداشتند؛
استفاده از برخی برنامه‌ها در عین برخورداری از صحت عقاید و سلامت عمل، مشروط به داشتن استادی از غیر معصومین (علیهم‌السلام) با شرایط خاص است که یافتن چنین افرادی در حد محال است؛‌ … و اشکالات دیگر‌.
ولی به جرئت ادعا می‌کنیم که تمام این نقایص، در منهاج فردوسیان مرتفع گردیده و راه علمی برای رسیدن به کمال و سعادت، هموار گشته است‌. آنچه می‌ماند، توفیق الهی و همت والای برادران و خواهران خداجو و سعادت‌طلب در جای جای پهنه‌ی گیتی در راسخ کردن اعتقاد به قواعد نظری و عمل کردن به قوانین عملی آن است‌.

سؤال: آیا منهاج فردوسیان، فرقه‌ی جدیدی است؟

جواب: فرقه در لغت، به معنی «گروه»، «دسته‌ای از مردم» و «طایفه» است و در اصطلاح، به جماعتی که بر اساس اعتقادات و اعمال خاصی، با یکدیگر پیوند داشته باشند، گفته می‌شود.
بر اساس این تعریف، «منهاج فردوسیان» فرقه نیست؛ زیرا در دستورات عملی نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، هیچ دستور گروهی‌ای نیامده است.
به عبارت دیگر، در قوانین عملی منهاج فردوسیان، هیچ دستورالعملی نیست که منهاجی برای انجام دادنش، محتاج سایر منهاجی‌ها باشد.
قوانین عملی منهاج فردوسیان به گونه‌ای است که حتی اگر شخصی در جزیره‌ای به تنهایی زندگی کند یا در شهری باشد که منهاجیِ دیگری در آن شهر نباشد، باز هم می تواند تمام قوانین عملی را به تنهایی مراعات کرده و به کمال و سعادت برسد و نیازمند کارِ گروهی نیست.
بر عکس منهاج فردوسیان، در سایر برنامه‌های تربیتی، اعضای گروه، نیازمند اعضای دیگر برای به ثمر رسیدن برخی مراسم دسته‌جمعی هستند.
مثلاً در صوفیه، برای انجام برخی کارهای دسته‌جمعی همانند مجلس ذکر و مجلس نبات، باید سایر اعضا حضور داشته باشند و نمی‌توان به تنهایی انجام داد.

نتیجه‌ی کلام، این است که «منهاج فردوسیان» در حقیقت، چیدمان جدیدی از احکام اسلام و شیعه است. این چیدمان، شباهت‌های زیادی به شیعه‌ی دوازده‌امامی داشته و البته تفاوت‌هایی نیز با آن دارد.
با این حساب، منهاج فردوسیان را نمی‌توان «فرقه‌ی جدید اسلامی» یا «فرقه‌ی جدید شیعی» دانست.

سؤال: آیا منهاج فردوسیان، مذهب جدیدی است؟

جواب: اگر کلمه‌ی مذهب از ریشه‌‌‌ی «ذَهَب» به معنی «رفتن» گرفته شده باشد در آن صورت مذهب، اسم مکان است به معنای محل رفتن [1] و اگر از «ذَهَبَ» به معنی «در مسأله‌ای گرایش به نظریه‌ای پیدا کردن» گرفته شده باشد، در آن صورت مذهب، مصدر میمی می‌شود به معنای «عقیده، اعتقاد، آیین» [2]
به نظر می‌رسد معنای دوم هم از همان معنی اول گرفته شده است؛ راه خاص در رفتن و مسلک و طریقه در اعمال فیزیکی و همچنین روش خاص در مسائل فکری و نظری، هر دو، مصداق مذهب است که از لحاظ ادبیات عرب، اسم مکان است.
در اصطلاح، مذهب به یکی از تیره‌ها و شُعب یک دین گفته می‌شود؛ [3] می‌خواهد تیره‌های اعتقادی مانند اسماعیلیه و معتزله در اسلام باشد یا طریق سیر و سلوک مانند مذهب نقشبندیه در صوفیه باشد یا روش عمل نسبت به احکام مانند مذهب شافعیه و حنفیه در فقه. [4] این توضیح لازم است که در مغرب زمین، واژه‌ی «Religion» به معنای مکتب‌های درونیِ یک دین و به معنای خود دین به کار می‌رود و حدود نیم قرن است که متجدّدان کشور ما تحت تأثیر این موضوع، کلمه‌ی «مذهب» را در هر دو معنا، یعنی، «دین» و «فرقه‌های درونی یک دین» استعمال می‌کنند.
بنا بر آنچه گذشت، می‌توان نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان را مذهب نامید؛ مذهبی در عرض سایر مذاهب شیعه.
………………………………..
[ ] المنجد، جلد 1، صفحه‌ی 524.
[2] المنجد، جلد 1، صفحه‌ی 525.
[3] فرهنگ فارسی معین، جلد 3، صفحه‌ی 3976.
[4] فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشکور، مقدمه‌ی مدیر شانه‌چی، صفحه‌ی ش.
[5] آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، صفحه‌ی 13.

سؤال: آیا روزی اسم «منهاج فردوسیان» جای «تشیع» را خواهد گرفت؟

جواب: هیچ وقت چنین اتفاقی نخواهد افتاد، زیرا «منهاج فردوسیان» نام مذهبی از مذاهب شیعه است که در عرض سایر مذاهب و فرقه‌های شیعی، مانند سه امامی (کیسانیه) و چهار امامی (زیدیه) و شش امامی (اسماعیلیه و ناووسیه و افطحیه) و هفت امامی (واقفیه) و دوازده‌امامی (اثنی‌عشری) قرار دارد.
هیچ زمانی، منهاج فردوسیان که یکی از مذاهب و فرقه‌های شیعه یا تشیّع محسوب می‌شود، جای شیعه یا تشیع را نخواهد گرفت؛ زیرا منهاج فردوسیان، قسیم و شیعه یا تشیع، مَقسم است و شعبات مختلفی دارد. لازم به ذکر است که شیعه یا تشیع، یکی از دو شاخه‌ی اصلی اسلام است. شاخه‌ی اصلی دیگر اسلام، سنی یا تسنن است.
به عبارت دیگر، منهاج فردوسیان، نام یک مذهب از مذاهب شیعی یا یک فرقه از فرقه‌های اسلامی است و همواره در تعریف «منهاج فردوسیان»، قیدهای «اسلام» و «شیعه»، خواهد بود و هیچگاه حذف نخواهد شد.

سؤال: چرا از نام «شیعه» برای این نظام تربیتی استفاده نکرده‌اید؟

تفصیل سؤال: چرا از «شیعه» استفاده نکردید که در قرآن هم آمده است و در روایت هم پیامبر خدا و اهل بیت (علیهم السلام) ما را شیعه نامیده‌اند؟

جواب:

اولاً: «شیعه» نیز مانند «مسلمان» دچار انشعابات جدّی شده و به فرقه‌هایی مانند زیدیه، کیسانیه، فتحیه، ناووسیه، واقفیه و اثنی‌عشری تقسیم می‌شود. با این حساب، کلمه‌ی «شیعه» و «تشیع» نمی‌تواند به صورت گویا و مشخص، حدود و مرزهای این نظام تربیتی را نشان دهد. در تعریف منطقی، «شیعه» در اینجا، حکم مَقسم دارد. مَقسم یعنی چیزی که به شعبه‌هایی تقسیم شده است. ولی منهاج فردوسیان، قسیم شمرده می‌شود. از نظر منطقی، انتخاب مَقسم به عنوان تعریف کامل قسیم، نادرست و خلاف عرف عقلا و ارباب منطق است.

ثانیاً: ماده‌ی «شیع» دوازده ‌‌بار در قرآن کریم آمده که به معانی مختلفی غیر از معنی مصطلح آن استفاده شده است. این معانی عبارتند از:

گروه و جمعیت محدود:
«ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شیعَةٍ أَیُّـهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیاً» [سوره‌ی مریم، آیه‌ی 69]
ترجمه: سپس از هر گروه و جمعیتی، کسانی را که در برابر خداوند رحمان از همه سرکش‌تر بوده‌‏اند، جدا می‏‌کنیم.
« قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ » [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 65]
ترجمه: بگو او تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضی از شما را به بعضی [دیگر] بچشاند.
« إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَ کَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَی اللّهِ » [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 159]
ترجمه: کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند تو هیچ گونه مسؤول ایشان نیستی کارشان فقط با خداست.
« إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 4]
ترجمه: همانا فرعون [در سرزمین مصر] برتری‏جویی و سرکشی کرد و مردمش را گروه‏گروه ساخت، در حالی که گروهی از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر می‏‌برید، و زنانشان را [برای بیگاری گرفتن‏] زنده می‏‌گذاشت.
« مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ » [سوره‌ی روم، آیه‌ی 32]
ترجمه: مشرکانی که دینشان را بخش بخش کردند و [سرانجام‏] گروه گروه شدند، در حالی که هر گروهی به آنچه [از بخشی از دین‏] نزد آنان است [به تصور اینکه حق است‏] شادمانند!.

پیرو، دنباله‌رو:
«وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ» [سوره‌ی صافات، آیه‌ی 83]
ترجمه: و به راستی ابراهیم از پیروان او [حضرت نوح] بود.

هم‌کیش، هم‌مسلک:
«وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ» [سوره‌ی قمر، آیه‌ی 51]
ترجمه: و هم‌کیشان شما را سخت به هلاکت رساندیم پس آیا پندگیرنده‌‏ای هست؟!
«وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلی‏ حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی‏ فَقَضی‏ عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 15]
ترجمه: و [موسی ] به شهر وارد شد در حالی که اهل آن [در خانه ها استراحت می‌کردند و از آنچه در شهر می‌گذشت ] بی خبر بودند ، پس دو مرد را در آنجا یافت که با هم [به قصد نابودی یکدیگر ] زد و خورد می‌کردند، این یک از هم‌کیشانش، و آن دیگر از دشمنانش؛ آن که از هم‌کیشانش بود از موسی بر ضد کسی که از دشمنانش بود درخواست یاری کرد، پس موسی مشتی به او زد و او را کشت، گفت: این [نزاع میان آن دو ] از عمل شیطان است، قطعاً او گمراه‌کننده و دشمنی‌اش آشکار است.

امت‌های پیشین:
«وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُّرِیبٍ» [سوره‌ی سبأ، آیه‌ی 54]
ترجمه: و [در نتیجه‏] میان آنان و همه خواسته‏‌هایشان [به وسیله‌ی مرگ‏] جدایی انداخته شد، همان گونه که پیش از این با هم‏کیشان‌شان رفتار شد؛ زیرا آنان همواره [نسبت به حق‏] در تردیدی سخت بودند.
« وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأَوَّلِینَ » [سوره‌ی حجر، آیه‌ی 10]
ترجمه: و به یقین پیش از تو [نیز] در گروه‌های پیشینیان [پیامبرانی] فرستادیم.

شیوع و رواج:
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ» [سوره‌ی نور، آیه‌ی 19]
ترجمه: کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده‏‌اند شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پر درد خواهد بود.
و در روایات نیز به معنی لغوی آن (یعنی پیرو) استفاده شده است:

نمونه‌ی اول:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: بَینَا رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه‌ و آله ‌و سلم) فِی نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فِیهِمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه ‌السلام) فَقَالَ: «یَخْرُجُ قَوْمٌ مِنْ قُبُورِهِمْ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیاضاً مِنَ الْقَمَرِ عَلَیهِمْ ثِیابٌ أَشَدُّ بَیاضاً مِنَ اللَّبَنِ عَلَیهِمْ نِعَالٌ مِنْ نُورٍ…» فَقَالَ عَلِی (علیه‌السلام): «مَنْ هُمْ یا رَسُولَ اللهِ؟» فَقَالَ: «أُولَئِکَ شِیعَتُکَ‏ وَ أَنْتَ إِمَامُهُم»‏ [محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 179]
ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: زمانی که استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) در میان جمعی از یارانشان بودند و امیر المؤمنین (علیه‌السلام) نیز حضور داشتند، فرمودند: گروهی از قبرهایشان خارج می‌شوند در حالی که صورت‌هایشان نورانی‌تر از ماه است و لباس‌هایی سفیدتر از شیر پوشیده‌اند و کفش‌هایی از نور به پا دارند… پس علی (علیه‌السلام) پرسید: اینان چه کسانی هستند ای پیامبر خدا؟ فرمودند: اینان پیروان تو هستند و تو پیشوای آنانی.

نمونه‌ی دوم:
قَالَ الرَّاوِی وَ لَمْ یزَلْ (علیه‌السلام) یُقَاتِلُهُمْ حَتَّی حَالُوا بَینَهُ وَ بَینَ رَحْلِهِ، فَصَاحَ‏: «وَیلَکُمْ یا شِیعَةَ آلِ أَبِی سُفْیانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیاکُمْ هَذِهِ» [اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، صفحه‌ی 119]
ترجمه: راوی می‌گوید: پیوسته [حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام)] با آنان می‌جنگید تا این که بین ایشان و بین خیمه‌گاهشان فاصله انداختند. پس فریاد کشیدند: ای پیروان آل ابی سفیان، اگر دین ندارید و از بازگشت نمی‌ترسید، پس در همین دنیایتان آزادمرد باشید.

نمونه‌ی سوم:
قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ» [تفسیر منسوب به امام عسکری (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 343؛ احتجاج علی أهل اللجاج، طبرسی، جلد‏2، صفحه‌ی 385؛ الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، شیخ حر عاملی، جلد ‏1، صفحه‌ی 602؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد ‏2، صفحه‌ی 5]
ترجمه: علمای شیعه‌ی ما، نگهبانان مرزی هستند که در آن سویش ابلیس و دیوهای او قرار دارند و جلو یورش آن‌ها به شیعیانِ ناتوان ما و تسلّط یافتن ابلیس و پیروان او یعنی ناصبی‌ها بر آنان را می‌گیرند.
سپس به مرور زمان، لغت شیعه برای پیروان امیر المؤمنین (علیه‌السلام) اصطلاح شد. پس همانطور که پیروان خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) در بیان آن بزرگواران به «شیعه» خوانده شده‌اند، دیگران نیز به «شیعه» خوانده شده‌اند و معلوم ‌می‌شود در صدد نامگذاری نبوده‌اند بلکه به همان معنی لغوی‌اش استفاده می‌نموده‌اند.
با این حساب، چاره‌ای جز وضع مصطلح جدید نمی‌ماند و هر واژه‌ای که برای تعریف بالا وضع شود، همین سؤالات پوچ، سطحی، غیرعالمانه و عوامانه، گریبانش را خواهد گرفت.

سؤال: چرا از نام «اسلام» و «مسلمان» استفاده نکرده‌اید؟

تفصیل سؤال: چرا از «اسلام» و «مسلمان» استفاده نکردید؟ با این که «اسلام» به صورت متعدد در قرآن کریم آمده است («إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ» [1] و «وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ» [2] و «وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً» [3] و «وَ هُوَ یُدْعی‏ إِلَی الْإِسْلامِ» [4]) و حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) ما را مسلمان نامیده است («مِلَّةَ أَبیکمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ» [5])؟

جواب: زیرا «اسلام» و «مسلمان» با ظهور فرقه‌های بسیار، به شعبات متعددی تقسیم شده و این کلمات، نمی‌تواند به صورت گویا و مشخص، حدود و مرزهای این نظام تربیتی را نشان دهد. در تعریف منطقی، «اسلام» در اینجا، حکم مَقسم دارد. مَقسم یعنی چیزی که به شعبه‌هایی تقسیم شده است. ولی منهاج فردوسیان قسیم شمرده می‌شود. از نظر منطقی، انتخاب مَقسم به عنوان تعریف کامل قسیم، نادرست و خلاف عرف عقلا و ارباب منطق است. از سوی دیگر، روشن است که امروزه گروه‌های تروریستی گوناگونی در کشورهای مختلف دنیا، با نام اسلام و مسلمان، دست به فساد کبیر می‌زنند و مردان را کشته و زنانشان را به کنیزی و اسارت می‌برند. پس اگر بر اسم «اسلام» و «مسلمان» بسنده کنیم، در میان فرقه‌ها و شعبه‌های گوناگون اسلام و مسلمین، گم و ناپیدا خواهیم شد.

