حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

۱۱۳ مطلب با موضوع «منابع منهاج فردوسیان ..................» ثبت شده است

نام کتاب:
نام این کتاب، «الکافی» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی (329 ق) مشهور به «ثقة الاسلام» و «شیخ المشایخ» است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
کافی مشتمل بر سه قسمتِ اصول و فروع و روضه است: اصول کافی به روایات اعتقادی، فروع آن به اخبار فقهی و روضه‌ی کافی به تاریخ می‌پردازد.
بخش اصول کافی، شامل احادیث اعتقادی می‌شود و شامل ۸ کتاب است؛ کتاب العقل و الجهل، کتاب فضل العلم، کتاب التوحید، کتاب الحجة، کتاب الایمان و الکفر، کتاب الدعاء، کتاب فضل القرآن، کتاب العشرة.
بخش فروع کافی، روایات فقهی را در برمی‌گیرد و شامل ۲۶ کتاب است؛ کتاب الطهارة، کتاب الحیض، کتاب الجنائز، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة والصدقه، کتاب الصیام، کتاب الحج، کتاب الجهاد، کتاب المعیشة، کتاب النکاح، کتاب العقیقه، کتاب الطلاق، کتاب العتق والتدبیر والمکاتبة، کتاب الصید، کتاب الذبائح، کتاب الاطعمة،‌ کتاب الاشربة،‌ کتاب الزی والتجمل والمروة، کتاب الدواجن‌، کتاب الوصایا، کتاب المواریث، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الشهادات، کتاب القضا والاحکام، کتاب الایمان و النذور و الکفارات.
بخش روضه‌ی کافی، شامل احادیث متفرقه است که بدون ترتیب خاصی، به موضوعات مختلف اشاره می‌کند. برخی از این موضوعات عبارتند از: تأویل و تفسیر برخی آیات قرآن مجید، توصیه‌ها و اندرزهای ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام)، رؤیا و انواع آن، دردها و درمان‌ها، کیفیت آفرینش جهان هستی و برخی از پدیده‌های آن، تاریخ بعضی از انبیای الهی، فضیلت شیعه و وظایف آن، برخی مسائل تاریخ صدر اسلام و زمان خلافت امیرمؤمنان (علیه‌السلام)، صفات امام زمان(عج) و اصحابشان و ویژگی‌های زمان حضور، تاریخ زندگی برخی صحابه و اشخاص.
این کتاب به لحاظ نظم و ترتیب در دسته‌بندی روایات، تعداد روایات و تمامیت سلسله سند احادیث و به جهت جامعیت و کاملیت، در برگیرنده‌ی موضوعات مختلفی نظیر اعتقادی، فقهی، اخلاقی، اجتماعی و ... منحصر به فرد است. مؤلف در این باره کوشیده است احادیث مفصل‌تر، صحیح‌تر و روشن‌تر را در ابتدای باب بیاورد و سپس احادیث مجمل و مبهم را ذکر کند.
بررسی‌های بیشتر:
کافی شریف، همواره مورد تأیید علمای پس از کلینی بوده است. شیخ مفید می‏نویسد: «الکافی هو من أجلّ کتب الشیعة و أکثرها فائدةً»[1]
شهید اول می‏نویسد: «کتاب الکافی فی الحدیث الذی لم یعمل الأصحاب مثله»[2]
شهید ثانی می‏نویسد: «الکتاب الکافی و المنهل العذب الصافی، و لعمری لم ینسج علی منواله، و منه یعلم قدر منزلته و جلالة حاله»[3]
همچنین در اجازه‌ای که برای سید علی بن صائغ حسینی موسوی نوشته می‌نویسد: «عن الشیخ السعید الجلیل رئیس المذهب أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکلینی، عن رجاله المتضمّنة لکتابه الکافی، الذی لا یوجد فی الدنیا مثله جمعاً للأحادیث و تهذیباً للأبواب، و ترتیباً، صنّفه فی عشرین سنة، شکر الله تعالی سعیه، و أجزل أجره»[4]
محقق کرکی در اجازه‌اش برای شیخ احمد بن ابوجامع می‌نویسد: «و أعظم الأشیاخ فی تلک الطبقة ـ یعنی الطبقة المتقدّمة علی الشیخ الصدوق ـ الشیخ الأجلّ جامع أحادیث أهل البیت علیهم السلام صاحب کتاب الکافی‏ فی‏ الحدیث‏، الذی‏ لم یعمل الأصحاب مثله»[5]
وی همچنین در جایی دیگر می‌نویسد: «الکتاب الکبیر فی الحدیث، المسمی بالکافی الذی لم یعمل مثله»[6]
شیخ علی بن محمّد بن حسن بن شهید ثانی می‌نویسد: «الکتاب الکافی و المنهل العذب‏ الصافی‏. و لعمری، لم ینسج ناسج علی منواله، و منه یعلم قدر منزلته‏ و جلالة حاله»[7]
فیض کاشانی می‏نویسد: «الکافی أشرفها و أوثقها و أتمها و أجمعها لاشتماله علی الأصول من بینها و خلوّه من الفضول و شینها»[8]
علامه محمد تقی مجلسی می‏نویسد: «أضبط الأصول و أجمعها، و أحسن مؤلفات الفرقة الناجیة و أعظمها»[9]
والد شیخ بهایی می‌نویسد: «أمّا کتاب الکافی، فهو للشیخ أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکلینی رحمه الله شیخ عصره فی وقته، و وجه العلماء و النبلاء، و کان أوثق الناس فی الحدیث، و أنقدهم له، و أعرفهم به، صنّف الکافی و هذّبه و بوّبه فی عشرین سنة، و هو یشتمل علی ثلاثین کتاباً یحتوی علی ما لا یحتوی غیره»[10]
ملا محمّد امین استرآبادی در «الفوائد المدنیة» می‌نویسد: «و قد سمعنا عن مشایخنا و علمائنا أنّه لم یصنّف فی الإسلام کتاب یوازیه أو یدانیه»[11]
سید حسن صدر می‌نویسد: «اعلم أنّ الکتاب الجامع للأحادیث، فی جمیع فنون‏ العقائد، و الأخلاق، و الآداب، و الفقه ـ من أوّله إلی آخره ـ ممّا لم یوجد فی کتب أحادیث العامّة، و أنّی لهم بمثل الکافی، فی جمیع فنون الأحادیث، و قاطبة أقسام العلوم الإلهیة، الخارجة من بیت العصمة و دار الرحمة»[12]
از ویژگی‌های این کتاب‏ است:
1 ـ هم عصر بودن مؤلف آن با سفرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دسترسی داشتن وی به آنهاست. خصوصاً که سفرای آن حضرت در شهر بغداد بودند و کلینی نیز در آن شهر بوده و سال وفات وی مصادف با سال وفات آخرین سفیر امام عصر (ارواحنا له الفداء) علی بن محمد سمری بوده است.
2 ـ مؤلف در این کتاب مقید به ذکر کل سند تا امام معصوم (علیه‌السلام) است و این خود ارزش و اعتبار خاصی را به روایات کتاب می‏دهد.
3 ـ در این کتاب روایات به ترتیب اعتبار آورده شده‏اند و روایات اول هر باب، از جهت سند و اعتبار، از درجه‌ی بالاتری برخوردارند.
4 ـ این کتاب شامل تمام علوم و معارف اسلامی است که از اهل بیت (علیهم ‏السلام) روایت شده و به دست مؤلف آن رسیده و شامل اکثر مباحث عقیدتی و فقهی است.
اشکال و جواب:
به ملّا خلیل قزوینی نسبت داده‌اند که در انتساب کتاب «روضه» به کلینی، ابراز تردید نموده و آن را نگاشته‌ی ابن ادریس یا شهید ثانی می‌داند.
جواب: دلایل صحّتِ انتساب «روضه» به کلینی، با توجّه به دیدگاه محقّقان و کسانی که معتقد به تدوین روضه بر دست کلینی بوده‌اند، بدین شرح است:
۱. شهادت نجاشی و شیخ طوسی:
مهم‌ترین دلیل بر صحّت انتساب «روضه» به کلینی، شهادت و گواهی نجاشی و شیخ طوسی، از رجالیون بزرگ و نزدیک به دوران کلینی است؛ زیرا نجاشی و شیخ طوسی، علی رغم اختلاف نظرشان در چینش و ترتیب برخی از کتاب‌های الکافی، در انتساب روضه به کلینی، نه تنها تردیدی ابراز نداشته‌اند، بلکه تصریح کرده‌اند که «روضه»، آخرین جزء از کتاب الکافی است؛ آن چنان که نجاشی در شرح حال محمّد بن یعقوب کلینی می‌گوید: او کتاب بزرگش موسوم به الکافی را در طول بیست سال تدوین نموده که نام کتاب‌هایش چنین است: کتاب العقل، کتاب فضل العلم، کتاب الوصایا، کتاب الفرائض،. .. کتاب الرّوضه.
شیخ طوسی هم در شرح حال کلینی و کتاب الکافی و بیان اجزای آن می‌نویسد: «... کتاب الدیات، کتاب الروضة که آخرین کتاب الکافی است».
۲. یکسانی طرق روایات روضه با اصول و فروع «الکافی»:
طرق روایات کتاب روضه، با کتاب اصول و فروع الکافی، یکسان است که حکایت از تألیف واحد آنها توسط یک شخص و آن هم کلینی دارد.
۳. یکسانی مشایخ روایات روضه با اصول و فروع «الکافی»:
مشایخ رواتی که در سلسله سندهای روایات روضه قرار دارند، از طبقه‌ی هشتم یا نهم از طبقات روات هستند که کلینی، خود نیز در طبقه‌ی نهم جای دارد؛ حال آن که ابن ادریس، در طبقه‌ی پانزدهم جای دارد. با این وصف، چگونه می‌توان روضه را از تألیفات ابن ادریس به حساب آورد؟
۴. شهادت خود کلینی در پایان کتاب فروع، بر کتاب روضه:
کلینی، خود نیز به انتساب روضه به خودش تصریح کرده است و اعتراف نموده که «روضه»، بخشی از کتاب الکافی است و این مطلب، از روش او در کتاب، به دست می‌آید؛ زیرا روش کلینی در تألیف الکافی، آن بوده است که در پایان هر کتاب، به تمام شدن آن کتاب و همچنین نام کتاب بعدی، اشاره می‌کند؛ مانند آن که در پایان کتاب توحید می‌نویسد: «تمّ کتاب العقل و العلم و التوحید من کتاب الکافی و یتلوه کتاب الحجّة فی الجزء الثانی». و در پایان کتاب الحجّة می‌نویسد: «کمل الجزء الثانی من کتاب الحجة (من کتاب الکافی) و یتلوه کتاب الایمان و الکفر و الحمد للّه ربّ العالمین و السلام علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین». در پایان کتاب الأیمان و النذور و الکفّارات نیز می‌نویسد: «و به تمّ کتاب الفروع من الکافی تألیف أبی جعفر محمّد بن یعقوب الرازی الکلینی رحمه اللّه و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیدنا محمّد و آله الطاهرین و سلّم تسلیماً کثیراً و یتلوه کتاب الروضة من الکافی إن شاء اللّه ».
۵. نقل کامل سند و رعایت اولویت در ذکر روایات:
از جمله ویژگی‌های الکافی نسبت به دیگر کتب روایی، آن است که سند روایت را غالباً به طور کامل نقل می‌کند و سعی دارد که روایات مهم‌تر را در آغاز هر باب نقل کند. این روش، در کتاب روضه نیز پیگیری شده است؛ گرچه در کتاب روضه، روایات، به صورت شماره آمده و دارای باب نیستند.
با استناد به ادلّه‌ی یاد شده، می‌باید گفت که جای هیچ تردیدی در صحّت انتساب «روضه» به کلینی باقی نمی‌ماند و به طور قطع، باید آن را جزئی از کتاب الکافی و از تألیفات شیخ بزرگوار کلینی دانست. بدین جهت است که صاحب ریاض العلماء ـ که تردید مذکور را از ملّا خلیل قزوینی نقل می‌کند ـ آن را «أغرب أقوال» او به حساب می‌آورد و با عبارت «و لکن لم یثبت»، به ضعف این قول اشاره می‌کند.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب الکافی، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

----------------------------

[1]. تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید، صفحه‌ی 27. ترجمه: کتاب کافی از بهترین کتاب‌های شیعه و پر فایده‌‏ترین آنهاست.
[2]. بحار الأنوار، ج 25، ص 67. ترجمه: کتاب کافی، کتاب روایتی است که تا کنون اصحاب و علمای شیعه مانند آن را ننگاشته‌‏اند.
[3]. ترجمه: کتاب کافی آبی شیرین، زلال و گواراست و به جان خودم سوگند که همانند آن نگاشته نشده است و از ارزش کتاب می‏توان به منزلت و جلال و بزرگی مؤلف آن نیز پی برد.
[4]. بحار الأنوار، مجلسی، جلد 105، صفحه‌ی 141. ترجمه: از شیخ خوشبخت با جلالت، رئیس مذهب، ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی از محدثینی که در کتاب کافی آمده است، [کتابی] که مثل آن در دنیا یافت نمی‌شود از لحاظ جمع‌آوری احادیث و پیراستگی باب‌ها و ترتیب [مطالب] که آن را در بیست سال جمع‌آوری کرده است. خدای تعالی تلاشش را شکر بگزارد و پاداشش را زیاد فرماید.
[5]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 105، صفحه‌ی 63. ترجمه: و بزرگترین شیخ در آن طبقه ـ یعنی طبقه‌ی محدثین پیش از شیخ صدوق ـ شیخ بزرگوار، جمع‌کننده‌ی احادیث اهل بیت (علیهم‌السلام)، صاحب کتاب کافی در حدیث می‌باشد، که مثل آن در اصحاب [ائمه و اصحاب حدیث] نوشته نشده است.
[6]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 25، صفحه‌ی 67. ترجمه: همان کتاب بزرگ در فنّ حدیث که کافی نام دارد و همتای آن نوشته نشده است.
[7]. الدّر المنظوم، نجل شهید ثانی، ورقه‌ی 1 ب. ترجمه: کتاب کافی و مجرای گوارای صاف، به جان خودم هیچ بافنده‌ای بر منوال آن نبافته و از آن کتاب، اندازه‌ی جایگاه او (یعنی کلینی) و جلالت حالش دانسته می‌شود.
[8]. وافی، فیض کاشانی، جلد 1، صفحه‌ی 6. ترجمه: کتاب کافی ارزشمندترین و معتبرترین و کاملترین و جامعترین کتاب از کتب اربعه است زیرا بر خلاف بقیه کتب اربعه، علاوه بر فروع دین و ابواب فقه، شامل اصول دین نیز می‌‏باشد و روایات غیر صحیح و ضعیف هم در آن وجود ندارد.
[9]. مرآة العقول، مجلسی اول، جلد 1، صفحه‌ی 3. ترجمه: کتاب کافی با ضابطه‌‏ترین و کامل‏‌ترین کتاب روایی و بهترین و بزرگترین تألیف مذهب بر حق شیعه است.
[10]. وصول الأخیار إلی معرفة الأخبار، حسین بن عبد الصمد، صفحه‌ی 85. ترجمه: اما کتاب کافی برای شیخ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی (ره) شیخ زمانش و آبروی دانشمندان و اندیشمندان است. او مورد اعتمادترین فرد در حدیث و نکته‌سنج‌ترین و شناساترین مردم نسبت به روایات بود که کتاب کافی را جمع‌آوری و پیراسته نمود و آن را در طول بیست سال باب‌بندی کرد و مشتمل بر سی کتاب است که محتوایی دارد که غیر آن ندارد.
[11]. مستدرک الوسائل، محدث نوری، جلد 3، صفحه‌ی 532. ترجمه: از استادانمان و علمایمان شنیدیم که در اسلام، کتابی همسنگ یا نزدیک به آن، تصنیف نشده است.
[12]. نهایة الدرایة، صدر، صفحه‌ی 218. ترجمه: بدان که کتاب [کافی] جامع برای احادیث در همه‌ی فنونِ عقاید و اخلاق و آداب و فقه ـ از اول تا آخرش ـ که در کتاب‌های حدیثی عامه یافت نمی‌شود، و کجا می‌توانند مثل کافی داشته باشند که در همه‌ی فنون حدیث باشد و همه‌ی اقسام علوم الهی از خانه‌ی عصمت و رحمت خارج شده باشد؟!

نام کتاب:
نام این کتاب، «تَفسیرُ العَیّاشی» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، محمد بن مسعود عیاش السلمی السمرقندی معروف به عیّاشی (۳۲۰ ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
از این تفسیر تنها قسمت اول وجود دارد؛ تا پایان سوره کهف و قسمت دیگر مفقود شده است و هم اکنون می‌توان اندکی از بخش مفقود شده را در منقولات متقدمین از کتاب وی که نسخه‌ی کامل نزد آنان وجود داشته است یافت؛ از جمله حاکم حسکانی نیشابوری در کتاب شواهد التنزیل به‌وفور از تفسیر کامل عیاشی (تا آخر قرآن) نقل می‌کند. وی از بزرگان قرن پنجم و شیخ مشایخ طبرسی صاحب «مجمع البیان» است. طبرسی در تفسیرش ـ با یک واسطه ـ از حاکم حسکانی روایات زیادی آورده است.
مقدار موجود آن که از اول قرآن تا پایان سوره‌ی‌ کهف است 2691 روایت را در خود جای داده است؛ اما بر اساس مطالبی که از این تفسیر در آثار دوره‌های بعدی آمده، احتمالاً در اصل، شامل تمامی قرآن بوده است.
این هشت باب 74 روایت را در خود جای داده است. سپس روایات مربوط به فضیلت هر سوره در ابتدای آن آورده شده و بعد به ترتیب آیات، روایات مربوط به هر آیه ذکر شده است.
تفسیر با مقدمه‌ای کوتاه در هشت باب شروع می‌شود که عبارتند از: 1. فضیلت قرآن؛ 2. ترک روایت احادیث مخالف با قرآن؛ 3. مطالب مذکور در قرآن؛ 4. تفسیر ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه؛ 5.آنچه در قرآن به ائمه مربوط است؛ 6. علم ائمه به تأویل قرآن؛ 7. کسی که قرآن را به رأی خویش تفسیر کند؛ 8. کراهت جدال در قرآن.
در این تفسیر علاوه بر مطالب تفسیری و فقهی، به مطالب کلامی نیز پرداخته شده و در رد جبر و تفویض و اثبات امر بین الامرین و نیز درباره‌ی بعضی فرقه‌ها از جمله واقفه، خوارج و عجلیّه و قدریّه روایاتی آورده شده است.
منابع این تفسیر، عبارت است از تفسیر جابر بن یزید جعفی (128 ق) که روایات فراوانی از او در این تفسیر نقل شده و تفسیر ابو الجارود زیاد بن منذر.
مؤلف، تمام روایات را با سند متصل ذکر کرده بوده؛ ولی بعدها این سندها حذف شده و نسخه‌ی محذوف السند به دست ما رسیده است. راوی کتاب در این باره می‌نویسد: مدتی به دنبال کسی بودم که تفسیر عیاشی را از مصنف یا غیر او شنیده باشد یا اجازه‌ی‌ روایت آن را داشته باشد؛ ولی در دیار خودم به کسی که دارای این خصوصیت باشد برخورد نکردم و چون اجازه و سماعی در کار نبود سندهای روایات را حذف کردم، تا اگر پس از این به فردی رسیدم که سماع یا اجازه داشت، سندها را بر آن بیفزایم.
بررسی‌های بیشتر:
عیاشی آیات را همراه با احادیث منقول از اهل بیت (علیهم السلام) آورده است؛ چه در تفسیر و چه در تأویل آیات؛ و بدون جرح و تعدیل گذشته است و نقد و بررسی آن را به عهده‌ی سند ذکر شده‌ی همراه روایت ـ که با کمال تأسف، حذف گردیده‌اند ـ واگذاشته است. او در ضمن، به برخی از قرائات نادر منسوب به ائمه (علیهم‌السلام) که در کتاب‌های دیگر با سندهای ضعیف آورده شده و یا مرسل و فاقد حجیتند اشاره کرده است.
مؤلف در قسمتی از این تفسیر، روایات درهم و نامفهومی آورده که طبق هیچ ضابطه‌ای قابل درک نیست. شرط صحت تأویل و پی بردن به بطن آیه، هماهنگی میان ظاهر و باطن است؛ به گونه‌ای که تأویل یا بطن آیه، مفهومی فراگیر باشد که از دل آیه بیرون آورده شود، که این ویژگی در روایات یاد شده وجود ندارد. والله العالم.[1]
عالمان رجالی و شرح‌حال‌نویسان شیعه و اهل سنت، با اینکه عیاشی را ستوده و وی را از فقها، محدثان و بزرگان شیعه دانسته‌اند؛ اما گفته‌اند وی از افراد ضعیف، بسیار روایت می‌کرده است.[2]
برخی‌ از تفسیرپژوهان‌ بر این‌ باورند که‌ اسانید شمار بسیاری‌ از روایات‌ این‌ تفسیر را در «شواهد التنزیل»‌ حاکم‌ حسکانی‌ می‌توان‌ یافت؛ ولی با مقایسه‌ی‌ مندرجات‌ این‌ دو اثر،‌ معلوم می‌شود که‌ این‌ نظر از دقّت‌ و قوّت‌ علمی‌ لازم‌ برخوردار نیست‌.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب تفسیر عیاشی (جز آن مقدار که مسنداً در منابع معتبر آمده)، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.
----------------------------
[1]. تفسیر و مفسران، محمد هادی معرفت، جلد 1، صص176 ـ 179 با تلخیص و ویرایش.
[2]. رجال نجاشی‌، ص ‌350؛ رجال طوسی‌، صص ‌317 تا 320.

