حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

حاج فردوسی

معلم معنویت و مؤلف منهاج فردوسیان

۱۷۱ مطلب با موضوع «اصول استجماع منهاج فردوسیان .....» ثبت شده است

در لغت به معنی پیرو و در اصطلاح منهاج فردوسیان به سخنان صحابه‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و آله‌وسلم) و اصحاب ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) گفته ‌می‌شود که گرچه منسوب به معصوم نیست ولی راهنمای ما به فضای حاکم بر جامعه‌ی اسلامی صدر اسلام می‌باشد. این روایات نیز مانند شواهد، اعتبار تأسیس قاعده یا قانون را ندارد ولی جهت تسدید و تشدید قواعد و قوانینی که از محکمات و اسناد استجماع شده استفاده ‌می‌شود. این روایات، هم از منابع معتبر و کم‌اعتبار شیعی و هم از منابع عامه استجماع می‌گردد.
پس در منهاج فردوسیان، «تابع» به نظرات صحابه و تابعین گفته ‌می‌شود‌. یعنی سخنی که در کتاب‌های روایی فریقین نقل شده ولی سند آن به معصوم نمی‌رسد، بلکه از انشائات و فتاوای یکی از صحابه یا تابعین است‌.
 نمونه‌ی 1: أَخرَجَ ابنُ أبِى الدُنیا وَ البَیهَقی عَن نَافِع، قالَ: کُنتُ أسیرُ مَعَ عَبدُ اللهِ بنِ عُمر فِی طَریقٍ فَسَمِعَ زَمارَةُ راعٍ، فَوَضَعَ أصبعَیهِ فِی أُذُنَیه ثُمَّ عَدَلَ عَن الطَّریق، فَلَم یَزَل یَقُولُ: یَا نَافِعُ أَ تَسْمَعُ؟ قُلتُ: لَا‌. فَاَخرَجَ أصبَعَیهِ مِن أُذُنَیهِ وَ قَالَ: هَکَذا رَأیتُ رَسولَ اللهِ (صلى‌الله‌علیه‌وسلم) صَنَعَ‌.1
این روایت تاریخی گرچه شاید در نزد فقهای بزرگوار (جهت استنباط حکم الله) قابل اعتنا و اعتماد نباشد ولی در منهاج فردوسیان می‌تواند اندکی در استجماع مذاق منهاج فردوسیان، کمک کند‌. البته باید توجه داشت که «تابع» چنان که از اسمش پیداست همواره تابعِ «محکم» و «سند» و «شاهد» است و هیچگاه به صورت استقلالی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد‌.
نکته‌ی قابل تأمل در «تابع» این است که اساساً شیعه به صحابه و سخنانی که از خودشان گفته‌اند، بدون استناد به استاد اعظم یا امیرالمؤمنین (علیهما‌السلام)، بی‌توجه و بی‌اعتماد بوده است‌. این بی‌توجهی و بی‌اعتمادی به این دلیل است که جریان منحرفی در بین صحابه، غالب بوده که عملاً در مقابل استاد اعظم و امیرالمؤمنین (علیهما‌السلام) حرکت و موضع‌گیری داشته است‌.
ولی به دو توجیه، در منهاج فردوسیان از این نظرات استفاده ‌می‌شود:
1 ـ گزارش‌های این افراد به عنوان شهروندان جامعه‌ی نبوی، می‌تواند ما را در استجماع مذاق منهاج فردوسیان یاری کند‌.
2 ـ فقط در مواردی که اصل قاعده یا قانون، توسط آیات قرآن یا روایات معتبر شیعی از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) ثابت شده باشد،‌ از اینگونه سخنان، استفاده شده است‌. از این جهت جای هیچگونه نگرانی نسبت به امکان راه یافتن انحراف در قوانین و قواعد منهاج فردوسیان نیست‌.

……………………………………….

1. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 159. ترجمه: نافع می‌گوید با عبد الله بن عمر در راهی می‌رفتیم که صدای نی زدن چوپانی به گوش رسید‌. ابن عمر، انگشت بر گوش‌هایش نهاد و از راه خارج شد و همواره می‌گفت: ای نافع آیا صدایی می‌شنوی؟ تا این که گفتم: نه نمی‌شنوم‌. پس انگشت از گوش برداشت و گفت:‌ دیدم که رسول خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) چنین کرد‌. (این سخن با اختلاف در لفظ، در کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 227 نیز آمده است).

در لغت به معنی گواه و در اصطلاح منهاج فردوسیان به روایاتی گفته ‌می‌شود که اعتبارشان به قدری نیست که بتوان از آن‌ها به صورت استقلالی قانون یا قاعده‌ای استجماع کرد، ولی ‌می‌شود جهت قوام بیشتر قواعد و قوانینی که از محکمات و اسناد استجماع شده، از آن‌ها یاری طلبید. شواهد از دو نوع منبع استجماع می‌گردد:
1. منابع کم اعتبار شیعی: این کتاب‌ها بنا به دلیل یا دلایلی از درجه‌ی اعتباری که بتوان قاعده یا قانونی را از آن استجماع و تأسیس کرد، ساقطند. علت این سقوط، در پایان معرفی هر یک، بیان شده است. نام و مشخصات کامل این منابع در کتاب «منابع منهاج فردوسیان» آمده است.
2. منابع معتبر عامه: یکی دیگر از منابع شواهد، کتاب‌های معتبر در نزد عامه (غیر شیعه‌ی اثنی‌عشریه) است. روایات این کتاب‌ها بدواً متهم است مگر این که مثل آن (چه در لفظ و چه در معنی) در محکمات و اسناد آمده و قاعده یا قانونی از آن استجماع شده باشد. در این صورت، به عنوان قوام‌دهنده، مورد استفاده قرار می‌گیرد که به آن «استجماع تسدیدی» می‌گوییم و تعریف آن در فصل دهم خواهد آمد.

در لغت به معنی معتمَد است و در اصطلاح منهاج فردوسیان به روایات قابل اعتماد برای استجماع قاعده‌های نظری یا قانون‌های عملی، سند می‌گویند. اسناد، فقط، روایات امامیه از استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) است.

در لغت به معنی استوار و دارای استقامت و در اصطلاح منهاج فردوسیان به استوارترین دلایل برای هر قاعده یا قانون، اطلاق ‌می‌شود. منبع استجماع محکمات، فقط قرآن کریم است.

تنبیه: در روایاتی که دیدگاه نظری یا حکم عملی مشخصی ارائه نمی‌کند

آنچه تا کنون بر شمردیم، روایاتی بود که از سایر روایات برای استجماع قاعده یا قانون، تخصیص می‌خورد و به یکی از دلایلی که گذشت، نمی‌توانست پایه‌ای برای استجماع باشد، اما در بین روایات معتبر، روایاتی داریم که دیدگاه نظری یا حکم عملی مشخصی ارائه نمی‌دهد. لذا این دسته از روایات، دارای مانعی برای استجماع قاعده یا قانون از آن‌ها نیست بلکه چون دارای دیدگاه خاص یا حکم عملی خاصی نیست، تخصّصاً خارج می‌شود.
 نمونه‌ی 1: عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْأَنْصَارِی قَالَ: کنْتُ‏ بِالْمَدِینَةِ وَ قَدْ وَلَّاهَا مَرْوَانُ‏ بْنُ‏ الْحَکَمِ‏ مِنْ قِبَلِ یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ وَ کَانَ شَهْرُ رَمَضَانَ فَلَمَّا کَانَ فِی آخِرِ لَیلَةٍ مِنْهُ أَمَرَ مُنَادِیهُ أَنْ یُنَادِی بِالنَّاسِ فِی الْخُرُوجِ إِلَى الْبَقِیعِ لِصَلَاةِ الْعِیدِ فَغَدَوْتُ مِنْ مَنْزِلِی أُرِیدُ إِلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) غَلَساً فَمَا مَرَرْتُ بِسِکَةٍ مِنْ سِکَکِ الْمَدِینَةِ إِلَّا لَقِیتُ [رَأَیتُ‏] أَهْلَهَا خَارِجِینَ إِلَى الْبَقِیعِ فَیَقُولُونَ أَینَ تُرِیدُ یا جَابِرُ؟ فَأَقُولُ إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) حَتَّى أَتَیتُ الْمَسْجِدَ فَدَخَلْتُهُ فَمَا وَجَدْتُ فِیهِ إِلَّا سَیِّدِی عَلِی بْنَ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) قَائِمٌ یُصَلِّی صَلَاةَ الْفَجْرِ وَحْدَهُ فَوَقَفْتُ وَ صَلَّیتُ بِصَلَاتِهِ فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ سَجَدَ سَجْدَةَ الشُّکرِ ثُمَّ إِنَّهُ جَلَسَ یَدْعُو وَ جَعَلْتُ أُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِهِ فَمَا أَتَى إِلَى‏ آخِرِ دُعَائِهِ حَتَّى بَزَغَتِ الشَّمْسُ»1

…………………………………………….

1. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 1، صفحه‌ی 490. ترجمه: راوی می‌گوید: در مدینه بودم و والی‌اش مروان بن حکم قبل از یزید بن معاویه بود. شب آخر ماه رمضان، جارچی‌هایش را امر کرد که مردم را خبر بدهند که برای نماز عید، به بقیع بیایند. صبح زود و در تاریکی آخر شب از منزل خارج شدم به قصد منزل آقایم علی بن الحسین (علیهما‌السلام). پس به هیچ کوچه‌ای از کوچه‌های مدینه گذر نکردم جز این که دیدم اهلش به سوی بقیع، خارج می‌شوند. پس می‌پرسیدند: کجا می‌روی ای جابر؟ می‌گفتم: به مسجد پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم). تا این که به مسجد رسیدم. پس داخل شدم و جز آقایم علی بن الحسین (علیه‌السلام) را در آن ندیدم که به تنهایی به نماز صبح ایستاده بود. پس ایستادم و به ایشان اقتدا کردم. چون از نماز فارغ شدند، سجده‌ی شکر کردند. سپس نشستند و دعا می‌کردند و من آمین می‌گفتم. تا این که خورشید طلوع کرد.

تنبیه: در اوامر و نواهی مولوی و ارشادی:

یکی دیگر از موانع موجود در مراجعه به کتاب و سنت برای استجماع قانون، تقسیم شدن اوامر و نواهی آن در نزد متأخرین از فقها به مولوی و ارشادی است. جدا از بحث‌های بسیار و تخصصی در این حوزه، نتیجه چنین است که از اوامر و نواهی ارشادی، نیز مانند اوامر و نواهی مولوی، قانون، استجماع ‌می‌شود.

تنبیه در اخلاق انبیاء و سنن مرسلین:

شمرده شدن کاری از «اخلاق انبیا» یا «سنن مرسلین»، دلالت بر استحباب ندارد و در زمره‌ی فعل استاد است و برای استجماع قانون، استفاده نمی‌شود؛ هر چند برای استجماع قاعده‌ی تجملی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
 نمونه‌ی اول: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مِنْ أَخْلَاقِ الأَنْبِیاءِ حُبُّ النِّسَاءِ»1
 نمونه‌ی دوم: عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِی بْنَ مُوسَى الرِّضَا (علیه‌السلام) یقُولُ: «ثَلَاثٌ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلِینَ العِطْرُ وَ أَخْذُ الشَّعْرِ وَ کَثْرَةُ الطَّرُوقَةِ»2
 نمونه‌ی سوم: قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «أَرْبَعٌ مِنْ أَخْلَاقِ الأَنْبِیاءِ التَّطَیبُ وَ التَّنْظِیفُ بِالمُوسَى وَ حَلْقُ الجَسَدِ بِالنُّورَةِ وَ کَثْرَةُ الطَّرُوقَةِ»3
به دلیل این دو روایت که گویا موارد مذکور در روایات قبل را مختص پیامبران می‌داند:
 نمونه‌ی اول: قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «ثلاثة من النبوة طم الشعر و طیب الریح وَ کَثْرَةُ الطَّرُوقَةِ»4
 نمونه‌ی دوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «ثَلَاثٌ أُعْطِیهُنَّ الأَنْبِیاءُ العِطْرُ وَ الأَزْوَاجُ وَ السِّوَاک»5

………………………………………………..

1. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 20، صفحه‌ی 22. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: از اخلاق پیامبران، دوست داشتن زنان [خودشان] است.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 320؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 2، صفحه‌ی 104 و جلد 2، صفحه‌ی 141 و جلد 20، صفحه‌ی 15. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام رضا (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: سه چیز از سنت‌های پیامبران است؛ عطر زدن و کوتاه کردن مو[ی سر] و زیاد نزدیکی کردن.
3. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 131؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 2، صفحه‌ی 107؛ بحار الأنوار، جلد 73، صفحه‌ی 83؛ مکارم ‏الأخلاق، صفحه‌ی 63. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: چهار چیز از اخلاق پیامبران است؛ عطر زدن و تمیز کردن [موی سر] با تیغ و از بین بردن موهای بدن با نوره و زیاد نزدیکی کردن.
4. مکارم ‏الأخلاق، صفحه‌ی 42. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: سه چیز از پیامبری است، پر مویی و خوش‌بویی و زیاد نزدیکی کردن.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 511؛ وسائل الشیعة، جلد 2، صفحه‌ی 143. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: سه چیز به پیامبران داده شده است؛ عطر و همسران و مسواک.

اگر اشکال شود که در روایت شریف آمده است که باید در انجام کارها به استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) نگاه کنیم1. و به این استدلال، فعل استاد، حجت است و دلالت بر استحباب دارد؛
جواب می‌دهیم: این دستور، مخصوص حج است که فرمودند: «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِکَکُم‏»2

……………………………………..

1. عَنْ بُرَیدِ بْنِ مُعَاوِیةَ العِجْلِی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) کیفَ صَارَ النَّاسُ یسْتَلِمُونَ الحَجَرَ وَ الرُّکنَ الیمَانِی وَ لَا یسْتَلِمُونَ الرُّکنَینِ الآخَرَینِ؟! فَقَالَ: «قَدْ سَأَلَنِی عَنْ ذَلِک عَبَّادُ بْنُ صُهَیبٍ البَصْرِی. فَقُلْتُ: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) اسْتَلَمَ هَذَینِ وَ لَمْ یَسْتَلِمْ هَذَینِ فَإِنَّمَا عَلَى النَّاسِ أَنْ یَفْعَلُوا مَا فَعَلَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم)».
ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: چگونه است که مردم، حجر و رکن یمانی را دست می‌کشند ولی دو رکن دیگر را دست نمی‌کشند. حضرت فرمودند: عباد بن صهیب هم همین را از من پرسید، پس گفتم: همانا پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) آن دو را دست کشیدند و به دو رکن دیگر دست نکشیدند و بر مردم است که آن کنند که پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) می‌کرد. (علل الشرائع، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 428)
2. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، الفصل الخامس فی الحج، صفحه‌ی 467؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ابن ابی جمهور احسایی، جلد ‏4، صفحه‌ی 5. ترجمه: به من نگاه کنید که چه می‌کنم.

فعل استاد (یا به اصطلاح اصولیون، فعل معصوم) به معنی کارهایی است که استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) انجام داده‌اند و گزارش آن به ما رسیده است. همچنین علاقه‌مندی‌های آن بزرگواران را در دسته‌ی فعل استاد، مندرج می‌کنیم. روایات معتبر شیعه در گزارش فعل استاد را به چهار قسم می‌توان تقسیم نمود:
قسم اول فعل استاد:
فعل است ولی امر شده‌ایم که به آن به دیده‌ی دستور نگاه کنیم و از آن،‌ احکام مربوطه برداشت کنیم. مثل نمازی که امام صادق (علیه‌السلام) خواندند و خواستند راوی از فعل ایشان، آداب و احکام نماز را برداشت نماید.
در این قسم، به راحتی و به اجماع علما، می‌توان از آن استجماع قاعده‌ی تکمیلی و قانون عملی نمود و چنین استجماعی در منهاج فردوسیان، انجام گرفته است و بحث آن در موارد 25 و 26 از ارکان استجماع، گذشت.
قسم دوم فعل استاد:
فعلی که واضح است برای آموزش امت و الگوبرداری نیست و قابل پیروی نمی‌باشد؛ مثل روایتی که امام (علیه‌السلام) در حال طواف در مسجد الحرام، آب دهان انداختند و آن را پنهان نکردند. اجماع علما بر این است که نمی‌توان این کار را دال بر استحباب دانست، به این صورت که شیعیان در حال طواف،‌ به قصد کسب ثواب، در مسجد الحرام آب دهان بیاندازند.
پس چون این قسم به اجماع علما، قابلیت استجماع قاعده‌ی تکمیلی یا قانون عملی ندارد، در منهاج فردوسیان بدان اعتنا نشده است.
قسم سوم فعل استاد:
فعلی که مشکوک است یعنی معلوم نیست برای آموزش و الگوبرداری است یا اختصاصیِ استاد می‌باشد ولی جهت این که آموزشی باشد،‌ قوی‌تر است.
این قسم،‌ مشکل‌ترین قسم از اقسام چهارگانه‌ی فعل استاد است که بسیاری را به تردید انداخته و به اتخاذ مواضع متفاوت و حتی متضاد واداشته است. چنین فعلی به دلیل مشکوک بودن، در قواعد یا قوانین منهاج فردوسیان لحاظ نشده است. مشکوک بودن یا واضح نبودن مراد، قوی‌ترین دلیل برای خارج شدن اینگونه آیات و روایات از فرایند استجماع «منهاج فردوسیان» است؛ زیرا «منهاج فردوسیان» بر واضحات و مسلمات بنا نهاده شده است نه مشکوکات و امور غیر واضح.
البته لازم به ذکر است که از این افعال،‌ هرگز به صرف «فعل استاد بودن» نهی نشده است و حتی انجام دادنش به قصد رجاء و مطلق مطلوبیت، خالی از وجه نیست.
قسم چهارم فعل استاد:
فعلی که مشکوک است، یعنی معلوم نیست برای آموزش و الگوبرداری است یا اختصاصیِ استاد می‌باشد، ولی جهت این که اختصاصی معصوم باشد، قوی‌تر است. مثل این که استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خیار را با نمک و هندوانه را با خرما می‌خوردند.
این قسم نیز به راحتی کنار گذاشته ‌می‌شود و قاعده یا قانونی از آن استجماع نمی‌گردد.
اینک به ارائه‌ی چند نمونه از فعل استاد می‌پردازیم.
 نمونه‌ی اول: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یَأْکُلُ القِثَّاءَ بِالمِلْحِ»1
 نمونه‌ی دوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یَأْکُلُ البِطِّیخَ بِالتَّمْرِ»2
 نمونه‌ی سوم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یَأْکُلُ الرُّطَبَ بِالخِرْبِزِ»3
 نمونه‌ی چهارم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ النَّبِی (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) یُعْجِبُهُ الرُّطَبُ بِالخِرْبِزِ»4
 نمونه‌ی پنجم: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الحُسَینِ قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) إِذَا وَدَّعَ المُؤْمِنِینَ قَالَ: زَوَّدَکمُ اللهُ التَّقْوَى وَ وَجَّهَکمْ إِلَى کُلِّ خَیرٍ وَ قَضَى لَکُمْ کُلَّ حَاجَةٍ وَ سَلَّمَ لَکُمْ دِینَکمْ وَ دُنْیاکُمْ وَ رَدَّکُمْ سَالِمِینَ إِلَى سَالِمِینَ»5
 نمونه‌ی ششم: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) إِذَا وَدَّعَ مُسَافِراً أَخَذَ بِیدِهِ ثُمَّ قَالَ: «أَحْسَنَ اللهُ لَکَ الصِّحَابَةَ وَ…»6
 نمونه‌ی هفتم: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «مَرَّ مُوسَى النَّبِی (علیه‌السلام) بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ خِطَامُهُ مِنْ لِیفٍ عَلَیهِ عَبَاءَتَانِ قَطَوَانِیتَانِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیک یا کرِیمُ لَبَّیک» وَ مَرَّ یونُسُ بْنُ مَتَّى بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیکَ کَشَّافَ الکُرَبِ العِظَامِ لَبَّیک» وَ مَرَّ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیکَ عَبْدُکَ ابْنُ أَمَتِک» وَ مَرَّ مُحَمَّدٌ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ یقُولُ «لَبَّیک ذَا المَعَارِجِ لَبَّیک»7
 نمونه‌ی هشتم: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) عِنْدَکُمْ بِالکُوفَةِ یَغْتَدِی کُلَّ یَوْمٍ بُکرَةً مِنَ القَصْرِ فَیَطُوفُ فِی أَسْوَاقِ الکوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ کانَ لَهَا طَرَفَانِ وَ کانَتْ تُسَمَّى السَّبِینَةَ فَیقِفُ عَلَى أَهْلِ کلِّ سُوقٍ فَینَادِی یا مَعْشَرَ التُّجَّارِ اتَّقُوا الله فَإِذَا سَمِعُوا صَوْتَهُ القَوْا مَا بِأَیدِیهِمْ وَ أَرْعَوْا إِلَیهِ بِقُلُوبِهِمْ وَ سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ فَیقُولُ قَدِّمُوا الِاسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ وَ … فَیَطُوفُ فِی جَمِیعِ أَسْوَاقِ الکوفَةِ ثُمَّ یَرْجِعُ فَیَقْعُدُ لِلنَّاسِ»8
تبصره:
تمام موارد فوق،‌ در صورتی است که فعل استاد، از سوی استاد بعدی، گزارش شده باشد. مانند موارد زیر:
 نمونه‌ی 1: گزارش استاد از نقش نگین استاد:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَ نَقْشُ خَاتَمِ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ کانَ نَقْشُ خَاتَمِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) اللهُ الْمَلِک وَ کانَ نَقْشُ خَاتَمِ أَبِی (علیه‌السلام) الْعِزَّةُ للهِ»9
 نمونه‌ی 2: گزارش استاد از ماده‌ی انفیه‌ی استاد:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) أَنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) کانَ إِذَا اشْتَکى رَأْسَهُ اسْتَعَطَ بِدُهْنِ الْجُلْجُلَانِ وَ هُوَ السِّمْسِم»10
ولی در مواردی که فعل استاد، توسط غیر استاد گزارش شده است، نوبت به تقسیم‌بندی بالا نمی‌رسد. دلیل نپذیرفتن این نوع از گزارشِ فعل استاد، این است که معلوم ما نیست که آیا راوی، حقیقت فعل استاد را فهمیده و گزارش کرده یا چیزی به خیالش رسیده و حقیقت مطلب، چنان نبوده که او فهمیده است.
 نمونه‌ی 1: گزارش غیر استاد از نقش نگین استاد:
● سند 1: عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ: مَرَّ بِی مُعَتِّبٌ وَ مَعَهُ خَاتَمٌ فَقُلْتُ لَهُ: أَی شَی‏ءٍ هَذَا؟ فَقَالَ: خَاتَمُ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) فَأَخَذْتُ لِأَقْرَأَ مَا فِیهِ فَإِذَا فِیهِ «اللهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فَقِنِی شَرَّ خَلْقِک»11
 نمونه‌ی 2: گزارش غیر استاد از ماده‌ی انفیه‌ی استاد:
● سند 1: عَنْ عَلِی بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: کانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه‌السلام) یَسْتَعِطُ بِالشَّلِیثَا وَ بِالزَّنْبَقِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ خَسْفَیهِ‏»12
نتیجه‌گیری:
در مورد جایگاه فعل معصوم، بحث‌های زیادی در علم اصول شده ولی مختار ما (به پیروی از بزرگان فقه و حدیث) این است که فعل استاد ـ جز قسم اولی که گفتیم ـ نمی‌تواند منجر به استجماع تأسیسی شود ولی برای استجماع تسدیدی (در حد روایات شاهد و تابع) مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ زیرا؛
الف) نمی‌دانیم که آیا این فعل، مشترک بین استاد و غیر استاد است یا فقط اختصاص به استاد دارد؛ چون به تصریح بعضی روایات، بین آنچه استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) بدان مأمور بوده‌اند با آنچه اصحاب منهاج فردوسیان بدان مأمورند، تفاوت است. این نکته در برخی روایات، تصریح شده است؛
● سند 1: عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) «مَنْ قَالَ بَعْدَ الفَرِیضَةِ مِنَ الصَّلَاةِ قَبْلَ أَنْ یزَوِّلَ رُکبَتَیهِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ… عَشْرَ مَرَّاتٍ مَحَا اللهُ عَنْهُ أَرْبَعِینَ الفَ الفِ سَیئَةٍ وَ… ثُمَّ التَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ: «أَمَّا أَنَا فَلَا أُزَوِّلُ رُکبَتَی حَتَّى أَقُولَهَا مِائَةَ مَرَّةٍ وَ أَمَّا أَنْتُمْ‏ فَقُولُوهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ»13‏
● سند 2: عَنْ رَحِیمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) أَرَاکَ إِذَا صَلَّیتَ فَرَفَعْتَ رَأْسَکَ مِنَ السُّجُودِ فِی الرَّکعَةِ الْأُولَى وَ الثَّالِثَةِ فَتَسْتَوِی جَالِساً ثُمَّ تَقُومُ فَنَصْنَعُ‏ کَمَا تَصْنَعُ؟‏ فَقَالَ: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى مَا أَصْنَعُ، اصْنَعُوا مَا تُؤْمَرُونَ»14‏
از برخی دیگر از روایات که بین «فعل استاد» و «امر استاد» تقابل وجود دارد، می‌توان فهمید که همیشه و همه جا، استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) وظیفه و مأموریت‌شان، همانی نیست که برای امت معین کرده‌اند. پس نمی‌توان به راحتی از «فعل استاد» برداشت استحباب نمود.
 نمونه‌ی اول: خواندن نماز شب در اول شب:
● سند 1: عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) فِیمَا بَینَ مَکةَ وَ المَدِینَةِ فَکانَ یَقُولُ: «أَمَّا أَنْتُمْ فَشَبَابٌ تُؤَخِّرُونَ وَ أَمَّا أَنَا فَشَیخٌ أُعَجِّلُ» فَکانَ یُصَلِّی صَلَاةَ اللَّیلِ أَوَّلَ اللَّیلِ.15‏
● سند 2: قَالَ سَالتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ صَلَاةِ اللَّیلِ وَ الوَتْرِ فِی أَوَّلِ اللَّیلِ فِی السَّفَرِ إِذَا تَخَوَّفْتُ البَرْدَ وَ کانَتْ عِلَّةٌ فَقَالَ: «لَا بَأْسَ أَنَا أَفْعَلُ ذَلِک»16‏
که تقابل دارد با:
● سند 1: عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیک مِنْ صُلَحَائِهِمْ شَکا إِلَی مَا یلْقَى مِنَ النَّوْمِ وَ قَالَ إِنِّی أُرِیدُ القِیامَ إِلَى الصَّلَاةِ بِاللَّیلِ فَیغْلِبُنِی النَّوْمُ حَتَّى أُصْبِحَ وَ رُبَّمَا قَضَیتُ صَلَاتِی الشَّهْرَ مُتَتَابِعاً وَ الشَّهْرَینِ أَصْبِرُ عَلَى ثِقَلِهِ. فَقَالَ: «قُرَّةُ عَینٍ لَهُ وَ اللهِ» قَالَ: وَ لَمْ یُرَخِّصْ لَهُ فِی الصَّلَاةِ فِی أَوَّلِ اللَّیلِ وَ قَالَ: «القَضَاءُ بِالنَّهَارِ أَفْضَلُ»17‏
 نمونه‌ی دوم: انداختن آب دهان در مسجد:
● سند 1: عَنْ عَلِی بْنِ مَهْزِیارَ قَالَ رَأَیتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِی (علیه‌السلام) یَتْفُلُ فِی المَسْجِدِ الحَرَامِ فِیمَا بَینَ الرُّکنِ الیَمَانِی وَ الحَجَرِ الأَسْوَدِ وَ لَمْ یُدْفِنْهُ.18
● سند 2: عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یقُولُ‏: «کانَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) یُصَلِّی فِی الْمَسْجِدِ فَیَبْصُقُ أَمَامَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ خَلْفَهُ عَلَى الْحَصَى وَ لَا یُغَطِّیهِ»19
که تقابل دارد با:
● سند 1: جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیاً (علیه‌السلام) قَالَ: «الْبُزَاقُ فِی الْمَسْجِدِ خَطِیئَةٌ وَ کَفَّارَتُهُ دَفْنُهُ»20
● سند 2: عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم‌السلام) قَالَ: «مَنْ وَقَّرَ بِنُخَامَتِهِ الْمَسْجِدَ لَقِی اللهَ یَوْمَ الْقِیامَةِ ضَاحِکاً قَدْ أُعْطِی کتَابَهُ بِیمِینِهِ»21
● سند 3: عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یقُولُ‏: «مَنْ تَنَخَّعَ فِی الْمَسْجِدِ ثُمَّ رَدَّهَا فِی جَوْفِهِ لَمْ تَمُرَّ بِدَاءٍ فِی جَوْفِهِ إِلَّا أَبْرَأَتْهُ»22
 نمونه‌ی سوم: جلسه‌ی استراحت:
● سند 1: عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: رَأَیتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیهماالسلام) إِذَا رَفَعَا رُءُوسَهُمَا مِنَ السَّجْدَةِ الثَّانِیَةِ نَهَضَا وَ لَمْ یَجْلِسَا.23
که تقابل دارد با:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «لَا تُقْعِ بَینَ السَّجْدَتَینِ إِقْعَاءً»24
● سند 2: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ: «لَا تُقْعِ عَلَى قَدَمَیکَ»25
● سند 3: عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ کانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ قَعَدَ حَتَّى یَطْمَئِنَّ ثُمَّ یَقُومُ فَقِیلَ لَهُ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کانَ مِنْ قَبْلِکَ أَبُو بَکرٍ وَ عُمَرُ إِذَا رَفَعُوا رُءُوسَهُمْ عَنِ السُّجُودِ نَهَضُوا عَلَى صُدُورِ أَقْدَامِهِمْ کَمَا تَنْهَضُ الْإِبِلُ. فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام): «إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ أَهْلُ الْجَفَاءِ مِنَ النَّاسِ إِنَّ هَذَا مِنْ تَوْقِیرِ الصَّلَاةِ»26
 نمونه‌ی چهارم: همنشینی با جذامی:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَرَّ عَلِیُ بْنُ الْحُسَینِ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا- عَلَى الْمُجَذَّمِینَ‏ وَ هُوَ رَاکِبٌ‏ حِمَارَهُ وَ هُمْ یَتَغَدَّوْنَ‏ ، فَدَعَوْهُ إِلَى الْغَدَاءِ ، فَقَالَ: أَمَا إِنِّی‏ لَوْ لَا أَنِّی‏ صَائِمٌ لَفَعَلْتُ، فَلَمَّا صَارَ إِلى‏ مَنْزِلِهِ أَمَرَ بِطَعَامٍ، فَصُنِعَ‏ ، وَ أَمَرَ أَنْ یَتَنَوَّقُوا فِیهِ، ثُمَّ دَعَاهُمْ فَتَغَدَّوْا عِنْدَهُ، وَ تَغَدّیٰ مَعَهُمْ27»28
که تقابل دارد با:
● سند 1: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «خَمْسَةٌ یُجْتَنَبُونَ عَلَى کُلِّ حَالٍ الْمَجْذُومُ وَ الْأَبْرَصُ وَ الْمَجْنُونُ وَ وَلَدُ الزِّنَا وَ الْأَعْرَابِی»29
● سند 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «وَ کَرِهَ أَنْ یُکَلِّمَ الرَّجُلُ مَجْذُوماً إِلَّا أَنْ یَکُونَ بَینَهُ وَ بَینَهُ قَدْرُ ذِرَاعٍ»30
● سند 3: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَکَ مِنَ الْأَسَدِ»31
ب) اگر نقشی در کمال و سعادت منهاجیون و منهاجیات می‌داشت، باید امر یا تشویقی برای انجام آن صادر می‌گردید مانند قسم اول از فعل معصوم.

