حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

حاج فردوسی

معلم معنویت، مؤلف منهاج فردوسیان، مستجاب الدعوة

باب پنجم: برتری و خوشایندی احتیاط

در اصل پسندیده بودن نگهداشت احتیاط در همه‌ی شؤون زندگانی، بویژه نسبت به امور با اهمیت، مانند مسائل مربوط به دین، جای هیچ گونه اشکال و اختلافی نیست. اخباری و اصولی، انسدادی و انفتاحی، همگی، بر برتری اصل احتیاط هماهنگی دارند. و در حقیقت، هر گروهی تلاش می‌ورزد تا با خلاف احتیاط جلوه دادن اندیشه‌ی دیگری، آن را از میدان به در کند. اخباریان، اصولیان را سهلانگار در امر دین می‌انگارند و دیدگاه آنان را خلاف احتیاط می‌دانند و اصولیان روش اخباریان را خلاف احتیاط می‌دانند. به دلیل این که نظریه‌ی آنان واجب بودن احتیاط، در شبهه‌ی حکمیّه‌ی تحریمیّه پس از جست وجوی دلیل، سخنی است بیمدرک.
بنابراین اصل کبری و قانون احتیاط، مورد وفاق همگان است. نزاع و بحث‌ها بر سر صغری و جاها و نمونه‌های احتیاط است که کجا و با چه ویژگیهایی «احتیاط» است و کجا و در چه جاهایی «خلاف احتیاط» است.
یکی بر این باور است: احتیاط در عبادت ناممکن است، نه آن که امکان دارد و صحیح و جایز و کافی نیست.
دیگری بر این باور است: احتیاط، ممکن است و درستی و روا بودن آن نیاز به استدلال ندارد.
سومی می‌گوید: فتوا به واجب بودن احتیاط در مسأله‌ی شبهه‌ی حکمیّه‌ی تحریمیّه، خلاف احتیاط است؛ حکم الزامی به خدا نسبت داده شده و بندگان خداوند، دچار تنگنا شده‌اند بدون آن که دلیل معتبر در کار باشد.
چهارمی می‌گوید: حکم به برائت و اباحه در مورد این مسأله باعث بیاحتیاطی است؛ زیرا ممکن است در واقع حرام باشد و با این فتوا، مردم دچار مخالفت با حکم خدا بشوند.
امّا با قبول امکان احتیاط، جایز بودن و کافی بودن آن، در مقام ادای وظیفه از سوی هیچ کس سخنی در مخالفت با آن زده نشده است.
احتیاط به معنای انجام فرمان خداوند به گونه‌ای که یقینآور باشد بدون آن که گمان خلاف واقع و زیان در آن وجود داشته باشد، عینِ به حقیقت پیوستن پیروی و سر به فرمان خداوند بودن و به معنای دقیق کلمه، انجام وظیفه است. و نابخردانه است که با به حقیقت پیوستن احتیاط، به این معنی، در انجام وظیفه، به دل شک راه یابد. [1]
با نظر به آنچه در بیان برتری و خوشایندی احتیاط یاد شد، در سخنان همه‌ی عالمان دین، چه اصولی و چه اخباری و یا صاحب هر گرایش فکری دیگری بر مشروعیت ذاتی احتیاط، تأکید شده است. تا آن جا که جمله: «الاحتیاطُ حَسَنٌ عَلَی کُلِّ حَالٍ» و «الاحتِیاطُ سَبیلَ النَّجاة» پسوند و تکیهگاه فتوای هر فقیهی است.
نقل سخنان شماری از بزرگان در این باره، خالی از فایده نیست.
1. والد شیخ بهائی می‌نویسد: «ارشاد فیه سداد. من الطرق المنجیة ـ یقیناً التی یتحتّم ارتکابها الاحتیاط بحسب مایمکن فی العبادات و الاحکام الشرعیة و هو طریق الابرار و علیه اخبار کثیرة و قد اجمع العلماء کلّهم علی انّه طریق منهج و وافق العقل علی ذلک» [2]
2. ملا احمد فاضل نراقی در بسیاری از نوشته‌های فقهی و اصولی خویش، به روشنی بیان کرده است: «من الامور الضروریة الثابتة بالاخبار المتواترة المعتضدة بالاجماع و الاعتبار: مشروعیة الاحتیاط و ثبوته ندباً من الشارع» [3]
3. شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌نویسد: «رجحان الاحتیاط فی جلب المنافع و دفع المفاسد دنیویة او اخرویة لمجرد قیام الاحتمال بوجه یکون ملحوظاً عند العقلاء مما حکم به بدیهة العقل و اتفق علیه العقلاء ما لم یبلغ بصاحبه حدّ الوسواس» [4]
4. شیخ انصاری در چندین جا به این مطلب تأکید ورزیده است: «لاشک فی رجحان الاحتیاط عقلاً و نقلاً کما یستفاد من الاخبار» [5]
«و لاشک فی حکم العقل و النقل برجحان الاحتیاط مطلقاً» [6]
«لایخفی علی العوام فضلاً عن غیرهم ان احداً لایقول بحرمة الاحتیاط و لاینکر حسنه و انه سبیل النجاة» [7]
«قیام الخبر الصحیح علی عدم وجوب شیء لایمنع من الاحتیاط طرفیه لعموم ادلة رجحان الاحتیاط» [8]
5. محقق خراسانی در چندین جای اصول، درباره‌ی خوشایندی احتیاط، همان سخنان شیخ انصاری (ره) در رسائل را تکرار و به روشنی تأیید کرده است: «لاشبهة فی حسن الاحتیاط شرعاً و عقلاً فی الشبهة الوجوبیة او التحریمیة فی العبادات و غیرها». [9]
«حتی فیما کان هناک حجة علی عدم الوجوب او الحرمة او امارة معتبرة علی انه لیس فرداً للواجب او الحرام». [10]
«فانه حسن علی کل حال، ما لم یخل بالنظام». [11]
6. خلاصه‌ی سخن آقا باقر وحید بهبهانی در پاسخ به برخی اخباریها، چنین است: «آنچه در خوشایندی احتیاط بیان می‌کنید، صد درصد صحیح و غیر قابل انکار است. برتری احتیاط، مطلبی نیست که بر کسی پوشیده باشد و یا مورد انکار قرار گیرد. هیچ مجتهدی احتیاط را حرام نمیداند و برتری و خوشایندی آن را انکار نمیکند؛ بلکه افزون بر این زندگی مجتهدین بر احتیاط استوار است، همواره بر خوشایندی آن تأکید ورزیده و همگان را به نگهداشت آن در هر حال و در هر شرایطی فراخوانده‌اند. سهل‌انگاران در مسائل دینی را مورد سرزنش و انسان‌های احتیاط‌پیشه را مورد ستایش قرار داده و می‌دهند. و لکن سخن مجتهدان با شما اخباریان بر سر فتوای به واجب بودن احتیاط است که به طور قطع این فتوای اخباریان، اظهار نظر مخالف احتیاط است. سخن اصولیها این است که چرا شما اخباریان خلاف احتیاط رفتار می‌کنید و بر خلاف احتیاط فتوا می‌دهید. چرا از حکم و فتوای بدون دلیل ترس و واهمه ندارید. روز قیامت در پاسخ پرسش الهی که با کدام دلیل و مدرک، فتوا به واجب بودن احتیاط داده‌اید، چه خواهید گفت؟ برابر کدام مدرک با فتوای به واجب بودن احتیاط، بندگان خدا را در زحمت و دشواری انداخته‌اید و بر خلاف مذاق شریعت که بر آسانی استوار است، مردم را به دشواری و زحمت واداشته‌اید. اگر دین خداوند بر اساس آسانی، گذشت، فراخی و رحمت استوار شده است، با کدام برهان، برابر کدام دلیل، خود و مردم را از این سماحت و سهولت و رأفت اسلامی محروم و در فشار و تنگنا و زحمت گرفتار کرده‌اید؟! بنابراین روش و اندیشه‌ی شما اخباریها مبنی بر فتوا دادن به وجوب احتیاط در حالی که دلیل و برهان معلوم و معتبری ندارید، ضدّ احتیاط است» [12]
…………………………………………….
[1] رساله‌ی اجتهاد و تقلید، محقق اصفهانی؛ کتاب بحوث فی الاصول، صفحه‌ی 182، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین؛ نهایة الاصول؛ حاشیة الکفایه، جلد 2، صفحات 42 تا 46؛ تقریرات درس میرزای شیرازی، جلد 4، صفحه‌ی 117 و 121 و 122؛ تنقیح فی شرح عروة الوثقی، جلد 3، صفحه‌ی 171.
[2] العقد الطهماسبی، میراث اسلامی ایران، دفتر دهم، صفحات 210 و 211. ترجمه: یکی از راه‌های نجات‌بخش، به یقین، احتیاط در عبادات و احکام شرعی است.احتیاط راه و روش نیکان است و بر خوشایندی آن روایات فراوانی، دلالت میکنند. و اجماع همه‌ی عالمان، بر پسندیده بودن آن است و عقل و شرع بر پسندیده بودن احتیاط هماهنگی دارند.
[3] عوائد الایام، صفحه‌ی 500، عائده‌ی 49؛ مستند الشیعه، جلد 6، صفحه‌ی 58؛ مناهج الاحکام، صفحه‌ی 306. ترجمه: مشروع بودن احتیاط، از امور بدیهی و ثابت‌شده با روایات متواتر و پشت در پشت به اجماع و عقل است و ثبوت استحبابش از شارع است.
[4] کشف الغطاء عن وجه مبهمات الشریعة الغراء، صفحه‌ی 43. ترجمه: برتری احتیاط در جلب منافع و دفع مفاسد دنیوی و اخروی، به مجرد وجود احتمال عقلایی، چیزی است که عقل بدیهی (بدون نیاز به استدلال) به آن حکم می‌کند و عقلا بر آن اتفاق نظر دارند البته تا حدّی که صاحبش را به وسواس دچار نسازد.
[5] الرسائل، صفحه‌ی 359. ترجمه: شکی در برتری احتیاط از نظر عقل و نقل نیست، چنان که از روایات استفاده می‌شود.
[6] الرسائل، صفحه‌ی 375 و 381. ترجمه: شکی در حکم عقل و نقل بر برتری احتیاط به طور مطلق نیست.
[7] الرسائل، صفحه‌ی 364. ترجمه: بر مردم عامی مخفی نیست چه رسد به غیرشان از علما که هیچ کس احتیاط را حرام ندانسته است و نیک بودنش را انکار نکرده است و این که راه نجات است.
[8] الرسائل، صفحه‌ی 506. ترجمه: این که روایت صحیحی بر واجب نبودن چیزی دلالت داشته باشد، مانع از احتیاط نمی‌شود، به خاطر ادله‌ی برتری احتیاط.
[9] کفایة الاصول، جلد 2، صفحات 193 تا 202. ترجمه: شکی در نیکو بودن احتیاط از لحاظ شرعی و عقلی، چه در شبههی وجوبیه و چه در شبههی تحریمیه در عبادات و غیر آن نیست.
[10] کفایة الاصول، جلد 2، صفحه‌ی 202. ترجمه: حتی در آنجا که حجتی بر عدم وجوب یا عدم حرمت یا نشانه‌ی معتبری بر این که موردی از واجب یا حرام است، نباشد.
[11] کفایة الاصول، جلد 2، صفحه‌ی 255. ترجمه: احتیاط در هر حالی ـ تا زمانی که موجب اختلال نظام نشود ـ نیکوست.
[12] الرسائل الاصولیة، صفحه‌ی 377، تحقیق مؤسسه‌ی علاّمه وحید بهبهانی، قم؛ الرسائل، صفحه‌ی 363.

باب چهارم: تعریف احتیاط در کلام فقها

احتیاط در سخنان فقها و مجتهدین، به شکل‌های مختلفی تعریف شده است. شماری پس از اشاره به معنای لغوی احتیاط، به روشنی یادآور شده‌اند:
1. احتیاط در اصطلاح عبارت است از: انجام و یا ترک هر چیزی که باعث یقین به انجام واجب و ترک حرام و به حقیقت پیوستن هدف و رسیدن به واقع باشد. [1]
میرزا ابوالحسن مشکینی در حاشیه‌ی کفایه برای احتیاط سه تعریف یاد کرده است:
2. «الاحتیاط عبارة عن اتیان ما یحتمل کونه محبوباً ذاتاً مع القطع بعدم کونه مبغوضاً فعلاً و ترک ما یحتمل کونه مبغوضاً مع القطع بعدم کونه محبوباً» [2]
3. «الاحتیاط عبارة عن اتیان ما یحتمل کونه مشتملاً علی المصلحة او ترک ما یحتمل کونه مشتملاً علی المفسدة» [3]
4. «الاحتیاط عبارة عن اتیان ما یحتمل طلبه الفعلی» [4]
خود ایشان، همین تعریف را می‌پذیرد و دو تعریف دیگر را نارسا و ناتمام می‌شمارد و بر هر یک از تعریفها، نتیجه‌ای استوار می‌سازد که به آنها اشاره خواهد شد.
5. «الاحتیاط عبارة عن الاخذ بالاوثق و الاقدام علی ما لا یحتمل فیه الاّ المنفعة» [5]
6. «الاحتیاط هو الالتزام بفعل کل ما یحتمل الوجوب و لو موهوماً و ترک کل ما یحتمل الحرمة کذلک» [6]
با توجه به تعریف‌هایی که برای احتیاط یاد شده است، به نظر می‌رسد می‌توان در تعریف آن گفت: «احتیاط، عبارت است از عمل به روشی فراگیر، به دیگر سخن، هر کاری که گمان می‌رود در به حقیقت پیوستن و رسیدن انسان به واقع، نقش داشته باشد، انجام شود و هر کاری که گمان می‌رود انسان از واقع دور شود و سبب گردد که هدف از دست برود، ترک شود، به گونه‌ای که پس از به کار گیری این روش، انسان جزم بیابد در رسیدن به واقع، انجام وظیفه، به حقیقت پیوستن هدف و برآورده شدن خواسته‌ی مولا. در مثل، شخصی می‌داند مبلغی پول به شخصی بدهکار است و نمیداند هزار تومان است یا دو هزار تومان، در صورتی که احتیاط کند و دو هزار تومان بپردازد، یقین پیدا می‌کند که بدهکاری خود را پرداخته است و دیگر جای هیچ‌گونه گمانی در پرداخت بدهی برای او باقی نمیماند. یا می‌داند مبلغ هزار تومان بدهکار است و نمیداند که بستانکار و خواستار زید است یا عمرو، اگر احتیاط کند و به هر یک از آن دو، هزار تومان بپردازد، جزم می‌یابد که حقی از مردم بر عهده او باقی نمانده است».
………………………………………
[1] اوثق الوسائل فی شرح الرسائل، شیخ موسی تبریزی، صفحه‌ی 295.
[2] ترجمه: احتیاط عبارت است از انجام آنچه احتمال می‌رود ذاتاً محبوب باشد همراه با یقین به این که فعلاً مبغوض نیست و ترک آنچه احتمال می‌رود مبغوض باشد با یقین به این که محبوب نیست.
[3] ترجمه: احتیاط عبارت است از انجام هر چیزی که ممکن است دارای مصلحت باشد، یا ترک چیزی که ممکن است زیانی داشته باشد.
[4] حاشیة کفایة الاصول، جلد 2، صفحه‌ی 202 و 203 و 255. ترجمه: احتیاط، عبارت است از بجا آوردن آنچه احتمال می‌رود خواسته‌ی کنونی [مولا از بنده] باشد.
[5] مفاتیح الاصول، سید مجاهد، صفحه‌ی 347. ترجمه: احتیاط، عبارت است از گرفتن آنچه مطمئن‌تر باشد و اقدام به آنچه هیچ احتمالی جز سود نداشته باشد.
[6] رسائل شیخ انصاری، صفحه‌ی 194 و 199 و 349. ترجمه: احتیاط، التزام است به عمل به آنچه احتمال واجب بودنش برود، ولو در حد گمان و ترک آنچه گمان به حرمتش برود ولو در حد گمان.

باب سوم: احتیاط در کلام استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام)

برخی توصیه‌های رسیده از ناحیه‌ی استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) در باره‌ی احتیاط بدین قرار است:
اول: استاد اعظم (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) می‌فرمایند: «إِنَّ لِکلِّ مَلِکٍ حِمًى وَ إِنَّ حِمَى اللهِ حَلَالُهُ وَ حَرَامُهُ وَ الْمُشْتَبِهَاتُ بَینَ ذَلِک کمَا لَوْ أَنَّ رَاعِیاً رَعَى إِلَى جَانِبِ الْحِمَى لَمْ تَلْبَثْ غَنَمُهُ أَنْ تَقَعَ فِی وَسَطِهِ فَدَعُوا الْمُشْتَبِهَاتِ» [1]
دوم: امیر المؤمنین (علیهالسلام) به کمیل بن زیاد میفرمایند: «یا کمَیلُ أَخُوک دِینُک فَاحْتَطْ لِدِینِک بِمَا شِئْتَ» [2]
سوم: مولانا الصادق (علیهالسلام) می‌فرمایند: «خُذْ بِالاحْتِیاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیهِ سَبِیلاً» [3]
چهارم: و باز آن حضرت می‌فرمایند: «لَیسَ بِناکِبٍ عَنِ الصِّراطِ مَن سَلَکَ سَبیلَ الاحتِیاط». [4]
پنجم: «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ (علیهالسلام) عَنْ رَجُلَینِ أَصَابَا صَیداً وَ هُمَا مُحْرِمَانِ. الْجَزَاءُ بَینَهُمَا أَمْ عَلَى کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا جَزَاءٌ؟ فَقَالَ (علیهالسلام): «لَا بَلْ عَلَیهِمَا جَمِیعاً وَ یَجْزِی کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الصَّیدَ».
فَقُلْتُ: إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا سَأَلَنِی عَنْ ذَلِک فَلَمْ أَدْرِ مَا عَلَیهِ. فَقَالَ (علیهالسلام): «إِذَا أَصَبْتُمْ مِثْلَ هَذَا فَلَمْ تَدْرُوا فَعَلَیکمْ بِالاحْتِیاطِ حَتَّى تَسْأَلُوا عَنْهُ فَتَعْلَمُوا» [5]
ششم: و باز آن حضرت می‌فرمایند: «لَکَ أَنْ تَنْظُرَ الْحَزْمَ وَ تَأْخُذَ الْحَائِطَةَ لِدِینِکَ» [6]
هفتم: و باز آن حضرت می‌فرمایند: «الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ‏ خَیرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکاتِ» [7]
هشتم: «عَنْ عَبْدِ الله بْنِ وَضَّاحٍ قَالَ: کتَبْتُ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ (علیهالسلام) یَتَوَارَى الْقُرْصُ وَ یَقْبِلُ اللَّیلُ ارْتِفَاعاً وَ تَسْتُرُ عَنَّا الشَّمْسُ وَ تَرْتَفِعُ فَوْقَ الْجَبَلِ حُمْرَةٌ وَ یؤَذِّنُ عِنْدَنَا الْمُؤَذِّنُونَ فَأُصَلِّی حِینَئِذٍ وَ أُفْطِرُ إِنْ کُنْتُ صَائِماً أَوْ أَنْتَظِرُ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ؟ فَکتَبَ إِلَیّ: «أَرَى لَک أَنْ تَنْتَظِرَ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ وَ تَأْخُذَ بِالْحَائِطَةِ لِدِینِک» [8]
……………………………………………
[1] امالی، شیخ طوسی، مجلس سیزدهم، صفحه‌ی 381. ترجمه: هر پادشاهی قرقگاهی دارد و قرقگاه خدای تعالی حلال و حرامش است. و مشتبهات، بین این دو قرقگاه است، پس همچنان که اگر چوپان، گوسفندانش را بر مرز قرقگاه بچراند، گوسفندانش در میان قرقگاه خواهند رفت، پس مشتبهات را واگذارید [تا به حرام‌ها دچار نگردید].
[2] امالی، شیخ مفید، مجلس سی و سوم، صفحه‌ی 283؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، جلد 2، صفحه‌ی 258؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد 18، صفحه‌ی 123؛ الرسائل، شیخ انصاری، صفحه‌ی 347، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه‌ی مدرسین. ترجمه: دین تو [به منزله‌ی ] برادر توست، پس تا می‌توانی در نگهداری آن تلاش ورز.
[3] مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، صفحه‌ی 328؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 1، صفحات 224 تا 226؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد 18، صفحه‌ی 127. ترجمه: در تمام آنچه راهی به احتیاط می‌یابی، احتیاط کن.
[4] الرسائل، شیخ انصاری، صفحه‌ی 347؛ جامع احادیث الشیعه، بروجردی، جلد 1، صفحه‌ی 9. ترجمه: کسی که شیوه‌ی احتیاط را در پیش گیرد، به کژراهه نمی‌افتد.
[5] تهذیت الاحکام، شیخ طوسی، تصحیح علی اکبر غفاری، جلد 5، صفحه‌ی 515، ح 278؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد 18، صفحه‌ی 112. ترجمه: عبدالرحمان بن حجاج میگوید: از امام کاظم (علیه السلام) درباره‌ی دو مُحرِمْ، که شکار کرده بودند، پرسیدم: آیا دو نفری باید کفّاره بدهند، یا آن که هر کدام باید کفّاره جداگانه‌ای بپردازند؟
امام فرمود: خیر بر هر کدام یک کفّاره است.
ابن حجاج می‌گوید: پرسیدم: شماری از دوستان در این باره از من پرسیدند و من نتوانستم پاسخ دهم.
امام فرمود: هر گاه با چنین پرسش‌هایی رو به رو شدید که حکم آن را نمی‌دانستید، بر شما باد به نگهداشت احتیاط، تا بپرسید و از حکم آن آگاه گردید.
[6] بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 2، صفحه‌ی 252؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد 18، صفحه‌ی 127. ترجمه: بر توست که با دقت نگاه کنی و راه نگهداری دین خود را در پیش گیری.
[7] کافی، محدث کلینی، جلد 1، صفحه‌ی 68. ترجمه: ایستادن در نزد شبهات، بهتر از افتادن در هلاکت‌هاست.
[8] تهذیت الاحکام، جلد 2، صفحه‌ی 272؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد 18، صفحه‌ی 123. ترجمه: ابن وضاح به امام کاظم (علیه السلام) نام‌های نگاشت و در آن، درباره‌ی هنگام مغرب و افطار پرسید. امام، در پاسخ وی نوشتند: شما را راهنمایی میکنم که انتظار بکشید تا آن که سرخی [سمت مشرق] از میان برود و در دین خود به احتیاط عمل کن.

باب دوم: تفاوت «احتیاط در عمل» با «احتیاط در فتوا»

«احتیاط در فتوا» آن چیزی است که مشهور است اخباریون بدان قائل بودند. هرگاه احتیاط در ناحیه‌ی فتوا لحاظ شود، مشکوک به «تشریع» است. به بیان ساده، اگر کسی بگوید بنا بر احتیاط، این عمل، حرام است. یعنی با احتیاط، فتوا به حرام بودن کاری بدهد، چون به طور قطع معلوم نیست که آن عمل در نزد شارع مقدس، حرام باشد، نوعی تشریع (دین‌تراشی) خواهد بود. همیشه در سراسر این کتاب، از نظر دور نداشتیم که چنین اتفاقی نیافتد و به بهانه‌ی «احتیاط» به ورطه‌ی «بی‌احتیاطی» و دین‌سازی نیافتیم. و هو المستعان
سعی شده در سراسر این کتاب، احتیاط‌ها به صورتی نوشته شود که «احتیاط در عمل» واضح باشد. مثلاً:
به این صورت: «تسبیحات اربعه را سه بار بگویید»، نه به این صورت: «گفتن سه بار تسبیحات اربعه، واجب است»؛
یا به این صورت: «به یکبار گفتن تسبیحات اربعه بسنده نکنید» نه به این صورت: «یک بار گفتنِ تسبیحات اربعه، کفایت نمیکند»؛
یا به این صورت: «باید آب قلیلی که به نجاست رسیده را نجس بشمارید» نه به این صورت: «آب قلیل، در ملاقات با نجاست، نجس می‌شود».
زیرا نمونه‌های اولی، «ملاحظه‌ی احتیاط در عمل» و نمونه‌های دومی، «ملاحظه‌ی احتیاط در فتوا» است.
پس به عبارت دیگر، «احتیاط در فتوا» یعنی ورود در محدوده‌ی «هست» و «نیست»ها و خبردادن از «بودن» یا «نبودنِ» حکمی از اسلام؛ ولی «احتیاط در عمل» یعنی ورود به محدوده‌ی «بایدها» و «نبایدها» و امر و نهی کردن به مقتضای احتیاط در فعل، بدون این که انتسابی به دین داده شود.
گاهی اوقات، «احتیاط در فتوا»، منجر به حلال کردن حرام الهی یا حرام کردن حلال الهی می‌شود؛ ولی «احتیاط در عمل»، مطلوب و سفارش‌شده از ناحیه‌ی شارع مقدس است که مستنداتش در نکته‌ی جداگانه‌ای بیان می‌شود.
با تأکید عرض می‌کنیم آنچه در این رساله آمده، جهت «احتیاط در عمل» است و به هیچ وجه نباید آن را حکم الهی و شریعت غرّای محمدی (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) معرفی کرده و به جزم، آن را «مَا اَنزَلَ اللهُ» بدانید.
و البته لازم به تذکر است که واضحات و مسلمات اسلام نیز برای حفظ سیاق رساله، به صورت «احتیاط در عمل» بیان شده نه به صورت فتوا. پس بیان مسأله به صورت «احتیاط در عمل»، الزاماً به معنی اختلافی بودن مسأله نیست بلکه بیشتر در پی تغییر ادبیات رساله از «هست و نیست» به «باید و نباید» بوده‌ایم.

باب اول: تعریف «اجتهاد»، «تقلید» و «احتیاط» در لغت و اصطلاح

در آغازین مسأله‌ای که در رساله‌های توضیح المسائل بیان شده، معین گشته که مکلف، در مورد احکام غیرضروری دین، یکی از سه حالت را باید داشته باشد؛ «یا مجتهد [1] باشد»، «یا از مجتهد، تقلید کند» و «یا از راه احتیاط، طوری به وظیفه‌ی خود عمل کند که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است».
اینک به توضیح اجمالی این سه عبارت ـ یا به صورت خلاصه ـ «اجتهاد»، «تقلید» و «احتیاط» می‌پردازیم.
«اجتهاد» در لغت از واژه جهد، به معنای تلاش و کوشش تا سرحد توانایی می‌آید؛ به گونه‌ای که با تحمل رنج و سختی همراه باشد و در اصطلاح فقه، عبارت است از: «تلاش و کوشش فراوان در راه به دست آوردن احکام شرعی، از طریق کتاب، سنت، اجماع و عقل». مجتهد نیز کسی است که بتواند احکام را از روی دلیل، به دست آورد و طبق رأی و نظر خویش عمل کند. تشخیص این ملکه در مجتهد، بر عهده‌ی فقهایی که خود، ملکه‌ی اجتهاد دارند، می‌باشد.
«تقلید» از واژه قلاده (گردنبند)، به معنای پیروی و دنبالهروی بدون دلیل است و در اصطلاح فقهی، عبارت است از: «عمل کردن به آنچه مجتهد در مسائل شرعی فتوا می‌دهد». اگر چه این واژه به معنای پیروی بدون چون و چرا، خوشایند نیست، اما در آموزه‌های فرهنگ اسلامی، مقلِّد کسی است که از حاصل تلاش علمی مجتهد استفاده می‌کند و مسئولیت درستی و نادرستی استنباط احکام را بر عهده‌ی مجتهد می‌گذارد و شاید کاربرد واژه‌ی «تقلید»، به این منظور باشد.
«احتیاط» از باب افتعال و به معنای نگهداری، دقت و عمل به استوارترین روش است. در لغت آمده است: «حاطَه یَحوطُه حَوْطاً: رعَاه، حَفَظَه، صَانَه، و تَعهَّده. و احتاط للشیء افتعال و هو طلبُ الاَحَظّ و الاخذ بأوثَقِ الوُجُوه» [2]
با توجه به کاربرد این واژه در فراگیری، نگهداری و دقت فراگیر را می‌رساند. دیوار باغ و خانه را از آن روی «حائط» می‌نامند که سبب در بر گرفتن و نگهداری آن از هر آسیب و خطری می‌شود.
محیط بودن از صفات عُلیای خداوند متعال است؛ زیرا علم و قدرت الهی نسبت به جهان هستی فراگیر است.
«احتیاط» عنوانی است برگرفته از متون روایی. این واژه هم در مورد عمل مقلِّد به کار می‌رود و هم به فتوای مجتهد گفته می‌شود. کاربرد این واژه در حق مجتهد، در سه مورد زیر است:
1. احتیاط واجب.
2. احتیاط مستحب.
3. فتوای به احتیاط.
اگر مرجع تقلید به عللی در مسئله‌ای فتوا نداشت و احتیاط واجب کرده بود، مقلِّد نمیتواند آن را ترک کند؛ بلکه می‌تواند به احتیاط واجب عمل کند و یا در مسئله، به مرجع تقلید دیگری ـ با رعایت «الاعلم فالاعلم» ـ رجوع کند. این احتیاط، با عباراتی از قبیل «احوط آن است»، «اشکال دارد»، «محل اشکال است»، «محل تأمل است» و… بیان می‌شود؛ ولی اگر نخست، فتوای خود را بیان نمود و آن گاه در مسئله احتیاط کرد، آن را «احتیاط مستحب» می‌نامند. در این احتیاط، ترک عمل برای مقلِّد جایز است؛ اگر چه انجام دادن آن ثواب و پاداش دارد. بنابر این، در احتیاط واجب، مقلِّد بین عمل به احتیاط مرجع خود یا رجوع به نظر مرجعی دیگر، اختیار دارد؛ اما در احتیاط مستحب، مقلِّد، بین عمل به احتیاط مستحب و فتوای همراه آن، اختیار دارد. گاهی مجتهد در مواردی که باید احتیاط شود، فتوا به احتیاط می‌دهد؛ به عنوان مثال، در باب وضو گفته می‌شود که باید دست‌ها از آرنج به پایین شسته شود؛ ولی برای آن که یقین پیدا شود که خود آرنج نیز به طور کامل شسته شده، مجتهد از باب احتیاط می‌گوید که باید کمی بالاتر از آن نیز شسته شود. مجتهد، این احتیاط را لازم می‌شمارد و به آن فتوا می‌دهد. مقلِّد در این احتیاط، حق ندارد به مجتهد دیگری رجوع کند؛ بر خلاف احتیاط واجب؛ زیرا این امر، فتوای به احتیاط است؛ نه احتیاط در فتوا تا این که قابل رجوع به دیگری باشد.
احتیاط مجتهد در مسئله‌ای، دلیل بر ناآگاهی و ناتوانی در استنباط او نیست؛ بلکه نشانه‌ی تقوا، ورع و عمق آگاهی اوست. مجتهد، به حسب ظاهر و از نظر علمی و ورزیدگی در مباحث فقهی و دینی، به حکم خدا دست یافته، ولی به عللی از فتوا دادن خودداری می‌کند که در کتابهای استدلالی [3] بیان شده است. یکی از آن علتها این است که تمامی فقیهان یا مشهور فقها در مسئله‌ای نظر واحدی را بیان کرده‌اند که در اصطلاح، «اجماع» نامیده می‌شود و یا اکثر آنها دیدگاه یکسانی دارند که «قول مشهور» گفته می‌شود و او به فهم و استنباطی مغایر با نظر آنان دست یافته است؛ ولی به جهت تقوا و احتیاط در برابر آرای دیگران و به جهت احترام و ارزشی که برای آنان قائل است، از فتوا دادن امتناع می‌ورزد؛ زیرا ممکن است نظر آنان درست باشد. این خودداری از فتوا، در قالب «احتیاط واجب» بیان می‌شود و بدیهی است که فتوا دادن نیز بر مجتهد واجب نیست.
توجه: سختیِ اجتهاد، در قسمت علمی آن است و الا در عرصه‌ی عمل، مجتهد و مقلِّد، فرقی با هم ندارند و هر دو، بر حداقل‌ها بنا می‌گذارند. این «احتیاط» است که نیاز به شوق وافر و انگیزه‌ی قوی دارد تا دین حداکثری را در عرصه‌ی عمل، به ظهور آورد. پس کسی که می‌گوید «اجتهاد»، سخت‌ترین نوع رسیدن به حکم است، درست گفته، ولی سخت‌ترین نوع پیاده‌کردن عملیِ حکم نیست. یعنی دشوارترین راه برای رسیدن به حکم الهی، اجتهاد است ولی دشوارترین مسیر عمل کردن به حکم الهی، احتیاط است نه اجتهاد یا تقلید.
شاید علت اصلی این که مدار اصلی فقاهت بر دو فرض «اجتهاد» و «تقلید» می‌چرخد و خیلی کم به «احتیاط» پرداخته شده، کم‌رنگ بودن شوق عمل به دین حداکثری است؛ در حالی که «شوق به کمال» شاکله‌ی اصلی یک منهاجی را تشکیل می‌دهد.
…………………………………………….
[1] کلمه‌ی «اجتهاد» و «مجتهد»، در اصل در بین اهل سنت رواج داشته، زیرا آنان پیشوایان خود را مجتهد و صاحب رأی می‌دانستند و کلمه‌ی «اجتهاد» در آن عصر، هم‌ردیف کلمات «رأی و قیاس» به کار می‌رفته است. شیعه‌ی امامیه، امامان خود را معصوم و دارای علم موهبتی موروث از پیامبر می‌دانستند، راویان احادیث و اصحاب ائمه‌ی اهل بیت (علیهم‌السلام) نیز ناقل و راوی احکام بودند نه مجتهد، و لهذا کلمه‌ی «اجتهاد»، به قول شهید مطهری نخست، سنی بود و بعداً شیعه شد.
[2] مصباح المنیر، لسان العرب، مجمع البحرین، ماده‌ی حوط.
[3] کتاب‌های استدلالی، به کتاب‌هایی گفته می‌شود که فقط در صدد بیان احکام نیست بلکه بیشتر در صدد استدلال بر احکام و یاددادن روش استنباط حکم است.

بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ فِی سَبِیلِ اللهِ
وَ الحَمدُ للهِ وَ الصَلَوةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ
وَ أفضَلُ التَّحِیات عَلَی بَقِیةِ اللهِ، وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أعدَاءِ اللهِ،
مُرتَقِباً لأمرِ اللهِ وَ مُرتَجِیاً لِفَضلِ اللهِ وَ عَلَی المِنهَاجِیّینَ وَ المِنهَاجِیّاتِ سَلامُ اللهِ

این کتاب، در حکم مقدمه‌ی مفصلی بر «رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان» است تا راهنمای مجتهدین و فضلای حوزوی در شناخت بهتر و آشنایی بیشتر با مبانی «احتیاط» و همچنین مطالب مرتبط با رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان باشد.
آنچه در رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان اتفاق افتاده، جمع‌آوری احتیاطات فقهای بزرگوار شیعه ـ تا حد امکان ـ در فتاواست، با سه ملاحظه:
ملاحظه‌ی اول: از کلماتی همچون «احتیاط واجب»، «احتیاط مستحب»، «الاحوط»، «الاقوی»، «الاشهر» و«الاظهر» در آن استفاده نشود.
ملاحظه‌ی دوم: احتیاطات در حکم الهی منظور نشود بلکه به عمل مکلف تعلق گیرد تا شبهه‌ی تشریع پیش نیاید.
ملاحظه‌ی سوم: از ذکر نام مرجع تقلید مشخص، پرهیز گردد و فقط احتیاطات رساله، مستند به فتاوای جمهور فقهای عظام و احتیاطات آنان باشد، به نحوی که فتوای تمام آنان در عمل، مراعات شده باشد.
فرق این رساله با رساله‌ی مراجع معظم تقلید در این است که آن رساله‌ها، محتوی بخش مشترک عمده‌ای با سایر رساله‌هاست، به علاوه‌ی فتوای مجتهد خاص؛ ولی این رساله، برگرفته‌ای از احتیاطات فقهای عظام در هر مسأله است.
پس هر رساله، فقط احتیاطات صاحب آن رساله را در بر دارد ولی این رساله، حاوی احتیاطات جمع کثیری از برجسته‌ترین و خوش‌نام‌ترین مراجع شیعه در قرون اخیر است.
لهذا کسی که به این احتیاطات عمل کند، به طور قطع، به نظر تمام مراجع برجسته‌ی شیعه در زمان غیبت عمل کرده و حد اکثرِ احتیاط را به خرج داده و حد اکثر موافقت با رضای خدای تبارک و تعالی را کسب کرده است.
همچنین فرق این رساله با رسالههایی که با عنوان «رسالهی چند مرجع» در سالهای اخیر فراهم شده این است که:
1. آن رساله‌ها، جمعآوری تفاوت فتاوا با محور قرار دادن یک رساله به عنوان متن است و کار علمی خاصی در آن اتفاق نیافتاده است؛ ولی در این رساله، تمام فتاوا به قالب «احتیاط در عمل» آمده و بازنویسی شده است.
2. آن رساله‌ها، فقط برای دسترسی آسان به چند فتوا ترتیب یافته و غرض نوشتن رساله برای افراد محتاط در آن نبوده و چنین مقصودی را برآورده نمیکند؛ بلکه مجموعه‌ای از احتیاط‌ها و تعابیر متفرقه و پراکنده در پاورقی، به همراه ده‌ها عدد در متن است. اینگونه رساله‌ها گرچه دسترسی به فتاوا را برای محققین آسان می‌سازد ولی برای مطالعه‌ی عوام، کار را از رساله‌های تک‌مرجع، سخت‌تر کرده و دردسر زیادی برای رسیدن به حکم مرجع مورد نظر، ایجاد می‌کند.
قسمتی از آنچه در این رساله آمده، به صورت «قاعده»‌ در قواعد نظری و «قانون» در قوانین عملی آمده است ولی از آنجا که شماره‌ی مسأله‌ها مطابق با شماره‌ی مسأله‌ی رساله‌های توضیح المسائل است و نمی‌شد پاره‌ای از مسأله‌ها را حذف نمود، آن دیدگاه‌ها یا احکام عملی تکراری آورده شد ولی در جای‌جای مناسب، بودنش در قواعد یا قوانین، گوشزد گردید.
با اندک تأملی می‌توان تصدیق کرد و بر خبرگان فن، پوشیده نیست که تا کنون، هر چه رساله‌ی توضیح المسائل نوشته شده، برای «مقلّد» بوده، ولی رساله‌ای برای «محتاط» نوشته نشده است. شاید علتش کم بودنِ علاقه‌مندان به احتیاط باشد. ولی با ارائه‌ی این رساله، دو رسم دیرینه شکسته شد؛
یکی؛ این که هر رساله منسوب به یک مرجع خاص بود یا در «رساله‌ی چند مرجع» مربوط به چند مرجع مشخص بود که نامشان در اول و پاورقی‌ها، بارها تکرار می‌شد، ولی این رساله، به جمهور فقهای عظام و مراجع معظم تقلید، منسوب است.
دوم؛ این که رساله‌های توضیح المسائل برای «مقلد» نوشته می‌شد ولی این رساله برای «محتاط» نوشته شده است.
لازم به ذکر است که برای گردآوری چنین رساله‌ای نیاز به داشتن ملکه‌ی قدسیه‌ی اجتهاد نیست بلکه آشنایی با حدود، شرایط و انواع احتیاطِ متناسب با هر مقام، کفایت می‌کند و البته توفیقی از پروردگار متعال که همتی بدرقه‌ی راه کند، بر همه‌ی لوازم، مقدم است.
حال اگر پرسیده شود: برای «مقلد»، پرداخت خمس به مرجع تقلیدش، مرسوم است ولی «محتاط» ـ که مرجع مشخصی ندارد ـ چه باید کند؟
می‌گوییم: از آنجا که خمس ـ بر طبق قول صحیح‌تر ـ متعلق به شخص امام نیست بلکه متعلق به جایگاه امامت است، احتیاط در این است که در زمان غیبت، خمس به امام جامعه‌ی اسلامی (ولی فقیه) داده شود تا در حفظ کیان اسلام و مواردی که رضای صاحب الامر (ارواحنا فداه) در آن است، مصرف نماید.
به همین مطلب در مسأله‌ی 1834 همین رساله، تصریح شده است.
تذکر مهم:
«باید» و «نباید» در این رساله به معنی رایج در رساله‌های توضیح المسائل یعنی «واجب» و «حرام» در شرع انور نیست، بلکه به معنی «وظیفه‌ی عملی» است.
به عبارت دیگر، نباید از «باید» و «نباید» در این رساله، «واجب» و «حرام» بودن آن در شرع مقدس را استفاده کنید بلکه به این صورت معنی می‌شود:
«باید» یعنی احتیاط اقتضا می‌کند که حتماً در عمل انجام دهید.
«نباید» یعنی احتیاط اقتضا می‌کند که حتماً در عمل ترک کنید.
همچنین «می‌توانید» را به «خلاف احتیاط نیست» معنی کنید.
در ادامه‌ی این مقدمه، در سه محور سخن خواهیم گفت، که هر محور، مشتمل بر نکات مهمی است که شایسته است قبل از شروع در مطالعه‌ی رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردسیان، به خوبی مورد توجه قرار گیرد.

وَ آخِرُ دَعوَانَا أَن الحَمدُ لله رَبِّ العَالَمِین
حاج فردوسی
قم مقدسه ـ دیماه 1393 خورشیدی
مصادف با شهر ربیع المولود 1436 هجری

مسأله‌ی ٢٧٨٦: باید در واجبات و محرمات ـ با شرایطی که ذکر خواهد شد ـ امر به معروف و نهى از منکر کنید و نیز خوب است در مستحبات و مکروهات نیز امر به معروف و نهی از منکر نمایید.
مسأله‌ی ٢٧٨٧: امر به معروف و نهى از منکر را واجب کفایى بدانید به این معنی که هر گاه بعضى‏ از مکلفین انجام دهند، از خود ساقط بدانید. و اگر اقامه‌ی معروف و جلوگیرى از منکر، موقوف بر اجتماع جمعى از مکلفین باشد، باید اجتماع کنید.
مسأله‌ی ٢٧٨٨: هر گاه بعضى افراد، امر و نهى کنند و مؤثر نشود ولی احتمال بدهید اگر شما امر یا نهى کنید، مؤثر باشد، باید امر و نهى کنید.
مسأله‌ی ٢٧٨٩: در امر به معروف و نهى از منکر بر بیان مسأله‌ی شرعی بسنده نکنید، بلکه ‏باید امر و نهى کنید. مگر آن که مقصود از امر به معروف و نهى از منکر، با بیان حکم شرعى حاصل شود، و یا طرف مقابل، از آن امر و نهى بفهمد.
مسأله‌ی ٢٧٩٠: در امر به معروف و نهى از منکر، باید قصد قربت کنید یعنی به نیت انجام فرمان خدای تعالی، امر و نهی نمایید.
شرایط امر به معروف و نهى از منکر
مسأله‌ی ٢٧٩١: چند چیز را در امر به معروف و نهى از منکر در نظر داشته باشید:
اول: آنکه بدانید آنچه شخص مکلف بجا نمى‏آورد، باید بجا آورد، و آنچه بجا مى‏آورد، باید ترک کند. پس تا زمانی که معروف و منکر را به درستی نمی‌شناسید، امر و نهی دیگران را لازم ندانید.
دوم: آنکه احتمال بدهید امر و نهى شما تأثیر مى‏کند. پس اگر بدانید اثر نمى‏کند، امر و نهی دیگران را لازم ندانید.
سوم: آنکه بدانید شخص معصیتکار بنا دارد که معصیت ‏خود را تکرار کند. پس اگر بدانید یا گمان کنید یا احتمال صحیح بدهید که تکرار نمى‏کند، امر و نهیاش را لازم ندانید.
چهارم: آنکه در امر و نهى، مفسده‏اى نباشد. پس اگر بدانید یا گمان کنید که اگر امر یا نهى کنید، ضرر جانى یا آبرویى یا مالى قابل توجه به شما مى‏رسد، امر و نهی دیگران را لازم ندانید. بلکه اگر بترسید که ضررى متوجه اطرافیان شما شود، امر و نهی دیگران را لازم ندانید. بلکه با احتمال وقوع ضرر جانى یا آبرویى یا مالى بر بعضى اصحاب منهاج فردوسیان، امر و نهی دیگران را لازم ندانید. و حتی در بعضی شرایط باید ترک کنید.
مسأله‌ی ٢٧٩٢: اگر معروف یا منکر از امورى باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد مى‏دهد، مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت‏ کنید، پس اگر حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام توقف داشته باشد بر بذل جان و مال، باید مال و جانتان را در راه حفظ اسلام عزیز، نثار کنید.
مسأله‌ی ٢٧٩٣: اگر بدعتى در اسلام واقع شود، مثل این که خرافات و منکراتى به اسم دین مبین اسلام نشر یابد، باید به اندازه‌ی توان، اظهار حق و انکار باطل نمایید.
مسأله‌ی ٢٧٩٤: اگر احتمال صحیح بدهید که سکوت شما موجب آن مى‏شود که منکرى، معروف شود یا معروفى، منکر گردد، باید اظهار حق کنید و نباید ساکت بنشینید.
مسأله‌ی ٢٧٩٥: هر گاه سکوت شما موجب تقویت ظالم یا موجب تأیید او گردد، یا موجب جرأت او بر انجام سایر محرمات باشد، باید اظهار حق و انکار باطل نمایید، اگر چه تأثیر فعلى نداشته باشد.
مسأله‌ی ٢٧٩٦: هر گاه سکوت شما باعث ‏شود که مردم به شما بدگمان شوند و شما را متهم به سازش با ظالمان کنند، باید به نحو مقتضی، جدا بودن خودتان از اهل ظلم را روشن نمایید.
مسأله‌ی ٢٧٩٧: هر گاه ورود شما در مجلس خاصی موجب شود که از مفسده‏ها و منکراتى جلوگیرى شود، باید در حد امکان و توانایی، وارد شوید و جلو انحراف و فساد را بگیرید.
مسأله‌ی ٢٧٩٨: تا جایی که امکان دارد، نباید با حکومتی که فقیه عادل در رأس آن نیست و با دشمنان اسلام یعنی یهود و مشرکین سازش دارد، همکاری نمایید.
مراتب امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر را دارای مراتب بدانید و اگر احتمال بدهید که با مرتبه‌ای، مقصودتان حاصل می‌شود، نباید از مرتبه‌ی بعدی استفاده نمایید.
مرتبه‌ی اول: آنکه با شخص معصیت‌کار طورى عمل کنید که بفهمد براى ارتکاب او به معصیت، این نحوه با او رفتار می‌کنید. مثل اینکه از او رو برگردانید، یا با چهره‌ی عبوس با او ملاقات کنید.
مسأله‌ی 2799: اگر در این مرتبه درجاتى باشد، باید با احتمال تأثیر درجه‌ی خفیف‏تر، به همان اکتفا کنید. مثلاً اگر احتمال مى‏دهید با ترک صحبت کردن با او، مقصود حاصل مى‏شود، به همان اکتفا کنید و به درجه‌ی بالاتر، عمل نکنید.
مسأله‌ی 2800: اگر رو برگرداندن و ترک معاشرت با معصیتکار، موجب کم شدن معصیت او شود، یا احتمال بدهید که موجب کم شدن معصیت او ‏شود، باید انجام دهید، اگر چه بدانید موجب ترک به طور کلى نمى‏شود. و این امر در صورتى است که با مراتب بعدی، نتوانید به طور کلی از معصیت جلوگیرى کنید.
مسأله‌ی 2801: هر گاه معاشرت شما با ظالمان و اصحاب معاصی، موجب کم شدن فساد و ظلمشان شود، ولی از سوی دیگر موجب بدبینی عوام مردم به اصحاب منهاج فردوسیان گردد، و جز به ترک معاشرت با ظالمان و اهل معصیت برطرف نگردد، باید ملاحظه کنید که کدام طرف اهمیت بیشتری دارد و به همان طرف عمل نمایید.
مسأله‌ی 2802: هر گاه معاشرت شما با ظالمان و اصحاب معاصی، خالی از فایده و مصلحت باشد، نباید با آنان معاشرت کنید، بخصوص اگر موجب متهم شدن اصحاب منهاج فردوسیان در نزد عوام مردم گردد.
مسأله‌ی 2803: هر گاه معاشرت شما با ظالمان و ارباب معاصی، موجب تقویت آنها شود یا موجب تبرئه‌ی آنها در نزد افراد بى‏اطلاع شود، یا موجب جرأت آنها بر فساد و معصیت گردد، یا موجب هتک مقام اصحاب منهاج فردوسیان شود، باید ترک معاشرت نمایید.
مسأله‌ی 2804: باید کسانى که ترویج مقاصد اهل بدعت مى‏کنند و به مجالس و نشر کتاب‌های آنان کمک می‌نمایند، از قبیل بعض تجار و کسبه را نهی کنید و اگر تأثیر نکرد، از آنان رو برگردانید و با آنان معاشرت و معامله نکنند.
مرتبه‌ی دوم: امر به معروف و نهى از منکر به زبان است. پس با احتمال تأثیر و حصول سایر شرایطی که گذشت، باید اهل معصیت را نهى کنید، و تارک واجب را امر به انجام واجب نمایید.
مسأله‌ی 2805: هر گاه احتمال بدهید که با موعظه و نصیحت، معصیتکار، معصیتش را ترک مى‏کند، باید به همان مقدار بسنده کنید و نباید از این مرحله تجاوز نمایید.
مسأله‌ی 2806: هر گاه بدانید که نصیحت تأثیر ندارد، اگر احتمال بدهید که امر و نهی معمولی، تأثیر دارد یا امر و نهی معمولی تأثیر ندارد ولی امر و نهی با شدت در گفتار و تهدید تأثیر دارد، باید چنین کنید.
مسأله‌ی 2807: نباید برای جلوگیری از معصیت، مرتکب معصیت‌های دیگر مانند دروغ گفتن و فحش دادن و سرزنش کردن و اهانت نمودن و مانند اینها شوید، مگر آنکه معصیت، از چیزهایى باشد که مورد اهتمام شارع مقدس باشد و به هیچ وجه راضى به آن نباشد، مثل کشتن انسان‌های بی‌گناه که در این صورت، می‌توانید با انجام کارهایی که گفته شد، جلو آن را بگیرید.
مسأله‌ی 2808: هر گاه معصیت‌کار، ترک معصیت نمى‏کند مگر به جمع بین مرتبه‌ی اول و دوم، باید بین مرتبه‌ی اول و دوم جمع کنید یعنی هم از او روبرگردانید و ترک معاشرت نمایید و با چهره‌ی عبوس با او ملاقات کنید، و هم او را امر به معروف و نهی از منکر زبانی کنید.
مرتبه‌ی سوم: توسل به زور و جبر است. پس اگر بدانید یا اطمینان داشته باشید که ترک منکر نمى‏کند یا واجب را به جا نمى‏آورد، مگر با اعمال زور و جبر، باید مجبورش کنید، ولی باید مراقب باشید که از اندازه خارج نشوید.
مسأله‌ی 2809: هر گاه جلوگیرى از معصیت به این حاصل شود که بین شخص و وسایل معصیت فاصله بیاندازید، باید چنان کنید. مثل این که بتوانید شراب را از دسترس شرابخوار دور کنید.
مسأله‌ی 2810: هر گاه جلوگیرى از معصیت به این حاصل شود که دست معصیتکار را بگیرید، یا او را از محل معصیت بیرون ببرید، یا در وسیله‌ای که با آن معصیت مى‏کند تصرف کنید، باید چنین کنید. مثلاً کسی که چاقویی برداشته تا بی‌گناهی را بکشد یا مجروح سازد، در صورت امکان باید دستش را بگیرید، یا مثلاً کسی که در مجلس قمار نشسته، چنانچه بتوانید، باید او را از آنجا خارج کنید یا مثلاً کسی که گرفتار موسیقی شده، اگر امکان داشته باشد باید سازش را بشکنید یا تارش را پاره کنید.
مسأله‌ی 2811: نباید اموال محترم معصیتکار را تلف کنید، مگر آنکه لازمه‌ی جلوگیرى از معصیت باشد، مثل این که چاقو را از دست کسی که قصد کشتن بی‌گناهی دارد بگیرید و به چاه یا رودخانه بیاندازید. ولی بهتر است بعداً برایش جبران نمایید یا رضایتش را تحصیل کنید.
مسأله‌ی 2812: هر گاه جلوگیرى از معصیت توقف داشته باشد بر زندانی کردن معصیتکار در محلى، یا مانع شدن از ورود او به محلى، در صورت امکان باید چنین کنید.
مسأله‌ی 2813: هر گاه جلوگیری از معصیت، توقف داشته باشد بر کتک زدن و سخت گرفتن بر شخص معصیتکار و در مضیقه قرار دادن او، باید برای انجام این کارها، از حاکم شرع اجازه بگیرید.
مسأله‌ی 2814: هر گاه جلوگیرى از منکرات و اقامه‌ی واجبات موقوف باشد بر کشتن و زخمی کردن، فقط با اجازه‌ی ولی فقیه اقدام نمایید.
مسأله‌ی 2815: امر به معروف و نهى از منکر را نسبت به خانواده و نزدیکانتان جدّی‌تر بگیرید ولی نسبت به پدر و مادر باید با ملایمت و نرمى رفتار کنید و هیچوقت با خشونت با آنها روبرو نشوید.

پایان نسخه‌ی اول رساله‌ی توضیح المسائل منهاج فردوسیان

مسأله‌ی 2728: کسانی که به واسطه‌ی خویشی ارث می‌برند را سه دسته بدانید:
دسته‌ی اول: پدر و مادر و فرزند میت، و با نبودن فرزند، فرزند فرزند هر چه پایین روند، هر کدام آنان که به میت نزدیکتر است ارث ببرد و تا یک نفر از این دسته هست، دسته‌ی دوم ارث نبرند.
دسته‌ی دوم: پدر بزرگ و مادر بزرگ و خواهر و برادر است، و با نبودن برادر و خواهر، فرزند ایشان، هر کدام آنان که به میت نزدیکتر است ارث ببرد و تا یک نفر از این دسته هست، دسته‌ی سوم ارث نبرند.
دسته‌ی سوم: عمو و عمه و دایی و خاله و فرزند آنان است، و تا یک نفر از عمو یا عمه یا دایی یا خاله‌ی میت زنده باشد، فرزندان آنان ارث نبرند. ولی اگر میت، عموی پدری و پسرعموی پدر و مادری داشته باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری برسد، و عموی پدری ارث نبرد.
مسأله‌ی 2729: اگر عمو، عمه، دایی و خاله‌ی خود میت و فرزند آنان و فرزند فرزند آنان نباشند، عمو، عمه، دایی و خاله‌ی پدر و مادر میت ارث ببرند. و اگر اینها نباشند، فرزندانشان ارث ببرند و اگر اینها هم نباشند، عمو، عمه، دایی و خاله‌ی پدربزرگ و مادربزرگ میت، و اگر اینها هم نباشند، فرزندانشان ارث ببرند.
مسأله‌ی 2730: زن و شوهر به تفصیلی که بعداً (در مسائل 2770 تا 2779) گفته خواهد شد، از یکدیگر ارث ببرند.

ارث دسته‌ی اول
مسأله‌ی 2731: هر گاه وارث میت فقط یک نفر از دسته‌ی اول باشد، مثلاً پدر یا مادر یا یک پسر یا یک دختر باشد، همه‌ی مال میت را به او بدهید. و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، همه‌ی مال را به طور مساوی بین آنان تقسیم کنید. و اگر یک پسر و یک دختر باشند، مال را سه قسمت کنید، دو قسمت را پسر، و یک قسمت را به دختر بدهید. و اگر چند پسر و چند دختر باشند، مال را طوری تقسیم کنید که هر پسری، دو برابر دختر ببرد.
مسأله‌ی 2732: اگر وارث میت فقط پدر و مادر او باشند، مال را سه قسمت کنید، دو قسمت آن را به پدر و یک قسمت را به مادر بدهید، ولی اگر میت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر داشته باشد که همه‌ی آنان مسلمان و آزاد و زنده و پدری باشند، یعنی پدر آنان با پدر میت یکی باشد، خواه مادرشان هم با مادر میت یکی باشد یا نه، اگر چه تا میت پدر و مادر دارد به اینها ارث ندهید، اما به واسطه‌ی بودن اینها، مادر یک‌ششم مال را ببرد و بقیه را پدر بردارد.
مسأله‌ی 2733: اگر وارث فقط پدر و مادر و یک دختر باشند، چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر پدری نداشته باشد، مال را پنج قسمت کنید تا پدر و مادر، هر کدام یک قسمت و دختر سه قسمت آن را ببرد. و اگر دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر پدری داشته باشد، با اجازه‌ی پدر و دختر، مال را پنج قسمت کنید تا پدر و مادر، هر کدام یک قسمت و دختر سه قسمت آن را ببرد.
مسأله‌ی 2734: اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک پسر باشند، مال را شش قسمت کنید، پدر و مادر هر کدام یک قسمت و پسر، چهار قسمت آن را ببرد. و اگر چند پسر یا دختر باشید، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودتان قسمت کنید و اگر پسر و دختر باشید، آن چهار قسمت را طوری تقسیم کنید که هر پسری دو برابر دختر ببرد.
مسأله‌ی 2735: اگر وارث میت فقط پدر و یک پسر، یا مادر و یک پسر باشد، مال را شش قسمت کنید تا یک قسمت آن را پدر یا مادر، و پنج قسمت را پسر ببرد، و اگر چند پسر باشید، آن پنج قسمت را به طور مساوی بین خودتان تقسیم کنید.
مسأله‌ی 2736: اگر وارث میت فقط پدر و پسر و دختر باشد، یا فقط مادر و پسر و دختر باشد، مال را شش قسمت کنید، یک قسمت آن را پدر یا مادر ببرد و بقیه را طوری قسمت کنید که هر پسری دو برابر دختر ببرد.
مسأله‌ی 2737: اگر وارث میت فقط پدر و یک دختر، یا مادر و یک دختر باشد، مال را چهار قسمت کنید، یک قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر ببرد.
مسأله‌ی 2738: اگر وارث میت فقط پدر و چند دختر، یا مادر و چند دختر باشند، مال را پنج قسمت کنید، یک قسمت را پدر یا مادر ببرد و چهار قسمت را به طور مساوی بین دخترها تقسیم کنید.
مسأله‌ی 2739: اگر میت فرزند نداشته باشد، نوه‌ی پسری او اگر چه دختر باشد، سهم پسر میت را ببرد، و نوه‌ی دختری او اگر چه پسر باشد، سهم دختر میت را ببرد، مثلاً اگر میت یک پسر از دختر خود و یک دختر از پسرش داشته باشید، مال را سه قسمت کنید، یک قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر بدهید.

ارث دسته‌ی دوم
مسأله‌ی 2740: دسته‌ی دوم از کسانی که به واسطه‌ی خویشی ارث می‌برند، پدر بزرگ و مادر بزرگ، و برادر و خواهر میت هستند. و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، فرزندانشان ارث ببرند.
مسأله‌ی 2741: اگر وارث میت فقط یک برادر یا یک خواهر باشد، همه‌ی مال به او برسد. و اگر چند برادر پدر و مادری، یا چند خواهر پدر و مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشید، هر برادری دو برابر خواهر ببرد، مثلاً اگر دو برادر و یک خواهر پدر و مادری دارید، مال را پنج قسمت کنید، هر یک از برادرها دو قسمت و خواهر یک قسمت آن را ببرد.
مسأله‌ی 2742: اگر میت، برادر و خواهر پدر و مادری دارد، برادر و خواهر پدری که از مادر با میت جداست، ارث نبرد. و اگر برادر و خواهر پدر و مادری ندارد، چنانچه فقط یک خواهر یا یک برادر پدری داشته باشد، همه‌ی مال به او برسد، و اگر چند برادر یا چند خواهر پدری داشته باشد، مال به طور مساوی بین آنان قسمت شود، و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد، هر برادری دو برابر خواهر ببرد.
مسأله‌ی 2743: اگر وارث میت فقط یک خواهر، یا یک برادر مادری باشد، که از پدر با میت جداست، همه‌ی مال را به او بدهید. و اگر چند برادر مادری، یا چند خواهر مادری، یا چند برادر و خواهر مادری باشید، مال را به طور مساوی بین خودتان قسمت کنید.
مسأله‌ی 2744: اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری، و برادر و خواهر پدری، و یک برادر یا یک خواهر مادری داشته باشد، به برادر و خواهر پدری ارث ندهید، و مال را شش قسمت کنید، یک قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری، و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری بدهید. و هر برادری دو برابر خواهر ببرد.
مسأله‌ی 2745: اگر میت، برادر و خواهر پدر و مادری، و برادر و خواهر پدری، و برادر و خواهر مادری داشته باشد، به برادر و خواهر پدری ارث ندهید، و مال را سه قسمت کنید، یک قسمت آن را به طور مساوی بین برادر و خواهر مادری قسمت کنید، و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری بدهید، و هر برادری دو برابر خواهر ببرد.
مسأله‌ی 2746: اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری، و یک برادر مادری، یا یک خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت کنید، یک قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری بدهید و بقیه را به برادر و خواهر پدری بدهید، و هر برادری دو برابر خواهر ببرد.
مسأله‌ی 2747: اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری، و چند برادر و خواهر مادری باشد، مال را سه قسمت کنید، یک قسمت آن را به طور مساوی بین برادر و خواهر مادری قسمت کنید، و بقیه را به برادر و خواهر پدری بدهید، و هر برادری دو برابر خواهر ببرد.
مسأله‌ی 2748: اگر وارث میت فقط برادر و خواهر و زن او باشند، ارث زن را به تفصیلی که در مسائل 2770 تا 2779 گفته خواهد شد بدهید، و خواهر و برادر به طوری که در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را ببرید. و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد. شوهر، نصف مال را ببرد و خواهر و برادر به طوری که در مسائل پیش گفته شد، ارث خود را ببرند، ولی برای آن که زن یا شوهر ارث ببرند، از سهم برادر و خواهر مادری چیزی کم نشود، و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری کم شود، مثلاً اگر وارث میت، شوهر و برادر و خواهر مادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشند، نصف مال به شوهر برسد، و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری بدهید، و آنچه می‌ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری باشد. پس اگر مثلاً همه‌ی مال او شش میلیون تومان باشد، سه میلیون تومان به شوهر و دو میلیون تومان به برادر و خواهر مادری و یک میلیون تومان به برادر و خواهر پدر و مادری بدهید.
مسأله‌ی 2749: اگر میت، خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به فرزندانشان بدهید، و سهم برادرزاده و خواهرزاده‌ی مادری را به طور مساوی بینشان تقسیم کنید. و از سهمی که به برادرزاده و خواهرزاده‌ی پدری یا پدر و مادری می‌رسد، هر پسری دو برابر دختر ببرد.
مسأله‌ی 2750: اگر وارث میت فقط یک پدربزرگ یا یک مادربزرگ است، چه پدری باشد یا مادری، همه‌ی مال به او برسد و با بودن پدربزرگ میت، به پدر پدربزرگ او ارث ندهید.
مسأله‌ی 2751: اگر وارث میت فقط پدربزرگ و مادربزرگ پدری باشند، مال را سه قسمت کنید، دو قسمت را به پدربزرگ و یک قسمت را به مادربزرگ بدهید. و اگر پدربزرگ و مادربزرگ مادری باشد، مال را به طور مساوی بینشان قسمت کنید.
مسأله‌ی 2752: اگر وارث میت فقط یک پدربزرگ یا مادربزرگ پدری و یک پدربزرگ یا مادربزرگ مادری باشد، مال را سه قسمت کنید، دو قسمت را به پدربزرگ یا مادربزرگ پدری و یک قسمت را به پدربزرگ یا مادربزرگ مادری بدهید.
مسأله‌ی 2753: اگر وارث میت، پدربزرگ و مادربزرگ پدری، و پدربزرگ و مادربزرگ مادری باشند، مال را سه قسمت کنید، یک قسمت آن را به طور مساوی بین پدربزرگ و مادربزرگ مادری تقسیم کنید و دو قسمت آن را به پدربزرگ و مادربزرگ پدری بدهید، و پدربزرگ، دو برابر مادربزرگ ببرد.
مسأله‌ی 2754: اگر وارث میت، فقط زن و پدربزرگ و مادربزرگ پدری و پدربزرگ و مادربزرگ مادری باشد، ارث زن را به تفصیلی که در مسأله‌ی 2771 گفته خواهد شد بدهید، و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را به طور مساوی بین پدربزرگ و مادربزرگ مادری قسمت کنید و بقیه را به پدربزرگ و مادربزرگ پدری بدهید و پدربزرگ، دو برابر مادربزرگ ببرد، و اگر وارث میت، شوهر و پدربزرگ و مادربزرگ باشند، به شوهر، نصف مال را بدهید و به پدربزرگ و مادربزرگ، به دستوری که در مسائل گذشته گفته شد، ارث بدهید.
ارث دسته‌ی سوم
مسأله‌ی 2755: دسته‌ی سوم، عمو، عمه، دایی، خاله و فرزندان آنان هستند، به تفصیلی که گفته شد، که اگر کسی از طبقه‌ی اول و دوم نباشد، به اینها ارث بدهید.
مسأله‌ی 2756: اگر وارث میت فقط یک عمو یا یک عمه است، چه پدر و مادری باشد یعنی با پدر میت از یک پدر و مادر باشد، یا پدری باشد یا مادری، همه‌ی مال را به او بدهید، و اگر چند عمو یا چند عمه باشند و همه پدر و مادری یا همه پدری یا همه مادری باشند، مال را به طور مساوی بین آنان قسمت کنید، و اگر عمو و عمه هر دو باشند، و همه پدر و مادری، یا همه پدری باشند، عمو دو برابر عمه ببرد. مثلاً اگر وارث میت، دو عمو و یک عمه باشد، مال را پنج قسمت کنید، یک قسمت را به عمه بدهید و چهار قسمت را به طور مساوی در بین عموها تقسیم کنید.
مسأله‌ی 2757: اگر وارث میت فقط چند عموی مادری یا چند عمه‌ی مادری باشد، مال را به طور مساوی بین آنان قسمت کنید، ولی اگر فقط عمو و عمه‌ی مادری داشته باشد، باید با هم صلح کنند.
مسأله‌ی 2758: اگر وارث میت، عمو و عمه باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدر و مادری باشند، به عمو و عمه‌ی پدری ارث ندهید، پس اگر میت یک عمو یا یک عمه‌ی مادری دارد، مال را شش قسمت کنید، یک قسمت را به عمو یا عمه‌ی مادری و بقیه را به عمو و عمه‌ی پدر و مادری بدهید و عموی پدر و مادری، دو برابر عمه‌ی پدر و مادری ببرد و اگر هم عمو و هم عمه‌ی مادری دارد، مال را سه قسمت کنید، دو قسمت را به عمو و عمه‌ی پدر و مادری بدهید، و به عمو دو برابر عمه بدهید و یک قسمت را به عمو و عمه‌ی مادری بدهید، و در تمام این موارد، با یکدیگر مصالحه کنند.
مسأله‌ی 2759: اگر وارث میت فقط یک دایی، یا یک خاله باشد، همه‌ی مال را به او بدهید، و اگر هم دایی و هم خاله باشد، و همه پدر و مادری، یا پدری، یا مادری باشند، مال را به طور مساوی بین آنان قسمت کنید و در تقسیم، با یکدیگر صلح کنند.
مسأله‌ی 2760: اگر وارث میت فقط یک دایی، یا یک خاله‌ی مادری و دایی و خاله‌ی پدر و مادری، و دایی و خاله‌ی پدری باشد، به دایی و خاله‌ی پدری ارث ندهید، و مال را شش قسمت کنید، یک قسمت را به دایی یا خاله‌ی مادری و بقیه را به دایی و خاله‌ی پدر و مادری بدهید و در تقسیم، با یکدیگر مصالحه کنند.
مسأله‌ی 2761: اگر وارث میت، فقط دایی و خاله‌ی پدری و دایی و خاله‌ی مادری و دایی و خاله‌ی پدر و مادری باشد، به دایی و خاله‌ی پدری ارث ندهید و باید مال را سه قسمت کنید، یک قسمت آن را به طور مساوی بین دایی و خاله‌ی مادری قسمت نمایید و بقیه را به دایی و خاله‌ی پدر و مادری بدهید و در تقسیم آن با یکدیگر مصالحه کنند.
مسأله‌ی 2762: اگر وارث میت یک دایی یا یک خاله و یک عمو یا یک عمه باشد، مال را سه قسمت کنید، یک قسمت را به دایی یا خاله و بقیه را به عمو یا عمه بدهید.
مسأله‌ی 2763: اگر وارث میت یک دایی یا یک خاله، و عمو و عمه باشند، چنانچه عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت کنید، یک قسمت را دایی یا خاله ببرد، و از بقیه، دو قسمت به عمو و یک قسمت به عمه بدهید، بنا بر این اگر مال را نُه قسمت کنید، سه قسمت را به دایی یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه بدهید.
مسأله‌ی 2764: اگر وارث میت یک دایی یا یک خاله و یک عمو یا یک عمه‌ی مادری، و عمو و عمه‌ی پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت کنید، یک قسمت آن را به دایی یا خاله بدهید و دو قسمت باقیمانده را شش قسمت کنید، یک قسمت را به عمو یا عمه‌ی مادری و بقیه را به عمو و عمه‌ی پدر و مادری یا پدری بدهید، و به عمو دو برابر عمه بدهید. بنا بر این اگر مال را نُه قسمت کنید، سه قسمت را به دایی یا خاله و یک قسمت را به عمو یا عمه‌ی مادری و پنج قسمت دیگر را به عمو و عمه‌ی پدر و مادری یا پدری بدهید.
مسأله‌ی 2765: اگر وارث میت یک دایی، یا یک خاله و عمو و عمه‌ی مادری، و عمو و عمه‌ی پدر و مادری، یا پدری باشد، مال را سه قسمت کنید، یک قسمت را به دایی یا خاله بدهید و دو قسمت باقیمانده را سه سهم کنید، یک سهم آن را به طور مساوی بین عمو و عمه‌ی مادری قسمت کنید و با هم مصالحه کنند، و دو سهم دیگر را بین عمو و عمه‌ی پدر و مادری یا پدری قسمت نمایید، و به عمو دو برابر عمه بدهید. بنا بر این مال را نُه قسمت کنید، سه قسمت آن را به خاله یا دایی و دو قسمت آن را به عمو و عمه‌ی مادری و چهار قسمت آن را به عمو و عمه‌ی پدر و مادری یا پدری بدهید.
مسأله‌ی 2766: اگر وارث میت چند دایی و چند خاله باشند که همه پدر و مادری، یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمه هم داشته باشند، مال را سه سهم کنید، دو سهم آن را به دستوری که در مسأله‌ی پیش گفته شد، بین عمو و عمه قسمت کنید و یک سهم آن را بین داییها و خالهها به طور مساوی قسمت نمایید.
مسأله‌ی 2767: اگر وارث میت، دایی یا خاله‌ی مادری، و چند دایی و خاله‌ی پدر و مادری یا پدری، و عمو و عمه باشد، مال را سه سهم کنید، و دو سهم آن را به دستوری که سابقاً گفته شد، بین عمو و عمه قسمت کنید. پس اگر میت، یک دایی یا یک خاله‌ی مادری دارد، یک سهم دیگر را شش قسمت کنید، یک قسمت را به دایی یا خاله‌ی مادری بدهید، و بقیه را به دایی و خاله‌ی پدر و مادری یا پدری بدهید، و در تقسیم آن با هم مصالحه کنند. و اگر چند دایی مادری یا چند خاله‌ی مادری یا هم دایی مادری و هم خاله‌ی مادری دارد، آن یک سهم را سه قسمت کنید، یک قسمت را به طور مساوی بین داییها و خاله‌های مادری قسمت کنید و بقیه را به دایی و خاله‌ی پدر و مادری یا پدری بدهید، و در تقسیم آن با هم مصالحه کنند.
مسأله‌ی 2768: اگر میت، عمو، عمه، دایی و خاله نداشته باشد، مقداری که به عمو و عمه می‌رسد، به فرزندان آنان و مقداری که به دایی و خاله می‌رسد، به فرزندان آنان بدهید.
مسأله‌ی 2769: اگر وارث میت، عمو و عمه و دایی و خاله‌ی پدر و همچنین عمو و عمه و دایی و خاله‌ی مادر او باشند، مال را سه سهم کنید، یک سهم آن را به طور مساوی بین عمو و عمه و دایی و خاله‌ی مادر میت تقسیم کنید، و عمو و عمه‌ی مادری مادر میت با هم صلح کنند، و دو سهم دیگر آن را سه قسمت کنید، یک قسمت را به طور مساوی بین دایی و خاله‌ی پدر میت قسمت نمایید، و دو قسمت دیگر آن را به عمو و عمه‌ی پدر میت بدهید، و به عمو دو برابر عمه بدهید.
ارث زن و شوهر
مسأله‌ی 2770: هر گاه زن دائمتان بمیرد و فرزند نداشته باشد، نصف همه‌ی مالش را برای خودتان بردارید و بقیه را به ورثه‌ی دیگر بدهید، و اگر از شما یا از شوهر قبلی‌اش فرزند داشته باشد، یک‌چهارم همه‌ی مالش را برای خودتان بردارید و بقیه را به ورثه‌ی دیگر بدهید.
مسأله‌ی 2771: هر گاه شوهر دائم زنی بمیرد و فرزند نداشته باشد، یک‌چهارم همه‌ی مالش ـ جز مواردی که گفته خواهد شد ـ را به او داده و بقیه را به ورثه‌ی دیگر بدهید. و اگر از آن زن یا از زن دیگرش فرزند داشته باشد، یک‌هشتم همه‌ی مالش ـ جز مواردی که گفته خواهد شد ـ را به آن زن داده و بقیه را به ورثه‌ی دیگر بدهید. البته از زمین خانه و باغ و زراعت و زمین‌های دیگر، به او ارث ندهید، نه از خود زمین و نه از قیمت آن. و نیز از آنچه بر روی زمین است مانند ساختمان و درخت و زراعت، ارث ندهید، ولی از قیمت آنها ارث بدهید.
مسأله‌ی 2772: هر گاه منهاجیات بخواهند در چیزی که از آن ارث نمی‌برند تصرف کنند، باید از ورثه‌ی دیگر اجازه بگیرند. و اگر از ورثه هستید، تا زمانی که سهم زن را نداده‌اید، نباید در بنا و چیزهایی که باید به زن از قیمت آنها ارث بدهید، بدون اجازه‌ی او تصرف کنید و چنانچه بخواهید پیش از دادن سهم زن، اینها را بفروشید، باید از او اجازه بگیرید.
مسأله‌ی 2773: هر گاه بخواهید ساختمان یا درخت و مانند آن را قیمت نمایید، باید حساب کنید که اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر ارزش دارند، و سهم زن را از آن قیمت بدهید.
مسأله‌ی 2774: مجرای آب قنات و مانند آن را در حکم زمین بدانید، و آجر و چیزهایی که در آن به کار رفته را در حکم ساختمان بشمارید.
مسأله‌ی 2775: هر گاه میت بیش از یک زن دائم داشته باشد، چنانچه فرزند نداشته باشد، یک‌چهارم مال، و اگر فرزند داشته باشید، یک‌هشتم مالش را، به شرحی که گفته شد، به طور مساوی بین زنهایش تقسیم کنید، اگر چه شوهر با هیچ یک از آنان، یا بعض آنان نزدیکی نکرده باشد، ولی اگر در مرضی که به آن مرض از دنیا رفته، زنی را عقد کرده، و با او نزدیکی نکرده است، به آن زنش از ارث او ندهید و مهریه‌اش را هم نپردازید.
مسأله‌ی 2776: هر گاه زنی در حال مرض شوهر کند، و به همان مرض بمیرد، به شوهرش ـ اگر چه با او نزدیکی نکرده باشد ـ از ارث او بدهید.
مسأله‌ی 2777: هر گاه زنتان را به ترتیبی که در احکام طلاق گفته شد، طلاق رجعی بدهید، و در بین عدّه بمیرد، می‌توانید از او ارث ببرید. و نیز اگر منهاجیات طلاق رجعی بگیرند و شوهرشان در بین عدّه بمیرد، می‌توانند از او ارث ببرند. ولی اگر بعد از گذشتن عدّه‌ی رجعی یا در عدّه‌ی طلاق بائن، یکی از زن و شوهر بمیرد، دیگری نباید از او ارث ببرد.
مسأله‌ی 2778: هر گاه شوهر در حال مرض، زنش را طلاق دهد، و پیش از گذشتن دوازده ماه هلالی بمیرد، با سه شرط به آن زن ارث بدهید:
اول: آنکه در این مدت، شوهر دیگر اختیار نکرده باشد.
دوم: به واسطه‌ی بیمیلی به شوهر، مالی به او نداده باشد که به طلاق دادن او راضی شود. بلکه اگر چیزی هم به شوهر نداده باشد ولی طلاق به تقاضای زن باشد، منهاجیات نباید تقاضای ارث کنند.
سوم: شوهر به واسطه‌ی همان مرضی که در آن مرض زنش را طلاق داده، بمیرد، پس اگر از آن مرض خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، منهاجیات نباید تقاضای ارث کنند.
مسأله‌ی 2779: لباسی که شوهر برای پوشیدن منهاجیات گرفته است، اگر چه آن را پوشیده باشند، باید بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر بدانند و باید بین خود و سایر ورثه تقسیم کنند، مگر این که شوهر به ایشان بخشیده باشد.
مسائل متفرقه‌ی ارث
مسأله‌ی 2780: هر گاه پدرتان بمیرد، باید قرآن، انگشتر، شمشیر و لباس‌هایی که پوشیده و نپوشیده را به بزرگ‌ترین پسر پدرتان بدهید. و اگر پسر بزرگتر هستید، در گرفتن این چند چیز از سایر ورثه اجازه بگیرید تا با رضایت آنان باشد.
مسأله‌ی 2781: هر گاه پسر بزرگتر بودنتان مشخص نباشد، مثل این که برادر دوقلویی داشته باشید یا با برادر دیگرتان همزمان از دو مادر متولد شده باشید، باید لباس، قرآن، انگشتر و شمشیر پدرتان را به طور مساوی بین خودتان قسمت کنید.
مسأله‌ی 2782: هر گاه پسر بزرگتر باشید و پدرتان که مُرده، قرض داشته باشد، باید به نسبت قرض به دارایی‌اش، از چهار چیزی که گفته شد، بپردازید. مثلاً اگر همه‌ی دارایی پدرتان شصت میلیون تومان است و به مقدار بیست میلیون تومان آن از چیزهایی است که مال شما شده است و سی میلیون تومان هم قرض دارد، باید به مقدار ده میلیون تومان از آن چهار چیز را بابت قرض پدرتان بدهید.
مسأله‌ی 2783: هر گاه در طبقات ارثِ کافری قرار بگیرید، می‌توانید از او ارث ببرید ولی نباید کافر را از ارث مسلمان بهره‌مند نمایید.
مسأله‌ی 2784: اگر یکی از خویشان خود را عمداً و به ناحق بکُشید، علاوه بر این که گناه بسیار بزرگی مرتکب شده‌اید، نباید از او ارث ببرید. ولی اگر از روی خطا باشد، مثل آنکه سنگی به هوا بیاندازید و اتفاقاً به یکی ازخویشانتان بخورد و او را بکشد، می‌توانید از او ارث ببرید، ولی نباید از دیه‌ی قتلش ارث ببرید.
مسأله‌ی 2785: هرگاه بخواهید ارث را تقسیم کنید، در صورتی که میت بچهای داشته باشد که در شکم مادر است، و در طبقه‌ی او وارث دیگری مانند فرزند و پدر و مادر هم باشند، باید برای بچه‌ای که در شکم است، سهم یک پسر را کنار بگذارید. ولی اگر احتمال بدهید بیشتر از یک بچه داشته باشد، مثلاً احتمال بدهید که زن، سه بچه حامله باشد، سهم سه پسر را کنار بگذارید. و چنانچه مثلاً یک پسر یا یک دختر به دنیا آمد، زیادی را بین سایر ورثه تقسیم کنید.