نام کتاب:
نام این کتاب، «تَفسیرُ فُراتِ الکوفی» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابو القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی (ق 4 ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
این تفسیر، با مقدمه‌ی کوتاهی آغاز می‌شود، سپس با جمله‌ی «اما بعد هذا تفسیر آیات القرآن مروی عن الائمة (علیهم السلام)» به ۹ روایت در معرفی قرآن می‌پردازد. تفسیر فرات دارای ۷۷۷ روایت است که تقریباً به ترتیب فعلی سوره‌ها تنظیم شده، بدون اینکه در تفسیر آیات، ترتیبی رعایت شده باشد. برخی از سوره‌ها هم تفسیر نشده‌اند. اکثر روایات نقل شده در این تفسیر، ناظر به مقام والای اهلبیت (علیهم‌السّلام) است. در این میان، ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بیش از دیگران مورد توجه قرار گرفته است. البته این اهتمام بیشتر به پنج تن آل عبا منعطف است و با توجه به گرایش احتمالی مؤلف به زیدیه، تا امام سجاد (علیه‌السّلام) نیز کاملاً مشهود است؛ ولی در مورد سایر امامان (علیهم‌السّلام) حجم روایات، بسیار اندک می‌نماید.
روش مفسر در نقل اسامی‌روات و مشایخ حدیثى خود، گزیده‌گویى و اشاره است. در این تفسیر، جز نقل حدیث، کلامی‌از مؤلف در توضیح آن روایات یا نقد وجود ندارد و نکته یا تعلیقه‌ای افزوده نشده است.
فرات این تفسیر را بر اساس ترتیب سوره‌ها تنظیم کرده، اما بر خلاف مفسران متقدم شیعی ـ همچون قمی و عیّاشی ـ تنها آیاتی را برگزیده است که در شأن نزول و تفسیر یا تأویل قریب و بعید آنها، روایتی درباره‌ی تعالیم و اعتقادات شیعی از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) یا صحابه و برخی تابعین در دست داشته است.
سرآغاز کتاب با مقدمه‌اى درباره‌ی جایگاه اهل بیت (علیهم‌السلام) در تفسیر و فضیلت آن شروع می‌گردد. آن گاه مؤلف روایات تفسیری و تطبیقى و تأویلى را که عمدتاً در باب اهل بیت (علیهم‌السلام) است، نقل می‌کند. بنابراین عمده گزینش این روایات، چه در توضیح و تبین آیات و چه در منطبق کردن آیات به امیرمؤمنان و اهل بیت (علیهم‌السلام)، با جهت‌گیرى کلامی‌است، این کتاب مدتى پس از تألیف از حضور در مجامع و کتابخانه‌ها مخفى بود تا این که علامه مجلسی به آن دسترسى پیدا می‌کند و روایات وى را در کتاب بحارالانوار نقل می‌نماید.
بررسی‌های بیشتر:
رجالیون متقدم شیعه همچون کَشّی و نَجاشی و شیخ طوسی، و متأخرانی چون ابن داوود و علامه حلّی و محمد بن علی اردبیلی، در باره ابوالقاسم فرات هیچ اطلاعی نداده‌اند.[1]
با وجود این، از زیدیه، ابوعبداللّه علوی شجری (۴۴۵ ق) به واسطه‌ی محمد بن حسن بن احمد بن ولید (از مشایخ صدوق)، در کتاب «فضل زیارة الحسین»[2] و از اهل سنّت، عبیداللّه بن عبداللّه حسکانی در «شواهد التنزیل» (موارد متعدد) از تفسیر او نقل کرده‌اند.[3]
نسخه‌های موجود از تفسیر فرات، به روایت ابوالخیر مقدادبن علی حجازی از ابوالقاسم عبدالرحمان علوی از فرات است.
مقدمه این تفسیر، نوشته‌ی فرات نیست و عبارت «الشیخ الفاضل استاد المحدثین فی زمانه» که ابوالقاسم علوی درباره‌ی مؤلف کتاب گفته است، جایگاه علمی فرات را در زمان خودش نشان می‌دهد.
اندکیِ شرح حال و روایات مؤلف در میان امامیه، با کثرت اخبار وی در کتاب‌های «زیدیه» جبران شده است و به وفور در مجامع روایی آن‌ها از «ابو القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی» ذکری به میان آمده است. همانند کتاب «نسمات الاسحار» که فرهنگ رجالی زیدیه است و یا در کتاب «فضل زیارة الحسین» تالیف ابو عبدالله علوی شجری زیدی کوفی.
مشکل حذف اسانید کتاب و ذکر آن در برخی نسخ، از معضلات تصحیح آن به شمار می‌رود، به حدی که می‌بایست دو کتاب به نام تفسیر فرات پنداشت، یکی اصل کتاب با اسانید و راویان و دیگری گزیده‌ای از تفسیر!
غالب روایات این تفسیر با حذف سلسله سند، به تعبیر «مُعَنعَن» آمده و تنها ۱۲۰ روایتش مُسند است.[4]
شیخ صدوق در «علل الشرایع» و «عیون اخبار الرضا» و «فضایل الاشهر الثلاثة» و «کمال الدین (یا اکمال الدین)» و «معانی الاخبار»، سید عبد الکریم بن طاووس در «فرحة الغری»، قطب الدین راوندی در « قصص الانبیاء »، سید بن طاووس در «مهج الدعوات» و «الیقین» و شیخ حر عاملی در «وسایل الشیعة»، از ابو القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی و یا تفسیرش نقل می‌کنند.
همچنین در آثار کسانی چون قاضی سعید قمی، مشهدی قمی صاحب «تفسیر کنز الدقائق»، ابوالحسن شریف صاحب «تفسیر مرآت الانوار» و فیض کاشانی نیز نشانه‌های رجوع به تفسیر فرات وجود دارد.[5]
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب موجود که مشهور به تفسیر فرات کوفی است، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست؛ ولی از روایاتی که از این تفسیر در کتاب‌های معتبر، همانند مصنفات شیخ صدوق، آمده استجماع قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان صورت می‌گیرد.

-------------------------------

[1]. امین، اعیان الشیعة، ج۸، ص۳۹۶.
خوئی، معجم الرجال الشیعه، ج۱۳، ص۲۵۲ ۲۵۳.
عباس قمی، فوائد الرضویه: زندگانی علمای مذهب شیعه، ج۱، ص۳۴۹، تهران (۱۳۲۷ ش).
محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة: نوابغ الرُّواة فی رابعة المئات، ج۱، ص۲۱۶، چاپ علی نقی منزوی، بیروت ۱۳۹۰/ ۱۹۷۱.
[2]. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۴۹، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۸۱.
محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۶۴، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۸۱.
محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۶۸، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۸۱.
محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۷۴، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۸۱.
محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۷۷ـ ۷۸، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۸۱.
[3]. محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج۴، ص۲۹۹، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
فرات بن ابراهیم فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، چاپ محمدکاظم، ج۱، ص۲۱ـ۲۲، تهران ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
[4]. مسلم داوری، اصول علم الرجال، ج۱، ص۲۸۹، قم ۱۴۱۶.
[5]. عبداللّه موحدی محب، «نگاهی به تفسیر فرات کوفی»، ج۱، ص۳۶، آینه پژوهش، سال ۱۰، ش ۶ (بهمن ـ اسفند ۱۳۷۸).

نام کتاب:
نام این کتاب، «مَسائِلُ عَلیِ بنِ جَعفَر» یا «کِتاب حلال و حرام» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابوالحسن علی بن جعفر ملقب به عُرَیضی (ق 3 ق)، کوچک‌ترین فرزند امام صادق (علیه‌السلام) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
این کتاب، اثری روایی در موضوعات فقهی است که به شکل پرسش و پاسخ توسط علی بن جعفر، فرزند امام صادق (علیه‌السلام)، از برادرش امام موسی کاظم (علیه‌السلام) روایت شده است.
کتاب مسائل علی بن جعفر از اصول چهارصدگانه و از اصول معتبر در میان فقهای شیعه به شمار می‌‏آید که در بسیاری از کتاب‌های روایی و معتبر به آن استناد شده است.
شیخ مفید در این باره می‏‌نویسد: «مؤلف این کتاب، پیوسته همراه برادر خود امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) بوده و روایات فراوانی را از ایشان روایت کرده است»
نجاشی در این باره می‌‏نویسد: «علی بن جعفر دارای یک کتاب است و آن کتابی است در حلال و حرام» و در جای دیگر نام آن را «مسائل علی بن جعفر» ذکر می‏‌کند.
شیخ عباس قمی در این باره می‌‏نویسد: «مؤلف این کتاب، علی بن جعفر، رابطه‌ی بسیار نزدیکی با امام موسی کاظم (علیه‌السلام) داشته و معارف فراوانی از علوم دین را از آن حضرت بهره برده است. این کتاب، کتابی است مشهور که مؤلف در آن سؤالاتی از امام (علیه‌السلام) پرسیده و آنها را همراه با جوابشان در این کتاب آورده است»[1]
این کتاب شامل احکام شرعی مثل طهارت، صلاة، احکام مسجد، نماز جمعه و عید، زکات، خمس، روزه، حج، نکاح، طلاق و دیگر ابواب فقهی است. همچنین مستدرکات آن، شامل مباحثی در امامت و فضل ائمه (علیهم‌السّلام) و نکات اخلاقی است.
بررسی‌های بیشتر:
این کتاب دارای یک نسخه‌ی مرتب بر طبق ابواب فقه و یک نسخه‌ی غیر مرتب بر طبق ابواب فقه است که هر دو نسخه‌ی آن، هم اکنون موجود است. این دو نسخه از نظر مسائل مطرح شده، با هم اختلاف‌هایی دارند. نسخه‌ی مرتب، دارای ۵۳۳ مسأله و نسخه‌ی غیر مرتب، دارای ۴۲۹ مسأله است که در برخی از مسائل، با هم مشترک نیستند.
کتاب «مسائل علی بن جعفر» به صورت مستقل بر جای نمانده است؛ بلکه در ضمن دو کتاب، گزارش شده است. متن موجود مسائل علی بن جعفر، از این دو منبع گرفته شده:
1. کتاب قرب الاسناد، اثر عبدالله بن جعفر حمیری، محدث در قرن سوم و چهارم هجری قمری. این متن، توسط عبدالله بن حسن، نوه‌ی علی بن جعفر از او روایت شده و ۵۳۶ حدیث دارد.
2. کتاب بحار الانوار، اثر محمدباقر مجلسی، عالم و فقیه قرن یازدهم هجری قمری. این متن توسط علی بن حسن، نبیره‌ی عمر بن علی، فرزند امام سجاد (علیه‌السلام) از علی بن جعفر روایت شده و ۴۲۹ حدیث دارد. آیت الله شبیری زنجانی، فقیه معاصر، این منبع را دارای اعتبار نمی‌داند؛ زیرا راویان آن را مجهول و روایت‌های آن را بدون نقد عالمان حدیث دانسته است.
شماری از احادیث این دو منبع تفاوت دارد و تعدادی از روایات علی بن جعفر در منابع دیگر، در این دو کتاب یافت نمی‌شود.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
از آنجا که گزارش علامه مجلسی در بحار الانوار، محل تأمل است، در استجماع قواعد و قوانین، فقط بر روایاتی که در کتاب «قرب الإسناد» از کتاب «حلال و حرام»‌ علی بن جعفر (علیه‌السلام) آمده، اعتماد کردیم. بنا بر این، کتابی که به نام مسائل علی بن جعفر (علیه‌السلام) منتشر شده، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.
------------------------
[1]. سفینة البحار، محدث قمی.

نام کتاب:
نام این کتاب، «قُرْبُ الإسْناد» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابو العباس عبد الله بن جعفر حِمیَری (ق 3 ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
قرب الاسناد شامل ۱۳۸۷ حدیث است که در سه بخش مستقل تنظیم شده است:
۱ ـ قرب الاسناد عن الإمام الصاّدق (علیه‌السلام):
باب اول: روایات امام صادق (علیه‌السلام) درباره‌ی دعا (شامل ۲۷ روایت).
باب دوم: روایات متفرقه‌ای که مربوط به مسائل فقهی، تاریخی و برخی مسائل اخلاقی است. (از روایت شماره‌ی ۲۷ تا ۶۴۵).
۲ ـ قرب الاسناد عن الإمام الکاظم (علیه‌السلام):
بخش اول: روایاتی که بر اساس کتاب‌های فقهی تنظیم شده است. در این بخش سؤال‌هایی آمده که علی بن جعفر از برادرش امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) پرسیده است (از روایت شماره‌ی ۶۴۶ تا ۱۲۲۹).
بخش دوم: روایات متفرقه‌ای است که از امام کاظم (علیه‌السلام) گردآوری شده‌ است (از روایت شماره‌ی ۱۲۳۰ تا ۱۲۴۸).
۳ ـ قرب الاسناد عن الإمام الرضا (علیه‌السلام):
این بخش، روایات امام رضا (علیه‌السلام) است که بدون هیچ تنظیم و بخش‌بندی‌ای ذکر شده است. در این قسمت اکثر روایات، مربوط به مسائل فقهی نظیر ارث، نکاح، جهاد، حج، خراج، غناء و مانند آن است و نیز بعضی از روایات تاریخی، نظیر شأن نزول برخی آیات، احوال حضرت ابراهیم و آدم (علیهماالسلام)، اوضاع زمان، حضور امام زمان (عج) و برخی مسائل اخلاقی در آن موجود است. (از روایت شماره‌ی ۱۲۴۹ تا انتها).
بررسی‌های بیشتر:
این کتاب، مجموعه روایاتی است که به معصوم (علیه‌السلام) نسبت داده شده و به دلیل واسطه‌ی کم و راویان معدودی که میان امام (علیه‌السلام) و مؤلف کتاب، واسطه شده‌‏اند آن را «قُرب الإسناد» نامیده‌‏اند.
آقا بزرگ تهرانى در «الذریعة إلى تصانیف الشیعة» درباره‌ی این کتاب مى‌نویسد:« این کتاب در نزد قدماى فقهاى شیعه بسیار ارزشمند و گران‌قدر به شمار می‌آمد، لذا از شهرهاى دور براى شنیدن و یا دیدن آن بار سفر می‌بستند و رنج سفر را بر خود هموار می‌کردند».
این کتاب از زمان نگارش تا حال، پیوسته مورد توجه علما و بزرگان شیعه واقع شده و روایاتش در مجموعه‏‌های بزرگ روایی همانند: کافی شریف، کتاب من لا یحضره الفقیه، خصال، تهذیب، بحار الانوار، وسائل الشیعه و مستدرک الوسائل نقل شده است.
کتاب موجود، فقط مشتمل بر روایات قریب الإسناد به امام صادق و امام کاظم و امام رضا (علیهم‌السلام) است. این کتاب شامل احادیث فراوانی از دیگر استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) نیز بوده که متأسفانه به دست ما نرسیده است.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب قرب الإسناد حمیری، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «المؤمن»، «ابتلاء المؤمن» یا «ما یبتلی به المؤمن» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، حسین بن سعید اهوازی، از شخصیت‌های بزرگ شیعه در قرن سوم هجری و یکی از یاران امام رضا و امام جواد و امام هادی (علیهم‌السّلام) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
موضوع این کتاب، صفات و خصوصیات انسان مؤمن است. از جمله موضوعات بحث شده در این کتاب می‌توان به سختی‌هایی که در این دنیا برای انسان مؤمن به وجود می‌آید؛ کرامات و پاداش مؤمنین؛ برادری مؤمنان با هم؛ حق مؤمن بر برادر خود؛ پاداش یاری برادر مؤمن؛ دیدار و عیادت مؤمن؛ پاداش خدمت به برادر مؤمن و رعایت احترام برادر مؤمن اشاره نمود.
بررسی‌های بیشتر:
این کتاب یکی از سی کتابی است که حسین بن سعید به رشته‌ی تحریر در آورده است. کتاب‌های حسین بن سعید به حدی از درجه‌ی اعتبار و شهرت بوده‌‏اند که علمای رجال، کتاب‌های دیگر روات شیعه را به این کتاب‌ها تشبیه می‏‌کردند.
کتاب المؤمن یکی از اصول معتبر روایی و یکی از اصول اولیه‌ی شیعه به شمار می‏‌آید و از زمان نگارش، پیوسته مورد توجه علما و فقهای شیعه قرار داشته است. بسیاری از مجموعه‏‌های بزرگ روایی شیعه از این کتاب روایت نقل کرده و این کتاب را یکی از مصادر معتبر خود قرار داده، به آن استناد جسته‌‏اند؛ از جمله: «الکافی» و «من لا یحضره الفقیه» و «المحاسن» و «بحار الأنوار».
علامه مجلسی در باره‌ی این کتاب می‏‌نویسد: «کتاب المؤمن نوشته‌ی محدث بزرگ و شیخ مورد اطمینان حسین بن سعید اهوازی است. جلالت و اعتبار مؤلف این کتاب ما را از بحث در باره‌ی اعتبار آن بی‏‌نیاز می‏‌سازد»
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب المؤمن، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «الزُّهد» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، حسین بن سعید اهوازی، از شخصیت‌های بزرگ شیعه در قرن سوم هجری و یکی از یاران امام رضا و امام جواد و امام هادی (علیهم‌السّلام) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
موضوع این کتاب، نکات اخلاقی و تربیتی است. در این کتاب بحث‏‌هایی مانند: فضیلت سکوت همراه با تفکر و ترک کارهای بی‏‌فایده و غیر ضروری، مذمت سخن‌چینی، رعایت ادب و تشویق به کارهای خیر، خوش اخلاقی و مهربانی و مذمت بد اخلاقی، بیان معروف و منکر، احترام به پدر و مادر و اقوام، حق همسایه، بیان دنیا و دنیاطلبی مطرح شده است. کتاب حاضر شامل 290 حدیث است که در ضمن 20 باب، توسط مؤلف تنظیم شده است.
بررسی‌های بیشتر:
این کتاب یکی از سی کتابی است که حسین بن سعید به رشته‌ی تحریر در آورده است. کتاب‌های حسین بن سعید به حدی از درجه‌ی اعتبار و شهرت بوده‏‌اند که علمای رجال، کتاب‌های دیگر روات شیعه را به این کتاب‌ها تشبیه می‏‌کردند.
کتاب المؤمن یکی از اصول معتبر روایی و یکی از اصول اولیه‌ی شیعه به شمار می‌‏آید و از زمان نگارش، پیوسته مورد توجه علما و فقهای شیعه قرار داشته است. بسیاری از مجموعه‏‌های بزرگ روایی شیعه از این کتاب روایت نقل کرده و این کتاب را یکی از مصادر معتبر خود قرار داده، به آن استناد جسته‌‏اند؛ از جمله: «الکافی» و «من لا یحضره الفقیه» و «المحاسن» و «بحار الأنوار».
علامه مجلسی در باره‌ی این کتاب می‏‌نویسد: «کتاب المؤمن نوشته‌ی محدث بزرگ و شیخ مورد اطمینان حسین بن سعید اهوازی است. جلالت و اعتبار مؤلف این کتاب ما را از بحث در باره‌ی اعتبار آن بی‏‌نیاز می‏‌سازد»
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب الزهد، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «المَحاسِن» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابو جعفر، احمد بن محمد بن خالد برقی (274 یا 280 ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
اصل کتاب المحاسن مجموعه‌ی بزرگی شامل حدود صد بخش (یا کتاب) بوده و از آن با تعبیر «کتب المحاسن» یاد کرده‌اند. این کتاب، مجموعه‌ی جامعی از روایات شیعی با موضوعات گوناگون از جمله فقه و علل شرعیه، آداب، حکمت، توحید و اصول و فروع دین بوده است.
آنچه از این کتاب به دست ما رسیده تنها بخشی از این جامع حدیثی، دربردارنده‌ی ۲۶۰۴ حدیث در ۱۱ کتاب به شرح زیر است:
کتاب الأشکال و القرائن، شامل روایاتی که در آن‌ها اعداد ۳ تا ۱۰ بکار رفته و همچنین وصایای پیامبر(ص) و اهل بیت (علیه‌السلام) آن حضرت. (۵۱ حدیث)
کتاب ثواب الأعمال، شامل روایاتی درباره‌ی اجر و پاداش انواع اعمال خیر. (۱۵۲ حدیث)
کتاب عقاب الأعمال، روایاتی پیرامون گناه و مجازات انواع اعمال ناپسند. (۱۴۳ حدیث)
کتاب الصَفوَة و النور و الرّحمة، شامل روایاتی درباره‌ی مقام و منزلت رسول خدا(ص) و اهل بیت (علیه‌السلام) آن حضرت و شیعیان آنان. (۲۰۱ حدیث)
کتاب مصابیح الظُلَم، در بر دارنده‌ی مباحث شناخت و معرفت حق. (۴۶۷ حدیث)
کتاب العِلَل، شامل علل احکام شرعی. (۱۳۰ حدیث)
کتاب السفر، شامل احکام و روایاتی درباره‌ی سفر. (۱۶۰حدیث)
کتاب المَآکل، پیرامون احکام خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها. (۹۷۹ حدیث)
کتاب الماء، شامل احکام آب‌ها. (۱۱۴ حدیث)
کتاب المَنافع، شامل احکام استخاره و مشورت. (۳۳ حدیث)
کتاب المَرافق، شامل احکام منزل و نظافت و وسایل رفت و آمد. (۱۷۴ حدیث)
بررسی‌های بیشتر:
این کتاب از بهترین کتاب‌های روایی شیعه به شمار می‌‏آید و برخی اهمیت و اعتبار این کتاب را در ردیف «کتب اربعه» دانسته‌‏اند. کتاب محاسن یکی از منابع مهم کتاب کافی است و شیخ کلینی بسیار به این کتاب استناد نموده و از آن روایت نقل می‏‌کند.
شیخ صدوق در آغاز کتاب «من لا یحضره الفقیه» می‏نویسد: «من احادیث این کتاب را از منابع مطمئنی که در میان فقهای شیعه مشهور است و بر آن استناد کرده و به آن مراجعه می‏‌کنند گرفته‌‏ام؛ مانند کتاب المحاسن نوشته‌ی احمد بن ابی عبد الله برقی، این کتاب از اصول اولیه‌ی شیعه و از کتاب‌هایی است که سند من به آنها معروف است. این کتاب در فهرست کتاب‌هایی است که از مشایخ بزرگ شیعه روایت می‏‌کنم»[1]
ابن ادریس در آخر کتاب سرائر در بخش مستطرفات، المحاسن را یکی از اصول روایی مورد اعتماد شیعه دانسته است.[2] قاضی نور الله شوشتری از این کتاب به عنوان پنجمین کتاب معتبر شیعه و در ردیف کتب اربعه نام برده است.[3]
ملا محمد تقی مجلسی در شرح فارسی بر «کتاب من لا یحضره الفقیه» می‌نویسد: «کتاب محاسن نزد ما هست و چنان‌که مشایخ نقل کرده‌اند، مؤلف آن بسیار بزرگ، ثقه و معتمد علیه بوده است و آنچه هم اکنون از کتاب موجود است، شاید ثلث آن باشد.»[4]
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب المحاسن، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.
------------------------
[1]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 2.
[2]. حلی، مستطرفات سرائر، ۱۴۱۱ق، ص۶۴۱.
[3]. برقی، المحاسن، ۱۳۷۱ق، ج ۱، ص۱۰.
[4]. مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج ۱، ص۱۹۳.