……………………………..
[1] سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 19. ترجمه: در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است.
[2] سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 85. ترجمه: و هر که جز اسلام دینی [دیگر] جوید هرگز از وی پذیرفته نشود.
[3] سوره‌ی مائده، آیه‌ی 3. ترجمه: و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم.
[4] سوره‌ی صف، آیه‌ی 7. ترجمه: با وجود آن که به سوی اسلام فراخوانده می‌شود.
[5] سوره‌ی حج، آیه‌ی 78. ترجمه: آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است] او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید.

سؤال: چرا اقدام به وضع مصطلح جدیدی کرده‌اید؟

جواب: هر پدیده‌ای برای بازشناسی از سایر پدیده‌ها، نیاز به نام جدید دارد. منهاج فردوسیان، چیدمان جدیدی از احکام اسلام است که برای بازشناسی از سایر فرقه‌های اسلامی، نیازمند نام جدید است. به همین دلیل، مصطلح جدیدی برای چیدمان جدید، وضع کردیم.

سؤال: چرا نامش «منهاج فردوسیان» است نه «منهاج فردوس»؟

جواب: زیرا این برنامه، برای «فردوسیان» (انسان‌های بهشتی) است؛ یعنی مؤمنینی با تمسک به این نظام تربیتی و عمل کردن به قوانین آن، فردوسی (بهشتی) شده‌اند‌. اگر «منهاج فردوس» باشد، ناظر به عملِ عمل‌کنندگان نخواهد بود و این، مطلوب نیست؛ بلکه باید جنبه‌ی عملگرایی به روشنی و پررنگی در آن مشهود باشد‌.
این قوانین را «منهاج فردوس» نمی‌خوانیم که به معنی راه بهشت باشد؛ زیرا در این صورت، صبغه‌ی علمی و تئوری می‌یابد؛ در صورتی که تأکید فراوان در این نظام تربیتی، بر عمل و عملگرایی است. بلکه آن را «منهاج فردوسیان» می‌خوانیم که ناظر به مردان و زنان پاک‌سرشت و مؤمنی باشد که قدم در راه خودسازی و سیر در عوالم سعادت و کمال نهاده‌اند. و اینان مخاطبین فرامین نورانی این نظام تربیتی هستند‌.

سؤال: چگونه نام این نظام تربیتی، منهاج فردوسیان شد؟

جواب: «منهاج» برگرفته شده از این آیه‌ی شریفه است که می‌فرماید:
«وَأَنزَلْنَا إِلَیکَ الکتَابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الکتَابِ وَ مُهَیمِنًا عَلَیهِ فَاحْکم بَینَهُم بِمَا أَنزَلَ اللهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءک مِنَ الحَقِّ لِکلٍّ جَعَلْنَا مِنکمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجًا وَ لَوْ شَاء اللهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَکن لِّیبْلُوَکمْ فِی مَآ آتَاکم فَاسْتَبِقُوا الخَیرَاتِ إِلَی الله مَرْجِعُکمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُکم بِمَا کنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» ‌ [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 48]
ترجمه: و این کتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‏کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوا و هوس‌های آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه‌ی روشنی قرار دادیم و اگر خدا می‏‌خواست، همه شما را امت واحدی قرار می‏‌داد ولی خدا می‏‌خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید (و استعدادهای مختلف شما را پرورش دهد) ‌. پس در نیکی‌ها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوی خداست سپس از آنچه در آن اختلاف می‏‌کردید به شما خبر خواهد داد.
و عنوان «فردوسیان» با بهره‌گیری از این آیه‌ی شریفه است که می‌فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الفِرْدَوْسِ نُزُلًا» ‌ [سوره‌ی کهف، آیه‌ی 107]
ترجمه: امّا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغ‌های بهشتِ برینِ فردوس، محل پذیرایی آنان خواهد بود.
از آنجا که هر پدیده‌ای نیاز به اسمی دارد تا بدان شناخته شود، چاره‌ای از وضع عنوان و اصطلاح نیست‌. البته بر متتبّع بصیر پوشیده نیست که آنچه امروزه به عنوان «منهاج فردوسیان» مطرح است، جز تعالیم نورانی رسول عظیم الشأن و خلفای بر حقش که به حکمِ «یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم‏» [1] معلمان بشریت هستند، چیز دیگری نیست و در حقیقت، چیدمان جدیدی از دستورات اسلام ناب و تشیع خالص است.
…………………………
[1] سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 164 و سوره‌ی جمعه، آیه‌ی 2. ترجمه: [از آلودگی‏‌های فکری و روحی‏] پاکشان می‏‌کند، و کتاب و حکمت به آنان می‏‌آموزد.

هر چیزی، سطح و عمقی دارد. برخی افراد با مطالعه‌ی سطحی دوازده مقدمه‌ی علمیه به این گمان می‌افتند که آن را قبول هم کرده‌اند. در حالی که عدم مخالفت علمی با این مقدمات، برای قبول آن کافی نیست و باید ثمرات و پیامدهای عملی‌ای نیز در بر داشته باشد تا ایمان عمیق به این مقدمات را نشان بدهد.
باید توجه داشت آن چیزی که یاور منهاجی در طی مراحل و مدارج است، ایمان قلبی و قبول یقینیِ مقدمات دوازده‌گانه است. این که در اسم‌گذاری به «علمیّه» خوانده شده، بدین جهت است که با گفتگوی علمی، می‌توان به درستی آن رسید ولی ایمان به آن، همانند حجاب‌های پنجگانه، نیاز به عنایت خاص از حضرت باری تعالی دارد.
اما ثمره و پیامد قبول هر یک از مقدمات علمیّه، به اختصار چنین است:

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی اول:
از نشانه‌های این که مقدمه‌ی اول را قبول کرده‌اید، یعنی ایمان قلبی آورده‌اید به این که خدای تبارک و تعالی، آفریننده و روزی‌دهنده‌ی همه‌ی موجودات، مشتاق است که شما به سوی او و برای جلب رضای او، برخی کارها را انجام دهید و برخی کارها را ترک کنید، این است که در درون جان و قلب خود، شور خاص و نشاط ویژه‌ای نسبت به مراعات دستورهای راهنمایان راه تکامل احساس کنید.
وقتی ایمان بیاورید که خدای تعالی و سازنده‌ی آسمان و زمین و همه‌ی مخلوقات، مشتاقانه شما را صدا می‌زند و برای کامروا کردن فرا می‌خواند، حالت جذبه‌ی خاص و شوق فراوانی در وجودتان ایجاد ‌می‌شود. وقتی بدانید او از شما تقاضا کرده تا دعوتش برای زنده شدن را قبول کنید و فرموده‌ است:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعاکم لِمَا یُحْییکُمْ» [سوره‌ی انفال،‌ آیه‌ی 24]
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‏اید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات می‏بخشد آنان را اجابت کنید.
باید از عمق جان، فریاد برآورید:
«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیا ینَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ کفِّرْ عَنَّا سَیئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ» [سوره‌ی انفال،‌ آیه‌ی 24]
ترجمه: پروردگارا ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا می‏خواند که به پروردگار خود ایمان آورید پس ایمان آوردیم پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدی‌های ما را بزدای و ما را در زمره نیکان بمیران.
پس با این ملاک، به راحتی می‌توانید خود را بیازمایید که آیا مقدمه‌ی اول را پذیرفته‌اید یا نه. اگر اشتیاقی متناسب با اشتیاق حضرت حق را در جانتان احساس کردید، این مقدمه را پذیرفته‌اید و گرنه فقط با آن، از جهت علمی مخالف نیستید. و البته عدم مخالفت، لازم است ولی کافی نیست.
ایمان به این مقدمه، مساوی با عبور از حجاب توحید است.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی دوم:
ثمره‌ی قبول مقدمه‌ی دوم، آماده شدن دل برای پذیرش ولایت و برائت است. با قبول این مطلب که قسمت خاصی از مردان الهی که معصوم از گناه هستند، راهنمایان بشر به سوی کمال و سعادت می‌باشند، باید برائت از آراء و نظرات تکاملی تمام اندیشمندان و دانشمندان برایتان حاصل گردد.
اگر در درون جان خود احساس کردید که از میان انسان‌های فرهیخته، فقط ارادتمند پیامبران الهی هستید، بدانید که به این مقدمه ایمان آورده‌اید. ولی اگر همچنان به غیر انبیاء نیز به چشم راهنمایان کاروان بشریت به سر منزل تکامل می‌نگرید، هنوز به این مقدمه ایمان نیاورده‌اید؛ بلکه فقط با آن مخالف نیستید و البته بین ایمان داشتن و مخالف نبودن، فاصله‌ی بسیاری است.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی سوم:
ثمره‌ی قبول مقدمه‌ی سوم، رسیدن به ولایت آن حضرت و برائت از آموزه‌های غیر است. در مقدمه‌ی قبلی به اینجا رسیدید که فقط پیامبران الهی، راهنمایان بشر به سوی کمال هستند ولی با قبول این مقدمه و ایمان به آن، باید از آموزه‌های سایر پیامبران برائت بجویید.
با قبول مقدمه‌ی دوم، از غیر انبیاء و تعالیم آنان بیزاری می‌جستید ولی با قبول مقدمه‌ی سوم، از انبیاء الهی بیزاری نمی‌جویید بلکه فقط از تعالیم بر جای مانده از آنان در این زمان، بیزاری می‌جویید؛ گر چه اعتراف دارید که همان تعالیم در زمان آن پیامبر، کامل‌ترین نسخه برای رسیدن به کمال بوده است.
پس نشانه‌ی اصلی قبول این مقدمه، فرمان‌پذیر شدن نسبت به تعالیم حضرت ختمی‌مرتبت (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و بیزار شدن از تعالیم تحریف‌شده و بازمانده از پیامبران پیشین است. اگر همچنان به تورات و انجیل تحریف‌شده‌ی کنونی به دیده‌ی کتاب آسمانی و راهی برای رسیدن بشر به کمال می‌نگرید، به این مقدمه ایمان نیاورده‌اید، گر چه با آن مخالف نباشید و البته مخالف نبودن، مقدمه‌ی ایمان آوردن است.
ایمان به این مقدمه، مساوی با عبور از حجاب نبوت است.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی چهارم:
ثمره‌ی قبول مقدمه‌ی چهارم، کامل شدن ولایت و برائت است. هر گاه در اعماق جانتان احساس سرسپردگی به استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) و تعالیم آنها کردید و از آموزه‌هایی که از استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) از غیر مسیر استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) رسیده، بیزاری جستید، معلوم ‌می‌شود بدین مقدمه ایمان آورده‌اید.
همچنان که قبول مقدمه‌ی سوم، موجب تخصیص زدن بر مقدمه‌ی دوم است، قبول مقدمه‌ی چهارم نیز موجب تخصیص زدن بر مقدمه‌ی سوم است. به عبارت ساده، همانطور که با پذیرش حضرت ختمی‌مرتبت (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) از آموزه‌های پیامبران پیشین در این زمان بیزاری می‌جویید، باید با قبول استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) به عنوان تنها راه درست و مستقیم انتقال معارف استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) از سایر آموزه‌ها و تعالیمی که به آن حضرت منسوب است و از طریق اصحاب سقیفه انتقال یافته است، بیزاری بجویید.
پس اگر اندکی احتمال می‌دهید که هدایت و برنامه‌ی تکامل در آموزه‌های رسیده از غیر طریق استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) وجود دارد، به این مقدمه ایمان نیاورده‌اید، هر چند با آن مخالف نباشید.
کسی که برای یافتن راه کمال، یعنی دیدگاه‌های درست و دستورات عملی صحیح، به روایات عامه از استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) توجه می‌کند، به این مقدمه ایمان ندارد. البته توجه داشته باشید برخی علمای عظام برای استدلال علیه عامه یا برای اثبات مبانی تشیع در نزد عامه یا جهت نشان دادن ضعف و جعلی بودن این روایات، به آنها استناد نموده و از آنان استفاده می‌کنند که برای چنین هدف‌هایی اشکال ندارد؛ ولی نباید برای یافتن راه کمال و سعادت به آنها اعتنا نمود.
علمای صاحب‌نام و مشهوری که برای اثبات اسلامی بودن نظریه‌ای، به روایات رسیده از طریق غیر استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) روی می‌آورند، برائتشان کامل نیست و در ولایتشان خلل است.
حتی علمایی که ادعای ولایی بودنشان، آفاق را پر کرده، ولی در پاره‌ای نظریات یا اعمال، از دانشمندانی می‌گیرند که سرسپرده‌ی اصحاب سقیفه بوده و راهشان با راه استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) متفاوت و جداست، نیز برائت کاملی ندارند و ولایتشان به دلیل ضعف برائت، ناقص است. پس هرگاه از علمای عامه و روایات رسیده از طریق عامه، بیزاری جستید، معلوم ‌می‌شود به این مقدمه ایمان آورده‌اید.
ایمان به این مقدمه، مساوی با خروج از حجاب امامت، و خروج از قسمتی از حجاب‌های ولایت و برائت است.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی پنجم:
ثمره‌ی قبول مقدمه‌ی پنجم، احساس علاقه‌ی فراوان به حضرت استاد حاضر (ارواحنا فداه) و بیزاری از تمام مدعیان استادی راه کمال و سعادت در این زمان است.
اگر احساس کردید که تعلق خاطر ویژه‌ای به حضرت استاد حاضر (ارواحنا فداه) یافته‌اید و آن حضرت را تنها سبب متصل بین مُلک و ملکوت و زمین و آسمان می‌دانید، معلوم ‌می‌شود که به این مقدمه ایمان آورده‌اید.
از آثار دیگر ایمان به این مقدمه، بیزاری جستن از تمام مدعیان ارشاد و دستگیری در عصر حاضر است. هر گاه قطب و مرشد و شیخ و پیر و استاد اخلاق و … را گدایان کوی آن حضرت و هیچ و پوچ در مقابل نور ارشاد آن حضرت بیابید، معلوم ‌می‌شود به این مقدمه ایمان آورده‌اید؛ ولی تا زمانی که چشم طمع به هدایتگری دیگران و مدعیان دارید،‌ به این مقدمه ایمان نیاورده‌اید،‌ هر چند با آن مخالف نباشید.
ایمان به این مقدمه، مساوی با تکمیل عبور از حجاب امامت و خروج از قسمت دیگری از حجاب‌های ولایت و برائت است.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی ششم:
ثمره‌ی ایمان به مقدمه‌ی ششم، عمیق شدن ولایت و برائت در جان است. زمانی می‌توانید ادعا کنید به این مقدمه ایمان آورده‌اید که تمام کتاب‌ها و آثار دانشمندان جهان و زندگینامه‌ها و حالات و کرامات عرفا و صوفیه را از کتاب‌خانه‌ی خود خارج کنید و محبتشان را از قلب خود بیرون اندازید. پس تا زمانی که احتمال می‌دهید در لابلای افکار و سخنان صاحب‌نظران یا ارباب باطن مانند عرفا و صوفیه، چیزی از هدایت و ذرّه‌ای از تکامل خواهید یافت، به این مقدمه ایمان ندارید،‌ هر چند با آن از لحاظ علمی مخالف نباشید.
از سوی دیگر ایمان به این مقدمه، ایجاد شوقی سرشار از احترام، نسبت به آموزه‌های قرآن و روایات معتبر می‌کند. پس اگر در جان خود، شوق وافر نسبت به آیات و روایات می‌یابید، می‌تواند نشانه‌ای از قبول این مقدمه و ایمان به آن باشد.
ایمان به این مقدمه، مساوی با عبور از حجاب‌های ولایت و برائت است.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی هفتم:
ثمره‌ی ایمان به مقدمه‌ی هفتم، عمیق شدن دو اثری است که برای مقدمه‌ی ششم برشمردیم. به عبارت دیگر، بعد از ایمان به کامل بودن تعالیم اسلام (قرآن و عترت) برای رسیدن به درجات عالیه‌ی تکامل، باید شوق وافری به این دو مجموعه در وجودتان پدید آید و همچنین بیزاری‌تان نسبت به آموزه‌های بشری (تفکرات اندیشمندان جهان) کامل شود.
ایمان به این مقدمه، مساوی با تکمیل خروج از حجاب‌های ولایت و برائت است.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی هشتم:
ثمره‌ی عملی مقدمه‌ی هشتم، محکم گرفتن مجموعه‌ی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان به عنوان کامل‌ترین مجموعه‌ی موجود از اعتقادات و دستورهای عملی شیعه در این زمان است.
زمانی می‌توانید ادعا کنید به این مقدمه ایمان آورده‌اید که مطالعه و همراه داشتن و هدیه دادن و وقف کردن و ترویج کردن و توصیه کردن هیچ کتابی را بر «مجموعه‌ی قواعد نظری» و «مجموعه‌ی قوانین عملی» مقدم ندارید.
یعنی هر کتابی که مطالعه می‌کنید، بعد از مطالعه‌ی دقیق و عمیق دو کتاب مذکور باشد. هر کتابی که در سفر به همراه خود بر می‌دارید، بعد از این باشد که دو کتاب مذکور را همراه خود برداشته‌اید. هر کتابی که به کسی هدیه می‌دهید، بعد از این باشد که دو کتاب مذکور را به او هدیه داده‌اید.‌ هر کتابی که وقف بر جایی می‌کنید، بعد از این باشد که دو کتاب مذکور را وقف بر آنجا کرده‌اید. به هر کس توصیه به مطالعه‌ی کتابی می‌کنید، بعد از توصیه به مطالعه‌ی دو کتاب مذکور باشد و همینطور.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی نهم:
ثمره‌ی ایمان به مقدمه‌ی نهم، آماده شدنِ سراسر وجود برای عمل به دستورهای حضرت حق (جلّ و علا) است. هر گاه این آمادگی را در جسم و روحتان یافتید که سر بر خط فرمان مولا نهاده و از فرار از تکلیف، بیزار شوید و نافرمانی خدای تبارک و تعالی بر شما سخت و عذاب‌آور باشد، می‌توانید ادعا کنید که به این مقدمه ایمان آورده‌اید. ولی تا زمانی که تنبلی در جسم و سنگینی در روحتان در انجام فرمان الهی احساس می‌کنید و دوست دارید تکلیف سبک‌تری داشته باشید، به این مقدمه ایمان نیاورده‌اید، هر چند از لحاظ علمی با آن مخالف نباشید.