مسأله‌ی 2694: وصیت را همان سفارش‌هایی بدانید که انجام می‌دهید تا بعد از مرگ، کارهایی برایتان انجام دهند، یا مالی را به کسی بدهند یا صرف امور خیر کنند یا برای اولاد خود و کسانی که اختیار آنان با شماست، سرپرست معین کنید. و کسی که به او وصیت می‌کنید را «وصی» بخوانید.
مسأله‌ی 2695: هر گاه می‌خواهید وصیت کنید، حتماً بگویید و اکتفا به اشاره و نوشتن نکنید، ولی کسی که لال است، هر گاه با اشاره مقصودش را بفهماند، وصیتش را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2696: هر گاه نوشتهای به امضا یا مهر میت ببینید، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد که برای وصیت کردن نوشته، باید به آن عمل کنید. ولی اگر بدانید مقصودش وصیت کردن نبوده و چیزهایی نوشته است که بعداً مطابق آن وصیت کند، با کسب اجازه از تمام ورثه‌ی بالغ به آن عمل نمایید ولی از سهم صغیر کم نکنید.
مسأله‌ی 2697: وصیتی را صحیح بدانید که وصیت‌کننده، عاقل و بالغ باشد، ولی وصیت بچه‌ی ده سالهای که خوب و بد را تمیز می‌دهد اگر برای بستگانش وصیت کند یا به کار خوبی مثل ساختن مسجد و آب انبار و پُل وصیت کند را نیز در یک‌سوم اموالش صحیح بدانید. همچنین باید با اختیار خودش وصیت کند، پس وصیت کسی که مجبورش کردهاند را صحیح ندانید. ولی اگر وصیتکننده سفیه باشد و حاکم شرع هم او را از تصرف در اموالش جلوگیری کرده باشد، باید ورثه‌ی بالغ، از سهم خودشان به وصیت او عمل نمایند.
مسأله‌ی 2698: کسی که از روی عمد و به قصد خودکشی اقدامی علیه خود انجام داده، مثلاً زخمی به خود زده یا سمی خورده که به واسطه‌ی آن، یقین یا گمان به مردنش پیدا می‌شود، هر گاه در فاصله‌ی اقدام به خودکشی تا مردن، وصیت کند، نباید به وصیتش اعتنا کنید.
مسأله‌ی 2699: کسی که وصیت کرده تا چیزی به شما بدهند، در صورتی خود را مالک آن بدانید که آن چیز را بعد از مردن وصیت‌کننده، قبول کنید.
مسأله‌ی 2700: وقتی نشانه‌های مرگ را در خود دیدید، باید فوراً امانت‌های مردم را به صاحبانش برگردانید و اگر به مردم بدهکار هستید و موقع دادن آن بدهی رسیده، باید بدهید، و اگر خودتان نمی‌توانید بدهید یا موقع دادن بدهیتان نرسیده، باید وصیت کنید و بر وصیت خود شاهد بگیرید، ولی اگر بدهیتان معلوم است و اطمینان دارید که ورثه می‌پردازند، وصیت کردن را لازم ندانید.
مسأله‌ی 2701: وقتی نشانه‌های مرگ را در خود دیدید، اگر خمس یا زکات یا مظالم بدهکار هستید، باید فوراً بدهید و اگر نمی‌توانید، چنانچه از خودتان مال دارید، یا احتمال می‌دهید کسی آنها را ادا نماید، باید وصیت کنید، و همچنین است اگر حج بر شما واجب شده باشد و بجا نیاورده باشید.
مسأله‌ی 2702: وقتی نشانه‌های مرگ را در خود دیدید، اگر نماز و روزه‌ی قضا دارید، باید وصیت کنید که از مال خودتان برای انجام آنها اجیر بگیرید، بلکه اگر مال نداشته باشید ولی احتمال بدهید کسی بدون آن که چیزی بگیرد آنها را انجام می‌دهد، باز هم باید وصیت نمایید، و اگر قضای نماز و روزهتان به تفصیلی که در مسأله‌های 1390 تا 1398 گفته شد بر پسر بزرگترتان واجب باشد، باید به او اطلاع دهید یا وصیت کنید که برایتان بجا آورد.
مسأله‌ی 2703: وقتی نشانه‌های مرگ را در خود دیدید، اگر مالی پیش کسی دارید یا در جایی پنهان کرده‌اید که ورثه نمی‌دانند، چنانچه به واسطه‌ی ندانستن، حقشان از بین برود، باید به آنان اطلاع دهید، و بهتر است برای بچه‌های صغیر خود، سرپرست معین کنید، ولی در صورتی که بدون قیم، مال فرزندان صغیرتان از بین می‌رود، یا خودشان ضایع می‌شوند، باید برای آنان سرپرست امینی معین نمایید.
مسأله‌ی 2704: باید وصی خود را مسلمان، بالغ، عاقل و مورد اطمینان انتخاب کنید.
مسأله‌ی 2705: هر گاه کسی چند وصی برای خود معین کند، و شما هم جزء آنان باشید، چنانچه اجازه داده باشد که هر کدام به تنهایی به وصیت عمل کنید، اجازه گرفتن از یکدیگر در انجام وصیت را لازم ندانید. و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد که همه با هم به وصیت عمل کنید، یا نگفته باشد، باید با نظر یکدیگر به وصیت عمل نمایید، و اگر بعضی حاضر نشوید که با هماهنگی یکدیگر به وصیت عمل کنید، می‌توانید از حاکم شرع بخواهید که آنان را مجبور به همکاری کند، و اگر همه یا بعضی اطاعت نکردند، می‌توانید بخواهید که به جای آنان، شخص یا اشخاص دیگری را معین نماید.
مسأله‌ی 2706: هر گاه از وصیت خود برگردید مثلاً بگویید: «یک‌سوم مالم را به فلانی بدهید»، بعد بگویید: «به او ندهید» وصیت قبلی‌تان را باطل بشمارید، همچنین هر گاه وصیت خود را تغییر دهید مثل آن که سرپرستی برای بچه‌های خود معین کنید، بعد شخص دیگری را به جای او سرپرست نمایید، وصیت اول خود را باطل بشمارید. و هر گاه کسی چنین کند، باید به وصیت دوم او عمل نمایید.
مسأله‌ی 2707: هر گاه نگویید از وصیت خود برگشته‌اید، ولی کاری کنید که معلوم شود از وصیت خود برگشته‌اید، مثلاً خانهای که وصیت کرده‌اید بعد از شما به شخصی بدهند، را بفروشید، یا دیگری را برای فروش آن وکیل نمایید، وصیت اول خود را باطل بشمارید.
مسأله‌ی 2708: هر گاه کسی وصیت کرده باشد که چیز معینی را به کسی بدهند، بعد وصیت کند که نصف همان را به دیگری بدهند، باید آن چیز را دو قسمت کنید و به هر کدام از آن دو نفر، یک قسمت آن را بدهید.
مسأله‌ی 2709: هر گاه کسی در مرضی که به آن مرض می‌میرد، مقداری از مالش را به کسی ببخشد و وصیت کند که بعد از مردنش هم مقداری به کس دیگری بدهند، آنچه را که در حال زندگی بخشیده، از اصل مالش بپردازید ولی آنچه وصیت کرده، اگر بیشتر از یک‌سوم تمام دارایی‌اش نباشد، یا اگر بیشتر است، ورثه اجازه بدهند، به وصیت او عمل کنید، و اگر آنچه وصیت کرده بیشتر از یک‌سوم دارایی‌اش باشد و ورثه هم اجازه ندهند، باید فقط تا مقدار یک‌سوم دارایی‌اش به وصیتش عمل کنید.
مسأله‌ی 2710: هر گاه کسی وصیت کند که یک‌سوم دارایی‌اش را نفروشید و عایدی آن را به مصرفی برسانید، باید مطابق گفته‌ی او عمل نمایید.
مسأله‌ی 2711: هر گاه کسی در مرضی که به آن مرض می‌میرد، بگوید: «مقداری به کسی بدهکار هستم»، چنانچه متهم باشد که برای ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقداری را که معین کرده از یک‌سوم دارایی او بدهید و اگر متهم نباشد، و کسی هم منکر گفته‌ی او نشود، باید از اصل مالش بدهید.
مسأله‌ی 2712: کسی که وصیت می‌کنید چیزی به او بدهند، باید وجود داشته باشد. پس اگر وصیت کنید به بچهای که ممکن است فلان زن حامله شود چیزی بدهید، چنین وصیتی را باطل بشمارید. ولی می‌توانید وصیت کنید به بچهای که در شکم مادر است، چیزی بدهند اگر چه هنوز روح نداشته باشد، پس اگر کسی چنین وصیت کرد و بچه، زنده به دنیا آمد، باید آنچه را که وصیت کرده به او بدهید، و اگر مرده به دنیا آمد، وصیتش را باطل بدانید و آنچه برای او وصیت کرده را میان ورثه تقسیم کنید.
مسأله‌ی 2713: هر گاه بفهمید کسی شما را وصی خودش کرده، چنانچه به اطلاع وصیتکننده برسانید که برای انجام وصیت او حاضر نیستید، بعد از مردنش هم عمل به وصیتش را بر خود لازم ندانید. ولی اگر پیش از مردن او نفهمید که شما را وصی خودش کرده، یا بفهمید و به او اطلاع ندهید که برای عمل کردن به وصیتش حاضر نیستید، یا در وقتی اطلاع دهید که فرصت نداشته باشد تا شخص دیگری را وصی خود سازد، یا موقعی ملتفت شوید که مریض به واسطه‌ی شدت مرض، نتواند به دیگری وصیت کند، باید انجام وصیت او را قبول نمایید.
مسأله‌ی 2714: هر گاه کسی که به شما وصیت کرده بمیرد، در صورتی که بدانید مقصود میت این بوده که خودتان انجام دهید، نباید به شخص دیگری بسپارید، ولی اگر بدانید که مقصود میت این نبوده که شما آن کار را انجام دهید، بلکه مقصودش فقط انجام کار بوده، می‌توانید دیگری را از طرف خود وکیل نمایید.
مسأله‌ی 2715: هر گاه کسی، شما و شخص دیگری را وصی خود کند که با هم به وصیتش عمل کنید، چنانچه آن وصی بمیرد یا دیوانه یا کافر شود، باید از حاکم شرع بخواهید تا یک نفر دیگر را به جای او معین کند. و هرگاه یکی از ورثه باشید و هر دو وصی بمیرند یا دیوانه یا کافر شوند، می‌توانید از حاکم شرع بخواهید که دو وصی دیگر تعیین نماید.
مسأله‌ی 2716: هر گاه وصی کسی باشید و نتوانید به تنهایی کارهای میت را انجام دهید، می‌توانید از حاکم شرع بخواهید تا برای کمک شما، یک نفر دیگر را معین کند.
مسأله‌ی 2717: هر گاه وصی کسی باشید و مقداری از مال میت در دست شما تلف شود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده و یا تعدّی نموده باشید، مثل آن که میت وصیت کرده است که فلان مقدار به فقرای فلان شهر بدهید و شما مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته باشد، باید جبران کنید، بلکه اگر در بین راه هم تلف نشود، ولی به فقرای شهری دهید که مورد وصیت نبوده، باز هم باید جبران نمایید. ولی اگر کوتاهی نکرده و تعدّی هم ننموده باشید، خود را ضامن ندانید.
مسأله‌ی 2718: هرگاه شخصی، شخص دیگری را وصی کند، و همچنین وصیت کند که اگر آن کس بمیرد، شما وصی او باشید، بعد از آن که وصی اول مُرد، شما باید کارهای میت را انجام دهید.
مسأله‌ی 2719: حجّی که بر میت واجب است و بدهکاری و حقوقی مثل خمس و زکات و مظالم که باید ادا می‌کرد و نکرد را از اصل مال بدهید، اگر چه میت برای آنها وصیت نکرده باشد.
مسأله‌ی 2720: هر گاه مال میت از بدهی و حج واجب و حقوقی مثل خمس و زکات و مظالم که باید می‌پرداخت و نپرداخت زیاد بیاید، چنانچه وصیت کرده باشد که یک‌سوم یا مقداری از یک‌سوم را به مصرفی برسانید، باید به وصیت او عمل کنید و اگر وصیت نکرده باشد، آنچه می‌ماند را مال ورثه بدانید.
مسأله‌ی 2721: هر گاه مصرفی را که میت معین کرده، از یک‌سوم مالش بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از یک‌سوم را در صورتی صحیح بدانید که ورثه، عملی شدن وصیت را اجازه دهند. و اگر بعضی از ورثه اجازه دهند و بعضی اجازه ندهند، وصیت را فقط در سهم آنان که اجازه داده‌اند، صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2722: هر گاه کسی که از او ارث می‌برید، مصرفی را معین کرده باشد که از یک‌سوم داراییاش بیشتر باشد و پیش از مردن، اجازه بدهید که وصیت او عملی شود، بعد از مردن او نباید از اجازه‌ی خود برگردید.
مسأله‌ی 2723: هر گاه کسی شما را وصی خود قرار دهد، اگر بخواهد وصیتهایش را از یک‌سوم دارایی‌اش انجام دهید:
اول: بدهی‌هایش به مردم را بدهید، و اگر از یک‌سوم کم آمد، از اصل مالش بپردازید.
دوم: اگر از مورد اول زیاد آمد، خمس، زکات و مظالمی که بدهکار است را بدهید، و اگر از یک‌سوم کم آمد، از اصل مالش بپردازید.
سوم: اگر از دو مورد قبلی زیاد آمد، نماز و روزه‌هایی که وصیت کرده را ادا کنید و اگر زیاد نیامد، برداشتن از اصل مال را لازم ندانید.
چهارم: اگر از موارد قبلی زیاد آمد، در امور مستحبی مانند اطعام فقرا مصرف نمایید.
و در تمام این کارها، از ورثه نیز اجازه بگیرید.
مسأله‌ی 2724: هر گاه کسی شما را وصی خود قرار دهد، اگر بخواهد وصیتهایش را انجام دهید ولی معین نکند از یک‌سوم دارایی‌اش انجام دهید:
اول: بدهی‌هایش به مردم را باید از اصل مالش بپردازید.
دوم: اگر از مالش زیاد آمد، خمس، زکات و مظالمی که بدهکار است را از اصل مالش بدهید.
سوم: اگر مالش از دو مورد قبلی زیاد آمد، نماز و روزه‌هایی که وصیت کرده را با اجازه‌ی ورثه، از اصل مالش ادا کنید و اگر اجازه ندادند، از یک‌سوم دارایی‌اش انجام دهید.
چهارم: امور مستحبی مانند اطعام فقرا را از یک‌سوم دارایی‌اش مصرف نمایید.
مسأله‌ی 2725: هر گاه وصی کسی باشید و شخصی ادعا کند که میت، وصیت کرده که مبلغی به او بدهید، چنانچه دو مرد عادل گفته‌ی او را تصدیق کنند یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته‌ی او را تصدیق نماید، یا یک مرد عادل و دو زن عادله، یا چهار زن عادله به گفته‌ی او شهادت دهند، باید مقداری را که می‌گوید به او بدهید، و اگر یک زن عادله شهادت بدهد، باید یکچهارم چیزی که مطالبه می‌کند را به او بدهید، و اگر دو زن عادله شهادت دهند، باید نصف آن را، و اگر سه زن عادله شهادت دهند، باید سهچهارم آن را به او بدهید، و نیز اگر دو مرد کافر ذمّی که در دین خود عادل باشند گفته‌ی او را تصدیق کنند، درصورتی که میت ناچار بوده است که وصیت کند، و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبودهاند، باید چیزی را که مطالبه می‌کند به او بدهید.
مسأله‌ی 2726: هر گاه کسی ادعا کند وصی میت است یا میت او را سرپرست بچه‌های خود قرار داده است، در صورتی باید حرف او را قبول کنید که دو مرد عادل، گفته‌ی او را تصدیق نمایند.
مسأله‌ی 2727: هر گاه وصیت کنید چیزی به کسی بدهند و آن شخص پیش از آن که قبول کند یا رد نماید بمیرد، می‌توانید از وصیت خود برگردید و می‌توانید برای ورثهاش قرار دهید.

مسأله‌ی 2676: هر گاه چیزی را وقف کنید، از مِلک خود خارج بدانید و خودتان یا دیگران نباید آن را ببخشید یا بفروشید و نباید مال وقف را به عنوان ارث، بردارید. ولی در بعضی از موارد که در مسأله‌ی 2094 و 2095 گفته خواهد شد، می‌توانید وقف را بفروشید.
مسأله‌ی 2677: صیغه‌ی وقف را می‌توانید به هر زبانی غیر از عربی هم بخوانید. و در وقف خاص، باید کسی که ملک برای او وقف شده یا وکیلش قبول کند. مثلاً اگر بگویید: «خانه‌ی خود را وقف بر اولادم کردم» و یکی از کسانی که خانه را برایشان وقف می‌کنید یا وکیل آنها بگوید: «قبول کردم»، وقف را صحیح بدانید. ولی اگر برای افراد مخصوصی وقف نکنید، بلکه مثل مسجد و مدرسه برای عموم وقف کنید یا مثلاً بر فقرا یا سادات وقف نمایید، در صورت امکان باید حاکم شرع یا کسی که از طرف او منصوب است، قبول نماید.
مسأله‌ی 2678: هر گاه مِلکی را برای وقف معین کنید و پیش از خواندن صیغه‌ی وقف پشیمان شوید، می‌توانید از وقف کردنش منصرف شوید، گر چه بهتر است به نیتتان عمل کنید. همچنین اگر کسی قبل از خواندن صیغه‌ی وقف بمیرد، وقفش را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2679: وقتی وقف می‌کنید، باید برای همیشه وقف کنید.
مسأله‌ی 2680: وقف را در صورتی صحیح بدانید که مال وقف را به تصرف کسی که برای او وقف شده یا وکیل، یا ولیّاش بدهید ولی می‌توانید چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف کنید و به قصد این که آن چیز مِلک آنان شود، از طرف آنان نگهداری نمایید.
مسأله‌ی 2681: هر گاه مسجدی را وقف کنید، بعد از آن که یک نفر در آن مسجد نماز بخواند، وقف را استقراریافته بدانید.
مسأله‌ی 2682: وقتی می‌توانید وقف کنید که مکلف و عاقل باشید و با قصد و اختیار باشد و شرعاً بتوانید در مالتان تصرف کنید. بنا بر این وقف کردن سفیهی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می‌کند، چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید را صحیح ندانید و همچنین است محجور نسبت به اموالی که به حکم حاکم شرع از تصرف در آنها منع شده است.
مسأله‌ی 2683:نباید مالی را برای کسانی که به دنیا نیامدهاند وقف کنید، ولی می‌توانید برای زندگان و کسانی که بعداً به دنیا می‌آیند وقف نمایید، مثلاً چیزی را بر اولاد خود وقف کنید که بعد از آنان، وقف نوههایتان باشد و هر دسته‌ای بعد از دسته‌ی دیگر از وقف استفاده کنند. همچنین می‌توانید مالی را برای فرزندانتان وقف کنید و فرزندان دیگری که بعداً به دنیا بیایند، با آنان شریک باشند.
مسأله‌ی 2684: نباید چیزی را بر خودتان وقف کنید مثل این که دکانی را وقف کنید که عایدی آن را بعد از مرگتان خرج مقبرهتان نمایند. همچنین اگر مالی را بر فقرا وقف کنید و خودتان فقیر شوید، نباید از منافع آن وقف استفاده نمایید.
مسأله‌ی 2685: برای چیزی که وقف می‌نمایید، متولی معین کنید، و برای استفاده از وقف، اجازه‌ی حاکم شرع را لازم ندانید.
مسأله‌ی 2686: هر گاه ملکی را مثلاً بر فقرا یا سادات وقف کنید، یا وقف کنید که منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتی که برای آن ملک متولی معین نکرده باشید، اختیار آن را با حاکم شرع بدانید.
مسأله‌ی 2687: هر گاه کسی ملکی را بر افراد مخصوصی مثلاً بر اولاد خود وقف کرده باشد که هر طبقهای بعد از طبقه‌ی دیگر از آن استفاده کنند، چنانچه متولی ملک، آن را به شما اجاره دهد و بمیرد، باید از متولی بعدی نیز اجاره کنید، ولی اگر متولی نداشته باشد و یک طبقه از کسانی که ملک بر آنان وقف شده، آن را اجاره داده باشند و در بین مدت اجاره بمیرند، اجاره را باطل بدانید و در صورتی که اجاره‌ی تمام مدت را داده باشید، می‌توانید با اجازه‌ی طبقه‌ی بعدی، از مال بردارید.
مسأله‌ی 2688: هر گاه ملک وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون ندانید.
مسأله‌ی 2689: هر گاه بخواهید مقداری از ملکی را وقف کنید، باید آن مقدار را به طور کامل مشخص نمایید.
مسأله‌ی 2690: هر گاه متولی وقف خیانت کند و عایدات آن را به مصرفی که معین شده نرساند، می‌توانید از حاکم شرع بخواهید که به جای او، متولی امینی معین نماید.
مسأله‌ی 2691: فرشی که برای حسینیه وقف کردهاید را نباید برای نماز به مسجد ببرید، اگر چه آن مسجد، نزدیک حسینیه باشد.
مسأله‌ی 2692: هر گاه ملکی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایید، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر نداشته باشد و احتمال هم نرود که تا مدتی احتیاج به تعمیر پیدا کند، در صورتی که غیر از تعمیر، احتیاج دیگری نداشته باشد و عایداتش در معرض تلف بوده و نگهداری آن لغو و بیهوده باشد، می‌توانید عایدات آن ملک را به مصرف مسجدی که احتیاج به تعمیر دارد برسانید.
مسأله‌ی 2693: هر گاه ملکی را وقف کنید که عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به کسی که در آن مسجد اذان می‌گوید نیز بدهند، سهم هر کدام را به طور روشن مشخص کنید مثل آن که یک‌پنج درآمد برای امام جماعت و یک دهم آن برای مؤذن و بقیه برای تعمیر باشد. و در صورتی که واقف، این مطلب را مراعات نکرده و برای هر کدام سهمی معین ننموده باشد، باید اول مسجد را تعمیر کنید و اگر چیزی زیاد آمد، از امام جماعت و کسی که اذان می‌گوید بخواهید که در تقسیم باقیمانده با یکدیگر مصالحه نمایند.

مسأله‌ی 2670: هر گاه قسم بخورید که کاری را انجام دهید یا ترک کنید، مثلاً قسم بخورید که روزه بگیرید یا دود استعمال نکنید، چنانچه عمداً مخالفت کنید، باید کفاره بدهید یعنی یک برده آزاد کنید یا ده مسکین را اطعام کنید، یا ده فقیر را بپوشانید و اگر اینها را نتوانید، باید سه روز، پشت سر هم روزه بگیرید.
مسأله‌ی 2671: چند شرط را در قسم در نظر داشته باشید:
اول: وقتی که قسم می‌خورید، باید بالغ و عاقل باشد، و از روی قصد و اختیار قسم بخورید، پس قسم‌هایی که در کودکی یا دیوانگی یا مستی یا به خاطر این که مجبورتان کرده‌اند یا در حال عصبانی بودن و خارج از اختیار خورده‌اید را درست ندانید. و همچنین اگر بخواهید راجع به مال خودتان قسم بخورید، باید در حال بالغ شدن سفیه نباشید و حاکم شرع شما را از تصرف در اموالتان منع نکرده باشد.
دوم: کاری را که قسم می‌خورید انجام دهید، نباید حرام و مکروه باشد، و کاری را که قسم می‌خورید ترک کنید، نباید واجب و مستحب باشد، و اگر قسم بخورید که کار مباحی را بجا آورید، نباید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش باشد، و نیز اگر قسم بخورید کار مباحی را ترک کنید، نباید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش باشد.
سوم: به یکی از اسامی خداوند متعال قسم بخورید که به غیر ذات مقدس او گفته نمی‌شود، مثل «خدا» و «الله» ولی اگر به اسمی قسم بخورید که به غیر خدا هم می‌گویند، ولی به قدری به خدا گفته شده که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر می‌آید، مثل «خالق» و «رازق»، قسمتان را صحیح بدانید. بلکه اگر به لفظی قسم بخورید که بدون قرینه، خدا به نظر نمی‌آید، ولی قصد خدا کرده باشید، باید به آن قسم عمل نمایید.
چهارم: قسم را به زبان بیاورید، پس اگر قسم را بنویسید یا در قلبتان قصد کنید، صحیح ندانید، ولی هر گاه آدم لال، با اشاره قسم بخورد، قسمش را صحیح بدانید.
پنجم: عمل کردن به قسم برایتان ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می‌خورید ممکن باشد ولی بعداً از عمل به آن عاجز شوید، از وقتی که عاجز می‌شوید، قسم خود را به هم خورده بدانید، و نیز اگر عمل کردن به قسم به قدری مشقت پیدا کند که نتوانید آن را تحمل کنید، و یا آن چیزی که برایش قسم خورده‌اید، در موقع عمل به قسم، رجحانش را از دست بدهد یا حرام شود، قسمتان را به هم خورده بدانید.
مسأله‌ی 2672: برای قسم خوردن باید از پدرتان اجازه بگیرید. همچنین منهاجیات باید از شوهرشان اجازه بگیرند. و اگر پدر یا شوهر از قسم‌خوردنتان جلوگیری کنند، قسمتان را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2673: هر گاه منهاجیات، بدون اجازه‌ی شوهرشان قسم بخورند، ولی شوهرشان برای کاری که قسم خوردهاند بجا نیاورند، بگوید: «بجا آور»، یا برای کاری که قسم خوردهاند بجا آورند، بگوید: «بجا نیاور»، قسمشان را بیاثر بشمارند.
مسأله‌ی 2674: هر گاه از روی فراموشی یا ناچاری به قسمتان عمل نکنید، پرداخت کفاره را لازم ندانید و همچنین است اگر کسی مجبورتان کند که به قسمتان عمل ننمایید و نیز اگر گرفتار وسواس باشید و قسم بخورید ولی نتوانید به واسطه‌ی وسواس، به قسمتان عمل کنید مثل اینکه بگویید: «والله الان مشغول نماز می‌شوم» ولی به واسطه‌ی وسواس، مشغول نماز نشوید، اگر وسواستان طوری باشد که بیاختیار به قسم عمل نکنید، کفاره را لازم ندانید.
مسأله‌ی 2675: تا می‌توانید، قسم راست نخورید و قسم دروغ را از گناهان بزرگ بشمارید. ولی اگر برای این که خودتان یا مسلمان دیگری را از شرّ ظالمی نجات دهید، می‌توانید قسم دروغ بخورید، بلکه گاهی اوقات و در بعضی شرایط، باید قسم دروغ بخورید. اما اگر بتوانید توریه کنید یعنی موقع قسم خوردن طوری نیت کنید که دروغ نشود، باید توریه کنید. مثلاً اگر ظالمی بخواهد کسی را اذیت کند، و از شما بپرسد که او را دیدهاید، و یک ساعت قبل او را دیده باشید، بگویید او را ندیدهام، و قصد کنید که مثلاً از پنج دقیقه پیش ندیدهام. و این جور قسم خوردن را غیر از قسمی که در مسائل پیش گفته شد بدانید، یعنی قسم را بر دو نوع بشمارید:
اول: آن که قسم بخورید برای اثبات یا نفی چیزی. مثل این که بگویید: «به خدا قسم این مال از من است». راست این قسم را مکروه و دروغش را حرام بشمارید ولی کفاره ندارد.
دوم: آن که قسم بخورید بر انجام کاری در آینده. مثل این که بگویید: «به خدا قسم این جمعه یا هر جمعه به زیارت امامزاده خواهم رفت». این قسم را مانند نذر بدانید که راست و دروغ ندارد ولی اگر تخلف کنید، باید کفاره بدهید.