نام کتاب:
نام این کتاب، «طِبُّ الأئمّة (علیهم‌السلام)» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، عبد الله بن بسطام بن شاپور زیات نیشابوری و برادرش حسین بن بسطام بن شاپور زیات نیشابوری (401 هجری) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
کتاب«طب الأئمة»، برای درمان بیماری‌ها، دو راه پیشنهاد می‌کند: یکی، از راه مصرف مواد غذایی و داروهای گیاهی که در آن زمان در دسترس بوده است و دیگری، از راه خواندن دعا و آیات قرآن.
برخی از عناوین این کتاب، عبارتند از: مقدار پاداش در هر بیماری؛ برای درد سر؛ دوای بلغم؛ تعویذهای متعدد برای انواع ناخوشی‌ها، همچون سردرد، چشم‌درد، گوش‌درد، شکم‌درد و... دعای امام رضا (علیه‌السلام) برای شفا از بیماری‌ها؛ ویژگی‌های تب و راه علاج آن؛ کراهت خوردن دارو مگر در صورت نیاز؛ داروی دل‌درد و سرماخوردگی؛ خواص روغن بنفشه؛ خواص برخی از میوه‌ها.
بررسی‌های بیشتر:
این کتاب، شامل ۴۰۹ حدیث است که در ۲۴۵ عنوان آمده و ذیل هر عنوان، یک یا دو خبر نقل شده است. مطالب کتاب، در قالب روایت و غالباً با ذکر سلسله اسناد بیان شده است، هر چند چنین می‌نماید که برخی از واسطه‌ها و راویان در سندها به‌طور کامل ذکر نشده‌اند و مؤلفان، سند خود را به راوی اصلی و معصوم نرسانده‌اند.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب طب الائمه (علیهم السلام) از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «بَصائِرُ الدَّرَجاتِ الکُبْری فی فَضائِلِ آلِ مُحمّد» است که با عنوان «بَصائِرُ الدَّرَجاتِ فی عُلومِ آلِ مُحمَّدٍ و ما خَصَّهُمُ اللهُ بِه» نیز خوانده شده است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار، معروف به «صفّار قمی» (۲۹۰ ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
کتاب بصائر الدرجات حاوی ۱۸۸۱ حدیث است و ده بخش اصلی دارد که هر بخش مشتمل بر ۱۰ تا ۲۴ باب است. اغلب احادیث این کتاب کامل است و در آن‌ها تعلیق یا ارسال دیده نمی‌شود.
این کتاب در شمار منابع حدیثی ـ کلامی به‌شمار می‌آید و احادیثی در باب علم، از جمله فریضه بودن طلب علم، ثواب عالم و متعلّم و برتری عالمان آغاز و با نقل احادیثی در مورد آل محمد (علیهم‌السلام) و علم و فضیلت و ولایت امامان شیعه ادامه می‌یابد. مطالبی که در این کتاب درباره آن‌ها احادیث بسیار نقل شده، عبارت است از:
وجوب اطاعت از اهل بیت پیامبر (علیهم‌السلام) و مودّت نسبت به ایشان؛ معدن علم و مفاتیح حکمت بودن ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام)؛ حجت خداوند و متولیان امر الهی بودن وی؛ وارث علم انبیاء بودن آنان؛ علم تفسیر و تأویل قرآن نزد ایشان و خالی نبودن زمین از امام.
بررسی‌های بیشتر:
کتاب بصائر الدرجات از معتبرترین اصول قدمای شیعه است و از زمان نگارش تا کنون، پیوسته مورد توجه علما و فقها و بزرگان شیعه بوده و در کتاب‌های خود، بسیار به آن استناد نموده‏اند، بزرگانی مانند: شیخ کلینی در کتاب کافی، شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعة و علامه مجلسی در بحار الانوار.
راوی بصائر الدرجات، محمّد بن یحیی العطّار است که از محدثان و مشایخ امامیه در قم بوده است. نجاشی بصائر الدرجات را از طریق ابوعبد االله بن شاذان از احمد بن محمّد بن یحیی از محمّد بن یحیی العطّار و او از صفّار روایت می‌کند.
شیخ طوسی نیز بصائر را از طریق حسین بن عبیداالله از احمد بن محمد بن یحیی از محمّد بن یحیی العطّار از صفّار روایت کرده است.
صاحب وسائل الشیعه که بصائر الدرجات را در زمره‌ی مصادر معتبر و قابل اعتمادِ کتاب خود قرار داده، طریقِ خود را در خاتمه‌ی کتاب به شیخ طوسی بیان کرده و صفّار را از جمله افرادی شمرده است که از این طریق، کتب و روایات آنها را نقل می‌کند. با این بیان معلوم می‌شود که این کتاب، از طرق معتبری روایت شده است.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب بصائر الدرجات، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «الغارات» است. این کتاب در برخی منابع به نام «الاستنفار و الغارات» و در بعضی دیگر با نام «الاسفار و الغارات» ثبت شده است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابو اسحاق، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی کوفی اصفهانی (283 ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
این کتاب حاوی مطالبی برگزیده از زندگانی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، حیات عملی، خطبه‌ها، نامه‌ها و سفارش‌های حضرت و نیز جنگ‌ها و کشمکش‌ها در زمان خلافت امام علی (علیه‌السلام) و پس از آن است. از آن‌جهت که در این اثر به غارت‌های معاویه در قلمرو امیرمؤمنان پرداخته شده، به الغارات شهرت یافته است.
بررسی‌های بیشتر:
طبق تصریح علامه مجلسی، شیخ حرّ عاملی، محدث نوری و جمعی دیگر از علمای شیعه، این کتاب مورد قبول و اعتماد فرقه‌ی حقّه‌ی امامیه بوده و در شمار کتب معتبر به شمار رفته و احادیث و روایات آن در میان ایشان، محل تمسّک و مأخذ احکام واقع شده است.
این کتاب از زمان‌های پیشین و ادوار گذشته مورد استفاده‌ی علمای بزرگ اسلام بوده و دانشمندان نامی و برجسته‌ی فریقین، مطالب آن را در کتب خود نقل نموده‏اند تا آنجا که ابن ابی الحدید معتزلی بغدادی در شرح نهج البلاغه، بسیاری از قصه‌ها و روایات آن را درج کرده و بر سایر کتب تاریخ مقدم شمرده است. با این همه توجه در طول تاریخ، متأسفانه نسخ خطی آن نایاب گردیده است.
ابن ابی الحدید معتزلی بغدادی، شارح نهج البلاغه بیشتر مطالب و مندرجات کتاب غارات را در شرح نهج البلاغه نقل کرده و در چند مورد نیز برخی از کلمات مشکل را برداشته و به جای آنها کلمات آسانتری گذاشته است و در پاره‏ای از موارد نیز به توضیح و شرح آن مطالب پرداخته است.
علامه محمد باقر مجلسی، تمام مطالب غارات را در مجلدات بحار نقل کرده و هیچگونه تغییری در عبارات نداده مگر در مواردی که تلخیص کرده و تصریح به آن نموده است و در موارد مقتضی نیز به شرح آنها پرداخته است.
احمد بن خالد برقی در المحاسن، محمد بن حسن صفار در بصائر الدرجات، کلینی در کافی، صدوق در من لا یحضر، مفید در امالی، طوسی در التهذیب، سید مرتضی در الشافی، علی بن ابراهیم قمی در تفسیر قمی، ابن قولویه در کامل الزیارات، ابن شهرآشوب در المناقب، طبرسی در اعلام الوری، سید علی بن طاووس در الیقین و اقبال الاعمال، سید عبدالکریم بن طاووس در فرحة الغری، عمادالدین طبری در بشارة المصطفی، قطب راوندی در الخرائج و الجرائح، حر عاملی در اثبات الهداة و وسائل الشیعة، علامه مجلسی در بحار الانوار، محدث نوری در مستدرک الوسائل و محدث قمی در سفینة البحار به طور گسترده از نوشته‌ها و روایات وی استفاده کرده‌اند. همچنین ابن ابی الحدید، بسیاری از گزارش‌های این کتاب را در شرح نهج البلاغه‌ی خود آورده است.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
دو اشکال بر این کتاب، وارد است:
اشکال اول: نسخه‌های این کتاب، علی رغم شهرت و اعتبارش، نایاب است و کتاب «الغارت» موجود، از لابلای گزارش بعدی‌ها گردآوری شده است.
اشکال دوم: در این کتاب از ائمه‌ی طاهرین (علیهم السلام) و راویان امامیه، بسیار کم استفاده شده و بسیار از راویان مشهور اهل سنت مانند رجال صحاح سته و مسانید معروف، نقل می‌شود.
بنا بر دو اشکال فوق، شایسته بود که این کتاب، در حد استجماع تسدیدی باقی بماند ولی به اعتبار ذکر روایاتش در منابع معتبر حدیثی، مانند کتب اربعه، از روایاتی که شرایط لازم را دارد، در تأسیس قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان استفاده شده است.
بنا بر آنچه گذشت، کتاب الغارات، (با واسطه‌‌گری منابع معتبر حدیثی) از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «کتابُ النَّوادِر» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی (ق 3 ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
موضوعات مختلفی در این کتاب مطرح شده که برخی از آنها عبارتند از: بحث‌هایی درباره‌ی روزه در چند باب؛ احکام نذر و قسم؛ بحث مفصلی در کفارات مختلف طی چندین فصل؛ احکام و شرایط و محرمات ازدواج؛ عدّه‌ی طلاق؛ مناسک حج؛ دیات و حدود؛ مکاسب و معاملات. کتاب النوادر شامل 456 روایت است که در 37 باب تنظیم شده است.
بررسی‌های بیشتر:
کتاب نوادر احمد بن محمد بن عیسی، یکی از کتاب‌های روایی معتبر و از اصول اولیه‌ی شیعه به شمار می‌‏آید و از زمان نگارش، تا این زمان، در طول هزار سال، پیوسته مورد توجه علما و فقهای شیعه واقع شده است. از این کتاب در مجموعه‏‌های روایی بزرگ مانند کتب اربعه، وسائل الشیعه، بحار الأنوار و دیگر کتاب‌های روایی معتبر، نقل روایت شده و بر آن استناد کرده‌‏اند.
علامه مجلسی بعد از آن که احتمال می‏‌دهد این کتاب نوشته‌ی حسین بن سعید اهوازی باشد در ادامه می‏‌نویسد: «یظهر من بعض مواضع الکتاب الأول أنه کتاب النوادر لأحمد بن محمد بن عیسی القمی و علی التقدیرین فی غایة الاعتبار»[1]
شیخ حر عاملی در باره‌ی آن می‏‌نویسد: «دو نسخه‌ی صحیح و معتبر از این کتاب به دست من رسیده است که من در آن تحقیق کردم و دیدم اکثر روایات آن در کتب اربعه و کتاب‌های مشهور و متواتر دیگر موجود است و احادیث فراوانی از این کتاب را شیخ طوسی و شهید اول و ابن طاووس و حمیری و طبرسی و دیگران در تألیفات خود از این کتاب ـ که نوشته‌ی احمد بن محمد بن عیسی است ـ نقل کرده‏‌اند. این روایات هم اکنون نیز موجود است و قرائن و شواهد بر اعتبار این کتاب نیز فراوان است».
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب النوادر اشعری، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.
-------------------------
[1]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 1، صفحه‌ی 16. ترجمه: با توجه به برخی از عبارات کتاب، آشکار می‏‌شود که این کتاب، کتاب النوادر، نوشته‌ی احمد بن محمد بن عیسی قمی بوده و به هر حال، این کتاب در نهایت اعتبار است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «تفسیر الإمام العسکری (علیه‌السلام)» است.
مؤلف کتاب:
مطالب این تفسیر را محمد بن قاسم استرآبادی خطیب، مشهور به «مفسر جرجانی»، از دو راوی آن، ابوالحسن علی بن محمد بن سیار و ابویعقوب یوسف بن محمد بن زیاد، نقل کرده است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
متن این کتاب منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) است و مشهور است که آن را برای دو نفر از یارانشان املا فرموده‏اند. این تفسیر شامل تفسیر سوره‌ی حمد و سوره‌ی بقره تا آیه‌ی ۲۸۲ است.
بر این اساس، امام (علیه‌السلام) روایاتی را از اجداد طاهرین‌شان در تفسیر و توضیح و شأن نزول آیات و روایاتی را در مقام و منزلت اهل بیت رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) بیان نموده است. بنابر نقل ابن شهرآشوب، این تفسیر شامل تمام قرآن در صد و بیست جلد بوده که همین مقدار آن به دست ما رسیده است.
بررسی‌های بیشتر:
برخی از علما، اعتبار این تفسیر را از نظر سند و دلالت مخدوش دانسته‏اند. از نظر سند راوی این تفسیر «محمد بن قاسم» است و او به وسیله‌ی ابن غضائری تضعیف شده است و «یوسف بن محمد» و «علی بن محمد» نیز هر دو مجهول هستند و در کتب رجالی نامی از آن‌ها برده نشده است.
از نظر دلالت هم این تفسیر شامل معجزات غیر قابل قبولی است که هیچ اثری از آن‌ها در منابع روایی دیگر نیست و همچنین وقایعی خلاف تاریخ، در آن آمده است.
در مقابل، برخی دیگر از علما، اعتبار آن را تأیید می‏کنند و در پاسخ می‏گویند: تضعیفات ابن غضائری معتبر نیست و در وثاقت روات این تفسیر، اعتماد شیخ صدوق و ترحم گفتن بر آنها و نقل احادیث آنها در کتب معتبر خود مانند «من لا یحضره الفقیه»، «توحید»، «عیون»، «اکمال الدین»، «امالی»، «علل الشرائع» و «معانی الاخبار» کفایت می‏کند.
همچنین وجود روایات غیر قابل قبول یا ضعیف، دلیل بر ردّ اصل کتاب نمی‏شود، همچنان که در کتاب کافی نیز احادیث ضعیف وجود دارد.
از جمله علمایی که اعتبار این تفسیر را قبول ندارند می‏توان به: ابن غضائری، علامه حلی، تفرشی (صاحب نقد الرجال)، محقق داماد، محقق شوشتری استرآبادی (صاحب منهج المقال)، اردبیلی (صاحب جامع الروات)، قهپایی (صاحب مجمع الرجال)، شیخ محمد جواد بلاغی، ابو الحسن شعرانی، آیت الله خویی و سید محمد هاشم خوانساری اشاره نمود.
در مقابل گروه سابق، علما و بزرگانی نیز این تفسیر را معتبر می‏دانند. بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ طبرسی، قطب راوندی، ابن شهرآشوب، شیخ علی کرکی، شهید ثانی، مجلسی اول و دوم، شیخ حر عاملی، فیض کاشانی، حسن بن سلیمان حلی (شاگرد شهید اول)، سید نعمت الله جزائری، وحید بهبهانی، شیخ انصاری، سید عبد الله شُبَّر، آیت الله بروجردی، شیخ آقا بزرگ صاحب الذریعه و محدث نوری. این بزرگان از جمله کسانی هستند که بر اعتبار این تفسیر صحّه گذارده‏‌اند.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
صدور و انتساب این تفسیر به امام عسکری (علیه‌السلام) مورد تردید است؛ زیرا راویان این تفسیر از نظر وثاقت، مجهول هستند و تا کنون طریق قطعی بر اثبات آن ارائه نشده است.
در طریق این تفسیر، اضطراب و ضعف دیده می‌شود، حتی در طریق شیخ صدوق به این تفسیر نیز اضطراب و تناقض وجود دارد. در متن روایات و مطالب این تفسیر، گاه آفاتی همچون ضعف، اضطراب و مطالب منکر دیده می‌شود که نشانگر نقل به معنا یا خطا و سهو راویان و یا خطای نُساخ است.
در مجموع، روایات این کتاب، به دو دسته تقسیم می‌شود؛
دسته‌ی اول: روایاتی هستند که اسلوب روایی خود را حفظ نکرده‌اند و قابل خدشه و مناقشه هستند و صدورشان از ناحیه‌ی امام (علیه‌السلام) محل تردید است و از نظر دلالتی، قابل عمل نیستند.
دسته‌ی دوم: روایاتی هستند که اسلوب روایی خود را حفظ کرده و با ملاک‌های ارزیابی و صحت و اعتبار حدیث، مطابقت دارند. این دسته روایات، صرف نظر از ضعف و تردید در سند، از نظر محتوا، قابل استفاده در استجماع تسدیدی هستند. البته تعداد روایات دسته‌ی دوم، کمتر از روایات دسته‌ی اول است.
بنا بر آنچه گذشت، کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام)، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.