• ثمره‌ی عملی قبول مقدمه‌ی دهم:
ثمره‌ی ایمان آوردن به مقدمه‌ی دهم این است که جدول محاسبه را بدون عجله، از اهم به مهم پر کرده و مراعات می‌کنید. همچنین کسانی که در راهند و مهم‌تر را مراعات می‌کنند ولی هنوز به مراعات مهم‌ها نرسیده‌اند را نیز منهاجی می‌دانید.
ولی اگر هنوز هم در اعماق جانتان احتمال می‌دهید برخی کارهای مستحب بتواند بیش از واجب اثر داشته باشد یا ترک برخی مکروهات بتواند بیش از ترک حرام‌ها اثر داشته باشد، به این مقدمه ایمان نیاورده‌اید، بلکه فقط با آن مخالف نیستید.

• ثمره‌ی ایمان به مقدمه‌ی یازدهم:
اهتمام ویژه به عمل است. اگر در جان خود احساس سبکی نسبت به عمل می‌کنید و نشاط و انرژی خاصی برای مراعات قوانین، به عنوان تنها راه رسیدن به کمال و سعادت دارید، می‌توانید ادعا کنید که به این مقدمه ایمان آورده‌اید؛ ولی تا زمانی که مطالعه و تحقیق در مورد منهاج فردوسیان را جایگزین عمل به قوانین آن می‌کنید، قبول این مقدمه برای شما به حد ایمان نرسیده، بلکه در حد اطلاعات است.

• ثمره‌ی ایمان آوردن به مقدمه‌ی دوازدهم:
حسرت نخوردن به حال گمراهان و بی‌راهان و نرنجیدن از عدم قبول منهاج فردوسیان است.
اگر در سویدای قلب خود، قبول نکردن منهاج فردوسیان توسط اکثریت جامعه‌ی انسانی را نشانه‌ی بدبختی و نداشتن روزیِ معنوی آنان می‌دانید، معلوم ‌می‌شود به این مقدمه ایمان آورده‌اید. در این صورت نباید به حال گمراهان غصه بخورید و حاکمیت، حاکمان، تکنولوژی، فرهنگ مهاجم غرب و مانند اینها را مقصر و مؤثر بدانید.
هر گاه ایمان بیاورید که ورود به منهاج فردوسیان و سیر تکامل بر اساس آن و رسیدن به قلّه‌های آن، نیاز به دعوت خاص و توفیق ویژه‌ی الهی دارد، بر حال آنان که از این دعوتنامه‌ها ندارند و اجازه‌ی ورود به این شاهراه را نیافته‌اند، غصه نخواهید خورد.
همچنین اگر به این مقدمه ایمان آورده باشید، هر گاه منهاج فردوسیان را بر کسی عرضه کنید ولی او نپذیرد، نباید رنجیده خاطر شوید؛ زیرا به خوبی دریافته‌اید که اصحاب منهاج فردوسیان انتخاب‌شدگانی از بشر هستند و اکثر انسان‌ها،‌ امتیاز لازم برای این انتخاب شدن را نداشته‌اند و ندارند.
وقتی به این مقدمه ایمان بیاورید، در مقابل نپذیرفتن منهاج فردوسیان از سوی اکثر مردم، فقط سری تکان داده و می‌گویید: «دوست داشتم شما هم مثل من، دعوتنامه می‌داشتید؛ ولی دریغ و افسوس بر شما باد که فراخوان پرواز به درجات عالیه، شامل حالتان نشده است».

(اصحاب منهاج فردوسیان، انسان‌های ویژه‌ای هستند)

منهاجیّون و منهاجیّات، انسان‌های خاصی هستند که به سبب آتشِ طلبی که خالق متعال در نهادشان به ودیعت نهاده به جستجوی او در آفاق و انفس می‌پردازند، اینان برای رسیدن به معبود و معشوق حقیقی، تن و جان را آماده‌ی هر بلایی داشته و تسلیم خواسته‌ی اویند. اینان به حالتی هستند که ملامت هیچ ملامت‌گری در آنان اثر نمی‌گذارد. قرآن کریم در وصف اینان می‌فرماید:
«یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 54]
ترجمه: در راه خدا جهاد می‏‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‏‌ترسند.
به قول شاعر:

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد * دگر نصیحت مردم، حکایت است به گوشم

نوای دعوت خاص الهی، به گوش جانشان رسیده و رسیدن به فردوس اعلی، آنان را بی‌هوش و مدهوش کرده است. نه زیورهای دنیا در چشمشان رنگی دارد و نه لذت‌های دنیا در کامشان طعمی. با بدن‌هایشان در میان مردم زندگی می‌کنند ولی روحشان وابسته به درجات عالیه‌ی بهشت است. در مردم‌اند و بی‌مردم.
پس اگر مثلاً کسی بگوید: منهاجیّون و منهاجیّات، انسان‌های خاصی نیستند و همه‌ی مردم دنیا می‌توانند از شاهراه منهاج فردوسیان، به سرعت و سلامت به جایگاه‌های عالی بهشت برسند، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: آیاتی از قرآن کریم و روایاتی از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) این ادعا را تصدیق می‌کند که همه‌ی انسان‌ها لایق رسیدن به درجات عالیه نیستند بلکه اندکی از انسان‌ها هستند که می‌توانند بر شاهراه سلامت به سوی سعادت بتازند.

نمونه‌ی 1 (آیه):
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِنَ الجِنِّ وَ الانسِ لهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بهِا وَ لهُمْ أَعْیُنٌ‏ لَّا یُبْصِرُونَ بهِا وَ لهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بهِا أُوْلَئکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئکَ هُمُ الغَافِلُونَ» [سوره‌ی اعراف، آیه‌‌ی 179]
ترجمه: و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‏‌ایم. [از مشخصاتشان این است که‏] دل‌هایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی‏‌کنند، و چشمانی دارند که با آن‌ها نمی‌‏بینند، و گوش‌هایی دارند که با آنها نمی‏‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏‌ترند. [آری،] آنها همان غافل‏‌ماندگانند.

نمونه‌ی 2 (روایت):
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «إِنَّ عِنْدَنَا وَ اللهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللهِ وَ اللهِ مَا یحْتَمِلُهُ مَلَک مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِی مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ اللهِ مَا کلَّفَ اللهُ ذَلِک أَحَداً غَیرَنَا وَ لَا اسْتَعْبَدَ بِذَلِک أَحَداً غَیرَنَا وَ إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اللهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللهِ أَمَرَنَا اللهُ بِتَبْلِیغِهِ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِیغِهِ فَلَمْ نَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً وَ لَا أَهْلًا وَ لَا حَمَّالَةً یحْتَمِلُونَهُ حَتَّی خَلَقَ اللهُ لِذَلِک أَقْوَاماً خُلِقُوا مِنْ طِینَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ ذُرِّیتُهُ وَ مِنْ نُورٍ خَلَقَ اللهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّیتَهُ وَ صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ الَّتِی صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ ذُرِّیتَهُ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِیغِهِ فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوا ذَلِک فَبَلَغَهُمْ ذَلِک عَنَّا فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوهُ وَ بَلَغَهُمْ ذِکرُنَا فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَی مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِیثِنَا فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا لَمَا کانُوا کذَلِک لَا وَ اللهِ مَا احْتَمَلُوهُ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَ النَّارِ فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ کمَا بَلَّغْنَاهُمْ وَ اشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِک وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ رَدُّوهُ عَلَینَا وَ لَمْ یحْتَمِلُوهُ وَ کَذَّبُوا بِهِ وَ قَالُوا سَاحِرٌ کذَّابٌ فَطَبَعَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ أَنْسَاهُمْ ذَلِک. ثُمَّ أَطْلَقَ اللهُ لِسَانَهُمْ بِبَعْضِ الْحَقِّ فَهُمْ یَنْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْکرَةٌ لِیَکونَ ذَلِک دَفْعاً عَنْ أَوْلِیائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا عُبِدَ اللهُ فِی أَرْضِهِ فَأَمَرَنَا بِالْکَفِّ عَنْهُمْ وَ السَّتْرِ وَ الْکتْمَانِ فَاکتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللهُ بِالْکَفِّ عَنْهُ وَ اسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللهُ بِالسَّتْرِ وَ الْکِتْمَانِ عَنْهُ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 402]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: به خدا سوگند در نزد ما رازی از رازهای خدا و دانشی از دانش‌های خداست که ـ به خدا سوگند ـ فرشته‌ی مقرب و پیامبر مرسل و مؤمنی که خدای تعالی قلبش را برای ایمان آزموده باشد، تحمل آن ندارد. به خدا سوگند، خدای تعالی کسی غیر از ما را مکلف به تحمل آن نکرده است و از کسی غیر ما نخواسته است که بدان عبادتش کنیم.
و در نزد ما رازی از رازهای خدا و دانشی از دانش‌های خداست که ما را امر به رساندن آن کرده است، پس از سوی خدای عز و جل رساندیم آنچه امر به رساندنش شده بودیم ولی محل و اهل و کسی که بتواند آن را حمل کند، برای آن نیافتیم تا این که خدای تعالی برای آن گروهی را آفرید از سرشتی که محمد و خاندان و فرزندان او (علیهم‌السلام) آفریده است و از نوری که خدای تعالی از آن نور، محمد و فرزندانش (علیهم‌السلام) را آفریده است. و آنان را از زیادبود رحمتی ساخت که محمد و فرزندانش (علیهم‌السلام) را از آن ساخت. پس آنچه از سوی خدای تعالی امر به رساندنش شده بودیم را رساندیم، پس قبول کردند و تحملش نمودند و یاد ما که به آنان رسید، دل‌هایشان به شناختن و سخنان ما مایل شد. پس اگر آنان از این (سرشت محمد و فرزندان او (علیهم‌السلام) آفریده نمی‌شدند، چنین نمی‌شدند و به خدا سوگند، تحمل پیام الهی ما را نمی‌داشتند.
سپس فرمودند: خدای تعالی گروهی را برای جهنم و آتش آفرید و ما را امر به رساندن پیام الهی به آنان کرد همچنان که به گروه اول باید می‌رساندیم ولی آنان بیزاری جستند و دل‌هایشان متنفر شد و به ما برگرداندند و تحملش نکردند و دروغش خواندند و گفتند: جادوگر دروغگو هستید، پس خدای تعالی بر دل‌هایشان مُهر زد و آن را فراموش کردند. سپس زبان‌هایشان را به گفتن بعض حق باز گذاشت، پس آنان بعض حق می‌گویند ولی دل‌هایشان انکارکننده‌ی آن است. برای این که موجب دفع (ضرر و خطر) از دوستان و اهل طاعتش گردد و اگر چنین نمی‌بود، خدای تعالی در زمینش پرستیده نمی‌شد. پس ما را امر کرد که دست از آنان بکشیم و (نفاقشان) را بپوشانیم. پس بپوشانید آنچه خدای تعالی امر کرده که از آن دست بکشیم و پوشیده بدارید آنچه خداوند امر به پوشیدن آن کرده است.

نمونه‌ی 3 (روایت):
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یَقُولُ: «الْمُؤْمِنَةُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْکبْرِیتِ الْأَحْمَرِ فَمَنْ رَأَی مِنْکمُ الْکبْرِیتَ الْأَحْمَرَ؟» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 242]
ترجمه: راوی می‌گوید شنیدم از امام صادق (علیه‌السلام) که می‌فرمودند: زن با ایمان کم‌یاب‌تر از مرد با ایمان است و مرد با ایمان، کمیاب‌تر از گوگرد سرخ است، کدامیک از شما گوگرد سرخ دیده است؟!

نتیجه‌ی نهاییِ مقدمات:
به هدف لبیک گفتن به «اشتیاق خدای متعال در رسیدن بندگان به قرب او تعالی و تقدس»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 1)
و با ایمان به «ارسال رُسُل»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 2)
با تمسک به ولایت حضرت ختمی مرتبت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 3)
و «ائمه‌ی معصومین» (علیهم‌السلام) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 4)
و بویژه «حضرت صاحب الامر» (ارواحنا فداه) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 5)
با استفاده از آموزه‌های «قرآن کریم» و «بیانات رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلم) و ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام)»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 6)
که برای تربیت بشر تا دامنه‌ی قیامت، کافی و وافی است؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 7)
و استجماع کتاب‌های متفرقه؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 8)
دو دسته قوانین (یک دسته مشتمل بر فروعات و واجبات و مستحبات مؤکده و مستحبات؛ و دسته‌ی دیگر مشتمل بر کبائر و محرمات و مکروهات شدیده و مکروهات) ؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 9)
که از «اهم به مهم» تنظیم شده؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 10)
جهت «عمل کردن»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 11)
برای «افراد خاصی که مشتاق رسیدن به کمال واقعی و سعادت ابدی هستند»؛ (برگرفته از مقدمه‌ی 12)
با عنوان «منهاج فردوسیان» یعنی «راه روشن بهشتیان» تدوین گردید.

 

وَ لَهُ المِنَّةُ وَ الحَمْدُ

(عمل‌گرایی، محور اصلی رسیدن به تکامل است)

آنچه رساننده‌ی بشر به مقامات عالیه و قرب حضرت حق ـ جل و علا ـ است، همانا و همانا «عمل کردن» به این فرامین نورانی است. پس فراگرفتن، آموزش دادن، چاپ و نشر، ترجمه، تحقیق، تنقیح، برگزاری محافل و سمینارها و… نقش چندانی در تکامل شخص ندارد؛ گرچه تمام این کارها نیک است و به عنوان مقدمه‌ی «عمل صحیح»، لازم می‌باشد.
نقش عمل صالح در رساندن انسان به درجات عالیه به حدّی است که در قرآن کریم، در بیش از نود مورد، همتای ایمان ذکر شده است. برای مشاهده‌ی این آیات، به فصل پنجم، ذیل سؤال 38 مراجعه نمایید.
پس اگر کسی منکر نقش محوری «عمل» در تکامل شود، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: آیاتی چند از قرآن کریم و روایات بسیاری از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) به تصریح و اشاره، این مطلب را اثبات می‌کند. مشروح مستندات این مقدمه در کتاب «جایگاه عمل در منهاج فردوسیان» آمده است. ولی برای نمونه، به چند آیه و روایت در اینجا اشاره می‌کنیم.