مسأله‌ی 2640: نذر را این بدانید که بر خود واجب کنید و ملتزم شوید که کار خیری را برای خدا بجا آورید، یا کاری که نکردن آن بهتر است را برای خدا ترک نمایید یا مالی از اموالتان را به دیگری بدهید.
مسأله‌ی 2641: در نذر باید صیغه بخوانید ولی عربی بودنش را لازم ندانید، پس اگر بگویید: «چنانچه مریض من خوب شود، برای خدا بر من است که ده هزار تومان به فقیر بدهم»، نذرتان را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2642: باید در هنگام نذر کردن، مکلف و عاقل باشید و به اختیار و قصد خود نذر کنید. بنا بر این اگر به اجبار نذر کنید یا به واسطه‌ی عصبانی شدن، بیاختیار نذر کنید، نذرتان را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2643: آدم سفیهی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می‌کند یا حاکم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری کرده باشید، اگر نذر کند مالش را به مصرفی برساند، صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2644: منهاجیات نباید بدون اجازه‌ی شوهرشان نذر کنند و اگر شوهرشان از نذر کردن ایشان جلوگیری نماید، و یا بدون اجازه‌ی شوهرشان نذر کنند، نذرشان را باطل بشمارند.
مسأله‌ی 2645: هر گاه زنتان با اجازه‌ی شما نذر کند، نباید نذر او را به هم بزنید، یا او را از عمل کردن به نذرش جلوگیری نمایید.
مسأله‌ی 2646: برای نذر کردن، از پدر و مادرتان اجازه بگیرید.
مسأله‌ی 2647: کاری را می‌توانید نذر کنید که انجام آن برایتان ممکن باشد، بنا بر این اگر نمی‌توانید پیاده به کربلا بروید، اگر نذر کنید که پیاده بروید، نذرتان را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2648: هر گاه نذر کنید که کار حرام یا مکروهی را انجام دهید، یا کار واجب یا مستحبی را ترک کنید، نذرتان را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2649: هر گاه نذر کنید که کار مباحی را انجام دهید یا ترک نمایید، چنانچه بجا آوردن آن و ترکش از هر جهت مساوی باشد، نذرتان را صحیح ندانید، و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و به قصد همان جهت نذر کنید، مثلاً نذر کنید غذایی را بخورید که برای عبادت، قوت بگیرید، نذرتان را صحیح بدانید، و نیز اگر ترک آن از جهتی بهتر باشد، و برای همان جهت نذر کنید که آن را ترک نمایید، مثلاً برای این که دود، مضرّ است، نذر کنید که آن را استعمال نکنید، نذرتان را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2650: اگر نذر کنید نماز واجب خود را در جایی بخوانید که به خودی خود، ثواب نماز در آنجا زیاد نیست، مثلاً نذر کنید نماز را در اتاق بخوانید، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد مثلاً به واسطه‌ی این که خلوت است، حضور قلب پیدا می‌کنید، نذرتان را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2651: هر گاه نذر کنید عملی را انجام دهید، باید همانطور که نذر کرده‌اید بجا آورید. پس اگر نذر کنید که روز اول ماه، صدقه بدهید یا روزه بگیرید یا نماز اول ماه بخوانید، چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورید، کافی ندانید. و نیز اگر نذر کنید که وقتی مریضتان خوب شد، صدقه بدهید، چنانچه پیش از آن که خوب شود صدقه را بدهید، کافی ندانید.
مسأله‌ی 2652: هر گاه نذر کنید روزه بگیرید ولی وقت و مقدار آن را معین نکنید، یک روز روزه بگیرید. و هر گاه نذر کنید نماز بخوانید و مقدار و خصوصیات آن را معین نکنید، یک نماز دو رکعتی بخوانید. و هر گاه نذر کنید صدقه بدهید و جنس و مقدار آن را معین نکنید، چیزی به فقیر بدهید به اندازه‌ای که بگویند صدقه دادهاید. و هر گاه نذر کنید کاری برای خدا بجا آورید، می‌توانید یک نماز بخوانید یا یک روز روزه بگیرید، یا چیزی صدقه بدهید.
مسأله‌ی 2653: هر گاه نذر کنید روز معینی را روزه بگیرید، باید همان روز را روزه بگیرید، و نباید در آن روز مسافرت کنید و اگر به واسطه‌ی مسافرت روزه نگیرید، باید علاوه بر قضای آن روز، کفاره هم بدهید، یعنی یک برده آزاد کنید، یا به شصت فقیر طعام دهید، یا دو ماه پی در پی روزه بگیرید، ولی اگر ناچار شوید که مسافرت کنید، یا عذر دیگری مثل مرض یا حیض برایتان پیش آید، فقط قضایش را بگیرید.
مسأله‌ی 2654: نباید از روی اختیار، نذرتان را ترک کنید، ولی اگر چنین کردید، باید کفاره بدهید، یعنی یک برده آزاد کنید یا به شصت فقیر طعام دهید یا دو ماه پی در پی روزه بگیرید.
مسأله‌ی 2655: هر گاه نذر کنید که تا وقت معینی عمل خاصی را ترک کنید، بعد از گذشتن آن وقت می‌توانید آن عمل را بجا آورید و اگر پیش از گذشتن وقت از روی فراموشی، یا ناچاری انجام دهید، پرداخت کفاره را لازم ندانید، ولی باز هم لازم است که تا آن وقت، آن عمل را بجا نیاورید، و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت، بدون عذر، آن عمل را انجام دهید، باید به مقداری که در مسأله‌ی پیش گفته شد، کفاره بدهید.
مسأله‌ی 2656: هر گاه نذر کنید عملی را ترک نمایید و وقتی برای آن معین نکرده باشید، اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا ندانستن، آن عمل را انجام دهید، پرداخت کفاره را لازم ندانید، ولی چنانچه از روی اختیار آن را بجا آورید، باید کفاره بدهید.
مسأله‌ی 2657: هر گاه نذر کنید که در هر هفته، روز معینی ـ مثلاً روز جمعه ـ را روزه بگیرید، چنانچه یکی از جمعهها مصادف با عید فطر یا قربان باشد، یا در روز جمعه، عذر دیگری مانند حیض برایتان پیدا شود، نباید آن روز را روزه بگیرید و باید قضای آن را بجا آورید.
مسأله‌ی 2658: هر گاه کسی که از او ارث می‌برید، نذر کرده باشد که مقدار معینی صدقه بدهد، چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد، بهتر است آن مقدار را از مال خودتان و به نیت او صدقه بدهید.
مسأله‌ی 2659: نذر فقیر خاص نکنید ولی اگر نذر کردید که به فقیر معینی صدقه بدهید، نباید آن را به فقیر دیگری بدهید و اگر آن فقیر بمیرد، باید به ورثهاش ـ اگر فقیر باشند ـ بدهید.
مسأله‌ی 2660: اگر نذر کنید که به زیارت یکی از استادان منهاج (علیهم‌السلام) مثلاً به زیارت حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) مشرف شوید، چنانچه به زیارت استاد دیگری بروید، کافی ندانید، ولی اگر به واسطه‌ی عذری نتوانید آن استاد را زیارت کنید، چیزی بر خود واجب ندانید.
مسأله‌ی 2661: هر گاه رفتن به زیارت را نذر کنید ولی غسل زیارت و نماز آن را نذر نکنید، بجا آوردن آنها را لازم ندانید.
مسأله‌ی 2662: هر گاه برای حرم یکی از استادان منهاج (علیهم‌السلام) یا امامزادگان چیزی نذر کنید، باید آن را در تعمیر و روشنایی و فرش حرم و مانند اینها مصرف کنید، یا به زوّار و خدّام آنان بدهید.
مسأله‌ی 2663: هر گاه برای یکی از استادان منهاج (علیهمالسلام) یا امامزادگان نذر کنید، چنانچه مصرف معینی را قصد کردهاید، باید به همان مصرف برسانید و اگر مصرف معینی را قصد نکردهاید، می‌توانید به فقرا یا زوّارشان داده یا به خدّامی که مشغول خدمت در مرقدشان هستند بدهید، گر چه بهتر است در ترویج مکتبشان (منهاج فردوسیان) هزینه کنید و ثوابش را به آن استاد یا امامزاده هدیه نمایید.
مسأله‌ی 2664: هر گاه گوسفندی را نذر کنید، باید پشم آن و مقداری که چاق می‌شود را جزء نذر بدانید، و اگر پیش از آن که به مصرف نذر برسانید شیر بدهد یا برّه بیاورد، باید به مصرف نذر برسانید.
مسأله‌ی 2665: هر گاه نذر کنید اگر مریضتان خوب شود، یا مسافرتان بیاید، عملی را انجام دهید، چنانچه معلوم شود که پیش از نذر کردن، مریضتان خوب شده، یا مسافرتان آمده است، عمل کردن به نذرتان را لازم ندانید.
مسأله‌ی 2666: نباید برای دیگران نذر کنید، مثل این که نذر کنید دختر خود را به سید شوهر دهید، ولی اگر چنین کردید، بعد از آن که دختر به تکلیف رسید، اختیار را به خودش بدهید و نذرتان را معتبر ندانید، گر چه اگر بتوانید، او را راضی نمایید که به سید شوهر کند.
مسأله‌ی 2667: هرگاه با خدای متعال عهد کنید که اگر به حاجت شرعی خود برسید، کار خیری را انجام دهید، بعد از آن که حاجتتان برآورده شد، باید آن کار را انجام دهید و نیز اگر بدون آن که حاجتی داشته باشید عهد کنید که عمل خیری را انجام دهید، باید آن عمل را انجام دهید.
مسأله‌ی 2668: در عهد هم مثل نذر باید صیغه بخوانید و نیز کاری که عهد می‌کنید انجام دهید، باید یا عبادت باشد، مثل نماز واجب و مستحب، یا کاری باشد که انجام آن بهتر از ترکش باشد. و اگر مباحی را عهد کنید، باید انجام دهید.
مسأله‌ی 2669: اگر به عهد خود عمل نکنید، باید کفاره بدهید، یعنی یا شصت فقیر را سیر کنید یا دو ماه روزه بگیرید، یا یک برده آزاد کنید.

مسأله‌ی 2624: نباید گوشت خفّاش، طاووس، مینا و جمیع انواع کلاغ و هر پرندهای که مثل شاهین و عقاب و باز، چنگال دارد یا هنگام پرواز، بال‌زدنش کمتر از صاف نگهداشتن بالش باشد را بخورید و همچنین هر مرغی که چینه‌دان و سنگدان و خارِ پشت پا ندارد، مگر آن که معلوم باشد که بالزدنش بیشتر از صاف نگهداشتن بالش است. ولی می‌توانید گوشت مرغ خانگی و کبوتر و اقسام گنجشک را بخورید و بلبل و سار و چکاوک را از اقسام گنجشک بدانید. و از خوردن گوشت پرستو و هدهد پرهیز کنید.
مسأله‌ی 2625: هر گاه چیزی که روح دارد را از حیوان زنده جدا نمایید، مثلاً دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرید، آن را نجس و خوردنش را حرام بدانید.
مسأله‌ی 2626: شانزده چیز از حیوانات حلالگوشت را نباید بخورید:
1ـ خون؛
2ـ فضله: یعنی ادرار و مدفوع؛
3ـ نری: یعنی آلت تناسلی جنس نر؛
4ـ فرج: یعنی آلت تناسلی جنس ماده؛
5ـ بچهدان: یعنی زهدان، کیسه‌ای که بچه در آن پرورش می‌یابد، معادل رحم در انسان؛
6ـ غدد: که آن را دشول می‌گویند؛
7ـ تخم: که آن را خایه، بیضه و دنبلان می‌گویند؛
8ـ پیه‌خوره: چیزی که در مغز سر است و به شکل نخود می‌باشد؛
9ـ مغز حرام: که در میان تیره‌ی پشت است و به آن «نخاع» می‌گویند؛
10ـ پَی: که در دو طرف تیره‌ی پشت است؛
11ـ زهرهدان؛ معادل کیسه‌ی صفراء در انسان که مایع زردرنگ و تلخی در آن جمع می‌شود.
12ـ سپرز: یا همان طحال، کیسه‌ای در سمت چپ بدن که محل جمع‌شدن خون غلیظ (گلبول‌های قرمز) است؛
13ـ بولدان: یا مثانه، کیسه‌ای که محل جمع شدن ادرار است؛
14ـ حدقه‌ی چشم: یعنی مردمک، توده‌ی سیاه‌رنگی که در میان پیه چشم است؛
15ـ ذات الاشاجع: چیزی که در میان سُم است؛
16 ـ دریچه‌های دل: یعنی دو زایده بر بالای دل که به «گوش دل» هم شهرت دارد.
مسأله‌ی 2627: نباید خبائث، یعنی چیزهایی که طبیعت انسان از آن متنفر است، بخورید، مثل سرگین و آب بینی، ولی اگر پاک باشد و مقدار اندکی از آن با چیز حلالی چنان مخلوط شود که در نظر مردم نابود حساب شود، مثل این که سرگین گوسفند در شیر افتد و بیرون آورده شود، خوردن آن را دارای اشکال ندانید.
مسأله‌ی 2628: نباید خاک بخورید و اگر بخواهید از خاک مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) برای شفا استفاده کنید، باید آن را در آب حل کنید تا مستهلک شود.
مسأله‌ی 2629: تا زمانی که آب بینی و خلط سینه به فضای دهانتان نیامده، می‌توانید فرو ببرید، ولی اگر به فضای دهان آمد، بیرون بیاندازید و بهتر است غذایی که موقع خلال کردن از لابلای دندانهایتان بیرون می‌آید را فرو ندهید.
مسأله‌ی 2630: نباید چیزی که برای سلامتی‌تان ضرر دارد بخورید و بیاشامید، و شایسته است خوردن و آشامیدن چیزهایی که ضرر کم دارد، مانند سوسیس، کالباس، چای و نوشابه‌های صنعتی گازدار را ترک کنید.
مسأله‌ی 2631: هر گاه انسانی با اسب یا قاطر یا الاغ نزدیکی نماید، نباید از گوشت آن یا نسل آن بخورید و باید ادرار و سرگینش را نجس بشمارید، و باید آنها را از شهر بیرون ببرید، و در جای دیگری بفروشید، و هر گاه مرتکب چنین گناهی شده باشید، باید قیمتش را به صاحبش بدهید.
مسأله‌ی 2632: هر گاه با حیوانِ حلالگوشتی که مرسوم است گوشت آن را می‌خورند مانند گاو و گوسفند نزدیکی شود، ادرار و سرگین خود آنها و نسل آنها که بعد از نزدیکی به دنیا بیایند را نجس بشمارید و از خوردن گوشت و آشامیدن شیر آنها و همین طور از خوردن گوشت و آشامیدن شیر نسل آنها که بعد از نزدیکی به دنیا بیایند، پرهیز کنید، چه نزدیکی در قُبل باشد و چه در دُبر، چه کسی که نزدیکی کرده صغیر باشد یا کبیر، عالم باشد یا جاهل، اختیار داشته باشد یا مجبور باشد، حیوانی که با او نزدیکی‌شده نر باشد یا ماده. پس باید فوری آن حیوان را بکشید و بسوزانید که اگر با حیوان دیگری نزدیکی کند، از شیر آن حیوان هم نباید بخورید و اگر مرتکب چنین کاری شدید، باید پول آن را به صاحبش بدهید.
مسأله‌ی 2633: نباید شراب یا مست‌کننده‌ی دیگر بنوشید، و نوشیدنش را یکی از بزرگترین گناهان بشمارید.
مسأله‌ی 2634: نباید سر سفرهای که در آن شراب خورده می‌شود بنشینید و نباید از آن سفره چیزی بخورید.
مسأله‌ی 2635: باید مسلمان دیگری که نزدیک است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد را نان و آب بدهید و او را از مرگ نجات دهید.
چیزهایی که خوب است موقع غذا خوردن رعایت کنید
مسأله‌ی 2636: خوب است چند چیز را در غذا خوردن مراعات کنید:
اول: هر دو دستتان را پیش از غذا بشویید و با حوله و دستمال خشک نکنید.
دوم: بعد از غذا، دستان خود را بشویید و با دستمال خشک کنید.
سوم: هر گاه میزبان باشید، پیش از میهمان‌ها شروع به غذا خوردن کنید و بعد از همه دست بکشید، و پیش از غذا، اول خودتان دستانتان را بشویید، بعد کسی که طرف راستتان نشسته و همین طور تا برسد به کسی که طرف چپتان نشسته، و بعد از غذا، اول کسی که طرف چپتان نشسته دست خود را بشوید و همین طور تا به طرف راستتان برسد و به شما ختم شود.
چهارم: در اول غذا «بِسمِ الله» بگویید، ولی اگر سر یک سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر کدام از آنها، «بِسمِ الله» بگویید.
پنجم: با دست راست غذا بخورید.
ششم: با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورید و با دو انگشت نخورید.
هفتم: اگر با چند نفر دیگر، بر سر یک سفره نشستهاید، از غذای جلو خودتان بخورید.
هشتم: لقمه‌هایتان را کوچک بردارید.
نهم: سرسفره زیاد بنشینید و غذا خوردن را طول بدهید.
دهم: غذایتان را خوب بجوید.
یازدهم: بعد از غذا، خداوند روزی‌رسان را شکر کنید.
دوازدهم: انگشتهایی که آغشته به غذا شده را بلیسید.
سیزدهم: بعد از غذا خلال نمایید، ولی با چوب انار و چوب ریحان و نی و برگ درخت خرما خلال نکنید.
چهاردهم: آنچه در سفره می‌ریزد را جمع کنید و بخورید. ولی اگر در بیابان غذا می‌خورید، بهتر است آنچه می‌ریزد را برای پرندگان و حیوانات بگذارید.
پانزدهم: در اول روز و اول شب غذا بخورید و در بین روز و در بین شب غذا نخورید.
شانزدهم: بعداز خوردن غذا به پشت بخوابید و پای راست را روی پای چپ بیاندازید.
هفدهم: در اول غذا و آخر آن نمک بخورید.
هجدهم: میوه را پیش از خوردن، با آب بشویید.
موارد دقیق و بیشتر در کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» آمده است، بدان کتاب مراجعه کنید.
چیزهایی که خوب است در غذا خوردن ترک کنید
مسأله‌ی 2637: چند چیز را در غذا خوردن ترک کنید:
اول: در حال سیری غذا نخورید.
دوم: پرخوری نکنید. در روایت است که خداوند متعال بیشتر از هر چیزی از شکم پُر بدش می‌آید.
سوم: در موقع غذا خوردن به صورت کسی نگاه نکنید.
چهارم: غذای داغ نخورید.
پنجم: در چیزی که می‌خورید یا می‌آشامید، فوت نکنید.
ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر غذای دیگر نمانید.
هفتم: نان را از سر بی‌اعتنایی، با کارد پاره نکنید.
هشتم: نان را زیر ظرف غذا نگذارید.
نهم: استخوانها را به طور کامل از گوشت، پاک نکنید.
دهم: میوه‌هایی که امکان دارد را پوست بکنید.
یازدهم: میوهها را پیش از آن که کاملاً بخورید، دور نیاندازید.
موارد دقیق و بیشتر در کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» آمده است، بدان کتاب مراجعه کنید.
چیزهایی که خوب است در نوشیدن آب مراعات کنید
مسأله‌ی 2638: خوب است چند چیز را در آشامیدن آب مراعات کنید:
اول: آب را به طور مکیدن بیاشامید.
دوم: در روز، ایستاده آب بنوشید.
سوم: پیش از آشامیدن آب، «بِسمِ الله» و بعد از آن «الحَمدُ لله» بگویید.
چهارم: آب را به سه نفس بیاشامید.
پنجم: از روی میل آب بیاشامید.
ششم: بعد از آشامیدن آب، حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) و اهل بیت ایشان را یاد کنید و قاتلان آن حضرت را لعنت نمایید.
موارد دقیق و بیشتر در کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» آمده است، بدان کتاب مراجعه کنید.
چیزهایی که خوب است در نوشیدن آب، ترک کنید
مسأله‌ی 2639: خوب است چند چیز را در آشامیدن آب ترک کنید:
اول: زیاد آب ننوشید.
دوم: بعد از غذای چرب، آب ننوشید.
سوم: در شب، به حال ایستاده، آب ننوشید.
چهارم: آب را با دست چپ ننوشید.
پنجم: از جای شکسته‌ی کوزه و جایی که دسته‌ی آن است، آب ننوشید.
موارد دقیق و بیشتر در کتاب «مجموعه‌ی قوانین عملی منهاج فردوسیان» آمده است، بدان کتاب مراجعه کنید.

مسأله‌ی 2583: هر گاه حیوانِ حلالگوشتی را ـ به دستوری که بعداً گفته خواهد شد ـ سر ببرید، چه وحشی باشد و چه اهلی، بعد از جان دادن، گوشتش را حلال و بدنش را پاک بدانید، مگر این که انسانی با او نزدیکی کرده باشد یا نجاستخوار باشد و به دستوری که در شرع معین نموده‌اند، استبراء نشده باشد، یا گوسفندی باشد که از شیر خوک رشد کرده باشد، که در این موارد، نباید بعد از سر بریدن، گوشت آن را حلال بدانید.
مسأله‌ی 2584: حیوانِ حلال‌گوشت وحشی مانند آهو و کبک و بز کوهی و حیوانِ حلالگوشتی که اهلی بوده و بعداً وحشی شده مثل گاو و شتر اهلی که فرار کرده و وحشی شده است، و به آسانی نمی‌توانید سر ببرید، را می‌توانید به دستوری که بعداً گفته خواهد شد، شکار کنید، ولی نباید حیوانِ حلالگوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوانِ حلالگوشت وحشی که به واسطه‌ی تربیت کردن اهلی شده است، و به آسانی می‌توانید سر ببرید، را شکار کنید و اگر چنین کنید،‌ آن را پاک و حلال نشمارید.
مسأله‌ی 2585: حیوانِ حلال‌گوشت وحشی را در صورتی با شکار کردن پاک و حلال بدانید که بتواند فرار کند یا پرواز نماید، بنا بر این بچه آهو که نمی‌تواند فرار کند و بچه کبک که نمی‌تواند پرواز نماید را با شکار کردن، پاک و حلال ندانید و اگر آهو و بچهاش را که نمی‌تواند فرار کند، با یک تیر شکار نمایید، آهو را حلال و بچهاش را حرام بدانید.
مسأله‌ی 2586: حیوانِ حلالگوشتی که خون جهنده ندارد، مانند ماهی را اگر به خودی خود بمیرد، پاک بدانید، ولی گوشتش را نباید بخورید.
مسأله‌ی 2587: حیوانِ حرامگوشتی که خون جهنده ندارد، مانند مار را با سر بریدن حلال نشمارید ولی مرده‌ی آن را پاک بدانید.
مسأله‌ی 2588: سگ و خوک را به واسطه‌ی سر بریدن و شکار کردن پاک نشمارید و نباید گوشتشان را بخورید، ولی حیوانِ حرامگوشتی که درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ را اگر به دستوری که گفته خواهد شد سر ببرید یا با تیر و مانند آن شکار کنید، پاک بدانید ولی نباید گوشتش را بخورید و اگر چنین حیواناتی را با سگ شکاری شکار کنید، بدنشان را پاک ندانید.
مسأله‌ی 2589: هر گاه فیل، خرس، بوزینه، موش و حیواناتی مانند سوسمار که در داخل زمین زندگی می‌کنند، خون جهنده داشته باشند و به خودی خود بمیرند را نجس بدانید، بلکه اگر سرشان را ببرید یا شکارشان کنید، نیز بدنشان را پاک نشمارید.
مسأله‌ی 2590: هر گاه از شکم حیوان زنده، بچه‌ی مردهای بیرون آید یا آن را بیرون آورید، باید نجسش بدانید و نباید گوشتش را بخورید.
دستور سر بریدن حیوانات
مسأله‌ی 2591: برای سر بریدن حیوان، باید چهار رگ بزرگ گردن آن را از پایین برآمدگی زیر گلو به طور کامل ببرید.
مسأله‌ی 2592: باید چهار رگ را پشت سر هم ببرید که یک کار حساب شود و نباید بین بریدن رگ‌ها فاصله بیاندازید.
مسأله‌ی 2593: اگر گرگ، گلوی گوسفند را به طوری بکند که از چهار رگی که در گردن است و باید بریده شود چیزی نماند، آن حیوان را حرام بدانید، ولی اگر مقداری ازگردن را بکند و چهار رگ باقی باشد، یا جای دیگری از بدنش را بکند، در صورتی که گوسفند زنده باشد، می‌توانید به دستوری که گفته خواهد شد، سرش را ببرید، و در آن صورت، حلال و پاکش بشمارید.
شرایط سر بریدن حیوان
مسأله‌ی 2594: در سر بریدن حیوان، هفت چیز را مراعات کنید:
اول: کسی که سر حیوان را می‌برد، چه مرد باشد چه زن، باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با استادان معظم منهاج (علیهم‌السلام) نکند، پس از حیوانی که کافر یا ناصبی یا وهابی سر بریده، نباید بخورید و آن را پاک هم ندانید. ولی بچه‌ی مسلمان اگر ممیّز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد، می‌تواند سر حیوان را ببرد.
دوم: سر حیوان را با چیزی ببرید که از آهن باشد، ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرید می‌میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند، مانند شیشه و سنگ تیز، سر آن را ببرید. و نباید از دندان یا ناخن برای بریدن رگ‌هایش استفاده کنید.
سوم: در موقع سر بریدن، جلوی بدن حیوان، رو به قبله باشد و خودتان هم رو به قبله باشید. پس اگر بدانید باید رو به قبله سر ببرید ولی عمداً حیوان را رو به قبله نکنید، حیوان را نجس و حرام بشمارید. ولی اگر فراموش کنید، یا مسأله را ندانید، یا قبله را اشتباه کنید، یا ندانید قبله کدام طرف است، یا نتوانید حیوان را رو به قبله کنید، آن را پاک و حلال بدانید.
چهارم: وقتی می‌خواهید سر حیوان را ببرید یا کارد به گلویش بگذارید، باید به نیت سر بریدن، نام خدا را بگویید و می‌توانید به گفتن «بسم الله» اکتفا کنید، ولی اگر بدون قصد سر بریدن، نام خدا را ببرید، آن حیوان را پاک نشمارید و گوشتش را حلال ندانید. همچنین هر گاه کسی که این مسأله را نمی‌داند حیوانی را سر ببرد، نباید پاک و حلالش بشمارید. ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد، دارای اشکال ندانید.
پنجم: حیوان بعد از بریده شدن سرش، حرکتی بکند، اگر چه مثلاً چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین زند که معلوم شود زنده بوده است. و باید خونش به مقدار معمول بیرون آید.
ششم : سر حیوان یا پرنده را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنید، ولی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو، سرش جدا شود، پاک و حلالش بدانید. همچنین رگ سفیدی که از مهره‌های گردن تا دُم حیوان امتداد دارد و آن را «نخاع» می‌گویند را عمداً قطع نکنید. همچنین نباید پیش از بیرون آمدن روح، پوست حیوان را بکنید.
هفتم : باید سرش را از مذبح ببرید. پس نباید کارد را از پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورید که گردن حیوان از پشت بریده شود.
دستور کشتن شتر
مسأله‌ی 2595: اگر بخواهید شتر را بکشید که بعد از جان دادن پاک و حلال باشد، باید با پنج شرط اولی که برای سر بریدن حیوانات گفته شد، کارد یا چیز دیگری که از آهن و بُرنده باشد را در گودی بین گردن و سینهاش فرو کنید.
مسأله‌ی 2596: بهتر است وقتی می‌خواهید کارد را به گردن شتر فرو ببرید، شتر ایستاده و رو به قبله باشد، ولی می‌توانید در حالی که زانوهایش را به زمین زده یا به پهلو خوابیده است و دست و پا و سینهاش رو به قبله است، کارد را در گودی گردنش فرو کنید.
مسأله‌ی 2597: نباید به جای این که کارد را در گودی گردن شتر فرو کنید، سرش را ببرید. همچنین نباید گوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر، کارد در گودی گردنشان فرو کنید، که اگر چنین کردید، گوشتش را حرام و بدنش را نجس بدانید. ولی اگر چهار رگ شتر را ببرید و تا زنده است، به دستوری که گفته شد، کارد در گودی گردنش فرو کنید، گوشت آن را حلال و بدن آن را پاک بدانید. و نیز اگر کارد در گودی گردن گاو یا گوسفند یا مانند اینها فرو کنید و تا زنده است، سر آن را ببرید، حلال و پاکش بدانید.
مسأله‌ی 2598: هر گاه حیوانی سرکش شود به طوری که نتوانید آن را به دستوری که در شرع معین شده بکشید یا مثلاً در چاه بیافتد و احتمال بدهید که در آن جا بمیرد و کشتن آن به دستور شرع ممکن نباشد، می‌توانید با چیزی مثل شمشیر که به واسطه‌ی تیزی آن بدن زخم می‌شود، به بدنش زخم بزنید تا در اثر زخم جان بدهد، و در این صورت، پاک و حلالش بدانید و رو به قبله بودن را لازم ندانید، ولی باید شرط‌های دیگری که برای سر بریدن حیوانات گفته شد را مراعات کنید.
چیزهایی که خوب است موقع سر بریدن حیوانات مراعات کنید
مسأله‌ی 2599: خوب است چند چیز را در سر بریدن حیوانات مراعات کنید:
اول: موقع سربریدن گوسفند، دو دست و یک پای آن را ببندید و پای دیگرش را باز بگذارید، و موقع سر بریدن گاو، چهار دست و پایش را ببندید و دُم آن را باز بگذارید، و موقع کشتن شتر دو دست آن را از پایین تا زانو، یا تا زیر بغل به یکدیگر ببندید و پاهایش را باز بگذارید، و مرغ را بعد از سر بریدن رها کنید تا پر و بال بزند.
دوم: کسی که حیوان را می‌کشد، رو به قبله باشد.
سوم: پیش از کشتن حیوان، آب جلوی آن بگذارید.
چهارم: کاری کنید که حیوان کمتر اذیت شود، مثلاً کارد را خوب تیز کنید و با سرعت سر حیوان را ببرید.
چیزهایی که خوب است در کشتن حیوانات ترک کنید
مسأله‌ی 2600: خوب است چند چیز را در سر بریدن حیوانات ترک کنید:
اول: حیوان را در جایی نکُشید که حیوان دیگر آن را ببیند.
دوم: اگر احتیاج و ضرورتی در کار نیست، در شب جمعه یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را نبرید.
سوم: حیوانی که خودتان پرورش دادهاید را خودتان سر نبُرید.
احکام شکار کردن با اسلحه
مسأله‌ی 2601: هر گاه حیوانِ حلالگوشت وحشی را با اسلحه شکار کنید، با پنج شرط، حلال و پاکش بدانید:
اول: آنکه اسلحه‌ی شکار مثل کارد و شمشیر، برّنده باشد، یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد که به واسطه‌ی تیز بودن، بدن حیوان را پاره کند. و اگر به وسیله‌ی دام یا چوب و سنگ و مانند اینها حیوانی را شکار کنید، پاک و حلالش ندانید مگر این که آن را زنده دریابید و سرش را ببُرید. و اگر حیوانی را با تفنگ شکار کنید، چنانچه گلوله‌ی آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند، پاک و حلالش بدانید. ولی اگر گلوله تیز نباشد بلکه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بکشد، یا به واسطه‌ی حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد، پاک و حلالش ندانید.
دوم: کسى که شکار مى‏کند باید مسلمان باشد یا بچه‌ی مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد، و اگر کافر یا کسى که اظهار دشمنى با استادان معظم منهاج (علیهم‌السلام) می‌کند مثل خوارج، غُلات، نواصب و وهابی‌ها، حیوانى را شکار نمایند، آن شکار را پاک و حلال ندانید.
سوم: اسلحه را براى شکار کردن حیوان به کار ببرید. پس اگر مثلاً جایى را نشان کنید و اتفاقاً حیوانى را بکشید، آن حیوان را پاک و حلال ندانید.
چهارم: باید در وقت بکار بردن اسلحه، نام خدا را ببرید و چنانچه عمداً نام خدا را نبرید، شکارتان را پاک و حلال ندانید. ولی اگر فراموش کرده باشید، دارای اشکال ندانید.
پنجم: وقتى به حیوان برسید که مرده باشد، یا اگر زنده است، به اندازه‌ی سر بریدن آن وقت نباشد. و چنانچه به اندازه‌ی سر بریدنش وقت باشد و سر حیوان را نبرید تا بمیرد، آن را پاک و حلال ندانید.
مسأله‌ی 2602: هر گاه دو نفری حیوانی را شکار کنید و کسی که در شکار کردن کمکتان کرده، کافر باشد یا مسلمان باشد ولی عمداً نام خدا را نبرده باشد، آن شکار را پاک و حلال ندانید و از آن نخورید.
مسأله‌ی 2603: هر گاه حیوانی را شکار کنید و از نظر ناپدید شود و بعد از آن، مرده‌ی آن حیوان را پیدا کنید، اگر بدانید که مرگش فقط به خاطر زخم سلاح شکار بوده، حلال و پاکش بدانید. ولی اگر احتمال می‌دهید که سلاح شکاری به همراه عامل دیگری مانند خفه شدن در آب، سبب مرگ حیوان شده، آن را پاک و حلال نشمارید و از آن استفاده نکنید.
مسأله‌ی 2604: نباید با سگ غصبی یا اسلحه‌ی غصبی، حیوانی را شکار کنید، ولی اگر چنین کردید، خود را گناهکار بشمارید و استغفار کنید، ولی شکارتان را حلال و مال خودتان بدانید. اما باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهید.
مسأله‌ی 2605: هر گاه با شمشیر یا چیز دیگری که می‌توانید با آن شکار کنید، حیوانی را دو قسمت کنید و سر و گردن در یک قسمت بماند، اگر بتوانید او را ذبح شرعی کنید، می‌توانید از آن قسمت استفاده نمایید.
مسأله‌ی 2606: هر گاه با چوب یا سنگ یا چیز دیگری که نباید با آن شکار کنید، حیوانی را دو قسمت کنید، اگر قسمتی که سر و گردن دارد، زنده باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند، می‌توانید سرش را به دستوری که در شرع معین شده ببرید و همان قسمت را حلال و پاک بدانید.
مسأله‌ی 2607: هر گاه حیوانی را شکار کنید یا سر ببرید و بچه‌ی زندهای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچه را به دستوری که در شرع معین شده سر ببرید، حلال و پاک بدانید، و گرنه نباید از آن استفاده کنید.
مسأله‌ی 2608: هر گاه حیوانی را شکار کنید یا سر ببرید و بچه‌ی مردهای از شکمش بیرون آورید، چنانچه خلقت بچه کامل باشد و مو یا پشم در بدنش روییده باشد و مطمئن باشید که بر اثر سربریدن مادر مرده است، پاک و حلال بدانید ولی اگر پیش از کشتن مادرش مرده باشد، باید نجس و حرام بشمارید و از آن استفاده نکنید.
شکار کردن با سگ شکاری
مسأله‌ی 2609: هر گاه سگ شکاری، حیوان وحشی و یا حیوان اهلی وحشیشده‌ی حلالگوشتی را شکار کند، با شش شرط آن را پاک و حلال بدانید:
اول: سگ به طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستید، برود و هر وقت از رفتنش جلوگیری کنید، بایستد. و نیز باید عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد. ولی اگر اتفاقاً از شکار بخورد، دارای اشکال ندانید.
دوم: صاحبش آن را بفرستد. پس اگر از پیش خود دنبال شکار برود و حیوانى را شکار کند، آن حیوان را نجس و حرام بدانید. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند، اگر چه به واسطه‌ی صداى صاحبش شتاب کند، باید از خوردن آن شکار خوددارى نمایید.
سوم: کسى که سگ را مى‏فرستد باید مسلمان باشد یا بچه‌ی مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد، پس اگر کافر یا کسى که اظهار دشمنى با استادان معظم منهاج (علیهم‌السلام) مى‏کند، سگ را بفرستد، شکار آن سگ را نجس و حرام بدانید.
چهارم: وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرید. و اگر عمداً نام خدا را نبرید، آن شکار را نجس و حرام بشمارید. ولى اگر از روى فراموشى باشد، دارای اشکال ندانید. و اگر وقت فرستادن سگ، نام خدا را عمداً نبرید و پیش از آن که سگ به شکار برسد، نام خدا را ببرید، باید از آن شکار اجتناب نمایید.
پنجم: شکار به واسطه‌ی زخمى که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد. پس اگر سگ، شکار را خفه کند یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال و پاکش ندانید.
ششم: هر گاه سگ را بفرستید و به طور معمول با شتاب به دنبال صید بروید، وقتى برسید که حیوان مرده باشد یا اگر زنده است به اندازه‌ی سر بریدن آن وقت نباشد. و چنانچه وقتى برسید که به ‏اندازه‌ی سر بریدن وقت باشد، مثلاً حیوان، چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پاى خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرید تا بمیرد، حلال و پاکش ندانید.
مسأله‌ی 2610: هر گاه بعد از این که سگ را فرستادید، موقعی برسید که بتوانید سر حیوان را ببرید، چنانچه مثلاً به واسطه‌ی بیرون آوردن کارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد، حلال بشمارید. ولی اگر چیزی همراهتان نباشد که با آن سر حیوان را ببرید و یا مثلاً به واسطه‌ی تنگ بودن غلاف یا چسبندگی آن، بیرون آوردن کارد طول بکشد و وقت بگذرد و حیوان بمیرد، نباید آن را پاک و حلال بدانید.
مسأله‌ی 2611: اگر چند سگ را بفرستید و با هم حیوانی را شکار کنند، چنانچه همه‌ی آنها دارای شرطهایی که گفته شد باشند، شکارتان را حلال بدانید ولی اگر یکی از آنها دارای آن شرطها نباشد، شکارتان را حرام بشمارید.
مسأله‌ی 2612: اگر سگ را برای شکار حیوانی بفرستید، ولی سگ، حیوان دیگری را شکار کند، آن شکار را حلال و پاک بدانید. و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شکار کند، هر دوی آنها را حلال و پاک بشمارید.
مسأله‌ی 2613: اگر چند نفر با هم سگ را بفرستید و یکی از شما کافر باشد یا همهتان مسلمان باشید ولی یکی از شما عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار را حرام بدانید. و نیز اگر یکی از سگهایی که فرستادهاید، به طوری که گفته شد، تربیتشده نباشد، آن شکار را نجس و حرام بشمارید.
مسأله‌ی 2614: اگر باز یا حیوان دیگری غیر از سگ شکاری، حیوانی را شکار کند، آن شکار را پاک و حلال ندانید، ولی اگر وقتی برسید که حیوان، زنده باشد و به دستوری که در شرع معین شده، سر آن را ببرید، حلال و پاک بشمارید.
صید ماهی
مسأله‌ی 2615: اگر ماهی پولکدار را زنده از آب بگیرید و بیرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن را حلال بدانید. و چنانچه در آب بمیرد، پاک بدانید ولی نباید آن را بخورید. ولی ماهی بدون پولک را، اگر چه زنده از آب بگیرید و بیرون آب جان دهد، نباید بخورید.
مسأله‌ی 2616: هر گاه ماهی از آب بیرون بیافتد، یا موج، آن را بیرون بیاندازد یا آب، فرو رود و ماهی در خشکی بماند، چنانچه پیش از آن که بمیرد، با دست یا به وسیله‌ی دیگری آن را بگیرید، بعد از جان دادن، حلالش بشمارید.
مسأله‌ی 2617: مسلمان بودنِ کسی که ماهی را صید می‌کند، و گفتن نام خدا در موقع ماهی گرفتن را لازم ندانید. ولی باید ببینید یا مطمئن باشید که آن را زنده گرفته و در خارجِ آب مرده است.
مسأله‌ی 2618: ماهی مردهای که معلوم نیست آن را زنده از آب گرفتهاند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال بشمارید و اگر در دست کافر باشد، اگر چه بگوید آن را زنده گرفتهام، نباید حلال بدانید، مگر آن که یقین کنید یا دو شاهد عادل شهادت دهند که راست می‌گوید. همچنین از کنسروهای ماهیای که از کشورهای غیر اسلامی می‌آورند، اگر یقین نکنید که ماهی آن را زنده گرفته‌اند، نباید استفاده نمایید.
مسأله‌ی 2619: از خوردن ماهی زنده خودداری کنید.
مسأله‌ی 2620: نباید ماهی زنده را بریان کنید یا در بیرون آب، پیش از جان دادن بکشید، و اگر چنین کردید، نباید بخورید.
مسأله‌ی 2621: هر گاه ماهی را بیرون آب، دو قسمت کنید، و یک قسمت آن در حالی که زنده است در آب بیافتد، قسمتی که بیرون آب مانده را نباید بخورید.