نام کتاب:
نام این کتاب، «فِقْهُ الرِّضا (علیه‌السلام)» است.
مؤلف کتاب:
در مورد مؤلف این اثر، هشت قول است به این صورت:
1. مولانا علی بن موسی بن جعفر (علیهم‌السلام) معروف به امام رضا (۲۰۳ ق).
2. یکی از فرزندان ائمه به دستور امام رضا (علیه‌السلام).
3. یکی از اصحاب امام رضا (علیه‌السلام) روایات را از آن حضرت، روایت نموده است.
4. تألیف یکی از اصحاب امام رضا (علیه‌السلام) است.
5. این کتاب، همان کتاب «المقنعه» منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) است.
6. این کتاب، همان کتاب «الشرایع» نوشته‌ی علی بن بابویه قمی است.
7. این کتاب، همان کتاب «التکلیف» شَلْمَغانی است.
8. مؤلف این کتاب، مجهول است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
این کتاب در ۱۱۹ باب تنظیم شده است و از باب «مواقیت الصلاة» آغاز و به باب «القضاء و المشیة و الإرادة» ختم گردیده است. در این کتاب مجموعه روایاتی در قالب فتاوا جمع‌آوری شده است. برخی معتقدند که این کتاب یک اثر حدیثی است و برخی دیگر این کتاب را به عنوان یک کتاب فقهی ـ فتوایی معرفی ‌کرده‌اند.
بررسی‌های بیشتر:
این کتاب، در میان دانشمندان مورد بحث و جدال بسیار است؛ برخی آن را معتبر شمرده‌اند و بر صحّت انتساب آن اعتماد کرده‌اند؛ مانند: مجلسی اوّل و دوّم، سیّد بحر العلوم، صاحب حدائق و محدث نوری؛ امّا جمهور علمای محقق، بر این که این کتاب تألیف امام رضا (علیه‌السلام) باشد، وثوق نکرده‌اند؛ زیرا حصول چنین اطمینان و اعتمادی نیازمند دلایل مثبته‌ای است که از نظر آنان وجود ندارد و ادّله‌ای را که دیگران برای اثبات آن مثبت شمرده‌اند، قابل قبول ندانسته‌اند و مورد تردید آنهاست.
علاوه بر این، عدم شیوع نسبت به این کتاب، در زمان پیش از مجلسی اوّل و دوّم ـ که از متأخّرانند ـ و عدم وجود هر گونه اطّلاعاتی در باره‌ی کتاب مذکور، نزد پیشینیان بر مجلسی‌ها، از جمله اسبابی است که عدم نسبت آن را به حضرت رضا (علیه‌السلام) تأکید می‌کند و تألیف آن را توسّط آن بزرگوار منتفی می‌سازد؛ به‌ویژه این که در زمان امام (علیه‌السلام) و زمان‌های بعد، چیزی که مانع شهرت این کتاب شود وجود نداشته است و جنبه‌های مختلف زندگی امام رضا (علیه‌السلام) هم با تمام ویژگی‌های آن، نزد همگان روشن و معلوم بوده است، چنان که بنا به نقل مورّخان، در آن هنگام که امام (علیه‌السلام) برای دانشمندان نیشابور، روایتی را بیان فرموده است، بیش از بیست هزار نفر از نویسندگان و محدّثان، به جز دیگر کسان، آن را به نام آن حضرت ثبت و ضبط کرده‌اند.
آنچه نسبت این اثر به امام رضا (علیه‌السلام) را مشکوک می‌کند، آن است که شیخ صدوق با همه‌ی اهتمامی که در دست یافتن به احادیث و اخبار و گردآوری آثار آن حضرت در کتاب «عیون اخبار الرّضا» و غیر از آن داشته است، ابداً به این که آن حضرت تألیفی به این نام دارد، اشاره‌ای نکرده است. چنان که دانشمندان پس از او نیز نامی از این کتاب نبرده‌اند و سیّد اصفهانی هم نامی از افراد قمی که او را بر این کتاب آگاه کرده‌اند، نبرده و توضیح نداده که این کتاب چگونه به دست آنها رسیده و چه کسی آن را برای او روایت کرده است. بعید به نظر می‌آید که این کتاب، در این مدّت طولانی، در نزد برخی از قمی‌ها گمنام و ناشناخته مانده و کسی از علما و محدّثان بر آن آگاهی نیافته باشد؛ در حالی که علمای قم، همان کسانی بوده‌اند که از هیچ حدیث شاذّ و نادری چشم نمی‌پوشیدند، مگر این که آن را در کتاب‌های خود ذکر می‌کردند، تا از میان نرود و به دست فراموشی سپرده نشود.
آیة الله خویی در باره‌ی این کتاب می‌نویسد: محقّق نیست «فقه رضوی» روایت باشد، بلکه شواهدی در آن است که حاکی از فتواهای برخی از علماست، زیرا تمامی آن، با رساله‌ای که ابن بابویه برای فرزندش نوشته مطابقت دارد و اگر این کتاب، غیر از آن رساله بود، حتماً شیخ صدوق آن را معرفی می‌کرد.
میرزا عبدالله افندی در کتاب خود «ریاض العلماء» یقین کرده که این کتاب، همان رساله‌ی ابن بابویه است و اشتراک ابن بابویه در نام خود و پدرش با امام (علیه‌السلام)، سبب شده کتاب مزبور به آن حضرت نسبت داده شود. همچنین سیّد حسن صدر، رساله‌ای در عدم حجیّت کتاب مذکور دارد و در اجازه‌ای که برای شیخ آقا بزرگ تهرانی مرقوم داشته، ذکر نموده که این کتاب، همان کتاب ابن ابی عزاقر معروف به شلمغانی است.
برخی بزرگان، این کتاب را تألیف امام رضا (علیه‌السلام) نمی‏دانند، بزرگانی مانند: شیخ حر عاملی، سید خوانساری، پدر سید جلیل سید حسین قزوینی، وحید بهبهانی و سید حسن صدر و اینگونه استدلال می‏کنند:
1. اگر این کتاب به امام رضا (علیه‌السلام) تعلق داشت، چرا هزار سال از آن خبری نبود و چهار امام بعد از امام رضا (علیه‌السلام) نیز به آن اشاره‏ای نداشته‏اند؛ در غیر این صورت در میان اصحاب و علما مشهور می‏شد و حداقل نام آن را در کتب روایی خود می‏آوردند.
ناشناخته بودن این کتاب در چندین قرن و همچنین عدم اشاره‌ی علما و فقهای قرن‌های اولیه به این کتاب، نشان از صحیح نبودن انتساب است. برخی در پاسخ گفته‌اند که ممکن است امام رضا (علیه‌السلام) و اصحاب او به دلیل تقیه، این کتاب را مخفی کرده‌اند که دیگران در پاسخ عنوان کرده‌اند که تقیه، قابل قبول نیست چرا که امام (علیه‌السلام) در زمان مأمون، آزادی برای نشر افکار خود داشته و همچنین مطالبی خلاف تقیه مانند انکار متعه در این کتاب وجود دارد.
2. در این کتاب کلماتی آمده که بعید است از امام (علیه‌السلام) باشد مانند: «من روایت می‏کنم» یا «روایت شده است» یا «روایت می‏کند» یا «ما روایت می‏کنیم» و این شکل بیان از سیاق کلمات امامان معصوم (علیهم‌السلام) نیست.
3. در بعضی از قسمت‏های کتاب آمده است: «صفوان بن یحیی و فضالة بن أیوب جمیعاً عن العلاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن أحدهما» حال آن که نام روات را این گونه آوردن مناسب کتاب‌های روایی یاران ائمه است نه خود ائمه (علیهم‏السلام)؛ لذا احتمال دارد این کتاب، تألیف یکی از اصحاب امام رضا (علیه‌السلام) بوده باشد.
4. اگر این کتاب نوشته‌ی امام رضا (علیه‌السلام) باشد، باید حتماً علی بن بابویه ـ پدر صدوق ـ و یا خود شیخ صدوق در کتاب «عیون أخبار الرضا» به آن اشاره می‏کرد.
5. در این کتاب احکامی آمده که مخالف صریح مذهب است مانند: «به جای مسح پا می‏توان پا را شست» و این که «اگر پوست میته را دباغی کنیم می‏توانیم با آن نماز بخوانیم» و این که «اگر در ظرف آب، شراب بریزد می‏توان با آن وضو گرفت» و «در نکاح، حضور شاهد لازم است» و یا این که «سوره‌ی قل أعوذ برب الناس و قل أعوذ برب الفلق جزو قرآن نیست» و یا این که در باب استقبال قبله آمده است که در نماز «یکی از ائمه را نصب العین خود قرار بده» در حالی که این غلو است و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) با غلو می‌جنگیدند و آن را کفر می‌دانستند و یا این که «اگر در آب کر سنگ بیاندازند و موج به دو طرف نرسد، این آب کر است»؛ که فتوای ابوحنیفه است و در شیعه نیست.
6. تعابیری در این کتاب وجود دارد که به کار بردن آن از امام قبیح است، تعابیری همچون «جَعَلَنی الله من السوء فداک؛ در بدی‌ها خدا مرا فدای تو کند». در حالی که امام معصوم (علیه‌السلام) نسبت به غیر معصوم، از این‌گونه تعابیر استفاده نمی‌کند.
7. در متن برخی از روایات، تعابیری وجود دارد که نشان از جهل نویسنده است، چیزی که در خصوص ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) قابل قبول نیست.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
تا زمان مجلسی اول در قرن یازدهم، هیچ نشانی از این کتاب در تاریخ فقه شیعه وجود ندارد و هیچ یک از فقهای اولیه در کتاب‌های خود به آن اشاره نکرده‌اند. همچنین روایات این کتاب به صورت مرسل نقل شده، یعنی سلسله سند آن تا امام کامل نیست و به همین دلیل بسیاری از فقها در استنباط احکام شرعی به آن استناد نکرده‌اند. بنا بر آنچه گذشت، کتاب فقه الرضا (علیه‌السلام) از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.