…………………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 373. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خیار را با نمک می‌خوردند.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 361. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) هندوانه را با خرما می‌خوردند.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 361. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) خربزه را با رطب می‌خوردند.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 361. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) از خوردن رطب با خربزه خوششان می‌آمد.
5. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 276. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم هر گاه با مؤمنین وداع (خدا حافظی) می‌کردند، می‌فرمودند: پرهیز را توشه‌ی شما می‌کنم و به سوی خیر، متوجهتان می‌سازم و برآمدن هر حاجتی را برای شما خواستارم و دین و دنیای سالم را برایتان می‌خواهم و برگشتی با سلامتی به سوی بازماندگانی در سلامت را خواهانم.
6. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 354؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 11، صفحه‌ی 407. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) چون می‌خواستند با مسافری وداع کنند، دستش را می‌گرفتند و می‌فرمودند: خدای تعالی نیکو همراهی‌ات کند و…
7. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 213. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: موسای پیامبر بر پهنه‌ی [قریه‌ی] روحاء گذشت و در حالی که بر شتر سرخی که مهار آن از لیف بود و دو عبای قطوانی پوشیده بود، می‌گفت: «لبیک، ای کریم لبیک». و یونس پسر متّا بر پهن‌دشت روحاء گذشت و می‌گفت: «لبیک، ای برطرف‌کننده‌ی غم‌های بزرگ، لبیک». و عیسی پسر مریم بر پهنه‌ی روحاء گذشت و می‌گفت: «لبیک، برده‌ات، پسر کنیزت [هستم]» و محمد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بر پهنه‌ی روحاء گذشت و می‌گفت: «لبیک صاحب راه‌ها، لبیک».
8. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 151. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) هر روز صبح در کوفه، از قصر [مرکز خلافت] خارج می‌شدند و بازار به بازار کوفه را می‌گشتند در حالی که تازیانه‌شان که دو طرف داشت و نامش «سبینه»‌ بود را بر شانه داشتند. پس بر اهل بازار می‌ایستادند و ندا می‌دادند: ای تاجران، از خدا بپرهیزید. [اهل بازار] چون صدای حضرت را می‌شنیدند، آنچه در دست داشتند می‌انداختند و گوش می‌دادند و دل می‌سپردند. پس حضرت می‌فرمودند: طلب خیر را پیش اندازید و با آسان‌گیری برکت بجویید… پس در تمام بازار می‌گشتند و سپس [به مرکز خلافت] برگشته و برای [حل و فصل کار] مردم می‌نشستند.
9. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 473. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: نقش نگین پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) «محمد پیامبر خدا» و نقش نگین امیر المؤمنین (علیه‌السلام) «خدا پادشاه است» و نقش نگین پدرم «عزّت برای خداست» بود.
10. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 524. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) هر گاه سردرد می‌شدند با روغن کنجد، انفیه می‌کردند.
11. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 473. ترجمه: ابراهیم بن عبدالحمید گوید: معتّب بر من گذشت و انگشتری با او بود. گفتم: این چیست؟ گفت: انگشتر امام صادق (علیه‌السلام) است. از او گرفتم برای این که نقشش را بخوانم. پس چنین بود «خدایا تو مورد اعتماد من هستی، مرا از شرّ آفریدگانت نگه‌دار».
12. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 524. ترجمه: راوی می‌گوید: امام کاظم (علیه‌السلام) با شلیثا و زنبق بسیار گرم خسفی انفیه می‌کردند.
13. محاسن، محدث برقی، جلد ‏، صفحه‌ی، 51. ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس بعد از نماز واجب و قبل از این که زانوهایش را جابجا کند، ده مرتبه بگوید: شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست… خدای تعالی چهل هزار هزار گناهش را محو می‌کند… سپس رو به من کردند و فرمودند: اما من زانوهایم را جابجا نمی‌کنم تا این که صد بار این [ذکر] را بگویم ولی شما، ده مرتبه بگویید.
14. تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 82، باب کیفیة الصلاة و صفتها. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السلام) گفتم: می‌بینم که شما هر گاه نماز می‌خوانید و سر از سجده‌ی رکعت اول و سوم بر می‌دارید، می‌نشینید، سپس بر می‌خیزید، آیا چنان کنیم که شما می‌کنید؟ فرمودند: نگاه نکنید به آنچه انجام می‌دهم، انجام بدهید آنچه بدان امر شده‌اید. [جالب توجه است که در حالی از نگاه کردن به فعل ایشان نهی می‌کنند که امر شده‌ایم مثل فعل ایشان انجام دهیم یعنی بعد از سجده‌ی دوم، بنشینیم و سپس بایستیم]
15. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 440. ترجمه: راوی می‌گوید: در سفری بین مکه و مدینه با امام صادق (علیه‌السلام) بودم. حضرت می‌فرمودند: شما جوان هستید، [خواندن نماز شب را از اول شب] به تأخیر اندازید ولی من پیرمردم، زودتر می‌خوانم. و نماز شبشان را اول شب می‌خواندند.
16. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 341. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از خواندن نماز شب و نماز وتر در اول شب پرسیدم، اگر مریض باشم و از سرما بترسم، فرمودند: اشکال ندارد، من همین کار را می‌کنم.
17. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 447. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: یکی از شیعیان شما از نیکانشان، به من شکایت کرد از خواب و این که می‌خواهد نماز شب بخواند ولی خواب تا صبح بر او غلبه می‌کند و گاهی نماز شب یک ‌ماه یا دو ماه را پشت سر هم قضا می‌کند و بر سختی‌اش صبر می‌نماید. حضرت فرمودند: «نورچشمی برای اوست به خدا». ولی اجازه ندادند نماز شبش را اول شب بخواند و فرمودند: «قضا کردن در روز، برتر است».
18. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 370. ترجمه: راوی می‌گوید: امام جواد (علیه‌السلام) را دیدم که در مسجد الحرام، بین رکن یمانی و رکن حجر الاسود، آب دهان انداختند و دفنش هم نکردند.
19. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: امام باقر در مسجد، نماز می‌خواندند و از جلو و راست و چپ و پشت سر بر سنگریزه‌ها آب دهان می‌انداختند و آن را نمی‌پوشاندند.
20. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) از پدرشان از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) نقل فرمودند: [انداختنِ] آب دهان در مسجد، گناهی است که کفاره‌اش،‌ دفن کردنش است.
21. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) از پدرانشان نقل فرمودند: هر کس احترام مسجد را نگه دارد و در آن اخلاط [سر و سینه‌اش] را نیاندازد، خدای تعالی را روز قیامت، خندان [و راضی] ملاقات خواهد کرد و کتابش به دست راستش داده خواهد شد.
22. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 442. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: کسی که اخلاط [سر و سینه‌] در مسجد برایش پیش آید و [به احترام مسجد، آن را بیرون نیاندازد، بلکه] آن را فرو ببرد، [آن خلط] به هیچ دردی گذر نمی‌کند مگر این که آن را خوب می‌نماید.
23. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 329. ترجمه: راوی می‌گوید: دیدم امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) هر گاه سر از سجده‌ی دوم بر می‌داشتند، بر می‌خواستند و [برای جلسه‌ی استراحت] نمی‌نشستند.
24. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 336، باب القیام و القعود فی الصلاة. ترجمه: بین دو سجده، اقعاء مکن. (اقعاء: نشستن بر سینه‌ی پا)
25. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 299، باب الخشوع فی الصلاة و کراهیة العبث. ترجمه: بر قدم‌هایت اقعاء مکن.
26. تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 314، باب کیفیة الصلاة و صفتها و المفروض من ذلک و المسنون. ترجمه: راوی می‌گوید: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) چون سر از سجده بر می‌داشتند، می‌نشستند تا آرام بگیرند، سپس می‌ایستادند. گفته شد ای امیر المؤمنین، قبل از تو ابوبکر و عمر، چون سر از سجده بر می‌داشتند، بر سینه‌ی پاهایشان بلند می‌شدند همچنان که شتر بلند می‌شود. پس امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: همانا این کار را اهل جفا از مردم انجام می‌دهند. همانا این کار، از احترام گذاشتن به نماز است.
27. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 123، باب التواضع. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: امام سجاد (علیه‌السلام) در حالی که سوار خر بودند، بر جذامی‌ها گذشتند و آنان صبحانه می‌خوردند. پس دعوتشان کردند به صبحانه، فرمودند: اگر روزه‌دار نبودم، این کار را انجام می‌دادم. پس چون به خانه رسیدند، امر کردند که غذایی آماده شود و امر کردند که خوب باشد، سپس آنان را به نزد خود دعوت کردند. آنان نیز آمدند و در محضر آن حضرت، صبحانه خوردند و آن حضرت هم با آنان صبحانه خوردند.
28. مرحوم مجلسی در توجیه این روایت می‌نویسد: «هذا لیس بصریح فی الأکل معهم فی إناء واحد، فلا ینافی الأمر بالفرار من المجذوم؛ مع أنّه یمکن أن یکونوا مستثنین من هذا الحکم لقوّة توکلهم و عدم تأثّر نفوسهم بأمثال ذلک، أو لعلمهم بأنّ الله لایبتلیهم بأمثال البلایا التی توجب نفرة الخلق». ترجمه: این روایت صریح در این نیست که با ایشان در یک ظرف غذا خوردند و منافاتی با امر به فرار از جذامی ندارد، با این که ممکن است آن بزرگواران، استثنا از این حکم باشند برای قوّت توکل‌شان و عدم تأثیرپذیری آنان از مانند این چیزها یا برای این است که می‌دانند خداوند، آنان را به امثال این بلاها که موجب فرار مردم می‌شود، گرفتار نمی‌نماید. (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد ‏8، صفحه‌ی 251، حدیث 8).
29. خصال، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 287. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: پنج نفر هستند که در هر حال باید از آنان دوری گزید، جذامی، پیس، دیوانه، زنازاده و مردمان بیابان‌گرد وحشی.
30. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 557، باب النوادر. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: مکروه است که انسان با جذامی سخن بگوید، مگر این که بینشان به اندازه‌ی یک ذراع [حدود نیم متر] فاصله باشد.
31. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 557، باب النوادر. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: از جذامی فرار کند، فرارکردنی از شیر.

هر گاه در موضوعی، چند روایت، رخصت (اباحه) را بیان کند، ولی در یک روایت، امر یا نهی یا یکی دیگر از ارکان استجماع آمده باشد، از آن یک روایت، استجماع قانون ‌می‌شود و به آن چند روایتی که رخصت داده، توجه نمی‌شود.
به عبارت ساده‌تر، هر گاه در چند روایت، اجازه بدهند که کاری انجام شود یا کاری ترک شود ولی در یک روایت، به انجام دادن آن کار، امر شده باشد یا از ترک آن، نهی شده باشد؛ در این صورت، آن روایتی که امر یا نهی دارد را می‌گیریم و آن چند روایتی که اجازه‌ی ترک مراعات داده را رها می‌کنیم.
 نمونه‌ی اول: تعارضِ «رخصت برای خشک کردن آب وضو با دستمال» با «تشویق بر خشک نکردن آب وضو با دستمال»:
● سند 1: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ‏ التَّمَسُّحِ بِالْمِنْدِیلِ قَبْلَ أَنْ یجِفَّ، قَالَ: «لَا بَأْسَ بِهِ‏»1
● سند 2: عَنْ أَبِی بَکرٍ الْحَضْرَمِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «لَا بَأْسَ بِمَسْحِ الرَّجُلِ وَجْهَهُ بِالثَّوْبِ إِذَا تَوَضَّأَ إِذَا کانَ الثَّوْبُ نَظِیفاً»2
● سند 3: عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ رَأَیتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) تَوَضَّأَ لِلصَّلَاةِ ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ بِأَسْفَلِ قَمِیصِهِ ثُمَّ قَالَ: «یا إِسْمَاعِیلُ افْعَلْ هَکذَا فَإِنِّی هَکذَا أَفْعَلُ‏»3
● سند 4: عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ الرَّجُلِ یمْسَحُ وَجْهَهُ بِالْمِنْدِیلِ، قَالَ: «لَا بَأْسَ بِهِ‏»4
● سند 5: عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: رَأَیتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) وَ قَدْ تَوَضَّأَ وَ هُوَ مُحْرِمٌ ثُمَّ أَخَذَ مِنْدِیلًا فَمَسَحَ بِهِ وَجْهَهُ‏.5
● سند 6: وَ فِی ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِی عَنْ عَلِی بْنِ الْمُعَلَّى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) مِثْلَهُ.6
● سند 7: وَ رَوَاهُ الْکلَینِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ مِثْلَهُ.7
● سند 8: عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ التَّمَنْدُلِ بَعْدَ الْوُضُوءِ، فَقَالَ: «کانَ لِعَلِی (علیه‌السلام) خِرْقَةٌ فِی الْمَسْجِدِ لَیسَ إِلَّا لِلْوَجْهِ یتَمَنْدَلُ بِهَا»8
● سند 10: عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: کانَتْ لِعَلِی (علیه‌السلام) خِرْقَةٌ یعَلِّقُهَا فِی مَسْجِدِ بَیتِهِ لِوَجْهِهِ إِذَا تَوَضَّأَ یتَمَنْدَلُ بِهَا»9
● سند 11: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کانَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) خِرْقَةٌ یمْسَحُ بِهَا وَجْهَهُ إِذَا تَوَضَّأَ لِلصَّلَاةِ ثُمَّ یعَلِّقُهَا عَلَى وَتِدٍ وَ لَا یمَسُّهُ غَیرُهُ‏»10
که تعارض دارد با این روایت:
● سند 1: قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «مَنْ تَوَضَّأَ وَ تَمَنْدَلَ کتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ مَنْ تَوَضَّأَ وَ لَمْ یتَمَنْدَلْ حَتَّى یجِفَّ وَضُوؤُهُ کتِبَ لَهُ ثَلَاثُونَ حَسَنَةً»11

……………………………………….

1. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: از امام صادق (علیه‌السلام) از خشک کردن با دستمال قبل از خشک شدن پرسیدم، فرمودند: اشکال ندارد.
2. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: اشکال ندارد که مرد، صورتش را ـ وقتی وضو می‌گیرد ـ با لباسش خشک کند، اگر لباسش تمیز باشد.
3. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: دیدم که امام صادق (علیه‌السلام) برای نماز وضو گرفتند، سپس صورتشان را با پایین لباسشان خشک کردند. سپس فرمودند: ای اسماعیل، اینگونه کن که من اینگونه می‌کنم.
4. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از مردی که صورتش را با دستمال خشک می‌کند، فرمودند: اشکال ندارد.
5. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: دیدم امام صادق (علیه‌السلام) در حال احرام، وضو گرفتند، سپس دستمالی برداشتند و صورتشان را با آن خشک کردند.
6. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: در ثواب الاعمال از طریق دیگری مانند همین حدیث را روایت کرده است.
7. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: محدث کلینی نیز از سلمة بن خطاب، مانند این روایت را نقل کرده است.
8. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: از امام صادق (علیه‌السلام) از دستمال بعد از وضو پرسیدم، فرمودند: برای علی (علیه‌السلام) پارچه‌ای در مسجد بود که جز برای صورتشان نبود و با آن [صورتشان را] خشک می‌کردند.
9. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: برای علی (علیه‌السلام) پارچه‌ای بود که در مسجد خانه‌شان آویخته بودند که هر گاه وضو می‌گرفتند، با آن خشک می‌کردند.
10. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: برای امیر المؤمنین (علیه‌السلام) پارچه‌ای بود که صورتشان را ـ هر گاه برای نمازشان وضو می‌گرفتند ـ با آن خشک می‌کردند. سپس آن را از میخی آویزان می‌کردند و هیچ کس غیر از آن حضرت به آن دست نمی‌زدند.
11. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 1، صفحات 474 تا 476. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس وضو بگیرد و با دستمال خشکش کند، برایش یک حسنه نوشته می‌شود و هر کس وضو بگیرد و با دستمال خشک نکند تا خودش خشک شود، برایش سی حسنه نوشته می‌شود.

اگر برخی روایات، موضوعی را به طور مطلق، جایز معرفی کرده و برخی دیگر، مصادیق یا نوع خاصی را نهی کرده بود، در منهاج فردوسیان آن کار را ترک می‌کنند. یعنی «نهی جزئی» را مقیِّد «رخصت کلی» دانسته و آن موضوع، به طور کلی ترک می‌گردد.
 نمونه‌ی اول: تعارض رخصت مطلق (عمومی) در کشتن مورچه، هر چند آزار نرساند:
● سند 1: عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) مَا تَقُولُ فِی قَتْلِ الذَّرِّ؟ قَالَ: «اقْتُلْهُنَّ إِنْ آذَینَکَ أَوْ لَمْ یُؤْذِینَکَ»1
● سند 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «لَا بَأْسَ بِقَتْلِ النَّمْلِ آذَینَکَ أَوْ لَمْ یُؤْذِینَکَ»2
با نهی (جزئی ـ مقیِّد) از کشتن مورچه‌های بی‌آزار:
● سند 1: عَلِی بْنُ جَعْفَرٍ فِی کتَابِهِ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ سَالتُهُ عَنْ قَتْلِ النَّمْلَةِ أَ یَصْلُحُ؟ قَالَ: «لَا تَقْتُلْهَا إِلَّا أَنْ تُؤْذِیکَ»3

………………………………………

1. مستطرفات السرائر، ابن ادریس، صفحه‌ی 39؛ وسائل ‏الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 11، صفحه‌ی 535. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از کشتن مورچه‌های ریز پرسیدم. فرمودند: چه تو را آزار دهند و چه آزارت ندهند، آنان را بکش.
2. مستطرفات السرائر، ابن ادریس، صفحه‌ی 39؛ وسائل ‏الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 11، صفحه‌ی 535. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: کشتن مورچه ـ چه آزارت دهند و چه آزارت ندهند ـ اشکال ندارد.
3. مسائل علی بن جعفر، صفحه‌ی 157؛ وسائل ‏الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد 11، صفحه‌ی 536. ترجمه: راوی می‌گوید از امام کاظم (علیه‌السلام) از کشتن مورچه پرسیدم. فرمودند: مکش، مگر این که تو را آزار دهند.

برخی موضوعات چنان است که از کلی آن مذمت یا نهی شده ولی به مصداقی از آن ترغیب شده است. در این موارد، کلی آن موضوع را ترک کرده و به مصداق خاص آن بها می‌دهند و از آن، قانون استجماع ‌می‌شود.
 نمونه‌ی اول: تعارض نهی کلی از شعر خواندن با استحباب شعر خواندن در مدح استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) و همچنین در رثای امام حسین (علیه‌السلام):
نهی کلی:
● سند 1: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «الشِّعْرُ مِنْ إِبْلِیسَ»1
● سند 2: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «مَنْ تَمَثَّلَ بِبَیتِ شِعْرٍ مِنَ الْخَنَا لَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ صَلاَةٌ فِی ذَلِک الْیومِ وَ مَنْ تَمَثَّلَ بِاللَّیلِ لَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ صَلاَةٌ تِلْکَ اللَّیلَةَ»2
● سند 3: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «لاَنْ یَمْتَلِئَ جَوْفُ أَحَدِکُمْ قَیْحاً حَتَّى یُرِیَهُ أَی یُفْسِدَهُ خَیرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَمْتَلِئَ شِعْراً»3
● سند 4: عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُ أبا عبد اللهِ (علیه‌السلام) عَنْ نَشِیدِ الشِّعْرِ هَلْ یَنْقُضُ الْوُضُوءَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ إِلاَ أَنْ یَکُونَ شِعْراً یَصْدُقُ فِیهِ أَوْ یَکُونَ یَسِیراً مِنَ الشِّعْرِ الْأَبْیاتَ الثَّلاَثَةَ وَ الْأَرْبَعَةَ فَأَمَّا أَنْ یُکثِرَ مِنَ الشِّعْرِ الْبَاطِلِ فَهُوَ یَنْقُضُ الْوُضُوءَ»4
امر جزئی:
● سند 1: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «مَنْ قَالَ فِینَا بَیتَ شِعْرٍ بَنَى اللهُ تَعَالَى لَهُ بَیتاً فِی الْجَنَّةِ»5
● سند 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ أَنْشَدَ فِی الحُسَینِ بَیتاً مِنَ الشِّعْرِ فَبَکى وَ أَبْکى عَشَرَةً فَلَهُ وَ لَهُمُ الجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الحُسَینِ بَیتاً فَبَکى وَ أَبْکى تِسْعَةً فَلَهُ وَ لَهُمُ الجَنَّةُ فَلَمْ یَزَلْ حَتَّى قَالَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الحُسَینِ بَیتاً فَبَکى وَ أَظُنُّهُ قَالَ أَوْ تَبَاکى فَلَهُ الجَنَّةُ»6
● سند 3: قَالَ أبو عبد اللهِ (علیه‌السلام) لِجَعْفَرِ بْنِ عَفَّانَ الطَّائِی: «بَلَغَنِی أَنَّک تَقُولُ الشِّعْرَ فِی الْحُسَینِ (علیه‌السلام) وَ تُجِیدُ» قَالَ: نَعَمْ فَأَنْشَدَهُ فَبَکى وَ مَنْ حَوْلَهُ حَتَّى سَالَتِ الدُّمُوعُ عَلَى وَجْهِهِ وَ لِحْیتِهِ ثُمَّ قَالَ: «یا جَعْفَرُ وَ اللهِ لَقَدْ شَهِدَک مَلاَئِکةُ اللهِ الْمُقَرَّبُونَ هَاهُنَا یسْمَعُونَ قَوْلَک فِی الْحُسَینِ (علیه‌السلام) وَ لَقَدْ بَکَوْا کمَا بَکَینَا وَ أَکثَرَ وَ لَقَدْ أَوْجَبَ اللهُ لَک یا جَعْفَرُ فِی سَاعَتِک الْجَنَّةَ بِأَسْرِهَا وَ غَفَرَ لَک» فَقَالَ: «أَ لاَ أَزِیدُک؟» قَالَ: نَعَمْ یا سَیدِی. قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ قَالَ فِی الْحُسَینِ (علیه‌السلام) شِعْراً فَبَکى وَ أَبْکى بِهِ إِلاَ أَوْجَبَ اللهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ غَفَرَ لَهُ»7
● سند 4: عَنْ أَبِی هَارُونَ الْمَکفُوفِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یا أَبَا هَارُونَ أَنْشِدْنِی فِی الْحُسَینِ (علیه‌السلام) فَأَنْشَدْتُهُ فَقَالَ أَنْشِدْنِی کمَا تُنْشِدُونَ یعْنِی بِالرِّقَّةِ قَالَ فَأَنْشَدْتُهُ‏:

اُمْرُرْ عَلَى جَدَثِ الْحُسَینِ *** فَقُلْ لِأَعْظُمِهِ الزَّکِیَّة

قَالَ فَبَکى ثُمَّ قَالَ زِدْنِی فَأَنْشَدْتُهُ الْقَصِیدَةَ الْأُخْرَى قَالَ فَبَکى فَسَمِعْتُ بُکاءً مِنْ خَلْفِ السِّتْرِ فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ: «یا أَبَا هَارُونَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَبَکى وَ أَبْکى عَشَرَةً کُتِبَتْ لَهُمُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَبَکى وَ أَبْکى خَمْسَةً کُتِبَتْ لَهُمُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَبَکى وَ أَبْکى وَاحِداً کُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّةُ وَ مَنْ ذُکرَ الْحُسَینُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَینِهِ مِنَ الدَّمْعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللهِ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ»8
● سند 5: عَنْ أَبِی عُمَارَةَ الْمُنْشِدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ لِی: «یا أَبَا عُمَارَةَ أَنْشِدْنِی لِلْعَبْدِی فِی الْحُسَینِ بْنِ عَلِی (علیه‌السلام) قَالَ فَأَنْشَدْتُهُ فَبَکى قَالَ ثُمَّ أَنْشَدْتُهُ فَبَکى قَالَ فَوَ اللهِ مَا زِلْتُ أُنْشِدُهُ وَ یبْکی حَتَّى سَمِعْتُ الْبُکاءَ مِنَ الدَّارِ فَقَالَ لِی یا أَبَا عُمَارَةَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَأَبْکى خَمْسِینَ فَلَهُ‏ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَأَبْکى أَرْبَعِینَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَأَبْکى ثَلَاثِینَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَأَبْکى عِشْرِینَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَأَبْکى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَأَبْکى وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَبَکى فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَینِ شِعْراً فَتَبَاکى فَلَهُ الْجَنَّةُ»9
● سند 6: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا (علیه‌السلام) یقُولُ: «مَا قَالَ فِینَا مُؤْمِنٌ شِعْراً یَمْدَحُنَا بِهِ إِلَّا بَنَى اللهُ لَهُ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْیا سَبْعَ مَرَّاتٍ یَزُورُهُ فِیهَا کلُّ مَلَک مُقَرَّبٍ وَ کلُّ نَبِی مُرْسَلٍ‏»10
از روایات فوق، می‌توان نتیجه گرفت که فقط شعری در مکتب نورانی اهل بیت (علیهم السلام) ارزش دارد که در مدح و رثای استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) گفته شود، بویژه در رثای حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام)، البته نه هر طور شعری، بلکه شعری که موجب گریه‌ی شاعر و شنوندگان گردد.
 نمونه‌ی دوم: تعارض نهی کلی از دروغ گفتن و امر جزئی به دروغ مصلحتی.
نهی کلی:
● سند 1: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «مِنْ أَعْظَمِ الْخَطَایَا اللِّسَانُ الْکَذُوب‏»11
● سند 2: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «أَنَا زَعِیمٌ بِبَیتٍ فِی رَبَضِ الْجَنَّةِ وَ بَیتٍ فِی وَسَطِ الْجَنَّةِ وَ بَیتٍ فِی أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لِمَنْ تَرَکَ الْکَذِبَ وَ إِنْ کَانَ هَازِلًا وَ لِمَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ»12
● سند 3: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «یَا عَلِیُ إِیَاکَ وَ الْکَذِبَ فَإِنَّ الْکَذِبَ یُسَوِّدُ الْوَجْهَ … اعْلَمْ أَنَّ الصِّدْقَ مُبَارَک وَ الْکَذِبَ مَشْئُومٌ»13
● سند 4: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «أَرْبَى الرِّبَا الْکذِبُ»14
● سند 5: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «لَیسَ الکَذِبُ مِن خَلائِقِ الإِسلامِ»15
● سند 6: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «یَکتَسِبُ الکاذِبُ بِکَذِبِهِ ثَلاثا: سَخَطُ اللّه عَلَیهِ و َاستِهانَةُ النّاسِ بِهِ و َمَقتُ المَلائِکَةِ لَهُ»16
● سند 7: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «الکاذِبُ عَلى شُرُفِ مَهواةٍ وَ مَهانَةٍ»17
● سند 8: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «یَبلُغُ الصّادِقَ بِصِدقِهِ ما لا یَبلُغُهُ الکاذِبَ بِاحتیالِهِ»18
● سند 9: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «اَلکَذِبُ فِى العاجِلَةِ عارٌ وَ فِى الآجِلَةِ عَذابُ النّارِ»19
● سند 10: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «تَحَرِّى الصِّدقِ وَ تَجَنُّبُ الکَذِبِ اَجمَلُ شیمَةٍ وَ اَفضَلُ اَدَبٍ»20
● سند 11: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «شَرُّ الْقُولِ الکَذِبُ»21
● سند 12: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام): «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»22
● سند 13: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) لِابْنِهِ الْحَسَنِ (علیه‌السلام): «إِیَاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْکَذَّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یُقَرِّبُ عَلَیکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیکَ الْقَرِیبَ»23
● سند 14: قال الباقر (علیه‌السلام): «کَانَ عَلِیُ بْنُ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) یَقُولُ لِوُلْدِهِ: «اتَّقُوا الْکَذِبَ الصَّغِیرَ مِنْهُ وَ الْکَبِیرَ فِی کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَذَبَ فِی الصَّغِیرِ اجْتَرَى عَلَى الْکَبِیرِ»24
● سند 15: قال الباقر (علیه‌السلام): «اِنَّ الله عَز َّو َجَلَّ لِلشَّرِّ اَقفالاً وَ جَعَلَ مَفاتیحَ تِلکَ الاَقفالِ الشَّرابَ وَ الکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ»25
● سند 16: قال الصادق (علیه‌السلام): «اَلمُؤمِنُ لایُخلَقُ عَلَى الکِذبِ وَ لا عَلَى الخیانَةِ»26
● سند 17: قال الکاظم (علیه‌السلام): «الخِیانَةُ وَ الکَذِبُ یَجلِبانِ الفَقرَ وَ النِّفاقَ»27
● سند 18: عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً؟ قَالَ: «نَعَمْ» قِیلَ وَ یَکُونُ بَخِیلًا؟ قَالَ: «نَعَمْ» قِیلَ وَ یَکُونُ کَذَّاباً؟ قَالَ: «لَا»28
● شاهد 1: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «اَلکَذِبُ یَنقُصُ الرِّزقَ»29
● شاهد 2: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «عَلَیکُم بِالصِّدقِ فَاِنَّهُ مَعَ البِرِّ وَ هُما فِى الجَنَّةِ وَ ایاکُم وَ الکِذبِ فَاِنَّهُ مَعَ الفُجورِ وَ هُما فِى النّارِ»30
● شاهد 3: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «اذا کَذِبَ الْعَبْدُ کِذْبَةً تَباعَدَ الْمَلَکُ مِنْهُ مَسیرةَ میلٍ مِنْ نَتِنِ ماجاءَ بِهِ»31
● شاهد 4: قال امیر المؤمنین (علیه‌السلام): «لَا یَصْلُحُ مِنَ الْکَذِبِ جِدٌّ وَ لَا هَزْلٌ … إِنَّ الْکَذِبَ یَهْدِی إِلَى الْفُجُورِ وَ الْفُجُورَ یَهْدِی إِلَى النَّارِ»32
● شاهد 5: قال الرضا (علیه‌السلام): «رَجُلًا أَتَى سَیِدَنَا رَسُولَ اللَّهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی خُلُقاً یَجْمَعُ لِی خَیرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. فَقَالَ: «لَا تَکذِبْ»33

امر جزئی:
● سند 1: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ فِی وَصِیةِ النَّبِی (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) لِعَلِی (علیه‌السلام) قَالَ: «یا عَلِی إِنَّ اللهَ أَحَبَّ الکَذِبَ فِی الصَّلَاحِ وَ أَبْغَضَ الصِّدْقَ فِی الفَسَادِ ـ إِلَى أَنْ قَالَ ـ یا عَلِی ثَلَاثٌ یَحْسُنُ فِیهِنَّ الکَذِبُ المَکیدَةُ فِی الحَرْبِ وَ عِدَتُک زَوْجَتَکَ وَ الإِصْلَاحُ بَینَ النَّاسِ‏»34
● سند 2: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) قَالَ: «ثَلَاثَةٌ یَحْسُنُ فِیهِنَّ الکَذِبُ، المَکِیدَةُ فِی الحَرْبِ وَ عِدَتُکَ زَوْجَتَکَ وَ الإِصْلَاحُ بَینَ النَّاسِ»35

………………………………………….

1. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 376. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: [القاء] شعر از [ناحیه‌ی] ابلیس است.
2. تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 2، صفحه‌ی 240، باب فضل الصلاة و المفروض منها. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هر کس بیت شعری دشنام‌آمیز بخواند، نماز آن روزش و اگر در شب بخواند، نماز آن شبش قبول نخواهد شد.
3. المجازات النبویة، سید رضی، صفحه‌ی 115، المجاز 78. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: اگر باطن یکی از شما از چرک پر شود تا او را تباه سازد، بهتر است برایش از این که از شعر پر شود.
4. تهذیب ‏الأحکام، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 16. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از خواندن شعر پرسیدم که آیا وضو را باطل می‌کند؟ فرمودند: بله، مگر این که شعر راستی باشد یا کمی شعر بخواند، سه یا چهار بیت. اما بیشتر از شعر باطل، وضو را باطل می‌سازد. تذکر: البته فقها، باطل شدن وضو به واسطه‌ی شعر خواندن را به از بین رفتن نورانیت و ملکوت وضو تفسیر کرده‌اند. لهذا در احکام فقهی، شعر خواندن از مبطلات وضو نیست.
5. عیون أخبار الرضا (علیه‌السلام)، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 7، خطبة الکتاب. ترجمه: هر کس در مورد [فضایل و مناقب] ما شعری بگوید، خدای تعالی برایش خانه‌ای در بهشت می‌سازد.
6. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 85، ثواب من أنشد فی الحسین (علیه‌السلام) شعراً فبکى و أبکى أو بکى أو تباکى. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که بیت شعری برای امام حسین (علیه‌السلام) بخواند و گریه کند و ده نفر را بگریاند، پس برای او و آنها بهشت است و کسی که بیت شعری برای امام حسین (علیه‌السلام) بخواند و گریه کند و نُه نفر را بگریاند، پس برای او و آنها بهشت است ـ و همینطور کم کردند تا این که فرمودند: ـ کسی که بیت شعری برای امام حسین (علیه‌السلام) بخواند و گریه کند ـ یا گمان می‌کنم فرمودند: ـ خودش را به گریه بزند ـ برای او بهشت است.
7. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 14، صفحه‌ی 594، باب استحباب إنشاد الشعر فی رثاء الحسین (علیه‌السلام). ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) به جعفر بن عفان طایی فرمودند: به من رسیده است که تو در مورد امام حسین (علیه‌السلام) شعر می‌گویی و زیبا می‌سرایی؟ گفت: بله. پس اشعاری را خواند و آن حضرت و همه‌ی کسانی که اطرافشان بودند، گریه کردند تا این که اشک‌ها بر صورت و ریش آن حضرت، جاری شد. سپس فرمودند: ای جعفر، به خدا که فرشتگان نزدیک خداوند، اینجا حاضر شدند و سخن تو در مورد امام حسین (علیه‌السلام) را شنیدند و گریستند همچنان که ما گریستیم و بیشتر، و خدا هم اکنون، بر تو ـ ای جعفر ـ تمام بهشت را واجب ساخت و تو را آمرزید. سپس فرمودند: آیا بیشتر نکنم؟ گفت: بله ای آقای من. فرمودند: هیچ کس نیست که در مورد امام حسین (علیه‌السلام) شعری بگوید و بگرید و بگریاند مگر این که خدای تعالی بهشت را بر او واجب می‌سازد و او را می‌بخشد.
8. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 84، ثواب من أنشد فی الحسین (علیه‌السلام) شعراً فبکى و أبکى أو بکى أو تباکى. ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند: ای ابوهارون، در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) برایم شعر بخوان. پس [به طور معمولی] شعر خواندم. فرمودند: همانطور که برای خودتان شعر می‌خوانی یعنی با صدای حزن‌آلود، شعر بخوان. پس خواندم: بر قبر حسین بگذر و به آن استخوان‌های پاک بگو [تا آخر قصیده]. گریستند و فرمودند: بیشتر بخوان. پس قصیده‌ی دیگری خواندم. پس گریستند و صدای گریه‌ای از پشت پرده شنیدم. چون فارغ شدم، فرمودند: ای ابوهارون، هر کس در مورد امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و بگرید و ده نفر را بگریاند، بهشت بر ایشان نوشته می‌شود و هر کس در مورد امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و بگرید و پنج نفر را بگریاند، بهشت بر ایشان نوشته می‌شود و هر کس در مورد امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و بگرید و یک نفر را بگریاند، بهشت بر آن‌دو نوشته می‌شود و هر کس امام حسین (علیه‌السلام) در نزدش یادآوری شود و از چشمش به اندازه‌ی بال مگسی اشک خارج شود، پاداشش بر خدا خواهد بود و به کمتر از بهشت، برایش راضی نخواهد شد.
9. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 84، ثواب من أنشد فی الحسین (علیه‌السلام) شعراً فبکى و أبکى أو بکى أو تباکى. ترجمه: راوی می‌گوید: امام صادق (علیه‌السلام) به من فرمودند: ای ابوعماره، برایم از شعرهای عبدی در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) بخوان. خواندم و گریستند. باز هم خواندم و گریستند. راوی می‌گوید: به خدا قسم همواره می‌خواندم و می‌گریستند تا این که صدای گریه را از خانه شنیدم. پس به من فرمودند: ای ابوعماره، هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و پنجاه نفر را بگریاند، بهشت برای اوست و هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و چهل نفر را بگریاند، بهشت برای اوست و هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و سی نفر را بگریاند، بهشت برای اوست و هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و بیست نفر را بگریاند، بهشت برای اوست و هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و ده نفر را بگریاند، بهشت برای اوست و هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و یک نفر را بگریاند، بهشت برای اوست و هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و بگرید، بهشت برای اوست و هر کس در باره‌ی امام حسین (علیه‌السلام) شعری بخواند و حالت گریه کردن به خود بگیرد، بهشت برای اوست.
10. عیون أخبار الرضا (علیه‌السلام)، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 7، خطبة الکتاب. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام رضا (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: هیچ مؤمنی در مورد ما شعری نمی‌گوید که در آن، ما را مدح کرده باشد، مگر این که خدای تعالی برای او، شهری در بهشت می‌سازد که هفت بار بزرگ‌تر از دنیا باشد و هر فرشته‌ی مقرب و هر پیامبر مرسلی او را در آن شهر، زیارت کنند.
11. اختصاص، شیخ مفید، صفحه‌ی 343، خطبة النبی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بثنیة الوداع و ما قاله فی حق علی (علیه‌السلام). ترجمه: از بزرگترین گناهان، داشتن زبان دروغگوست.
12. خصال، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 144. ترجمه: استاد اعظم (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) فرمودند: من براى کسى که بگومگو را رها کند، هر چند حق با او باشد و براى کسى که دروغ گفتن را اگر چه به شوخى باشد، ترک گوید و براى کسى که اخلاقش را نیکو گرداند، خانه‌اى در حومه‌ی بهشت و خانه‌اى در مرکز بهشت و خانه‌اى در بالاى بهشت ضمانت مى‌کنم.
13. تحف العقول، حرانی، صفحه‌ی 14، وصیة له أخرى إلى أمیر المؤمنین (علیه‌السلام). ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: ای علی، بپرهیز از دروغ که دروغ، روسیاهی می‌آورد … بدان که راستگویی، مبارک و دروغ‌گویی، شوم است.
14. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 377، من ألفاظ رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) الموجزة. ترجمه: بدترین و بالاترین رباها دروغ است.
15. عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحه‌ی 409، الفصل الرابع بلفظ لیس. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: دروغگویى از اخلاق اسلام نیست.
16. غررالحکم، آمدی، صفحه‌ی 812. ترجمه: دروغگو با دروغگویى خود سه چیز به دست مى‌آورد: خشم خدا را نسبت به خود، نگاه تحقیرآمیز مردم را نسبت به خود و دشمنى فرشتگان را نسبت به خود.
17. نهج البلاغه، سید رضی (صبحی صالح)، خطبه‌ی 86. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: دروغگو در لبه‌ی پرتگاه و خوارى است.
18. غررالحکم، آمدی، جلد 6، صفحه‌ی 471، حدیث 11006. ترجمه: راستگو، با راستگویى خود به چیزی می‌رسد که دروغگو با حیله‌گرى‌اش به آن نمی‌رسد.
19. غررالحکم، آمدی، جلد 2، صفحه‌ی 31، حدیث 1708. ترجمه: دروغ، در دنیا ننگ و عار است و در آخرت عذاب جهنم.
20. عیون الحکم و المواعظ، لیثی، صفحه‌ی 201، الباب الثالث مما ورد من حکم أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه‌السلام) فی حرف التاء. ترجمه: راستگو بودن و پرهیز نمودن از دروغ، زیباترین اخلاق و بهترین ادب است.
21. نهج البلاغة، سید رضی (صبحی صالح)، خطبه‌ی 84، و من خطبة له (علیه‌السلام) فی ذکر عمرو بن العاص. ترجمه: بدترین سخن، دروغ است.
22. کافی، محدث کافی، جلد 2، صفحه‌ی 340، باب الکذب. ترجمه: بنده‌ای مزه‌ی ایمان را نچشد تا دروغ را وانهد، چه شوخی باشد و چه جدی.
23. نهج البلاغة، سید رضی (صبحی صالح)، حکمت 38. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) به فرزندشان امام حسن (علیه‌السلام) فرمودند: از دوستى با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور مى‏سازد.
24. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 338، باب الکذب. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: امام سجاد (علیه‌السلام) به فرزندانشان می‌فرمودند: از دروغ کوچک و بزرگش، جدّى و شوخی‌اش بپرهیزید، زیرا انسان هرگاه در چیز کوچک دروغ بگوید، به گفتن دروغ بزرگ نیز جرئت پیدا مى‌کند.
25. کافى، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 338. ترجمه: به راستى که خداوند عزوجل براى شر قفل‌هایى گذارد و کلید آن قفل‌ها را شراب قرار داد و دروغ از شراب بدتر است.
26. تحف العقول، حرانی، صفحه‌ی 367، روی عنه (علیه‌السلام) فی قصار هذه المعانی. ترجمه: مؤمن بر دروغ و خیانت آفریده نشده است.
27. تحف العقول، حرانی، صفحه‌ی 403. ترجمه: امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: خیانت و دروغگویى، باعث فقر و نفاق مى‌شود.
28. محاسن، محدث برقی، جلد 1، صفحه‌ی 118، عقاب الکذب. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) از استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) پرسیدند: آیا انسان با ایمان ممکن است ترسو باشد؟ فرمودند: آرى. باز پرسیدند: آیا ممکن است بخیل باشد؟ فرمودند: آرى. پرسیدند: آیا ممکن است دروغگو باشد؟ فرمودند: نه.
29. الترغیب و الترهیب، جلد 3، صفحه‌ی 596، حدیث 29. ترجمه: دروغ، روزى را کم مى کند.
30. نهج الفصاحه، حدیث 1976. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: شما را سفارش مى‌کنم به راستگویى، که راستگویى با نیکوکارى همراه است و هر دو در بهشت‌اند و از دروغگویى بپرهیزید که دروغگویى همراه با بدکارى است و هر دو در جهنم‌اند.
31. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، جلد 6، صفحه‌ی 357، فصل فی ذم الکذب و حقارة الکذابین. استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هنگامى که بنده، دروغى بگوید، فرشته به خاطر بوى تعفّنی که از آن دروغ بر می‌خیزد به اندازه‌ی یک میل از او دور مى‏شود.
32. امالی، شیخ صدوق، صفحه‌ی 419، المجلس الخامس و الستون. ترجمه: دروغ گفتن صلاح نیست، نه جدی و نه شوخی … همانا دروغ، به فجور و فجور به آتش [جهنم] هدایت می‌کند.
33. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 354، باب مکارم الأخلاق و التجمل و المروءة و الحیاء و البر و صلة الأرحام و غیر ذلک من الآداب. ترجمه: مردی به نزد آقای ما رسول خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) و عرض کرد: ای فرستاده‌ی خدا، اخلاقی به من بیاموز که خیر دنیا و آخرت باشد. فرمودند: دروغ مگو.
34. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 353. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) از پدران بزرگوارشان از سفارش استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) به امیر المؤمنین (علیه‌السلام) نقل فرمودند: ای علی، همانا خدا دوست دارد دروغ در اصلاح را و دشمن می‌دارد راست در فساد را ـ تا این که فرمودند ـ ای علی سه چیز است که دروغ در آن نیکوست، حیله در جنگ و وعده به زن و اصلاح بین مردم.
35. خصال، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 87. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) از پدرانشان از استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) نقل فرمودند: سه چیز است که دروغ در آن نیکوست؛ حیله در جنگ و وعده به زن و اصلاح بین مردم.