نمونه‌‌ی اول (آیه):
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» [سوره‌ی نحل، آیه‌ی 97]
ترجمه: هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگی پاکیزه‌‏ای حیات [حقیقی] بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می‏‌دادند پاداش خواهیم داد.

نمونه‌‌ی دوم (آیه):
«وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» [سوره‌ی نحل، آیه‌ی 111]
ترجمه: و هر کس به آنچه کرده بی کم و کاست پاداش می‏‌یابد و بر آنان ستم نمی‏‌رود.

نمونه‌‌ی سوم (آیه):
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِنْها وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذینَ عَمِلُوا السَّیئاتِ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» [سوره‌ی قصص، آیه‌ی 84]
ترجمه: هر کس نیکی به میان آورد برای او [پاداشی] بهتر از آن خواهد بود و هر کس بدی به میان آورد کسانی که کارهای بد کرده‏‌اند جز سزای آنچه کرده‌‏اند نخواهند یافت.

نمونه‌‌ی چهارم (آیه):
«یَوْمَ تَأْتی‏ کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» [سوره‌ی نحل، آیه‌ی 111]
ترجمه: [یاد کن] روزی را که هر کس می‏‌آید [و] از خود دفاع می‏‌کند و هر کس به آنچه کرده بی کم و کاست پاداش می‏‌یابد و بر آنان ستم نمی‏‌رود.

نمونه‌‌ی پنجم (آیه):
«یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ» [سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 51]
ترجمه: ای پیامبران از چیزهای پاکیزه بخورید و کار شایسته کنید که من به آنچه انجام می‏‌دهید دانایم.

نمونه‌‌ی ششم (آیه):
«وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» [سوره‌ی نمل، آیه‌ی 90]
ترجمه: و هر کس بدی به میان آورد به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شوند آیا جز آنچه می‏‌کردید سزا داده می‏‌شوید.

نمونه‌‌ی هفتم (آیه):
«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ» [سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 58]
ترجمه: و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‏‌اند قطعاً آنان را در غرفه‏‌هایی از بهشت جای می‏‌دهیم که از زیر آنها جوی‌ها روان است جاودان در آنجا خواهند بود چه نیکوست پاداش عمل‏‌کنندگان.

نمونه‌‌ی هشتم (آیه):
«مَنْ کَفَرَ فَعَلَیهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» [سوره‌ی روم، آیه‌ی 44]
ترجمه: هر که کفر ورزد کفرش به زیان اوست و کسانی که کار شایسته کنند [فرجام نیک را] به سود خودشان آماده می‏‌کنند.

نمونه‌‌ی نهم (آیه):
«فَذُوقُوا بِما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» [سوره‌ی سجده، آیه‌ی 14]
ترجمه: پس به [سزای] آنکه دیدار این روزتان را از یاد بردید [عذاب را] بچشید ما [نیز] فراموشتان کردیم و به [سزای] آنچه انجام می‏‌دادید عذاب جاودان را بچشید.

نمونه‌‌ی دهم (حدیث):
عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم‌السلام) فِی وَصِیةِ النَّبِی لِعَلِی (علیه‌السلام) قَالَ: «یا عَلِی لَا خَیرَ فِی الْقَوْلِ إِلَّا مَعَ‏ الْفِعْلِ» [من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 369]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) از پدرانشان نقل کردند از وصیت استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) برای امیر المؤمنین (علیه ‌السلام) که فرمودند: ای علی، خیری در سخن نیست مگر با عمل.

نمونه‌‌ی یازدهم (حدیث):
عَنْ أَبِی ذَرٍّ عَنِ النَّبِی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فِی وَصِیتِهِ لَهُ قَالَ: «یا أَبَا ذَرٍّ مَثَلُ الَّذِی یَدْعُو بِغَیرِ عَمَلٍ کمَثَلِ الَّذِی یَرْمِی بِغَیرِ وَتَرٍ» [امالی، شیخ طوسی، صفحه‌ی 534، مجلس یوم الجمعة الرابع من المحرم سنة سبع و خمسین و أربعمائة؛ مکارم الأخلاق، طبرسی، صفحه‌ی 465، الفصل الخامس فی وصیة رسول الله ص لأبی ذر الغفاری؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 7، صفحه‌ی 84، باب استحباب ملازمة الداعی للصبر و طلب الحلال]
ترجمه: استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به ابوذر (رحمه‌الله) فرمودند: ای ابوذر، مثال کسی که دعا می‌کند بدون عمل، مانند کسی است که بخواهد تیر از کمانی که زه ندارد بیاندازد.

نمونه‌‌ی دوازدهم (حدیث):
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ: «الْإِیمَانُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ الْعَمَلُ مِنْهُ وَ لَا یَثْبُتُ الْإِیمَانُ إِلَّا بِعَمَلٍ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 33، باب فی أن الإیمان مبثوث لجوارح البدن کلها]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: ایمان جز به عمل نیست و عمل از ایمان است و ایمان جز با عمل، ثابت نمی‌شود.

نمونه‌‌ی سیزدهم (حدیث):
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ: «مَنْ أَقَرَّ بِدِینِ اللهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللهُ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ» [وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 164، باب الفروض على الجوارح و وجوب القیام بها]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که به دین خدا اقرار کند، مسلمان است و کسی که به دستورات خدا عمل کند، مؤمن است.

نمونه‌‌ی چهاردهم (حدیث):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ فِی حَدِیثٍ: «وَ اللهِ مَا مَعَنَا مِنَ اللهِ بَرَاءَةٌ وَ لَا بَینَنَا وَ بَینَ اللهِ قَرَابَةٌ وَ لَا لَنَا عَلَی اللهِ حُجَّةٌ وَ لَا نَتَقَرَّبُ إِلَی اللهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مُطِیعاً لِلَّهِ تَنْفَعُهُ وَلَایتُنَا وَ مَنْ کانَ مِنْکُمْ عَاصِیاً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَایتُنَا وَیحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا، وَیحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 75، باب الطاعة و التقوى]
ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: به خدا قسم با ما برائتی (برگه‌ی آزادی از جهنم) نیست و بین ما و بین خدای تعالی، خویشاوندی‌ای نیست و ما بر خدای تعالی حجتی نداریم و به خدای تعالی جز به اطاعتش نزدیک نمی‌شویم. پس هر کدام از شما که مطیع خدا باشد، ولایت ما او را سود خواهد داد و هر کدام از شما که نافرمان خدای تعالی باشد، ولایت ما او را سود نخواهد داد. وای بر شما، [به محبت و آشنایی با ما] فریفته نشوید. وای بر شما، [به محبت و آشنایی با ما] فریفته نشوید.

نمونه‌‌ی پانزدهم (حدیث):
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ: «لَا تُنَالُ وَلَایتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ» [صفات الشیعة، شیخ صدوق، صفحه‌ی 13، الحدیث الثانی و العشرون؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 247، باب وجوب الورع]
ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: به ولایت ما نمی‌توان رسید، جز با عمل [صالح] و ورع [یعنی مواظبت شدید بر انجام دستورات الهی].

نمونه‌‌ی شانزدهم (حدیث):
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «لَیسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِی أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا وَ لَکنْ شِیعَتُنَا مَنْ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِک شِیعَتُنَا» [السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ابن ادریس، جلد 3، صفحه‌ی 634؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 243]
ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: از پیروان ما نیست کسی که به زبان [اقرار به امامت ما کند و مدح ما] بگوید ولی با کارها و آثار ما مخالفت نماید. لکن پیرو ما، کسی است که با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثارمان پیروی کند و به کارهایی که می‌کنیم، عمل کند. ایشان پیروان ما هستند.

نمونه‌‌ی هفدهم (حدیث):
قَالَ لِی جَعْفَرٌ (علیه‌السلام): «أَبْلِغْ شِیعَتَنَا أَنَّهُ لَنْ یُنَالَ مَا عِنْدَ اللهِ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ أَبْلِغْ شِیعَتَنَا أَنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ حَسْرَةً یوْمَ الْقِیامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ یُخَالِفُهُ إِلَی غَیرِهِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 300، باب من وصف عدلا و عمل بغیره؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 296، باب أنه لا یجوز لمن وصف عدلاً أن یخالفه إلى غیره]
ترجمه: راوی می‌گوید: امام باقر (علیه‌السلام) به من فرمودند: به شیعیان ما برسان که کسی به آنچه در نزد خدای تعالی‌ست نمی‌رسد جز با عمل و به پیروان ما برسان که حسرت‌مند‌ترین فرد در روز قیامت، کسی خواهد بود که عدلی را وصف کند [راه درست و معتدلی را ترسیم کند] و [عمل به] آن را به دیگری واگذارد.

نمونه‌‌ی هجدهم (حدیث):
قَالَ (علیه‌السلام) لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ یَعِظَهُ: «لَا تَکنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیرِ الْعَمَلِ» [وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 16، صفحه‌ی 151، باب وجوب الإتیان بما یأمر به من الواجبات و ترک ما ینهى عنه من المحرمات]
ترجمه: امام (علیه‌السلام) به مردی که از ایشان می‌خواست که او را موعظه کنند، فرمودند: از کسانی مباش که [پاداش‌ها و لذت‌های] آخرت را بدون عمل، امید دارند.

(تکامل، تدریجی است و سیر یک‌باره، ممکن نیست)

هیچکس نمی‌تواند به یکباره تمام اوامر شارع مقدس را بجا آورده و تمام نواهی‌اش را ترک کند، بلکه لازم است به تدریج از الاهم فالاهم شروع کرده و مهمترین و ضروری‌ترین اوامر و نواهی را ملتزم گردد و بعد از تمکن، طبقه‌ی نازل‌تر را به عمل در آورد.
به عبارت ساده، تربیت شدن، نیاز به زمان و برنامه‌ی مرحله به مرحله دارد. همان‌طور که ساختن بنا را نمی‌شود از سقف و گچبری‌ها شروع کرد بلکه باید از پی و پایه شروع نمود، ساختن اعتقادات و اعمال انسان نیز باید از امور مهم‌تر آغاز شده و در صورت فرصت و فراغت، به امور مهم و کم‌اهمیت پرداخته شود.
پس اگر کسی مثلاً بگوید سالک باید همت کند تا یکباره تمام دستورات را به اجرا در آورد و از ارتکاب همه‌ی منهیّات باز ایستد، یا بگوید نیازی نیست که از اهم شروع کند بلکه می‌تواند اول از امور کم اهمیت شروع کند و همان نتیجه را در همان زمان به دست آورد، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: این مدعا علاوه بر داشتن پشتوانه‌ی عقلی، مستند به روایات نیز هست. سیره‌ی عقلا بر این جاری است که تمام کارهای عالم، تدریجی است و داشتن توقع تحوّلات دفعی، نشانه‌ی جهل یا جهالت صاحب توقع است. همچنین عقل، حکم می‌کند آنچه نفعش بیشتر است را زودتر جذب کنیم و آنچه ضررش بیشتر است را زودتر دفع نماییم. کسی اگر غیر این را معتقد باشد، خلاف حکم عقل سلیم، عمل خواهد کرد.
به عبارت دیگر،‌ این مطلب از بدیهیات عقلی و سیره‌ی مرسوم و معمول عقلاست. یعنی تمام مردم عاقل دنیا می‌دانند و اعتراف دارند که جلب منفعت بزرگتر، مقدم بر جلب منفعت کوچکتر است. همچنین می‌دانند که دفع ضرر بزرگتر، مقدم بر دفع ضرر کوچکتر است. و کسی که این مقدمه را نپذیرد، بر خلاف عقل سلیم و سیره‌ی عقلا رفتار کرده است.
روایاتی که این مقدمه را تأیید می‌کند، در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان»، مستندات طبقه‌بندی قوانین، آمده است.
رهرو راه سعادت در «منهاج فردوسیان» با ایمان به این که هر آنچه خدای متعال خواسته تا بنده‌اش ترک کند را باید ترک کند تا به سعادت ابدی برسد، (با عزم بر ترک جمیع معاصی) ترک کردن را از مهلکات بزرگ یعنی گناهان کبیره شروع می‌کند و سپس گناهان صغیره و سپس مکروهات شدیده و سپس مکروهات عادیه و ضعیفه را به مرور زمان ترک می‌نماید.
و با ایمان به این که تمام آنچه خدای متعال دوست دارد که توسط بنده‌اش به اجرا در آید را باید انجام داد تا به کمال مطلوب و جوار قرب الهی نایل شود، (با عزم بر انجام جمیع واجبات) انجام دادن و تمرین دادن اعضاء‌ و جوارح را از انجام فروع دهگانه‌ی اسلام آغاز می‌کند و سپس به انجام دادن سایر واجبات و سپس به انجام دادن مستحبات مؤکده و سپس به انجام دادن مستحبات عادیه و ضعیفه می‌پردازد.

 

(عمل به مذاق منهاج فردوسیان، راه یقینی تکامل است)

کسی که به مذاق منهاج فردوسیان عمل می‌کند (یعنی واجبات و مستحبات را انجام می‌دهد و همچنین محرمات و مکروهات را ترک می‌کند)، یقیناً راه کمال و سعادت را طی می‌نماید و در مقابل، کسی که وارد قرقگاه الهی ‌می‌شود (یعنی واجبات را ترک می‌کند و محرمات را مرتکب ‌می‌شود) یا از رخصت‌ها استفاده می‌کند (یعنی بدون سبب، مستحبات را ترک می‌کند و مکروهات را انجام می‌دهد)، یقیناً راه کمال و سعادت را طی نمی‌کند، زیرا تکامل در پرتو عمل کردن به اوامر و ترک کردن آنچه نهی شده است نه استفاده از گریزگاه‌ها.
در توضیح بیشتر این مقدمه می‌گوییم: انسان‌ها از نظر تسلیم شدن در مقابل دستورات عملی دین، به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یک دسته در صدد فرار از عمل و کمتر کردن تکالیف الهی هستند. اینان به جای احتیاط، تقلید می‌کنند و در یافتنِ مرجع تقلید، می‌کوشند از مجتهدی تقلید کنند که احکام عملی را آسان‌تر گرفته باشد.
آن مجتهدی برایشان دلنشین است که تا جایی که امکان دارد، دستورات دینی و مناسک شرعی را آسان نماید. حتی گاهی حسّ راحت‌طلبی، آنان را به سوی دینی می‌برد که آسان‌ترین مناسک را دارد. یعنی حاضرند دست از دین کامل و برتر بردارند و به دینی نسخ‌شده و حتی ساختگی روی آورند؛ مانند افرادی که در جستجوی آسانی، از اسلام به مسیحیت روی می‌آورند یا حتی به دیانت‌های جعلی همچون بهائیت می‌گرایند.
در مقابل این گروه، افرادی قرار دارند که خود را برای عمل به تمام دستورات خدای تعالی برای رسیدن به کمال و سعادت آماده کرده‌اند. اینان با عزمی جزم و همتی عالی، حاضر به هر گونه جان‌فشانی و فدا کردن آسایش، ثروت، آبرو، احترام و عزیزان خود در راه کسب رضای خدای تعالی هستند.
قبول عملی و عمیق این مقدمه به این است که منهاجی، از حال و هوای گروه اول، خارج شده و به حال و هوای گروه دوم، وارد شود. یعنی با تمام وجودش قبول کند که موفقیت در سایه‌ی عمل حد اکثری است. به این معنی که بپذیرد در صورتی روی کمال و سعادت را خواهد دید که خود را برای هر گونه جان‌فشانی و عمل آماده کند و هیچگاه در صدد فرار از عمل نباشد. وقتی چنین آمادگی‌ای در شخص به وجود آمد، معلوم ‌می‌شود این مقدمه را پذیرفته و به «مذاق منهاج فردوسیان» معتقد و معترف شده است.
پس اگر کسی مثلاً قائل شود که نیازی نیست رهرو راه تکامل، برای رسیدن به سرحد کمال مقرّر، تمام واجبات و مستحبّات (البته با ملاحظه‌ی قاعده‌ی استطاعت، وُسع و اقبال و ادبار) را انجام داده و تمام محرمات و مکروهات (با ملاحظه‌ی قاعده‌ی استطاعت، وُسع و اقبال و ادبار) را ترک نماید، یا حتی بگوید کمال و سعادت انسان در ترک کردن برخی واجبات یا انجام دادن برخی محرمات یا استفاده از رخصت‌ها (یعنی ترک کردن مکابره‌ای مستحبات و انجام دادن مکابره‌ای مکروهات) است، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: تمام آیات و روایاتی که اصرار بر نقش کلیدی «عمل» در رسیدن به درجات عالیه دارند و تفصیلِ آن در دلیلِ اثبات‌کننده‌ی مقدمه‌ی یازدهم خواهد آمد، دلیل اثبات‌کننده‌ی این مقدمه نیز هست؛ زیرا عمل، منحصر در واجبات و محرمات نیست بلکه مستحبات و مکروهات را نیز شامل ‌می‌شود، و فرار از عمل، همان‌طور که شامل فرار از واجبات و محرمات ‌می‌شود، شامل فرار از مستحبات و مکروهات نیز ‌می‌شود.