نام کتاب:
نام این کتاب، «صَحیفةُ الإمامِ الرِّضا‌ (علیه‌السلام)» است که به نام‌های «مُسندُ الرِّضا (علیه‌السلام)، «الرَّضَویات» و «صَحیفةُ أهلِ البیت (علیهم‌السلام) نیز خوانده شده است.
مؤلف کتاب:
این کتاب را احمد بن عامر طائی در سال ۱۹۴ هجری قمری در شهر مدینه از امام رضا (علیه‌السلام) روایت کرده است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
این کتاب احادیث جالبی درباره‌ی توحید، علم، عبادات و احکام، تفسیر، فضایل حضرت رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت (صلوات الله علیهم)، اخلاق و آداب، خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها، طب و نکات بهداشتی را در بر دارد.
بررسی‌های بیشتر:
کتاب صحیفة الرضا (علیه‌السلام) شامل 240 حدیث است که نزد علمای شیعه از اعتبار فراوانی برخوردار است و از اصول چهارصدگانه‌ی اولیه به‌شمار می‌آید. این کتاب از منابع مهم کتاب‌های روایی شیعه مانند: توحید صدوق و عیون اخبار الرضا (علیه‌السلام) شمرده می‌شود.
از جمله بزرگانی که این کتاب را روایت کرده‌اند شیخ صدوق، نجاشی، شیخ سجستانی و شیخ طبرسی را می‌توان نام برد.
علاوه بر علمای شیعه، علمای اهل تسنن نیز اهمّیت زیادی برای نقل این کتاب قائل شده‌اند؛ علمایی مانند: ابو محمد حسن بن ابوحنیفه‌ی جمشادی، اسماعیل بن احمد بن حسین بیهقی، قاضی ابن ابی النجم و ابن عساکر.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب صحیفة الرضا (علیه‌السلام)، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «طِبُّ الرِّضا (علیه‌السلام)» و مشهور به «الرِّسالَةُ الذَّهَبیّة» یا « الرِّسالَةُ المُذَهَّبة» است.
مؤلف کتاب:
تألیف این رساله، منسوب به مولانا علی بن موسی بن جعفر (علیهم‌السلام) معروف به امام رضا (۲۰۳ ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
در آغاز این اثر، بدن انسان به یک مملکت تشبیه شده که قلب، پادشاه آن است و رگ‌ها کارگران آن و تمام بدن، کشور و محل حکومت اوست و دست و پا، دو چشم، لب‌ها، زبان و دو گوش، یاران آن و معده، شکم و سینه گنجینه‌های آن است.
سپس به چگونگی و مقدار خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها، شیوه‌ی صحیح خوردن و آشامیدن و راه پیشگیری از بیماری‌هایی که بر اثر تغییر آب و هوا به وجود می‌آیند، دستورات بهداشت عمومی، مزاج‌های مختلف بدن، چگونگی خواب و استراحت و بهداشت دهان و دندان و بیان مراحل عمر و شیوه‌ی صحیح حجامت و فصد و شرائط صحیح نزدیکی و تناسل بیان شده است.
بررسی‌های بیشتر:
ارزیابی سندیِ رساله‌ی ذهبیّه، نیازمند شناخت کامل طُرُق و بررسی رجالی افراد واقع در اسناد آن است. علاّمه مجلسی گزارش نسبتاً جامعی از مجموعه‌ی اسناد فراهم آورده است. برخی از گزارش‌های موجود از رساله‌ی ذهبیّه، از جمله گزارش مرحوم محقّق کرکی، مرسل است. تمامی گزارش‌های مرسل و مسند هم در نهایت، به یک نفر، یعنی محمّد بن جمهور عمّی منتهی می‌شود.
مشکل اصلی در میزان اعتبار سند نیز راویِ اوّل آن یعنی محمّد بن جمهور است. محمّد بن جمهور در میان رجالیان، توثیق ندارد و متّهم به غلوّ است. نظر رجالیان در باره‌ی وی چنین است:
الف) نجاشی در باره‌ی وی نوشته است: «محمّد بن جمهور، ابو عبد الله عمّی، در حدیث، ضعیف و فاسد المذهب است. در باره‌ی او چیزهایی گفته‌اند که خداوند از بزرگی آنها آگاه است. از امام رضا (علیه‌السلام) روایت کرده و کتاب‌های الملاحم الکبیر، نوادر الحج و ادب العلم، از آنِ اوست». قابل توجه است که نجاشی از رساله‌ی ذهبیّه، یاد نکرده است.
ب) شیخ طوسی در کتاب «الرجال» خود در باب اصحاب امام رضا (علیه‌السلام) نوشته است: «محمّد بن جمهور العمّی، عربی، بصری غالٍ؛ محمّد بن جمهور عمّی، عرب، اهل بصره و از غالیان است» و در کتاب «الفهرست» می‌نویسد: «محمّد بن حسن بن جمهور عمّی بصری، دارای چندین کتاب است: کتاب الملاحم، کتاب الواحدة، کتاب صاحب الزمان و الرسالة المذهّبة، به نقل از امام رضا علیه السلام. کتاب وقت خروج القائم نیز از اوست. جماعتی، تمام روایات او را به استثنای روایاتی که در آن غلو و یا تخلیط وجود دارد، برای ما روایت کرده‌اند».
ج) ابن غضایری می‌نویسد: «محمّد بن حسن بن جمهور، ابو عبد الله از قبیله‌ی بنی عمّ، غالی و فاسد الحدیث است. حدیث او را نمی‌نویسند. شعری از او دیدم که در آن، حرام‌های خدا را حلال شمرده بود».
د) علاّمه حلّی در باره‌ی محمّد بن جمهور چنین نگاشته است: «کان ضعیفاً فی الحدیث، غالیاً فی المذهب، فاسداً فی الروایة، لا یلتفت إلی حدیثه و لا یعتمد علی ما یرویه؛ در حدیث، ضعیف و در عقیده، اهل غلو و در نقل روایت، نااستوار بوده است. به حدیث او توجّهی نمی‌شود و به آنچه روایت می‌کند، اعتمادی نیست».
هـ) آیة الله خویی با استناد به توثیق عام رجال موجود در تفسیر علی بن ابراهیم، او را توثیق می‌کند و می‌نویسد: «اگر چه این فرد، عقیده‌ی فاسدی دارد، ولی ثقه و قابل اعتماد است؛ زیرا علی بن ابراهیم، بر وثاقت او شهادت داده است».
قبول این استنتاج، مشکل است؛ زیرا مبنای توثیق تمام راویان موجود در تفسیر علی بن ابراهیم، دچار چالش است و پسینیان (حتّی برخی شاگردان ایشان) نیز آن را نپذیرفته‌اند.
از سوی دیگر، مطابق با مبنای آیة الله خویی، توثیق عام علی بن ابراهیم، در مواردی کارساز است که با تضعیف خاص رجالیان مواجه نشود. در جایی که نجاشی به صراحت، فردی را تضعیف می‌کند و شیخ طوسی نیز او را غالی می‌شمرد، استناد به توثیق عام علی بن ابراهیم و کنار نهادن تضعیف خاص توسط نجاشی و شیخ طوسی، تمام نیست.
شیخ طوسی پس از غالی شمردن محمّد بن جمهور و نام بردن از کتاب‌های او نوشته است: جماعتی، تمام روایات او را به استنثای روایاتی که در آن غلو و تخلیط وجود دارد، برای ما روایت کرده‌اند.
آیة الله خویی با استناد به سخن شیخ طوسی می‌نویسد: «احادیث گزارش شده توسط وی به خاطر تخلیط و غلوّی که در روایاتش وجود دارد، ضعیف شمرده می‌شود. این مشکل، با تدبیر شیخ طوسی در نقل روایات او حل می‌شود؛ زیرا شیخ گفته است که تنها روایات خالی از غلو و تخلیط او را نقل کرده است. بنا بر این، عمل به روایاتی که شیخ از او در کتاب‌های حدیثی نقل کرده، مانعی ندارد».
البته باید گفت که آیة الله خویی، درصدد بیان اعتبار رساله‌ی ذهبیّه نیست؛ بلکه دیگر روایات محمّد بن جمهور، مورد توجّه ایشان است. از این رو، حتّی با استدلال آیة الله خویی، تنها گزارش‌های شیخ طوسی از محمّد بن جمهور معتبر خواهد بود و دلیلی بر گزارش کردن رساله‌ی ذهبیّه توسط شیخ طوسی وجود ندارد. به عبارت دیگر، شیخ طوسی هیچ متنی را از رساله‌ی ذهبیّه در کتاب‌های خود گزارش نکرده است؛ حتّی در جایی که استدلال ایشان نیازمند به فقره‌ای بوده که در رساله‌ی ذهبیّه، وجود داشته است.
نتیجه آن که راوی اصلیِ رساله‌ی ذهبیّه، از جانب نجاشی، شیخ طوسی، ابن غضایری، و علاّمه حلّی، تضعیف شده است و معتبر نیست. از این رو، حتّی اگر تمام افراد واقع در اسناد رساله‌ی ذهبیّه هم معتبر باشند، نتیجه‌ی به دست آمده، تغییری نخواهد کرد.
افزون بر مشکل موجود در باره‌ی راوی اوّل رساله‌ی ذهبیّه، طُرُق موجود در نسخه‌ها و فهرست‌ها هم معمولاً دچار مشکل هستند. بیشتر نسخه‌های موجود از رساله، سند متّصل به امام رضا (علیه‌السلام) ندارند و مرسل محسوب می‌شوند. ارزیابی تفصیلی طرق، از این قرار است:
۱) نسخه‌ی محقّق کرکی، از هیچ سند و طریقی ندارد.
۲) علاّمه مجلسی، سند دیگری را به گونه وجاده به نقل از آثار برخی افاضل گزارش کرده است: «وجدت فی تألیف بعض الأفاضل بهذین السندین قال موسی بن علی بن جابر سلامی: أخبرنی الشیخ الأجل العالم الاوحد سدید الدین یحیی بن محمّد بن علبان الخازن ـ ادام الله توفیقه ـ، قال: أخبرنی أبو محمّد الحسن بن محمّد بن جمهور، قال: حدّثنی أبی ...»
این طریق نیز مرسل محسوب می‌شود؛ زیرا تنها سه نفر واسطه در سند ذکر شده‌اند که با توجّه به فاصله نهصد ساله‌ی علاّمه مجلسی تا دوره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) وجاده محسوب می‌شود و افتادگیِ زمانیِ طولانی در سند وجود دارد. افزون بر این، «بعض الأفاضل» نیز مشخص نیست تا دوره‌ی تاریخی آن مشخص شود. موسی بن علی بن جابر سلامی نیز مجهول است و دوره‌ی او مشخص نیست. از این رو، این سند، ضعیف محسوب می‌شود.
۳) سند دیگر موجود در کتاب بحار الأنوار، سندی وجاده‌ایِ دیگری است که علاّمه مجلسی از برخی دیگر از افاضل این گونه نقل کرده است: «قال هارون بن موسی التلعکبری ـ رحمه الله علیه ـ حدّثنا محمّد بن هشام بن سهل، قال حدّثنا حسن بن محمّد بن جمهور، قال حدّثنی أبی ...».
این سند نیز دارای مشکل است؛ زیرا واسطه‌ی بین فردی که با عنوان «بعض الأفاضل» از او یاد شده است و هارون بن موسی تلعکبری، معلوم نیست. محمّد بن هشام بن سهل نیز در این طبقه از راویان وجود ندارد.
۴) مشابه سند پیشین، در نسخه‌ی رساله‌ی ذهبیّه موجود در کتابخانه‌ی آیة الله حکیم در نجف اشرف وجود دارد. در این سند، تلعکبری از محمّد بن همام بن سهل نقل روایت می‌کند. احتمال قوی، آن است که سند پیشین نیز تصحیف شده همین سند باشد که همام به هشام، تصحیف شده است.
اِشکال این سند نیز همانند سند پیشین است؛ زیرا افزون بر مشخّص نبودن واسطه‌ی میان علاّمه مجلسی تا هارون بن موسی تلعکبری، شخصی با نام محمّد بن همام بن سهل نیز در این طبقه وجود ندارد.
۵) ممکن است تصوّر شود که طُرُق شیخ طوسی و شیخ نجاشی به محمّد بن جمهور عمّی، می‌تواند به عنوان سند رساله‌ی ذهبیّه شمرده شود. این پندار، صحیح نیست؛ زیرا نجاشی از رساله‌ی ذهبیّه، نام نبرده است. شیخ طوسی نیز معلوم نکرده است که آیا رساله‌ی ذهبیّه را جزء گروهی می‌شمارد که در بردارنده‌ی غلو و تخلیط هستند و از آنها اعراض کرده است و یا از گروه متعادل هستند که آنها را گزارش می‌کند.
ممکن است برخی با ادّعای تساهل و عدم سخت‌گیری در مطالب غیر فقهی، ضعف سندیِ رساله‌ی ذهبیّه را توجیه کنند. در جواب می‌گوییم که این ادّعا در موردی صحیح است که قراین متنی، اعتبار متن حدیث یا مضمون آن را اثبات کنند.
در این موارد، بررسی شواهد و قراین درون‌متنی و برون‌متنی ـ که سبب کاهش یا افزایش اعتماد بر متن می‌گردد ـ اهمیت بیشتری می‌یابد.
در اینجا، به قراین کاهنده‌ی اعتماد اشاره می‌کنیم و میزان اعتماد بر این متن را می‌کاویم:
۱. مشابهت با متون طبّی معاصر با امام رضا (علیه‌السلام):
مقایسه‌ی متن رساله‌ی ذهبیّه با دیگر متون طبّی دوره‌ی هارون و مأمون، معلوم می‌کند که این رساله نیز نوشتاری همانند آنهاست و مطلب خاصی افزون بر آنها ندارد. از این رو، اعجاب مأمون از این رساله و فرمان به نوشتن آن با آب طلا و نامیده شدن آن به رساله‌ی ذهبیّه یا مذهّبه، چندان موجّه نیست؛ زیرا مطالب موجود در آن، از جمله متون رایج در طبّ کهن و سنّتی بوده است.
مقایسه‌ی تفصیلی این رساله با کتاب‌هایی همچون «الرسالة الهارونیة»، نوشته‌ی مسیح بن حکم دمشقی، «التذکرة المأمونیة فی منافع الأغذیة»، نوشته‌ی جبرئیل بن بختیشوع و «رسالة بختیشوع للمأمون العبّاسی فی تدبیر البدن»، نشان دهنده‌ی نزدیکی کامل متون و حتّی مشابهت در الفاظ است.
2. عدم امکان حضور ابن بختیشوع:
این جلسه در هر جا که تشکیل شده باشد، ‌باید در حدود سال‌های ۲۰۱ تا ۲۰۳ ق، یعنی پس از حرکت امام رضا (علیه‌السلام) از مدینه به سمت خراسان و قبل از شهادت ایشان اتّفاق افتاده باشد؛ در حالی که بنا بر گزارش‌های تاریخی، جبرئیل بن بختیشوع در این سال‌ها به دستور مأمون و به اتّهام همکاری با امین، در «حضرة» زندانی بوده است.
او در همان سال‌ها از زندان آزاد شد؛ ولی هنگام ورود مأمون به «حضرة» در سال ۲۰۵ ق، او از کار پزشکی نیز ممنوع شد.
3. عدم استناد فقیهان و محدّثان تا قرن دوازده:
فقیهان و محدّثانِ قبل از علاّمه مجلسی هیچ گزارشی از این کتاب نقل نکرده‌اند. شیخ صدوق در کتاب ویژه‌ی خود برای امام رضا (علیه‌السلام) با نام «عیون أخبار الرضا (علیه‌السلام)» از مجالس امام یاد کرده و مناظرات ایشان را به تفصیل آورده است، ولی هیچ اشاره‌ای به این مجلس، سخن امام و رساله‌ی ذهبیّه نکرده است.
شیخ طوسی در فرع مربوط به جواز چند آمیزش بدون غسل، با استناد به اجماع و یک روایت، آن را جایز شمرده و اشاره‌ای به روایت مخالف موجود در رساله‌ی ذهبیّه نکرده است.
سیّد ابن طاووس ـ که کتابخانه‌ی شیخ طوسی در اختیار ایشان بوده است ـ در کتاب «الأمان من اخطار الأسفار و الأزمان»، دو رساله در باره‌ی حفظ الصحّة گزارش کرده [رساله‌ی قسطا بن لوقای بعلبکی و رساله‌ی برء الساعة نگاشته‌ی محمد بن زکریای رازی] ولی رساله‌ی ذهبیّه را ـ که در همین موضوع است و بخشی از آن، مشابه رساله‌ی قسطا بن لوقا است ـ نقل نکرده و حتّی بدان اشاره نیز ننموده است. با توجّه به کرنش سیّد ابن طاووس در مقابل متون نقلی، می‌توان اطمینان یافت که این رساله را از امام رضا (علیه‌السلام) نمی‌شمرده است.
محقّق کرکی ـ که نسخه‌ی رساله‌ی ذهبیّه توسط ایشان استنساخ شده و به دست علاّمه مجلسی رسیده است ـ نیز در کتاب فقهی گسترده‌ی خویش، «جامع المقاصد»، به این رساله استناد نکرده است.
همگام با این بزرگواران، هیچ یک از فقیهان یا محدّثان قبل از دوره‌ی علاّمه مجلسی، به این رساله استناد نکرده‌اند؛ یعنی فقهای پیشین یا این رساله را نمی‌شناخته‌اند و یا آن را به عنوان حدیث نمی‌پذیرفته‌اند.
این نکته، بسیار عجیب می‌نماید که نگاشته‌ای از معصوم وجود داشته باشد و در طول حدود هفتصد سال، هیچ گزارشی از آن در مصادر حدیثی نقل نشود.
البته پس از انتشار این رساله در بحار الأنوار، برخی از فقیهان همچون فاضل هندی، شیخ یوسف بحرانی، ملّا احمد نراقی و شیخ محمّد حسن نجفی به این رساله استناد کرده‌اند.
4. تشکیل جلسه در نیشابور:
در بیشتر گزارش‌ها از تشکیل این جلسه در نیشابور سخن گفته شده است؛ در حالی که امام رضا (علیه‌السلام) هیچ‌گاه به همراه مأمون در نیشابور حضور ند‌اشته‌اند. آن گاه که امام رضا (علیه‌السلام) از مدینه به نیشابور وارد شدند، مأمون در مرو بود و آن هنگام که ایشان همراه با مأمون از مرو به خراسان بازگشتند، امام رضا (علیه‌السلام) قبل از رسیدن به نیشابور، در قریه‌ی سناباد به شهادت رسیدند.
5. خوردن تریاق اکبر: یکی از بخش‌های بحث برانگیز رساله‌ی ذهبیّه، سفارش نویسنده به مأمون در باره‌ی خوردن تریاق اکبر بعد از حجامت است.
تریاق اکبر (فاروق)، دارویی ترکیبی است که توسط اندروماخس، طبیب یونانی ابداع شده و از اثر درمانی خارق العاده‌ای برخوردار است. اجزای اصلی این دارو، عبارت اند از: شراب، گوشت مارِ افعی و جُندُبادَستَر که بیضه‌ی یک نوع سگ است. خوردن این دارو به سبب دارا بودن اجزای نجس و حرام، جایز نیست.
نکته‌ی جالب، آن که محقّق کرکی ـ که نسخه‌ی اصلی رساله‌ی ذهبیّه به خط ایشان است ـ نیز تریاق اکبر را حرام شمرده و آن را فاقد مالیت دانسته است.
علاّمه مجلسی در توجیه این قسمت از رساله‌ی ذهبیّه نوشته است: «تریاق اکبر را ‌باید بر تریاقی حمل کرد که دارای اجزای حرام نباشد».
برخی دیگر از شارحان رساله‌ی ذهبیّه نیز نوشته‌اند: «در حالت غیر اضطرار، باید تریاق اکبر بدون اجزای حرام مصرف شود».
به نظر می‌رسد که این توجیه، تمام نباشد؛ زیرا: اولاً، تریاق اکبر، نامی مشهور برای دارویی خاص است. اگر مراد نویسنده‌ی رساله از آن، نبودن اجزای حرام و نجس باشد، ‌باید به صراحت بیان شود. ثانیاً، بوعلی سینا در باره‌ی این دارو نوشته است: «پزشکان بسیاری تلاش کردند تا اجزای تریاق فاروق را کم و زیاد کنند و ترکیب جدیدی تولید نمایند و نام خود را جاودانه سازند، ولی موفق نبودند؛ زیرا اثر جاودیی و معجزه‌آسای آن فقط در همان ترکیب اوّلیه وجود دارد». از این سخن معلوم می‌شود که ترکیب این دارو، با چنین خواصّی غیر قابل تغییر است.
6. حجامت و دوره‌ی آن:
در این رساله آمده است که فاصله‌ی حجامت ‌باید به مقدار گذشت سالیان عمر شخص باشد. فرد بیست‌ساله، هر بیست روز حجامت کند و فرد سی ساله و چهل ساله، پس از گذشت سی یا چهل روز. این دستور، با تجویز پزشکان در فاصله‌ی بین دو حجامت، عدم حجامت پس از شصت سال، عدم حجامت کودک کمتر از دو سال و بیش از شش سال و ... منافات دارد.
7. عدم خوردن صبحانه و شام:
در رساله‌ی ذهبیّه، توصیه غذایی به مأمون این گونه است: یک روز، تنها یک وعده غذا پس از هشت ساعت از برآمدن آفتاب و روز دیگر، دو وعده غذا صبحانه و شام. یعنی سه وعده غذا در دو روز.
این دستور غذایی، با روایات فراوانی که توصیه‌ی اکید به خوردن شام (عشا) دارند، در تعارض است. روایات ما تأکید بر عدم ترک شام دارند، در حالی که پزشکان کهن، بر ترک خوردن شام اصرار داشته‌اند.
جالب آن که دستور غذاییِ سه وعده غذا در دو روز، دستوری پزشکی است که توسط پزشکان سنّتی بر آن تأکید شده است.
در قسمتی از رساله‌ی ذهبیّه آمده است: «کذا أمر جدّی محمّد علیّاً فی کلّ یوم وجبة و فی غدة وجبتین». این سخن نیز شاذ است و مؤیّدی در متون روایی ندارد. روایات توصیه‌کننده به صبحانه و شام نیز با آن تعارض دارند.
8. ادبیات رساله‌ی ذهبیّه:
ادبیات به کار رفته در رساله‌ی ذهبیّه، تفاوتی آشکار با روایات طبّی شیعه دارد؛ همچنان که مشابهت تام با نگاشته‌‌های طبّ یونانی و هندی دارد؛ اگر چه در برخی از موارد با آن نیز مخالف است.
9. واژگان به کار رفته در رساله‌ی ذهبیّه:
این واژگان نیز با واژگان روایات طبّی، متفاوت و با واژگان مصادر پزشکی، مشابه است؛ واژه‌هایی همچون: قرن الأیّل، کزمازج، حبّ الأثل، ملح أندرانی، أقاقیا، سکباج، مرزنجوش، شیرخشت، آبزن، تمریخ و ثجیر العصفر و....
بسیاری از این واژه‌ها فارسی و برخی نیز ویژه‌ی پزشکان یونان و غیر یونان بوده و در روایات طبّی نیز به آنها اشاره نشده است.
10. تفاوت عبارات رساله‌ی ذهبیّه با مبادی علم امام:
در مقدمه‌ی رساله‌ی ذهبیّه، آگاهی نویسنده از این امور، بنا بر تجربه‌ی شخصی و آزمایش دانسته شده است: «عندی من ذلک ما جربته و عرفت صحته بالاختبار و مرور الأیام، مع ما وقفنی علیه من مضی من السلف مما لا یسع الانسان جهله، و لایعذر فی ترکه، و أنا أجمع ذلک مع ما یقاربه مما یحتاج الی معرفته ...»
روشن است که این عبارت، با مبادی علم امام و دانش‌افزایی غیبی او تفاوت آشکار دارد.
جالب آن که این عبارت، مشابهت فراوانی با عبارت مسیح بن حکم دمشقی، پزشک مخصوص هارون الرشید، در کتاب «الرسالة الهارونیة» دارد. او در توصیف نگاشته خویش نوشته است: «هذا ما بلغت تجربته و اختبرته و وقفت علی اکثره و ما لم اخبر به اخذته عن الثقات من أهل الدین و الورع».[1]
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
اشکالاتی که بر رساله‌ی ذهبیه وارد است، عبارت است از:
۱. بیشتر نسخه‌های رساله‌ی ذهبیه، مرسل‌اند و نسخه‌های مسند به نقل از محمّد بن جمهور عمی ‌است که ضعیف المذهب و غالی معرفی شده است.
۲. از مقایسه‌ی متن رساله‌ی ذهبیه با متون معاصر آن، معلوم می‌شود تفاوت قابل ملاحظه‌ای با متون طبّی آن دوره ندارد که اعجاب مأمون را برانگیخته باشد.
۳. هیچ یک از عالمان، محدّثان و فقیهان شیعه قبل از قرن یازدهم هجری قمری به این کتاب استناد نکرده‌اند.
۴. محلّ تشکیل جلسه در نیشابور، از منظر تاریخی نمی‌تواند صحیح باشد.
۵. متن رساله‌ی ذهبیه دربردارنده‌ی مطالبی همانند خوردن تریاق اکبر است که به سبب دربرداشتن اجزای حرام گوشت، از منظر شرعی جایز نیست.
۶. متن رساله‌ی ذهبیه با مبادی علم الهی امام سازگار نیست؛ زیرا در این رساله، آموزه‌های طبّی را بر اساس تجربیات پزشکی و گفته‌های پیشینیان بیان کرده است.
بنا بر آنچه گذشت، کتاب طب الرضا (علیه‌السلام) (رساله‌ی ذهبیه)، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.
--------------------------
[1]. پژوهشى در اعتبار رساله‌ی ذهبیه، محمّد کاظم طباطبایى و هادى نصیرى، مجلّه‌ی علوم حدیث، سال هفدهم، شماره‌ی اوّل، صص ۱۲۵ ـ ۱۴۳، با تلخیص و ویرایش.