اگر برخی روایات، موضوعی را به طور کلی نهی نمود و برخی دیگر، مصادیق یا نوع خاصی را بلااشکال معرفی کرد، در منهاج فردوسیان آن کار را ترک می‌کنند. یعنی قسمت رخصت، به کلیِ نهی ملحق ‌می‌شود و آن موضوع، به طور کلی ترک می‌گردد.
 نمونه‌ی اول: تعارض روایات نهی کلی (عمومی) از موسیقی با رخصت دف زدن در عروسی:
روایات نهی کلی موسیقی:
اسناد:
● سند 1: عَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) فِی کِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ: «الْإِیمَانُ هُوَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ اجْتِنَابُ جَمِیعِ الْکبَائِرِ ـ إِلَى أَنْ قَالَ ـ وَ اجْتِنَابُ الْکبَائِرِ وَ هِی قَتْلُ‏ النَّفْسِ‏ الَّتِی حَرَّمَ الله تَعَالَى وَ الزِّنَا … وَ الِاشْتِغَالُ بِالْمَلَاهِی وَ الْإِصْرَارُ عَلَى الذُّنُوبِ»1
● سند 2: عَنْ زَیدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»2 فَقَالَ: «الرِّجْسُ مِنَ الْأَوْثَانِ الشِّطْرَنْجُ وَ قَوْلُ الزُّورِ الْغِنَاءُ»3
● سند 3: عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهماالسلام) عَنْ قَوْلِ الله عَزَّ وَ جَلَّ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»4 قَالَ: «الرِّجْسُ مِنَ الْأَوْثَانِ الشِّطْرَنْجُ وَ قَوْلُ الزُّورِ الْغِنَاءُ»5
● سند 4: سُئِلَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»6 قَالَ: «الرِّجْسُ مِنَ الْأَوْثَانِ الشِّطْرَنْجُ وَ قَوْلُ الزُّورِ الْغِنَاءُ… وَ إِیّاکَ وَ الضَّرْبَ بِالصَّوَانِیجِ فَإِنَّ الشَّیطَانَ یَرْکُضُ مَعَکَ وَ الْمَلَائِکةَ تَنْفِرُ عَنْکَ وَ مَنْ بَقِیَ فِی بَیتِهِ طُنْبُورٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ»7
● سند 5: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ، الْغِنَاءَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ عَنْ جَمِیعِ ذَلِکَ لَفِی شُغْلٍ»8
اسناد 6 تا 11: در ذیل آیه‌ی مبارکه‌ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ الله بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»9 وارد شده است:
● سند 6: عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) عَنْ قَوْلِ الله عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ» قَالَ: «مِنْهُ الْغِنَاءُ»10
● سند 7: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «الْغِنَاءُ مِمَّا وَعَدَ الله عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیهِ النَّارَ» وَ تَلَا هَذِهِ الْآیةَ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ الله بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏»11
● سند 8: عَنْ مِهْرَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ: «الْغِنَاءُ مِمَّا قَالَ الله «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ الله»12
● سند 9: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ‌هارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) یَقُولُ: «الْغِنَاءُ مَجْلِسٌ لَا یَنْظُرُ اللهُ إِلَى أَهْلِهِ وَ هُوَ مِمَّا قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ الله»13
● سند 10: قَالَ الرِّضَا (علیه‌السلام): «اعْلَمْ أَنَّ الْغِنَاءَ مِمَّا قَد وَعَدَ الله عَلَیهِ النَّارَ فِی قَوْلِهِ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ الله بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یتَّخِذَها هُزُواً أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏»14
● سند 11: عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) یقُولُ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام) عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ: هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ الله»15
● سند 12: در ذیل آیه‌ی مبارکه‌ی «وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»16 وارد شده است:
عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ» قَالَ: «الْغِنَاءُ»17
اسناد 13 و 14: در ذیل آیه‌ی مبارکه‌ی «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»18 وارد شده است:
● سند 13: عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیادٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنَّنِی أَدْخُلُ کنِیفاً لِی وَ لِی جِیرَانٌ عِنْدَهُمْ جَوَارٍ یتَغَنَّینَ وَ یضْرِبْنَ بِالْعُودِ فَرُبَّمَا أَطَلْتُ الْجُلُوسَ اسْتِمَاعاً مِنِّی لَهُنَّ. فَقَالَ: «لَا تَفْعَلْ» فَقَالَ الرَّجُلُ: وَ الله مَا آتِیهِنَّ إِنَّمَا هُوَ سَمَاعٌ أَسْمَعُهُ بِأُذُنِی. فَقَالَ: «لله أَنْتَ أَ مَا سَمِعْتَ الله عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کلُّ أُولئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» فَقَالَ: بَلَى وَ الله لَکأَنِّی لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الْآیةِ مِنْ کتَابِ الله مِنْ أَعْجَمِی وَ لَا عَرَبِی لَا جَرَمَ أَنَّنِی لَا أَعُودُ إِنْ شَاءَ الله وَ أَنِّی أَسْتَغْفِرُ الله. فَقَالَ لَهُ: «قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ سَلْ مَا بَدَا لَک فَإِنَّک کنْتَ مُقِیماً عَلَى أَمْرٍ عَظِیمٍ مَا کانَ أَسْوَأَ حَالَک لَوْ مِتَّ عَلَى ذَلِک احْمَدِ الله وَ سَلْهُ التَّوْبَةَ مِنْ کُلِّ مَا یکرَهُ فَإِنَّهُ لَا یکرَهُ إِلَّا کلَّ قَبِیحٍ وَ الْقَبِیحَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ فَإِنَّ لِکلٍّ أَهْلًا»19
● سند 14: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) أَنَّ رَجُلًا سَأَلَهُ عَنْ سَمَاعِ الْغِنَاءِ فَنَهَى عَنْهُ وَ تَلَا قَوْلَ الله عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»20 وَ قَالَ: «یَسْأَلُ السَّمْعُ عَمَّا سَمِعَ وَ الْفُؤَادُ عَمَّا عَقَدَ وَ الْبَصَرُ عَمَّا أَبْصَرَ»21
● سند 15: در ذیل آیات «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لَاعِبِینَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کنَّا فَاعِلِینَ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ»22 وارد شده است:
عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) رَخَّصَ فِی أَنْ یُقَالَ جِئْنَاکمْ جِئْنَاکمْ حَیّونَا حَیّونَا نُحَیّکُمْ فَقَالَ: «کَذَبُوا إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ»23 ثُمَّ قَالَ: «وَیلٌ لِفُلَانٍ مِمَّا یَصِفُ رَجُلٌ لَمْ یَحْضُرِ الْمَجْلِسَ»24
● سند 16: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «الْغِنَاءُ عُشُّ النِّفَاقِ»25
● سند 17: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ أَنْعَمَ الله عَلَیهِ بِنِعْمَةٍ فَجَاءَ عِنْدَ تِلْک النِّعْمَةِ بِمِزْمَارٍ فَقَدْ کفَرَهَا»26
● سند 18: قَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «بَیتُ الْغِنَاءِ لَا تُؤْمَنُ فِیهِ الْفَجِیعَةُ وَ لَا تُجَابُ فِیهِ الدَّعْوَةُ وَ لَا یَدْخُلُهُ الْمَلَک»27
● سند 19: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «بَیتُ الْغِنَاءِ بَیتٌ لَا تُؤْمَنُ فِیهِ الْفَجِیعَةُ وَ لَا تُجَابُ فِیهِ الدَّعْوَةُ وَ لَا تُدْخِلُهُ الْمَلَائِکةُ»28
● سند 20: عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَدِینِی عَمَّنْ ذَکرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ سُئِلَ عَنِ الْغِنَاءِ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ: «لَا تَدْخُلُوا بُیوتاً اللهُ مُعْرِضٌ عَنْ أَهْلِهَا»29
● سند 21: عَنْ یاسِرٍ الْخَادِمِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام) قَالَ: «مَنْ نَزَّهَ نَفْسَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَإِنَّ فِی الْجَنَّةِ شَجَرَةً یَأْمُرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّیاحَ أَنْ تُحَرِّکهَا فَیَسْمَعُ لَهَا صَوْتاً لَمْ یَسْمَعْ بِمِثْلِهِ وَ مَنْ لَمْ یَتَنَزَّهْ عَنْهُ لَمْ یَسْمَعْهُ»30
● سند 22: عَنِ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) أَنَّهُ قَالَ: «الْغِنَاءُ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کَمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْلَ»31
● سند 23: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «الْغِنَاءُ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کمَا یُنْبِتُ النَّخْلُ الطَّلْعَ»32
● سند 24: عَنْ کُلَیبٍ الصَّیدَاوِی قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) یقُولُ: «ضَرْبُ الْعِیدَانِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الْخُضْرَةَ»33
● سند 25: عَنْ عَنْبَسَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «اسْتِمَاعُ الْغِنَاءِ وَ اللهوِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الزَّرْعَ»34
● سند 26: عَنْ مُوسَى بْنِ حَبِیبٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ (علیه‌السلام) قَالَ: «لَا یُقَدِّسُ اللهُ أُمَّةً فِیهَا بَرْبَطٌ یُقَعْقِعُ»35
● سند 27: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ لِلسَّائِلِ: «وَیحَک إِذَا فُرِّقَ بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ أَینَ تَرَى الْغِنَاءَ یَکونُ؟» قَالَ: مَعَ الْبَاطِلِ وَ الله جُعِلْتُ فِدَاک. قَالَ: «فَفِی هَذَا مَا یَکفِیکَ»36
● سند 28: عَنْ یونُسَ قَالَ سَأَلْتُ الْخُرَاسَانِی (علیه‌السلام) وَ قُلْتُ إِنَّ الْعَبَّاسِی ذَکرَ أَنَّک تُرَخِّصُ فِی الْغِنَاءِ فَقَالَ: «کذَبَ الزِّنْدِیقُ مَا هَکذَا قُلْتُ لَهُ سَأَلَنِی عَنِ الْغِنَاءِ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) فَسَأَلَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ یا فُلَانُ إِذَا مَیزَ الله بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَأَنَّى یکونُ الْغِنَاءُ فَقَالَ مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ قَدْ حَکمْتَ»37
● سند 29: عَنْ سَعِیدِ بْنِ عِلَاقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) یَقُولُ: «کَثْرَةُ الِاسْتِمَاعِ إِلَى الْغِنَاءِ یُورِثُ الْفَقْرَ»38
● سند 30: قَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام): «شَرُّ الْأَصْوَاتِ الْغِنَاءُ»39
● سند 31: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ‌هارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) یقُولُ: «الْغِنَاءُ یُورِثُ النِّفَاقَ وَ یُعْقِبُ الْفَقْرَ»40
● سند 32: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ فِی حَدِیثٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) فَقَالَ: «الْغِنَاءَ، اجْتَنِبُوا الْغِنَاءَ، اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» فَمَا زَالَ یَقُولُ: «اجْتَنِبُوا الْغِنَاءَ، اجْتَنِبُوا» فَضَاقَ بِیَ ‌الْمَجْلِسُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ یَعْنِینِی. فَلَمَّا أَنْ خَرَجْتُ قُلْتُ‏ لِمَوْلَاهُ مُعَتِّبٍ: وَ اللهِ مَا عَنَى غَیرِی»41
● سند 33: عَلِی بْنُ جَعْفَرٍ فِی کتَابِهِ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَعَمَّدُ الْغِنَاءَ یُجْلَسُ إِلَیهِ قَالَ: «لَا»42
● سند 34: عَنْ رَسُولِ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) قَالَ: «صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ یُبْغِضُهُمَا اللهُ إِعْوَالٌ عِنْدَ مُصِیبَةٍ وَ صَوْتٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ یَعْنِی النَّوْحَ وَ الْغِنَاءَ»43
● سند 35: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «لَا یَحِلُّ بَیعُ الْغِنَاءِ وَ لَا شِرَاؤُهُ وَ اسْتِمَاعُهُ نِفَاقٌ وَ تَعَلُّمُهُ کُفْرٌ»44
● سند 36: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «مَجْلِسُ الْغِنَاءِ مَجْلِسٌ لَا یَنْظُرُ الله إِلَى أَهْلِهِ وَ الْغِنَاءُ یُورِثُ النِّفَاقَ وَ یُعْقِبُ الْفَقْرَ»45
● سند 37: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) أَنَّهُ سَأَلَ رَجُلًا مِمَّنْ یَتَّصِلُ بِهِ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاک مَرَّ بی‌فُلَانٌ أَمْسِ فَأَخَذَ بِیدِی وَ أَدْخَلَنِی مَنْزِلَهُ وَ عِنْدَهُ جَارِیةٌ تَضْرِبُ وَ تُغَنِّی فَکُنْتُ عِنْدَهُ حَتَّى أَمْسَینَا. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «وَیحَکَ أَ مَا خِفْتَ أَمْرَ الله أَنْ یَأْتِیکَ وَ أَنْتَ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ؟! إِنَّهُ مَجْلِسٌ لَا یَنْظُرُ اللهُ إِلَى أَهْلِهِ، الْغِنَاءُ أَخْبَثُ مَا خَلَقَ الله، الْغِنَاءُ شَرُّ مَا خَلَقَ الله، الْغِنَاءُ یُورِثُ النِّفَاقَ، الْغِنَاءُ یُورِثُ الْفَقْرَ»46
● سند 38: فِی الْخَبَرَ إِنَّ الله یَقُولُ یَوْمَ الْقِیامَةِ: «مَلَائِکتِی مَنْ حَفِظَ سَمْعَهُ وَ لِسَانَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَأَسْمِعُوهُ حَمْدِی وَ الثَّنَاءَ عَلَیَّ»47
● سند 39: قَالَ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «الْغِنَاءُ رُقْیَةُ الزِّنَا»48
● سند 40: عَنْ صَفْوَانَ بْنِ أُمَیةَ قَالَ کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) إِذْ جَاءَ عُمَرُ بْنُ قُرَّةَ فَقَالَ: یا رَسُولَ الله إِنَّ اللهَ کَتَبَ عَلَیَّ الشِّقْوَةَ فَلَا أَرَانِی أُرْزَقُ إِلَّا مِنْ دَفِّی بِکَفِّی فَأْذَنْ فِی الْغِنَاءِ مِنْ غَیرِ فَاحِشَةٍ. فَقَالَ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «لَا آذَنُ لَکَ وَ لَا کَرَامَةَ وَ لَا نِعْمَةَ. أَی عَدُوَّ الله، لَقَدْ رَزَقَکَ اللهُ طَیِّباً فَاخْتَرْتَ مَا حَرَّمَ عَلَیکَ مِنْ رِزْقِهِ مَکانَ مَا أَحَلَّ اللهُ لَکَ مِنْ حَلَالِهِ أَمَا إِنَّکَ لَوْ قُلْتَ بَعْدَ هَذِهِ الْمَقَالَةِ ضَرَبْتُکَ ضَرْباً وَجِیعاً»49
● سند 41: عَنْ أَبِی وَلَّادٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) جُعِلْتُ فِدَاک إِنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا وَرِعاً سِلْماً کَثِیرَ الصَّلَاةِ قَدِ ابْتُلِی بِحُبِّ اللَهوِ وَ هُوَ یَسْمَعُ الْغِنَاءَ فَقَالَ: «أَ یَمْنَعُهُ ذَلِکَ مِنَ الصَّلَاةِ لِوَقْتِهَا أَوْ مِنْ صَوْمٍ أَوْ مِنْ عِیادَةِ مَرِیضٍ أَوْ حُضُورِ جِنَازَةٍ أَوْ زِیارَةِ أَخٍ؟» قَالَ قُلْتُ: لَا لَیسَ یمْنَعُهُ ذَلِک مِنْ شَی‏ءٍ مِنَ الْخَیرِ وَ الْبِرِّ قَالَ فَقَالَ: «هَذَا مِنْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ مَغْفُورٌ لَهُ ذَلِک إِنْ شَاءَ الله»50
● سند 42: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) «أَنْهَاکمْ عَنِ الزَّفْنِ وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْکُوبَاتِ وَ الْکَبَرَاتِ»51
● سند 43: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «یُحْشَرُ صَاحِبُ الطُّنْبُورِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ أَسْوَدُ الْوَجْهِ وَ بِیَدِهِ طُنْبُورٌ مِنْ نَارٍ وَ فَوْقَ رَأْسِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِیَدِ کُلِّ مَلَکٍ مِقْمَعَةٌ یَضْرِبُونَ رَأْسَهُ وَ وَجْهَهُ وَ یُحْشَرُ صَاحِبُ الْغِنَاءِ مِنْ قَبْرِهِ أَعْمَى وَ أَخْرَسَ وَ أَبْکَمَ وَ یُحْشَرُ الزَّانِی مِثْلَ ذَلِک وَ صَاحِبُ الْمِزْمَارِ مِثْلَ ذَلِک وَ صَاحِبُ الدَّفِّ مِثْلَ ذَلِک»52
● سند 44: عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ الزُّورِ قَالَ: «مِنْهُ قَوْلُ الرَّجُلِ لِلَّذِی یُغَنِّی أَحْسَنْتَ»53
● سند 45: عَنْ نَوْفٍ الْبِکالِی فِی حَدِیثٍ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) قَالَ لَهُ: «یا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ (علیه‌السلام) قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّیلِ فَقَالَ إنّها سَاعَةٌ لَا یَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هُوَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کُوبَةٍ وَ هُوَ الطَّبْلُ»54
● سند 46: الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِی (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ: «سِتَّةٌ لَا یَنْبَغِی أَنْ یُسَلَّمَ عَلَیهِمْ الْیهُودُ وَ النَّصَارَى وَ أَصْحَابُ النَّرْدِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ أَصْحَابُ الْخَمْرِ وَ الْبَرْبَطِ وَ الطُّنْبُورِ وَ الْمُتَفَکَّهُونَ بِسَبِّ الْأُمَّهَاتِ وَ الشُّعَرَاءُ»55
● سند 47: سَمِعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) رَجُلًا یَطْرِبُ بِالطُّنْبُورِ فَمَنَعَهُ وَ کَسَرَ طُنْبُورَهُ ثُمَّ اسْتَتَابَهُ فَتَابَ ثُمَّ قَالَ: «أَ تَعْرِفُ مَا یَقُولُ الطُّنْبُورُ حِینَ یُضْرَبُ» قَالَ وَصِی رَسُولِ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) أَعْلَمُ. فَقَالَ: «إِنَّهُ یَقُولُ: سَتَنْدَمُ سَتَنْدَمُ أَیا صَاحِبِی، سَتَدْخُلُ جَهَنَّمَ أَیا ضَارِبِی»56
● سند 48: قال النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِنَّ الله حَرَّمَ الدَّفَّ وَ الْکُوبَةَ وَ الْمَزَامِیرَ»57
● سند 49: رُوِیَ: «أَنَّ السَّفِلَةَ مَنْ یَضْرِبُ بِالطُّنْبُورِ»58
● سند 50: قال الرضا (علیه‌السلام): «اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللهُ… وَ مِثْلَ صَنْعَةِ الدَّفِّ وَ الْعُودِ وَ أَشْبَاهِهِ وَ عَمَلِ الْخَمْرِ وَ الْمُسْکرِ وَ الْآلَاتِ الَّتِی لَا تَصْلُحُ فِی شَی‏ءٍ مِنَ الْمُحَلَّلَاتِ فَحَرَامٌ عَمَلُهُ وَ تَعْلِیمُهُ وَ لَا یجُوزُ ذَلِکَ»59
● سند 51: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِی رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ وَ لِأَمْحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِیرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِیةِ وَ الْأَوْثَانَ»60
● سند 52: قال رَسُولِ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِنَّ الله تَعَالَى بَعَثَنِی هُدًى وَ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمَرَنِی أَنْ أَمْحُوَ الْمَزَامِیرَ وَ الْمَعَازِفَ وَ الْأَوْتَارَ وَ الْأَوْثَانَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِیةِ ـ إِلَى أَنْ قَالَ ـ إِنَّ آلَاتِ الْمَزَامِیرِ شِرَاؤُهَا وَ بَیعُهَا وَ ثَمَنُهَا وَ التِّجَارَةُ بِهَا حَرَامٌ»61
● سند 53: قَالَ أَبُو عَبْدِ الله علیه‌السلام: «لَمَّا مَاتَ آدَمُ (علیه‌السلام) وَ شَمِتَ بِهِ إِبْلِیسُ وَ قَابِیلُ فَاجْتَمَعَا فِی الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِیسُ وَ قَابِیلُ الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِی شَمَاتَةً بِآدَمَ (علیه‌السلام) فَکلُّ مَا کانَ فِی الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ الَّذِی یُتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَاک»62
● سند 54: قَالَ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ: «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ الْقِیامَةِ إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَیلَ مَعَ الْأَهْوَاءِ وَ تَعْظِیمَ الْمَالِ وَ بَیعَ الدُّنْیا بِالدِّینِ… وَ عِنْدَهَا تَظْهَرُ الْقَینَاتُ وَ الْمَعَازِفُ»63
● سند 55: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ إِضَاعَةَ الصَّلَوَاتِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَیلَ إِلَى الْأَهْوَاءِ ـ إِلَى أَنْ قَالَ ـ وَ یَسْتَحْسِنُونَ الْکُوبَةَ وَ الْمَعَازِفَ ـ إِلَى أَنْ قَالَ ـ فَأُولَئِکَ یُدْعَوْنَ فِی مَلَکوتِ السَّمَاوَاتِ الْأَرْجَاسَ الْأَنْجَاسَ»64
● سند 56: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «یَظْهَرُ فِی أُمَّتِی الْخَسْفُ وَ الْقَذْفُ قَالُوا مَتَى ذَلِکَ قَالَ إِذَا ظَهَرَتِ الْمَعَازِفُ وَ الْقَینَاتُ»65
● سند 57: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِذَا عَمِلَتْ أُمَّتِی خَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً حَلَّ بِهِمُ الْبَلَاءُ… وَ اتَّخَذُوا الْقَینَاتِ وَ الْمَعَازِفَ»66
● سند 58: قال الرِّضَا (علیه‌السلام) فِی حَدِیثِ الشَّامِی أَنَّهُ سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) عَنْ مَعْنَى هَدِیرِ الْحَمَامِ الرَّاعِبِیةِ قَالَ: «تَدْعُو عَلَى أَهْلِ الْمَعَازِفِ وَ الْمَزَامِیرِ وَ الْعِیدَانِ»67
● سند 59: عَبْدِ الله بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَجَجْنَا مَعَ رَسُولِ الله (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله‌ و سلم) حَجَّةَ الْوَدَاعِ فَأَخَذَ بِحَلْقَةِ بَابِ الْکَعْبَةِ وَ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَینَا فَقَالَ: «مَعَاشِرَ النَّاسِ أَ لَا أُخْبِرُکمْ بِأَشْرَاطِ السَّاعَةِ؟» قَالُوا: بَلَى یا رَسُولَ الله. قَالَ: «مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ… وَ تَظْهَرُ الْکُوبَةُ وَ الْقَینَاتُ وَ الْمَعَازِفُ وَ الْمَیلُ إِلَى أَصْحَابِ الطَّنَابِیرِ وَ الدُّفُوفِ وَ الْمَزَامِیرِ وَ سَائِرِ آلَاتِ اللهوِ أَلَا وَ مَنْ أَعَانَ أَحَداً مِنْهُمْ بِشَی‏ءٍ مِنَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ الْأَلْبِسَةِ وَ الْأَطْعِمَةِ وَ غَیرِهَا فَکأَنَّمَا زَنَى مَعَ أُمِّهِ سَبْعِینَ مَرَّةً فِی جَوْفِ الْکَعْبَةِ»68
● سند 60: قَالَ عَلِی (علیه‌السلام): «تَقُومُ السَّاعَةُ عَلَى قَوْمٍ یَشْهَدُونَ مِنْ غَیرِ أَنْ یُسْتَشْهَدُوا وَ عَلَى الَّذِینَ یعْمَلُونَ عَمَلَ قَوْمِ لُوطٍ وَ عَلَى قَوْمٍ یَضْرِبُونَ بِالدُّفُوفِ وَ الْمَعَازِفِ»69
● سند 61: عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله (علیه‌السلام) یقُولُ: «إِنَّ شَیطَاناً یقَالُ لَهُ الْقَفَنْدَرُ إِذَا ضُرِبَ فِی مَنْزِلِ الرَّجُلِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْبَرْبَطِ وَ دَخَلَ عَلَیهِ الرِّجَالُ وَضَعَ ذَلِک الشَّیطَانُ کلَّ عُضْوٍ مِنْهُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ صَاحِبِ الْبَیتِ ثُمَّ نَفَخَ فِیهِ نَفْخَةً فَلَا یغَارُ بَعْدَ هَذَا حَتَّى تُؤْتَى نِسَاؤُهُ فَلَا یُغَارُ»70
● سند 62: عَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام): «وَ نَرْوِی أَنَّهُ مَنْ لَقِی فِی بَیتِهِ طُنْبُوراً أَوْ عُوداً أَوْ شَیئاً مِنَ الْمَلَاهِی مِنَ الْمِعْزَفَةِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ أَشْبَاهِهِ أَرْبَعِینَ یوْماً فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله فَإِنْ مَاتَ فِی أَرْبَعِینَ مَاتَ فَاجِراً فَاسِقاً مَأْوَاهُ النَّارُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»71
● سند 63: عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِی عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ سُئِلَ عَنِ الشِّطْرَنْجِ وَ النَّرْدِ قَالَ: «لَا تَقْرَبْهُمَا» قُلْتُ: فَالْغِنَاءُ؟ قَالَ: «لَا خَیرَ فِیهِ لَا تَفْعَلُوا»72
● سند 64: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثِ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ: «وَ الْکبَائِرُ مُحَرَّمَةٌ وَ هِی الشِّرْک بِالله وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ الله وَ عُقُوقُ الْوَالِدَینِ… وَ الْمَلَاهِی الَّتِی تَصُدُّ عَنْ ذِکرِ الله عَزَّ وَ جَلَّ مَکرُوهَةٌ کالْغِنَاءِ وَ ضَرْبِ الْأَوْتَارِ وَ الْإِصْرَارُ عَلَى صَغَائِرِ الذُّنُوبِ»73 ثُمَّ قَالَ (علیه‌السلام): «إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِین»74
● سند 65: عَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام): «اسْتِمَاعُ الْأَوْتَارِ مِنَ الْکبَائِرِ»75
● سند 66: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ فِی حَدِیثٍ فِیمَنْ طَلَبَ الصَّیدَ لَاهِیاً: «وَ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَفِی شُغْلٍ عَنْ ذَلِک شَغَلَهُ طَلَبُ الْآخِرَةِ عَنِ الْمَلَاهِی» إِلَى أَنْ قَالَ: «وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ عَنْ جَمِیعِ ذَلِک لَفِی شُغْلٍ مَا لَهُ وَ لِلْمَلَاهِی؟! فَإِنَّ الْمَلَاهِی تُورِثُ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ تُورِثُ النِّفَاقَ وَ أَمَّا ضَرْبُک بِالصَّوَالِجِ فَإِنَّ الشَّیطَانَ مَعَک یَرْکُضُ وَ الْمَلَائِکةُ تَنْفُرُ عَنْکَ وَ إِنْ أَصَابَکَ شَی‏ءٌ لَمْ تُؤْجَرْ»76
● سند 67: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ کَسَرَ بَرْبَطاً أَوْ لُعْبَةً مِنَ اللُّعَبِ أَوْ بَعْضَ الْمَلَاهِی أَوْ خَرَقَ زِقَّ مُسْکِرٍ أَوْ خَمْرٍ فَقَدْ أَحْسَنَ وَ لَا غُرْمَ عَلَیهِ»77
● سند 68: عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ قَالَ أَوْصَى إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ بِجَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیاتٍ أَنْ تَبِیعَهُنَّ وَ یُحْمَلَ ثَمَنُهُنَّ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام) قَالَ إِبْرَاهِیمُ: فَبِعْتُ الْجَوَارِی بِثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ حَمَلْتُ الثَّمَنَ إِلَیهِ. فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ مَوْلًى لَکَ یُقَالُ لَهُ إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ أَوْصَى عِنْدَ وَفَاتِهِ بِبَیعِ جَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیاتٍ وَ حَمْلِ الثَّمَنِ إِلَیکَ وَ قَدْ بِعْتُهُنَّ وَ هَذَا الثَّمَنُ ثَلَاثُمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَقَالَ: «لَا حَاجَةَ لِی فِیهِ. إِنَّ هَذَا سُحْتٌ وَ تَعْلِیمَهُنَّ کُفْرٌ وَ الِاسْتِمَاعَ مِنْهُنَّ نِفَاقٌ وَ ثَمَنَهُنَّ سُحْتٌ»78
● سند 69: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ بَیعِ الْجَوَارِی الْمُغَنِّیاتِ فَقَالَ شِرَاؤُهُنَّ وَ بَیعُهُنَّ حَرَامٌ وَ تَعْلِیمُهُنَّ کفْرٌ وَ اسْتِمَاعُهُنَّ نِفَاقٌ»79
● سند 70: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) رُفِعَ إِلَیهِ رَجُلٌ قَتَلَ خِنْزِیراً فَضَمَّنَهُ (ضَمَّنَ رَجُلًا أَصَابَ خِنْزِیراً لِنَصْرَانِی) وَ رُفِعَ إِلَیهِ رَجُلٌ کَسَرَ بَرْبَطاً فَأَبْطَلَهُ»80
شواهد:81
● شاهد 1: قَالَ رَسُولُ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) «قَالَ إِبْلِیسُ لِرَبِّهِ تَعَالَى یا رَبِّ قَدْ أُهْبِطَ آدَمُ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ سَیکونُ کتُبٌ وَ رُسُلٌ فَمَا کتُبُهُمْ وَ رُسُلُهُمْ قَالَ رُسُلُهُمُ الْمَلَائِکةُ وَ النَّبِیونَ وَ کتُبُهُمُ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ وَ الزَّبُورُ وَ الْفُرْقَانُ قَالَ فَمَا کتَابِی قَالَ کتَابُک الْوَشْمُ وَ قِرَاءَتُک الشِّعْرُ وَ رُسُلُک الْکهَنَةُ وَ طَعَامُک مَا لَمْ یَذْکُرِ اسْمُ الله عَلَیهِ وَ شَرَابُک کلُّ مُسْکرٍ وَ صِدْقُک الْکذِبُ وَ بَیتُک الْحَمَّامُ وَ مَصَایدُک النِّسَاءُ وَ مُؤَذِّنُک الْمِزْمَارُ وَ مَسْجِدُک الْأَسْوَاقُ»82
● شاهد 2: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «أمرت بهدم الطبل و المزمار»83
● شاهد 3: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «الغناء ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الزرع»84
● شاهد 4: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «صوتان ملعونان فی الدنیا والآخرة: مزمار عند نعمة، و رنّة عند مصیبة»85
● شاهد 5: نهى [رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) ] عن الغناء و الاستماع إلى الغناء، و عن الغیبة و الاستماع إلى الغیبة»86
● شاهد 6: نهى عن ضرب الدف و لعب الصنج و ضرب الزمارة، لست من دد و لا الدد منی»87
● شاهد 7: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إذا کان یوم القیامة قال الله عزوجل: أین الذین کانوا ینزهون أسماعهم وأبصارهم عن مزامیر الشیطان؟ میزوهم، فیمیزون فی کثب المسک و العنبر، ثم یقول للملائکة: أسمعوهم تسبیحی و تمجیدی، فیسمعون بأصوات لم یسمع السامعون بمثلها قط»88
● شاهد 8: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «من استمع إلى صوت غناء لم یؤذن له أن یستمع الروحانیین فی الجنة! قیل: و من الروحانیون؟ قال: قراء أهل الجنة»89
● شاهد 9: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إیاکم و استماع المعازف و الغناء! فانهما ینبتان النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل»90
● شاهد 10: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «حبّ الغناء ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء العشب»91
● شاهد 11: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «من قعد إلى قینة یستمع منها صب الله فی أذنیه الآنک یوم القیامة»92
● شاهد 12: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «الغناء واللهو ینبتان النفاق فی القلب کما ینبت الماء العشب»93
● شاهد 13: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «من مات و له قینة فلا تصلوا علیه»94
● شاهد 14: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «تمسخ طائفة من أمتی قردة و طائفة خنازیر، و یخسف بطائفة، و یرسل على طائفة منهم الریح العقیم، بأنهم شربوا الخمور و لبسوا الحریر و اتخذوا القیان و ضربوا بالدفوف»95
● شاهد 15: عن علی قال: نهى رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) عن المغنیات و عن النواحات و عن شرائهن و عن بیعهن و التجارة فیهن، قال: و کسبهن حرام»96
● شاهد 16: عن علی قال قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): بعثت بکسر المزامیر… ثم قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): کسب المغنی والمغنیة حرام، وکسب الزانیة سحت، و حق على الله أن لا یدخل الجنة بدنا نبت من السحت»97
● شاهد 17: عن ربیعة قال سمعت رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) یقول: یکون فی آخر أمتی الخسف و المسخ و القذف! قالوا: بم یا رسول الله؟ قال: باتخاذهم القینات و شربهم الخمور»98
● شاهد 18: عن علی (علیه‌السلام) قال: «نهى رسول الله (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) عن ضرب الدف و لعب الصنج و صوت الزمارة»99
● شاهد 19: عن على بن الحسین (علیه‌السلام) قال: «ما قدست أمة فیها البربط»100
● شاهد 20: عن عبد الرحمن بن عوف ان رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) قال: «انما نهیت عن صوتین أحمقین فاجرین صوت عند نغمة لهو و لعب و مزامیر شیطان و صوت عند مصیبة»101
● شاهد 21: عن رسول الله (صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قال: «لا تبیعوا القینات و لا تشتروهن و لا تعلموهن و لا خیر فی تجارة فیهن و ثمنهن حرام. فی مثل هذا أنزلت هذه الآیة «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» إلى آخر الآیة. 102
● شاهد 22: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «ان الله حرّم القینة و بیعها و ثمنها و تعلیمها و الاستماع إلیها» ثم قرأ: «و من الناس من یشترى لهو الحدیث»103
● شاهد 23: قال رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «ما رفع أحد صوته بغناء الا بعث الله إلیه شیطانین یجلسان على منکبیه یضربان باعقابهما على صدره حتى یُمسِک»104
● شاهد 24: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):‏ إِنَّ إِبْلِیسَ عَدُوَّ اللهِ کَانَ یأْتِی الْأَنْبِیاءَ وَ یتَحَدَّثُ إِلَیهِمْ مِنْ لَدُنْ نُوحٍ إِلَى عِیسَى ابْنِ مَرْیمَ وَ مَا بَینَ ذَلِکَ مِنَ الْأَنْبِیاءِ غَیرَ أَنَّهُ لَمْ یکُنْ لِأَحَدٍ أَکثَرَ زِیارَةً وَ لَا أَشَدَّ اسْتِینَاساً مِنْهُ إِلَى یحْیى بْنِ زَکَرِیا (علیه‌السلام) وَ إِنَّهُ دَخَلَ عَلَیهِ ذَاتَ یوْمٍ فَلَمَّا أَرَادَ الِانْصِرَافَ مِنْ عِنْدِهِ قَالَ لَهُ یحْیى: یا بَا مُرَّةَ إِنِّی سَائِلُکَ حَاجَةً فَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا تَرُدَّنِی عَنْهَا. فَقَالَ لَهُ: وَ لَکَ ذَلِکَ یا نَبِی اللهِ. فَسَلْ‏. فَقَالَ لَهُ یحْیى بْنُ زَکَرِیا: إِنِّی أُحِبُّ تَجِیئُنِی‏ فِی صُورَتِکَ وَ خَلْقِکَ وَ تَعْرِضُ عَلَی مَصَایدَکَ‏ الَّتِی بِهَا تُهْلِکُ النَّاسَ قَالَ إِبْلِیسُ: سَأَلْتَنِی أَمْراً عَظِیماً ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً… وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَخْلُوَ بِرُؤْیتِی فَلَا یکُونَ مَعَکَ أَحَدٌ غَیرُکَ فَتَوَاعَدَا لِغَدٍ عِنْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ. صَدَرَ مِنْ عِنْدِهِ عَلَى ذَلِکَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ فِی تِلْکَ السَّاعَةِ تَمَثَّلَ بَینَ یدَیهِ قَائِماً… وَ بِیدِهِ جَرَسٌ ضَخْمٌ… قَالَ فَمَا هَذَا الْجَرَسُ بِیدِکَ قَالَ یا نَبِی اللهِ هَذَا مَعْدِنُ الطَّرَبِ وَ جَمَاعَاتُ أَصْوَاتِ الْمَعَازِفِ مِنْ‏ بَینِ‏ بَرْبَطٍ وَ طُنْبُورٍ وَ مَزَامِیرَ وَ طُبُولٍ‏ وَ دُفُوفٍ‏ وَ نَوْحٍ‏ وَ غِنَاءٍ وَ إِنَّ الْقَوْمَ یجْتَمِعُونَ عَلَى مَحْفِلِ شَرٍّ وَ عِنْدَهُمْ بَعْضُ مَا ذَکَرْتُ مِنْ هَذِهِ الْمَعَازِفِ فَلَا یکَادُونَ یتَنَعَّمُونَ فِی مَجْلِسٍ وَ یسْتَلِذُّونَ وَ یطْرِبُونَ فَإِذَا رَأَیتُ ذَلِکَ مِنْهُمْ حَرَّکتُ هَذَا الْجَرَسَ فَیخْتَلِطُ ذَلِکَ الصَّوْتُ بِمَعَازِفِهِمْ فَهُنَاکَ یزِیدُ اسْتِلْذَاذُهُمْ وَ تَطْرِیبُهُمْ فَمِنْهُمْ مَنْ إِذَا سَمِعَ هَذَا یفَرْقِعُ أَصَابِعَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یهُزُّ رَأْسَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یصَفِّقُ بِیدَیهِ فَمَا زَالَ هَذَا دَأْبُهُمْ حَتَّى أَبَرْتُهُمْ‏.105
توابع: 106
● تابع 1: عن ابن عباس فی قوله: «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: باطل الحدیث و هو الغناء و نحوه. «لیضل عن سبیل الله» قال: قراءة القرآن و ذکر الله. نزلت فی رجل من قریش اشترى جاریة مغنیة.107
● تابع 2: أخرج ابن أبى الدنیا و البیهقی عن نافع قال: کنت أسیر مع عبد الله بن عمر فی طریق فسمع زمارة راع فوضع أصبعیه فی أذنیه ثم عدل عن الطریق فلم یزل یقول یا نافع أتسمع قلت لا فاخرج أصبعیه من أذنیه وقال هکذا رأیت رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) صنع108
● تابع 3: أخرج البیهقى فی الشعب عن ابن مسعود فی قوله «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: هو رجل یشترى جاریة تغنّیه لیلا أو نهارا109
● تابع 4: أخرج البخاری فی الادب المفرد وابن أبى الدنیا وابن جریر وابن أبى حاتم وابن مردویه والبیهقی فی سننه عن ابن عباس «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: هو الغناء و أشباهه110
● تابع 5: أخرج ابن جریر و ابن المنذر و ابن مردویه عن ابن عباس «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: هو شراء المغنّیة111
● تابع 6: أخرج ابن عساکر عن مکحول فی قوله «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: الجوارى الضاربات112
● تابع 7: أخرج ابن أبى شیبة و ابن أبى الدنیا و ابن جریر و ابن المنذر و الحاکم و صححه و البیهقی فی شعب الایمان عن أبى الصهباء قال سألت عبد الله بن مسعود عن قوله تعالى «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: هو والله الغناء113
● تابع 8: أخرج ابن أبى الدنیا و ابن جریر عن شعیب بن یسار قال سألت عکرمة عن لهو الحدیث قال هو الغناء114
● تابع 9: أخرج الفریابى و سعید بن منصور و ابن أبى الدنیا و ابن جریر و ابن المنذر عن مجاهد «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: هو الغناء و کل لعب لهو115
● تابع 10: أخرج ابن أبى الدنیا من طریق حبیب بن أبى ثابت عن ابراهیم «و من الناس من یشترى لهو الحدیث» قال: هو الغناء116
● تابع 11: أخرج ابن أبى الدنیا و البیهقی فی سننه عن ابن مسعود قال: الغناء ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الزرع117
● تابع 12: أخرج ابن أبى الدنیا عن ابراهیم قال: کانوا یقولون الغناء ینبت النفاق فی القلب118
● تابع 13: أخرج ابن أبى الدنیا و البیهقی عن الشعبى عن القاسم بن محمد أنه سئل عن الغناء فقال: انهاک عنه و أکرهه لک. قال السائل: أ حرام هو؟ قال: انظر یا ابن أخى إذا میّز الله الحق من الباطل فی أیّهما یجعل الغناء119
● تابع 14: أخرج ابن أبى الدنیا عن أنس بن مالک قال: أخبث الکسب کسب الزمارة120
روایات رخصت جزئی:
● سند 1: عَنْ عَلِی بْنِ هَبَّارٍ، قَالَ: اجْتَازَ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بِدَارِ عَلِی بْنِ هَبَّارٍ فَسَمِعَ صَوْتَ دَفٍّ، فَقَالَ: مَا هَذَا قَالُوا: عَلِی بْنُ هَبَّارِ أَعْرَسَ بِأَهْلِهِ. فَقَالَ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): حَسَنٌ هَذَا لِلنِّکاحِ لَا السِّفَاحِ. ثُمَّ قَالَ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): أَشِیدُوا بِالنِّکاحِ وَ أَعْلِنُوهُ بَینَکُمْ، وَ اضْرِبُوا عَلَیهِ بِالدَّفِّ، فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِی النِّکاحِ بِذَلِک»121
● سند 2: عَنْ رَسُولِ الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) أَنَّهُ نَهَى عَنِ الضَّرْبِ بِالدَّفِّ وَ الرَّقْصِ وَ عَنِ اللَّعْبِ کلِّهِ وَ عَنْ حُضُورِهِ وَ عَنِ الِاسْتِمَاعِ إِلَیهِ وَ لَمْ یجِزْ ضَرْبَ الدَّفِّ إِلَّا فِی الْإِمْلَاک وَ الدُّخُولِ بِشَرْطِ أَنْ یَکُونَ فِی الْبِکرِ وَ لَا یَدْخُلَ الرِّجَالُ عَلَیهِنَّ.122
البته روایت دوم، به علت کم‌اعتبار بودن منبعش، قابل اعتماد نیست ولی چون به نحوی تأییدی بر روایت اول محسوب می‌شد، ذکر گردید.

…………………………………………….