(مجموعه‌ی کاملی از دیدگاه‌ها و احکام عملی، ارائه نشده است)

مجموعه‌ی کامل دیدگاه‌های صحیح و مجموعه‌ی کامل دستورهای عملی اسلام و شیعه‌ی اثنی‌عشری در یک کتاب مشخص و بر نظم واحد موجود نیست یعنی نمی‌توان با مراجعه به یک کتاب، به تمام دیدگاه‌ها (اعتقادات) و همچنین دستورهای عملی شیعه دست یافت؛ بلکه برای آشنا شدن با دیدگاه‌ها باید به چند کتاب مختلف از چند نویسنده‌ی مختلف مراجعه کرد و همچنین برای یافتن دستورهای عملی اسلام باید به کتاب‌های مختلف مانند رساله‌های توضیح المسائل مراجع تقلید مراجعه نمود.
پس اگر کسی بگوید: برای رسیدن به کمال و سعادت، عمل کردن به یک کتاب خاص مانند رساله‌های توضیح المسائل کافی است، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: بهترین دلیل بر این مدعا، تحقیقات میدانی و پرس و جو از اهل فن است. به این معنی که اگر کسی سال‌ها جستجو کند و از این و آن بپرسد، اصلاً نخواهد توانست یک کتاب کامل و جامع که شامل تمام عقاید و احکام و سنن و آداب باشد، بیابد. البته این بدان معنا نیست که در قدیم نیز چنین کتابی نبوده است؛ ولی اگر بوده، اینک به دست ما نرسیده است و در عمل، فرقی نمی‌کند که چنین کتاب جامع و کاملی نبوده، یا بوده و از بین رفته است.

(آموزه‌های قرآن و روایات، برای تکامل بشر، کافی است)

آنچه در قرآن کریم و بیانات استادان منهاج فردوسیان [یعنی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و آله‌وسلم) و ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام)] آمده، تمام دستورات لازم برای تکامل انسان و رسیدن او به مقام قُرب الهی است؛ و هیچ امری از لوازم تکامل، ناگفته نمانده است.
پس اگر کسی مثلاً این اصل را نپذیرد و بگوید بخشی از آنچه مورد نیاز برای تکامل بشر بوده توسط پیامبر و امامان معصوم (علیهم‌السلام) بیان نشده یا بر اثر بروز حوادث و مصائب بسیار همچون کتاب‌سوزی‌ها و حدیث‌سوزی‌ها و محدّث‌کُشی‌ها و منع نشر احادیث از سوی حاکمان جور و… به ما نرسیده، لهذا نیاز است از تجربه‌های سالکان و عارفان شرق و غرب به عنوان مکمّل فرامین الهی و تعالیم عالیه‌ی اسلام استفاده شود، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: این مطلب، در مجموعه‌ای از روایات رسیده از ائمه‌ی هدی (علیهم‌السلام) به روشنی بیان شده است.

نمونه‌ی 1:
عَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ: «وَ لَمْ یَمْضِ رَسُولُ اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) حَتَّی بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکهُمْ عَلَی قَصْدِ سَبِیلِ الحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیاً (علیه‌السلام) عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَک شَیئاً تَحْتَاجُ إِلَیهِ الأُمَّةُ إِلَّا بَینَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کتَابَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ رَدَّ کتَابَ اللهِ فَهُوَ کافِرٌ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 198]
ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) در حدیث بلندی می‌فرمایند: پیامبر خدا (که درود خدا بر او و خاندانش باد) رحلت نکرد مگر این که معالم دین را برای امتش روشن ساخت و راه را برایشان واضح نمود و آنان را بر راه میانه‌ی حق ترک کرد و علی (علیه‌السلام) را برایشان برپا داشت تا نشانه و امام باشد و چیزی که امت بدان نیاز داشته باشند را نگذاشت مگر این که آن را روشن ساخت. پس کسی که گمان کند دین پیامبر کامل نیست، کتاب خدای عز و جل را رد کرده است و هر کس کتاب خدا را رد کند، کافر است.
علاوه بر تصریح روایات، اگر قبول کنیم که قسمتی از ارکان و اصول اسلام عزیز از بین رفته و به دست ما نرسیده، به حدّی که تعالیم موجود، برای رساندن انسان به قلّه‌های کمال و سعادت کافی نباشد، بر خدای مهربان لازم است که بر طبق قاعده‌ی لطف، پیامبر جدیدی برای انسان‌های این زمان مبعوث نماید تا تعالیمِ از بین رفته‌ی اسلام را به آنان ابلاغ نماید. با این حساب، رکن رکینِ خاتمیت، زیر سؤال می‌رود، یعنی لازمه‌ی این حرف، آن است که حضرت ختمی‌مرتبت (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پایان سلسله‌ی جلیله‌ی انبیاء (علیهم‌السلام) نباشند و لازم باشد پس از ایشان نیز پیامبرانی مبعوث شوند. در صورتی که به تصریح قرآن و روایات معتبر، آن حضرت، خاتم پیامبران الهی هستند. قرآن کریم می‌فرماید:
«مَا کانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِجَالِکمْ وَ لَکن رَسُولَ اللهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیینَ» [سوره‌ی احزاب، آیه‌‌ی 40]
ترجمه: محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده‌ی خدا و خاتم پیامبران است.
خود آن حضرت فرمودند:
«أَلَا فَلْیبَلِّغْ‏ شَاهِدُکمْ غَائِبَکمْ لَا نَبِی بَعْدِی» [خصال، شیخ صدوق، جلد ‏2، صفحه‌ی 487]
ترجمه: آگاه باشید پس حاضر از شما به غایب از شما برساند که پیامبری بعد از من نیست.
امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند:
«اَمینُ وَحْیهِ، وَ خاتَمُ رُسُلِهِ، وَ بَشیرُ رَحْمَتِهِ، وَ نَذیرُ نِقْمَتِهِ» [نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه‌ی 172]
ترجمه: امین وحی، و آخرینِ فرستادگان، و بشارت‌دهنده به رحمت، و بیم‌دهنده از عذابِ او بود.
و همچنین فرمودند:
«اَرْسَلَهُ عَلی حینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ تَنازُعٍ مِنَ الاْلْسُنِ، فَقَفّی بِهِ الرُّسُلَ، وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْی» [نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه‌ی 133]
ترجمه: او را در زمانی فرستاد که خالی از انبیا بود، و در میان عقاید مختلف نزاع بود، آن حضرت را از پی همه‌ی پیامبران آورد، و وحی را به او ختم نمود.
امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:
«لَقَدْ خَتَمَ اللهُ بِکتَابِکمُ‏ الْکتُبَ وَ خَتَمَ بِنَبِیکمُ الْأَنْبِیاءَ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 177]
ترجمه: خدای تعالی با کتاب شما، [فرو فرستادنِ] کتاب‌ها[ی آسمانی] و با پیامبر شما، [سلسله‌ی] پیامبران را پایان داد.

 

(منابع هدایت، فقط قرآن و روایات معتبر است)

تعالیم عالیه‌ی الهی امروز در دو مجموعه‌ی گرانقدر با عنوان «قرآن کریم» و «سنت» (احادیث معتبر) در دسترس ما قرار دارد و هر کس بخواهد به درجات عالیه‌ی کمال و سعادت برسد، اعتقاد یافتن و عمل کردن به آنچه در این دو مجموعه آمده، او را کفایت می‌کند.
پس اگر کسی مثلاً قائل شود که تعالیم الهی را از غیر دو منبع فوق، مانند فلسفه‌ی یونان باستان،‌ آموزه‌های بودا، آداب و ریاضت‌های مرتاضان هند، روانشناسی، فتوحات مکیّه، مثنوی مولوی،‌ رساله‌ی قشیریه، تذکره‌ الاولیاء، قوت القلوب، منازل السائرین و‌ … یا از منابع روایی عامه مانند صحاح ستّه [1] و مسانیدشان [2] هم می‌‌توان دریافت کرد، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: این مطلب، در پاره‌ای از روایات رسیده از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و آله‌وسلم) و ائمه‌ی هدی (علیهم‌السلام) به روشنی بیان شده است.

نمونه‌ی 1:
قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم): «أَیهَا النَّاسُ حَلَالِی حَلَالٌ إِلَی یوْمِ القِیامَةِ وَ حَرَامِی حَرَامٌ إِلَی یوْمِ القِیامَةِ أَلَا وَ قَدْ بَینَهُمَا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الکتَابِ وَ بَیّنْتُهُمَا لَکمْ فِی سُنَّتِی وَ سِیرَتِی وَ بَیّنَهُمَا شُبُهَاتٌ مِنَ الشَّیطَانِ وَ بِدَعٌ بَعْدِی مَنْ تَرَکهَا صَلَحَ لَهُ أَمْرُ دِینِهِ وَ صَلَحَتْ لَهُ مُرُوَّتُهُ وَ عِرْضُهُ وَ مَنْ تَلَبَّسَ بِهَا وَقَعَ فِیهَا وَ اتَّبَعَهَا کانَ کمَنْ رَعَی غَنَمَهُ قُرْبَ الحِمَی وَ مَنْ رَعَی مَاشِیتَهُ قُرْبَ الحِمَی نَازَعَتْهُ نَفْسُهُ إِلَی أَنْ یرْعَاهَا فِی الحِمَی أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًی أَلَا وَ إِنَّ حِمَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَحَارِمُهُ فَتَوَقَّوْا حِمَی اللهِ وَ مَحَارِمَهُ» [کنزالفوائد، کراجکی، جلد 1، صفحه‌ی 352]
ترجمه: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: ای مردم، حلال من حلال است تا روز قیامت و حرام من حرام است تا روز قیامت. آگاه باشید که خدای عز و جل آن حلال‌ها و حرام‌ها را در کتابش روشن کرده است و در سنت و سیره‌ام برایتان روشن کردم. و بین آندو، شبهاتی از شیطان و بدعت‌هایی بعد از من خواهد بود. هر کس آن شبهات و بدعت‌ها را ترک کند، امر دین و مروت و آبرویش نیکو خواهد گردید و هر کس بدان‌ها فروپوشیده شود، در آن خواهد افتاد و مانند چوپانی خواهد بود که نزدیک قرقگاه بچراند و هر کس چهارپایانش را نزدیک قرقگاه بچراند، با خودش درگیری خواهد داشت که آنان را در قرقگاه بچراند. آگاه باشید که هر پادشاهی قرقگاهی دارد و قرقگاه خدای عز و جل حرام‌های اوست، پس از قرقگاه و حرام‌های الهی بپرهیزید.

نمونه‌ی 2:
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی (علیه‌السلام) قَالَ: … فَقُلْتُ أَصْلَحَک اللهُ أَتَی رَسُولُ اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) النَّاسَ بِمَا یَکتَفُونَ بِهِ فِی عَهْدِهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَ مَا یَحْتَاجُونَ إِلَیهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیامَةِ». فَقُلْتُ: فَضَاعَ مِنْ ذَلِک شَی‏ءٌ؟ فَقَالَ: «لَا هُوَ عِنْدَ أَهْلِهِ» [کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 57]
ترجمه: از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدم آیا پیامبر خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) در زمان خودشان، آنچه کفایت کند برای مردم را آوردند؟ فرمودند: بله و آنچه محتاج به آن شوند تا روز قیامت. پرسیدم: آیا چیزی از آنها (تعالیم الهی) تباه شده است؟ فرمودند: نه بلکه در نزد اهلش موجود است.
…………………………..
[1] صحاح ستّه یا کتاب‌های شش‌گانه، معتبرترین کتاب‌های حدیث در نزد عامه (غیر شیعیان) هستند که عبارتند از: صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابوداود، سنن ترمذی، سنن نسائی و سنن ابن ماجه. برای آشنایی بیشتر با هر کدام از این کتاب‌ها، به فصل دهم، منابع عامه مراجعه نمایید.
[2] مسانید، جمع مسند است. مسند کتابى است که احادیث صحابه را جمع نموده است و ترتیب آن یا بر اساس حروف تهجّى است، یا به لحاظ شرافت قبیلگى در نزدیکى به پیامبر است و یا به جهت سابقه اسلامى است. در میان مسانید نیز مسند احمد بن حنبل در رأس و پس از آن، مسند أبویعلى موصلى در مرتبه دوم قرار دارد و این دو از مشهورترین مسانید محسوب مى‌شوند.

(استاد تکامل در این زمان، حضرت بقیة الله هستند)

امروز امر ارشاد عباد به سوی حق تعالی بر دست مبارک حضرت صاحب الامر و الزمان (ارواح العالمین له الفداء) است که آن عزیز، متکفّل پرورش نفوس مستعدّه برای دریافت توحید ناب و تسلیم محض و عبودیت خالص بوده، واسطه‌ی فیض فیوضات ربانی به سوی بشر است.
به عبارت ساده، آن کسی که در عصر ما از جانب خدای تعالی اجازه دارد تا جان‌های آماده و مشتاق برای رسیدن به کمال و سعادت را راهبری کند و تلاش‌های علمی و عبادی‌شان را به مقصد برساند، وجود مبارک حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) است. با اعتقاد به این مقدمه، بساط تمام کسانی که اجازه‌ی دستگیری می‌دهند و همچنین کسانی که ادعای داشتن اجازه‌ی دستگیری دارند، برچیده ‌می‌شود.
پس اگر کسی مثلاً قائل شود که سلسله‌ی امامان معصوم (علیهم‌السلام) که سرپرست بشرند و جان‌ها در سایه‌سار ولایت ایشان تکامل می‌یابد، در هزار و چند صد سال قبل قطع شده و دورانشان به سر آمده، و اکنون به ناچار نیاز به استاد و قطب و مرشد طریقتی برای تکامل نفوس است، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: دلیل مدعا، همان روایاتی است که دوازده امام را اثبات می‌کند، ولی به روایتی که موضوع را به طور خاص ثابت می‌کند نیز اشاره می‌کنیم. آن حضرت در توقیع شریف، خطاب به شیخ مفید (رحمه‌الله) نوشتند:
«إِنَّا غَیرُ مُهْمَلِینَ‏ لِمُرَاعَاتِکمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکرِکمْ وَ لَوْ لَا ذَلِک لَنَزَلَ بِکمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکمُ الْأَعْدَاءُ» [احتجاج طبرسى، جلد 2، صفحه‌ی 598]
ترجمه: همانا، ما از رعایت حال شما کوتاهی نمی‏‌کنیم و شما را از یاد نمی‏‌بریم، چه، در غیر این صورت، سختی‌ها و گرفتاری‌ها بر شما فرو می‏‌آید و دشمنان شما را ریشه‏‌کن کرده و از بین می‏‌برند.