نام کتاب:
نام این کتاب، «وَقْعَةُ صِفّین» است.
مؤلف کتاب:
مؤلف این کتاب، ابوالفضل، نصر بن مزاحم بن سیّار (یسار) عطّار مِنقری (۲۱۲ ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
کتاب وقعة صفین از معروف‏ترین کتاب‌های تاریخی است که با قلمی روان به نقل حوادث کوفه و دمشق در عصر خلافت حضرت علی (علیه‌السلام) پرداخته است. این کتاب مشتمل بر هشت جزء است:
جزء اول از ورود علی (علیه‌السلام) به کوفه و سامان دادن اوضاع سیاسی ـ اجتماعی قلمرو حکومت خود از آغاز تا ارسال نمایندگانی نزد معاویه را گزارش می‌کند.
جزء دوم رایزنی ها، چاره‌جویی‌ها، تبادل سفرا و نامه‌ها تا تدارک و تجهیز دو سپاه عراق و شام را در برمی‌گیرد.
جزء سوم به بسیج عمومی و حرکت دو سپاه به صفین اختصاص یافته و ضمناً وقایع جنبی مرتبط به جنگ را هم ترسیم می‌کند.
جزء چهارم مشتمل بر آغاز نبرد صفین تا بیان رجزهای جنگاوران دو سپاه را در برمی‌گیرد.
جزء پنجم سلحشوری و رزم آوری دو سپاه و روح حماسی جنگ را بیانگر است.
جزء ششم درگیری‌های نظامی همراه با تلاش‌های سیاسی دو سپاه و تبادل سفرا و نامه‌ها ادامه می‌یابد و با بن بست روبرو می‌شود.
جزء هفتم روایتگر عزم سپاه عراق جهت یکسره کردن کار جنگ و حیله عمروعاص در بالا بردن قرآن‌هاست.
جزء هشتم درباره‌ی پایان دردناک جنگ و ماجرای حکمیت و آثار و پیامدهای آن از جمله ظهور خوارج.
بررسی‌های بیشتر:
مؤلف در کوفه متولد شده و در بغداد سکونت گزیده و از سفیان ثوری، شعبة بن حجاج، ابن الجارود و دیگران نقل حدیث کرده است.
منابع رجالی و تاریخی، تصویر روشنی از زندگانی وی به دست نمی‌دهند و به همین بسنده کرده‌اند که به عطاری اشتغال داشته است.
او در سال‌های پایانی عمرش در قیام ابوالسرایا (199 ـ 200 ق) که به نام محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) سرپا شد، شرکت داشت و شرح اخبار آن را با عنوان «کتاب اخبار محمد بن ابراهیم و ابوالسرایا» نوشت.
عِجْلی، رجال شناس سنی، با تأیید این که او رافضی غالی بوده می‌نویسد که سر بازار جلو ابوالسرایا حرکت می‌کرد؛ سپس می‌افزاید: او نه موثق است و نه مأمون. عُقَیلی هم او را شیعـی می‌دانـد و چنـان که ابن حجر نقل کرده، بیشتر رجالی‌های اهل سنت مانند ابوخیثمه، ابوحاتم، و دارقطنی و شعبه او را به خاطر علائق شیعی، ضعیف می‌شمرند.
در برابر رجال شناسان سنی که معمولاً وی را به جرم تشیع، تخطئه کرده‌اند، نصر مورد تأیید عالمان شیعه بوده و به همین دلیل، نجاشی او را با تعابیر «مستقیم الطریقة، صالح الامر» می‌ستاید. با این حال تصریح دارد که وی از ضعفاء روایت می‌کند.
در این که وی سنی بوده است یا امامی، میان رجال شناسان اختلاف نظر است. ابن ابی الحدید تأکید بر سنی بودن وی دارد، اما خطیب و حموی او را شیعه‌ی غالی دانسته‌اند که کنایه از تشیع امامی یا چیزی نزدیک به آن است. علامه تستری بر این اعتقاد است که مذهب وی از عامه اما قریب به امامیه است. شاهد آن هم کتاب‌های اوست. وی چند خبر نقل شده توسط نصر بن مزاحم را که با عقاید سنی قرابت دارد، به عنوان شاهد این نوع گرایش ذکر می‌کند. تستری در نهایت به دلیل همکاری وی با ابوالسرایا، ترجیحاً او را زیدی معرفی می‌کند.
نصر یک مورخ حرفه‌ای بوده که چندین اثر تاریخی مستند و قابل اعتنا داشته است. ابن ندیم از عناوین آثار وی بدین شرح یاد می‌کند: کتاب الغارات، کتاب صفین، کتاب الجمل، کتاب مقتل حجر بن عدی، کتاب مقتل الحسین (علیه‌السلام). نجاشی از چندین اثر او با عناوین کتاب الجمل، کتاب صفین، کتاب النهروان، کتاب الغارات، کتاب المناقب، کتاب مقتل الحسین، کتاب اخبار محمد بن ابراهیم و ابی السرایا یاد می‌کند.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
در کنار نقاط قوت این کتاب، سه نقطه‌ی ضعف، یکی از دیگری بزرگ‌تر وجود دارد؛
اول این که منقری در این کتاب، از برخی شخصیت‌های ساختگی در حوادث تاریخ صدر اسلام، خصوصاً پیکار صفین نام می‌برد که بنا به نظر علامه عسکری در کتاب «یکصد و پنجاه صحابی ساختگی» همه ساخته‌ی سیف بن عمر هستند و منشأ روایات مربوط به آنان به سیف می‌رسد، همچون: ابوبجید نافع بن اسود، خزیمة بن ثابت انصاری، سماک بن خرشه جعفی، مالک بن ربیعه و حارث بن مره عبدی.
دوم این که مذهب مؤلف معلوم نیست.
و سوم این که وی مورّخ است نه محدث و کتابش، کتاب تاریخ است نه حدیث.
بر اساس این سه اشکال، کتاب وقعة صفین از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.

نام کتاب:
نام این کتاب، «مِصْباحُ الشّریعَة و مِفْتاحُ الْحَقیقَة» است.
مؤلف کتاب:
در مؤلف این کتاب، اختلاف است؛ برخی تألیف این کتاب را به شهید ثانی[1] و برخی به هشام بن حکم[2] و برخی به فضیل بن عیاض[3] نسبت می‌‌دهند.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
این کتاب شامل ۱۰۰ باب است که بیشتر آن، مباحث اخلاقی و اندکی از آن، عناوین فقهی و آدابی است. ابواب کتاب به این شرح است:
ظهور مراتب مکنونات قلب؛ احکام و محمولات قلب؛ حفظ و رعایت قلب؛ نیت؛ ذکر؛ لباس؛ مسواک؛ بیت الخلأ رفتن؛ طهارت؛ خارج شدن از منزل؛ دخول مسجد؛ شروع کردن به نماز؛ قرائت قرآن؛ رکوع؛ سجود؛ تشهد؛ اسلام؛ دعا؛ صوم؛ عزلت؛ زکات؛ سلامتی؛ حج؛ تفکر؛ سکوت؛ راحتی؛ قناعت؛ حرص؛ زهد؛ صفت دنیا؛ ورع؛ عبرت؛ تکلف؛ غرور؛ صفت منافق؛ عقل و هوی؛ وسوسه؛ عجب و خودبینی؛ خوردن؛ پوشیدن چشم؛ در راه رفتن؛ خواب؛ در حسن معاشرت؛ کلام؛ جدال؛ مدح و مذمت کردن؛ غیبت؛ ریا؛ حسد؛ طمع؛ سخاوت؛ گرفتن و دادن چیزی؛ فتوی دادن؛ مشورت کردن؛ حلم؛ تواضع؛ اقتدا؛ عفو؛ حسن خلق؛ علم؛ برادری؛ امر به معروف و نهی از منکر؛ آفت علما؛ آفت قاریان؛ بیان حق و باطل شناسایی پیامبران الهی؛ شناسایی حضرات ائمه اطهار؛ شناختن اصحاب رسول خدا؛ احترام کردن به مؤمنین؛ نیکی به پدر و مادر؛ موعظه؛ وصیت؛ صدق؛ توکل؛ اخلاص؛ شناخت نادانی؛ تجلیل برادران دینی توبه‌کردن؛ مجاهدت و ریاضت؛ فساد؛ تقوی؛ یادکردن مرگ؛ حساب؛ حسن ظن؛ تفویض؛ یقین؛ خوف و رجا؛ رضا؛ بلا؛ حزن؛ حیا؛ صبر؛ ادعا نمودن؛ محبت پروردگار متعال؛ معرفت؛ محبت در راه خدا؛ شوق؛ حکمت؛ حقیقت بندگی.
نخستین روایت این کتاب درباره راه رسیدن به مقام بندگان مقرب و اولیاء حقیقی خداست. آغاز روایت بیان تقسیمات چهارگانه معامله است که عبارتند از: معامله با خدا، معامله با نفس، معامله با خلق، معامله با دنیا و تقسیم هر یک از آنها به ارکان هفتگانه. ادای حق الهی، حفظ حدود او، شکر نعمت‌هایش، راضی بودن به قضایش، صبر بر بلایش، بزرگداشت حرمتش و شوق به او، ارکان هفتگانه معامله با خداست. روایت پایانی کتاب درباره‌ی تعریف غیبت و حرام بودن آن و گناهکاربودن غیبت کننده است. در این روایت تصریح شده که غیبت می‌تواند درباره‌ی ظاهر افراد، اخلاقشان، کارها، عقل، معاملات، و یا مذاهبشان باشد. منشأ و اسباب و عوامل غیبت هم می‌تواند اموری باشند مانند: آرام کردن خشم، همراهی با گروه غیبت‌کننده، تهمت زدن، تصدیق خبری بدون تحقیق، بدگمانی، حسادت و مسخره کردن.
بررسی‌های بیشتر:
مؤلف کتاب مشخص نیست و از این رو در مورد آن، بحث‌های زیادی بین علما پیش آمده است. گروهی به موافقت و دفاع از این کتاب برآمده‌اند و دسته‌ای دیگر این کتاب را از اساس، باطل و نویسنده‌ی آن را کسی غیر از امام می‌دانند و دسته‌ِی سوم با نگاه تردیدآمیز، قائل به تفصیل شده‌اند.
سید بن طاووس اولین کسی است که در کتاب «کشف المحجة» و کتاب «امان الاخطار»، این کتاب را از امام صادق (علیه‌السلام) دانسته است.
شهید ثانی از جمله کسانی است که در مورد این کتاب سخن به میان آورده و آن را تأیید نموده است. وی در کتاب‌های «التنبیهات العلیة علی اسرار الصلاة»، «کشف الریبة»، «منیة المرید» و «مسکن الفؤاد» برخی مطالب را از «مصباح الشریعه» نقل کرده است.
فیض کاشانی نیز از کسانی است که در کتاب‌های اخلاقی و عرفانی خود، از این کتاب مطلبی را نقل کرده است. از ملاحظه در موارد نقل، استفاده می‌شود که او نیز کتاب را معتبر دانسته و نسبت آن به امام صادق (علیه‌السلام) را نسبتی معتبر و قطعی می‌داند.
میرزا حسین نوری از دیگر کسانی است که در صحت و اعتبار این کتاب، تردیدی به خود راه نداده و اخبار آن را در کتاب مستدرک روایت نموده است. وی همچنین به اشکالاتی که بر این کتاب وارد شده، جواب داده است، بدین ترتیب:
اولاً: بزرگانی مانند سید ابن طاوس، شیخ زین الدین شهید ثانی، فیض کاشانی، شیخ ابراهیم کفعمی و... از این کتاب نقل حدیث نموده و تصریح به اعتماد بر آن کرده‌اند، بنا بر این تشکیک برخی از متأخرین نسبت به این کتاب، معنا ندارد.
ثانیاً: بزرگان و ائمه‌ی نقل، مانند شیخ صدوق، شهید ثانی و... زمانی واسطه و راوی را از سند روایت حذف می‌‌کنند که یقین به ثقه بودن و عدالت وی داشته باشند و حدیث نزد ایشان مقطوع الصدور یا لااقل مظنون الصدور باشد، و گرنه حذف واسطه و نقل حدیث به صورت مرسل، بدون اعتماد به راوی و علم یا ظن به صدور حدیث، جلالت و عدالت آنان را از بین می‌‌برد. همان‌‌گونه که نقل روایت مرسل از سوی شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» موجب ضعف در روایت شمرده نمی‌شود، بلکه گفته شده، این گروه از روایات مرسل در «من لایحضره الفقیه» اگر قوی‌تر از روایاتی نباشند که سندشان معروف و شناخته شده است، کمتر از آن هم نیست. بنا بر این، نویسنده‌ی «مصباح الشریعة» سزاوارتر است که با روایات مرسلش معامله‌ی مسند شود.
البته، آنچه موجب ضعف حدیث ‌می‌شود این است که ناقل بخواهد حدیث را به صورت مُعَنعَن[4] نقل کند، ولی برخی از واسطه‌ها را مبهم ذکر نماید مثلاً بگوید «عَن رَجُلٍ»، «عَن صاحِبٍ لِی»، «عَن بعضِ أصحَابِه»، در حالی‌که در مصباح الشریعه روایات، به صورت «معنعن» و ابهام در واسطه نقل نشده است.
ثالثاً: منتهی شدن برخی از روایات آن به صوفیه موجب قدح و ضرر به این روایات و کتاب مذکور نمی‌شود؛ زیرا برای صوفیه دو مقصد است؛ مقصد اول، تهذیب نفس و تصفیه‌ی نفس از کدورات و تاریکی‌‌ها و خالی نمودن آن از رذایل و صفات قبیحه و حفظ آن از اموری که موجب تاریکی و قساوت ‌می‌شود، همچنین وارد کردن اوصاف جمیله و کمالات معنویه در نفس، که این امور نیاز به معرفت قلب و نفس و شناخت صفات حسنه و قبیحه و مبادی و آثار آن و اموری که به واسطه‌ی آن، تصفیه و تخلیه و تحلیه صورت می‌‌گیرد، دارد. مقصد دوم، اموری هستند که صوفیه ادعا می‌‌کنند از نتیجه‌ی تهذیب نفس و ثمره‌ی ریاضاتشان است از معرفت و شناخت و بالاتر از آن مثل وصول و اتحاد و فناء و مقاماتی که هیچ نبی مرسل و وصی‌ای از اوصیا ادعا نکرده است.
در اصل مقصد اول، اهل شرع و جمیع علما با اختلاف مشرب و مذاق، با صوفیه مشترک هستند و با هم اختلافی ندارند، چگونه در عبادات و آدابی که برای این مقصد ذکر شده است بخواهند با هم اختلاف داشته باشند؟ اما در قسم دوم، هرگز اهل تقوا و شریعت با آنان هم مسلک نبوده‌اند، چه رسد به علما و فضلایی چون شهید ثانی، سید بن طاوس و... بلکه همیشه اهل علم، با صوفیه در این مقصد مخالفت نموده و از آنان جدا شده‌اند. بنابراین، ندیده گرفتن مزایای کتاب مصباح و نسبت تمایل به صوفی‌گری دادن به افرادی؛ چون ابوالفتوح رازی، سید بن طاوس و شیخ الفقها شهید ثانی، از جمود فکری و کم توجهی و کم تدبری است.
رابعاً: در این کتاب نه تنها روایات مخالف متواترات یافت نشد، بلکه حتی مخالف مشهور نیز یافت نشده است، فقط یک بابی در آن وجود دارد به نام باب «معرفة الصحابه»، از روایات این باب، چنین گمان ‌می‌شود که اصل در صحابه رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) حسن و نیکویی و فضل و عدالت است، چنان‌که اهل سنت بر این باور هستند. اما حقیقت این است که آنچه از فهرست این کتاب و نسخه‌ی اصلی آن به دست آمده، این کتاب دارای صد باب است و باب معرفت صحابه نه در فهرست این کتاب ذکر شده، نه در نسخه اصلی آن، بلکه در باب هفتادم از این کتاب باب معرفت صحابه گنجانده شده در حالی‌که باب هفتادم طبق فهرست، باب حرمة المؤمنین است، اما حرمة المؤمنین در کتاب فعلی در باب هفتاد و یکم قرار گرفته. بنابراین، باید این کتاب دارای صد و یک باب باشد که این مخالف نسخه‌ی اصلی و فهرست است، پس می‌توان نتیجه گرفت در این کتاب دسیسه شده و این باب جزء کتاب نبوده و به آن ملحق شده است.
بر فرض پذیرش این مطلب که باب معرفت صحابه جزو اصل کتاب باشد و دسیسه و الحاقی صورت نگرفته باشد، باز ضرری به این کتاب نمی‌‌زند؛ زیرا این اخبار و روایات در صدد بیان صفات صحابه و شناخت صحابه از غیر صحابه هستند؛ یعنی هر کسی که حضرت رسول اکرم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) را ملاقات کرده باشد و دارای این صفات باشد از اصحاب آن‌حضرت محسوب ‌می‌شود و هر کسی این صفات را نداشته باشد هر چند آن‌حضرت را ملاقات کرده باشد از اصحاب او محسوب نمی‌شود و اسم صحابه بر او صدق نمی‌کند و در زمره‌ی منافقین است. یا این که بگوییم روایات «باب معرفة الصحابة» بیانگر یک اصل و قاعده‌ی کلی نسبت به صحابه‌ی رسول خدا هستند و آن این که اصل بر این است که صحابه را افراد نیکو و سالم از عیوب و صفات ناپسند بدانیم، مگر کسانی را که به نفاق و خیانت شناخته شده باشند.[5]
از دیگر موافقان کتاب، می‌توان به سید هاشم بحرانی، ملا مهدی نراقی، سید علیخان مدنی، کفعمی، میرزا ابوالقاسم ذهبی شیرازی، سید حسین قزوینی و شیخ حسن مصطفوی نام برد.
در نقطه‌ی مقابل، شیخ حر عاملی از جمله کسانی است که این کتاب را مردود می‌داند و مخالفت خویش را در کتاب «هدایة الامة» بیان داشته است.
میرزا عبدالله افندی نیز این انتساب را نپذیرفته و آن را به نقل از یکی از صوفیان می‌داند.
آیة الله شبیری زنجانی در نقلی مستقیم از آیة الله بروجردی آورده است که ایشان کتاب «مصباح الشریعة» را تألیف ابوالقاسم قشیری می‌دانسته است.[6]
برخی محققین، شباهت‌هایی را در بعضی مفاهیم و عبارات «مصباح الشریعة» با کتاب «نحو القلوب» ابوالقاسم قشیری نشان داده که احتمال تأثیر گرفتن «مصباح الشریعة» از «نحو القلوب» را تقویت می‌کند. وی همچنین انتساب «مصباح الشریعه» به امام صادق (علیه‌السلام) را دشوار و بلکه محال می‌شمارد و قدیمی‌ترین نسخه‌ی کتاب را تا قرن دهم قمری پی گرفته است.[7]
برخی دیگر معتقدند دور نیست این کتاب در اصل توسط اشعریان صوفی‌مشرب یمن که می‌دانیم دلبستگی به قشیری داشته‌اند به زیدیان معرفی شده و‌ آنها آن را اثری از امام صادق (علیه‌السلام) فرض کرده و آنگاه از طریق زیدیان یمن به زیدیان کوفه و نهایتاً عالمان امامی مذهبی مانند ابن طاووس منتقل شده است.[8]
برخی از علمای اسلامی نیز رویکردی محتاطانه در برخورد با این کتاب داشته‌اند و منعی در عمل به این کتاب ندیده‌اند؛ گرچه این نوشتار دارای سند قطعی نبوده و به راحتی نمی‌توان آن را منتسب به امام صادق (علیه‌السلام) دانست. از جمله‌ی این علما می‌توان به ملا محمد تقی مجلسی، ملا محمدباقر مجلسی و امام خمینی اشاره کرد.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
در مجموع، این کتاب از چند جهت دارای مشکل است:
۱. نویسنده‌ی آن معلوم نیست.
۲. اسناد آن به امام صادق (علیه‌السلام) روشن و ثابت نشده و روایاتش مرسل است.
۳. روایاتش به صوفیه منتهی می‌‌شود. از این جهت، مشتمل بر اصطلاحات آنان بوده و روایت از مشایخ صوفیه و کسانی است که صوفیه در روایات خودشان بر آنها اعتماد نموده‌اند.
۴. در این کتاب روایاتی ذکر شده است که مضمون آن با اخبار متواتر شیعه در تعارض است.
بنا بر این، کتاب مصباح الشریعه، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.
------------------------------
[1]. شرح مصباح الشریعة، شهید ثانی، صفحه‌ی 3؛ هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، محدث عاملی‏، جلد 8، صفحه‌ی 550.
[2]. البرهان فی تفسیر القرآن، جلد 1، صفحه‌ی 42.
[3]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، الخاتمه،‏ جلد 1، صفحه‌ی 215.
[4]. معنعن: حدیث معنعن، اصطلاحی در علم درایه است و حدیثی را گویند که بدون ذکر الفاظِ «أخبَرَنی» «حَدَّثَنی» یا «سَمعتُ»، در سلسله‌ی سند آن واژە‌ی «عَن» تکرار شده باشد، مانند: «احمد بن ادریس، عن محمد بن حسّان، عن أبی محمد الرازی، عن سیف بن عمیره، عن اسحاق بن عمار، قال: قال ابو عبدالله (علیه‌السلام)».
[5]. مستدرک الوسائل، محدث نوری، الخاتمة، جلد ‏1، صفحات 194 تا 198.
[6]. جرعه ای از دریا، مقالات و مباحث شخصیت شناسی و کتابشناسی، قم، ۱۳۹۳ ش، ص ۴۹۸.
[7]. زبان شعر در نثر صوفیه، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۲۲.
[8]. حلقه‌ی کاتبان، بررسی های تاریخی، حسن انصاری (مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی)