صید ملخ
مسأله‌ی 2622: اگر ملخ را با دست یا به وسیله‌ی دیگری زنده بگیرید، بعد از جان دادن می‌توانید بخورید. و لازم ندانید کسی که آن را می‌گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد، ولی اگر ملخ مردهای در دست کافر باشد و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته یا نه، اگر چه بگوید: «زنده گرفتهام»، نباید حلالش بشمارید، مگر آن که یقین حاصل کنید یا دو شاهد عادل شهادت دهند که راست می‌گوید.
مسأله‌ی 2623: نباید ملخی که بال درنیاورده و نمی‌تواند پرواز کند را بخورید.

مسأله‌ی 2564: مالی را که پیدا می‌کنید، اگر نشانه‌ای نداشته باشد که به واسطه‌ی آن صاحبش معلوم شود، باید از طرف صاحبش صدقه بدهید.
مسأله‌ی 2565: هر گاه مالی پیدا کنید که نشانه دارد، چنانچه صاحب آن معلوم باشد و ندانید راضی است یا نه، نباید بدون اجازه‌ی او بردارید، و همچنین است اگر صاحب آن معلوم نباشد، نباید بردارید.
مسأله‌ی 2566: هرگاه چیزی که پیدا کردید را بردارید و نشانه‌ای داشته باشد که به واسطه‌ی آن بتوانید صاحبش را پیدا کنید، اگر چه صاحب آن کافری باشد که در امان مسلمانان است، باید از روزی که آن را پیدا کرده و برداشتید، تا یک سال در جاهایی که مردم اجتماع می‌کنند و احتمال می‌دهید صاحبش آنجا باشد، اعلان کنید.
مسأله‌ی 2567: اگر خودتان نخواهید اعلان کنید، می‌توانید به کسی که اطمینان دارید، بگویید از طرف شما اعلان نماید.
مسأله‌ی 2568: اگر تا یک سال اعلان کنید و صاحب مال پیدا نشود، باید آن را از طرف صاحبش صدقه بدهید.
مسأله‌ی 2569: اگر بعد از آن که یک سال اعلان کردید و صاحب مال پیدا نشد، مال را برای صاحبش نگهداری کنید و از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده و زیادهروی هم ننموده باشید، خود را ضامن ندانید، ولی اگر از طرف صاحبش صدقه بدهید یا برای خودتان بردارید، باید در صورت پیدا شدن صاحبش، به او برگردانید.
مسأله‌ی 2570: هر گاه مالی را پیدا کنید و بردارید، اگر عمداً به دستوری که گفته شد اعلان نکنید، گذشته از این که باید خود را معصیتکار بدانید و استغفار کنید، باز هم باید اعلان کنید.
مسأله‌ی 2571: هر گاه بچه‌ی نابالغتان چیزی پیدا کند، شما باید اعلان نمایید.
مسأله‌ی 2572: هر گاه در بین سالی که اعلان می‌کنید، از پیدا شدن صاحب مال ناامید شوید، باید آن را صدقه بدهید.
مسأله‌ی 2573: هر گاه در بین سالی که اعلان می‌کنید، مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده یا زیادهروی کرده باشید، باید عوض آن را به صاحبش بدهید، و اگر کوتاهی نکرده و زیادهروی هم ننموده باشید، جبرانش را بر خود لازم ندانید.
مسأله‌ی 2574: هر گاه مالی که نشانه دارد را در جایی پیدا کنید که معلوم است به واسطه‌ی اعلان، صاحبش پیدا نمی‌شود، اگر بردارید، باید در همان روز اول، آن را از طرف صاحبش صدقه بدهید و چنانچه صاحبش پیدا شود و به صدقه دادن راضی نشود، باید عوض آن را به او بدهید و ثواب صدقهای که دادهاید، مال خود شماست.
مسأله‌ی 2575: اگر چیزی را پیدا کنید و به خیال این که مال خودتان است بردارید، بعد بفهمید مال خودتان نبوده، باید تا یک سال اعلان نمایید. و همچنین است اگر مثلاً پای خود را به گمشده بزنید و آن را از جای خودش حرکت دهید.
مسأله‌ی 2576: باید موقع اعلان، جنس چیزی که پیدا کرده‌اید را معین نمایید، به نحوی که در نظر عرف، صدق تعریف کند مثل این که بگویید: «کتابی پیدا کردهام یا لباسی پیدا کرده‌ام» و بر همین قدر که بگویید: «چیزی پیدا کرده‌ام» اکتفا نکنید.
مسأله‌ی 2577: هر گاه چیزی را پیدا کنید و شخصی بگوید: «مال من است»، در صورتی باید به او بدهید که نشانه‌های آن را بگوید و یقین پیدا کنید که مال اوست.
مسأله‌ی 2578: هر گاه چیزی را پیدا کنید ولی اعلان نکنید و در مسجد یا جای دیگری که محل اجتماع مردم است بگذارید و آن چیز از بین برود یا شخصی آن را بردارد، باید جبران کنید.
مسأله‌ی 2579: هرگاه چیزی پیدا کنید که اگر بماند فاسد می‌شود، اگر آن را بردارید، باید تا مقداری که ممکن است آن را نگهدارید، بعد قیمت کنید و خودتان بردارید یا بفروشید و پولش را نگهدارید، و در صورت امکان، باید برای فروشش از حاکم شرع یا وکیلش اجازه بگیرید و تا یک سال آن را اعلان کنید. پس اگر صاحبش پیدا شد، پول را به او تسلیم کنید و اگر صاحبش پیدا نشد، از طرف او صدقه بدهید، و اگر امکان دارد، برای صدقه دادن، از حاکم شرع اجازه بگیرید.
مسأله‌ی 2580: هر گاه چیزی را پیدا کنید، در صورتی می‌توانید موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه خود داشته باشید که بخواهید صاحبش را پیدا کنید.
مسأله‌ی 2581: هر گاه کفشهایتان را ببرند و کفش دیگری به جای آن بگذارند، نباید آن کفش را بردارید.
مسأله‌ی 2582: هر گاه مال کم‌ارزشی پیدا کنید، مانند مال ارزشمند، نباید بردارید.

غصب را آن بدانید که از روى ظلم، بر مال یا حق کسى مسلط شوید و این را یکى از گناهان بزرگ بشمارید که اگر انجام دهید، در قیامت به عذاب گرفتار خواهید شد. از استاد اعظم (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) روایت ‏شده است که هر کس یک وجب زمین از دیگرى غصب کند، در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن، مثل گردنبند بر گردن او خواهند انداخت.
مسأله‌ی 2545: نباید مردم را از استفاده از مکان‌های عمومی مانند مسجد، مدرسه، حمام و پل، محروم کنید. همچنین نباید جای کسی که در مسجد، جا گرفته را بگیرید.
مسأله‌ی 2546: چیزی را که پیش طلبکارتان گرو می‌گذارید، باید پیش او بماند که اگر طلب او را ندهید، طلب خود را از آن به دست آورد، پس نباید پیش از آن که طلب او را بدهید، آن چیز را از او بگیرید، و اگر چنین کنید، خود را غصب‌کننده‌ی حق او بدانید.
مسأله‌ی 2547: هر گاه مالی که نزد کسی گرو گذاشتهاید، توسط دیگری غصب شود، می‌توانید از او مطالبه نمایید، همچنین هر گاه طلبکار باشید و مالی که در نزدتان گرو است، غصب شود، می‌توانید از غاصب مطالبه نمایید. و چنانچه آن چیز را از او بگیرید، باز هم در گرو است، و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرید، آن عوض هم مثل خود آن چیز در گرو می‌باشد.
مسأله‌ی 2548: هر گاه چیزی را غصب کنید، باید به صاحبش برگردانید و اگر آن چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهید یا از او بخواهید که حقش را ببخشد.
مسأله‌ی 2549: هر گاه از چیزی که غصب کرده‌اید، منفعتی به دست آورید، مثلاً از گوسفندی که غصب کرده‌اید، برهای متولد شود، مال صاحب گوسفند بدانید، و نیز هر گاه مثلاً خانهای را غصب کرده باشید، اگر چه در آن ننشسته‌اید، باید اجاره‌ی آن را بدهید.
مسأله‌ی 2550: هر گاه از بچه یا دیوانه، چیزی را غصب کنید، باید آن را به ولیّ او بدهید و اگر از بین رفته، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2551: هرگاه با کمک شخص دیگری چیزی را غصب کنید، اگر می‌توانستهاید به تنهایی آن را غصب نمایید، خود را ضامن تمام آن چیز بدانید.
مسأله‌ی 2552: هر گاه چیزی که غصب کرده‌اید را با چیز دیگری مخلوط کنید، مثلاً گندمی که غصب کردهاید را با جو مخلوط نمایید، چنانچه جدا کردن آنها ممکن است، اگر چه زحمت داشته باشد، باید جدا کرده و به صاحبش برگردانید.
مسأله‌ی 2553: هر گاه ظرف طلا و نقره یا چیز دیگری که نباید ساخته شود را غصب کرده و خراب نمایید، پرداخت مزد ساختن آن چیز به صاحبش را لازم ندانید، ولی اگر مثلاً گوشوارهای را غصب کرده و خراب نمایید، باید آن را با مزد ساختش به صاحب آن بدهید.
مسأله‌ی 2554: هر گاه چیزی که غصب کردهاید را به طوری تغییر دهید که از اولش بهتر شود، مثلاً طلایی که غصب کردهاید را گوشواره بسازید، چنانچه صاحب مال، مالش را به همان صورت از شما بخواهد، باید به همان صورت به او بدهید و از او برای زحمتی که کشیدهاید، مزد نگیرید، بلکه بدون اجازه‌ی مالک، نباید آن را به صورت اولش درآورید، و اگر بدون اجازه‌ی او، آن چیز را مثل اولش کنید، باید تفاوت قیمت ساخته و نساخته‌ی آن را هم به صاحبش بدهید. و در صورتی که مزد ساختن، کمتر از تفاوت ساخته و نساخته باشد، باید تفاوت قیمت را هم بدهید.
مسأله‌ی 2555: اگر چیزی را که غصب کردهاید به طوری تغییر دهید که از اولش بهتر شود، ولی صاحب مال بگوید: «باید آن را به صورت اول درآوری»، باید آن را به صورت اولش درآورید، و چنانچه قیمت آن به واسطه‌ی تغییر دادن، از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهید، پس هر گاه طلایی که غصب کردهاید را گوشواره بسازید و صاحب آن بگوید: «باید به صورت اولش درآوری»، در صورتی که بعد از آب کردن، قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن کمتر شود، باید تفاوت آن را بدهید.
مسأله‌ی 2556: هر گاه زمینی را غصب کرده و در آن زراعت کنید، یا درخت بنشانید، زراعت و درخت و میوه‌ی آن را مال خودتان بدانید، و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد که زراعت و درخت در زمینش بماند، باید فوراً زراعت یا درخت خود را، اگر چه ضرر نمایید، از زمین بکنید، و نیز باید اجاره‌ی زمین را در مدتی که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهید، و خرابیهایی که در زمین پیدا شده را درست کنید، مثلاً جای درختها را پر نمایید، و اگر به واسطه‌ی اینها قیمت زمین از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهید، و نباید صاحب زمین را مجبور کنید که زمین را به شما بفروشد یا اجاره دهد، و اگر صاحب زمین هستید، نباید غاصب را مجبور کنید که درخت یا زراعتش را به شما بفروشد.
مسأله‌ی 2557: هر گاه زمینی را غصب نمایید، اگر صاحب زمین راضی شود که زراعت یا درختتان در زمین او بماند، کندن زراعت یا درختان را لازم ندانید، ولی باید اجاره‌ی آن زمین، از وقتی که غصب کرده‌اید تا وقتی صاحب زمین راضی شده، را بدهید.
مسأله‌ی 2558: هر گاه چیزی که غصب کردهاید از بین برود، در صورتی که مثل گاو و گوسفند باشد که قیمت اجزای آن با هم فرق دارد، مثلاً گوشت آن یک قیمت و پوست آن قیمت دیگری دارد، باید قیمت آن را بدهید و چنانچه قیمت بازار آن فرق کرده باشد، باید بالاترین قیمتی را که از زمان غصب تا زمان پرداخت قیمت داشته، بدهید.
مسأله‌ی 2559: هر گاه چیزی که غصب کردهاید و از بین رفته مانند گندم و جو باشد که قیمت اجزایش با هم فرق ندارد، باید مثل همان چیزی را که غصب کردهاید بدهید، ولی چیزی را که می‌دهید، باید خصوصیاتش مثل چیزی باشد که آن را غصب کردهاید و از بین رفته است.
مسأله‌ی 2560: هر گاه چیزی که مثل گوسفند، قیمت اجزای آن با هم فرق دارد را غصب نمایید و از بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نکرده باشد ولی در مدتی که پیشتان بوده مثلاً چاق شده باشد، باید قیمت وقتی که چاق بوده را بدهید.
مسأله‌ی 2561: هر گاه مالی از شما غصب شود و کسی از غاصب اول غصب کند و مالتان از بین برود، می‌توانید عوض آن را از هر کدام آنان بگیرید، یا از هر کدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نمایید. و چنانچه غاصب اول باشید و صاحب مال، عوض مالش را از شما بگیرد، می‌توانید آنچه را داده‌اید از غاصب دوم بگیرید. ولی اگر غاصب دوم باشید و صاحب مال، عوض مالش را از شما بگیرد، نباید آنچه را داده‌اید از غاصب اول بگیرید.
مسأله‌ی 2562: هر گاه چیزی که می‌خرید یا می‌فروشید، یکی از شرط‌های معامله در آن نباشد، مثلاً چیزی که باید با وزن خرید و فروش کنید، بدون وزن معامله نمایید، معامله را باطل بشمارید و چنانچه فروشنده و خریدار، با قطع نظر از معامله، راضی باشید که در مال یکدیگر تصرف کنید، می‌توانید در آن تصرف کنید، وگر نه چیزی را که از یکدیگر گرفته‌اید، مثل مال غصبی بدانید و باید آن را به هم برگردانید، و در صورتی که مال هر یک در دست دیگری تلف شود، چه بدانید معامله باطل بوده و چه ندانید، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2563: هرگاه مالی را از فروشنده بگیرید که آن را ببینید یا مدتی نزد خود نگهدارید تا اگر پسندیدید بخرید، در صورتی که آن مال تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهید.

مسأله‌ی 2498: هر گاه بخواهید زن خود را طلاق بدهید، باید عاقل و بالغ باشید و به اختیار خودتان طلاق بدهید. پس اگر مجبورتان کرده باشند زنتان را طلاق بدهید،‌ آن طلاق را باطل بشمارید. و نیز باید قصد طلاق داشته باشید، پس اگر صیغه‌ی طلاق را به شوخی بگویید، طلاق را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2499: زنی را که می‌خواهید طلاق بدهید، باید در وقت طلاق، از خون حیض و نفاس پاک باشد و در آن پاکی یا در حال نفاس یا حیضی که پیش از این پاکی بوده با او نزدیکی نکرده باشید، و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته خواهد شد.
مسأله‌ی 2500: در دو صورت می‌توانید زنتان را در حال حیض یا نفاس طلاق بدهید:
اول: آنکه بعد از ازدواج با او نزدیکی نکرده باشید.
دوم: به واسطه‌ی غایب بودن زن، نتوانید بفهمید که زنتان از خون حیض یا نفاس پاک است یا نه.
مسأله‌ی 2501: هرگاه زنتان را از خون حیض پاک بدانید و طلاقش دهید، بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق را باطل بشمارید.
مسأله‌ی 2502: هر گاه بدانید زنتان در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً به مسافرت برود و بخواهید او را طلاق دهید، باید تا مدتی که معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاک می‌شوند، صبر کنید.
مسأله‌ی 2503: هر گاه بخواهید زنتان که غایب است را طلاق دهید، چنانچه بتوانید اطلاع پیدا کنید که زن در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگر چه از روی عادت حیض زن یا نشانه‌های دیگری باشد که در شرع معین شده، باید تا مدتی که معمولاً زنها از حیض یا نفاس پاک می‌شوند، صبر کنید.
مسأله‌ی 2504: هر گاه با زنتان که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکی کنید و بخواهید طلاقش دهید، باید صبر کنید تا دوباره حیض ببیند و پاک شود، و همچنین اگر در حال حیض یا نفاس با او نزدیکی کنید، نباید در پاکیِ بعد از آن حیض یا نفاس او را طلاق دهید، اگر چه در آن پاکی با او نزدیکی نکرده باشید. ولی زنی که نُه سالش تمام نشده، یا حامله است را می‌توانید بعد از نزدیکی طلاق دهید، و همچنین است اگر زنتان یائسه باشد، یعنی اگر سیده است بیشتر از شصت سال و اگر سیده نیست، بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.
مسأله‌ی 2505: هرگاه با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکی کنید و در همان پاکی طلاقش دهید، اگر بعد معلوم شود که موقع طلاق حامله بوده، باید دوباره او را طلاق دهید.
مسأله‌ی 2506: هر گاه با زنتان که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کنید و مسافرت نمایید، چنانچه بخواهید در سفر طلاقش دهید، باید به قدری که زن معمولاً بعد از آن پاکی، خون می‌بیند و دوباره پاک می‌شود، صبر کنید.
مسأله‌ی 2507: هر گاه بخواهید زن خود را که به واسطه‌ی مرضی حیض نمی‌بیند، طلاق دهید، باید از وقتی که با او نزدیکی کرده‌اید، تا سه ماه از نزدیکی با او خودداری نمایید و بعد او را طلاق دهید.
مسأله‌ی 2508: طلاق را باید به صیغه‌ی عربی صحیح بخوانید و دو مرد عادل آن را بشنوند. اگر خودتان بخواهید صیغه‌ی طلاق را بخوانید و اسم زنتان مثلاً عایشه باشد، باید بگویید: «زَوْجَتِى عایِشَةُ طالِقٌ» یعنی زن من عایشه، رها است، و هر گاه بخواهید وکیل دیگری در طلاق شوید و اسم زن وکیلتان مثلاً عایشه باشد، باید بگویید: «زَوْجَةُ مُوَکلِى عایِشَةُ طالِقٌ»
مسأله‌ی 2509: ازدواج موقت را دارای طلاق ندانید و شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حیض را لازم ندانید. و رها شدن زن از شوهر موقتش را به یکی از دو راه بدانید:
اول: این که مدت تعیین‌شده در زمان خواندن صیغه‌ی عقد موقت، فرا برسد.
دوم: این که شوهر، باقیمانده‌ی مدت ازدواج را به زن موقتش ببخشد.
عدّه‌ی طلاق
مسأله‌ی 2510: منهاجیاتی که نُه سالتان تمام نشده و منهاجیاتی که یائسه هستند، می‌توانند بلافاصله بعد از طلاق ـ اگر چه شوهرشان با آنها نزدیکی کرده باشد ـ ازدواج کنند.
مسأله‌ی 2511: منهاجیاتی که نُه سالشان تمام شده و یائسه نیستند، هر گاه شوهرشان با آنها نزدیکی کرده باشد و طلاقشان دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگهدارند یعنی به قدری صبر کنند که دو بار حیض ببینند و پاک شوند و همین که حیض سوم را دیدند، عدّهشان را تمام شده بدانند و می‌توانند شوهر کنند، ولی اگر شوهرشان پیش از نزدیکی با آنها طلاقشان دهد، نگه داشتن عدّه را لازم ندانند و می‌توانند فوراً بعد از طلاق، شوهر کنند.
مسأله‌ی 2512: منهاجیاتی که حیض نمی‌بینند، اگر در سن زنهایی باشند که حیض می‌بینند، چنانچه شوهرشان بعد از نزدیکی کردن آنها را طلاق دهد، باید بعد از طلاق، تا سه ماه عدّه نگهدارند.
مسأله‌ی 2513: منهاجیاتی که عدّهشان سه ماه است، باید نود روز از روز بعد از طلاق، حساب کنند.
مسأله‌ی 2514: هر گاه منهاجیات از شوهرشان حامله باشند، اگر شوهرشان ایشان را طلاق بدهد، پایان عده‌شان را به دنیا آمدن یا سقط شدن جنین‌شان بدانند، اگر چه مثلاً یک ساعت بعد از طلاق باشد. ولی اگر از زنا یا شبهه حامله باشند، باید بعد از طلاق، تا سه پاکی یا سه ماه، از ازدواج خودداری نمایند.
مسأله‌ی 2515: هر گاه منهاجیاتی که نُه سالشان تمام شده و یائسه نیستند، به ازدواج موقت کسی در آیند، چنانچه شوهرشان با ایشان نزدیکی نماید و مدت ازدواجشان تمام شود، یا شوهرشان باقیمانده‌ی مدت را به ایشان ببخشد، در صورتی که حیض می‌بینند، باید به مقدار دو حیض و اگرحیض نمی‌بینند، به مدت چهل و پنج روز، از شوهر کردن خودداری نمایند.
مسأله‌ی 2516: منهاجیات باید ابتدای عدّه‌ی طلاقشان را از موقع خوانده شدن صیغه‌ی طلاق حساب کنند، چه بدانند طلاقشان داده‌اند و چه ندانند، پس اگر منهاجیات بعد از تمام شدن عدّه بفهمند که طلاق داده شده‌اند، دوباره عدّه نگهداشتن را لازم ندانند.
عدّه‌ی منهاجیاتی که شوهرشان مرده است
مسأله‌ی 2517: منهاجیاتی که شوهرشان مرده، اگر حامله نباشند، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارند یعنی از شوهر کردن خودداری نمایند، اگر چه یائسه یا همسر موقت باشند، یا شوهرشان با ایشان نزدیکی نکرده باشد. ولی اگر حامله باشند، باید تا موقع تولد یا سقط جنینشان عدّه نگهدارند، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچهشان به دنیا آید یا سقط شود، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرشان صبر کنند، و این عدّه را «عدّه‌ی وفات» گویند.
مسأله‌ی 2518: منهاجیاتی که در عدّه‌ی وفات هستند، نباید لباسی که زینت حساب می‌شود، بپوشند و نباید سرمه بکشند و باید از هر گونه زینت و آرایشی خودداری نمایند.
مسأله‌ی 2519: هر گاه یکی از منهاجیات یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه‌ی وفات، ازدواج کند، چنانچه معلوم شود شوهرش بعداً مرده است و ازدواجش با شوهر دوم بعد از مردن شوهر اول اتفاق افتاده است، باید از شوهر دوم جدا شود و درصورتی که حامله باشد، تا زایمان یا سقط جنین صبر کند، سپس چهار ماه و ده روز برای شوهر اول عده‌ی وفات نگه‌ دارد. و اگر حامله نباشد، باید از روزی که خبر صحیح مرگ شوهر اولش را دریافت کرد، چهار ماه و ده روز برای شوهر اول، عده‌ی وفات نگه دارد، سپس برای شوهر دوم، عدّه‌ی طلاق نگهدارد.
مسأله‌ی 2520: منهاجیات باید ابتدای عدّه‌ی وفات را از موقعی که از مرگ شوهرشان مطلع می‌شوند قرار دهند.
مسأله‌ی 2521: هر گاه زنی بگوید: «عدّه‌ام تمام شده»، با دو شرط از او قبول کنید:
اول: آن که مورد تهمت نباشد.
دوم: آن که از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته باشد که در آن مدت، تمام شدن عدّه ممکن باشد.
طلاق بائن و طلاق رجعی
مسأله‌ی 2522: «طلاق بائن» را آن طلاقی بدانید که بعد از طلاق، نباید به زن خود رجوع کنید یعنی نباید بدون عقد، او را به زنی قبول نمایید و آن را بر شش قسم بدانید:
اول: طلاق زنتان که نُه سالش تمام نشده باشد.
دوم: طلاق زنتان که یائسه باشد. یعنی اگر سیده است بیشتر از شصت سال و اگر سیده نیست بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.
سوم: طلاق زنتان که بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشید.
چهارم: طلاق زنتان که او را سه دفعه طلاق داده باشید.
پنجم: طلاق خُلع و مبارات. و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد.
ششم: طلاق حاکم شرع. یعنی هر گاه نه حاضر باشید مخارج زندگانى زنتان را بدهید، و نه حاضر باشید او را طلاق دهید، حاکم شرع او را طلاق بدهد.
و غیر اینها را «طلاق رجعی» بدانید، یعنی بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است، می‌توانید به او رجوع نمایید و بدون نیاز به عقد مجدد، زنتان محسوب شود.
مسأله‌ی 2523: هر گاه زنتان را طلاق رجعی دهید، باید در مدت عدّه، مخارجش را بپردازید، و نباید او را از خانه‌ای که موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون کنید، ولی در بعضی از مواقع ـ‌ مثل این که زن، فحاشی کند یا رفت و آمد با مردان نامحرم داشته باشد ـ می‌توانید بیرونش کنید. و منهاجیات در عده‌ی طلاق رجعی، نباید برای کارهای غیر لازم، بدون اجازه‌ی شوهرشان از آن خانه بیرون روند.
احکام رجوع کردن
مسأله‌ی 2524: بعد از طلاق رجعی، به دو روش می‌توانید به زنتان رجوع کنید:
اول: حرفی بزنید که معنایش این باشد که او را دوباره زن خود قرار داده‌اید.
دوم: کاری کنید که از آن رجوع فهمیده شود.
ولی اگر در عدّه، بدون قصد رجوع، کامجویی جنسی مانند نزدیکی، بوسیدن و لمس کردن شهوانی داشته باشید، باید زنتان را دوباره طلاق بدهید.
مسأله‌ی 2525: بهتر است برای رجوع کردن شاهد بگیرید و به زن خبر دهید، ولی اگر بعد از تمام شدن عدّه بگویید: «در عدّه رجوع نموده‌ام» و زن تصدیق نکند، باید اثبات نمایید.
مسأله‌ی 2526: هر گاه از زنی که او را طلاق رجعی داده‌اید، مالی بگیرید و با او صلح کنید که دیگر به او رجوع نکنید، نباید به او رجوع کنید.
مسأله‌ی 2527: هر گاه زنتان را دو بار طلاق دهید و به او رجوع کنید، یا دو بار او را طلاق دهید و بعد از گذشت عدّه‌ی هر طلاق، عقدش کنید، یا بعد از یک طلاق، رجوع کنید و بعد از طلاق دیگر عقدش کنید، بعد از طلاق سوم، نباید با آن زن ازدواج کنید. ولی اگر بعد از طلاق سوم با شخص دیگری ازدواج کند، با پنج شرط می‌توانید دوباره با او ازدواج کنید:
اول: آنکه عقد شوهر دوم، دائمی باشد. پس اگر مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را عقد موقت کند، بعد از آن که از او جدا شد، نمی‌توانید او را عقد کنید.
دوم: شوهر دوم، بالغ باشد. پس هر گاه با کودکی ازدواج کند، نمی‌توانید بعد از جدایی، با او ازدواج کنید.
سوم: شوهر دوم با او از جلو نزدیکی و دخول کرده باشد به نحوی که هر دو لذت برده باشد، و شوهر، انزال منی داشته باشد.
چهارم: شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.
پنجم: زن، عدّه‌ی طلاق یا عدّه‌ی وفات شوهر دومش تمام شده باشد.
طلاق خُلع
مسأله‌ی 2528: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست و ترس مبتلا شدن به فحشاء دارد و مهریه یا مال دیگر خود را به شوهر می‌بخشد تا طلاقش دهد را «طلاق خُلع» گویند.
مسأله‌ی 2529: هر گاه خودتان بخواهید صیغه‌ی طلاق خُلع زنتان را بخوانید، چنانچه اسم زنتان مثلاً عایشه باشد، پس از بذل و قبول آن بگویید: «زَوْجَتِی عایِشَةُ خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِیَ طالِقٌ» و نیز بگویید: «زَوْجَتِی عایِشَةُ خَالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِیَ طالِقٌ» یعنی زنم عایشه را طلاق خُلع دادم، او رها است.
مسأله‌ی 2530: هر گاه از طرف زنی وکیل شوید که مهریه‌ی او را به شوهرش ببخشید و شوهرش نیز شما را وکیل کند که زنش را طلاق دهید، چنانچه اسم شوهر، خالد و اسم زن عایشه باشد، باید بعد از بذل و قبول بذل از طرف شوهر، صیغه‌ی خلع را این طور بخوانید: «عَنْ مُوَکلَتِی عایِشَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکلِی خالِدَ لِیَخْلَعَها عَلَیهِ» پس از آن بدون فاصله بگویید: «زَوْجَةُ مُوَکلِی خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ» و نیز بگویید: «زَوْجَةُ مُوَکلِی خَالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ» و هر گاه زن بخواهد چیزی غیر از مهریه‌اش را به شوهرش ببخشد که او را طلاق دهد، باید به جای کلمه‌ی «مَهرَها» آن چیز را بگویید، مثلاً اگر صد هزار تومان داده، باید بگویید: «بَذَلَتْ مِأةَ ألف تومانٍ».
طلاق مبارات
مسأله‌ی 2531: هر گاه زن و شوهری یکدیگر را نخواهند و زن، مالی به مرد بدهد که او راطلاق دهد، آن طلاق را «مُبارات» گویند.
مسأله‌ی 2532: هر گاه خودتان بخواهید صیغه‌ی مبارات را بخوانید، چنانچه مثلاً اسم زنتان عایشه باشد، و آنچه می‌بخشد، مهریه‌اش باشد، باید بگویید: «بارَأْتُ زَوْجَتِی عایِشَةَ عَلى مَهرها فَهِی طالِقٌ» یعنی مبارات کردم زنم عایشه را در مقابل مهریه‌اش، پس او رها است، و چنانچه آن مال، غیر از مهریه باشد، باید بگویید: «بارَأْتُ زَوْجَتِی عایِشَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ» و اگر وکیل دیگری شده‌اید، در صورتی که آنچه می‌بخشد، مهریه‌اش باشد، باید بگویید: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکلِی عایِشَةَ عَلى مَهرها فَهِی طالِقٌ» و در صورتی که آنچه می‌بخشد، مالی غیر از مهریه‌اش باشد، باید بگویید: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکلِی عایِشَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِی طالِقٌ».
مسأله‌ی 2533: صیغه‌ی طلاق خُلع و مبارات را باید به عربی صحیح بخوانید، ولی می‌توانید بذل و قبول را به زبان غیر عربی بگویید. مثلاً زن می‌تواند برای آن که مال خود را به شوهرش ببخشد، به فارسی بگوید: «برای این که مرا طلاق بدهی، مهریه‌ام یا فلان مال را به تو بخشیدم» و شوهرش نیز می‌تواند به فارسی قبول کند.
مسأله‌ی 2534: هر گاه زنتان در بین عدّه‌ی طلاق خُلع یا مبارات از بخشش خود برگردد، می‌توانید رجوع کنید و بدون عقد، دوباره او را زن خود بدانید.
مسأله‌ی 2535: هر گاه با زنتان مبارات کنید، نباید مالی را که برای طلاق مبارات می‌گیرید، بیشتر از مهریه‌ی زنتان باشد، ولی در طلاق خُلع می‌توانید بیشتر بگیرید.
مسائل متفرقه‌ی طلاق
مسأله‌ی 2536: هر گاه مردی بخواهد با یکی از منهاجیات ـ به گمان این که زن خودش است ـ نزدیکی کند، اگر منهاجیات بدانند که شوهرشان نیست، باید او را آگاه کرده و مانع نزدیکی‌اش شوند، ولی اگر گمان کنند شوهرشان است و تسلیم او شوند، باید عدّه نگهدارند.
مسأله‌ی 2537: هر گاه یکی از منهاجیات، مبتلا به زنا شد، باید عدّه نگه‌ دارد.
مسأله‌ی 2538: نباید زن شوهرداری را ترغیب کنید تا از شوهرش طلاق بگیرد و با شما ازدواج نماید، ولی اگر چنین شد، طلاق و عقد را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2539: منهاجیات نباید اختیار طلاق را شرط ضمن عقد ازدواجشان کنند، ولی می‌توانند وکالت از طرف شوهر را شرط ضمن عقد نمایند که هرگاه مسافرت کند یا مثلاً تا شش ماه خرجی‌شان را ندهد یا معتاد شود، وکالت داشته باشند خود را طلاق بدهند. و اگر چنین شرطی را در ضمن عقد قبول کردید، نباید زنتان را از وکالت عزل نمایید.
مسأله‌ی 2540: منهاجیاتی که شوهرشان گم شده، اگر بخواهند با مرد دیگری ازدواج کنند، باید به نزد مجتهد عادل بروند و به دستور او عمل نمایند.
مسأله‌ی 2541: می‌توانید زن پسر یا زن نوه‌ی پسری‌تان که دیوانه باشد و دیوانگیاش متصل به زمان صغیر بودنش باشد، اگر به مصلحت او می‌دانید، را با اجازه‌ی حاکم شرع طلاق بدهید.
مسأله‌ی 2542: هر گاه برای پسر یا نوه‌ی پسری‌تان، زنی را عقد موقت کنید، چنانچه صلاح بچه باشد، می‌توانید مدت آن زن را ببخشید، اگر چه مقداری از زمان تکلیف بچه نیز جزء مدت عقد موقت باشد، مثل این که برای پسر یا نوه‌ی پسری چهارده سالهتان زنی را عقد دو ساله کنید، ولی زن دائمی او را نباید طلاق دهید.
مسأله‌ی 2543: هر گاه مردی از روی علاماتی که در شرع معین شده، دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، اگر آن دو نفر یا یکی از آنها را عادل نمی‌دانید، نباید آن زن را برای خودتان یا برای شخص دیگری عقد کنید.
مسأله‌ی 2544: هر گاه زنتان را طلاق دهید، او را مطلع نمایید.