(استاد اعظم (ص) دوازده جانشین دارند)

دوازده جانشین آن حضرت، پس از آن جناب، عهده‌دار امر ارشاد خلق به سوی باری تعالی هستند.
پس اگر کسی مثلاً بگوید تعالیم قرآن و رسول الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) کافی است و نیازی به تعالیم جانشینان ایشان نیست، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: این مدعا فقط در نزد شیعیان اثنی‌عشری مقبول است. دلیل عمده‌ی این مدعا، سخنان برجای مانده از رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) در نصب دوازده جانشین برای خود می‌باشد. در منابع معتبر شیعه، به وفور می‌توان روایاتی که نام ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) را به ترتیب متذکّر شده‌اند، مشاهده کرد. کتاب ارزشمند «کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر»، تألیف علی بن محمد خزاز قمی و کتاب گرانسنگ «اثبات الهداة» تألیف شیخ حر عاملی در هفت جلد، از جمله کتاب‌هایی هستند که بیشترین نصوص و ادله‌ی امامت این بزرگواران را جمع‌آوری کرده‌اند.
اما برای غیر شیعیانی که بخواهند به این مقدمه معتقد شوند، فقط یک سخن از سخنان رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) از منابع غیر شیعیان را نقل می‌کنیم.
در صحیح مسلم از جابر بن سمره نقل شده که می‏‌گوید:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) یَقُولُ: «لایَزالُ الاِسلامُ عَزیزاً اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً». ثُمَّ قالَ کلِمَهً لَمْ اَفْهَمْها! فَقُلْتُ لاَبی ما قالَ؟ فَقالَ: «کلُهُمْ مِنْ قُریشٍ» [صحیح مسلم، جلد 3، صفحه‌ی 1453]
ترجمه: اسلام پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حکومت کنند. سپس سخنی فرمود که من نفهمیدم، پس به پدرم (که در آنجا حاضر و از من به پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) نزدیکتر بود) گفتم پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) چه فرمود؟ گفت، فرمود «تمام آنها از قریشند».
در همین کتاب با سند دیگری از «جابر» تعبیر دیگری نقل می‌کند و به جای «لایزالُ هذا الدّینِ عَزیزاً»، «لایزالُ هذا الاَمْرُ» آمده و در تعبیر سومی با سند دیگری «لایزالُ هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً» آمده است .
و در تعبیر چهارمی از عامر بن سعد بن ابی‏‌وقاص نقل می‌کند که به جابر بن سمره نامه‌‏ای نوشتم که بعضی از اخباری را که خودت از پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) شنیده‏‌ای برای من بنویس، او چنین نوشت که من از پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) شنیدم می‏‌فرمود:
«لایَزالُ الدّینُ قائِماً حَتی تَقُومُ السّاعَهُ، اَوْ یَکُونُ عَلَیکُمْ اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیشٍ»
ترجمه: دین اسلام بر پا است تا قیام قیامت، یا این که بر شما دوازده خلیفه حکومت می‏کنند که همه از قریشند.
و در طریق دیگری در همان صحیح مسلم از «جابر» آمده است:
«لایزال هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلَیفَهً» [صحیح مسلم، جلد 3، صفحه‌ی 1453]
ترجمه: این دین قدرتمند و شکست‌ناپذیر خواهد بود تا دوازده خلیفه بر آن حکومت کنند.
و در آخر این حدیث نیز جمله «کلُّهُمْ مِنْ قُریشٍ» دیده ‌می‌شود.
همین حدیث در صحیح بخاری با عبارت مشابهی آمده است، جابر می‏‌گوید از پیامبر خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) شنیدم می‏‌فرمود:
«یَکُونُ اِثْنی عَشَرَ اَمیراً» فَقالَ کلِمَهً لَمْ اَسْمَعْها، فَقالَ اَبی اِنَّهُ قالَ: «کُلُّهُم مِنْ قُرَیشٍ» [صحیح بخاری، جلد 3، جزء نهم، صفحه‌ی 101]
ترجمه: بعد از من دوازده امیر خواهد بود، سپس سخنی فرمود که آن را نشنیدم، پدرم گفت: فرمود همه‌ی آنها از قریشند.
همین معنی در صحیح ترمذی نیز با تفاوت جزئی ذکر شده و ترمذی بعد از نقل آن می‏گوید:
«هذا حَدیثَ حَسَنٌ صَحیحٌ» [صحیح ترمذی، جلد 4، صفحه ی 501]
ترجمه: این حدیث، نیکو و صحیح است.
در صحیح ابی‏‌داود نیز همین معنی با تفاوت مختصری آمده است، و لحن حدیث نشان می‌دهد که پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) آن را در حضور جمعیت فرموده، زیرا در آن وارد شده است وقتی پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) فرمود «همواره این دین نیرومند و عزیز است تا دوازده خلیفه» مردم با صدای بلند تکبیر گفتند. [سنن ابو‏داود، صفحه‌ی 4]
در مسند احمد حنبل نیز در چندین مورد این حدیث ذکر شده است که بعضی از محققان، شماره‌ی طریقه‌های آن را در این کتاب به جابر، سی و چهار طریقه ذکر کرده‏‌اند! [احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله شوشتری، جلد 13؛ منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، صافی گلپایگانی، ص 12]
در یک مورد می‏‌خوانیم که مسروق می‏‌گوید ما نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم، و او برای ما قرآن می‏‌خواند، کسی از او سؤال کرد آیا از رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلم) هرگز سؤال کردید که چند خلیفه بر این امت حکومت می‏‌کنند‏؟ عبد الله بن مسعود گفت از زمانی که به عراق آمده‏‌ام، قبل از تو کسی این سؤال را از من نکرده است! سپس افزود آری ما از رسول خدا (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) سؤال کردیم فرمود:
«اِثْنی عَشَرَ کَـعِدَّهً نُقْباءِ بَنی اِسْرائیلَ» [مسند احمد حنبل، جلد 1، صفحه‌ی 398]
ترجمه: دوازده نفر به تعداد نقبا و رؤسای بنی اسرائیل.

(برترین پیامبر، حضرت محمد بن عبدالله (ص) هستند)

اعظم و خاتم این پیامبران وجود مقدس و نازنین حضرت محمد بن عبدالله (صلی ‌الله ‌علیه و آله ‌و سلم) است که با توجه به تکامل نهایی استعداد بشریت، آخرین و کاملترین دستورات را دریافت کرده و ابلاغ نموده است.
پس اگر کسی مثلاً بگوید آن حضرت، اعظم و افضل پیامبران نیست و کاملترین تعالیم الهی به آن وجود مقدس، تعلق ندارد بلکه مثلاً از آنِ حضرت موسای کلیم است که الواح را از جانب پروردگار گرفت و با خدایش سخن گفت و خدای سبحان بی‌واسطه با او سخن گفت؛ «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: این مدعا در میان امت مرحومه (مسلمانان) به قدری مقبول و مُجمعٌ علیه است که نیازی به اثبات ندارد. یعنی پیامبریِ آن حضرت، برای مسلمانان، نیاز به اثبات ندارد ولی غیر مسلمانانی که بخواهند به افضلیّت و خاتمیّت آن بزرگوار معتقد شوند، مطالعه در معجزه‌ی جاویدان آن حضرت (قرآن کریم) بهترین راه برای رسیدن به این مقصود است. کسی که بدون بهانه‌گیری و به قصد نورانی شدن، در کتاب الله العزیز مطالعه و تدبّر نماید،‌ خواهد دریافت که آورنده‌اش بر قلّه‌ی سلسله‌ی پیامبران الهی قرار دارد و خود این کتاب، مُهَیمِن [1] بر سایر کتاب‌های آسمانی است.
………………………………
[1] قرآن کریم می‌فرماید: «وَ أَنزَلْنَا إِلَیک الْکتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکتَابِ وَ مُهَیمِنًا عَلَیهِ؛ و ما این کتاب [= قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق‏کننده‌ی کتاب‌هاى پیشین و حاکم بر آنهاست» (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 48)

(پیامبران، منادیان تکامل هستند)

خدای متعال برای راهنمایی بشر بدین مقصود عالی، گروهی از خودشان را مشرّف به رسالت نمود یعنی دستوراتی که تحقق‌بخش این مقصود است را به رسولانش ابلاغ کرد و آنان را برای تبلیغ این فرامین به سوی مردم، مأموریت داد.
به عبارت دیگر، خدای تعالی برای این که انسان‌ها به درجات عالیه‌ی تکامل برسند، و سرگردان نباشند و مرتب به در و دیوار نخورند، برایشان راهنمایانی از جنس خودشان فرستاد. قرآن کریم می‌فرماید:
«کمَا أَرْسَلْنَا فِیکمْ رَسُولًا مِّنکمْ یتْلُو عَلَیکمْ آیاتِنَا» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 151]
ترجمه: همان طور که در میان شما فرستاده‌‏ای از خودتان روانه کردیم [که] آیات ما را بر شما می‏‌خواند.
اگر قرار بود خالق تعالی بعد از آفرینش انسان، او را بدون راهنما رها کند، امکان نداشت راه زندگی عادی را بیابد، چه رسد به راه‌های کمال و سعادت و درجات عالیه‌ی عالم آخرت. جایی که انسان برای دفن مردگان نیاز به راهنما [1] دارد، چگونه برای خارج کردن گنجینه‌های دفن‌شده [2] و کشف رازهای وجودش نیاز به راهنما نداشته باشد؟!
پس اگر کسی مثلاً بگوید: گرچه خدای متعال، مشتاق به سیر و تکامل بشر است ولی می‌خواهد که خود بشر با آزمون و خطا و تجربه کردن معنویات، به آرامی و در بستر زمان به تکامل لازم برسد و نماینده و پیام آوری از سوی خویش به همراه تعالیم آماده شده نفرستاده، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: گر چه این مقدمه، به ظاهر در میان متدیّنین به ادیان ابراهیمی (کلیمیان، مسیحیان و مسلمانان) پذیرفته است؛ ولی در حقیقت ایمان و باور به این اصل در اعماق جانشان وجود ندارد. لذا خیلی از همین متدیّنین، اندیشمندان و صاحبان فرضیه و نظریه را در عمل، هم‌تراز با پیامبران دانسته و آموزه‌های آنان را هم‌سنگ وحی قرار می‌دهند. پس اینطور نیست که به راحتی بتوان حکم به قبول این مقدمه داد و هر کس متدیّن است را قبول کننده‌ی پیامبر آن دین دانست.
……………………………………
[1] قرآن کریم، جریان آموزش دفن مردگان، توسط کلاغی را چنین بیان می‌فرماید: «فَبَعَثَ اللهُ غُرَابًا یبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیرِیهُ کیفَ یوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ؛ پس خدا زاغى را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند» (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 31)
[2] امیر المؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وُلْدِهِ اَنْبِیاءَ اَخَذَ عَلَى الْوَحْىِ میثاقَهُمْ، وَ عَلى تَبْلیغِ الرِّسالَةِ اَمانَتَهُمْ… فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ اِلَیهِمْ اَنْبِیاءَهُ، لِیسْأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یذَکرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلیغِ، وَ یثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ؛ خداوند سبحان پیامبرانى از فرزندان آدم برگزید که در برنامه‌ی وحى، و امانتدارى در ابلاغ رسالت از آنان پیمان گرفت… و پیامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسیل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمت‌هاى فراموش شده او را به یادشان آرند و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند، و نیروهاى پنهان عقول آنان را برانگیزانند» (نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه‌ی اول)

 

فصل اول
در بیان مقدمات علمیّه‌ی منهاج فردوسیان

قبل از ورود به منهاج فردوسیان، باید دوازده مقدمه‌ی علمیه را ثابت دانست و قبول نمود وگرنه نمی‌توان منهاج فردوسیان را نتیجه گرفت.

مقدمات علمیه‌ای که برای نتیجه گرفتن «منهاج فردوسیان» باید بدان معترف بود، به همراه دلایل اثبات هر یک به اختصار چنین است:

(خداوند، مشتاق تکامل ماست)

وجود مقدس حضرت حق ـ جلّ و علا ـ مشتاق است که انسان‌ها به سویش سیر کنند و تسلیم محض اراده و مشیت عالیه‌ی او گردند.

یعنی خدای تعالی برای انسان‌ها، درجات و کمالاتی در نظر گرفته که دوست دارد آنان با تلاش و مجاهدت، آن درجات را کسب کنند.
پس اگر کسی مثلاً قائل شود که خدای متعال چون نیازمند سیر و تکامل بشر نیست، مشتاق آن هم نیست و نخواسته است تا انسان از ظلمتکده‌ی اوهام و سیطره‌ی نفس اماره و وساوس شیطان خارج شود، «منهاج فردوسیان» را نتیجه نخواهد گرفت.

دلیل اثبات‌کننده: بهترین دلیل برای این که خدای تعالی مشتاق تکامل انسان‌هاست و رسیدنِ آنان به درجات عالیه را دوست دارد، فرستادن هزاران پیامبر و فرو فرستادن چند کتاب به عنوان برنامه‌ی هدایت و زندگی است. اگر خدای تعالی دوست نمی‌داشت که بشر از چاه تاریکی‌های خودخواهی خارج شود، اینهمه از بهترین بندگانش را مأمور نمی‌کرد تا در میان مردم جاهل و نفس‌پرست، حضور یافته و پیام توحید و هدایت را به آنان برسانند و در مقابل، تهمت‌ها، سختی‌ها و حتی اسیر شدن و کشته شدن را به جان بخرند.
پی در پی فرستادن پیامبران، نشان از شدت اشتیاق حق تعالی به هدایت بشر دارد. قرآن کریم می‌فرماید:
«ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا» [سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 44]
ترجمه: باز فرستادگان خود را پیاپی روانه کردیم.
یا می‌فرماید:
«وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیهِمُ اثْنَینِ فَکذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ» [سوره‌ی یس، آیه‌ی 13 و 14]
ترجمه: [داستان] مردم آن شهری را که رسولان بدانجا آمدند برای آنان مثل زن. آنگاه که دو تن سوی آنان فرستادیم و[لی] آن دو را دروغزن پنداشتند تا با [فرستاده] سومین [آنان را] تأیید کردیم.
با این که:
«کُـلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَـذَّبُوهُ» [سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 44]
ترجمه: هر بار برای [هدایت] امتی پیامبرش آمد، او را تکذیب کردند.
یا
«وَ قَتْلَهُمُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ» [سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 181]
ترجمه: و کشتن پیامبران بدون حق.
همچنین فرو فرستادن کتاب‌های آسمانی، دلیل روشن و غیر قابل انکار دیگری از شدت اشتیاق حق تعالی برای هدایت بشر است. قرآن کریم در وصف تورات می‌فرماید:
«إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًی وَ نُورٌ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 44]
ترجمه: ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود نازل کردیم.
یا در مورد انجیل می‌فرماید:
«وَ آتَینَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًی وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ» [سوره‌ی مائده، آیه‌ی 46]
ترجمه: و به او انجیل را عطا کردیم که در آن هدایت و نوری است و تصدیق‏‌کننده تورات قبل از آن است و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است.
و در مورد خود می‌فرماید:
«ذَلِک الْکتَابُ لاَ رَیبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ» [سوره‌ی بقره، آیه‌ی 2]
ترجمه: این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه‌ی هدایت تقواپیشگان است.
و
«وَ هَذَا کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَک فَاتَّبِعُوهُ» [سوره‌ی انعام، آیه‌ی 155]
ترجمه: و این خجسته کتابی است که ما آن را نازل کردیم پس از آن پیروی کنید.
پس با این حساب، اشتیاق خدای تعالی برای تکامل بشر، از امور بدیهی و روشن بوده و نیازی به استدلال‌های پیچیده ندارد و اگر کسی دارای فطرت زنده و جان آماده باشد، این مقدمه را به راحتی می‌پذیرد و جز مستکبران و فرعون‌صفتان، کسی این مطلب را انکار نمی‌کند.

بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ
وَ فِی سَبِیلِ الله وَ الحَمدُ للهِ
وَ الصَلاةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ
وَ أفضَلُ التَّحِیاتِ عَلَی بَقِیةِ اللهِ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أعدَاءِ اللهِ
مُرتَقِباً لأمرِ اللهِ وَ مُرتَجِیاً لِفَضلِ اللهِ، وَ عَلَی المِنهَاجِیّینَ وَ المِنهَاجِیّاتِ سَلامُ اللهِ [1] ‏

مقدمه
أمّا بَعدُ: «إِنَّ اللهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی شَرَعَ الإِسْلَامَ وَ سَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْکانَهُ لِمَنْ حَارَبَهُ وَ جَعَلَهُ عِزّاً لِمَنْ تَوَلَّاهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ هُدًی لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ وَ زِینَةً لِمَنْ تَجَلَّلَهُ وَ عُذْراً لِمَنِ انْتَحَلَهُ وَ عُرْوَةً لِمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَ حَبْلًا لِمَنِ اسْتَمْسَک بِهِ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکلَّمَ بِهِ وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ وَ عَوْناً لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ وَ فُلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَاهُ وَ حَدِیثاً لِمَنْ رَوَی وَ حُکماً لِمَنْ قَضَی وَ حِلْماً لِمَنْ جَرَّبَ وَ لِبَاساً لِمَنْ تَدَبَّرَ وَ فَهْماً لِمَنْ تَفَطَّنَ وَ یَقِیناً لِمَنْ عَقَلَ وَ بَصِیرَةً لِمَنْ عَزَمَ وَ آیةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ وَ تُؤَدَةً لِمَنْ أَصْلَحَ وَ زُلْفَی لِمَنِ اقْتَرَبَ وَ ثِقَةً لِمَنْ تَوَکلَ وَ رَخَاءً لِمَنْ فَوَّضَ وَ سُبْقَةً لِمَنْ أَحْسَنَ وَ خَیراً لِمَنْ سَارَعَ وَ جُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ وَ لِبَاساً لِمَنِ اتَّقَی وَ ظَهِیراً لِمَنْ رَشَدَ وَ کهْفاً لِمَنْ آمَنَ وَ أَمَنَةً لِمَنْ أَسْلَمَ وَ رَجَاءً لِمَنْ‏ صَدَقَ وَ غِنًی لِمَنْ قَنِعَ فَذَلِک الحَقُّ سَبِیلُهُ الهُدَی وَ مَأْثُرَتُهُ المَجْدُ وَ صِفَتُهُ الحُسْنَی فَهُوَ أَبْلَجُ المِنْهَاجِ مُشْرِقُ المَنَارِ ذَاکی المِصْبَاحِ رَفِیعُ الغَایةِ یسِیرُ المِضْمَارِ جَامِعُ الحَلْبَةِ سَرِیعُ السَّبْقَةِ أَلِیمُ النَّقِمَةِ کامِلُ العُدَّةِ کرِیمُ الفُرْسَانِ فَالإِیمَانُ مِنْهَاجُهُ وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ وَ الفِقْهُ مَصَابِیحُهُ وَ الدُّنْیا مِضْمَارُهُ وَ المَوْتُ غَایتُهُ وَ القِیامَةُ حَلْبَتُهُ وَ الجَنَّةُ سُبْقَتُهُ وَ النَّارُ نَقِمَتُهُ وَ التَّقْوَی عُدَّتُهُ وَ المُحْسِنُونَ فُرْسَانُهُ فَبِالإِیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ یُعْمَرُ الفِقْهُ وَ بِالفِقْهِ یُرْهَبُ المَوْتُ وَ بِالمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیا وَ بِالدُّنْیا تَجُوزُ القِیامَةَ وَ بِالقِیامَةِ تُزْلَفُ الجَنَّةُ وَ الجَنَّةُ حَسْرَةُ أَهْلِ النَّارِ وَ النَّارُ مَوْعِظَةُ المُتَّقِینَ وَ التَّقْوَی سِنْخُ الإِیمَانِ. فَذَلِک الإِسْلَامُ» ‏ [2] وَ ذَلِک «الـمِنهاجُ الفِردَوسِیّین».

آغاز هر دوستی و همسفری، آشنایی است، پس لازم است مشتاقان کمال و سعادت در قدم اول، برای همراه شدن با نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان، با آن آشنا شوند.
مجموعه‌ی کاملی از سؤالات مرتبط با این نظام جامع تربیتی، در کتاب حاضر، پاسخ داده شده است. همچنین مجموعه‌ی کاملی از سؤالات مرتبط با اصحاب منهاج فردوسیان، در کتاب حاضر، پاسخ داده شده است.
با این توضیح، روشن ‌می‌شود که این کتاب، شاه‌کلید آشنایی با ریشه‌ها، ساقه‌ها و شاخه‌های درخت تناور منهاج فردوسیان است.
شاید برخی سؤالات را عالمانه و محققانه و برخی دیگر را کودکانه و ابلهانه بدانید. این، نشانه‌ی آن است که پرسشگران، از تمام اقشار جامعه هستند.
مطالعه‌ی دقیق و عمیق این کتاب، تصویر کامل و همه‌جانبه‌ای از این نظام تربیتی ارائه می‌دهد و یاور خوبی برای علاقه‌مندان به تحقیق علمی در باره‌ی منهاج فردوسیان است.

تعریف اجمالی منهاج فردوسیان

«منهاج فردوسیان» کامل‌ترین، جامع‌ترین، معتبرترین، مطمئن‌ترین و مفصل‌ترین نظام تربیتی برای رسیدن به کمال حقیقی و سعادت ابدی است‌.
«منهاج» یعنی راه روشن و «فردوس» نام بهترین و بالاترین جای بهشت است و «منهاج فردوسیان» یعنی راه روشنی که مردان و زنان حقیقت‌جو و سعادت‌طلب را به بالاترین درجه‌ی بهشت جاویدان خداوند می‌رساند‌.
آنچه در «منهاج فردوسیان» به جویندگان حق و حقیقت می‌آموزند، راهِ رسیدن به بهترین جای بهشت (فردوس) در آخرت است‌. کسانی که دستورات این راه روشن را صادقانه پیروی کنند، به زندگی پاکیزه، چه در این دنیا و چه در سرای آخرت، می‌رسند‌.

اسلام، به دو شاخه‌ی اصلی، تقسیم می‌شود؛
شاخه‌ی اول: که امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) را جانشین پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دانند. اینان معروف به «شیعه» و «تشیّع» شدند.
شاخه‌ی دوم: که ابوبکر را جانشین پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دانند. اینان معروف به «سنی» و «اهل تسنن» شدند.

شاخه‌ی اول (شیعه) در درون خود، به فرقه‌ها و مذاهب مختلفی تقسیم می‌شود. برخی از این فرقه‌ها عبارتند از: سه امامی (کیسانیه) و چهار امامی (زیدیه) و شش امامی (اسماعیلیه و ناووسیه و افطحیه) و هفت امامی (واقفیه) و دوازده‌امامی (اثنی‌عشری)
«منهاج فردوسیان» در ذیل شاخه‌ی اول اسلام (شیعه) و در کنار سایر فرقه‌های شیعه قرار می‌گیرد. «منهاج فردوسیان» شباهت‌های زیادی با فرقه‌ی شیعه‌ی دوازده‌ امامی (اثنی‌عشری) دارد و البته، تفاوت‌های زیادی نیز با این فرقه دارد.
علاقه‌مندان به این نظام تربیتی، نخست با مطالعه‌ی کتاب «آشنایی با منهاج فردوسیان»، با کلیات آن آشنا می‌شوند‌.
سپس دیدگاه‌ها و اعتقادات خود را بر اساس قواعدی که در کتاب «قواعد نظری منهاج فردوسیان» آمده، اصلاح می‌نمایند و بدان اعتقاد اجمالی پیدا می‌کنند‌.
سپس می‌کوشند اعمال خود را بر اساس قوانینی که در کتاب «قوانین عملی منهاج فردوسیان» آمده، اصلاح کرده و بر مراعات قوانین، استقامت نمایند.
سپس در آنچه به طور واضح و مسلّم در قرآن و روایات معتبر نیامده، احتیاط می‌کنند.
منهاجی‌ای که موفق به طی کردن این مراحل گردد و بر آن استقامت نماید، مشمول عنایات خاصّه‌ی خداوند متعال شده و مورد توجه مخصوص استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و استادان دوازده‌گانه‌ی منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)، بویژه استاد حاضر (ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء) قرار می‌گیرد و درهای حکمت بر قلبش گشوده گشته و به نور ولایت، دل از سرای تاریک دنیا برکنده و مُهر سعادت و رستگاری ابدی بر پرونده‌ی اعمالش زده ‌می‌شود‌. چنین شخصی علاوه بر داشتن زندگی پاکیزه در دنیا، مرگی شیرین، برزخی نورانی، قیامتی آسوده، حسابی سبک، میزانی سنگین، رتبه‌ای برین در بهشت موعود و درجه‌ای عظیم در نزد خدای متعال خواهد داشت‌.
منهاج فردوسیان، مجموعه‌ی دیدگاه‌ها و اعمالی است که معتقد شدن و رعایت کردن آنها، انسان را از تنگناها و پیوستگی به عالم شرور و پستی‌ها رهانیده و او را به عوالم رفیع و وسیع، در جوار رحمت و رضایت خدای متعال می‌رساند‌.
این قواعد و قوانین، فقط اعتقادات و دستورالعمل‌هایی است که به صورت واضح و قطعی در قرآن کریم و سخنان معتبر از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌ السلام) آمده است‌.

«وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِّنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاء وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولَئِک رَفِیقًا» [سوره‌ی نساء، آیه‌ی 69. ترجمه: و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره‌ی کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى‏] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند.]

 

وَ آخِرُ دَعوَانَا أَنِ الحَمدُ لله رَبِّ العَالَمِین
مشهد مقدس ـ حاج فردوسی
فروردین‌ماه 1400 خورشیدی

مقدمه

فصل اول، در بیان مقدمات علمیّه‌ی منهاج فردوسیان
مقدمه‌ی اول (خداوند، مشتاق تکامل ماست):
مقدمه‌ی دوم (پیامبران، منادیان تکامل هستند):
مقدمه‌ی سوم (برترین پیامبر، حضرت محمد بن عبدالله (ص) هستند):
مقدمه‌ی چهارم (استاد اعظم (ص) دوازده جانشین دارند):
مقدمه‌ی پنجم (استاد تکامل در این زمان، حضرت بقیة الله هستند):
مقدمه‌ی ششم (منابع هدایت، فقط قرآن و روایات معتبر است):
مقدمه‌ی هفتم (آموزه‌های قرآن و روایات، برای تکامل بشر، کافی است):
مقدمه‌ی هشتم (مجموعه‌ی کاملی از دیدگاه‌ها و احکام عملی، ارائه نشده است):
مقدمه‌ی نهم (عمل به مذاق منهاج فردوسیان، راه یقینی تکامل است):
مقدمه‌ی دهم (تکامل، تدریجی است و سیر یک‌باره، ممکن نیست):
مقدمه‌ی یازدهم (عمل‌گرایی، محور اصلی رسیدن به تکامل است):
مقدمه‌ی دوازدهم (اصحاب منهاج فردوسیان، انسان‌های ویژه‌ای هستند):
نتیجه‌ی نهاییِ مقدمات:
آثار و نشانه‌های عملیِ قبول دوازده مقدمه‌ی علمیّه