نام کتاب:
نام این کتاب، «کِتابٌ فی بَدءِ الخَلقِ وَ الحَثِّ عَلَی الإعتِبار» یا «کتابُ فَکِّر» و معروف به «توحید مفضَّل» است.
مؤلف کتاب:
مشهور است که این کتاب املای امام صادق (علیه‌السلام) بر مُفَضَّل بن عُمَر جُعْفی کوفی (ح 185 ق) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
این کتاب، مشتمل بر چهار مجلس است. در جلسه‌ی اول، ناآگاهی از اسباب و شیوه‌‌ی آفرینش جهان هستی، علت انکار یا شک عده‌ای در وجود خداوند متعال بیان شده است. سپس به بیان آفرینش جهان و خلقت انسان و اعضای بدن او، مانند دستگاه گوارش و حواس پنج‌گانه، پرداخته شده و از آنها به حکمت و قدرت و علم خداوند متعال، که آفریننده‌ی آنهاست، استدلال می‌شود.
در جلسه‌ی دوم به بیان شگفتی‌های جهان حیوانات، مانند اسب، فیل، زرافه، میمون، سگ، مرغ، خفاش، زنبور عسل، ملخ، مورچه و ماهی پرداخته می‌شود.
در جلسه‌ی سوم شگفتی‌های آسمان و زمین مانند رنگ آسمان و طلوع و غروب خورشید، و فصل‌های سال و خورشید و ماه و دیگر ستارگان و حرکت بسیار سریع آنها در آسمان و آفرینش سرما و گرما و باد و هوا و چگونگی ایجاد صدا و کوه‌ها و گیاهان بیان می‌گردد.
جلسه‌ی چهارم به بیان حقیقت مرگ و زندگی و علت آفرینش انسان و راه شناخت جهان هستی و بیان فرق میان حس و عقل در شناخت جهان و حقایق هستی اختصاص یافته است.
بررسی‌های بیشتر:
با عنایت به فقدان اسناد و طریق دریافت توحید مفضل، شماری از حدیث‌پژوهان امامیه از راه شهرت انتساب کتاب به امام صادق (علیه‌السلام) و ارزیابی متنی، به اعتبار آن حکم کرده‌اند. ملا محمد تقی مجلسی، متن آن را شاهد صحت آن ارزیابی کرده است. از نظر وی، ادله‌ی توحید مفضل عقلی است نه تقلیدی و شیوه‌ی آن، نشان دادن راه است که این نوع راهنمایی به‌ویژه برای عامه‌ی مردم، بسی بهتر از راهنمایی فیلسوفان است.
مطالعه‌ی متن توحید مفضل، انتساب آن به امام صادق (علیه‌السلام) را دشوار می‌نماید. زیرا در آن هم از نظر ادبیات و شیوه‌ی بیان و هم از نظر محتوا و درون‌مایه، نشانه‌های روشنی از تعلّق به مکتوبات عالمان دینی و تدوین در دوره‌ای متأخر از عصر امام(علیه‌السلام) وجود دارد. بر این پایه شایسته است شاخصه‌ها و ویژگی‌های توحید مفضل مورد بازشناسی قرار گیرد. این ویژگی‌ها و شاخصه‌ها در دو بخش قالب یا زبان و مضمون قابل بررسی است.
الف. شاخصه‌های زبانی و ادبی؛
شاخصه‌های ادبی و زبانی متن توحید مفضل عبارتند از:
1. کاربرد تعابیر و جملاتی که در احادیث موجود یافت نمی‌شود و در مکتوبات عالمان دینی متداول است. برخی از آن‌ها نیز فاقد شیوایی و رسایی متون روایی و سخنان شناخته شده‌ی امام صادق (علیه‌السلام) است. تعابیری مانند: «فان یقول قائل ... قیل له»، «فان قال قائل ... قلنا» «فان قالوا ... فنقول»، «و لعل قائلا یقول ... فما قالوک ... فیقال له ... و جمله القول ...»، «و لعل طاعناً یطعن علی التدبیر ... فیقال جواب ذلک ...»، «علی حسب هذا ایضاً نقول ...»، «نزعم زاعم ...»
2. کاربرد متعدد تعبیر «اعنی»؛
3. کاربرد متعدد تعبیر «ایضاً»؛
4. کاربرد متعدد تعابیر علمی مانند «الصناعات اللطیفة»، «صناعة الطب»، «الأمور الروحانیة اللطیفة» «آکلات اللحم من الحیوان»، «عصبانی» (= عصب‌دار)، «الدولاب الاعظم»، «فوق مرتبة العقل» «تعطیل العدل و الحکمة»؛
5. وجود جملاتی مانند: «و لیس ما ذکرته من هذه القوی علی الجهة التی ذکرت فی کتب الأطباء و لا قولنا فیه کقولهم، لأنهم ذکروها علی ما یحتاج فی صنعة الطب و تصحیح الأبدان، و ذکرناه علی ما یحتاج فی صلاح الدین و شفاء النفوس»، «و بها یحسب الأعمار و الأوقات المؤقتة للدیون و الإجارات و المعاملات»، « و فی هذا ایضا وجوه أخر»، «و لذلک کثر الأقاویل فیها، و اختلفت الفلاسفة المذکرون فی ...» «الذی بینت و شخصت لک آنفا» «کان هذا یخرجهم عن حد الإنسانیة إلی حد البهائم»، «فی الخریف ... و یطیب الهواء فیه إلی مصالح أخری لو نقصیت لذکرها لطال فیها الکلام»، « ولقد قال القوم من جهلة المتکلمین وضعفه‌ی‌ المستفلسین یقلة التمییز و قصور العلم: لو کان بطن الإنسان کهیئة القباء یفتحه الطبیب إذا شاء فیعاین ما فیه، و یدخل یده فیعالج ما أراد علاجه ... »، «لأنه کان یحتاج مکان الجمل الواحد و البغل الواحد إلی عدة أناسی»، «هذا لم یکن مانعا للقرد أن یلحق بالإنسان لو أعطی مثل ذهن الإنسان و عقله و نطقه و الفصل الفاصل بینه و بین الإنسان فی الحقیقة هو النقص فی العقل و الذهن و النطق».
6. از دیگر ویژگی‌های زبانی متن می‌توان به کاربرد فراوان افعال برساخته از باب تفعل و تفعیل اشاره کرد که نو پدید بودن آن‌ها آشکار است. مواردی مانند تفکّه، تصحّح (بهبودی)، توقّد، تعیّش، ترشّح و تحلّب (روان‌شدن)، تولّد، تکثّف، تجفیف (خشکاندن)، تفریخ (جوجه گذاشتن).
7. کاربرد فراوان ساخت جمع که برخی از آن‌ها در ادبیات راوی ناآشنا هستند مانند: «الغضاریف»، «مفائض»، «أدمغة» و «اطبخة».
8. کاربرد ساخت‌های گوناگون از برساخته‌های فعل «عدم». این موارد عبارتند از: «عدمت العقل و الروایة»، «فمن آعان الثعلب العدیم النطق و الروایة بهذه الحیلة؟»، «جعلا عدیما (عدیمی) الحس»،و هم مع ذلک غیر عدمی العقل و الذهن»، «فکر مفضل فی من عدم البصر من الناس ... و کذلک من عدم السمع، یختل فی أمور کثیرة، فإنه یفقد روح المخاطبة و المحاورة و یعدم لذة الأصوات و اللحون المشجیة و المطربة ... فأما من عدم العقل، فإنه یلحق بمنزلة البهائم»، «فلما عدم العنق أعین مکان ذلک بالخرطوم الطویل ... العضو الذی عدم ... فصار مع عدم العنق ...»، «لما عدم الأسنان» و «الاهمال و عدم الصانع».
ب. شاخصه‌های مضمونی:
مهم‌ترین شاخصه‌ِی محتوایی توحید مفضل، وجود درون‌مایه‌های فلسفی، به معنای عام شامل حوزه‌های گوناگون الهیات، طبیعیات و طب در سراسر آن است. آن چه در این میان از نظر نقد ادبی متن بیشتر اهمیت می‌یابد، سنجش مطالب این کتاب با مضامین متون معتبر حدیثی امامی است. با اندکی تأمل و سنجش در می‌یابیم که در توحید مفضل مضامینی وارد شده است که صرف نظر از درستی یا نادرستی، مفرد و غریب می‌نماید.
نمونه‌های فراوان این مضامین مفرد عبارتند از: یادکرد «مطالب چهارگانه‌ی منطقی» یعنی مطلب هَل، مطلب ما، مطلب کیف و مطلب لماذا، سخن گفتن از حرارت طبیعی نبات و خاموشی آن، حرارت غریزی و اثرگذاری آن بر اعمال معده و کبد و قلب و احتباس آن و قوای چهارگانه‌ی جاذبه، ماسکه، هاضمه، دافعه و کارکرد آن‌ها در فرایند تغذیه‌ی انسان، یادکرد دماغ به عنوان سرچشمه‌ی حس.
در جایی از قوای نفس سخن رفته و با تعبیری عالمانه و منصفانه، این قوا معرفی و پیامدهای کاستی آن‌ها این گونه بیان شده است: «تأمل یا مفضل هذه القوی فی النفس، و موقعها من الأنسان، أعنی الفکر و الوهم و العقل و الحفظ و غیر ذلک، أفرأیت لو نقص الإنسان من هذه الخلال الحفظ وحده، کیف ...»
در موردی ضمن بیان اثر لب و دندان در تلفظ حروف، کاربرد اندام‌های مؤثر در پیدایش صوت به بخش‌های گوناگون «مزمار اعظم = نی بزرگ» تشبیه شده است. چنان که سر به دلیل آن که بالاترین اندام بدن است، چونان صومعه‌ای شمرده شده که حواس در آن قرار گرفته است.
اقتباس و الگوگیری «صناعت» از خلقت نیز از آموزه‌های مطرح در توحید مفضل است. در جایی آمده که نام این عالَم در زبان یونانی «قوسموس» و تفسیر (= ترجمه) آن «زینت» است و فلاسفه و مدعیان حکمت آن را به همین نام نامیده‌اند و در پی آن از نظام احسن گفتگو شده است.
توجه به آراء منانیه و مانویه و نقد آن‌ها در موارد متعدد نیز از نکات جالب توجه کتاب است که می‌تواند نشانه‌ی تعلق اثر به مکانی که این ادیان بشری حضور داشته باشد.
افزون بر یادکرد گروهیِ مانویه، در جایی آمده که مانی با این که ادعای «علم اسرار» داشت، از مشاهده‌ی حکمت آفریده‌های الهی نابینا بود و بر آن‌ها خرده می‌گرفت.
در مواردی از جواهر اربعه (خاک، هوا، آب و آتش) سخن رفته است.
از دیگر مطالب کتاب، نقل آرای اختلافی فلاسفه درباره‌ی ماهیت و اندازه‌ی خورشید، تعیین محدوده‌ی سال بر مبنای سیر خورشید از برج حمَل تا حَمل و یادکرد رد ارسطاطالیس بر قائلان به صُدفه در آفرینش، قابل توجه است.
همچنین بخش قابل توجهی از مضامین مفرد توحید مفضل را باید در یادکرد گروه‌ها و اصناف خاصی برشمرد که در دیگر متون حدیثی سخنی از ایشان به میان نیامده است. این موارد عبارتند از: اصحاب هندسه، اصحاب طبایع، فلاسفه، متفلسفین، منتحلی الفلاسفه، دهریین، معطله، مانویه و منانیه.
از سوی دیگر تأمل در متن توحید مفضل وجود مایه‌های نیرومندی از اندیشه‌ها و ادبیات اسماعیلی در آن را آشکار می‌سازد. متن توحید مفضل در مجموع از نظر درون‌مایه و ادبیات، یادآور متونی چون «رسائل اخوان الصفا» است. قالب تدوین کتاب نیز که به صورت گفتگو و پرسش و پاسخ میان مفضل و امام صادق (علیه‌السلام) سامان یافته، در ادبیات روایی شناخته شده‌ی امامیه تداول ندارد.
همچنین از این عبارت، اندیشه‌ی ادوار و اکوار، قابل استفاده است: «الحمد لله مدبر (مدیر) الأدوار، و معید الأکوار، طبقا عن الطبق، و عالما بعد عالم، لیجزی الذین أسائوا بما عملوا، و یجزی الذین أحسنوا بالحسنی».
بدین سان این ویژگی‌ها در کنار فقدان اسناد و طریق، انتساب کتاب توحید مفضل به امام صادق (علیه‌السلام) را بسیار دشوار می‌سازد و وابستگی آن را به روزگاری متأخر از عصر آن حضرت، منطقی‌تر می‌نماید.
بر همین پایه، برخی محققین به دلیل ورود نام‌های یونانی در توحید مفضل، آن را اثری نمایان‌گر نهضت علمی ترجمه دانسته که در عهد مأمون شروع شد و در روزگار جاحظ و دیگر فلاسفه و متکلمان به بار نشست.
احتمال نگارش کتاب در دوره‌های بعدی آنگاه قوت می‌گیرد که بدانیم برخی از نسخه‌های این کتاب، دارای مقدمه‌ای به سبک آثار اسماعیلی است که نشانگر تداول رساله در میان ایشان است.
برخی احتمال داده‌اند تمام مجلس چهارم که با دیگر مجالس ناهماهنگ بوده و حاوی آراء ناشناخته‌ای از امام (علیه‌السلام) است، از برساخته‌های اسماعیلیه باشد. چنان که برخی دیگر، تمام اثر را مربوط به ادبیات متأخر (حدود قرن چهارم هجری قمری) و پدید آمده در فضایی اسماعیلی ارزیابی کرده‌اند.
با پی‌جویی مضامین توحید مفضل در متون و منابع دیگر به نکات پراهمیتی دست می‌یابیم. اثری از عمرو بن بحر جاحظ با عنوان «الدلائل و الاعتبار علی الخلق و التدبیر» منتشر شده است که تشابه بسیار شگفت‌انگیزی با عبارات و مضامین توحید مفضل دارد.
گفتنی است که در نسخه‌ی بحارالانوار در پایان مجلس اول، نام کتاب، مشابه با نام کتاب منسوب به جاحظ معرفی شده است: «تم المجلس الأول و یتلوه المجلس الثانی من الکتاب الادلة علی الخلق و التدبیر و الرد علی القائلین بالاهمال و منکری العمد بروایة المفضل عن الصادق صلوات الله علیه و علی آبائه».
در دنباله‌ی جستجو از متون مشابه با توحید مفضل به کتاب «الحکمة فی مخلوقات الله عز و جل» از ابو حامد غزالی می‌رسیم. این اثر نیز کتابی همانند کتاب الدلائل جاحظ است. مهمترین تفاوت این کتاب با کتاب «الدلائل» آن است که غزالی مباحث پیرامون یک موضوع را زیر باب مستقل آورده و در آغاز هر باب، آیات مناسب آن را ذکر کرده و عملاً روایات و نگارشی دوم از کتاب جاحظ پدید آمده است. البته نویسنده اشاره نکرده که مطالب کتاب خود را از متنی دیگر برگرفته است. در سنجش این دو کتاب با توحید مفضل، نقاط اشتراک «الدلائل» با «توحید مفضل» بیشتر است.
با توجه به آن چه گذشت به نظر می‌رسد که در انتساب توحید مفضل به امام صادق (علیه‌السلام) تردیدی جدّی وجود دارد. گویا در دوره‌ی رواج ادبیات و آموزه‌های فلسفی و کلامی، متنی چون «الدلائل و الاعتبار» که می‌تواند از جاحظ یا فرد دیگری باشد، تدوین شده و همین متن، دستمایه‌ی تدوین کتاب «الحکمة فی مخلوقات الله» و «توحید مفضل» گشته است.[1]
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، کتاب توحید مفضل از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.

--------------------------------------
[1]. این قسمت، از تحقیقات ارزشمند دکتر علینقی خدایاری است.

نام کتاب:
نام این کتاب، «الصَّحیفَةُ السَّجادیَّة» است.
مؤلف کتاب:
این کتاب شریف به انشاء امام سجاد (علیه‌السلام) و املاء امام باقر (علیه‌السلام) است.
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
کتاب صحیفه‌ی سجادیه دارای پنجاه و چهار دعاست. در این کتاب، بسیاری از معارف دینی در قالب دعا بیان شده است؛ معارفی مانند خداشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و مباحث عالم غیب، فرشتگان، رسالت انبیا، جایگاه پیامبر(ص) و اهل بیت (علیه‌السلام)، امامت، فضایل و رذایل اخلاقی، گرامیداشت اعیاد، مسائل اجتماعی و اقتصادی، اشارات تاریخی، نعمت‌های مختلف خداوند، آداب دعا، تلاوت، ذکر، نماز و عبادت.
بررسی‌های بیشتر:
صحت یک حدیث بر چهار محور دور می‌ زند:
اول: وثاقت راوی، یعنی از نظر علم رجال ثابت شود که راویان یک خبر همگی مورد وثوق ‌اند و در این صورت صحت خبر ثابت می ‌شود.
دوم: وثاقت روایت؛ ممکن است روات خبر همه ثقه نباشند ولی روایت متضافر یا متواتر باشد و براثر تضافر یا تواتر، اطمینان به خبر حاصل شود هر چند بعضی از راویان، زیر سؤال باشند.
سوم: علو مضمون؛ ممکن است حدیثی از نظر سند نه امتیاز اول را داشته باشد و نه امتیاز دوم را ولی مضمون آن به‌ قدری عالی و والاست که صدور آن از غیر امام معصوم که دارای علم الهی است غیر ممکن باشد. در این صورت اطمینان حاصل می ‌شود که این حدیث از معصوم صادر شده است.
چهارم: قرائن خارجیه؛ گاه هیچ‌ کدام از امتیازات گذشته در حدیث وجود ندارد، ولی قرائنی از خارج آن را تأیید و تقویت می ‌کند مانند موافقت با کتاب‌الله یا عمل مشهور (مشهور بزرگان علما) به آن. یا قرائن دیگری از این قبیل که سبب می‌ شود اطمینان به مضمون آن حاصل شود.
به جرأت می ‌توان گفت که غالب جهات چهارگانه‌ی فوق در دعاهای صحیفه‌ی سجادیه وجود دارد.[1]
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
هر چند امام صادق (علیه‌السلام) صحیفه‌ی سجادیه را بر برخی از یاران خود مانند متوکل بن هارون املا کرده‏اند و نسبت کتاب صحیفه‌ی سجادیه به امام زین العابدین (علیه‌السلام) در میان علما و فقهای شیعه، متواتر است؛ ولی از آنجا که دیدگاه جدید یا دستورالعمل خاصی ندارد، در استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان مورد استفاده قرار نگرفت.
-----------------------------
[1]. عرفان اسلامی، مکارم شیرازی، جلد 1، شرحی جامع بر صحیفه‌ی سجادیه.