مسأله‌ی 2464: اگر زنی بچه‌ای را با شرایطی که در مسأله‌ی 2474 گفته خواهد شد، شیر دهد، آن بچه را به این عدّه محرم بدانید:
اول: خود زن و آن را «مادر رضاعی» بگویید.
دوم: شوهر زن که شیر، مال اوست و او را «پدر رضاعی» بگویید.
سوم: پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعی او باشند.
چهارم: بچههایی که از آن زن به دنیا آمده‌اند، یا به دنیا خواهند آمد.
پنجم: بچه‌های اولاد آن زن هر چه پایین روند، چه از اولاد او به دنیا آمده، یا اولاد او آن بچهها را شیر داده باشند.
ششم: خواهر و برادر آن زن، اگر چه رضاعی باشند. یعنی به واسطه‌ی شیر خوردن، با آن زن، خواهر و برادر شده باشند.
هفتم: عمو و عمه‌ی آن زن، اگر چه رضاعی باشند.
هشتم: دایی و خاله‌ی آن زن، اگر چه رضاعی باشند.
نهم: اولاد شوهر آن زن که شیر، مال آن شوهر است، هر چه پایین روند، اگر چه اولاد رضاعی او باشند.
دهم: پدر و مادرِ شوهر آن زن، که شیر، مال آن شوهر است، هر چه بالا روند.
یازدهم: خواهر و برادر شوهری که شیر، مال اوست، اگر چه خواهر و برادر رضاعی او باشند.
دوازدهم: عمو و عمه و دایی و خاله‌ی شوهری که شیر، مال اوست و هر چه بالا روند، اگر چه رضاعی باشند.
و نیز عدّه‌ی دیگری که در مسائل بعد گفته خواهد شد.
مسأله‌ی 2465: هر گاه زنی بچهتان را با شرایطی که در مسأله‌ی 2474 گفته خواهد شد شیر بدهد، نباید با دخترهایی که از آن زن به دنیا آمده‌اند ازدواج کنید و نیز نباید دخترهای شوهری که شیر، مال اوست را برای خود عقد نمایید، بلکه نباید دخترهای رضاعی او را هم برای خود عقد نمایید و نباید نگاه محرمانه، یعنی نگاهی که می‌توانید به مَحرم‌های خود کنید، به آنان نمایید.
مسأله‌ی 2466: هر گاه زنتان بچه‌ای را با شرایطی که در مسأله‌ی 2474 گفته خواهد شد شیر بدهد، خواهرهای آن بچه را بدین واسطه بر خود مَحرم ندانید و با آنان ازدواج هم نکنید. و نیز خویشانتان را به برادر و خواهر بچه‌ای که شیر خورده، مَحرم نشمارید.
مسأله‌ی 2467: هر گاه منهاجیات بچه‌ای را شیر دهند، برادرهای آن بچه را بدین واسطه بر خود مَحرم ندانید، و نیز خویشانشان را به برادر و خواهر بچه‌ای که شیر خورده، مَحرم نشمارند.
مسأله‌ی 2468: هر گاه با زنی که دختری را شیر کامل داده ازدواج کنید و با آن زن نزدیکی نمایید، هیچگاه نباید آن دختر را برای خود عقد کنید.
مسأله‌ی 2469: هر گاه با دختری ازدواج کنید، هیچگاه نباید با زنی که آن دختر را شیر کامل داده، ازدواج نمایید.
مسأله‌ی 2470: نباید با دختری که مادر یا مادر بزرگش شما را شیر کامل داده است، ازدواج کنید و نیز اگر زن پدرتان از شیر پدرتان، دختری را شیر داده باشد، نباید با آن دختر ازدواج نمایید، و چنانچه دختر شیرخواری را برای خود عقد کنید، بعد مادر یا مادر بزرگ یا زن پدرتان از شیر پدرتان آن دختر را شیر دهند، عقد را باطل بدانید.
مسأله‌ی 2471: با دختری که خواهرتان یا زن برادرتان از شیر برادرتان او را شیر کامل داده باشد، نباید ازدواج کنید و همچنین است اگر خواهرزاده یا برادرزاده یا نوه‌ی خواهر یا نوه‌ی برادرتان آن دختر را شیر داده باشند.
مسأله‌ی 2472: منهاجیات نباید بچه‌ی دخترشان را شیر دهند، که اگر چنین کنند، دخترشان باید برای همیشه از شوهرش جدا شود، و همچنین است اگر بچه‌ای که شوهر دخترشان از زن دیگر دارد را شیر دهند. ولی اگر بچه‌ی پسر خود را شیر دهند، زن پسرشان که مادر آن کودک شیرخوار است را بر شوهرش حرام ندانید.
مسأله‌ی 2473: هر گاه زن پدر منهاجیات، بچه‌ی شوهرشان را از شیر پدرشان شیر دهد، باید برای همیشه از شوهرشان جدا شوند، چه بچه‌ی خودشان باشد یا بچه‌ی زن دیگر شوهرشان.
شرایط شیر دادنی که باید علت محرم شدن بدانید
مسأله‌ی 2474: نُه شرط را برای شیر دادنی که علت محرم شدن است، لازم بدانید:
اول: بچه از شیر زن زنده بخورد، پس اگر از پستان زنی که مرده است شیر بخورد، موجب ایجاد محرمیت ندانید.
دوم: شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچه‌ای را که از زنا به دنیا آمده به بچه‌ی دیگر بدهید، بچه را به واسطه‌ی آن شیر بر کسی محرم ندانید.
سوم: بچه، شیر را از پستان بمکد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزید، موجب ایجاد محرمیت ندانید.
چهارم: شیر، خالص بوده و با چیز دیگری مخلوط نباشد.
پنجم: شیر از یک شوهر باشد. پس اگر زن شیردهی را طلاق دهید، بعد شوهر دیگری کند و از او حامله شود و تا موقع زاییدن، شیری که از شوهر اول داشته باقی باشد و مثلاً هشت دفعه پیش از زاییدن از شیر شوهر اول و هفت دفعه بعد از زاییدن از شیر شوهر دوم به بچه‌ای بدهد، بچه را به واسطه‌ی آن شیر بر کسی محرم ندانید.
ششم: بچه به واسطه‌ی مرض، شیر را قی نکند، ولی اگر قی کند، کسانی که به واسطه‌ی شیر خوردن به آن بچه مَحرم می‌شوید، نباید با او ازدواج کنید و نگاه محرمانه هم به او ننمایید.
هفتم: پانزده مرتبه یا یک شبانهروز ـ به طوری که در مسأله‌ی بعدی گفته خواهد شد ـ از شیر، سیر بخورد یا مقداری شیر به او بدهید که بگویند از آن شیر، استخوانش محکم شده و گوشت در بدنش روییده است، بلکه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهید، کسانی که به واسطه‌ی شیر خوردن به او مَحرم می‌شوید با او ازدواج نکنید و نگاه محرمانه هم به او ننمایید.
هشتم: دو سال بچه تمام نشده باشد، پس اگر بعد از تمام شدن دو سالگی او را شیر بدهید، موجب ایجاد محرمیت به کسی ندانید بلکه اگر مثلاً پیش از تمام شدن دو سال، چهارده مرتبه و بعد از آن یک مرتبه شیر بخورد، باز هم موجب ایجاد محرمیت به کسی ندانید، ولی چنانچه از موقع زاییدن زن شیرده، بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچه‌ای را شیر دهد، نباید با او ازدواج کنید و نگاه محرمانه هم به او ننمایید.
نهم: شیر از زایمان باشد، پس خوردن شیری که بدون زایمان در پستان زن یا مرد پیدا شده را موجب محرمیت ندانید.
مسأله‌ی 2475: شیر خوردنی را موجب محرمیت بدانید که شیرخوار در بین یک شبانهروز، غذا یا شیر زن دیگری را نخورد، ولی اگر کمی غذا بخورد که نگویند در بین، غذا خورده، دارای اشکال ندانید. و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یک زن بخورد و در بین پانزده مرتبه، شیر دیگری را نخورد و در هر دفعه، بدون فاصله شیر بخورد، ولی اگر در بین شیر خوردن، نفس تازه کند یا کمی صبر کند که از اولی که پستان در دهان می‌گیرد تا وقتی سیر می‌شود، یک دفعه حساب شود، دارای اشکال ندانید.
مسأله‌ی 2476: هر گاه زنی از شیر شوهر خود بچه‌ای را شیر دهد، بعد شوهر دیگری کند و از شیر آن شوهر هم بچه‌ی دیگری را شیر دهد، آن دو بچه، نباید با هم ازدواج کنند ولی نگاه محرمانه نیز به یکدیگر ننمایند.
مسأله‌ی 2477: هر گاه زنی از شیر یک شوهر، چندین بچه را شیر دهد، همه‌ی آنان باید خود را به یکدیگر و به شوهر و به زنی که آنان را شیر داده، مَحرم بدانند.
مسأله‌ی 2478: هر گاه کسی چند زن داشته باشد و هر کدام آنان ـ با شرایطی که گفته شد ـ بچه‌ای را شیر دهد، همه‌ی آن بچهها باید خود را به یکدیگر و به آن مرد و به همه‌ی آن زنها مَحرم بدانند.
مسأله‌ی 2479: هر گاه دو زن شیرده داشته باشید و یکی از آنان بچه‌ای را مثلاً هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد، آن شیردادن را موجب محرمیت آن بچه ندانید.
مسأله‌ی 2480: هر گاه زنی از شیر یک شوهر، پسر و دختری را شیر کامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر نباید خود را با خواهر و برادر آن پسر، مَحرم بدانند ولی با یکدیگر ازدواج هم نکنند.
مسأله‌ی 2481: نباید بدون اجازه‌ی زن خود با زنهایی که به واسطه‌ی شیر خوردن، خواهرزاده یا برادر زاده‌ی زنتان شده‌اند ازدواج کنید و نیز اگر گرفتار لواط با پسری شده باشید، نباید با دختر، خواهر، مادر و مادربزرگ آن پسر که رضاعی هستند، یعنی به واسطه‌ی شیر خوردن، دختر، خواهر و مادر او شده‌اند، ازدواج نمایید.
مسأله‌ی 2482: زنی که برادرتان را شیر داده را مَحرم ندانید، ولی با او ازدواج نکنید.
مسأله‌ی 2483: نباید با دو خواهر ـ اگر چه رضاعی باشند، یعنی به واسطه‌ی شیر خوردن خواهر یکدیگر شده باشند ـ ازدواج کنید و چنانچه دو زن را عقد کنید و بعد بفهمید خواهر بوده‌اند، در صورتی که عقد آنان در یک وقت بوده، هر دو را باطل بشمارید و اگر در یک وقت نبوده، عقد اولی را صحیح و عقد دومی را باطل بدانید.
مسأله‌ی 2484: منهاجیات نباید به چند گروه شیر بدهند:
اول: برادر و خواهر خودشان.
دوم: عمو، عمه، دایی و خاله‌ی خودشان.
سوم: اولاد عمو و اولاد دایی خودشان.
چهارم: برادرزاده‌ی خودشان.
پنجم: برادر شوهر یا خواهر شوهرشان.
ششم: خواهرزاده‌ی خود یا خواهرزاده‌ی شوهرشان.
هفتم: عمو، عمه، دایی و خاله‌ی شوهرشان.
هشتم: نوه‌ی زن دیگر شوهرشان.
مسأله‌ی 2485: زنی که دختر عمه یا دختر خالهتان را شیر داده را مَحرم ندانید، ولی از ازدواج با او نیز خودداری نمایید.
مسأله‌ی 2486: هر گاه یکی از زن‌هایتان فرزند عموی زن دیگرتان را شیر دهد، موجب حرام شدن زنی که فرزند عمویش شیر خورده بر خود ندانید.
آداب شیر دادن
مسأله‌ی 2487: بهترین زن برای شیر دادن به بچه را مادر او بدانید و سزاوار است منهاجیات برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرند، ولی خوب است که به زنانتان برای شیردادن مزد بدهید و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، می‌توانید بچه را از او گرفته و به دایه بدهید.
مسأله‌ی 2488: دایه‌ای که برای کودک می‌گیرید، دوازده امامی و دارای عقل و عفت و صورت نیکو باشد و شیرخوارتان را به دایه‌ی کم عقل یا غیر دوازده امامی یا بد صورت یا بد اخلاق یا زنازاده یا دایه‌ای که از زنا بچه‌دار شده، ندهید.
مسائل متفرقه‌ی شیردادن
مسأله‌ی 2489: باید منهاجیات به هر بچه‌ای که شیر کامل می‌دهند، به دقت ثبت کنند تا بعدها فراموش نشود و دو نفر مَحرم با یکدیگر ازدواج نکنند.
مسأله‌ی 2490: خوب است کسانی که به واسطه‌ی شیر خوردن، با شما خویشی پیدا کرده‌اند را احترام نمایید، ولی نباید از یکدیگر ارث ببرید.
مسأله‌ی 2491: منهاجیات باید در صورتی که ممکن باشد، فرزندشان را دو سال تمام شیر بدهند و اگر امکان نداشت، بیست و یک ماه را حتماً شیر بدهند.
مسأله‌ی 2492: منهاجیات نباید بدون اجازه‌ی شوهرشان به بچه‌ی دیگری شیر بدهند. و نباید بچه‌ای را شیر بدهند که به واسطه‌ی شیردادن به آن بچه، به شوهرشان حرام شود؛ مثلاً اگر شوهرشان دختر شیرخواری را برای خود عقد کرده باشد، نباید آن دختر را شیر دهند، چون اگر آن دختر را شیر دهند، مادر زن شوهرشان شده و بر او حرام می‌گردد.
مسأله‌ی 2493: هر گاه دختر شیرخواری را با اجازه‌ی ولیّ‌اش برای خود عقد موقت کنید و زن برادرتان ـ با شرایطی که در مسأله‌ی 2474 گفته شد ـ به او شیر بدهد، آن دختر و همچنین زن برادرتان را محرم ندانید، ولی هرگز با زن برادرتان، اگر از برادرتان جدا شود یا بعد از مردن برادرتان، و همچنین آن دختر، ازدواج نکنید.
مسأله‌ی 2494: هر گاه پیش از آن که زنی را برای خود عقد کنید، بفهمید که آن زن به واسطه‌ی شیرخوردن بر شما حرام شده، نباید با او ازدواج کنید. و اگر بعد از عقد بفهمید، عقد را باطل بشمارید. پس اگر با او نزدیکی نکرده باشید یا نزدیکی کرده باشید و زن در وقت نزدیکی کردن می‌دانسته بر شما حرام است، پرداخت مهریه‌اش را لازم ندانید، ولی اگر او نیز بعد از نزدیکی بفهمد که بر شما حرام بوده، باید مهریهاش را مطابق زنهایی که مثل او هستند، بدهید. و در تفاوت مهریه‌ی خودش با مهریه‌ی زنان مثل او، با هم مصالحه نمایید.
مسأله‌ی 2495: هر گاه منهاجیات پیش از آن که به عقد مردی در آیند، بفهمند که با او به واسطه‌ی شیر خوردن محرم هستند، نباید به همسری‌اش رضایت دهند و اگر بعد از عقد بفهمند، چنانچه نزدیکی نکرده باشند، عقدشان را باطل بشمارند و نباید مهریه بگیرند، ولی اگر نزدیکی کرده باشند، از شوهرشان جدا شوند و بر مقدار مهریه با او مصالحه کنند.
مسأله‌ی 2496: شیر دادنی که باید علت محرم شدن بدانید را به دو چیز ثابت بشمارید:
اول: خبردادن عدّه‌ای که از گفته‌ی آنان یقین برایتان حاصل شود.
دوم: شهادت دو مرد عادل یا یک مرد و دو زن عادل یا چهار زن عادل.
و این دو گروه باید شرایط شیر دادن را هم بگویند، مثلاً بگویند: «ما دیده‌ایم که فلان بچه، یک شبانه‌روز از پستان فلان زن شیر خورده و چیزی هم در بینش نخورده» و همچنین سایر شرطها ـ که در مسأله‌ی 2474 گفته شد ـ را شرح دهند.
مسأله‌ی 2497: هر گاه شک کنید در دوران شیرخوارگی، از زنی به مقداری که علت محرم شدن است، شیر خورده‌اید یا نه، یا گمان داشته باشید که به آن مقدار شیر خورده‌اید، آن شیرخوردن را موجب ایجاد محرمیت ندانید و از ازدواج با کسانی که می‌توانستند به واسطه‌ی آن شیر بر شما مَحرم باشند، خودداری نمایید.