1. عیون أخبار الرضا (علیه‌السلام)، جلد ‏2، صفحه‌ی 127، باب ما کتبه الرضا (علیه‌السلام) للمأمون فی محض الإسلام و شرائع الدین؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 330، باب تعیین الکبائر التی یجب اجتنابها؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، محدث عاملی، جلد 5، صفحه‌ی 550، تعیین الکبائر التی یجب اجتنابها؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 10، صفحه‌ی 2، حدیث 1. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) در نامه‌ی خود به مأمون نوشتند: ایمان، ادای امانت و پرهیز از همه‌ی گناهان بزرگ است ـ تا این که نوشتند ـ و پرهیز از گناهان بزرگ که عبارتند از کشتن کسی که کشتنش را خدای تعالی حرام کرده است و زنا… و مشغول شدن به ملاهی و اصرار بر گناهان.
2. سوره‌ی حج، آیه‌ی 30. ترجمه: پس از پلیدى بت‌ها دورى کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 435، باب النرد و الشطرنج؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، جلد 2، صفحه‌ی 84، ذیل آیه‌ی 30 سوره‌ی حج؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 58، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ المقنع، شیخ صدوق، صفحه‌ی 458، باب الملاهی؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 308، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: از امام صادق (علیه‌السلام) در باره‌ی این سخن خدای تعالی که می‌فرماید: «پس از پلیدى بت‌ها دورى کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید» فرمودند: «پلیدى بت‌ها، شطرنج و گفتار باطل، غناست».
4. سوره‌ی حج، آیه‌ی 30. ترجمه: پس از پلیدى بت‌ها دورى کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید.
5. معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 349، باب معنى فاجتنبوا الرجس من الأوثان و قول الزور و لهو الحدیث؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 308، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: از امام صادق (علیه‌السلام) در باره‌ی این سخن خدای تعالی که می‌فرماید: «پس از پلیدى بت‌ها دورى کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید» فرمودند: «پلیدى بت‌ها، شطرنج و گفتار باطل، غناست».
6. سوره‌ی حج، آیه‌ی 30. ترجمه: پس از پلیدى بت‌ها دورى کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید.
7. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، صفحه‌ی 59، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی. ترجمه: از امام صادق (علیه‌السلام) از معنی سخن خدای عز و جل که می‌فرماید: «پس از پلیدى بت‌ها دورى کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید» فرمودند: «پلیدى بت‌ها، شطرنج و گفتار باطل، غناست… و بپرهیز از زدن سنج پس شیطان با تو پایکوبی می‌کند و فرشتگان از تو فرار می‌کنند و هر کس در خانه‌اش تنبوری چهل روز بماند، سزاوار خشمى از سوى خدای عز و جل شود».
8. الأصول الستة عشر، صفحه‌ی 187، کتاب زید النرسی؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد ‏73، صفحه‌ی 356، باب 67: جوامع مناهی النبی و متفرقاتها؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 214، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: [منظور از] «از گفتار باطل اجتناب ورزید»، غناست و مؤمن از همه‌ی اینها مشغول است.
9. سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 6. ترجمه: و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى [هیچ‏] دانشى از راه خدا گمراه کنند، و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود.
10. معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 349، باب معنى فاجتنبوا الرجس من الأوثان و قول الزور و لهو الحدیث؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 309، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 245، باب 99: الغناء؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، کراجکی، جلد 10، صفحه‌ی 229، ذیل آیات 1 تا 10 سوره‌ی لقمان. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) از معنی سخن خدای عز و جل «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» پرسیدم، فرمودند: از آن جمله است، غنا (موسیقی و آوازه‌خوانی).
11. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 431، باب الغناء؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، جلد 4، صفحه‌ی 362، ذیل آیات 6 و 7 سوره‌ی لقمان؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جل 22، صفحه‌ی 301، حدیث 1؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 304، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: از امام باقر (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: موسیقی از آن چیزهایی است که خدای عز و جل بر آن، وعید آتش داده است. و این آیه را تلاوت کردند: «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى [هیچ‏] دانشى از راه خدا گمراه کنند، و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود».
12. ‏کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 431، باب الغناء. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: غنا از جمله چیزهایی است که خدای تعالی در مورد آن فرموده‌ است: «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند»
13. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 433، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد 10، صفحه‌ی 158، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 214؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 303، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 36، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 4، صفحه‌ی 362، ذیل آیه‌ی 6 و 7 سوره‌ی لقمان؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 305، حدیث 16؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، جلد 10، صفحه‌ی 230، ذیل آیه‌ی 1 تا 10 سوره‌ی لقمان. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: موسیقی، مجلسی است که خدای تعالی به اهل آن نگاه نمی‌کند و آن از جمله چیزهایی است که خدای عز و جل می‌فرماید: «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند تا از راه خدا گمراه کنند»
14. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 281، باب شرب الخمر و الغناء؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 239، باب 99: الغناء؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد 13، صفحه‌ی 213، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: بدان که موسیقی از آن چیزهایی است که خدای تعالی بر آن وعید آتش داده است در این سخنش «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى [هیچ‏] دانشى از راه خدا گمراه کنند، و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود».
15. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 432، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 210؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 302، حدیث 8؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، جلد 10، صفحه‌ی 229، ذیل آیات 1 تا 10 سوره‌ی لقمان. ترجمه: راوی می‌گوید از امام رضا (علیه‌السلام) شنیدم که فرمودند: از امام صادق (علیه‌السلام) از موسیقی پرسیده شد، فرمودند: از [مصادیق] سخن خدای عز و جل است که می‌فرماید: «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند تا از راه خدا گمراه کنند».
16. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 72. ترجمه: و کسانى‏اند که گواهى دروغ نمى‏دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏گذرند.
17. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 431، باب الغناء؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 4، صفحه‌ی 154، ذیل آیه‌ی 72 سوره‌ی فرقان؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 301، حدیث 6؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، جلد 9، صفحه‌ی 443، ذیل آیه‌ی 71 تا 77 سوره‌ی فرقان. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) در باره‌ی سخن خدای عز و جل که می‌فرماید: و کسانى‏اند که گواهى دروغ نمى‏دهند. فرمودند: موسیقی است.
18. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 36. ترجمه: همانا شنوایی و بینایی و ادراک قلبی، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
19. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 432، باب الغناء؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 3، صفحه‌ی 532، ذیل آیه‌ی 36 سوره‌ی اسراء؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 303، حدیث 10. ترجمه: راوی می‌گوید در نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودم که مردی عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان باد، همسایه‌ای دارم که کنیزکان آوازه‌خوان که چنگ می‌زنند دارد، من وقتی داخل مستراح می‌شوم، گاهی نشستنم را برای گوش دادن به [ساز و آواز] آنان طول می‌دهم. حضرت فرمودند: نکن. مرد گفت: به خدا قسم برای این کار [به مستراح] نمی‌روم بلکه به گوشم می‌رسد. حضرت فرمودند: تو را به خدا آیا نشنیده‌ای که خدای عز و جل می‌فرماید: همانا شنوایی و بینایی و ادراک قلبی، همه مورد پرسش واقع خواهند شد. عرض کرد: نه، گویا چنین آیه‌ای از کتاب خدا را نه از عجمی و نه از عربی نشنیده‌ام. پس به ناچار دیگر چنین نخواهم کرد اگر خدا بخواهد و از خدا، آمرزش می‌طلبم. پس حضرت به او فرمودند: برخیز و غسل کن و بخواه آنچه بر تو روشن شده است. همانا تو بر امر بزرگی ایستاده بودی. چه حالت بد می‌بود اگر بر آن حال می‌مردی. خدا را ستایش کن و از او توبه بخواه از هر چیزی که نمی‌پسندد. پس او نمی‌پسندد جز هر زشتی را. زشت را به اهلش واگذار که هر چیزی اهلی دارد.
20. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 36. ترجمه: همانا شنوایی و بینایی و ادراک قلبی، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
21. دعائم الإسلام، ابن حیون، جلد 2، صفحه‌ی 204، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد 13، صفحه‌ی 220، باب تحریم سماع الغناء و الملاهی. ترجمه: مردی از امام صادق (علیه‌السلام) از گوش دادن به موسیقی پرسید، پس نهی‌اش کردند و این آیه را تلاوت نمودند: همانا شنوایی و بینایی و ادراک قلبی، همه مورد پرسش واقع خواهند شد. سپس فرمودند: شنوایی از آنچه شنیده است و قلب از آنچه بدان معتقد شده و بینایی از آنچه می‌بیند، مورد سؤال قرار خواهد گرفت.
22. سوره‌ی انبیاء، آیات 16 تا 18. ترجمه: و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر مى‏خواستیم بازیچه‏اى بگیریم قطعا آن را از پیش خود اختیار مى‏کردیم. بلکه حق را بر باطل فرو مى‏افکنیم پس آن را در هم مى‏شکند و بناگاه آن نابود مى‏گردد واى بر شما از آنچه وصف مى‏کنید.
23. سوره‌ی انبیاء، آیات 16 تا 18. ترجمه: و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر مى‏خواستیم بازیچه‏اى بگیریم قطعا آن را از پیش خود اختیار مى‏کردیم. بلکه حق را بر باطل فرو مى‏افکنیم پس آن را در هم مى‏شکند و بناگاه آن نابود مى‏گردد واى بر شما از آنچه وصف مى‏کنید.
24. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 433، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 213؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 307، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 3، صفحه‌ی 806، ذیل آیه‌ی 16 تا 18 سوره‌ی انبیاء؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 304، حدیث 12؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، جلد 8، صفحه‌ی 394، ذیل آیه‌ی 7 تا 22 سوره‌ی انبیاء. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) از موسیقی پرسیدم و گفتم [عامه] گمان می‌کنند که پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) اجازه داده‌اند در این که گفته شود: آمدیم، آمدیم، خوش آمد گویید به ما، خوش آمد گویید به ما، خوش آمد گوییم به شما. حضرت فرمودند: دروغ گفته‌اند. خدای عز و جل می‌فرماید: و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر مى‏خواستیم بازیچه‏اى بگیریم قطعا آن را از پیش خود اختیار مى‏کردیم. بلکه حق را بر باطل فرو مى‏افکنیم پس آن را در هم مى‏شکند و بناگاه آن نابود مى‏گردد واى بر شما از آنچه وصف مى‏کنید. سپس فرمودند: وای بر فلانی برای نسبت دروغی که به پیامبر می‌دهد.
25. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 431، باب الغناء؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، صفحه‌ی 244، عقاب الخیانة و السرقة و شرب الخمر و الزناء؛ علل الشرائع، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 475، باب علة تحریم الخمر؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 25، صفحه‌ی 315، باب ثبوت الکفر و الارتداد باستحلال شرب الخمر أو المسکر أو النبیذ؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 35، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 300، حدیث 2. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: موسیقی، لانه‌ی نفاق است.
26. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 433، باب الغناء؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسی، صفحه‌ی 333، فی الاستدراج و کفر النعم؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 212؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 314، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها و بیعها و شرائها؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 79، صفحه‌ی 103، باب 16: التعزیة و المأتم و آدابهما و أحکامها؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏2،‌ صفحه‌ی 450، باب کراهة الصراخ بالویل و العویل و الدعاء بالذل و الثکل. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر کس خدای تعالی بر او نعمتی بدهد، پس در نزد آن نعمت، نی [یا سایر آلات موسیقی] بیاورد، ناسپاسی کرده است.
27. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 433، باب الغناء؛ دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 204، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 214؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 303، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 34، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 305، حدیث 15؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 213، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ای که موسیقی در آن باشد، از سختی و اندوه در امان نیست و دعا در آن مستجاب نمی‌شود و فرشته داخل آن نمی‌گردد.
28. دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 208، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 213، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: خانه‌ای که موسیقی در آن باشد، از سختی و اندوه در امان نیست و دعا در آن مستجاب نمی‌شود و فرشته داخل آن نمی‌گردد.
29. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 434، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 160، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 215؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 306، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 305، حدیث 18؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 36، الرابع: ما یتعلق بالغناء. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از موسیقی پرسیده شد و من حاضر بودم، فرمودند: وارد خانه‌ای که خدا از ساکنان آن رویگردان است، مشوید.
30. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 434، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 215؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 317، باب تحریم سماع الغناء و الملاهی؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 306، حدیث 19. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که خودش را از موسیقی پاک نگه دارد، در بهشت،‌ درختی است که خدای عز و جل به بادها امر می‌کند تا آن را به حرکت درآورد، پس صدایی از آن می‌شنود که مانندش را نشنیده باشد. و کسی که خودش را از موسیقی پاک نگه ندارد، آن را نمی‌شنود.
31. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، صفحه‌ی 562، الفصل السابع عشر فی القضاء و توابعه؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ابن ابی جمهور احسایی، جلد 1، صفحه‌ی 244، الفصل التاسع فی ذکر أحادیث تتضمن شیئا من أبواب الفقه؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد 13، صفحه‌ی 212، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: موسیقی، نفاق را در قلب می‌رویاند، همچنان که آب،‌ سبزی را می‌رویاند.
32. دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 208، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 212، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: موسیقی، نفاق را در قلب می‌رویاند همچنان که نخل، شکوفه می‌دهد.
33. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 434، باب الغناء؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 215؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 312، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها و بیعها و شرائها؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 306، حدیث 20. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: زدن عود (چنگ) نفاق را در قلب می‌رویاند، همچنان که آب، سبزه را می‌رویاند.
34. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 434، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 216؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 316، باب تحریم سماع الغناء و الملاهی؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 306، حدیث 23؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 60، الثانی عشر: الملاهی. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: گوش دادن به موسیقی و سرگرمی‌ها، نفاق را در قلب می‌رویاند همچنان که آب، زراعت را می‌رویاند.
35. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 434، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 215؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 312، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها و بیعها و شرائها؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 306، حدیث 21. ترجمه: خدای تعالی امتی که در آن، بربط [یا سایر آلات موسیقی] نواخته شود را پاک نمی‌سازد.
36. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 214، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: از امام باقر (علیه‌السلام) از موسیقی سؤال شد، به سؤال‌کننده فرمودند: وای بر تو! اگر بین حق و باطل جدایی بیافتد، موسیقی در کجا قرار می‌گیرد؟ گفت: به خدا قسم در باطل، فدایتان شوم. فرمودند: پس در این [جواب خودت] آنچه تو را کفایت کند، هست.
37. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 431، باب الغناء؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 306، باب تحریم سماع الغناء و الملاهی؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 304، حدیث 25. ترجمه: راوی می‌گوید به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردم: عباسی می‌گوید که شما اجازه‌ی نواختن و گوش دادن به آوازه‌خوانی و موسیقی داده‌اید. فرمودند: دروغ گفته است آن زندیق، اینگونه به او نگفته‌ام. از من از موسیقی پرسید، گفتم مردی از امام باقر (علیه‌السلام) از موسیقی و آوازه‌خوانی پرسید، آن حضرت فرمودند: ای فلانی، اگر خدای تعالی بین حق و باطل جدایی افکند، موسیقی کجا قرار می‌گیرد؟ آن مرد گفت: با باطل. حضرت فرمودند: درست حکم کردی.
38. خصال، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 505؛ ست عشرة خصلة تورث الفقر و سبع عشرة خصلة تزید فی الرزق؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، فتال نیشابوری، جلد 2، صفحه‌ی 455؛ مجلس فی ذکر فضل الفقر و القوت و ما أشبه ذلک؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 347، باب جملة مما ینبغی ترکه من الخصال المحرمة و المکروهة؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 73، صفحه‌ی 314، باب 60: ما یورث الفقر و الغناء؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏3،‌ صفحه‌ی 457، باب کراهة مبیت القمامة فی البیت و جملة من الآداب. ترجمه: راوی می‌گوید: از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: زیاد گوش دادن به موسیقی و آوازه‌خوانی، ناداری می‌آورد.
39. المقنع، شیخ صدوق، صفحه‌ی 451. باب شرب الخمر و الغناء؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 309، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 33، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 214، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: بدترین صداها، موسیقی و آوازه‌خوانی است.
40. خصال، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 24، خصلة تورث النفاق و تعقب الفقر؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 309، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 33، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 212، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: موسیقی و آوازه‌خوانی، دورویی به ارث می‌آورد و ناداری در پی دارد.
41. امالی، شیخ طوسی، صفحه‌ی 720، مجلس یوم الجمعة الثالث و العشرین من ذی الحجة سنة سبع و خمسین و أربع مائة؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 309، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محدث عاملی، جلد 4، صفحه‌ی 155، الفصل الحادی‌عشر. ترجمه: راوی می‌گوید بر امام صادق (علیه‌السلام) وارد شدم، پس فرمودند: موسیقی! از موسیقی بپرهیزید، از سخن باطل بپرهیزید. پس همواره می‌فرمودند: از غنا بپرهیزید. بپرهیزید. پس مجلس بر من تنگ شد و دانستم که منظورشان من هستم. چون بیرون آمدم به غلامشان معتّب گفتم: به خدا قسم جز من منظورشان نبود.
42. مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، صفحه‌ی 148، قسم المسائل؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 303، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 33، الرابع: ما یتعلق بالغناء. ترجمه: از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسیدم: آیا مى‌شود در نزد کسى که قصد آوازخوانى دارد نشست؟ امام فرمودند: نه.
43. دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 1، صفحه‌ی 227، ذکر التعازی و الصبر و ما رخّص فیه من البکاء؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏2،‌ صفحه‌ی 450، باب کراهة الصراخ بالویل و العویل و الدعاء بالذل. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: دو صدا، لعنت‌شده هستند، خدا آن را دشمن دارد، شیون کردن در وقت مصیبت و صدای هنگام نعمت یعنی نالیدن و آوازخوانی.
44. دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 204، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 221، باب تحریم سماع الغناء و الملاهی. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: خرید و فروش [آلات] موسیقی حلال نیست و گوش دادن به آن، [موجب] نفاق می‌باشد و یاد گرفتنش، کفر است.
45. دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 204، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 214؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 307، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 33، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 4، صفحه‌ی 362، ذیل آیات 6 و 7 سوره‌ی لقمان؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 305، حدیث 16؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، جلد 10، صفحه‌ی 230، ذیل آیات 1 تا 10 سوره‌ی لقمان؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 212، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: مجلس موسیقی، مجلسی است که خدا به ساکنانش نگاه نمی‌کند و موسیقی و آوازه‌خوانی، دورویی به ارث می‌آورد و ناداری در پی دارد.
46. دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 204، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 212، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: مردی به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: فدایتان شوم. دیروز، فلانی بر من گذشت، پس دستم را گرفت و داخل منزلش کرد و در نزدش کنیزی بود که می‌زد و خواند. پس نزدش تا شب بودم. حضرت فرمودند: وای بر تو، آیا نترسیدی امر خدا در رسد و تو در آن حال باشی؟! همانا آن مجلسی است که خدا به اهلش نگاه نمی‌کند. موسیقی، پلیدترین چیزی است که خدای تعالی آفریده است. موسیقی بدترین چیزی است که خدای تعالی آفریده است. موسیقی، دو رویی به ارث می‌آورد. موسیقی، فقر به ارث می‌آورد.
47. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 214، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: در روایت است که خدای تعالی در روز قیامت می‌فرماید: فرشتگان من، هر کس شنوایی و زبانش را از موسیقی و آوازخوانی حفظ کرده، ستایش و ثنای بر من را به او بشنوانید.
48. جامع الأخبار، شعیری، صفحه‌ی 154، الفصل الخامس عشر و المائة فی الغناء و سماعها؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 239، باب 99: الغناء؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 212، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: موسیقی و آوازخوانی، نردبان زناست.
49. بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 5، صفحه‌ی 150، باب 5: الأرزاق و الأسعار، به نقل از کتاب الغرر. ترجمه: راوی می‌گوید در نزد پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بودیم که عمر بن قرّه آمد. پس عرض کرد: ای پیامبر خدا، همانا خدا بر من بدبختی نوشته است! پس نمی‌بینم که روزی به دست بیاورم جز از دایره‌ای که با دستم می‌زنم. پس به من اجازه‌ی موسیقی زدن بدون هر گونه حرام دیگری بدهید. حضرت فرمودند: به تو اجازه نمی‌دهم و هیچ کرامت و نعمتی در این کار نیست. ای دشمن خدا! خدای تعالی تو را از پاکیزه‌ها روزی داده است پس آنچه بر تو حرام کرده را اختیار کردی به جای آنچه بر تو حلال نموده است. اگر بعد از این، از این سخن‌ها بگویی، تو را کتک خواهم زد، زدنی دردناک.
50. البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 3، صفحه‌ی 250، ذیل آیه‌ی 24 سوره‌ی رعد؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 8، صفحه‌ی 141، باب 23: الجنة و نعیمها. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: فدایتان شوم، همانا مردی از یاران ما، صاحب تقوا و تسلیم و بسیار نمازگزار، گرفتار به محبت سرگرمی شده و موسیقی گوش می‌دهد. فرمودند: آیا او را از نماز خواندن در اول وقتش یا از روزه یا از عیادت مریض یا حضور در تشییع جنازه یا زیارت برادر [ایمانی‌اش] باز می‌دارد؟ عرض کردم: نه، مانع از انجام هیچ کار خیر و نیکویی نمی‌شود. فرمودند: این از گام‌های شیطان است. اگر خدا بخواهد بر او خواهد بخشید. [و او موفق به ترک موسیقی خواهد شد].
51. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 431، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 133، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 210؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 312، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها و بیعها و شرائها؛ الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل)، محدث عاملی، جلد 2، صفحه‌ی 241، باب 12؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 302، حدیث 7. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: نهی می‌کنم شما را از رقص و نی و بربط و طبل.
52. جامع الأخبار، شعیری، صفحه‌ی 154، الفصل الخامس عشر و المائة فی الغناء و سماعها؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 253، باب 100 المعازف و الملاهی؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 219، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها و بیعها و شرائها. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: صاحب تنبور در روز قیامت محشور می‌شود در حالی که صورتش سیاه است و به دستش تنبوری از آتش است و بالای سرش هفتاد هزار فرشته در دست هر کدام، گرزی است که سر و صورتش را با آن می‌زنند و صاحب موسیقی از قبرش، کور و گنگ بر انگیخته می‌شود و زناکار همچنین و صاحب نی همچنین و صاحب دایره همچنین.
53. معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 349، باب معنى فاجتنبوا الرجس من الأوثان و قول الزور؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 309، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 37، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 3، صفحه‌ی 882، ذیل آیات 30 و 31 سوره‌ی حج؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 245، باب 99: الغناء؛ تفسیر نور الثقلین، عروسی حویزی، جلد 3، صفحه‌ی 495، ذیل آیات 27 تا 40 سوره‌ی حج؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، جلد 9، صفحه‌ی 91، ذیل آیات 29 تا 34 سوره‌ی حج. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از معنی «سخن بیهوده» پرسیدم. فرمودند: از آن جمله است سخن مرد برای کسی که موسیقی می‌زند و آواز می‌خواند: «احسنت».
54. نهج البلاغة، صبحی صالح، حکمت 104؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 7، صفحه‌ی 78، باب استحباب الدعاء فی اللیل خصوصا لیلة الجمعة و فی یوم الجمعة؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد ‏66، صفحه‌ی 276، باب 37 صفات خیار العباد و أولیاء الله؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 112، باب تحریم إتیان العراف و تصدیقه و تحریم الکهانة و القیافة. ترجمه: نوف بکالی در حدیثی از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) نقل می‌کند که حضرت فرمودند: ای نوف، همانا داوود پیامبر (علیه‌السلام) در مثل این ساعت از شب برخاست و گفت: این ساعتی است که در آن، بنده‌ای دعا نمی‌کند مگر این که مستجاب می‌شود، مگر آن که باج‌گیر، یا خبرچین، یا دستیار ظالمان و یا اهل تنبور و طبل [ساز و آواز] باشد.
55. وسائل‏ الشیعة، جلد 12، صفحه‌ی 50؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 73، صفحه‌ی 9. ترجمه: راوی از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) نقل کرده که فرمودند: سلام کردن بر شش گروه، شایسته نیست؛ یهودیان، مسیحیان، اصحاب نرد و شطرنج، شرابخواران، اصحاب بربط و تنبور [ساز و آواز] و کسانی که با فحش دادن به مادران، تفریح می‌کنند و شاعران.
56. مستدرک‏ الوسائل، محدث نوری، جلد 13، صفحه‌ی 220. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) شنیدند که مردی تنبور می‌زند، پس منعش کردند و تنبورش را شکستند و او را توبه دادند و او نیز توبه کرد. سپس فرمودند: آیا می‌دانی تنبور در وقت زدن چه می‌گوید؟ گفت: جانشین پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) داناترند. پس فرمودند: او می‌گوید: به زودی پشیمان خواهی شد، به زودی پشیمان خواهی شد ای همنشین من، به زودی داخل جهنم خواهی شد ای زننده‌ی من.
57. مستدرک‏ الوسائل، محدث نوری، جلد 13، صفحه‌ی 218. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: خدای تعالی دایره و طبل و نی را حرام کرده است.
58. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 165، باب المعایش و المکاسب؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏6، صفحه‌ی 441، باب المعایش و المکاسب؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 412؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد ‏17، صفحه‌ی 418، باب کراهة مخالطة السفلة؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 19، صفحه‌ی 146، حدیث 8. ترجمه: از جمله‌ی این روایات است: سفله کسی است که تنبور می‌زند.
تنبور: از آلات موسیقی دارای دسته‌ی بلند و کاسه‌ی کوچک شبیه سه‌تار. کمانچه.
59. فقه الرضا (علیه‌السلام)، صفحه‌ی 301، باب الصناعات؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 100، صفحه‌ی 52، باب 4: جوامع المکاسب المحرمة و المحللة؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 65، باب جواز التکسب بالمباحات و ذکر جملة منها و من المحرمات. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: بدان که خدایت رحمت کند… و مثل ساختن دایره و چنگ و مانند اینها [از سازهای موسیقی] و ساختن شراب و مست‌کننده و وسیله‌هایی که نمی‌شود در چیزی از حلال‌ها استفاده نمی‌شود، پس ساختنش و یاد دادنش حرام است و جایز نیست.
60. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 396، باب شارب الخمر؛ امالی، شیخ صدوق، صفحه‌ی 417، المجلس الخامس و الستون؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، فتال نیشابوری، جلد 2، صفحه‌ی 464، مجلس فی ذکر الخمر و الربا؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏9، صفحه‌ی 293، باب معرفة الکبائر التی أوعد الله عز و جل علیها النار؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 20، صفحه‌ی 609؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 25، صفحه‌ی 307، باب أنه لا یجوز سقی الخمر صبیا و لا مملوکا و لا کافراً؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 8، صفحه‌ی 227، من شرب خمرا سقی مثل ما یشرب منها من الحمیم؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 251، حدیث 1؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 126، باب 86: حرمة شرب الخمر و علتها. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: همانا خدای عز و جل مرا رحمت برای جهانیان بر انگیخت و برای این که آلات موسیقی و نی‌ها و امور جاهلیت و بت‌ها را نابود سازم.
61. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 219، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: همانا خدای تعالی مرا هدایت و رحمت برای جهانیان بر انگیخت و امر کرد مرا که نی‌ها و آلات موسیقی و تارها و بت‌ها و امور جاهلیت را محو سازم ـ تا این که فرمودند: ـ همانا آلات موسیقی، خریدنش و فروختنش و بهایش و تجارت با آن، حرام است.
62. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 431، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏10، صفحه‌ی 162، باب حد شرب الخمر و ما جاء فی الغناء و الملاهی؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 210؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 313، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 22، صفحه‌ی 300، حدیث 3؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 11، صفحه‌ی 261، باب 8: عمر آدم و وفاته و وصیته إلى شیث. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: چون حضرت آدم (علیه‌السلام) مرد، و ابلیس و قابیل شادی کردند، پس در زمین گرد هم آمدند و ابلیس و قابیل، آلات موسیقی و سرگرمی را برای شادی در مرگ آدم (علیه‌السلام) قرار دادند. پس هر چه در زمین از این نوع چیزها باشد که مردم با آن لذت ببرند، از آن است.
63. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 348، باب جملة مما ینبغی ترکه من الخصال المحرمة. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در آخرین حج خود فرمودند: همانا از نشانه‌های قیامت، تباه کردن نماز و پیروی از شهوت‌ها و مایل شدن به خواهش‌ها و بزرگ‌داشت دارایی و فروختن دین به دنیا… و در این هنگام، زنان خواننده و آلات موسیقی ظاهر می‌گردند.
64. تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، جلد 2، صفحه‌ی 304، ذیل آیات 17 تا 19 سوره‌ی محمد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم)؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 310، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 5، صفحه‌ی 61، ذیل آیه‌ی 18 سوره‌ی محمد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم)؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی، جلد 12، صفحه‌ی 230، ذیل آیات 10 تا 18 سوره‌ی محمد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم)؛. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: همانا از نشانه‌های ساعت (قیامت)، تباه کردن نمازها و پیروی از شهوت‌ها و مایل شدن به خواهش‌ها ـ تا این که فرمودند: ـ و طبل و آلات موسیقی را نیکو می‌شمارند ـ تا این که فرمودند: ـ پس آنان در ملکوت آسمان‌ها، پلید ناپاک خوانده می‌شوند.
65. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 311، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: ذلت، خوارى و تهمت در میان امت من ظاهر و آشکار مى‏شود، عرض کردند: چه زمانی خواهد بود؟ فرمودند: هر گاه آلات موسیقی و زنان خواننده آشکار شوند.
66. إرشاد القلوب إلى الصواب، دیلمی، جلد 1، صفحه‌ی 71، الباب السابع عشر فی عقاب الزناء و الربا؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 311، باب تحریم الغناء حتى فی القرآن و تعلیمه و أجرته. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هر گاه امتم پانزده خصلت به کار گیرند، بلا به ایشان فرود می‌آید… و هر گاه زنان خواننده و آلات موسیقی بر گیرند.
67. وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 314، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 252، باب 100: المعازف و الملاهی؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏8،‌ صفحه‌ی 285، باب تأکد استحباب اتخاذ الحمام الراعبی فی المنزل. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) در بیان سؤالات مرد شامی از امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: پرسید از معنی بغبغوی کبوتر، فرمودند: بر اهل آلات موسیقی و نی‌ها و چنگ‌ها نفرین می‌کند.
68. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏11،‌ صفحه‌ی 373، باب جملة مما ینبغی ترکه من الخصال المحرمة. ترجمه: راوی می‌گوید: با پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در آخرین حج ایشان بودیم، پس حلقه‌ی درِ کعبه را گرفتند و رو به ما کردند و فرمودند: ای مردم، آیا خبر ندهم به شما از نشانه‌های ساعت (قیامت)؟ گفتند: چرا [خبر بدهید] ای پیامبر خدا. فرمودند: از نشانه‌های قیامت این است که… و طبل‌ها و زنان خواننده و آلات موسیقی ظاهر می‌شود و به اصحاب تنبور و دایره و نی و سایر آلات سرگرمی، میل می‌شود. آگاه باشید هر کس یکی از ایشان را با دینار و درهم و لباس و خوراک و غیر اینها یاری کند، مانند این است که هفتاد بار با مادر خود در درون خانه‌ی کعبه زنا کرده باشد.
69. الجعفریات (الأشعثیات)، محمد بن اشعث، صفحه‌ی 146، باب فی الشهادة؛ دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 508، فصل ذکر الأمر بإقامة الشهادة و النهی عن شهادة الزور؛ عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، احسایی، جلد 3، صفحه‌ی 535، باب الشهادات؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 216، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها. ترجمه: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: قیامت بر گروهی بر پا خواهد شد که گواهی می‌دهند بدون این که از آنان تقاضای گواهی شده باشد و بر کسانی که عمل قوم لوط را انجام می‌دهند و بر گروهی که دایره و سایر آلات موسیقی می‌زنند.
70. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 433، باب الغناء؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏8، صفحه‌ی 383، باب الغیرة؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 214؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 312، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 20، صفحه‌ی 376، حدیث 5. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: همانا شیطانی است که به او قفندر گفته می‌شود، هر گاه در منزل مردی، چهل روز، بربط نواخته شود، بر آن مرد وارد می‌شود و آن شیطان، هر عضوش را بر مثل آن عضو از صاحب آن خانه می‌گذارد، سپس یک بار می‌دمد، پس بعد از آن، غیرت نخواهد آورد حتی اگر به زنانش تجاوز شود نیز تغایر نمی‌کند.
71. فقه الرضا (علیه‌السلام)، شیخ صدوق، صفحه‌ی 282، باب شرب الخمر و الغناء؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 253، باب 100: المعازف و الملاهی؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 218، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها. ترجمه: امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: و روایت می‌کنیم که هر کس چهل روز در خانه‌اش تنبور یا چنگ یا چیزی از سرگرمی‌ها از آلات موسیقی و شطرنج و مانند آن را نگه دارد، سزاوار غضب خدا می‌شود. پس اگر در آن چهل روز بمیرد، فاجر و فاسق مرده است و جایگاهش آتش است و بد بازگشت‌گاهی است.
72. خصال، شیخ صدوق، جلد 1، صفحه‌ی 251، النهی عن أربعة أشیاء و عن أربعة ظروف؛ معانی الأخبار، شیخ صدوق، صفحه‌ی 224، باب معنى الدباء؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 239، باب 99: الغناء. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از شطرنج و نرد پرسیده شد، فرمودند: نزدیک آن‌دو مشو. گفتم: موسیقی، فرمودند: خیری در آن نیست، انجامش مده.
73. خصال، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 610، خصال من شرائع الدین؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 15، صفحه‌ی 331، باب تعیین الکبائر التی یجب اجتنابها؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 76، صفحه‌ی 10، باب 68: معنى الکبیرة و الصغیرة و عدد الکبائر. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: و گناهان کبیره عبارتند از شرک به خدای تعالی و کشتن کسی که خدا، کشتن او را ممنوع کرده است و عاق پدر و مادر شدن… و سرگرمی‌هایی که از یاد خدای عز و جل باز می‌دارد ناشایست است مانند موسیقی و تار زدن و اصرار بر گناهان کوچک. سپس فرمودند: بى‏تردید در این [چیزهایی که برشمردم‏] براى [رسانیدن‏] مردم عبادت‌پیشه [به نهایت مقصود و اوج مطلوب‏]، کفایت است.
74. سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 106. ترجمه: بى‏تردید در این [حقایق‏] براى [رسانیدن‏] مردم عبادت پیشه [به نهایت مقصود و اوج مطلوب‏] کفایت است.
75. مستدرک ‏الوسائل، محدث نوری، جلد 13، صفحه‌ی 220. ترجمه: گوش دادن به تار، از گناهان کبیره است.
76. اصول ستة‌عشر، کتاب زید النرسی، صفحه‌ی 199؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 73، صفحه‌ی 356، باب 67: جوامع مناهی النبی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) و متفرقاتها؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد ‏13،‌ صفحه‌ی 216، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) در سخنی در باره‌ی شکار از روی سرگرمی فرمودند: همانا مؤمن از آن مشغول است، طلب آخرت او را از سرگرمی، مشغول کرده است. تا این که فرمودند: و همانا مؤمن از همه‌ی اینها مشغول است. او را چه و سرگرمی؟! سرگرمی‌ها موجب سختی دل می‌شود و دو رویی به ارث می‌آورد. و اما سنج زدنت، پس شیطان با تو پای‌کوبی می‌کند و فرشتگان از تو فرار می‌کنند و اگر چیزی به تو برسد، پاداشی نخواهی داشت.
77. دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 486، فصل ذکر التعدی؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد 18، صفحه‌ی 327، باب حکم قاتل الخنزیر و کاسر البربط. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که بربطی را بشکند یا اسباب بازی‌ای [مثل پاسور و شطرنج] را بشکند یا مشک شرابی را پاره کند، کار خوبی کرده است و غرامتی بر او نیست.
78. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 120، باب کسب المغنیة و شرائها؛ تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 6، صفحه‌ی 357، باب المکاسب؛ الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، شیخ طوسی، جلد ‏3، صفحه‌ی 61، باب أجر المغنّیة؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏6، صفحه‌ی 472، باب المعایش و المکاسب و الفوائد و الصناعات؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 208؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 124، باب تحریم بیع المغنیة و شرائها؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، جلد 2، صفحه‌ی 304، باب فی معن السحت؛ دعائم الإسلام، ابن حیّون، جلد 2، صفحه‌ی 204، فصل ذکر الدخول بالنساء و معاشرتهن؛ هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة (علیهم‌السلام)، جلد 6، صفحه‌ی 36، الرابع: ما یتعلق بالغناء؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 19، صفحه‌ی 81، حدیث 7. ترجمه: راوی می‌گوید فلانی وصیت کرد که کنیزکان آوازخوانش فروخته شوند و پولش برای امام کاظم (علیه‌السلام) برده شود. راوی می‌گوید کنیزکان را به سه هزار درهم فروختم و پولش را به نزد آن حضرت بردم. سپس عرض کردم: همانا یکی از دوستان شما، در وقت مردنش وصیت کرده که کنیزان خواننده‌اش فروخته شوند و پولش به شما داده شود و من آنان را فروختم و این پولش است، سه هزار درهم. حضرت فرمودند: من نیازی به آن ندارم. این پول، حرام است و یاد دادن‌شان کفر و گوش دادن به آنها، [موجب] دو رویی و پولی که به دست می‌آورند، حرام است.
79. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 120، باب کسب المغنیة و شرائها؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد ‏6، صفحه‌ی 472، باب المعایش و المکاسب؛ وافی، فیض کاشانی، جلد 17، صفحه‌ی 207؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 17، صفحه‌ی 124، باب تحریم بیع المغنیة و شرائها؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، جلد 19، صفحه‌ی 81، حدیث 5. ترجمه: مردی از امام صادق (علیه‌السلام) از فروش کنیزان آوازخوان پرسید، فرمودند: خریدن و فروختن آنان حرام و یاد دادنشان کفر و گوش دادن به آنها، دو رویی است.
80. تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، جلد 10، صفحه‌ی 309، باب الجنایات على الحیوان؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 29، صفحه‌ی 262، باب حکم قاتل الخنزیر و کاسر البربط. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: مردی که خوکی [از مردی نصرانی] را کشته بود، به نزد امیر المؤمنین (علیه‌السلام) آوردند، پس او را ضامن پرداخت قیمت خوک کردند و مردی که بربطی شکسته بود را به نزد ایشان آوردند، او را ضامن ندانستند.
بربط: عود، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسه‌اش بزرگتر و دسته‌اش کوتاه‌تر است.
81. یعنی روایات غیر شیعیان از استادان منهاج (علیهم‌السلام) بویژه استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم).
82. دّر منثور، سیوطی، جلد 1، صفحه‌ی 63؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 60، صفحه‌ی 281، باب 3: إبلیس و قصصه. ترجمه: استاد اعظم صص فرمودند: ابلیس به پروردگار تعالی گفت: ای پروردگار، آدم فرود آمد و می‌دانم که [برای او و فرزندانش] کتاب‌ها و پیامبران خواهد بود، پس کتاب‌ها و پیامبران برای انسان‌ها چه چیزهایی خواهد بود؟ خدای تعالی فرمود: پیام‌رسانان‌شان فرشتگان و انبیاء و کتاب‌هایشان، تورات و انجیل و زبور و قرآن خواهد بود. گفت: پس کتاب من چیست؟ فرمود: کتاب تو خالکوبی [بدن‌ها] است و قرائت تو شعر، و پیام‌آورندگانت کاهنان و خوراکت آنچه یاد خدا بر آن برده نشده باشد و نوشیدنی‌ات، هر مست‌کننده و راستی تو، دروغگویی و خانه‌ات حمام و دام‌هایت، زنان و اذان‌گویت، نی و مسجدت، بازار است.
83. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 216. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: به از بین بردن طبل و نی امر شده‌ام.
84. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 219. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: موسیقی، نفاق را در قلب می‌رویاند،‌ همچنان که آب، زراعت را می‌رویاند.
85. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 219. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: دو صدا در دنیا و آخرت لعنت‌شده است، صدای نی در هنگام نعمت و صدای شیون در وقت مصیبت.
86. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 219. ترجمه: استاد اعظم صص از موسیقی و گوش دادن به موسیقی نهی کردند و از غیبت و گوش دادن به غیبت.
87. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 219. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) از زدن دایره و بازی با سنج و نی‌زدن نهی کردند و فرمودند: من از لهو و لعب نیستم و لهو و لعب هم از من نیست.
88. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 220. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: چون روز قیامت شود، خدای عز و جل فرماید: کجایند آنان که گوش‌ها و چشم‌هایشان را از نی‌های شیطان پاک نگه داشتند؟ جدایشان کنید. پس جدایشان می‌کنند و بر تپه‌هایی از مشک و عنبر قرار می‌دهند. پس به فرشتگان می‌گوید: آنان را تسبیح و تمجید من بشنوانید. پس صداهایی می‌شنوند که هیچگاه شنوندگان مانند آن را نشنیده‌اند.
89. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 220. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: کسی که به صدای موسیقی و آوازه‌خوانی گوش بدهد، اجازه نخواهد یافت تا به صدای روحانی‌ها در بهشت گوش بدهد. پرسیدند: روحانی‌ها چه کسانی هستند؟ فرمودند: خوانندگان اهل بهشت.
90. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 220. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: بپرهیزید از گوش دادن به سازها و موسیقی‌، که این دو، نفاق را در قلب می‌رویاند، همچنان که آب، سبزی را می‌رویاند.
91. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 220. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: دوست داشتن موسیقی، نفاق را در قلب می‌رویاند، همچنان که آب، گیاه را می‌رویاند.
92. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 221. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هر کس به سوی کنیز آوازه‌خوان بنشیند و به آواز او گوش بدهد، خدای تعالی در روز قیامت، سرب [مذاب] در گوش‌هایش خواهد ریخت.
93. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 221. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: موسیقی و سرگرمی[های حرام] نفاق را در قلب می‌رویاند همچنان که آب، گیاه را می‌رویاند.
94. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 222. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: کسی که بمیرد و برایش کنیز آوازخوانی باشد، بر او نماز نخوانید.
95. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 223. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: گروهی از امت من به صورت میمون و گروهی به صورت خوک، مسخ می‌شوند و گروهی در زمین فرو می‌روند و بر گروهی از آنان، باد عقیم خواهد وزید، به خاطر این که شراب می‌نوشند و حریر می‌پوشند و کنیزکان آوازه‌خوان می‌گیرند و دایره می‌زنند.
96. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 226. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) از خرید و فروش و تجارت کنیزکان آوازه‌خوان و نوحه‌گر، نهی نمودند و فرمودند: کسب [در آمد از این راه‌ها] حرام است.
97. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 227. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: برانگیخته شدم برای شکستن نی‌ها… سپس فرمودند: در آمد مرد یا زن آوازه‌خوان، حرام است و در آمد زن زنادهنده، حرام است و حق است بر خدای تعالی که بدنی که از حرام روییده را وارد بهشت نکند.
98. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 227. ترجمه: از رسول خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) شنیدم که می‌فرمودند: در پایان امت من، به زمین فرو رفتن و مسخ شدن خواهد اتفاق افتاد. گفتند:‌ به چه گناهی ای پیامبر خدا؟ فرمودند: به خاطر گرفتن کنیزکان آوازه‌خوان و نوشیدن شراب.
99. کنز العمال، متقی هندی، جلد 15، صفحه‌ی 227. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) از زدن دایره و بازی با سنج و صدای نی، نهی کردند.
100. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 160. ترجمه: امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: امتی که در آن بربط باشد، تقدیس نمی‌شود [یعنی پاک شمرده نمی‌شود]
101. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 160. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: همانا از دو صدای احمق فاجر، نهی شده‌ام، صدای نغمه‌ی سرگرم‌کننده و بازی و نیِ شیطان و صدایی [از شیون و کفرگویی] در نزد مصیبت.
102. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: کنیزکان آوازه‌خوان را خرید و فروش نکنید و به آنان چیزی یاد مدهید و خیری در تجارت آنان نیست و پول آنان حرام است. در مانند اینها این آیه نازل شده است: و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند… (سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 6)
103. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: استاد اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) فرمودند: همانا خدای تعالی کنیزکان آوازه‌خوان را حرام کرد و فروختنش و پولش و یاددادنش و گوش دادن به او. سپس تلاوت کردند: و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند. (سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 6)
104. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: هیچ کس نیست که صدایش را به آوازه‌خوانی بلند کند مگر این که خدای تعالی دو شیطان به سوی او می‌فرستد که بر شانه‌هایش بنشینند و با پاشنه‌هایشان بر سینه‌اش بزنند تا این که بازایستد.
105. بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد 60، صفحه‌ی 226، باب 3: إبلیس لعنه الله و قصصه، نقلاً عن کتاب غور الامور للترمذی. ترجمه: استاد اعظم (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) فرمودند: همانا دشمن خدا، ابلیس، به نزد پیامبران می‌آمد و با آنان سخن می‌گفت از زمان حضرت نوح (علیه‌السلام) تا زمان حضرت عیسی بن مریم (علیه‌السلام) و پیامبرانی که بین این دو بودند. ولی بیشترین زیارت و شدیدترین انس او با یحیی بن زکریا (علیه‌السلام) بود. روزی بر او وارد شد و وقتی می‌خواست برود، یحیی (علیه‌السلام) به او گفت: ای ابامرّه! من از تو خواسته‌ای دارم و دوست دارم که خواسته‌ام را رد نکنی. گفت: بخواه ای پیامبر خدا. پس یحیی بن زکریا گفت: من دوست دارم در صورت و خلقت اصلی‌ات به نزد من آیی و دام‌هایت که مردم را با آن هلاک می‌کنی، را بر من عرضه کنی. ابلیس گفت: چیز بزرگی از من خواستی که نمی‌توانم آن را رد کنم، ولی دوست دارم در وقت دیدن من تنها باشی و هیچ کس با تو نباشد. پس وعده گذاشتند برای فردای آن روز، در هنگام بلند شدن آفتاب. سپس از نزدش برگشت. چون فردا شد، در همان ساعت، جلوش ظاهر شد… و در دستش زنگوله‌ای بود… [حضرت یحیی (علیه‌السلام) ] گفت: این زنگونه چیست که به دست داری؟ گفت: ای پیامبر خدا، این معدن سرخوشی و محل جمع شدن صداهای آلات موسیقی که از بربط و تنبور و نی‌ها و طبل‌ها و دایره‌ها و نوحه‌گری‌ها و آوازخوانی‌هاست می‌باشد. همانا مردم در محفل بدی جمع می‌شوند و در نزدشان بعضی از آنچه ذکر کرده از آلات موسیقی هست. پس همواره سرگرم نعمت‌ها هستند و جویای لذت و سرخوشی می‌باشند. پس چون آن حالات را از ایشان ببینم، این زنگوله را حرکت می‌دهم پس صدایش با صدای سازهای آنان در هم می‌آمیزد. در آن حال است که لذتشان زیاد می‌شود و سرخوشی‌شان فزونی می‌گیرد. پس بعضی از ایشان هستند که چون صدای ساز را بشنود، انگشتانش را می‌شکند (بشکن می‌زند) و بعضی از ایشان سرشان را می‌جنبانند و بعضی از ایشان دست بر هم می‌زنند (کف می‌زنند) و همواره حالشان چنین است تا این که همه‌شان را گمراه و نابود سازم.
106. توابع در اصطلاح ما، گزارش‌هایی از سیره‌ی صحابه به عنوان شهروندان جامعه‌ی نبوی است، بدون استناد به استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم)
107. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: ابن عباس در تفسیر آیه‌ی «از مردم کسی است که سخن باطل می‌خرد» گفت: غنا و مانند آن است. [در تفسیر] «تا از راه خدا گمراه کند» گفت: از تلاوت قرآن و یاد خدا. در مورد مردی از قریش نازل شد که کنیزی آوازه‌خوان خریده بود.
108. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 159. ترجمه: نافع می‌گوید: با عبد الله بن عمر در راهی می‌رفتم، پس صدای نی‌نوازی چوپانی را شنید. انگشتانش را بر گوش‌هایش گذاشت و از راه خارج شد. سپس همواره می‌گفت: ای نافع، آیا می‌شنوی؟ گفتم: نه. پس انگشت از گوش‌هایش برداشت و گفت: دیدم که پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) چنین کردند.
109. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 159. ترجمه: ابن مسعود در معنی آیه‌ی «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» گفت: آن، مردی است که کنیزی می‌خرد تا شب‌ها یا روزها برایش بخواند و بنوازد.
110. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: ابن عباس در مورد «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» گفت: آن، موسیقی و آوازه‌خوانی و مانند آن است.
111. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: ابن عباس در باره‌ی آیه‌ی «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» گفت: خریدن کنیز آوازه‌خوان است.
112. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: مکحول در باره‌ی آیه‌ی «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» گفت: کنیزکان نوازنده.
113. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: از عبد الله بن مسعود از آیه‌ی «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» پرسیدم، گفت: به خدا قسم، موسیقی و آوازه‌خوانی است.
114. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: از عکرمه از معنی سخنان بیهوده پرسیدم، گفت: موسیقی و آوازه‌خوانی.
115. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: از مجاهد از معنی آیه‌ی «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» پرسیدم، گفت: موسیقی و آوازه‌خوانی و هر بازی و سرگرمی است.
116. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: ابراهیم در معنی آیه‌ی «و برخى از مردم کسانى‏اند که سخن بیهوده را خریدارند» گفت: آن، موسیقی و آوازه‌خوانی است.
117. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: ابن مسعود گفت: موسیقی، نفاق را در قلب می‌رویاند، همچنان که آب، زراعت را می‌رویاند.
118. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: ابراهیم گفت: می‌گفتند موسیقی، نفاق را در قلب می‌رویاند.
119. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: از قاسم بن محمد از موسیقی پرسیده شد، گفت: تو را از آن نهی می‌کنم و برای تو خوش ندارم. پرسشگر گفت: آیا حرام است؟ گفت: ببین برادر زاده، هر گاه خدای تعالی، بین حق و باطل جدایی بیاندازد، موسیقی در کدامیک قرار داده خواهد شد؟!
120. دُرّ المنثور، جلال الدین سیوطی، جلد 5، صفحه‌ی 158. ترجمه: انس بن مالک گفت: پلیدترین درآمدها، درآمد نی‌نوازی است.
121. امالی، شیخ طوسی، صفحه‌ی 518. ترجمه: راوی گوید: پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بر خانه‌ام عبور کردند و صدای دایره شنیدند. پرسیدند: این چیست؟ گفتند: صاحب‌خانه عروسی دارد. فرمودند: خوب است، این صدا برای ازدواج حلال است نه برای زنا. سپس فرمودند: برای ازدواج، صدا بلند کنید [کِل بکشید] و بین خودتان اعلان نمایید و برای آن دف بزنید. پس سنت بر آن [دف زدن] در ازدواج [و مراسم عروسی] جریان یافت.
122. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ابن ابی جمهور احسایی، جلد 1، صفحه‌ی 260، الفصل العاشر فی أحادیث تتضمن شیئا من الآداب الدینیة؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، جلد 13، صفحه‌ی 218، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع أصنافها و بیعها و شرائها. ترجمه: نقل شده از استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) که نهی فرمودند از دایره زدن و رقص و همه جور بازی و از حضور و گوش دادن به آن و این که جایز نیست دایره زدن مگر در عروسی، به شرط این که در باکره باشد و مردی بر زنان [که دایره می‌زنند] وارد نشود.