نام کتاب:
از این کتاب با عنوان‌های «السقیفة»[1]، «اسرار آل محمد (ص)»، «کتاب فِتَن»، «کتاب وفاة النبی (ص)»، «کتاب امامت»[2]، «اصل سلیم بن قیس هلالی»[3] و «کتاب سلیم بن قیس هلالی»[4] نام برده شده است.
مؤلف کتاب:
سُلَیْم بن قِیْس هِلالی عامری کوفی (76 ق)
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
مهمترین موضوعات مطرح‌شده در کتاب سلیم بن قیس عبارتند از:
تأکید بر افضل بودن اهل بیت (علیه‌السلام)
اثبات ولایت و وصایت امام علی (علیه‌السلام) بعد از پیامبر(ص)
تصریح به تعداد امامان شیعه از سوی پیامبر و معرفی آنان
تصریح به اینکه امام مهدی(عج) از نسل نهم امام حسین (علیه‌السلام) است.
بیان جزئیات واقعه سقیفه و شیوه برخورد امام علی (علیه‌السلام) و یاران وی.
واقعه هجوم و آتش زدن خانه امام علی (علیه‌السلام) و حضرت فاطمه(س).
مرتد شدن همه اصحاب پس از درگذشت پیامبر(ص)، مگر چهار نفر: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر.
توطئه قتل امام علی (علیه‌السلام) توسط خالد بن ولید به دستور ابوبکر.
عدم ایمان دو خلیفه اول و باقی بودن آنان بر عقاید پیش از اسلام.
جمع‌آوری قرآن توسط امام علی (علیه‌السلام) و موضع وی در برابر جمع‌آوری قرآن توسط عمر و عثمان.
پیشگویی پیامبر(ص) و امام علی (علیه‌السلام) درباره‌ی حکومت ظالمانه اموی و نهضت عباسیان و ظلم به شیعیان.[5]
بررسی‌های بیشتر:
به صورت کلی اقوال موجود درباره‌ی کتاب سلیم را به سه دسته می‌توان تقسیم کرد:
1. دسته‌ی اوّل که غالب دانشمندان و محدثان شیعه را در بر می‌گیرد، کتاب سلیم را از اصول معتبر و مستند دانسته‌اند.
در رأس این گروه، محدّث نعمانی (اوائل قرن چهارم) قرار دارد که با صراحت، همه‌ی مندرجات کتاب سلیم را معتبر و متقن دانسته است.[6]
2. برخی نیز با این کتاب مخالفت کرده‌اند؛ بعضی با اصل استناد این کتاب به سلیم مخالف بوده و می‌گویند اصل این کتاب جعلی است و عده‌ای دیگر با قبول اصل استناد، روایات آن را رد کرده و احادیث کتاب را موثق نمی‌دانند.[7]
3. نظریه‌ی سوم، راهی در میان این دو قول را می‌جوید. از یک سو کتاب سلیم و سند آن را اجمالاً تصدیق می‌کند و ادلّه بر مجعول بودن اصل کتاب را نادرست می‌داند و از سوی دیگر معتقد است آنچه از نسخه‌های کتاب در قرون بعد برجای مانده، خالی از تحریف نیست. لذا تمام روایات کتاب سلیم باید به مانند روایات دیگر، بررسی شده و پس از بررسی، درباره‌ی آن حکم به صحت یا دروغ بودن کرد و این بررسی جزء به جزء، راه میانه‌ی دو قول است.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
علاوه بر اشکالات فوق، در کتاب مذکور، هیچ اعتقاد یا دستورالعملی نیامده است، به همین دلیل، حتی اگر روایاتش را صحیح بشماریم، نقشی در تأسیس قاعده‌ی نظری یا قانون عملی ندارد.
بنا بر آنچه گذشت، کتاب سلیم بن قیس، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.

---------------------------------------------

[1]. زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۱۹.
[2]. هلالی، اسرار آل محمد، ۱۴۱۶ق، ص۴۷.
[3]. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۱۵۲.
[4]. آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۱۷، ص۲۷۶.
[5]. سبحانی، «گامی دیگر در شناسایی و احیای کتاب سلیم بن قیس هلالی»، ص۲۱.
[6]. سبحانی، «گامی دیگر در شناسایی و احیای کتاب سلیم بن قیس هلالی»، ص 20.
[7]. سبحانی، «گامی دیگر در شناسایی و احیای کتاب سلیم بن قیس هلالی»، ص 23؛ جوادی، قاسم، کتاب سلیم بن قیس، ص 164- 165، فصلنامه علمی- تخصصی علوم حدیث، شماره 35- 36، بهار و تابستان 1384.

نام کتاب:
نام این کتاب، «دیوانُ الإمام عَلی (علیه‌السلام)» است.
مؤلف کتاب:
در مؤلف این کتاب، اختلاف زیادی است. قطعاً جمع‌آوری این دیوان، به دست خود امام امیر المؤمنین (علیه‌السلام) انجام نشده است.
آقابزرگ تهرانی در الذریعه[1] هفده گردآوری را آورده است که قدیمی‌ترینشان مربوط به قرن چهارم قمری است. برخی از آن‌ها به این شرح است:
شعرُ علی (به تعبیر نجاشی)، اثر عبدالعزیز جلودی (۳۲۲ ق)
سلوةالشیعه و تاج‌الاشعار، از علی بن احمد فَنجگِردی نیشابوری (۵۱۳ ق)
دیوان امیرالمؤمنین از ابن‌شجری (۵۴۳ ق)
الحدیقةالانیقیه ، از محمد بن حسین کیدری بیهقی (۵۴۸ ق)
انوار العقول از محمد بن حسین کیدری بیهقی (۵۴۸ ق)
دیوان امیرالمؤمنین علی الروایات الصحیحه اثر سید محسن امین (گردآوری 1371 ق).
به گفته آقابزرگ تهرانی، دیوان رایج فعلی، همان انوار العقول فی اشعار وصی الرسول اثر کیدری بیهقی است. [2]
خلاصه‌ی محتوای کتاب:
در اشعار این دیوان، موضوعات مختلفی مطرح شده است. برخی از مضامین این اشعار عبارت است از: منزلت انسان، توحید و خداشناسی، آخرت و معاد، مناجات، مسائل اخلاقی، مدایح و مراثی، وصایا، معرفی خود و رجزها. موضوعاتی مانند روزهای هفته، قسمت و سرنوشت، پیری، جوانی، کار و تلاش، ثروتمندی و فقر، و سفر.
در کتاب حاضر، اشعار به ترتیب حروف الفبا آمده و آخر شعرها از«الف» شروع شده و به «ی» ختم می‏گردد. در دیوان‌های چاپ‌شده، شمار اشعار با هم تفاوت بسیار دارد: ۱۹۰ قطعه، ۳۵۵ قطعه، ۳۷۴ قطعه، ۴۵۵ قطعه و ۵۰۶ قطعه.[3]
بررسی‌های بیشتر:
در انتساب این دیوان و اشعارش به مولانا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، اختلاف زیادی است. از جمله دلایلی که نشان می‌دهد اشعار این دیوان، متعلق به امام علی (علیه‌السلام) نیست، این موارد است: وجود اشعاری در بحر رَجَز که برای سرودن اشعار کوچه‌بازاری استفاده می‌شود، وجود شعرهایی در مدح قبایل، ضعیف بودن اشعار از نظر فصاحت و بلاغت، فخرفروشی در برخی اشعار، فراوانی اشعاری که امام با معاویه و عمرو بن عاص ردوبدل کرده و وجود خطاهای عَروضی و وزنی.
علاوه بر این ایرادها، وجود کلمات فارسی در اشعار، ذکر ضرب‌المثل‌هایی مربوط به ایرانیان، رومیان و یونانیان، وجود تقسیمات فلسفی که از سده‌ی دوم هجری میان مسلمانان مطرح شد و وجود مُعَمّا و لُغَز در دیوان که میان عرب‌ها رایج نبوده است، از دیگر شواهد نادرستی انتساب اشعار به امام علی (علیه‌السلام) است. [4]
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری:
بنا بر آنچه گذشت، دیوان امام علی (علیه‌السلام)، از منابع استجماع تأسیسی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان نیست.
-------------------------------
[1]. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، ج۹، ص۱۰۱-۱۰۲.
[2]. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، ج۲، ص۴۳۱-۴۳۴.
[3]. دیوان امام علی (علیه‌السلام)، مهدی مهریزی، صص ۲۲۶.
[4]. دیوان امام علی (علیه‌السلام)، مهدی مهریزی، صص ۲۲۶ ـ ۲۲۱.

بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ
وَ فِی سَبِیلِ الله وَ الحَمدُ للهِ
وَ الصَلَوةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ
وَ أفضَلُ التَّحِیاتِ عَلَی بَقِیةِ اللهِ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أعدَاءِ اللهِ
مُرتَقِباً لأمرِ اللهِ وَ مُرتَجِیاً لِفَضلِ اللهِ، وَ عَلَی المِنهَاجِیّینَ وَ المِنهَاجِیّاتِ سَلامُ اللهِ. ‏

مقدمه:
بررسی مفصل منابعی که نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان از آنها استجماع شده، ضرورتی بود که مدت‌ها، خودنمایی می‌کرد، تا این که بالاخره، توفیق، رفیق راه شد و این کتاب، فراهم آمد.
مهم‌ترین و معتبرترین منبع برای استجماع قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، «قرآن کریم» است. این کتاب باعظمت، آخرین و سالم‌ترین متن آسمانی‌ای است که امروزه در دسترس ماست. از آنجا که وثاقت و سلامت کتاب الله العزیز، اجماعی تمام مسلمانان است، خود را از بررسی آن، بی‌نیاز دیدیم.
رکن دیگری که در استجماع قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان بر آن اعتماد کردیم، سخنان گهربار استاد اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشینان برحق آن بزرگوار (علیهم السلام) است.
در میان کتاب‌هایی که سخنان آن استادان بشریت را جمع‌آوری کرده‌، برخی کتاب‌ها از اعتبار کافی برخوردار نیستند و نمی‌توانند مایه‌ی اطمینان خاطر در انتساب آن سخن به آن فرزانگان را فراهم آورند.
برخی ویژگی‌ها، موجب تقویت جایگاه و ترفیع درجه‌ی کتاب روایی می‌شود تا جایی که شایستگی لازم برای این که منبع استجماع قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان باشد را می‌یابد و برخی نقایص، موجب تنزّل درجه‌ی آن از سند به شاهد می‌گردد.
صافی اول:
در صافی نخستین، تمام کتاب‌هایی که مدعی بازنشر سخنان استاد اعظم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلّم) و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) هستند ولی مؤلفانشان از سرسپردگان به جریان ظلمانی و شیطانی سقیفه‌اند، از زمره‌ی منابع حدیثی معتبر، خارج گردید. در پاکسازی اولیه، ده‌ها کتاب مسند و مرسل، مفصل و مختصر و قدیمی و جدید، به کناری نهاده شد تا راه برای شناسایی وحی خالص، هموارتر گردد.
صافی دوم:
کتاب‌های باقیمانده از صافی نخستین، بر اساس ملاک‌های متعددی ارزیابی شد. مهم‌ترین ملاک‌های برتری کتاب‌های حدیثی بر یکدیگر، چنین است:
1. قدمت کتاب:
هر چه کتابی از قدمت بیشتری برخوردار باشد به معنی نزدیک‌تر بودن به عصر حضور است. بر طبق این ویژگی، منابع حدیثی شیعه را به دو گروه تقسیم کردیم:
الف) از عصر حضور تا قرن پنجم (سال‌های 1 تا 500 هجری قمری)
ب) از قرن ششم تا قرن پانزدهم (سال‌های 601 تا 1440 هجری قمری)
از منابع معتبر اولیه برای «استجماع تأسیسی» قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، بهره گرفته شده است.
از منابع واسطه به دلیل این که کتاب واسطه شمرده می‌شوند، فقط «استجماع تسدیدی» انجام گرفته است.
2. شهرت کتاب:
هر چه کتابی از شهرت بیشتری برخوردار باشد، نشان‌گر مقبولیت آن در نزد جمهور علماست. بر طبق این ویژگی،‌ منابع روایی به پنج گروه تقسیم می‌شوند:
الف) شهرت در میان معاصرین مؤلف یا اندکی پس از او؛
ب) شهرت در دوره‌های بعدی؛
ج) فراوانی آدرس‌دهی به کتاب؛
د) فراوانی شروح، تعلیقه‌ها و نقدهای کتاب؛
هـ) شهرت و جایگاه علمی شارحین و ناقدین.
3. صحت انتساب کتاب به مؤلف:
هر چه انتساب کتابی به مؤلف آن روشن‌تر باشد، ارزش کتاب را بالاتر می‌برد و برعکس، هر چه در انتساب کتابی به مؤلفش اختلاف بیشتری باشد، از ارزش آن می‌کاهد.
4. طریق صحیح به کتاب:
این که نسخه‌ی موجود کتاب حدیثی از طریق افراد شناخته شده و ثقه به مؤلف برسد، بر ارزش و جایگاه آن می‌افزاید.
5. جایگاه علمی مؤلف:
هر چه مؤلف کتاب، از جایگاه برتری از لحاظ علمی برخوردار باشد، ‌بر ارزش کتاب افزوده ‌می‌شود. جایگاه علمی مؤلف از بررسی این ملاک‌ها به دست می‌آید: استادان، شاگردان،‌ آثار مکتوب، شهرت علمی و حوزه‌ی‌ حدیثی.
6. تخصّص مؤلف:
هر چه کتاب، در ارتباط بیشتری با رشته‌ی تخصصی مؤلف باشد، یعنی رشته‌ای که مؤلف در آن شهرت دارد، ارزش و اعتبار بیشتری خواهد داشت. همچنین میزان ضبط و دقت نویسنده، اعتبار کتاب را بیشتر می‌کند.
7. میزان اهتمام مؤلف به کتاب:‌
روشن است که تمام کتاب‌های یک مؤلف به یک اندازه از اعتبار و رفعت درجه برخوردار نیستند. از عواملی که این تفاوت را موجب ‌می‌شود به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
الف) تألیف کتاب در سنین پختگی مؤلف؛
ب) مستند بودن مطالب؛
ج) دقت مؤلف در نقل مطالب معتبر و حذف مطالب نامعتبر؛
د) بر عهده گرفتن صحت مطالب ـ ولو اجمالاً ـ توسط مؤلف.
علاوه بر آنچه گذشت، عوامل دیگری نیز بر افزایش یا کاهش اعتماد بر مصادر حدیثی دخالت دارد که به اجمال، عبارتند از: اندک بودن متون در بردارنده‌ی محتوای شاذ؛ اندک بودن متون مستبعد؛ اندک بودن رکاکت لفظی یا محتوایی؛ همخوانی بیشتر متون با ضروریات و مسلمات دین و مذهب؛ اندک ‏بودن راویان ضعیف و کذاب در اسناد و طرق؛ کمتر بودن متون اختصاصی.
8. قوّت نسخه:
قوی بودن نسخه‌های خطی برجای مانده از یک کتاب، یکی دیگر از ملاک‌های ارزش‌گذاری متون حدیثی برای استفاده در منابع استجماع منهاج فردوسیان است. این ملاک با توجه به این عوامل استحصال می‌گردد:
الف) شهرت و جایگاه علمی ناسخان؛
ب) شهرت و تواتر نسخه؛
ج) کم بودن اختلاف متن با متون مشابه؛
د) کم بودن تصحیفات و تحریفات.
هـ) داشتن نسخه‌های قرائت شده بر عالمان و دارای مهر بلاغ.
فرق منابع تأسیسی با تسدیدی:
کتاب‌هایی که از صافی اول و دوم گذشته باشند، می‌توانند به عنوان منابع استجماع قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، مورد استفاده قرار گیرند. به این کتاب‌ها، «منابع تأسیسی» می‌گوییم. به عبارت دیگر، منابع تأسیسی، کتاب‌هایی هستند که شرایط ابتدایی برای اطمینان‌بخشی نسبت به انتساب سخنی به استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) را دارند.
از این گونه کتاب‌ها، دیدگاه‌ها و دستورالعمل‌هایی استجماع می‌شود که در قرآن کریم نیامده و در کتابی قبل از این کتاب نیز ثبت نشده است. تأسیسی بودن کتابی، به معنی درست و مقبول بودن تمام روایات آن کتاب نیست. هر روایت برای این که بتواند پایه‌ی استجماع قاعده‌ی نظری یا قانون عملی قرار گیرد، باید مراحل دیگری را نیز طی کند که به تفصیل در کتاب «اصول استجماع منهاج فردوسیان» بیان شده است.
پس کسی گمان نکند وقتی کتابی را تأسیسی می‌دانیم، به معنی تأیید تمام روایات آن کتاب است؛ بلکه هر گاه کتابی پس از طی مراحل راستی‌آزمایی، امتیاز لازم را کسب کرد، نوبت به بررسی تک تک روایاتش بر اساس سند، معنا و سایر ملاک‌های استجماع می‌رسد.
تمام سخت‌گیری‌ها برای این است که پایه‌ی یک دیدگاه (قاعده‌ی نظری) یا دستورالعمل (قانون عملی) بر محکم‌ترین حالت بنا گردد؛ زیرا رهروی که از پله‌های محکم بالا می‌رود، امیدوار به رسیدن است؛ ولی آن کس که قدم بر پله‌های سست می‌گذارد، از لغزیدن و سقوط در امان نیست.
در حاشیه‌ی «منابع تأسیسی»، کتاب‌هایی هستند که امتیاز لازم را برای این که روایاتشان مورد بررسی و مداقه قرار گیرد، کسب نکرده‌اند. این کتاب‌ها را «منابع تسدیدی» می‌خوانیم. از روایات این کتاب‌ها برای تسدید (محکم کردن) دیدگاه‌ها و دستورالعمل‌های استجماع شده از «منابع تأسیسی» استفاده می‌کنیم.
به عبارت ساده، وقتی دیدگاهی در قرآن کریم یا یکی از منابع تأسیسی آمده باشد، (بعد از کسب امتیاز لازم) در می‌یابیم که آن دیدگاه از وحی است و باید به آن معتقد گردید. پس از آن، هر مطلبی که آن دیدگاه وحیانی را تأیید می‌کند، مورد تأیید و قابل استفاده است؛ حتی اگر در کتاب‌های روایی ضعیف شیعه یا کتاب‌های اصحاب سقیفه یا کتاب‌های آسمانی تحریف شده (همانند تورات و انجیل) یا رؤیا یا مکاشفه یا شعر و ضرب المثل باشد.
تشکر و استرحام:
لازم به ذکر است که در مواضع متعدد، از داده‌های پایگاه‌های «ویکی پدیا»، «ویکی شیعه»، «ویکی فقه» و «ویکی اهل البیت» بهره برده‌ام ولی به جهت پرهیز از اطاله، به صورت مجزا آدرس‌دهی نکرده‌ام. پاداش اخروی کسانی که از نتایج زحماتشان در تدوین این کتاب، بهره‌برده و نامشان مذکور شده و نشده را از خدای متعال درخواست دارم.
امید است این خدمت ناچیز، در درگاه حیّ قیّوم، به احسن وجوه مقبول افتد و اصحاب منهاج فردوسیان را نفع وافر رساند. ان شاء‌ الله تعالی

وَ آخِرُ دَعوانا أَنِ الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین
مشهد مقدس رضوی ـ حاج فردوسی
ارد‌ی‌بهشت‌ماه 1402 خورشیدی

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است