به واسطه‌ی عقد ازدواج، زن را به مرد، حلال بشمارید و ازدواج را بر دو قسم بدانید: ازدواج دائم و ازدواج غیر دائم. ازدواج دائم را آن بدانید که مدت زناشویى در آن معین نشود، و زنى را که به‏ این قسم عقد مى‏کنید، «دائمه» گویند. و ازدواج غیر دائم را آن بدانید که مدت زناشویى در آن معین شود، مثلاً زن را به مدت یک ساعت‏ یا یک روز یا یک ماه یا یک سال یا بیشتر عقد نمایید، و زنى را که به این قسم عقد کنید، «متعه» یا «صیغه» نامند.
احکام عقد
مسأله‌ی 2363: در زناشویی ـ چه دائم و چه غیر دائم ـ باید صیغه بخوانید و تنها راضی بودن زن و مرد را کافی ندانید. و صیغه‌ی عقد را یا خودتان (زن و مرد) بخوانید، یا شخص دیگری را وکیل کنید که از طرف شما بخواند.
مسأله‌ی 2364: مرد بودن وکیل را لازم ندانید بلکه منهاجیات را هم می‌توانید برای خواندن صیغه‌ی عقد، وکیل کنید.
مسأله‌ی 2365: تا یقین نکنید که وکیلتان صیغه را خوانده است، نباید به همسرتان نگاه محرمانه نمایید، و نباید به گمان این که وکیل، صیغه را خوانده است، کفایت کنید، ولی اگر وکیل بگوید: «صیغه را خوانده‌ام» و از گفته‌اش اطمینان حاصل کنید، کافی بدانید.
مسأله‌ی 2366: هر گاه زنی شما را وکیل کند که مثلاً ده روز او را به عقد مردی درآورید، باید ابتدای ده روز را معین کنید.
مسأله‌ی 2367: می‌توانید برای خواندن صیغه‌ی عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وکیل شوید و نیز می‌توانید از طرف زن وکیل شوید و او را برای خود به طور دائم یا غیر دائم عقد کنید، و همچنین منهاجیات می‌توانند از طرف مرد وکیل شوند که خود را به عقد او در آورند، ولی بهتر است که عقد را دو نفر بخوانند.
دستور خواندن عقد دائم
مسأله‌ی 2368: هر گاه خودتان (زن و مرد) بخواهید صیغه‌ی عقد دائم را بخوانید، اول زن باید بگوید: «زَوَّجْتُک نَفْسی عَلی الصِّدَاقِ الْمَعْلوُم» (یعنی خود را زن تو نمودم به مهری که معین شده)، پس از آن بدون فاصله بگویید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ» (یعنی ازدواج را قبول کردم). و اگر وکیل شده باشید که صیغه‌ی عقد را بخوانید، چنانچه مثلاً اسم مرد، احمد و اسم زن فاطمه باشد، هر گاه وکیل زن باشید باید بگویید: «زَوَّجْتُ مُوَکلَتی فَاطِمَةَ مُوَکلَک اَحْمَدَ عَلی الصِّدَاقِ الْمَعْلوُمِ» پس بدون فاصله، وکیل مرد بگوید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ لِمُوَکلی اَحْمَدَ عَلی الصِّدَاقِ الْمَعْلوُمِ». و باید لفظی که خود یا وکیلتان می‌گویید، با لفظی که زن یا وکیلش می‌گوید، مطابق باشد، مثلاً اگر زن یا وکیلش «زَوَّجْتُ» می‌گوید، یا وکیلتان هم «قَبِلْتُ التَّزوِیج» بگویید.
دستور خواندن عقد غیر دائم
مسأله‌ی 2369: هر گاه خودتان (زن و مرد) بخواهید صیغه‌ی عقد غیر دائم را بخوانید، باید نخست، مدت و مهریه را معین کنید، سپس زن بگوید: «زَوَّجْتُکَ نَفْسی فی الْمُدَّةِ الْمَعْلوُمَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلومِ» (یعنی خود را برای مدتی که مشخص شده، زن تو نمودم به مهری که معین گردیده)، بعد شما بدون فاصله بگویید: «قَبِلْتُ» (قبول کردم). و اگر وکیل شده باشید که صیغه‌ی عقد موقت را بخوانید، هر گاه وکیل زن باشید باید بگویید: «مَتَّعْتُ مُوَکلَتِی مُوَکلَک فِی الْمُدَّةِ الْمَعْلوُمَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلومِ» (به ازدواج موقت موکل تو در آوردم، موکل خودم را برای مدتی که مشخص شده، به مهری که معین گردیده) پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: «قَبِلْتُ لِمُوَکلِی هَکذا».
شرایط عقد
مسأله‌ی 2370: باید در عقد ازدواج، چند چیز را ملاحظه کنید:
اول: آنکه صیغه‌ی عقد را به عربی صحیح بخوانید.
دوم: قصد انشاء داشته باشید، چه برای خودتان باشد و چه وکیل شده باشید که صیغه را بخوانید، یعنى اگر خودتان (مرد و زن) صیغه را مى‏خوانید، زن به گفتن «زَوَّجْتُک نَفْسِی» قصدش این باشد که خود را زن شما قرار دهد، و شما به گفتن «قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ» زن بودن او را براى خود قبول نمایید، و اگر وکیل شده باشید، به گفتن «زَوَّجْتُ» و «قَبِلْتُ» قصدتان این باشد که مرد و زنى که شما را وکیل کرده‏اند، زن و شوهر شوند.
سوم: کسى را که وکیل می‌کنید تا صیغه را بخواند، باید بالغ و عاقل باشد، و صیغه‌ای که بچه یا دیوانه می‌خواند را معتبر ندانید.
چهارم: هر گاه وکیل زن یا مرد برای خواندن صیغه شده باشید، باید در عقد، زن و مرد را معین کنید، مثلاً اسم آنها را ببرید یا به آنها اشاره نمایید.
پنجم: زن و مرد باید به ازدواج راضى باشند.
مسأله‌ی 2371: هر گاه در صیغه‌ی عقد، یک حرف یا یک کلمه را غلط بخوانید به طوری که معنی آن را عوض کند، باید عقد را دوباره با عبارات صحیح، بخوانید.
مسأله‌ی 2372: می‌توانید کسی که دستور زبان عربی را نمی‌داند، ولی قرائتش صحیح است و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه می‌داند و از هر لفظی معنای آن را قصد می‌نماید را برای خواندن صیغه‌ی عقدتان وکیل کنید.
مسأله‌ی 2373: هر گاه زنی را برای مردی بدون اجازه‌ی آنان عقد کنید و بعداً زن و مرد به آن عقد راضی شوند، عقد را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2374: هر گاه زن و مرد یا یکی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند ولی بعد از خواندن عقد، راضی شوند، عقد را صحیح بدانید، گر چه بهتر است صیغه‌ی عقد را دوباره بخوانید.
مسأله‌ی 2375: هر گاه پدر یا پدربزرگ پدری باشید، می‌توانید برای فرزند یا نوه‌ی نابالغ یا دیوانه‌ی خود که به حال دیوانگی بالغ شده است، همسر بگیرید. و هر گاه پدر یا پدربزرگ پدری‌تان در کودکی یا دیوانگی شما برایتان زن گرفته باشد، اگر ازدواجی که برایتان کرده‌اند، مصلحت داشته و مفسده‌ای نداشته، نباید بعد از بالغ یا عاقل شدن، آن را به هم بزنید، ولی اگر مفسده‌ای داشته، می‌توانید آن را به هم بزنید.
مسأله‌ی 2376: منهاجیاتی که به حد بلوغ رسیده و رشیده هستند، یعنی مصلحت خود را تشخیص می‌دهند، اگر بخواهند شوهر اختیار کنند، چنانچه باکره باشند، باید از پدر یا پدربزرگ پدری خود اجازه بگیرند، ولی اجازه‌ی مادر و برادر را لازم ندانند.
مسأله‌ی 2377: هر گاه پدر و پدربزرگ پدری منهاجیات غایب باشند، به طوری که نتوانند از آنان اجازه بگیرند و احتیاج به شوهر کردن داشته باشند، می‌توانند بدون اجازه گرفتن از آنان، ازدواج کنند. و نیز اگر باکره نباشند، در صورتی که بکارتشان به واسطه‌ی شوهر دائم یا موقت از بین رفته باشد، اجازه‌ی پدر و پدربزرگ پدری را لازم ندانند، ولی اگر به واسطه‌ی دستکاری یا پرش یا وطی به شبهه یا زنا از بین رفته باشد، باید اجازه بگیرند.
مسأله‌ی 2378: هر گاه پدر یا پدربزرگ پدری‌تان در دوران کودکی شما، برایتان زن بگیرند، باید بعد از بالغ شدن، خرج آن زن را بدهید، و همچنین اگر پیش از بلوغ بتوانید از زنتان بهره‌ی جنسی بگیرید و زنتان هم حاضر به بهره‌دهی جنسی باشد، باید خرجش را بدهید.
مسأله‌ی 2379: هر گاه پدر یا پدربزرگ پدری‌تان در دوران کودکی شما، برایتان زن بگیرند، چنانچه در موقع عقد، مالی داشته باشید، خودتان باید مهریه‌ی زنتان را بدهید. و هر گاه پدر یا پدربزرگ پدری باشید و برای فرزند یا نوه‌ی نابالغتان زن بگیرید، اگر او در موقع عقد، مالی نداشته باشد، خودتان باید مهریه‌ی زنش را بدهید.
عیبهایی که به واسطه‌ی آنها می‌توانید عقد را به هم بزنید
مسأله‌ی 2380: هر گاه بعد از عقد بفهمید که زنتان یکی از هفت عیب را پیش از عقد داشته، می‌توانید عقد را به هم بزنید؛ اول: دیوانگی. دوم: مرض جذام. سوم: مرض پیسی. چهارم: کوری. پنجم: زمین گیر بودن. ششم: افضاء یعنی راه ادرار و حیض او یکی شده باشد. ولی اگر راه حیض و مدفوع او یکی شده باشد، چنانچه زن را نخواهید، طلاقش بدهید و برای مهریه با او مصالحه نمایید. هفتم: آنکه گوشت یا غدّه یا استخوانی در فرج او باشد که مانع از نزدیکی شود.
مسأله‌ی 2381: هر گاه منهاجیات بعد از عقد بفهمند که شوهرشان پیش از عقد، دیوانه بوده است، یا بعد از عقد دیوانه شود، یا بفهمند شوهرشان آلت مردی ندارد، یا آلتش بعد از عقد و قبل از نزدیکی بریده شود، یا بفهمند مرضی دارد که نمی‌تواند نزدیکی نماید، یا بفهمند بیضه‌های او را پیش از عقد کشیده‌اند، یا بیضه‌هایش را بعد از عقد بکشند، می‌توانند به زندگی با او راضی شوند و می‌توانند از او طلاق بگیرند، ولی اگر طلاق گرفتند، مهریهشان را مطالبه نکنند.
مسأله‌ی 2382: هر گاه بخواهید به واسطه‌ی یکی از عیبهایی که در دو مسأله پیش گفته شد، عقد را به هم بزنید، طلاق دادن را لازم ندانید، ولی چنانچه منهاجیات بخواهند به واسطه‌ی یکی از عیبهایی که در مسأله‌ی پیش گفته شد، عقد را به هم بزنند، باید طلاق بگیرند ولی مهریهشان را نگیرند.
مسأله‌ی 2383: هر گاه زنتان به واسطه‌ی آن که نمی‌توانید نزدیکی کنید، از شما جدا شود، باید نصف مهریه‌اش را بدهید. ولی اگر به واسطه‌ی یکی از عیب‌های دیگری که گفته شد، عقد را به هم بزنید یا زنتان عقد را به هم بزند، چنانچه نزدیکی نکرده باشید، پرداخت مهریه را لازم ندانید، ولی اگر نزدیکی کرده‌اید، باید تمام مهریه را بدهید.
زنهایی که نباید با آنها ازدواج کنید
مسأله‌ی 2384: نباید با زنهایی مثل مادر، خواهر و مادر زن که محرم هستند، ازدواج کنید.
مسأله‌ی 2385: هر گاه زنی را برای خود عقد نمایید، اگر چه با او نزدیکی نکنید، مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر او و هر چه بالا بروند را برای خود محرم شمارید.
مسأله‌ی 2386: هر گاه زنی را عقد کنید و با او نزدیکی نمایید، دختر و نوه‌ی دختری و نوه‌ی پسری آن زن و هر چه پایین روند، چه در وقت عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند را برای خود محرم بدانید.
مسأله‌ی 2387: هر گاه با زنی که برای خود عقد کرده‌اید، نزدیکی نکرده باشید، تا وقتی که آن زن در عقدتان است، نباید با دختر او ازدواج کنید.
مسأله‌ی 2388: عمه و خاله‌ی پدر، و عمه و خاله‌ی پدر پدر، و عمه و خاله‌ی مادر و عمه و خاله‌ی مادر مادر، و هر چه بالا بروند را بر خود محرم بدانید.
مسأله‌ی 2389: منهاجیات، بعد از عقد، پدر و پدربزرگ شوهر، و هر چه بالا بروند را محرم بدانند و پسر و نوه‌ی پسری و دختری شوهر و هر چه پایین آیند را بعد از نزدیکی، محرم بدانند، چه در موقع عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند.
مسأله‌ی 2390: هر گاه زنی را برای خود عقد کنید، چه عقد دائم باشد و چه عقد موقت، تا وقتی که آن زن در عقدتان است، نباید با خواهر آن زن ازدواج دائم یا موقت نمایید.
مسأله‌ی 2391: هر گاه زن دائمتان را ـ به ترتیبی که در کتاب طلاق گفته خواهد شد ـ طلاق رجعی دهید، نباید در بین عدّه، خواهر او را عقد دائم یا موقت نمایید، همچنین هر گاه مدت زن موقتتان به پایان رسد یا باقیمانده‌اش را ببخشید، نباید در ایام عدّه‌ی او، خواهرش را عقد دائم یا موقت نمایید. همچنین از ازدواج با خواهر زن، در عده‌ی طلاق بائن بپرهیزید.
مسأله‌ی 2392: نباید بدون اجازه‌ی زن خود، با خواهرزاده یا برادرزاده‌ی او ازدواج کنید، و اگر بدون اجازه‌ی زنتان، آنان را عقد نمایید و بعداً زنتان راضی شود، باید صیغه‌ی عقد را دوباره بخوانید.
مسأله‌ی 2393: نباید بدون اجازه‌ی زن خود با خواهرزاده یا برادرزاده‌ی او ازدواج کنید، ولی اگر ازدواج کردید و زنتان فهمید و حرفی نزد، یا رضایتش را به صراحت اعلام نکرد، باید از خواهرزاده یا برادرزاده‌اش جدا شوید و چنانچه رضایتش را به صراحت اعلام کرد، باید صیغه‌ی عقد را دوباره بخوانید.
مسأله‌ی 2394: هر گاه پیش از ازدواج با دختر عمه یا دختر خاله‌ی خود، به زنا با مادر آنان مبتلا شده ‌باشید، هیچگاه نباید با آنان ازدواج دائم یا موقت نمایید.
مسأله‌ی 2395: هر گاه با دختر عمه یا دختر خاله‌ی خود ازدواج نمایید و پیش از آن که با آنان نزدیکی کنید، مبتلا به زنا با مادرشان گردید، باید با طلاق از آنان جدا شوید.
مسأله‌ی 2396: هر گاه مبتلا به زنا با زنی غیر از عمه و خاله‌ی خود گردید، نباید هرگز با دختر او ازدواج کنید، ولی اگر زنی را عقد نمایید و با او نزدیکی کنید، بعد مبتلا به زنا با مادر آن زن شوید، آن زن را بر خود حرام ندانید، اما اگر بعد از عقد و پیش از آن که با آن زن نزدیکی کنید، مبتلا به زنا با مادرش شوید، باید زن را طلاق دهید و دیگر با او ازدواج نکنید.
مسأله‌ی 2397: نباید با زن غیر مسلمان، به صورت دائم ازدواج کنید، ولی می‌توانید به صورت موقت با زن مسیحی و یهودی ازدواج نمایید و از ازدواج موقت با ناصبی، وهابی، غلات و خوارج بپرهیزید. همچنین منهاجیات نباید به عقد غیر مسلمان درآیند.
مسأله‌ی 2398: هر گاه مبتلا به زنا با زن شوهردار یا زنی که در عده‌ی طلاق رجعی است، گردید، هرگز نباید با آن زن ازدواج کنید و همچنین اگر مبتلا به زنا با زنی شوید که در عده‌ی ازدواج موقت یا عده‌ی طلاق بائن یا عده‌ی وفات است، از ازدواج با او بپرهیزید.
مسأله‌ی 2399: هر گاه مبتلا به زنا با زن بیشوهری شوید که در عدّه نیست، می‌توانید آن زن را برای خود عقد نمایید، ولی باید صبر کنید تا حیض ببیند. همچنین اگر بخواهید با زن بی‌شوهری که در عدّه نبوده و زنا داده ازدواج کنید، باید صبر کنید تا حیض ببیند.
مسأله‌ی 2400: هر گاه زنی را که در عده‌ی دیگری است، برای خود عقد کنید، چنانچه بدانید عده‌ی زن تمام نشده و بدانید نباید زن را در عدّه عقد کنید، هر چند با او نزدیکی نکرده باشید،‌ هرگز او را بر خود حلال ندانید. همچنین اگر زن توجه داشته که عده‌اش تمام نشده و نباید در عدّه به عقد کسی در آید.
مسأله‌ی 2401: هر گاه زنی را برای خود عقد کنید و بعد معلوم شود که در عدّه بوده، در صورتی که با او نزدیکی کرده باشید، باید جدا شوید و هرگز با او ازدواج نکنید.
مسأله‌ی 2402: هر گاه بفهمید زنی که با او ازدواج کرده‌اید، شوهر دارد، باید فوراً از او جدا شوید و بعداً هم هیچگاه او را برای خود عقد نکنید.
مسأله‌ی 2403: هر گاه زنتان زنا داد، او را بر خود حرام ندانید، ولی اگر توبه نکند و بر عمل خود باقی باشد، باید او را طلاق دهید و مهریه‌اش را بپردازید.
مسأله‌ی 2404: هر گاه منهاجیاتی که طلاق گرفته‌اند یا مدت عقد موقتشان به پایان رسیده یا باقیمانده‌ی آن توسط شوهرشان بخشیده شده، ازدواج کنند و شک نمایند که عده‌ی شوهر اولشان تمام شده بوده یا نه، به شک خود اعتنا نکنند.
مسأله‌ی 2405: نباید با مادر، مادربزرگ، خواهر، دختر و نوه‌ی پسری که مبتلا به لواط با او شده‌اید، ازدواج کنید، هر چند لواط مربوط به قبل از بلوغتان باشد ولی اگر شک کنید که دخول صورت گرفته یا نه، می‌توانید ازدواج کنید.
مسأله‌ی 2406: هر گاه با مادر یا خواهر یا دختر کسی ازدواج نمایید و بعد از ازدواج و دخول به زوجه، مبتلا به لواط با آن کس گردید، زنتان را بر خود حرام ندانید ولی اگر بعد از عقد و پیش از دخول به زن، مبتلا به لواط گردید، باید با طلاق از زنتان جدا شوید و هرگز با او ازدواج نکنید.
مسأله‌ی 2407: هر گاه در حال احرام ـ که یکی از کارهای حج است ـ با زنی ازدواج نمایید، اگر نمی‌دانسته‌اید که نباید در حال احرام ازدواج کنید، عقدتان را باطل بشمارید، ولی چنانچه می‌دانسته‌اید که نباید در حال احرام زن بگیرید یا نمی‌دانسته‌اید ولی با آن زن نزدیکی کرده باشید، باید از او جدا شوید و هرگز با او ازدواج نکنید.
مسأله‌ی 2408: هر گاه زنی که در حال احرام است، با مردی که در حال احرام نیست ازدواج کند، عقدشان را باطل بشمارید، ولی اگر زن می‌دانسته که نباید در حال احرام ازدواج کند یا نمی‌دانسته ولی شوهرش با او نزدیکی کرده باشد، باید از آن شوهر جدا شود و هرگز با او ازدواج نکند.
مسأله‌ی 2409: هر گاه طواف نساء ـ که یکی از کارهای حج است ـ را بجا نیاورید، زنتان که به واسطه‌ی مُحرِم شدن بر شما حرام شده بود را حلال نشمارید، و نیز اگر منهاجیات طواف نساء نکنند، شوهرشان را حلال ندانند، ولی اگر بعداً طواف نساء را انجام دهید، یکدیگر را حلال بدانید.
مسأله‌ی 2410: هر گاه دختر نابالغی را برای خود عقد کنید و پیش از آنکه نُه سال دختر تمام شود، با او نزدیکی و دخول کنید، باید طلاقش دهید و هرگز با او ازدواج نکنید و اگر او را افضاء کرده‌اید، علاوه بر مهریه، دیه‌ی افضاء نیز بدهید و نفقه‌ی او را تا زنده است بپردازید.
مسأله‌ی 2411: نباید با زنی که سه مرتبه طلاقش داده‌اید، ازدواج کنید، ولی اگر با شرایطی که در کتاب طلاق گفته خواهد شد، با مرد دیگری ازدواج کند، بعد از مرگ یا طلاق شوهر دوم و گذشتن مقدار عدّه، می‌توانید دوباره او را برای خود عقد نمایید.
احکام عقد دائم
مسأله‌ی 2412: منهاجیاتی که عقد دائمی شده‌اند، نباید بدون اجازه‌ی شوهرشان ـ حتی اگر با حقوق شوهرشان منافاتی نداشته باشد ـ‌ از خانه بیرون بروند و باید خود را برای هر لذتی که او می‌خواهد، تسلیم نمایند و بدون عذر شرعی (مانند حیض یا بارداری‌ای که نزدیکی برای جنین خطر دارد) از نزدیکی کردن او جلوگیری نکنند. و اگر زنتان در اموری که گفته شد اطاعت کند، باید برایش غذا، لباس، مسکن و لوازم ضروری زندگی تهیه کنید و اگر تهیه نکنید، چه توانایی داشته باشید و چه توانایی نداشته باشید، خود را مدیون زنتان بدانید.
مسأله‌ی 2413: هر گاه منهاجیات در بیرون رفتن از منزل و تسلیم شدن برای لذت، از شوهرشان اطاعت نکنند، خود را گناهکار بدانند و نباید از غذا و لباس شوهر استفاده کنند و برای ماندن در منزل، با او مصالحه کنند. و هر گاه زنتان در امور یاد شده از شما اطاعت نمی‌کند، حضور هر چهار شب یک بار در نزد او را لازم ندانید، ولی در هر حال، مهریه‌اش را باید بپردازید.
مسأله‌ی 2414: نباید زنتان را به خدمت کردن در خانه مجبور کنید.
مسأله‌ی 2415: هر گاه مایل باشید زنتان را به سفر ببرید، باید خرج سفرش را بدهید. ولی منهاجیات نباید مخارج سفرهای غیرضروری خود را از شوهرشان بگیرند، بویژه اگر بیشتر از مخارج وطن باشد، مگر این که شوهرشان مایل باشد آنان را به سفر ببرد.
مسأله‌ی 2416: منهاجیاتی که از شوهرشان اطاعت می‌کنند، هر گاه مطالبه‌ی خرجی کنند و شوهر خرجشان را ندهد، می‌توانند جهت مجبور کردن شوهر بر پرداخت نفقه، به حاکم شرع و اگر ممکن نباشد به مؤمنین عادل و اگر آن هم ممکن نباشد به مؤمنین گنهکار مراجعه نمایند. و چنانچه نتوانند شوهرشان را بر دادن نفقه مجبور کنند، اگر ممکن باشد می‌توانند با اجازه‌ی حاکم شرع، در هر روز به اندازه‌ی خرجی آن روز را بدون اجازه از مال او بردارند و اگر ممکن نباشد، چنانچه ناچار باشند که معاش خود را تهیه کنند، اگر نتوانند با اطاعت شوهر تهیه‌ی معاش کنند، می‌توانند در موقعی که مشغول تهیه‌ی معاش هستند، اطاعت از شوهر نکنند.
مسأله‌ی 2417: باید هر چهار شب، یک شب در نزد زن دائمی‌تان باشید، ولی نزدیکی کردن را لازم ندانید.
مسأله‌ی 2418: نباید بیش از چهار ماه، نزدیکی با زن دائم خود را ترک کنید، مگر این که پیر و بی‌رغبت باشد و از حق خود گذشت نماید.
مسأله‌ی 2419: باید در عقد دائم، مقدار مهریه را معین کنید ولی اگر تعیین نکردید، عقد را صحیح بدانید، و چنانچه با او نزدیکی کنید، باید مهریه‌اش را مطابق مهریه‌ی زنهایی که مثل او هستند، بدهید. ولی هر گاه در عقد موقت، مهریه را تعیین نکنید، ازدواج را باطل بدانید و دوباره بعد از تعیین مهریه، صیغه را بخوانید.
مسأله‌ی 2420: هر گاه موقع خواندن عقد دائمی، برای دادن مهریه مدتی را معین نکرده باشید، منهاجیات می‌توانند پیش از گرفتن مهریه ـ چه شوهرشان توانایی دادن مهریه را داشته باشد و چه نداشته باشد ـ از نزدیکی کردن شوهرشان جلوگیری کنند، ولی اگر پیش از گرفتن مهریه، به نزدیکی راضی شوند و شوهر با آنان نزدیکی کند، دیگر نباید بدون عذر شرعی از نزدیکی شوهرشان جلوگیری نمایند.
ازدواج موقت (متعه یا صیغه)
مسأله‌ی 2421: ازدواج موقت را ـ اگر چه برای لذت بردن هم نباشد ـ صحیح بدانید، ولی بهتر است خالی از لذت جنسی نباشد.
مسأله‌ی 2422: نباید بیش از چهار ماه، نزدیکی با زن موقت خود را ترک کنید، مگر این که پیر و بی‌رغبت باشد و از حق خود گذشت نماید.
مسأله‌ی 2423: هر گاه زنی که با او ازدواج موقت می‌کنید، در عقد شرط نماید که با او نزدیکی نکنید، عقد و شرطش را صحیح بدانید و فقط لذت‌های دیگر از او ببرید، ولی اگر بعداً به نزدیکی راضی شد، می‌توانید با او نزدیکی نمایید.
مسأله‌ی 2424: منهاجیاتی که ازدواج موقت می‌کنند ـ اگر چه حامله شوند ـ نباید از شوهرشان خرجی بگیرند، مگر این که در ضمن عقد، شرط کرده باشند.
مسأله‌ی 2425: هر گاه زن موقتتان بمیرد، نباید از ارث او بگیرید، مگر این که در ضمن عقد، شرط کرده باشید. همچنین منهاجیاتی که ازدواج موقت می‌کنند، نباید از شوهرشان تقاضای همخوابی داشته باشند و نباید از ارث شوهرشان بگیرند، مگر این که در ضمن عقد، این موارد را شرط کرده باشند.
مسأله‌ی 2426: هر گاه با زنی ازدواج موقت کنید که نمی‌دانسته در ازدواج موقت، حق خرجی و همخوابی ندارد، عقد او را صحیح بدانید ولی بهتر است به نحوی با او رفتار کنید که رضایتش حاصل شود، یا مدت را به او ببخشید و رهایش کنید.
مسأله‌ی 2427: منهاجیاتی که ازدواج موقت کرده‌اند، نباید بدون اجازه‌ی شوهر، از خانه بیرون بروند.
مسأله‌ی 2428: هر گاه یکی از منهاجیات، مردی را وکیل کند که او را به مدت و مبلغ معین برای خود عقد موقت نماید، چنانچه آن مرد، او را به عقد دائم خود درآورد یا به غیر از مدت یا مبلغی که معین کرده است به عقد موقت خود در آورد، وقتی فهمید، می‌تواند به کار او رضایت دهد و می‌تواند ازدواج را بر هم بزند.
مسأله‌ی 2429: می‌توانید برای مَحرم شدن، زنی را به عقد دائم پسر یا نوه‌ی پسری نابالغ خود درآورید، و نیز می‌توانید دختر نابالغ خود را برای مَحرم شدن، به عقد دائم کسی درآورید، ولی از ازدواج موقتی که بهره‌ی جنسی در آن نباشد، برای ایجاد محرمیّت استفاده نکنید.
مسأله‌ی 2430: هر گاه بخواهید کودک خود را که در محل دیگری است و نمی‌دانید زنده است یا مرده، به عقد کسی درآورید، باید یقین به زنده بودنش حاصل نمایید.
مسأله‌ی 2431: هر گاه باقیمانده‌ی مدت ازدواج موقت را ببخشید، چنانچه با آن زن نزدیکی کرده باشید، باید تمام چیزی که قرار گذاشته‌اید را به او بدهید، و اگر نزدیکی نکرده باشید، باید نصف آن را بدهید، هر چند بهتر است تمام آن را بدهید.
مسأله‌ی 2432: می‌توانید زنی که با او ازدواج موقت کرده‌اید و در عده‌ی آن ازدواج به سر می‌برد را قبل از تمام شدن عده، به عقد دائم یا موقت خود درآورید. ولی نباید در بین مدت ازدواج موقت و قبل از بخشیدن بقیه‌ی مدت، او را به عقد دائم خود در آورید.
احکام نگاه کردن
مسأله‌ی 2433: نباید به بدن و موی زن نامحرم مسلمان، چه به قصد لذت بردن و چه بدون آن، نگاه کنید. و همچنین به دختر مسلمانی که نُه سالش تمام نشده، ولی خوب و بد را می‌فهمد یا نگاه کردن به او امکان تهییج شهوت دارد، نگاه نکنید. و نیز نباید به صورت و دست زن نامحرم مسلمان به قصد لذت بردن نگاه کنید، و از نگاه کردن به صورت و دست زن نامحرم مسلمان بدون قصد لذت بردن نیز بپرهیزید. و نیز منهاجیات نباید به بدن مرد نامحرم نگاه کنند، همچنین نباید به صورت و دست‌های مرد نامحرم به قصد لذت بردن نگاه کنند، و بهتر است بدون قصد لذت بردن نیز نگاه نکنند.
مسأله‌ی 2434: نباید به بدن و موی زنان کفار و اهل کتاب، چه به قصد لذت بردن و چه بدون آن، نگاه کنید. و همچنین به دختر کافر و اهل کتاب که نُه سالش تمام نشده، ولی خوب و بد را می‌فهمد یا نگاه کردن به او امکان تهییج شهوت دارد، نگاه نکنید. و نیز نباید به صورت و دست زنان کفار و اهل کتاب به قصد لذت بردن نگاه کنید، و از نگاه کردن به صورت و دست زنان کفار و اهل کتاب بدون قصد لذت بردن نیز بپرهیزید. و نیز منهاجیات نباید به بدن مردان کافر و اهل کتاب نگاه کنند، همچنین نباید به صورت و دست‌های مردان کافر و اهل کتاب به قصد لذت بردن نگاه کنند و بهتر است بدون قصد لذت بردن نیز نگاه نکنند.
مسأله‌ی 2435: منهاجیات باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشانند، بلکه باید بدن و موی خود را از پسری که بالغ نشده ولی خوب و بد را می‌فهمد و به حدی رسیده که نظر شهوانی داشته باشد، بپوشانند. همچنین باید صورت و دست‌هایشان را از معرض مردی که نگاه شهوت‌آلود دارد، دور بدارند.
مسأله‌ی 2436: نباید به عورت کسی نگاه کنید، اگر چه از پشت شیشه یا در آینه یا آب صاف و مانند اینها باشد، همچنین از نگاه کردن به عورت بچه‌ی ممیّزی که خوب و بد را می‌فهمد، بپرهیزید. ولی زن و شوهر دائم و موقت و همچنین کنیز و مولایش می‌توانند به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.
مسأله‌ی 2437: مرد و زنی که با یکدیگر محرمند، می‌توانند بدون قصد لذت بردن، به تمام بدن یکدیگر، غیر از فاصله‌ی ناف تا زانو نگاه کنند.
مسأله‌ی 2438: نباید به قصد لذت بردن به بدن مردان دیگر نگاه کنید، و نیز منهاجیات نباید به قصد لذت بردن به بدن زنان دیگر نگاه کنند.
مسأله‌ی 2439: نباید از زن نامحرم بی‌حجاب، عکس یا فیلم بگیرید و به عکس و فیلم بی‌حجاب زن نامحرم نیز نگاه نکنید.
مسأله‌ی 2440: هر گاه بخواهید مرد دیگری، یا زنی غیر از زن خود را تنقیه کنید یا عورت او را آب بکشید، باید دستکش بپوشید که دستتان به عورت او نرسد، و همچنین است اگر منهاجیات بخواهند در حال ناچاری، زن دیگری، یا مردی غیر از شوهرشان را تنقیه کنند، یا عورت او را آب بکشند، باید از دستکش استفاده نمایند.
مسأله‌ی 2441: هر گاه برای معالجه‌ی زن نامحرم ناچار باشید او را نگاه کنید و دست به بدن او بزنید، باید بر حد ضرورت اکتفا کنید، یعنی اگر با نگاه کردن بتوانید معالجه کنید، نباید دست به بدن او بزنید و اگر با دست زدن بتوانید معالجه کنید، نباید او را نگاه کنید.
مسأله‌ی 2442: هر گاه ناچار باشید، می‌توانید برای معالجه‌ی مریض، به عورت او نگاه کنید، ولی اگر بتوانید مستقیم نگاه نکنید بلکه از دوربین یا آینه نگاه کنید، باید چنین کنید.
مسائل متفرقه‌ی ازدواج
مسأله‌ی 2443: هر گاه به واسطه‌ی نداشتن زن به گناه می‌افتید، باید زن بگیرید.
مسأله‌ی 2444: هر گاه در عقد، شرط کنید که زنتان باید باکره باشد و بعد از عقد معلوم شود که باکره نبوده، می‌توانید عقد را به هم بزنید.
مسأله‌ی 2445: نباید با زن نامحرم در محل خلوتی که کسی نتواند وارد آن شود، تنها باشید و چنانچه امکان داشته باشد، باید محل را ترک کنید. و نمازهای واجبی که در چنین شرایطی خوانده‌اید را باید اعاده یا قضا کنید. و همچنین منهاجیات نباید با مرد نامحرم، در محل خلوتی که کسی نتواند وارد آن شود، تنها باشند و چنانچه امکان داشته باشد، باید محل را ترک کنند. و نمازهای واجبی که در چنین شرایطی خوانده‌اند را باید اعاده یا قضا کنند.
مسأله‌ی 2446: نباید قصد ندادن مهریه‌ی زنتان داشته باشید، ولی اگر مقدار مهریه را در عقد معین کنید ولی قصدتان این باشد که آن را ندهید، عقد را صحیح بدانید و باید مهریه را بدهید.
مسأله‌ی 2447: مسلمانی را که خدای تعالی یا استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یا معاد را انکار کند را مرتد بدانید و همچنین است اگر حکم ضروری دین یعنی حکمی که مسلمانان جزء دین اسلام می‌دانند، مثل واجب بودن نماز و روزه را انکار کند، در صورتی که منکر شدن آن حکم، به انکار خدای تعالی یا استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) برگردد.
مسأله‌ی 2448: هر گاه یکی از منهاجیات، شوهرش پیش از آن که با او نزدیکی کند، به طوری که در مسأله‌ی پیش گفته شد، مرتد شود، عقدش را باطل بداند و نگهداشتن عدّه را برای خودش لازم نشمارد. ولی اگر بعد از نزدیکی مرتد شود، در صورتی که یائسه نباشد، باید به دستوری که در احکام طلاق گفته خواهد شد، عدّه نگه دارد. و چه در بین عدّه مسلمان شود یا تا آخر عدّه مرتد بماند، عقدش را باطل بشمارد.
مسأله‌ی 2449: هر گاه یکی از منهاجیات، شوهرش مسلمان‌زاده باشد و مرتد شود، باید به آنچه در مسأله‌ی قبل گفته شد عمل کند.
مسأله‌ی 2450: هر گاه یکی از منهاجیات، شوهرش غیرمسلمانزاده باشد ولی خودش مسلمان شود و سپس مرتد گردد، باید به آنچه در دو مسأله قبل گفته شد عمل کند.
مسأله‌ی 2451: هر گاه زنتان در عقد با شما شرط کند که او را از شهری بیرون نبرید و شما هم قبول کنید، نباید زنتان را از آن شهر بیرون ببرید، مگر این که خودش راضی شود.
مسأله‌ی 2452: هر گاه زنتان از شوهر دیگرش دختری داشته باشد، می‌توانید آن دختر را برای پسر خود که از آن زن نیست، عقد کنید و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد کنید، می‌توانید با مادر آن دختر ازدواج نمایید.
مسأله‌ی 2453: هر گاه منهاجیات مبتلا به زنا شده یا مورد تجاوز قرار گیرند و از زنا حامله شوند، نباید بچه‌شان را سقط کنند.
مسأله‌ی 2454: هر گاه مبتلا به زنا با زنی شوید که شوهر ندارد و در عدّه‌ی کسی هم نیست، چنانچه بعد او را عقد کنید و بچه‌ای از شما پیدا شود، در صورتی که ندانید از نطفه‌ی حلال است یا حرام، آن بچه را حلالزاده بدانید.
مسأله‌ی 2455: هر گاه ندانید که زنی در عدّه است یا ندانید که نباید زن را در عدّه عقد کنید و با او ازدواج کنید، بچه‌ای که از شما به دنیا می‌آید را حلال‌زاده بدانید. ولی عقدتان را باطل بشمارید و هرگز نباید با او ازدواج کنید.
مسأله‌ی 2456: هر گاه زنی ادعا کند یائسه است، نباید حرف او را قبول کنید، ولی اگر ادعا کند شوهر ندارد یا در عدّه نیست، می‌توانید حرف او را قبول کنید.
مسأله‌ی 2457: هر گاه بعد از آنکه با زنی ازدواج کردید، کسی بگوید: «آن زن شوهر داشته» و زن بگوید: «نداشتم»، چنانچه شرعاً ثابت نشود که شوهر داشته، باید حرف زن را قبول کنید، مگر این که آن شخص،‌ مورد اعتماد و اطمینان باشد که در این صورت،‌ باید با طلاق از زن جدا شوید.
مسأله‌ی 2458: هر گاه زنتان را طلاق بدهید و آزاد و مسلمان و عاقل باشد، باید سرپرستی پسرتان را تا دو سال و دخترتان را تا هفت سال به او بسپارید و نباید در این مدت، کودک را از مادرش جدا کنید، به شرط این که زنتان در این مدت، ازدواج نکند.
مسأله‌ی 2459: خوب است در شوهر دادن دخترتان که بالغه است، یعنی توانایی اداره‌ی زندگی مشترک را دارد، سختگیری نکنید.
مسأله‌ی 2460: هر گاه زنتان، مهریه‌اش را به شما صلح کند که زن دیگر نگیرید، نباید دوباره ازدواج کنید. و هر گاه منهاجیات، مهریه‌شان را به شوهرشان صلح کنند که او زن دیگری نگیرد، نباید مهریه‌شان را بگیرند.
مسأله‌ی 2461: هر گاه کسی که از زنا به دنیا آمده، زن بگیرد و بچهدار شود، آن بچه را حلالزاده بدانید.
مسأله‌ی 2462: نباید در روزه‌ی ماه رمضان یا در حال حیض زن، با او نزدیکی کنید، پس اگر چنین کنید، باید استغفار نموده و کفاره بدهید، ولی اگر بچه‌ای از آن نزدیکی به دنیا آید، حلالزاده بشمارید.
مسأله‌ی 2463: هر گاه یکی از منهاجیات، یقین کند شوهرش در سفر مرده است، اگر بعد از عدّه‌ی وفات ـ که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد ـ شوهر کند و شوهر اول از سفر برگردد، باید از شوهر دوم جدا شده و به شوهر اولش بپیوندد. ولی اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، باید عدّه نگه دارد. و اگر شوهر دوم آن زن باشید، باید مهریه‌ی او را بدهید، ولی پرداخت خرج عدّه را لازم ندانید.

مسأله‌ی 2344: عاریه را آن بدانید که مال خود را به دیگری بدهید که از آن استفاده کند و در عوض، چیزی از او نگیرید.
مسأله‌ی 2345: بهتر است در عاریه صیغه بخوانید ولی اگر مثلاً لباس را به قصد عاریه به کسی بدهید و او به همین قصد بگیرد، عاریه را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2346: عاریه دادن چیز غصبی و چیزی که مالتان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار کرده‌اید، مثلاً آن را اجاره داده‌اید، را در صورتی صحیح بدانید که مالک چیز غصبی یا کسی که آن چیز را اجاره کرده، به عاریه دادن آن راضی باشد.
مسأله‌ی 2347: چیزی که منفعتش مالتان است، مثلاً آن را اجاره کرده‌اید را می‌توانید عاریه بدهید. ولی اگر در اجاره شرط کرده باشد که خودتان از آن استفاده کنید، نمی‌توانید آن را به دیگری عاریه دهید.
مسأله‌ی 2348: نباید از دیوانه یا بچه یا سفیه یا مفلس، عاریه بگیرید مگر این که سرپرستشان مصلحت بداند و اجازه بدهد.
مسأله‌ی 2349: هر گاه در نگهداری چیزی که عاریه کرده‌اید کوتاهی نکنید و در استفاده از آن هم زیادهروی ننمایید و اتفاقاً آن چیز تلف شود، خود را ضامن ندانید، ولی چنانچه شرط کنید که اگر تلف شود، ضامن باشید یا چیزی را که عاریه کرده‌اید، طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2350: هر گاه طلا و نقره را عاریه نمایید، نباید شرط کنید که اگر تلف شد، ضامن نباشید.
مسأله‌ی 2351: اگر عاریه‌دهنده بمیرد، باید چیزی که عاریه کرده‌اید را به ورثه‌ی او بدهید.
مسأله‌ی 2352: اگر عاریه‌دهنده طوری شود که شرعاً نتواند در مال خود تصرف کند، مثلاً دیوانه شود، باید مالی که عاریه کرده‌اید را به سرپرست او بدهید.
مسأله‌ی 2353: هر گاه چیزی عاریه داده باشید، هر وقت بخواهید، در صورتی که موجب خسارت به عاریه‌گیرنده نباشد، می‌توانید آن را پس بگیرید، ولی اگر موجب خسارت است،‌ باید مهلت بدهید یا جبران نمایید. و هر گاه چیزی عاریه کرده باشید، هر وقت بخواهید می‌توانید آن را پس بدهید.
مسأله‌ی 2354: نباید ظرف طلا و نقره داشته باشید، چه رسد به این که بخواهید آن را عاریه بدهید و همچنین نباید ظرف طلا و نقره را برای زینت اتاق یا استفاده‌ی دیگر، عاریه بگیرید.
مسأله‌ی 2355: عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن، و عاریه دادن حیوان نر برای جفتگیری را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2356: هر گاه چیزی که عاریه کرده‌اید را به مالک یا وکیل یا ولیّ او بدهید و بعد آن چیز تلف شود، خود را ضامن ندانید. ولی اگر بدون اجازه‌ی صاحب مال، یا وکیل، یا ولی او، آن را به جایی ببرید که صاحبش معمولاً به آن جا می‌برده، مثلاً اسب را در اصطبلی که صاحبش برای آن درست کرده، ببندید و بعد تلف شود، یا کسی آن را تلف کند، باید جبران نمایید.
مسأله‌ی 2357: هر گاه بخواهید چیز نجسی را عاریه دهید، باید نجس بودن آن را به عاریه‌گیرنده بگویید.
مسأله‌ی 2358: چیزی که عاریه کرده‌اید را نباید بدون اجازه‌ی صاحب آن به شخص دیگری اجاره یا عاریه دهید.
مسأله‌ی 2359: هر گاه کسی چیزی که عاریه کرده را با اجازه‌ی صاحب آن و از طرف او، به دیگری عاریه دهد، چنانچه عاریه گیرنده‌ی اول بمیرد یا دیوانه شود، عاریه‌ی دومی را باطل ندانید.
مسأله‌ی 2360: هر گاه بدانید مالی که عاریه کرده‌اید غصبی است، باید آن را به صاحبش برسانید و نباید به عاریه‌دهنده بدهید.
مسأله‌ی 2361: مالی که می‌دانید غصبی است را نباید عاریه کنید و اگر عاریه کردید، نباید از آن استفاده‌ای ببرید، ولی اگر مال غصبی را عاریه کردید و از آن استفاده نمودید و در دست شما از بین رفت، باید عوض آن و همچنین عوض استفاده‌هایی که کرده‌اید را به مالک بدهید. همچنین اگر از بین نرفت،‌ باید اصلش و عوض استفاده‌هایی که کرده‌اید را به مالک بدهید.
مسأله‌ی 2362: هر گاه ندانید مالی که عاریه کرده‌اید، غصبی است، و در دستتان از بین برود، چنانچه صاحب مال، عوض آن را از شما بگیرد، شما هم می‌توانید آن چه به صاحب مال داده‌اید را از عاریه‌دهنده مطالبه نمایید، ولی اگر چیزی را که عاریه کرده‌اید، طلا یا نقره باشد یا عاریه‌دهنده با شما شرط کرده باشد که اگر آن چیز از بین برود، عوضش را بدهید، نباید چیزی که به صاحب مال می‌دهید را از عاریه‌دهنده مطالبه نمایید.

مسأله‌ی 2327: هر گاه کسی مال خود را به شما بدهد و بگوید: «نزد تو امانت باشد» و شما هم قبول کنید، یا بدون این که حرفی بزنید، به او بفهمانید که مال را برایش نگهداری می‌کنید و او هم به قصد نگهداری کردن بدهد، باید به احکام ودیعه و امانتداری که بعداً گفته می‌شود، عمل نمایید.
مسأله‌ی 2328: کسی که مالتان را در نزد او امانت می‌گذارید، باید بالغ و عاقل باشد، پس نباید پیش بچه یا دیوانه امانت بگذارید.
مسأله‌ی 2329: هر گاه از بچه یا دیوانه چیزی را به طور امانت قبول کنید، باید آن را به صاحبش بدهید و اگر آن چیز، مال خود بچه یا دیوانه است باید به سرپرست او برسانید و چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهید. ولی اگر برای این که مال از بین نرود و به قصد این که به آنان برسانید، آن را از بچه گرفته باشید، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشید، خود را ضامن ندانید.
مسأله‌ی 2330: هر گاه نتوانید امانت را نگهداری نمایید، نباید امانت را قبول کنید مگر آن که حال خود را به صاحب مال بگویید. ولی اگر صاحب مال در نگهداری آن عاجزتر باشد و کسی هم که بهتر حفظ کند نباشد، می‌توانید بپذیرید.
مسأله‌ی 2331: هر گاه به صاحب مال بفهمانید که برای نگهداری مال او حاضر نیستید، چنانچه او مال را بگذارد و برود، بهتر است از آن نگهداری کنید، ولی اگر نگهداری نکردید و آن مال تلف شد، جبرانش را بر خود لازم ندانید.
مسأله‌ی 2332: هر گاه چیزی را امانت بگذارید، هر وقت بخواهید می‌توانید آن را پس بگیرید، و هر گاه که امانت را قبول می‌کنید، هر وقت بخواهید می‌توانید آن را به صاحبش برگردانید.
مسأله‌ی 2333: هر گاه از نگهداری امانت منصرف شوید و ودیعه را به هم بزنید، باید هرچه زودتر مال را به صاحب آن یا وکیل یا ولیّ صاحبش برسانید یا به آنان خبر دهید که حاضر به نگهداری نیستید و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرسانید و خبر هم ندهید، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2334: هر گاه امانتی را قبول می‌کنید، اگر برای آن، جای مناسبی ندارید، باید جای مناسب تهیه نمایید. و طوری آن را نگهداری کنید که مردم نگویند در امانت، خیانت کرده و در نگهداری آن کوتاهی نموده است و اگر در جایی که مناسب نیست بگذارید و تلف شود، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2335: هر گاه امانت را قبول کنید، اگر در نگهداری آن کوتاهی نکنید و زیادهروی هم ننمایید و اتفاقاً آن مال تلف شود، خود را ضامن ندانید. ولی اگر آن را در جایی بگذارید که گمان می‌رود ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهید. مگر آن که جایی محفوظتر از آن نداشته باشید و نتوانید مال را به صاحبش یا به کسی که بهتر حفظ می‌کند برسانید.
مسأله‌ی 2336: هر گاه صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین کند و به شما که امانت را قبول کرده‌اید بگوید: «باید مال را در این جا حفظ کنی و اگر احتمال هم بدهی که از بین برود، نباید آن را به جای دیگری ببری»، چنانکه احتمال دهید که در آن جا از بین برود و بدانید چون آن جا در نظر صاحب مال برای حفظ بهتر بوده، گفته است که نباید از آن جا بیرون ببری، می‌توانید آن را به جای دیگری که به نظر خودتان برای حفظ بهتر باشد ببرید، و اگر به آن جا ببرید و تلف شود، خود را ضامن ندانید. ولی اگر ندانید به چه جهت گفته که به جای دیگر نبرید، چنانچه به جای دیگر ببرید و تلف شود، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2337: هر گاه صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین کند ولی به شما که امانت را قبول کرده‌اید نگوید که «آن را به جای دیگر نبر»، چنانچه احتمال دهید که در آن جا از بین می‌رود، باید آن را به جای دیگری که مال در آن جا محفوظتر است ببرید و چنانچه مال در آن جا تلف شد، خود را ضامن ندانید. ولی اگر مال را به جای دیگری که در آنجا محفوظتر است نبرید و مال در جای اول تلف شود، باید جبران نمایید.
مسأله‌ی 2338: هر گاه صاحب مال دیوانه شود، اگر امانتش را قبول کرده‌اید، باید فوراً امانت را به سرپرست او برسانید، و یا به سرپرست او خبر دهید و اگر بدون عذر شرعی، مال را به سرپرست او ندهید و از خبر دادن هم کوتاهی کنید و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2339: هر گاه صاحب مال بمیرد، باید مالی که در نزدتان امانت گذاشته بوده را به وارث او برسانید، یا به وارث او خبر دهید، و چنانچه مال را به وارث او ندهید و از خبردادن هم کوتاهی کنید و مال تلف شود، باید جبران نمایید. ولی اگر برای آن که می‌خواهید بفهمید کسی که می‌گوید: «من وارث میت هستم» راست می‌گوید یا نه، یا میت وارث دیگری دارد یا نه، مال را ندهید ولی در حفظ آن کوتاهی نکنید و مال تلف شود، خود را ضامن ندانید.
مسأله‌ی 2340: هر گاه صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، باید مالی که در نزدتان امانت گذاشته را به همه‌ی ورثه بدهید، یا به کسی بدهید که همه‌ی ورثه، گرفتن مال را به او واگذار کرده‌اند. پس اگر بدون اجازه‌ی دیگران، تمام مال را به یکی از ورثه بدهید، خود را ضامن سهم دیگران بدانید.
مسأله‌ی 2341: هر گاه کسی که امانت را قبول کرده بمیرد، یا دیوانه شود، اگر شما وارث یا سرپرست او هستید، باید هر چه زودتر به صاحب مال اطلاع دهید یا امانت را به او برسانید.
مسأله‌ی 2342: هر گاه نشانه‌های مرگ را در خود ببینید، باید چنانچه ممکن باشد، تمام امانتها را به صاحبان آنها یا وکیلشان برسانید و اگر ممکن نیست باید آن را به حاکم شرع بدهید و چنانچه به حاکم شرع دسترسی ندارید، در صورتی که وارثتان امین و منهاجی است و از امانت اطلاع دارد، به او یادآوری کنید، و گرنه باید وصیت کنید و شاهد بگیرید و به وصی و شاهد، اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن را بگویید.
مسأله‌ی 2343: هر گاه نشانه‌های مرگ را در خود ببینید و به وظیفه‌ای که در مسأله‌ی پیش گفته شد عمل نکنید، سپس مرضتان خوب شود، چنانچه آن امانت از بین برود، باید عوضش را بدهید، اگر چه در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشید یا بعد از مدتی پشیمان شوید و وصیت کنید.

مسأله‌ی 2322: کفالت را آن بدانید که ضامن شوید که هر وقت طلبکار، بدهکار را خواست، به دست او بدهید و به کسی که این طور ضامن شود، «کفیل» گویند. و همچنین است اگر کسی بر دیگری حقی داشته باشد یا ادعای حقی کند که دعوای او قابل قبول باشد، چنانچه ضامن شوید که هر وقت صاحب حق یا مدعی، طرف را خواست به دست او بدهید.
مسأله‌ی 2323: کفالت را در صورتی صحیح بدانید که کفیل به هر لفظی، اگر چه عربی نباشد، به طلبکار بگوید: «من ضامنم هر وقت بدهکار خود را بخواهی به دست تو بدهم» و طلبکار هم قبول نمایید.
مسأله‌ی 2324: کفالت کسی را قبول کنید که مکلف و عاقل باشد و او را در کفالت مجبور نکرده باشند و بتواند کسی که کفیل او شده را حاضر نماید و سفیه و مفلس نباشد.
مسأله‌ی 2325: هفت چیز را موجب برهم خوردن کفالت بدانید:
اول: کفیل، بدهکار را به دست طلبکار بدهد.
دوم: طلب طلبکار داده شود.
سوم: طلبکار از طلب خود بگذرد.
چهارم: بدهکار بمیرد.
پنجم: طلبکار، کفیل را از کفالت آزاد کند.
ششم: کفیل بمیرد.
هفتم: کسی که صاحب حق است، به وسیله‌ی حواله یا طور دیگری حق خود را به دیگری واگذار نماید.
مسأله‌ی 2326: نباید به زور، بدهکار را از دست طلبکار رها کنید، ولی اگر چنین کنید، چنانچه طلبکار دسترسی به او نداشته باشد، باید بدهکار را به دست طلبکار بدهید یا طلب او را بپردازید.