هر گاه مفاد روایتی، با عقل سلیم وسیره‌ی عقلا، منافات داشته و برای نزدیک شدن به فهم، نیازمند توجیهات عجیبه و تأویلات بعیده باشد، از آن، قاعده‌ی نظری یا قانون عملی، استجماع نمی‌شود.
 نمونه‌ی 1: بلندی قامت حضرت آدم و حوا (علیهماالسلام):
● سند 1: عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) کمْ کانَ طُولُ آدَمَ (علیه‌السلام) حِینَ هُبِطَ بِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ کمْ کانَ طُولُ حَوَّاءَ؟ قَالَ: «وَجَدْنَا فِی کتَابِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه‌السلام) أَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ حَوَّاءَ (علیهما‌السلام) إِلَى الْأَرْضِ کانَتْ رِجْلَاهُ بِثَنِیةِ الصَّفَا وَ رَأْسُهُ دُونَ أُفُقِ السَّمَاءِ وَ أَنَّهُ شَکا إِلَى اللهِ مَا یصِیبُهُ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَأَوْحَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى جَبْرَئِیلَ (علیه‌السلام) أَنَّ آدَمَ قَدْ شَکا مَا یصِیبُهُ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَاغْمِزْهُ غَمْزَةً وَ صَیرْ طُولَهُ سَبْعِینَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِهِ وَ اغْمِزْ حَوَّاءَ غَمْزَةً فَیَصِیرَ طُولُهَا خَمْسَةً وَ ثَلَاثِینَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِهَا»1
علامه محمد تقی مجلسی در توضیح این روایت می‌نویسد: «اعلم إن هذا الخبر من المعضلات التی حیرت أفهام الناظرین و العویصات التی رجعت عنها بالخیبة أحلام الکاملین و القاصرین. و الإشکال فیه من وجهین.
أحدهما: أن قصر القامة کیف یصیر سببا لرفع التأذی بحرّ الشمس.
و الثانی: أن کونه علیه السلام سبعین ذراعا بذراعه، یستلزم عدم استواء خلقته علیه السلام و أن یعسر علیه کثیر من الاستعمالات الضروریة، و هذا مما لا یناسب رتبة النبوة، و ما من الله به علیه من إتمام النعمة.
فأما الجواب عن الإشکال الأول فمن وجهین.
الأول: إنه یمکن أن یکون للشمس حرارة من غیر جهة الانعکاس أیضا، و یکون قامته علیه السلام طویلة جدا بحیث یتجاوز طبقة الزمهریر، و یتأذى من تلک‏ الحرارة و یؤیده ما روی فی بعض الأخبار العامیة فی قصة عوج بن عناق أنه کان یرفع السمک إلى عین الشمس لیشویه بحرارتها.
و الثانی: أنه لطول قامته کان لا یمکنه الاستظلال ببناء و لا جبل و لا شجر فکان یتأذى من حرارة الشمس لذلک، و بعد قصر قامته ارتفع ذلک و کان یمکنه الاستظلال بالأبنیة و غیرها.
و أما الثانی فقد أجیب عنه بوجوه شتى.
الأول: ما ذکره بعض الأفاضل من مشایخنا أن استواء الخلقة لیس منحصرا فیما هو معهود الآن فإن الله تعالى قادر على خلق الإنسان على هیئات آخر کل منها فیه استواء الخلقة، و من المعلوم أن أعضاءنا الآن لیست بقدر أعضاء آدم علیه السلام و قامتنا لیست کقامته علیه السلام، فالقادر على خلقنا دونه فی القدر على تقصیر طوله عن الأول، قادر على أن یجعل بعض أعضائه مناسبا للبعض بغیر المعهود، و ذراع آدم علیه السلام یمکن أن یکون قصیرا مع طول العضد، و جعله ذا مفاصل، أو لینا بحیث یحصل الارتفاق به، و الحرکة کیف شاء کما یمکن بهذا الذراع و العضد.
و الثانی: ما ذکره الفاضل المذکور أیضا و هو أن یکون المراد بالسبعین سبعین قدما أو شبرا، و ترک ذکر القدم أو الشبر لما هو متعارف شائع من کون الإنسان غالبا سبعة أقدام أو أن بقرینة المقام کان یعلم ذلک کما إذا قیل طول الإنسان سبعة تبادر منه الأقدام، فیکون المراد به، أنه صار سبعین قدما، أو شبرا بالأقدام المعهودة فی ذلک الزمان، کما إذا قیل غلام خماسی، فإنه یتبادر منه کونه خمسة أشبار، لتداول مثله و اشتهاره، و على هذا یکون‏ قوله: «ذراعا» بدلا من السبعین، بمعنى أن طوله الآن و هو السبعون بقدر ذراعه قبل ذلک، و فائدة قوله حینئذ ذراعا بذراعه معرفة طوله أولا فإن من کون الذراع سبعین قدما مع کونه قدمین و القدمان سبعا القامة، یعلم منه طوله الأول، فذکره لهذه الفائدة، على أن السؤال الواقع بقول السائل: کم کان طول آدم علیه السلام حین هبط إلى الأرض؟ یقتضی جوابا یطابقه و کذا قوله کم کان طول حواء فلو لا قوله ذراعا بذراعه و ذراعا بذراعها لم یکن الجواب مطابقا، لأن قوله دون أفق السماء مجمل، فأفاد علیه السلام الجواب عن السؤال مع إفادة ما ذکره معه من کونه صار هذا القدر.
و أما ما ورد فی حواء علیها السلام فالمعنى أنه جعل طول حواء خمسة و ثلاثین قدما بالأقدام المعهودة الآن، و هی ذراع بذراعها الأول فبالذراع یظهر أنها کانت على النصف من آدم، و لا بعد فی ذلک، فإنه ورد فی الحدیث ما معناه أن یختار الرجل امرأة دونه فی الحسب و المال و القامة، لئلا تفتخر المرأة على الزوج بذلک و تعلو علیه، فلا بعد فی کونه أطول منها.
الثالث: ما ذکره الفاضل المذکور أیضا بأن یکون سبعین ـ بضم السین ـ تثنیة سبع، و المعنى أنه صیر طوله بحیث صار سبعی الطول الأول، و السبعان ذراع من حیث اعتبار الإنسان سبعة أقدام کل قدمین ذراع، فیکون الذراع بدلا أو مفعولا بتقدیر ـ أعنی ـ و فی ذکر ذراعا بذراعه حینئذ الفائدة المتقدمة لمعرفة طوله أولا فی الجملة، فإن سؤال السائل عن الطول الأول فقط، و أما حواء فالمعنى أنه جعل طولها خمسه ـ بضم الخاء ـ أی خمس ذلک الطول و ثلثین تثنیة ثلث أی ثلثی الخمس فصارت خمسا و ثلثی خمس، و حینئذ التفاوت بینهما قلیل، لأن السبعین فی آدم علیه السلام أربعة من أربعة عشر و الخمس و ثلثا خمس من حواء خمسة من خمسةعشر، فیکون التفاوت بینهما یسیرا إن کان الطولان الأولان متساویین، و إلا فقد لا یحصل تفاوت.
و الفائدة فی قوله ـ ذراعا بذراعها ـ کما تقدم، فإن السؤال وقع بقوله و کم کان طول حواء، و یحتمل بعیدا عود ضمیر خمسه و ثلثیه إلى آدم، و المعنى أنها صارت خمس آدم الأول، و ثلثیه فتکون أطول منه أو خمسه و ثلثیه بعد القصر، فتکون أقصر، و الأول أربط و أنسب بما قبله مع مناسبة تقدیم الخمس، و مناسبة الثلاثین له، و یقرب الثانی قلة التفاوت الفاحش على أحد الاحتمالین.
فإن قلت: ما ذکرت من السبعین من الأذرع و الأقدام ینافی ما روی عن النبی صلى الله علیه و آله أنه قال: «إِنَ‏ أَبَاکمْ‏ کَانَ‏ طُوَالًا کَالنَّخْلَةِ السَّحُوقِ‏ سِتِّینَ‏ ذِرَاعاً»2
قلت: یمکن الجواب بأن ستین ذراعا راجع إلى النخلة لا إلى آدم علیه السلام، فإنه أقرب لفظا و معنى من حیث أن السحوق هی الطویلة، و نهایة طولها لا یتجاوز الستین غالبا، فقد شبه طوله علیه السلام بالنخلة التی هی فی نهایة الطول، و لا ینافی هذا کونه أطول منها، فإن من التشبیه أن یشبه شی‏ء بشی‏ء بحیث یکون الشبه به مشهودا متعارفا فی جهة من الجهات فیقال: فلان مثل النخلة، و یراد به مجرد الطول و الاستقامة، مع أنه أقصر منها، و قد یعکس و یحتمل کون المراد أن آدم صار ستین ذراعا، و هذا التفاوت قد یحصل فی الأذرع، و هو ما بین الستین و السبعین أو لأن الذراع کما یطلق على المرفق إلى طرف الإصبع الوسطى، قد یطلق على الساعد و لو مجازا، و على تقدیر تثنیة سبع یستقیم، سواء رجع إلى آدم علیه السلام أم إلى النخلة. أقول: یرد على الثالث أن الخمس و ثلثی الخمس یرجع إلى الثلث، و نسبة التعبیر عن الثلث بهذه العبارة إلى أفصح الفصحاء بعید عن العلماء.
الرابع: ما یروی عن شیخنا البهائی (قدس سره) من أن فی الکلام استخداما بأن یکون المراد بآدم حین إرجاع الضمیر إلیه آدم ذلک الزمان من أولاده علیه السلام، و لا یخفى بعده عن استعمالات العرب، و محاوراتهم مع أنه لا یجری ذلک فی حواء إلا بتکلف رکیک، نعم یمکن إرجاعهما إلى الرجل و المرأة، بقرینة المقام لکنه بعید أیضا غایة العبد.
الخامس: ما خطر بالبال بأن یکون إضافة الذراع إلیهما على التوسعة و المجاز بأن نسب ذراع جنس آدم علیه السلام إلیه و جنس حواء إلیها، و هو قریب مما سبق.
السادس: ما حل ببالی أیضا و هو أن یکون المراد بذراعه الذراع الذی قرره علیه السلام لمساحة الأشیاء، و هذا یحتمل وجهین.
أحدهما: أن یکون الذراع الذی عمله آدم علیه السلام مخالفا للذراع الذی عملته حواء علیها السلام.
و ثانیهما: أن یکون الذراع المعمول فی هذا الزمان واحدا، لکن نسب فی بیان طول کل منهما إلیه لقرب المرجع.
السابع: ما سمحت به قریحتی و إن أتت ببعید عن الأفهام، و هو أن یکون المراد تعیین حد للغمز لجبرئیل علیه السلام بأن یکون المعنى اجعل طول قامته بحیث یکون بعد تناسب الأعضاء طوله الأول سبعین ذراعا بالذراع الذی حصل له بعد القصر و الغمز، فیکون المراد بطوله طوله الأول، و نسبة التصییر إلیه باعتبار أن کونه سبعین ذراعا، إنما یکون بعد خلق ذلک الذراع، فیکون فی الکلام شبه مثل هذا الکلام قد یکون فی المحاورات، و لیس تکلفه أکثر من بعض الوجوه التی ذکرها الأفاضل الکرام، و به یتضح النسبة بین القامتین، إذ طول قامة مستوی الخلقة ثلاثة أذرع و نصف تقریبا، فإذا کان طول قامة الأولى سبعین بذلک الذراع تکون نسبة القامة الثانیة إلى الأولى نسبة واحد إلى عشرین أی نصف عشر، و ینطبق الجواب على السؤال، إذ الظاهر منه أن غرض السائل استعلام طول قامته الأولى فلعله کان یعرف طول قامة الثانیة لاشتهاره بین أهل الکتاب أو المحدثین من العامة بما رووا عن الرسول صلى الله علیه و آله من ستین ذراعا، فمع صحة تلک الروایة یعلم بانضمام ما أوردنا فی حل خبر الکتاب أنه علیه السلام کان طول قامته أو لا ألفا و مائتی ذراع بذراع من کان فی زمن الرسول صلى الله علیه و آله، أو بذراع من کان فی زمن آدم علیه السلام من أولاده.
الثامن: ما خطر ببالی أیضا لکن وجدته بعد ذلک منسوبا إلى بعض الأفاضل من مشایخنا (ره)، و هو أن الباء فی قوله بذراعه للملابسة یعنی صیر طول آدم‏ سبعین‏ ذراعا بملابسة ذراعه، أی کما قصر من طوله قصر من ذراعه لتناسب أعضائه و إنما خص بذراعه لأن جمیع الأعضاء داخلة فی الطول، بخلاف الذراع و المراد حینئذ بالذراع فی قوله: «سبعین ذراعا» إما ذراع‏ من کان فی زمن آدم، أو من کان فی زمان من صدر عنه الخبر، و هذا وجه قریب.
التاسع: أن یکون الضمیر فی قوله: «بذراعه» راجعا إلى جبرئیل علیه السلام أی بذراعه عند تصوره بصورة رجل لیغمزه.
و لا یخفى بعده من وجهین:
أحدهما: عدم انطباقه على ما ذکر فی هذا الکتاب، إذ الظاهر أن ـ صیر ـ هنا بصیغة الأمر، فکأن الظاهر على هذا الحل أن یکون بذراعک، و یمکن توجیهه إذا قرئ بصیغة الماضی، بتکلّف تام»3

…………………………………………

1. کافی، محدث کلینی، جلد 8، صفحه‌ی 233. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از بلندی قامت حضرت آدم (علیه‌السلام) هنگامی که به زمین آمد و بلندی حوا پرسیدم. فرمودند: در کتاب علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) یافتیم که خدای عز و جل چون آدم و همسرش حوا را به زمین فرود آورد، پاهای حضرت آدم (علیه‌السلام) دو برابر کوه صفا بود و سرش زیر افق آسمان و به خدای تعالی از گرمای خورشید شکایت کرد. پس خدای تعالی به جبرئیل وحی کرد که آدم از گرمای خورشید شکایت دارد. برو و فشارش بده، پس [بعد از فشار جبرئیل] بلندی‌اش هفتاد ذراع به ذراع خودش شد و حوا را فشار داد و طولش سی و پنج ذراع به ذراع خودش شد.
2. قصص الانبیاء، راوندی، فصل 12، صفحه‌ی 69. ترجمه: استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فرمودند: پدرتان قدبلند بود مانند درخت خرما، شصت ذراع.
3. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی اول، جلد ‏26، صفحه‌ی 171 تا 177.

اگر موضوع حکمی، مبهم باشد، یعنی از شفافیت لازم برخوردار نباشد، اوامر و نواهی‌ای که در رابطه با آن موضوع وارد شده است، شایستگیِ تبدیل شدن به قاعده یا قانون را نخواهد داشت. یعنی زمانی که محور اصلی روایت، نیاز به تبیین داشته باشد و در آن، چند احتمال داده شده باشد، از آن، نمی‌توان قاعده یا قانونی مُجمعٌ علیه و مُتّفقٌ علیه استفاده نمود.
 نمونه‌ی 1: تحت الحنک:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «مَنِ اعْتَمَّ وَ لَمْ یُدِرِ الْعِمَامَةَ تَحْتَ حَنَکهِ فَأَصَابَهُ أَلَمٌ لَا دَوَاءَ لَهُ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»1
 نمونه‌ی 2: طابقیّه:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «الطَّابِقِیَّةُ عِمَّةُ إِبْلِیسَ»2
در مثال‌های فوق، در معنی «تحت الحنک» و «طابقیه» اختلاف است و نحوه‌ی بستن آن، روشن نیست. علامه مجلسی اول در معنی طابقیّه می‌نویسد: «الظاهر أنها معرب (تابه) و المراد بها العمامة بلا حنک»‏3
 نمونه‌ی 3: ملت اسلام:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِی (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) فَقَالَ یا رَسُولَ اللهِ أَوْصِنِی فَقَالَ: «لَا تَدَعِ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَإِنَّ مَنْ تَرَکهَا مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ مِلَّةُ الْإِسْلَامِ»4
در مثال فوق، معنی «ملت اسلام» معلوم و روشن نیست.
 نمونه‌ی 4: قلانس مترّکه:
● سند 1: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام):«إِذَا ظَهَرَتِ الْقَلَانِسُ الْمُتَرِّکةُ ظَهَرَ الزِّنَا»5
در مثال فوق، معلوم نیست «مُترِّکه» به چه نوع کلاهی گفته ‌می‌شود.
 نمونه‌ی 5: آیه‌ی محکمه، فریضه‌ی عادله و سنت قائمه:
● سند 1: قَالَ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم): «إِنَّمَا الْعِلْمُ‏ ثَلَاثَةٌ آیةٌ مُحْکمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»6
در مثال فوق، معنای روشنی برای «آیه‌ی محکمه»، «فریضه‌ی عادله» و «سنت قائمه» به طور قطعی، نمی‌توان بیان کرد.
 نمونه‌ی 6: اَکراد:
● سند 1: قَالَ أَبُو عَبْدِ الله (علیه‌السلام): «لَا تَنْکِحُوا مِنَ الأَکرَادِ أَحَداً فَإِنَّهُمْ جِنْسٌ مِنَ الجِنِّ کُشِفَ عَنْهُمُ الغِطَاءُ»7
در روایت فوق، نمی‌توان به روشنی برای اکراد، مصداقی معین نمود.

………………………………………

1. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 378. ترجمه: هر کس عمامه بگذارد و زیر چانه‌ی عمامه را گرد نکند، سپس دردی که درمانی نداشته باشد به او برسد، جز خودش را ملامت نکند.
2. محاسن، محدث برقی، جلد 2، صفحه‌ی 378. ترجمه: طابقیه عمامه‌ی ابلیس است.
3. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمد تقی مجلسی، جلد 2، صفحه‌ی 168. ترجمه: ظاهر این است که آن، عربی‌شده‌ی تابه [قسمتی از پارچه‌ی عمامه که تاب می‌دهند] باشد و مراد از آن، عمامه بدون حنک است.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 488. ترجمه: مردی به نزد استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) آمد و عرض کرد مرا سفارشی فرما. فرمودند: نماز را به عمد رها مکن که کسی که به عمد ترکش کند، ملت اسلام از او بیزاری می‌جوید.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 478. ترجمه: هر گاه کلاه‌های مترّکه ظاهر شود، زنا آشکار خواهد شد.
6. کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 32، باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء. ترجمه: همانا دانش، سه چیز است؛ آیه‌ی محکمه یا فریضه‌ی عادله یا سنت قائمه، و بقیه، فضل است.
7. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 352. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: با هیچیک از اکراد ازدواج نکنید. آنان نوعی از جن هستند که پوشش از آنان برداشته شده [و به چشم انسان‌ها دیده می‌شوند].

یعنی اوامر و نواهی‌ای که مخصوص اشیاء خاصی بوده ولی اکنون آن اشیاء از بین رفته است. از این گونه روایات، قانونی استجماع نمی‌شود. و دلیلش عقلی است؛ زیرا چیزهایی که اکنون نیستند، نمی‌توانند موضوعی برای حکمی قرار بگیرند.
 نمونه: استحباب استلام منبر رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم):
● سند 1: عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام): «إِذَا فَرَغْتَ مِنَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فَائْتِ المِنْبَرَ فَامْسَحْهُ بِیدِک وَ خُذْ بِرُمَّانَتَیهِ وَ هُمَا السُّفْلَاوَانِ وَ امْسَحْ عَینَیک وَ وَجْهَک بِهِ فَإِنَّهُ یُقَالُ إِنَّهُ شِفَاءٌ لِلْعَینِ»1

…………………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 553. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: چون از دعا در نزد قبر پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فارغ شدی، به نزد منبر برو و دست به آن بکش و دو انار آن [یعنی دو گلوله‌ی چوبی‌ای که شبیه انار است] را بگیر و به چشم و صورتت بکش که گفته شده در آن، شفای چشم است.