فصل دوم، در پاسخ به سؤالاتی در باره‌ی منهاج فردوسیان
سؤال 1: چگونه نام این نظام تربیتی، منهاج فردوسیان شد؟
سؤال 2: چرا نامش «منهاج فردوسیان» است نه «منهاج فردوس»؟
سؤال 3: چرا اقدام به وضع مصطلح جدیدی کرده‌اید؟
سؤال 4: چرا از نام «اسلام» و «مسلمان» استفاده نکرده‌اید؟
سؤال 5: چرا از نام «شیعه» برای این نظام تربیتی استفاده نکرده‌اید؟
سؤال 6: آیا روزی اسم «منهاج فردوسیان» جای «تشیع» را خواهد گرفت؟
سؤال 7: آیا منهاج فردوسیان، مذهب جدیدی است؟
سؤال 8: آیا منهاج فردوسیان، فرقه‌ی جدیدی است؟
سؤال 9: هدف از نوشتن و انتشار منهاج فردوسیان چیست؟
سؤال 10: شعار منهاج فردوسیان چیست؟
سؤال 11: چه کسانی مخاطب اصلی منهاج فردوسیان هستند؟
سؤال 12: منهاج فردوسیان چه کسانی را مورد نقد قرار می‌دهد؟
سؤال 13: سلسله‌ی طریقتی منهاج فردوسیان چیست؟
سؤال 14: سیر مطالعه‌ی آثار منهاج فردوسیان چگونه است؟
سؤال 15: چیدمان قانون‌ها در طبقات مختلف، پیرو چه ضابطه‌ای بوده است؟
سؤال 16: آیا برای استجماع قواعد نظری و قوانین عملی، نیاز به اجتهاد است؟
سؤال 17: چرا کتاب‌های «قواعد» و «قوانین»، بدون مستندات منتشر شده است؟
سؤال 18: چگونه از مبانی نظری و دستورات عملی این نظام تربیتی مطلع شویم؟
سؤال 19: چرا در «منهاج فردوسیان» نقش «استاد» در تربیت را قبول ندارند؟
سؤال 20: چطور در منهاج فردوسیان، شخص غائب می‌تواند «استاد» باشد؟
سؤال 21: چرا به‌جای لفظ «پیامبر» و «امام» از «استاد» استفاده می‌کنید؟
سؤال 22: چگونه قاعده‌های نظری را در «جدول محاسبه» قرار دهیم؟
سؤال 23: چگونه قانون‌های عملی را در «جدول محاسبه» قرار دهیم؟
سؤال 24: «جدول آماده‌ی محاسبه» چیست؟
سؤال 25: آیا «جدول محاسبه» بدعت نیست؟
سؤال 26: فرق توضیحات میان [کروشه] با توضیحات میان {قلاب} چیست؟
سؤال 27: آیا برای خدمات منهاجی هزینه‌ای دریافت ‌می‌شود؟
سؤال 28: عبارت «27 رجب» در آرم منهاج فردوسیان به چه معنی است؟
سؤال 29: ملاک تشخیص رؤیای صادقه و مکاشفه در منهاج فردوسیان چیست؟
سؤال 30: آیا عمل به قوانین منهاج فردوسیان، برای کفار، فایده دارد؟
سؤال 31: منظور از واضحات و مسلّمات چیست؟
سؤال 32: وقف منهاج فردوسیان چیست و در چه اموری هزینه ‌می‌شود؟
سؤال 33: چرا قواعد و قوانینی به برده‌داری اختصاص یافته است؟
سؤال 34: چگونه منهاج فردوسیان، دنیا و آخرت را درست می‌کند؟
سؤال 35: ملاک در انتخاب قواعد نظری و قوانین عملیِ ستاره‌دار چیست؟
سؤال 36: قواعد عجیب را چگونه باور کنیم؟
سؤال 37: تفصیلی شدن اعتقادات اجمالی به چه معنی است؟
سؤال 38: نمادهای نقشه‌ی گرافیکی چه معنایی است؟
سؤال 39: چرا در قواعد نظری، از برخی شخصیّت‌ها نامی نیامده است؟
سؤال 40: چرا در قواعد نظری، برخی نام‌ها پوشیده شده است؟
سؤال 41: مذاق منهاج فردوسیان اصولی است یا اخباری؟
سؤال 42: «منهاج فردوسیان» نظام تربیتی فردی است یا اجتماعی؟
سؤال 43: ثمره‌ی «منهاج فردوسیان»، اصلاح فرد است یا جامعه؟
سؤال 44: منهاج فردوسیان، چه مزایایی بر قرآن کریم دارد؟
سؤال 45: منهاج فردوسیان، چه مزایایی بر کتاب‌های روایی شیعی دارد؟
سؤال 46: منهاج فردوسیان چه راهکاری برای علاقه‌مند کردن نسل جوان به معنویت دارد؟
سؤال 47: برای راستی‌آزمایی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان به چه کسی مراجعه کنیم؟
سؤال 48: کدام مرجع تقلید، «منهاج فردوسیان» را تأیید کرده است؟
سؤال 49: چرا مراجع تقلید نمی‌توانند «منهاج فردوسیان» را تأیید کنند؟
سؤال 50: در منهاج فردوسیان، محدوده‌ی تقلید از مرجع تقلید کجاست؟
سؤال 51: چرا «فتوا» یکی از مستندات هفتگانه‌ی قواعد و قوانین است؟
سؤال 52: آیا منهاج فردوسیان باعث تضعیف جایگاه مرجعیت شیعه ‌می‌شود؟
سؤال 53: چرا حوزیان نمی‌توانند اشکال درستی از «منهاج فردوسیان» بگیرند؟
سؤال 54: برای ارزیابی «منهاج فردوسیان»، چه پایه‌ای از علم باید داشت؟
سؤال 55: آیا برای «تأیید» و «نقد» منهاج فردوسیان، باید مقدمات دوازده‌گانه‌ی علمیّه را قبول داشت؟
سؤال 56: چرا در ابتدای هر قاعده یا قانون، نام معصوم را نمی‌نویسید؟
سؤال 57: چرا آدرس آیات و روایات را در پایان هر قانون یا قاعده ذکر نکرده‌اید؟
سؤال 58: چرا به معتبر بودنِ منبع و سند قوانین طبقات پنجم تا دهم، اهمیت می‌دهید؟
سؤال 59: چرا حضرت فاطمه‌ (س) را جزء استادان منهاج فردوسیان نمی‌دانید؟
سؤال 60: چرا در منهاج فردوسیان، به بیان «راه» می‌پردازید، ولی «بیراهه» را معرفی نمی‌کنید؟
سؤال 61: آیا قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، به مرور زمان، کهنه خواهند شد؟
سؤال 62: اعتقاد و عمل به منهاج فردوسیان، چه گرهی از گره‌های جهان اسلام را می‌گشاید؟
سؤال 63: چرا در منهاج فردوسیان، به شبهات وهابیت پاسخ داده نمی‌شود؟
سؤال 64: چرا «منهاج فردوسیان» در یک محل مشخص، تدریس نمی‌شود؟
سؤال 65: آیا «منهاج فردوسیان»‌ می‌تواند با برنامه‌های جذاب انحرافی، مقابله کند؟
سؤال 66: آیا «منهاج فردوسیان» عاشق حسینی (ع) تربیت می‌کند؟
سؤال 67: آیا منهاج فردوسیان، «رجال الغیب» تربیت می‌کند؟
سؤال 68: آیا با منهاج فردوسیان می‌توان به مقام «اوتاد» و «ابدال» رسید؟
سؤال 69: چرا مطالعه‌ی زیاد منهاج فردوسیان، موجب خستگی می‌شود؟
سؤال 70: چگونه «منهاج فردوسیان» می‌تواند ملاکی برای تشخیص امام عصر (علیه‌السلام) در تشرّفات و زمان ظهور باشد؟
سؤال 71: سخنانی که از بزرگان جهان باقی مانده،‌ چه جایگاهی در منهاج فردوسیان دارد؟
سؤال 72: آیا با منهاج فردوسیان می‌توان به «حقیقت دین» رسید؟
سؤال 73: چرا در تدوین منهاج فردوسیان، از روایات عامه، استفاده کرده‌اید؟
سؤال 74: چه فرقی بین «روشن بودن» و «آسان بودن» منهاج فردوسیان وجود دارد؟
سؤال 75: آیا منهاج فردوسیان، قائل به سکولاریسم است؟
سؤال 76: «منهاج فردوسیان» چه مزایایی بر سایر برنامه‌های تربیتی دارد؟
سؤال 77: نوآوری منهاج فردوسیان در چیست؟
سؤال 78: ثمراتِ اعتقاد و عمل به منهاج فردوسیان چیست؟
سؤال 79: پنج حجاب اعتقادی‌ در منهاج فردوسیان کدامند؟
سؤال 80: نپیوستن به منهاج فردوسیان، چه ضرری برای مشتاقان تکامل دارد؟
سؤال 81: انبیاء و اوصیاء (علیهم‌السلام) مهم‌ترند یا «منهاج فردوسیان»؟
سؤال 82: چرا «منهاج فردوسیان» را برای مردم عوام تبلیغ می‌کنید؟
سؤال 83: آیا در منهاج فردوسیان، به رجال سند روایات توجه می‌شود؟
سؤال 84: آیا در قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، معنی تخصصی کلمات احادیث طبی، مورد توجه بوده است؟
سؤال 85: چرا در منهاج فردوسیان، «روایات اخلاقی»، نیاز به اعتبارسنجی سند و منبع دارد؟
سؤال 86: آیا تسلط داشتن بر قواعد نظری، قوانین عملی و اصول استجماع، به طلابی که می‌خواهند به اجتهاد برسند، کمک می‌کند؟
سؤال 87: آیا تسلط داشتن بر قواعد نظری، قوانین عملی و اصول استجماع، برای طلابی که نمی‌خواهند مجتهد شوند، مفید است؟
سؤال 88: چگونه «فردوس»، آخرین درجه‌ی بهشت است؟
سؤال 89: چرا در منهاج فردوسیان، «فردوس» را بالاترین درجه‌ی بهشت می‌دانند؟
سؤال 90: آیا «فردوس»، بالاترین مقصد انسان است؟
سؤال 91: هدف اصلی از آفرینش، رسیدن به «معرفت» است یا «فردوس»؟
سؤال 92: چرا در منهاج فردوسیان، بالاترین محبت را به «فردوس» دارند نه به «خدا»؟
سؤال 93: آیا اگر «فردوس» مقصد «انسان» باشد،‌ لازم نمی‌آید که اشرف به اخس برود؟
سؤال 94: نظام تربیتی، چه ملاک‌ها و مشخصه‌هایی دارد؟
سؤال 95: چرا آثار منهاج فردوسیان را به رایگان عرضه نمی‌کنید؟
سؤال 96: آیا برای شروع منهاج فردوسیان، نیاز به آموزش خاصی هست؟
سؤال 97: آیا محتویات منتشر شده از منهاج فردوسیان در فضای مجازی را تأیید می‌کنید؟
سؤال 98: چه تضمینی وجود دارد کسانی که به منهاج فردوسیان معتقد شوند و عمل کنند، به کمال و سعادت برسند؟
سؤال 99: آیا می‌توان به جای «منهاج فردوسیان» به کتاب‌های خوب مراجعه نمود؟
سؤال 100: «برداشت» به چه معناست و در مقابل چه چیزی قرار دارد؟
سؤال 101: آیا منهاج فردوسیان به علت نداشتن «برداشت»، ناقص نیست؟
سؤال 102: آیا منهاجی شدن، منجر به تشرّف به محضر استاد حاضر (ارواحنا فداه) می‌شود؟
سؤال 103: مطالعه‌ی منهاج فردوسیان، بدون قصد مراعات قوانین، چه حکمی دارد؟
سؤال 104: چگونه عمل به واضحات و مسلّمات، موجب روشن شدن نادانسته‌ها می‌شود؟
سؤال 105: منظور از نااهل که نباید منهاج فردوسیان در اختیارش قرار بگیرد، چه کسی است؟
سؤال 106: تدبر در قرآن کریم، چه جایگاهی در منهاج فردوسیان دارد؟
سؤال 107: چرا به جای آیات و روایات، قانون و قاعده نشر می‌دهید؟
سؤال 108: منظور از ظهور منهاج فردوسیان چیست؟
سؤال 109: چرا بعضی افراد پس از آشنا شدن با «منهاج فردوسیان»، باز هم روش پدرانشان را پی می‌گیرند؟
سؤال 110: چرا بعضی افراد با مطالعه‌ی «منهاج فردوسیان»، دچار تنفّر می‌شوند؟
سؤال 111: عوامل مخالفت با نظام تربیتی «منهاج فردوسیان» کدام است؟
سؤال 112: عوامل بی‌رغبتی نسبت به «منهاج فردوسیان» کدام است؟
سؤال 113: چه عواملی موجب جذب دیگران، به منهاج فردوسیان می‌شود؟
سؤال 114: آیا بشر عادی می‌تواند چهار هزار قانون منهاج فردوسیان را مراعات کند؟
سؤال 115: چرا منهاج فردوسیان، شبیه طریقت‌های عرفان و تصوف است؟
سؤال 116: چرا منهاج فردوسیان، آشکارا تبلیغ ‌می‌شود و حق‌جو می‌پذیرد؟
سؤال 117: آیا «منهاج فردوسیان» مجوّز فعالیت دارد؟
سؤال 118: آیا برای رسیدن به کمال و سعادت، ایمان آوردن به همه‌ی قواعد نظری و عمل کردن به همه‌ی قوانین عملی، لازم است؟
سؤال 119: آیا برای رسیدن به کمال و سعادت، ایمان آوردن به همه‌ی قواعد نظری و عمل کردن به همه‌ی قوانین عملی، کافی است؟
سؤال 120: در منهاج فردوسیان، چه راهکاری برای تغییر صفات ذمیمه به صفات حمیده هست؟
سؤال 121: چقدر احتمال دارد منهاج فردوسیان، در آینده، دچار انحراف شود؟
سؤال 122: آیا تکرار عبارت «در منهاج فردوسیان» در اول تمام قواعد و قوانین، لازم است؟
سؤال 123: اگر «منهاج فردوسیان» کامل است، چرا برای تمام موضوعات، قاعده و قانون ندارد؟
سؤال 124: چرا در کتاب «اصول استجماع» مطالبی آمده که سندی از قرآن و روایت ندارد؟
سؤال 125: چرا در منهاج فردوسیان، همه چیز با صراحت بیان شده است؟
سؤال 126: آیا ارائه‌ی هزاران قانون عملی منهاج فردوسیان، منافاتی با تدریج و مدارا در تربیت ندارد؟
سؤال 127: چرا برخی ضروریات اعتقادی، در قواعد تجملی آمده است؟
سؤال 128: آیا عمل به تمام قوانین منهاج فردوسیان، جلو زدن از نبی و وصی (علیهم ‌السلام) نیست؟
سؤال 129: چرا مطالبی در منهاج فردوسیان آمده که به علت مخالفت با علم، موجب مسخره کردن است؟
سؤال 130: چرا در منهاج فردوسیان فقط ظواهر قرآن آمده است؟
سؤال 131: چرا در منهاج فردوسیان، دستاوردهای بشری، نادیده گرفته ‌می‌شود؟
سؤال 132: آیا توجه زیاد به «عمل» در منهاج فردوسیان، توهین به شفاعت نیست؟
سؤال 133: چرا منهاج فردوسیان، منهاجی را از علوم روز و اوضاع پیرامونش آگاه نمی‌سازد؟
سؤال 134: چرا در منهاج فردوسیان، حکمت را از منافق و کافر نمی‌گیرند؟
سؤال 135: آیا ظهور «منهاج فردوسیان»، موجب ایجاد انشعاب در صفوف شیعیان دوازده‌امامی نیست؟
سؤال 136: آیا منهاج فردوسیان، موجب افشای اسرار اهل بیت (علیهم‌السلام) نشده است؟
سؤال 137: چرا قانون‌های منهاج فردوسیان از آسان به مشکل چیده نشده است؟
سؤال 138: چرا معتقدید دشمنان منهاج فردوسیان عقل ندارند؟
سؤال 139: اشکال گرفتن بر منهاج فردوسیان، بدون مطالعه‌ی آثار منهاجی، چه اشکالی دارد؟
سؤال 140: آیا توهین‌کنندگان به «منهاج فردوسیان» دچار بلا می‌شوند؟
سؤال 141: عاقبت منکرین و مخالفینِ «منهاج فردوسیان» چه ‌می‌شود؟
سؤال 142: مخالفین «منهاج فردوسیان» چه نقشی در تکمیل و ترویج آن دارند؟
سؤال 143: چرا روحانیون شیعه‌ی اثنی‌عشری با منهاج فردوسیان مخالفت می‌کنند؟
سؤال 144: چرا حوزویان نمی‌توانند اشکال درستی از «منهاج فردوسیان» بگیرند؟
سؤال 145: برای ارزیابی «منهاج فردوسیان»، چه پایه‌ای از علم باید داشت؟
سؤال 146: آیا برای «تأیید» و «نقد» منهاج فردوسیان، باید مقدمات دوازده‌گانه‌ی علمیّه را قبول داشت؟
سؤال 147: چرا بعضی مذهبی‌ها بر عرضه‌ی منهاج فردوسیان اعتراض دارند؟
سؤال 148: آیا از بین رفتن روایات زیاد، ضرری به کامل بودن منهاج فردوسیان نمی‌زند؟
سؤال 149: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «اخباری‌گری» دارد؟
سؤال 150: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اختلافی با «شیخیه» دارد؟
سؤال 151: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «مکتب تفکیک» دارد؟
سؤال 152: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «فردوسیه» دارد؟
سؤال 153: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «وهابیت» دارد؟
سؤال 154: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «رساله‌ی توضیح المسائل» مراجع تقلید دارد؟
سؤال 155: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «مفاتیح الحیاة» دارد؟
سؤال 156: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «حلیة المتقین» دارد؟
سؤال 157: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اختلافی با «انجمن حجتیّه» دارد؟
سؤال 158: «منهاج فردوسیان» چه تفاوت‌هایی با «عرفان اسلامی» دارد؟
سؤال 159: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «تصوّف» دارد؟
سؤال 160: «منهاج فردوسیان» چه نقاط اشتراک و افتراقی با «تشیّع» دارد؟
سؤال 161: «منهاج فردوسیان» چه تفاوت‌هایی با «تشیّع اثنی‌عشری» دارد؟
سؤال 162: مسلمانی با منهاج فردوسیان، چه تفاوتی با مسلمانی موروثی دارد؟

فصل سوم،‌ در پاسخ به سؤالاتی در باره‌ی اصحاب منهاج فردوسیان
سؤال 1: آیا اصحاب منهاج فردوسیان را می‌توان از ظاهرشان شناخت؟
سؤال 2: آیا اصحاب منهاج فردوسیان را می‌توان از رفتارشان شناخت؟
سؤال 3: مهم‌ترین مهارتی که منهاجی باید داشته باشد، چیست؟
سؤال 4: آیا اصحاب منهاج فردوسیان نیازی به درس اخلاق دارند؟
سؤال 5: منهاجی در چه مسائلی به «مرجع تقلید» نیاز دارد؟
سؤال 6: آیا اصحاب منهاج فردوسیان، باید عُشریّه بدهند؟
سؤال 7: آیا منهاجی می‌تواند پُست اجرایی بگیرد؟
سؤال 8: آیا منهاجی شدن منجر به دیدن رؤیاهای صادقه و مکاشفات روحی ‌می‌شود؟
سؤال 9: منهاجی چه قوانینی را علنی و چه قوانینی را مخفیانه انجام دهد؟
سؤال 10: محدوده‌ی تذکر اصحاب منهاج فردوسیان به یکدیگر چقدر است؟
سؤال 11: آیا منهاجی می‌تواند مطالعات متفرقه‌ی مذهبی داشته باشد؟
سؤال 12: انحرافات فکری و عملی اصحاب منهاج فردوسیان، پای چه کسی حساب می‌شود؟
سؤال 13: آیا می‌توانیم به اصحاب منهاج فردوسیان به طور کامل اعتماد کنیم؟
سؤال 14: حکم شک کردن در حقانیت منهاج فردوسیان برای اصحاب منهاج فردوسیان چیست؟
سؤال 15: آیا شک نکردن اصحاب منهاج فردوسیان، مایه‌ی محرومیت از رسیدن به یقین است؟
سؤال 16: شکّی که در قلب منهاجی نسبت به منهاج فردوسیان ایجاد ‌می‌شود، از کجا ناشی ‌می‌شود؟ و راه از بین بردن آن چیست؟
سؤال 17: منهاجی، مرید کیست؟
سؤال 18: آیا منهاجی برای رسیدن به کمالات فردی، باید خدمات اجتماعی و سیاسی داشته باشد؟
سؤال 19: چرا بعد از منهاجی شدن، حالات معنوی‌یمان را از دست می‌دهیم؟
سؤال 20: چرا منهاجی شدن، هیجان‌طلبی‌ها را می‌گیرد؟
سؤال 21: چه زمانی علم، از هر سو بر منهاجی هجوم می‌آورد؟
سؤال 22: منهاجی‌بودن مهمتر و ارزشمندتر است یا سید بودن؟
سؤال 23: سیر تکاملی منهاجی بر کیفیت عبادت است یا بر کمیّت عبادت؟
سؤال 24: آیا می‌توان اصحاب منهاج فردوسیان را «شیعه‌ی افراطی» نامید؟
سؤال 25: آیا منهاجی شدن، شخص را از جامعه، منزوی می‌کند؟
سؤال 26: آیا تمام اصحاب منهاج فردوسیان در یک درجه قرار دارند؟
سؤال 27: آیا تمام مخالفان و دشمنان منهاج فردوسیان در یک درجه قرار دارند؟
سؤال 28: «منهاجی» چه فرقی با «شیعه‌ی اثنی‌عشری» دارد؟
سؤال 29: چرا غیر اصحاب منهاج فردوسیان را گمراه و بهائم می‌دانید؟

فصل چهارم، در معرفی کتاب‌های منهاج فردوسیان
آشنایی با منهاج فردوسیان
اصول احتیاط منهاج فردوسیان
اصول استجماع منهاج فردوسیان
بهشت و جهنم در منهاج فردوسیان
رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان
مجموعه‌ی قواعد نظری منهاج فردوسیان
مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان
مفاهیم راهبردی در منهاج فردوسیان
مکاتباتی بر مبنای منهاج فردوسیان
موسیقی در منهاج فردوسیان

خاتمه

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است