مسأله‌ی 2310: هر گاه بخواهید ضامن شوید تا بدهی کسی را بپردازید، باید به هر لفظی، اگر چه عربی نباشد، به طلبکار بفهمانید که ضامن هستید و طلبکار هم رضایت خود را اعلام کند، ولی راضی بودن بدهکار را لازم ندانید.
مسأله‌ی 2311: وقتی طلبکار باشید، ضمانت کسی را قبول کنید که عاقل و بالغ باشد و کسی او را مجبور به ضمانت نکرده باشد و نیز سفیه نباشد یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف کند. و به طلبکاری ضمانت بدهید که مکلف و عاقل باشد. ولی این شرطها را در بدهکار لازم ندانید، مثلاً می‌توانید ضامن شوید که بدهی بچه یا دیوانه را بدهید.
مسأله‌ی 2312: نباید برای ضامن شدن خودتان شرطی قرار دهید، مثلاً بگویید: «اگر بدهکار قرض تو را نداد، من می‌دهم»، و به ضامن شدن کسی که شرط بگذارد، ترتیب اثر ندهید.
مسأله‌ی 2313: کسی که ضامن بدهی او می‌شوید، باید بدهکار باشد، پس اگر کسی بخواهد از دیگری قرض کند، تا وقتی قرض نکرده نباید ضامن او شوید.
مسأله‌ی 2314: در صورتی ضامن شوید که طلبکار و بدهکار و جنس بدهی معین باشد. پس اگر دو نفر از کسی طلبکار باشند نباید بگویید: «من ضامن هستم که طلب یکی از شماها را بدهم»، چون معین نکرده‌اید که طلب کدام را خواهید داد. و نیز اگر شخصی از دو نفر طلبکار باشد، نباید بگویید: «من ضامن هستم که بدهی یکی از آن دو نفر را به تو بدهم»، چون معین نکرده‌اید که بدهی کدام را می‌دهید. و همچنین اگر کسی از دیگری مثلاً ده کیلو گندم و ده هزار تومان پول طلبکار باشد، نباید بگویید: «من ضامن یکی از دو طلب تو هستم» و معین نکنید که ضامن گندم هستید یا ضامن پول.
مسأله‌ی 2315: هر گاه ضامن باشید و طلبکار، تمام یا بخشی از طلب خود را به شما ببخشد، نباید آن مقداری که طلبکار به شما بخشیده را از بدهکار بگیرید.
مسأله‌ی 2316: هر گاه ضامن شوید که بدهی کسی را بدهید، نباید از ضامن شدن خود برگردید.
مسأله‌ی 2317: چه ضامن باشید و چه طلبکار، نباید شرط کنید که هر وقت بخواهید، ضامن بودن ضامن را به هم بزنید.
مسأله‌ی 2318: هرگاه کسی در موقع ضامن شدن، بتواند طلبتان را بدهد، اگر چه بعد فقیر شود، نباید ضامن بودن او را به هم بزنید و طلب خود را از بدهکار اول مطالبه نمایید و همچنین است اگر در موقع ضامن شدن نمی‌توانسته ولی شما می‌دانستید که نمی‌تواند و به ضامن شدن او راضی شده باشید.
مسأله‌ی 2319: هر گاه در موقعی که ضامن می‌شوید، نتوانید طلب طلبکار را بدهید و طلبکار در آن وقت نداند و بعد ملتفت شود، می‌تواند ضامن بودن شما را به هم بزند. ولی اگر خودتان طلبکار باشید و بفهمید ضامن در وقت ضمانت نمی‌توانسته ولی اکنون می‌تواند، نباید ضمانت را به هم بزنید.
مسأله‌ی 2320: هر گاه بدون اجازه‌ی بدهکار، ضامن شوید که بدهی او را بدهید، نباید چیزی از او بگیرید.
مسأله‌ی 2321: هر گاه با اجازه‌ی بدهکار ضامن شوید که بدهی او را بدهید، می‌توانید مقداری را که ضامن شده‌اید، پس از پرداخت آن، از او مطالبه نمایید، ولی اگر به جای جنسی که بدهکار بوده، جنس دیگری به طلبکار او بدهید، نباید چیزی را که داده‌اید از او مطالبه نمایید، مثلاً اگر ده کیلو گندم بدهکار بوده و ده کیلو برنج بدهید، نباید برنج را از او مطالبه نمایید، مگر این که خودش راضی شود که برنج بدهد.

مسأله‌ی 2300: «رهن» را آن بدانید که بدهکار، مقداری از مال خود را نزد طلبکار بگذارد که اگر طلب او را ندهد، طلبش را از آن مال به دست آورد.
مسأله‌ی 2301: بهتر است در رهن، صیغه بخوانید، ولی همین قدر که بدهکار، مال خود را به قصد گرو به طلبکار بدهد و طلبکار هم به همین قصد بگیرد، رهن را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2302: کسی که نزدش گرو می‌گذارید و از کسی که گرو قبول می‌کنید،‌ باید مکلف و عاقل باشد و کسی آنها را مجبور نکرده باشد، و نیز گرودهنده نباید مفلس و سفیه باشد یعنی مال خود را بیهوده مصرف نکند، بلکه اگر به واسطه‌ی ورشکستگی یا برای آن که بعد از بالغ شدن سفیه شده، حاکم شرع او را از تصرف در اموالش جلوگیری کرده باشد، نباید مال او را به گرو قبول کنید.
مسأله‌ی 2303: مالی را می‌توانید گرو بگذارید که شرعاً بتوانید در آن تصرف کنید و اگر مال کس دیگر را گرو می‌گذارید، در صورتی صحیح بدانید که صاحب مال، به گرو گذاشتن آن راضی باشد.
مسأله‌ی 2304: باید چیزی را که گرو می‌گذارید، خرید و فروش آن صحیح باشد، پس نمی‌توانید شراب و مانند آن را گرو بگذارید.
مسأله‌ی 2305: استفاده‌ی چیزی که در نزدتان گرو گذاشته شده را برای گروگذارنده بدانید.
مسأله‌ی 2306: چه طلبکار باشید و چه بدهکار، نباید مالی که گرو گذاشته شده را بدون اجازه‌ی یکدیگر، مِلک کسی کنید، مثلاً ببخشید یا بفروشید، ولی اگر مالک باشید و آن را ببخشید یا بفروشید و بعد، طلبکار راضی شود، معامله را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2307: هر گاه طلبکارتان، چیزی را که گرو برداشته، با اجازه‌ی شما که بدهکارش هستید بفروشد، پول آن را هم مثل خود مال، گرو بدانید.
مسأله‌ی 2308: هر گاه موقعی که بدهکار باید بدهی خود را بدهد فرا رسد ولی بدهی‌اش را ندهد، می‌توانید با اجازه‌ی او، مالی که گرو گذاشته را بفروشید و طلب خود را بردارید، ولی باید بقیه را به بدهکار بدهید. اما اگر بدهکارتان اجازه‌ی فروش نداد، باید برای فروش آن از حاکم شرع اجازه بگیرید.
مسأله‌ی 2309: هر گاه طلبکار باشید و بدهکارتان غیر از خانه‌ای که در آن نشسته و چیزهایی مانند اثاثیه‌ی خانه که محل احتیاج اوست، چیز دیگری نداشته باشد، نباید طلب خود را از او مطالبه کنید، همچنین اگر مالی را که گرو گذاشته، خانه و اثاثیه هم باشد، نباید موارد مورد نیاز گروگذارنده را بفروشید و طلب خود را بردارید.

مسأله‌ی 2289: هر گاه طلبکار خود را حواله دهید که طلب خود را از شخص دیگری بگیرد و طلبکار هم قبول نماید، بعد از آن که حواله درست شد، کسی که به او حواله شده، باید خود را بدهکار بداند، و دیگر طلبکار نباید طلبی که دارد را از بدهکار اولی مطالبه نماید.
مسأله‌ی 2290: بدهکار و طلبکار و کسی که سر او حواله شده، باید مکلف و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکرده باشد و نیز نباید سفیه باشند یعنی نباید مال خود را درکارهای بیهوده مصرف کنند، همچنین نباید محجور (کسی که حاکم شرع او را از تصرف در مالش ممنوع کرده) باشند و نیز اگر حاکم شرع، کسی را به واسطه‌ی ورشکستگی از تصرف در اموالش جلوگیری کرده باشد، نباید او را حواله بدهید که طلبش را از دیگری بگیرد و خودش هم نباید به کسی حواله بدهد، ولی می‌تواند سر کسی حواله بدهد که به او بدهکار نیست.
مسأله‌ی 2291: حواله را در صورتی صحیح بدانید که کسی که سر او حواله می‌شود، چه بدهکارتان باشد و چه نباشد، قبول نماید. و نیز اگر بخواهید به کسی که جنسی بدهکار است، جنس دیگری حواله دهید مثلاً به کسی که جو بدهکار است، گندم حواله دهید، تا او قبول نکند، حواله را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2292: باید موقعی که حواله می‌دهید، بدهکار باشید، پس اگر بخواهید از کسی قرض کنید، تا وقتی از او قرض نکرده‌اید، نباید او را به کسی حواله دهید که آنچه را بعداً به شما قرض می‌دهد، از آن کس بگیرد.
مسأله‌ی 2293: مال مورد حواله باید برای حوالهدهنده و طلبکار، معین باشد یعنی مردد نباشد. پس اگر مثلاً ده کیلو گندم و ده هزار تومان پول به یک نفر بدهکار باشید، نباید به او بگویید: «یکی از دو طلب خود را از فلانی بگیر» و آن را معین نکنید.
مسأله‌ی 2294: مبلغ بدهی باید برای بدهکار و طلبکار، معین باشد، پس هر گاه بدهکار یا طلبکار باشید و در موقع حواله دادن، مقدار آن یا جنس آن را ندانید ولی در جایی ثبت باشد، حواله را صحیح ندانید، مثلاً اگر طلب کسی را در دفتر نوشته باشید، نباید پیش از دیدن دفتر، حواله بدهید.
مسأله‌ی 2295: هر گاه طلبکار باشید، می‌توانید حواله را قبول نکنید، اگر چه کسی که به او حواله شده‌اید، فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم کوتاهی ننماید، ولی اگر بدهکار باشید، نباید طلبکارتان را مجبور به پذیرش حواله نمایید.
مسأله‌ی 2296: هر گاه به شما حواله داده شود، در حالی که بدهکار نیستید، چنانچه حواله را قبول کنید، نباید پیش از پرداختن حواله، مقدار حواله را از حواله‌دهنده بگیرید و اگر طلبکار، طلب خود را به مقدار کمتری صلح کرد، نباید بیش از مقدار صلح‌شده را از حواله‌دهنده مطالبه نمایید.
مسأله‌ی 2297: بعد از آن که حواله درست شد، چه حواله‌دهنده باشید و چه کسی که به او حواله شده، نباید حواله را به هم بزنید، و هرگاه طلبکار باشید و کسی که به او حواله شده‌اید، در موقع حواله فقیر نباشد، اگر چه بعداً فقیر شود، نباید حواله را به هم بزنید و همچنین است اگر موقع حواله، فقیر باشد و بدانید فقیر است. ولی اگر ندانید فقیر است و بعد بفهمید، می‌توانید حواله را به هم بزنید و طلب خود را از حواله‌دهنده بگیرید، مگر این که فقیر، در آن وقت مالدار شده باشد.
مسأله‌ی 2298: هر گاه بدهکار و طلبکار و کسی که به او حواله شده یا یکی از آنان، برای خود حق به هم زدن حواله را قرار دهد، می‌تواند مطابق قراری که گذاشته است، حواله را به هم بزند.
مسأله‌ی 2299: هر گاه حواله‌ی کسی را به خواهش او پرداخت کنید، می‌توانید چیزی که داده‌اید را از او بگیرید، ولی اگر بدون خواهش او داده باشید، نباید چیزی که داده‌اید را از او مطالبه نمایید.

قرض دادن از کارهاى نیکویى است که در آیات قرآن و سخنان استادان منهاج (علیهم‌السلام)، به آن زیاد سفارش شده است. از استاد اعظم (صلی ‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم) روایت‏ شده که هر کس به برادر مسلمان خود قرض بدهد، مال او زیاد مى‏شود و ملائکه بر او رحمت می‌فرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بدون حساب و به سرعت از صراط مى‏گذرد. و کسى که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام مى‏شود.
مسأله‌ی 2273: بهتر است در قرض، صیغه بخوانید، ولی اگر چیزی را به نیت قرض به کسی بدهید و او هم به همین قصد بگیرد، قرض را صحیح بدانید، به شرط این که مقدار آن کاملاً معلوم باشد.
مسأله‌ی 2274: اگر قرضی که داده‌اید، مدت نداشته باشد، هر وقت که بدهکار، بدهی خود را بدهد، باید قبول نمایید. و همچنین است اگر مدت داشته باشد و بدهکار بخواهد پیش از مدت، قرض خود را بدهد. ولی اگر بدهکار هستید، چنانچه طلبکار راضی به گرفتن قرض، پیش از مدت نباشد، پرداخت قرض را تا مدت تعیین‌شده به تأخیر اندازید.
مسأله‌ی 2275: هر گاه قرضی به کسی بدهید و در صیغه‌ی قرض، برای پرداخت آن، مدتی قرار دهید، نباید پیش از تمام شدن آن مدت، طلب خود را مطالبه نمایید. ولی اگر مدت نگذاشته باشید، هر وقت احساس کردید بدهکار می‌تواند بدهی‌اش را بپردازد، می‌توانید طلب خود را مطالبه نمایید.
مسأله‌ی 2276: هر گاه بدهکار باشید و طلبکار، طلب خود را مطالبه کند، چنانچه بتوانید بدهی خود را بدهید، باید فوراً آن را بپردازید و اگر بدون جهت به تأخیر اندازید، خود را گناهکار بدانید.
مسأله‌ی 2277: هر گاه طلبکار باشید و بدهکارتان غیر از خانه‌ای که در آن نشسته و اثاثیه‌ی منزل و چیزهای دیگری که به آنها احتیاج دارد، چیزی نداشته باشد، نباید طلب خود را از او مطالبه نمایید، بلکه باید تا زمانی که بتواند بدهی خود را بپردازد، صبر کنید.
مسأله‌ی 2278: هر گاه بدهکار باشید و نتوانید بدهی خود را بدهید، چنانچه بتوانید کاسبی کنید، باید کاسبی کنید و بدهی خود را بدهید.
مسأله‌ی 2279: هر گاه دسترسی به طلبکار خود نداشته باشید، چنانچه امید نداشته باشید که او را پیدا کنید، باید با اجازه‌ی حاکم شرع، طلب او را به فقیر غیر سید بدهید.
مسأله‌ی 2280: هر گاه مال میت بیشتر از خرج واجب کفن و دفن و بدهی او نباشد، باید مالش را به همین مصرف‌ها برسانید و به وارث او چیزی ندهید.
مسأله‌ی 2281: هر گاه مقداری طلا یا نقره قرض کنید و قیمت آن کم شود، می‌توانید همان مقداری که گرفته‌اید را پس بدهید و بهتر است با طلبکارتان مصالحه نمایید. ولی اگر قیمت آن زیادتر گردد، نباید از آن مقدار که گرفته‌اید، کمتر بدهید.
مسأله‌ی 2282: هر گاه مالی که قرض کرده‌اید، از بین نرفته باشد و صاحب مال، آن را مطالبه کند، بهتر است همان مال را به او بدهید.
مسأله‌ی 2283: هر گاه قرض می‌دهید نباید شرط کنید که زیادتر از مقداری که می‌دهید بگیرید، مثلاً نباید پنج کیلو گندم بدهید و شرط کنید که شش کیلو بگیرید، یا ده تخم مرغ بدهید به شرط این که یازده تخم مرغ بگیرید. بلکه نباید قرار بگذارید که بدهکار، کاری برایتان انجام دهد یا چیزی را که قرض کرده با مقداری جنس دیگر پس دهد. مثلاً نباید شرط کنید هزار تومانی که قرض کرده را با یک کبریت پس دهد. و نیز نباید با او شرط کنید که چیزی را که قرض می‌گیرد، به طور مخصوص پس دهد، مثلاً نباید مقداری طلای نساخته به او بدهید و شرط کنید که ساخته پس بگیرید. ولی هر گاه چیزی قرض می‌کنید، بهتر است زیادتر از آنچه قرض کرده‌اید پس بدهید.
مسأله‌ی 2284: همچنان که نباید ربا بدهید، نباید ربا بگیرید و اگر قرض ربایی گرفتید، نباید در آن تصرف کنید و باید فوراً پس بدهید.
مسأله‌ی 2285: نباید بذر را به طور ربایی قرض بگیرید، ولی اگر چنین کردید و با آن زراعت نمودید، بعد از استغفار، با صاحب بذر در محصول، مصالحه کنید.
مسأله‌ی 2286: هر گاه لباسی را از پولی که بابت قرض ربایی گرفته‌اید یا از پول حلالی که مخلوط با رباست بخرید، نباید در نماز و غیر نماز بپوشید و اگر با آن نماز خوانده‌اید، باید نمازتان را در لباس دیگر، اعاده یا قضا نمایید.
مسأله‌ی 2287: می‌توانید مقداری پول به تاجر بدهید که در شهر دیگر، از طرف او کمتر بگیرید و این را «صرف برات» می‌گویند.
مسأله‌ی 2288: نباید مقداری پول به کسی بدهید که بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرید، مثلاً نباید نود هزار تومان بدهید که بعد از ده روز در شهر دیگر، صد هزار تومان بگیرید.

وکالت را آن بدانید که کارى را که می‌‏توانید در آن دخالت کنید، به ‏دیگرى واگذار نمایید تا از طرف شما انجام دهد، مثلاً کسى را وکیل کنید که خانه‌تان را بفروشد یا زنى را براى شما عقد نماید. پس آدم سفیه‌ى که مال خود را در کارهاى بیهوده مصرف می‌کند، اگر حاکم شرع او را از تصرف منع کرده یا در حالى که بالغ شده سفیه بوده، نباید براى فروش مال خودش، کسى را وکیل نماید.
مسأله‌ی 2257: خواندن صیغه در وکالت را بهتر از نخواندن آن بدانید ولی اگر به دیگری بفهمانید که او را وکیل کرده‌اید و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به کسی بدهید که برایتان بفروشد و او هم مال را بگیرد، وکالت را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2258: هر گاه کسی را که در شهر دیگری است وکیل نمایید و برایش وکالتنامه بفرستید و او قبول کند، اگر چه وکالتنامه بعد از مدتی برسد، وکالت را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2259: هر گاه موکِّل باشید یعنی بخواهید شخصی را وکیل کنید، باید وکیلتان، بالغ و عاقل باشد. و وکالت کسی را می‌توانید بپذیرید که بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار، اقدام به وکیل کردن شما کند.
مسأله‌ی 2260: نباید برای انجام کاری که نمی‌توانید انجام دهید، یا شرعاً نباید انجام دهید، وکیل شوید مثلاً هر گاه در احرام حج باشید، چون نباید صیغه‌ی ازدواج بخوانید، نباید برای خواندن صیغه‌ی ازدواج از طرف دیگری وکیل شوید.
مسأله‌ی 2261: می‌توانید کسی را برای انجام تمام کارهای خودتان وکیل کنید، ولی اگر برای کار خاصی وکیل می‌کنید، باید آن کار را مشخص نمایید.
مسأله‌ی 2262: هر گاه وکیل باشید و از وکالت عزل شوید، یعنی از کار بر کنار گردید، بعد از آن که خبر برکناری به شما رسید، نباید آن کار را انجام دهید. ولی اگر موکِّل باشید و وکیلتان را عزل کنید، یعنی از کار بر کنارش نمایید، کارهایی که پیش از دریافت خبر برکناری انجام داده را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2263: هر گاه وکیل باشید، می‌توانید از وکالت کناره بگیرید، ولی باید کناره‌گیری‌تان را به اطلاع موکلتان برسانید تا ضرری از این ناحیه متوجه او نشود.
مسأله‌ی 2264: هر گاه وکیل باشید، نباید برای انجام کاری که به شما واگذار شده، دیگری را وکیل نمایید، ولی اگر موکِّل به شما اجازه داده باشد که وکیل بگیرید، به هر طوری که دستور داده است، باید رفتار نمایید. پس اگر گفته باشد: «برای من وکیل بگیر» باید از طرف او وکیل بگیرید و نباید کسی را از طرف خودتان وکیل کنید.
مسأله‌ی 2265: هر گاه با اجازه‌ی موکلتان، کسی را از طرف او وکیل کنید، اجازه‌ی عزل آن وکیل را به دست موکلتان بدانید به طوری که عزل شدن خود را موجب بر هم خوردن وکالت آن وکیل نشمارید، و نیز اگر بمیرید، وکالت دوم را باطل نشمارند.
مسأله‌ی 2266: هر گاه با اجازه‌ی موکلتان، کسی را از طرف خودتان وکیل کنید، هم خودتان و هم موکلتان می‌توانید آن وکیل را عزل کنید و در صورتی که عزل شوید، وکالت دومی را باطل بشمارید، و نیز اگر بمیرید، وکالت دوم را باطل بشمارند.
مسأله‌ی 2267: هر گاه چند نفر را برای انجام کاری وکیل می‌کنید، باید مشخص نمایید که هر کدام از آنها می‌تواند به تنهایی در آن کار اقدام کند یا باید با هم انجام دهید. و هر گاه وکیل شده باشید، باید معلوم کنید که به صورت مستقل وکیل شده‌اید یا به همراه دیگر وکلا، پس اگر به صورت مستقل وکیل شده‌اید، مردن بعض وکلا را موجب باطل شدن وکالت خود ندانید، ولی اگر همه با هم وکیل شده‌اید، نباید به تنهایی اقدامی کنید و مردن یکی از وکلا را موجب باطل شدن وکالتتان بدانید.
مسأله‌ی 2268: هر گاه موکل باشید و وکیلتان بمیرد یا دیوانه یا بیهوش شود، وکالت را باطل بدانید، و هر گاه وکیل باشید، مردن یا دیوانه یا بیهوش شدن موکلتان را موجب باطل شدن وکالت بشمارید. و نیز اگر چیزی را که برای تصرف در آن وکیل شده‌اید از بین برود، مثلاً گوسفندی که برای فروش آن وکیل شده‌اید بمیرد، وکالت را باطل بشمارید.
مسأله‌ی 2269: هر گاه کسی را برای کاری وکیل کنید و چیزی برایش قرار بگذارید، باید بعد از انجام آن کار، چیزی که قرار گذاشته‌اید را به او بدهید.
مسأله‌ی 2270: هر گاه کسی را که وکیل کرده‌اید، در نگهداری مالی که در اختیار اوست کوتاهی نکند و غیر از تصرفی که به او اجازه داده‌اید، تصرف دیگری در آن ننماید و اتفاقاً آن مال از بین برود، نباید عوض آن را بگیرید.
مسأله‌ی 2271: هر گاه وکیل شوید، نباید در نگهداری مالی که در اختیارتان است، کوتاهی کنید، یا غیر از تصرفی که به شما اجازه داده شده، تصرف دیگری در آن بنمایید، ولی اگر چنین کردید و آن مال از بین رفت، باید جبران نمایید. پس اگر لباسی که وکیل شده‌اید تا بفروشید را بپوشید و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهید.
مسأله‌ی 2272: هر گاه وکیل شده باشید و غیر از تصرفی که موکل به شما اجازه داده است، تصرف دیگری در مال بکنید، مثلاً لباسی را که وکیل شده‌اید تا بفروشید را بپوشید، می‌توانید بعداً تصرفی که موکل به آن اجازه داده است را در آن انجام دهید.

مسأله‌ی 2252: با بچه‌ای که بالغ نشده، طرف معامله‌ی اقتصادی (مانند: خرید، فروش، مضاربه، اجاره، قرض، مساقات و مزارعه) نشوید. و نشانه‌ی بالغ شدن را یکی از این سه چیز بدانید:
اول: روییدن موی درشت زیر شکم و بالای عورت.
دوم: بیرون آمدن منی.
سوم: تمام شدن پانزده سال قمری در مرد و تمام شدن نُه سال قمری در زن.
مسأله‌ی 2253: روییدن موی درشت در صورت و پشت لب و در سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند اینها را نشانه‌ی بالغ شدن ندانید، مگر این که به واسطه‌ی اینها به بالغ شدن یقین کنید.
مسأله‌ی 2254: نباید با دیوانه و سفیه یعنی کسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می‌کند و کسی که به واسطه‌ی افلاس، حاکم شرع او را از تصرف در مالش منع کرده است، طرف معامله‌ی اقتصادی (مانند: خرید، فروش، مضاربه، اجاره، قرض، مساقات و مزارعه) شوید.
مسأله‌ی 2255: کسی که گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصرفی که موقع دیوانگی در مال خود می‌کند را صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2256: می‌توانید در حال مریضی، حتی مرضی که امیدی به بهبودی از آن ندارید، هر قدر از مال خود را به مصرف خود، خانواده، میهمان و کارهایی که اسراف شمرده نمی‌شود برسانید. ولی در بخشیدن مال به دیگران یا ارزان‌تر فروختن آن، رضایت ورثه را تحصیل کنید و مواظب باشید بیش از یک‌سوم دارایی‌تان نباشد.

مسأله‌ی 2238: هر گاه درخت‌های میوه‌تان یا درخت‌هایی که منافع آن برایتان است یا درخت‌هایی که اختیارش با شماست را تا مدت معینی به کسی واگذار کنید که تربیت نماید و آب دهد و به مقداری که قرار می‌گذارید، ازمیوه‌ی آن بردارد، این معامله را مساقات گویند.
مسأله‌ی 2239: معامله‌ی مساقات را در درختهایی که میوه ندارد، مثل بید و چنار، صحیح ندانید ولی در مثل درخت حنا که از برگ آن می‌توان استفاده کرد یا درختی که از گل آن می‌توان استفاده کرد، صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2240: بهتر است در معامله‌ی مساقات، صیغه بخوانید ولی اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار کند و کسی که کار می‌کند به همین قصد مشغول کار شود، معامله را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2241: چه مالک باشید و چه کسی که تربیت درخت‌ها را به عهده می‌گیرد، باید مکلف و عاقل باشید و کسی شما را مجبور نکرده باشد و نیز نباید سفیه باشید، یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنید و نیز باید مالک از تصرف در مالش به حکم حاکم شرع ممنوع نباشد.
مسأله‌ی 2242: مدت مساقات را باید معلوم کنید و اگر اول آن را معین کنید و آخر آن را موقعی قرار دهید که میوه‌ی آن سال به دست می‌آید و به حسب عادت، آن موقع معلوم باشد، مساقات را صحیح بدانید.
مسأله‌ی 2243: باید سهم هر کدام از حاصل، به درصد باشد، مثل نصف یا یک‌سوم و مانند اینها، پس نمی‌توانید قرار بگذارید که مقدار مشخصی، مثلاً صد کیلو از میوه‌ها مال مالک، و بقیه مال کسی باشد که کار می‌کند.
مسأله‌ی 2244: باید قرار معامله‌ی مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارید.
مسأله‌ی 2245: معامله‌ی مساقات را در میوه‌های بوته‌ای مانند خربزه و خیار، صحیح ندانید.
مسأله‌ی 2246: معامله‌ی مساقات را در باره‌ی درختی که از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می‌کند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر چه به کارهای دیگر مانند بیل زدن و کود دادن برای زیاد شدن میوه محتاج باشد، انجام ندهید.
مسأله‌ی 2247: دو نفری که مساقات کرده‌اید با رضایت یکدیگر می‌توانید معامله را به هم بزنید و نیز اگر در ضمن خواندن صیغه‌ی مساقات شرط کنید که هر دو یا یکی از شما حق به هم زدن معامله را داشته باشد، می‌توانید مساقات را مطابق قراری که گذاشته‌اید به هم بزنید، بلکه اگر در معامله شرط کنید و عملی نشود، کسی که برای نفع او شرط شده، می‌تواند معامله را به هم بزند.
مسأله‌ی 2248: هر گاه مالک بمیرد، معامله‌ی مساقات را به هم خورده ندانید بلکه ورثهاش را به جای او قرار دهید.
مسأله‌ی 2249: هر گاه کسی که تربیت درختها را به او واگذار کرده‌اید بمیرد، معامله‌ی مساقات را باطل‌شده ندانید، پس اگر در عقد شرط نکرده باشید که خودش آنها را تربیت کند، ورثه‌اش می‌توانند به جای او عمل کنند. و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند، می‌توانید از حاکم شرع بخواهید تا از مال میت اجیر بگیرد و حاصل را بین شما و ورثه‌ی تربیت‌کننده قسمت کند. و اگر شرط کرده باشید که خود او درختها را تربیت نماید، با مردن او می‌توانید معامله را فسخ کنید یا راضی شوید که ورثه‌ی او یا کسانی که آنها اجیر می‌کنند، درختها را تربیت نمایند.
مسأله‌ی 2250: هر گاه شرط کنید که تمام حاصل برای مالک باشد، مساقات را باطل بشمارید، ولی اگر مالک هستید و چنین قراردادی انجام داده‌اید، باید در مزد آبیاری و کارهای دیگر، با کسی که درختها را تربیت کرده، مصالحه نمایید.
مسأله‌ی 2251: هر گاه زمینی را به دیگری واگذار کنید که در آن درخت بکارد و آنچه عمل می‌آید برای هر دو باشد، معامله را باطل بشمارید. ولی اگر چنین کردید، اگر درختها مال خودتان بوده، بعد از تربیت هم مال خودتان بدانید ولی باید مزد کسی که آنها را تربیت کرده را بدهید. اما اگر مال کسی بوده که آنها را تربیت کرده، بعد از تربیت هم مال او بدانید و در ماندن یا کندن درختان، با یکدیگر مصالحه نمایید.

مسأله‌ی 2228: مزارعه را آن بدانید که مالک زمین با کشاورز به این قسم معامله کند که زمین را در اختیار او بگذارد تا زراعت کند و مقداری از حاصل آن را به مالک بدهد.
مسأله‌ی 2229: در مزارعه، چند شرط را مراعات کنید:
اول: آنکه صیغه‌ی مزارعه بخوانید به این صورت که صاحب زمین به زارع بگوید: «زمین را به تو واگذار کردم» و زارع هم بگوید: «قبول کردم».
دوم: آن که مالک و زارع هر دو مکلف و عاقل باشید و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهید، و سفیه نباشید، یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنید، و اگر مزارعه مستلزم تصرف در مال باشد، محجور نباشید.
سوم: آن که مالک و زارع از تمام حاصل زمین ببرید، و طوری نباشد که همه‌ی حاصل زمین به یکی اختصاص داده شود.
چهارم: آن که سهم هر کدام به درصد باشد، مثل نصف یا ثلث‏ حاصل و مانند اینها، و باید تعیین شده باشد. پس نباید مثلاً قرارداد کنید که حاصل یک قطعه، مال یکى و حاصل قطعه‌ی دیگر مال دیگرى باشد. و نیز نباید مالک بگوید: «در این زمین زراعت کن و هر چه مى‏خواهى به من بده».
پنجم: آن که مدتى که زمین باید در اختیار زارع باشد را معین کنید، و باید مدت، به قدرى باشد که در آن مدت، به دست آمدن حاصل ممکن باشد.
ششم: آن که زمین قابل زراعت باشد. و اگر زراعت در آن ممکن نباشد اما بتوانید کارى کنید که زراعت ممکن شود، مزارعه را صحیح بدانید.
هفتم: آن که زراعتى را که مى‏خواهید انجام دهید، معین نمایید.
هشتم: مالک، زمین را معین کند. پس کسى که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید: «در یکى از این زمینها زراعت کن»، و آن را معین نکند، مزراعه را باطل بدانید.
نهم: خرجى را که هر کدامتان باید انجام دهید را معین نمایید، مگر این که خرجى را که هر کدام باید کنید معلوم باشد.
مسأله‌ی 2230: نباید مالک یا زارع شرط کند که مقداری از حاصل برای او باشد و بقیه را بین خودتان قسمت کنید، هر چند بدانید که بعد از برداشتن آن مقدار، مقداری دیگر هم باقی می‌ماند.
مسأله‌ی 2231: هر گاه مدت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، اگر مالک باشید، رضایت دهید که زراعت، در زمینتان بماند و زارع را وادار نکنید که زراعت را بچیند و حاضر نشوید ضرری به زارع برسد. ولی اگر زارع باشید، چنانچه مالک راضی به ماندن زراعتتان در زمین نباشد، باید زراعتتان را جمع کنید.
مسأله‌ی 2232: هر گاه به واسطه‌ی پیشامدی، زراعت در زمین ممکن نباشد، مثلاً آب از زمین قطع شود، مزارعه را به هم خورده بدانید، ولی اگر زارع باشید و بدون عذر زراعت نکنید، چنانچه زمین در تصرفتان بوده و مالک در آن تصرفی نداشته، باید اجاره‌ی آن مدت را به مقدار معمول به مالک بدهید. و در صورتی که مقداری از زراعت به دست آمده باشد، حتی مثل علف که می‌توان به حیوانات داد، باید آن مقدار را مطابق قرارداد، بین خود تقسیم کنید.
مسأله‌ی 2233: هر گاه مالک و زارع، صیغه‌ی مزارعه خوانده باشید، نباید بدون رضایت یکدیگر، مزارعه را به هم بزنید و همچنین هر گاه مالک باشید و به قصد مزارعه، زمین را به کسی واگذار کنید، بعد از آن که او مشغول عمل شد، نباید بدون رضایتش معامله را به هم بزنید. ولی اگر در ضمن خواندن صیغه‌ی مزارعه شرط کرده باشید که هر دو یا یکی از شما حق به هم زدن معامله را داشته باشد، می‌توانید مطابق قراری که گذاشته‌اید، معامله را به هم بزنید.
مسأله‌ی 2234: هر گاه بعد از قرارداد مزارعه، مالک یا زارع بمیرد، مزارعه را به هم خورده ندانید، بلکه ورثه‌شان به جای آنان باشند. ولی اگر زارع بمیرد و شرط کرده باشید که خود زارع، زراعت را انجام دهد، مزارعه را به هم خورده بدانید و چنانچه زراعت، نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثهاش بدهید و حقوق دیگری هم که زارع داشته، ورثه‌ی او ارث می‌برند. و اگر مالک یا ورثه‌ی مالک هستید، نباید زارع یا ورثه‌اش را مجبور به جمع کردن محصول کنید و نباید راضی به ضررشان شوید، ولی اگر زارع یا ورثه‌ی زارع هستید، باید با مالک یا ورثه‌اش برای ماندن محصول در زمین، مصالحه کنید.
مسأله‌ی 2235: هر گاه بعد از زراعت بفهمید که مزارعه باطل بوده است، اگر مالک باشید باید در مخارجی که کرده‌اید، و همچنین درآمد حاصله، با زارع مصالحه کنید.
مسأله‌ی 2236: هر گاه بعد از زراعت بفهمید که مزارعه باطل بوده است، اگر زارع باشید باید در مخارجی که کرده‌اید، و همچنین درآمد حاصله، با مالک مصالحه کنید.
مسأله‌ی 2237: هر گاه بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه، ریشه‌ی زراعت در زمین بماند و سال بعد، دو مرتبه حاصل دهد، صاحب زمین و صاحب بذر، با یکدیگر مصالحه کنید. ولی اگر زارع باشید و مالک زمین، صاحب بذر نیز باشد، از محصول سال دوم از او مطالبه نکنید.

این وبگاه در ستاد ساماندهی پایگاه‌های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شماره‌ی شامد: «1 - 1 - 769104 - 65 - 0 - 3» ثبت شده و تابع قوانین مکتوب جمهوری اسلامی ایران است. / مطالب این وبگاه، وقف عام بوده و نشر آن، حتی بدون نام، آزاد است