یعنی اوامر و نواهی‌ای که مخصوص مکان‌های خاصی بوده ولی اکنون آن مکان‌ها از بین رفته است. از این گونه آیات یا روایات، قانونی استجماع نمی‌شود. دلیلش عقلی است یعنی مکان‌هایی که روزگاری بوده ولی الان نیست، مثل برخی مساجد، عقلاً امکان ندارد که احکامش بجا آورده شود.
 نمونه‌ی اول: حرمت ذبح بر نُصُب:
● محکم 1: «حُرِّمَتْ عَلَیکمُ المَیتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیرِ اللهِ بِهِ وَ المُنْخَنِقَةُ وَ المَوْقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّیةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکیتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلامِ ذلِکمْ فِسْق‏»1
در این آیه‌ی شریفه، از خوردن آنچه بر نُصُب ذبح شده باشد، نهی شده است. برای توضیح بیشتر، تفسیر همین قسمت را از «تفسیر المیزان» ذکر می‌کنیم: راغب در مفردات مى‏‌نویسد: «نصب» هر چیزى به معناى آن است که آن را طورى جا و قرار دهند که بر جسته و در بلندى واقع شود مانند فرو کردن نیزه و ساختن بناى بلند، و کاشتن سنگى بر زمین، بطورى که از دور دیده شود، و نصیب به معناى سنگى است که بر بالاى چیزى نصب شود، و جمع آن نصائب و نصب است و رسم عرب چنین بوده که سنگى را سر پا قرار داده آن را مى‏پرستیدند، و حیوانات خود را روى آن سر مى‏بریدند، این کلمه در قرآن کریم آمده، آنجا که مى‏‌فرماید: «کأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُونَ»2 گویى آنان به طرف بتان مى‏شتابند.
و نیز مى‏‌فرماید: «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ»3 و گاهى در جمع آن، کلمه‌ی «انصاب» مى‏آید، و اضافه مى‏کند که أنصاب و ازلام و نَصْب و نُصُب همه به معناى تعب است این بود گفتار راغب.4
و غرض از نهى از خوردن گوشت حیوان‌هایى که بر روى نصب ذبح مى‏‌شود این است که جامعه‌ی مسلمین، سنت جاهلیت را در بین خود باب نکنند، آرى مردم جاهلیت در اطراف کعبه سنگ‌هایى نصب مى‏کردند، و آنها را مقدس شمرده و حیوانات خود را بر روى آن سنگ‌ها سر مى‏‌بریدند، و این یکى از سنت‏‌هاى وثنیّت بوده است.5
با این بیان،‌ چون در زمان کنونی، چنین سنگ‌هایی در اطراف کعبه‌ی معظمه نیست و کسی اجازه‌ی چنین ذبحی ندارد، از آیه‌ی شریفه و نهی آن، قانونی استجماع نمی‌شود.
 نمونه‌ی دوم: استحباب ورود به مسجد الحرام از باب بنی‌شیبه:
● سند 1: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثِ المَأْزِمَینِ قَالَ إِنَّهُ مَوْضِعٌ عُبِدَ فِیهِ الأَصْنَامُ وَ مِنْهُ أُخِذَ الحَجَرُ الَّذِی نُحِتَ مِنْهُ هُبَلُ الَّذِی رَمَى بِهِ عَلِی (علیه‌السلام) مِنْ ظَهْرِ الکعْبَةِ لَمَّا عَلَا ظَهْرَ رَسُولِ اللهِ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و سلم) فَأَمَرَ بِهِ فَدُفِنَ عِنْدَ بَابِ بَنِی شَیبَةَ فَصَارَ الدُّخُولُ إِلَى المَسْجِدِ مِنْ بَابِ بَنِی شَیبَةَ سُنَّةً لِأَجْلِ ذَلِک‏»6
 نمونه‌ی سوم: استحباب اقامت و نماز خواندن در مسجد مُعرَّس:
● سند 1: عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) إِذَا انْصَرَفْتَ مِنْ مَکةَ إِلَى المَدِینَةِ وَ انْتَهَیتَ إِلَى ذِی الحُلَیفَةِ وَ أَنْتَ رَاجِعٌ إِلَى المَدِینَةِ مِنْ مَکةَ فَائْتِ مُعَرَّسَ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فَإِنْ کنْتَ فِی وَقْتِ صَلَاةٍ مَکتُوبَةٍ أَوْ نَافِلَةٍ فَصَلِّ فِیهِ وَ إِنْ کانَ فِی غَیرِ وَقْتِ صَلَاةٍ مَکتُوبَةٍ فَانْزِلْ فِیهِ قَلِیلًا فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) قَدْ کانَ یُعَرِّسُ فِیهِ وَ یُصَلِّی فِیهِ»7‏
● سند 2: عَنِ العِیصِ بْنِ القَاسِمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ الغُسْلِ فِی المُعَرَّسِ فَقَالَ: «لَیسَ عَلَیک فِیهِ غُسْلٌ وَ التَّعْرِیسُ هُوَ أَنْ تُصَلِّی فِیهِ وَ تَضْطَجِعَ فِیهِ لَیلًا مُرَّ بِهِ أَوْ نَهَاراً»8
● سند 3: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ فِی المُعَرَّسِ: «مُعَرَّسِ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) إِذَا رَجَعْتَ إِلَى المَدِینَةِ فَمُرَّ بِهِ وَ انْزِلْ وَ أَنِخْ بِهِ وَ صَلِّ فِیهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) فَعَلَ ذَلِک قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یکنْ وَقْتُ صَلَاةٍ قَالَ فَأَقِمْ قُلْتُ لَا یقِیمُونَ أَصْحَابِی قَالَ فَصَلِّ رَکعَتَینِ وَ امْضِهْ»9‏
● سند 4: عَنْ عَلِی بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا أَنَّهُ لَمْ یُعَرِّسْ فَأَمَرَهُ الرِّضَا (علیه‌السلام) أَنْ یَنْصَرِفَ فَیُعَرِّسَ.10‏‏
 نمونه‌ی چهارم: استحباب نماز خواندن در مسجد غدیر:
● سند 1: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الحَجَّاجِ قَالَ سَالتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ (علیه‌السلام) عَنِ الصَّلَاةِ فِی مَسْجِدِ غَدِیرِ خُمٍّ بِالنَّهَارِ وَ أَنَا مُسَافِرٌ فَقَالَ: «صَلِّ فِیهِ فَإِنَّ فِیهِ فَضْلًا وَ قَدْ کانَ أَبِی علیه السلام یَأْمُرُ بِذَلِک»11
● سند 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّهُ تُسْتَحَبُّ الصَّلَاةُ فِی مَسْجِدِ الغَدِیرِ لِأَنَّ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) أَقَامَ فِیهِ أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) وَ هُوَ مَوْضِعٌ أَظْهَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ الحَقَّ»12
 نمونه‌ی پنجم: کراهت نماز خواندن در برخی مساجد:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) نَهَى بِالکوفَةِ عَنِ الصَّلَاةِ فِی خَمْسَةِ مَسَاجِدَ مَسْجِدِ الأَشْعَثِ بْنِ قَیسٍ وَ مَسْجِدِ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ البَجَلِی وَ مَسْجِدِ سِمَاک بْنِ مَحْرَمَةَ وَ مَسْجِدِ شَبَثِ بْنِ رِبْعِی وَ مَسْجِدِ التَّیمِ»13

……………………………………………

1. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 3. ترجمه: بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت ‏خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و [حیوان حلال‌گوشت] خفه شده و به‌چوب‌مُرده و از بلندى‌افتاده و به‌ضرب شاخ‌مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید و [همچنین] آنچه براى بتان، سربریده شده و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه، این [کارها همه] نافرمانى [خدا]ست.
2. سوره‌ی معارج، آیه‌ی 43. ترجمه: گویى به سوى نشانه‏هاى نصب شده مى‏دوند.
3. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 3. ترجمه: و آنچه به وسیله‌ی تیرهاى قمار سهم‌بندى مى‏کنید.
4. مفردات راغب، صفحه‌ی 494.
5. ترجمه‌ی المیزان، جلد ‏5، صفحه‌ی 270.
6. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 238. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) در حدیث مأزمین فرمودند: جایگاهی بود که بت‌ها در آن پرستیده می‌شدند و از آنجا سنگی که بت هُبل از آن تراشیده شد، برداشته شد [و هُبل، همان بتی است] که امیر المؤمنین (علیه‌السلام) آن را از پشت کعبه انداخت چون بر شانه‌ی پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بالا رفت. پس امر کردند که آن [بت هُبل] در باب بنی‌شیبه دفن شود. پس وارد شدن به مسجد الحرام از باب بنی‌شیبه به خاطر آن سنت شد.
7. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 565. ترجمه: راوی گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر گاه از مکه به مدینه برگشتی و رسیدی به ذوالحلیفه در حالی که از مکه به مدینه بر می‌گردی، به معرس پیامبر برو. پس اگر وقت نماز واجب یا نافله بود، همان نماز را آنجا بخوان ولی اگر در غیر وقت نماز واجب بود، کمی پیاده شو که پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) در آن بیتوته و استراحت کردند و نماز خواندند.
8. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد ‏14، صفحه‌ی 370. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از غسل در معرّس پرسیدم. فرمودند: غسل نیست و تعریس این است که در آن نماز بخوانی و به پهلو دراز بکشی، چه شب از آن گذر شود و چه روز.
9. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد ‏6، صفحه‌ی 16. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) در باره‌ی معرّس فرمودند: چون [از مکه] به سوی مدینه برگشتی و از آن گذشتی، فرود آی و در آن نماز بخوان که پیامبر خدا (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) چنین می‌کردند. گفتم: اگر وقت نماز نباشد [چه کنم؟] فرمودند: توقف کن [تا وقت نماز فرا رسد]. گفتم: اگر همراهانم توقت نکنند [چه کنم؟] فرمودند: دو رکعت نماز بخوان و عبور کن.
10. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 565. ترجمه: بعضی از اصحاب ما روایت کرده که در معرس، توقف نکرده و نماز نخوانده بود، پس امام رضا (علیه‌السلام) او را امر کردند که برگردد و در آنجا نماز بخواند.
11. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 566. ترجمه: از امام کاظم (علیه‌السلام) از نماز خواندن در مسجد غدیر در حالی که مسافر هستم پرسیدم. فرمودند: در آن نماز بخوان که فضیلت دارد و پدرم به آن امر می‌کرد.
12. کافی، محدث کلینی، جلد 4، صفحه‌ی 567. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: مستحب است نماز خواندن در مسجد غدیر، برای این که پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) امیر المؤمنین (علیه‌السلام) را در آن [محل] بر پا داشت [و به جانشینی خود منصوب نمود] و آن موضعی است که خدای عز و جل، در آن حق را ظاهر نمود.
13. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 490. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: امیر المؤمنین (علیه‌السلام) از نماز خواندن در پنج مسجد از مساجد کوفه نهی کردند؛ مسجد اشعث، مسجد جریر، مسجد سماک، مسجد شبث و مسجد تیم.

یعنی اوامر و نواهی‌ای که مخصوص زمان آینده است. از این گونه روایات، قانونی استجماع نمی‌شود. دلیل آن هم عقلی است، بدین معنی که عقل حکم می‌کند وقتی حکمی مربوط به زمانی است که هنوز نیامده، معنی ندارد که اکنون، برایش قانون وضع شود و مراعاتش نقشی در کمال و سعادت داشته باشد.
 نمونه‌ی 1 (حدیث): عَنْ عَلِی بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَالتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ الخَبَرِ الَّذِی رُوِی أَنَّ مَنْ کانَ بِالرَّهْنِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِأَخِیهِ المُؤْمِنِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِی‏ءٌ. فَقَالَ: «ذَلِک إِذَا ظَهَرَ الحَقُّ وَ قَامَ قَائِمُنَا أَهْلَ البَیتِ». قُلْتُ: فَالخَبَرُ الَّذِی رُوِی أَنَّ رِبْحَ المُؤْمِنِ عَلَى المُؤْمِنِ رِبًا مَا هُوَ؟ قَالَ: ذَاک إِذَا ظَهَرَ الحَقُّ وَ قَامَ قَائِمُنَا أَهْلَ البَیتِ وَ أَمَّا الیَوْمَ فَلَا بَأْسَ بِأَنْ یَبِیعَ مِنَ الأَخِ المُؤْمِنِ وَ یَرْبَحَ عَلَیهِ»1

……………………………

1. من‏ لایحضره ‏الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، صفحه‌ی 314. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از حدیثی پرسیدم که فرموده‌اند: هر کس رهن در نزدش مطمئن‌تر از برادر مؤمنش باشد، من از او بیزارم. حضرت فرمودند: آن برای زمانی است که حق ظهور کند و قائم ما اهل بیت قیام نماید. گفتم: پس حدیثی که روایت شده سود گرفتن مؤمن از مؤمن رباست، چه معنی دارد؟ فرمودند: آن [نیز] برای زمانی است که حق ظهور کند و قائم ما اهل بیت قیام نماید. و اما امروز، اشکال ندارد کسی با سود، به برادر مؤمنش بفروشد.

یکی دیگر از موانع استجماع قاعده یا قانون از روایت، روایاتی است که انتسابش به استاد، به صورت واضح، بیان نشده باشد.
 نمونه‌ی 1: رأیت فی کتاب روضة العابدین و مأنس الراغبین لإبراهیم بن عمر بن فرج الواسطی حدیثاً فی جمادى الآخرة، و لم یذکر أی وقت منه، فنذکرها فی أوّله اغتناماً للعبادة و استظهاراً للسعادة، وَ هِی أَنْ تُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ تَقْرَأُ الْحَمْدَ فِی الْأُولَى مَرَّةً وَ آیةَ الْکُرْسِی مَرَّةً وَ سُورَةَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّةً وَ فِی الثَّانِیةِ الْحَمْدَ مَرَّةً… ثُمَّ یسْأَلُ اللهَ تَعَالَى حَاجَتَهُ. مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَإِنَّهُ تُصَانُ نَفْسُهُ وَ مَالُهُ وَ أَهْلُهُ وَ وُلْدُهُ وَ دِینُهُ وَ دُنْیاهُ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِ الْقَابِلَةِ وَ إِنْ مَاتَ فِی تِلْکَ السَّنَةِ مَاتَ عَلَى الشَّهَادَةِ.1
در روایت فوق، چون معلوم نیست این عمل، از کدامیک از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) صادر شده است، بدان التفاتی برای استخراج قانون یا قاعده نمی‌شود.

……………………………………

1. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 3، صفحه‌ی 160. ترجمه: در کتاب «روضة العابدین و مأنس الراغبین» از ابراهیم بن عمر بن فرج واسطی دیدم در ماه جمادی الاخری و وقتی برای آن ذکر نکرده بود. پس ما آن را در اول این ماه قرار می‌دهیم از جهت غنیمت شمردن عبادت و ظاهر ساختن خوشبختی و آن این است که چهار رکعت می‌خوانی، در رکعت اول یک مرتبه حمد و یک مرتبه آیة الکرسی و بیست و پنج مرتبه سوره‌ی قدر و در دوم، یک مرتبه حمد… سپس از خدا حاجت می‌طلبی و هر کس چنین کند، خودش و دارایی‌اش و خانواده‌اش و فرزندانش و دینش و دنیایش تا سال آینده محفوظ می‌ماند و اگر در آن سال بمیرد، شهید مرده است.

آن گاه که روایتی با مشهورات تاریخی، تعارض داشته باشد و اهل حدیث، جانب تاریخ را گرفته و از آن روایت، اعراض کرده باشند، از آن روایت، استجماع قاعده یا قانون نمی‌شود.
 نمونه‌ی 1: ضربت خوردن امیر المؤمنین (علیه‌السلام) در شب بیست و یکم و شهادت ایشان در شب بیست و سوم ماه رمضان:
● سند 1: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: بَعَثَ إِلَی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه‌السلام) بِوَصِیةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) وَ هِی‏ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ وَ قَضَى بِهِ فِی مَالِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِی ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ… أَسْتَوْدِعُکمُ اللهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیکمُ السَّلَامَ وَ رَحْمَةَ اللهِ وَ بَرَکاتِهِ. ثُمَّ لَمْ یزَلْ یقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حَتَّى قُبِضَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ وَ رَحْمَتُهُ فِی ثَلَاثِ لَیالٍ مِنَ الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ لَیلَةَ ثَلَاثٍ‏ وَ عِشْرِینَ‏ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیلَةَ الْجُمُعَةِ سَنَةَ أَرْبَعِینَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ کانَ ضُرِبَ لَیلَةَ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ»1
در نمونه‌ی فوق، ضربت خوردن امیر المؤمنین (علیه‌السلام) را در شب بیست و یکم و شهادت آن حضرت را در شب بیست و سوم ماه رمضان بیان می‌کند؛ در صورتی که مشهور در نزد شیعه، آن است که ضربت خوردن در سحرگاه نوزدهم و شهادت، در شب بیست و یکم بوده است.

……………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 7، صفحه‌ی 49. ترجمه: راوی می‌گوید: امام کاظم (علیه‌السلام) وصیت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) را برایم فرستادند که چنین بود: به نام خدای بخشنده‌ی مهربان. این آن چیزی است که بنده‌ی خدا علی در دارایی‌اش سفارش می‌کند برای رضای خدا… شما را به خدا می‌سپارم و بر شما سلام و رحمت و برکات خدا می‌فرستم. سپس همواره می‌فرمود: خدایی جز خدای یگانه نیست… تا این که جانش گرفته شد. درود و رحمت خدا بر او باد. در سه شب گذشته از دهه‌ی آخر، شب بیست و سوم از ماه رمضان، شب جمعه از سال چهلم هجری و ضربت خوردنش در شب بیست و یکم از ماه رمضان بود.

یعنی یک یا چند روایت، امر به کاری می‌کنند ولی نظر جمهور فقهای عظام، بنا بر لحاظ مصالح یا عموماتی، یا رد شدن روایات، بر ترک آن کار است و بر عکس. یا روایت، کاری را جایز می‌داند ولی فتوا، وجوب یا حرمت را بر آن موضوع، بار می‌کند. در این موارد، جانب فتوا گرفته ‌می‌شود.
 نمونه‌ی 1: پاک‌کننده بودن آتش:
● سند 1: عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنْ قِدْرٍ فِیهَا جَزُورٌ وَقَعَ فِیهَا مِقْدَارُ أُوقِیَّةٍ مِنْ دَمٍ، أَ یُؤْکَلُ؟ فَقَالَ (علیه‌السلام): «نَعَمْ لِأَنَّ النَّارَ تَأْکُلُ الدَّمَ»1
● سند 2: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قِدْرٍ فِیهَا أَلْفُ‏ رِطْلِ‏ مَاءٍ فَطُبِخَ فِیهَا لَحْمٌ وَقَعَ فِیهَا أُوقِیَّةُ دَمٍ هَلْ یَصْلُحُ أَکْلُهُ؟ قَالَ: «إِذَا طُبِخَ فَکُلْ فَلَا بَأْسَ»2
● سند 3: عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ (علیه‌السلام) عَنْ قَطْرَةِ خَمْرٍ أَوْ نَبِیذٍ مُسْکِرٍ قَطَرَتْ فِی قِدْرٍ فِیهَا لَحْمٌ کَثِیرٌ وَ مَرَقٌ کَثِیرٌ. فَقَالَ (علیه‌السلام): «یُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ یُطْعِمُهُ لِأَهْلِ الذِّمَّةِ أَوِ الْکِلَابِ وَ اللَّحْمَ فَاغْسِلْهُ وَ کُلْهُ» قُلْتُ: فَإِنْ قَطَرَ فِیهَا الدَّمُ؟ فَقَالَ: «الدَّمُ تَأْکُلُهُ النَّارُ إِنْ شَاءَ اللهُ»3
در حالی که جمهور فقهای امامیه، آتش را پاک‌کننده نمی‌دانند. در این مورد، جانب فتوای جمهور، اخذ می‌شود و آتش، پاک‌کننده دانسته نمی‌شود.

……………………………………….

1. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 235، باب الدم یقع فی القدر. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از دیگی پرسیدم که شتری در آن است و در آن، مقدار اندکی خون می‌ریزد، آیا می‌توان خورد؟ فرمودند: بله، برای این که آتش، خون را می‌خورد.
2. مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، صفحه‌ی197. ترجمه: و از امام کاظم (علیه‌السلام) از دیگی پرسیدم که هزار رطل آب در آن است و گوشت در آن پخته می‌شود، پس مقداری خون در آن می‌ریزد، آیا خوردنش صلاح است؟ فرمودند: هر گاه پخته شود، بخور. اشکال ندارد.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 422، باب المسکر یقطر منه فی الطعام. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام کاظم (علیه‌السلام) از یک قطره شراب یا نبیذ مست‌آور پرسیدم که در دیگی بیافتد که در آن، گوشت و آبگوشت فراوان باشد. فرمودند: آبگوشت ریخته می‌شود یا به کافران یا سگ‌ها خورانده می‌شود و گوشت را بشوی و بخور. گفتم: اگر قطره‌ای خون در آن بیافتد؟ فرمودند: آتش، خون را می‌خورد اگر خدا بخواهد.

 نمونه‌ی 1: روایاتی که وقوع تحریف در قرآن کریم را ثابت می‌کند.
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِی جَاءَ بِهِ جَبْرَئِیلُ (علیه‌السلام) إِلَى مُحَمَّدٍ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ‏ آیةٍ»1

……………………………………………..

1. کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 634. ترجمه: قرآنی که جبرئیل بر محمد (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) آورد، هفده هزار آیه داشت.

گاهی اوقات در راه استجماع یک قانون، موانعی پیش می‌آید. در این فصل به بیان موانع و راه حل آن می‌پردازیم. موانع احتمالی عبارتند از:

تعارض روایات با یکدیگر:
اگر دو روایت یا دو باب از روایات با یکدیگر تعارض1 داشته باشد، به صورت زیر عمل ‌می‌شود:
الف ـ اگر تعارض در طبقات اول تا ششم باشد، قانونی از آن استجماع نشده و به استنباط مجتهد جامع‌الشرایط ارجاع داده ‌می‌شود.
 نمونه‌ی 1: پرداخت زکات بدون این که معلوم شود زکات است.
● سند 1: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) الرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِنَا یَسْتَحْیی أَنْ یَأْخُذَ مِنَ الزَّکاةِ فَأُعْطِیهِ مِنَ الزَّکاةِ وَ لَا أُسَمِّی لَهُ أَنَّهَا مِنَ الزَّکاةِ؟ فَقَالَ: «أَعْطِهِ وَ لَا تُسَمِّ لَهُ وَ لَا تُذِلَّ الْمُؤْمِنَ»2
که تعارض دارد با:
● سند 1: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) الرَّجُلُ یَکونُ مُحْتَاجاً فَیبْعَثُ إِلَیهِ بِالصَّدَقَةِ فَلَا یَقْبَلُهَا عَلَى وَجْهِ الصَّدَقَةِ یأْخُذُهُ مِنْ ذَلِک ذِمَامٌ وَ اسْتِحْیاءٌ وَ انْقِبَاضٌ أَ فَیُعْطِیهَا إِیّاهُ عَلَى غَیرِ ذَلِک الْوَجْهِ وَ هِی مِنَّا صَدَقَةٌ؟ فَقَالَ: «لَا إِذَا کانَتْ زَکاةً فَلَهُ أَنْ یَقْبَلَهَا فَإِنْ لَمْ یَقْبَلْهَا عَلَى وَجْهِ الزَّکاةِ فَلَا تُعْطِهَا إِیّاهُ وَ مَا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَسْتَحْیی مِمَّا فَرَضَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا هِی فَرِیضَةُ اللهِ لَهُ فَلَا یَسْتَحْیی مِنْهَا»3
 نمونه‌ی 2: وکیل گرفتن برای طلاق دادن.
● سند 1: عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ أَمْرَ امْرَأَتِهِ إِلَى رَجُلٍ فَقَالَ اشْهَدُوا أَنِّی جَعَلْتُ أَمْرَ فُلَانَةَ إِلَى فُلَانٍ أَ یَجُوزُ ذَلِک لِلرَّجُلِ؟ قَالَ: «نَعَمْ»4
که تعارض دارد با:
● سند 1: عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «لَا تَجُوزُ الْوَکالَةُ فِی الطَّلَاقِ»5
 نمونه‌ی 3: خروج زن در عدّه‌ی وفات از منزل شوهرش.
● سند 1: مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَعْتَدُّ فِی بَیتِهَا أَوْ حَیثُ شَاءَتْ قَالَ بَلْ حَیثُ شَاءَتْ إِنَّ عَلِیاً (علیه‌السلام) لَمَّا تُوُفِّی عُمَرُ أَتَى أُمَّ کلْثُومٍ فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَیتِهِ»6
● سند 2: عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ امْرَأَةٍ تُوُفِّی زَوْجُهَا أَینَ تَعْتَدُّ فِی بَیتِ زَوْجِهَا تَعْتَدُّ أَوْ حَیثُ شَاءَتْ قَالَ: «بَلَى حَیثُ‏ شَاءَتْ». ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ عَلِیاً (علیه‌السلام) لَمَّا مَاتَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ کلْثُومٍ فَأَخَذَ بِیدِهَا فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَیتِهِ»7
● سند 3: عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سُلَیمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَخْرُجُ إِلَى بَیتِ أَبِیهَا وَ أُمِّهَا مِنْ بَیتِهَا إِنْ شَاءَتْ فَتَعْتَدُّ فَقَالَ إِنْ شَاءَتْ أَنْ تَعْتَدَّ فِی بَیتِ زَوْجِهَا اعْتَدَّتْ وَ إِنْ شَاءَتِ اعْتَدَّتْ فِی أَهْلِهَا وَ لَا تَکتَحِلُ وَ لَا تَلْبَسُ حُلِیاً»8
● سند 4: عَنِ ابْنِ بُکیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ الَّتِی تُوُفِّی عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَحُجُّ قَالَ نَعَمْ وَ تَخْرُجُ وَ تَنْتَقِلُ مِنْ مَنْزِلٍ إِلَى مَنْزِلٍ»9
● سند 5: عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَخْرُجُ مِنْ بَیتِ زَوْجِهَا؟ قَالَ: «تَخْرُجُ مِنْ بَیتِ زَوْجِهَا وَ تَحُجُّ وَ تَنْتَقِلُ مِنْ مَنْزِلٍ إِلَى مَنْزِلٍ»10
● سند 6: عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَعْتَدُّ فِی بَیتٍ تَمْکثُ فِیهِ شَهْراً أَوْ أَقَلَّ مِنْ شَهْرٍ أَوْ أَکثَرَ ثُمَّ تَتَحَوَّلُ مِنْهُ إِلَى غَیرِهِ فَتَمْکثُ فِی الْمَنْزِلِ الَّذِی تَحَوَّلَتْ إِلَیهِ مِثْلَ‏ مَا مَکثَتْ فِی الْمَنْزِلِ الَّذِی تَحَوَّلَتْ مِنْهُ کذَا صَنِیعُهَا حَتَّى تَنْقَضِی عِدَّتُهَا؟ قَالَ: «یَجُوزُ ذَلِک لَهَا وَ لَا بَأْسَ»11
که تعارض دارد با:
● سند 1: عَنِ ابْنِ أَبِی یعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُ عَنِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا. فَقَالَ: «لَا تَکتَحِلُ لِلزِّینَةِ وَ لَا تَطَیَّبُ وَ لَا تَلْبَسُ ثَوْباً مَصْبُوغاً وَ لَا تَبِیتُ عَنْ بَیتِهَا…»12
● سند 2: عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا قَالَ لَا تَکتَحِلُ لِلزِّینَةِ وَ لَا تَطَیبُ وَ لَا تَلْبَسُ ثَوْباً مَصْبُوغاً وَ لَا تَخْرُجُ نَهَاراً وَ لَا تَبِیتُ عَنْ بَیتِهَا قُلْتُ أَ رَأَیتَ إِنْ أَرَادَتْ أَنْ تَخْرُجَ إِلَى حَقٍّ کیفَ تَصْنَعُ قَالَ تَخْرُجُ بَعْدَ نِصْفِ اللَّیلِ وَ تَرْجِعُ عِشَاءً»13
● سند 3: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه‌السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَینَ تَعْتَدُّ؟ قَالَ: «حَیثُ شَاءَتْ وَ لَا تَبِیتُ عَنْ بَیتِهَا»14
● سند 4: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ یُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا وَ تَکونُ فِی عِدَّتِهَا أَ تَخْرُجُ فِی حَقٍّ فَقَالَ إِنَّ بَعْضَ نِسَاءِ النَّبِی (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) سَأَلَتْهُ فَقَالَتْ إِنَّ فُلَانَةَ تُوُفِّی عَنْهَا زَوْجُهَا فَتَخْرُجُ فِی حَقٍّ ینُوبُهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللهِ (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) أُفٍّ لَکنَّ قَدْ کنْتُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ أُبْعَثَ فِیکنَّ وَ أَنَّ الْمَرْأَةَ مِنْکنَّ إِذَا تُوُفِّی عَنْهَا زَوْجُهَا أَخَذَتْ بَعْرَةً فَرَمَتْ بِهَا خَلْفَ ظَهْرِهَا ثُمَّ قَالَتْ لَا أَمْتَشِطُ وَ لَا أَکتَحِلُ وَ لَا أَخْتَضِبُ حَوْلًا کامِلًا وَ إِنَّمَا أَمَرْتُکنَّ بِأَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً ثُمَّ لَا تَصْبِرْنَ لَا تَمْتَشِطُ وَ لَا تَکتَحِلُ وَ لَا تَخْتَضِبُ وَ لَا تَخْرُجُ مِنْ بَیتِهَا نَهَاراً وَ لَا تَبِیتُ عَنْ بَیتِهَا فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللهِ فَکیفَ تَصْنَعُ إِنْ عَرَضَ لَهَا حَقٌّ فَقَالَ تَخْرُجُ بَعْدَ زَوَالِ اللَّیلِ وَ تَرْجِعُ عِنْدَ الْمَسَاءِ فَتَکونُ لَمْ تَبِتْ عَنْ بَیتِهَا» قُلْتُ لَهُ: فَتَحُجُّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»15
 نمونه‌ی 4: برداشتن امانت بدهکار به جای طلبی که بدهکار، حاضر به پرداخت آن نیست.
● سند 1: عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنْ رَجُلٍ وَقَعَ لِی عِنْدَهُ مَالٌ فَکابَرَنِی عَلَیهِ وَ حَلَفَ ثُمَّ وَقَعَ لَهُ عِنْدِی مَالٌ فَآخُذُهُ مَکانَ مَالِی الَّذِی أَخَذَهُ وَ أَجْحَدُهُ وَ أَحْلِفُ عَلَیهِ کمَا صَنَعَ؟ فَقَالَ: «إِنْ خَانَک فَلَا تَخُنْهُ وَ لَا تَدْخُلْ فِیمَا عِبْتَهُ عَلَیهِ»16
● سند 2: عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) الرَّجُلُ یَکُونُ لِی عَلَیهِ الْحَقُّ فَیَجْحَدُنِیهِ ثُمَّ یَسْتَوْدِعُنِی مَالًا أَ لِی أَنْ آخُذَ مَالِی عِنْدَهُ؟ قَالَ: «لَا، هَذِهِ خِیانَةٌ»17
که تعارض دارد با:
● سند 1: عَنْ أَبِی بَکرٍ الْحَضْرَمِی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) رَجُلٌ کانَ لَهُ عَلَى رَجُلٍ مَالٌ فَجَحَدَهُ إِیّاهُ وَ ذَهَبَ بِهِ ثُمَّ صَارَ بَعْدَ ذَلِک لِلرَّجُلِ الَّذِی ذُهِبَ بِمَالِهِ مَالٌ قِبَلَهُ أَ یأْخُذُهُ مِنْهُ مَکانَ مَالِهِ الَّذِی ذَهَبَ بِهِ مِنْهُ ذَلِک الرَّجُلُ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَ لَکنْ لِهَذَا کلَامٌ، یقُولُ: اللهُمَّ إِنِّی آخُذُ هَذَا الْمَالَ مَکانَ مَالِی الَّذِی أَخَذَهُ مِنِّی وَ إِنِّی لَمْ آخُذْ مَا أَخَذْتُ مِنْهُ خِیانَةً وَ لَا ظُلْماً»18
 نمونه‌ی 5: کفایت غسل از وضو و حتی بدعت دانستن وضو گرفتن، قبل یا بعد از غسل:
● سند 1: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: «الوُضُوءُ بَعْدَ الغُسْلِ بِدْعَةٌ»19
● سند 2: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) عَنِ الرَّجُلِ إِذَا اغْتَسَلَ مِنْ جَنَابَتِهِ أَوْ یَوْمِ جُمُعَةٍ أَوْ یَوْمِ عِیدٍ هَلْ عَلَیهِ الوُضُوءُ قَبْلَ ذَلِک أَوْ بَعْدَهُ؟ فَقَالَ: «لَا، لَیسَ عَلَیهِ قَبْلُ وَ لَا بَعْدُ قَدْ أَجْزَأَهُ الغُسْلُ»20
● سند 3: عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سُلَیمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) یقُولُ: «الوُضُوءُ بَعْدَ الغُسْلِ بِدْعَةٌ»21
● سند 4: مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الهَمْدَانِی کَتَبَ إِلَى أَبِی الحَسَنِ الثَّالِثِ (علیه‌السلام) یَسْأَلُهُ عَنِ الوُضُوءِ لِلصَّلَاةِ فِی غُسْلِ الجُمُعَةِ فَکتَبَ: «لَا وُضُوءَ لِلصَّلَاةِ فِی غُسْلِ یوْمِ الجُمُعَةِ وَ لَا غَیرِهِ‏»22
که تعارض دارد با:
● سند 1: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «کُلُّ غُسْلٍ قَبْلَهُ وُضُوءٌ إِلَّا غُسْلَ الجَنَابَةِ»23
● سند 2: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: «فِی کُلِّ غُسْلٍ وُضُوءٌ إِلَّا الجَنَابَةَ»24
● سند 3: عَنْ أَبِی الحَسَنِ الأَوَّلِ (علیه‌السلام) قَالَ: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَغْتَسِلَ لِلْجُمُعَةِ فَتَوَضَّأْ وَ اغْتَسِلْ»25

ب ـ اگر تعارض در طبقات هفتم تا دهم باشد، از هر دسته از روایات متعارض، قانون متناسب با خودش استجماع ‌می‌شود، تا منهاجی، با توجه به رغبت قلبی، فراغت زمانی و توانایی جسمی خود، به یکی عمل نماید و این اجازه، از ناحیه‌ی مولانا الصادق (علیه‌السلام) صادر شده است.
● سند 1: عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اخْتَلَفَ عَلَیهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ دِینِهِ فِی أَمْرٍ کلَاهُمَا یرْوِیهِ أَحَدُهُمَا یأْمُرُ بِأَخْذِهِ وَ الْآخَرُ ینْهَاهُ عَنْهُ کیفَ یصْنَعُ؟ فَقَالَ: «یُرْجِئُهُ حَتَّى یَلْقَى مَنْ یُخْبِرُهُ فَهُوَ فِی سَعَةٍ حَتَّى یَلْقَاهُ»26
● سند 2: وَ فِی رِوَایةٍ أُخْرَى «بِأَیّهِمَا أَخَذْتَ مِنْ بَابِ التَّسْلِیمِ وَسِعَک»27
 نمونه: تعارض استحباب پنج وعده خواندن نمازها:
● سند 1: قال علی (علیه‌السلام): «أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفِی‏ءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ العَنْزِ وَ صَلُّوا بِهِمُ العَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَیضَاءُ حَیّةٌ فِی عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِینَ یسَارُ فِیهَا فَرْسَخَانِ وَ صَلُّوا بِهِمُ المَغْرِبَ حِینَ یفْطِرُ الصَّائِمُ وَ یدْفَعُ الحَاجُّ إِلَى مِنًى وَ صَلُّوا بِهِمُ العِشَاءَ حِینَ یتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّیلِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ یعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ»28 که از این روایت، این قانون استجماع ‌می‌شود: «در منهاج فردوسیان، نمازهای یومیه را در پنج وعده می‌خوانند».

با استحباب جمع کردن نماز ظهر و عصر:
● سند 1: عَنْ عَبَّاسٍ النَّاقِدِ قَالَ تَفَرَّقَ مَا کانَ فِی یَدِی وَ تَفَرَّقَ عَنِّی حُرَفَائِی فَشَکوْتُ ذَلِک إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ (علیه‌السلام) فَقَالَ لِی: «اِجْمَعْ بَینَ الصَّلَاتَینِ الظُّهْرِ وَ العَصْرِ تَرَى مَا تُحِبُّ»29 که از آن، این قانون استجماع ‌می‌شود: «در منهاج فردوسیان، نمازهای ظهر و عصر را با هم می‌خوانند»

…………………………………………..

1. عوامل متعددى منشأ تعارض اخبار مى‌گردد که به برخى از آنها اشاره مى‌شود:
اول. خطاى راوى در فهم روایات: در بسیارى از موارد، نصوص با یکدیگر تعارض نداشته‌اند بلکه راوى در فهم کلام استاد (علیه‌السلام) گرفتار اشتباه شده است.
دوم. از بین رفتن قرائن لفظیه و حالیه: گاهی در زمان صدورِ روایات، قرائنى همراه آن بوده، خصوصاً قرینه‌ی سیاق، که با تقطیع روایات، این قراین، از بین رفته و تعارض، به وجود آمده است.
سوم. نقل به معنا توسط راویان: یعنی راوی، آنچه خود فهمیده را نقل به معنا کرده و همین، موجب ایجاد تعارض با سخنان دیگر استاد (علیه‌السلام) شده است.
چهارم. تدریجى بودن بیان احکام: گاهی مناسبت‌ها، اقتضائاتی داشته که منجر به صدور فرمایشی از استاد (علیه‌السلام) گردیده ولی در شرایط دیگر، به نحو دیگری فرموده‌اند و همین امر، به هنگام کنار هم گذاشتنِ دو سخن، تعارض را موجب می‌گردد.
پنجم. تقیّه از حکّام ستمگر: گاهی تقیه، در قول یا فعل استاد (علیه‌السلام)، منشأ توهُّم تعارض در میان روایات مى‌گردد.
ششم. در نظر گرفتن شرایط مخاطب: گاهى سؤال‌کننده در وضعیّتى قرار گرفته و شرایطى داشته که حکم او با دیگران فرق مى‌کرده است، ولى او، جواب مربوط به خودش را به صورت قضیه‌ی مطلقه از قول استاد (علیه‌السلام) به دیگران انتقال مى‌دهد.
هفتم. ایجاد تحریف و تغییر عمدی از سوى دشمنان: همیشه افراد مغرض، معاند و منافقى حتّى در عصر استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) بودند که در فرمایشات ایشان، تحریف ایجاد مى‌کردند. چنان که در روایتى از ایشان نقل شده که فرمودند: «کَثُرَتْ عَلَىَّ الکَذّابة؛ دروغ بر من زیاد شده است» (غیبت نعمانى، صفحه‌ی 76؛ احتجاج طبرسى، جلد 1، صفحه‌ی 393؛ کنز العمّال، متقی هندی، جلد 16، صفحه‌ی 555) و منسوب است که فرمودند: «مَنْ قَالَ عَلَىَّ مَا لَم اَقُل فَلیَتَبَوّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّار؛ هر کس به من چیزى که نگفته‌ام را نسبت دهد، جایگاه او در آتش، آماده خواهد شد» (کنز العمّال، متقی هندی، جلد 10، صفحه‌ی 295). همچنین در تاریخ روایات، از افرادى همچون «مغیرة بن سعید» و «ابوالخطاب» نام برده شده (رجال کشّى، صفحه‌ی 146) که به خاطر دست‌کارى در احادیث و ترویج تحریف در میان مردم، مذمّت شده‌اند. (تعارض الادلة الشرعیّة، سید محمد باقر صدر، صفحات 28 تا 42)
هشتم. وجود احکام موقّت حکومتى: برخی احکام حکومتی، همانند آنچه در وجوب زکات در مورد اسب در زمان امیر المؤمنین (علیه‌السلام) آمده بود، ولى پس از آن زمان این حکم حکومتى پایان یافت.
2. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 564. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کردم: مردی از یاران ما خجالت می‌کشد زکات بگیرد، آیا می‌توانم بدون این که بگویم زکات است، به او زکات بدهم؟ فرمودند: بده و نام مبر و مؤمن را خوار مساز.
3. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 564. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام باقر (علیه‌السلام) عرض کردم: مردی که محتاج است، وقتی برایش صدقه [زکات] فرستاده می‌شود، به عنوان زکات و صدقه قبول نمی‌کند، از ترس سرزنش و به خاطر خجالت و دلتنگ شدن. آیا می‌توانیم به عنوان دیگری صدقه را به او بدهیم؟ فرمودند: نه، اگر زکات است باید قبول کند و اگر به عنوان زکات، قبول نکند، به او مده و شایسته نیست از آنچه خدای عز و جل واجب کرده خجالت بکشد. همانا آن [گرفتن زکات] واجب خداست. پس نباید از آن خجالت بکشد.
4. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 129. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از مردی پرسیدم که امر [طلاق] زنش را به مرد دیگری می‌سپارد و می‌گوید: شاهد باشید که من امر فلانه را به فلان سپردم. آیا این کار جایز است؟ فرمودند: بله.
5. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 130. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: وکالت در طلاق جایز نیست.
6. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 115. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده، آیا در خانه‌اش عدّه نگهدارد یا هر جا بخواهد؟ فرمودند: بلکه هر جا بخواهد. همانا علی (علیه‌السلام) چون عمر مرد، ام کلثوم را به خانه‌ی خود آورد.
7. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 116. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده، آیا در خانه‌اش عدّه نگهدارد یا هر جا بخواهد؟ فرمودند: هر جا بخواهد. سپس فرمودند: علی (علیه‌السلام) چون عمر مرد، به نزد ام کلثوم آمد و دستش را گرفت و او را به خانه‌ی خودش آورد.
8. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 116. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق از زنی که شوهرش مرده پرسیدم آیا می‌تواند از خانه‌اش به خانه‌ی پدر و مادرش بیرون رود و آنجا عدّه نگهدارد؟ فرمودند: اگر بخواهد می‌تواند در خانه‌ی شوهرش عدّه نگهدارد و اگر بخواهد می‌تواند در نزد خانواده‌اش عدّه نگهدارد ولی سرمه نکشد و زیور نپوشد.
9. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 118. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده، آیا حج بگزارد؟ فرمودند: بله و می‌تواند خارج شود و از منزلی به منزل دیگری نقل مکان کند.
10. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 116. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده، آیا از خانه‌ی شوهرش خارج شود؟ فرمودند: می‌تواند از خانه‌ی شوهرش خارج شود و حج بگزارد و از منزلی به منزل دیگری نقل مکان کند.
11. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 117. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) از زنی که شوهرش مرده پرسیدم، آیا می‌تواند یک ماه یا کمتر در خانه‌ای بماند و سپس به خانه‌ی دیگری برود و مدتی در آنجا بماند و دو باره به خانه‌ای که از آن آمده برود و تمام مدت عدّه، کارش همین باشد [که بین دو منزل در تردد باشد]؟ فرمودند: جایز است و اشکالی برایش ندارد.
12. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 116. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده، فرمودند: برای زینت، سرمه نکشد و عطر نزند و لباس رنگارنگ نپوشد و در غیر خانه‌اش شب نماند…
13. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 116. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده، فرمودند: برای زینت، سرمه نکشد و خود را خوشبو نکند و لباس رنگارنگ نپوشد و در روز، خارج نشود و شب را بیرون خانه‌اش نماند. گفتم: اگر بخواهد برای ادای حقی خارج شود، چگونه عمل کند؟ فرمودند: بعد از نصف شب خارج شود و تا شب [بعد] برگردد.
14. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 116. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام باقر یا امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده، کجا عدّه نگهدارد؟ فرمودند: هر جا بخواهد ولی شب نباید در بیرون از منزلش باشد.
15. کافی، محدث کلینی، جلد 6، صفحه‌ی 117. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از زنی که شوهرش مرده و در عدّه است، آیا می‌تواند در حقی خارج شود؟ فرمودند: یکی از همسران پیامبر از ایشان پرسید: فلان زن که شوهرش مرده، می‌تواند برای حقی که نائب شده خارج شود؟ پیامبر خدا به او فرمودند: اف بر شما زنان باد! شما قبل از این که من [به پیامبری] برانگیخته شوم، چنان بودید که هر گاه زنی شوهرش می‌مرد، می‌گفت: تا یک سال شانه نمی‌زنم و سرمه نمی‌کشم و خضاب نمی‌کنم ولی من فقط چهارماه و ده روز، شما را امر کردم ولی صبر نمی‌کنید که شانه نزنید و سرمه نکشید و خضاب نکنید و روز از خانه خارج نشوید و شب جز در خانه نباشید. زن عرض کرد: ای پیامبر خدا،‌ اگر حقی برایش پیش آمد چه کند؟ فرمودند: بعد از نیمه‌ی شب خارج شود و تا عصر برگردد. پرسیدم آیا می‌تواند حج بگزارد، فرمودند: بله.
16. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 98. ترجمه: راوی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم از مردی که مال من نزدش قرار گرفته و نمی‌دهد و قسم می‌خورد [که من چنین حقی بر او ندارم] سپس مالی از او در اختیار من قرار می‌گیرد. آیا می‌توانم مالی که در اختیارم قرار می‌گیرد را به جای مالی که از من گرفته و انکار می‌کند و قسم می‌خورد بردارم؟ فرمودند: اگر به تو خیانت کرد، تو به او خیانت مکن و در آنچه به او عیب می‌گیری، داخل مشو.
17. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 98. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم:‌ مردی است که من بر او حقی دارم ولی انکار می‌کند. سپس مالی به من می‌سپارد. آیا می‌توانم مالم را از آنچه در نزدم ودیعه است، بردارم. فرمودند: نه، این خیانت است.
18. کافی، محدث کلینی، جلد 5، صفحه‌ی 98. ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: مردی از مرد دیگری طلب مالی دارد ولی او انکار می‌کند. بعد از مدتی، مالی از مردی که مالش را برده به دست می‌آورد، آیا می‌تواند به جای مالی که از او برده، بردارد؟ فرمودند: بله ولی باید بگوید: خدایا من این مال را به جای آن مالی که از من گرفت، بر می‌دارم. من آنچه از او می‌گیرم،‌ از روی خیانت و ظلم نیست.
19. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 140. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: وضو بعد از غسل، بدعت است.
20. استبصار، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 127. ترجمه: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیده شد از مردی که غسل جنابت یا غسل جمعه یا غسل عید انجام می‌دهد، آیا باید قبل یا بعدش وضو بگیرد؟ فرمودند: قبل و بعدش چیزی بر او نیست، غسل او را کفایت می‌کند.
21. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 45. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمودند: وضو گرفتن بعد از غسل، بدعت است.
22. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 141. ترجمه: راوی می‌گوید به امام هادی (علیه‌السلام) نامه نوشتم و از وضو گرفتن برای نماز با داشتن غسل جمعه پرسیدم. [در جواب] نوشتند: برای نماز با غسل جمعه و [هر غسلی] غیر از آن، وضو مگیر.
23. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 45. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: هر غسلی قبلش باید وضو گرفت جز غسل جنابت.
24. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 143. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: در هر غسلی، وضو [لازم] هست مگر غسل جنابت.
25. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 1، صفحه‌ی 142. ترجمه: امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: هر گاه اراده کردی که غسل جمعه کنی، وضو بگیر و غسل کن.
26. کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 66. ترجمه: راوی می‌گوید از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم در باره‌ی تکلیف کسی که دو نفر از علمای دینی برایش در مورد یک مطلب روایت کنند، یکی امر به انجام دادن و دیگری امر به ترک کردن نماید، چگونه انجام دهد؟ فرمودند: به تأخیرش اندازد تا این که کسی را [امامش را] ملاقات کند که بدو خبر دهد.
27. کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 66. ترجمه: در روایت دیگری فرمودند: از باب تسلیم، می‌توانی به هر کدام که خواستی عمل کنی.
28. نهج البلاغه، سید رضی (صبحی صالح)، نامه‌ی 52 (و من کتاب له علیه السلام إلى أمراء البلاد فی معنى الصلاة). ترجمه: اما بعد، نماز ظهر را با مردم بخوانید تا وقتى که خورشید به اندازه‌ی خوابگاه بزى از نصف النهار به جانب مغرب برگردد. و نماز عصر را به جماعت بخوانید آن گاه که خورشید در پاره‌اى از روز سپید و جلوه‌گر است و مى‌توان تا غروب کردنش به اندازه‌ی دو فرسخ راه پیمود. و نماز مغرب را وقتى با مردم بخوانید که روزه‌دار افطار مى‌نماید، و حاجى به جانب مِنى مى‌رود. و نماز عشا را از وقتى که سرخى پنهان مى‌شود تا یک‌سوم از شب با مردم بخوانید. و نماز صبح را هنگامى بخوانید که مرد مى‌تواند چهره‌ی دوستش را تشخیص دهد.
29. کافی، محدث کلینی، جلد 3، صفحه‌ی 287. ترجمه: راوی می‌گوید: کارهایم پراکنده شد و همکارانم از من دور شدند. پس به امام جواد (علیه‌السلام) شکایت کردم. فرمودند: بین نماز ظهر و عصر، جمع کن [یعنی بدون این که زیاد فاصله بیاندازی، بخوان]، آنچه دوست داری را خواهی دید.

اکنون لازم است به صراحت، موارد استفاده از قاعده‌ی تسامح در منهاج فردوسیان را روشن کنیم. البته استفاده از این قاعده در تدوین برنامه‌ی تربیتی منهاج فردوسیان، به قدری محدود و با احتیاط بوده که شاید بتوان، هم‌افق با «عدم استفاده» دانست. مواردی که علما و فقها از این قاعده استفاده کرده‌اند، بسیار بیشتر از آن چیزی است که در «منهاج فردوسیان» استفاده شده است. به هر حال، مواردی که از این قاعده استفاده شده، بدین قرار است:
اول: روایاتی که در «منابع معتبر حدیثی شیعه» از «راویان شیعی» از «استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام)» نقل شده باشد ولی به حد تواتر لفظی یا معنوی نرسد. به عبارت دیگر، «اخبار آحاد» اگر در «کتاب معتبر» از «مؤلف معتبر، شیعه و شناخته‌شده» آمده باشد، مورد پذیرش است. دلیل ما برای پذیرش خبر واحد در این موارد، استناد به مفاد روایات «مَن بلغ» و «قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن» است.
البته قواعدی که از اینگونه روایات آحاد استجماع ‌می‌شود، در «قواعد پایه» به کار گرفته نمی‌شود بلکه در «قواعد تکمیلی» یا «قواعد تجملی» مندرج می‌گردد. همچنین قانونی که از اینگونه روایات آحاد استجماع ‌می‌شود، در طبقات نهم و دهم قوانین، می‌آید. آنچه مربوط به نیکو بودن عمل است، در طبقه‌ی نهم و آنچه مربوط به نیکو بودن ترک است، در طبقه‌ی دهم گنجانده شده است. پس معلوم ‌می‌شود قوانین طبقات نهم و دهم، تکیه بر «تواتر» ندارد، بلکه تکیه بر «تسامح» دارد.
البته هر گاه در متن روایت، از کلمات «واجب»، «فریضة»، «حرام»، «کفر» و مانند اینها استفاده شده باشد، ولو این که خبر واحد باشد، به طبقات پنجم و ششم قوانین برده ‌می‌شود. به عنوان مثال می‌توان به «قانون بیزاری از نسب»1 اشاره نمود که فقط یک روایت، آن را پشتیبانی می‌کند، ولی چون هشدار متن روایت2، سنگین است، مراعاتش به طبقه‌ی ششم منتقل شده است.
دوم: روایات مرسلی که در «منابع معتبر حدیثی شیعه» از «مؤلف معتبر» آمده باشد. مانند مراسیل شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه». به عنوان مثال: وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السلام): ‏«فِی التِّسْعَةِ الْأَصْنَافِ إِذَا حَوَّلْتَهَا فِی السَّنَةِ فَلَیسَ عَلَیک فِیهَا شَی‏ءٌ»3
وَ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیهما‌السلام) عَنِ الرَّجُلِ لَهُ دَارٌ وَ خَادِمٌ وَ عَبْدٌ أَ یقْبَلُ الزَّکاةَ؟ قَالا: «نَعَمْ إِنَّ الدَّارَ وَ الْخَادِمَ لَیسَا بِمَالٍ»4
گفتیم «کتاب‌های مرسل» که بنای مؤلف بر حذف سند از تمام روایاتش بوده، مورد پذیرش قرار نگرفت ولی «روایات مرسل» اگر در کتاب معتبری باشد که مؤلف آن، بنای حذف سند را ندارد و احتمالاً به دلیل اعتماد زیاد بر سند، از ذکر راویان آن صرف نظر می‌کند، با تکیه بر «قاعده‌ی تسامح» مستند استجماع قاعده یا قانون قرار می‌گیرد.
به عبارت ساده‌تر، هر گاه روایتی در کتاب معتبری از مؤلف معتبری باشد، ولو این که مرسل (دارای اشکال در سند) باشد، باز هم به احترام مؤلف و اعتبار کتابش، آن را می‌پذیریم و از آن، استجماع قاعده (دیدگاه) یا قانون (دستور عملی) می‌کنیم.
سوم: روایاتی که از «راوی غیر شیعی» در «کتاب‌های معتبر حدیثی شیعه» آمده باشد. مثل نماز یکشنبه ذی‌قعده که سید بن طاووس در اقبال، از «انس بن مالک» نقل می‌کند.5 گر چه «انس بن مالک» عامی (غیر شیعه) است ولی به احترام سید بن طاووس و کتاب معتبر «اقبال الاعمال» با تکیه بر «قاعده‌ی تسامح»، از این روایت، استجماع قانون شده و در طبقه‌ی نهم آمده است. همچنین است روایاتی از «ابن عمر»، «عایشه» و «ابوهریره».

……………………………………………

1. ● قانونِ 606 (6): در منهاج فردوسیان، انکار کردن نسبت فامیلی {خصوصاً بین پدر و فرزند}، ممنوع است. (تبرّی از نسب)
2. عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (علیه‌السلام) قَالَ: «کفَرَ بِالله مَنْ تَبَرَّأَ مِنْ نَسَبٍ وَ إِنْ دَقَّ؛ به خدای تعالی کافر می‌شود، کسی که از نسبش بیزاری بجوید، هر چند نسب دور باشد». (کافی، محدث کلینی، جلد 2، صفحه‌ی 350، باب الانتفاء؛ وسائل الشیعة، محدث عاملی، جلد 21، صفحه‌ی 507، باب تحریم الانتفاء من النسب الثابت)
3. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 32. ترجمه: امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: در نه چیز، اگر در بین سال، جابجایش کردی، چیزی بر تو نیست.
4. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 2، صفحه‌ی 32. ترجمه: از امام باقر (علیه‌السلام) و امام صادق (علیه‌السلام) از مردی پرسیده شد که خانه و خادم دارد، آیا می‌تواند زکات قبول کند؟ هر دو فرمودند: بله، خانه و خادم از دارایی [قابل خرج کردن] نیست.
5. سید بن طاووس (ره) در اقبال الاعمال می‌نویسد: «وجدنا ذلک بخطّ الشیخ علی بن یحیى الخیاط رحمه الله و غیره فی کتب أصحابنا الإمامیة، و قد روینا عنه کلّما رواه، و خطّه عندنا بذلک فی إجازة تاریخها شهر ربیع الأوّل سنة تسع و ستّمائة، فقال ما هذا لفظه: روى أحمد بن عبد الله، عن منصور بن عبد الحمید، عن أبی أمامة، عن انس بن مالک قال: خرج رسول الله (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) یوم الأحد فی شهر ذی القعدة فقال: «یا أیها النّاس من کان منکم یرید التّوبة؟» قلنا: کلّنا نرید التوبة یا رسول الله، فقال (علیه‌السلام): «اغتسلوا و توضّئوا و صلّوا اربع رکعات و اقرءوا فی کلّ رکعة فاتحة الکتاب مرّة و «قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ» ثلاث مرّات و المعوّذتین مرة، ثمّ استغفروا سبعین مرّة، ثمّ اختموا بلا حول و لا قوّة إلّا بالله العلی العظیم، ثم قولوا: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ، اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ فَإِنَّهُ لا یغْفِرُ الذُّنُوبَ الَّا انْتَ». (اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 2، صفحه‌ی 20).

«فعل استاد» یا به تعبیر اصولیون، «فعل معصوم»، از دیگر مواردی است که در تدوین منهاج فردوسیان، مورد استفاده‌ی تأسیسی قرار نگرفته است. به عنوان مثال، سید بن طاووس در باره‌ی استاد اعظم (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) می‌نویسد: «روی‏ أَنّه یقرأ آخر لیلة من شهر رمضان سورة الأنعام، و الکهف، و یس، و یقول مائة مرّة: أَسْتَغْفِرُ الله وَ أَتُوبُ إِلَیهِ»1
یا در باره‌ی امام صادق (علیه‌السلام) می‌نویسد: «بِإِسْنَادِنَا إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى رَحِمَهُ اللهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى یزِیدَ [بُرَیدٍ] بْنِ مُعَاوِیةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) قَالَ: رَأَیتُهُ اغْتَسَلَ فِی لَیلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ‏ مِنْ‏ شَهْرِ رَمَضَانَ‏ مَرَّةً فِی‏ أَوَّلِ‏ اللَّیلِ وَ مَرَّةً فِی آخِرِهِ»2
پس در این مورد نیز نوبت به استفاده از قاعده‌ی تسامح نمی‌رسد؛ چون بنای استفاده از گزارش فعل معصوم در تأسیس قاعده یا قانون نداریم.

………………………………………..

1. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 1، صفحه‌ی 420. ترجمه: روایت شده که آن حضرت، در شب آخر ماه رمضان، سوره‌ی انعام، کهف و یس می‌خواندند و صد مرتبه استغفار می‌کردند.
2. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 1، صفحه‌ی 376. ترجمه: برید بن معاویه می‌گوید: دیدم امام صادق (علیه‌السلام) در شب بیست و سوم ماه رمضان، یک بار در اول شب و یک بار در آخر شب، غسل کردند.

برخی کتاب‌ها، سراسر، روایاتی منقول از استاد خاصی است ولی در انتساب آن کتاب، به آن استاد، تردیدهایی وجود دارد. یعنی برخی محدثین و فقها، آن کتاب را از آن امام می‌دانند و برخی دیگر، از غیر معصوم می‌شمارند. مثل دیوان منسوب به امیر المؤمنین (علیه‌السلام)، صحیفة الرضا (علیه‌السلام)، فقه الرضا (علیه‌السلام) و تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام).
گر چه این موارد نیز می‌توانست زمینه‌های خوبی برای استفاده از قاعده‌ی تسامح باشد، ولی چون از روایات چنین کتاب‌هایی نیز در استجماع قواعد و قوانین استفاده نشد، محلی برای استفاده از قاعده‌ی تسامح باقی نماند.

برخی مؤلفین، بنا بر این داشته‌اند که سراسر کتابشان خالی از سند (مُرسل [1]) باشد. به این گونه کتاب‌ها نیز اعتماد اولیه برای تأسیس قاعده یا قانون نشد. مثل کتاب «ارشاد القلوب» نوشته‌ی حسن بن ابى الحسن دیلمى، از علماى قرن هشتم هجرى، و همچنین کتاب «روضة الواعظین» اثر ابو على محمد بن حسن فتّال نیشابورى (شهادت 508 هجرى)، و نیز کتاب «معدن الجواهر و ریاضة الخواطر» اثر ابو الفتح محمد بن على کراجکى (متوفاى 449 هجرى)، و نیز کتاب «مهج الدعوات» اثر سید على بن طاووس حسینى حلى (متوفاى 664 هجرى).
اینگونه روایات نیز می‌توانست محلی برای استفاده از قاعده‌ی تسامح باشد ولی با قبول نشدن این روایات به عنوان منبع، استفاده از قاعده‌ی تسامح نیز منتفی گردید.

…………………………………………

1. مرسل: از ریشه‌ی «ارسل الدابة» به معنای برداشتن قید و بند از چهارپا آمده است. گویا در حدیث مرسل، با حذف سند، قید ربط حدیث برداشته شده است. مرسل، به معنای عام، هر حدیثی است که دچار ارسال و حذف اسناد باشد، اعم از این که همه‌ی راویانش، یا شماری از آنان حذف شده باشند. مرسل به این معنا شامل مرفوع (یعنی حدیث منتسب به معصوم)، موقوف (یعنی روایت صحابی بدون معلوم بودن معصوم)، مقطوع (روایت تابعی بدون معلوم بودن معصوم)؛ معلق (یعنی حذف آغاز سند)، منقطع (یعنی حذف یک راوی از وسط سند) و معضل (یعنی حذف بیش از یک راوی از وسط سند) می‌شود.

روایاتی که نسبت مشخصی به استادان منهاج (علیهم‌السلام) نداشته باشد (موقوف [1])، هر چند در منابع معتبر و از مؤلفین معتبر و شیعی باشد، مورد استفاده در استجماع قواعد و قوانین قرار نگرفته است.
 نمونه‌ی 1: رأیت فی کتاب روضة العابدین و مأنس الراغبین لإبراهیم بن عمر بن فرج الواسطی حدیثاً فی جمادى الآخرة، و لم یذکر أی وقت منه، فنذکرها فی أوّله اغتناماً للعبادة و استظهاراً للسعادة، وَ هِی أَنْ تُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ تَقْرَأُ الْحَمْدَ فِی الْأُولَى مَرَّةً وَ آیةَ الْکرْسِی مَرَّةً وَ سُورَةَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّةً وَ فِی الثَّانِیةِ الْحَمْدَ مَرَّةً… ثُمَّ یسْأَلُ اللهَ تَعَالَى حَاجَتَهُ. مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَإِنَّهُ تُصَانُ نَفْسُهُ وَ مَالُهُ وَ أَهْلُهُ وَ وُلْدُهُ وَ دِینُهُ وَ دُنْیاهُ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِ الْقَابِلَةِ وَ إِنْ مَاتَ فِی تِلْکَ السَّنَةِ مَاتَ عَلَى الشَّهَادَةِ.2
پس این عرصه نیز محلی برای تکیه بر قاعده‌ی تسامح نیست.

……………………………………..

1. موقوف: به روایتی که سلسله‌ی سند آن به صحابی پیامبر (صلّی ‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلّم) یا مصاحب امام (علیه‌السلام) منتهی شود، موقوف می‌گویند. روایت موقوف به دلیل اعتبار صحابه، در بسیاری از موارد از نگاه عامه، حجت است، اما محدثان شیعه، روایت «موقوف» را تنها زمانی که صدور آن از طریق قراین، از معصوم (علیه‌السلام) ثابت شود، حجت می‌دانند.
2. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، جلد 3، صفحه‌ی 160. ترجمه: در کتاب «روضة العابدین و مأنس الراغبین» از ابراهیم بن عمر بن فرج واسطی دیدم در ماه جمادی الاخری و وقتی برای آن ذکر نکرده بود. پس ما آن را در اول این ماه قرار می‌دهیم از جهت غنیمت شمردن عبادت و ظاهر ساختن خوشبختی و آن این است که چهار رکعت می‌خوانی، در رکعت اول یک مرتبه حمد و یک مرتبه آیة الکرسی و بیست و پنج مرتبه سوره‌ی قدر و در دوم، یک مرتبه حمد… سپس از خدا حاجت می‌طلبی و هر کس چنین کند، خودش و دارایی‌اش و خانواده‌اش و فرزندانش و دینش و دنیایش تا سال آینده محفوظ می‌ماند و اگر در آن سال بمیرد، شهید مرده است.

برخی کتاب‌ها که مؤلفین شیعه‌ی دوازده‌امامی داشت ولی متهم به غلو بودند، نیز از گردونه‌ی استجماع قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، کنار گذاشته شد. مانند «مشارق أنوار الیقین فى حقائق اسرار امیر المؤمنین (علیه‌السلام)» نوشته‌ی رَجَب بن محمّد بن رَجَب بُرسى (743 ـ 813 ق)، در شرح و تفسیر مناقب و فضایل اهل بیت، به‏ویژه حضرت على ( ع). روایات این کتاب نیز به علت اتهام غلوی که به رجب برسی متوجه است، از معرض استفاده‌ی تأسیسی قواعد و قوانین دور شد.
در این صورت نیز جایی برای استفاده از قاعده‌ی تسامح در اینگونه روایات، باقی نمی‌ماند

برخی کتاب‌ها که مؤلفین‌شان متهم به تصوف بودند، در استجماع قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، به عنوان منبع مورد استفاده قرار نگرفتند. مانند کتاب «عوالی الئالی» تألیف محمد بن على بن ابراهیم إحسائى، معروف به ابن ابى جمهور، متوفاى بعد از 901 هـ (دهه‌ی اول قرن دهم هجرى) است. وی متهم به گرایش به تصوف و مبانی وحدت وجود است، لذا تمام 5058 روایت آن، نادیده گرفته شد.
پس با توجه به این که به این روایات، توجه تأسیسی نمی‌شود، جایی برای استفاده از قاعده‌ی تسامح در آن،‌ باقی نمی‌ماند.

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است